رساله استفتائات (منتظرى)

مشخصات كتاب

سرشناسه : منتظری، حسینعلی، 1301 - 1388.

عنوان و نام پديدآور : رساله استفتائات/ منتظری.

مشخصات نشر : تهران: نشر تفکر، 1373.

مشخصات ظاهری : 328 ص.: نمونه.

شابک : 2500 ریال

يادداشت : چاپ دوم : تابستان 1373.

موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه

موضوع : فتوا های شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره : BP183/9/م8ر48 1373

رده بندی دیویی : 297/3422

شماره کتابشناسی ملی : م 73-3500

جلد اوّل

پيش گفتار:

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ

«الحمد للّه ربّ العالمين، و الصّلاة و السّلام على خير خلقه محمّد و آله الطاهرين، و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين إلى يوم الدّين»

مجموعه اى كه ملاحظه مى شود بخش زيادى از استفتائاتى است كه تا كنون از سوى اقشار مردم و ارگانهاى مختلف از حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى شده است و ايشان پاسخ داده اند.

از آنجا كه بيشتر استفتائات ذكر شده مسائل مورد ابتلاء بوده و از طرفى احكام آنها در رسالۀ توضيح المسائل معظم له يا اصلا مطرح نبوده و يا به شكل ضمنى و جزئى مطرح شده، لذا جهت استفاده همگان اقدام به جمع آورى و تنظيم و انتشار آنها شد و به همين مناسبت نكاتى يادآورى مى شود:

1- متن سؤالات معمولا متضمن امور شخصى و يا مسائل اجرايى و غير فقهى نيز بوده لذا آنچه مربوط به مسائل شرعى و فقهى نبوده حذف شده است از اين رو ممكن است در بعضى آنها جملات نامأنوس و غير منظم به چشم بخورد.

2- جهت حفظ امانت سعى شده است متن سؤالات و اصطلاحات و عبارات به كار برده شده تغييرى پيدا نكند و همان شكل اصلى آنها حفظ گردد.

3- در مواردى كه در موضوع واحدى استفتائات مختلفى از افراد گوناگون با تفاوتهاى مختصرى

ديده مى شد در ميان آنها آنچه كامل تر بود در اين مجموعه آورده شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 14

4- گرچه ثبت و ضبط استفتائات در دفتر معظم له طبق روال عادى بر حسب تاريخ سؤالها و جوابها مى باشد ولى هنگام تنظيم اين مجموعه جهت انتشار، تاريخ سؤالها و جوابها كلا حذف گرديد و بر اساس تناسب فقهى موضوعات مورد سؤال با يكديگر، تنظيم كنونى به عمل آمد زيرا تنظيم بر اساس تاريخ سؤالها و جوابها موجب آشفتگى ذهنى خوانندگان و احساس بى تناسبى كامل مجموعه مى شد.

5- براى رعايت اختصار، القاب و عناوين معمول در سؤالات و امضاى سؤال كنندگان و نيز عنوان «بسمه تعالى» در جوابها حذف گرديد تنها مواردى كه سؤالات از طرف ارگانها بوده به دليل اهميت موارد سؤال و نيز تفهيم ارتباط و تناسب خاصّى كه بين جوابها و سؤالات مراعات شده، اسامى ارگانها آورده شده است.

6- مرحوم امام خمينى (قدس سرّه) طى ده سال بعد از پيروزى انقلاب، مسائل شرعى مهمّ و گوناگونى را در مقاطع مختلف از لحاظ اظهار نظر فقهى و علمى و يا از نظر لزوم اعمال ولايت شرعى به حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى ارجاع و احاله مى فرمودند. مسائل نوع اوّل، شامل احكام زير مى باشد: عموميّت حرمت احتكار نسبت به تمام آنچه مورد نياز مردم است، احكام جبهه ها، وظائف شرعى پرسنل يكى از وزارتخانه هاى مهمّ و حسّاس كشور، مشروعيّت تعزيرات مالى و تعيين حدود و شرائط آنها، بعضى احكام مفسد فى الارض، پاره اى از مسائل شرعى حجّ خونين حجّاج در سال 66، بعضى فروع ديات و حق الحضانه و موسيقى و معمولا مسائلى كه امام (قدّس سرّه) در

آنها فتواى قطعى نداشتند.

مسائل فوق الذّكر گرچه از طرف مجلس شوراى اسلامى (دوره دوم)، شوراى نگهبان، شوراى عالى قضايى، كميسيون قضايى و حقوق مجلس، سازمان قضايى كشور و وزارت فوق الذّكر از حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى استفتاء شده و معظم له به آنها پاسخ داده اند ولى به دليل انتشار بعضى آنها در مقدمه جلد اوّل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 15

مبانى فقهى حكومت اسلامى و نيز عمومى نبودن بعضى ديگر و عدم ابتلاء عامه مردم به آنها، از درج در اين مجموعه خوددارى شد.

مسائل نوع دوم كه شامل تعيين قضات شرع براى دادگاههاى انقلاب و تعيين حدود اختيارات آنان، تعيين قضات شرع براى هيئتهاى هفت نفره ستاد واگذارى اراضى موات، تشكيل هيئت عفو و اقدام در جهت عفو زندانيان، محدوده تعزيرات غير مالى و ارائه چهار چوب معيّنى براى آنها، تشخيص و احراز صلاحيت ائمه جمعه و كانديداهاى عضويّت در شوراى عالى قضايى، مسائل اراضى بزرگ كشاورزى و تقسيم اراضى موات بين كشاورزان و نيز مسأله اراضى بائر شهرى، تأسيس دادگاه عالى انقلاب جهت نظارت و كنترل بر احكام اعدامها و مصادرات دادگاههاى انقلاب، تعيين قضات شرع و ائمه جمعه براى افغانستان و نظائر اينها است، به كلّى از موضوع مورد نظر در اين مجموعه خارج است.

و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 16

توجه

لازم به توضيح است كه مسائل مندرج در استفتائات جلد اوّل مشتمل بر فتاوا و نظرات فقهى آيت اللّه العظمى منتظرى در بيش از پانزده سال پيش بوده كه در سالهاى 1371 و 1373 به چاپ رسيده و منتشر گرديده است؛ لذا

يادآورى مى شود اگر احيانا در موردى تغيير فتوايى مشاهده شد ملاك فتوا و نظرات جديد (رسالۀ توضيح المسائل و استفتائات جلد دوّم) خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 17

مسائل اعتقادى

(سؤال 1) در مسائل اعتقادى و اصول دين كه مراجع محترم، يقين به آنها را كافى مى دانند آيا اگر كسى قدرت يادگيرى استدلال را داشته باشد بايد دنبال آن برود و از روى استدلال به اصول دين معتقد شود يا همان يقين اجمالى بدون استدلال كفايت مى كند؟

جواب: ايمان از روى يقين، كافى است.

(سؤال 2) آيا سرايت انكار يا تشكيك در ضرورى دين يا مذهب به تشكيك و انكار اصول دين قهرى است يا نه؟ كه اگر كسى از روى توجّه و آگاهى توانست انكار يا تشكيك در فروع را از اصول جدا كند آيا صدمه اى به اسلاميّت او مى خورد؟

جواب: اگر منكر ضرورى دين توجه به ضرورى دين بودن آن داشته باشد قابل تفكيك نيست و اگر توجّه نداشته باشد قابل تفكيك است.

(سؤال 3) با توجه به اينكه حقيقت و چگونگى و خصوصيّات بسيارى از موضوعات مربوط به اصول دين براى افراد عادى قابل شناخت و اطلاع نيست نظير ذات و صفات خداى متعال و چگونگى معاد و بهشت و دوزخ و نظائر آنها با اين حال چه مقدار شناخت و يقين به آنها جزو اصول دين مى باشد؟

جواب: اعتقاد اجمالى كافى است.

(سؤال 4) اگر كسى كه اهل مطالعه و تحقيق در اديان و مسائل اسلامى است در بعضى از مسائل ضرورى دين يا مذهب تشكيك و يا انكار علمى نمايد به اين شكل كه نتواند باور كند اسلام چنين حكمى داشته باشد، آيا اين تشكيك و

انكار علمى سرانجام به انكار اصول بازمى گردد و چنين فردى مرتدّ مى باشد؟

جواب: اگر توجه داشته باشد كه آن حكم، از ضروريات اسلام است انكار آن با اسلام قابل جمع نيست و اگر توجه به ضرورى بودن آن نداشته باشد موجب ارتداد نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 18

(سؤال 5) مشاهده مى شود گاهى اوقات جهت بيان مفاهيمى از قبيل: محبت الهى، قضا و قدر، تسليم در برابر خداوند متعال، ناپايدارى دنيا و غيره در اشعار شعرا و بعضى نوشته ها و اثر نويسندگان از كلماتى استفاده مى شود كه در جامعه عموما معناى ثانوى آن كلمات مورد استفاده قرار نمى گيرد مثل: مى، شراب، لب لعل، مست، قدّ سرو و غيره اين كلمات حتى بعضا معناى ثانوى كه اشاره شد ندارند و تنها از آنها تأويل به مقاصدى مى گردد آيا از نظر شرعى به كارگيرى اين قبيل كلمات و عبارات در بيان مسائل و عقائد اسلامى صحيح است يا خير؟ (عده اى از دانشجويان مسلمان آنكارا)

جواب: اگر مقصود معلوم باشد مانعى ندارد مگر اينكه انتزاع اهانت «1» بشود.

(سؤال 6) آيا واجب است قيام، هنگام شنيدن نامهاى مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) و بالاخص نام مبارك «قائم» يا خير؟

جواب: مستحب است.

(سؤال 7) آيا قرآن شريف حادث است يا قديم؟

جواب: قرآنى كه جبرئيل امين به امر پروردگار بر رسول اكرم (ص) به عنوان وحى نازل كرده حادث «2» است ولى علم خدا به آن قرآن، قديم است.

(سؤال 8) ملاك ضالّه بودن كتب چيست؟

جواب: كتابهايى كه موجب گمراهى و سبب انحراف در عقائد و افكار و فساد اخلاق باشد به آنها كتب ضلال و مضلّه مى گويند و اطلاق ضالّه بر آنها مجاز و يا

غلط مشهور بين فارسى زبانها است.

______________________________

(1)- انتزاع اهانت يعنى احساس و فهميدن اهانت.

(2)- حادث: چيزى كه نبوده و سپس بوجود آمده، و قديم، آنست كه هميشه بوده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 19

مسائل بلوغ

(سؤال 9) پسر شك دارد كه سنش به حد بلوغ رسيده يا نه و دو علامت ديگر (احتلام و موهاى خشن ...) را ندارد.

جواب: در فرض مسأله حكم مكلف را ندارد.

(سؤال 10) آيا اينكه نه سال تمام، ملاك بلوغ دخترها قرار داده شده است از جهت تعبّد صرف است يا از اين جهت است كه زمانها و كشورها و منطقه هاى روى زمين از نظر آب و هوا و غيره تأثير زيادى روى رشد و بلوغ جسمى و عقلى دختر و پسر دارد و در منطقه هاى گرمسير زمين زودتر از مناطق سردسير و معتدله، بلوغ و رشد لازم پيدا مى شود؟ پس در مناطق غير گرمسير كه معمولا دخترها در سن نه سالگى رشد كافى را پيدا نمى كنند آيا ملاك نه سال است يا پيدا شدن رشد جسمى و فكرى؟

جواب: ملاك تكميل 9 سال قمرى است و اختلاف زمان و مكان مغيّر آن نيست.

(سؤال 11) الف: آيا غير از 9 سال تمام، علائم ديگرى براى بلوغ زن هست؟ و آيا آمدن خون از طرف چپ رحم و يا رؤيت خون با صفات حيض فى نفسه هر چند اطمينان به بلوغ 9 سال پيدا نشود دليل تعبّدى بر بلوغ زن مى باشد؟

ب: و مراد از سال، آيا سال قمرى است يا شمسى و مقدار تفاوت دقيق اين دو در جايى كه مبدأ تاريخ تولّد دختر دقيقا معلوم است چقدر مى باشد؟

جواب: علامت بلوغ دختر منحصر در

تكميل 9 سال قمرى است و علامت مذكور در سؤال دليل بر بلوغ نيست و 9 سال قمرى در حدود 98 روز زودتر از 9 سال شمسى تكميل مى شود و چون بر حسب اختلاف در فصل ولادت مقدار جزئى تفاوت حاصل مى شود تعيين دقيق آن كه درباره همه كليّت داشته باشد ممكن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 20

(سؤال 12) در رابطه با كسانى كه هورمون خونشان را عوض مى كنند مثلا مرد هورمون خون زن را تزريق مى كند و بالعكس آيا به مردى كه هورمون زنان به او تزريق شود، زن خطاب مى كنند يا نه؟ يعنى حكم زن را دارد و حكم او در مورد ارث و غيره چگونه است؟

جواب: اگر به هر علت جنس زن يا مرد عوض شد و واقعا زن، مرد شود حكم هم عوض مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 21

مسائل تقليد

(سؤال 13) تكليف اعمالى كه انسان به علت نشناختن اعلم و بلا تكليف ماندن در مسأله تقليد انجام مى دهد چيست؟

جواب: اعمالى كه مطابق با احتياط يا مطابق با فتواى مرجع تقليد فعلى واقع شده باشد صحيح است و همچنين اگر كسى بفهمد كه عملش مطابق با واقع بوده آن هم صحيح است ولى فهميدن آن از غير طريق مذكور براى هر كس ممكن نيست.

(سؤال 14) در حال حاضر مقلدين حضر تعالى آماده رفتن به مكه جهت انجام مناسك حج هستند و در سابق هم كه مقلد حضرت امام رضوان اللّه عليه بودند، مسائل حج و غير آن را نمى دانسته و عمل هم نكرده اند وظيفه شان چيست؟

جواب: مسائل مورد ابتلاء را سؤال كنند و اگر دسترسى ندارند از مجتهد ديگرى سؤال كنند با

رعايت الاعلم فالاعلم «1».

(سؤال 15) محدوده احتياط در احكام بين فتواهاى فقها چيست؟ و آيا فقهاى گذشته را در احتياط بايد منظور داشت؟

جواب: عمل به احتياط اينست كه انسان اعمال خود را به نحوى انجام دهد كه يقين كند طبق احكام واقعيّه عمل كرده است و چون اين معنى براى كسى كه مجتهد يا قريب الاجتهاد نباشد ميسور نيست احتياط درباره او به يك معناى ديگر امكان دارد و آن اينست كه به احوط اقوال بين مراجع زنده و كسى كه قبلا از او تقليد مى كرده و از دنيا رفته است عمل كند.

______________________________

(1)- الاعلم فالاعلم: مجتهدى كه از ساير مجتهدين علمش زيادتر است او را اعلم گويند و مجتهدى كه در رتبه بعدى از نظر علميّت قرار گرفته و از ساير مجتهدين اعلم است را فالاعلم مى گويند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 22

(سؤال 16) مسائلى كه حضرتعالى احتياط واجب داريد در آنها به كدام يك از حضرات آقايان بايد مراجعه شود؟

جواب: در احتياط واجب، رجوع به مرجع تقليد ديگر با رعايت الاعلم فالاعلم مانع ندارد.

(سؤال 17) اخيرا فرقه نقشبنديه در ميان مسلمانان و بويژه شيعيان گسترش چشمگيرى پيدا كرده است. در تبليغات اين فرقه از جمله آمده است كه حضرت امام جعفر صادق (ع) هم نقشبندى بوده است! آنها از طرفى خود را وابسته به جناح سنّى اسلام معرفى مى كنند و از طرفى به برخى از معتقدات تشيع از جمله وجود و ظهور حضرت مهدى (عج) ابراز اعتقاد مى نمايند، نظريه آن حضرت در رابطه با طريقه نقشبنديه چيست؟

آيا تقليد شيعيان از شيوخ نقشبندى جايز است يا نه؟

جواب: نسبت دادن مذهبى كه در قرن هشتم هجرى

حادث شده به امام صادق (ع) افتراى بزرگى است و تقليد از شيوخ آنها جايز نيست، ولى مراوده به منظور ارشاد و راهنمايى براى كسى كه مطمئن است كه تحت تأثير مطالب باطله قرار نمى گيرد اشكال ندارد.

(سؤال 18) در امور مختلف كه در وظائف عمومى پيش مى آيد اگر به جاى اهمّ، مهمّ را انجام دهيم مرتكب گناه شده ايم؟

جواب: اگر اهميت آن در حد الزام باشد ترك اهمّ گناه دارد.

(سؤال 19) اگر در بعضى احكام، فتواى مقلّد نائب با مقلّد منوب عنه تفاوت داشته باشد مثل احكام حجّ مثلا و در قرار نيابت هم مسكوت مانده باشد آيا نائب به فتواى مقلّد خود يا منوب عنه عمل نمايد؟

جواب: اگر هنگام اجاره، مسكوت عنه مانده باشد و منصرف به نحو خاصى نباشد بايد نائب، عمل را به نحوى انجام دهد كه طبق فتواى مقلّد خود صحيح باشد هر چند احوط مراعات صحّت نزد هر دو است.

(سؤال 20) بعضى مى گويند مقلد آيت اللّه العظمى بروجردى (قدس سرّه) هستيم و ايشان جايز دانسته كه بدون قيد و شرط اگر بانك چيزى بدهد مانعى ندارد آيا درست

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 23

است؟ و اگر ربا است و مبلغى دريافت نموده وظيفه اش چيست؟ دستور و اجازه لازم را مرقوم فرماييد. و اگر مبلغ را نمى داند چه كند آيا هيچ راه حلى دارد؟

جواب: هر كس در تقليد معظم له باقى مانده باشد مى تواند طبق فتواى ايشان عمل كند.

(سؤال 21) با توجه به اينكه زن در تقليد، مستقل از شوهر است اگر چيزى يا كارى به فتواى مرجع تقليد زن واجب نباشد، نظير نماز جمعه مثلا يا حرام نباشد مثل شطرنج و

امثال آن ولى به فتواى مرجع تقليد شوهر، واجب يا حرام باشد آيا شوهر مى تواند همسر خود را مجبور و ملزم به عمل و يا ترك نمايد يا نه؟

جواب: زن بايد طبق فتواى مرجع تقليد خود عمل كند.

(سؤال 22) بنابر قول به تجزّى در اجتهاد آيا زن مى تواند در همان مسائلى كه مجتهد و مرجع تقليد زنان است فرضا در حق اللّه يا حق النّاس قاضى زنان باشد؟

جواب: از شرائط منصب قضاء و مرجعيّت تقليد به طور اطلاق، رجوليّت است و تفصيل ندارد.

(سؤال 23) آيا زن مى تواند مرجع تقليد شود؟ مرجع تقليد زنان در مسائل مختص به آنها چطور؟

جواب: تقليد از زن صحيح نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 24

مسائل مطهّرات و نجاسات

[مطهّرات]

آب

(سؤال 24) بعضى انواع پودرها و بعضى مواد ديگر پاك كننده كه اخيرا جانشين آب شده و در خشكشوييها به كار مى رود آيا پاك كننده نجاسات مى باشد؟

جواب: مطهّر نجاسات، آب است مگر در موارد مخصوصه.

(سؤال 25) آبهاى معدنى و آب بعضى درياچه ها كه با نمك و غيره مخلوط است و يا آبهاى لوله كشى كه احيانا موادّ كلر آن به قدرى زياد است كه در طعم و رنگ آب اثر زيادى مى گذارد آيا اينها حكم آب مطلق را دارند؟

جواب: حكم آب مطلق را دارند مگر آبى كه خليط «1» آن به قدرى زياد باشد كه اطلاق آب تنها بر آن صحيح نباشد.

(سؤال 26) آيا در اتصال آب كر با آب قليل، امتزاج شرط است؟

جواب: در تطهير آن بنابر احتياط واجب امتزاج لازم است.

(سؤال 27) چاه آب منزلى در 3 مترى نزديك چاه توالت منزلى مى باشد. چند سال آب چاه آشاميدنى صاف و تميز و بدون رنگ و بو

بود، لكن اخيرا بو دارد و مزه آب نيز تغيير كرده و رنگ آن هم كمى كدر شده، ولى مضاف نيست، چه صورت دارد؛ و اگر مضاف باشد يا رنگ و بوى نجاست را نگيرد، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رنگ يا طعم يا بوى آن به واسطه نجاست تغيير يافته باشد، نجس مى باشد.

(سؤال 28) در صورت زوال عين نجاست مثل بول از زمين مسجد، و يا خشك

______________________________

(1)- خليط: چيز مخلوط با چيز ديگر.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 25

شدن آن هنگام تطهير آن با شلنگ متصل به آب كر، خارج نمودن غساله لازم است يا نه؟

جواب: پاك مى شود و خروج غساله «1» لازم نيست.

(سؤال 29) تطهير كه به وسيله دستگاه لباسشويى صورت مى گيرد كه همه لباسها اعمّ از پاك و نجس را در يكجا جمع و آب بر همه آنها مسلط شده، و پس از قطع آب، غساله تدريجا خارج مى شود، بدون اتصال كفايت مى كند يا نه؟

جواب: با اتصال به آب كر پاك مى شود.

(سؤال 30) آيا تطهير لباسها توسط بعضى از ماشينهاى رختشويى كه هنگام دوران ديگ آن و تخليه آب، تماس آب شلنگ با آب شبكه قطع مى شود گرچه اين عمل چندين مرتبه انجام مى شود ولى قهرا تطهير، با آب قليل مى باشد كافى است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال كه شستن با آب قليل مى باشد اگر حد اقل، سه مرتبه شسته شود و آب غساله آن خارج گردد كافى است.

(سؤال 31) در تطهير لباسهايى كه با ماشين رختشويى شسته مى شود و بايد با فشار آب غساله آنها خارج شود با دوران سريع ماشين، آب غساله لباسها خارج مى شود بدون هيچ فشارى بر لباس و

پارچه آيا همين مقدار، كافى است؟

جواب: كافى است و حكم فشار را دارد.

(سؤال 32) اگر چيزى با سه واسطه يا بيشتر به نجس اصلى متّصل شد نجس مى شود يا نه؟

جواب: اگر كثرت واسطه به حدّى برسد كه عرفا حكم به سرايت نشود اجتناب لازم نيست.

زمين

(سؤال 33) آيا زمين آسفالته و تخته و چوب و فرش، پاك كننده است يا نه؟

جواب: مشكل است.

______________________________

(1)- غساله: آبى است كه هنگام شستن چيزها از آنها خارج مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 26

آفتاب

(سؤال 34) آيا شيشه، حائل و مانع نور خورشيد كه يكى از پاك كنندگان است مى باشد؟

جواب: مشكل است و بايد احتياط شود.

نجاسات

بول و غائط

(سؤال 35) اگر آب يا رطوبتى كه معمولا نه رنگ دارد و نه بو از مخرج غايط خارج شود پاك است؟

جواب: اگر از اجزاى نجاسات در آن نباشد پاك است.

(سؤال 36) اگر غير از بول، لباس مادر پرستار بچه به ساير نجاسات متنجّس باشد در نماز معفو است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط، معفو نيست مگر در مورد عسر و حرج.

(سؤال 37) و آيا بدن او (پرستار) نيز همين حكم عفو را دارد چه متنجّس به بول باشد يا غير آن؟

جواب: بنابر احتياط حكم آن را ندارد مگر در مورد عسر و حرج.

مردار

(سؤال 38) اگر كسى از ظرفى شيره، و از ظرف ديگر روغن، و از ظرف سومى آب برداشته و به ظرفى ريخته، و بعد متوجه شده كه موش مرده اى در آن است، ولى نمى داند در كدام يك از آن سه ظرف بوده؛ آيا كدام يك از اينها نجس يا پاك است؟

جواب: اگر از نفوذ شيره يا روغن در باطن موش تشخيص دهد كه در كدام بوده، از آن اجتناب مى كند؛ و اگر نتواند تشخيص دهد، بايد از همه آنها اجتناب كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 27

(سؤال 39) كيف، كفش و البسه اى كه از پوست مار تهيه شده هنگام خيس شدن نجس است يا خير؟

جواب: نجس نيست لكن احتياط واجب آنست كه همراه نمازگزار نباشد.

خون

(سؤال 40) لباسى كه با خون بواسير آلوده مى گردد چقدر تعميم دارد آيا هر چند قطعه لباس كه بر روى هم بپوشد و همه آنها در يك محل ملوّث شوند معفو است؟

جواب: هر مقدار از لباسها كه عوض كردن و تطهير آن مشقّت داشته باشد معفو است.

(سؤال 41) باطن دهان اگر به وسيله خون و مانند آن نجس شد مى گويند زوال عين نجاست در پاك شدن آن كفايت مى كند حال اگر دندان مصنوعى در دهان باشد و نجس شد آيا زوال عين آن در تطهير كافى است يا بايد خارج نمود و تطهير كرد؟

جواب: اگر دندان مصنوعى نجس شود بنابر احتياط واجب بايد يا در بيرون يا در داخل دهان به واسطه شستشو تطهير شود.

سگ

(سؤال 42) چيزى را كه سگ بليسد و غير ظرف باشد، مثل تخته سنگ و نيز پشت ظرف، آيا حكم ولوغ «1» سگ را دارد؟

جواب: حكم آن را ندارد.

كافر

(سؤال 43) خانه هاى افراد غير مسلمان كه خود آنها خانه هايشان را ساخته اند، اگر شخص مسلمان خانه را بخرد، آيا آن خانه پاك است و مى شود در آن، اعمال واجبات روزانه اسلامى را انجام داد يا خير؟

______________________________

(1)- ولوغ: رطوبت يا مايعى است كه در اثر ليسيدن سگ يا آب خوردنش از ظرف آبى به آن مى رسد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 28

جواب:: خريدن خانه كافر مانعى ندارد، ولى از هر جا كه يقين داريد با دست تر ملاقات كرده اجتناب كنيد، و هر جا را كه شك داريد مانعى ندارد.

(سؤال 44) نظر برخى از فقها اينست كه نصارى نجسند و حكم نجاست به آنها جارى است و نظر برخى ديگر همچون مرحوم آيت اللّه حكيم بر طهارت آنهاست نظريه آن حضرت چيست؟

جواب: به نظر اين جانب اهل كتاب در صورتى كه به واسطه شرب خمر و اكل ميته و گوشت خوك و ملاقات با سائر نجاسات بالعرض نجس نشده باشند نجاست ذاتى ندارند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 29

مسائل وضو و غسل

مسائل مشترك [وضو و غسل]

(سؤال 45) آيا اعضاى وضو و غسل بايد هنگام جريان آب وضو و غسل بر آنها خشك باشد يا اگر آب وضو و غسل بر رطوبت اعضاء، غالب باشد كفايت مى كند؟

و حكم مسح، نيز همين طور است يا بايد، محل مسح، خشك باشد؟

جواب: خشك بودن اعضاء در غسل و وضو لازم نيست و انسان مى تواند آب موجود در اعضاء و آبى كه مى ريزد همه را آب غسل يا وضو نيّت كند ولى اعضاى مسح بايد خشك باشد، بلى اگر رطوبت آن به قدرى كم باشد كه بعد از مسح بگويند تمام رطوبت، از ترى كف دست است

اشكال ندارد.

(سؤال 46) لاك هايى كه بعض زنان روى ناخن هاى خود جهت تزيين مى مالند از اين جهت كه مشتبه است كه رنگ اند يا جسميّت هم دارند چه حكمى دارند براى وضو و غسل؟ و اگر فرضا جسم باشند و بعضى به خيال اينكه جسميّت ندارند مدتى در هنگام وضو و غسل، آنها را از ناخن خود پاك نمى كرده اند آيا قضاى آنها واجب است يا نه؟

جواب: ظاهرا لاك جسميّت دارد، و رنگ مسرى ندارد و مثل حنا يا خون نيست كه با رفتن جرم آن رنگش باقى بماند و اگر به نحوى بوده كه مانع از رسيدن آب به اعضاى وضو و غسل بوده نمازهايى كه با آن وضو يا غسل خوانده قضا دارد ولى روزه هايش قضاء ندارد.

(سؤال 47) جبيره اى بيش از حد معمولى است و نمى شود زيادى را بر طرف نمود.

اگر بعد از بر طرف شدن عذر، وضو يا غسل و تيمم را كه وظيفه او بوده نشكسته، مى تواند نماز بخواند؟

جواب: احتياطا وضو يا غسل را تجديد كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 30

(سؤال 48) استعمال كردن گردن بندهايى كه مزيّن به نام اللّه يا اسامى شريفه پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و يا آرم جمهورى اسلامى است براى زنها با توجه به حالات جنابت، حيض و نفاس و بى وضو بودن آنان، جايز است يا نه؟ و آيا آرم، حكم كلمه اللّه را دارد؟

جواب: اگر بدون وضو تماس نگيرند و كارى كه مستلزم هتك حرمت است انجام ندهند اشكال ندارد و آرم جمهورى اسلامى حكم كلمه اللّه را دارد.

(سؤال 49) در فرض بطلان وضو و غسل به آبى كه بر خلاف دستور سازمان آب دولت

اسلامى منشعب شده اگر جاهل به حكم يا موضوع يا هر دو باشد و مدّتى چنين عمل مى نموده است تكليف نمازها و غسل و وضويش چيست؟

جواب: اگر متوجه غصبيّت نبوده وضو و غسل باطل نيست.

(سؤال 50) افرادى روى بدن خود اسم جلاله يا كلماتى از قرآن را، حكّ كرده اند به شكلى كه مثل جزء بدن حساب مى شود آيا ازاله آنها از بدن، واجب است هر چند حرجى و مشكل باشد؟ و آيا بايد دائما و فورا با طهارت از حدث اصغر و اكبر بشوند يا نه؟ و آيا مسّ آنها در مورد چنين شخصى صادق مى باشد و بدون طهارت، جايز است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب در صورت امكان بايد ازاله نمايند و در صورت عدم امكان اختيارا بدون طهارت باقى نمانند.

(سؤال 51) الف- آيا توقف و ماندن زن مستحاضه متوسطه و كثيره در مسجد الحرام و مسجد النّبى براى عبادت و غيره بدون غسل استحاضه جايز است يا نه؟

ب- و در صورتى كه براى نماز واجب خود غسل كرده باشد آيا با همان غسل مى تواند طواف و نماز آن را انجام دهد يا نه؟ و بر فرض لزوم غسل مستقلّ براى طواف آيا براى نماز آن نيز بايد مستقلا غسل نمايد يا همان غسل طواف كفايت مى كند؟

ج- و در هر صورت اگر وقت براى طواف واجب وسعت داشته باشد آيا مى تواند در حال استحاضه قليله يا كثيره و متوسطه با انجام وضو و غسل و ساير كارهاى زن مستحاضه طواف واجب را بجا آورد يا بايد صبر كند تا پاك شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 31

جواب:: الف- مانعى ندارد.

ب- هر عملى كه براى

نماز يوميّه واجب است اعم از غسل و وضو و تطهير محل و تعويض نوار و پنبه براى هر يك از طواف واجب و نماز آن جداگانه واجب است.

ج- صبر كردن واجب نيست هر چند خوب است.

(سؤال 52) آيا دوشيزگان نابالغ خون استحاضه مى بينند و آيا آثار محدث شدن در اقسام سه گانه آن هر چند غير الزامى بر آن مترتّب مى شود يعنى استحاضه آنان ناقض وضو آنها مى باشد يا نه؟

جواب: مستبعد است ولى امكان دارد و در صورت تحقّق آن، احكام استحاضه بر آن مترتب مى شود.

وضو

(سؤال 53) اگر هنگام مسح سر، دست انسان با رطوبت صورت، متصل شد مى تواند با همان وضع پاى خود را مسح كند يا نه؟ و اگر نمى تواند وظيفه اش چيست؟

جواب: هنگام شستن صورت معمولا آب به جلو سر، اصابت مى كند اگر هنگام مسح سر، دست به آن آب برسد مسح پا با آن آب، صحيح نيست پس اگر با جاى ديگر كف دست كه آب خارج به آن نرسيده است مسح پا ممكن باشد بايد با آن، مسح بكشد و اگر ممكن نباشد بايد دوباره وضو بگيرد.

(سؤال 54) با بودن رطوبت در دست آيا مى تواند به اعضاى وضو، دست بزند يا نه؟

جواب: خلاف احتياط است.

(سؤال 55) مردها يا زنهايى كه موى زيادى جلو سرشان به عنوان زينت و غيره جمع نموده اند چگونه سرشان را مسح نمايند؟

جواب: موهاى اضافى را كنار بزنند و به بيخ موها مسح بكشند.

(سؤال 56) در جايى كه معمولا زن نامحرم مى باشد و نظر مى كند آيا وضو گرفتن مردها جايز است يا نه و وضوى آنها درست است؟

جواب: وضو گرفتن مردها اشكال ندارد ولى نگاه كردن زنها

جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 32

(سؤال 57) در مسح پاى راست و چپ، ترتيب شرط است يا مى توان با دو دست در يك زمان هر دو پا را مسح نمود؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد اوّل به پاى راست مسح كشيده شود و با هم كشيدن هر دو پا خلاف احتياط است.

(سؤال 58) كسى يك دستش يا بعضى از آن، جبيره است و مدتى كيسه پلاستيك به دست كرده و وضوى ارتماسى گرفته، يعنى محل جبيره را به اين نحو وضو داده است، حكمش چيست؟

جواب: نمازهايى كه با آن وضو خوانده، احتياطا قضاء كند.

(سؤال 59) كسانى كه قبل از وقت نماز، وضو مى گيرند اگر قصد جدّى آنها با طهارت بودن كه خود مستقلّا يكى از غايات و اهداف وضو است نباشد بلكه براى نماز واجب كه هنوز وقتش نيامده وضو مى گيرند آيا چنين وضويى صحيح است؟ و آيا فرقى بين فاصله خيلى كم يا زياد با وقت وجود دارد كه اگر نزديك وقت باشد از نظر تهيّؤ و آماده شدن براى نماز اشكال نداشته باشد؟

جواب: در نزديكى دخول وقت اشكال ندارد بلكه جلوتر به نيّت نمازى كه هنوز وقت آن نزديك نشده است نيز ظاهرا اشكال ندارد.

غسل جنابت

(سؤال 60) در جنب شدن زنها توسط خروج منى آيا همان شرائطى كه براى مردها گفته شده لازم است يا نه؟

جواب: اگر يقين كنند منى است بايد غسل كنند و اگر شك داشته باشند در صورتى كه با شهوت مخصوص انزال، خارج شود اگر چه همراه با سستى بدن و جستن نباشد بايد احتياط كنند يعنى هم غسل كنند و هم وضو بگيرند.

(سؤال 61) و به هر

تقدير، آبى كه از زنها هنگام ملاعبه خارج مى شود و همراه با سستى بدن نيز مى باشد چه حكمى دارد؟

جواب: حكم سؤال سابق را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 33

(سؤال 62) بيرون آمدن منى از زن صحيح است يا نه؟ و چه حكمى دارد و شرائط آن چيست و چه نشانى دارد؟ چون كه مطابق علم طب و گفته چند عالم دينى اين صحيح نيست؟

جواب: امكان دارد ولى نادر است و در صورتى كه رطوبتى با شهوت مخصوص به حال انزال از او خارج شود بنا بر احتياط هم غسل كند و هم وضو بگيرد.

(سؤال 63) الف: آيا زن هم مانند مرد محتلم مى شود؟

ب: و يا اگر منى به شكل خون از او خارج شد آيا حكم منى را دارد؟

جواب: الف- بعضى از زنها محتلم مى شوند ولى زنها كمتر از مردها محتلم مى شوند.

ب- اگر منى بودن آن احراز شود حكم منى را دارد لكن احراز آن مستبعد است.

(سؤال 64) زن و شوهرى كه مى دانند براى نماز صبح به غسل كردن نمى رسند و يا مانعى وجود دارد و يا بوجود مى آيد و يا اصلا آب و يا آب گرم قبلا نمى توانند براى غسل پيدا كنند آيا شب، مى توانند نزديكى كنند يا نه؟ و در همين فرض، اگر بعد از اذان صبح و دخول وقت نماز باشد چطور؟

جواب: در هر صورت اگر امكان تيمم باشد اشكال ندارد.

(سؤال 65) آيا زن، پس از نزديكى شوهر با او بايد مدتى قبل از غسل صبر كند تا منى شوهر از او خارج شود يا نه و اگر فورا غسل كرد و آبى يا رطوبتى مشكوك، خارج شد تكليفش چيست؟

جواب: خروج

منى مرد از زن، موجب غسل نمى باشد بنا بر اين صبر كردن لازم نيست و اگر قبل از غسل يا بعد از غسل رطوبتى خارج شود در صورتى كه بداند منى است بايد آن را نجس بداند و اگر مشكوك باشد محكوم به طهارت است.

غسل حيض، استحاضه و نفاس

(سؤال 66) در حدّ اقل حيض كه سه شبانه روز يعنى 72 ساعت را معتبر مى دانيد آيا شب و روز اول ملاك است يا شب روز سوم و در حدّ اكثر حيض و نفاس و نيز مدت زمان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 34

فاصله بين دو حيض كه ده روز است آيا مراد ده شبانه روز است و اگر اين مراد باشد ملاك آيا شب روز اول است يا شب روز آخر و يا اصولا ده روز و نه شب كافى است؟

جواب: بنابراين قول مطرح كردن شب اول و آخر وجهى ندارد بلكه از حين شروع تا پايان 72 ساعت، مقصود است و همچنين منظور از ده روز 240 ساعت از اول طهر و پاكى است.

(سؤال 67) زنى آبستن مدت سى الى چهل روز متوالى خون مى بيند، و طبق گفته پزشك معالج احتمال دارد خوف و وحشت دليل اين امر باشد. حال آيا اين زن حائض است يا مستحاضه، و اگر هيچ كدام، وظيفه او در قبال تكاليف شرعى اش چيست؟

جواب: به مقدار عادت خود حيض قرار داده، و بقيه حكم استحاضه را دارد؛ و اگر در حيض عادت نداشته باشد، به تفصيلى كه در رسالۀ توضيح المسائل بيان شده است عمل نمايد.

(سؤال 68) نظر بعضى از مراجع اينست كه اگر زن حامله يك لحظه هم خون ديد آن را حيض

قرار دهد تا خلافش معلوم گردد نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در اين مسأله زن حامله با غير حامله فرق ندارد پس اگر يك لحظه خون ببيند و خون قطع شود معلوم است كه حيض نيست و اگر قطع نشده باشد و نداند كه سه روز ادامه خواهد داشت يا خير، همان تفصيلى كه در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده درباره او جارى است.

(سؤال 69) استفاده از قرص و آمپول ضدّ قاعدگى براى خانمها در ايام حج و يا ماه رمضان با فرض ضرر نداشتن جايز است يا نه؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 70) زن مستحاضه كثيره و متوسطه هنگام غسل كردن آيا لازم است قصد نوع استحاضه كه از كدام قسم است را بنمايد يا نه؟

جواب: لازم نيست.

(سؤال 71) آيا زنان پس از رسيدن به سنّ يائسگى ممكن است شرعا خون استحاضه ببينند يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 35

جواب:: بلى ممكن است و اگر خون ببينند اگر چه داراى صفات خون حيض باشد در حكم استحاضه است.

(سؤال 72) در نفاس آيا شرط است كه بچه از مجراى طبيعى به دنيا بيايد يا اگر به وسيله جرّاحى از رحم بيرونش آوردند ولى از مسير طبيعى خون بيايد همان، نفاس مى باشد؟

جواب: تولّد از مسير طبيعى شرط نيست و خون مورد سؤال، خون نفاس مى باشد.

(سؤال 73) در غسل ترتيبى دادن هر كدام از سر و گردن و طرف راست و چپ بدن، آيا نظير شستن اعضاى وضو، ترتيب يعنى از سمت بالا به پايين شستن، شرط است يا نه؟

جواب: شرط نيست.

غسل ميّت و مسّ ميّت

(سؤال 74) براى غسل دادن زن ميّت شيعه اگر امر دائر شد بين زن سنّى و مرد شيعه

ولى نامحرم يا بين زن كافر و مرد شيعه و نامحرم كدام يك مقدم است؟

جواب: زن سنّى مقدم است و در صورت عدم امكان آن، زن كافر مقدم بر مرد نامحرم است.

(سؤال 75) آيا تماس پيدا كردن با اعضاى داخل شكم كه از بدن شخص زنده جدا مى شود مثل مقدارى از معده يا روده كه استخوان ندارد آيا غسل واجب است؟ و آيا دست زدن به آن موجب نجس شدن دست مى شود؟

جواب: در مفروض سؤال، غسل مسّ ميّت واجب نمى شود ولى آن عضو جدا شده نجس است و هر چيزى با آن با رطوبت ملاقات كند نجس مى شود.

(سؤال 76) اگر هنگام جرّاحى، قسمتى از بدن شخص زنده كه استخوان و گوشت دارد قطع شد تماسّ دست با آن موجب غسل مسّ ميّت مى شود؟

جواب: در فرض مسأله، غسل مسّ ميّت واجب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 36

(سؤال 77) اگر بچه چهار ماه به بالا در رحم مادر بميرد يا بچه هنگام زايمان بميرد و بدن دكتر هنگام بيرون آوردن بچه از شكم مادر با آن تماس پيدا كرد غسل واجب مى شود؟

جواب: در اين فرض نيز غسل مسّ ميّت واجب مى شود.

(سؤال 78) مسّ ميّت مطلقا غسل دارد و لو اهل كتاب يا مشرك؟

جواب: بعد از سرد شدن بدن ميّت اگر چه كافر باشد غسل دارد ولى مسّ بدن مسلمان بعد از تمام شدن غسلهايش غسل ندارد.

(سؤال 79) زنى كه بچه در رحم او مرده على القاعده بر او غسل مسّ ميّت واجب مى شود حال اگر نمى دانست و مدّتى با اين حال نماز خواند يا روزه گرفت ولى در طول اين مدّت غسل جنابت نموده آيا كفايت

از غسل مسّ ميّت مى كند يا نه؟

جواب: غسل جنابت از آن كفايت مى كند ولى نمازهايى كه بعد از ايّام نفاس و قبل از انجام غسل جنابت خوانده قضا دارد لكن روزه هايى كه در آن ايّام گرفته قضا ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 37

مسائل مسجد و اماكن مقدسه

(سؤال 80) زدن عكسهايى از رجال و شهداء انقلاب در مسجد كه گهگاهى موجب خرابى مسجد هم مى شود و كلا وجود عكس در مسجد چه صورت دارد؟ (كميته پاسخ به سؤالات سازمان تبليغات اسلامى)

جواب: زدن عكسهاى رجال و شهداى انقلاب به منظور تعظيم شعائر و تبليغات انقلابى در مساجد اگر موجب تخريب و ضرر به مسجد نشود حرام نيست گرچه وجود آنها در موقع نماز مكروه است.

(سؤال 81) به جهت تبليغ اسلام در مسجد بندر امام خمينى برنامه سخنرانى براى هدايت كفارى كه از طريق بنادر كشتيرانى به ايران مى آيند برگزار مى كنيم آيا از جهت ورود كافر به مسجد اشكالى دارد يا خير؟

جواب: اشكال دارد و اگر در جنب مسجد جايى را بدون وقف به عنوان مسجد براى اين گونه موارد تعيين نمايند حل اشكال مى شود.

(سؤال 82) آيا داخل شدن كفار در مسجد براى شنيدن مطالب اسلامى اشكال دارد يا نه؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 83) رحل گذاشتن در مسجد و مانند آن آيا موجب حق اولويّت براى صاحبان آن مى شود يا نه؟

جواب: اگر بعد از گرفتن جا و گذاشتن رحل، مراجعتش طول نكشد به نحوى كه اگر كس ديگر در آنجا بنشيند عرفا غصب جاى صدق بكند جائز نيست و در غير اين فرض، اولويّت ثابت نيست اگر چه احوط اينست كه تا شب، جاى او را نگيرند.

(سؤال 84) ضابطه رحل گذاشتن

چيست؟ مثلا اگر شب، چيزى را رحل گذاشت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 38

براى نماز فردا موجب اولويّت مى شود يا نه؟. و آيا گذاشتن امثال كتاب، روزنامه، دستمال و لباس كافى است يا بايد مهر و تسبيح مثلا باشد؟

جواب: ضابطه آن صدق گرفتن جا است و اختصاص به مهر و تسبيح و سجّاده ندارد بلكه رحل هر قدر بزرگتر باشد گرفتن جا بهتر صدق مى كند و گرفتن جا براى فردا موجب اولويّت نمى باشد.

(سؤال 85) اگر جهت وليمه دادن عقد و يا ازدواج، در مسجد دعوت نمايند و مراسم عروسى در مسجد و حياط آن برگزار شود چه صورتى دارد؟ اگر تكيه باشد چطور؟ ضمنا احتمال خنده قهقهه و يا شوخى ها و بازى ها در مراسم باشد يا نباشد؟

جواب: اگر با نماز و مراسم مسجد و تكيه مزاحمت نداشته باشد و كارهايى كه مستلزم هتك احترام است انجام نگيرد اشكال ندارد و در غير اين فرض جائز نيست.

(سؤال 86) بعضى اعضاى هيئت امناء حسينيه ها از تشكيل كلاس سوادآموزى در آنها به اين عذر كه مادران با آوردن بچه هاى خود موجب نجس شدن حسينيه ها را فراهم مى كنند از آن ممانعت مى كنند آيا حق دارند شرعا؟

جواب: در مواقعى كه مزاحمت با مراسم حسينيه ندارد حق ممانعت ندارند و اگر به حسب اتفاق، نجس شود تطهير نمايند.

(سؤال 87) شخص جنب و حائض داخل حرم امام زادگانى كه قطعى است و اختلافى نيست جايز است براى زيارت برود؟

جواب: مانعى ندارد و اگر به منظور حفظ احترام، از صحن زيارت كنند بهتر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 39

مسائل قرآن

(سؤال 88) نوشتن آيات قرآنى و يا اسماء اللّه بدون طهارت جائز است يا

نه؟

آيات قرآنى كه بر روى تخته سياه نوشته مى شود و بعدا پاك مى گردد و معمولا گردها و خاكريزه هايى هنگام نوشتن روى زمين ريخته مى شود جائز است بدون وضو به آنها (گردها) دست برسد؟

جواب: حرام نيست.

(سؤال 89) نوارهايى كه قرآن روى آنها ضبط شده است از نظر وجوب احترام، لمس آن بدون وضو حكم خط قرآن را دارد؟

جواب: همه احكام خط قرآن را ندارد ولى هتك آن جائز نيست.

(سؤال 90) بعضى افراد از خواندن قرآن به اين عذر كه ما غلط مى خوانيم خوددارى مى كنند آيا به خاطر غلط بودن قرائت بايد آن را ترك كرد؟

جواب: اگر غلط بخواند و كوشش داشته باشد كه كلمات را صحيح بخواند غلط خواندن اشتباهى حرام نيست.

(سؤال 91) بر اذان و قرآن ضبط صوت كه از بلندگو يا راديو پخش مى شود احكام خاصّ خود نظير اكتفاء به اذان پخش شده يا وجوب سجده هرگاه آيه سجده پخش شد جريان دارد يا نه؟

جواب: در مفروض سؤال، اذان را رجاء بگويد و بنابر احتياط واجب خصوصا اگر گوش بدهد سجده هم بجا آورد.

(سؤال 92) رد و بدل كردن قرآن با كفار و اهل كتاب كه به منظور خواندن و مطالعه و بررسى روى آيات آن صورت مى گيرد آيا جائز است؟

جواب: اگر كافر واقعا مى خواهد از آن استفاده كند و قصد اهانت ندارد مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 40

(سؤال 93) آيا جائز است براى شخص جنب گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحيم» يا خير؟ چون قاعدتا اين آيه شريفه هم از چهار سوره اى محسوب مى شود كه سجده واجبه دارند؟

جواب: اگر به قصد سوره هاى سجده نگويد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 41

مسائل ميّت

غسل ميّت

(سؤال 94) راجع به مسائلى كه در مناطق زلزله زده مورد احتياج مى باشد نظر مبارك را بيان فرماييد. ادام اللّه تأييداتكم. (جمعى از طلاب حوزه علميه قم)

1- در صورت نبودن آب، تكليف نسبت به غسل ميّت چيست؟

ج- اگر تأخير غسل تا زمان تهيه آب مستلزم اهانت بر ميّت باشد، بايد با تيمّم دفن شود، و بنابر احتياط واجب، عوض هر غسل، تيمّم جداگانه داده شود و يك تيمّم هم به نيّت مجموع اغسال داده شود؛ يا اينكه در يكى از تيمّم هاى سه گانه قصد ما فى الذّمة «1» شود.

2- در صورت كثرت اموات و عدم امكان غسل از جهت اضطرار و ضيق وقت، چه بايد كرد؟

ج- حكم اول را دارد.

3- در صورت عدم امكان غسل با سدر و كافور چه بايد كرد؟

ج- در فرض مسأله بايد هر سه غسل با آب خالص داده شود.

4- در صورت نبودن محرم و مماثل «2» براى غسل تكليف چيست؟

ج- غسل و تيمّم هر دو ساقط است.

5- در صورتى كه اجزاء به نحوى بودند كه معلوم نيست واجب الغسل هستند يا نه تكليف چيست؟

ج- در صورت عدم امكان تشخيص و تحقّق چنين فرضى، غسل واجب نيست.

______________________________

(1)- قصد ما فى الذّمة: نيّت كردن آنچه واقعا بر ذمه انسان است.

(2)- مماثل: هم جنس.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 42

6- در صورتى كه بعضى از اعضاى رئيسه بدن مفقود شده باشد، تعجيل در تجهيز با شرايط موجود لازم است يا نه؟

ج- هر چه از اجزاى بدن موجود است بايد به احكام آن عمل شود.

7- اگر معلوم نباشد كه عضوى مربوط به زن است يا مرد تكليف چيست؟

ج- اگر مشتمل بر استخوان باشد بنابر احتياط

و در صورت امكان هر سه غسل را از روى لباس يك بار مرد انجام بدهد، و يك بار هم زن.

(سؤال 95) در صورتى كه آب نبود و مواضع تيمّم نيز از بين رفته باشد تكليف چيست؟

جواب: اگر تأخير غسل تا زمان تهيه آب مستلزم اهانت بر ميّت باشد بايد بدون غسل و تيمّم دفن شود.

(سؤال 96) اگر بخشى از بدن كه قابل تشخيص نيست پيدا شود جهت انجام مراسم وظيفه چيست؟

جواب: بيشتر از قدر متيقّن واجب نيست مثلا اگر نمى توانند تشخيص بدهند كه مشتمل بر استخوان است يا خير، غسل واجب نيست و اگر نمى توانند تشخيص بدهند كه مشتمل بر استخوان سينه است يا خير، نماز واجب نيست.

(سؤال 97) در صورت عدم امكان تطهير بدن جهت تيمّم چه بايد كرد؟

جواب: با همان حال، تيمّم داده شود و در صورت امكان اگر عين نجاست موجود است، ازاله شود.

كفن ميّت

(سؤال 98) در صورتى كه پارچه براى كفن پيدا نشود تكليف چيست؟

جواب: تكليف تكفين ساقط است.

(سؤال 99) در صورتى كه پارچه باشد ولى مجهول المالك است كفن با آن چه صورتى دارد؟

جواب: جائز نيست بلى در صورت يأس از پيدا شدن مالك آن، مجاز هستند كه آن را به عنوان صدقه به يك فرد مستحقّ تمليك نمايند؛ و اگر آن فرد خواست تبرّعا جهت كفن واگذار نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 43

(سؤال 100) اگر مثلا 100 جنازه داشتيم و كفن به اندازه 20 جنازه داشتيم. به كفن ناقص امّا براى همه اكتفا كنيم؟ يا كفن كامل براى 20 جنازه بايد باشد؟

جواب: اگر كفن از تركه آنها نباشد اختيار با مالك كفن است و اگر براى مطلق

آنها ارسال شده و افرادى كه متصدى دفن جنائز هستند متمكن از فهميدن منظور ارسال كننده نيستند بنابر احتياط تقسيط «1» نمايند.

(سؤال 101) آيا تكفين ميّت با كفنهايى كه آيات قرآن و اسم جلاله و اسامى انبياء (ص) و معصومين (ع) بر آنها نوشته شده جايز است يا نه؟

جواب: در هر جاى كفن كه در معرض آلوده شدن و موجب هتك حرمت نيست علاوه بر جواز اگر به رجاء مطلوبيّت نوشته شود ثواب هم دارد.

نماز ميّت

(سؤال 102) انجام فريضه نماز ميّت بر اموات مختلف به چه صورت است؟

جواب: تشريك در نماز ميّت مانع ندارد به اين معنى كه چند ميّت در مقابل نمازگزار قرار دهند و يك نماز به نيّت همه آنها خوانده شود و ضميرهايى كه راجع به ميّت است به صيغه جمع گفته شود.

(سؤال 103) اگر هنگام نماز بر ميّت، پدر او و اولى به ميراث او حاضر نباشند چه بايد كرد؟

جواب: در صورت امكان از حاكم شرع استيذان «2» نمايند و در صورت عدم امكان، اجازه ساقط است.

دفن ميّت

(سؤال 104) اگر فردى را با لباس و بدون مراسم دفن نموده اند تكليف چيست؟

جواب: اگر به قدرى طول نكشيده كه جسد ميّت عفونت برداشته و نبش قبر مستلزم هتك باشد در صورت امكان بايد جنازه را بيرون آورده و پس از انجام مراسم دوباره دفن نمايند.

______________________________

(1)- تقسيط: تقسيم مساوى بر همه.

(2)- استيذان: اجازه خواستن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 44

(سؤال 105) اينكه در رساله مرقوم فرموده ايد براى اثبات حقى مى توان قبر ميّت را شكافت آيا اگر ميّت، زن باشد و كسى متّهم به ايراد ضرب بر او و يا مسموم نمودن او و يا تجاوز به عنف به او شد و دادگاه صالحى نياز به معاينه پزشكى يا كالبد شكافى زن پيدا كرد نبش قبر او و انجام كارهاى فوق توسط مرد نامحرم جايز است يا نه؟

جواب: اگر اثبات حق متوقّف بر آن باشد و حاكم شرع جامع الشرائط لزوم آن را احراز كرده باشد مانع ندارد.

(سؤال 106) بعد از دفن اگر نماز بر ميّت خوانده نشده باشد تكليف چيست؟

جواب: بايد بر قبر خوانده شود.

(سؤال 107) دفن ميّت بدون

اجازه ولىّ در چنين موقعى چه صورتى دارد؟

جواب: استيذان از ولىّ در صورت عدم امكان، ساقط است.

(سؤال 108) محل دفن اگر ملكيتش مجهول است تكليف چيست؟

جواب: اگر از اراضى مباحه نباشد و مالك مجهول داشته باشد بايد در مكان ديگر بلا مانع دفن شود.

(سؤال 109) در گورهاى دسته جمعى مراعات تكليف زن و مرد در صورت عدم امكان لازم است يا نه؟

جواب: لازم نيست.

(سؤال 110) در صورتى كه افراد، زير آوار مانده اند و اطمينان به موت آنها باشد و خارج كردن آنها احتمال متلاشى شدن عضو را دارد آيا خارج كردن آنها براى انجام مراسم واجب است يا نه؟

جواب: اگر يقين داشته باشند كه هيچ يك از آنها زنده نيستند وجوب بيرون آوردن آنها جهت انجام تجهيزات و مراسم، دائر مدار امكان بدون هتك است.

(سؤال 111) بچه در شكم مادر هر دو فوت كرده اند آيا بايد بچه را بيرون آورد و جدا دفن كرد؟ چطور؟

جواب: نبايد بچه را بيرون آورد بلكه بايد مادر را با همان حال بعد از تغسيل و تكفين مانند زنهاى غير حامله دفن نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 45

مسائل نماز

وقت نماز

(سؤال 112) اوقات نماز با اينكه پنج گانه است چرا شيعيان مراعات نمى كنند؟

(تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: خواندن نمازها را در پنج وقت به نحوى كه در رساله هاى عمليه بيان شده است ثواب آن زيادتر است ولى روايات كثيره از ابن عباس و غير او وارد شده است كه براى اينكه امت در مضيقه نباشند رسول خدا (ص) نماز ظهر و عصر و همچنين نماز مغرب و عشاء را پشت سر هم خواندند.

(سؤال 113) كسانى كه در قطبين (على الفرض) ساكن مى باشند تكليف

آنها نسبت به نمازهاى يوميه و روزه ماه رمضان «با فرض اينكه آنجا شش ماه شب و شش ماه روز است» چيست؟ و آيا سكونت در چنين مناطقى اختيارا جائز است يا نه؟ مستدعى است علاوه بر بيان نظر مبارك، نظر مرحوم امام را هم در اين مسأله بيان فرماييد، گويا بيان ايشان در تحرير الوسيله ظهور در اين دارد كه در تمام سال كه در قطب، يك شبانه روز است پنج نماز (17 ركعت) بيشتر واجب نيست، روزه هم در ماه رمضان در آنجا ساقط است و اين بعيد به نظر مى رسد.

جواب: ظاهر ادلّه همان است كه جنابعالى از عبارت تحرير الوسيله استظهار كرده ايد و بعدى هم ندارد كما اينكه دليلى بر منع از سكونت در آن مناطق وجود ندارد اگر چه احتياط در اينست كه علاوه بر 17 ركعت نماز مذكور نسبت به نماز و روزه طبق مناطق معتدله نيز عمل نمايد و اين احتياط حتى الامكان ترك نشود و احوط از آن اينست كه قضاى روزه ها را نيز در مناطق ديگر بگيرد كما اينكه در تحرير الوسيله نيز در اواخر مسألۀ 5 فرموده اند:

«و كذا من كان فى القطب وفات منه شهر رمضان على اشكال.»

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 46

(سؤال 114) آيا در ماه رمضان براى خواندن نماز صبح بايد صبر كنيم تا نور سپيده بر نور ماه غلبه كند يا خير؟

جواب: اگر يقين به طلوع فجر حاصل شود صبر كردن واجب نيست ولى مطابق احتياط است.

(سؤال 115) در روايت تحويل قبله كه البته در نظر داريد مشتمل بر اين جمله است: حتى قام الرجال مقام النساء و النساء مقام الرجال،

ظاهر روايت نماز جماعت است، و اين مستلزم آن است كه پيغمبر (ص) در حال نماز با مردها راه روند تا در مقام زنها مستقر شوند و همچنين زنان بروند در جايگاه مردان قرار گيرند تا تقدم مردان بر زنان محفوظ بماند و اگر از روايت معنى ديگرى استفاده مى شود بيان فرماييد.

جواب: راه رفتن در حال نماز در بعض موارد تجويز شده و مورد سؤال نيز از آن جمله مى باشد.

پوشش زن در نماز

(سؤال 116) زن در حمّام است و وقت براى نماز، تنگ است اگر بخواهد بيايد بيرون و با پوشش نماز بخواند نمى رسد آيا مى تواند بدون پوشش لازم نماز بخواند يا نه؟

جواب: در فرض مسأله بايد با مقدار پوشش ممكن نماز بخواند و در صورت داشتن پوشش غير كافى براى تمام بدن پوشاندن عورت مقدم است.

(سؤال 117) زن ناشزه كه حق نفقه و مخارج و مسكن ندارد اگر در خانه شوهر و با لباسى كه شوهر به او داده نماز بخواند درست است يا نه؟

جواب: اگر شوهرش راضى نباشد حكم غصب را دارد.

(سؤال 118) اگر زن در حين نماز چادرش سهوا يا توسط باد افتاد و يا در جايى نماز بخواند كه احتمال مى دهد باد، چادرش را بيندازد چه تكليفى دارد؟

جواب: اگر در اثناى نماز، ستر زائل شود در بقيه نماز، ستر خود را حفظ كند و نماز را تمام كند و بنابر احتياط نماز را اعاده نمايد و اگر قبل از شروع، احتمال عقلايى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 47

بدهد كه تا آخر نماز نمى تواند ستر خود را حفظ كند بايد در جاى امن نماز بخواند مگر جاى امن وجود نداشته باشد.

(سؤال 119) ستر

زن بدن خود را در نماز با پوشش بدن نما و يا با لباسى كه برجستگى هاى بدن را نمايان مى كند چه حكمى دارد؟

جواب: با پوشش بدن نما نماز صحيح نمى باشد ولى معلوم بودن شكل اعضاى بدن موجب بطلان نماز نيست.

(سؤال 120) اگر چيزهاى كوچك غصبى مانند دستمال و ... عمدا همراه نمازگزار باشد نماز باطل است؟

جواب: باطل است.

مكان نمازگزار

(سؤال 121) زمينهايى از طرف سازمان عمران اراضى شهرى به كارمندان و غيره در مقابل هر قطعه به مبلغ معينى واگذار شده است و افراد، هر كدام با صرف هزينه معينى براى خود، خانه مسكونى تهيه نموده اند آيا انجام فرائض دينى در اين خانه ها چه صورت دارد؟ (سازمان تأمين اجتماعى اروميه)

جواب: اگر زمين موات بوده يا از طرف حاكم شرع مصادره شده مانعى ندارد.

اذان و اقامه

(سؤال 122) آيا مشروعيت گفتن اقامه مقيّد به گفتن اذان است يا مى توان آن را بدون اذان در نمازهاى يوميه گفت؟

جواب: مشروعيت و استحباب اقامه مقيّد به گفتن اذان نيست.

(سؤال 123) آيا شهادت به امامت ائمۀ طاهرين (عليهم السلام) در اذان و اقامه مستحب است يا خير؟

جواب: شهادت به ولايت و امامت ائمه معصومين (عليهم السلام) جزء مذهب است ولى جزء اذان و اقامه نيست لكن اگر به قصد جزئيت گفته نشود ثواب دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 48

نيّت

(سؤال 124) در بعضى عبادات و اجزاء آنها گاه در رساله ها ديده شده رجاء بخوانند رجاء يعنى به اميد ثواب يا رجاء يعنى به اميد پذيرش الهى؟

جواب: يعنى به اميد مطلوبيت انجام دهد نه به قصد ورود تا اينكه مستلزم نسبت دادن حكم غير معلوم به خداوند متعال گردد.

قيام

(سؤال 125) چرا بستن دستها در موقع نماز، نماز را باطل مى كند؟ (تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: چون مطابق دستور شارع مقدس نيست و بدعت است.

قرائت

(سؤال 126) اگر كلمه اى در نماز غلط گفته شد آيا تكرار همان لفظ كافى است يا بايد از اول جمله خوانده شود. مثلا «نستعين» را غلط گفت يا در حال حركت بدن اداء كرد آيا بايد از «ايّاك» تكرار نمايد؟

جواب: تكرار آن از اول آيه لازم نيست ولى در بعضى موارد مانند مضاف و مضاف اليه و جار و مجرور «1» و كلمه اى كه الف و لام دارد اگر وصل به ما قبل كرده باشد مثل «المستقيم» طبق احتياط در اين گونه موارد مضاف و جار و كلمه قبل از الف و لام را نيز تكرار كند.

(سؤال 127) در قرائت، باء «غير المغضوب» بى اشباع خوانده شود بهتر است يا با اشباع. آيا به هر يك از آنها بخوانيم جائز است؟

جواب: اشباع «2» ندارد ولى اشباع مختصر موجب بطلان نماز نمى شود.

______________________________

(1)- مضاف و مضاف اليه، نظير «غير المغضوب» و جارّ و مجرور نظير «للّه» و «على اللّه».

(2)- اشباع: غليظ نمودن حركت آخر كلمه به حدّى كه مثلا از كسره «مغضوب» حرف ياء به گوش بخورد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 49

ركوع و سجده و تشهد

(سؤال 128) زنان حامله كه احيانا ركوع يا سجده بر ايشان مشقّت غير معمولى داشته باشد چگونه بايد آنها را بجا آورند؟

جواب: حكم مريض را دارند كه نمى تواند سجده يا ركوع كامل انجام دهد كه اگر مى توانند مقدارى خم شوند بايد همان مقدار، خم شوند و اگر نمى توانند با ايماء و اشاره ركوع و سجده نمايند.

(سؤال 129) مهر نماز به وسعت يك اشرفى متّصلا شرط است يا اگر پراكنده هم باشد مثلا خطهاى برآمده داشته باشد جائز است؟

جواب: آنچه از پيشانى به طور پراكنده به

مهر مى رسد اگر مجموع آن به مقدار لازم باشد كفايت مى كند.

(سؤال 130) چرا و به چه دليل بر اشياى پوشيدنى و فرش، سجده جائز نيست؟

(تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: نظر به اينكه مأكولات و ملبوسات و معادن مورد علاقه نوع بشر است و سجده بر آنها از خلوص و خضوع مى كاهد لذا طبق روايت معتبره سجده بر آنها ممنوع شده است.

(سؤال 131) در مورد قضاى تشهد فراموش شده آيا بعد از قضاى تشهد، سلام نماز هم مى خواهد يا نه؟

جواب: اگر فراموش شده تشهد اوّل باشد، قضاى آن سلام ندارد و اگر تشهد دوم را فراموش كرده و سلام داده باشد طبق احتياط بدون نيّت اداء و قضاء به نيّت ما فى الذّمة تشهد را بخواند و سلام را هم بگويد و دو سجده سهو نيز بجا آورد.

تسبيحات اربعه

(سؤال 132) اگر مرجع تقليد يك بار تسبيحات اربعه را كافى مى داند آيا مى توان دو بار گفت؟

جواب: به قصد مطلق ذكر مانع ندارد ولى به قصد ورود نمى تواند بگويد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 50

شكيّات

(سؤال 133) اگر كسى مثلا بين 1 و 2 كثير الشّك باشد به بقيه شكهاى ركعات مانند 3 و 4 و يا 2 و 3 نيز بايد به دستور كثير الشّك عمل نمايد يا نه؟

جواب: در فرض مسأله در غير صورت شك بين يك و دو حكم كثير الشّك را ندارد.

(سؤال 134) آيا اين گفته صحيح است كه اگر كسى يك بار و در يك نماز بين 1 و 2 شك كند بلا فاصله در نماز بعدى بين 3 و 4 شك كند و بار ديگر در نماز بعدى بين 2 و 3 شك كند كثير الشّك است؟

جواب: شخص مذكور كثير الشّك است.

(سؤال 135) اگر كسى بعد از سر برداشتن از ركوع شك كند كه آيا به ركوع امام جماعت رسيده است يا نه چه بايد بكند؟

جواب: اگر در حال ركوع توجه داشته و يقين به درك ركوع امام داشته به شك خود اعتناء نكند و اگر غافل بوده احتياط كند يعنى نمازش را تمام كند و دوباره بخواند.

(سؤال 136) جماعتى با شركت دو نفر برپاست امام و مأموم، امام در بين نماز بين ركعات 1 و 2 شك مى كند مأموم نيز همين شك را كرده است. با توجه به اينكه مأموم بين ركعات 1 و 2 كثير الشّك است وظيفه اين دو نفر چيست؟

جواب: نماز امام باطل است، و مأموم بنا را بر 2 مى گذارد و نمازش را فرادى

تمام مى كند.

(سؤال 137) اگر كسى بين ركعات 1 و 2 كثير الشّك باشد و در نمازى شك كند كه آيا يك ركعت خوانده يا دو ركعت و مظنّه پيدا كند (مثلا احتمال نسبتا قوى بدهد كه ركعت اول است) بايد به دستور كثير الشّك عمل كند يا به دستور مظنّه؟

جواب: بايد طبق مظنّه خود عمل كند.

(سؤال 138) آيا حكم كثير الظنّ و كثير اليقين نظير كثير الشّك است؟ مانند كسى كه در يك كلمه يا فعل از نماز اكثرا يا گمان به درست نبودن و يا يقين به آن پيدا مى نمايد.

آيا نظير قطع قطّاع يا ظنّ ظنّان حجت نيست؟

جواب: يقين كثير اليقين حكم يقين دارد و ظنّ كثير الظنّ حكم ظنّ.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 51

سجده سهو

(سؤال 139) آيا در سجده سهو، سلام آخر نماز را بگويد بهتر است؟ و نيز در نافله؟

جواب: در نافله بعد از تشهد، سلام آخر كفايت مى كند ولى بهتر نيست، و در سجده سهو احوط اكتفاء به سلام آخر است.

(سؤال 140) اگر انسان سجده سهو را عمدا تأخير بيندازد كه به نماز جماعت برسد، جائز است؟

جواب: جائز نيست، ولى نمازش باطل نمى شود.

نماز قضا

(سؤال 141) زنى از روى جهل به مسأله مدتى بعد از غسل حيض يا نفاس و استحاضه بدون وضو نماز خوانده آيا قضاء آنها واجب است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب قضا دارد.

(سؤال 142) كسى كه در زمان كفرش نماز و روزه بجا نياورده آيا قضا دارد يا نه با توجه به اينكه پدر و مادرش هم مسلمان بوده اند كه مرتد فطرى مى شود و اگر كافر ملى باشد چطور؟

جواب: قضاى نماز و روزه بر مرتد واجب است ولى بر كافر اصلى اگر مسلمان شود قضاى زمان كفر واجب نيست.

(سؤال 143) پدر با وجود پسر بزرگ وصيّت مى كند كه نماز و روزه قضاشده اش را پسر كوچكترش كه طلبه مى باشد انجام دهد آيا اين وصيّت نافذ و عهده دار اين وظيفه كدام يك از پسران او مى باشد؟

جواب: اگر او وصيّت كرده باشد كه اجرت نماز و روزه را از ثلث «1» او بردارند در فرض سؤال بايد پسر كوچكتر در صورت امكان، خودش انجام دهد و در صورت

______________________________

(1)- ثلث يعنى 3/ 1 چيزى.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 52

عدم امكان، استيجار نمايد و اگر وصيّت كرده باشد كه پسر كوچكتر تبرّعا انجام دهد در اين فرض وصيّت نافذ نيست و به عهده پسر بزرگتر است.

(سؤال 144)

اگر زن و شوهرى به گمان اينكه دخول بدون انزال شخص را جنب نمى كند مدّت هفت سال تقريبا پس از مراجعت از حمام و غسل جنابت، براى عمل مذكور غسل نكرده اند به خيال اينكه جنب نيستند و روزه گرفته اند و نماز يوميه را خوانده اند حالا متوجه شده اند، بايد چه كار كنند؟

جواب: نمازهايى كه بين آن عمل و غسل جنابت خوانده اند باطل است و آنها را قطعا بايد قضا كنند و اگر مقدار آن را ندانند مى توانند به مقدار تخمين خودشان قضا نمايند و روزه هاى آنها ظاهرا صحيح است.

(سؤال 145) اگر كسى در اول ماه رمضان غسل جنابت كند و در پانزدهم و بيست و پنجم رمضان نيز غسل جنابت كند و در آخر ماه رمضان يقين كند كه يكى از آن سه غسلهاى وى باطل بوده است وظيفه اين شخص چيست؟

جواب: در مفروض سؤال روزه هاى او قضاء ندارد و احتياطا غسل كند و به مقدارى كه مى داند در حال جنابت نماز خوانده است قضاء نمايد.

(سؤال 146) اين جانب پسر بزرگ متوفى هستم، پدرم در حدود هشت سال مريض بود و با همين مرض از دنيا رفت، وصيّت هم نكرده اند ولى اين جانب يقين دارم اعمال واجبه خود را در مدت مريضى انجام نداده اند، و قابل تذكر است كه مرض ايشان به حدّى بود كه خوب و بد را تشخيص نمى دادند، حتى گاهى نظافت را رعايت نمى كردند، آيا مسئوليت اين را دارم كه نماز و روزه هاى فوت شده ايشان را در اين مدت مريضى اداء نمايم يا خير؟

جواب: در فرض سؤال، قضاى روزه هاى او بر شما واجب نيست و هر چه از نمازهاى او در حال طبيعى

فوت شده باشد بايد شما قضاى آن را انجام دهيد و هر چه از اول وقت نماز تا آخر آن در غير حال طبيعى بوده، قضاى آن واجب نمى باشد؛ و اگر نتوانيد مقدار واجب را مشخص كنيد مى توانيد به مقدار معلوم اكتفا كنيد.

(سؤال 147) الف: قضاء نماز و روزه آيا واجب فورى است يا تا آخر عمر وقت آن باقى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 53

ب: اگر نماز و روزه استيجارى بر عهده پدر انسان باشد و از دنيا برود آيا قضاى آنها بر فرزند بزرگتر واجب است يا نه؟ و اگر پولى بابت آنها در اموال او باشد و صاحبان آن را نشناسيم تكليف چيست؟

جواب: الف: لازم نيست فورا بجا آورند ولى تأخير به نحوى كه مسامحه و بى اعتنايى صدق كند جائز نيست.

ب: بر فرزند بزرگتر نماز و روزه خود پدر واجب است نه نماز و روزه استيجارى كه بر عهده او است ولى از تركه پدر بايد بدهكاريهاى او و از جمله پول نماز و روزه هاى استيجارى بايد اداء شود و اگر نماز و روزه ها مقيد به انجام خود او نبوده ورثه كسى را براى انجام آنها استيجار كنند و اگر مقيد بوده پول آنها را به وصى ميت برسانند و اگر مجهول باشد بنابر احتياط جمع كنند بين صدقه دادن پول آنها و بجا آوردن آنها هر چند يك فقير پول را به عنوان صدقه قبول كند و نمازها را نيز بخواند.

(سؤال 148) چرا نماز زن حائض تخفيف دارد ولى روزه او تخفيف ندارد فلسفه اش چيست؟

جواب: نماز و روزه هر دو از حائض ساقط است ولى نمازهايش قضا ندارد و شايد

حكمت آن اين باشد كه هر روز، خودش نماز واجب دارد و نمازهايى كه اداء آن را خدا واجب نكرده است قضاء آن را هم واجب نكرده است ولى روزه هر روز واجب نبوده لذا قضاء آن را واجب كرده است. «1»

نماز جماعت

(سؤال 149) آيا امام جماعت مى تواند اكتفا كند به اذان نماز جماعت كه مأموم گفته با توجه به آنكه در حال اذان مشغول نافله بوده و قهرا فصول اذان را كاملا نشنيده؟

جواب: بلى، مى تواند اكتفا كند.

(سؤال 150) براى امام جماعت بعد از قرائت حمد، گفتن «الحمد للّه ربّ العالمين» مستحب است يا نه؟

______________________________

(1)- و به عبارت واضح تر: روزه واجب در هر سال فقط يك ماه است ولى نماز در هر روز از سال واجب است لذا قضاء روزه ها بر زنان مشكل نيست به خلاف نمازها.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 54

جواب:: به قصد ذكر مطلق «1» مانع ندارد ولى به قصد ورود، استحبابش براى امام خالى از اشكال نيست لكن براى مأموم و منفرد مستحب است.

(سؤال 151) اگر امام جماعت وسط نماز فهميد نمازش باطل است وظيفه اش چيست؟

جواب: نماز را قطع مى كند، ولى مأمومين نمازشان را ادامه مى دهند.

(سؤال 152) مأموم فهميد كه نمازش باطل است مثلا وضو ندارد و خجالت مى كشد كه برود و بدون نيّت نماز، متابعت مى كند، آيا چه صورت دارد؟

جواب: اگر قصد ادامه نماز نكند مانع ندارد.

(سؤال 153) كسى كه خود را عادل نمى داند مى تواند براى كسانى كه او را عادل مى دانند امام جماعت بشود يا نه؟ و آيا گناه كرده است؟ و بر فرض گناه نماز او مجزى و صحيح است؟ و آيا نفس اين كار، مضرّ به عدالت

بر فرض كه در او بوده است نمى باشد؟

جواب: عادل شدن واجب است و امام جماعت شدن مستحبّ بنابراين بايد اول، عادل شود سپس امامت كند و اگر بدون توبه امامت كند نمازش باطل نيست و اگر مستلزم اغواء مردم نباشد معصيت هم ندارد.

(سؤال 154) تجافى چيست و آيا انجام آن لازم است يا خير؟

جواب: منظور از تجافى در نماز جماعت نيم خيز بودن است كه اگر امام جماعت تشهد بخواند و مأموم به واسطه يك ركعت يا سه ركعت عقب تر بودنش وظيفه خواندن تشهد نداشته باشد در اين فرض بنابر احتياط، تجافى مى كند و تشهّد را به قصد متابعت مى خواند.

نماز جمعه

(سؤال 155) آيا در نماز جمعه بعد از قنوت دوم، «سمع اللّه» مستحب است؟

و همچنين در نماز نشسته؟

جواب: در شرع بعد از ركوع وارد شده، ولى بعد از قنوت وارد نشده است.

______________________________

(1)- ذكر مطلق و مطلق ذكر: گفتن ذكر بدون قصد وجوب و استحباب.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 55

(سؤال 156) اگر بر فرض، اين جانب امام جمعه را عادل ندانم آيا در اين صورت نيز شركت در نماز جمعه واجب است يا خير؟

جواب: اگر عادل ندانستن آن ناشى از وسوسه نباشد نمى توانيد اقتداء كنيد و اگر اقتداء كنيد بايد نماز ظهر را هم بخوانيد.

نماز عيدين

(سؤال 157) در نماز عيدين «1» اگر در ركعت اول به قنوت سوم امام جماعت برسيم وظيفه چيست؟

جواب: هر چه از تكبيرات و قنوتها را درك كرده متابعت مى كند و بعد از قنوت پنجم امام بقيه تكبيرات را با قنوتهاى بسيار مختصر انجام مى دهد و در ركوع، ملحق به امام مى شود و اگر مهلت نباشد طبق احتياط فرادى مى كند.

(سؤال 158) اگر به ركعت دوم نماز عيدين برسيم وظيفه چيست؟

جواب: بعد از قنوت چهارم امام تكبير پنجم را با قنوت مختصر و كوتاه انجام مى دهد و در ركوع به امام ملحق مى شود و بعد از سجدتين ركعت باقيمانده را فرادى مى خواند و حكم متابعت در تشهد حكم متابعت در نماز يوميه را دارد.

نماز خوف

(سؤال 159) نماز خوف آيا منحصر به صحنه جنگ است يا شامل مواردى كه شخص در مسير حقّى گرفتار ظالمى شده و اگر نمازش را تمام بخواند احتمال خطر دستگيرى و گرفتار ظلم شدن مى رود نيز مى شود؟

جواب: اختصاص به حال جنگ ندارد، و تفصيل آن در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده است.

______________________________

(1)- عيدين: عيد فطر و قربان.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 56

مسائل روزه

مبطلات روزه

(سؤال 160) اگر زنى براى جلوگيرى از عادت ماهانه در ماه رمضان قرص مصرف كند تا تمام ماه را روزه بگيرد اشكال شرعى براى خود و روزه ها دارد يا خير؟

جواب: اگر ضرر نداشته باشد مصرف آن اشكال ندارد و اگر ضرر داشته باشد بايد مصرف نكند ولى در صورت مصرف كردن آن مادامى كه حائض «1» نشده بايد روزه بگيرد و روزه اش صحيح است.

(سؤال 161) هرگاه شخصى در ماه رمضان در سفر روز محتلم شود و قبل از ظهر به وطن (شهر خود) يا محل اقامه برسد آيا مى تواند قصد روزه كند يا نه؟

جواب: محتلم «2» شدن در روز نسبت به روزه آن روز از مبطلات روزه نيست.

(سؤال 162) شخص روزه دار اگر در روزه ماه رمضان بدون قصد دخول و يا انزال منى با همسر خود ملاعبه نمود و اطمينان داشت كه منى خارج نمى شود يا دخول صورت نمى گيرد ولى تصادفا يا منى خارج و يا دخول محقق شد آيا روزه او باطل است و كفّاره دارد يا نه؟

جواب: در مفروض سؤال كفاره واجب نيست ولى بنابر احتياط قضا نمايد.

(سؤال 163) روزه غوّاصان با توجه به عدم اتّصال آب با بدن و سر و صورت آنان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر لباس غوّاصى

به سر و صورت نچسبيده باشد روزه باطل نمى شود و اگر چسبيده باشد اشكال دارد.

(سؤال 164) دخترى اول بلوغش شده ولى در اثر عدم آگاهى و عدم اهميّت و

______________________________

(1)- حائض: زنى كه خون حيض مى بيند.

(2)- محتلم: كسى كه در خواب از او منى خارج مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 57

اينكه عقلش نيز نسبت به امثال خود كمتر است روزه خود را مى خورد به گمان اينكه فقط قضاء دارد آيا كفّاره بر او واجب است؟ و نيز زن شوهردار كفّاره او از مال خودش بايد باشد يا از شوهر؟

جواب: اگر جاهل قاصر نبوده و مى توانسته بگيرد و عمدا نگرفته كفّاره دارد و كفّاره زن به عهده خود اوست.

(سؤال 165) آيا در ماه رمضان استعمال عطر براى روزه دار جايز است؟

جواب: جايز است.

(سؤال 166) اشخاصى كه به تنگى نفس مبتلا مى باشند به دستور پزشك هنگام تنگى شديد نفس توسط وسيله اى كه حاوى موادّ گازى يا بخار است از راه دهان موادّى به ريه خودشان مى رسانند آيا براى روزه اشكال دارد؟

جواب: اگر بدون استفاده از آن نتوانند روزه بگيرند بايد با استفاده از آن روزه بگيرند.

قضا و كفاره روزه

(سؤال 167) كسى كه روزه ماه رمضان او به علت عذرى قضاء شده است و قادر به قضاء نمى باشد مى تواند كسى را براى گرفتن روزه خود اجير نمايد؟

جواب: قضاء روزه زنده را كس ديگر نمى تواند بگيرد و اگر براى خودش ضرر داشته باشد و از ماه رمضانى كه خورده تا ماه رمضان آينده به واسطه ادامه مرض نتواند قضاى آن را بگيرد، قضاء آن ساقط است و بايد عوض هر روز يك مدّ، كه تقريبا 10 سير است طعام يعنى گندم يا

جو يا نان و مانند آنها به مستحق بپردازد.

(سؤال 168) كسى كه روزه قضاء و يا كفاره روزه بر او واجب است آيا مى تواند براى ديگرى در روزه گرفتن نائب شود؟

جواب: اشكال ندارد ولى خلاف احتياط است.

(سؤال 169) فردى مى گويد در منطقه اى ساكنم كه سه ساعت شب و بيست و يك ساعت روز است، در ماه رمضان طاقت روزه بيست و يك ساعته را ندارم آيا روزه از من اداء و قضاء ساقط است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 58

جواب:: حكم كسى را دارد كه در مناطق ديگر طاقت گرفتن روزه را ندارد كه بنابر احتياط علاوه بر قضاء بايد براى هر روز يك مدّ طعام فديه بدهد. (فديه يعنى كفاره)

(سؤال 170) دستگاه ادرارم نامرتب است و همچنين مدفوعم، به طورى كه گاهى به لينت و گاهى به اسهال مزاج مبتلا مى شوم و ماه رمضان به واسطه عدم مصرف مايعات و كم شدن آب بدنم خونم غليظ تر و هر روز دستگاهم نامرتب تر مى شود و ممكن است بعد از ماه رمضان اين ناراحتى ها تشديد گردد وظيفه روزه ام چيست؟

جواب: در صورت ضرر داشتن روزه، نبايد روزه بگيريد.

راه ثابت شدن اول ماه

(سؤال 171) در رساله هاى عمليه مى نويسند اگر در يك شهر ماه ديده شود براى شهر ديگر فايده ندارد مگر اينكه هر دو شهر نزديك باشند يا اينكه در افق با هم متّحد باشند اگر معنى اتّحاد افق اتّحاد در طلوع و غروب باشد شهرى كه با شهر ديگر نيم ساعت يا يك ساعت فرق دارد مثل ايران و افغانستان آيا هلال كه در ايران ديده مى شود براى افغانستان كفايت مى كند يا نه و اگر كفايت نكند چرا مردم

افغانستان پس از انقلاب ايران به محض اعلان راديو ايران افطار مى كنند؟

جواب: اگر در ايران رؤيت هلال شود براى افغانستان ثابت نمى شود مگر اينكه در طرف شرق ايران رؤيت شود كه در اين فرض براى افرادى كه در طرف غرب افغانستان هستند و با شرق ايران هم افقند ثابت مى شود و هر كس بر خلاف وظيفه خود افطار كرده باشد بايد قضاى روزه را بگيرد و اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد بنابر احتياط كفّاره هم دارد.

(سؤال 172) مراد از افق چيست؟ آيا افق افغانستان با ايران يكى است يا نه و اگر نيست چرا؟ و توافق دو افق تا چه مقدار فاصله است؟

جواب: مراد از اختلاف افق نسبت به رؤيت هلال، آن است كه با قطع نظر از موانع خارجى رؤيت هلال در محلى امكان داشته باشد و در محل دوم امكان رويت نباشد و بعضى نقاط دو كشور مورد سؤال هم افق هستند و بعضى نقاط ديگر كه از جهت شرق و غرب از هم دور هستند هم افق نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 59

مسائل نماز و روزه مسافر

(سؤال 173) كسى كه در جبهه راننده است نمازش را بايد تمام بخواند و در مورد وى سفر اول برگشتن به وطن (شهر خود) است يا رفتن يك مسير 8 فرسخى كفايت مى كند؟

جواب: اگر از قرارگاه به مقصدى كه فاصله آن از قرارگاه بيشتر از چهار فرسخ است برود و به قرارگاه برگردد و پس از آن به سفر برود سفر دوم محسوب مى شود.

(سؤال 174) اگر كسى به شهرى مسافرت نموده و در آنجا قصد اقامه كند و سپس همسر و فرزند او به وى

ملحق شوند آيا به عنوان تبعيت جايز است كه عيال و خانواده وى روزه گرفته و نمازشان را تمام بخوانند اگر چه قصد اقامه نكرده باشند يا بايد على حدّه قصد كنند؟

جواب: اگر بنا داشته باشند كه ده روز يا بيشتر در آنجا بمانند اگر چه ماندن آنها به تبع مرد باشد نماز و روزه آنها درست است و الّا حكم مسافر را دارند.

(سؤال 175) ما عشاير از زمان قديم تا كنون در سال، نه ماه در روستا و سه ماه تابستان را در ييلاق كه چراگاه حيوانات است زندگى مى كنيم كه هر كدام جاى معين در آن مرتع داريم. حتى بعضى افراد عشيره در همان محل به دنيا آمده و يا از دنيا رفته كه قبرستان هم داريم. آيا اين محل كه سه ماه زندگى مى كنيم وطن محسوب مى شود يا بايد هر وقت به آنجا رفتيم قصد ده روز را بنماييم؟

جواب: در فرض سؤال، وطن محسوب مى شود.

(سؤال 176) مأمورى كه براى تحقيق در رابطه با انجام وظيفه خود مسافرت مى كند در حكم مسافر است يا نه؟

جواب: اگر در مسير بيشتر از چهار فرسخى، شغل گشتى و دوره گردى داشته باشد، نماز و روزه او در غير سفر اول تمام است وگرنه حكم ساير مسافرين را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 60

(سؤال 177) نسبت به حكم نماز و روزه كسانى مانند كارمندان، سربازان، دانشجويان و طلّاب علوم دينيه كه هر روز بيش از حدّ شرعى را طى مى نمايند و هر يك از اينها براى اداء وظيفه شغلى خود در سفر مى باشند كما اينكه بعضى از اين شغلها مقدمه شغل ديگرى است چه صورت دارد آيا

مى توان براى امثال دانشجويان و غيره احكام دائم السّفر جارى نمود؟

جواب: حكم دائم السّفر را دارند.

(سؤال 178) آيا حضرتعالى تهران را بلد كبيره مى دانيد؟ آيا اگر مقلدين شما در هر هفته يك يا چند روز از خانه تا محل كارشان كه رفت و برگشتش حدود 52 كيلومتر مى شود مى روند و ساعت نيم يا يك بعد از ظهر برمى گردند، وظيفه شان درباره نماز و روزه چيست؟

جواب: بلاد كبيره با غير كبيره در احكام سفر به نظر اين جانب فرق ندارد مگر اينكه محلّه هاى آن از همديگر فاصله داشته باشد به نحوى كه بر رفتن از يك محلّه به محلّه ديگر، مسافرت صدق كند بنابراين شخص مذكور حكم مسافر ندارد.

(سؤال 179) تابعيت زن نسبت به شوهر و فرزند نسبت به پدر در توطن و اعراض از وطن آيا غير اختيارى و قهرى است يا مربوط به تصميم خود زن و اولاد مى باشد يعنى مى توانند خودشان مستقلا و بدون تابعيّت شوهر و پدر تصميم توطّن و يا اعراض بگيرند؟

جواب: زوجه به طور اطلاق در توطّن تابعيت زوج را ندارد بلكه در صورتى كه بنا داشته باشد با هم زندگى كنند محل زندگى زوج براى او هم وطن محسوب مى شود و اگر از باب نشوز يا با توافق زوج نخواهد در وطن زوج زندگى كند هر جا را براى خودش وطن قرار دهد وطن او مى باشد و اولاد مادامى كه زندگى مستقل ندارند در وطن تابع سرپرست خود مى باشند و در صورت زندگى مستقل از تابعيت خارج مى شوند. (وطن يعنى شهر محل سكونت)

(سؤال 180) در احكام نماز و روزه آيا به نظر حضرتعالى بلاد كبيره با غير كبيره تفاوت مى كنند يا

نه و اگر تفاوت مى كنند ملاك خارق العاده بودن كبيره چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 61

جواب:: بلاد كبيره در حكم سفر با بلاد ديگر فرق ندارد مگر اينكه محله هاى آن از يكديگر جدا باشد به نحوى كه بر رفتن از يك محله به محله هاى ديگر صدق مسافرت كند.

(سؤال 181) ملاك در تشخيص بلاد كبيره چيست و آيا اصفهان از بلاد كبيره مى باشد؟

جواب: ملاك در كبيره بودن شهر آنست كه در بزرگى، خارق العاده باشد و اصفهان و سائر شهرهاى ايران غير از تهران حكم بلاد كبيره ندارد و بلاد كبيره هم به نظر اين جانب در احكام سفر با غير كبيره فرق ندارد مگر اينكه محلّه هاى آن از همديگر جدا باشد به نحوى كه بر رفتن از محلّه اى به محلّه ديگر صدق مسافرت كند.

(سؤال 182) اگر انسان از شهر ديگر زن بگيرد وطن زن كجاست؟ شهر خودش يا تابع شوهر است و اگر تابع شوهر است با چه شرائطى؟

جواب: اگر تصميم داشته باشد كه به عنوان وطن «1» در وطن اصلى زندگى نكند و در وطن شوهرش زندگى كند وطن اصلى از حكم وطن خارج مى شود و وطن شوهرش براى او وطن محسوب مى شود.

(سؤال 183) در چه مكانهايى انسان مختار است بين قصر و اتمام نماز؟

جواب: در چهار مكان: 1- مسجد الحرام 2- مسجد النبىّ (ص) 3- مسجد كوفه 4- نزد قبر مطهر حضرت سيّد الشّهداء (ع) و تفصيل آن در رسالۀ توضيح المسائل مذكور است.

(سؤال 184) اين جانب به شغل زرگرى اشتغال دارم و جهت امورات شغلى در هر هفته به طور معمول يك روز به مسافرت مى روم و احيانا دو روز در

هفته و يا در دو هفته، خواهشمندم تكليف نماز و روزه هاى اين جانب را در مسافرت بيان فرماييد.

جواب: در فرض مسأله، نماز و روزه هاى شما درست است، ولى اگر ده روز يا بيشتر در يك جا بمانيد، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را داريد.

______________________________

(1)- وطن: يعنى شهر محلّ سكونت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 62

(سؤال 185) اگر براى مسافرت (جهت امورات شغلى) با هواپيما از بليط ديگران استفاده كنم آيا هواپيما مركب غصبى تلقى مى شود و در اين صورت وضعيت نماز و روزه ام چه صورتى است؟

جواب: در صورت استفاده غير مجاز، حكم مركب غصبى را دارد، كه بنابر احتياط واجب بايد نماز را هم تمام و هم شكسته بخوانيد و روزه هم بگيريد و قضاى آن را هم بعد از ماه رمضان بگيريد.

(سؤال 186) اگر دائم السّفر پس از يك سفر غير شغلى به محل شغل خود برگردد تا وقتى كه به وطن خود مراجعت نكرده نمازش را شكسته بخواند يا تمام؟ مثلا پاسدار است و محل خدمتش قم مى باشد و جهت زيارت حضرت عبد العظيم سفرى رفته و به قم محل كار و شغل خود برگشته و چند روزى را در قم مى ماند و سپس به اصفهان (وطن خود) سفر مى كند تكليف نماز اين چند روزه اش چيست؟

جواب: اگر براى ادامه شغل خود به محل شغل آمده باشد سفر غير شغلى او پايان يافته است و اگر به عنوان عبور به محل شغل آمده باشد مادامى كه به وطنش نرسيده حكم مسافر را دارد.

(سؤال 187) دائم السّفر كه پس از اقامه ده روز بايد در سفر اول نمازش را شكسته بخواند اگر سفر

اول او يك مسير طولانى باشد مثل اينكه از اصفهان به مشهد سفر كند پايان سفر اول او كجاست مشهد و يا اصفهان كه مبدأ سفر او بوده؟

جواب: در مفروض سؤال مادامى كه به وطنش مراجعت نكرده است حكم مسافر دارد بلى اگر به قصد مقصدى حركت كرده و پس از رسيدن به مقصد به قصد مقصد ديگر سفر كند سفر دوم محسوب مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 63

مسائل خمس

خمس سرمايه ها و درآمدها

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 1، ص: 63

(سؤال 188) اين جانب تا كنون خمس نداده ام و مقدارى پول نقد دارم كه در بانك جهت گرفتن وام براى خريد خانه ذخيره نموده ام آيا خمس، فقط به پول موجودى يا به كليه اموال تعلق مى گيرد؟

جواب: پولهاى ذخيره شده بعد از گذشتن يك سال از تحصيلش دادن خمس آن واجب مى شود و داراييهاى ديگر اگر جزء مايحتاج باشد و با پولى كه خمس نداشته خريده باشد خمس ندارد وگرنه خمس آنها را بايد بدهد.

(سؤال 189) شخص، خانه يا وسيله نقليه خود را مى فروشد آيا به اصل پولى كه براى خريد خانه يا وسيله نقليه داده بوده است خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ و اگر اصل پول مخمّس «1» بوده چطور؟ و در هر صورت آيا نظر حضر تعالى در اين مورد احتياط است يا فتوى؟

جواب: اگر با درآمد خود بدون پرداخت خمس آن، خريده بوده و در غير سال درآمد بفروشد، اگر در همان سال صرف مؤونه كند بنابر اقوى خمس لازم نيست، و اگر تا آخر سال، صرف مؤونه نكند بايد سر سال خمس آن

را بپردازد و اگر با پول مخمّس خريده بوده اصل آن خمس ندارد و استفاده آن حكم درآمد سال فروش را دارد.

(سؤال 190) موجودى من صد هزار تومان و دو برابر آن به بانك بدهكارى دارم كه در طول ساليان متمادى بايد بپردازم آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر در سالى كه قرض كرده ايد اكتساب كرده باشيد خمس ندارد و اگر پس انداز سالهاى سابق بر قرض باشد خمس دارد، و همچنين است اگر از درآمد سالهاى پس از قرض باشد ولى آن را به مصرف اداء قرض نرسانده ايد.

______________________________

(1)- مخمّس: مالى كه خمس آن پرداخت شده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 64

(سؤال 191) كتابفروشى كه كليه خريدوفروش آن به صورت نسيه مى باشد حكم خمس آن چگونه است؟

جواب: بايد سر سال، حساب كند و خمس ربح موجود را بپردازد و خمس مطالبات را مى تواند تا وقت وصول تأخير بيندازد.

(سؤال 192) آيا خمس اجناس كوپنى را به همان نرخ دولتى بايد داد؟

جواب: به هر قيمتى كه اگر بخواهيد بفروشيد از شما مى خرند بايد از روى آن قيمت، خمس آن را بپردازيد.

(سؤال 193) گوسفند يا بز در چه صورتى خمس دارند؟

جواب: هر چه با درآمد خود، بدون پرداخت خمس آن تهيه كرده، و همچنين آنچه از گوسفندان نتيجه و بهره به دست آمده خمس دارند.

(سؤال 194) اگر كسى شش رأس يا زيادتر گوسفند داشته باشد و تا آخر سال دو رأس از آنها بميرند يا بفروشد و در مخارج آنها مصرف كند آيا مى تواند از بچّه هايش به جاى آنها بگذارد يا نه؟

جواب: در مسأله خمس نمى تواند زاد و ولد را به جاى مادرها بگذارد، مگر اينكه كارش

تجارت گوسفند باشد.

(سؤال 195) كلا چه زمينهايى خمس دارند؟

جواب: هر چه خودش احياء «1» كرده يا اينكه با درآمد خودش بدون پرداخت خمس آن خريده باشد خمس دارد.

(سؤال 196) زمين ارثى خمس دارد يا خير؟

جواب: خمس ندارد، مگر اينكه به آن خمس تعلق گرفته بوده و مورّثش «2» خمس آن را اداء نكرده باشد.

(سؤال 197) اگر شخصى زمينى را آباد كند و با صاحب زمين قرار داد كند كه به عنوان حقّ الزحمه نصف يا ثلث آن زمين را مالك شود، آيا آن زمين هم خمس دارد يا خير؟

جواب: خمس دارد.

______________________________

(1)- احياء: آباد كردن زمين مرده.

(2)- مورّث: ميتى كه از خود ارثى به جاى مى گذارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 65

(سؤال 198) زمينى كه مثلا انسان مى داند كه قطعا خمس دارد، ولى آن شخص، جاهل به مسأله باشد و از ابتداء خمس زمين را رد نكند تا اينكه تمام آن را زير كشت ببرد و بعد متوجه شود، آيا همان زمين خالى را حساب كند و خمسش را بدهد، يا با تمام كشتى كه روى آن صورت گرفته است؟

جواب: بايد خمس زمين را با كشت اداء كند.

(سؤال 199) حقوقى كه به عنوان بورسيه به دانشجويان مى دهند خمس دارد يا نه؟

جواب: اگر در برابر تعهّد كار، بپردازند حكم سائر درآمد انسان را دارد كه اگر كارى را كه متعهّد شده انجام بدهد و پولى كه در برابر آن قبلا گرفته بوده خرج نكرده باشد بايد خمس آن را سر سال بپردازد و اگر اهدايى باشد به نظر اين جانب زائد بر مؤونه آن خمس دارد.

(سؤال 200) آيا به ديه مقتول خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: ديه

«1» خمس ندارد.

(سؤال 201) اگر از سهم الارث بچه صغير يتيم يا مال هبه شده به بچه صغير غير يتيمى در امر تجارت سرمايه گذارى شود آيا تا رسيدن به حدّ بلوغ ايشان:

الف: سودهاى متعلقه به اين سرمايه گذارى خمس دارد؟ ب: اضافه قيمت حاصله به اصل سرمايه خمس دارد؟ ج: در صورت تعلق خمس به موارد فوق آيا از طرف ولىّ يا قيّم بايد پرداخت شود؟ يا خود شخص پس از سنّ بلوغ؟

جواب: الف و ب و ج: بنابر اقوى ولىّ او خمس آنها را بپردازد.

(سؤال 202) در چند سال قبل مقدارى وسائل از سوريه و مكّه با ارز دولتى كه به همه مى دهند خريده ام مورد نياز بوده اند و الان هم هستند ولى بنا به عللى در اين چند سال از آنها استفاده نشده آيا خمس دارند؟

جواب: در مفروض سؤال خمس ندارد.

(سؤال 203) راجع به پولى كه انسان جهت ثبت نام حج مستحبى يا سفر سوريه به

______________________________

(1)- ديه: مالى است كه براى خون مسلمان يا نقص بدنى بر او داده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 66

بانك واريز مى كند و چند سال بعد، انسان مشرّف مى شود در پايان سال به اين پول خمس تعلق مى گيرد يا خير؟ به هر حال چنين پولى امانت است در بانك يا هزينه سفر شده و جزء موجودى انسان ديگر نيست؟

جواب: اگر از پول تخميس «1» شده واريز كرده باشد هر چند سال بماند دوباره به آن خمس تعلق نمى گيرد و اگر از درآمد سال واريز كرده باشد در صورتى كه از رفتن منصرف شود، يا نتواند برود و پول را پس بگيرد، خمس دارد. و همچنين است بنابر احتياط اگر

در سالهاى بعد مشرف مى شود.

(سؤال 204) 1- در صورتى كه مرد خانه، خمس پولش را ندهد حكم زن در زندگى با او چيست و حكم فرزندانش كه شاغل هستند ليكن زندگى مشترك دارند چيست؟

2- در صورتى كه مردى از راه تقلب و حرام امرار معاش مى كند خوردن و پوشيدن و خلاصه استفاده از اموال او براى زن و فرزندان شاغل كه پدر، خرج آنها را مى دهد چگونه است؟ (كميته پاسخ به سؤالات سازمان تبليغات اسلامى)

جواب: 1 و 2- چيزهايى كه آنها تصرف مى نمايند اگر يقين به حرمت عين آنها ندارند براى آنها اشكال ندارد و اگر فرضا يقين به حرمت عين آنها داشته باشند اگر تمليك به آنها شده باشد بايد به مقدارى كه علم به حرمت آن دارند اخراج نموده و در بقيه تصرف نمايند و اگر بدون تمليك در اختيار آنها قرار داده شده باشد و قرار دهنده امتناع از اخراج مقدار حرام نمايد، در اين فرض بايد با اجازه حاكم شرع مقدار حرام را اخراج و در بقيه تصرف نمايند.

(سؤال 205) شخصى طلبى داشته كه نمى دانسته و بعد از چند سال دريافت مى كند اگر وسط سال خمس است، جايز است صرف مؤونه شود يا فورا تخميس كند؟

جواب: فورا خمس آن را بدهد.

(سؤال 206) اگر با شركايى در يك امر تجارتى به عنوان شركت، سرمايه گذارى شود:

الف: آيا لازم است انسان پى جويى كند كه شركاء او سرمايه هايشان مخمّس باشد؟

______________________________

(1)- تخميس: خارج نمودن خمس چيزى، و مخمّس: چيزى كه خمس آن داده شده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 67

ب: اگر انسان اطلاع دارد كه شركاء، معتقد به امر وجوهات هستند ولى در اين مورد بى توجّه اند،

آيا لازم است به آنها تذكر دهد؟

ج: اگر انسان مى داند كه شركاء وجوهات متعلقه به سرمايه گذاريشان حتى سود مربوط به سرمايه ها را نمى دهند (بنابر بدبينى هايى كه نسبت به جوّ اجتماعى حاكم و محل مصرف خمس و زكات دارند) تكليف چيست؟ 1- نفس ادامه شراكت با اين افراد 2- اصل سرمايه و سود متعلقه به ما.

جواب: الف- لازم نيست.

ب- امر به معروف با شرائطى كه در توضيح المسائل بيان شده است واجب است.

ج- مالى كه به آن خمس تعلق گرفته است تصرف در آن قبل از اداء خمس آن بدون اجازه مرجع تقليد جائز نيست.

(سؤال 207) اگر اموال و املاك كسى را توقيف نمودند و پس از بررسى، حاكم شرع حكم به خمس آن داد آيا پس از اينكه يك خمس آن در اختيار بنياد قرار گرفت بايد عوائد زمان توقيف را به صاحبش برگرداند يا خير؟ (بنياد مستضعفان)

جواب: بايد برگردد.

(سؤال 208) اگر به حكم دادگاه انقلاب از املاك توقيفى، خمسى گرفته شود آيا مصرف اين خمس كه مصادره مى باشد با ساير املاك مصادره اى فرق دارد يا خير؟ و اگر فرق دارد چگونه بايد مصرف شود؟ (بنياد مستضعفان)

جواب: اگر به عنوان خمس گرفته شده بايد به مصرف خمس برسد با اذن مرجع تقليد و يا نوّاب او.

(سؤال 209) بعضى از زنان كارمند و حقوق بگير هستند كه همه يا مقدارى از حقوق خود را با رضايت، صرف مخارج منزل مى كنند با توجه به اينكه مخارج منزل و زن و بچه بر شوهر واجب است در دو صورت قدرت شوهر بر تأمين مخارج و يا عدم قدرت او، آنچه خرج شده آيا مشمول خمس مى باشد يا جزء

مؤونه حساب مى شود هر چند واجب نبوده؟

جواب: اگر بيشتر از مقدار شأن خودشان خرج نكنند خمس خرج كرده ها واجب نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 68

(سؤال 210) يكى از بستگان، چندى پيش فوت نمود و اين جانب از طرف بازماندگان، مسئول مراسم آن مرحوم شدم و مبلغى جهت مخارج، تحويل من دادند ولى بعدا شنيدم شخص متوفّى حساب و كتاب مشخص، نسبت به وجوهات شرعى نداشته حال، وظيفه من چيست؟ بعضى مى گويند بايد خمس آن مبلغ را بدهم و اگر تمام آن را خرج كرده ام بايد از مال خود بدهم؟

جواب: اگر شما شك داريد كه آن پولى كه در اختيار شما قرار داده اند خمس داشته يا خير بر شما چيزى واجب نيست و اگر يقين كنيد كه آن پول خمس داشته در درجه اول بايد ورثه او خمس آن را بپردازند و اگر نپردازند شما هم ضامن هستيد كه بايد بپردازيد و بعد از پرداخت آن، حق مطالبه از ورثه او را داريد.

(سؤال 211) كارخانه گچى در محلى به نام ... ساخته شده و از معدن گچ استفاده مى كنند يكى از چيزهايى كه خمس در آن واجب است معدن گچ است و ما يقين داريم كه صاحبان كارخانه خمس نمى دهند حالا اگر به عنوان خسارت و لرزش و انفجار، مردم اين منطقه چيزى از آنان بگيرند خمس دارد يا نه؟

جواب: اگر از درآمد معدن به شما مى دهند و مى دانيد خمس آن را نداده اند خمس آن را بدهيد.

(سؤال 212) كارمندى كه مثلا اول فروردين را براى خود، اول سال قرار داده چنانچه حقوق اسفند ماه او را با تأخير در فروردين بدهند و يا پس از چند

سال تأخير، حقوق او را بدهند، حقوق دريافتى را جزء كدام سال، حساب نمايد؟

جواب: جزء در آمد سال امكان وصول، محسوب مى شود.

خمس ترقى قيمت

(سؤال 213) كسى زمينى به او به ارث رسيده و از طريق قرض گرفتن و مقدارى موجودى و شكلهاى مختلف آن را ساخته است و نيازى به آن ندارد و در اجاره است و از محل درآمد اجاره ها بدهى خود را به تدريج مى پردازد آيا بر اين شخص چيزى هست؟ آيا بايد هر سال خانه را قيمت گذارى و خمس افزايش قيمت آن را بدهد يا در موقع فروش، مشمول خمس مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 69

جواب:: در فرض مسأله، زمين آن خمس ندارد مگر اينكه در نزد مورّث به آن خمس تعلق گرفته و بدون پرداخت خمس آن فوت كرده باشد و قرض هم خمس ندارد و پول موجودى اگر ارث و يا مخمّس نبوده و بدون پرداخت خمس آن، خرج كرده باشد بايد خانه قيمت شود و به نسبت آن، خمس آن داده شود و حكم شكلهاى مختلف، مختلف است و اما وجه اجاره اى كه مى گيرد جزء درآمد سال است كه هر مقدار از آن را به قرض بابت خانه مذكور بپردازد صرف در مؤونه محسوب نمى شود و بايد خمس آن را بپردازد و اگر به طريق مذكور عمل كند مادامى كه خانه را نفروخته است ترقى آن خمس ندارد و اگر بفروشد زمين آن كه ارث بوده ترقى قيمت آن هم خمس ندارد و ترقى هوايى آن حكم درآمد سال فروش را دارد كه اگر در عرض سال صرف در مؤونه نكند بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 214) اين جانب سالهاى

متمادى حساب داشته و هميشه پس از كسر سرمايه مخمّس و بدهكاريها آنچه موجود در بانك يا غيره بوده خمس آن را داده ام ولى از سال 63 به علت گرفتارى يا تنبلى حساب نكرده ام ولى مى دانم در هر سالى مقدارى درآمد داشته ام و اين درآمد در مطالبات بوده و مطالبات بالا رفته و خلاصه در طول هفته و ماه مبلغى وصول شده اين وصولها را جنس خريده ام و دو مرتبه نسيه فروخته ام و اخيرا كار را تعطيل و به جمع آورى مطالبات پرداخته ام و اينك با توجه به كاركرد و زحمت كشيده شده و تورّم، مقدار سرمايه بالا رفته و معمولا مقدارى از سرمايه به صورت مطالبات بوده ولى به هر حال اگر هم ترقّى قيمت داشته در اختيار خودم نبوده، به هر حال تكليف من چيست؟

جواب: خمس زائد بر مقدار مخمّس را بايد بپردازيد.

(سؤال 215) شخصى چند سال قبل در حدود 10 هكتار زمين به قيمت 35 هزار تومان جهت كشت و زرع خريده و خمس آن را نداده اكنون چون مقروض شده 2 هكتار زمين فوق را فروخته است. اگر بخواهد خمس دهد قيمت روز زمين را بايد حساب كند، يا قيمت خريد آن را؟

جواب: اگر به نقد خريده و يا به ذمه خريده ولى از درآمد سال خريد پول آن را داده است، خمس قيمت فعلى را حساب كند و اگر به ذمّه و اقساط خريده و پول آن را

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 70

سالهاى بعد داده است قيمت خريد را حساب كند، منتهى اگر زمين را فروخت ترقى قيمت، جزء درآمد سال فعلى مى شود و پس از مخارج سال، خمس

مابقى را بدهد.

(سؤال 216) اگر كسى زمينى را براى امرار معاش خود، نه به قصد ترقى خريده باشد و هدفش اين است كه از محصولش مخارج سال خود و عائله اش را تأمين نمايد آيا خمس دارد يا نه؟ و در صورت داشتن خمس قيمت خريد را بايد حساب كند و يا اينكه موقع حساب را بايد در نظر بگيرد؟

جواب: خمس دارد، و اگر با درآمد خود بدون پرداخت خمس آن خريده باشد، خمس آن را به قيمت فعلى بپردازد و اگر با قرض يا اينكه نسيه خريده و بعدا در سالهاى بعد بدهى خود را از درآمد خود پرداخت كرده باشد تا نفروخته خمس اصل آن را بايد بدهد و وقتى فروخت مازاد بر قيمت خريد جزء درآمد سال فروش است.

(سؤال 217) زن به شوهر خود و اولاد به پدر خود اجازه كلّى مى دهند كه اگر اموال و درآمد ما مشمول خمس است بپردازند ولى هنگام پرداخت، زن و فرزند حاضر نيستند يا اصلا اطّلاعى ندارند. آيا پرداخت خمس توسط شوهر يا پدر جايز است؟

جواب: اشكال ندارد، و حضور موكّل شرط نيست.

(سؤال 218) اگر انسان در موطن اصلى خود كه فعلا نيز ساكن است داراى مسكن شخصى (از سهم الارث يا مهريه همسر يا سرمايه گذارى شخص خود) هست و از طرفى بنا به ضرورت محل كار تصميم به مهاجرت به شهرى ديگر (محل كار) دارد و در صدد تهيه مسكن در شهر مقصد مى باشد آيا سرمايه گذارى مزبور فى نفسه و بدون فروش منزل فعلى چه حالتى پيدا مى كند؟ هر چند كه رعايت گردش سال مالى در اين سرمايه گذارى بشود؟

جواب: هر چيزى كه به آن خمس

تعلق نمى گرفته يا اينكه خمس آن را پرداخت كرده ايد اصل آن خمس ندارد و اگر به قصد فروش نخريده باشيد مادامى كه نفروخته ايد ترقّى آن هم خمس ندارد. ولى منزل و لوازم منزل كه از درآمد غير مخمس خريده اگر به طور كلى از احتياج او خارج شدند بايد خمس آنها را بدهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 71

(سؤال 219) وسائل مغازه كه ترقى قيمت دارند ولى براى فروش نيستند چه مى شود مثلا ما تلفن را به 3 هزار تومان خريده ايم حالا 90 هزار تومان شده است؟

جواب: اگر با پول غير مخمّس خريده شده باشد بايد خمس آن به قيمت فعلى پرداخت شود و اگر با پول تخميس شده خريده شده باشد مادامى كه فروخته نشده است ترقى آن خمس ندارد و اگر فروخته شود استفاده آن حكم درآمد سال فروش را دارد.

(سؤال 220) خانه ارثى مازاد بر خانه مسكونى داريم كه در زمان فوت، سيصد هزار تومان و امروز 700 هزار تومان ارزش دارد در هر حال اعم از فروش يا عدم فروش، مازاد قيمت خمس دارد يا نه؟

جواب: اگر آن خانه به شما به ارث رسيده باشد بفروشيد يا نفروشيد، اصل آن و ترقّى قيمت آن هيچ كدام خمس ندارد مگر اينكه در نزد مورّث به آن خمس تعلق گرفته و بدون پرداخت خمس فوت كرده باشد كه در اين فرض بايد خمس آن را به قيمت فعلى بپردازيد.

(سؤال 221) خانه خريدارى مسكونى را كه زمانى با مقدارى كم خريده ام اكنون قيمت آن زياد شده است آيا مازاد قيمت خمس دارد؟ در چه صورت و شرائطى؟

جواب: اگر با پولى كه به آن خمس تعلق گرفته

بوده خريده باشيد، به قيمت فعلى خمس دارد و اگر با درآمد خود در عرض سال خريده باشيد، مادامى كه مورد نياز است و نفروخته ايد خمس ندارد و اگر بفروشيد و در همان سال در مؤونه صرف نماييد بنابر اقوى خمس واجب نيست و اگر تا آخر سال باقى ماند خمس آن را بپردازيد و اگر با پول ارث خريده باشيد اصل آن و ترقّى آن هيچ كدام خمس ندارد و اگر با پول تخميس شده خريده باشيد در صورت فروش اصل آن خمس ندارد و استفاده آن، حكم درآمد سال فروش را دارد.

(سؤال 222) مخارج تعمير و رنگ آميزى كه باعث افزايش قيمت خانه مسكونى مى شود مشمول خمس است يا مازاد قيمت خانه؟ يا كلّا تعمير، جزء مؤونه سال بوده و خمس ندارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 72

جواب:: به مقدار متعارف، جزء مؤونه محسوب مى شود كه اگر از درآمد سال خرج آن شود خمس ندارد.

(سؤال 223) نحوه پرداخت خمس كارخانه اى كه ساختمان و وسائل و ماشين آلات آن ميليونها تومان ارزش دارد با توجه به ترقى قيمت روز به روز آن چه گونه است؟

جواب: اگر خريد زمين و وسائل و ماشين آلات و تعميرات و اضافات با پول خمس داده يا غير متعلق خمس باشد تا موقعى كه نفروخته فقط به درآمد مازاد بر مئونه اش خمس تعلق مى گيرد ولى اگر فروخت ترقى قيمت جزء درآمد سال فروش است كه بايد آخر سال خمس مازاد بر مئونه آن داده شود و اما اگر پول اصل خريد آنها از درآمد باشد و سال اول خريد، خمس آن پرداخت نشده باشد به كل زمين و تأسيسات به قيمت

فعلى خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 224) كسى كه وسيله اى را بر اساس نياز خريده و الان به آن نياز ندارد تكليفش در حالات مختلف زير چيست؟ از مؤونه حساب كرده باشد يا نه؟ از پول مخمّس تهيه كرده باشد يا نه؟ در هر حال قيمت خريد بايد در نظر گرفته شود يا قيمت روز؟

جواب: اگر با درآمد خود بدون پرداخت خمس آن تهيه كرده باشد بايد خمس آن را به قيمت فعلى بپردازد و اگر با پول مخمّس تهيه كرده باشد، مادامى كه نفروخته خمس ندارد و اگر بفروشد بازهم اصل آن خمس ندارد ولى سود آن جزء درآمد سال فروش محسوب مى شود كه اگر تا آخر سال صرف در مؤونه نكند بايد خمس آن را بپردازد.

حكم ترقى هاى كاذب

(سؤال 225) نظرتان در مورد ترقى هاى كاذب كه بر اثر بى ارزشى پول و تورّم مى باشد چيست؟ مثلا كسى با پول خمس داده شده زمين مى خرد به قيمت صد هزار تومان و حالا شده پانصد هزار تومان بدون هيچ گونه عملى مثل اينكه پس كوچه بوده و بعدا مسير خيابان شده باشد يا زمين ديم بوده و بعد آبى شده. به هر حال آيا اين ترقى قيمتهاى ظاهرى و كاذب مشمول خمس است؟ در صورتى كه اگر با طلا قيمت بشود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 73

قيمت طلا طى اين مدت كه ارزش اسكناس در نوسان بوده ثابت مى باشد. يا فرضا با پول مخمّس مقدارى كالا خريده كه در مغازه مانده و بعدا قيمت آن دو يا سه برابر شده.

جواب: اصل اعتبار پولهاى كاغذى اعم از اسكناس و نوت و دلار و غير آنها به ملاحظه پشتوانه آنها است ولى بعد

از آنكه حكومت هر كشورى پولى را در كشور خود رائج كرد خود آن پول در آن كشور معتبر مى شود و پشتوانه آن ملحوظ نمى شود و به لحاظ اين دو اعتبار مقابل هم، در موارد سؤال بايد احتياط شود و خمس ارباح به لحاظ اعتبار دوم پرداخت شود كما اينكه درباره ديون و مهريّه ها نيز در صورت حصول تفاوت معتدّ به بنابر احتياط واجب بايد طرفين، نسبت به مقدار تفاوت با مصالحه، رضايت همديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 226) نظير سؤال فوق كسر نمودن سرمايه سال قبل از موجودى سال فعلى است كه مى گويند مثلا اگر در سال گذشته صد هزار تومان سرمايه بوده و خمس آن را داده بايد همان صد هزار تومان را از مجموع موجودى سال بعد كسر كند و بعد يك پنجم موجودى را در پايان سال بعد به عنوان خمس بدهد در صورتى كه ارزش صد هزار تومان امسال از صد هزار تومان سال گذشته كمتر شده ولى اگر با طلا حساب كنيم تفاوتى پيدا نكرده يعنى معادل موجودى را شخص اگر با طلا حساب بكند فرقى نكرده؟

جواب: جواب اين سؤال از جواب سؤال قبلى روشن مى شود.

محاسبه خمس

(سؤال 227) در رابطه با مسائل مالى كه مربوط به زمان مرجع متوفّى مى باشد براى تصفيه حساب بايد طبق فتواى مرجع متوفّى عمل نمود يا مرجع فعلى يا مخيّر است؟

جواب: اگر مرجع تقليد فعلى اجازه باقى ماندن بدهد مى توانيد طبق فتواى مرجع سابق حساب كنيد و الّا بايد طبق فتواى مرجع تقليد فعلى حساب نماييد.

(سؤال 228) در رساله هاى عمليه ملاحظه مى شود كه انسان در موقع حساب سال، مطالبات وصول نشده و همچنين بدهكاريهاى موعد

نرسيده را نبايد حساب كند حال از نظر محاسبه بدهكارى و بستانكارى كاسب يا تاجر كه هميشه اوقات هم مطالبات دارد و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 74

هم بدهى و مرتبا در حال كم و زياد شدن هستند و درآمد او گاهى بر مطالبات افزوده مى شود و گاهى باعث مى شود كه بدهى او كمتر شود و مقدار موجودى جنس و نقد او تقريبا معادل سال گذشته است اين چنين افراد چگونه بايد در رأس سال، حساب كنند آيا عمل به صورت زير صحيح است: جمع اجناس موجودى و وجوهات نقد و مطالبات محتمل الوصول را با هم جمع كرده و از اين جمع مجموع بدهى و سرمايه مخمّس شده سال قبل را كسر نموده آنچه بماند به عنوان درآمد حساب شود؟

جواب: در فرض مسأله بدهى هاى خود را كسر مى كند و پس از كسر آن اگر ربحى داشته باشد خمس آن را مى پردازد و نسبت به مطالبات مخيّر است كه خمس آنها را سر سال بپردازد و جزء سرمايه تخميس شده قرار دهد، يا اينكه صبر كند هر وقت هر مقدار وصول شد همان وقت خمس وصول شده را بپردازد بنابراين، طريقى كه در ذيل سؤال ذكر شده صحيح است ولى متعيّن نيست و راه ديگر نيز دارد كه خمس آن را هنگام وصول بپردازد.

(سؤال 229) شخصى كه مبالغ زيادى بدهكار است و تا به حال براى خود سال تعيين نكرده، اگر فعلا بخواهد سال تعيين كند تكليفش چيست؟

جواب: به يكى از وكلاى مرجع خود مراجعه نمايد.

(سؤال 230) مقدارى مال حلال با حرام مخلوط شده و اندازه آن را نمى دانيم آيا تصرف در آن مال جائز

است؟

جواب: اگر مقدار و صاحب آن هيچ كدام معلوم نباشد بايد خمس آن را به مرجع تقليد يا وكيل او بپردازيد و تصرف قبل از پرداخت آن جائز نيست.

(سؤال 231) شخصى ثروت و املاك فراوانى دارد و تا به حال براى خود، سال، معين نكرده، و اگر با تعيين سال، حساب كند در حدود ششصد، هفتصد هزار تومان از بابت خمس بدهكار مى شود. اگر نتواند يك دفعه همه آن را بپردازد تكليفش چيست؟

جواب: از وكيل مرجع تقليدش اجازه بگيرد تا اينكه به اقساط بپردازد.

(سؤال 232) شخصى هنگام عزيمت به حج، مال خود را حساب و مقدار زيادى وجوه بدهكار شده، اندكى از آن را پرداخته و مابقى را موكول به بعد نموده؛ حال پس از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 75

گذشت چند سال مجدّدا مى خواهد حساب كند. آيا آن مابقى را مثل سابق بايد بپردازد، يا دوباره بايد كلّ مال را حساب كند؛ با توجه به اينكه در اين مدت با آن پول كاسبى مى كرده؟

جواب: اموالى كه به آن خمس تعلّق گرفته، به مجرد حساب كردن بدون پرداخت خمس حكم مخمّس بر آن جارى نمى شود، بلى، اگر مرجع تقليد يا وكيل او مقدار خمس را به ذمّه او منتقل كرده باشد، اموال حساب شده حكم مخمّس را دارد و هر چه بدهكار شده بايد بپردازد.

(سؤال 233) كسى كه مالش مورد تعلق خمس است و الآن قصد دادن خمس آن را ندارد آيا مى تواند فقط خمس مقدار مخارج حج را پرداخت كند و با چنين مال مخمّس حج جائز است؟

جواب: آن مقدارى كه مى خواهد خمس آن را پرداخت كند اگر مجزّى باشد تخميس مى شود و اگر مخلوط

باشد تخميس كردن مقدارى از آن با نيّت مشكل است.

(سؤال 234) اگر كسى به عنوان خمس، زمين و آبى را بدهد آيا بايد عين آن آب و زمين را به سادات واجد شرايط بدهد يا عوائد آن را بين سادات بايد قسمت نمود چگونه است؟

جواب: خمس به طور كلى بايد با نظر مرجع تقليد پرداخت شود هر چه ايشان اجازه دادند عمل شود.

جهيزيه و خمس

(سؤال 235) جهيزيّه اى كه به مرور ايام براى دختر تهيه مى شود و سال، هم بر آن مى گذرد آيا خمس دارد؟

جواب: اگر در زمانى كه تهيه آن متعارف است تهيه شده باشد خمس ندارد.

(سؤال 236) در شهرى كه به طور همگانى و رسمى و عمومى نيست ولى بعضى ها از قبل، كم كم جهيزيه دختر را آماده مى كنند خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر متعارف باشد و نادر نباشد اگر چه عمومى هم نباشد خمس ندارد.

(سؤال 237) آيا خانم هايى كه شاغلند بايد سال خمس داشته باشند؟

جواب: آنها در احكام خمس با مردها فرق ندارند لكن آنهايى كه مزوّجه هستند غالبا يا مؤونه (مخارج) ندارند و يا مؤونه كم دارند و اين جهت تأثيرى در مورد سؤال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 76

(سؤال 238) اگر خانمها از درآمدشان جهيّزيه تهيّه كنند آيا متعلق خمس هست؟

جواب: به مقدار متعارف از حيث كمّ و كيف و زمان تهيّه، خمس ندارد.

(سؤال 239) آيا به جهيزيّه اى كه زن با خود به خانه شوهر آورده و از مال پدرش كه خمس نمى داده تهيّه شده است خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر يقين داشته باشد با پولى كه متعلّق خمس بوده تهيّه شده است بايد خمس آن را بپردازد و اگر شك داشته

باشد بر او واجب نيست بلى وسائلى كه از مورد نياز او خارج است به آنها خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 240) آيا به جهيزيّه اى كه دختر يا پدر او در طول سال مى خرند در صورتى كه بالاتر از شأن و در حد زياده روى باشد خمس تعلق مى گيرد؟ شأن هر صنف و قشرى چگونه معين مى شود؟

جواب: در فرض مسأله به آن، خمس تعلق مى گيرد و تشخيص مطابق شأن و زياده روى موكول به عرف است.

(سؤال 241) آيا جهيزيه و يا قباله را اگر فروخت مازاد بر قيمت اول را سر سال خود چه كند؟ ترقى قيمت جهيزيه و قباله كه روزى صد تومان و اكنون صد هزار تومان گرديده خمس دارد يا نه؟

جواب: اصل خريد اگر از درآمد سالهاى قبل يا هبه بوده بنابر احتياط فورا خمس آن داده شود ولى ترقى قيمت آنچه فروخته جزء درآمد سال فروش است كه اگر تا آخر سال صرف مخارج نشود متعلق خمس است.

بخشش و خمس

(سؤال 242) هبه ها و بخششها و عيدى ها كه از نفر اول به نفر دوم منتقل مى شوند خمس دارند يا خير اگر دارند به عهدۀ دهنده است يا گيرنده يا هر دو؟ به قيمت خريد يا قيمت روز؟

جواب: اگر قبل از هبه به آن خمس تعلق نگرفته بود به عهدۀ هبه كننده نيست بلكه به هر كسى منتقل شده حكم درآمد او را دارد كه اگر در عرض سال، صرف مؤونه نكند بايد خمس آن را به قيمت فعلى بپردازد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 77

(سؤال 243) طلا يا وسائلى را كه مرد براى زن يا دختر خود تهيه مى كند و جزء مخارج همين سال حساب مى نمايد

و از آن طلا استفاده مى شود، اگر به علت فرسوده و يا شكسته شدن به منظور تعويض، آنها را بفروشد تا مدل يا نوع ديگر تهيه كند و ممكن است اين خريدوفروش با فاصله يا در يك جلسه باشد و همزمان، به هر صورت فروش، به منظور تعويض است نه عدم نياز در اين فرض پس از فروش، مشمول خمس است يا نه؟ و اگر آنها را به منظور خريد كالاى مورد نياز ديگرى فروخت چطور؟

جواب: اگر در همان سال صرف مؤونه كند بنابر اقوى خمس واجب نيست و اگر در عرض سال، صرف مؤونه نكرد تخميس نمايد.

(سؤال 244) از طرف بنياد شهيد حقوقى به معلولين جنگ پرداخت مى شود حال، معلولى كه هزينه زندگى اش از سوى والدين تأمين مى شود آيا به حقوقى كه از بنياد مى گيرد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: ظاهرا حكم هبه و بخشش را دارد و به نظر اين جانب متعلق خمس است.

(سؤال 245) حقوقى كه خانواده هاى شهداء از ادارات دولتى دريافت مى كنند آيا مانند حقوقى است كه از بنياد شهيد مى گيرند و خمس به آن تعلق نمى گيرد و يا درآمد محسوب مى شود و زائد بر مئونه مورد خمس خواهد بود؟

جواب: اگر مورّث آنها از دولت طلب نداشته حكم كمكهاى بنياد را دارد (كه اگر بخشش باشد متعلق خمس است).

(سؤال 246) سكّه هاى بهار آزادى كه دولت به كارمندان خود به عنوان عيدى داده مشمول خمس است يا نه؟ و سكه هاى خريدارى از بانك كه قصد استفاده از آنها بوده ولى چند سال بدون استفاده مانده اند مشمول خمس هستند يا خير؟ به قيمت خريد يا قيمت امروز؟

جواب: سكّه هايى كه به عنوان عيدى داده مى شود حكم

درآمد سال اهداء را دارد كه اگر در عرض سال، صرف مؤونه نشود بايد خمس آن اداء شود. و اما سكّه هاى خريده شده از بانك، منظور از قصد استفاده معلوم نيست، اگر منظور اين باشد كه بنا داشته از آنها زيور آلات بسازد و نساخته در صورتى كه با درآمد خود بدون پرداخت خمس آن خريده باشد، بايد به قيمت فعلى خمس آن را بپردازد، مگر اينكه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 78

زيور آلات مورد نياز بوده و به واسطه نداشتن پول ساخت تأخير افتاده باشد كه در اين صورت اگر زيور آلات بسازد خمس ندارد و اگر منصرف شود، بفروشد يا نفروشد، بايد به قيمت فعلى خمس آن را بپردازد.

(سؤال 247) الف- با پولى كه قرض گرفتم خانه خريدم بعد از چند سال براى تبديل به احسن آماده فروش خانه شدم در همان وقت قطعه ملكى كه پدرم از طرف مادرش به ارث برده بود به من هبه كرد، من آن را فروختم نصف پولش را نقد گرفتم و در بانك مسكن براى وام گرفتن گذاشتم يك سال و اندى طول كشيد آيا اين پول خمس دارد؟

ب- نصف ديگرش را سال بعد از سال ماليم دريافت كردم (از خريدار ملك) و از مجموع پول قرضى و فروش خانه و تمام پول هبه و وامى كه از بانك گرفتم خانه جديدى خريدم و تدريجا خانه و وام بانك را پرداختم و فعلا مالك طلق خانه مى باشم آيا خمسى بدهكارم؟

جواب: الف- بلى خمس دارد.

ب- پول ملك هبه شده خمس دارد و بقيه خمس ندارد.

(سؤال 248) پولى كه پدر به نام فرزند در بانك و غيره

پس انداز مى كند از نظر بالغ نبوده فرزند و يا بخشش و هبه بودن پول، مشمول خمس مى شود يا نه؟

جواب: اگر در اثناء سال در مؤونه طفل به مصرف نرساند بنابر اقوى در آخر سال خمس آن را بدهد و اگر ندهد بايد خود طفل بعد از بلوغ، خمس آن را بپردازد.

(سؤال 249) چيزى را به عنوان بخشش جدا كنار مى گذارد ولى شخص مورد نظر، حاضر نيست كه تحويل بگيرد و سال خمسى او مى رسد آيا چنين چيزى اگر از درآمد باشد مشمول خمس است؟

جواب: بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 250) آيا به پولى كه بانكها و قرض الحسنه ها به عنوان جائزه مى دهند خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به نظر اين جانب حكم سائر درآمدها را دارد كه اگر در عرض سال مصرف نشود بايد سر سال خمس آن داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 79

مسائل زكات

زكات مال

(سؤال 251) شخصى محصول خود را بعد از انعقاد دانه به كسى مى فروشد در حالى كه گندم هنوز درو نشده آيا زكات آن به عهده فروشنده و زارع است يا به عهده مشترى كه گندم را در حال انعقاد دانه خريده؟

جواب: به عهدۀ بايع است.

زكات فطره

(سؤال 252) مبلغ ده هزار تومان چند نفرى بابت زكاة روزه به صندوق ستاد امداد جنگ مسجد جامع كرمان تحويل نموده اند كه گندم خريدارى شود و به مصرف جبهه هاى جنگ برسد و اقدام شده و پس از آرد نمودن، نان خشك شد و به جبهه ها ارسال شد.

حال بعضى در صحت آن شبهه نموده اند تكليف چيست؟ (ستاد امداد جنگ مسجد جامع كرمان) جواب: اگر منظور از زكات روزه، زكات فطره است و فطره دهنده ها مقلّد كسى هستند كه صرف آن را مانند زكات مال در سبيل اللّه تجويز مى كند اشكال ندارد و اگر منظور، كفّاره روزه است كفايت نمى كند.

(سؤال 253) حكم فطريه زندانيان به چه شكل است آيا بر ذمه دولت است يا به ذمه خود متهمين يا ساقط است؟

جواب: اگر زندانيان متمكن هستند و مى توانند، بنابر احتياط خودشان اداء نمايند و در غير اين فرض ساقط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 80

(سؤال 254) آيا مقصود از مسكين در باب كفارات همان فقيرى است كه مخارج سال را ندارد يا زندگى او از فقير هم بايد بدتر باشد؟

جواب: اگر مخارج سال را بالفعل «1» يا بالقوه نتواند تأمين كند مى توان به او كفاره داد و لازم نيست حال او بدتر باشد هرچند احوط است.

(سؤال 255) اجازه مى فرماييد افراد عام، صدقه مستحبه را به سادات مستحق بدهند؟

جواب: اشكال ندارد.

______________________________

(1)- بالفعل يعنى موجود

و بالقوّه يعنى توانايى و قدرت تحصيل.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 81

مسائل حج

استطاعت

(سؤال 256) اگر كسى داراى مخارج حج باشد ولى پسرش ازدواج نكرده و يا فرزندش مريض و محتاج به معالجه و درمان باشد در اين صورت حج مقدّم است يا معالجه و ازدواج فرزندش؟

جواب: معالجه ضرورى فرزند در صورتى كه خودش متمكن نباشد مقدم بر حج است و ازدواج فرزند هم اگر ضرورت داشته باشد و متمكن نباشد و ترك آن براى پدرش نقص باشد مخارج ضرورى آن مقدم بر حج است. ولى اگر از سابق مستطيع بوده نمى تواند مخارج حج را به مصرف معالجه يا ازدواج فرزندش برساند.

(سؤال 257) شخصى با يقين به استطاعت آماده سفر حج مى شود، در حالى كه حدود پانزده سال نماز نخوانده و روزه هم عمدا نگرفته است. اگر بخواهد كفاره افطار عمدى روزه رمضان را بدهد از استطاعت كه مى افتد سهل است مسكين هم مى شود و اگر كفاره افطار عمدى را روزه بگيرد 900 ماه روزه كفاره بايد بگيرد تكليف او چيست؟

جواب: با قدرت بر روزه به واسطه كفاره از استطاعت نمى افتد و اگر قدرت روزه ندارد كفاره بدهد و حج لازم نيست.

(سؤال 258) مؤمنى ماشين خود را كه وسيله كسب و كارش بوده فروخته كه ماشين بهترى بخرد و مدتى طول مى كشد آيا فعلا با پول آن كه در دست دارد مستطيع مى باشد؟ جواب: اگر پس از مراجعت از حج بتواند معاش متعارف و مناسب شأن خود را تأمين كند حج واجب است و الا واجب نيست.

(سؤال 259) شخصى استطاعت مالى ندارد و از بيت المال ارتزاق مى نمايد ولى به خاطر علاقه به زيارت خانه

خدا با گرفتن قرض و با تحمّل مشقت و سختى حج را بجا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 82

مى آورد آيا از حجّة الاسلام «1» كفايت مى كند؟

جواب: كفايت نمى كند.

(سؤال 260) زنى مقدارى زيور آلات از طلا و غيره دارد و مال ديگرى ندارد و اگر آنها را بفروشد مى تواند به زيارت خانه خدا مشرّف شود آيا او مستطيع است يا اينكه زيور آلات مورد استثناء مى باشد؟

جواب: زيور آلات به مقدار متعارف و مطابق شأن، موجب استطاعت نيست و اگر زائد بر آن به مقدار مخارج حج داشته باشد موجب استطاعت مى باشد.

(سؤال 261) زنى بدون شوهر مقدارى پول به بچه خود يا ديگرى قرض داده و آنها مى توانند به اندازه مخارج سفر حج را به او بدهند آيا زن، مستطيع است و بايد آن مقدار را بگيرد و به حجّ برود يا نه؟

جواب: در صورت امكان وصول، مستطيع است و بايد آن را بگيرد و به حج برود.

(سؤال 262) آيا كسى كه معاش او يا قسمتى از آن از وجوه شرعيه تأمين مى گردد اگر با پس انداز از وجوه شرعيه بتواند به حج برود مستطيع است و حجّ او از حجّة الاسلام كفايت مى كند يا نه؟ و همچنين كسانى كه مازاد بر مؤونه را ندارند ولى مى توانند با استخدام براى امور حج و حجّاج مخارج حج را بدون اين كه در زندگى بعد از مراجعت دچار اختلالى بشوند تأمين نمايند مستطيعند يا نه؟ لطفا جواب مرحمت بفرماييد.

جواب: استفاده از وجوه شرعيه در غير مؤونه زندگى خالى از اشكال نيست ولى اگر كسى كه مؤونه زندگيش يا قسمتى از آن از وجوه شرعيه تأمين مى شود و همچنين كسانى كه

مازاد بر مؤونه براى مخارج حج را ندارند بتوانند با استخدام براى امور حج و حجاج حج بجا آورند نظير روحانى كاروان يا دكتر يا آشپز و غيره، بدون اينكه كسر شأن آنان باشد يا از اين جهت دچار اختلالى در زندگى بعد از مراجعت بشوند با قبول خدمات نامبرده قطعا مستطيع هستند و بايد حج بجا آورند و حج آنان از حجة الاسلام كفايت مى كند.

______________________________

(1)- حجّة الاسلام: حجّى است كه در طول عمر، يك مرتبه بر شخص مستطيع واجب مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 83

(سؤال 263) آيا استطاعت مالى براى حج به مجرد اينكه ارثى به انسان برسد حاصل مى شود و لو هنوز ما ترك ميّت تقسيم نشده باشد، با وجود فرزندان صغار؟

جواب: اگر مى تواند سهم مشاع خود را و لو به نحو اشاعه بفروشد و مقدار آن به قدر استطاعت باشد مستطيع است.

(سؤال 264) بر فرض كه بدون تقسيم مال، استطاعت حاصل شود آيا فرد مجرّدى كه مثلا طلبه است و در آينده نياز به زن و خانه دارد، نياز به خانه براى انسان در آينده و لوازم ضرورى زندگى مانع از حصول استطاعت نمى شود؟

جواب: اگر فعلا نياز مبرم به خانه و زن دارد و با خانه استيجارى نياز او رفع نمى شود بايد زائد بر پول خانه و مخارج ازدواج به مقدار استطاعت، مال داشته باشد.

(سؤال 265) مادرم يك مقدار زمين داشته كه اگر مكه مى رفت مخارج رفت و برگشت او را كفايت مى كرد آن وقت زمين خود را تمليك بنده نمود در حالى كه طريق مكه مسدود بود و بعد در هنگام فوت وصيّت كرد كه پسرم عوض من مكه برود.

حالا بنده براى مكّه اسم نويسى نمودم و اسمم درآمده ولى يكصد و پنجاه هزار تومان قرض دارم لطفا وظيفه شرعى را بيان فرماييد؟

جواب: اگر حج در ذمّه او مستقر شده بوده بايد مخارج حج از اصل تركه «1» او برداشته شود و اگر مستقر نبوده بايد از ثلث بركه برداشته شود و بر ورثه واجب نيست از خودشان متحمل ضرر بشوند و اگر حج بر خود شما واجب نباشد نيابت شما مانع ندارد.

(سؤال 266) در مواردى كه نهاد يا ارگانى فردى را به حج مى فرستد، بدون اينكه ملزم باشد كارى انجام دهد، آيا از موارد حج بذلى است يا خير؟ و قبول آن واجب است؟

جواب: با فرض مشروعيت آن بدون تعهد هيچ كارى حكم حج بذلى «2» را خواهد داشت.

______________________________

(1)- اصل تركه: مجموعۀ دارايى ميّت.

(2)- حج بذلى: حجّى است كه مخارج آن را كسى به انسان مى بخشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 84

(سؤال 267) شخصى به منظور ايجاد استطاعت، پولى را به كسى بذل مى كند ولى پس از بازگشت از سفر حج آن را پس مى گيرد آيا كفايت از حجّة الاسلام مى كند؟

جواب: در فرض مسأله كفايت مى كند و بذل كننده حق پس گرفتن آن را ندارد.

و اگر قرار بر پس گرفتن باشد حج بذلى صدق نمى كند و استطاعت به اين طريق حاصل نمى شود.

(سؤال 268) اگر فرزند به پدر بگويد پول حج را به تو مى دهم به شرط اينكه پس از مراجعت از مكه اگر قدرت مالى پيدا كردى پولم را بدهى و اگر نتوانستى آن را از تو نمى خواهم آيا مستطيع مى شود يا نه؟

جواب: شرط مذكور مخلّ به استطاعت «1» بذلى مى باشد.

(سؤال 269) اينكه فرموده اند با

مال حرام جائز نيست به حج بروند آيا مراد بطلان حج است؟

جواب: اگر كرايه را از مال حرام بدهد ضامن است ولى حجّش باطل نمى شود و اما لباس احرام، هر چه در لباس نمازگزار شرط است در آن نيز شرط است.

(سؤال 270) شخصى به پسرش وصيت كرده كه فلان باغ را بفروشد و براى او حج استيجارى بخرد، پسرش علاوه بر اينكه وصيت پدرش را عمل نكرده است خودش هم استطاعت داشته و به مكه نرفته و فوت شده است. آيا ورثه وى مى توانند باغ مورد وصيّت را تصاحب نمايند و براى او حج، استيجار نكنند؟ مستدعى است وظيفه شرعى ورثه او را در مورد باغ و ورثه پسر وصى وى كه مستطيع بوده و به حج نرفته است بيان بفرماييد.

جواب: در فرض سؤال ورثه حق تصرف در باغ را ندارند و بايد به حاكم شرع مراجعه نمايند تا اينكه فرد مورد اعتمادى را تعيين كرده و باغ را بفروشد و براى موصى «2» استيجار حج نمايد، و اگر خود وصى هم مستطيع بوده و قبل از انجام حج فوت كرده باشد ورثه او قبل از اخراج اجرت حج حق تصرف در تركه او را ندارند.

______________________________

(1)- استطاعت بذلى: استطاعتى است كه در اثر بخشش مخارج سفر حج از طرف كسى، به دست مى آيد.

(2)- موصى: وصيت كننده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 85

نيابت

(سؤال 271) در نيابت عبادت يا بعضى اركان و اجزاء آن نظير نيابت در حج يا بعضى اعمال آن اگر فتواى نائب يا مقلّد او با فتواى منوب عنه يا مقلّد او تفاوت داشته باشد و فرضا عملى كه به نظر نايب از روى

اجتهاد يا تقليد، صحيح است به نظر منوب عنه از روى اجتهاد يا تقليد، باطل باشد، آيا صحيح بودن نزد كدام بايد ملاك باشد؟

جواب: اگر هنگام اجير شدن، خصوصيات عمل تعيين نشده باشد و منصرف به نحو خاصى نباشد بايد نائب، عمل را طبق فتواى خود يا مرجع تقليد خود انجام دهد. هر چند احوط مراعات صحّت نزد هر دو است.

(سؤال 272) و بر فرض كفايت صحيح بودن عمل به نظر نايب، آيا ذابح غير شيعه كه از نواصب نباشد مى تواند در ذبح، نايب براى شيعه بشود- چون عمل او به نظر فقهى مذهب خود صحيح است- يا نمى تواند؟

جواب: بنابر احتياط واجب، ذابح بايد مؤمن باشد.

(سؤال 273) شخصى جهت اعمال حج نائب مى شود و پس از نايب شدن خودش استطاعت پيدا مى كند در اين صورت اجاره باطل مى شود يا نه؟

جواب: احتياط در اين است كه اجاره با توافق مستأجر و نايب فسخ شود و نايب بعد از فسخ اجاره حجّة الاسلام خود را انجام دهد.

(سؤال 274) شخصى را براى حج پدرم نايب گرفته و مبلغ 24 هزار افغانى به وى داده بودم كه در آن زمان با پول كمتر از اين هم مى توانست به حج برود و مبلغ مذكور را صرف خانه سازى و ساير امور زندگى شخصى خود نموده و حج را به تعويق انداخته است بعد از چند سال تأخير پول بيشتر مى خواست و مى گفت مبلغ مذكور حالا كافى نيست و وجه فوق را از او پس گرفتم كه خودم به حج بروم، سؤال اينست آيا مى توانم بيشتر از مبلغ مذكور (24 هزار افغانى) را به جهت تأخير حج و بالا رفتن هزينه حج

از وى مطالبه نمايم يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال، نايب حق مطالبه پول بيشتر نداشته است، و واجب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 86

بوده است حج را بجا آورده، ولى گرفتن پول به معنى فسخ اجاره است و در فرض فسخ اجاره، همان پولى را كه داده ايد مى توانيد پس بگيريد نه بيشتر، بلى اگر ارزش پول به مقدار قابل توجه پايين آمده باشد نسبت به مقدار تفاوت بنابر احتياط بايد با مصالحه رضايت همديگر تحصيل شود.

(سؤال 275) زنى مستطيعه بوده در سال 60 به حساب مكه پول ريخته، اخيرا استطاعت بدنى ايجاب نكرده، پس از تشكيل شوراى پزشكى دكترها او را منع از مسافرت مكه نموده، شوهرش را به عنوان نايب معرفى كرده و قبل از مراسم حج فوت نموده و شوهرش اعمال مكه را بجا آورده آيا مخارج مكه به عهده نايب است و يا منوب عنها.

جواب: در مفروض سؤال، اگر حج در ذمّه او مستقر بوده، يعنى خودش سابقا مى توانسته مشرف شود و مسامحه كرده تا اينكه از استطاعت خارج شده است مخارج حج از اصل تركه او اخراج مى شود، و اگر مستقر نبوده و وصيت هم نكرده بوده، بر ورثه واجب نيست، و در اين صورت اگر شوهر بدون اجازه ورّاث ديگر، خرج كرده به عهده خودش مى باشد.

(سؤال 276) اينكه مى گويند معذور نمى تواند نائب شود حدودش را بيان فرماييد.

جواب: هر كس نتواند اعمال اختيارى حج را انجام دهد معذور است و نمى تواند نائب شود ولى مباشرت در ذبح در حال اختيار هم لزوم ندارد و لذا كسى كه نمى تواند ذبح كند مى تواند براى حج نائب شود و براى ذبح نائب بگيرد.

(سؤال

277) كسى حج نيابتى انجام مى دهد در انجام مناسك حج بايد طبق فتاواى مرجع تقليد خود عمل كند؟ يا منوب عنه؟ و اگر طواف نساء و نماز آن را باطل انجام داد حرمت زن نسبت به كدام يك از نائب و منوب عنه صادق است؟

جواب: اگر هنگام اجاره خصوصيات عمل، تعيين نشده باشد و منصرف به نحو خاصّى نباشد بايد نائب، عمل را به نحوى انجام دهد كه طبق فتاواى مرجع تقليد خودش صحيح باشد هر چند احوط مراعات صحّت نزد هر دو است و اگر به نحوى انجام دهد كه به فتواى مرجع تقليدش از احرام خارج نشود، يا اينكه طواف نساء و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 87

نماز آن را انجام ندهد، يا اينكه باطل انجام دهد، خود نائب از احرام خارج نمى شود.

بلى در مواردى كه منوب عنه خودش محرم بوده و محلّ شدن آن موقوف به عمل نائب است مادامى كه نائب، عمل را صحيح به نظر منوب عنه انجام نداده منوب عنه از احرام خارج نمى شود.

(سؤال 278) آيا كسى كه حج برايش واجب است ولى مثلا چندين سال ديگر نوبت او مى شود كه حجة الاسلام را انجام دهد قبل از اداى حج خودش مى تواند در سالهاى قبل، حج نيابتى انجام دهد مثلا از طرف پدرش كه قبلا مستطيع بوده ولى فوت كرده و حصول استطاعت براى پدر، سابق بر حصول استطاعت براى فرزند باشد و استطاعت فرزند از ما ترك پدر باشد؟

جواب: اگر مستطيع باشد و مى تواند و لو از راه كشورهاى اسلامى ديگر به حج برود نمى تواند براى غير، اجير شود هر چند تاريخ استطاعت غير، مقدم باشد.

(سؤال 279) نائب،

طواف نساء را به جهت منوب عنه انجام دهد يا به قصد ما فى الذمه؟

جواب: احتياط آن است كه نيت ما فى الذمه كند گرچه مى تواند به نيت منوب عنه انجام دهد.

(سؤال 280) كسى كه در اصل حج نايب باشد و از ابتداء مى دانسته كه نمى تواند رمى كند يا نمى تواند در روز رمى كند و يا در رمى در روز مسامحه و اهمال كند حكمش چيست؟

جواب: نائب بايد اعمال اختيارى حج را انجام دهد و اگر معذور باشد نمى تواند نائب باشد.

(سؤال 281) آيا كسى كه مانند زن معفو از وقوف بين الطلوعين در مشعر مى باشد مى تواند از مردى كه معفو نيست نيابت كند و بين الطلوعين وقوف نكند؟

جواب: خلاف احتياط است.

(سؤال 282) كسى كه احتمال قوى عقلايى مى دهد كه نتواند اعمال را به نحو عادى انجام دهد و ممكن است حج تمتع را بدل به افراد كند مى تواند از حج واجب نيابت كند؟

جواب: نبايد نيابت كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 88

(سؤال 283) زنى كه احتمال قوى مى دهد در اعمال واجب حج عادت ماهانه بشود و نتواند طبق معمول اعمال را بجا آورد آيا مى تواند حج نيابتى قبول كند؟

جواب: نبايد قبول كند.

احرام

(سؤال 284) خدمه كاروانها كه مى بايست قبل از اعمال حج از مكه به جده يا مدينه بروند و مى بايست نيّت احرام عمره مفرده بكنند اگر جهلا يا نسيانا نيّت احرام عمره تمتع كردند و قبل از انجام اعمال متوجه شدند، وظيفه شان چيست؟ و اگر بعد از اعمال عمره متوجه شدند، چه بايد بكنند؟

جواب: در بين عمره تمتع و حج آن، عمره ديگر جائز نيست ولى عمره تمتع و حج را باطل نمى كند.

(سؤال 285)

آيا در جحفه لازم است كه از مسجد محرم شود يا نه و در صورتى كه ميقات منحصر به مسجد نباشد خواهشمند است حدود آن را بيان فرماييد؟

جواب: ميقات «1» حجفه، اختصاص به مسجد ندارد و محرم شدن در حوالى نزديك مسجد مانع ندارد ولى حدود دقيق آن مشخص نيست.

(سؤال 286) آيا در وضع فعلى مسجد شجره كه نمى توان از يك طرف داخل شد و از طرف ديگر خارج شد، چون درها همه در يك طرف و در كنار هم قرار دارند حائض مى تواند از يك درب داخل شود و در مسجد دور بزند و محرم شود و بدون توقف از در ديگر كه از كنار همان در اولى است خارج شود؟

جواب: اگر از يك در وارد شود و از در ديگر خارج شود اشكال ندارد و دور زدن لازم نيست، بلكه خلاف احتياط است.

(سؤال 287) خانمى قبل از احرام از ميقات حيض شده و مى داند تا روز نهم و موقع احرام حج پاك نمى شود وظيفه اش چيست؟

______________________________

(1)- ميقات: جايى است كه بايد از آنجا محرم شوند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 89

جواب:: در فرض مسأله بنابر احتياط به نيّت ما فى الذمه محرم شود و اگر تا آخر وقت احرام حج، پاك نشود به طور جزم، نيّت خود را به حج افراد عدول نمايد.

محرمات احرام

(سؤال 288) موارد ذيل در محرمات احرام در مناسك حضرتعالى تصريح نشده بجا است نظر و فتواى خود را مرقوم فرماييد:

الف: بعضى محرمات كه مختص زنان مى باشد نظير پوشاندن تمام صورت و امثال آن آيا بر مردان نيز حرام و مضرّ با حرام است يا نه؟

ب: بوسيدن زن، شوهر خود را

در حال احرام چه با شهوت باشد يا نه، چه حكمى دارد؟

ج: زن، شوهر خود را يا زن ديگرى را با شهوت يا بدون آن لمس نمايد يا با او ملاعبه كند در حال احرام چه صورت دارد؟

د: نظر زن، به شوهر خود يا زن ديگر با شهوت آيا حرام و مضرّ با حرام است يا نه؟

جواب: الف- پوشاندن صورت بر مرد حرام نيست.

ب- بنابر احتياط، حكم بوسيدن مرد را دارد.

ج- بدون شهوت، اشكال ندارد و با شهوت بنابر احتياط حكم لمس مرد را دارد.

د- مضرّ به احرام نيست ولى بنابر احتياط، حكم نگاه كردن مرد را دارد.

طواف

(سؤال 289) اگر پسر بچه نابالغ ختنه نشده را بخواهند جهت عمره به بيت اللّه الحرام ببرند و طواف دهند چه صورت دارد؟ مستدعى است حكم شرعى آن را مرقوم فرماييد.

جواب: بنابر احتياط واجب بدون ختنه طواف او صحيح نيست و اگر او را محرم كنند از احرام خارج نمى شود تا اينكه طواف عمره و طواف نساء را بعد از ختنه شدن انجام دهد و اگر خودش نتواند بايد نائب بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 90

(سؤال 290) شخصى بين الاحرامين (يعنى بين احرام عمره و حج) جنب شده و فراموش كرده كه غسل كند و همه اعمال حج را با حالت جنابت انجام داده اكنون با توجه به اينكه جز طواف و نماز آن بقيه اعمال حج مشروط به طهارت نيست و ترك طواف در صورتى مبطل است كه از روى عمد و جهل باشد نه از روى نسيان و ضمنا مى فرمايند غير متمكّن از طهورين در حكم غير متمكن از طواف است، مستدعى است حكم

شرعى را بيان فرماييد.

جواب: در فرض سؤال، حج او صحيح است ولى طواف حج و طواف نساء و نماز طوافها مانند نمازهاى ديگر او باطل است و بايد برگردد و آنها را انجام دهد و احتياطا بعد از طواف حج و نماز آن سعى را نيز اعاده نمايد و اگر مشقت داشته باشد نائب بگيرد و مادامى كه خودش يا نائبش آنها را انجام نداده است از احرام خارج نمى شود مگر نسبت به چيزهايى كه حلق «1» موجب محلّ شدن «2» از آنها مى شود.

(سؤال 291) شخصى سهوا غسل مسّ ميت را انجام نداده و بعد از انجام اعمال حج در وطن به يادش آمده كه غسل مسّ ميّت را انجام نداده آيا تكليف اين شخص، حج مجدد است يا نه لطفا حكم شرعى را بيان فرماييد.

جواب: اگر بعد از مسّ ميت و قبل از طوافهاى واجب غسل جنابت نكرده باشد حكم مسأله فوق را دارد.

(سؤال 292) ختنه كردن واجب است يا نه؟ اگر واجب باشد حدّ شرعى آن چقدر است با فرض وجوب اگر كسى انجام نداده باشد و يا ناقص انجام داده شده باشد در عبادات تأثير دارد يا نه و اگر حج بجا آورد زنش حرام مى شود يا نه و اگر حرام باشد حكم فرزند انسان چه طور مى شود حلال زاده است يا نه؟

جواب: ختنه به نحوى كه تمام حشفه «3» ظاهر شود واجب است و هر كس ناقص ختنه شده باشد بايد دوباره ختنه شود ولى اعمال گذشته او به استثناى طواف، صحيح

______________________________

(1)- حلق: تراشيدن سر.

(2)- محلّ شدن: از احرام خارج شدن.

(3)- حشفه: مقدار ختنه گاه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 91

است و

اما طوافها را بنابر احتياط واجب بايد دوباره انجام دهد و اگر برايش، مشقت داشته باشد نايب بگيرد و مادامى كه خود يا نائبش هر سه طواف را انجام نداده اند از مباشرت زن خوددارى نمايد، ولى اولادش حكم حلال زاده را دارند.

(سؤال 293) شخصى كه طواف را بيشتر از هفت شوط انجام داده و وظيفه او اعاده طواف است بين دو طواف چه مدت بايد فاصله بيندازد؟

جواب: اگر از مسجد الحرام خارج شود و برگردد كفايت مى كند.

(سؤال 294) شخص بعد از طواف متوجه مى شود كه چند قدم از هفت شوط را بدون اراده انجام داده؛ آيا وظيفه اش اعاده است و يا تكميل طواف و اگر وظيفه اش تكميل است از كجا بايد شروع كند؟

جواب: اگر نمى داند از كدام شوط بوده احتياطا همان مقدار را تا حجر الاسود اعاده كند و بعد از نماز طواف دوباره طواف و نماز را اعاده كند.

(سؤال 295) اشخاصى كه مانند مريض و معلول و پير، حتى در وقت خلوت قادر به طواف نباشند، با توجه به اينكه متصديان تخت روان هم در مطاف «1»، طواف نمى دهند آيا بايد نايب بگيرند كه در مطاف طواف كند يا خودشان در خارج از مطاف طواف كنند جايز است؟

جواب: طواف در خارج از مطاف در صورت اتصال عرفى به طواف كننده ها كفايت مى كند.

(سؤال 296) اگر كسى خارج از مطاف هم نتواند خودش طواف كند طواف نايب كافى است يا خير؟

جواب: در صورتى كه بدوش گرفتن و تخت روان هم ممكن نباشد كافى است.

(سؤال 297) در نماز طواف خلف مقام با توجه به لزوم الاقرب فالاقرب گاهى شخص مى داند كه يك ركعت از نماز را مى تواند نزديك

مقام بخواند ولى در ركعت دوم هجوم جمعيت مانع از اتمام نماز است آيا از اول مى تواند نماز را با فاصله گرفتن از مقام بجا آورد؟

جواب: اگر با صبر كردن هم نمى تواند نماز كامل در نزد مقام بخواند مانعى ندارد.

______________________________

(1)- مطاف: محدوده اى از اطراف كعبه است كه بايد طواف در آن واقع شود. به مناسك معظم له مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 92

سعى

(سؤال 298) سعى از طبقه دوم جائز است يا خير؟

جواب: اشكال دارد. «1»

تقصير

(سؤال 299) متعارف است كه افراد به عنوان تقصير در عمره موى همديگر را كوتاه مى كنند، با اينكه خود قدرت بر انجام آن را دارند، اشكال ندارد؟ آيا در اين صورت بايد هر دو نيت كنند؟

جواب: در حلق و تقصير «2» مباشرت شرط نيست ولى بايد خودش نيّت كند و بهتر آنست كه مباشر عمل نيز نيّت كند. ولى مادامى كه خودش در حال احرام است جائز نيست سر ديگرى را بتراشد يا موى او را كوتاه نمايد.

رمى

(سؤال 300) كسى كه نمى دانسته روز بايد رمى جمرات كند و شب رمى كرده حكمش چيست؟

جواب: اعاده لازم است.

(سؤال 301) كسى كه مى دانسته روز بايد رمى كند ولى به خيال اينكه از طلوع سفيده صبح جزء روز حساب مى شود قبل از طلوع آفتاب رمى كرده حكمش چيست؟

و آيا اگر در ايام تشريق يا بعد از آن در مكه يا خارج مكه فهميد، حكمش فرق مى كند يا خير؟

جواب: اعاده لازم است.

______________________________

(1)- طبق آخرين فتواى معظم له در مناسك، سعى اگر بين دو كوه صفا و مروه نه بالاتر از آنها انجام شود اشكال ندارد.

(2)- تقصير: كوتاه كردن ناخن يا مو.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 93

(سؤال 302) به نظر حضرتعالى آيا رمى جمرات و سعى بين صفا و مروه از طبقات دوم و سوم جائز است؟

جواب: در رمى جمرات ملاك صدق رمى جمره است و ظاهرا بر رمى از طبق دوم صدق رمى جمره مى كند و در سعى، ملاك سعى در بين دو كوه است و چون بر حسب نقل بعضيها كوه مروه كوتاه بوده و طبقه دوم بالاتر از كوه بناء شده است سعى از طبقه دوم محل

اشكال است تا چه رسد به طبقه سوم.

قربانى

(سؤال 303) با توجه به وجوب انجام قربانى در منى و ترديد در اينكه آيا قربانگاه هاى جديد التأسيس جزء منى هستند يا نه. وظيفه حاجى در اين مورد چيست؟

جواب: اگر با صبر كردن هم ذبح در مناى قطعى مقدور نباشد ذبح در همان قربانگاه اشكال ندارد.

(سؤال 304) آيا حكم گوسفندى كه تخم هاى آن را تابيده باشند مثل گوسفندى است كه تخمهايش را كوبيده باشند كه نتوان قربانى نمود.

جواب: بنابر احتياط واجب بايد تابيده هم نشده باشد.

(سؤال 305) در شرائط كنونى كه از گوشت قربانى استفاده نمى شود و دولت سعودى آن را در كوره هاى آتش مى سوزاند وظيفه حاجى چيست و آيا مى تواند به جاى آن در وطن خود قربانى كند كه فقراء از گوشت آن بهره مند گردند؟

جواب: جاى قربانى حج، منى است و تأخير و قربانى در وطن جائز نيست، بلى قربانيهايى كه از جهت كفاره واجب مى شود تأخير آنها و ذبح در وطن به استثناء كفاره صيد مانع ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 94

مسائل دفاع و امر بمعروف و نهى از منكر

(سؤال 306) اگر بر فرض شخصى يا گروهى به واسطه بيانات (سخنرانى) يا انتشار كتاب و جزوه اى بخواهند حقى را (مثلا عده اى از علماء صالح و متقى را) به لطائف الحيل و من جمله تهمت و افتراء ... از بين ببرند و از ناحيه اين گونه تهمت ها و افتراها و حتى تحريفات ... ضربات و خسارات زيادى به جامعه اسلامى وارد گردد مثل ايجاد تفرقه در جامعه اسلامى و همچنين سوء ظن و ... آيا اگر براى دفع اين گناهان در جامعه اسلامى بخواهيم آثار آنان (سخنرانى يا جزوه ...) را بررسى كنيم و موارد ضد و نقيض و خلاف

حق و تحريفات آنان را براى روشن نمودن اذهان عده اى كه طالب حق هستند (بدون اينكه وارد مسائل ديگرى شويم و صرفا براى رفع تفرقه و روشن نمودن حق باشد) چه حكمى دارد؟

جواب: براى كسى كه اهل تشخيص است و به نحوى بيان نمى كند كه مفسده اش بيشتر از مصلحتش باشد اشكال ندارد بلكه در بعضى موارد لازم است.

(سؤال 307) اگر در محيط كار ادارى خلاف شرعى ديده شد و تذكر لازم يا امكان ندارد و يا مؤثر واقع نمى شود تكليف چيست؟

جواب: در تخلّفات ادارى بايد به مقامات مربوطه گزارش شود و در خلاف شرعهاى ديگر، شرائط امر بمعروف و نهى از منكر ملحوظ گردد و اطاعت در امورى كه خلاف شرع است جائز نيست.

(سؤال 308) در مواردى كه دفاع از مملكت اسلامى ضرورى تشخيص داده شد اگر زن انسان، تهديد كند كه اگر شوهرش به جبهه برود دست به فساد خواهد زد در اين صورت تكليف شوهر چيست؟

جواب: با فرض نياز جبهه تهديد زوجه بى اثر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 95

(سؤال 309) فتواى حضرتعالى در مورد جنگ خليج فارس و تجاوز كفار و اجانب به ممالك اسلامى و استقرار در كشور حجاز و كشتار مردم مسلمان عراق و كويت چه مى باشد و امروز تكليف مردم مسلمان عراق در دفاع از عتبات عاليات و استقرار حكومت اسلامى و مبارزه با رژيم بعثى عراق چيست؟

جواب: دفاع از حريم اسلام بر هر كس كه متمكن باشد واجب است.

(سؤال 310) اگر گزارشاتى رسيد كه در فلان منزل وسائل مشروب خوارى و قمار و امثال آن تهيه شده و يا رفت و آمدهاى زنان و دختران به شكلى بود كه

حدس زده مى شود براى كارهاى نامشروع رفت و آمد مى شود وظيفه چيست؟

جواب: هر كس موظّف است كه طبق شرائطى كه در رسالۀ توضيح المسائل مشروح آن بيان شده است امر بمعروف و نهى از منكر نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 96

مسائل حكومتى

(سؤال 311) هل يوجد منكر ولاية الفقيه من الاماميّة؟ (اخوانكم فى الخليج؟) جواب: لا ينكر احد من الاماميّة ولاية الفقيه فى الجمله و انما الخلاف فى بعض مراتبها.

[س- آيا در بين اماميّه، كسى از فقها هست كه منكر ولايت فقيه باشد؟

ج- هيچ يك از فقهاى اماميه اجمالا منكر اصل ولايت فقيه نيست آنچه مورد اختلاف است مراتب ولايت و اختيارات فقيه مى باشد.]

(سؤال 312) آيا رهبريت سياسى جامعه مى تواند به صورت مطلق، حاكم بر اموال و انفس مسلمين باشد؟ (آستانه اشرفيه)

جواب: به طور مطلق نيست و تفصيل آن در كتاب «ولايت فقيه» مذكور است كه نامه گنجايش تفصيل را ندارد. (جلد دوم دراسات فى ولاية الفقيه ... ص 59- 60)

(سؤال 313) مخالفت از دستور مسئول رسمى و قانونى در حين انجام وظيفه چه حكمى دارد؟

جواب: مخالفت از دستورى كه بر خلاف دستور شرع نباشد جائز نيست و اگر دستور به انجام كارى حرام باشد، اطاعت آن جائز نيست. «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق».

(سؤال 314) آيا اطاعت والدين هر چند مخالفت آنان موجب اذيّت آنان نشود واجب است يا نه؟ و بر فرض وجوب، محدوده آن نسبت به موارد تزاحم دستورات آنان با احكام الزامى شرعى يا با دستورات حكومتى و مقرّرات قانونى را بيان فرماييد.

جواب: اگر مخالفت آنها موجب ناراحتى آنها نباشد و بى احترامى به آنها هم محسوب نباشد وجوب اطاعت معلوم نيست

و در صورت دستور به خلاف شرع (از ناحيه هر كس كه باشد) اطاعت آنها حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 97

(سؤال 315) آيا مبادلات ارزى و غير آن، بر خلاف مقررات دولت اسلامى كه موجب تضعيف آن مى شود شرعا صحيح است؟ يا خير؟

جواب: به هيچ نحو جائز نيست.

(سؤال 316) اجناس دولتى كه توسط ارگانها در بازار به صورت آزاد به مردم فروخته مى شود از نظر شرع چه صورت دارد؟

جواب: در اجناس مربوط به دولت اسلامى رعايت مقررات لازم است.

(سؤال 317) عهود و قراردادهاى بين دولت اسلامى با دول كفر بر فرض اينكه نقض آنها به حيثيت و اعتبار بين المللى دولت اسلامى صدمه اى نزند آيا شرعا عمل به آنها واجب است يا نه؟ و آيا تخلّف سفير و مأمورين سياسى و غير سياسى دولت اسلامى مقيم كشورهاى كفر، جزء تخلّف از عهدنامه مى باشد؟ حكم مسأله در دو صورت صدمه زدن و يا نزدن به وجهه و اعتبار بين المللى دولت اسلامى را بيان فرماييد.

جواب: وفاى بعهد در صورتى كه از طرف مقابل، نقض نشود و مزاحم با امرى كه شرعا اهميّت آن بيشتر است نباشد لازم است.

(سؤال 318) آيا با پرداخت ماليات به دولت اسلامى، تكليف اداء خمس و زكات ساقط مى شود؟

جواب: خير ساقط نمى شود.

(سؤال 319) تخلف از مقررات عمومى از قبيل مقررات راهنمايى و شهردارى آثار حقوق اللّه را دارد و يا آثار حقوق الناس؟

جواب: مربوط به نوع تخلف و تشخيص حاكم شرع صالح است.

(سؤال 320) در هنگام آموزشهاى سخت نظامى احيانا جرحها و يا قتلهاى غير عمدى رخ مى دهد كه هيچ كدام از روى عمد و يا تقصير نمى باشد و اكثرا

لازمه اين گونه آموزشها مى باشد با اين فرض ديه اين جرحها و قتلها به عهدۀ مباشر است يا آمر يا بيت المال؟

جواب: اگر مباشر از دستورى كه شرعا لازم الاجراء است به هيچ وجه تخطّى نكرده باشد از بيت المال پرداخت شود و در غير اين فرض به عهده خود مباشر است،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 98

بلى در صورت خطاء محض اگر قتل يا جرحى كه ديه آن به مقدار يك بيستم ديه قتل يا بيشتر است با بينه ثابت شود نه با اقرار قاتل و جارح، ديه آن به عهده عاقله قاتل و جارح است.

(سؤال 321) ما هو الحكم الشرعى فى الانضمام الى مخابرات الحكومات الظالمه؟

و هل المال الماخوذ منها يكون حلالا؟ كيف يتصرّف المؤمنون مع هؤلاء الجواسيس؟

(اخوانكم من القطيف)

جواب: لا يجوز العمل فى الاجهزة و المؤسّسات الظالمه و يحرم اخذ الاجرة عليه إلّا لمن يريد الدفاع عن الاسلام و الحق بشرائطه المعيّنه.

[س- آيا استخدام در دستگاههاى امنيتى حكومتهاى ظالمه جايز است؟ و اجرتى كه در مقابل، دريافت مى شود حلال مى باشد؟ وظيفه مؤمنين در برخورد با جواسيس ذكر شده چيست؟

ج- به طور كلى كار كردن در هر سازمان و دستگاه حكومت هاى جائر و ظالم جائز نيست دريافت پول بابت آن نيز حرام است مگر براى كسانى كه در شرائط خاصّى به منظور حمايت از اسلام و حق، بخواهند در مؤسّسات ذكر شده كار كنند.]

(سؤال 322) مقصود از كافر حربى كه در ابواب مختلفه فقه، احكامى دارد چيست؟

آيا شخص كافر است يا دولت كفر؟ و اگر دولت باشد مقصود دولت كافرى است كه در حال جنگ با دولت اسلامى است يا اگر امكان و

زمينه هاى جنگ را از نظر قدرت و سلاح جمع كرده است حربى مى باشد؟ و اگر دولت كافرى جزء دول غير متعهدها باشد حربى به حساب مى آيد يا نه؟ مراد از آن را توضيح فرماييد.

جواب: هر كافرى كه در پناه اسلام و مسلمين نباشد اصطلاحا حربى است و با كفار حربى هم اگر بر حسب مصالح اسلام و مسلمين قراردادها و تعهداتى داشته باشيم بايد رعايت شود.

(سؤال 323) حكومة او دولة تقوم بتقوية شوكة الكفار ضد المسلمين بالمال و السلاح فهل تعتبر محاربة للاسلام؟ (جماعة الاخوة المؤمنين فى الكويت)

جواب: المعين للمحارب فى جهة الحرب محارب.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 99

[س- هر حكومت و دولتى كه با سلاح و قدرت اقتصادى در جهت مبارزه با اسلام در صدد تقويت و شوكت كفار بر آمد آيا دولت محارب با اسلام حساب مى شود؟

(عده اى از برادران مؤمن كويتى)

ج- بلى هر كمك كننده به محارب، محارب مى باشد.]

(سؤال 324) احيانا مشاهده مى گردد بعضى از كفّارى كه اهل كشور ديگرند در حال عبور از مملكت اسلامى مشروبات الكلى و مسكر همراه دارند وظيفه شرعى نسبت به آنان چه خواهد بود؟

جواب: بايد از حمل و نقل علنى ممانعت شود و اما مجازات آنها تابع مقررات است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 100

مسائل مشاغل و درآمدها

مشاغل

(سؤال 325) كهانت حرام با تنجيم چه فرقى دارد؟ و تفاوت اصولى آنها با پيشگوييهاى رائج در تقويم ها و در علوم ستاره شناسى و هواشناسى از نظر موضوع و حكم شرعى چيست؟ محدوده و حكم هر سه را بيان فرماييد. اعانكم اللّه.

جواب: كاهن ادّعا مى كند كه وقايع را به واسطه خبر دادن اجنّه و شياطين يا به واسطه اسباب خفيّه ديگر مى فهمد و

منجّم، اگر حركات افلاك و اتصالات كواكب را به طور استقلال و يا اشتراك با خداوند متعال، مؤثر در عالم خاك بداند، حرام بلكه شرك است، و اگر مشيّت خالق را مؤثر مطلق بداند و پيش بينى هايش مبنى بر اين باشد كه پروردگار عالم بعضى امور را سبب يا مقارن و هم آهنگ بعض امور ديگر قرار داده و ابقاء سببيّت يا تقارن و سلب آن در قبضه قدرت مطلقه او مى باشد، اشكال ندارد.

[در هواشناسى و ستاره شناسى نيز همين دو نظر جريان دارد كه يكى حرام و شرك و ديگرى بدون اشكال مى باشد.]

(سؤال 326) ياد گرفتن علم احضار ارواح و عمل به آن و نيز خواب كردن مصنوعى و به اصطلاح «هيپنوتيزم» از نظر ياد گرفتن و عمل به آن حرام است يا نه؟

جواب: حرام است مگر در موارد ضرورت مثل معالجه مريض به وسيله خواب مصنوعى.

(سؤال 327) يكى از كارهاى رائج در دنيا، به خواب مصنوعى بردن افراد و به اصطلاح، هيپنوتيزم است و براى مقاصد زيادى از آن استفاده مى شود مستدعى است ضمن اشاره به اينكه خواب مصنوعى از قبيل سحر و جادو مى باشد يا نه، حكم مورد زير را بيان فرماييد:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 101

از قبيل سحر باشد يا نباشد، آيا براى معالجات امراض بخصوص بعضى امراض روحى صعب العلاج استفاده از آن جايز است يا نه؟

جواب: معلوم نيست خواب مصنوعى از قبيل سحر و جادو باشد بلكه نوعى تأثير و سلطه روحى بر روح ديگرى است ولى به كار گرفتن اين قبيل امور خارق العاده كه نظم طبيعى انسانها را بر هم مى زند خالى از اشكال نيست مگر اينكه حفظ

جان مسلمانى بر آن متوقّف باشد و اثر سويى بر آن مترتّب نشود.

(سؤال 328) خواهشمندم جواب سؤالات ذيل را مرقوم فرماييد:

1- به نظر حضرتعالى ملاك تميز سحر و غير سحر چيست؟ آيا ضرر و اضرار است يا فريب يا چيز ديگر؟

2- حكم احضار جن و احضار ارواح و ملائكه چه مى باشد ايا براى همه افراد و اقشار يكسان است يا اينكه براى اشخاص مختلف بر حسب ظرفيّت و فكر آنها فرق مى كند؟

جواب: 1- سحر به معناى جادو است و ضرر و اضرار و فريب جزء مفهوم آن نيست و شرط حرمت آن هم نيست.

2- اگر احضار آنها به وسيله دعا از درگاه خدا باشد كه اگر صلاح بداند دعاى او را مستجاب كند اشكال ندارد و اگر با وسائل سحرآميز باشد براى هيچ كس جائز نيست.

(سؤال 329) افعال و مشاغلى براى زن و مرد هست كه مستلزم نظر و يا لمس بدن ديگرى است، مثل دندان پزشكى، زايمان، جرّاحى، ارتوپدى، پرستارى، معاينات پزشكى، تزريق آمپول، خيّاطى، گريم نمودن، انگشت نگارى، و تشخيص هويّت و برخى از رشته هاى ورزشى و غير اينها در اين گونه موارد تكليف چيست؟ و آيا فرضى بين حال ضرورت و غير آن هست؟ و ملاك ضرورت چيست؟

جواب: در غير حال ضرورت جايز نيست، و حال ضرورت يعنى حالت ناچارى.

(سؤال 330) محدوده جواز فعاليتهاى اجتماعى زنان نسبت به امور اقتصادى، سياسى، فرهنگى، نظامى و بهداشتى و درمانى چه بخشهايى كه جنبه مديريت و رياست و رهبرى دارد و چه غير آنها، چقدر است؟ و بر فرض جواز شركت در تمام امور ذكر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 102

شده آيا با توجه به ويژگى

خلقت زنان و حساسيّت شرائط موجود در جامعه از نظر زمينه اختلاط زن و مرد و احتمال ظهور عوارض منفى و مفاسد اجتماعى و اخلاقى، تكليف زنان چيست؟ و كدام يك از امور ذكر شده براى زنان مناسب تر است؟ و بر فرض تخلّف در انتخاب آن آيا در حدّ گناه و عصيان است كه مثلا سفر شغلى آنها حرام و نمازشان تمام باشد يا نه؟

جواب: هر امرى كه رجوليّت بالخصوص در آن شرط نشده است در صورتى كه زن بتواند موازين شرعيّه را رعايت كند تصدّى او اشكال ندارد و نسبت به راجح بودن و مرجوح بودن تصدّى، موارد مختلف است، مثلا در تعليم دختران و مداواى زنان تصدّى زنها با حفظ موازين شرعيّه رجحان دارد و تصدّى آنها نسبت به امورى كه مستلزم مخالطه و مكالمه با نامحرم است در غير حال ضرورت مرجوح است.

(سؤال 331) با توجه به ويژگى جسمى و روحى كه خداوند متعال در خلقت زنان قرار داده است كه كارها و مسئوليتهاى طاقت فرسا و سخت اجتماعى نظير ولايت، جهاد ابتدايى، قضاوت و افتاء را از آنان برداشته است چند سؤال مطرح است:

آيا اسلام، لزوم و وجوب آنها را از زنان برداشته است يا اصل مشروعيت و جواز را به شكلى كه ولايت، جهاد ابتدايى و قضاوت و فتوا دادن بر زنان حرام باشد و به اصطلاح آيا رخصت است يا عزيمت؟ و آيا ولايت زن بر زن نيز جايز نيست؟

جواب: به عنوان عزيمت است (يعنى مشروعيّت آنها براى زنان برداشته شده است) و زن بر زن هم ولايت ندارد. بلى افتاء او حرام نيست ولى ديگران حق تقليد

از او را ندارند.

(سؤال 332) در مواردى كه نظر كارشناس و اهل خبره شرعا براى مكلّف معتبر و حجت است مانند پزشك متخصّص و غير آن آيا فرقى بين كارشناس زن و مرد مى باشد؟

جواب: در جهت مورد سؤال، فرقى بين كارشناس زن و مرد نيست.

(سؤال 333) حكم استخدام و مشاغل زنان و در آمد آنها در بعضى مراكز و مؤسّسات و سازمانها نسبت به موارد و جهات زير چيست؟

يك: اگر استخدام زنان كه نوعا با حقوق كمتر و شرائط بدتر حاضر به كار مى شوند موجب بيكار ماندن بيشتر نيروى فعال و واجد شرائط مردها شد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 103

دو: اگر صورت فوق الذكر كه مردها بيكار ماندند مستلزم عوارض منفى در جامعه نظير پايين آمدن آمار ازدواج، بالا رفتن آمار اطلاق و بعضى مفاسد ديگر مثل دزدى، زنا و غيره شد؟

سه: اگر استخدام آنها موجب سوء استفاده بعضى صاحبان مشاغل و مؤسّسات از جاذبه هاى جنسى و احيانا وجاهت زنان و ابزار گونه شدن آنان شد، مثل بسيارى از هنرپيشه هاى سينماها و تآترها و غيره كه قهرا با كرامت انسانى و حيثيت و خصوصيات زنانگى منافات دارد و زنان در صورت پاسخ منفى به خواسته هاى فوق اخراج مى گردند؟

چهار: اگر استخدام و به كار گرفتن زنان فقط جنبه تبليغاتى و تشريفاتى و دكورى بودن داشت بدون دادن هيچ نقش جدّى به آنان؟

جواب: در تمام موارد فوق الذكر، استخدام و مشاغل زنان اگر مستلزم مفسده يا ارتكاب خلاف شرع باشد جائز نيست و حقوقى كه دريافت مى كنند حرام است.

(سؤال 334) اگر كار و فعاليت زن، موجب شود عواطف و احساسات و خصوصيات زنانه او از بين

برود مثلا تمايلى به ازدواج و تشكيل خانواده نداشته باشد و يا به ضدّ آن مبدّل شود و مردانه شود، كار و فعاليت او چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم ارتكاب خلاف شرع باشد حرام است و اگر مستلزم ارتكاب خلاف شرع نباشد حرام نيست.

(سؤال 335) آيا ولايت زن بر مرد جايز است؟ در چه مواردى؟

جواب: زن بر مرد، ولايت ندارد.

(سؤال 336) اگر ولايت زن بر مرد جايز نباشد در صورتى كه ولايت و مديريت اجرايى نهاد يا ارگانى به زن سپرده شود، اطاعت مردانى كه در آن اداره به كار مشغولند از آن زن چه حكمى دارد؟

جواب: مورد سؤال از موارد ولايت زن بر مرد نيست.

(سؤال 337) بعضى از فقها و مراجع، تصوير ذوات الارواح را حرام مى دانند نظر حضرتعالى چيست؟ و بر فرض حرمت، تصوير با دست چه فرقى با عكس گرفتن به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 104

وسيله دوربين دارد؟ هر دو از مقوله تصوير مى باشد، يكى تدريجى و ديگرى دفعى و فورى است؟

جواب: احتياط در ترك تصوير ذى روح است هر چند حرمت غير مجسّم آن معلوم نيست و فرق آن با عكس بردارى در اينست كه عكس بردارى انطباع است و تصوير نيست مثلا اگر كسى در مقابل آينه قرار بگيرد و صورت او منعكس در آينه شود به آن مسلّما تصوير گفته نمى شود و اگر كسى همان صورت منعكس شده را به وسيله اى ثابت نگه دارد به آن هم تصوير، صدق نمى كند.

(سؤال 338) در دانشگاه علوم پزشكى كه تعداد دانشجو زياد است و براى هماهنگى كارهاى درسى و غيره معمولا نمايندگانى از بين آنان انتخاب مى شوند آيا با وجود افراد متأهّل، دختران

و پسران مجرّد مى توانند براى نمايندگى كانديدا شوند يا نه؟

(تعدادى از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكى)

جواب: بايد افراد متعهّد و باتقوا انتخاب شوند و اگر انتخاب مجرّدين در معرض مفسده باشد بايد از متأهّلين متعهّد و باتقوا انتخاب نمايند.

(سؤال 339) صداى بعضى مجريان زن در راديو و تلويزيون ذاتا نازك و بسا محرّك است اجراء برنامه و همچنين شنيدن چنين صدايى براى مردان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر براى اكثر افراد يا همه، تحريك آميز باشد اجراء و استماع در فرض مذكور در سؤال خالى از اشكال نيست.

(سؤال 340) آيا مأمور دولت مى تواند زودتر از وقت ادارى به منزل برود و مرخّصى يا اضافه حقوق نگيرد و يا بعدا چند ساعت اضافه كار بكند؟

جواب: جائز نيست.

(سؤال 341) در استخدام ها آيا اشخاص، حق دارند مدت بازنشستگى خود را كمتر از مدت مقرّر در قانون استخدام تعيين نمايند يا نه؟

جواب: اگر مدت استخدام را معيّن كنند با توافق طرفين هر قدر باشد اشكالى ندارد ولى اگر مدّت را معين نكنند و به دلخواه يك طرف محوّل نمايند خالى از اشكال نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 105

تقلّب در مشاغل

(سؤال 342) آيا اگر محصّل يا دانشجويى در بعضى از امتحانات خود تقلّب كند و به مدارك بالايى (مثل ديپلم- ليسانس- دكترا) دست پيدا كند و متعاقبا حقوق بالاترى دريافت كند اين حقوق براى او حلال است يا حرام اگر توبه كند چطور؟

جواب: تقلّب در امتحانات جايز نيست و اگر كسى تقلب كرده باشد بايد توبه كند و آن مقدار سواد يا مدركى كه از نظر قانون براى شغل او لازم است اگر آن را تحصيل كرده باشد حقوقى كه مى گيرد اشكال ندارد

و الّا جايز نيست.

(سؤال 343) نظام ادارى و استخدامى و حتى مزاياى حقوقى بر اساس مدرك تحصيلى استوار است، حال اگر كسى در دوران تحصيلاتش احيانا مرتكب تقلب شده باشد و با تقلب در بعضى امتحانات به مدرك تحصيلى نائل شده باشد تكليف استخدام و حقوق و يا مزاياى آن چيست؟

جواب: اگر چه به واسطه تقلب، مرتكب فعل حرام شده است ولى فعلا اگر از جهت سواد و سائر شرائط، صلاحيت انجام وظائف محوّله را داشته باشد استخدام او اشكال ندارد.

(سؤال 344) كسى كه براى كارى علاقه و يا كارايى و توان لازم را ندارد، اگر به اين كار گمارده شود آيا درست است و حقوقى كه دريافت مى كند مشروع است يا نه؟

جواب: اگر از عهده كار بر نيايد بايد تقبّل نكند و اگر توانايى داشته باشد بايد طبق وظائف مقرره عمل كند.

درآمدها

(سؤال 345) كسانى كه كار فكرى مى كنند بعد از مدتى ذهنشان خسته مى شود و لازم است مقدارى استراحت كنند تا بتوانند مجددا كار را ادامه دهند، وضعيت استراحت و حقوقشان در اين مدت چه حكمى دارد؟

جواب: بايد به مقدار وظيفه مقرره خود، كار كند و اگر نتواند به نسبت كم كارى از حقوقش كاسته مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 106

(سؤال 346) اين جانب كارگر حمام بودم و در زمان طاغوت يك بليط بخت آزمايى به قيمت پنج تومان خريدم و مبلغ صد هزار تومان برنده شدم و با آن پول، خانه خريدم اكنون از نظر شرعى نماز و روزه من در آن خانه چه صورت دارد؟

جواب: مصرف پول نامبرده صدقه به فقير است اگر خود شما احتياج داريد به عنوان صدقه قبول

كنيد و در عين حال از صاحب خانه كه از او خريده ايد نيز حلّيت بخواهيد اگر او را مى شناسيد.

(سؤال 347) در مورد طرح شهيد رجايى- طاب ثراه- كه بافراد شصت سال به بالا مبلغى از طرف دولت ماهانه داده مى شود، چنانچه فرد يا افرادى اموراتشان اصلاح مى شود آيا شرعا مى توانند باز اين پول و يا هر كمك ديگرى را دريافت كنند؟

جواب: اگر به عنوان فقير مى پردازند نگيريد و اگر به عنوان اعانه و توسعه زندگى و حفظ شخصيت پيرمردان پرداخت مى شود مانعى ندارد.

(سؤال 348) زن زانيه توبه كرده ولى از اين راه مبلغى پول به دست آورده برايش مباح است؟

جواب: حلال نيست.

رشوه و اعمال نفوذ

(سؤال 349) گاهى مسئول خريد يا عقد پيمان يك ارگان دولتى، از شركتها و مؤسّسات آشنا خريد مى كند كه بعضا ارزان تر از جاهاى ديگر است و براى اين معامله مبلغى پول از آن شركت آشنا مى گيرد، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر خريدار به نفع بيت المال دقت در خريد داشته و بدون قرار داد قبلى با فروشنده به عنوان انعام چيزى به او بدهند گرفتن آن اشكال ندارد.

(سؤال 350) اگر مأمور دولت در مأموريت خود احيانا جهت صرف غذا و سكنى مثلا از منزل اقوام و دوستان خود استفاده نمود آيا مى تواند وجوهى كه بابت آنها مى دهند را دريافت نمايد؟

جواب: اگر طبق مقررات آن را به مأمور، تمليك كرده باشند اختيار آن را دارد و الّا تابع مقررات است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 107

(سؤال 351) اگر انسان براى رسيدن به حق مشروع خود چيزى اعم از پول و غيره به مسئول كار خود، در ارگان مربوطه داد آيا رشوه و حرام است يا

نه؟

جواب: اگر پول گيرنده موظّف به انجام آن بدون پول نباشد اشكال ندارد و اگر موظّف باشد كه بدون گرفتن پول، انجام دهد، گرفتن پول بر او جائز نيست ولى براى پول دهنده در صورتى كه رسيدن به حق مشروع، متوقّف بر آن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 352) اگر براى رفع ظلمى از يك مظلومى يا پيشگيرى از چنين ظلمى به شخص ظالم چيزى داد، رشوه حساب مى شود و حرام است؟

جواب: اگر رفع ظلم، متوقف بر آن باشد براى پول دهنده اشكال ندارد ولى گرفتن آن بر ظالم، حرام است.

(سؤال 353) اگر كسى با رشوه يا پارتى به سفر حج مشرّف شد با اينكه مى داند بدون رشوه و پارتى، نوبت او هنوز نرسيده يا اصلا نمى رسد و مشمول ضوابط مقرّره نمى باشد، آيا سفر او حرام است يا نه؟ با توجه به اينكه او جاى ديگرى را گرفته و آيا چنين سفرى از حجّة الاسلام يا حجّ نيابت از ديگرى مجزى است يا نه؟

جواب: ظاهرا سفر او حرام نمى شود و حج او صحيح است گرچه اصل عمل، خلاف و حرام است.

(سؤال 354) اگر فرد فاسدى پول و مايملك انسان را غصب نموده و بدون دادن مقدارى پول به او نمى توان آن را از دست او خارج ساخت آيا اين از قبيل رشوه حرام است؟

جواب: اگر بدون دادن پول نتواند استرداد كند مانع ندارد، ولى براى گيرنده حرام است.

(سؤال 355) آيا اعمال نفوذ در ارگانها از جهت موقعيت شخصى يا شغلى و يا وابستگى به مراكز قدرت يا از جهات ديگر، جزء رشوه و پارتى بازى حرام، شمرده مى شود يا نه؟

جواب: اگر رسيدن به حقّ مشروعى يا دفع ظلم از

مظلومى متوقّف بر آن باشد اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 108

مسائل خريدوفروش

معاملات باطل يا صحيح

(سؤال 356) خريد خاويار از شركت شيلات و صدور و فروش آن در كشورهاى خارجى توسط يك فرد مسلمان و يا شركت ايرانى از لحاظ شرعى و حلال و حرام بودن معامله چه صورتى دارد؟

جواب: بنابر گفته عده اى از اهل فن، ماهى خاويار، فلس داشته و بعدا مى ريزد بنابراين معامله اشكال ندارد.

(سؤال 357) نظر به اينكه خاويار صادراتى از ماهى بدون فلس به نام اوزون برون تهيه مى شود آيا با توجه به حرمت آن صادر كردن اين نوع خاويار از نظر شرع اسلام چه صورتى دارد؟

جواب: اگر در خارج كشور غير از خوردن مصرفى داشته باشد اشكال ندارد ضمنا به نظر بعضى از بزرگان، ماهى نامبرده مختصر فلسى دارد.

(سؤال 358) نظر حضرتعالى در مورد خريدوفروش خون، جهت مداواى بيماران و غير آن چيست؟

جواب: اشكال ندارد اگر چه بهتر اين است كه خون دهنده، خون را نفروشد و اگر مى خواهد پول بگيرد در برابر اينكه خود را در اختيار خون گيرنده قرار مى دهد پول بگيرد.

(سؤال 359) آيا خريدوفروش كليه انسان زنده جايز است؟

جواب: اگر فقدان كليه براى صاحب آن خطر جانى يا ضرر معتنابه نداشته باشد فروش آن ظاهرا مانع ندارد اگر چه بهتر اين است كه كليه را نفروشند بلكه در برابر اينكه خود را در اختيار پزشك قرار مى دهد تا كليه او را بيرون آورند پول بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 109

(سؤال 360) آيا عكس و شمائلى كه از ائمه اطهار (ع) در بين مردم رايج است و در بازار مى فروشند و در امكنه به ديوار مى زنند حرمت يا اشكال شرعى

ندارند اگر دارند راهنمايى فرماييد.

جواب: نظر به اينكه تمثالهاى مورد سؤال مطابق با واقع نيست اگر نشر آن موجب اغراء «1» به جهل مردم گردد خالى از اشكال نمى باشد.

(سؤال 361) شخصى زمينى را به فردى به فروش مى رساند با قباله عادى و با امضاء خود و خريدار، سپس شخص فروشنده همان زمين را در دفتر خانه رسمى به فرد ديگرى مى فروشد فعلا حدود 12 سال گذشته و خريدار جريان را تعقيب مى كند در دادگاه، بعدا خريدار فوت مى كند و ورثه او جريان را تعقيب مى كنند، خريدار متوفى بيست هزار تومان بابت زمين در 12 سال پيش داده و اكنون حدود 500 هزار تومان ارزش پيدا نموده ولى عملا در اختيار مشترى دوم است وظيفه ما چيست؟ (دادگاه كيفرى شهرستان قمشه)

جواب: اگر ثابت شود كه مالك به بيع صحيح شرعى فروخته بوده اگر چه سند ثبتى نداده باشد مورد معامله متعلق به ورثه خريدار اول مى باشد.

(سؤال 362) اگر در نوشته قرار داد معامله، ثمن ذكر نشده باشد و پول هم رد و بدل نشده باشد معامله شرعى و قانونى مى باشد يا خير؟

جواب: در صحت و بطلان معامله، نوشته معيار نيست بلكه اگر هنگام معامله و خريدوفروش ثمن ذكر نشده باشد معامله باطل است و اگر هنگام معامله تعيين ثمن شده با رعايت سائر شرائط معامله اگر چه در نوشته ثمن ذكر نشده باشد معامله صحيح است.

شرائط فروشنده و خريدار

(سؤال 363) شخصى است كه بعضى از اهالى منطقه مى گويند سفيه است و بعضى ديگر مى گويند سفيه نيست و افعالش از باب نمونه چنين است كه: شخصى داراى خواهر

______________________________

(1)- اغراء به جهل: يعنى موجب گمراهى و افتادن مردم در جهالت

شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 110

مزوّجه است و مدتى اين زن از شوهرش قهر كرده آمده به خانه برادرش، اين برادر مى آيد به نزد آن شخص مورد سؤال مى گويد زمين خود را به من بفروش و من طلاق خواهرم را مى گيرم و به ازدواج تو در مى آورم او قبول مى كند و زمينش را مى فروشد در حالى كه فكر نمى كند كه امر طلاق به دست زوج است و او حاضر به طلاق نيست. آيا اين شخص سفيه است يا خير؟ و آيا اين معامله اش صحيح است يا خير؟

جواب: اگر به واسطه اعمال ديگر، سفاهت او ثابت نشود عمل مزبور دليل بر سفاهت او نمى باشد. و اگر طلاق خواهر، مجرد حرف بوده و معامله مشروط بر آن نبوده معامله صحيح است و اگر مشروط بر آن بوده بر فرض اينكه معامله صحيح باشد در صورت تخلّف شرط، فروشنده اختيار فسخ دارد.

(سؤال 364) مسلمانى از يك بهايى خانه مى خرد، جائز است يا نه؟

جواب: اگر سابقه اسلام داشته و خانه و يا پول آن را در زمان اسلام به دست آورده باشد يا اينكه خريدن از او مستلزم ترويج باطل باشد جائز نيست.

(سؤال 365) در زمان طاغوت باغ نخلى را براى تأسيس شركتى نفتى در محل آن، جبرا از صاحب آن خريدارى نموده اند و مقدارى پول كه قيمت كرده اند را نيز تحويل گرفته ولى گفته مى شود راضى نبوده، حال، تكليف نماز خواندن كارمندان و كارگران در آن تأسيسات چه صورتى دارد؟

جواب: اگر محرز شود كه به زور از مالك گرفته اند و بعدا هم راضى نشده است رضايت او تحصيل شود و اگر شك داريد كه از اول رضايتش

احراز «1» شده يا نه براى شما نماز خواندن مانعى ندارد.

شرائط جنس و عوض آن

(سؤال 366) اين جانب مقدار دو هزار متر مربع از قطعه زمينى كه در زمان معامله مساحت قطعى كل آن معلوم نبوده فروخته ام و در قولنامه خارج از سند رسمى قيد شده چنان كه مساحت زمين كمتر يا زيادتر از مقدار معين باشد در صورت كسر، به نسبت بهاء

______________________________

(1)- احراز: اطمينان پيدا كردن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 111

مورد معامله، فروشنده به خريدار بپردازد و در صورت زياده خريدار به همان قيمت بفروشنده بپردازد، مورد سؤال اينست، چون در زمان معامله قطعى ميزان كل زمين معين نبوده از اين رو نسبت باضافه آيا فروشنده اجبار به معامله ما زاد دارد يا خير؟

جواب: اگر شما مطمئن بوده ايد كه مورد معامله كمتر از دو هزار متر نيست و مبنى بر اطمينان خود دو هزار متر از آن را فروخته و در ضمن عقد، شرط كرده ايد كه اگر بيشتر باشد مقدار زائد را هم از روى همان قيمت بفروشيد معامله صحيح است و بايد طبق شرط عمل كنيد و اگر مقدار زمين براى شما مجهول بوده و احتمال مى داده ايد كمتر از دو هزار متر باشد و احتمال مى داده ايد بيشتر باشد و در عين حال اقدام به معامله كرده باشيد، معامله باطل است.

(سؤال 367) با فرض عدم اضطرار، معامله با مسلمانى كه اهل حساب سال و پرداخت وجوه شرعيه نيست چه صورت دارد؟

جواب: اگر خريدار نداند به عين مورد معامله، خمس يا زكات تعلق گرفته است يا خير، براى او اشكال ندارد و اگر بداند نمى تواند بخرد.

(سؤال 368) اگر كسى زمين موات را بفروشد چه صورت دارد معامله

صحيح است يا نه؟

جواب: اگر آن زمين موات بالاصاله بوده يعنى سابقه عمران نداشته باشد و فروشنده قبل از احياء، آن را فروخته، معامله باطل است و خريدار مى تواند پول خود را پس بگيرد و اگر موات بالاصاله نبوده منتقل به خريدار شده است و نمى تواند پول خود را از فروشنده پس بگيرد.

نقد و نسيه

(سؤال 369) ما مقدارى سكّه طلا داريم كه مثلا قيمت روز آن هر عدد 13000 تومان مى باشد ولى اگر بخواهيم آنها را به صورت اقساط، شش ماهه بفروشيم، هر عدد را مثلا 15000 تومان از ما مى خرند. آيا اين كار از نظر شرعى اشكال دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 112

(سؤال 370) شخصى در مشهد مقدس اجناسى به مبلغ يكصد و پنجاه و هشت هزار تومان خريده، چهل هزار تومان آن را نقدا پرداخته و بقيه را بنا شده از قم بفرستد، و در مجلسى كه معامله انجام گرفته فروشنده گفته فردا اجناس را بقم مى فرستم و شما هم بقيه وجه را از قم بفرستيد. خريدار به قم آمده ديده از اجناس خبرى نيست و مظنّه هم فرق كرده و تقريبا سى هزار تومان تنزل كرده و به مشهد تلفن كرده كه به قدر همان چهل هزار تومان جنس بفرستد فروشنده اعتنايى نكرده و وجه و جنس هر دو را نگه داشته است مرقوم فرماييد آيا خريدار بايد تمامى وجه را بپردازد؟ و همه اجناس را تحويل گيرد؟ يا به قدر همان چهل هزار تومان، فروشنده بايد بخريدار اجناس تحويل دهد؟

جواب: در فرض مسأله، اگر معامله بر جنس معيّن موجود واقع شده باشد بايد طبق معامله عمل شود و همچنين است

اگر با توصيف يا ارائه نمونه بر كلّى واقع شده باشد و معامله نسبت به تحويل جنس، مدت دار نباشد و وعده ارسال فردا از روى ارفاق باشد ولى اگر وعده ارسال فردا و ارسال از قم به عنوان تعيين مدت باشد كه طرفين قبل از آن حق مطالبه نداشته باشند، در اين فرض نسبت به مقدارى كه پول آن در مجلس معامله پرداخت شده معامله صحيح است و نسبت به بقيه باطل مى باشد.

معامله سلف (پيش فروش)

(سؤال 371) احتراما معروض مى دارد: سلف سرويس مجتمع آموزش عالى شهركرد غذاى هفتگى مورد استفاده دانشجويان را به وسيله ژتون پيش فروش مى نمايد و عده اى از دانشجويان، موفق به استفاده از غذاى خريدارى شده به وسيله ژتون نمى شوند كه بعد از موعد مقرر ژتون مزبور باطل و سلف سرويس نيز وجه آن را مسترد نمى كند.

لازم به تذكر است اين عمل چندين سال است به اين صورت انجام مى گيرد. حال با توجه به اينكه سلف سرويس به تعداد ژتون فروخته شده غذا تهيه مى كند، لطف فرموده مسأله شرعى آن را بيان فرماييد. (انجمن اسلامى دانشجويان مجتمع آموزش عالى شهركرد)

جواب: اگر هنگام پيش فروش با دانشجويان شرط كرده باشند كه اگر در موعد مقرر غذا را تحويل نگيرند، حق آنان ساقط شود على الظاهر اشكال ندارد و اگر در موعد مقرر تحويل نگيرند حق آنان ساقط مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 113

(سؤال 372) در زمان ما مرسوم است كه افراد با تاجر و آهنگر و امثال آنان قرار داد منعقد مى نمايند كه براى ايشان در و پنجره و امثال آن به قيمت معين در زمان معين بسازند با توجه به اينكه چوب و آهن از

سازنده مى باشد و قرارداد روى در ساخته شده منعقد مى شود بيان فرماييد اين نحوه قراردادها تحت كدام يك از معاملات معروفه مندرج مى باشد؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: اگر با رعايت شرائط بيع سلف «1» كه از جمله، قبض ثمن در مجلس معامله است معامله شود از مصاديق سلم مى باشد و الا بايد هنگام تحويل رضايت همديگر را تحصيل نمايند.

فروختن جنس به كمتر يا بيشتر از قيمت عادله

(سؤال 373) مأمور فروش اموال ادارات دولتى آيا مى تواند آنها را به كمتر از قيمت واقعى به افراد حزب اللهى و مستحق بفروشد؟

جواب: جائز نيست مگر اينكه به قيمت عادله مشترى پيدا نشود و مسئول فروش اجازه داشته باشد كه به هر قيمت ممكن بفروشد.

(سؤال 374) اين جانبان كسبه بازار تمبر تهران كه سالهاى سال است به شغل خريدوفروش تمبر اشتغال داريم از آن حضرت استدعا داريم كه فتواى خود را در مورد «تمبر بازى» صادر فرماييد منظور از «تمبر بازى» اينست كه ما تمبر را از پستخانه توسط دلال پست به مقدار فراوان خريد نموده و انبار مى نماييم و هنگام كمياب شدن آن در بازار به قيمت بيشتر بفروش مى رسانيم با توجه به ضرورى بودن كالاى تمبر، عمل ما چه صورت دارد؟

جواب: خريدوفروش شرعا حلال است ولى بايد بى انصافى نشود و اجحاف در بين نباشد.

(سؤال 375) اگر كسى جنسى را به چند برابر خريد بفروشد آيا معامله صحيح است؟

جواب: اگر فروشنده اول ارفاق كرده باشد يا اينكه قيمت عادله بازار ترقى كرده

______________________________

(1)- بيع سلف: با بيع سلم يكى است و آن عكس معامله نسيه است يعنى پول بدون مدّت و جنس با مدّت باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 114

باشد مانع ندارد، خلاصه اينكه اگر

هنگام خريد يا فروش، مرتكب خلاف مقررات اسلامى نشده باشد، فروش آن طبق قيمت عادله روز اشكال ندارد.

شرائط ضمن بيع

(سؤال 376) در قولنامه معاملات، طرفين متذكر مى شوند كه هر كدام پشيمان شود فلان مبلغ را بديگرى بپردازد آن پول از نظر اسلام چه حكمى دارد؟ و در بعضى مواقع طرفين، آن مبلغ را قيد نمى كنند. مستدعى است با توضيح بيشتر حكم آن را مرقوم فرماييد.

جواب: قولنامه اى كه در مورد معامله نوشته مى شود سه نوع مى باشد: 1- معامله را تمام مى كنند و صيغه آن را و لو به زبان، خودشان اجراء مى نمايند (و چون تنظيم سند رسمى در حين معامله ميسور نيست يادداشتى به نام قولنامه مى نويسند) فقط ثبت در دفتر رسمى باقى مى ماند در اين فرض، معامله درست است و در ضمن اين عقد، اگر شرط كرده باشند كه نادم بايد فلان مبلغ را بپردازد تا بتواند معامله را فسخ نمايد اين شرط هم صحيح است اگر آن مبلغ را نپردازد حق فسخ ندارد. 2- معامله را گفتگو مى كنند و فروشنده عوض صيغه، مورد معامله را به قصد فروش تحويل مشترى مى دهد و مشترى هم به قصد خريد قبول مى كند و يا اينكه مشترى عوض صيغه، پول به قصد خريد مورد معامله تحويل فروشنده مى دهد و فروشنده به قصد معامله پول را قبول مى كند (و يادداشتى حاكى از آنچه انجام گرفته به نام قولنامه مى نويسند) در اين فرض هم معامله صحيح است و اگر شرط كرده باشند كه نادم مبلغى بپردازد اگر بعد از شرط بلافاصله مبنى بر همان شرط تحويل انجام بگيرد بايد طبق شرط رفتار نمايند و اگر فاصله بين شرط و تحويل باشد

لزوم شرط معلوم نيست و معامله درست است و نادم حق فسخ ندارد. 3- در مقام معامله فقط گفتگو مى كنند و قولنامه را طبق گفتگو مى نويسند اما حقيقتا معامله را انجام نمى دهند و در اين صورت هر كدام پشيمان شوند مى توانند قولنامه را به هم بزنند ولى بهتر، بلكه احوط است كه عمل شود بر طبق قولنامه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 115

(سؤال 377) آيا مى توان در عقد لازمى شرط كرد، يكى از دو طرف آنچه به دست آورد طرف ديگر نصف آن را مالك شود؟

جواب: جهل به شرط در عقود مبنى بر تغابن «1» مثل بيع، مضرّ است ولى در عقود مبنى بر مسامحه مثل صلح بلكه مثل نكاح، ظاهرا مجهول بودن شرط مضرّ نيست.

(سؤال 378) معمول است قبل از انجام معامله، مشترى، مبلغى را به عنوان بيعانه به فروشنده مى دهد به شرط اينكه او جنس را بديگرى نفروشد و نيز اگر مشترى از خريد آن منصرف شد حقّى در آن مبلغ نداشته باشد. آيا چنين شرطى شرعا صحيح و نافذ مى باشد و آيا مالك جنس مى تواند آن مبلغ را در صورت انصراف مشترى از خريد آن، تملك نمايد يا نه؟

جواب: اگر معامله شرعيه واقع شود و تنظيم سند رسمى موكول به وقت ديگر گردد و در ضمن معامله شرط شود كه هر يك از طرفين پشيمان شود با پرداخت مبلغى معيّنى حق فسخ داشته باشد اين شرط، لازم الوفاء مى باشد و گرفتن آن مبلغ براى طرف ديگر مانعى ندارد ولى اگر معامله انجام نگرفته باشد اشكال دارد و احتياط در مصالحه است.

(سؤال 379) كسى تمام املاك نسق زراعتى و باغات و غيره خود

را به قيمت يكصد و پنجاه هزار تومان به ديگرى فروخته است و طرفين در قولنامه قيد كرده اند كه بعد از سه روز هر كدام از طرفين پشيمان شود بايد مبلغ 20 هزار تومان به طرف مقابل پرداخت نمايد بنابراين آيا اين شرط در معامله نافذ است يا نه؟

جواب: اگر شرط مذكور در ضمن بيع صحيح واقع شده باشد نافذ است.

(سؤال 380) شركت بازرگانى به مشتريان با رعايت قانون و مقررات صادرات و واردات جمهورى اسلامى و آيين نامه هاى اجرايى مربوطه معامله شرعى انجام داده و در چهار چوب عقود شرعيه براى مشتريان خود با وجوهات اخذ شده از آنها از خارج كالا خريدارى كرده تا پس از ترخيص از گمرك در اختيار آنان قرار دهد، در صورتى كه شرح

______________________________

(1)- عقود مبنى بر تغابن: تغابن يعنى اقدام طرفين به ضرر يكديگر در معاملاتى است كه بر اساس دادوستد باشد نظير بيع ولى در مثل نكاح و صلح دادوستد به آن معنا وجود ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 116

فوق صحيح باشد از محضر مبارك استفتاء مى شود آيا مشتريان قبل از ترخيص و تحويل نسبت به كالاى مورد خريدارى شرعا مالكيت دارند يا نه؟

جواب: اگر شركت از طرف مشتريها وكالت داشته باشد كه اجناس را براى آنها بخرد هر چه طبق وكالت خود خريده باشد متعلق به موكلين شركت مى باشد و اگر شركت، اجناسى را به طور كلى بدون تعيين عين خارجى فروخته باشد در اين فرض اگر شرائط معامله سلف رعايت شده باشد معامله صحيح است ولى مادامى كه اجناس تحويل مشتريها داده نشده است آنها مالك اجناس نمى باشند و مورد معامله در ذمه فروشنده مى باشد و

اگر شرائط سلف رعايت نشده باشد معامله باطل است و بايد در موقع تحويل جنس معامله انجام بگيرد.

(سؤال 381) آيا صرف قولنامه دليل بر خريدوفروش مى باشد يا نه و اگر خريدار يا فروشنده پشيمان شود مى تواند معامله را انجام ندهد يا نه؟

جواب: قولنامه ها دو نوع است: 1- متعاملين معامله را به طور قطعى انجام مى دهند (به اجراء صيغه و يا به نحو معاطات يعنى دادن جنس و گرفتن عوض) و چون تنظيم سند رسمى در حين معامله ميسور نيست يادداشتى به نام قولنامه مى نويسند در اين فرض هر كدام پشيمان شود نمى تواند معامله را به هم بزند 2- مورد معامله را گفتگو كرده بدون اينكه معامله را انجام دهند گفتگوى خود را به عنوان قولنامه يادداشت مى كنند تا اينكه هنگام تنظيم سند معامله را انجام دهند در اين فرض هر كدام پشيمان شود مى تواند معامله را انجام ندهد هر چند تخلف از آن خلاف احتياط است.

مواردى كه انسان مى تواند معامله را به هم بزند: بيع شرط

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 1، ص: 116

(سؤال 382) شخصى زمين را به عنوان بيع شرط و به شرط خيار فسخ در رأس دو سال، از كسى مى خرد، در همين مدت كه بايع حق خيار فسخ ندارد آيا مشترى مى تواند زمين مذكور را به شخص ديگرى به اجازه بدهد؟

جواب: اجاره دادن آن تا زمان فسخ، اشكال ندارد.

(سؤال 383) شخصى از شخص ديگر يك قطعه زمين را به نصف قيمت واقعى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 117

خريدارى مى كند و طرفين در مدت معينى خيار مى گذارند سپس خريدار همان زمين را به بايع يا به كسى ديگر اجاره

مى دهد آيا اين معامله و اجاره صحيح است يا نه و بعضى از طلاب مى گويند كه اين معامله باطل است چون بايع و مشترى حيله نموده و زمين را از قيمت واقعى به كمتر معامله كرده اند؟

جواب: قيمت مورد معامله در بيع شرطى به ملاحظه قرارداد خيار شرط، كمتر از بيع قطعى مى باشد و كمتر بودن آن موجب بطلان معامله نمى باشد بلكه اگر حقيقتا قصد معامله نداشته و به ملاحظه فرار از ربا، معامله صورى و ظاهرى انجام دهند به هر قيمت باشد معامله باطل است و اگر حقيقتا قصد خريدوفروش داشته باشند به هر قيمت باشد صحيح است.

تخلف شرط

(سؤال 384) حسن زمينى به حسين مى فروشد با اين شرط كه حسين تا پنج سال حق فروش به غير را نداشته باشد ولى او طى اين پنج سال زمين موصوف را به ديگرى منتقل مى كند آيا حسين مى تواند به استناد اينكه حق فروش نداشته معامله را فسخ كند؟

و كلا وضعيّت اين معامله چگونه است؟ ثانيا آيا حسن مى تواند بعلّت تخلّف از شرط، معامله اولى را فسخ كند و اگر مى تواند پس از فسخ، عين زمين به وى بازمى گردد يا قيمت آن؟

جواب: در فرض مسأله، حسين حق فسخ ندارد ولى حسن حق فسخ دارد و چون عين مورد معامله در ملك حسين باقى نمانده است، رجوع به قيمت مى نمايد.

(سؤال 385) دو ماه قبل، از شخصى اتومبيلى را با قولنامه خريده ام و هنگام معامله از سندش جويا شدم اظهار داشت كه سندش حاضر است و ظرف يك هفته آن را به نام شما انتقال مى دهم. ولى پس از دو ماه مراجعه مكرر با امروز و فرداى وى مواجه شدم

و هنوز هم معلوم نيست كه اتومبيل ايشان سند دارد يا نه و اگر هم داشته باشد آيا به نام ديگرى است يا خودشان؟ بنابراين فروشنده از اين جهت به من دروغ گفته است، با حفظ اين معنى كه كار من خريدوفروش اتومبيل است و اگر سند داشت تا به حال به فروش

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 118

رفته بود، زيرا اتومبيل را دوباره فروختم ولى به علت نداشتن سند مجبور شدم پس بگيرم و بديهى است از دو ماه قبل كه ايشان بنا شده بود سند را انتقال دهد قيمت اتومبيل بسيار تنزل كرده آيا اين تنزل قيمت و خسارت به عهده فروشنده است يا خير؟ و كلا اين معامله چه صورتى دارد؟

جواب: اگر تحويل سند تا يك هفته، شرط در ضمن معامله بوده با عدم انجام آن، خريدار حق فسخ معامله را داشته است ولى چون روى آن معامله كرده و ظاهر معامله رضايت به معامله و عدم قصد فسخ است، بقاء خيار فسخ معلوم نيست، و خسارت و تنزل ماشين مربوط به خود مشترى است نه فروشنده ولى بجا است فروشنده رضايت حال مشترى را جلب بكند و با هم مصالحه كنند.

(سؤال 386) اگر كسى ملكى را به قيمت دو ميليون تومان با اسقاط تمام خيارات بفروشد ولى در ضمن عقد شرط كرده باشد مشترى يكصد هزار تومان از مبلغ فوق را به مدت سه روز طى يك فقره چك بفروشنده بپردازد و بقيه مبلغ را پس از يك ماه هنگام تنظيم سند بپردازد و لكن چك صادره (مبلغ صد هزار تومان) از مشترى وصول نشود و از طرف بانك، بى محل اعلام

شود، مورد سؤال اين است آيا با توجه به عدم وصول صد هزار تومان مذكور فروشنده اختيار فسخ دارد يا خير؟

جواب: اگر تعيين مدت به ملاحظه نفع مشترى باشد، كما اينكه در اكثر معاملات غير نقدى چنين است تأخير آن موجب خيار نمى باشد، و اگر به ملاحظه نفع فروشنده شرط عدم تأخير شده باشد، تخلّف آن موجب خيار مى باشد.

تبعّض صفقه

(سؤال 387) بعد از خريدن ملكى (زمين) متوجه مى شويم كه عقب نشينى دارد آيا عقب نشينى جزء عيب است يا خير كه موجب فسخ شود؟ و اگر نيست بهاء آن مقدار به خريدار بر مى گردد؟ ضمنا فروشنده هم متوجه عقب نشينى نبوده.

جواب: اگر حكم عقب نشينى قبل از معامله تصويب شده باشد، اگر چه فروشنده مطّلع نبوده باشد خريدار حق به هم زدن معامله دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 119

تخلّف وصف

(سؤال 388) اگر كسى گوسفند ماده را به اسم نر بفروشد و خلاف آن پس از ذبح براى مشترى روشن شود و همچنين كسى گوسفند نر نذر كند و گوسفندى را به خيال اينكه نر است ذبح كند و بعد از آن ببيند ماده است تكليف چيست؟

جواب: مشترى مى تواند معامله را فسخ كند و گوسفند مذبوح را بفروشنده بدهد و پول خود را پس بگيرد. و نقص قيمت از جهت ذبح را ضامن است و در فرض دوم سؤال، مجزى نيست.

مواردى كه با فرض تخلّف انسان نمى تواند معامله را به هم بزند

(سؤال 389) اگر كسى زمينى را با اجراء صيغه فارسى بفروشد و از قيمت آن مقدارى را دريافت كند و بقيه آن طبق رضايت طرفين قرار بر اين باشد كه بعد از دو ماه پرداخت شود اگر در موقع مقرر باقيمانده پول پرداخت نشود معامله چه حكمى دارد آيا زمين مورد معامله متعلق به بايع است يا به مشترى؟

جواب: در فرض مزبور زمين ملك مشترى مى باشد و بايع فقط حق مطالبه باقيمانده قيمت را دارد مگر اينكه در ضمن بيع، شرط كرده باشند كه اگر مشترى در موعد مقرر بقيه را پرداخت نكرد بايع اختيار فسخ داشته باشد، و اگر تصريح شده كه تا فلان وقت بايد پرداخت شود و عمل نكرد و اجبار آن هم ميسّر نشد فروشنده حق فسخ دارد.

(سؤال 390) شخصى زمين خود را به شخص ديگرى به قيمت معينى مى فروشد و قبل از اينكه قيمت را از مشترى اخذ كند در محضر، حاضر شده و سند مى دهد و بعد از اينكه سند محضر تمام مى شود، مشترى عدوانا از دادن بيست در صد قيمت سربازمى زند و بايع هم نمى تواند جلو تصرف

مشترى را بگيرد، تا مدت 10 سال زمين را مشترى تصرف مى كند تا اينكه انقلاب اسلامى پيروز مى شود آيا بائع مى تواند معامله اش را فسخ كند يا فقط بيست در صد باقى مانده از قيمت را حق دارد بگيرد يا فقط در مقابل بيست درصد مى تواند معامله را فسخ كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 120

جواب:: در فرض مسأله فقط حق مطالبه طلب خود را دارد و حق فسخ ندارد.

بلى اگر قدرت خريد پول خيلى سقوط كرده است بنابر احتياط در مقدار تفاوت مصالحه كنند.

بيع و مقررات حكومت اسلامى

(سؤال 391) آيا خريدوفروش اجناس كميابى كه نرخ دولتى دارند به صورت بازار آزاد كه معمولا بيشتر است حرام است؟

جواب: مانعى ندارد مگر اينكه جنس را دولت داده باشد و براى آن نرخى معين كرده باشد.

(سؤال 392) اگر مغازه دارى در فروش اجناس به نرخ روز قيمت گذارى كند، چه صورت دارد؟ مثلا جنسى را كه به قيمت 400 ريال خريده بود امروز 900 ريال شده اين قدر قيمت افزايش يافته آيا مى تواند به قيمت 900 ريال بفروشد يا خير؟

جواب: غير اجناس دولتى و غير اجناسى كه حكومت اسلامى قيمت آن را تعيين كرده است فروختن آن، طبق قيمت عادله روز مانعى ندارد.

(سؤال 393) در مورد سهميه كه از كارت وصول مى شود از قبيل برنج، سيگار و اجناس ديگر و از مصرف خودمان اضافه مى آيد فروش آن به صورت آزاد اشكالى دارد يا نه؟

جواب: اجناسى كه از طرف دولت به لحاظ رفاهيت عموم داده مى شود مانند بنزين تاكسى ها و مسافربريها و باربريها، فروختن زيادى آن جائز نيست و اجناسى كه به لحاظ رفاهيت اشخاص داده مى شود مانند قند و شكر و برنج، فروختن

آنها اشكال ندارد. مگر اينكه شرط كنند كه غير مصرف كننده حق گرفتن ندارد كه در اين فرض نيز جائز نيست.

(سؤال 394) جاهايى كه خريدوفروش زمين از نظر دولت اسلامى ممنوع باشد اگر كسى اقدام به آن كرد آيا فقط اثر تكليفى دارد يعنى گناه نموده است يا اثر وضعى يعنى عدم نقل و انتقال زمين را نيز خواهد داشت؟ و يا اگر بر خلاف دستور سازمان آب دو منزل از يك كنتور استفاده نمودند فقط گناه انجام شده يا وضو و غسل با آن نيز باطل است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 121

جواب:: موارد مختلف است در مثال اول فقط اثر تكليفى دارد و در مثال دوم اثر وضعى «1» نيز دارد.

(سؤال 395) عرف بر اين است كه كارخانجات اعلام مزايده مى نمايند، شركت كننده در خواست خريد مى نمايد و وديعه اى كه به عنوان شركت در مزايده است مى پردازد، پس از برگزار شدن برنامه مزايده، يكى از شركت كنندگان در مزايده، برنده اعلام مى شود، و خريدار موظف است كه بقيه وجه را پرداخته و جنس را تحويل بگيرد.

آيا كارخانه دار شرعا مى تواند به برنده مزايده كه وديعه هم بابت مزايده پرداخته اعتنا نكرده و جنس را به ديگرى بفروشد؟

جواب: در فرض سؤال كارخانه دار خلاف كرده ولى اگر صيغه معامله و لو به لفظ غير عربى جارى نشده باشد برنده مزايده بيشتر از پولى كه داده است حق مطالبه ندارد.

مقاطعه كارى

(سؤال 396) شركتهاى ساختمانى با افراد و يا وزارتخانه ها قرار داد ساختمان خاصى را با مصالح شركت منعقد مى نمايند. با توجه به اينكه مورد قرار داد ايجاد يك ساختمان شخصى و جزئى است آن هم با مصالح خود مقاطعه كاران

اين قرار داد مصداق كدام يك از عناوين معاملى مى باشد؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: اگر با رعايت شرائط يكى از معاملات معهوده، معامله انجام بگيرد اشكال ندارد و اگر در عقد لازم «2» ديگر قرار داد بسته شود باز اشكال ندارد و عمل به شرط واجب مى باشد. در غير اين صورت اگر چه بعيد نيست كه عنوان مقاطعه كارى يك معامله مستقل عقلايى باشد كه چون ردعى (منعى) از طرف شارع مقدّس نرسيده است محكوم به صحت باشد ولى بنابر احتياط واجب رضايت همديگر را تحصيل نمايند.

______________________________

(1)- اثر تكليفى: گناه بودن و اثر وضعى باطل بودن معامله است.

(2)- عقد لازم: معامله اى است كه شرعا نتوان بدون رضايت طرفين آن را به هم زد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 122

مسائل بهره بانكى، پول و صرف

معاملات ربوى بين مسلمين، بانكها

(سؤال 397) اگر انسان بنا به اضطرار نياز به اخذ وام با بهره از سيستم بانكى جهت امور تجارى يا ساختمانى و خريد مسكن پيدا كند و از طرفى مقيّد به رعايت مباح بودن آن باشد نظر حضر تعالى چيست؟

جواب: اگر معامله شرعيه مانند مضاربه و بيع شرطى انجام بگيرد اشكال ندارد.

(سؤال 398) در سپرده هاى بانكى اگر بگويد جدا اين مبلغ را به تو مى دهم كه با آن كار كنى و اگر سودى بردى، خواستى چيزى به من بده و اصلا انتظارى ندارد. آيا اشكال دارد؟

جواب: اگر به عنوان وام باشد و بانك طبق مقررات خود ملزم به پرداخت سود باشد جائز نيست.

(سؤال 399) اگر مبلغى را جدّا به عنوان امانت به بانك بدهد و اجازه تصرف نيز بدهد بدون انتظار بهره اى، فقط به جهت محفوظ ماندن، اگر بانك چيزى بدهد ربا است؟

جواب: در فرض سؤال با تصرف

در آن، عنوان وام بر آن منطبق مى شود و حكم مسأله سابق را پيدا مى كند.

(سؤال 400) در جواب سؤال از بهره اى كه بانكها در مقابل پول امانتى اشخاص مى دهند مرقوم فرموده ايد: با تصرف در آن عنوان وام بر آن منطبق مى شود و سود فوق ربا محسوب مى شود سؤال اين است كه عين اسكناس هاى امانتى در بانكها هيچ گونه ارزشى ندارند بلكه ارزش آنها باعتبار قراردادى است كه مثلا براى هر اسكناس ارزش خاصى نسبت به قدرت خريدى كه به صاحبان خود مى دهد دارد و با تصرف بانك در عين اسكناس هاى افراد در حقيقت هيچ گونه تصرفى در آن ارزش واقعى پول نشده است با اين حال اسكناس ها نيز حكم اشياء ديگر را دارند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 123

جواب:: اعتبارى كه دولت به اسكناس داده موجب ارزش داشتن آن شده و احكام رباى قرضى در آن جارى مى باشد.

(سؤال 401) اگر از بانكى ربح گرفته باشيم با توجه به اينكه بانك آن را قبول نمى كند آن را چه كنيم؟

جواب: مى توانيد در حساب خود نگهداريد و اگر گرفته باشيد به حساب دولت واريز نماييد.

جواز تقاصّ

(سؤال 402) يك بانك دولتى از كسى بهره گرفته و بانك ديگرى كه آن هم دولتى است به حساب پس انداز همان شخص بهره داده. بهره داده را در مقابل بهره گرفته مى شود تقاصّ حساب كرد يا نه؟

جواب: جواز آن بعيد نيست.

(سؤال 403) اگر اجبارا بهره بانكى بگيرند آيا انسان مى تواند به مقدار همان مبلغ و از همان بانك بهره بگيرد؟

جواب: اگر بهره بانكى را اجبارا از شما گرفته باشند شما مى توانيد به قدر آن مبلغ از همان بانك بهره گرفته و به جاى

آن حساب كنيد.

معاملات ربوى اشخاص

(سؤال 404) مقدارى پول نقد يا شيئى ديگرى به عنوان قرض الحسنه نزد فردى مى گذارم چنانچه مبلغى در خلال آن به من بپردازد بلا اشكال مى باشد يا خير؟

جواب: اگر قرض گيرنده بدون شرط سود و يا بناء بر سود، با رضايت خود بپردازد گرفتن آن اشكال ندارد.

(سؤال 405) شخص بايع با مشترى اين گونه معامله مى كند: بايع مى گويد: اين يك هزار تومان را با ضميمه اين جنس كه ارزش آن تقريبا پنجاه تومان است فروختم به شما به مبلغ يك هزار و پانصد تومان به مدت يك سال. بعد، مشترى مى گويد قبول كردم نظر مبارك چيست؟

جواب: اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 124

(سؤال 406) شخصى جنسى را به مبلغ پنج هزار تومان به كسى مى فروشد بازهم بايع، همان جنس فروخته شده را به مبلغ شش هزار تومان نسيه از مشترى مى خرد آيا اين معامله صحيح است؟

جواب: اگر در معامله اوّل تبانى بر معامله دوم نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 407) در بعضى بلاد افغانستان مرسوم است كه شخصى از كسى مبلغ ده هزار تومان به مدت يك سال قرض مى گيرد اين شخص مقروض مثلا مقدار 30 من گندم به خاطر قرض به مبلغ ناچيزى مثلا يك بسته كبريت به صاحب پول مى فروشد و معامله به رضايت طرفين انجام مى گيرد آيا اين صحيح است يا خير؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 408) سود گرفتن از كافر غير ذمّى اشكال شرعى ندارد لطفا تصريح فرماييد كه سود دادن چه صورت دارد؟

جواب: جائز نيست.

بهره هاى بانكهاى غير اسلامى

(سؤال 409) آيا بهره بانكى در تركيه جزء ربا محسوب مى شود يا نه؟ (تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: گرفتن بهره از بانك غير اسلامى اشكال ندارد ولى از بانك اسلامى

جائز نيست.

(سؤال 410) به مختصر پس انداز اشخاص در بانكهاى خارج بهره تعلق مى گيرد آيا گرفتن آن مباح است؟ و آيا صرف (يعنى مبادله ارزى به ارز ديگر) كه در بانكها معمول است صحيح است؟

جواب: ربا گرفتن از كافرى كه در پناه اسلام نيست مانعى ندارد ولى نگرفتن آن بهتر است و مبادلات ارزى اشكال ندارد مثل تبديل اسكناس به دلار يا پوند و فرانك.

(سؤال 411) به عرض مى رسد، نمايندگى اين اداره در فرانسه پولى را كه متعلق به تبليغات خارج از كشور مى باشد در بانكهاى آن كشور قرار داده كه پس از مدتى 30 هزار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 125

فرانك بهره به آن تعلق گرفته است حال آيا دريافت اين بهره، مشروع است يا نه و آيا مى توان از بهره به دست آمده در جهت تبليغات استفاده كرد؟ ضمنا در بعضى شرائط نرخ بهره اضافه مى شود و مثلا از 15% به 50% مى رسد آيا در اين صورت اگر تعمدا به خاطر به دست آوردن بهره اضافى، پول به بانك سپرده شود بهره به دست آمده مشروع خواهد بود؟ (اداره كل نمايندگيهاى فرهنگى وزارت ارشاد در خارج)

جواب: گرفتن سود از كافر غير ذمّى اشكال ندارد و صرف آن در جهت تبليغات بلا مانع مى باشد.

پول و كاهش ارزش آن

(سؤال 412) درهم و دينار كه همان طلا و نقره مسكوك هستند و در ابواب مختلف فقه مطرح مى باشند آيا باعتبار ارزش مسكوك بودنشان كه همان پول رائج اعصار گذشته بوده اند مى باشد يا به اعتبار صرف طلا و نقره بودنشان؟

جواب: ارزش آنها به اعتبار هر دو مى باشد.

(سؤال 413) چون قيد مسكوك بودن آورده شده لا بد به همان اعتبار ارزش پولى

آنها، در فقه مطرح شده اند، آن وقت اين سؤال پيش مى آيد كه پول رائج هر زمان، متغير و غير ثابت است و معقول نيست كه ارزش پولى پول رائج در قرنهاى گذشته امروز موضوع احكام براى نسل حاضر باشد؟ لطفا در اين باره توضيح كافى مبذول فرماييد.

جواب: منظور، سكّه رائج در هر عصر است و اگر سكّه مخصوصى به واسطه باستانى و عتيقه بودن آن، قيمتش بالا رود يا اينكه به واسطه سقوط دولتى سكّه آن از ارزش سكّه بودن ساقط شود از حكم مسكوك بودن خارج مى شود.

(سؤال 414) درباره سؤال فوق اگر بخواهيم ارزش واقعى درهم و دينار را امروز به دست آوريم آيا صحيح است كه تحقيق كنيم ببينيم مثلا هر كدام در گذشته معادل چقدر گندم و جو يا ساير مايحتاج زندگى بوده است و به اين نسبت ارزش كنونى آنها را امروز تعيين نماييم؟

جواب: تعيين قيمت درهم و دينار به نحو مذكور صحيح نيست و ملاك همان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 126

است كه در جواب مسأله سابق نوشته شد. «1»

(سؤال 415) اين جانب بابت قسمتى از ثمن فروش يك خانه، چكى به مبلغ نيم ميليون تومان دريافت داشته ام و اين چك در موعد مقرر برگشت شده و كار به مراحل قضايى رسيده پس از گذشت حدود دو سال صاحب چك در دادگاه حقوقى محكوم به پرداخت آن شده است و به نظر مى رسد تا پايان مراحل قضايى مدّتى به مقدار مدت بالا طول بكشد. حال آيا با توجه به رشد تورّم فعلى و آينده كشور، اين جانب بايستى همان مبلغ چك را دريافت دارم؟ (استاديار دانشگاه اصفهان)

جواب: اگر ارزش

اسكناس از زمان استحقاق مطالبه تا زمان اداء به مقدار معتدّ به پايين آمده باشد بنابر احتياط واجب نسبت به تفاوت آن با مصالحه، رضايت همديگر تحصيل شود.

(سؤال 416) نظرتان در مورد ترقى هاى كاذب كه بر اثر بى ارزشى پول و تورم مى باشد چيست؟ مثلا كسى با پول خمس داده شده زمين مى خرد به قيمت صد هزار تومان و حالا شده، پانصد هزار تومان بدون هيچ گونه عملى با تغييرى، مثل اينكه پس كوچه بوده و بعدا مسير خيابان شده باشد. يا زمين ديم بوده و بعد آبى شده. به هر حال آيا اين ترقى قيمتهاى ظاهرى و كاذب مشمول خمس است؟ در صورتى كه اگر با طلا قيمت بشود، قيمت طلا طى اين مدت كه ارزش اسكناس در نوسان بوده ثابت مى باشد.

يا فرضا با پول مخمّس مقدارى كالا خريده كه در مغازه مانده و بعدا قيمت آن دو يا سه برابر شده.

جواب: اصل اعتبار پولهاى كاغذى اعم از اسكناس و نوت و دلار و غير آنها به ملاحظه پشتوانه آنها است، ولى بعد از آنكه حكومت هر كشورى پولى را در كشور خود رائج كرد، خود آن پول در آن كشور معتبر مى شود و پشتوانه آن ملحوظ نمى شود، و به لحاظ اين دو اعتبار مقابل هم، در موارد سؤال بايد احتياط شود و خمس ارباح به لحاظ اعتبار دوم پرداخت شود كما اينكه درباره ديون و مهريه ها نيز

______________________________

(1)- چون امروز درهم و دينار رايج نيست، براى تعيين ارزش واقعى درهم و دينار رايج در صدر اسلام به قيمت روز، به پاورقى مسأله 1، از مسائل نكاح رجوع شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 127

در

صورت حصول تفاوت معتد به، بنابر احتياط واجب بايد طرفين، نسبت به مقدار تفاوت با مصالحه، رضايت همديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 417) از مؤسّسات يا بانكهايى كه بدون بهره، قرض نمى دهند آيا مى توان بدون قصد جدّى نسبت به شرط بهره، اقدام به قرض گرفتن نمود و چنين قرضى حرام نمى باشد؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 418) در مثل اسكناسهاى رائج امروز كه معدود مى باشد و رباى معامله اى در آنها جريان ندارد آيا مى توان قرض اسكناسها را به منظور فرار از رباى قرضى، به طور جدّ، در شكل بيع و شراء انجام داد يا نه؟

جواب: بيع و شراء در مفروض سؤال جايز نيست و تخلّص از ربا حاصل نمى شود بلى اگر داعى ديگرى براى فروش آن باشد مانند اينكه بخواهد اسكناس درشت يا نو را به اسكناس ريز يا كهنه بفروشد در اين فرض، فروختن آن به اضافه، معامله نقدى باشد يا مدت دار مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 128

مسائل تصرف در اموال و حقوق ديگران

اموال

(سؤال 419) از فردى مبلغى قرض گرفته ام و الان او را پيدا نمى كنم و نمى دانم زنده است يا مرده و ورثه دارد يا ندارد، و در چه سرزمينى است و همچنين خربزه اى از يك وانت بار گرفتم، موفق به توزين آن نشد و محلى را معين نمود ولى هر چه سراغ گرفتم او را نيافتم و به كلى از او بى اطلاعم وظيفه شرعى من چيست؟

جواب: اگر از پيدا شدن صاحبان آنها به كلى مأيوس هستيد در مورد اول همان مبلغ را و در مورد دوم قيمت فعلى آن را و يا مثل آن را به مستحق شرعى بپردازيد.

(سؤال 420) در روز عيد اضحى (عيد قربان) پولى كه از فروش

پوست حيوانات قربانى شده به دست مى آيد براى تعمير حسينيه مى توان خرج كرد يا نه؟

جواب: با اجازه صاحبانش مانع ندارد.

(سؤال 421) در صورتى كه پدر، مجنون باشد ولى داراى مال است و اولادش فقيرند آيا مى توان نفقه اولاد را از اموال پدر مجنون پرداخت كرد يا خير؟

جواب: با اجازه حاكم شرع اشكال ندارد.

(سؤال 422) چند عدد آبادى نياز به جاده ماشين رو دارند و راه قديمى كه دارند به خاطر مهندسى نبودن و پيچ و خم زيادى كه دارد و از وسط آبادى ها مى گذرد به نظر كارشناسان استفاده از آن و مرمّت آن، عسر و حرج و امكان خطر دارد و اهالى پيشنهاد كرده اند جاده جديدى از وسط مزارع بعضى از اين دهات كشيده شود، ولى بعضى از صاحبان اين مزارع چه آنهايى كه در جاده سهيم مى باشند و يا نمى باشند راضى نمى شوند كه در زمين آنها جاده كشيده شود آيا شرعا جايز است به خاطر احتياج اهالى به اين جاده از زمين ها استفاده شود؟ و يا در هر حال لازم است رضايت صاحبان زمين كسب شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 129

جواب:: بايد رضايت صاحبان زمين تحصيل گردد و اگر راه، ضرورت دارد و مالكين رضايت نمى دهند با پرداخت خسارت اشكال ندارد.

(سؤال 423) آيا مأمور دولت مى تواند وسيله اداره خود را بدون اجازه در اختيار همگان و دوستان خود قرار دهد؟

جواب: جائز نيست.

(سؤال 424) استفاده از كارتن و ديگر چيزهاى ارگانها و ادارات كه احيانا از كار هم افتاده باشد چه حكمى دارد؟

جواب: هر چيزى كه قابل استفاده در وزارتخانه ها و ادارات نباشد اگر قابل فروش باشد، بايد مسئول امور مالى آن را بفروشد

و جزء بودجه آن وزارتخانه يا اداره قرار بدهد. و هر چيزى كه قابل فروش نيست و مورد اعراض است تملّك آن براى اشخاص اشكال ندارد.

(سؤال 425) آيا ميوه و سيب زمينى و سيب درختى و ساير درآمدهاى بنياد مستضعفان را مى توان از قيمت بازار ارزان تر در اختيار خريداران قرار داد يا خير؟ (بنياد مستضعفان)

جواب: مسئولين بنياد امانتدار هستند و بايد مصلحت بنياد را در نظر بگيرند.

(سؤال 426) اگر بر خلاف دستور سازمان آب دولت اسلامى، دو منزل از يك كنتور استفاده نمودند، آيا فقط گناه انجام شده يا وضو و غسل با آن نيز باطل است؟

جواب: هم گناه انجام شده و هم وضو و غسل باطل است.

(سؤال 427) اسكان و تصرف و نماز امدادگران در منازل و مغازه هاى مردم كه صاحبان آنها معلوم نيست چه حكمى دارد؟

جواب: در صورت ضرورت و عدم اضرار، امدادگران مجاز هستند.

(سؤال 428) استفاده امدادگران از اموال مجهول المالك (خوراكى، پوشاكى و حيوانات) در مواقع ضرورى براى افراد نيازمند چه حكمى دارد؟

جواب: هر چه در معرض فساد و تلف است افرادى كه در آنجا هستند مجازند كه آن را تملك نموده و مصرف كنند و در صورتى كه خودشان استحقاق شرعى ندارند قيمت آن را و لو بعد از مراجعت به مستحقّ شرعى بپردازند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 130

(سؤال 429) در جبهه، رزمندگان اسلام در آن مقدارى كه در خاك عراق پيشروى كرده اند ملك شخصى و باغ وجود دارد و با توجه به اينكه باغات ملك مسلمانهاى عراق است و ميوه هاى آنها خراب مى شود وظيفه رزمندگان چيست؟

جواب: مادامى كه وضع آنها از طرف مقامات صالحه مشخص نشده است هر چيزى

كه در معرض فساد باشد اشخاصى كه آنجا هستند مى توانند مصرف نمايند و در صورت عدم امكان شناسايى صاحبان آنها قيمت مصرف شده را صدقه بدهند.

(سؤال 430) مسلمانى از يك بهايى مالى را در زمان طفوليت برداشته و حال مى خواهد جبران كند در صورت وجوب رد مال به او اگر او را نشناسد وظيفه چيست؟

جواب: احتياطا به مسلمان مستحق صدقه بدهد.

(سؤال 431) آيا بنياد در زمان توقيف- باغات مثلا- حق فروش چوب و هيمه و امثال آن را داشته يا خير؟ و اگر حق فروش اين گونه چيزها را نداشته و در عين حال فروخته بايد وجه آن را به صاحبش برگرداند يا خير؟ (بنياد مستضعفان)

جواب: بايد به صاحبش برگرداند.

(سؤال 432) اگر در ادارات معمولا غذا از مصرف مأمورين آن اداره اضافه بيايد چگونه بايد عمل نمود تا از اسراف جلوگيرى گردد؟

جواب: اگر نگهدارى آن براى وعده بعدى بدون فاسد شدن ممكن باشد بايد حفظ شود و اگر ممكن نباشد در صورت امكان قبل از فاسد شدن آن به افرادى كه مصرف مى كنند داده شود و اگر آن هم ممكن نباشد در ظرف مخصوصى جهت خوراك حيوانات جمع آورى شود و از ريختن آن به سطلهاى زباله خوددارى شود، و بايد هنگام پختن هم دقت كنند كه بيش از اندازه نپزند، و بايد به متصديان تهيه غذا دائما تذكر داده شود كه از اسراف و تبذير پرهيز كنند.

(سؤال 433) اگر بعضى از اموال مسافرين ممنوع الخروج باشد و در فرودگاه يا گمرك ضبط شود و بعدا صاحبش مراجعه نكند تكليف چيست؟

جواب: بايد در پيدا كردن صاحب آنها كوشش نمود و پس از ياس با اجازه حاكم

شرع از طرف صاحبانش صدقه داد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 131

(سؤال 434) شخصى زمين ديگرى را به اعتقاد زمين خودش مى سازد و بعدا كه متوجه اشتباه خود مى شود صاحب زمين راضى به مصالحه و معامله با وى نمى گردد در اين فرض براى صاحب زمين حق الزام به تخريب هست يا نه؟

جواب: صاحب زمين حق مذكور را دارد.

(سؤال 435) شخصى فروشگاهش دچار حريق شده و بيمه دولتى بوده و با تبانى با كارشناس مربوطه مقدار خسارت به مبلغى چند برابر خسارت واقعى گزارش شده و آن را دريافت نمود حال سؤالات ذيل را جواب مرقوم فرماييد:

يك: آيا در آن زمان پول دريافتى را چه مى بايست كرد؟

دو: اگر با آن پول كار كرده و امرار معاش و تشكيل خانواده و زندگى داده باشد چه بايد بكند؟

سه: اگر با آن پول حج كرده باشد چه صورت دارد؟

چهار: سرمايه اى كه با به كار انداختن آن پول به دست آمده چه صورت دارد؟

پنج: اگر شخص مذكور به وظائف شرعى در موارد بالا عمل نكند رفت و آمد با او و نماز خواندن در خانه او چه صورت دارد؟

شش: اگر آن پول را به دولت برنگرداند من كه اطلاعى از آن موضوع دارم چه وظيفه شرعى دارم؟

جواب: 1- لازم بوده پول را به مؤسسه بيمه برگرداند.

2- آن پول را مديون است.

3- اگر احرام و گوسفند قربانى حلال بوده اعمال حج صحيح است.

4- درآمد آن پول تابع آن پول است.

5- اگر خانه و زندگى او از عين آن پول يا منافع آن تهيه شده تصرف در آن مشكل است.

6- اگر شما دخالتى نداشته ايد ضامن نيستيد فقط به آن شخص تذكر دهيد

و نصيحت كنيد.

(سؤال 436) درآمد املاكى كه بنياد مستضعفان در زمان توقيف از فروش چوب و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 132

ميوه و هيمه و غيره، داشته پس از واگذارى و برگشت به صاحبش آيا بايد كلّ درآمد يا پس از كسر مخارج، باقى مانده به صاحبش رد شود؟ (بنياد مستضعفان)

جواب: بايد طبق مقررات شرعى دادستانى عمل شود.

(سؤال 437) شخصى براى اخذ مال از غاصب مجبور مى شود تعهد كند كه مبلغى در قبال استرداد مال خود به غاصب بپردازد اولا اين گونه تعهد مصداق صلح مى باشد يا خير؟ ثانيا لزوم وفا دارد يا نه؟

جواب: مصداق صلح نيست و غاصب مديون است ولى اگر به حكم قاضى شرع تعهد داده باشد لازم الوفاء مى باشد و بعد از اداء، حق استرداد ندارد.

(سؤال 438) در محل شايع شده است كه حضرتعالى اجازه فرموده ايد كه قسمتى از خيابان عمومى مسدود شده، جزء حياط مسجد باشد مستدعى است بيان فرماييد.

جواب: خيابان و كوچه مورد استفاده عموم را جزء مسجد يا حياط مسجد نمودن جايز نيست و نسبت مذكور در سؤال مورد تكذيب مى باشد.

حقوق

(سؤال 439) كسانى كه در دوران كودكى يا ضعف ايمان، به حقّ الناس مبتلا شوند و براى حفظ آبرو نتوانند سرقت خود را به صاحب مال مطرح نمايند، مى توانند پول وى را به منزلش بيندازند يا به وسيله شخص سوّم بدون معرفى خود به ايشان بفرستند يا نه؟

جواب: اگر به نحوى به او برسانند كه او بفهمد متعلق به خودش مى باشد تا بتواند تصرف مالكانه كند اشكالى ندارد.

(سؤال 440) بعضى فقها حق طبع را شرعى و داراى شخصيّت حقوقى عقلايى و قابل تملّك نمى دانند و لذا اقدام

غير صاحب طبع و انتشار را مشروع مى دانند نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: اگر در كتاب نوشته شده باشد كه حق طبع محفوظ است چاپ كردن از روى آن نسخه بدون رضايت ذى حقّ خلاف احتياط است.

(سؤال 441) همچنين بعضى فقها براى صاحبان اختراع، حق خاصّى را كه ديگران

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 133

نتوانند از روى آن الگوگيرى و توليد نمايند را قائل نيستند، آيا نظر حضرتعالى همين است؟ در صورتى كه داراى شخصيّت حقوقى عقلايى باشد و به نام شخصى ثبت شده باشد چه فرقى با ملك شخصى مى كند؟

جواب: اگر مخترع، امتياز مصنوع خود را به نام خود ثبت كرده و آن را مشروط فروخته باشد حكم مسأله سابق را دارد.

(سؤال 442) اگر كسى نام و علامت مخصوصى را جهت كالاى خود مانند صابون و اجناس ديگر چند سال قبل به ثبت رسانيده و در انحصار خود قرار داده، آيا ديگرى مى تواند از آن نام و علامت براى همان نوع كالا استفاده كند يا خير؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 443) مالكيت شخصيّت هاى حقوقى آيا شرعا معتبر و صحيح است يا نه؟

جواب: در صورت تحقق موجب مالكيّت، معتبر است.

(سؤال 444) آيا مالكيّت دولتها از قبيل مالكيت شخصيّت حقوقى مى باشد؟

جواب: بلى مالك، عنوان دولت است كه شخصيّت حقوقى مى باشد.

(سؤال 445) بر فرض مالكيّت دولتها، چه از باب شخصيّت حقوقى و يا غير آن آيا شرط مالكيّت دولتها، شرعى و مردمى بودن آنها است يا نه؟

جواب: بستگى به تحقّق سبب مملّك دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 134

مسائل ضمان

ضمانت بين اشخاص

(سؤال 446) شخصى با جعل امضاء عده اى از مسئولين مملكتى توانسته مبلغ معتنابهى از بانك كسب اعتبار نمايد، بر همين اساس بانك

نيز شماره حسابى به عنوان اعتبار در اختيار شخص مذكور قرار مى دهد به طورى كه هرگاه وى مايل شد به توسط چك از اعتبار مربوطه استفاده نمايد ولى پس از مدتى شخصى ديگر با سرقت دسته چك شخص قبلى و جعل امضاء وى موفق مى شود مبلغى را از اعتبار مذكور اخذ و استفاده نمايد در اين صورت آيا شخص اول و دوم هر دو به طور تضامنى ضامن مبلغ اخذ شده هستند؟ تا بانك بتواند از هر دو نفر مطالبه نمايد يا اينكه در فرض مذكور تنها گيرنده پول ضامن است؟

جواب: در مورد سؤال، مباشر اخذ (كسى كه پول را گرفته) ضامن است و جاعل، استحقاق تعزير دارد.

(سؤال 447) اگر كسى مال ديگرى را تلف كند و در دادگاه به پرداخت غرامت محكوم شود آيا تلف كننده ضامن قيمت فعلى است يا ضامن غرامت روز تلف است و در ضمن طلبكار اگر بانك باشد با طلبكار عادى فرق دارد يا هر دو مساوى مى باشند؟

جواب: اگر تلف شده مثلى «1» باشد تلف كننده مثل آن را ضامن است و اگر قيمى باشد در صورتى كه غصب كرده بوده بنابر احتياط تفاوت از روز غصب تا زمان اداء قيمت را مصالحه نمود، رضايت همديگر را تحصيل نمايند و اگر بدون غصب تلف كرده باشد تفاوت از روز تلف تا روز اداء را مصالحه نمايند و فرق بين طلبكارها نيست.

______________________________

(1)- مثلى: نظير حبوبات و ادويه و مصنوعات ماشينى، و قيمى نظير حيوانات و جواهرات و امثال آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 135

(سؤال 448) اگر بدهكار به مقدار بدهى خود چك صادر كرده و به عنوان حامل به طلبكار داده

و طلبكار چك را گم كند و شخصى ناشناس آن را پيدا كرده وصول نمايد آيا بدهكار برئ الذمه مى شود يا خير؟

جواب: در فرض سؤال ظاهرا برائت ذمّه حاصل مى شود.

(سؤال 449) اگر آب باغچه همسايه به خانه يا زيرزمين انسان ضرر رساند حق اعتراض و مطالبه خسارت دارد يا خير؟

جواب: اگر به واسطه آب دادن صاحب باغچه، همسايه اش متضرر شود ضامن است و بايد باغچه را به نحوى درست كند كه به خانه همسايه نفوذ نكند و يا اينكه آب ندهد.

(سؤال 450) برادران كارگر افغانى كه در ايران مشغول كار مى باشند دست مزد خود را جمع كرده به شخصى به عنوان امانت مى دهند تا به زن و بچه شان در افغانستان برساند، بعضى حق الزحمه آن شخص را مى دهند و بعضى ديگر بدون حق الزحمه. اگر افراد مسلح راه را بگيرند و پولها را به سرقت ببرند آيا اين شخص ضامن است و بايد تاوان و غرامت بدهد يا خير؟

جواب: اگر قرارداد حق الزحمه نكرده باشند و شخص امين در حفظ آن تقصير و كوتاهى نكرده باشد ضامن نيست و اگر تقصير و كوتاهى كرده باشد ضامن است و اگر قرار داد حق الزّحمه كرده باشند در صورتى كه شرط ضمان نكرده باشند حكم مسأله اول را دارد و اگر شرط ضمان كرده باشند اگر چه در حفظ آن تقصير و كوتاهى نكرده باشد ضامن است. و در هر موردى كه ضامن نيست گرفتن عوض آن بر صاحب پول حرام است.

(سؤال 451) اگر كسى در زمين غصبى درخت نشانيده يا زراعت كند آيا اين قبيل درخت و زراعت به كدام شخص تعلّق مى گيرد؟

جواب: در فرض سؤال،

غاصب علاوه بر معصيت اجازه بهاى زمين را ضامن است ولى درخت و محصولى كه با نهال و بذر خود به عمل آورده آنها را مالك مى باشد.

(سؤال 452) بنّايى ساختمانى را جهت شخصى بنا مى كند پس از اتمام، آن را تحويل مى دهد و شرط مى شود كه بنّاء تا يك سال هر گونه عيبى را كه در ساختمان باشد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 136

تضمين نمايد آيا اين شرط شامل عيوبى مى شود كه در زمان تحويل وجود داشته و صاحب ساختمان با حضور و تأييد ناظر ساختمان آنها را ديده است و يا عيوب حادث از زمان تحويل تا يك سال بعد را شامل مى شود؟

جواب: اگر شرط قبل از تحويل بوده شامل عيوب حال تحويل مى شود و اگر هنگام تحويل شرط ضمان عيب «1» حادث كرده باشند عيب موجود در حال تحويل را شامل نمى شود، ولى بنّاء اگر چه شرط ضمان نشده باشد عيوب مستند به او را ضامن است و اگر مستند به او نباشد ضامن نيست.

(سؤال 453) در جاده هاى بين شهرها اگر ماشين حيوانى را زير گرفت آيا راننده ضامن است؟

جواب: ضامن است.

(سؤال 454) اگر در اثر برخورد ماشين با حيوان، ماشين واژگون شود آيا صاحب حيوان ضامن است؟

جواب: ضامن نيست.

(سؤال 455) چند پسر بچه 6- 7- 8 ساله با هم بازى مى كردند يكى از اين بچه ها از در خانه بالا رفته و در خانه را باز كرده، دومى شيشه را شكسته و سومى كنتور برق را شكسته، آيا ولىّ، ضامن است يا نه و توضيح بفرماييد حكم آنكه در را باز كرده، يا آنكه شكسته يكسان است يا نه؟

جواب: بچه اى كه در را

باز كرده، ولى خسارت نزده ضامن نيست و هر كدام خسارت زده باشد ضامن است كه در صورت ثبوت آن اگر بچه مالى داشته باشد بايد ولىّ او از مال بچه جبران نمايد و اگر مالى نداشته باشد يا اينكه ولىّ او جبران نكرده باشد، بايد بچه پس از بلوغش جبران نمايد، و بر ولىّ واجب نيست از مال خودش جبران كند، ولى بهتر است كه جبران كند و ذمّه بچه خود را برئ نمايد.

______________________________

(1)- شرط ضمان عيب حادث: به اين شكل است كه در قرار داد و معامله شرط شود هر عيب حادث و جديد بعد از زمان معامله به عهده طرف باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 137

ضمان بين اشخاص و مؤسّسات دولتى

(سؤال 456) شهرداريها طبق بخشنامه هاى رسمى عوارض سنگينى از صاحبان صنايع و ساختمانهاى تجارى و توليدى دريافت مى كنند، ولى در بسيارى جاها با سفارش و اعمال نفوذ صاحبان قدرت مقدار زيادى از مقدار قانونى را دريافت نمى كنند حال با توجه به لزوم عمل به مقررات دولت اسلامى آيا افراد، مقدار ذكر شده را ضامن هستند كه به بيت المال برگردانند يا فقط گناهى انجام داده اند؟

جواب: اگر دولت در برابر آن، كمكهايى كرده و آن را مشروط به پرداخت عوارض كرده باشد ضمان دارد.

(سؤال 457) بعضا اثاثيه بعضى مسافرين در هواپيما يا در جاده هاى زمينى بايد كنترل شود اگر از اين ناحيه ضررى به آنها رسيد چه كسى ضامن است؟

جواب: وارد كردن خسارت جائز نيست و واردكننده خسارت ضامن است مگر اينكه موقع فروش بليط، شرط شده باشد.

(سؤال 458) بعضى مسئولين ارگانها و ادارات اگر تسلط كافى بر رانندگى نداشته باشند و به همين جهت خساراتى

احيانا بدون تعمد به اتومبيلهاى ادارى وارد شود چه حكمى دارد؟

جواب: هر كدام طبق مقررات رانندگى به مقدار لازم مهارت نداشته باشند رانندگى او جائز نيست.

(سؤال 459) زمينى را سازمان زمين شهرى و شهردارى براى احداث مغازه به اين جانب واگذار و پروانه صادر نموده اند، بنده هم در آن ملك مبالغى خرج كرده ام اكنون دادگاه حكم تخليه آن را صادر نموده است. سؤال اين است كه آيا شهردارى و سازمان زمين شهرى بايد خسارت وارده را تأمين نمايد و يا آنكه مالكى كه حكم تخليه به نفع او شده بايد بپردازد؟

جواب: در مفروض سؤال مخارجى كه متحمل شده ايد هر چه عين آن موجود باشد تعلق به شما دارد و هر چه عين آن موجود نباشد اگر كسى شما را مغرور كرده باشد يعنى فريب داده باشد فريب دهنده ضامن است و الّا كسى ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 138

(سؤال 460) گرفتن جرائم از مامورينى كه در حال انجام وظيفه تخلّفى كرده اند اگر مستأصل باشند صحيح است؟

جواب: هر كدام طبق وظائف مقرره خود عمل كند و هيچ گونه تخلّفى و لو سهوى نكرده باشد خسارت وارده در حال انجام وظيفه به عهده او نيست و در صورت تخلّف به عهده او مى باشد، ولى اگر چيزى غير از مستثنيات دين نداشته باشد بايد مانند سائر ديون به او مهلت داده شود تا هنگام تمكّن بپردازد و اگر طبق مقررات، مشمول ارفاق باشد در حق او ارفاق شود.

(سؤال 461) اگر در حين انجام وظيفه مأمورى، ضررى متوجه افراد شد به عهده كيست؟

جواب: ضررهايى كه به افراد بى تقصير وارد مى شود اگر كسى ضرر وارد كرده مقصر باشد جبران آن

به عهده خودش مى باشد و اگر بدون تقصير در حال انجام وظيفه لازم الاجراء موجب ضرر و زيان شده باشد جبران آن به عهده دولت است.

(سؤال 462) در حال انجام وظيفه دولتى، گاهى در اثر سرعت زياد تصادفى پيش مى آيد خسارات وارده به عهده كيست؟

جواب: اگر طبق دستور حاكم شرع، مجاز در سرعت بوده به عهده بيت المال و الّا به عهده پديدآورنده تصادف است.

(سؤال 463) اين جانب سالها قبل از انقلاب براى شركتى در بانك، ضمانت نمودم كه بدهكارى خود را نداد آن را پرداخت نمايم و تصادفا آن شركت نتوانست دين خود را بدهد و اين جانب هم آن موقع قادر به پرداخت نبودم و پس از دخالت قوه قضائيه، دين بانك جزء مطالبات غير قابل وصول آن درآمد، ولى اكنون كه جمهورى اسلامى برقرار شده خواستم از تعهد دين خود كه ضمانت كرده بودم برآيم و همان مبلغ مورد ضمانت را به بانك پرداخت نمايم ولى مسئولين بانك مى گويند بايد دير كرد و سود آن را نيز پرداخت نمايم كه حدود دو برابر اصل مبلغ مورد ضمانت اين جانب مى باشد وظيفه من چيست؟

جواب: آنچه را ضمانت كرده ايد بپردازيد و حق ندارند از شما مطالبه سود و دير كرد كنند، در كشور اسلامى مطالبه ربا جائز نيست، بلى در مورد تفاوت فاحش ارزش پول احتياط در تراضى طرفين است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 139

(سؤال 464) استفاده شخصى از اموال و امكانات ادارات و ارگانهاى مختلف نظير اتومبيل، كاغذ، تلفن، پاكت نامه و چسب و غيره چه حكمى دارد؟

جواب: جواز استفاده از وسائل و امكانات و مأكولات و اموال دولتى تابع مقررات است

كه در موارد مشكوك بايد از مقامات صالحه مربوطه سؤال شود و مسئول هر اداره در حدّى كه مجاز در اجازه دادن باشد مى تواند اجازه بدهد و هر كس بدون مجوز استفاده كرده باشد ضامن است كه بايد در صورت امكان به اداره مربوطه و در صورت عدم امكان به حساب دولت واريز نمايد.

(سؤال 465) گاهى خساراتى كه كارشناس براى خودروهاى تصادفى دولتى معلوم مى كند به نظر كمتر يا بيشتر از واقع است تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال بايد به كارشناس ديگر مراجعه شود تا اطمينان حاصل گردد.

(سؤال 466) اگر خودرو دولتى را در جاى نسبتا امنى قرار داديم اما خودرو، يا وسائل آن را به سرقت بردند جبران خسارت به عهده چه كسى است؟

جواب: اگر به نحوى امن باشد كه تقصير و كوتاهى در حفظ، صدق نكند غير سارق ضامن نيست و اگر تقصير و كوتاهى در حفظ، صدق كند مسئول حفظ نيز ضامن است.

(سؤال 467) درمان متهم به عهده خود او است يا مسئولين زندان؟ خصوصا اگر مرض، قبل از زندانى شدنش باشد. (مقامات مربوطه)

جواب: هر مقدار از هزينه درمان طبق قانون مصوب مقامات صالحه به عهده دولت اسلامى باشد، بايد از اموال دولت تأديه شود و زائد بر آن به عهده خود مريض مى باشد، مگر اينكه بدون درخواست مريض اقدام به معالجه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 140

مسائل بيمه

(سؤال 468) در بيمه عمر كه قرارداد منعقد مى شود بين اداره بيمه و شخصى، مبنى بر اينكه در قبال پرداخت مبلغى معين، اداره بيمه مبلغ خاصى را به ورثه او به نحو تساوى و يا به هر كس، او معين مى كند بپردازد، اصولا

اين نوع قرارداد كه عملا خلاف موازين ارث و در بعضى موارد زائد از ثلث مى باشد در خصوص بيمه صحيح نيست وجه صحيح آن را بيان فرماييد.

جواب: قرارداد بيمه يك نوع معامله بين اداره بيمه و شخص بيمه شده در زمان حيات بيمه شده است و احكام ارث و وصيّت در آن جارى نيست و بايد طبق قرارداد بيمه عمل شود.

(سؤال 469) آيا بيمه عمر به شكل ذيل صحيح است؟: شخص بيمه شده تا هر زمان زنده است ماهى فلان مبلغ به بيمه كننده بپردازد كه بعد از مرگ به هر نوع مرگى غير از خودكشى، بيمه كننده به هر يك از فرزندان او تا سنّ 18 سالگى مبلغ معيّنى بپردازد؟

جواب: صحّت آن بعيد نيست.

(سؤال 470) در فرض بالا اگر قبل از پرداخت اولين قسط، شخص بيمه شده بميرد آيا وفاى به عقد، لازم است يا نه؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 471) اگر شخصى يا مؤسسه بيمه كننده بدون اجحاف شرعى و ارتكاب امر حرامى ورشكست شد آيا حكم ورشكستگى افراد حقيقى را دارد نسبت به اموال مؤسسه و حق طلبكاران، و نيز آيا از سهم غارمين بابت زكات مى توان به آن كمك نمود يا نه؟

جواب: بر افلاس و ورشكستگى شخصيّت حقوقى ظاهرا حكم افلاس شخص، جارى است ولى اعطاء سهم غارمين به آن، خالى از اشكال نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 141

(سؤال 472) اگر بيمه كننده به مفاد قرارداد عمل نكرد، آيا بيمه شده حق فسخ قرارداد و مطالبه آنچه را پرداخته دارد يا نه؟

جواب: در عقد لازم اگر يكى از طرفين عقد به متن عقد، عمل نكرد ديگرى حق فسخ عقد را ندارد بلكه حق دارد طرف را

مجبور كند به عمل به مفاد عقد هر چند به وسيله حاكم شرع جامع الشرائط ولى به شرط زائد ضمن عقد، عمل نكرد ديگرى حق فسخ عقد را دارد.

(سؤال 473) اگر بيمه شده به مفاد قرارداد بيمه عمل نكرد، آيا بيمه كننده حق فسخ قرارداد را دارد و آيا نسبت به پرداخت پولى كه تا آن زمان گرفته ضامن بيمه شده است يا نه؟

جواب: حكم مسأله قبلى را دارد.

(سؤال 474) در بيمه هاى درمانى و حوادث و سوانح و تصادفات كه معمول است، تا چه مقدار بايد امراض و حوادث و تصادفات مورد نظر طرفين عقد بيمه معلوم و مشخّص باشد، آيا جهل طرفين به آنها مضرّ به صحّت عقد بيمه نمى باشد و يا بايد حدّ اقلّ و اكثر مخارج پيش بينى شده معلوم گردد؟

جواب: بايد به مقدار ممكن، خصوصيات تعيين شود به گونه اى كه غرر عرفى برطرف شود و بناى بيمه متعارف بر همين معنا است.

(سؤال 475) شخصى فوت كرده و كارمند بانك بوده و از محل بازنشستگى او براى مخارج ماهيانه مبلغى به اولاد صغار او داده مى شود و پدر و مادرش حيات دارند آيا از اين مستمرى كه بانك پرداخت مى كند، به عيال و ساير ورثه آن مرحوم چه مقدار تعلق مى گيرد؟

جواب: از تركه متوفّى يك هشتم، مال عيال، و هر يك از پدر و مادر يك ششم مى برند و بقيه مال فرزندان او است ولى نسبت به مستمرّى كه بانك مى پردازد تابع قوانين و مقررات بانك است بايد از آنها استفسار شود كه براى چه كسى مستمرّى را مى پردازند.

(سؤال 476) حق بازنشستگى از چه نوع معاملات و قراردادها است؟ و با توجه به نامعلوم

بودن آيا مدت استخدام و احتمال اينكه انسان پيش از موعد مقرّر قانونى خود را بازنشست نمايد آيا ضررى به صحّت معامله و قرارداد مى زند يا نه؟

جواب: ظاهرا حقّى است كه بر اساس عقد بيمه به بازنشسته تعلق مى گيرد و تابع مقرّرات بيمه است و اگر از قبيل شرط ضمن عقد اجاره باشد آن هم اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 142

مسائل صلح

(سؤال 477) در صلح، آيا سابقه نزاع و اختلاف نسبت به مال يا حقّى لازم است يا نه؟ جواب: لازم نيست.

(سؤال 478) آيا صلح، عقد جايز است يا لازم؟

جواب: صلح از عقود لازمه است.

(سؤال 479) آيا صلح معلّق صحيح و نافذ است يا نه؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 480) آيا شرط قبض و يا قبول طرف و يا ساير شرائط معاملات در صلح، معتبر است يا نه؟

جواب: قبول شرط است ولى قبض شرط نيست، و سائر شرائط آن در رسالۀ توضيح المسائل مذكور است.

(سؤال 481) در عقد صلح آيا شرط فسخ از يك طرف يا هر دو، صحيح است يا نه؟

جواب: صحيح است.

(سؤال 482) صلح شخص، در مرضى كه به فوت او منجرّ مى شود آيا نافذ و صحيح است يا نه؟

جواب: بنابر اقوى صحيح و نافذ است.

(سؤال 483) كسى زمين خود را به كسى مصالحه نمود سپس پشيمان شد و زمين را پس گرفت و دوباره زمين را به همان شخص، مصالحه نمود ولى اين دفعه شرط كرد زمين را به كسى نفروشد آيا صلح اولى صحيح است يا دومى؟

جواب: اگر با توافق هر دو، صلح را به هم زده باشند حكم صلح اول زائل مى شود و اگر يك طرفه صلح را به هم

زده باشد حكم صلح اول باقى مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 143

(سؤال 484) شخصى از ديگرى دعوى وراثت زمينى را نموده و علماء محل مقدار زمين مورد دعوى را از مدعى عليه اخذ نموده به مدعى مى دهند، و رضايت نامه را امضاء مى نمايند آيا مدعى بعد از چند سال دوباره حق دعوى دارد و مى تواند رضايت نامه قبلى را باطل كند يا خير؟

جواب: اگر حقوق فى البين مصالحه شده، صلح، عقد لازم است و حق فسخ ندارد.

(سؤال 485) كسى وصيت مى كند ولى مقدارى از اموال خود را مى گويد صلح نمودم به همسرم به شرطى كه زنده ام در اختيار خودم باشد.

جواب: اگر در حضور زوجه صلح كند و زوجه قبول كند صحيح مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 144

مسائل موسيقى و غنا و ...

(سؤال 486) كدام موسيقى حرام است و آيا گوش دادن به آن براى رفع خستگى ناشى از كار يا افسردگى و مانند آن اشكال دارد؟ و رقص و آواز در مجالس عروسى كه زنها و مردها جدا باشند آيا اشكال دارد؟

جواب: هر آهنگ و آوازى كه مناسب مجالس لهو و لعب باشد به نحوى كه در نظر نوع مردم صوت لهوى محسوب شود، خواندن و گوش دادن به آن حرام است و طبق روايت وارده، رسول اكرم (ص) از مطلق رقص نهى فرموده است، هر چند بعيد نيست رقص زن براى شوهرش اشكال نداشته باشد.

(سؤال 487) استفاده از آلات موسيقى همچون ارگ و غيره در برنامه هاى هنر ارگانهاى دولت اسلامى، چه حكمى دارد؟

جواب: هر چه در نظر عموم مردم از آلات لهو و لعب محسوب باشد استعمال آن جائز نيست.

(سؤال 488) نظر حضرتعالى در مورد سرودها و آهنگهايى

كه از راديو و تلويزيون پخش مى شود چيست؟

جواب: هر آهنگ و آوازى كه مناسب با مجالس لهو و لعب است به نحوى كه عرفا صوت لهوى شمرده مى شود، خواندن و گوش دادن به آن در غير مجلس لهو نيز حرام است.

(سؤال 489) اگر خواننده سرود و غيره صوت را در حنجره چرخ دهد غناء محسوب مى شود؟ هر چند صورت خوشى هم نداشته باشد؟

جواب: اگر به نحوى باشد كه طبعا طرب آور باشد و صوت لهوى شمرده شود غناء محسوب مى شود و احتياط خوب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 145

(سؤال 490) خواندن زن چه حكمى دارد؟ همخوانى زنان با مردان چطور؟ شنيدن همخوانى چطور؟

جواب: اگر غناء و مهيّج نباشد و مفسده اى بر آن مترتّب نشود حرام نيست.

(سؤال 491) آيا جائز است زن براى شوهر خود آواز بخواند و همچنين حكم رقص او را براى شوهرش بيان فرماييد.

جواب: اگر غنا باشد براى شوهر بودن از مستثنيات نيست. و اگر غنا نباشد و آواز او را نامحرم نشوند مانعى ندارد و حكم رقص در مسألۀ 486 گذشت.

(سؤال 492) آيا جايز است زن در ميان زنان برقصد، و اگر جايز نباشد حكم نشستن زنان در تالارها و در چنين مجالس چگونه است؟

جواب: طبق روايتى رسول اكرم (ص) از مطلق رقص نهى فرموده است.

(سؤال 493) رقص زن براى مرد و بالعكس و زن براى زن و مرد براى مرد يا زن براى شوهر و نيز رقصى كه در مجالس عروسى انجام مى شود چه صورت دارد، حرام است؟

جواب: طبق روايتى رسول اكرم (ص) از مطلق رقص نهى فرموده است.

(سؤال 494) دست زدن (كف زدن) به جهت شادى در عروسى يا براى

تشويق چه حكمى دارد؟

جواب: حرمت آن ثابت نيست مگر اينكه مفسده اى بر آن مترتّب شود.

(سؤال 495) حكم دست زدن و دايره زدن را در مجالس عروسى بيان فرماييد.

جواب: دست زدن مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 146

مسائل نمايشها، بازيها و مسابقات

(سؤال 496) آيا تعزيه و شبيه خوانى اشكال دارد؟ و اگر اشكال ندارد لطفا بفرماييد كه آيا مرد لباس زن را در تعزيه بپوشد و جاى او بخواند اشكال دارد؟ و آيا صداى شيپور و طبل و دهل در تعزيه حرام است؟ و در پايان مستدعى است شرائط تعزيه خوانى را بيان فرماييد.

جواب: اگر تعزيه خوانى، مشتمل بر حرام مانند دروغ و غناء و استعمال آلات لهو و لعب و اهانت به اولياء خدا و محرمات ديگر نباشد اشكال ندارد، و اگر مشتمل بر حرام باشد جائز نيست، و پوشيدن لباس زنانه براى مرد اشكال دارد، و هر چه عرفا از آلات لهو و لعب باشد استعمال آن جائز نيست.

(سؤال 497) تشبّه به اهل بيت (ع) در نمايش و تعزيه و غيره چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم اهانت به اولياء خدا نباشد مانع ندارد.

(سؤال 498) بازى خواهران در تآتر و تماشاى آنها توسط برادران در حال بازى چه صورت دارد؟ (كميتۀ پاسخ به سؤالات سازمان تبليغات اسلامى)

جواب: به نمايش درآوردن قصّه يا قضيّه اى كه زن هم در آن نقشى دارد اگر همراه با خلاف شرعى نباشد با رعايت حجاب اسلامى مانعى ندارد.

(سؤال 499) بازى با شطرنج يا وسائلى اين چنين اگر فقط جنبۀ فكرى داشته باشد حكمش چيست؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 500) مستدعى است حكم شطرنجى با فرض برد و باخت و عدم آن و نيز پاسور حتى بدون برد و

باخت و صرفا جهت بازى در اوقات بيكارى را بيان فرماييد.

جواب: بازى شطرنج و پاسور و سائر آلات قمار با شرط برد و باخت مسلّما حرام است و بدون آن هم اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 147

(سؤال 501) مولانا لو علم ان الشطرنج قد خرج مما يعدّ من القمار هل يجوز اللعب به؟ و فى حال الجواز معرفة خروجه، من وظائف الفرد او العرف او اهل الخبره؟

جواب: الشطرنج من آلات القمار و لم يثبت خروجه منها و دون اثباته خرط القتاد و لا بد فى الحكم بالخروج من علم المستعمل نفسه او شهادة عدلين مطلعين عليه.

[س- اگر يقين كرديم كه شطرنج از آلات قمار بودن خارج شده آيا بازى با آن جايز است يا نه؟ و در صورت جواز، ملاك، آيا يقين شخص بازى كننده است يا تشخيص عرف و يا اهل خبره؟

ج- شطرنج از آلات قمار است و خارج شدن آن از آلات قمار ثابت نشده است، و ملاك خارج شدن آن يقين شخص بازى كننده است يا شهادت دو عادل مطّلع و خبير.]

(سؤال 502) تيله بازى شرعا چه حكمى دارد و اگر در كوچه و خيابان ببينيم بچه ها با آن بازى مى كنند لازمست جلوگيرى كنيم؟

جواب: اگر در نظر عرف از آلات قمار محسوب باشد بازى كردن با آنها بدون برد و باخت نيز اشكال دارد و بايد از بازى كردن اطفال نيز ممانعت شود و الّا بدون برد و باخت اشكالى ندارد.

(سؤال 503) ترقه زدن، ساختن و خريدوفروش آن، با فرض اذيّت داشتن و عدم آن چه حكمى دارد؟

جواب: اگر غرض عقلايى داشته باشد كه اسراف صدق نكند و مفسده اى هم بر آن مترتب

نشود مانع ندارد.

(سؤال 504) پولى كه از راه شرطبندى در تيراندازى به دست مى آيد چگونه است؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 505) برد و باخت در مسابقه تيراندازى و اسب سوارى كه فقها معمولا جايز مى دانند آيا منحصر به همان تيراندازى معمول قديم و اسب سوارى مى باشد يا اينكه مقصود شارع مقدس، برد و باخت در تعليم و مسابقه ادوات جنگى و وسائل سوار شدن معمول روز است كه شامل مسابقه در انواع ادوات جنگى و ماشين هاى متداول روز نيز مى شود؟

جواب: تيراندازى اعم است ولى شمول اسب دوانى به مسابقه ماشين و هواپيماى جنگى مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 148

مسائل اجاره

(سؤال 506) اگر مستأجر زمينى از مالك، اجازه ساختمان در مدت اجاره كسب نمايد، پس از انجام ساختمان و پايان مدت اجاره موجر حق تخليه ملك را دارد يا خير؟

و على كل حال، حق مستأجر نسبت به بناء در صورت عدم توافق با مالك به چه نحو بايد استيفاء شود؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: در فرض مسأله اگر توافق حاصل شود كه مالك، زمين خود را به مستأجر بفروشد يا تمديد اجاره كند و يا اينكه مستأجر، ساختمان خود را بمالك زمين بفروشد يا اجاره دهد، بايد طبق توافق خودشان عمل نمايند و اگر توافق حاصل نشود هيچ كدام بدون رضايت ديگرى حق تصرف ندارد.

(سؤال 507) اگر موجر، ساختمان مورد اجاره را به مدت يك سال به مبلغ 36 هزار تومان در اختيار مستأجر قرار دهد و صراحتا با مستأجر قيد كند اگر كمتر از يك سال (12 ماه) تخليه كند بايد وجه اجاره قيد شده را بپردازد و مستأجر هم قبول كند بنابراين اگر مستأجر پس از شش

ماه بخواهد تخليه كند آيا موظف است وجه اجاره بقيه يك سال را بپردازد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بايد مستأجر اجاره بهاى يك سال را بپردازد ولى اگر در اثناء سال تخليه كند مالك بدون اجازه او تا پايان مدت، حق تصرف ندارد و اگر بدون اجازه او تصرف كند بايد اجاره بهاى مدت تصرف را به مستأجر بپردازد و اگر هنگام اجاره شرط مباشرت نشده باشد، مستأجر مى تواند بقيه مدت را به ديگرى اجاره دهد و اگر شرط مباشرت شده باشد، نمى تواند به ديگرى اجاره دهد.

(سؤال 508) اين جانب منزلى را از بنگاهى به مدت يك سال نظر به اعتماد و مغرور نمودن صاحبخانه اجاره نمودم و در ضمن مبلغ صد و ده هزار تومان به عنوان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 149

قرض الحسنه به مسئول بنگاه سپردم متأسفانه بعد از مدتى مسئول بنگاه فرار نمود و پس از دستگيرى از نظر دادگاه كلاهبردارى او ثابت شده است، آيا اكنون صاحبخانه كه او را معتمد خويش معرفى كرده بوده مى تواند مرا بدون وصول مبلغ مذكور مجبور به تخليه خانه نمايد، يا خير؟

جواب: اگر صاحب خانه مسئول بنگاه را به عنوان وكيل و نماينده خود معرفى كرده تحويل پول به وكيل، در حكم تحويل دادن آن به موكل است.

(سؤال 509) شركتى چندين دستگاه ماشين آلات از وزارت راه و ترابرى اجاره نموده است براى انجام قسمتى از كارهاى ساخت راه آهن بندر عباس، ولى چندين دستگاه از ماشين آلات به تأييد مهندسين ناظر نرسيده و به علت نبودن لوازم يدكى، مورد استفاده واقع نشده و وزارت راه و ترابرى مطالبه اجاره آن را نموده

است. مستدعى است بفرماييد آيا از ماشينى كه استفاده نشده با توجه به ضرر و زيان وارده به شركت، اخذ اجاره آن شرعا جايز است يا خير؟

جواب: اگر تهيه لوازم يدكى به عهده موجر «1» بوده و به علت تحويل ندادن آنها مستأجر نتوانسته از مورد اجاره استفاده كند، مستأجر اجاره بهاى مدتى را كه نتوانسته از آن استفاده كند ضامن نيست. و اگر تهيه لوازم يدكى به عهده مستأجر بوده، بايد اجاره بهاى تعيين شده را بپردازد.

(سؤال 510) اگر موجر و مستأجر در ضمن عقد اجاره شرط كنند هر كدام از طرفين بخواهد عقد اجاره را به هم بزند مثلا شش هزار تومان به ديگرى بپردازد، آيا اين شرط صحيح و لازم العمل است يا خير؟

جواب: شرط مذكور مانع ندارد و بايد طبق شرط عمل شود.

(سؤال 511) خانه اى را به اين نحو اجاره كرده ام صاحب خانه 30 هزار تومان پول نقد دريافت نموده و هر ماهى نيز 700 تومان يك سال به ايشان پرداخت كنم آيا شرعا اين اجاره صحيح است يا نه؟

______________________________

(1)- موجر: اجاره دهنده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 150

جواب: اگر در ضمن قرض، اجاره شرط شود جائز نيست. و اگر در ضمن اجاره، قرض شرط شود جواز آن بعيد نيست اگر چه احتياط در ترك است.

(سؤال 512) شخصى يك باب منزل يا مغازه خود را به يك نفر به عنوان اجاره تا مدت يك سال مى دهد. بعد، اين مستأجر همين منزل را با اذن و رضايت مالك به شخص دوم به عنوان اجاره در عوض مبلغ صد هزار تومان تا مدت يك سال مى دهد. پس از مدتى مستأجر اول فرار مى كند؛

آيا مالك حق دارد كه از مستأجر دوم منزل را مطالبه كند؟

يا اينكه تا وقتى كه مستأجر اول پيدا نشده حق مطالبه و مزاحمت ندارد؟ و اگر فرضا مالك حق مطالبه داشته باشد و منزل را متصرف شود، مبلغ مذكور را كه مستأجر دوم داده در ذمّه كدام يك خواهد بود، و آيا مستأجر دوم تا زمانى كه به حق نرسيده حق استفاده و سكنى در منزل را دارد يا خير؟

جواب: اگر مالك در گرفتن سرقفلى نيز به مستأجر اول، وكالت داده بود بايد طبق قرارداد مستأجر اول با مستأجر دوم عمل شود و الّا مستأجر دوم پس از پايان مدت اجاره دوم حق ادامه تصرف بدون رضايت بدون رضايت مالك ندارد، و اگر آن مبلغ را مستأجر اول با وكالت از مالك براى مالك گرفته باشد مالك ضامن است و الّا ضامن نيست.

(سؤال 513) اگر كسى خانه خود را به رهن دهد و مبلغى را بگيرد و خانه را در اختيار مرتهن بگذارد و هر ماهى كمتر از اجرت المثل از او بگيرد آيا اين معامله صحيح است و اگر صحيح نباشد آيا راه شرعى براى صحت آن هست مرقوم فرماييد؟

جواب: اشكال دارد، و اگر خانه را به مبلغ كمتر از قيمت عادله اجاره دهد به شرط اينكه مستأجر مبلغى به موجر قرض بدهد اشكال ندارد.

(سؤال 514) شخصى منزل خود را اجاره مى دهد و در خاطر اوست كه مخارج آبا و فاضلاب را خود مستأجر مى دهد ولى صحبتى بين طرفين نمى شود و بعدا مستأجر مى گويد بايد خودت اين مخارج را بدهى، آيا موجر حق دارد كه قبول نكند؟

جواب: بايد به عرف محل مراجعه نمايند

و بعيد نيست كه در عرف، پول آب مصرفى به عهده مستأجر و اجرت تخليه فاضلاب به عهده موجر باشد مگر اينكه در اجاره خلاف آن را شرط كرده باشند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 151

سرقفلى

(سؤال 515) سرقفلى يك باب مغازه قصابى را به مبلغ چهارصد هزار تومان خريده بودم و اجاره بهاى آن در هر برجى چهار صد و پنجاه تومان معيّن شده بود ولى پولم نرسيده كه تمامى مبلغ سرقفلى آن را بپردازم و مالك آن، مقرر كرد كه سالى پنجاه هزار تومان به او پرداخت نمايم و اجاره آن روزى صد تومان، كه مى شود برجى سه هزار تومان، به او تأديه نمايم آيا اضافه اجاره كه مبلغ دو هزار و پانصد تومان مى باشد ربا مى شود يا خير؟

جواب: اگر هنگام اجاره قرارداد شود كه تا مدت معين مبلغ سه هزار تومان هر ماهى اجاره بها، و تا مدت معين هر سالى مبلغ پنجاه هزار تومان به عنوان سرقفلى پرداخت شود اشكال ندارد، و اگر هنگام اجاره كمتر از اجاره بهاى ياد شده تعيين شود و به ملاحظه تأخير در پرداخت سرقفلى سود گرفته شود جائز نيست.

(سؤال 516) از آنجا كه در رساله حضرت امام (قدس سرّه) و رساله جنابعالى سرقفلى به طور مطلق پذيرفته نشده و تصريح به اين شده كه پس از انقضاى اجاره تصرف مستأجر بدون اذن مالك غاصبانه است. و با توجه به اينكه اكثر سرقفلى هاى امروزى را همين مورد تشكيل مى دهند كه مورد قانون مالك و مستأجر هم مى باشد (م 19 ق 1356) كه مورد توجه اكثر قضات هم مى باشد، حال چنانچه قاضى، حكم به تأديه سرقفلى از ناحيه

مالك نمايد تملك مستأجر بر سرقفلى مى تواند وجه شرعى داشته باشد يا خير؟

جواب: اگر مستأجر هنگام اجاره به مالك، سرقفلى پرداخت نكرده باشد پس از پايان مدت اجاره هنگام تخليه حق مطالبه سرقفلى يا حق كسب و پيشه از مالك ندارد.

(سؤال 517) در منطقه (ابرقو) از قديم الايام چنين مرسوم بوده كه كشاورزيهاى جزء در دو قسمت خريدارى مى شده، حق مالك و حق كشاورزى كه اولى را (اربابى) و دومى را دسترنجى، تعبير مى كنند و بسيارى از كشاورزان از زمانهاى سابق بر اين اراضى كشت مى كردند و مال الاجاره را طبق عرف محل و قرار كلى به مالك پرداخت مى نمودند و اگر كشاورز گهگاه بخواهد دسترنجى آب و ملك را بفروشد متعارف بوده و هست و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 152

بدون اجازه مالك انجام مى گيرد و قيمت دسترنجى آن هم اكنون گران تر از اربابى آن خريدوفروش مى شود. حال آيا چنين آب و ملكهايى كه سابقه خريد دسترنجى آن مشخص نيست و يا بعضا معلوم است كه از چندين سال قبل خريدارى شده مالك مى تواند تمام آن را از دست كشاورز بگيرد و يا او را به خريدوفروش مجبور نمايد؟

جواب: اگر زارع، اشجارى با نهال خود به عمل آورده يا بنايى با مصالح خود احداث كرده باشد متعلق به خودش مى باشد، و اگر سرقفلى زمين را در ضمن اجاره خريده باشد، بايد طبق قرارداد در ضمن اجاره عمل شود، ولى اگر زمين آباد به عنوان مزرعه يا اجاره به او داده شود و او براى به دست آوردن محصول زحمت كشيده باشد، لكن زمين را بهتر از زمانى كه به او داده شده نكرده باشد،

زائد بر قراردادشان حقى به نام دسترنجى ندارد.

(سؤال 518) شش سال قبل دكانى را با تمام اثاثيه و امتيازات دولتى از قبيل پروانه و غيره با رضايت مالك از متصرف قبلى اجاره نموده و سند اجاره نامه را با مالك تنظيم كرده ام و ضمنا سرقفلى همان مغازه را نيز خريده ام آيا فعلا مى توانم آن را به كس ديگر واگذار نمايم يا نه.

جواب: اگر سرقفلى را در ضمن اجاره صحيح خريده باشيد بايد طبق قرارداد در ضمن اجاره عمل كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 153

مسائل مضاربه

(سؤال 519) مضاربه، غير از طلا و نقره مسكوك، با اسكناس نيز جائز است يا نه؟

جواب: مضاربه بنابر اقوى در مطلق نقود، صحيح است.

(سؤال 520) آيا مضاربه، عقد لازم است يا جائز و بر فرض جايز بودن اگر عامل يا مالك آن را فسخ كردند چگونه بايد دسترنج عامل و يا استهلاك سرمايه مالك حساب شود؟

جواب: مضاربه از عقود جايزه است و هر كدام فسخ كند در صورت حصول ربح، آن را طبق قرارداد، تقسيم مى كنند و در صورت عدم حصول ربح، عمل عامل بى فائده مى شود ولى ضرر استهلاك سرمايه را متحمّل نمى شود.

(سؤال 521) آيا مضاربه، نوعى از وكالت است يا عقدى است مستقلّ؟ و تفاوت اصولى آن با شركت چيست؟

جواب: مضاربه عقد مستقل است و تفاوت آن با شركت اصطلاحى اينست كه در شركت، مورد شركت در بين شركاء، مشترك است ولى مال المضاربه اختصاص به صاحب سرمايه دارد و عامل، در صورت حصول ربح، شريك در ريح مى باشد.

(سؤال 522) تعيين مدت در مضاربه شرط است يا نه؟

جواب: شرط نيست.

(سؤال 523) آيا شركت شخص ثالث در ربح حاصله بين مالك

و عامل جايز مى باشد و به صحّت مضاربه ضرر نمى زند؟

جواب: اگر شرط كنند شخص ثالثى كه نه در سرمايه شركت دارد و نه در عمل، خود به خود در ربح، شريك شود اشكال دارد ولى اگر شرط كنند يكى از طرفين يا هر دو از مال خودشان چيزى به او ببخشند مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 154

(سؤال 524) با فوت مالك يا عامل، مضاربه به هم مى خورد يا اينكه ورثه هر كدام مى تواند آن را ادامه بدهند؟

جواب: با فوت هر يك، مضاربه باطل مى شود و ادامه آن متوقّف است بر تجديد قرارداد با وارث متوفّى.

(سؤال 525) آيا در مضاربه، خسارت، نيز مثل ربح به نسبت بين مالك و عامل تقسيم مى شود يا نه و اگر نمى شود با شرط كردن آن در عقد لازم ديگرى، عمل به آن شرط، صحيح و لازم مى شود يا نه؟

جواب: اگر عامل، تقصير و كوتاهى نكرده باشد تمام خسارت بر سرمايه وارد مى شود و عامل غير از بى فائده شدن عملش، ضررى را متحمّل نمى شود و شرط خسارت بر عامل، چه در عقد مضاربه باشد و يا عقد ديگرى خالى از اشكال نيست.

(سؤال 526) اگر صاحب كارخانه اى مبلغ يكصد هزار تومان از كسى بگيرد و به عنوان سرمايه در كارخانه خود با كار عامل، به كار بندد و بر اساس قرارداد، بنابراين بشود كه يك دوم از سود حاصل مبلغ فوق را به صاحب سرمايه ماهانه بپردازد، و بنابر اظهار آقاى عامل سود حاصل از وجه مذكور ماهيانه ده هزار تومان مى باشد و بنابراين مى شود كه در صورت تنزل سود حاصل مراتب را به اطلاع طرف قرارداد جهت هر گونه

تصميم گيرى و اقدام برساند و حق فسخ قرارداد در هر زمان با صاحب پول باشد و نيز طرفين توافق كردند كه هر گونه خسارت و ضرر مالى اعم از نوع معامله يا هر گونه خسارات و آفات ديگر به عهده عامل باشد و ضمن عقد خارج لازم حفظ اصل سرمايه به عهده عامل باشد و طرف قرارداد هيچ گونه مسئوليتى ندارد و در هر ماه رأس موعد، سود سرمايه محاسبه و به صاحب سرمايه مسترد گردد آيا قرارداد و شروط مذكوره مشروعيت دارد يا نه؟

جواب: اگر معامله صورى و ظاهرى به منظور فرار از ربا انجام نشود و سرمايه در ملك صاحبش باقى بماند و با آن تجارت شود و سهم هر يك از صاحب سرمايه و عامل از سود حاصله به طور كسر مشاع تعيين شده باشد (مضاربه) صحيح مى باشد و اگر در ضمن عقد لازم شرط كرده باشند كه خسارت وارده بر سرمايه را عامل از مال

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 155

خود، جبران نمايد بايد طبق شرط عمل شود ولى به مجرّد توافق آنها خسارت به عهده عامل نمى باشد.

(سؤال 527) شخصى مبلغ يكصد هزار تومان را به عنوان مضاربه به كسى مى دهد و صاحب پول مى گويد ضررى كه ناشى از اين معامله مى شود را تحمّل نمى كنم و گيرنده مى گويد باشد و سود بيشتر را شما از من تقاضا نداشته باش مثلا دو هزار تومان در هر برج به شما مى پردازم و صاحب پول قبول مى كند و در قرار محاسبات عرف، سود حاصله از مبلغ يكصد هزار تومان شش هزار تومان در هر برج مى شود آيا در فرض مذكور، كه طرفين معامله،

يكى راضى به تحمّل ضرر و يكى سود بيشتر را تقاضا ندارد ربا تحقق پيدا مى كند يا خير؟

جواب: قرارداد مذكور صحيح نيست و در مضاربه بايد قرارداد شود كه سود حاصله به طور كسر مشاع مانند: يك دوم و يك سوم بين عامل و صاحب سرمايه تقسيم شود و تعيين مبلغ، صحيح نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 156

مسائل وكالت

(سؤال 528) وكالتى كه در ضمن عقد لازم به نجو شرط نتيجه «1» اخذ مى شود به جنون موكّل از بين مى رود يا خير؟

جواب: وكالت از بين مى رود.

(سؤال 529) شخصى قطعه زمينى را به كسى فروخته سپس وكيل وى بدون اطلاع از بيع موكّل همان قطعه زمين را به كسى ديگر فروخته و خريدار دوم اقدام به ساختمان نموده و بعد از ساختمان و مخارج زياد متوجه شده مالك قبلا آن را فروخته است و مشترى اولى مى خواهد قطعه زمين را تحويل بگيرد ولى حاضر به پرداخت مخارج ساختمان نمى باشد، در اين صورت غرامت به عهده كدام مى باشد؟

جواب: مالك زمين موظف بوده است به وكيل خود ابلاغ كند كه موضوع وكالت را از بين برده است و در صورتى كه ابلاغ نكرده باشد طبق احتياط واجب بايد از عهده خسارت برآيد.

(سؤال 530) اگر بين وكيل و موكّل در اصل وكالت اختلاف باشد آيا تصرفات وكيل از لحاظ خريدوفروش داراى چه حكمى مى باشد؟

جواب: اگر نزد قاضى شرع، صحت وكالت ثابت شود تصرفاتى كه وكيل طبق وكالت انجام داده نافذ مى باشد و اگر حكم به بطلان وكالت كند صحت معاملات او موقوف به اجازه مالك مى باشد.

(سؤال 531) اگر كسى پس از عقد ازدواج با زوجه دائمى خود صلح نامه اى

بنويسد و در آن شرط كنند كه زوج زوجه ديگر نگيرد و چنانچه زوجه ديگر اختيار كند، وى وكيل در توكيل در طلاق خود مى باشد؟ آيا اين صلح و اين نوع شرط شرعا جايز است يا

______________________________

(1)- شرط نتيجه: مثل اينكه وكالت شخصى را كه نتيجه عقد وكالت بين او و موكّل او است در يك معامله لازم ديگرى شرط كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 157

خير؟ و چنانچه در همان صلح نامه شرط شود كه اگر زوجه مدعى باشد كه زوج بد اخلاقى كرده وكيل در توكيل طلاق خود باشد، آيا چنين صلح نامه با اين شرائط صورت شرعى دارد يا خير؟ و نيز چنانچه به محض ادعا كه زوج بدرفتارى كرده و بدون اطلاع يك فرد چنانچه طلاقى جارى شود شرعا صحيح است يا خير؟

جواب: اگر ثابت شود كه در ضمن صلح صحيح شرط وكالت كرده وكالت صحيح است و نسبت به شرط وكالت در طلاق در صورت ادعاى زوجه، بد اخلاقى زوج را، اگر واقعا زوج، بد اخلاقى كرده باشد زوجه حق ادعاى بد اخلاقى او را دارد و موضوع وكالت محقق مى شود و اگر بد اخلاقى نكرده باشد حق ادعاى آن را ندارد و در مورد اختلاف بايد به محكمه صالحه شرعيه مراجعه شود.

(سؤال 532) كسى از طرف شخص ديگر وكالتا عقد نكاح خواند ولى موكّل به وى نام زن و پدرش را نگويد و زن و مرد يكديگر را نشناسند و بعد از عقد، شوهر بگويد كه من زن را نشناختم لذا بايد عقد دوباره خوانده شود ولى وكيل گويد دوباره خواندن عقد جايز نيست آيا دوباره خواندن عقد لازم است يا خير؟

جواب:

اگر زوج، عاقد را وكيل كرده بود كه طبق اختيار خود براى او زنى را ترويج كند و وكيل هم طبق وكالت خود تزويج كرده باشد عقد، صحيح است و الا عقد فضولى «1» مى باشد كه اگر زوج اجازه كند صحيح مى شود و اگر رد كند باطل مى باشد و اگر در صحت عقد شبهه داشته باشند دوباره خواندن آن احتياطا اشكال ندارد.

(سؤال 533) در صورت مفقود الاثر بودن موكل، وكيل در طلاق مى تواند به استصحاب بقاى حيات موكل بگويد پس وكيل او هستم و مى توانم طلاق را جارى كنم و زوجه هم عده طلاق نگاه دارد آيا اين اصل مثبت، نيست؟

جواب: اولا بقاء وكالت اثر شرعى بقاء حيات است و ترتيب اثر شرعى بر استصحاب موضوع بى اشكال است و ثانيا خود وكالت را مى شود استصحاب كرد و احتياج به استصحاب حيات نيست.

______________________________

(1)- عقد فضولى: عقد بدون اطلاع و رضايت صاحب آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 158

مسائل هبه (بخشش)

(سؤال 534) آيا بدون اطلاع قيّم بچه يتيمى، انسان مجاز به هبه كردن به ايشان (از طرف خود يا ديگران) و سپس سرمايه گذارى در امور تجارتى يا خريد اموال غير منقول به نام او و حفظ آن تا حدّ بلوغ و سپردن به دستش مى باشد يا خير؟

جواب: مادامى كه ولىّ يا قيّم بچه، مورد هبه را براى بچه قبول نكرده و تحويل نگرفته منتقل به بچه نمى شود و هر تصرفى در مال صغير با اجازه ولىّ شرعى اشكال ندارد.

(سؤال 535) حكم بخشش زن به شوهر و برعكس با فرض بقاء عين بخشيده شده و عدم بقاء آن را بيان فرماييد.

جواب: رجوع به عوض در صورت عدم بقاء عين آن

مسلّما جايز نيست و در صورت بقاء آن در فرض سؤال نيز احتياط واجب در عدم رجوع است.

(سؤال 536) طلاجات كه شوهر و پدر شوهر و مادر شوهر به عروس داده اند و او در حال نشوز است آيا شوهر مى تواند مطالبه كند يا نه؟

جواب: اگر عاريه داده باشند در صورتى كه از بين نرفته باشد هر كس عاريه را داده مى تواند پس بگيرد و اگر بخشيده باشند در صورتى كه بلا عوض و قربة الى اللّه نبخشيده باشند و عين آن موجود باشد و كسى كه بخشيده است با او خويشاوندى نداشته باشد مى تواند پس بگيرد و الا نمى تواند پس بگيرد و اگر غير زوج بخشيده باشد به زوج مربوط نيست.

(سؤال 537) و همين طور ساير مخارج كه در مجلس عقد خرج شده و از بين رفته است آيا شوهر مى تواند مطالبه كند يا خير؟

جواب: نمى تواند مطالبه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 159

(سؤال 538) هنگام ازدواج اگر مرد مقدارى طلا به عنوان زينت به خانمش بدهد، آيا قانونا و شرعا مى تواند پس بگيرد؟

جواب: اگر عاريه داده باشد حكم عاريه را دارد و اگر بخشيده باشد حكم هبه را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 160

مسائل پيوند اعضاء و تشريح

(سؤال 539) با توجه به نياز امروز جامعه به پيوند كليه، آيا مى توان قبل از مرگ، هنگامى كه طبق نظر پزشكان معالج مرگ انسان مسلم باشد، يك كليه او را درآورد، و او را با يك كليه كه قابل حيات است به حال خود گذاشت و يا هر دو كليه او را درآورد؟

جواب: بدون رضايت او جائز نيست و با رضايت او در صورتى كه ضرر معتدّ به براى

او نداشته باشد و حيات مسلمان ديگرى متوقف بر آن باشد مانع ندارد.

(سؤال 540) طبق آمار سازمان بهشت زهرا به طور متوسط 3500 نفر در سال به علت سكته مغزى، خونريزى و يا ضربه مغزى فوت مى نمايند. از نظر پزشكى كليه اين افراد، قابل پيوند به بيماران دياليزى دردمند است، آيا قطع كليه اين افراد براى پيوند به جهت حفظ بيماران دياليزى در صورت رضايت وابستگان يا وصيّت ميّت جائز است و در صورت قطع، ديه تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: پس از مرگ اگر حفظ جان مسلمان متوقف بر آن باشد مانع ندارد و بنابر احتياط ديه آن را بپردازند كه به مصرف حج يا صدقه و خيرات براى خود ميّت برسد و نبايد در بين ورثه تقسيم شود.

(سؤال 541) مريضى است در بيمارستان كه در نوبت عمل پيوند كليه به سر مى برد و برادر ايشان كمى از نظر فكرى عقب افتادگى دارد، قيّم و ولىّ ايشان با اين عمل يعنى پيوند كليه برادر عقب افتاده به مريض موافقت كرده و متخصصين بيمارستان پس از آزمايش هاى مربوطه از طرفين تشخيص داده اند كه بافت پيوند از برادرش عملى مى باشد. با توجه به وضعيت بدى كه احتمال خطر مرگ بيمار دارد و فقط با پيوند كليه برادرش نجات خواهد يافت تكليف شرعى را اعلام فرماييد؟

جواب: اگر زنده ماندن مريض متوقف بر اعطاء كليه باشد فرد بالغ و عاقل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 161

مى تواند كليه خود را با عدم ضرر معتدّ به و گرفتن پول يا تبرّعا به او اعطا كند ولى كسى كه خودش رشد فكرى ندارد ولىّ او نمى تواند اجازه بدهد و بدون اجازه

هم جائز نيست.

(سؤال 542) اگر رحم زنى را به زن ديگرى كه بچه دار نمى شده پيوند زدند و بچه دار شد از نظر جواز پيوند و ساير احكام تكليف چيست؟

جواب: حكم پيوند زن مرده در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده است، و قطع رحم زن زنده جايز نيست و در صورت وقوع و بچه دار شدن زن تمام احكام مادرى و فرزندى بين او و بچه جارى مى باشد و زن صاحب رحم اصلى حكم اجنبيّه را دارد.

(سؤال 543) پيوند زدن اعضاء افرادى كه به دليل ارتداد يا مفسد فى الارض بودن اعدام شده اند و نيز نبش قبر افراد غير مسلمان كه در كشور جمهورى اسلامى دفن شده اند و تشريح جسد آنان چه حكمى دارد؟ آيا اجازه ولىّ و وصىّ يا وارث، لازم است؟

جواب: كفر و ارتداد هر كدام ثابت شده باشد تشريح جسد او اشكال ندارد و اذن ولىّ و وارث او هم شرط نيست مگر اينكه آنها در صورت عدم استيذان، فتنه برپا كنند كه بر خلاف مصلحت اسلام باشد، ولى ارتداد هر كدام شرعا ثابت نباشد حكم جسد مسلمان را دارد.

(سؤال 544) براى تشريح جسدى يا تجزيه استخوانى اجبارا به دانشگاه برده مى شويم و نمى دانيم متعلق به مسلمان است يا كافر آيا تحقيق لازم است يا نه؟ و حكم غسل مس ميّت چه مى شود؟

جواب: تحقيق، مطابق احتياط است مگر اينكه از دستكش بهداشتى استفاده كنيد و تماس حاصل نشود.

(سؤال 545) حكم تشريح جسد مسلمان در صورت كمبود جسد غير مسلمان براى تشريح در دانشگاههاى جمهورى اسلامى چيست؟

جواب: اگر احراز شود كه حفظ جان مسلمان متوقّف بر آن است و جايگزين ندارد جائز است و در غير

اين فرض جائز نيست.

(سؤال 546) اگر بعد از تحقيق معلوم نشد كه جسد مسلمان است يا كافر تشريح آن چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 162

جواب:: حكم تشريح جسد مسلمان را دارد كه تفصيل آن در مسأله 545 گذشت.

(سؤال 547) اصولا حكم تشريح جسد مسلمان با توجه به اينكه جسد غير مسلمان يا اصلا نباشد و يا فراوان نيست و يا براى دولت اسلامى مشكلاتى دارد چيست؟ و آيا اجازه ولىّ يا وصىّ و وارث ميّت مسلمان در جواز تشريح جسد مسلمان مؤثر مى باشد يا نه؟

جواب: ملاك جواز و عدم جواز تشريح جسد مسلمان در مسأله 545 نوشته شد و در صورت عدم جواز، اجازه ولىّ و وارث و وصىّ، حرمت آن را بر نمى دارد.

(سؤال 548) تشريح جسد مرتدّين و مفسدين فى الارض كه در جمهورى اسلامى اعدام شده اند براى آموزش پزشكى چه حكمى دارد آيا اذن ولىّ يا وصىّ يا وارث آنها لازم است؟

جواب: كفر و ارتداد هر كدام ثابت شده باشد تشريح جسد او اشكال ندارد و اذن ولىّ و وارث او هم شرط نيست، مگر اينكه آنها در صورت عدم استيذان، فتنه برپا كنند كه بر خلاف مصلحت اسلام باشد، ولى ارتداد هر كدام ثابت نباشد حكم جسد مسلمان را دارد.

(سؤال 549) در مواردى كه براى تشريح، بدن ميّت غير مسلمان نباشد و از نظر توقّف تربيت پزشك به تشريح كه در اين فرض تشريح كه در اين فرض تشريح بدن مسلمان در حد ضرورت جائز است آيا مماثلت جنس لازم است يا نه؟ يعنى مرد، مى تواند بدن ميّت زن و زن، بدن ميّت مرد را تشريح كند يا نه؟

جواب:

اگر با تشريح مماثل ضرورت مرتفع شود تشريح غير مماثل جائز نيست.

(سؤال 550) آيا مسلمان مى تواند وصيت كند كه بعد از مرگ، اعضاى بدنش مانند قلب و كبد و چشم و غيره مورد استفاده بيمارستانها و مراجع تحقيقاتى پزشكى و با افراد نيازمند قرار گيرد يا نه؟

جواب: اگر زنده ماندن فردى متوقف بر آن باشد اشكال ندارد و در غير اين فرض مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 163

مسائل معاشرت

معاشرت با مسلمان

(سؤال 551) برخى افراد هستند كه دچار مرض روحى و روانى هستند ولى كارهاى زياد عاقلانه انجام مى دهند و درس مى خوانند و معاشرت آنان با ديگران معمولى است ولى يك دفعه از حال عادى خارج شده به حدّى كه احتياج به تزريق آمپول مخصوصى مى باشد و در اين حال گاه دست به كارهاى خطرناك مى زنند. با اين گونه افراد از نظر احكام شرعى معاشرت و معامله و دادوستد چگونه بايد رفتار نمود؟

جواب: حال اين گونه افراد به جنون ادوارى «1» تعبير مى شود كه در حال عادى بودن حكم مجانين را ندارد.

(سؤال 552) فردى است بهايى مى خواهد زمين خود را به فرد مسلمانى اجاره دهد و در كشت و زراعت نيز با هم شريك باشند و اين بهايى فردى است كه با ديگر بهائيها رابطه و ميانه اى ندارد و اميد هدايت او مى رود. آيا در اين فرض معامله و معاشرت و شركت با او جائز است؟ شايد بدين وسيله ارشاد شود؟

جواب: اگر عمل مزبور مستلزم ترويج باطل نباشد به اميد ارشاد و راهنمايى او مانعى ندارد.

(سؤال 553) اگر فرزند انسان مثلا 7 مهر ماه به دنيا آيد هنگام شناسنامه گرفتن براى اينكه براى تحصيل، عقب نيافتد چند

روز زودتر تاريخ تولد را بگويد شرعا جائز است؟

جواب: اگر دروغ نگويد و مرتكب خلاف مقررات هم نشود اشكال ندارد.

(سؤال 554) در مجالسى كه مانند بعضى از مجالس عروسى يكى از محرّمات انجام مى گيرد چه تكليفى داريم؟ ترك آن اگر مفسده دارد چطور؟

______________________________

(1)- جنون ادوارى: جنون گاه وبيگاه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 164

جواب:: حضور در مجلس حرام جائز نيست و اگر ترك آن مستلزم مفسده اى باشد كه گناه آن از گناه شركت بزرگ تر باشد گناه بزرگ تر را بايد ترك نمود.

(سؤال 555) آيا در گفتن جواب سلام فقط كلمه «سلام» كافى است يا حتما بايد با «عليكم» همراه باشد؟

جواب: اگر سلام دهنده كلمه «سلام» را بدون عليكم بگويد در جواب هم سلام بدون عليكم كافى است و ضميمه كلمه «عليكم» بهتر است و اگر سلام دهنده كلمه «عليكم» را اضافه كرده باشد در جواب هم لازم است.

(سؤال 556) آيا عمل را به اوامر اساتيدى كه مقيّد به انجام فرائض شرعى نيستند لازم است؟ احترام به آنان چطور؟

جواب: اگر امر به خلاف شرع كنند اطاعتشان جائز نيست.

(سؤال 557) بودن خواهران و برادران در يك كلاس در دانشگاه جايز است يا خير؟

جواب: اگر همه دانشجويان باتقوا باشند و بتوانند احكام شرعيه را بدون ترتّب مفسده رعايت كنند مانعى ندارد، ولى با اختلاف دانشجويان در داشتن و نداشتن تقوا رعايت احكام شرعيه امكان پذير نمى باشد.

(سؤال 558) آيا بر مسئولين، لازم و واجب است كه در صورت امكان كلاس خواهران را از برادران دانشجو جدا كنند و براى خواهران، استاد زن و براى برادران استاد مرد بياورند؟

جواب: در صورت امكان، لازم است.

(سؤال 559) آيا دختران دانشجو مى توانند در مورد كلاس يا

مسائل علمى در ميان برادران دانشجو كنفرانس ارائه نمايند؟

جواب: اگر بتوانند احكام شرعيه را رعايت كنند مانعى ندارد.

(سؤال 560) صحبت كردن دختر و پسر نامحرم بدون قصد لذّت جايز است يا خير اگر در حين صحبت قصد لذّت شد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر در معرض ريبه نباشد مجرّد صحبت كردن حرام نيست و اگر اتفاقا در اثناء صحبت، تلذّذ حاصل شود، بايد فورا صحبت را قطع نمايد.

(سؤال 561) حكم خنده و شوخى هاى لفظى استاد خانم در كلاس كه دانشجوى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 165

پسر و دختر با هم مى باشند چيست؟ بعضا اين شوخى ها براى رفع خستگى و شاداب شدن براى درس انجام مى شود.

جواب: شوخيها و مزاحها مختلف است شوخيهاى فسادانگيز موجب افتنان جايز نيست.

(سؤال 562) سوار شدن زنها با مرد نامحرم در اتومبيل جهت آموزش رانندگى كه قهرا در اماكن خلوت انجام مى شود آيا مصداق خلوت كردن زن و مرد نامحرم مى باشد و حرام است؟ و اگر در خيابان غير خلوت باشد با اين حال مصداق خلوت كردن محرّم است؟

جواب: بدون وجود شخص ثالث اشكال دارد.

(سؤال 563) حضور زنان در اماكنى كه به طور حتم با مردان تماس بدنى پيدا مى كنند مثل اتوبوسها و سالن سينماها و تآتر و غيره چه حكمى دارد؟

جواب: اگر تماس از روى لباس و بدون قصد شهوت رانى و ريبه باشد مانعى ندارد.

(سؤال 564) حذف اوراقى كه حاوى مطالبى در مورد مفاسد اخلاقى افراد است چه حكمى دارد؟

جواب: اگر در حفظ آن، مصلحتى نباشد مانعى ندارد، بلكه بسا بقاء اوراق، موجب اشاعه فحشاء است حذف آنها واجب مى شود.

(سؤال 565) درج نمودن مفاسد اخلاقى و گزارشات مربوط به حيثيت و آبروى

افراد در پرونده آنان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم اشاعه فحشاء باشد جايز نيست.

(سؤال 566) غيبت يعنى چه؟ و موارد جواز غيبت را بيان فرماييد.

جواب: غيبت يعنى ذكر كردن عيب مؤمن به نحوى كه اگر بشنود ناراحت گردد و در مواردى مانند احقاق حق و ابطال باطل و در مورد مشورت و غيبت ظالم براى مظلوم در خصوص ظلمى كه به او شده و غيبت متجاهر به فسق در خصوص همان معصيت و در مواردى كه مفسده نگفتن بيشتر از مفسده غيبت است، جائز مى باشد.

(سؤال 567) گاهى مورد مشورت يكى از طرفين كه قصد ازدواج دارند قرار مى گيريم در حالى كه از بيمارى و نقائص بدنى و روحى طرف ديگر مطلع هستيم كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 166

سكوت و عدم اظهار، نزاع هاى بعدى و اظهار و بيان آنها سر نگرفتن آن ازدواج را در پى خواهد داشت آيا ما مجازيم اين عيوب را براى مشورت كننده بيان كنيم؟

جواب: در مورد مشورت بايد انسان بدون كم و زياد حقيقت امر را بگويد و از موارد استثنايى حرمت غيبت است.

(سؤال 568) براى تسليت گفتن در فاتحه مسلمانى كه خودكشى كرده مى توان شركت نمود؟

جواب: گرچه ميّت با خودكشى معصيت بزرگى مرتكب شده است ولى مسلمان است و در ضمن، بستگان او گناهى نكرده اند براى تسليت و دلدارى نزد آنان رفتن مانعى ندارد.

(سؤال 569) قطع رحم كه شديدا مذموم و يا حرام است شامل افراد رحمى كه متدين و ملتزم به شرع نيستند و يا لا ابالى مى باشند و صله رحم نيز تاثيرى در تقيّد آنان به دين ندارد مى باشد يا نه؟

جواب: شامل آنها نيز هست ولى در موارد

تزاحم بايد رعايت اهم بشود.

(سؤال 570) در موارد تراشيدن ريش در بعضى رساله ها حرام دانسته شده و در بعضى احتياط واجب كرده اند مستدعى است اجمالا به دليل حرمت آن اشاره بفرماييد.

جواب: تراشيدن ريش اشكال دارد و اجماع منقول و شهرت محقّقه و سيره مستمرّه دلالت بر گذاشتن ريش دارد و در بعضى روايات نيز اشاره به آن شده است و چون ريش تراشى در صدر اسلام معمول نبوده، به علاوه مستهجن هم بوده چه بسا نهى صريح از آن خلاف بلاغت محسوب مى شده است. مثلا چون خوردن ميته و گوشت خوك معمول بوده در آيات قرآن براى منع از آن نهى صريح وارد شده است ولى گوشت سگ با اينكه حرمت آن مسلم است خوردن آن معمول نبوده اگر در قرآن نهى صريح از آن مى شد خلاف بلاغت بود.

(سؤال 571) در رساله شريفه مرقوم فرموده ايد: «بنابر احتياط واجب بايد از تراشيدن ريش و زدن آن با ماشين ته زن اجتناب شود.» سؤال اين است كه ملاك ته زن چيست؟ عده اى مى گويند مثلا از چند مترى مشخص باشد كه شما ريش داريد عده اى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 167

ديگر مى گويند اگر دست به قسمت ريش صورت بكشيد احساس كنى كه دست به ريش كشيده مى شود نه به پوست صورت و ...

خواهشمندم ملاك شرعى حدّ ريش را بيان فرماييد و در ادامه همان مسأله فرموده ايد:

«و آنچه معمول شده كه قسمت چانه را مى گذارند و دو طرف را مى زنند نيز محل اشكال است.» سؤال اين است كه اگر گذاردن ريش موجب تحقير و استهزاء مؤمن شود (البته در موقعيت بخصوصى) مى تواند ريش قسمت چانه را بگذارد و دو طرف را بزند؟

جواب:

بايد به نحوى باشد كه عرفا صدق ريش كند و استهزاء و تحقير مؤمن حرام است و حكم خدا با استهزاء عوض نمى شود.

(سؤال 572) مع الرّغبة الشديدة من الشباب فى بلادنا للهجرة الى الدراسة الدينية او ممارسة النشاط الاسلامى فى بلدهم، مع ذلك الآباء بسبب عواطفهم او الخوف من الحكومات يمنعون اولادهم من التوجه للدّراسة الدينية، فهل يطيع الشابّ والديه؟

(اخوانكم من القطيف)

جواب: قد تصل الدراسة الدّينية و النشاطات الاسلامية الى حدّ الوجوب العينى و ذلك اذا لم يقم بها الاشخاص بقدر الكفاية و فى هذه الصورة لا يشترط اذن الوالدين و رضاهما.

[س- جوانان در منطقه ما علاقه زيادى به مهاجرت جهت فراگيرى علوم اسلامى و بالا بردن فرهنگ اسلامى دارند و والدين آنها به واسطه علاقه و عاطفه اى كه به آنها دارند و يا ترس از حكومتها مانع از اين كار مى شوند با اين حال آيا اطاعت والدين لازم است يا نه؟ (برادران شما از قطيف)

ج- هرگاه فراگيرى علوم اسلامى و تقويت جهات فرهنگى دينى در منطقه اى به حدّ وجوب شرعى عينى برسد مثل آنكه كسى به اندازه كفايت و لزوم اقدام ننمايد در اين صورت رضايت و اجازه والدين شرط نيست.]

معاشرت با غير مسلمان

(سؤال 573) عده اى كارشناس ايرانى هستيم كه جهت تحقيقات به كشور چين رفته ايم و در رابطه با نحوه ارتباط ما با مردم چين و غذا خوردن با يكديگر نگرانى هايى براى ما مطرح شده كه در مسائل ذيل مطرح مى شود:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 168

1- آيا جائز است با آنها دست داد و معانقه نمود؟

2- از رستورانهاى آنجا غذاهاى پخته مى شود خريد و يا در مأموريتهاى اجبارى از غذاهاى آنان مى توان استفاده نمود

و بعضا استفاده نكردن موجب وهن و سستى نسبت به مسلمانان پيش مى آيد مثلا در غذا خوردنهاى جمعى كه ميگو مى آورند وقتى ما استفاده نكنيم با خود مى گويند اينها از كجا آمده اند كه ميگو نمى خورند و آيا بين غذاى تهيه شده توسط دستگاه و آنچه دست انسان درست مى كند فرق بايد گذاشت؟

3- بنابر مصالح امنيتى ما پولهاى خود را در بانگهاى چين مى گذاريم و طبيعتا مقدارى سود مى آورد، آيا جائز است بگيريم؟ و در صورت جائز نبودن، هزينه ما از ايران به صورت چك مى آيد و وقتى به بانك مراجعه مى كنيم براى تبديل كردن به پول چينى مقدارى كسر مى كنند حال مى شود آن مقدارى كه كسر مى كنند را از آن سود بر فرض عدم جواز برداريم؟

4- ما بايد دلار را با پول مخصوص چين معاوضه كنيم اگر فرضا 100 دلار به بانك بدهيم 500 يوآن مى دهد ولى بازار آزاد 100 دلار را 600 يوآن مى دهد و اگر چه بازار آزاد خلاف قانون است ولى با اينكه مأمورين دولتى ناظر هستند ولى مخالفتى نمى كنند اين معامله شرعا چگونه است؟

5- آيا معامله با كفار جائز است؟

6- با دقت عقلى ما مطمئن نيستيم كه فرضا صيد ماهى با اصولى است كه شرع جائز دانسته، يا راجع به گوشت همين طور، وظيفه ما چيست؟

جواب: 1- در مواردى كه مصلحت اقتضاء كند اشكال ندارد.

2- ذبيحه كفار اگر چه اهل كتاب باشند حرام است ولى در صيد ماهى و ميگو مسلمان بودن شرط نيست، بلكه بايد بدانيم آنها را زنده از آب گرفته اند و مأكولات و اجناس ديگر را اگر انسان نداند كه نجس شده است يا خير محكوم به طهارت

است و در موارد عدم جواز اگر اضطرار در حدّى باشد كه اكل ميته جائز باشد اشكال ندارد.

3- گرفتن سود از آنها اشكالى ندارد و در نتيجه، موضوع ذيل سؤال منتفى است.

4- اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 169

5- اگر مستلزم تقويت كفر و ترويج باطل نباشد اشكال ندارد.

6- تفصيل آن در جواب مسأله دوم نوشته شد.

(سؤال 574) رفتن به آرايشگاه مسيحى جايز است يا نه؟ صاحب آرايشگاه كارش را با نام خدا شروع مى كند و پيامبرى حضرت محمّد (ص) را نيز قبول دارد آيا وسائل كارش پاك است يا بايد مسلمانها خودشان را آب بكشند؟

جواب: مسيحى بودن با قبول داشتن پيامبرى حضرت محمّد (ص) منافات دارد زيرا اگر كسى پيامبرى حضرت محمّد (ص) را قبول داشته باشد مسلمان است و بايد به احكام اسلام عمل نمايد و اهل كتاب نظير مسيحى ها و يهودى ها گرچه به نظر اين جانب بالذّات پاك هستند ولى چون از چيزهايى كه در اسلام، نجس شمرده شده پرهيز ندارند بايد از معاشرت و اختلاط با آنها خوددارى شود.

(سؤال 575) در بعضى مناطق عده كثيرى داراى سبيل و شارب غير متعارف هستند و بعضيها هم سبيل و شارب ندارند ولى مسلكا يكى هستند و ظاهرا به وحدانيت خدا و به نبوت پيغمبران و امامت ائمه طاهرين عليهم السّلام و به تمامى ضروريات اسلام اقرار و اعتقاد دارند و در نماز جماعت و مجلس دينى و روضه و غيره شركت مى نمايند. ولى عده اى از مسلمانان همجوار مى گويند آنان مسلمان نيستند و باطنا على اللّهى هستند آيا با چنين عده اى معاشرت از حيث طهارت و نجاست چه صورت دارد؟ لطفا حكم اللّه

را درباره آنان مرقوم فرماييد.

جواب: اگر يكى از ضروريات اسلام را مانند وجوب نماز و روزه با توجه به ضرورى بودن آن منكر باشند احكام اسلام درباره آنها جارى نمى شود و اگر منكر نباشند مسلمان هستند و افرادى كه همجوار آنها هستند مى توانند بفهمند كه آيا آنها نياز را به جاى نماز كافى مى دانند يا خير و آيا روزه ماه رمضان را واجب مى دانند يا اينكه عوض آن فقط سه روز در روزهاى كوتاه روزه مى گيرند و آيا در مجالس خصوصى خودشان اعمال خلاف اسلام دارند يا خير.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 170

مسائل پوشش و زينت

پوشش بانوان

(سؤال 576) آيا پوشش و حجاب از ضروريات دين است كه منكر آن كافر باشد؟

جواب: اصل لزوم حجاب براى زن از ضروريّات اسلام است ولى بعضى از جزئيات آن از ضروريّات نيست.

(سؤال 577) آيا پوشيدن لباس يا چادرى كه در مقابل نور، بدن را مى نماياند كافى است؟

جواب: در فرض مسأله در غير صورت تابش نور، كافى است ولى در صورت تابش نور، كافى نيست.

(سؤال 578) پوشاندن صورت و كفين براى زنها در نماز و غيره واجب است يا نه و در صورت واجب نبودن اگر زن احساس نمود كه مرد اجنبى به قصد ريبه و شهوت به صورت و دستهاى او نگاه مى كند باز ستر آنها بر او واجب نمى باشد؟

جواب: اگر نامحرمى نباشد پوشاندن صورت و كفين بر آنها در نماز واجب نيست و در صورت علم به نگاه كردن نامحرم چه در حال نماز و چه در غير نماز بنابر احتياط بايد بپوشانند.

(سؤال 579) آيا پوشاندن برجستگى موى زنان در صورتى كه مهيّج باشد لازم است يا نه؟

جواب: در صورت

مهيّج بودن بايد بپوشانند.

(سؤال 580) آيا لباس الوانى كه زينت محسوب مى شود به عنوان آخرين پوشش كافى است؟ و لباس طلاباف چطور؟

جواب: اگر جلب نظر نامحرم كند اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 171

(سؤال 581) مقصود از لباس شهرت چيست و آيا چادر سفيدى كه موجب انگشت نما شدن زن مى شود و يا عبا و عمامه اى كه آن طور باشد از مصاديق لباس شهرتند؟

جواب: مقصود از لباس شهرت، لباسى است كه عرفا زننده باشد و از جهت زنندگى، انگشت نما باشد.

(سؤال 582) در مدارس راهنمايى و دبيرستانهاى دخترانه براى اجراى تآترهاى مذهبى خواهران مى توانند در نقش مرد بازى كنند و لباس مردانه بپوشند حكم شرعى چيست؟

جواب: خالى از اشكال نيست (مگر اينكه موقّتى و براى يك هدف عقلايى باشد.)

(سؤال 583) آيا پوشيدن لباس زن براى شوهر و لباس شوهر براى زن مورد اشكال است و حكم لباسهاى مشترك چيست؟

جواب: پوشيدن لباس زنانه بر مرد و مردانه بر زن اشكال دارد و مقصود شكل و نوع لباس است مثلا مرد نبايد چادر بپوشد اگر چه مال خودش باشد و هيچ زنى اصلا آن را به سر نكرده باشد و همچنين است عمامه نسبت به زن، پس اگر شكل و نوع لباس مشترك باشد هر دو مى توانند بپوشند اگر چه ملك ديگرى باشد و مدتى هم پوشيده باشد و در اين مسأله بين زن و شوهر و ساير مردها و زنها فرقى نيست.

(سؤال 584) اگر استاد، خانم باشد و لباس زننده و تحريك آميز پوشيده باشد به طورى كه نگاه به او موجب تحريك انسان مى شود، آيا براى فراگيرى درس مى توان به ايشان نگاه كرد اگر با نگاه كردن

انسان تحريك شود چه حكمى دارد؟

جواب: بايد دانشجوها به اطلاع رئيس دانشگاه برسانند تا اينكه اساتيد را وادار به رعايت احكام اسلامى نمايد.

(سؤال 585) اگر استاد، حجاب اسلامى را رعايت نكند جايز است كه دانشجو به روش اسلامى به ايشان تذكر بدهد؟ در صورت تكرار و توجّه نكردن حكم چيست؟

جواب: در صورت احتمال تأثير بايد تذكّر بدهند و در صورت عدم تأثير، طبق مسأله سابق عمل نمايند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 1، ص: 172

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 172

(سؤال 586) در هنگام تشريح يا عمل جرّاحى در بيمارستانها براى آموزش، گاهى دست و صورت استاد، بيش از حدّ شرعى مشخّص مى باشد حتى گاهى موهاى استاد به طور كلّى مشخّص هستند حكم آن براى دانشجويان پسر در صورتى كه جهت آموزش مجبور به نگاه باشند چيست؟

جواب: بايد از نگاه عمدى به نامحرم، خوددارى شود.

(سؤال 587) اگر همين وضع براى دانشجويان دختر و استاد مرد پيش بيايد هنگام تشريح و آموزش تكليف چيست؟

جواب: حكم مسأله سابق (586) را دارد.

زينت بانوان

(سؤال 588) آيا سرمه كردن، گرفتن موهاى ابرو، انگشتر عقيق، ساعت، عينكهاى طبى زيبا، براى خانمها زينت محسوب مى شود كه پوشش آن لازم باشد؟

جواب: هر چه در نظر عرف مردم زينت محسوب شود اظهار آن در برابر نامحرم جائز نيست.

(سؤال 589) در رابطه با حرام بودن زينت در عدّه وفات شوهر اين سؤالات مطرح است:

1- مراد، زينت فقط در لباس است يا مطلقا حتى بدن و اطاق محل زندگى زن؟

2- اگر شهرها به حسب عادت مختلف باشند و در بعضى شهرها چيزى يا كارى

زينت حساب مى شود و در بعضى نمى شود ملاك كدام است؟

3- و آيا چيزهايى كه نظير گوشواره يا گردن بند و النگو هميشه زن با خود داشته است را بايد در ايام عدّه وفات استعمال نكند؟ و يا بين گوشواره كه كالجزء بدن است و غير آن فرق هست؟

جواب: 1 و 3- هر چيزى كه عرفا تزيين محسوب است كه زنها براى شوهرشان يا در اعياد و جشنها خود را با آن تزيين مى كنند و هنگام عزادارى از آن خوددارى مى نمايند نسبت به لباس و بدن بايد از آنها خوددارى كند ولى سكونت او در مسكن و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 173

اطاق مزيّن اشكال ندارد و همچنين زينتهايى كه در ايّام عزا ترك آن معمول نيست مانند گوشواره اشكال ندارد.

2- در هر جايى كه زن عدّه نگه مى دارد عادت و رسم آنجا ملاك است.

(سؤال 590) معمول است خانمها هنگام رفتن به مجالس عروسى و جشن علاوه بر زينتهاى نامريى، خود را با موادّ خوشبو، معطّر مى كنند. با توجه به اينكه نفس خوشبو و معطّر نمودن خود، نوعى از زينت و آرايش حساب مى شود و معمولا بوى آن را مرد نامحرم در بين راه احساس مى كند آيا اشكالى دارد يا نه؟

جواب: اگر جلب توجه نامحرم نكند به مجرد احساس اشكال ندارد.

پوشش مردان

(سؤال 591) حجاب مرد را در بر خورد با زن نامحرم بيان فرماييد.

جواب: اگر مستلزم مفسده نباشد بر مرد ستر غير عورتين واجب نيست و هر جاى بدن او كه ترك ستر آن موجب فتنه و فسادانگيز باشد بايد بپوشاند.

(سؤال 592) آيا پوشيدن لباسهاى زنانه براى مردان هنرمند، در تآتر و نمايش جايز است؟

جواب:

اشكال دارد.

(سؤال 593) آيا طلا كه براى مردان حرام است فرقى بين طلاى زرد و سفيد هست يا به طور مطلق حرام است؟

جواب: پوشيدن طلاى زرد بر مردان حرام است و طلاى سفيد نيز اگر واقعا طلا باشد اشكال دارد ولى پلاتين اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 174

مسائل نظر و لمس

نظر

(سؤال 594) در مواقعى كه انسان يقين دارد اگر به زن جوان نامحرمى نگاه بكند تاثيرى در او ندارد و اصلا باعث نمى شود كه به گناه بيفتد آيا نگاه كردن به صورت يا دستهاى آن زن اشكال دارد؟

جواب: نگاه عمدى خالى از اشكال نيست.

(سؤال 595) نگاه كردن به صورت و دست خواهران دانشجو هنگام سخنرانى و كنفرانس يا غيره بدون قصد ريبه و لذّت براى برادران چه حكمى دارد؟

جواب: نگاه عمدى خالى از اشكال نيست.

(سؤال 596) حضرت امام (قدس سرّه) در مسألۀ 2433 گفته اند: «احتياط واجب آنست كه بدون قصد لذّت، مرد به صورت و دستهاى زن نامحرم نگاه نكند.» حال مى خواهيم بپرسيم كه اگر در مواقعى پيش آمد كه نگاه كردن به زن نامحرم لازم است (نه از روى قصد لذّت) در اين مواقع چه بايد كرد؟

مثلا وقتى كه با نامحرمى حرف مى زنيم تقريبا مجبور مى شويم كه به او نگاه كنيم يا مثلا براى شناسايى آن زن مجبوريم به او نگاه كنيم. (البته قصد لذّت و ريبه نيست) در اين مواقع چه بايد كرد؟

جواب: اولا معظم له در مسألۀ نامبرده فرموده اند: «نگاه به دست و صورت نامحرم بدون لذت مانعى ندارد» و ثانيا در مواقع ضرورت بدون تلذّذ و ريبه «1» اشكال ندارد ولى نگاه كردن در هنگام صحبت از موارد ضرورت نيست، بلكه

انسان مى تواند عمدا نگاه نكند و اگر اتفاقا چشم بيفتد اشكال ندارد.

______________________________

(1)- تلذّذ: احساس لذّت، و ريبه: خوف گناه و فساد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 175

(سؤال 597) نگاه كردن به كلاه گيسى كه از موى زن نامحرم ساخته شده، در مغازه و يا روى سر زن ديگرى و همچنين نگاه كردن به موى زن نامحرم كه بموى زن ديگر وصل شده چه حكمى دارد؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

(سؤال 598) كسى كه مى خواهد ازدواج نمايد مى تواند جهت اطلاع از جهات حسنه زن يا دختر به او نگاه كند آيا جواز نظر منحصر به صورت و دست ها و قسمتى از موهاى او است يا ساير اعضاء بدن غير از عورت را نيز مى تواند به اين منظور نگاه كند، و آيا از روى لباس نازك بايد باشد يا لازم نيست؟ و ساير جهات مسأله را توضيح فرماييد.

جواب: نگاه كردن به مقدارى كه در پسند كردن متعارف است جائز است و زائد بر آن جائز نيست.

(سؤال 599) نگاه كردن به زن براى ازدواج در صورت علم به حصول لذّت، و تكرار نگاه كردن در صورتى كه مرتبه اول، غرض، حاصل نشود چه حكمى دارد؟

جواب: اگر قصد لذّت بردن نداشته باشد حصول لذّت قهرى اشكال ندارد و تكرار نظر نيز بدون قصد لذّت بردن در صورت عدم حصول غرض، با نظر قبلى اشكال ندارد.

(سؤال 600) نگاه كردن زن يا مرد به اعضا جدا شده از بدن زن يا مرد نامحرم چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 601) نگاه كردن به مو و قسمتى از بدن زنان سالخورده (بدون قصد لذّت) و تماسهاى جزئى با آنها (مثلا وقتى كه دست آنها به

دست ما مى خورد) چه حكمى دارد؟ و اگر جائز است حدود آن را مشخص كنيد.

جواب: نگاه كردن بدون تلذّذ و ريبه «1» به دست و مچ و صورت و موى جلو سر زنهايى كه سنّ آنها از حدّ ازدواج گذشته است مانع ندارد ولى تماس عمدى جائز نيست.

______________________________

(1)- تلذّذ: احساس لذت كردن و ريبه يعنى ترس افتادن در وادى گناه و معصيت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 176

(سؤال 602) آيا نگاه كردن بدون قصد لذّت به صورت و موى زنان دهاتى كه معمولا موى خود را نمى پوشانند يا زن بدحجابى كه در شهرها بخصوص شهرهاى بزرگ هستند و موى خود را نمى پوشانند (البته قسمتى از آن را) جائز است؟

جواب: بنابر احتياط از نگاه عمدى خوددارى شود هر چند بنابر اقوى اشكال ندارد.

(سؤال 603) آيا اگر مردى به صورت زنى نگاه كند در صورتى كه صورت وى بدون آرايش باشد و نگاه هم ريبه باشد گناه به گردن كيست؟ به نظر من زن تا حدّ پوشش خود را پوشانده و گناه بگردن مرد مى باشد؟ و اگر زن به مرد نگاه كند و نگاه ريبه باشد و مرد حدّ پوشش را رعايت كرده باشد، به نظر من گناه بگردن زن است.

جواب: نظر شما در هر دو فرض درست است.

(سؤال 604) نگاه كردن بر زنان غير مسلمان در حال عادى يا هنگام گفتگو با آنها تا چه حدّ جايز است؟

جواب: نگاه كردن به هر عضوى كه پوشاندن آن براى آنها معمول نيست بدون تلذّذ و ريبه اشكال ندارد.

(سؤال 605) آيا جائز است كه زن براى يادگيرى مسائل حج مثل احرام و طواف به بدن مرد نامحرم نگاه كند

يا خير؟

جواب: نگاه عمدى به غير صورت و دستها جائز نيست و ياد گرفتن مسائل شرعيه ملازم با نگاه عمدى نمى باشد.

(سؤال 606) نگاه كردن زن به بدن پسر بچه و لمس بدن او در صورتى كه موجب انگيزش شهوت نباشد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر پسر بچّه، مميّز نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 607) آيا براى زنها نگاه به صورت و دستها و پاهاى مردها تا مچ بدون قصد شهوت و تلذّذ جايز است يا نه؟ و بر فرض عدم جواز نظر، آيا بر مردها پوشاندن مقدار ذكر شده لازم است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط از تعمّد نظر بدون احتياج، خوددارى شود ولى پوشاندن آنها بر مرد، لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 177

نظر به تصوير

(سؤال 608) نگاه كردن به عكسهاى عريان كه در كتب پزشكى موجود است اگر به قصد آموزش باشد جايز است يا خير؟ و آيا به قدر ضرورت بايد اكتفا نمود؟ اگر ريبه آور باشد هر چند براى آموزش، جايز است يا خير؟ و اگر ريبه آور نباشد بدون قصد آموزش هم جائز است يا خير؟

جواب: عكسهاى مورد سؤال چون عكس شخص خاصّ (شناخته شده) نيست اگر چه براى آموزش نباشد و ضرورت هم نداشته باشد نگاه كردن به آنها بدون ريبه اشكال ندارد ولى با وجود ريبه جايز نيست.

(سؤال 609) در اثر ديدن صور زنها از تلويزيون يا بعضى مجلات، بعضى افراد احيانا به فكر آنها مى افتند و در ذهن خود، آنها را مجسّم مى سازند و طبعا آثارى در بدن از قبيل تحريك و نعوظ آلت و سستى، مشاهده مى كنند. آيا نفس اين فكر كردن و تجسم حرام مى باشد يا نه؟

جواب: مجرّد تصور و خطور

ذهنى در صورتى كه هيچ مفسده و خلاف شرعى بر آن مترتّب نباشد حرام نيست.

(سؤال 610) تصويرهاى منتشر شونده در تلويزيون آيا حكم عكس را دارند كه اگر شناخته شوند نامحرم و اجنبى نمى تواند به آنها نگاه كند؟

جواب: حكم عكس را دارند.

(سؤال 611) تصويرهاى هنرمندان معروف خارجى كه از سريالهاى تلويزيون منتشر مى شود و تقريبا براى همگان تصويرى آشنا و شناخته شده مى باشند آيا حكم عكس زن نامحرم شناخته شده را دارند؟

جواب: مجرد دانستن اسم جعلى يا اسم واقعى فردى شناختن نيست بلكه بايد آگاهى به نحوى باشد كه عرفا صدق شناختن كند.

(سؤال 612) آيا عكسى كه بدون حجاب اسلامى از زن گرفته شده است مى شود به عكاسى نامحرم براى ظاهر كردن داد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 178

جواب: اگر عكاس صاحب عكس را نشناسد و خطرى هم نداشته باشد اشكال ندارد.

(سؤال 613) نگاه كردن به فيلم هاى ورزشى مردان براى بانوان چگونه است؟

جواب: با تلذّذ و ريبه جائز نيست.

لمس

(سؤال 614) حضور زنان در اماكنى كه به طور حتم با مردان تماس بدنى پيدا مى كنند مثل اتوبوسها و سالن سينماها و تآتر و غيره چه حكمى دارد؟

جواب: اگر تماس از روى لباس و بدون قصد شهوت رانى و ريبه باشد مانعى ندارد.

(سؤال 615) بوسيدن و لمس بدن دختر قبل از شش سالگى چه حكمى دارد؟

جواب: بدون تلذّذ و ريبه اشكال ندارد.

(سؤال 616) دست دادن مرد با زن نامحرم چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست.

كارهاى مستلزم نظر و لمس

(سؤال 617) افعال و مشاغلى براى زن و مرد هست كه مستلزم نظر و يا لمس بدن ديگرى است مثل دندان پزشكى، زايمان، جرّاحى، ارتوپدى، پرستارى، معاينات پزشكى، تزريق آمپول، خياطى، گريم نمودن، انگشت نگارى و تشخيص هويت و برخى از رشته هاى ورزشى و غير اينها، در اين گونه موارد تكليف چيست؟ و آيا فرقى بين حال ضرورت و غير آن هست؟ و ملاك ضرورت چيست؟

جواب: در غير حال ضرورت جايز نيست و حال ضرورت يعنى حالت ناچارى.

(سؤال 618) با توجه به لزوم بهره گيرى از نشانه ها و علائم بيماريها و علم بالينى آيا معاينه بيمار براى دانشجويان اشكال دارد؟ (دانشگاه علوم پزشكى اصفهان)

جواب: نگاه كردن و معاينه بدن نامحرم جائز نيست مگر براى ضرورت به مقدار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 179

ضرورت پس اگر واقعا حفظ جان و سلامت انسانها توقف بر آن داشته باشد به مقدار ضرورت مانعى ندارد.

(سؤال 619) در صورتى كه دانشجويان براى فراگيرى و آموزش، مجبور هستند، عورتين مريض را معاينه نمايند حكمش چيست؟

جواب: در حدّى كه حفظ جان بيماران در آينده توقف بر آن دارد اشكال ندارد و تجاوز از حدّ ضرورت جايز نيست.

(سؤال 620) اگر

دكتر مماثل پيدا كردن جستجوى زياد بخواهد يا داراى مشقّت باشد آيا مى توان به غير مماثل رجوع كرد؟ اگر جايز است حدّ آن را مشخّص كنيد.

جواب: اگر مراجعه به پزشك مماثل در حدّ عسر و حرج باشد مراجعه به غير مماثل اشكال ندارد.

(سؤال 621) در مسأله پيش (620) اگر اطباء مماثل خيلى حاذق نباشند آيا جايز است رجوع به غير مماثل كه حاذق است؟

جواب: با توجه به خصوصيات مرض از جهت خطرى بودن و نبودن آن و توجّه به مقدار آگاهى مماثل اگر مراجعه به مماثل، عقلايى نباشد مراجعه به غير مماثل مانعى ندارد.

(سؤال 622) معاينه (اعم از لمس و نگاه) دكتر از افراد غير بيمار جهت كنترل سلامتى و يا جهت استخدام و سربازى و غيره اگر غير مماثل باشد جايز است يا نه؟

جواب: در صورت لزوم و عدم امكان مماثل مانعى ندارد.

(سؤال 623) در آموزش عملى مثل گرفتن نبض و يا امور ديگر ايجاب مى كند كه استاد و دانشجو بدنشان تماس پيدا كند اگر استاد و دانشجو غير مماثل باشند آيا لمس و تماس براى آموزش جايز است؟ در صورت ضرورت يا غير ضرورت و حال ضرورت را بيان فرماييد؟

جواب: در غير حال ضرورت جايز نيست و ضرورت به معناى ناچارى است كه در مورد سؤال وجود ندارد.

(سؤال 624) نگاه به جسد همجنس يا غير همجنس، مسلمان يا غير مسلمان در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 180

حال ضرورت و غير آن، براى آموزش پزشكى يا كالبد شكافى، به عورت يا غير آن حكمش چيست؟

جواب: حكم نگاه كردن و مسّ جسد اموات حكم نگاه و مسّ احياء را دارد.

(مسائل 619 الى 624 از طرف

دانشجويان دانشگاه علوم پزشكى شهيد بهشتى تهران سؤال شده است)

(سؤال 625) اگر زن به دكتر مرد مراجعه كرد آيا بر دكتر لازم است سؤال كند كه زن در جستجوى دكتر زن برآمده يا نه؟ و يا بر عكس؟

جواب: اگر پزشك، شك داشته باشد كه براى مريض امكان مراجعه به پزشك مماثل هست يا خير بايد بپرسد و موارد جواز مراجعه به پزشك غير مماثل در مسأله 620 نوشته شد.

(سؤال 626) در صورتى كه يك بيمارى بين زن و مرد مشترك مى باشد آيا لازم است كه حتما دانشجوى (پزشكى) مماثل براى معالجه او باشد؟

و در صورتى كه براى فراگيرى و آموزش، مجبور به معاينه (لمس و نگاه) مريض توسط غير مماثل باشد حكمش چيست؟

جواب: در صورت امكان معاينه مماثل، معاينه غير مماثل جايز نيست و در صورت عدم امكان به مقدار اقتضاى ضرورت مانعى ندارد و تجاوز از حدّ ضرورت جايز نيست.

(سؤال 627) حكم نگاه كردن، لمس بدن و عورت يا جسد و معاينه آنها براى آموزش پزشكى در مورد افراد مماثل و غير مماثل چيست؟ ضمنا وظيفه دانشجوى مردى كه بايد به مدّت 4 ماه در بخش زنان و زايمان آموزش ببيند چيست؟

جواب: به مقدارى كه حفظ جان بيماران، توقف بر آن دارد اشكال ندارد و تجاوز از حدّ ضرورت جايز نيست.

(سؤال 628) اگر موارد فوق الذكر را جايز نمى دانيد تكليف دانشجويان را نسبت به اوامر اساتيد دانشگاهها و بيمارستانها مشخص كنيد.

جواب: اگر بر زائد از مقدار ضرورت امر كنند موافقت آنها جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 181

مسائل نكاح

مهريه

(سؤال 629) مقدار مهريه حضرت زهرا (س) چقدر بوده و با پول فعلى چقدر مى شود؟

جواب:

مقدار آن طبق مشهور 500 درهم است كه 5/ 262 مثقال نقره سكه دار است و قيمت آن تابع نرخ روز است. «1»

(سؤال 630) درهم، و قيمت فعلى آن را بيان فرماييد.

جواب: درهم 12 و 6 دهم نخود از نقره مسكوك است و قيمت آن متغيّر است.

(سؤال 631) شخصى پس از ازدواج و پيش از دخول يا بعد از آن متوجه مى شود كه همسر او قبل از ازدواج داراى بعضى از عيوبى بوده كه مجوّز فسخ نمى باشد و اگر مى دانست بخصوص با اين مقدار مهريّه اقدام به چنين ازدواجى نمى كرد. حال، زوج مى تواند مهر المثل را ملاك قرار دهد يا نه؟

جواب: مهر المسمّى را بدهكار است.

(سؤال 632) مهريه هايى كه از سالها پيش بر ذمّه شوهران مى باشد با اين تفاوت خاص كنونى كه در ارزش پول بوجود آمده است چگونه بايد حساب كرد يعنى آيا ملاك، همان مقدار معين در عقد است و يا ارزش آن به پول رائج روز؟

جواب: اگر مهر زوجه، جنس يا طلا و نقره باشد هرچه باشد همان را طلبكار

______________________________

(1)- ظاهرا در زمان پيامبر اكرم (ص) درهم يك دهم دينار ارزش داشته و به عبارت ديگر هر دينار ده درهم بوده پس اگر در آن زمان مهر السنّة 500 درهم بوده، معادل 50 دينار يا 50 مثقال شرعى طلا بوده است كه اگر هر مثقال شرعى 515625/ 3 گرم طلا باشد مجموعه مهر السنّة مى شود 78125/ 175 گرم طلا.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 182

مى باشد و اگر اسكناس و نوت و دلار و مانند آنها بوده و پايين آمدن ارزش آنها قابل توجه باشد بنابر احتياط واجب نسبت به تفاوت آن مصالحه

شود.

(سؤال 633) كسى زنى را به عقد دائمى يا انقطاعى درآورده و قبل از دخول او را طلاق داده يا بذل مدت نموده و شيربهاء هم پرداخته است آيا زن مستحق شيربهاء و مهريه مى باشد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال، مهر، نصف مى شود و اگر زوج با رضايت خود شيربهاء را بخشيده باشد حكم سائر هبه ها را دارد.

(سؤال 634) شخصى با نامزد حلال خويش كه عقد خوانده شده مشغول استمتاع بوده از وى منى بيرون آمده جذب به زن شد و زن از آن حامله شده در حالى كه دخول محقّق نشده و با آمدن بچه به دنيا بكارت زن از بين رفته سپس بين ايشان اختلاف شده، مرد مى خواهد طلاق بدهد آيا تمام مهر را بايد مرد پرداخت نمايد چون بكارت زن زايل شده و يا چون قبل از دخول است نصف مهر را بايد پرداخت نمايد؟

جواب: در مفروض سؤال، نصف مهر را بپردازد و در نصف ديگر بنابر احتياط واجب مصالحه نمايند.

(سؤال 635) به چند مسأله زير جواب مرقوم فرماييد:

1- اگر كسى زن خود را ناشزه كند آيا زن در حال نشوز، مى تواند مهريه خود را از شوهرش مطالبه كند يا نه؟

2- مبلغى پول به عنوان قرارداد يا شيربهاء بانضمام مهريه نقد گرفته شده و تبديل به جهيزيه شده است آيا شوهر مى تواند آن را از زن كه در حال نشوز است مطالبه كند يا نه؟

جواب: 1- زوجه، ناشزه «1» باشد يا نباشد حق مطالبه مهر خود را دارد و با ناشزه كردن زوج، زوجه ناشزه نمى شود بلكه با خروج از اطاعت زوج در مواردى كه اطاعت او لازم است ناشزه مى شود.

2- اگر

جزء مهر بوده حق مطالبه ندارد و اگر جزء مهر نبوده در صورتى كه با

______________________________

(1)- ناشزه: زنى است كه در موارد لازم از شوهر اطاعت نمى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 183

رضايت خود نبخشيده حق مطالبه دارد و اگر با رضايت خود بخشيده چون عين آن باقى نيست حق مطالبه ندارد.

(سؤال 636) در مهريه نقد مرسوم است وسائل لازمه زندگى را از قبيل فرش و كمد و يخچال و ... به عنوان مهريه تعيين مى كنند و ديگر آن را تقويم و قيمت گذارى نمى كنند، آيا اين شكل تعيين مهر كه قيمت دقيق آن مشخص نيست صحيح است و بر فرض بطلان آيا به صحت عقد خللى مى رساند؟

جواب: تقويم لازم نيست ولى اگر معيّن خارجى نباشد و كلّى باشد بايد خصوصيات آن فى الجمله ذكر شود.

شرائط عقد: رضايت زوجه

(سؤال 637) يك دختر مطابق ميل خود مى خواهد ازدواج كند ولى والدين او وى را به صيغه كسى درآورده اند و تاكنون عدولى انجام نشده است دختر مرتبا از ابتداء مخالفت مى كرد بعد از مدتى دختر عقدنامه جعلى شخص ديگرى را امضاء كرده و اين شخص اعتراف مى كند كه دختر آن را امضاء نموده حال آيا صيغه باطل است يا دختر بايد طلاق بگيرد؟

جواب: اگر پدر يا جد پدرى دختر قبل از بلوغ با رعايت مصلحت دختر او را براى كسى عقد كرده باشند عقد صحيح است و اگر قبل از بلوغ بر خلاف مصلحت دختر عقد كرده باشند حكم عقد فضولى «1» را دارد كه دختر بعد از بلوغ، اختيار اجازه و ردّ عقد را دارد و اگر بعد از بلوغ و بدون اطلاع دختر عقد كرده باشند فضولى است

و منوط به اجازه يا ردّ دختر است.

(سؤال 638) آيا اگر زنى بدون علاقه با مردى ازدواج كند آن ازدواج شرعا صحيح است؟

جواب: اگر مقصود از بى علاقه بودن، اجبار و اكراه باشد يعنى بدون رضايت زن عقد بخوانند و او بعلاوه اينكه اجازه نكند ردّ هم بكند اين عقد باطل است و در

______________________________

(1)- عقد فضولى: عقد بدون اطلاع و رضايت صاحب آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 184

ازدواج دختر باكره به علاوه رضايت دختر، به احتياط واجب، اذن پدر يا جد پدرى هم شرط است مگر در صورتى كه آنها بخواهند به ضرر دختر اقدام نمايند يا دختر با احتياج به ازدواج، دسترسى به پدر يا جد پدرى نداشته باشد.

(سؤال 639) شخصى شغلى آزاد و يا دولتى دارد و احتمال مى دهد اگر به خانواده دختر كه معمولا از شغل شوهر سؤال مى كنند راست بگويد به ازدواج راضى نشوند آيا مى تواند دروغ بگويد؟

جواب: دروغ جائز نيست و اگر با فهميدن شغل، راضى به ازدواج نباشند بايد با فردى كه راضى مى باشد ازدواج نمود بلى اگر نپرسند گفتن آن لزوم ندارد.

اجازه ولىّ

(سؤال 640) اگر دختر، مضطر باشد به ازدواج و پدر به جهت افكار بيهوده او را شوهر ندهد آيا دختر حق ندارد كه بدون اذن پدر ازدواج بكند؟

جواب: در فرض مسأله، اذن پدر از اعتبار ساقط است.

(سؤال 641) اگر دختر يقين دارد كه پدرش به ازدواج موقت راضى است و لكن نمى تواند كه اظهار رضايت بكند آيا دختر مى تواند ازدواج دائم يا موقت بكند؟

جواب: حكم سؤال 640 را دارد.

(سؤال 642) اين جانب دخترى 22 ساله هستم با پسر خاله خود كه متدين است قصد ازدواج

دارم ولى پدرم كه مشروب خوار است با ازدواج من مخالفت مى ورزد و كوشش خانواده در جلب رضايت وى بى فائده شده است آيا با چنين وضعى نيز اذن پدر براى ازدواج شرط است يا خير؟

جواب: اگر دختر تمايل داشته باشد با فردى كه شرعا و عرفا هم شأن با دختر است ازدواج كند و مع ذلك پدر او مخالفت مى كند در اين فرض، اذن پدر از اعتبار ساقط مى شود.

(سؤال 643) آيا كفو شرعى و عرفى شامل اختلاف سنّ دختر و مردى كه با ازدواج نموده و دختر از ولىّ خود اجازه اخذ ننموده است مى شود يا خير؟

جواب: اگر اختلاف سنّ آنها به قدرى باشد كه عرفا غير متناسب به همديگر باشند كفو عرفى محسوب نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 185

(سؤال 644) بدون اجازه پدر، عقد فضولى دختر واقع شده و دخول هم انجام گرفته پدر دختر اگر رضايت ندهد تكليف چيست؟

جواب: اگر از موارد سقوط اذن پدر از اعتبار نباشد در صورت ردّ بايد احتياط شود باين صورت: يا آن كسى كه دختر براى او عقد شده او را طلاق دهد و يا عقد با اذن پدر تجديد شود و موارد سقوط اذن پدر در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده است.

(سؤال 645) اگر پسر و دختر مسلمان همديگر را از صميم قلب دوست بدارند و مادر دختر و پدر مادر پسر هم راضى باشند كه اين دو با هم ازدواج كنند ولى پدر دختر به اين امر راضى نشود حكم چگونه است؟ آيا امر عقد بدون دخالت پدر دختر صحيح است يا نه؟

جواب: در دختر باكره اجازه پدر لازم است على الاحوط، مگر اينكه

پسر و دختر هم شرعا و هم عرفا كفو و هم رديف باشند و مع ذلك پدر دختر لجبازى مى كند در اين صورت رضايتش ساقط است.

(سؤال 646) اگر دختر باكره، كافر يا مخالف مذهب باشد و دختر، مسلمان يا شيعه شده باشد آيا براى ازدواج، اجازه پدر يا جدّ پدرى كه على الفرض غير مسلمان است شرط است يا نه؟

جواب: اگر پدر دختر، مسلمان نباشد اذن او شرط نيست و اگر مسلمان باشد اذن او بنابر احتياط واجب شرط است، مگر اينكه دختر با نياز به ازدواج بخواهد با كفو خود، ازدواج كند و پدر او بر خلاف مصلحت دختر ممانعت نمايد.

(سؤال 647) مولانا هل يجب استيذان ولىّ بنت البكر الكتابيه عند عقد الزواج؟

جواب: لو لم يكن اذن الوالى عندهم شرطا فى زواجها لم يجب الاستيذان.

[س- در عقد با دخترى كه اهل كتاب باشد آيا اجازه گرفتن از ولىّ او شرط است يا نه؟

ج- در جايى كه عقد با اهل كتاب جايز باشد مثل عقد موقّت، اگر به اعتقاد آنها اجازه ولىّ شرط نباشد اجازه گرفتن، لازم نيست.]

(سؤال 648) كسى دو نفر فرزندان صغير خود را ازدواج نموده است و اكنون مى خواهند طلاق بدهند چون دختر در ايران و پسر در افغانستان است و مى خواهند

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 186

دختر را به افغانستان ببرند و براى دختر صغيره جدا شدن از پدر و مادر خيلى مشكل و سخت است مستدعى است حكم شرعى آن را بيان فرماييد.

جواب: اگر ولىّ صغيرها با رعايت مصلحت آنها عقد را واقع ساخته باشد اختيار طلاق دست آنها نيست و اگر بر خلاف مصلحت هر دو يا يكى از

آنها عقد را واقع ساخته باشد نسبت به هر كدام كه بر خلاف مصلحت بوده فضولى مى باشد و بعد از كبير شدن اختيار اجازه يا ردّ عقد را دارد.

(سؤال 649) دختر يتيم را حاكم شرع در امور حسبيّه اختيار دارد او را شوهر بدهد يا خير؟

جواب: در فرض مسأله حاكم شرع ولايت ندارد و اختيار ازدواج با خود اوست مگر اينكه بر فرض نادر، لزوم آن را به طور قطع احراز كند.

اسلام زوجين

(سؤال 650) آيا همانگونه كه زن مسلمان با مردى كه اسلامش مورد شك است نمى تواند ازدواج كند اگر زنى اسلامش مورد شك باشد مرد مسلمان هم نمى تواند با او ازدواج دائم يا موقّت بنمايد يا نه؟

جواب: هر كس اظهار اسلام كند چه مرد باشد و چه زن در صورت احتمال صدق، ازدواج با او مانعى ندارد و در غير اين فرض، ازدواج با او جائز نيست بلى اگر زنى مشكوك باشد كه مسلمان است يا اهل كتاب ازدواج موقّت با او مانع ندارد.

(سؤال 651) مسلمان ايرانى با زن مسيحى طبق مقررات مسيحيان ازدواج كرده و صيغه عقد اسلامى خوانده نشده و دو فرزند دارد پس از چند سال كار به جدايى كشيده شده. آيا شرعا آن دو فرزند تابع پدرند يا خير؟

جواب: اولاد تابع اشرف ابوين «1» است و اگر پدر جاهل به حرمت زن براى او بوده اولاد قطعا تابع او مى باشند.

______________________________

(1)- اشرف ابوين: هر كدام از پدر يا مادر كه بر خلاف ديگرى مسلمان باشند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 187

(سؤال 652) مولانا هل يجوز الزواج مع اتباع الفرقة الدروزيه؟

جواب: ان كانوا منكرين ضروريّة من ضروريات الاسلام مع علمهم بكونها من

ضرورياته لم يجز الزّواج معهم و الّا جرت فيهم احكام الاسلام.

[س- آيا ازدواج با پيروان فرقه دروزيه جايز است؟

ج- اگر آنها يكى از ضروريات اسلام را با علم و توجه به ضرورى بودن آن منكر باشند ازدواج با آنها جايز نيست وگرنه حكم اسلام بر آنان جارى مى باشد.]

(سؤال 653) اگر عقد دختر شيعه اى با مرد سنّى طبق مذهب سنى خوانده شود حقيقت اين عقد چگونه است؟

جواب: اگر عقد به نحوى خوانده شود كه طبق فتواى مرجع تقليد دختر صحيح نبوده آن عقد باطل است.

در عدّه نبودن زن

(سؤال 654) مردى زن خود را سه طلاق، داده است و بعد از مدتى براى اينكه دوباره با زن ازدواج كند گفته كه من در طلاق سومى راضى نبودم و ميل به طلاق دادن نداشتم، و البته كسى آن مرد را به طلاق دادن مجبور نكرده بود (صرفا به خاطر لج كردن و عصبانى شدن، طلاق سوم را داده بود) خلاصه پس از مدتى اين مرد دوباره با زن خود كه قبلا او را سه طلاق داده بود ازدواج مى كند و لكن قبل از اينكه هيچ گونه نزديكى يا دخول صورت گيرد زن از باب احتياط كه شايد حقيقتا سه طلاق واقع شده باشد به مرد مى گويد نبايد بين ما ازدواج صورت بگيرد و مرد هم قبول مى كند كه دوباره جدا شوند و ازدواج برقرار نشود، اما زن بدون اينكه از مرد دوباره طلاق بگيرد با مرد ديگرى ازدواج مى كند، آيا ازدواج اين زن با مرد دوم شرعى است يا خير و در صورت غير شرعى بودن، زن چه وظيفه اى دارد؟

جواب: مجرد عصبانى و ناراحت بودن در صورتى كه از روى

قصد و اراده طلاق داده باشد مضرّ به صحّت طلاق نمى باشد و در نتيجه ازدواج با ديگرى صحيح مى باشد بلى اگر ثابت شود كه از روى قصد و اراده، طلاق نداده بوده به عكس آن،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 188

ازدواج با او صحيح و ازدواج با ديگرى باطل مى باشد و در صورت شك، طلاق و ازدواج دوم محكوم به صحّت است.

(سؤال 655) با همسر شهيدى ازدواج نمودم و بعدا معلوم شد در عده شوهر بوده تكليف چيست؟

جواب: در فرض مسأله عقد باطل است و اگر دخول محقق شده باشد به همديگر حرام مؤبّد «1» مى باشيد.

(سؤال 656) زنى بعد از انقضاء عده طلاق رجعى ازدواج كرده و بعد معلوم شده كه زوج اول دو روز از عده طلاق مانده وفات كرده است و او از حين بلوغ خبر، عده نگه داشته. آيا وى پس از انقضاء عده وفات به زوج دومى حرام مؤبّد مى باشد، يا نه؟

جواب: احوط جدا شدن ابدى است اگر دخول شده باشد.

شرائط ضمن عقد

(سؤال 657) آيا مرد مى تواند ضمن عقد، شرط كند كه نسبت به زن مطلق العنان باشد و زن در مقابل او مطيع مطلق باشد؟

جواب: اگر منظور از مطلق العنان اين است كه حتى دستور به ارتكاب خلاف شرع بدهد يا زوجه را وادار به امورى كه مستلزم اضرار بر او است بنمايد صحيح نيست و اگر منظور، كارهاى جائز غير مستلزم اضرار به زوجه باشد مانع ندارد.

(سؤال 658) آيا زن مى تواند در ضمن عقد شرط كند كه شوهر بر او ولايت نداشته باشد و مثلا زن، مختار باشد و هرگاه خواست بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود؟

جواب: شرط مورد

سؤال باطل است.

(سؤال 659) زن ثروتمندى با مرد فقير هنگام ازدواج شرط كرده كه مرد از وى ارث نبرد و در قباله ازدواج هم قيد كرده اند، اكنون زوجه فوت شده آيا زوج از او ارث مى برد يا خير؟

جواب: اگر عقد دائمى بوده شرط مذكور، باطل است و زوج از او ارث مى برد.

______________________________

(1)- حرام مؤبّد: حرام هميشگى.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 189

موانع عقد

(سؤال 660) شخصى داراى چهار زن بود و تصميم گرفته يكى از آنها را طلاق دهد و بر حسب متعارف اين مناطق، طلاق نامه اى تنظيم و جهت اجراء صيغه طلاق آن را به شخص معتمدى مى دهد پس از چند روزى از آن شخص سؤال مى كند و جواب مى دهد صيغه طلاق را جارى نمودم و آن شخص يا اتكاء به آن پس از گذشت عده طلاق اقدام به ازدواج با زن ديگر مى كند و بعدا معلوم مى شود كه هنگام ازدواج هنوز صيغه طلاق چهارمى واقع نشده بوده، حال آيا زن پنجم كه در حال دارا بودن زن چهارم عقد شده حرام موبد مى شود يا نه يا بعد از انقضاء عده پنجمى مى توان او را عقد نمود؟

تكليف چيست؟ (امام جمعه رودان)

جواب: حرام مؤبّد نمى شود و پس از انقضاء عده زن چهارم در صورتى كه طلاق رجعى باشد اگر چه عده زن پنجم منقضى نشده باشد مى تواند با او ازدواج كند و اگر طلاق زن چهارم بائن «1» باشد در تزويج زن پنجم انقضاء عده زن چهارم لازم نيست.

(سؤال 661) شخصى در دوران قبل از بلوغ با پسر خاله خود عمل لواط انجام داده و اكنون طبق قرارداد پدر و مادر بنا شده است دختر خاله

اين شخص به ازدواج او در آيد آيا راه حلى براى حلّيت اين ازدواج وجود دارد؟

جواب: اگر برادر آن دختر در آن عمل شنيع لواط مدخول باشد هيچ راه حلّى وجود ندارد مگر اينكه يقين به دخول نداشته باشد و اگر بر عكس باشد يعنى او دخول كننده باشد نه مدخول در اين صورت خواهر دخول كننده بر مدخول حرام نيست.

(سؤال 662) لو اوقب البالغ رجلا بالغا هل يحرم عليه ام و اخت و بنت الملوط؟

(اخوانكم فى الخليج)

جواب: لا ريب فى حرمة المذكورات فى مفروض المسألة و انما الاشكال فيما اذا لم يكن الموقب بالغا. و السلام عليكم و رحمة اللّه.

______________________________

(1)- طلاق بائن: طلاقى است كه شوهر حق ندارد از طلاق منصرف گردد و به زن خود رجوع نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 190

[س- اگر شخصى بالغ با مردى، لواط كرد آيا مادر، خواهر و دختر شخص لواط شده بر لواطكننده حرام مى شود؟

ج- در مفروض سؤال در حرام شدن اشخاص ذكر شده شكى نيست بلى اشكال در جايى است كه لواطكننده بالغ نباشد.]

موارد جواز فسخ

(سؤال 663) مردى قبل از ازدواج با زوجه فعلى خود قدرت بر وطى داشته ليكن از بدو ازدواج با زوجه، عاجز از وطى مى باشد آيا احكام عنّين درباره وى جريان دارد يا خير؟

جواب: اگر از وطى زن ديگر نيز عاجز باشد حكم عنّين درباره او جارى است.

(سؤال 664) در يك سال مهلتى كه محكمه به عنين مى دهد اگر زوجه وى تمكين نكند و خود را در اختيار شوهر قرار ندهد پس از انقضاء مهلت يك سال و بقاء بيمارى در زوج، حق فسخ براى زوجه مى باشد يا خير؟

جواب: اگر با اقرار زوج يا

غير آن ثابت شود كه با فرض تمكين «1»، قدرت بر وطى نداشته زوجه مى تواند فسخ كند و و الا بايد تجديد مهلت شود.

(سؤال 665) شخصى در حال صحّت، ازدواج نموده و بعد از مدت يك سال گرفتار جنون شده است آيا زنش بدون طلاق مى تواند شوهر ثانى اختيار كند يا خير؟

جواب: اگر جنون عارضه به طورى شديد باشد كه حتى اوقات نماز را نتواند تشخيص بدهد زوجه او مى تواند نكاح را فسخ نموده و پس از انقضاء «2» عده ازدواج نمايد.

(سؤال 666) شخصى دختر غشى خود را سالم به شوهر داده و شوهر پس از مشاهده غش او كه اوائل ازدواج بوده درصدد تفحص برآمده اقارب و همسايگان نزديك وى گفتند كه اين دختر سالهاى متمادى است كه اين مرض را دارد در اين صورت شوهر حق فسخ دارد يا نه؟ وظيفه او در مورد مهريه و شيربها كه پدر دختر نقدا گرفته و مخارج ديگر عروسى چيست؟

______________________________

(1)- تمكين: مانع نشدن زن از زناشويى شوهر با وى.

(2)- انقضاء عدّه: تمام شدن آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 191

جواب:: اگر دختر و منسوبين او از ذكر عيب سكوت نموده و زوج به اعتقاد سالم بودن دختر اقدام به ازدواج كرده باشد حق فسخ ندارد بلكه اگر تصريح به سلامت دختر هم كرده باشند به نظر اين جانب جواز فسخ مشكل است و بايد احتياط شود و اما شيربهاء را اگر زوج با رضايت خود داده و عين آن موجود نباشد حق گرفتن عوض آن را ندارد و مخارج ديگر عروسى را هم هر كس به اختيار خودش خرج كرده باشد به عهده خودش مى باشد.

(سؤال 667)

بعد از ازدواج، روشن شده كه مرد يا زن يك چشم دارد آيا اين موجب فسخ مى شود يا نه؟

جواب: نابينا بودن يك چشم فى حدّ ذاته از مجوّزات فسخ نكاح نيست و در صورت ثبوت تدليس مانند سائر نقائص، احكام تدليس «1» بر آن مترتب مى شود.

(سؤال 668) اگر كسى با دخترى ازدواج و بعد متوجه شود كه راه حيض و ادرار وى يكى بوده است و پس از مراجعه به پزشك معلوم شود كه، مادرزادى بوده است و حامله هم نمى تواند بشود و متحمل مخارج عقد و عروسى هم شده است مستدعى است حكم شرعى را بيان فرماييد.

جواب: اگر ثابت شد كه راه حيض و ادرار يكى است زوج، خيار فسخ دارد، در صورتى كه ثابت شود سابق بر عقد بوده، ولى اگر دخول كرده باشد مهر را بايد بدهد مگر اينكه تدليس در كار باشد كه در اين صورت مهر را از تدليس كننده مى گيرند و تشخيص اين امور نياز به محكمه شرعيه دارد.

(سؤال 669) اگر زنى داراى عيب قرن «2» و غيره باشد و با عمل جراحى مى توان رفع عيب نمود، آيا شوهر حق عقد نكاح را دارد، يا نه؟

جواب: قبل از رفع عيب حق فسخ دارد ولى اگر فسخ نكرده باشد بعد از رفع عيب مشكل است.

______________________________

(1)- تدليس: فريب و ظاهرسازى.

(2)- قرن: استخوانى است در فرج زن كه مانع زناشويى شوهر مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 192

عقد موقّت

(سؤال 670) در مورد متعه دليل شيعه بر آن چيست؟ (تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: علماء اهل سنّت خودشان قبول دارند كه متعه در زمان رسول خدا (ص) حلال بوده و آيه 24 سوره نساء فَمَا

اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ دلالت بر آن دارد و آنها مى گويند خليفه دوم حرام كرده است و اماميه مى گويند چيزى را كه خدا حلال كرده است تحريم ديگرى حجت نيست.

اجازه ولىّ

(سؤال 671) الف: دختر باكره اگر با كفو شرعى صيغه بكند آيا اذن پدر لازم است؟

ب: ازدواج موقّت اگر فقط براى محرميت و به شرط عدم دخول باشد آيا بازهم اذن پدر لازم است؟

جواب: الف و ب- بنابر احتياط واجب اذن پدر يا جد پدرى لازم است.

(سؤال 672) اگر پدر تا بيست و پنج يا سى سالگى، دختر خود را تزويج نكند و دختر بخواهد با كفو شرعى صيغه بكند آيا اذن پدر لازم است؟

جواب: اگر دختر نياز شديد به ازدواج داشته باشد و پدر او از ازدواج با كفو شرعى و عرفى ممانعت كند اذن او از اعتبار ساقط مى شود.

(سؤال 673) اگر دختر بداند كه اذن ندادن پدر از جهت عيب دانستن صيغه است و الا اشكالى در بين نيست آيا بازهم اذن پدر لازم است؟

جواب: اگر مورد سؤال، از مفروض مسأله سابق نباشد بنابر احتياط واجب، اذن پدر يا جد پدرى لازم است.

برخى از احكام عقد موقّت

(سؤال 674) اصولا در عقد متعه بايد عقد به شكل صيغه اجراء شود و همان رغبت و تمايل كافى نيست؟

جواب: عقد بدون اجراء صيغه تعيين شده در رساله هاى عمليه صحيح نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 193

(سؤال 675) آيا مهريه كه در متعه به آن اشاره شده است اجبارى است؟

جواب: تعيين مهر از شرائط صحّت متعه مى باشد.

(سؤال 676) درباره متعه با اهل كتاب اگر خوف آن است كه مطرح كردن قرائت صيغه متعه موجبات توهين زنى از اهل كتاب را به اسلام فراهم آورد آيا مرد مى تواند در صورتى كه زن به آميزش علاقه و رضايت كامل داشته باشد تمايل و رغبت او را ملاك قرار داده و در دل

هم از طرف آن زن، صيغه متعه را قرائت كند؟

جواب: صحيح نيست بلى اگر فضولتا با رعايت شرائطى كه در رساله هاى عمليه ذكر شده است صيغه جارى شود و سپس زوجه آن را اجازه كند عقد صحيح مى شود.

(سؤال 677) عده زن متعه كه حيض مى بيند يا دو پاكى معتبر دانسته شده مقصود از اين تعبير چيست؟ و آيا اگر هنگام پايان مدت يا بخشيدن آن، زن پاك باشد اين پاكى جزء عدّه حساب مى شود يا نه و يا اگر حيض باشد جزء حيض معتبر در عدّه حساب مى شود يا نه؟

جواب: اگر انقضاء مدت يا بذل آن در حال طهر واقع شود يك طهر محسوب مى شود و اگر در حال حيض واقع شود بنابر احتياط، آن حيض را از عدّه محسوب نكند.

(سؤال 678) عده فسخ و انفساخ عقد متعه عدّه طلاق است يا عدّه پايان مدت متعه؟

جواب: به مقدار عدّه متعه.

(سؤال 679) در فسخ و انفساخ عقد دائم و موقّت و يا پايان عقد متعه يا بخشيدن آن از طرف شوهر، پاكى زن از حيض و نفاس شرط است يا نه؟

جواب: شرط نيست.

(سؤال 680) آيا همان طور كه در ضمن عقد دائم، زوجه مى تواند وكالت خود را شرط كند كه در مواردى بتواند به وكالت از طرف زوج، خود را مطلّقه نمايد در عقد منقطع هم مى تواند وكالت خود را شرط كند تا بتواند در مواردى باقيمانده مدت را ببخشد يا نه؟

جواب: بله مى تواند و اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 194

بعضى از احكام اولاد

(سؤال 681) آيا حق شير خوردن بچه به مدّت دو سال از حقوق لازمه است كه مادر نمى تواند شرعا بدون عذر و مانع

از آن مدت كمتر شير بدهد؟

جواب: در صورت امكان بر ولىّ طفل، لازم است كه حدّ اقل تا 21 ماه براى طفل، مرضعه پيدا كند ولى بر مادر طفل، واجب نيست مگر اينكه شير خوردن براى طفل، ضرورت داشته باشد و مرضعه ديگر يافت نشود.

(سؤال 682) نفقه ولد زنا بر پدر واجب است يا خير؟

جواب: ظاهرا واجب است.

(سؤال 683) اگر در اثر ملاعبه مرد اجنبى با زن اجنبيه، زن بدون دخول، حامله شده باشد فرزند ملحق به والدين مى شود يا خير؟

جواب: وجوب نفقه و محرميت و حرمت ازدواج ثابت است ولى توارث «1» مورد اشكال است و احتياط در مصالحه مى باشد.

(سؤال 684) اگر مردى با زن اجنبيه ملاعبه نمايد و دخول واقع نشود لكن زن در اثر جذب نطفه، حامله گردد آيا فرزند ملحق به آنان مى شود يا نه؟ و در صورت الحاق اگر دو مرد يا بيشتر به نحو مذكور با زن ملاعبه كرده باشند با قرعه تعيين پدر بايد نمود يا راه ديگرى وجود دارد؟

جواب: در صورت عدم وجود شبهه اگر چه جريان احكام زنا خالى از وجه نيست ولى احتياط ترك نشود يعنى در مسأله توارث، مصالحه نمايند و اما حرمت نكاح و وجوب نفقه ثابت است و در صورت تعداد افراد مذكور نسبت به وجوب نفقه، منفق «2» با قرعه تعيين مى شود ولى نسبت به حرمت نكاح بايد احتياط شود.

(سؤال 685) اگر مرد و زنى به اشتباه نزديكى كنند در صورتى كه اشتباه از دو طرف باشد يا يك طرف و زن، شوهر داشته باشد يا نداشته و فرزندى قبل و يا بعد از گذشتن شش ماه به دنيا آمد:

______________________________

(1)- توارث:

ارث بردن طرفين از يكديگر.

(2)- منفق: انفاق كننده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 195

الف: بچه ملحق به كيست؟

ب: تكليف بچه نسبت به ارث، محرميت و نفقه و خرجى او در مدت حمل و بعد از آن چيست؟ و اگر زن باكره بوده آيا حق مهر المثل دارد؟

جواب: ولد شبهه در جميع احكام، حكم ولد حلال را دارد و اگر از يك طرف، شبهه و از طرف ديگر، زنا باشد هر كدام حكم خود را دارد و اگر معلوم نباشد كه بچه از نطفه كسى متكوّن شده است بايد در تعيين آن به قاضى شرع مراجعه شود و اگر از طرف زن، زنا نباشد باكره باشد يا غير باكره حق مطالبه مهر المثل دارد.

محرميّت

(سؤال 686) در رابطه با علت محرم شدن به واسطه شير دادن، شرائطى در رساله ذكر شده شرط دوم آن اين است كه شير از زايمان باشد نه اينكه به واسطه مكيدن مثلا، شير در پستان زن يا مرد پيدا شود و شير بدهد لطفا توضيح بفرماييد كه منظور از مرد در شير دادن چه مى باشد؟

جواب: چون ممكن است پستان مرد هم شير پيدا كند در اين فرض هم مسأله را عنوان كرده ايم.

(سؤال 687) آيا مردى كه زن خود را طلاق داده و از زنش صاحب فرزند شده با مادر همسر مطلّقه خود محرم مى باشد يا نه؟

جواب: بله در فرض سؤال محرميّت باقى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 196

مسائل حقوق زن و شوهر

(سؤال 688) در تزاحم بين حق واجب شوهر و گناه زن، كدام مقدم است مانند اينكه شوهر به همسر خود بگويد بايد در خارج منزل كه مثلا همراه هم مى روند زن، خود را زينت و آرايش نمايد كه از نظر حق شوهر، اطاعت او واجب است و از نظر در معرض ديد نامحرم قرار دادن زينت و آرايش، بر زن حرام مى باشد؟

جواب: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق (يعنى در موارد معصيت و گناه نبايد از هيچ مخلوقى هر كس باشد اطاعت نمود).

(سؤال 689) اگر زن در اثر كار خود، اموالى به دست آورد و در زندگى مشترك خود با شوهرش صرف مخارجى نمود كه شرعا بر عهده شوهر واجب بوده آيا شوهر، مديون همسر خود مى باشد يا نه؟

جواب: اگر به شوهرش قرض داده باشد طلبكار مى باشد و اگر تبرعا خرج كرده باشد طلبكار نمى باشد، بلى مخارج خود زوجه كه بر زوج، واجب است اگر

زوج نپردازد مادامى كه زوجه، او را برئ الذّمة نكرده است طلبكار مى باشد.

(سؤال 690) زوجه غير مدخول بها قبل از گرفتن مهر در خارج شدن از منزل و نيز در آمدن به خانه شوهر موظف به اطاعت از شوهر خود مى باشد يا خير؟

جواب: احوط «1» اطاعت است.

(سؤال 691) اگر فعاليت و كار زن موجب شود كه از شوهرش جدا شود وظيفه او چيست؟ با اينكه شوهر، خرجى او را مى دهد؟

جواب: اگر مستلزم تضييع حق زوج باشد موقوف به رضايت زوج است.

______________________________

(1)- احوط: نظرى كه بيشتر به احتياط نزديك تر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 197

(سؤال 692) هرگاه شوهر از اداء حقوق واجبه امتناع نمود و نشوز كرد و حاكم شرع يا نتوانست جلو نشوز مرد را بگيرد و يا دسترسى به حاكم نبود آيا زوجه مى تواند متقابلا از اداء حقوق واجبه شوهر امتناع نمايد و ناشزه گردد؟ بعضى، جواز آن را به مشهور علماء نسبت مى دهند نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: بعيد نيست كه گفته شود حقوق زوجين در برابر هم است كه اگر يكى از آنها بدون عذر موجّه از اداء حق ديگرى ممانعت كند تا زمانى كه از نشوز برنگشته است ديگرى هم بتواند از اداء حقوق او امتناع ورزد.

(سؤال 692) آيا زن موظف است تمام كارهاى خانه را انجام دهد؟ و در صورت كوتاهى از انجام كارهاى خانه آيا شوهر حق تعرض و اهانت دارد؟

جواب: انجام دادن كارهاى خانه به عهده زن نيست مگر در صورت توافق و تراضى، و در هر صورت شوهر حق اهانت به زن ندارد.

(سؤال 694) آيا زن از درآمد مرد اصلا سهمى ندارد؟ در صورتى كه مرد در خارج از

خانه كار مى كند و زن در خانه، چه فرقى مى كند؟ هر دو كار مى كنند ولى زن تأمين اقتصادى ندارد و كاملا وابسته به مرد است؟

جواب: زن در درآمدهاى شوهرش سهيم نيست لكن مى تواند به شوهر خود بگويد من كارهايى كه در خانه انجام مى دهم حتى شيرى كه به بچه مى دهم اجرت مى گيرم بنابراين، زن هم استقلال اقتصادى دارد اما در مال خودش، نه در مال ديگرى، اگر چه در بسيارى از مصارف، احتياج به اذن شوهر دارد، اما در مالكيت، استقلال دارد يعنى مال خود زن است و شوهر بدون رضايت زن حق تصرف در مال او را ندارد.

(سؤال 695) مولانا هل يجوز للزوج اجبار الزوجه على التمكين بالقوة المادية لو امتنعت من عذر شرعى؟

جواب: يجب على الزّوجة التّمكين و ان كرهته و للزّوج حملها عليها لو لم يستلزم اضرارا بها و لكن يجب مع ذلك رعايت مراتب الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر و صيانة الكرامة الانسانيّة.

[س- اگر زوجه بدون عذر شرعى از نزديكى شوهر، ممانعت كرد آيا شوهر مى تواند او را از راه زور وادار به نزديكى نمايد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 198

ج- بر زوجه واجب است تمكين از شوهر هر چند با كراهت از آن و اگر مستلزم ضررى بر زوجه نباشد شوهر، حق دارد او را به تمكين، مجبور سازد ولى با اين حال مراتب و شرائط امر به معروف و نهى از منكر و نيز كرامت انسانى لازم است مراعات گردد.]

(سؤال 696) آيا كارهاى زوجه كه ارتباطى با حق شوهر ندارد نظير وصيّت نمودن چه وصىّ او شوهر او باشد يا غير و يا نيابت ديگران و

يا شوهر و يا وصىّ و نائب شدن خود زوجه از غير شوهر بايد با رضايت شوهر انجام شود يا نه؟

جواب: اگر مستلزم تضييع حق شوهر نباشد اذن او شرط نيست.

(سؤال 697) زن علاقه شديد به بچه دار شدن دارد و مرد هم مطابق گواهيهاى پزشكى امكان بچه دار شدن ندارد آيا از نظر شرع، طلاق دادن جايز است يا نه؟

در صورت عدم، ظلم بر زن نيست؟

جواب: در فرض سؤال، زوجه حق اجبار به طلاق ندارد و در صورت كراهت شديده، گرفتن طلاق خلع بستگى به توافق در بذل دارد و احكام شرعيه تابع مصالح است و ظلم در آن تصور ندارد.

(سؤال 698) در افضاء «1» زن كه پيش از نه سالگى توسط شوهر انجام شده در رسالۀ توضيح المسائل مرقوم فرموده ايد علاوه بر مهر و ديه كامله، نفقه او را بايد تا آخر عمر او بدهد، حال اگر با وسائل پزشكى روز چنين زنى كاملا جراحى و معالجه شد و شوهر نمود باز نفقه او بر شوهر اول، تا آخر عمر، لازم است؟

جواب: بنابر احتياط، لازم است.

(سؤال 699) در موردى كه مرد از نزديكى با دختر باكره عاجز باشد ولى از نزديكى با غيره باكره عاجز نباشد آيا حكم عنين مثل حق فسخ زوجه باكره و امهال حاكم شرع به او تا يك سال جريان دارد يا نه؟

جواب: حكم عنين در فرض مسأله جارى نيست و اگر تا چهار ماه نتواند مواقعه كند زوجه مى تواند به قاضى شرع مراجعه نمايد تا اينكه قاضى شرع، زوج را وادار كند يا خود را معالجه نمايد و يا زوجه خود را طلاق بدهد.

______________________________

(1) افضاء: يكى شدن مخرج بول و

حيض زن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 199

(سؤال 700) و در مورد فوق الذكر، شوهر مى تواند با انگشت خود يا چيز ديگر، بكارت زوجه باكره خود را از بين ببرد و زوجه حق جلوگيرى از اين عمل را دارد يا نه؟

جواب: شوهر چنين حقى ندارد.

(سؤال 701) بچه دار شدن آيا حق شرعى زوج است يا زوجه و به هر حال در صورت تزاحم و تعارض به اين شكل كه يكى از آنان بچه بخواهد و ديگرى بدون عذر شرعى موجّه، بچه نخواهد تكليف چيست و حق كدام مقدم است؟

جواب: در فرض مسأله، حق زوج مقدم است.

(سؤال 702) عزل منى را بدون اجازه و رضايت همسر دائمى اكثر فقها مكروه مى دانند نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: كراهت دارد.

(سؤال 703) هرگاه شوهر، زن خود را ملزم به ترك واجب يا فعل حرام نمود و بدون اطاعت زن، حاضر به زندگى و معاشرت با او نشد و او را تنها گذاشت، نفقه بدهد يا ندهد در اين گونه موارد:

يك: آيا زن مى تواند به منظور اجتناب از گناه، شوهر خود را ترك كند و قهرا حقوق مشروع شوهر نيز تضييع مى شود، يا نمى تواند؟

دو: اگر شوهر وضع را ادامه داد و به طلاق او نيز راضى نشد ولى نفقه او را مى دهد آيا حاكم شرع مى تواند زن را طلاق دهد يا نه؟

سه: اگر شوهر او را بين طلاق يا انجام گناهان ذكر شده مخيّر نمود اختيار طلاق بر زوجه واجب است هر چند به عسر و حرج بيفتد يا نه؟

جواب: 1- شوهر حق ندارد زن خود را به خلاف شرع ملزم كند و اگر ملزم كند اطاعت او نسبت به ارتكاب خلاف شرع

جايز نيست ولى نسبت به حقوق مشروع او بايد اطاعت كند.

2- اگر تمام حقوق واجبه زوج را اداء كند حاكم شرع حق طلاق ندارد و اگر تمام حقوق او را اداء نكند حاكم شرع بايد او را وادار كند كه يا حقوق زوجه خود را اداء كند و يا او را طلاق بدهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 200

3- اختيار طلاق در دست شوهر است و با مخيّر كردن زوجه بين طلاق و گناه اختيار طلاق بر زوجه واجب نمى شود، بلكه او نبايد مرتكب خلاف شرع شود و زوج اگر خواست، طلاق مى دهد و اگر نخواست طلاق نمى دهد.

(سؤال 704) در بعضى خانواده ها يك سرى خواسته هاى نامشروع از ناحيه مرد و زن نسبت به يكديگر احيانا وجود دارد و قهرا بى اعتنايى به آنها عوارض منفى از قبيل درگيرى و تشديد اختلاف و احيانا كتك كارى و بسا طلاق را هم به دنبال دارد، تا چه اندازه بايد در برابر اينگونه خواسته ها مقاومت نمود؟ و آيا عوارض ذكر شده بعضا مجوّز بعضى امور نامشروع نمى باشد؟

جواب: هر يك از افراد خانواده موظّف است كه خودش مرتكب خلاف شرع نشود و با رعايت شرائط نهى از منكر سايرين را هم از ارتكاب خلاف شرع ممانعت كند و در صورت فقدان شرائط نهى از منكر وظيفه نهى از منكر ساقط مى باشد.

(سؤال 705) زنى در خانه شوهرش چهل سال يا بيشتر انجام وظيفه همسرى نموده و زحمات بسيارى متحمّل گشته و كارهاى خانه را انجام داده. فعلا مرد مى خواهد او را طلاق بدهد آيا مى توان حق الزحمه در مقابل زحمات پنجاه ساله او قرار داد يا نه؟ در صورت عدم، آيا انصاف

است بعد از پنجاه سال طلاق داده شود كه موجب بدبختى او گردد؟

جواب: زوجه هر چه كسب كرده و به شوهرش نبخشيده باشد متعلق به خودش مى باشد و هرچه به دستور شوهرش كار كرده و قصد تبرّع «1» نكرده باشد حق مطالبه اجرت دارد.

______________________________

(1)- تبرع: مجانى و بدون عوض.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 201

مسائل تلقيح

(سؤال 706) چنانچه براى داشتن بچه، مرد از هر نظر سالم باشد و نقص، متوجه زن باشد آيا مى توان با عاريه گرفتن تخمك از زن ديگر و تركيب آن با منى مرد، تشكيل جنين داده و سپس اين جنين را به زن منتقل نمود؟ (اين روش هم اكنون در كشورهاى غربى شيوع زيادى پيدا كرده است) و اهداءكننده تخمك هيچ گونه ارتباط حضورى و فيزيكى با مرد نداشته بلكه در بيمارستان ها اين تخمك ها براى فروش آماده و قابل عرضه است در اين صورت منى از مرد بوده و تخمك از زن اهداء كننده اى كه ناشناس است و جنين در شكم همسر مرد به مدت 9 ماه همانند حاملگى طبيعى بايد مسير رشد و تكامل خود را طى نمايد چنانچه نظر شرع مقدس پيرامون اين موضوع منفى باشد تحت چه شرايطى بلا مانع است؟

جواب: اگر تلقيح به وسيله غير زوج باشد مسلما جائز نيست و اگر به وسيله زوج باشد آن هم اشكال دارد و در صورتى كه عقيم بودن با معالجه مداوا نشود معلوم مى شود كه مصلحت در بچه دار شدن او نيست و على اىّ حال چنين كارى بشود بچه ملحق به صاحب نطفه است و نسبت به صاحب تخمك و زنى كه نطفه در رحم او قرار داده شده

لازم است احتياط رعايت شود.

(سؤال 707) و اگر اشكال متوجه مرد باشد و زن سالم باشد و با عاريه گرفتن منى مرد ديگرى از بيمارستان بدو هيچ گونه ارتباطى بين اهداءكننده منى با زن منظور و يا اگر اشكال متوجه مرد و زن باشد و نتوانند اشكال آنان را رفع نمايند ولى با عاريه گرفتن جنين از زوج ديگرى بدون هيچ گونه ارتباطى بين اين زن و شوهر و آن زوج اهداءكننده جنين و انتقال به رحم زن پس از مدت 9 ماه وضع حمل مى نمايد در هر صورت آيا اين عمل جائز است شرعا؟

جواب: جائز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 202

(سؤال 708) اگر براى حلّ شرعى مشكل فوق (بچه دار نشدن عده زيادى) فكرى نشود ممكن است خانواده هاى زيادى متلاشى گردد و به طلاق و جدايى منجر شود.

(عده اى از مسلمانان انگلستان)

جواب: در برابر مقدرات الهى بايد صبر نمود.

(سؤال 709) اخيرا با پيشرفت علوم، تلقيح به شكل عاريه گرفتن تخمك زن معمول شده است و تخمك زن، همان مادّه اى است كه به آن «اوول» گفته مى شود و در اثر جفت شدن با «اسپرم» كه ماده اى است در منى مرد، جنين درست مى شود حال آيا اين كار جايز است يا نه و بر فرض جائز نبودن آيا بچه متولّد از آن، حكم بچه از زنا را دارد يا وطى به شبهه و تكليف ارث و محرميّت و نفقه و ازدواج او نسبت به مرد و زنى كه منى و تخمك از آنها مى باشد و نيز زنى كه تخمك در رحم او رشد كرده چيست؟

جواب: اگر مستلزم ارتكاب خلاف شرع ديگرى باشد مسلّما جائز نيست و در غير

اين فرض نيز محل اشكال است و در صورت وقوع بايد در تمام احكام مادرى و فرزندى در بين آن دو زن و بچه احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 203

مسائل جلوگيرى و سقط جنين

[جلوگيرى]

(سؤال 710) يكى از راههاى جلوگيرى از آبستنى كه بسيار متداول است بستن لوله هاى زن يا مرد است و اهل فنّ مى گويند هر وقت آنها بخواهند مى توانند با يك عمل جرّاحى آن را مجدّدا بازنمايند آيا اين عمل مصداق عقيم نمودن حرام است يا نه؟

جواب: اگر باز كردن آن ممكن باشد حكم عقيم كردن را ندارد بنابراين اگر اين عمل مستلزم خلاف شرعى نباشد مثل اينكه به وسيله خود زوجين انجام گيرد اشكال ندارد و اگر مستلزم ارتكاب خلاف شرع باشد مثل اينكه مستلزم نظر به عورت باشد حتى به وسيله مماثل هم در غير حال ضرورت جايز نيست. لكن جلوگيرى هاى موقت ديگر مانند عزل و استفاده از قرص و آمپول با تجويز پزشك متخصص اشكال ندارد.

(سؤال 711) عقيم كردن دائم مرد يا زن در چه صورت جايز است و حدّ ضرورت براى عقيم كردن دائمى و ملاك آن چيست؟

جواب: اگر معالجه و سلامت زن يا مرد بر آن منحصرا متوقّف باشد يا بدانيم بچه اى كه ممكن است متولد شود عقب مانده بدنى يا عقلى خواهد بود مانعى ندارد و الّا محلّ اشكال است.

(سؤال 712) همسرم مسلول و تحت نظر پزشك مى باشد و هم اكنون حامله است و اطباء اظهار مى دارند كه وى نبايد ديگر حامله شود چون براى جنين اثر غير مطلوب دارد از اين رو اگر همگام زايمان رحم او مسدود شود اشكال شرعى دارد يا خير؟

جواب: اشكال دارد، ولى جلوگيرى

از حمل به واسطه عزل در حال انزال اشكال ندارد.

(سؤال 713) آيا فرزنددار شدن و تنظيم خانواده كه از حقوق شخصى پدر و مادر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 204

مى باشد، مى تواند از حقوق جامعه نيز تلقّى گردد و با توجه به مشكلاتى كه فرزند زياد در جامعه ايجاد مى كند در مواردى، حاكم اسلامى با توجه به مصالح اجتماعى و ضرورتهاى آن از اين حق استفاده كند؟ و مثلا قانونى براى تشويق جامعه به تحديد نسل ايجاد كند يا الزام به تحديد نسل نمايد؟

جواب: اگر حاكم شرع خبير، احيانا مصلحت جامعه را در كنترل و تنظيم خانواده تشخيص دهد تشويق جامعه نسبت به آن مانعى ندارد ولى با راهنمايى نسبت به راههاى حلال و منع از راههاى حرام از قبيل سقط جنين و امثال آن. و الزام به تحديد نسل جايز نيست.

(سؤال 714) به طور كلّى در صورت تزاحم بين كثرت كمّى مسلمانان با كثرت كيفى آن از جهت آموزش، سلامت، ايمان و تربيت سالم، آيا با توجه به ادلّه اى كه كثرت فرزند در شرع، مطلوب شمرده مى شود، كدام مقدم است؟

جواب: موارد بر حسب ازمنه و امكنه مختلف است.

(سؤال 715) اگر روش پيشگيرى از فرزنددار شدن، متوقف بر حرامى مانند نگاه كردن پزشك به عورت باشد، در چه حالتى اين حرمت برداشته مى شود آيا محدود به صورتى مى شود كه ضرر به سلامتى بچه يا مادر شيرده يا ترس از بيمار شدن فرزند جديد يا مشقّت در تحمّل نفقه باشد- كه برخى از فقها متعرض آن شده اند- يا شامل هر نوع ضرر و يا رعايت مصلحتى مى شود؟

جواب: ارتكاب امر حرام جايز نيست مگر در صورت تزاحم با

مصلحت لازم الاستيفايى كه شرعا اهم باشد و در اين جهت، موارد مختلف است.

سقط جنين

(سؤال 716) سقط جنين قبل از دميده شدن روح و بعد از آن در صورتى كه بقاء آن براى مادر يا جنين ضرر (اعم از مرگ يا مريضى شديد يا غير شديد) داشته باشد چگونه است؟ و آيا ضرورتهاى اجتماعى- اقتصادى مجوّز سقط جنين قبل از دميده شدن روح مى تواند باشد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 205

جواب:: اسقاط جنين مطلقا (چه روح دميده شده باشد يا نه) حرام است، بلى قبل از دميده شدن روح، اگر به تشخيص پزشك متخصص زنده ماندن مادر متوقف بر آن باشد يا اينكه بقاء جنين در رحم، مستلزم معيوب شدن و ناراحتى غير قابل تحمّل براى مادر باشد اشكال ندارد.

(سؤال 717) در صورتى كه پزشكان در دوران حمل، تشخيص دهند به ظنّ قوىّ كه فرزند در شكم مادر معيوب است و به دنيا آمدن وى باعث گرفتارى بچه و خانواده و جامعه مى شود آيا پيش از نفخ روح يا پس از نفخ روح جايز است آن را اسقاط كنند؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 718) آيا سقط جنين با رضايت پدر و مادر پيش از نفخ روح انسانى و صدق انسان شدن چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 719) در صورت تحقق زنا، آيا استفاده از روشهاى پيشگيرى، واجب و لازم است يا نه؟

جواب: واجب نيست و بعد از انعقاد، اسقاط آن حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 206

مسائل اختلافات خانوادگى

(سؤال 720) از زن شوهردار فرزندى متولد مى گردد زن و شوهر متفقا ولد را از شوهر نفى مى كنند. در اين مورد سؤالهاى ذيل مطرح مى شود:

1- آيا لعان، مورد دارد يا خير؟

2- بر فرض كه لعان مورد نداشته باشد با اظهارات زوجين

مبنى بر نفى او نفى ولد ثابت مى گردد يا خير؟

3- در صورتى كه اظهارات ايشان براى نفى ولد كافى نباشد و آنان علم داشته باشند به نفى ولد و اينكه مولود از يك رابطه نامشروع به دنيا آمده تكليف آنان چيست؟

جواب: 1- در مفروض سؤال، لعان مورد ندارد.

2 و 3- اگر به ثبوت شرعى نرسد مأخوذ «1» به اقرارشان مى شوند ولى ادّعاى آنها مسموع نيست مثلا حق مطالبه نفقه از آن فرزند ندارند ولى نفقه او را با رعايت شرائط ديگر بايد بدهند.

(سؤال 721) در اختلاف بين زن و شوهر، زن ادعا مى كند كه شوهر مرا از خانه بيرون كرده است و نفقه مرا نداده است و شوهر نيز ادعا مى كند كه زنم خودش از خانه بيرون رفته و ناشزه شده است، بنابراين مستحق نفقه نيست، آيا اين، دو دعوا تلقى مى شود كه بايد در اينجا هر كدام اقامه بيّنه كنند و اگر نتوانستند اقامه بيّنه نمايند آيا براى فصل خصومت، تحليف طرف مقابل لازم است يا خير؟ و اگر يك دعوا باشد كدام مدعى و كدام منكر حساب مى شوند و اگر مدعى نتواند اقامه بيّنه نمايد آيا قسم متوجه منكر مى شود يا نه؟ (دادگسترى شهرستان قم)

______________________________

(1)- مأخوذ به اقرار: محكوم نمودن فردى نسبت به آنچه به ضرر خود اعتراف نموده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 207

جواب:: در فرض مسأله بعيد نيست كه زوجه مدعى، و زوج منكر، محسوب شود كه اگر زوجه نتواند ادعاى خود را ثابت كند مى تواند به زوج قسم بدهد.

(سؤال 722) اگر زوجين در اصل نكاح، اتفاق و در دوام و انقطاع خلاف كنند و دليلى در كار نباشد قول كدام

مقدم است؟

جواب: قول مدعى دوام با خوردن سوگند مقدم مى باشد.

(سؤال 723) اگر زوجين در اصل طلاق اتفاق داشته باشند و در رجعى و خلعى بودن خلاف كنند و دليلى در كار نباشد قول كدام مقدم است؟

جواب: قول مدعى رجعى، با خوردن سوگند مقدم مى باشد

(سؤال 724) زن در حال نشوز كه معلوم نيست به خانه شوهر برگردد آيا حق دارد جهيزيه خود را مطالبه كند يا نه؟

جواب: زوجه اختيار جهيزيه خود را دارد.

(سؤال 725) زن ناشزه را حاكم به جرم نشوز مى تواند تعزير كند يا اينكه مجازات آن همان قطع نفقه و مراحلى است كه قرآن مجيد به اختيار شوهر قرار داده است؟

جواب: در فرض سؤال بايد شرائط نهى از منكر ملحوظ شود.

(سؤال 726) در صورتى كه زوجه بدون مجوّز شرعى و قانونى به بهانه هاى بى اساس از زوج تمكين نكند و حاكم شرع نيز حكم به لزوم تمكين نموده آيا حاكم مى تواند زوجه را تعزير نمايد يا نه؟ و اگر نمى تواند يا مؤثر نباشد تكليف زوج چيست؟

جواب: تقصير زوجه در عدم تمكين در صورت ثبوت آن مانند سائر معاصى تعزير دارد و اگر تعزير ممكن يا مصلحت نباشد يا اينكه تأثير نداشته باشد و موعظه و متاركه و زدن زوجه در حدّى كه مستلزم ديه نباشد نيز مؤثر نباشد حاكم شرع يك نفر از طرف زوج و يك نفر از طرف زوجه را حكم قرار مى دهد.

(سؤال 727) خانمى در اثر عدم شناخت لازم در آغاز ازدواج گرفتار شوهرى شده است كه هيچ نوع سازش اخلاقى و روحى با او ندارد و به همين جهت حاضر است مهريه و هر حقى داشته باشد به وى بذل

كند تا خود را آزاد سازد، و او هم اكنون مدت هشت سال تمام است كه در منزل پدر و جدا از شوهرش زندگى مى كند، ولى شوهر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 208

به علت لجاجت و آزار دادن حاضر به طلاق نيست و از طرفى براى اثبات عسر و حرج كه مورد نظر دادگاه باشد مدارك محكمه پسند وجود ندارد آيا هشت سال زندگى توام با ناراحتيهاى روحى نشانى از عسر و حرج نمى تواند باشد؟

جواب: اگر زوج حقوق زوجه خود را تضييع كند و به او ستم روا دارد، بايد قاضى شرع او را وادار كند كه يا حقوق زوجه خود را اداء كند و يا او را طلاق دهد و اگر حقوق او را تضييع نكند و به او ظلم ننمايد بايد زوجه به خانه شوهر خود برگردد و با همديگر مطابق موازين شرعيه زندگى نمايند، و مجرد 8 سال در خانه پدر بودن دليل نمى شود كه لجاجت از طرف زوج است و از طرف زوجه نيست.

(سؤال 728) اگر شوهر، زوجه را از غير جهت نفقه اذيت بكند و زندگانى زن و شوهر دشوار بشود آيا حاكم شرع يا وكيل مجاز، حق دارد او را طلاق بدهد يا نه؟

جواب: در فرض مسأله اگر زوجه به قاضى شرع مراجعه كند قاضى شرع بايد زوج را وادار كند كه يا به زوجه خود ظلم نكند و يا با اداء حقوق، او را طلاق بدهد.

(سؤال 729) همسر زنى سالها او را بدون نفقه و يا طلاق رها كرده و به يك شهر يا كشور ديگرى مسافرت كرده و اصرار افراد و خود زن در مورد قبول نفقه و

يا طلاق مؤثر واقع نمى شود تكليف زن چيست؟

جواب: در فرض سؤال مى تواند به قاضى شرع مراجعه كند تا در صورتى كه براى قاضى شرع ثابت شود كه شوهر هم از انفاق و هم از طلاق امتناع مى ورزد او را طلاق دهد.

(سؤال 730) 1- زوجه پس از اجراى عقد هنوز به خانه شوهر نرفته مى گويد از شوهر خود متنفرم و حاضر نيستم با وى زندگى نمايم و مهر خود را بر او حلال مى كنم تا طلاق دهد و زوج به هيچ عنوان حاضر نمى باشد او را طلاق دهد و قصد دارد او را معلّقه بگذارد، با توجه به اينكه معلّقه گذاشتن زوجه، موجب اضرار و باعث عسر و حرج اوست كه در سن جوانى از تمام جهات زندگى محروم بماند در اين صورت حاكم شرع مى تواند زوج را مجبور به طلاق نمايد يا نه؟

2- در صورتى كه حاكم شرع زوج را مجبور به طلاق كند ولى زوج هيچ گونه به دادن طلاق حاضر نباشد آيا حاكم با در نظر گرفتن ادله عسر و حرج خودش مى تواند طلاق دهد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 209

جواب:: 1 و 2- اگر حرجى بودن زندگى با زوج مستند به زوج باشد بعيد نيست كه قاضى شرع بتواند زوج را وادار به طلاق، و در صورت امتناع او، قاضى شرع اقدام به طلاق نمايد، ولى اگر مستند به زوجه باشد مشكل است.

(سؤال 731) معيار در عسر و حرج كه موجب طلاق گردد چيست؟ آيا مربوط به عرف است و يا تنها تشخيص آن با نظر حاكم شرع مى باشد؟

جواب: تشخيص آن با قاضى شرع جامع الشرائط است و قاضى شرع

جامع الشرائط فتوى طبق نظر خود حكم مى كند و قاضى شرع منصوب «1» از طرف او تابع نصب است در غير اين فرض كسى حق حكم ندارد و اگر حكم كند حكمش نافذ «2» نيست.

(سؤال 732) دخترى هنگام عقد با يك مرد غير ايرانى شرط كرده مدت ده سال در قم سكونت نمايد و زوج قبول كرده است ولى زوج پس از دو سال زندگى به اين شرط پشت پا زده و با مراجعت به وطن خود در خارج ايران خواهان رفتن زوجه به آن كشور مى باشد؛ اما زوجه به استناد شرائط منعقده حين عقد نمى خواهد از ايران به كشور خارج مهاجرت نمايد و در نتيجه در موضعى قرار گرفته كه چاره اى جز درخواست طلاق ندارد، على هذا دو سؤال ذيل مطرح است: 1- آيا حق طلاق به عهده زوجه قرار مى گيرد يا خير؟ 2- چنانچه زوج به درخواست زوجه پاسخ مثبت گفته و طلاق بدهد آيا زوجه به تمام مهريه معينه حق دارد يا كمتر از آن؟

جواب: در فرض سؤال، اختيار طلاق در دست زوجه نيست ولى بر او واجب نيست كه از ايران قبل از پايان مدت اشتراط، خارج شود و در اين فرض اگر زوج از اداء حقوق او با رعايت شرط مذكور امتناع نمايد زوجه مى تواند به مقام صالح قضايى مراجعه كند تا قاضى شرع، زوج را مجبور كند كه يا حقوق زوجه خود را اداء نمايد و يا او را مطلّقه كند و اگر زوج، طلاق رجعى بدهد يا اينكه طلاق ندهد، زوجه حق مطالبه تمام مهر خود را دارد و اگر به طلاق خلع توافق نمايند هر چه در برابر

طلاق، بذل كرده باشد متعلق به زوج است و زوجه حق مطالبه بقيه را دارد.

______________________________

(1)- منصوب: نصب و تعيين شده از طرف مقام صالح.

(2)- نافذ: لازم الاجراء.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 210

(سؤال 733) معمول است خانواده ها به خواستگارى دختر مى روند و كار خير هم تمام مى شود و در شب زفاف پسر مى بيند وى باكره نيست در صورتى كه در سند ازدواج هم دوشيزه نوشته است، آيا مى توان گفت عقد مبنيا عليه (يعنى باكره) واقع گرديده تا با فاقد بودن آن، امكان طلاق ميسّر گردد يا نه در حالى كه اگر از اول پسر مى دانست اصلا تمايل نشان نمى داد؟

جواب: زوج حق طلاق دارد ولى احكام تدليس در صورتى مترتب مى شود كه يا بكارت در ضمن عقد اسم برده شود و يا قبل از عقد گفتگوى بكارت شده و عقد مبنى بر آن جارى شده باشد و مجرد سكوت دختر و اولياء و اعتقاد زوج به باكره بودن دختر و ثبت در دفتر، تدليس نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 211

مسائل طلاق

شرائط طلاق

(سؤال 734) عدالت دو مردى كه بايد اجراء صيغه طلاق را بشنوند آيا بايد براى شوهر زن محرز باشد يا براى وكيل و نائب او كه مى خواهد صيغه را بخواند يا هر دو تكليف طلاقهايى كه واقع مى شوند و شوهر، اصلا توجه به عدالت و فسق شهود و شرط بودن حضور آنها ندارد چيست؟

جواب: احراز عدالت آن ها بر مجرى صيغه طلاق لازم است و احراز زوج شرط نيست بلى اگر فسق آنها بر زوج ثابت باشد صحّت طلاق مشكل است.

(سؤال 735) مولانا، من المعروف لدى العامة وقوع الطلاق الثلاث بلفظ واحد و لكن فى قوانين

حكوماتهم يقع طلقة واحدة و من المعروف ايضا انه لو رجع منهم الينا لفصل مثل هذه المشكلة يجب علينا ان نعمل طبقا لقاعدة الالزام و لكن المشكلة تثور باىّ راى يجب الزامهم راى المذهب او راى القانون و المفروض ان راى السلطان يجب اتّباعه عندهم؟ (اخوانكم فى الخليج) جواب: يحكم بوقوع طلقة واحدة فى مفروض السؤال.

[س- معروف است كه اهل سنّت، انجام سه طلاق را با يك جمله و در مجلس واحد، معتبر مى دانند ولى طبق قوانين حكومتى آنها وقوع سه طلاق را در يك مجلس، يك طلاق مى دانند و از طرفى معروف است هرگاه آنها براى اين گونه مسائل به ما شيعيان رجوع نمودند بايد طبق قاعده الزام، يعنى: «به آنچه خود مى گويند آنان را ملزم نماييد» عمل نماييم حال، سؤال اين است كه در مسأله طلاق كه به ما رجوع مى كنند آيا طبق فتواى علماء مذهبشان نظر بدهيم يا طبق قوانين دولتى آنها؟ و از سوى ديگر آنها بر اساس عقائد خود، قوانين دولت ها را هر چه باشد لازم العمل مى دانند.

ج- در فرض سؤال، بايد به وقوع يك طلاق، حكم نمود.]

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 212

(سؤال 736) اگر زن و شوهرى در وضعيتى قرار بگيرند كه زمينه ادامه زندگى برايشان موجود نباشد و بدون اينكه هيچ گونه امتيازى از يكديگر بخواهند بگيرند صرفا به علت فرار از مشكلاتى كه از طرف والدين بوجود آمده و بعضى مسائل جزئى ديگر در رابطه با زندگى مشتركشان از هم جدا شوند و طلاق صورت گيرد اين چه نوع طلاقى مى باشد؟ ضمنا در رساله امام خمينى طلاق بائن را پنج نوع ذكر مى كنند، اين طلاق از

كدام قسم است؟

جواب: اگر مرد در مقابل طلاق چيزى نگرفته و از حقوق زن هم چيزى اسقاط نشده در مقابل طلاق، و از آن چهار قسم اول بائن هم نبوده، طلاق رجعى است.

(سؤال 737) الف- در طلاق رجعى كه اخراج زن از خانه حرام است مقصود، وجوب نفقه او بر مرد است؟ ب- و حكم نفقه زن در اقسام طلاق بائن چيست؟

جواب: الف- علاوه بر وجوب نفقه، اخراج از خانه اى كه در حال طلاق در آنجا بوده در غير مورد استثناء، جائز نيست.

ب- نفقه زن، در طلاق بائن بر عهده زوج نيست.

(سؤال 738) طلاقى كه به اذن حاكم داده مى شود در مواردى كه ذاتا قابل رجوع باشد مرد مى تواند رجوع كند يا خير؟

جواب: قبل از انقضاء عده، زوج حق رجوع دارد.

(سؤال 739) اگر دخترى مدخوله باشد از دبر و قبل حد اقل به اندازه حشفه ولى بنا به تشخيص پزشك مربوطه ازاله بكارت صورت نگرفته باشد يعنى بكارت باقى مانده باشد:

الف- چنين دخترى را اگر شوهر طلاق دهد براى رجوع شوهر در مدت مقرر (قبل از پايان يافتن مدّت عدّه طلاق) آيا اجازه پدر دختر لازم است؟

ب- براى ازدواج همين دختر با شرائط فوق با يك مرد ديگر چطور؟

ج- اگر اجازه پدر ضرورى است آيا شوهرى كه او را طلاق داده اگر تا قبل از پايان عدّه طلاق، رجوع كند بايد با اجازه پدر دختر، صيغه عقد مجدّد بخواند يا صرف رجوع كافى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 213

جواب:: الف و ب- در موردى كه شرعا رجوع ممكن است، اذن پدر زوجه شرط نيست ولى چون هنوز باكره است بعد از طلاق و انقضاء

مدت عده اگر نخواهد به عقد جديد با زوج اول و يا كس ديگر ازدواج كند، احتياط آن است كه به اذن ولىّ باشد مگر اينكه زن و خواستگار او هم شرعا و هم عرفا كفو يكديگر باشند ولى پدر لج مى كند كه در اين صورت رضايتش معتبر نيست.

ج- احتياط واجب آن است كه به عقد جديد باشد.

طلاق خلع

(سؤال 740) اگر شوهرى زن خود را مورد سبّ و شتم و ضرب قرار داد تا مهريه يا مال ديگرى به او ببخشد و او را طلاق دهد آيا اولا: اين كار مشروعيّت دارد و گرفتن آنها بر مرد جايز و حلال است؟ و ثانيا: طلاق او رجعى است يا خلع؟

جواب: اگر به منظور درخواست طلاق خلع [يعنى تمليك مهريه يا مال ديگرى توسط زن به شوهر جهت طلاق دادن] باشد علاوه بر حرمت اصل آن، خلع، باطل است و زوج مالك بذل نمى شود و اگر مجرى صيغه طلاق خود زوج باشد و دنبال خلع، صيغه طلاق هم خوانده باشد يا اينكه به وكيل، وكالت داده باشد كه به دنبال خلع، صيغه طلاق هم جارى كند و وكيل هم طبق وكالت، عمل كرده باشد طلاق، رجعى، واقع مى شود و در غير اين فرض [يعنى مواردى كه صيغه طلاق به دنبال بخشيدن آنچنانى زن توسط زوج يا وكيل او خوانده نشود و فقط صيغه خلع خوانده شود و يا موردى كه وكيل فقط در خلع وكيل بوده نه در طلاق و با اين حال طلاق را خوانده باشد] اصلا طلاق واقع نمى شود و زوجيّت باقى مى باشد.

مواردى كه زن مى تواند طلاق بگيرد

(سؤال 741) مواردى كه زن مى تواند قانونا و شرعا طلاق بگيرد را لطفا بيشتر توضيح دهيد؟

جواب: اگر وكالت در طلاق داشته باشد طبق وكالت خود مى تواند خود را مطلّقه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 214

نمايد و اگر وكالت نداشته باشد در صورتى كه زوج، حقوق او را اداء نكند مى تواند به قاضى شرع مراجعه نمايد تا قاضى شرع زوج را وادار كند كه يا حقوق او را اداء كند

و يا طلاق بدهد و همچنين در مورد ظلم و تعدى زوج.

(سؤال 742) عقد دختر شيعه اى را يك عالم سنى طبق مذهب خود خوانده و دختر قبل از مباشرت، اصرار كرد كه عقد او طبق مذهب شيعه خوانده شود (اين قيد را دختر قبل از عقد به عنوان شرط پيشنهاد كرده بود) كه انجام نشد و شوهرش بدون مباشرت با دختر به كشور خارج سفر كرد در اين هنگام دختر مطالبه طلاق خلع كرد بعد از شش ماه شوهر با اين شرط قبول كرد كه اگر دختر پنج برابر مهر را به شوهر به عنوان معاوضه بدهد راضى به طلاق خلع خواهد شد و اين معامله مورد قبول طرفين واقع شد و قرار شد روز ديگر شوهر به قولش عمل نمايد ولى بعدا شوهر آن را انكار كرد و عدم آمادگى در آينده را نيز اعلام داشت پس از اين، دختر معامله اى را كه با شوهرش انجام داده بود روى كاغذى نوشت و به يك عالم سنّى داد؛ آن عالم فتوا داد كه طلاق اين دختر بوقوع پيوسته است، حال تكليف اين دختر چيست؟

جواب: اگر دختر به مجرى عقد، وكالت نداده و بعد از عقد هم آن را امضاء نكرده آن عقد، باطل است و زمينه براى طلاق باقى نمى ماند و اگر فرضا دختر را وكيل بلا عزل قرار داده براى طلاق، وكالت دختر براى طلاق باقى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 215

مسائل وقف

شرائط وقف

(سؤال 743) آيا مراتع كه جزو انفال محسوب مى شود، مى تواند جزو موقوفه قرار گيرد، يا خير؟

جواب: اگر زمين، موات بالاصاله باشد و سابقه عمران نداشته باشد وقف آن صحيح نيست.

(سؤال 744)

شخصى طبق سند رسمى، ملكى را وقف مسجد نموده و خود را مادام الحياة متولى قرار داده، پس از مدتى ادعا مى كند قصد من اين بوده كه مادام الحياة منافع وقف مربوط به خودم باشد و بعد از خودم در اختيار جهت وقف قرار گيرد. مرقوم فرماييد اين ادعا كه مادام الحياة منجر به بطلان وقف مى شود از متولّى در قبال اداره اوقاف كه نظارت بر موقوفات دارد بر حسب موازين شرعى مسموع است يا خير؟

جواب: قول او در صورت احتمال صدق پذيرفته مى شود و استثناء منافع تا مدت معين يا مادام الحياة واقف موجب بطلان وقف نمى باشد و حكم وقف بر نفس را ندارد.

(سؤال 745) شخصى ساختمان مسكونى خود را وقف مى كند كه اولاد ذكورش نسلا بعد نسل در آن درس علوم دينى بخوانند و واقف خود را از آن محصلين مى داند به طورى كه اگر مى دانست كه خودش محروم است وقف نمى كرد آيا به عقيده واقف كه خود نيز از مورد وقف استفاده خواهد كرد عنوان وقفيت بر آن ثابت است يا نه؟

جواب: اگر خود را در لفظ، داخل موقوف عليهم نكرده باشد خيال دخول، مخلّ به صحّت وقف نمى باشد ولى اگر براى تصرف در جهت وقف به موقوف عليهم يا به متولّى موقوفه نداده باشد اختيار به هم زدن آن را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 216

(سؤال 746) بعضيها وقف اولاد مذكور مى كنند و دست اولاد اناث از اموال پدر كوتاه مى شود آيا بعد از مرگ پدر، اين دخترها از نظر شرع، مى توانند ادعاى حق خود را از مال پدر بنمايد يا نه؟

جواب: اگر براى پدر پس از مرگ مالى مانده

باشد دختران سهم خود را مى توانند مطالبه كنند ولى آنچه را كه در زمان حيات وقف كرده براى خصوص اولاد ذكور، دختران در آن سهم ندارند؟

(سؤال 747) حكم زير زمين مساجد چيست؟ آيا اگر كتابخانه در زير زمين مسجد باشد زن حائض مى تواند در آنجا توقف كند؟

جواب: اگر هنگام وقف مسجد از مسجد بودن استثناء نكرده باشند حكم مسجد را دارد.

تصرف در وقف

(سؤال 748) مسجدى است كه بعضى ديوارهاى آن كهنه شده احتياج به تجديد بنا دارد اهالى قصد دارند تجديد بنا نموده و سقفش را تبديل به تير آهن نمايند آيا فروش چوبهاى سقف و در و پنجره مسجد و تبديل به آن به تير آهن جايز است يا نه و هكذا براى مؤمنين خريد آنها جائز است يا نه؟ لطفا نظر مبارك را بيان فرماييد.

جواب: اگر مصرف آن در همان مسجد يا مسجد ديگر ممكن نباشد اشكال ندارد و در صورت جواز فروش خريدن آن نيز اشكال ندارد ولى فروشنده يا بايد نسبت به اموال مسجد توليت شرعيه داشته باشد و يا از طرف حاكم شرع مجاز باشد.

(سؤال 749) مسجدى است مخروبه كه خاك در آن به صورت تپه بوجود آمده آيا بردن خاك آن جايز است يا نه؟

جواب: اگر بردن خاك اضافى به نفع مسجد باشد اشكال ندارد، ولى اگر قيمت داشته باشد و در مساجد داشته باشد و در مساجد ديگر مصرف نداشته باشد بايد آن را بفروشند و صرف تعمير همان مسجد نمايند.

(سؤال 750) مسجد محل به علت كثرت جمعيت نياز به توسعه دارد و در جوار آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 217

قطعه زمينى وقفى است كه در صورت باغ

و مغروس بدرخت انار بوده وصل به مسجد و وقف بر همين مسجد بوده، ولى باغ مزبور به علت خراب شدن و ضايع شدن درختان بلا استفاده مانده و اكنون به صورت مخروبه و بدون مصرف مى باشد آيا اجازه مى فرماييد كه زمين مذكور را ضميمه مسجد نمود و مردم از مضيقه نجات يابند؟

جواب: اگر استفاده از آن با اجاره دادن ممكن باشد بايد طبق وقف عمل شود و جزء مسجد كردن آن جائز نيست و اگر به هيچ وجه استفاده ممكن نباشد متولّى شرعى مى تواند آن را بفروشد و با پول آن، زمين ديگر بخرد و موقوفه مسجد كند تا منافع آن به مصرف برسد و خريداران آن زمين متروكه مى توانند آن را جزء مسجد نمايند.

(سؤال 751) مسجد الاقصى (مشير السلطنة) واقع در تهران داراى موقوفاتى مى باشد كه از آن جمله طبق وقفنامه موجود دو باب حمام زنانه و مردانه و يك باب كاروانسرا و خانه و مغازه كه مصرف وجوه مال الاجاره آنها در وقفنامه مشخص شده، در زمان سلطنت رضا شاه دولت وقت كه توليت موقوفه را داشته اين مستقلّات را به كلى خراب كرده و در محل آن كه زمينى به مساحت حدود شش هزار متر مربع است ساختمان و حياطى بنا شده كه اكنون دبيرستان دخترانه «عبرت» شده و در اجاره اداره آموزش و پرورش مى باشد، و اكنون اداره مذكور فقط اجاره زمين را به دفتر موقوفه مى پردازد. لطفا بفرماييد آيا بناى دبيرستان مذكور به جاى بنايى كه خراب كرده اند جزء موقوفات مسجد محسوب مى شود يا خير؟

جواب: تخريب ساختمان موقوفه جائز نبوده است ولى ساختمان جديد خود به خود وقف نمى شود

مگر اينكه سازنده آن، آن را وقف كند.

(سؤال 752) قريه صدرآباد قزوين مسجد قديمى دارد به علت كوچكى و كجى قبله اش اهالى تصميم گرفته اند آن را بزرگ و قبله اش را درست كنند و قرار بر اين شده شبستان فعلى را خراب كنند و به حياط، تبديل نمايند و حياط فعلى را شبستان كنند آيا اين تبديل جائز است يا نه؟

جواب: اگر با امكان حفظ احكام مسجد تبديل صحن به مسجد و مسجد به صحن آن، به نفع مسجد باشد مانع ندارد و الّا جائز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 218

(سؤال 753) در طرح شهردارى و شهرسازى چنين مقرر است كه در كوچه هاى تنگ در زمان تجديد بنا صاحبان اماكن را براى تعريض كوچه وادار به عقب نشينى نمايند نسبت به اماكن موقوفه از قبيل حسينيه و آب انبار و غيره بعضى از متوليان و متصديان به عنوان حمايت از وقف رعايت اين قانون را غير شرعى مى دانند مستدعى است براى رفع شبهه تكليف شرعى را نسبت به موارد سؤال بيان فرماييد.

جواب: مورد سؤال در اماكن موقوفه جايز نيست و در غير موقوفه اگر با تحصيل رضايت مالك شرعى باشد اشكال ندارد.

(سؤال 754) 1- در محل ما آب انبارى است قديمى داراى وقفنامه كه براى استفاده عموم وقف و ساخته شده و بودجه اى براى آن نيز وقف شده است. آيا مى شود آن را از بين برد يا آن را براى كار و نياز عمومى مردم محل قرار داد، زيرا آب محل، لوله كشى شده و آب انبار مذكور مورد نياز نيست يا خير؟

2- و طبق وقفنامه، آب قنات براى حمام مردانه و زنانه وقف شده كه با

تأسيس حمام جديد دوشى، آنها به صورت تعطيل درآمده اند ولى در جنب آنها مسجد و تكيه اى قرار گرفته اند و آنها نياز به توسعه و وضوخانه دارند. آيا جايز است زمين آنها را در توسعه مسجد يا تكيه قرار دهيم يا تلفن خانه احداث نماييم؟

جواب: 1- اگر به كلى از مورد استفاده افتاده باشد مى توانند زمين آن را اجاره داده و وجه اجاره و بودجه آن را از موقوفه به مصرف آب عمومى محل برسانند.

2- در فرض سؤال مى توانند وجه اجاره آن را به مصرف آب حمام جديد برسانند.

و اگر به كلى از مورد استفاده واقع شدن ياس حاصل شود مى توانند زمين آن را جهت مرافق مسجد و تكيه اجاره بدهند و وجه اجاره را در مخارج حمام جديد مصرف نمايند و تشخيص موارد مذكوره يا تصدّى آن به عهده متولّى شرعى مى باشد.

(سؤال 755) اگر زمينى در يك قسمت از صحرا وقف حمامى باشد آيا با قطعه زمين ديگر كه مشابه و اندازه آن باشد، در قسمت ديگر صحرا تعويض آن جايز است يا نه؟

جواب: صحيح و جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 219

(سؤال 756) آيا در زمين وقف مى شود خانه ساخت؟

جواب: اگر به منظور مطلق استفاده، وقف شده و از متولّى شرعى اجاره شود مانعى ندارد.

(سؤال 757) كتابخانه اى در محلى از طرف اداره كل آموزش و پرورش تأسيس شده است و در مساجد آن محل، معمولا كتابهايى وقفى جهت مطالعه وجود دارد با توجه به حفظ بهتر آنها و مطالعه بيشتر از آنها آيا مى توان كتابهاى مساجد را به آن كتابخانه عمومى منتقل نمود؟

جواب: اگر كتابى محرز است يا ظاهر است كه براى مسجد

وقف شده است تغيير محل آن جايز نيست مگر اينكه در محل اول بلا استفاده بماند ولى اگر محرز نيست كه براى مسجد خاصى وقف شده باشد فقط عملا در آن مسجد قرار داده شده و احتمال مى دهيم براى مطلق مطالعه باشد بلكه مظنون است، در اين صورت آنچه فايده دارتر است انجام شود.

(سؤال 758) بريدن درخت چنارى كه مانع احياء و گسترش امام زاده و مسجد محل مى باشد و استفاده آن در جهت مخارج دو مكان مذكور، شرعا اشكال دارد يا خير؟

جواب: اگر مالك شخصى ندارد و بر مسجد با حسينيه وقف است در صورتى كه وقف شده باشد كه از سايه آن مردم استفاده كنند بايد باقى بماند و اگر وقف شده باشد كه به مصارف مسجد يا حسينيه برسد متولّى شرعى در صورتى كه موقع بريدن آن رسيده باشد مى تواند آن را قطع كند و به مصرف وقف برساند و اگر از طرف واقف، متولّى تعيين نشده باشد حاكم شرع، فرد مورد اعتمادى را تعيين كند تا اينكه او طبق وقف عمل نمايد.

(سؤال 759) شهردارى قم در اجراى طرح توسعه و تعريض شوارع و معابر با املاك و مستحدثات موقوفه (به استثناى مساجد) در مسير طرح، مواجه مى گردد كه به صورت ذيل عمل مى نموده است. شهردارى مقدار اعيانى در مسير را طبق نظر كارشناس، تخريب و غرامت آن را پرداخت نموده و عرصه مورد استفاده براى شارع را با حفظ مالكيت اوقاف به صورت اجاره ضميمه شارع مى نمايد مستدعى است اگر اين شيوه مغايرتى با شرع مقدس ندارد اعلام فرماييد. (شهردارى شهرستان قم)

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 220

جواب:: موقوفاتى كه وقف شده

است كه منافع آن در جهت وقف مصرف شود اگر تعريض يا احداث خيابان طبق تشخيص متولّى شرعى براى موقوفه مصلحت داشته باشد اشكال ندارد و الّا بايد متولّى شرعى با رعايت مصلحت وقف آن را به اجاره داده و اجاره بهاى آن را به مصرف وقف برساند.

(سؤال 760) ملكى موقوفه اعم از باغ و زمين مزروعى در مسير جاده قرار گرفته آيا از بين بردن آنها از نظر جنابعالى جائز است يا خير؟ راه شرعى آن را مرقوم فرماييد.

جواب: اگر طبق تشخيص متولّى شرعى، احداث جاده براى موقوفه مصلحت داشته باشد مانع ندارد و الا جائز نيست.

(سؤال 761) اگر كسى زمين وقف را خانه ساخته وظيفه او چيست آيا با دادن مال الاجاره سكونت بلا اشكال است؟

جواب: با پرداخت مال الاجاره به متولّى شرعى، سكونت مانعى ندارد.

مشكوك بودن وقف

(سؤال 762) در قريه رهنان اصفهان قبرستانى است كه از وقف خاص و عام بودن آن اطلاع نيست اخيرا از دهات مجاور، اموات خود را به اين گورستان مى آورند احتمال دارد كه در آينده براى مردم محل، موجب عسر و حرج باشد آيا عمل مذكور جايز است يا نه؟ در صورت عدم جواز، اهالى مى توانند از آوردن اموات ممانعت نمايند يا خير؟

با توجه به اينكه هر روستايى در گذشته براى خود گورستانى داشته است.

جواب: اگر پس از تحقيق كامل، وقفيّت آن، براى دفن اموات ثابت شود در صورت ثبوت وقف خاص، غير موقوف عليهم حق تصرف ندارند و در صورت ثبوت وقف عام دفن هر مسلمانى در آنجا جائز است، و اگر اصلا وقفيّت آن ثابت نشود در صورتى كه جزء حريم آن محل باشد، دفن در

آنجا براى غير اهل آن محل جايز نيست و در صورت عدم جواز آن، عموم اهالى مجاز در ممانعت نمى باشند، بلكه بايد اطلاع مسئولين مربوطه برسانند تا آنها طبق مقررات ممانعت نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 221

مسائل وصيّت

(سؤال 763) آيا مسلمان هم مانند پيروان اديان الهى ديگر مى تواند وصيت كند كه بعد از مرگ جنازه اش به جاى تدفين سوزانده شود؟

جواب: جائز نيست و در صورت وصيّت هم عمل كردن به آن حرام است.

(سؤال 764) پدرى مى خواهد بعضى فرزندان ذكور خود كه در املاك كشاورزى و غيره او به پدر كمك مى نموده اند مقدارى بيشتر از ساير ورثه سهم ببرند و در وصيّت خود اين موضوع را نام مى برد حال بعد از مرگ پدر اختلاف بوجود آمده تكليف چيست؟

جواب: پدر در زمان حيات هر چه بخواهد به پسرش ببخشد يا صلح كند مانعى ندارد ولى اگر مى خواهد وصيّت كند كه بعد از مردن به پسر بدهند اگر ساير ورثه امضاء كنند باز مانعى ندارد و اگر نه نسبت به يك سوم مانعى ندارد و نسبت به دو سوم ديگر بسته به اجازه ورثه است، چنين پدرى اگر مايل است در زمان حيات خود هر اندازه مى خواهد به پسرش صلح قطعى كند كه الان مالك شود.

(سؤال 765) آيا اگر كسى وصيّت نمود به اينكه بعد از مرگ چشم يا ريه و قلب او را درآورند و در بيمارستانها جهت افراد نيازمند مصرف نمايند چنين وصيّتى درست و نافذ است يا نه؟

جواب: تفصيل آن در رسالۀ توضيح المسائل مذكور است.

(سؤال 766) ميت در وصيتنامه اش نوشته «راجع به اموالم على كتاب اللّه عمل شود» آيا اين وصيت به ثلث

است يعنى به استناد اين عبارت ثلث ما ترك از منقول و غير منقول را بايد براى ميّت مصرف كرد؟

جواب: در فرض مسأله، ديون ميت و تجهيزات واجبه او از قبيل مخارج تغسيل و تكفين و دفن، از تركه او برداشته مى شود و بقيه در بين ورثه تقسيم مى شود و ثلث

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 222

برداشته نمى شود و اگر وجوه شرعيه بدهكار باشد يا اينكه حج واجب در ذمه داشته باشد آن هم حكم ديون را دارد كه از اصل تركه برداشته مى شود.

(سؤال 767) و آيا فرزند بزرگ ميت مى تواند بدون رضايت ورّاث صغير، در مواردى كه وصيت به ثلث نافذ است ثلث را تماما از زمين حساب كند و براى خود بردارد به اين بهانه كه قيمت آن را براى ميّت مصرف مى كند؟

جواب: چنين حقى را ندارد.

(سؤال 768) يك زن و شوهر وصيت مى نمايد هر كدام از دار فانى رفتيم مال را ورثه نبرند تا دومى هم از دار فانى برود ولى دوّمى بدون احتياج، دست به فروش اموال مى زند آيا چنين وصيتى است يا خير؟

جواب: وصيت در زائد بر ثلث نافذ نيست مگر اينكه ورثه اجازه كنند و در هر صورت، موصى مادامى كه زنده است حق هر گونه تصرف در اموال خود را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 223

مسائل نذر و قسم

(سؤال 769) صيغه نذر اگر به اين شكل اداء شود: خدايا مريضم را شفا بده صد تومان نذر حضرت عباس، آيا تعهدآور است و وفاء به آن واجب؟

جواب: انعقاد نذر به اين صورت معلوم نيست ولى احتياط در عمل نمودن به آن است.

(سؤال 770) اگر وقت آن نذر، معيّن باشد مثلا

روز عاشورا وقت اداء آن باشد با عدم امكان، آيا ساقط مى شود؟

جواب: در صورت عدم امكان عمل به نذر، وجوب عمل به نذر ساقط مى شود.

(سؤال 771) شخصى نذرش گوسفند نر بوده ولى پس از ذبح، ماده در مى آيد وظيفه اش چيست؟

جواب: در فرض سؤال مجزى نيست.

(سؤال 772) كسانى كه اطعام برنج و روغن و امثال آن نذر دارند و با كمبود آن مواجهند وظيفه شان چيست؟

جواب: هر كس با رعايت شرائط، نذر كرده باشد در صورت تمكّن بايد طبق نذر، عمل كند و در صورت تعذّر، ساقط مى شود.

(سؤال 773) يك نفر پسرى داشته دوساله از كوه افتاده و دخترى داشته يك ساله (به منظور شفاى آن پسر) در حال عصبانيت نذر مى كند دختر را در راه خدا به يك فقير يا يك سيّد بدهد و در رساله نوشته شده نذر در حال عصبانيت جائز نيست لطفا جواب بدهيد.

جواب: اگر بر خلاف مصلحت دختر نذر كرده باشد صحيح نيست و اگر با ملاحظه مصلحت دختر نذر كرده باشد و نذركننده پدر يا جد پدرى دختر بوده و شرائط نذر را كه در توضيح المسائل بيان شده رعايت كرده و عصبانيتش در حد سلب اختيار نبوده طبق نذر عمل شود.

(سؤال 774) كسانى كه چيزى براى ضريح حضرت ابو الفضل (ع) نذر كرده اند آيا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 224

بايد تا بازشدن راه كربلا صبر كنند يا از طريق كشورهاى خليج فارس ارسال دارند يا به جبهه هاى نور عليه ظلمت بدهند؟

جواب: اگر با رعايت شرائطى كه در رساله عمليّه بيان شده است نذر كرده باشند بايد به هر نحو ممكن طبق نذر خود عمل نمايند.

(سؤال 775) در مواردى كه انسان نذر

مى كند چيزى براى ضريح يا حرم يكى از ائمه (ع) يا حضرت عباس (ع) بفرستد و قادر بر ارسال نيز هست و ليكن مى داند كه آن چيز كلا يا بعضا به مصارف ديگر مى رسد وظيفه او چيست؟

جواب: اگر مى داند در صورت ارسال آنچه نذر كرده به مصرف منذور له «1» نمى رسد احتياطا در جهتى كه به مقصود ناذر نزديك تر است صرف نمايد.

(سؤال 776) اين گونه نذرها كه صد تومان مثلا نذر حضرت عباس يا حضرت امام حسين (ع) مى شود چگونه بايد صرف شود؟

جواب: اگر ناذر، منظور خاصى در صرف آن نداشته مى تواند به نيّت اهداء ثواب به منذور له آن مبلغ را در هر كار خير صرف نمايد، ولى بهتر است كه آن را به زوّار منذور له و يا در اقامه عزادارى آنان مصرف نمايد.

(سؤال 777) قسم هايى كه زنان در خانه هنگام ناراحتى با بچه يا شوهر خود مى خورند گرچه موارد آنها خلاف شرع و گناه نباشد با اين حال آيا عمل به آن، شرعا واجب است و ترك آن كفاره دارد يا نه؟

جواب: اگر ناراحتى او در حدّى نباشد كه او را مسلوب الاراده كرده باشد و از روى قصد و اختيار، قسم بخورد و مورد قسم مرجوح «2» نباشد عمل بر طبق آن واجب است و مخالفت آن كفاره دارد.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 1، ص: 224

(سؤال 778) و آيا اصولا اگر از روى ناراحتى و عصبانيت قسم و نذر انجام شود گرچه به حدّ غير اختيارى بودن نمى رسد باز عمل به آنها واجب است يا نه؟

جواب: حكم مسأله

سابق را دارد و تفصيل شرائط قسم و نذر در رسالۀ توضيح المسائل مذكور است.

______________________________

(1)- منذور له: كسى كه براى او نذر شده.

(2)- مرجوح: كارى كه حرام يا مكروه باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 225

مسائل خوردنيها و آشاميدنيها

(سؤال 779) يك نوع ماهى در اينجا (بوشهر) مصرف مى كنيم كه قبا نام دارد و با اينكه مى گويند در دم آن پولك بايد باشد ما مشاهده نكرده ايم و شركت تعاونى و شيلات جنوب آن را براى فروش و خوردن توزيع مى كند تكليف چيست؟

جواب: در ميان انواع ماهى ها هر كدام فلس (پولك) دارد يا اينكه بعد از بزرگ شدن فلس دار خواهد شد حلال است و اگر از جنس فلس دار نباشد حرام است.

(سؤال 780) اكنون كه كشورمان اسلامى است خوردن سوسيس، كالباس و همبرگر چگونه است؟

جواب: هر نوع گوشتى كه از مملكت غير اسلامى وارد مى شود، پخته يا خام، اگر ذبح شرعى آن ثابت نشده باشد خوردن آن حرام است، بلى اگر از مسلمان بخرد و احتمال بدهد كه او تحقيق كرده و ذبح شرعى را احراز نموده و به علاوه خودش اجتناب نمى كند در اين صورت اشكال ندارد.

(سؤال 781) سؤال ديگرم در مورد سوسيس هايى است كه از كشورهاى اجنبى وارد مى شود بفرماييد كه چه حكمى دارد؟

جواب: سوسيس اگر در آن، گوشت باشد، گوشتى كه از كشورهاى غير اسلامى است خوردنش جائز نيست مگر اينكه از طرف دولت اسلامى بر كشتار آن نظارت شود.

(سؤال 782) يك سؤال ديگر درباره گوشت غير ذبح اسلامى است كه بعضى از اساتيد اجازه فرموده اند بنده نظر حضرتعالى را خواستارم. (هوستون آمريكا)

جواب: گوشت غير ذبح اسلامى حكم ميته را دارد و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1،

ص: 226

(سؤال 783) اخيرا در روزنامه كيهان خواندم كه ايران خرچنگ به تركيه و برخى ديگر از كشورهاى خارجى صادر مى كند آيا اين خرچنگ هاى صادراتى جمهورى اسلامى ايران حلال هستند و مى توان مصرف كرد يا نه؟

جواب: خرچنگ حرام است ولى اگر از غير مسلمان، در برابر رفع يد از آن پولى گرفته شود اشكال ندارد.

(سؤال 784) غذاى نجس را مى توان به بچه نابالغ داد تا بخورد يا نه؟

جواب: در صورتى كه ضرر داشته باشد حرام است بلكه اگر هم ضرر نداشته باشد بنابر احتياط واجب بايد از آن خوددارى كنند ولى خوراندن غذاهايى كه خود طفل، نجس كرده به او مانعى ندارد و اگر خود طفل غذاى نجس را بخورد يا با دست نجس، غذا را نجس كند و بخورد لازم نيست از او جلوگيرى كنند.

(سؤال 785) در برخى از شربت ها كه مصرف پزشكى دارند الكل وجود دارد آيا مى توان از اين شربت ها استفاده نمود؟

جواب: هر كس بداند شربتى مشتمل بر الكل مسكر است اگر چه يك درصد باشد نمى تواند مصرف كند مگر در مواقع ضرورت و فقدان جايگزين آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 227

مسائل صيد و ذبح

(سؤال 786) صيّادها تور يا قلاب ماهيگير را در آب مى اندازند و روز بعد مشاهده مى كنند ماهى در تور يا به قلاب مى باشد، ولى ضمنا آب هم پايين رفته و ماهى در خشكى است آيا اين گونه ماهى ها حلال است؟

جواب: بنابر اقوى اگر به جهت افتادن در تور مرده باشد حلال است چه در آب مرده باشد و چه در خارج از آب.

(سؤال 787) اگر صياد، ماهى را صيد كند و از شكم آن، ماهى ديگر بيرون آيد

آيا ماهى ديگر كه از شكم آن بيرون آمده حلال است يا خير؟

جواب: حلال نيست مگر اينكه زنده، آن را از آب بيرون آورده باشند.

(سؤال 788) ماهى هايى كه توسط تورهاى ماهيگيرى بزرگ توسط صيّادان، صيد مى شوند معمولا تعدادى از ماهى ها كه در تور در زير قرار دارند قبل از بيرون آمدن تور از آب در اثر سنگينى و فشار ماهى ها مى ميرند حكم آنها از نظر حلال بودن چيست؟

جواب: بنابر اقوى حلال است.

(سؤال 789) رو به قبله بودن حيوان علاوه بر حال ذبح و قطع اوداج اربعه آيا در حال نزع روح هم شرط است؟

جواب: رو به قبله بودن در حال قطع اوداج اربعه كافى است.

(سؤال 790) ذبيحه كافر و مشرك اعم از اهل كتاب و منكرين كه وجه متمايزى هم ندارند همچنان نجس و حرام است؟

جواب: ذبيحه كفار حرام است و اگر عسر و اضطرار باشد «الضّرورات تتقدّر بقدرها «1»».

(سؤال 791) ذبح با وسائل برقى اگر تمام شرائط آن محقّق باشد و فقط مباشرت ذابح نباشد آيا كفايت مى كند؟

جواب: مشكل است.

______________________________

(1)- يعنى احكام ضرورتها محدود به وجود و حدود ضرورتها است و نه بيشتر.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 228

مسائل احياء موات

مشتركات

(سؤال 792) در طول رودخانه اى دو ده واقع شده از قديم الايام آب رودخانه مورد استفاده ده پايين بوده و ده بالا از آب قنات مشروب مى گرديده و در حال حاضر اهل ده بالايى مى خواهند آب رودخانه را بسته و مورد استفاده قرار دهند. آيا شرعا اين حق را دارند؟

جواب: اگر اهالى روستاى پايين با احداث نهر و غيره آن آب را حيازت كرده باشند اهالى روستاى بالا حق تملك آن را ندارند و الا

هر كس جلوتر حيازت «1» كند متعلق به او مى باشد.

(سؤال 793) براى هر ده محدوده معينى به عنوان مرتع معين شده در صورتى كه مقدارى از آب و گياه آن محدوده زائد بر ما يحتاج اهل ده باشد آيا مى توانند منافع مقدار زائد را به عنوان اجاره يا صلح به ديگران واگذار نمايند يا خير و در صورتى كه اين حق را داشته باشند وجه دريافتى در چه امورى بايد مصرف گردد؟

جواب: اگر موات «2» بالاصاله باشد زائد بر مورد نياز عموم خارج از حريم است و اهالى نمى توانند در برابر آن به هيچ عنوان پول بگيرند.

(سؤال 794) در اطراف دهات كوهپايه تپه و كوههايى وجود دارد كه از قديم مشهور به محدوده همان محل مى باشد و اهالى روستاهاى مستضعف مانند روستاى ما كه قادر به عمران و آبادى آنها نيستند تا به حال آنها را اجاره مى دادند و در عمران و آبادى محل، مصرف مى كردند متأسفانه در حال حاضر شخصى از همين روستا همه اين

______________________________

(1)- حيازت: تملّك اموال بدون صاحب مثل انفال.

(2)- موات بالاصالة: زمينى است كه هيچ سابقه آبادى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 229

مراتع را مجانا تصرف نموده است و هيچ گونه كمكى به محل نمى نمايد مستدعى است حكم شرعى را بيان فرماييد؟

جواب: از زمينهاى موات مادامى كه احياء نشده است همه حق استفاده دارند و حق ممانعت از استفاده ديگران ندارند مگر اينكه مرتع آبادى باشد.

(سؤال 795) زارعين، زمين هاى آبى را در بين خودشان با چشمه و آب معين تقسيم كرده اند بعدا مقدارى بالاتر از چشمه معين چشمه ديگرى به خودى خود پيدا و جارى شده است آيا اين آب، مربوط

به چشمه اولى است يا مربوط زارعين منطقه مى باشد؟

جواب: اگر در ملك شرعى فردى يا افرادى حادث شده باشد به تبع زمين متعلق به مالك شرعى زمين مى باشد و اگر در زمين موات بالاصاله حادث شده باشد متعلق به حيازت كننده مى باشد.

تحجير و احياء

(سؤال 796) اگر كسى پستى و بلندى دامنه كوه واقع در نواحى شهر را براى فروش تسطيح نمايد با اين عمل مالك مى شود يا خير؟

جواب: اگر تسطيح «1» مقدمه احياء باشد و آن را رها هم نكرده باشد حق اولويت دارد براى احياء ولى مالكيتى كه مجوز فروش باشد حاصل نشده.

(سؤال 797) در شهرك سالاريه قم، زمينهايى وجود دارد كه در ابتداء به صورت تپه و درّه بوده و قبل از انقلاب اسلامى شركتى كليه آن زمين ها را تسطيح نموده و براى ساختمان سازى آماده نموده است و علاوه بر اين تمام منطقه را خيابان كشى و اسفالت نموده و آب و برق آورده است آيا اين تسطيح، احياء محسوب مى شود يا نه و توضيح اينكه در همان سال شركت و مردم خانه هاى زيادى هم در همان منطقه ساخته اند؟

جواب: هر مقدارى كه ساخته شده متعلق به سازنده است و نسبت به بقيه كه

______________________________

(1)- تسطيح: صاف و هموار نمودن زمين.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 230

تسطيح و خيابان كشى شده اگر براى احياء بوده حكم تحجير را دارد و اگر براى فروش بوده ارزش كارشان را مى توانند مطالبه نمايند.

(سؤال 798) سازمان اراضى شهرى برابر مقرراتى كه دارد زمينهايى را كه افراد معمولى با اسناد عادى خريدارى نموده اند به عنوان اينكه اين اسناد اعتبار ندارد و زمين موات شناخته مى شود تملك و به افراد ديگر واگذار مى كند اين

امر سبب مشكلات عديده براى مردم و محاكم قضايى گرديده در صورتى كه اقدامات سازمان اراضى شهرى بر خلاف شرع باشد توضيح دهيد. (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: اگر زمين، زمين محياة «1» و كشت باشد مادامى كه دولت خريدارى نكرده است متعلّق به مالك مى باشد و مالك به هر كس فروخته است او مالك مى شود و اگر دولت به آن نياز دارد بايد خريدارى كند. و اگر زمين موات بوده است در صورتى كه قبلا كسى آن را تحجير كرده است حق تقدم دارد، و اگر مشغول ساختمان است مزاحمت او جائز نيست.

(سؤال 799) زمين موات جهت زراعت و غرس اشجار احياء شده در حالى كه پروانه حفر چاه آن توسط شخص محيى، به نام ديگرى درخواست و نوشته شده بدون اينكه قصد احياء براى او باشد و يا كمترين مبلغى از آن شخص در اين مورد هزينه شده باشد در صورت اختلاف، كدام يكى از آنان مالك آن زمين خواهد بود؟

جواب: اگر احياءكننده و اجير و وكيل شخص ديگر است و از طرف او و به قصد او زمين احياء مى كند زمين متعلق به موكل است، و اگر اجير و وكيل او نيست و فقط از نظر مراسم ادارى براى مصالحى پروانه حفر چاه به نام او درخواست شده متعلق به احياءكننده است (من احيى ارضا ميته فهى له) (هر كس مرده اى را آباد كند آن زمين مال اوست).

(سؤال 800) آيا ثبت زمين موات به نام دولت يا وضع قانون بر منع مداخله اشخاص، مانع شرع براى احياء موات مى باشد؟ و راه تملك را مسدود مى نمايد و آيا

______________________________

(1)- زمين محيات: زمين آباد شده.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1،

ص: 231

عمل ثبت به نام دولت يا اشخاص بدون عمل احياء يا تحجير حق تقدمى در احياء ايجاد مى كند؟ (دادگسترى شهر كرد)

جواب: زمين در صورتى كه سابقه عمران نداشته باشد هر كس احياء كند آن را مالك مى شود و اگر به قصد احياء تحجير كرده باشد حق اولويت دارد و ثبت و تنظيم سند بدون احياء و تحجير موجب مالكيت و اولويت نمى شود. ولى دولت اسلامى جامع شرائط مى تواند زمين موات را تحت اختيار خود قرار دهد و بر طبق مصلحت در آن عمل نمايد.

(سؤال 801) از طرف حكومت طاغوت با وجود مقررات گذشته به عده اى از اشخاص چندين هكتار از اراضى مرتع واگذار شده است ولى آنان اين زمينها را به حال خود گذاشته و هيچ گونه سابقه احيايى ندارند. مستدعى است حكم شرعى را درباره مالكيت اراضى مذكور مرقوم فرماييد.

جواب: زمين موات بالاصاله را هيچ كس بدون احياء مالك نمى شود، و تحجير «1» موجب حق اولويت مى باشد.

حريم

(سؤال 802) سازمان آب منطقه قصد دارد جهت لوله كشى بعضى شهرها چاه آبى را در رگه هاى آب قنات بعضى روستاها ايجاد نمايد به طورى كه بعضى از كارشناسان خود سازمان احتمال كم شدن آب قنات و تأثير آن در سالهاى آتى را مى دهند مستدعى است حريم روستا را بيان فرماييد و اگر احتمال كم شدن آب قنات را در سالهاى آينده براى اين روستاها بدهند آيا مى توانند چنين چاه را حفر كنند يا خير؟

جواب: اگر با تشخيص اهل خبره، زدن چاه ضرر به آب قنات برساند احتياج به اجازه مالكين قنات دارد و حريم روستا از اطراف آن، جاهايى است كه اهالى روستا در استفاده هاى

عمومى احتياج به آنها دارند و مزاحمت آنها جائز نيست.

______________________________

(1)- تحجير: سنگ چينى زمين مرده جهت آباد كردن آن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 232

(سؤال 803) حريم قنات در زمين هاى موات براى اهل روستا چند زراع و در زمينهاى آباد چند متر مى باشد؟

جواب: حريم قنات در اراضى غير معموره «1» اگر خاكش سخت باشد پانصد زارع و اگر نرم باشد هزار زراع است ولى در اراضى معموره حريم ندارد.

(سؤال 804) منطقه اى به نام علف خواره و آبخوره حيوانات مشترك قريه مى باشد ولى يك نفر از افراد قريه همين زمين را زراعت نموده آيا مالك مى شود يا خير؟

جواب: اگر جزء حريم قريه باشد هيچ كس حق تملك ندارد و اگر خارج از حريم باشد تملك آن با احياء مانع ندارد.

(سؤال 805) شوراى اسلامى روستاى اسفنديار در كنار زمينهاى كشاورزى و آغل هاى گوسفندان در زمين موات دويست و چهارده دستگاه واحد مسكونى از طريق بنياد مسكن كه وجه آن را خود مردم در اختيار گذاشته اند ساخته است، ولى مقدار و اندازه حريم شرعى زمينهاى كشاورزى و آغل هاى گوسفندان نياز به توضيح دارد مستدعى است بيان فرماييد؟

جواب: حريم زمينهاى مزروعى و جايگاههاى حيوانات از اطراف آن به مقدارى است كه استفاده از آنها متوقف بر آن مى باشد و هر چه استفاده متوقف بر آن نباشد جزء حريم نمى باشد.

______________________________

(1)- اراضى غير معموره: زمينهاى غير آباد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 233

مسائل لقطه

(سؤال 806) اگر انسان چيزى را، در راه پيدا كرد با چه شرائطى و تا چه مقدار كه باشد بايد به دنبال صاحبش تحقيق نمايد؟

جواب: چيزى كه انسان پيدا كرده و صاحب آن معلوم نيست اگر ارزش آن كمتر از

يك درهم باشد جستجو لازم نيست و يابنده آن مى تواند خودش مصرف كند و به مستحق دادن آن هم واجب نيست و درهم تقريبا 2 گرم و نيم نقره سكّه دار است كه بايد به قيمت روز حساب شود.

(سؤال 807) در لقطه (مال پيدا شده) اگر قبل از پايان يافتن اعلان سال از يافتن صاحب مال مأيوس شود آيا باز اعلان تا يك سال لازم لازم است يا ساقط مى شود؟

جواب: اگر به كلى مأيوس شده باشد اعلان و تعريف ساقط مى شود و مى تواند آن را صدقه بدهد ولى تملّك آن در اين فرض اشكال دارد.

(سؤال 808) در لقطه آيا عدد، جزء علامت است (مثلا صد تومان) يا خير؟

جواب: موارد و جاها مختلف است.

(سؤال 809) اگر مالى در حد نصاب يا بيشتر پيدا شود و مى دانيم كه اين مال از فرد ديگرى به سرقت رفته، آيا بايد به شخص گم كرده برگردانده شود يا به صاحب اصلى مال؟

جواب: در صورت امكان به صاحب اصلى بازگردانده شود و در صورت عدم امكان، به حاكم شرع جامع الشرائط داده شود.

(سؤال 810) در صورتى كه صاحب اصلى را نمى شناسد وظيفه او چيست؟

جواب: به حاكم شرع جامع الشرائط رسانده شود و يا با اجازه او صدقه داده شود.

(سؤال 811) اگر از اموال عمومى كه تحت تصرّف ظلمه است چيزى در حدّ نصاب يا بيشتر پيدا شود وظيفه يابنده چيست؟

جواب: به حاكم شرع جامع الشرائط رسانده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 234

مسائل ارث

(سؤال 812) ميت، پسر، دختر و دو نوه اى كه پدرشان قبل از او مرحوم شده دارد، آيا نوه ها از جدّشان ارث مى برند يا وجود عمو و عمه مانع مى شود؟

جواب:

در فرض مسأله نوه ها از تركه جدشان ارث نمى برند بلكه از تركه پدر خودشان ارث مى برند.

(سؤال 813) تعداد 16 نفر مددجو مبلغى در مركز نگهدارى معلولين شهرستان قم داشته و فعلا فوت شده اند و وارث قانونى ندارند، مصرف وجوه فوق را بيان فرماييد.

(اداره بهزيستى شهرستان قم)

جواب: اگر وارث شرعى آنها معلوم نيست و راهى براى شناخت وارث نداريد حكم وجوه نامبرده صدقه است به مصرف محتاجين برسد.

(سؤال 814) زوجه مقتول آيا از عين زمين يا ساختمان كه به عنوان ديه و خون بهاء داده شده است ارث مى برد يا نه؟

جواب: بلى از عين آن ارث مى برد.

(سؤال 815) آيا مجرد اطلاع و رضايت شوهر از سقط جنين كه توسط همسر او انجام شده مانع ارث بردن شوهر از ديه سقط جنين مى باشد يا نه؟ بلكه بايد به نحوى هر چند به شكل دستور يا ترغيب و تشويق همسر در انجام سقط دخالت داشته باشد؟ و يا غير مباشر، محروم از ارث بردن از ديه نمى شود؟

جواب: مجرد اطلاع و رضايت، موجب و محروميّت از ارث نيست.

(سؤال 816) مهريه زوجه پس از اداء تمام ديون متوفّى تا ديه مى شود يا قبل از آنها داده مى شود و آيا زوجه قبل از تقسيم تركه زوج متوفّى حق سكونت در خانه او را دارد يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 235

جواب:: 1- مهر زوجه حكم سائر ديون متوفّى را دارد كه اگر تركه او وافى باشد بايد از اصل تركه اخراج شود و اگر وافى نباشد بايد تركه او به نسبت ديونش در بين طلبكارها تقسيم شود.

2- زوجه بدون توافق ورثه زوج حق ادامه سكونت در خانه زوج را ندارد

و ورثه هم بنابر احتياط واجب قبل از اداء سهم الارث زوجه از قيمت هوايى ساختمان بدون رضايت زوجه حق تصرف در خانه را ندارند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 236

مسائل تحقيق و تجسّس

(سؤال 817) تحقيق از مسائل شخصى و خانوادگى و يا مفاسد اخلاقى افراد چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست و اشاعه فحشاء نيز حرام است.

(سؤال 818) مسئولين ژاندارمرى و غيره گاهى مأمور مى شوند كه در خصوص لواط، كه بعض افراد به آن متهم هستند تحقيق كنند آيا اين عمل جايز است يا نه؟

جواب: تجسس در مورد سؤال جايز نيست.

(سؤال 819) در مورد اتهام زنا و لواط رويّه بر اين بوده كه بازپرس، شخصى را كه در مظانّ تجاوز است براى كشف جرم به پزشك معرفى مى نمايد با توجه به اينكه متّهم انكار كند و شاهدى هم در بين نباشد آيا اين گونه تحقيقات در امور فوق جايز است يا خير؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 820) در گزينش افراد براى كارهاى اجتماعى و دولتى اگر سابقه اخلاقى داشته باشند و فعلا به كلى تغيير مسير داده اند آيا پيگيرى از سوابق آنان لازم و يا صحيح است يا نه؟

جواب: مفيد بودن و مضر نبودن وجود هر كس محرز باشد پذيرش او مانع ندارد و اگر واقعا از گذشته تائب باشد و به كلى تغيير مسير داده در گزينش تحقيق نسبت به گذشته وى بى مورد است و بايد آبرو و حيثيت افراد كاملا حفظ شود.

(سؤال 821) بازداشت متّهم در مراحل مقدماتى و تحقيقاتى كه از آن، به قرار بازداشت موقّت تعبير مى شود به مجرّد گزارش يا ظنّ بر مجرميّت و ظنّ به فرار متّهم و امحاء آثار جرم احتمالى، جايز

است يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 237

جواب:: تحقيق و تجسّس در حقوق الهى و بخصوص امور جنسى و عرضى جايز نيست و در ساير موارد، اگر مدّعى خصوصى در بين باشد، طبق بعضى روايات، در اتهام قتل، تا شش روز، حاكم شرع حقّ بازداشت متهم را دارد و در غير آن بايد طبق ضوابط باب قضا عمل شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 238

مسائل قضاوت

شرائط قاضى

(سؤال 822) قاضى در قضاوت بايد به فتواى مرجع تقليد محكوم عليه عمل كند يا مرجع خودش و يا اگر مجتهد مى باشد به فتواى خودش؟

جواب: قاضى جامع الشرائط فتوا طبق نظر خود حكم مى كند و قاضى منصوب از طرف مجتهد جامع الشرائط تابع نصب است و غير اين دو طائفه حق حكم كردن ندارند و بر فرض حكم كردن، حكم آنها نافذ نيست.

(سؤال 823) اگر قاضى محكمه اى در بين مردم و يا بين مترافعين به عدالت شناخته شده نيست و يا او را فاسق بدانند در چنين موردى حكمش نافذ است شرعا؟

جواب: در قاضى شرع، عدالت شرط است و اگر مترافعين «1» او را عادل ندانند بايد به قاضى شرعى كه عادل مى دانند مراجعه نمايند.

(سؤال 824) آيا جهت احقاق حق، مراجعه به دادگاههاى اينجا خلاف شرع است يا نه؟ (تعدادى از شيعيان تركيه)

جواب: اگر گرفتن حق، موقوف به مراجعه به آنها باشد مانع ندارد.

طرح دعاوى

(سؤال 825) اگر كسى عليه كسى ديگر شكايت كند و مدتى كم يا زياد، وقت مدعى عليه را گرفته و او را از شغل و كارش بازدارد و در نهايت امر، معلوم شود كه ادعا بى مورد و بدون دليل بوده، آيا مدعى عليه در اين صورت مى تواند ضررهاى مالى خود را از وى مطالبه كند يا نه؟

______________________________

(1)- مترافعين: طرفين دعوا در يك قضيّه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 239

جواب:: اگر طرف با توجه به ناحق بودن خود، شكايت كند مدعى عليه حق مطالبه خسارت وارده و اجراى تعزير را از مدعى باطل دارد ولى اگر شاكى، خود را محقّ مى دانسته و ادله هم اقامه كرده منتها نزد قاضى ثابت نشده و

حكم به نفع او نشده در اين صورت ادعاى خسارت و اجراء تعزير بر او مشكل است.

(سؤال 826) زن بى شوهر وضع حمل مى كند و ادعا مى نمايد كه مولود مربوط به فلان شخص مى باشد كه از راه زنا تكوّن يافته است و مرد متهم، اظهارات زن را تكذيب مى كند با توجه به اينكه نفقه ولد زنا بر زانى است و نفقه يك امر مالى است و اظهارات زن در مقام مطالبه نفقه باشد نه در مقام اجراء حدّ آيا در مقام فصل خصومت، يمين متوجه مرد مى شود يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال اگر چه مادر بچه مستقيما طرف دعوى نيست تا بتوان آن مرد را قسم داد ولى نظر به اينكه اگر پدر بچه پيدا نشود وجوب انفاق متوجه به مادر مى شود لذا بعيد نيست مدعى شمرده شود و بتواند قسم را متوجه به مدعى عليه كند.

(سؤال 827) اگر مدعى در اثبات مدعاى خود بيّنه كافى نداشته باشد و به تحليف منكر هم حاضر نباشد آيا مى شود منكر را تبرئه يا قرار منع تعقيب صادر نمود يا اينكه دعوى مطروحه و پرونده بلا تكليف بماند؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: در مفروض سؤال، پرونده متوقف مى شود و مدعى مادامى كه مدعاى خود را ثابت نكرده است حق مزاحمت مدعى عليه را ندارد.

(سؤال 828) در صورتى كه قتلى واقع واقع شود و اولياء مقتول ادعاء كنند كه قتل عمدى بوده و قاتل ادعاء كند كه قتل واقع شده خطأيى بوده و هيچ كدام بيّنه نداشته باشند و لوثى هم در كار نباشد اولا مورد از باب تداعى است يا خير؟ و اگر از باب تداعى است چنانچه در تحرير الوسيله

به آن تصريح شده نتيجه بعد از تحالف چه خواهد شد؟

(دادگسترى شهرستان قم)

جواب: مورد سؤال ظاهرا از باب تداعى نيست بلكه اولياء دم، مدعى و قاتل، منكر است و اولياء دم حق قسم دادن قاتل را دارند و چون ثبوت قتل به اقرار است ديه به عهده خود قاتل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 240

(سؤال 829) در جرائم حقوق الهى كه اعم از حدود و تعزيرات است، آيا در مرحله اتهام و رسيدگى مقدماتى قبل از ثبوت و يا پس از ثبوت حدّ و تعزير، كفالت صحيح است يا نه؟ (دادگسترى شهرستان بجنورد)

جواب: در مورد سؤال كفالت صحيح نيست.

(سؤال 830) اگر شوهر زن و يا نزديكان وى و يا نزديكان فردى كه متّهم به عمل لواط يا زنا يا معانقه يا تفخيذ مى باشد به مراجع انتظامى و يا قضايى شكايت نمايند و محل انجام گناه را مشخص نمايند، كشف و تعقيب آن جايز است يا نه؟

جواب: اگر شاكى، زوج باشد، حكم لعان «1» با رعايت شرائط آن اجراء مى گردد و اگر غير زوج باشد بايد شرائط شهادت رعايت شود و علم قاضى شرع در امور جنسى شرعا نافذ نيست.

موارد سوگند منكر

(سؤال 831) شخصى در حالى كه سرش شكسته و زخمى است به سه نفر صريحا گفته كه سر مرا آقاى زيد شكسته است و اين سه نفر بيشتر از اين، از اصل ماجرا و صحنه درگيرى اطلاع نداشته اند، يعنى شهود اصلا شهادت به اصل قضيه و كيفيت واقعه نمى دهند ولى مى گويند آقاى على به ما گفت آقاى زيد مرا زده است در صورت ثبوت ادعا و عمدى بودن آن، قصاص ثابت مى شود يا ديه؟ و

اگر مدعى نتواند مدعاى خود را ثابت كند آيا منكر بايد قسم بخورد و اگر نخورد قصاص مى شود و يا ديه گرفته مى شود؟

جواب: اگر مستند شاهدها فقط قول مضروب باشد شهادت آنها بى اثر است و مدعى مى تواند نزد قاضى شرع به منكر قسم بدهد و منكر اگر نزده باشد مى تواند قسم بخورد و مى تواند قسم را به مدعى برگرداند، بلى اگر از امارات ظنيه براى قاضى شرع مظنّه به صدق ادعاى مدعى حاصل شود، مورد از موارد لوث و قسامه مى باشد و در هر صورت اگر ضرب عمدى ثابت شود، در صورتى كه قصاص كردن خطرى نباشد و مثل آن ممكن باشد مورد قصاص است و الا محكوم به پرداخت ديه مى باشد.

______________________________

(1)- لعان: لعنت كردن زن و شوهر بر دروغگو با شرائط خاص در مورد متهم نمودن شوهر زن خود را به زنا و يا نفى ولد از خود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 241

(سؤال 832) در مواردى كه اصل زنا ثابت باشد و زن دعوى اكراه نمايد و مرد او را تكذيب كند و بگويد با رضايت وى عمل واقع شد و بيّنه هم در كار نباشد آيا مهر المثل به زن تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال يمين متوجه مرد مى باشد.

(سؤال 833) در جنايت اطفال با فرض اينكه ولىّ طفل انكار مى كند مى توان سوگند را متوجه ولىّ نمود يا خير؟

جواب: اگر ضرر جنايت متوجه به مال ولىّ نباشد و متوجه به مال طفل باشد نمى تواند قسم بخورد.

(سؤال 834) اگر در يك نزاع دسته جمعى يكى از آنان كشته شود و شهادت گواهان هم در مورد قاتل، مختلف و متزلزل باشد تكليف باشد

تكليف چيست؟ جواب: اگر قاضى شرع مورد را از موارد لوث تشخيص بدهد احتياج به قسامه دارد و الا در صورتى كه مدعى نتواند اقامه بيّنه كند حاكم شرع، قسم را به منكر متوجه مى سازد.

اثبات جرم به اقرار، قسم و غير آنها

(سؤال 835) در صورتى كه متهم به زنا چهار مرتبه در نزد غير حاكم اقرار نموده باشد و بعدا پيش حاكم به اقرارهاى قبلى اقرار نمايد، مجرد اقرار بر اقارير براى اثبات حدّ، كافى است يا خير؟ بر فرض اول تعدد اقرار لازم است يا خير؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: در مفروض سؤال حدّ جارى نمى شود ولى تعزير مى شود.

(سؤال 836) آيا جائز است متهم را تحت فشار قرار داد تا به مفاسد اخلاقى خود يا ديگران اعتراف كند؟

جواب: اجبار بر اقرار در مفاسد اخلاقى شخصى جائز نيست.

(سؤال 837) اگر از روى اكراه و يا در شرائط غير عادى اقرارى مربوط به آمريت و يا مباشرت و يا معاونت فرد يا افرادى در قتلى شده باشد شرعا مى توان ترتيب اثر داد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 242

جواب:: اقرارى كه در شرائط تخويف و تهديد و يا اكراه باشد ارزش و اعتبار ندارد.

(سؤال 838) آيا به اقرار ديگرى در حق كسى كه از روى اكراه يا غير اكراه شده باشد بايد شرعا ترتيب اثر داد؟

جواب: اقرار با اكراه اثر ندارد، بلى شهادت شهود عادل در حال عادى بدون اكراه معتبر است هر چند در حق غير.

(سؤال 839) فحاشى، تهديد، ايجاد مزاحمت با قسم ثابت مى شود يا نه؟

جواب: با قسم ثابت نمى شود مگر اينكه منكر در نزد قاضى شرع، قسم را به مدّعى ارجاع دهد.

(سؤال 840) در بعضى از دعاوى، طرفين قبل از مراجعه

به دادگاه با تراضى خود به وسيله شخص ثالث مراسم تحليف را بجا آورده ترك دعوى مى كنند، آيا حلف و فصل خصومت مذكور، شرعى و صحيح است كه در نتيجه بعدا نمى توانند در دادگاه طرح دعوى كنند يا خير؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: اگر قاضى شرع طبق موازين قضاء، قسم نداده باشد، طرح دعوى در نزد قاضى شرع مانع ندارد.

(سؤال 841) در ديه و قصاص جرح و قتل تصادفات رانندگى كه ملاك، استناد جرح و قتل به تقصير راننده است، آيا اين استناد بايد به نظر كارشناسان فنّى دولتى باشد يا نظر عامه مردم و شاهدين صحنه تصادف؟ و در صورت تفاوت نظر آنان، كدام مقدّم است شرعا؟

جواب: ملاك، علم قاضى شرع يا بيّنه معتبره و يا اقرار خود راننده است.

(سؤال 843) در تشخيص جرم، گاه سازمانهاى دولتى از نظر دكتر و تشخيص او در مورد زنا و دخول در قبل و دبر استفاده مى كنند آيا اين راه شرعيّت دارد و منافى با لزوم چهار شاهد عادل در تشخيص جرم نيست؟

جواب: با نظر متخصص بر فرض اينكه اصل عمل ثابت شود كيفيت عمل و استناد آن به شخص معيّن ثابت نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 243

(سؤال 843) اگر راننده سابقه دار و داراى گواهى نامه در اثر سبقت ناگهانى و سرعت غير مجاز اتومبيل ديگر، وحشت زده شده و كنترل خود را از دست داده و بى اختيار به ماشين ديگرى برخورد نمايد و خسارت عمده به هر دو ماشين وارد شود در اين صورت خسارت وارده به عهده مباشر يا به عهده سبب است؟ كه راننده ماشين ديگر بوده كه سبقت غير مجاز داشته است و با

توجه به اينكه كاردانهاى فنّى طبق مقررات موجود مباشر را مقصر معرفى كرده و دليل ديگرى هم در بين نباشد، فصل نزاع به چه نحو است و كدام يك از آنان ضامن مى باشد؟

جواب: در خسارت وارده ضمان آن دائر مدار استناد است، وارد كردن خسارت با اختيار يا بدون اختيار استنادش به هر كس ثابت شود آن شخص ضامن است و در صورت نزاع و اختلاف طبق موازين قضاء اگر مدعى، بيّنه شرعيه اقامه نكند قسم به منكر متوجه مى شود.

(سؤال 844) آيا اعمال فشار و تهديد بر شخص زندانى توسط تعزير جهت اعتراف گرفتن بر اساس اعتراف ديگران و يا وجود گزارش و قرائن احتمالى و ظنّى جايز است؟

و اقرار او شرعا معتبر مى باشد يا نه؟

جواب: در مفروض سؤال، تعزير جايز نيست، تعزير براى جرم ثابت و محرز است نه براى اثبات و احراز جرم و چنين اقرارى شرعا نافذ و معتبر نيست.

(سؤال 845) احيانا بعضى افراد با انگيزه خصومت و بى آبرو كردن طرف و يا مقاصد شيطانى ديگرى، طرف را هيپنوتيزم نموده و در آن حال، با القاء مطالبى، اقرار و اعترافاتى نسبت به كارهاى زشت و قبيحى كه بعضا موجب حدّ شرعى هستند از او مى گيرند آيا چنين عملى جايز است؟ و آيا چنين اعترافاتى اعتبار شرعى و قانونى دارند يا نه؟

جواب: حرام بودن آن قطعى است و كسانى كه متصدّى اين قبيل كارها مى شوند مستحق تعزير شرعى هستند و اقرار و اعتراف افراد در چنين حالى ارزش شرعى و قانونى ندارد و چنانچه از اين طريق به حيثيت مسلمانى لطمه وارد شود بايد جبران گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 244

علم قاضى

(سؤال

846) در مسأله منكرات مثل زنا و ... آيا علم قاضى حجت است يا نه و اگر حجت است اعم از اينست كه از روى حدس باشد يا از روى حسّ و يا منحصر است به موردى كه خود ديده باشد و اگر بتواند به علمش مطلقا عمل كند چرا منتظر چهار شاهد عادل و يا چهار اقرار بشود چون نوعا با اقرار اول و دوم علم حاصل مى شود. (ستاد مبارزه با منكرات)

جواب: بعضى از علماء، علم قاضى شرع را مطلقا حجت مى دانند ولى به نظر اين جانب در امور جنسى، علم قاضى شرع حجّت نيست و در غير آنها هم احتياط شود.

(سؤال 847) اگر يك نفر شهادت بدهد بر زناى كسى و از گفتارش براى قاضى علم حاصل شود آيا باز بايد به آن يك نفر شاهد حدّ قذف زده شود يا نه؟

جواب: در مفروض سؤال اجراء حدّ قذف محل اشكال است.

(سؤال 848) اگر شخصى به جرمى متهم است كه به نظر و عقيده خود، اظهار آن شرعا واجب نيست ولى قاضى شرع او را به دليل كتمان و خوددارى از اعتراف به آن، تعزير مى كند سؤال اين است كه در اين مورد كه به تشخيص متهم، اظهار آن واجب نيست مى توان شرعا او را تعزير نمود؟

جواب: تعزير براى جرائمى است كه از راههاى شرعى ثابت و محرز شده باشد نه براى اثبات جرم. و الحدود تدرأ بالشّبهات، (با اندك شبهه اى حدّ، جارى نمى شود).

(سؤال 849) محدوده اعتبار و حجيّت علم قاضى شرع كه باستناد آن بتواند حكم كند را نسبت به موارد زير بيان فرماييد: 1- حق اللّه فردى 2- حق اللّه اجتماعى 3-

حق الناس فردى 4- حق الناس اجتماعى.

جواب: در امور جنسى مانند زنا و لواط، علم قاضى شرع حجّت و نافذ نيست و در غير آنها نيز احوط اكتفا نمودن به اقامه بيّنه و قسم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 245

اختيارات قاضى

(سؤال 850) با فرض پيگيرى شاكى، محكمه مى تواند بنا به مصالحى كه در نظر است از تعزير مجرم صرف نظر نمايد يا خير؟

جواب: قاضى منصوب تابع مقررات نصب مى باشد.

(سؤال 851) آيا حاكم شرع مى تواند از نظر زمان موقعيت و تشخيص مصلحت، حكم كلى تعزير متهمى را به فرد يا افرادى بدهد؟ (مسئولين بازرسى)

جواب: با تعيين معيار مى تواند به فرد مورد وثوق خود اجازه بدهد ولى به طور كلى نمى تواند به نظر او موكول نمايد.

(سؤال 852) با توجه به اينكه تعيين نوع و كيفيت تعزير شرعا با حاكم است آيا اين قاعده در مورد قضاوت مأذون و منصوب كه غير مجتهدند ولى به لحاظ ضرورت، منصب قضا را پذيرفته اند جارى است و يا شرعا اين اختيار منحصر به قضاوت واجد الشرائط است؟

جواب: قاضى منصوب تابع نصب است.

(سؤال 853) ارش جنايات مانند ديه مؤجل «1» مى باشد يا اينكه اختيار آن از نظر نقد و تأجيل با حاكم است؟

جواب: ظاهرا موكول به نظر حاكم است.

(سؤال 854) آيا حاكم شرع مى تواند و يا بايد زن يا مرد همجنس باز را به ازدواج مجبور نمايد و هزينه آن را اگر ندارند بيت المال تأمين نمايد؟

جواب: در صورت ثبوت آن با موازين شرعيّه، اجراء حدّ، واجب است ولى مجبور كردن بر ازدواج، واجب نيست بلكه در صورتى كه حدّ آن، قتل نباشد يا اينكه اجراء حدّ، ممكن نباشد بايد طبق

موازين شرعى نهى از منكر، عمل نمايد.

(سؤال 855) آيا پس از اثبات جرم متهم در حقوق مردمى اگر دادگاه بدون اعمال

______________________________

(1)- مؤجل: مهلت دار در برابر نقد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 246

زور شاكى را به گذشت دعوت كند و در اخذ رضايت وى اصرار ورزد كه در نتيجه متهم را عفو كند؛ آيا اين عمل دادگاه مشروع است يا اينكه عدول از بى طرفى است و دادگاه چنين عملى را نبايد انجام دهد؟ (بعضى از دادگاههاى عمومى كشور)

جواب: اگر حكم را صادر كند و به ذيحق بفهماند كه مجبور بر عفو و گذشت نيست وساطت اشكال ندارد.

(سؤال 856) در حقوق الهى مانند زنا و لواط و شرب خمر نمى توان حكم غيابى صادر كرد و در حقوق مردمى مانند اينكه اكبر از على مثلا صد تومان طلبكار است مى توان حكم غيابى صادر كرد آيا تخلفات از مقررات دولتى مانند رانندگى بدون گواهينامه، ترك پست، خوابيدن سر پست، تيراندازى بى مورد هوايى و ساير امورى كه خلاف مقررات دولت و حكومت انجام مى گيرد از كدام يك از آنهاست؟ حكم غيابى صادر مى شود يا نه؟ (دادستانى انقلاب اسلامى و عمومى پاسداران خراسان)

جواب: در موارد سؤال، حكم غيابى اشكال دارد.

(سؤال 857) آيا با شكايت شاكى مراجع قضايى بدون شاكى مى توانند به عنوان وكيل شاكى، قرارداد كفالت و ضمانت را امضاء نمايند يا نه؟ (دادگسترى شهرستان بجنورد)

جواب: مجرد شكايت دليل بر توكيل مذكور نيست و كفالت مورد سؤال صحيح نمى باشد.

(سؤال 858) قاضى محكمه مى تواند مظلومى را به طرح دعوى ارشاد نمايد يا خير؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: در مجلس قضا و حضور مترافعين نمى تواند ولى در غير مجلس قضا مانع ندارد.

(سؤال 859) در

تعزيراتى كه جنبه حق الناس دارد از قبيل تعزير فحاشى و اهانت و امثال آن با فرض پيگيرى شاكى، محكمه مى تواند نظر به مصالحى كه در نظر اوست از تعزير مجرم صرف نظر كند؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: قاضى منصوب، تابع نصب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 247

نقض حكم

(سؤال 860) مولانا يقول احد الفقهاء المعاصرين لو اصدر الحاكم الشرعى حكما فى حدّ من الحدود طبقا لشهادة الشهود ثم رجعوا عن شهادتهم لظهور خطائهم قبل الاستيفاء، يجب تنفيذ الحكم فى هذا الحال، ما رايكم فى هذا القول؟ على سبيل المثال شهد الشاهدان عمروا قد سرق و حكم الحاكم بقطع اليد استنادا على الشهادة و رجع الشاهدان عن شهادتهما معترفا بالخطاء قبل الاستيفاء يجب على الحاكم تنفيذ الحكم من غير اعتبار لمثل هذا الرجوع؟ (اخوانكم فى الخليج)

جواب: ينقض الحاكم حكمه فى مفروض السؤال.

[س- بعضى از فقها مى گويند: اگر حاكم شرع به استناد شهادت شهود، حكمى در مورد يكى از حدود شرعى صادر كرد و قبل از اجراء حكم، شهود به خطا خود پى برده و از شهادت منصرف شدند با اين حال، حكم حاكم بايد اجراء گردد نظر حضرتعالى چيست؟ (برادران شما در خليج فارس)

ج- در مورد سؤال، حكم حاكم شرع نقض مى شود.]

(سؤال 861) پس از اينكه حاكم در تعزيرات حكم به مقدارى خاص از حبس و يا شلاق مى نمايد قبل از اجراء حكم خود مى تواند طبق مصلحت، مقدار تعيين شده را كم يا زياد و يا تبديل به نوع ديگر تعزير كند يا خير؟

جواب: اگر اشتباه او براى خودش چه در نوع تعزير و چه مقدار آن كشف شده باشد بايد حكم خود را نقض كند

و الا نمى تواند نقض نمايد.

خطاى قاضى

(سؤال 862) قاضى شرع مجتهد و منصوب اگر حكم به اعدام داد و بعدا به هر دليلى مثل خروج از عرف قانونى معمول محاكم حكم او مورد تشكيك قرار گرفت آيا او در حكم به اعدام آمر به قتل است؟

جواب: حكم قاضى شرع مجتهد و منصوب اگر مطابق موازين شرعيه واقع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 248

شده باشد نافذ است و خطاى او به عهده بيت المال است و حكم آمر به قتل عمد را ندارد.

هزينه دادرسى

(سؤال 863) گرفتن هزينه داورى از محكوم عليه مشروعيت دارد يا خير؟

جواب: مشروعيت ندارد.

(سؤال 864) در مواردى كه محكوم له براى گرفتن حق خود ناچار به پرداخت هزينه دادرسى و تحمل خسارات با فرض اينكه محكوم عليه با علم و عمد از اداء حق ممانعت مى كند از باب قاعده لا ضرر و يا تسبيب در ضمان و يا دلائل ديگر مى توان خسارات مذكور را از محكوم عليه مطالبه كرد يا خير؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: در فرض مسأله كه محكوم عليه از روى علم و عمد از اداء حق، امتناع مى كند صدق اضرار بعيد نيست و در عين حال احتياط در تصالح است.

(سؤال 865) دو نفر زمينهاى زرخريد مرا در حكومت ظاهر شاه افغانى با دادن پول به دستگاه حكومتى به اسم خود تنظيم سند نموده بودند و اين جانب در محكمه عالى حاضر شده سند مذكور را ابطال نمودم و در ضمن پول زياد در اين مورد خرج كردم آيا پول مصرف شده را حق مطالبه دارم يا خير؟

جواب: حق مطالبه پول مصرف شده را نداريد فقط اجاره ملك را مى توانيد مطالبه كنيد.

هديه به قاضى

(سؤال 866) بعد از تمام مرافعه، قاضى مى تواند هديه يكى از اصحاب دعوى را قبول كند يا خير؟

جواب: عدم قبول هدايا موافق احتياط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 249

مسائل حدود

زناى محصن و محصنه

(سؤال 867) مردى كه داراى زوجه باشد و مبتلى به زنا شود در موارد ذيل محصن مى باشد و با وجود شرائط ديگر استحقاق رجم دارد يا خير؟

1- در صورتى كه زوجه او در حال زناى مرد، حائض باشد.

2- در صورتى كه زوجه او صائمه باشد.

3- در صورتى كه از زوجه خود غائب باشد و ليكن به وسيله طياره يا سياره در مدّت كوتاهى قادر باشد خود را به زوجه خويش برساند.

4- در صورتى كه زوجه او ناشزه بوده و از وى تمكين نمى نمايد.

5- در صورتى كه به قصد زنا و فرار از رجم از شهرى كه زوجه او در آن مى باشد به شهر ديگر رفته و در آنجا زنا كند.

6- مردى كه داراى دو زن مى باشد يكى مدخول بها و ديگرى غير مدخوله. زوجه مدخول بها را طلاق بائن مى دهد و قبل از دخول به دومى مبتلى به زنا بشود. (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: در مورد 4 و 6 احصان «1» محقق نيست و در بقيه نيز به واسطه مورد شبهه بودن آنها حكم احصان جارى نمى شود.

(سؤال 868) در هر مورد از موارد فوق كه صدق احصان نشود مجرد ادعا از طرف زانى به وجود عذر، كفايت در رفع رجم مى كند يا اينكه نياز به تحقيق و اثبات دارد؟

(دادگسترى شهرستان قم)

______________________________

(1)- احصان: شوهر داشتن مرد و در صورت احراز اين شرط با ساير شرائط، حكم آن سنگسار نمودن مرد و زن زنا كار است.

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 1، ص: 250

جواب:: در صورت احتمال صدق او حكم احصان جارى نمى شود. و ظاهرا تحقيق هم لازم نيست.

(سؤال 869) در صورتى كه زن شوهردار مبتلى به زنا شود آيا در موارد ذيل محصنه محسوب مى شود و استحقاق رجم دارد يا خير؟

1- در صورتى كه شوهر وى عنّين «1» باشد.

2- در صورتى كه شوهر وى از او منزجر و حاضر به مواقعه با او نگردد.

3- در صورتى كه علقه زوجيّت به عقد انقطاعى باشد نه عقد دائم.

4- در صورتى كه شوهر به او دخول نكرده باشد. (دادگسترى شهرستان قم) جواب: در هيچ يك از موارد سؤال حكم احصان جارى نمى شود.

(سؤال 870) اينكه در رساله مرقوم فرموده ايد اگر كسى ديد شخصى با زن يا يكى از بستگانش زنا مى كند مى تواند هر دو را بكشد. اگر همان موقع نتوانست يا ترسيد آيا مى تواند بعدا و در فرصت مناسبى آنها را بكشد؟

جواب: محل تأمّل است و اقامه دليل بر اصل مسأله نيز به نحو اطلاق مخصوصا نسبت به زن مشكل است.

(سؤال 871) در صورتى كه مردى زن دارد ولى به واسطه بيمارى رحم زوجه خود، نتواند وطى از قبل نمايد و ليكن امكان سائر استمتاعات و وطى در دبر براى او باشد و با اين وضع اقدام به زنا كند حكم زناى محصن را دارد يا خير؟

جواب: حكم به زناى محصن خالى از اشكال نيست. «و الحدود تدرأ بالشبهات» «2».

(سؤال 872) نعوذ باللّه كسى زناى محصنه كرده و سرّش فاش نشده و توبه كرده آيا در رابطه با شوهر اين زن كه مسلما راضى نيست چه كند؟

جواب: برايش استغفار و احسان نمايد.

______________________________

(1)- عنين: مردى كه از انجام عمل

زناشويى عاجز است.

(2)- الحدود تدرأ بالشّبهات: اجراء حدود با اندك شبهه اى متوقف خواهد شد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 251

(سؤال 873) در صورتى كه صغيرى از صغيره اى به عنف «1» و زنائا ازاله بكارت نموده باشد پرداخت مهر المثل به عهده خود صغير است يا عاقله وى بايد پرداخت نمايد؟

جواب: به عهده عاقله او است مگر اينكه مهر المثل كمتر از يك بيستم ديه كامله باشد كه در اين صورت خود صغير ضامن است كه بايد ولىّ او از مال صغير بپردازد و اگر نپردازد بايد خود صغير بعد از بلوغ بپردازد.

(سؤال 874) اگر مردى و زنى با جهل به اينكه با اعطاء و اخذ اجرت، نزديكى حلال نمى شود نزديكى كنند مثلا خيال مى كردند فقط زناى با زور حرام است، حدّ از آنها ساقط است يا نه؟

جواب: در فرض مسأله، حدّ جارى نمى شود.

حد قذف «2»

(سؤال 875) در صورتى كه مقذوف، قاذف را عفو نمايد فقها فرموده اند: حدّ قذف (نسبت زنا يا لواط به كسى دادن) ساقط مى شود مرقوم فرماييد تعزير او پس از عفو جايز است يا خير؟

جواب: در صورت عفو مقذوف اگر قاذف توبه كرده باشد احتياط در ترك تعزير است و اگر توبه نكرده باشد تعزير مى شود.

حدّ سرقت

(سؤال 876) چنانچه سارقى با شكستن قفل درب اتومبيل كه در كنار خيابان پارك شده آن را بربايد عمل وى سرقت از (حرز) محسوب مى شود؟ در همين فرض اگر آن را از پاركينگ يا گاراژ سرقت كند چطور؟

جواب: هر جايى كه حفظ و نگهدارى ماشين در آنجا عقلايى و معمول است

______________________________

(1)- عنف: با زور و اكراه.

(2)- قذف: نسبت زنا يا لواط به كسى دادن. نسبت دهنده قاذف و نسبت داده شده مقذوف مى باشند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 252

سرقت از آنجا سرقت از حرز «1» محسوب مى شود و در غير اين فرض سرقت از حرز محسوب نمى شود.

(سؤال 877) در قطع يد سارق، تخدير و بى حس كردن عضو جائز است يا خير؟

جواب: عضو را بى حسّ نمودن مشكل است.

(سؤال 878) آيا احتمال توبه در سرقت و امثال آن براى سقوط حدّ كافى است يا لازم است توبه احراز گردد؟ (يكى از دادگستريها)

جواب: در مواردى كه توبه مسقط حدّ است مانند توبه قبل از قيام بيّنه، اگر احتمال عقلايى به صدق مدّعى توبه داده شود حدّ ساقط مى شود.

(سؤال 879) آيا تقاضاى قطع يد از كسى كه مالش به سرقت رفته لازم است يا تقاضاى حكم شرعى كافى است؟ (شعبه 12 ديوان عالى)

جواب: بنابر احتياط موقوف به مطالبه قطع مى باشد.

(سؤال 880) در سرقت

اگر مال مسروقه را شهربانى و مأمورين به صاحبش مسترد نمايند حدّ ساقط است يا خير؟ (ديوان عالى شعبه 12) جواب: اگر قبل از مرافعه به حاكم، مال مسروق به صاحبش مسترد شود جواز اجراء حدّ هر چند پس از مرافعه ثابت نيست.

(سؤال 881) اگر براى يك نفر سرقت واجد شرائط حدّ با سرقت فاقد شرائط حدّ ثابت شود آيا اجراء حدّ كفايت از تعزير مى كند و يا به لحاظ سرقت واجد شرائط حدّ بايد حدّ اجراء شود و به لحاظ سرقت فاقد شرائط حدّ، تعزير اجراء شود؟

جواب: در مفروض سؤال بنابر احتياط به اجراء حدّ اكتفا شود.

تعزير سارق

(سؤال 882) سارق حرفه اى را مسروق منه قبل از رجوع به حاكم عفو مى كند و با توجه به اينكه رها كردن اينگونه سارقين نظام جامعه را به هم مى زند حاكم، حق دارد

______________________________

(1)- حرز: جاى امن براى حفظ مال از خطر سرقت است و از جمله شرائط اجراء حدّ سرقت مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 253

آنان را به صورت حبس يا تبعيد يا شلاق تعزير نمايد يا خير؟

جواب: اگر توبه او ثابت نشده باشد تعزير مى شود و بايد جلو فساد گرفته شود.

(سؤال 883) در سرقتى كه جامع شرائط قطع يد نيست اگر دو مرتبه مجرم تعزير شده باشد، در مرتبه سوم باز تعزير مى شود يا حكم ديگرى دارد و اگر تعزير حكم مرتبه چهارم چه خواهد بود؟ (دادگسترى شهرستان قم)

جواب: بازهم تعزير مى شود مگر اينكه عنوان ديگرى از قبيل مفسد فى الارض و غير آن بر او منطبق گردد.

مفسد فى الارض

(سؤال 884) بعضى از مراجع عظام و از جمله حضرت امام خمينى (قدس سرّه) در جواز اعدام مفسد فى الارض احتياط مى كنند ولى بعضى ديگر و از جمله حضرتعالى اجمالا جايز مى دانيد، مستدعى است موارد زير را كه در حقيقت از قبيل شبهه مصداقيّه هستند جواب مرقوم فرماييد:

1- با توجه به اينكه اكثر گناهان، داراى مفاسد اجتماعى و اخلاقى مى باشند و هر مرتكب كبيره يا مصرّ بر صغائر را مى توان در منطقه يا شهر يا محل سكونت خود مفسد دانست با اين حال ملاك افساد و مفسد بودن چيست؟

2- آيا بايد نسبت افساد به شخص يا اشخاص، نسبت مباشرت باشد يا تسبيب؟

3- و اگر تسبيب، لازم است آيا شامل هر سببى هر چند ناقص مى شود؟ در

حالى كه سبب ناقص، خود، معلول علت ديگر اقوى خواهد بود يا اينكه بايد سبب اصلى و علت العلل فساد و افساد، مورد نظر باشد؟

4- و بنابراين فرض، در مفاسد اجتماعى كه اولا بيشتر معلول فقر فرهنگى و اقتصادى توأما هستند، مصداق شرعى مفسد فى الارض را چگونه بايد جستجو نمود؟

و ثانيا موقعيت و نفوذ و مقدار تأثير افراد در اصلاح و افساد جامعه به يك ميزان نيست و متفاوت خواهد بود بنابراين از نظر شرعى، نسبت افساد به آنها و ترتّب آثار شرعى بر آن چگونه خواهد بود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 254

5- و مقصود از «فى الارض» كشور است يا منطقه و محدوده خاصى كه افساد در آن محقّق شده است؟ هر چند كوچك؟ ولى شكى نيست كه در شرائط كنونى دنيا كه همه كشورها به منزله يك خانه يا يك محلّه شده اند هر قسمتى از قسمت ديگر متأثر و منفعل خواهد بود با اين حال، نسبت افساد به قسمتهاى اصلى و ريشه اى داده مى شود يا فرعى ها هر چند دست چندمى را نيز شامل مى شود؟

جواب: 1- ظاهرا ملاك، فسادى است كه از ناحيه شخص يا اشخاص و يا قدرتى متوجه كيان جامعه اسلامى و يا حيثيت عمومى اسلام و مسلمين باشد و شامل ارتكاب هر گناهى هر چند كبيره باشد نمى شود.

2- ملاك، تصميم فاعل بر افساد و صدق انتساب است عرفا هر چند به نحو تسبيب باشد ولى اگر در كنار فاعل مباشر، يا سبب ضعيف، سبب اقوى وجود داشته باشد صدق مفسد بر آنها نوعا محل اشكال است، و الحدود تدرأ بالشبهات: [يعنى با وجود شك و شبهه، حدود نبايد اجراء

شود].

3- تسبيب، خصوصيتى ندارد. آنچه ملاك است قصد افساد مرتكب نسبت به كيان فرهنگى يا سياسى يا اقتصادى جامعه اسلامى مى باشد و صدق انتساب عرفى است و با وجود سبب اقوى، صدق مفسد بر سبب ضعيف معلوم نيست، و الحدود تدرأ بالشبهات: [يعنى با وجود شك و شبهه، حدود نبايد اجراء شود].

4- در مواردى كه بدانيم يا احتمال دهيم عمل شخص ناشى از انگيزه هاى اقتصادى و يا فقر فرهنگى شخص بوده و تصميم او بر افساد جامعه و ضربه زدن بر حيثيت عمومى و كيان اسلام و مسلمين محرز نباشد صدق عنوان مفسد معلوم نيست و در صورت شك، اعدام جايز نيست.

5- كشور و منطقه خاص، ملاك نيست بلكه ملاك، حيثيت عمومى و كيان اسلام و مسلمين است و به طور كلّى در موارد شك بايد احتياط شود و اصولا براى برخورد با فسادها و افراد و جريانات ناسالم اعم از سياسى و اقتصادى و فرهنگى حتى المقدور بايد علتها و ريشه ها را جستجو نمود و با آنها مبارزه نمود و مبارزه و برخورد با آثار و معلولها كمتر مؤثر است و اعدام كمتر اثر مثبت دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 255

حدّ ارتداد

(سؤال 885) برخورد با ارتداد آيا تكليف شخصى مثل نماز و روزه است يا يك تكليف حكومتى؟ اگر يك تكليف شخصى باشد هر كسى مى تواند به هر دليلى، ديگرى را مرتدّ بداند و بگويد يقين پيدا كردم يا چند نفر اهل خبره گفتند فلان شخص مرتدّ شده و طبعا مى توان او را كشت ولى اگر يك حكم حكومتى باشد بايد از مسير حكومت شرعى و قانونى با ضوابط مقرّره شرعى، حاكم شرع

صالح حكم به ارتداد كسى بنمايد، كدام يك مى باشد؟

جواب: براى هر كس ارتداد كسى ثابت شود بايد احكام ارتداد را غير از قتل از قبيل نجس دانستن او و جدايى همسر، جارى نمايد ولى قتل او متوقّف به حكم حاكم شرع جامع الشرائط است، بلى در خصوص سبّ النبى (ص) و ائمه (ع) نعوذ باللّه بر شنونده در صورت عدم خوف و نداشتن مفسده، قتل سبّ كننده واجب است.

(سؤال 886) اگر كارى به اعتقاد مرتكب آن از روى تقليد يا اجتهاد، جايز بوده و به اعتقاد حاكم شرع حرام، آيا حدّ جارى مى شود يا نه؟

جواب: در فرض مسأله حدّ، جارى نمى شود.

(سؤال 887) افرادى كه قائل هستند در آخرت (روز قيامت) جزاء و سزا، روحانى است نه جسمانى چه حكمى دارند؟

جواب: اصل اعتقاد به معاد از ضروريات دين اسلام است و ظاهر آيات قرآن و روايات هم معاد جسمانى و روحانى توأم با هم است. آن چه كه موجب ارتداد مى شود انكار اصل معاد است آن هم از روى علم و عناد و جحد، نه نفى بعضى از كيفيّات و چگونگى آن.

(سؤال 888) تكليف شوهرى كه همسرش تغيير دين داده و از اسلام خارج شده است چيست؟ و آيا شوهر مى تواند از ملاقات چنين زنى با فرزندانش ممانعت به عمل آورد؟

جواب: در فرض مسأله اگر تا پايان عدّه توبه نكند كشف مى شود كه از اول زمان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 256

ارتدادش عقد آنها منفسخ و زوجيت، باطل شده است و پدر فرزندان بايد مصلحت آنها را در نظر بگيرد كه اگر ملاقات مادرشان با آنها معرضيت «1» براى اغواء و انحراف آنها داشته باشد ممانعت

كند و الا ممانعت نكند.

(سؤال 889) مدتى است كه يك عده بهايى توبه كرده اقرار به اسلام نموده اند ولى در مساجد حاضر نمى شوند احتمال مى رود كه از ترس بوده و صرفا لقلقه لفظى باشد، لطفا جواب شرعى را بيان فرماييد.

جواب: اگر توبه آنان و مسلمان بودنشان مورد قبول حاكم شرع باشد مادامى كه ارتداد مجدد آنان به حاكم شرع ثابت نگرديده است حكم اسلام را دارند.

______________________________

(1)- معرضيت: در معرض بودن.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 257

مسائل گناهانى كه حدّ ندارند

تعزير مفترى

(سؤال 890) آيا بدون احراز شرعى در يك محكمه صالحه مى توان كسى را به ارتداد يا انحراف و فسق و نظائر اين اتهامات متهم نمود و اگر جائز نباشد آيا شخص مفترى از عدالت خارج مى شود و شرعا استحقاق تعزير شرعى را دارد يا نه؟

جواب: در مورد ارتداد، احراز لازم است و در مورد فسق، علاوه بر احراز بايد مجوّز افشاء هم وجود داشته باشد و در صورت ادعاى علم، مرافعه شرعيه لازم است.

(سؤال 891) اگر كسى متهم به قتل باشد و اولياء دم با تكيه به قرائنى، مدعى علم به قاتل بودن وى باشند اما پس از تحقيق قضايى و محاكمه متهم براى دادگاه قرائن مذكور كافى براى علم يا حصول ظن نباشد كه در اثر نبود حجت شرعى، دادگاه به برائت متهم حكم صادر مى كند و متهم به عنوان افتراء از اولياء دم شكايت مى كند. آيا شرعا اولياء دم را مى توان به عنوان مفترى تعزير تعزير كرد يا نه و اين سؤال جز زنا و لواط در جرائم ديگر نيز مطرح است زيرا در زنا و لواط اگر به موازين شرعى نتواند ثابت كند محكوم به حد قذف

خواهد شد. (يكى از دادگاههاى كيفرى)

جواب: اگر قاضى شرع علم به افتراء مدّعى نداشته باشد در فرض سؤال حق تعزير ندارد.

تعزير براى استمناء

(سؤال 892) آيا جايز است زن به منظور تلذّذ جنسى و اطفاء شهوت به وسيله دست خود يا چيز ديگر با فرج خود كارى نظير استمناء را انجام دهد چه منى خارج شود يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 258

جواب:: در حرمت استمناء بين زن و مرد فرقى نيست و در صورت ثبوت آن پيش حاكم شرع تعزير دارد.

تعزير زوجه و فرزند

(سؤال 893) اگر زن مقدار واجب حجابش را دعايت نكند و يا آرايش و زينتش را عمدا نپوشاند، همچنين اگر از اطاعت شوهرش در امورى كه بايد از او اطاعت كند خوددارى نمايد و مثلا بدون اجازه او از خانه خارج شود و يا اگر از انجام واجباتى مثل نماز و روزه و حج و خمس و زكاتش خوددارى نمايد و يا اگر در ملاء عام كارى كند كه موجب تحريك شهوت و وسوسه و اغواى مردان شود و امر به معروف و نهى از منكر در او مؤثر واقع نشود، آيا ابتداء شوهرش يا پدرش مى توانند او را تعزير نمايند؟ يا اينكه بايد به حاكم شرع رجوع كند؟ و در هر صورت، مقدار تعزير او در موارد فوق چقدر است؟

جواب: زوج و پدر مانند سايرين بايد شرائط و مراتب امر به معروف و نهى از منكر را رعايت كنند و اما اصل تعزير و كميّت و كيفيت آن، موكول به نظر حاكم شرع جامع الشرائط است.

تعزير اقليتهاى مذهبى

(سؤال 894) اقليتهاى مذهبى در ايران اگر اقدام به حمل مسكرات در وسائل نقليه براى استفاده شخصى خود و يا تحويل به هم كيشان خويش نمايند استحقاق تعزير دارند يا خير؟

جواب: در حمل و نقل علنى تعزير مى شوند.

(سؤال 895) اگر اقليتهاى مذهبى به شرب خمر و زنا با هم كيشان خود اقرار نمايند وظيفه شرعى درباره آنان چه مى باشد؟

جواب: اگر اقرار به شرب علنى نمايند تعزير مى شوند و اگر اقرار به شرب مخفيانه نمايند تعزير ندارند و در اقرار به زنا اگر طبق مذهب خودشان نيز زنا باشد با رعايت شرائط، حدّ زنا بر آنها جارى مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1،

ص: 259

تعزير ساير گناهان

(سؤال 896) الف: در جرائمى كه جنبه حق مردمى دارد اما چون به ضرر و زيان جامعه نيز مى باشد و از جنبه شرعى گناه است و به لحاظ گناه بودن آن جنبه خدايى نيز دارد مثل خيانت در امانت و كلاهبردارى و تصرف عدوانى و غيره آيا با گذشت شاكى شرعا تعقيب و مجازات متوقّف مى گردد و يا به لحاظ گناه بودن آن و جنبه عمومى آن و لو شاكى رضايت بدهد مى توان متهم را تعزير نمود؟

ب: و آيا در جرائم مذكور رسيدگى و صدور حكم غيابى جائز است يا نه؟

جواب: الف- در صورت گذشت شاكى اگر عاصى توبه كرده باشد تعزير او ساقط مى شود و الا بنابر احتياط شرائط نهى از منكر لحاظ شود.

ب- در صورت عدم امكان احضار او حكم غيابى مانع ندارد. (و لكنّ الغائب على حجّته «1»).

(سؤال 897) در بعضى دهات مرسوم است پسرى، دخترى را بدون اطلاع پدر دختر و بدون رضايت دختر يا با رضايت وى به قصد ازدواج از كوچه به يك خانه امن فرارى مى دهد چنانچه اين عمل موجب از بين رفتن عفت شود آيا مى شود پسر را تعزير كرد يا نه؟

جواب: اگر براى قاضى شرع از راههاى شرعى ثابت شود كه پسر، او را ربوده است مى تواند او را تعزير نمايد.

(سؤال 898) اگر عملى از نوع معاملات يا غير آن به نظر مقلّد مكلّف جايز باشد ولى به نظر حاكم شرع، حرام، آيا حاكم شرع مى تواند مرتكب آن را تعزير نمايد؟

جواب: در مفروض سؤال، تعزير جايز نيست.

(سؤال 899) در مواردى كه مرتكب گناه، ادعا مى كند يقين به گناه و حرام بودن، كار مورد

نظر نداشته يا مدعى داشتن و يا وجود مجوّزى شرعى هر چند به اعتقاد خود باشد آيا تعزير او جايز است؟

______________________________

(1)- يعنى: شخص غائب كه محكوم مى شود بالاخره حجت و دليل خود را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 260

جواب:: در مفروض سؤال، تعزير جايز نيست و الحدود تدرأ بالشّبهات.

(سؤال 900) افرادى به واسطه در اختيار داشتن امكاناتى از راه دور اقدام به اعمال شكنجه و تا حدّى خواندن فكر و عقائد مى نمايند كه اين امر باعث اخلال هاى فكرى و عصبى شده و تفتيش عقائد قلمداد مى گردد حكم ذات اين امور چيست و حكم شرعى اعمال كنندگان اين امور و افرادى كه مورد ظلم و اذيّت مى شوند را بيان فرماييد؟

جواب: سؤال مجمل است اگر منظور غير سحر است، هر كارى كه موجب ظلم و ايذاء و اخلال فكرى و عصبى و يا تصرف در جسم و روح شخص يا اشخاص باشد آن هم حرام مى باشد و حاكم شرع مى تواند مرتكب آن را تعزير نمايد.

(سؤال 901) بعضى افراد با انگيزه خصومت و عناد با استفاده از اين روش، طرف را به حالت خواب مصنوعى مى برند و در آن حال، او را انجام بعضى جرائم و اعمال زشت و گناه وامى دارند، چه كسى مستحق شرعى مجازات ارتكاب جرائم ذكر شده مى باشد، شخص مباشر كه به خواب برده شده يا خواب كننده؟ و يا فرق است بين موردى كه شخص مباشر با رضايت و ميل، خود را در اختيار خواب كننده قرار مى دهد و موردى كه بدون رضايت و اختيار، او را خواب كرده باشند؟

جواب: بر فرض اينكه صرف خواب كردن بى اشكال باشد ولى القاء انجام كارهاى حرام اگر ممكن

باشد قطعا حرام است و خواب كننده اى كه چنين القائاتى را انجام داده مستحق تعزير شرعى است، ولى بر شخص خواب برده شده چون مسلوب الاختيار بوده تعزير جارى نيست مگر اينكه عمدا خودش را به منظور اجراى امور حرام در اختيار خواب كننده قرار دهد.

امورى مربوط به حدّ و تعزير

(سؤال 902) براى جواز تعزير آيا حكم شفاهى حاكم شرع كافى است يا بايد كتبى باشد؟ و چه كسانى مى تواند حكم را اجراء كنند؟ (مسئولين قضايى و بازپرسى)

جواب: حكم شفاهى كافى است و صادركننده حكم تعزير به هر كس دستور داده باشد او مجاز مى باشد. يادآور مى شود كه تعزير در مقابل جرم ثابت است نه براى اثبات جرم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 261

(سؤال 903) در مواردى كه اگر بلوغ متهم ثابت و قطعى شود حدّ شرعى بر او جارى است با آنكه احتمال بلوغ داده مى شود آيا تجسّس و تحقيق در رسيدن او به بلوغ جائز است؟ (دادگسترى شهرستان بجنورد)

جواب: بايد تحقيق شود و اگر با تحقيق ثابت نشد حكم غير بالغ را جارى نمايد.

(سؤال 904) آيا اجراء حدّ مثل شلّاق زدن و يا تعزير بايد در يك دفعه باشد يا در دفعات متعدّده مى توان آن را اجراء نمود و يا بستگى به نظر حاكم شرع صالح و يا ضعيف و قوت جسمى مجرم دارد؟

جواب: در اجراء حدّ اگر اجراء آن در يك دفعه محذورى نداشته باشد بايد در يك دفعه اجراء شود ولى تعزير، بستگى به صلاحديد حاكم شرع دارد.

(سؤال 905) چون بين قضات شرع معمولا در چگونگى تعزير و اجراء آن به تمام اعضاء جز نزديكى كليه ها و يا اجراء آن فقط به كف پا و يا بر روى كمر

اختلاف وجود دارد وظيفه شرعى را بيان فرماييد. (مسئولين بازپرسى)

جواب: اجراكننده تعزير تابع نظر صادركننده حكم است و صادركننده حكم بايد موازين شرعيه را در نظر بگيرد مثلا تعداد شلاقها را از تعداد شلاقهاى حدّ، كمتر تعيين كند و از زدن شلاق به اعضايى كه مانند سر و صورت و عورت، در حدّ، ممنوع است منع نمايد و به طور كلى اگر جامع شرائط فتوى است طبق رأى خود، حكم صادر نمايد و الا در موارد مشكوكه به مجتهدى كه او را نصب كرده مراجعه نمايد.

ضمنا به كتاب «ولاية الفقيه» اين جانب جلد 2 صفحه 408 ببعد مراجعه شود.

(سؤال 906) اگر تعزير متهمى منجر به مرگ وى شد چه كسى دولت يا شخص تعزيركننده و يا آمر بايد ديه او را بدهد؟

جواب: اگر تعزير، طبق موازين شرعيه اجراء شود هيچ كس ضامن نيست و در غير اين فرض، متخلف ضامن است.

توبه: مسقط حدّ يا تعزير

(سؤال 907) هرگاه شخصى كسى را نگه دارد و ديگرى او را بكشد سپس اولياء هر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 262

دو را عفو كنند همان طورى كه قصاص از قاتل، ساقط مى شود حبس ابد از نگهدارنده هم ساقط مى شود يا خير؟ و هكذا نسبت به امر قتل و مراقب؟

جواب: اگر توبه كنند محلى براى حبس و تعزير باقى نمى ماند.

(سؤال 908) توبه زانى محصن يا غير محصن، قبل از اقرار يا شهادت بيّنه و نيز توبه شخص محارب قبل از دستگيرى، به نظر بعضى از فقها، موجب سقوط حدّ از آنها مى شود، نظر حضرتعالى در دو مورد ذكر شده و نيز در مورد توبه مرتدّ فطرى مرد، قبل از رسيدن به حاكم شرع و

اقرار يا شهادت بيّنه چيست؟

جواب: اگر براى قاضى شرع، ثابت شود كه زانى قبل از اقرار و اقامه بيّنه و نيز محارب قبل از دستگيرى توبه كرده است نبايد حدّ، جارى كند. ولى توبه در مورد ارتداد فطرى مرد، اگر ارتداد براى قاضى شرع ثابت شود، حدّ را ساقط نمى كند گرچه بنابر اقوى، توبه او بين خود و خدا قبول مى شود و اگر مرتد فطرى، زن باشد، توبه او قبول است.

(سؤال 909) توبه شخص قبل از اقرار و يا شهادت بيّنه و رسيدن به حاكم شرع از كارهايى كه موجب تعزير مى باشد آيا موجب سقوط حكم تعزير مى شود يا نه؟

جواب: در صورت ثبوت آن براى قاضى شرع، تعزير ساقط مى شود.

(سؤال 910) در مواردى كه با توبه متّهم، مجازات او ساقط مى شود آيا توبه بايد احراز گردد يا اظهار توبه كافى است؟ و يا در موردى كه علم به عدم توبه متّهم حاصل نيست و دادگاه علم ندارد كه متهم جهت فرار از مجازات اظهار توبه مى نمايد اظهار توبه، توبه محسوب مى گردد؟ (دادگسترى شهرستان بجنورد)

جواب: اگر احتمال عقلايى به صدق مدّعى توبه داده شود حكم توبه بر آن مترتب مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 263

مسائل قصاص

شرائط قصاص

(سؤال 911) شخص مقتول، صغير هم دارد و دختر بالغه و خانه دار هم دارد آيا وى- دختر بالغه- حق قصاص دارد يا خير؟

جواب: بدون پرداخت سهم صغير از ديه به قيّم شرعى او حق قصاص ندارد و با پرداخت آن نيز خالى از اشكال نيست.

(سؤال 912) شخصى دو نفر را به قتل مى رساند بستگان يكى از مقتولين با قاتل به ديه تصالح مى كنند، و بستگان مقتول دوم مطالبه قصاص مى نمايند،

با فرض اينكه قاتل دارايى بالفعل براى پرداخت ديه نداشته باشد و به وسيله كار كردن به تدريج بتواند ديه را پرداخت كند قصاص مربوط به مقتول ديگر بتاخير مى افتد يا خير؟

جواب: در فرض مرقوم اگر تمام تركه قاتل بدون استثناء چيزى از آن، وافى نباشد در صورتى كه اولياء مقتولى كه مى خواهند قصاص نمايند بقيه ديه مقتول ديگر را ضمانت نمايند مى توانند قصاص كنند و الا احوط تأخير قصاص است.

(سؤال 913) آيا اولياء مقتول پس از پذيرش ديه و انصراف از قصاص مجددا حق تقاضاى قصاص را دارند يا نه؟

جواب: با قبول ديه تقاضاى قصاص مسموع نيست.

(سؤال 914) حكم ازاله بكارت، قصاص است يا نه؟ و بر فرض ديه، مقدار آن را بيان فرماييد و آيا فرقى هست در اينكه جانى، مرد باشد يا زن و يا دختر؟

جواب: اگر ازاله كننده باكره باشد و قصاص، بدون زياده ممكن باشد ظاهرا قصاص مانعى ندارد اگر چه احوط تصالح به ديه است و در غير اين فرض بايد ديه پرداخت شود و ديه آن به مقدار مهر المثل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 264

(سؤال 915) اگر شخصى عمدا دست كسى را قطع كند ولى مجنى عليه با مراجعه به دكتر دست قطع شده را به بدن متصل كند و سالما يا با مختصر محدوديتى در حركات انگشتان، جوش بخورد بازهم قصاص ثابت است يا تبديل به ديه مى شود؟

جواب: اگر شرائط قصاص با قطع نظر از وصل، موجود باشد وصل آن، قصاص را ساقط نمى كند.

(سؤال 916) آيا مى شود زنى را كه اسيد روى صورت زن ديگرى پاشيده قصاص كرد؟

جواب: اگر قصاص بمثل كما و كيفا ممكن باشد

قصاص مانع ندارد و اگر قصاص به مثل ممكن نباشد ديه دارد.

(سؤال 917) مولانا ما رايكم فى رواية «لا قود لمن لا يقاد منه» و فى حال صحتها هل يمكن اتخاذها قاعدة كلية لتعميمها فى جميع الموارد خصوصا ان احد الفقهاء الموجودين استند اليها لمنع القصاص اذا قتل البالغ غير البالغ؟

جواب: قد ذكرنا فى كتاب توضيح المسائل، انه لا يخلو من اشكال و ان الاحوط هو التصالح بالدّية.

[س- روايتى به اين مضمون وارد شده كه: «هر كس مورد قصاص واقع نشود، ديگرى نيز براى او قصاص نمى شود» بعضى از فقها با استناد به اين روايت فرموده اند: اگر شخص بالغ، صغيرى را كشت، قصاص او جايز نيست. بر فرض صحت اين روايت، به نظر حضرتعالى آيا مى توان چنين قاعده كلّى از آن به دست آورد يا نه؟

ج- ما در رساله توضيح المسائل گفته ايم كه مسأله فوق، خالى از اشكال نيست و احوط آن است كه با گرفتن ديه، مصالحه شود.]

ثبوت قصاص به قسامه

(سؤال 918) اگر اولياء دم به استناد اختلاف قبلى اكبر با على مدّعى شوند كه ما ظنّ پيدا مى كنيم و در بعضى موارد به طور يقين طرح دعوى كنند كه اكبر، على را به قتل رسانيده و اظهار كنند كه اكبر در حال حيات على او را تهديد به قتل كرده و در اين مورد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 265

گواهان غير معتبر را (مثلا فاسق) به دادگاه معرفى نمايند و آنان هم گويند بلى اكبر، على را تهديد به قتل نمود آيا از موارد لوث محسوب مى شود و طرفين مى توانند قسامه را انجام دهند يا نه؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: اگر براى قاضى شرع ظنّ به

صدق دعواى مدّعى حاصل شود و مدّعى، ادعاى قطعى داشته باشد از موارد «1» لوث مى باشد و الاخير.

(سؤال 919) قتلى كه قاتل مشخص دارد و اعتراف به اصل قتل مى كند و ليكن ادعاى استناد آن به حكم حاكم شرع يا تجويز عالم و مجتهدى را دارد و آن حاكم يا عالم يا مجتهد انكار مى كند آيا قسامه ورثه مقتول مى تواند مثبت استناد به حكم حاكم شرع يا آن عالم و مجتهد باشد؟

جواب: اثبات حكم، به قسامه مدّعى بر خلاف موازين قضاء است و قدر متيقن از آن و دليل آن در مباشرت قتل است و جريان آن نسبت به ممسك و آمر و ناظر «2» دليل ندارد و همچنين نسبت به حاكم شرع و ساير خصوصيات غير از مباشرت به عمل، بلى فقها مباشرت جرح را هم به آن ملحق كرده اند.

(سؤال 920) آيا در انجام مراسم قسامه درخواست مدّعى و مدعى عليه مانند مراسم تحليف شرط است؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: در مورد قسامه «3» بايد مدعى، حاضر براى قسم خوردن باشد و درخواست مدعى عليه لازم نيست.

(سؤال 921) در جايى كه مدعى و يا مدعى عليه به حدّ بلوغ نزديك است (مثلا 15 ساله است ولى به 16 نرسيده است) آيا مى توانند مراسم تحليف و قسامه را خودشان يا ولىّ ايشان بجا آورند؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: حلف (قسم خوردن) غير بالغ بى اثر است و حلف ولىّ نيز خالى از اشكال نيست و طبق احتياط بايد فصل خصومت موقوف به زمان بلوغ صبىّ گردد.

______________________________

(1)- لوث: وجود شواهد و امارات ظنّى بر صدق مدّعى به جاى بيّنه كه جاى عمل به قسامه مى باشد.

(2)- ممسك: نگه دارنده كسى تا

ديگرى او را بكشد. آمر: دستور دهنده قتل، ناظر: ديده بان قتل.

(3)- قسامه: قسم هاى پنجاه نفر در قتل عمدى و بيست و پنج نفر در قتل خطايى.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 266

موارد سقوط قصاص

(سؤال 922) صرف مشروبات الكلى به طور عامّ موجب تخفيف يا تشديد مجازات مرتكبين جرم مى گردد يا خير؟

جواب: اگر در حالى كه مسلوب الاختيار بوده مرتكب جرم شده باشد اجراء حدّ مشكل است ولى ديه و ضمان ثابت مى باشد.

(سؤال 923) اگر كسى پس از صرف مشروبات الكلى مرتكب قتل گردد مشمول مجازات قصاص است يا ديه؟ و آيا مى توان مجرم مست را مسئول اعمال خود دانست يا خير؟

جواب: اگر مسلوب الاختيار بوده قصاص اشكال دارد بلكه بايد ديه بپردازد.

(سؤال 924) انگيزه قتل با نيّت خوب يا بد در ميزان و نوع مجازات تغييرى مى دهد يا خير؟

جواب: اگر قاتل با اعتقاد به جواز قتل، محقون الدم «1» را كشته باشد احتياط در ترك قصاص است ولى بايد ديه را بپردازد.

(سؤال 925) اگر شخص مسلمان غير مسلمانى را به تنهايى بكشد آيا او را قصاص مى كنند يا خير؟

جواب: اگر كافر ذمى باشد قصاص ندارد ولى خونبهاى او را بايد بدهد.

(سؤال 926) فردى متهم به زنا بوده و ديگرى خيال كرده زانى مهدور الدم است و روى اين اعتقاد و احساسات دينى او را كشته است آيا حكمش قصاص است؟ (شعبه 12 ديوان عالى)

جواب: اگر به اعتقاد مهدور الدم بودن كشته باشد قصاص ساقط مى باشد.

(سؤال 927) اگر كسى به كسى ديگر به قصد كشتن، در خانه و غيره حمله نمايد و در اثناء جنگ و زد و خورد، مهاجم و متجاوز كشته يا زخمى شود از

نظر حكم شرع ديه و قصاص دارد يا خير؟

جواب: اگر دفع مهاجم و متجاوز منجر به قتل و جرح وى شود با فرض ثبوت، قصاص و خونبها ندارد.

______________________________

(1)- محقون الدّم: كسى كه جانش محترم است و بايد حفظ شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 267

مسائل ديات

قتل و جرح عمد و شبه عمد

(سؤال 928) قتل ناشى از تصادفات ماشين و امثال آن، قتل خطا است يا شبه عمد؟ و فرق است بين كسى كه از نظر كاردان فنّى مقصر شناخته شده و بى احتياطى كرده و با رعايت مقررات رانندگى را نكرده يا كسى كه چنين نيست؟ (دادگسترى همدان)

جواب: اگر قتل، مستند به تقصير و تفريط راننده باشد شبه عمد محسوب مى شود و الا خطاء محض محسوب است اگر چه از جهت رانندگى مقصر شناخته شود مانند راننده ماهر كه از جهت گرفتن گواهى نامه تقصير كرده باشد ولى قتل، مستند به تقصير او نباشد.

(سؤال 929) اگر قاتل مال نداشته باشد آيا مى شود ديه را از پدر وى با اكراه اخذ كرد و به ورثه مقتول داد يا خير؟

جواب: اگر قتل عمد يا شبه عمد باشد به پدر مربوط نيست مگر در صورت صغر «1» قاتل.

(سؤال 930) در جايى كه به واسطه ضرب عمدى، مدعى عليه بايد ديه بپردازد آيا مى شود علاوه بر اخذ ديه او را تعزير كرد يا نه؟

جواب: اگر توبه نكرده باشد بعيد نيست.

(سؤال 931) اگر كسى ديگرى را به خيال اينكه كافر يا مهدور الدم است بكشد قصاص دارد يا نه، لطفا جواب شرعى را مرقوم فرماييد.

جواب: اگر مهدور الدّم نبوده ظاهرا از موارد شبيه به عمد است خونبهاى او را بايد بدهد.

______________________________

(1)- صغر قاتل: صغير و نابالغ بودن او.

رساله

استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 268

(سؤال 932) اگر شخصى در صحنه تصادف يا در دعوايى جراحتى پيدا كرده در ابتداء فكر مى كرد جراحت سطحى است رضايت داد ليكن با گذشت زمان جراحت عميق و خطرناك شد با اينكه رضايت قبلى داده بود اما چون خسارتها زياد شده آيا مى تواند دعوى اقامه نمايد در محكمه جهت تعيين ديه يا نه؟ (دادگاه كيفرى شهرستان قمشه)

جواب: اگر ضارب را برى الذّمة كرده باشد نمى تواند مطالبه ديه كند.

(سؤال 933) شخصى نگهبان اتومبيلها در پاركينگ بوده و فردى به عنوان اينكه پسر صاحب فلان ماشين پارك شده مى باشد ماشين را سوار و به دستور و ممانعت نگهبان توجه ننموده و نگهبان درب ماشين را مى گيرد ولى طرف ماشين را سريع به حركت در آورده كه موجب ضربه خوردن و مصدوم شدن نگهبان و سپس فوت او شده حال، اين قتل آيا قتل عمد است يا شبه عمد؟ (دادگاه كيفرى شهرستان قم)

جواب: در فرض مسأله، قتل مذكور ملحق به شبه عمد است و بعيد نيست تمام ديه به عهده راننده باشد.

(سؤال 934) اگر مردى هنگام نزاع با ديگرى با كف دست خود ضربه اى به سينه وى وارد كند كه در اثر آن او بميرد و پزشك علت فوت وى را مرض قلبى اعلام نمايد، و بنويسد كه ضربه وارده به سينه وى كه جاى آن كبود شده موجب تشديد مرض و تسريع فوت پيرمرد 75 ساله گرديده است با توجه به اينكه ضارب از پيرى و بيمارى مقتول اطلاع داشته است. به نظر جنابعالى قتل مذكور عمد، شبه عمد يا خطاء مى باشد؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر ضارب قصد كشتن نداشته باشد

و نداند كه اگر او را بزند كشته مى شود شبه عمد مى باشد.

(سؤال 935) شخصى به قصد زدن زيد تيراندازى مى كند و به على اصابت مى كند و مى ميرد و هر دو محقون الدم هستند آيا قتل عمد است كه قصاص دارد يا قتل خطاء محض است و يا شبه عمد؟ (شعبه 12 ديوان عالى)

جواب: حكم شبه عمد را دارد.

(سؤال 936) اگر يك يا چند نفر، فردى را به دليل داشتن افكار و فعاليتهاى خاصّى مهدور الدم تشخيص دادند و با اين عقيده اقدام به قتل او نمودند آيا اين قتل، عمدى است؟

جواب: بايد در منشأ تشخيص آنها تحقيق شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 269

(سؤال 937) شخصى بدون گواهينامه، فرزند 14 ساله كسى را بدون اجازه وى سوار تراكتور نموده و او در بيابان مسطح به زير تراكتور افتاده و مرده است، و عمل مذكور بنا به عداوت قبلى عمدا يا سهوا- خدا مى داند- انجام يافته است حكم شرعى اين مسأله را با تعيين مقدار ديه وى بيان فرماييد.

جواب: اگر در نزد قاضى شرع ثابت شود كه قتل مستند به راننده بوده در صورتى كه ثابت شود كه قتل عمدى بوده اولياء مقتول مى توانند مصالحه به ديه نمايند و يا عفو كنند ولى قصاص محل اشكال است مگر اينكه فرزند بالغ باشد. و اگر ثابت شود كه شبيه به عمد بوده ديه مقتول به عهده قاتل مى باشد و اگر ثابت شود كه خطاء محض بوده در صورتى كه اصل قتل با اقرار قاتل ثابت شده باشد بازهم ديه او به عهده خود قاتل است و اگر با بيّنه ثابت شده باشد ديه او به عهدۀ عاقله

قاتل مى باشد و مقدار ديه يا هزار دينار است و يا ده هزار درهم و يا صد شتر و يا دويست رأس گاو و يا هزار رأس گوسفند و يا دويست حلّه است كه انتخاب يكى از آنها در اختيار ديه دهنده مى باشد.

(سؤال 938) هرگاه زيد به قصد كشتن على با آلت قتّاله به وى حمله ور گردد و اتفاقا آلت قتاله به فرد ديگرى به نام بكر اصالت نمايد و كشته شود يا مجروح گردد آيا در فرض مذكور قتل يا جرح، عمد است يا شبه عمد و يا خطاء؟

جواب: شبيه به عمد است.

(سؤال 939) در تصادفات رانندگى با عابر پياده اگر غير عمد باشد و راننده مقصر نباشد آيا ديه به ذمه راننده تعلق مى گيرد يا نه، و اگر تعلّق گيرد ديه يك پا چقدر مى باشد؟

جواب: اگر قتل غير عمد با جرح، مستند به راننده باشد در صورت مقصر بودن او ديه به عهده خود راننده و در صورت بى تقصير بودن او نيز اگر ديه جرح، كمتر از موضحه «1» باشد به عهده خود راننده و در قتل و جرح موضحه و بالاتر هم اگر جرح با اقرار راننده ثابت شده باشد به عهده خود راننده مى باشد و اگر با بيّنه ثابت شده باشد به عهده عاقله راننده مى باشد و ديه يك پا، به قدر نصف ديه آن كسى است كه پاى او قطع شده است.

______________________________

(1)- موضحه: زخمى كه به سطح استخوان برسد كه ديه آن به مقدار يك بيستم ديه قتل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 270

(سؤال 940) بعضى از ضربات يا شكستگيها و حتى جراحات عمدى و يا غير عمدى در

تصادفات و يا مشاجرات بدوا خطر جانى متوجّه مجنىّ عليه نمى نمايد اما بسيار ديده شده كه همان ضامن ارش يا ديه جراحات است يا اينكه ديه قتل شبه عمد به عهده او است؟ و آيا فرقى بين تقصير و عدم تقصير جانى در معالجه مجنىّ عليه و رساندن او به بيمارستان مى باشد يا نه؟

جواب: اگر احراز شود كه مرگ، مستند به جراحت وارده است شخص جانى، ضامن ديه قتل است و در اين جهت فرقى بين تقصير در معالجه يا عدم تقصير در آن نيست بلى قصاص ثابت نيست مگر با قصد قتل.

شركت و معاونت در قتل

(سؤال 941) در يك نزاع دسته جمعى شخصى مورد حمله گروهى قرار گرفته است و هر يك از افراد صدمه هايى به او وارد نموده اند و يكى از صدمات وارده شكستگى استخوان جمجمه بوده است و پزشك قانونى علت مرگ را شكستگى جمجمه اعلام نموده است. با توجه به اينكه صدمات وارده يكسان نبوده و علت مرگ نيز طبق نظر پزشك يكى از صدمات بوده است و اولياء دم نيز شخص معينى را به عنوان قاتل معرفى ننموده و تقاضاى تعيين آن را از دادگاه نموده اند، آيا ضاربين، شركاء قتل محسوب مى شوند يا آن كس كه صدمه مذكور را وارد نموده است قاتل است؟ و در صورتى كه ضارب فوق مشخص نباشد و همگى منكر صدمه فوق باشند، آيا موردى براى قصاص مى باشد يا بايد ديه پرداخت شود و در صورت اول نحوه تعيين قاتل و در صورت دوم نحوه پرداخت ديه چيست؟

جواب: در فرض مسأله اگر ثابت شود كه قتل، مستند به ضربت وارده بر جمجمه بوده و ضربات ديگر مؤثر در

قتل نبوده، كسى كه ضربت را بر جمجمه وارد كرده قاتل است و هر يك از بقيه بايد ديه ضربتى را كه وارد كرده بپردازد، و در صورت حصول علم اجمالى و عدم امكان تعيين قاتل و سائر ضاربها بعيد نيست كه قاتل و ضاربها با قرعه تعيين گردند ولى در خصوص قاتل اگر توافق به گرفتن ديه حاصل نشود قصاص با قرعه مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 271

(سؤال 942) در يك نزاع دسته جمعى اگر يك يا چند نفر در اثر ضربات همگى كشته شوند تكليف چيست؟

جواب: در فرض مسأله حكم شركت در قتل، جارى مى باشد كه تفصيل آن در رسالۀ توضيح المسائل اين جانب مذكور است.

(سؤال 943) زن شوهردارى به مردى پول مى دهد كه شوهرش را بكشد و مقدمات قتل را آماده مى كند طبق نقشه قبلى در ساعت معين همراه شوهرش مثلا از منزل حركت مى كند در بين راه فردى كه با زن اين فرد نقشه آماده كرده بودند مى رسد و همسر اين زن را مى كشد. آيا اين زن قابل مجازات است و اگر هست مجازاتش چيست و به عنوان معاون قتل يا سبب آن مجازات مى شود؟ بيان فرماييد. (دادگسترى كيفرى يك رشت)

جواب: در مفروض سؤال، زوجه طبق صلاحديد قاضى شرع تعزير مى شود و اگر زوجه عين و جاسوس باشد براى نشان دادن همسر خود مسأله 33 قصاص تحرير الوسيله درباره او جارى است «1».

(سؤال 944) در مورد امساك و نگاه داشتن شخصى كه ديگرى او را مى كشد و حكمش حبس ابد است آيا اگر با تهديد و خشونت كسى ملزم به ايستادن و عدم فرار شد بدون اينكه او را

بگيرند امساك و نگاه داشتن صدق مى كند و حكمش حبس ابد است يا نه؟

جواب: تهديدكننده حكم ممسك را ندارد بلكه طبق نظر حاكم شرع، تعزير دارد.

قتل و جرح خطايى

(سؤال 945) اگر متهمى در حال تعقيب و دستگيرى و يا در حال بازرسى منزل خود فرار كرد و مأمورين مربوط بر طبق مقررات لازم الاجراء به سوى او تيراندازى نموده ولى قصد كشتن نداشتند و تصادفا تيرى به او اصابت نمود و كشته شد ديه او به عهده چه كسى است؟ قاتل، آمر يا بيت المال؟

______________________________

(1)- در ذيل آن مسأله چنين گفته شده: كسى كه براى انجام قتلى، ديده بانى نمود چشم او با ميله داغ درآورده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 272

جواب:: اگر مباشر از دستورى كه شرعا لازم الاجراء است به هيچ وجه تخطى نكرده باشد ديه مقتول از بيت المال پرداخت مى شود و در غير اين فرض به عهده خود مباشر است.

(سؤال 946) در بازيهاى مشت زنى رسمى اگر يكى از بازيكنان با مشت حريف خود بميرد ديه او بر دولت ميزبان يا دولت اعزام كننده تيم بازى كن يا شخص بازيگر مى باشد؟

جواب: به عهده خود مباشر است.

(سؤال 947) ديه خطأ محض در صورتى كه به اقرار متهم ثابت شود به عهده خود متهم است در صورتى كه متهم با مهلت قانونى يا بيشتر از آن نتواند آن را بپردازد آيا منتقل به بستگان الاقرب فالاقرب او مى شود يا به بيت المال؟ (دادگاه كيفرى يك رشت)

جواب: در هر موردى كه ديه به عهده خود قاتل يا ضارب باشد حكم دين بر آن مترتب مى شود كه در صورت (اعسار) «1» مشمول آيه شريفه «فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ»

مى باشد مگر اينكه به دليل خاصّى خارج شده باشد و دليل خاصى در مورد سؤال، ثابت نيست.

(سؤال 948) اگر بر اثر بى احتياطى در رانندگى، شخصى مرتكب قتل و يا جرح و صدمه بر كسى گردد كه معمولا قصد جنايت بر مجنىّ عليه را ندارد اما قصد بى احتياطى را دارد، از قبيل قصد سبقت ممنوع و سرعت بيش از حدّ مقرر قانونى آيا چنين قتل و يا جرحى خطايى محض مى باشد و يا شبه عمد است؟ (دادگسترى شهرستان بجنورد)

جواب: اگر قتل و جرح مستند به تقصير و تفريط راننده باشد شبه عمد محسوب مى شود و الا خطاء محض محسوب است اگر چه از جهت مقررات رانندگى مقصر شناخته شود مانند راننده ماهر كه از جهت گواهى نامه تقصير كرده باشد ولى قتل و جرح مستند به تقصير او نباشد.

______________________________

(1)- اعسار: سختى و تنگدستى و ورشكستگى و ترجمه آيه اين است: هر مديون ورشكسته اى بايد طلبكارش تا روز گشايش و رفع سختى او صبر نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 273

(سؤال 949) ديه قتل خطاء كه با علم قاضى و يا با قسامه ثابت مى شود به عهده قاتل است يا به عهده عاقله؟

جواب: بنابر اقوى علم قاضى و قسامه حكم بيّنه را ندارند. ولى احوط مصالحه است.

(سؤال 950) هرگاه قتل خطاء با علم حاكم ثابت گردد آيا ديه بر عهده عاقله است يا بر عهده جانى؟

جواب: ظاهرا بر عهده عاقله است.

(سؤال 951) در مواردى كه ديه بر عاقله است آيا تقسيط ديه «1» به طور مساوى است و يا بر اساس ما فرض اللّه است؟

جواب: به طور تساوى است.

(سؤال 952) در مواردى كه ديه بر عاقله مى باشد مى توان

دعوى را از ابتداء متوجه عاقله كرد و آنها را طرف نزاع قرار داد يا خير؟

جواب: اگر بر عاقله «2» بودن ديه محرز باشد مانند جنايت صبى، طرف دعوى مستقيما عاقله او مى باشد و اگر محرز نباشد، طرف دعوى ابتداء خود جانى مى باشد.

(سؤال 953) هرگاه قتل خطايى محض با قسامه ثابت گردد بر جانى است يا بر عاقله؟

جواب: در مسأله دو قول است و هر چند بودن بر عهده عاقله قوىّ است ولى احوط تصالح قاتل است با عاقله و اين احتياط ترك نشود.

(سؤال 954) اگر شخص مريضى با شنيدن خبر ناراحت كننده اى از كسى فوت شد، قتل عمد است يا خطاء و يا تفصيل است بين مورد توجه و آگاهى مخبر و مورد جهل و يا غفلت او از مريضى و يا از تأثير خبر در او؟

جواب: اگر قصد قتل نداشته قتل عمد نيست و اگر اخبار به نحو غير متعارف نبوده حتى استناد قتل به خبر دهنده معلوم نيست و در صورت عدم استناد، حكم قتل خطاء را هم ندارد.

______________________________

(1)- تقسيط ديه: سهميه بندى كردن ديه بر عاقله يعنى بستگان پدرى شخص ضارب يا قاتل.

(2)- عاقله: خويشاوندان پدرى قاتل نظير برادرها و عموها و عموزاده ها.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 274

شبه قتل

(سؤال 955) اگر نوزادى در بدو تولّد براى بقاء زندگى احتياج به عمل جرّاحى داشته باشد و به اظهار پزشك متخصص اگر عمل نشود مى ميرد ولى اگر عمل بشود چند سالى را با حالت فلج و يك سرى درد و رنج زنده مى ماند حال چنانچه ولىّ طفل طبق نظر پزشك مايل به عمل نباشد و طفل بميرد آيا قتل نفس محسوب مى شود يا

خير و به عهده كيست؟

جواب: در فرض مسأله، قتل محسوب نمى شود ولى اگر پزشك متخصص، صلاح طفل را در معالجه و مداواى او تشخيص بدهد بايد ولىّ طفل، اقدام به معالجه او نمايد.

ديه سقط جنين حلال

(سؤال 956) ديه سقط جنين كه با رضايت كامل پدر و مادر جنين به مباشرت دكتر، توسط عمل جرّاحى با تزريق آمپول توسط ثالثى انجام مى شود به عهده دكتر است و يا ثالث، چون مباشر است؟ يا پدر و مادر جنين چون سبب هستند يا هر سه و اگر با مصرف نمودن داروى دكتر توسط مادر انجام شد به عهده دكتر است يا مادر؟

جواب: ديه به عهده مباشر است مگر اينكه مباشر نداند كه آمپول، جهت سقط جنين است كه در اين فرض به عهده دستور دهنده است و اگر مباشر بداند و به دستور وارث اقدام به اسقاط جنين كند بنابر احتياط در ديه آن بايد مصالحه شود.

(سؤال 957) مواردى كه به تشخيص دكتر حاذق و موثق ادامه حمل براى مادر، ضرر معتنابه يا خطر جانى دارد آيا سقط جنين مطلقا جايز يا مطلقا حرام است و يا تفصيل بين سقط قبل از دميده شدن روح در آن و بعد از آن داده مى شود؟ و به هر حال حكم ديه آن چيست؟

جواب: در صورت دميده شدن روح جايز نيست و در صورت عدم دميده شدن روح اگر بقاء حمل، خطر جانى بر مادرش داشته باشد يا اينكه معالجه ضرورى،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 275

متوقف بر اسقاط جنين باشد به نحوى كه بقاء آن مستلزم نقص عضو يا درد غير قابل تحمّل باشد مانعى ندارد و نسبت به ديه آن با

پدر جنين مصالحه شود.

(سؤال 958) بنده كه 27 سال دارم و داراى چهار فرزند مى باشم به دليل اعصاب ضعيف و سختى امرار معاش پنجمين فرزندمان را كه نطفه اى يك ماهه در شكمم بود سقط نموديم آيا كار ما گناه كبيره بوده است؟ و ديه جنين يك ماهه به پول روز چقدر است؟ و با توجه به تعداد فرزندانمان اين ديه چطور تقسيم مى شود؟ و اگر براى ما مقدور نبود اين مقدار ديه را فراهم كنيم چه بايد بكنيم؟

جواب: گناه بزرگى را مرتكب شده ايد و بايد هر چه سريع تر توبه كنيد و ديه جنين در فرض سؤال بيست دينار يعنى 15 مثقال 24 نخودى طلاى سكّه دار است كه 50/ 1 (يك پنجاهم) ديه قتل مى باشد و اگر مباشر سقط، مادر يا پزشك باشد ديه آن به پدر جنين مى رسد كه اگر حلال كند، مباشر سقط برئ الذّمة مى شود.

ديه سقط جنين زنا

(سؤال 959) زنى كه از زنا حامله شده جنين خود را كه هشت ماهه بوده سقط كرده آيا مانند سقط جنين از حلال، بايد ديه بدهد يا نه و اگر از پرداخت ديه معاف باشد حاكم شرع مى تواند او را تعزير نمايد يا خير؟ (دادگسترى شيراز)

جواب: در صورت ثبوت اسقاط عمدى اگر بچه كشته شود علاوه بر كفاره جمع، ديه جنين، حكم تركه «من لا وارث له» را دارد كه وارث آن امام عليه السلام است و در زمان غيبت بايد قاتل، آن را به فقيه جامع الشرائط بپردازد و نسبت به مقدار ديه محل تأمل است هر چند در فرض سؤال جواز اكتفاء به ديه كافر ذمّى بعيد نيست.

(سؤال 960) جنين كه از نطفه زانى و زانيه متكوّن گرديده و

در هشت ماهگى توسط مادرش (زانيه) سقط مى شود آيا ديه دارد يا خير؟ و در صورت داشتن ديه مقدارش به اندازه ديه مسلمان است يا كمتر؟

جواب: ديه دارد ولى مقدار ديه او محل تأمل است هر چند در فرض سؤال جواز اكتفاء به ديه كافر ذمّى بعيد نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 276

(سؤال 961) دخترى اغفال گرديده بر اثر عمل زنا داراى حمل مى گردد كه با استفاده از دارو، حمل كه (ولد زنا) باشد از بين مى رود، نسبت به عمل زنا حكم، صادر گرديده هم اكنون سؤال اين است كه نسبت به استفاده از دارو جهت از بين بردن حمل از نظر شرعى چه حكمى دارد. (دادگاه كيفرى شهرستان قمشه)

جواب: عمل او حرام بوده و كار حرام تعزير دارد به نظر حاكم شرع و ديه جنين را نيز بدهكار است و وارث او امام است يعنى حكم ميراث «1» من لا وارث له را دارد و ظاهرا بر جنين زنا حكم ذمّى بار است يعنى به حساب كافر ذمّى ديه او حساب مى شود و مصرف ميراث من لا وارث له على الاحوط فقراء مى باشند و اگر مادر، فقير است ديه را به او ببخشيد.

ديه اعضاء زوج و فرد

(سؤال 962) در روايتها وارد شده ديه هر عضوى كه در بدن، زوج است زمانى كه يكى از آن عضوها از بين برود نصف ديه است و آن عضوى كه در بدن تنهاست زمانى كه از بدن زايل شود تمام ديه است آيا اين حكم به نظر حضرتعالى مختص به اعضاء ظاهرى است و يا اعضاء باطنى (داخلى) را هم شامل مى باشد؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: ظاهرا فرق ندارد مگر اينكه

بيشتر از دو تا باشد مثلا در يك كليه نصف ديه و در كبد تمام ديه ثابت مى باشد ولى در غدد داخلى بدن، حكومت «2» است.

ديه جرح و شكستگى اعضاء

(سؤال 963) جراحات حارصه «3» و داميه «4» و غيره كه هر كدام ديه معيّن دارند ولى

______________________________

(1)- ميراث من لا وارث له: يعنى كسى كه وارثى ندارد مربوط است با امام معصوم يا نائب او كه حكومت صالح اسلامى تشكيل داده باشد.

(2)- حكومت: جاهايى كه ديه معيّنى در شرع ندارد آنچه را حاكم شرع بعد از مقايسه تفاوت ارزش مورد مجروح و مصدوم با سالم و صحيح آن صلاح مى داند تعيين مى كند و آن را آرش و حكومت مى گويند.

(3)- حارصه: زخمى سطحى كه فقط به پوست بدن مى رسد.

(4)- داميه: زخمى كه به داخل گوشت مى رسد و خون بيرون مى آيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 277

اكثر دكترها عرض و طول و عمق آنها را نمى نويسند و ظاهرا نمى توانند به طور دقيق مشخص كنند كه زخم از كدام نوع است مثلا به پوست نازك استخوان رسيده است يا نه و از طرف ديگر طرفين هم مصالحه نمى كنند در اين نوع موارد تكليف چيست؟ آيا قدر متيقن و حد اقل را بايد گرفت؟

جواب: در مفروض سؤال به قدر متيقن اكتفاء و حدّ اقل ثابت مى شود.

(سؤال 964) در اثر ايراد ضربه پاى شخصى شكسته و به جهت معالجه توسط اطباء مبالغى خرج مى كند مثلا هزار تومان خرج كرده است و ديه متعلقه مثلا چهل هزار تومان مى شود آيا اضافه مخارج به گردن متهم و لو ضمانا مى آيد يا نه؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: غير از ديه شكستن، چيزى به عهدۀ ضارب نيست.

(سؤال 965)

پاى شخصى شكسته و 1% معيوب شده و پاى شخصى ديگر شكسته و 95% معيوب گرديده آيا به نظر حضرتعالى ديه هر دو يكى است و در صورت يكى بودن آن عقلايى است. (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: در هر موردى كه ديه مقدّره دارد همان ديه ثابت است و اگر چند شكستگى در يك استخوان ايجاد شده باشند احوط تصالح است.

(سؤال 966) در مورد ضرب و جرح عمدى كه استيفاء قصاص ممكن نباشد علاوه بر پرداخت ديه، ضارب و جانى را به عنوان تعزير مى توان عقوبت كرد يا خير؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 1، ص: 277

جواب: اگر اظهار ندامت نكند تعزير مى شود و اگر اظهار ندامت كند احتياط در ترك تعزير است.

(سؤال 967) اگر كسى با ايراد يك ضربه به ديگرى چند جراحت و يا چند شكستگى در يك استخوان و يا شكستگى چند استخوان ايجاد نموده باشد آيا يك ديه لازم است پرداخت نمايد يا به جهت هر جراحت و شكستگى يك ديه مستقل پرداخت كند؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: اگر در اعضاء متعدده باشد هر كدام ديه مستقل دارد و اگر در يك عضو باشد احوط تصالح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 278

(سؤال 968) با توجه به اينكه ساق پاى انسان از دو استخوان مجزّا به نامهاى درشت نى و نازك نى تشكيل يافته آيا در شكستگى استخوان در صورتى كه هر دو شكسته باشد يك شكستگى محسوب مى گردد و يا اينكه دو شكستگى؟

جواب: ظاهرا دو شكستگى محسوب است.

(سؤال 969) كسى پايش شكسته مى شود و مدتى از كار مى ماند و وى

علاوه بر ديه، دادخواست ضرر و زيان ايام بيكارى مى دهد آيا دادگاه مى تواند علاوه بر ديه، متهم را به ضرر و زيان محكوم نمايد؟ (يكى از دادگستريها)

جواب: مجروح و مصدوم بيشتر از ديه مقرره حق مطالبه ندارد.

(سؤال 970) آيا لگن خاصره منتهى اليه پا و جزء آن حساب مى شود تا در شكستگى، حكم ديۀ پا بر آن بار شود؟ يا خارج از پا حساب مى شود و حاكم به عنوان ارش حساب مى كند؟ (يكى از دادگستريها)

جواب: لگن خاصره جزء پا نيست و ديه آن با حكومت تعيين مى شود.

(سؤال 971) با عنايت به اينكه دست انسان از آرنج پايين تر از دو استخوان به نامهاى زند اعلى و زند اسفل تشكيل يافته آيا در شكستگى استخوان در صورتى كه هر دو زند شكسته شده باشد يك شكستگى محسوب مى گردد و يا اينكه دو شكستگى؟

جواب: ظاهرا دو شكستگى محسوب است.

(سؤال 972) در جايى كه با ضرب عمدى، مدّعى عليه بايد ديه را بپردازد (و قصاص ندارد) آيا مى شود علاوه بر ديه تعزير كرد؟ (دادگاه آذربايجان غربى)

جواب: اگر توبه نكرده باشد مانعى ندارد.

(سؤال 973) شخصى 95% ديد چشم خود را در اثر ضربه جانى از دست داده آيا مى تواند ديه تمام چشم را از جانى بگيرد يا بايد با ارش و حكومت حكم داد؟ (شعبه 12 ديوان عالى)

جواب: در مفروض سؤال، ديه 95% ديد چشم گرفته مى شود.

(سؤال 974) ديه ترك برداشتن استخوان بينى طورى كه بينى فاسد نگردد چه خواهد بود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 279

جواب:: احتياطا با مصالحه رضايت همديگر تحصيل شود و اگر از مصالحه امتناع ورزند قاضى شرع طبق صلاحديد خود، ديه آن را تعيين

نمايد.

(سؤال 975) سر و صورت كه در تغيير رنگ ديه خاصى دارد آيا به پيشانى و ابروها، صورت صدق مى كند يا نه و حدود صورت را از لحاظ ديه معين فرماييد.

(دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: پيشانى و ابروها جزء صورت است و از گردن به بالا جزء سر و صورت محسوب مى شود و شمول سر و وجه به گردن مشكل است.

(سؤال 976) آيا از زير چانه تا ترقوه از قسمت سر و صورت محسوب مى شود يا از بدن؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز) جواب: در ما به التفاوت احوط تصالح است.

(سؤال 977) تراشيدن موى سر و صورت ديگرى با تيغ، ديه دارد يا خير؟ و فرقى بين زن و مرد مى باشد يا نه؟

جواب: اگر تمام موى سر با تمام ريش مردى را به هر وسيله اى زائل كنند كه ديگر نرويد، به قدر ديه قتل يك مرد ديه دارد و اگر برويد در موى سر، ارش است و در ريش، به مقدار يك سوم ديه قتل يك مرد ديه دارد، و اگر تمام موى سر زنى را به هر وسيله اى زائل كنند كه ديگر نرويد به قدر ديه قتل يك زن ديه دارد و اگر برويد به قدر مهر المثل او ديه دارد.

(سؤال 978) جراحاتى كه در اثر ضربه به باطن بدن انسان وارد مى شود مثل كليه يا پاره شدن روده كه در نتيجه، دكتر معالج مجبور مى شود براى معالجه شكم او را بشكافد آيا غير از ديه عضو باطن براى شكافتن شكم هم كه متهم باعث گرديده ديه لازم است يا خير؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: غير از ديه همان عضو به عهده ضارب نمى باشد.

جرح و شكستگى صغير

(سؤال 979) در

مواردى كه فرزند صغيرى به وسيله تصادف و غيره مجروح مى شود، ولىّ او (پدر) جهت رسيدگى به موضوع، به دادسرا احضار مى گردد و پس از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 280

حضور، اعلام مى دارد كه هيچ گونه شكايتى عليه راننده مقصر (و غيره) ندارم و گذشت مى نمايم و بعضا اظهار مى دارد كه چنانچه فرزندم پس از كبير (بالغ) شدن ادعايى داشت خودم جبران خواهم كرد، آيا اين گذشت صحيح است يا خير؟

جواب: ولىّ شرعى بايد مصلحت صغير را در نظر بگيرد و جبران تعليقى «1» كافى نيست.

(سؤال 980) شخصى به كليه و طحال طفلى جراحت وارد كرده ولىّ طفل مدعى است كه در خارج كشور تعويض آن امكان پذير است ولى مخارج آن زياد است و ديه بعض اعضاء باطنى مانند كليه و طحال در رساله ها و كتب فقهى معين نشده است و مسأله ارش و حكومت هم به هيچ وجه ممكن نيست و از طرفى دكتر نظر داده كه طفل مجروح تا حدّ بلوغ نرسد امكان عمل را ندارد آيا دادگاه مى تواند از ضارب و جارح مقدار مخارج را تا ده سال ديگر به حساب سپرده صندوق دادگسترى واريز نمايد؟

جواب: در اعضايى كه ديه مقدّره «2» ندارد قاضى شرع اگر صلاح بداند مى تواند مخارج معالجه را به عنوان ديه تخمين بزند و طبق آن حكم صادر كند و زياده و نقيصه را به عهده ديه گيرنده بگذارد و موكول به آينده نكند.

ارش و موارد آن

(سؤال 981) در مواردى كه ديه بر اساس ارش و حكومت تعيين مى گردد منظور از ارش و حكومت چيست اگر هدف تقويم انسان است صحيحا و معيبا و اخذ ما به التفاوت، در زمان ما

مملوكى نيست تا فرض مذكور گردد و چنانچه منظور چيز ديگرى است و يا اينكه فرض مذكور در عصر حاضر نيز متصور است به روشنى، شرح كافى بيان فرماييد.

جواب: بايد فرض شود كه اگر مجنىّ عليه عبد مملوك تفاوت قبل از جنايت و بعد از جنايت وارده چه قدر مى شود و در صورت عدم امكان تشخيص و تعيين آن، با تصالح حلّ و فصل شود.

______________________________

(1)- جبران تعليقى: يعنى اگر فرزند پس از بلوغ رضايت نداد پدر، جبران خسارت فرزند را بكند.

(2)- ديه مقدّره: ديه اى كه مقدارش در شرع تعيين شده باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 281

(سؤال 982) در ارش، قيمت صحيح و معيوب را بايد با فرض عبد (برده) ملاحظه كرد در صورتى كه چنين ارزيابى، در حال حاضر امكان ندارد زيرا عبد وجود ندارد پس، از لحاظ تعيين ديه در اين موارد چه حكمى بايد صادر كرد؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: در مفروض سؤال قاضى شرع بايد به نظر خودش ديه آن را تعيين كند و بنابر احتياط با مشورت دو نفر عادل كارشناس ديه آن را تعيين نمايد.

(سؤال 983) در اثر كاردى كه به طحال شخصى رسيده و موجب فاسد شدن آن و بيرون آوردنش شده، آيا بايد تمام ديه گرفته شود چون عضو فرد است نه زوج يا با ارش و حكومت بايد حكم نمود؟ (شعبه 12 ديوان عالى)

جواب: ظاهرا تعيين مقدار ديه در مورد سؤال، طبق حكومت «1» است.

(سؤال 984) ارش كه در فتاوا و روايات است با توجه به اينكه امروز عبد و امه وجود ندارد تا صحيح و معيوب حساب شود آيا اگر نظريه پزشك در مورد هزينه معالجه

حساب شود كفايت مى كند يا نه؟ (يكى از دادگستريها)

جواب: در فرض سؤال بايد قاضى شرع طبق صلاحديد خود با مشورت كارشناس، ديه آن را تعيين نمايد.

(سؤال 985) اگر زيبايى صورت زنى را با پاشيدن اسيد از بين ببرد، ديه او چقدر است؟ در صورتى كه با جرّاحى، صورت او مثل اول يا بهتر ترميم شود آيا ديه، ساقط نمى شود؟

جواب: اگر بدون زخم كردن تغيير داده باشد ديه آن طبق حكومت است، و معالجه، ديه را ساقط نمى كند.

تغليظ ديه

(سؤال 986) تغليظ ديه به (مقدار) ثلث در مواردى كه قتل در ماههاى حرام انجام شده مخصوص قتل عمدى است يا شامل قتل شبه عمد و قتل خطاء نيز مى شود؟

______________________________

(1)- معناى حكومت در مسائل گذشته قصاص گفته شد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 282

جواب:: تغليظ ديه در قتل عمد و شبه عمد مسلّم است، ولى ثبوت آن در خطاى محض خالى از اشكال نيست، هر چند احتياط خوب است.

(سؤال 987) شخصى در يكى از ماههاى حرام يعنى ذو القعده، ذى الحجة، محرّم و رجب ضربه مى خورد و اين ضربه منجرّ به مرگ او در غير ماههاى حرام مى شود مرحوم ميرزاى قمّى قائل به تشديد ديه هستند، نظر مبارك چيست؟

جواب: در مورد سؤال، تغليظ ديه ثابت نيست.

نوع ديه

(سؤال 988) آيا جانى در انتخاب نوع ديه از امور ششگانه مذكور در فقه مخير است و لو بعضى انواع آن مثل دينار و درهم و لباس يمنى مخصوص كه در جهان امروز موجود نباشد؟ و يا با عدم دسترسى به بعضى انواع اختيار منحصر مى شود به انواعى كه وجود دارد مثل شتر، گوسفند، گاو، و نسبت به انواعى كه وجود ندارد در صورت انتخاب الزاما قيمت را بايد بپردازد و حق انتخاب جانى ساقط مى شود؟ و در مورد مسأله فوق اگر بعضى انواع در خارج از ايران ميسور باشد اما به لحاظ عدم امكان دسترسى جانى باخذ از خارج كشور سؤال فوق چه حكمى پيدا مى كند آيا اختيار انتخاب جانى، محصر به انواعى كه اصل آن در داخل كشور است نمى گردد؟

جواب: مادامى كه اداء يكى از انواع شش گانه براى جانى ممكن باشد ديه گيرنده مجبور به اخذ قيمت نمى باشد.

(سؤال 989)

در مواردى كه اولياء دم بايد نصف ديه را به قاتل بدهند و سپس قصاص انجام گيرد آيا اولياى دم در انتخاب نوع ديه مختار مى باشند و يا بين طرفين به نوعى مصالحه احتياج است؟

جواب: بلى مختار مى باشند.

(سؤال 990) در ديه قتل، فرموده اند كه قاتل در انتخاب ديه از انواع ششگانه مخيّر است ولى در ديه جراحات و غير آن طبق روايات در بعضى موارد دينار و در بعضى، شتر تصريح شده آيا دينار و شتر موضوعيت دارد و يا جنبه طريقيت دارد و جانى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 283

مى تواند درهم و غيره را انتخاب نمايد؟ و در صورت عدم موضوعيت، به دليل آن فهرست وار اشاره نماييد. (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: ظاهرا از باب مثال است و موضوعيت «1» ندارد مثلا پنج شتر يعنى يك بيستم ديه كامله و 100 دينار يعنى يك دهم ديه و شاهد آن اين است كه در بعضى روايات جمع بين هر دو تعبير شده است مثلا در نافذه «2» نقل شده «فديتها عشر دية الرجل مائة دينار» «3» يا اينكه در روايتى نصف ديه و در روايت ديگر 50 شتر ذكر شده و همچنين روايات ديگر، ولى بايد توجه داشت كه اگر ديه دهنده يكى از عين شش چيز را ندهد اداء قيمت نياز به توافق طرفين دارد.

(سؤال 991) ديه قتل از چه چيز تا ديه مى شود و انتخاب نوع آن در اختيار ديه دهنده است يا اخذكننده؟

جواب: ديه قتل يكى از شش چيز است كه در رساله هاى عمليه بيان شده است و انتخاب هر يك از آنها در غير قتل عمد در اختيار ديه دهنده است و

اگر بخواهند پول يكى از آنها را بدهند و بگيرند بايد با هم توافق نمايند.

(سؤال 992) در موارد ارش جنايات، تعيين ارش بايستى از انواع ششگانه ديه:

دينار، درهم، شتر و غير ذلك باشد يا اين مطلب لزومى ندارد و حاكم بدوا مى تواند ارش را يا اسكناس و غيره معيّن نمايد؟

جواب: لزوم ندارد.

(سؤال 993) دينار و يا شتر كه در روايتها به عنوان ديه وارد شده آيا كلّا تمثيل بوده يا بايد خود دينار يا شتر و يا قيمتش از مجنىّ عليه گرفته شود؟ (دادگاه كيفرى يك تبريز)

جواب: ظاهرا از باب تمثيل است مثلا در موضحه «4» كه ديه آن پنج شتر است يعنى يك بيستم ديه كامله.

______________________________

(1)- موضوعيّت ندارد: خصوصيت ندارد در نظر شارع مقدّس.

(2)- نافذه: زخمى كه از فرو بردن چيزى در دست و پا نظير سيخ، ميخ و گلوله بوجود مى آيد و آن چيز از آن طرف زخم خارج مى شود.

(3)- فديتها الخ: يعنى ديه زخم نافذه يك دهم ديه يك مرد است كه صد دينار باشد.

(4)- موضحه: زخمى كه به سطح استخوان برسد كه ديه آن به مقدار يك بيستم ديه قتل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 284

(سؤال 994) در مورد ديه قتل كه چند چيز را ذكر كرده اند با توجه به اينكه اختلاف قيمت فاحش دارند آيا اختيار انتخاب با خود قاتل است و يا با اولياء مقتول كه اگر قاتل خواسته باشد كمترين را بدهد اولياء دم مى توانند ردّ كرده بگويند ما رضايت نمى دهيم مگر به فلان مقدار؟

جواب: در انتخاب هر يك از آنها اختيار با ديه دهنده مى باشد ولى قيمت نياز به توافق طرفين دارد و همچنين پرداخت ديه

در قتل عمدى نياز به توافق دارد.

(سؤال 995) روايات و كلمات فقها در ديه نقص اعضاء و از بين بردن منافع به طور اطلاق وارد شده است، مثلا فرموده اند قطع يد واحده نصف ديه كامله را دارد و وارد نمودن جرح به درون بدن، ثلث ديه را دارد، على فرض موضوعيّت دينار و شتر در جرح در اطلاقات چه بايد كرد آيا جانى در انتخاب ديه مخيّر است يا فقط ارزش دينار را بايد بپردازد؟ (دادگسترى آذربايجان غربى)

جواب: جانى در انتخاب يكى از آن شش چيز مخيّر است.

تعيين ديه با قرعه

(سؤال 996) چند نفر به شخصى هجوم مى آورند و هر كدام جرحى را بر وى وارد مى نمايند جراحتهاى وارده كمّا و كيفا مختلف مى باشد بعضى قابل قصاص و بعضى قابل قصاص نمى باشد و نيز بعضى بر اندام وارد شده و بعضى بر سر و صورت و نيز بعضى به صورت داميه و بعضى ديگر به صورت هاشمه و غيره مى باشد اين مطلب مسلم است كه هر يك از مهاجمين به طور مستقلّ جرحى را وارد نموده ليكن معلوم نيست كدام جرح از كدام مهاجم صادر شده و خود مجروح نيز در اين زمينه ادعايى ندارد مرقوم فرماييد حكم شرعى مسأله چيست و فصل نزاع به چه صورتى به عمل آيد؟

جواب: در مفروض سؤال ديه جروح غير قابل قصاص با قرعه تعيين مى شود و قاضى شرع نسبت به جروح قابل قصاص، جارحين «1» معلوم بالاجمال را وارد مى كند كه ديه آن جروح را با توافق بين خودشان بپردازند.

______________________________

(1)- جارحين: واردكنندگان زخم و جرح بر شخص.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 285

(سؤال 997) دو نفر تيراندازى مى كنند يك نفر

مجروح و يك نفر كشته مى شود و معلوم نيست با تير كدام يك بوده، علم اجمالى هست كه با تير يكى از اين دو، يك نفر مجروح و يك نفر كشته مى شود آيا حكم آن قصاص است يا ديه؟ (دادگسترى همدان) جواب: اگر جراحت با فرض مشخص بودن جارح موجب ديه باشد در فرض سؤال جارح با قرعه تعيين مى شود و اگر موجب قصاص باشد حكم قتل را دارد كه حاكم شرع افراد معلوم بالاجمال را وادار مى كند كه با توافق خودشان مشتركا و يا منفردا با قرعه يا بدون قرعه ديه مقتول و مجروح را بپردازند.

پرداخت ديه

(سؤال 998) مهلت پرداخت ديه كه در قتلهاى عمد، شبه عمد، خطاى محض، به ترتيب يك سال، دو سال و سه سال است آيا ابتداى زمان پرداخت، زمان صدور حكم است و يا تاريخ فوت، كدام يك؟

جواب: در عمد، ظاهرا از حين توافق قاتل با ورثه مقتول است و در دو قسم ديگر بنابر احتياط از تاريخ فوت است.

(سؤال 999) مهلت پرداخت ديه اطراف در عمد، شبه عمد، خطاى محض كه به ترتيب يك سال، و دو سال و سه سال است ابتداى زمان پرداخت ديه از چه زمانى است از زمان صدور حكم است يا از تاريخ جراحات وارده؟

جواب: بنابر احتياط از تاريخ وقوع جراحات است مگر اينكه حكم اوّلى آن قصاص باشد كه در اين فرض از حين توافق به دبه حساب شود.

(سؤال 1000) ابتداى پرداخت ديه قتل عمد تاريخ فوت است يا روز تراضى طرفين؟

جواب: طبق توافق پرداخت مى شود و اگر بر مطلق ديه بدون تعيين زمان پرداخت آن توافق شده باشد بعيد نيست ابتداى

آن از حين توافق حساب شود.

(سؤال 1001) شخصى محكوم به ديه شرعى گرديده و موقعى كه بايد ديه را پرداخت نمايد ادعا مى كند كه ندارد. ولى حاكم شرع احتمال قوى مى دهد كه اگر فرد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 286

محكوم را چند روزى به زندان بفرستد ديه را اگر هم نداشته باشد فورى تهيه مى كند و پرداخت مى نمايد در اين صورت مى شود او را به زندان فرستاد يا نه؟

جواب: ديه حكم سائر ديون را دارد كه اگر براى قاضى شرع پس از تحقيق ثابت شود كه علاوه بر مستثنيات «1» دين، چيزى دارد و امتناع مى كند مى تواند حبس كند و الا نمى تواند حبس نمايد.

(سؤال 1002) شخصى به حكم دادگاه محكوم بپرداخت ديه به نفع شاكى شده، پس از انقضاء مهلت به عللى از پرداخت آن خوددارى مى نمايد و فعلا رويه در محاكم قضايى بر اين است كه ديه به قيمت روز تقويم و به واحد ريال رايج كشور به ذى نفع پرداخت مى شود بفرماييد شخصى كه تعلّل ورزيده و بخواهد فرضا شش ماه پس از انقضاء مهلت بپردازد به قيمت يوم الاداء پرداخت نمايد يا به قيمت يوم الانقضاء مهلت؟

(دادگسترى شهرستان قم)

جواب: اگر ديه دهنده و ديه گيرنده، ديه را به مبلغ معينى مصالحه كرده باشند ديه دهنده بايد همان مبلغ را بپردازد و در صورت تأخير در پرداخت اگر تنزل ارزش و تفاوت فاحش پيدا شده باشد احتياطا نسبت به اين تفاوت نيز مصالحه كنند، و الا مخير در پرداخت يكى از شش چيز مقرره مى باشد و اداء قيمت بستگى به توافق دارد.

______________________________

(1)- مستثنيات دين: چيزهاى ضرورى زندگى شخص مانند خانه مسكونى و اثاثيه و وسيله

لازم رفت و آمد كه در مجبور نمودن بدهكار براى فروش، جهت اداء دين خود استثناء شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 287

فرهنگ لغات و مصطلحات

«الف»

1- اداء: به دو معنا است: يك: از عهده كارى برآمدن مثل دادن قرض كه اداء دين مى گويند. دو: از عهده كارى برآمدن در وقت خاصّ آن مثل نماز اداء.

2- امارات ظنيّه: آثار و نشانه هايى كه موجب مظنّه مى شود.

3- احتياطا- احتياط و احوط: هركجا احتياط مرجع بدون قيد واجب و يا مستحب گفته شده مقلّد بايد عمل نمايد مگر جاهايى كه قبل از احتياط يا بعد از آن فتوا و يا نشانه اى بر خلاف باشد.

4- استيذان: اجازه خواستن

5- اوداج اربعه: چهار رگ حيوان كه هنگام ذبح بايد بريده شود.

6- استرداد: پس گرفتن

7- امتناع: خوددارى

8- اعراض: صرف نظر و چشم پوشى كردن 9- اهل كتاب: يهود، نصارا و مجوس

10- استصحاب حيات: كسى كه زنده بوده و در مرگ او شك كنيم بايد بگوييم زنده است و هر آنچه حكم شرعى دارد بر آن مترتب كنيم. در اصطلاح علم اصول، اين، استصحاب حيات است.

11- انقضاء عدّه: گذاشتن ايام عدّه

12- ارش البكاره: تفاوت مهريّه باكره با غير باكره

13- اعسار: ورشكست شدن

14- افتراء: به دروغ به كسى نسبت دادن

15- استثناء: جدا نمودن

16- ايام تشريق: يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجّة

17- اقوى و اظهر: فتواى مرجع مى باشند و مقلّد بايد به مضمون آنها عمل نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 288

18- الاعلم فالاعلم: مرجعى را كه انسان بايد از او تقليد كند اعلم گويند و مرجعى كه در رتبه بعدى از نظر علميّت قرار دارد و در

احتياطات مرجع تقليد مى توان به فتواى او مراجعه نمود فالاعلم مى گويند.

19- ارتداد: مرتد شدن از اسلام

20- اجماع منقول: نقل نمودن اتفاق فقهاى شيعه در حكمى از احكام

«ب»

21- بعيد نيست: دلالت بر فتواى مرجع مى كند و بايد به آن عمل شود.

22- به مباشرت زوج و زوجه: با رضايت و به دست خود آنان

23- بيع شرط: معامله اى است كه در آن شرط مى شود طرفين يا يك كدام تا مدّت معيّن بتوانند معامله را فسخ نمايند در حقيقت در معامله، خيار شرط قرار داده شده است.

24- بلاغت: سخنى كه موافق اقتضاء زمان تكلّم و شرائط شنونده باشد.

25- بالقوه: داشتن توان و قدرت هر چيزى

26- برائت: بري ء الذمه شدن

«ت»

27- تعزير: مجازاتى است كه حاكم شرع بر اشخاص گناهكار حكم مى كند و در شرع، مقدارش معين نشده است.

28- تقبّل: قبول كردن چيزى

29- تجزّى: داشتن قدرت اجتهاد تنها در پاره اى از مسائل فقهى نه تمام آنها.

30- تحالف: قسم خوردن طرفين دعوا

31- تداعى: جايى است كه طرفين دعوا، مدّعى چيزى عليه ديگرى باشند.

32- تصالح: مصالحه نمودن طرفين دعوا

33- توارث: ارث بردن طرفين از يكديگر

34- تنصيف: نصف كردن چيزى

35- تقويم: قيمت نمودن

36- تعذّر: عذر داشتن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 289

37- تخطّى: خلاف تعهّد، عمل نمودن

38- ترقوه: استخوان بالاى گودى گلو

39- تخلف شرط: بر خلاف شرط در ضمن معامله عمل نمودن

40- توطّن: تصميم بر وطن گرفتن جايى

«ج»

41- جارح: واردكننده زخم بر كسى، جمع آن جارحين است.

42- جاهل قاصر: جاهلى است كه در جهلش مقصّر نيست مانند كسى كه خود را جاهل به احكام نمى داند و يا دسترسى به كسى جهت ياد گرفتن ندارد در مقابل، جاهل مقصر است كه در جهلش مقصّر مى باشد.

«ح»

43- حرجى: كارى كه مشقّت زياد دارد.

44- حق استرداد: حق بازپس گرفتن چيزى

45- حلف: قسم خوردن

46- حشفه: مقدار سر آلت مرد كه بعد از ختنه ظاهر مى گردد.

47- حكم غيابى: حكم قاضى در صورت حاضر نبودن متّهم

48- حق اولويّت: بر ديگران مقدّم بودن

49- حج افراد: يكى از انواع سه گانه حجّ است كه اعمال حج در آن، پيش از عمره مى باشد.

50- حاذق: دكترى كه در تشخيص و معالجه مرض، قوى و متخصّص باشد.

«خ»

51- خيار فسخ: اختيار به هم زدن معامله

52- خالى از قوت نيست: در حكم فتوا دادن مرجع است و مقلّد بايد به مفاد آن عمل نمايد.

53- خالى از وجه نيست: نشانه آن است كه مرجع در مرز فتوا دادن مى باشد ولى فتواى قطعى نمى دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 290

54- خالى از اشكال نيست: نشانه آن است كه مرجع فتوا ندارد و مقلّد مى تواند عمل به احتياط كند و يا به فالاعلم مراجعه نمايد.

«د»

55- ديه: مالى كه براى خون مسلمان يا وارد كردن نقص بدنى بر او داده مى شود.

«ر»

56- رفع يد: دست برداشتن از چيزى

57- ريبه: با نظر بد و شيطانى نگاه كردن

«س»

58- سيره مستمرّه: روش هميشگى و دائمى

59- سفاهت: كم عقلى و ضعف فكرى

«ش»

60- شهرت محقّقه: فتوايى كه بين فقها و علماى شيعه كاملا مشهور است.

61- شرط ضمان: در ضمن عقدى كه خود به خود ضمان آور نيست نظير وديعه (امانت) شرط شود كه اگر مال امانت تلف شد، امين، ضامن باشد.

62- شرط ضمان عيب حادث: در قرارداد معامله شرط شود هر عيب جديد بعد از زمان معامله به عهده طرف باشد.

63- شرط نتيجه: شرط نمودن نتيجه عقدى نظير وكالت شخصى مثلا و يا ملكيّت چيزى را براى كسى در يك معامله.

«ض»

64- ضرورى دين يا مذهب: حكمى را كه قطعى و مسلّم بين اهل دين و يا اهل مذهب تشيّع باشد ضرورى دين و يا مذهب گويند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 291

«ط»

65- طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد در زمان عدّه زن، مى تواند از طلاق منصرف شود و به همسرش رجوع نمايد.

66- طلاق بائن: طلاقى است كه مرد حق انصراف از طلاق و رجوع به همسرش در زمان عدّه را ندارد.

67- طلاق خلع: طلاقى است كه زن به دليل علاقه زياد به طلاق گرفتن، مهريه يا مال ديگرش را به شوهر مى دهد تا او را طلاق بدهد.

«ظ»

68- ظاهرا ... و ظاهر اينست ...: هر دو كلمه دلالت بر فتواى مرجع مى كند و بايد به مضمون آنها عمل شود.

69- ظنّان: كسى كه با اندك چيزى و بيش از متعارف، مظنّه پيدا مى كند.

«ع»

70- علم اجمالى: يك فرد يا يك چيز معلوم بين دو يا چند نفر يا چند چيز كه مشخص نيست.

71- عاريه: مالى را جهت استفاده بدون عوض در اختيار ديگرى گذاشتن

72- عقد لازم: معامله اى كه شرعا نتوان بدون رضايت طرفين آن را به هم زد.

73- عرصه: زمين ساده بدون ساختمان و اشجار و هر گونه كاركردى روى آن.

«غ»

74- غساله: آبى است كه هنگام شستن چيزها از آنها جدا مى شود.

«ف»

75- فلس: پولك ماهى

76- فصل خصومت: از بين بردن نزاع و كشمكش

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 292

«ق»

77- قصد تبرّع: قصد مجانى

78- قصد ما فى الذمه: نيّت كردن آنچه واقعا بر ذمّه انسان است.

79- قدر متيقن: مقدار قطعى از كارى يا چيزى

80- قاضى شرع منصوب: قاضى اى كه مجتهد جامع الشرائط او را براى قضاوت نصب و تعيين كرده باشد.

81- قرعه: نوشتن نام مورد نظر روى كاغذ يا چوب، ريگ و سنگ و سپس چشم بسته يكى را بر گرفتن.

82- قصاص: تلافى بمثل در قتل عمد و جراحات و نقصهاى بدنى

83- قطع قطاع: بقين آدم زود باور كه با اندك چيزى يقين پيدا مى كند.

«ك»

84- كسر مشاع: يك يا چند سهم نامعين از يك مجموعه

85- كفو يكديگر: همشان و همطراز يكديگر

86- كفّاره جمع: جمع نمودن بين شصت روز روزه گرفتن و اطعام شصت فقير و آزاد كردن يك برده.

«ل»

87- لوث: وجود شواهد و امارات ظنّى بر صدق مدّعى كه جاى عمل به قسامه مى باشد.

«م»

88- مترافعين: طرفين دعوا كه به محاكمه مى نشينند.

89- مدخول: كسى كه مورد تجاوز جنسى قرار گرفته است.

90- مرافق: زمينهاى موات يا بائر اطراف دهات كه مورد نياز اهالى آنها باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 293

91- معامله صورى: معامله اى كه صورة و نه جدّا واقعا انجام مى شود.

92- منحلّ: خود به خود از بين رفته

93- متنجّس: چيزى كه ذاتا نجس نبوده و نجس شده.

94- مهيّج: محرّك غريزه جنسى

95- منفسخ: خود به خود فسخ شنونده

96- محرز: قطعى

97- مجزى نيست: تكليف ساقط نمى شود.

98- مجوّزات: اسباب و علل جواز عمل

99- مهر المسمّى: مهرى كه ضمن عقد نام برده شده.

100- مهر المثل: آنچه كه معمولا در مورد مقدار مهريّه زنى تعيين مى كنند كه در

حدّ لياقت و شأن او مى باشد.

101- محتلم: كسى كه در خواب از او منى خارج شده.

102- مدّ طعام: تقريبا ده سير يا 750 گرم گندم و امثال آن.

103- مؤنة: مخارج متعارف انسان با افراد عائله اش در طول يك سال.

104- مسلوب الاختيار: بدون اختيار

105- منذور له: كسى كه برايش چيزى نذر شده

106- مجزّا: جدا و مشخص بودن اجزاء يك چيز

107- مستقرّ در ذمّه: به ذمه و عهده انسان ثابت بودن

108- مجنىّ عليه: كسى كه بر او جنايتى از قبيل ضرب و شتم و قطع اعضاء وارد شده باشد.

109- مرافعه شرعيّه: مراجعه به حاكم شرع جهت احقاق حقّى

110- معتدّ به: قابل توجه

111- معتنابه: قابل اعتناء و توجه

112- مباشر: كسى كه خودش بدون واسطه، كارى را انجام دهد

113- محدث: كسى

كه كارى انجام داده كه موجب وضو يا غسل مى باشد.

114- مرتهن: كسى كه چيزى را به عنوان رهن از بدهكار قبول مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 1، ص: 294

«ن»

115- نافذ: قطعى و لازم العمل

116- ناذر: نذركننده

117- ناشزه: زنى كه در موارد لازم از شوهر، اطاعت نكند.

118- نشوز:- ناشزه

119- نتاج: زاد و ولد گوسفند و غيره

«و»

120- وطن: شهر محل سكونت انسان نه به معناى كشور

121- وارث او امام است: امام معصوم يا فقيه جامع الشرائط كه حكومت حقه تشكيل دهند.

122- وفاء به آن: عمل نمودن به آن

«ه»

123- هتك: بى حرمتى نمودن

124- هبه: بخشش

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

جلد دوّم

مقدمۀ ناشر:

مجموعۀ حاضر بخشى از مسائلى است كه در طول سالهاى گذشته از حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى (دامت بركاته) استفتاء شده و معظم له پاسخ داده اند.

بخش ديگرى از استفتائات در يك مجلد كه مشتمل بر 1002 سؤال بود در سالهاى 1371 و 1373 به چاپ رسيد و در اختيار علاقه مندان قرار گرفت. اين مجلّد نيز نظير مجلّد پيشين مشتمل بر بسيارى از ابواب فقهى و نيز ابواب جديد و مسائل مستحدثه مى باشد و شمارۀ سؤالات آنها در ادامۀ شماره هاى جلد نخست است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 15

مسائل اعتقادى

[عصمت انبياء، امام زمان ع، خاتميت، شكنجه و پرونده سازى به عنوان روشى براى هدايت گمراهان]

(سؤال 1003) اين جانب در حال تحقيق در امور دينى هستم و در اين راستا سؤالاتى دارم؛ تصميم گرفتم نظر شما را دربارۀ موضوعات زير جويا شوم:

الف- فرضيۀ معصوميت:

اگر انبياء اولو العزم معصوم هستند چرا ابراهيم نبىّ به دروغ تمارض كردند تا در شهر مانده و بتها را بشكنند؟ آيا معصومين مى توانند دروغ مصلحتى بگويند؟ حضرت محمد نيز براى مدتى تحت تأثير جوّ افترا به عايشه قرار گرفته بودند و به غلط شك داشتند كه عايشه مرتكب زنا شده است، ولى بعد به اشتباه خود پى مى برند. آيا اگر ايشان فوت كرده و فرصت اصلاح اشتباه خود را نداشتند مسلمانان عايشه را زناكار مى دانستند؟

همچنين است ترش رويى ايشان با ابن امّ مكتوم و ترجيح دادن مباحثه با سران قريش بر پاسخ گويى به سؤال يك نيازمند كه در سورۀ عبس به آن اشاره شده است و خطاهايى از اين قبيل كه شما خود به آنها آشناتريد و براى اختصار مطلب اشارۀ بيشترى نمى كنم.

ب- فرضيۀ امام زمان:

1- آيا مى توان به قول چهار نفر (نوّاب امام زمان) كه معصوم نيستند اعتماد

كرد و ادعاى آنان را دربارۀ وجود امام زمان پذيرفت؟ جعفر برادر امام حسن عسكرى معتقد است كه برادرش فرزندى ندارد و به همين جهت براى جلوگيرى از افشاى راز مارك جعفر كذّاب خورد.

آيا احتمال دارد كه اين نوّاب براى مصلحت تشكيلات شيعه، مبادرت به جعل خبر وجود مهدى پنهان كرده باشند؟ آيا غيبت كبراى مهدى پس از فوت اين چهار نوّاب اين فرضيه را تقويت نمى كند كه مهدى ساخته و پرداختۀ آنها بوده و واقعيت نداشته است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 16

توجه شود كه حسين بن منصور حلاج معتقد بود كه مهدى فوت كرده است و ابو سهل نوبختى از بزرگان شيعه نيز معتقد بود كه مهدى در دوران مخفى بودن فوت كرده است.

2- با توجه به اين كه اجماع دربارۀ صحت وجود امام زمان وجود ندارد و كوچكترين ادعايى دربارۀ جعلى بودن مهدى و يا هر تحقيق در اين زمينه با تكفير و يا ترور روبرو مى شود (ترور كسروى)، آيا مى توان به فرضيه اى كه حياتش مرهون ترور و خفقان بوده اعتماد كرد؟ اگر فرضيۀ مهدى كذب نيست و فقها قادر به دفاع هستند چرا هر نوع نقد امام زمان را به بهانۀ توهين به مقدسات تكفير مى كنند؟ آيا شما اين تكفيرها را قبول داريد؟

3- آيا امام بايد در هر خطرى بسان امام حسين (ع) حضور داشته باشد يا خودش مخفى شود و امتش را در خطرات رها سازد؟ فرضيۀ غيبت امام زمان براى حفظ جانش چه تطبيقى با امامت پيشتازانۀ امام حسين (ع) دارد؟

4- اصولا امام به معناى پيشواى زنده در هدايت امت است. امام زمان كه نقش فعالى در حلّ مشكلات

ندارد آيا اصولا مى توان او را امام ناميد؟ آيا امامت مثل سلطنت يك پست و مقام موروثى است يا صلاحيت اكتسابى؟

ج- فرضيۀ خاتميت اسلام:

1- آيا حضرت محمد (ص) مشروط به زمان و مكان هستند يا ماوراى آن؟ در صورت اول خاتم بودن حضرت محمد (احزاب، 40) به اين مانند است كه ايشان سرآمد پيامبران قبل از خود بوده اند نه پس از خود. در صورت دوم چگونه يك انسان مى تواند ماوراى زمان و مكان باشد؟ استناد قرآنى اين ادعا و اينكه بعد از ايشان پيامبرى نخواهد آمد چيست؟ توجه شود كه قرآن ايشان را مثل ساير مردم با همان خصوصيات بشرى مى داند.

2- اگر حضرت محمد (ص) ادعاى جهانى و ابدى بودن پيام خود را داشتند چرا تلاشى براى تدوين قرآن و ممهور كردن آن براى جلوگيرى از تحريفات احتمالى نكردند و اين كار توسط حكومت جور عثمان انجام شد؟ آيا عثمان در تدوين قرآن مسائل انسانى را مدّ نظر داشت يا مصالح قدرت خود را؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 17

3- آيا انتقادات عبد اللّه بن مسعود به قرآن عثمان و سوزاندن نسخ ديگر قرآن توسط حكّام، سنديت قرآن فعلى را كه توسط عثمان گردآورى شده است مخدوش نمى كند؟

4- اگر قرآن بايد راهنماى اعمال مسلمين و راهنماى استدلالات آنها باشد چرا امام على (ع) به عبد اللّه بن عباس توصيه كردند تا در مذاكره با خوارج به قرآن استدلال نكند؟

آيا اين توصيه و ردّ حكم قرار دادن قرآن در جنگ صفين به اين مفهوم نيست كه قرآن نمى تواند به عنوان قانون اساسى ملاك حلّ اختلافات مردم در هر زمان قرار گيرد؟ اگر چنين نباشد هميشه به

شوراى نگهبانى كه مفسر دين باشد نياز خواهد بود و در اين انديشه چه راهى براى خلاصى از استبداد دينى وجود دارد؟

د- شكنجه و پرونده سازى به عنوان روشى براى هدايت گمراهان:

1- آيا دوزخ در قيامت براى هدايت گمراهان است؟ اگر آرى، چرا نمى توان چنين روش هدايتى را در زندانها به كار بست؟

2- آيا پرونده سازى يوسف براى برادرش از طريق صحنه سازى و اتهام دزدى به او زدن براى ديدن پدرش اقدام درستى بود؟ اگر آرى، آيا مى توان چنين روش پرونده سازى دروغين را براى مصالح حكومتى كه بسيار بالاتر از مصالح شخصى چون ديدن پدر است به كار بست؟ اگر خير، چرا يك پيغمبر اقدام به پرونده سازى دروغين كرده بدون اين كه توبه كند؟

قبلا از صراحت سؤالات كه لازمۀ يك تحقيق علمى است پوزش طلبيده و از راهنمايى هاى حضرت تعالى سپاسگزارم.

جواب: اولا: مسائل اعتقادى تقليدى نيست بلكه انسان بايد نسبت به آنها بررسى و تحقيق نمايد، و پرسش در رابطه با آنها لازم است و كسى حقّ ندارد نسبت به سؤال كننده اعتراض يا او را تكفير نمايد.

ثانيا: الف- عصمت انبياء:

چون هدف از ارسال انبياى الهى هدايت انسانها به سوى كمال بوده است طبعا آنان نه تنها از گناه و معصيت بلكه از خطا و اشتباه در گرفتن وحى و پيام الهى و نيز در ابلاغ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 18

آن به انسانها بايد مصون و معصوم باشند. و احتمال كوچكترين گناه يا خطا نسبت به آنان موجب بى اعتمادى و تزلزل اساس رسالت آنان مى باشد؛ و در نتيجه به هيچ گونه سخن و پيامى از آنان به عنوان وحى الهى نمى توان اعتماد نمود، و در اين

صورت نقض غرض از ارسال آنان مى باشد. عصمت پيامبران به نحو اجمال از اصول مسلّمه اى است كه با براهين محكم عقلى و نقلى به اثبات رسيده است. در اين رابطه مى توانيد به كتابهايى كه در اين مورد نوشته شده است مراجعه فرماييد.

از دير زمان سخن حضرت ابراهيم (ع) كه فرمود: إِنِّي سَقِيمٌ مورد توجّه دانشمندان قرار گرفته است. برخى گفته اند: آن حضرت گرفتار تب نوبه بود، و با نظر به ستارگان دريافت كه نوبت تبش فرارسيده و در شرف تب كردن قرار گرفته است، لذا گفت:

إِنِّي سَقِيمٌ. و علّامۀ طباطبايى گفته اند: دليل محكمى بر اين كه آن حضرت هنگام اين سخن بيمار نبوده وجود ندارد. و با صرف نظر از اين گفته ها به دو نكتۀ قابل توجّه اشاره مى كنم:

1- برخى از مفاهيم مانند مفهوم «ظلم» تمام موضوع و علّت تامّه است براى حكم عقل به قبح آن؛ يعنى اگر مفهوم «ظلم» بر كارى منطبق شد و ظلم شمرده شد آن كار تحت هر شرايطى قبيح است، و ممكن نيست كارى ظلم باشد و قبيح نباشد. ولى برخى از كارها مانند «كذب» علّت تامه براى حكم عقل به قبح آن نيست، بلكه مقتضى اين حكم مى باشد؛ يعنى عنوانى است كه بالذات و با قطع نظر از عناوين ديگر قبيح است، ولى اگر مصلحت قوى ترى بر آن منطبق شود- مانند: دروغ براى ايجاد صلح و آشتى بين دو برادر يا دو طايفه- چنين دروغى به حكم عقل قبيح نيست بلكه لازم است. و بر اين اساس گفته اند: «دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز.»

2- «توريه» در برخى موارد كه اهداف مهمى بر آن مترتّب باشد در نزد

عقلاى جهان امرى است پذيرفته، بلكه گاهى واجب و لازم مى باشد. بسا انسان سخنى مى گويد كه بر حسب فهم متعارف و عرفى برداشت خاصّى از آن مى شود ولى گويندۀ سخن، خلاف ظاهر برداشت عمومى را اراده نموده است؛ و اين غير از دروغ است.

ممكن است پيامبران الهى با در نظر گرفتن مصالح مهمّى سخنانى بگويند كه بر حسب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 19

ظاهر دروغ است ولى آنان توريه كرده باشند، و مقصود از سقم ناراحتى روحى و فكرى باشد.

و امّا داستان افتراء به عايشه كه از سوى برخى افراد انجام يافت و موجب آزار پيامبر اكرم (ص) گرديد.

اولا: گرچه اصل اوّلى در انبياء عصمت از هر نحو گناه و خطاست ولى ممكن است در موارد خاصّى در بعضى موضوعات سهو پيامبر داراى مصلحتى باشد، مانند فراهم آمدن زمينۀ تشريع حكمى از احكام الهى، چنانكه در داستان عايشه اتفاق افتاد.

شيخ صدوق كه از اعاظم محدثين شيعه است سهو النّبى را پذيرفته است، البته در موضوعات روزمرّه؛ و امّا در احكام كلّى الهى و بيان آنها، پيامبر بايد از سهو و خطا مصون و محفوظ باشد؛ وگرنه اعتماد از او سلب مى شود، و اين امر استثناء ندارد.

و ثانيا: پيامبر داراى دو جنبه است: او در ظاهر بشر است و جسمانى، و در باطن داراى روح قدسى و ملكوتى است؛ و هر چند از جنبۀ دوم بر همۀ حقايق مطلع است، ولى برخورد او با مردم بيشتر با جنبۀ اول است و روش و رفتار او چون ساير مردم مى باشد. و ناراحتى ايشان از افتراءزنندگان و دروغ گويان بود.

و اما داستان ابن امّ مكتوم و سورۀ عَبَسَ

وَ تَوَلّٰى، اولا: از امام صادق (ع) نقل شده كه منظور قرآن كريم از شخص عبوس و ترش رو پيامبر اكرم نيست بلكه مردى از بنى اميّه بوده است كه نزد آن حضرت بود و هنگامى كه ابن امّ مكتوم آمد آن مرد روى خود را درهم كشيد و از او روى گرداند. و با توجّه به سيرۀ پيامبر اكرم (ص) و آيات قرآنى از قبيل: إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ «1» فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ «2» مى يابيم كه ترش رويى با خلق مردمى پيامبر (ص) سازگار نمى باشد.

و ثانيا: بر فرض اين كه مرجع ضمير در آيه خود پيامبر باشد اين امر براى آن حضرت در آن داستان گناه به شمار نمى آيد؛ زيرا بر حسب منقول ابن امّ مكتوم با سخن گفتن خود در ميان سخن پيامبر پريده و سخن ايشان را قطع نموده است. و اعراض از

______________________________

(1)- سورۀ قلم (68): آيۀ 4.

(2)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 20

او نوعى تأديب وى به شمار مى رفته است. و نيز اعراض از او كه شخص نابينايى بوده اسائۀ ادب تلقّى نمى شده؛ و در عين حال خداوند خواسته است كه پيامبرش حتّى اين گونه برخوردى را كه تلقّى مى شود به جهت فقر و تهيدستى طرف مى باشد انجام ندهد.

ب- در رابطه با امام زمان (عج):

ج 1- اصل وجود امام زمان مورد ترديد نبوده تا بخواهيم از راه نوّاب چهارگانه آن را اثبات نماييم؛ علاوه بر اين كه اين موضوع به وسيلۀ براهينى كه دلالت مى كند بر لزوم امامت عامّه در همۀ اعصار و زمانها

به اثبات مى رسد، به وسيلۀ اخبار متواتره كه از پيامبر اكرم (ص) و ائمۀ معصومين (ع) نقل شده و از طرق فريقين روايت شده نيز به اثبات مى رسد. بيش از سه هزار حديث از طرق شيعه و سنّى دربارۀ آن حضرت در دسترس است به گونه اى كه اجمالا در حدّ تواتر است و موجب قطع و يقين مى باشد.

شما مى توانيد در اين زمينه به صحيح مسلم، مسند احمد حنبل، جامع الاصول، كنز العمّال، سنن ابن ماجه از كتب اهل سنّت، و غيبت نعمانى، غيبت شيخ طوسى، كمال الدين صدوق، و بحار مجلسى از كتب شيعه مراجعه فرماييد. از زمان خود پيامبر (ص) موضوع مهم حضرت مهدى (ع) و اين كه او فرزند نهم امام حسين (ع) و داراى عمر طولانى و غيبت طولانى مى باشد و اين كه پس از ظهور زمين را پر از عدل و داد مى نمايد و علامتها و نشانه هاى قبل از ظهور او به نحو تفصيل نقل شده است.

و اين كه ملقّب شدن «جعفر» عموى آن حضرت به لقب «كذّاب» فقط به خاطر تكذيب آن حضرت بوده است، ثابت نيست. و مخالفت چند نفر به عقيدۀ وجود آن حضرت آسيبى نمى رساند؛ در طول تاريخ بسيارى از افراد حتّى با بديهيات اوّليه نيز به خاطر اغراض سياسى يا اقتصادى مخالفت كرده اند.

ج 2- با توجه به مطالب ياد شده وجود و بقاى آن حضرت با برهان عقلى و نقلى به اثبات مى رسد؛ و در اين گونه امور كه اخبار متواتره از زمان خود پيامبر اكرم (ص) نسبت به آن وارد شده اگر اجماع هم محقق شود به اصطلاح «اجماع مدركى» است و معيار، مدرك آن

مى باشد. و با توجه به براهين عقلى و اخبار كثيرۀ متواتره چيزى بيش از مرتبۀ علم و يقينى كه معمولا از راه اجماع حاصل مى شود به دست مى آيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 21

بنابراين وجود امام زمان فرضيه اى نيست كه مرهون خفقان و ترور و امثال آنها باشد؛ بلكه مرهون عقل سليم و نقل مسلّم است.

به نظر اين جانب نمى توان كسى را كه بدون اهانت، به نقد و نظر علمى در موضوعات مختلف مى پردازد مورد اهانت قرار داد؛ چه رسد به تكفير و يا ترور.

كسانى كه اين كارها را انجام مى دهند علاوه بر اين كه ضعف توان علمى خويش را نشان مى دهند، به عالم انديشه و تفكّر لطمه مى زنند. آرى مسألۀ اهانت و فحّاشى و انكار ضرورى از روى عناد و با توجّه به ضرورى بودن آن، امر ديگرى است.

ج 3 و 4- امامت نه مانند سلطنت يك پست و مقام اعتبارى موروثى است و نه يك صلاحيت اكتسابى؛ بلكه مقام معنوى الهى و حدّ اعلاى قرب به خداوند است كه زمينه هاى آن مربوط به قبل از تولّد است، بدين گونه كه اصلاب شامخه و ارحام مطهّره در تكوّن او دخالت دارند و داراى استعداد خدادادى ويژه اى است كه خداوند با حكمت بالغۀ خود در افراد خاصّى براى وساطت در فيض الهى و راهنمايى انسانها به عنوان برترين محصول عالم خلقت قرار داده است. و راهنمايى آنان منحصر در طرق معهود و متعارف نيست، و چه بسا آنان در حال غيبت و پنهانى از طرق غير متعارف و غير محسوس به راهنمايى انسانها و حلّ برخى مشكلات بپردازند، همان گونه كه خضر نبىّ (ع) در حال

اختفاء براى حضرت موسى (ع) كه يكى از انبياى الهى بود سمت معلّمى داشت: قٰالَ لَهُ مُوسىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّٰا عُلِّمْتَ رُشْداً. «1»

در بسيارى از روايات وارد شده كه مثل آن حضرت در زمان غيبت مثل خورشيد در پس ابر است كه با مخفى بودن آن از ديد چشمها نور آن به زمين مى رسد. و در خطبۀ 150 نهج البلاغه در رابطه با آن حضرت مى خوانيم: «الا و انّ من ادركها منّا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين، ليحلّ فيها ربقا، و يعتق رقّا، و يصدع شعبا و يشعب صدعا فى سترة عن الناس لا يبصر القائف اثره و لو تابع نظره.»

حضرت امير (ع) راجع به ملاحم و حوادث آينده مى فرمايند: «آگاه باشيد آن كس از

______________________________

(1)- سورۀ كهف (18): آيۀ 66.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 22

ما (اهل بيت) كه آن ملاحم را دريابد با چراغى روشن گر در آن سير مى كند و بر روش صالحان رفتار مى نمايد تا گره هايى را بگشايد، و اسيرانى را نجات دهد، و جمعيت هايى را پراكنده سازد، و پراكندگانى را گردآورد، در پنهانى از مردم آن چنان كه پى جويان- هرچند جستجو نمايند- اثرى از او نمى يابند.»

علاوه بر اين كه امام در اثر قرب معنوى واسطۀ فيوض الهى است، هر چند تصرّف تكوينى و تشريعى نداشته باشد. و به گفتۀ خواجه نصير الدين طوسى در كتاب تجريد در رابطه با امام معصوم غايب: «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر» و بر حسب برخى اخبار وارده: «لو بقيت الارض بغير امام لساخت» يا «لو أنّ الامام رفع من الارض ساعة لماجت بأهلها كما

يموج البحر بأهله.» «1»

و در زيارت جامعۀ كبيره مى خوانيم: «بكم فتح اللّه، و بكم يختم، و بكم ينزّل الغيث، و بكم يمسك السّماء أن تقع على الارض الّا باذنه، و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضّر.»

عدم آگاهى از فايدۀ وجود امام در زمان غيبت دليل بر بى فايده بودن او نيست.

و اين كه امام در همۀ اعصار و شرايط بايد ظاهر و آشكار و همچون امام حسين (ع) عمل نمايد دليل محكمى ندارد. بلكه بر حسب حكم عقل و تجربه، امام بايد بر اساس شرايط و امكانات در هر زمان به وظيفۀ الهى خود عمل نمايد. تفصيل اين مسائل در نامه نمى گنجد، كسانى كه طالب هستند لازم است به كتابهايى كه در اين زمينه ها نگاشته شده مراجعه فرمايند.

ج- خاتميت حضرت محمّد (ص) و دين مقدس اسلام:

ج 1- غفلت از عالم ماده و طبيعت و بى توجهى نسبت به آن بسا انسان را به عالم فوق ماده و زمان و مكان متوجه مى نمايد، و اين پديده هر چند به نحو موقّت و ضعيف براى هر انسانى رخ مى دهد. حالت خواب و مشاهدۀ وقايعى در آن نمونه اى است از ارتباط انسان با عالم ما وراء طبيعت. پيامبران الهى نه تنها توان ارتباط با عالم

______________________________

(1)- كافى، ج 1، ص 179.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 23

فوق را دارند بلكه بايد چنين باشند، وگرنه توان گرفتن وحى و پيام از سوى خداوند و ملائكة اللّه را نخواهند داشت. چنانكه اگر جنبۀ بشرى و همگونى با ساير انسانها را نداشته باشند و تنها يك موجود مجرّد و ما وراء ماده باشند نمى توانند پيام الهى را به انسانهايى كه در عالم

ماده هستند ابلاغ نمايند.

بنابراين پيامبر اجمالا داراى وجود جمعى و دو جنبۀ قوىّ روحانى و مادى است كه با جنبۀ روحانى و اتصال به عالم غيب وحى و پيام را مى گيرد، و با جنبۀ مادى و بشرى آن را مى رساند.

در اين زمينه بجاست به آيات شريفۀ: قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحىٰ إِلَيَّ* «1»، وَ لَوْ جَعَلْنٰاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنٰاهُ رَجُلًا «2»، ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ «3» توجه شود. تلقّى و گرفتن وحى همان ارتباط با عالم غيب و فرارفتن از سطح ماده و زمان و مكان است.

و باز در قرآن مجيد مى خوانيم: مٰا كٰانَ مُحَمَّدٌ أَبٰا أَحَدٍ مِنْ رِجٰالِكُمْ وَ لٰكِنْ رَسُولَ اللّٰهِ وَ خٰاتَمَ النَّبِيِّينَ «4» اين آيه اولا اشاره به دو جنبۀ ناسوتى و ملكوتى رسول خدا دارد، زيرا رسالت وى ارتباط او را هم با مرسل و هم با مرسل اليه مى رساند؛ و ثانيا بر خاتميت او نيز تصريح دارد.

كلمۀ «خاتم» در كلام عرب به معناى وسيلۀ ختم است، و جمع محلّى به الف و لام (النّبيين) مفيد عموم است؛ پس خاتم النّبيّين به معناى پايان همۀ انبياء الهى است. و اين كه برخى مغلطه كاران «خاتم» را به زينت تفسير كرده اند تفسيرى است بى مبنا؛ زيرا در هيچ يك از كتب لغت «خاتم» به زينت تفسير نشده است. و اگر به «انگشتر» خاتم مى گويند بدين جهت است كه در سابق افراد نام خويش را بر انگشتر خويش حكّ مى نمودند و به جاى مهر نامه ها را با آن ختم مى نمودند.

اديان الهى همچون كلاسهاى درسى درجه بندى شده اى هستند كه بر حسب رشد علمى انسانها كامل تر مى شوند تا جايى

كه عقل جمعى انسانها به حدّى از بلوغ و رشد

______________________________

(1)- سورۀ كهف (18): آيۀ 110.

(2)- سورۀ انعام (6): آيۀ 9.

(3)- سورۀ نجم (53): آيات 10- 8.

(4)- سورۀ احزاب (33): آيۀ 40.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 24

برسد كه بتواند با كوشش و اجتهاد مستمرّ براى هر موضوع و هر زمان و هر مكان و هر شرايطى برنامۀ مناسب با آن را بر اساس عقل كامل شده و مبانى تشريع موجود استخراج نمايد، كه در اين صورت نيازى به پيامبر جديد نخواهد بود و طبعا دين موجود خاتم اديان الهى و پيامبر آن خاتم پيامبران مى باشد. پس در حقيقت دين مقدّس اسلام كلاس نهايى سلسله اديان الهى است.

در خطبۀ 198 نهج البلاغه راجع به اسلام مى خوانيم: «ثم جعله لا انفصام لعروته، و لا فكّ لحلقته، و لا انهدام لاساسه، و لا زوال لدعائمه، و لا انقطاع لشجرته، و لا انقطاع لمدّته، و لا عفاء لشرائعه.» (سپس خداوند دين اسلام را به شكلى قرار داد كه پيوندهاى آن محكم، و حلقه هايش ناگسستنى، و اساس آن ويرانى نپذيرد و پايه هايش باقى است و شجرۀ آن ريشه دار، و مدت آن پايان ندارد و دستوراتش كهنه نخواهد شد.)

ج 2- جمع قرآن و تقسيم آن به سوره ها و آيه ها در زمان حيات پيامبر (ص) و به دستور خود آن حضرت انجام شد، آن حضرت علاوه بر ترغيب به حفظ قرآن و بيان فضائل و خواصّ براى سور و آيات آن، عدّه اى از افراد را به عنوان «كتّاب وحى» مأمور به نوشتن قرآن كرده بودند، و هنگام نزول آيۀ جديد مى فرمودند اين آيه را در كجاى فلان سوره قرار دهيد. البته

برخى از كلمات بويژه در زمان عثمان به قرائتهاى مختلفى قرائت مى شد كه عثمان براى جلوگيرى از تشتّت و پراكندگى، قرائتهاى غير مشهور را كنار گذاشت و دستور داد قرآن بر حسب قرائتهاى مشهور نوشته شود؛ ولى اصل سوره بندى و آيه بندى قرآن در حيات خود پيامبر انجام شده بود.

ج 3- قرآن هيچ گاه تحريف و كم و زياد نشده است و اگر از ناحيۀ عثمان يا ديگرى مورد تحريف واقع مى شد هرگز شخصى چون امام على (ع)- كه به جهت حفظ اسلام و مصالح آن از حقوق حقۀ خويش گذشت- لحظه اى آرام نمى نشست و حاضر نبود بر سر آن معامله و مجامله نمايد. اگر اختلافى بود در قرائت برخى كلمات متشابه بود، قرآن داراى قرائتهاى مشهورى بود كه نزد صحابه معروف بود و در زمان ائمۀ معصومين (ع) به همان گونه خوانده مى شده است و به آن احتجاج مى كرده اند و به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 25

قرائت آن ترغيب مى نموده اند، و معيار صحّت و سقم اخبار وارده را مطابقت يا مخالفت با قرآن قرار داده اند.

ج 4- قرآن كريم كلام خداست و همان گونه كه خدا وجود غير متناهى و علم غير متناهى و قدرت غير متناهى است، كلام او نيز داراى وجوه مختلف و ظهور و بطون و معانى تو در تو است؛ برخى از آنها درخور فهم همه و برخى در خور فهم خواصّ يا خواصّ خواصّ مى باشد. قرآن با كلام بشر و حتّى كلام انبياء و اولياء الهى فاصلۀ بسيار دارد، و با اين كه عموم مردم از آن برداشتى فراخور حال و سطح فكرى خويش دارند و از آن به همان اندازه بهره مى برند

و براى آنان حجت است، ولى درك عميق و تبيين اسرار دقيق آن بويژه هنگام مناظره و مجادله كار هر كس نيست. و تنها آورندۀ قرآن و وابستگان به آن حضرت از دقايق و رقايق آن با اطلاعند. و بر اين اساس استدلال به قرآن با قطع نظر از معصومين (ع) در تفسير و تبيين آن كار درستى نيست، و لذا پيامبر اكرم (ص) در حديث «ثقلين» كه از طرق فريقين روايت شده است امّت را بعد از خويش به كتاب خدا و عترت خويش ارجاع دادند و فرمودند: «لن يفترقا».

(هرگز قرآن و عترت از هم جدا نخواهند شد.)

پس اگر فرضا امير المؤمنين (ع) ابن عباس را در مناظره با خوارج از استدلال به قرآن نهى كرده باشند براى اين جهت بوده كه قرآن «ذو وجوه» و داراى معانى دقيق و طبقه بندى است و طبعا در مقام مناظره طرفين تلاش مى كنند از وجوه مختلفۀ آن بهره برند؛ و اين امر نه تنها موجب چالش و كشمكش مى شود، بلكه اصل بحث را بى ثمر مى نمايد. و بسا در نظر آن حضرت، ابن عباس توان اقناع آنان و اثبات مطلوب را از قرآن نداشته است و شايد اگر خود حضرت به مناظره با آنها مى رفتند به وسيلۀ قرآن با آنان محاجّه مى كردند.

د- ج 1- عذاب در قيامت براى هدايت گمراهان نيست؛ زيرا ظرف هدايت تشريعى ظرف عمل به دستورات الهى است و آن، دنيا و قبل از مرگ است. عذاب اخروى لازمۀ اعمال زشت و ناشايست بلكه باطن و تجسّم آنها مى باشد و يك امر گزافى نيست. و همچنين است جزاى اعمال نيك: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَيْراً

يَرَهُ، وَ مَنْ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 26

يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ. «1» اصولا به طور كلى آخرت و مراحل آن باطن همين دنيا و مراحل آن مى باشد. يَعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ «2»

ج 2- با توجّه به مطالبى كه در رابطه با شبهۀ دروغ گفتن حضرت ابراهيم (ع) بيان شد پاسخ اين سؤال روشن مى شود؛ به علاوه حضرت يوسف (ع) پيش از آن صحنه سازى، برادرش «بنيامين» را مطلع كرده بود و او را از برادريشان و طرحى كه براى مصلحت او بود آگاه نموده بود، و او هيچ گاه به برادرش يوسف اعتراض نكرد و از آن اتهام نرنجيد، و تنها برادران ديگر كه از حقيقت امر آگاهى نداشتند اعتراض نمودند؛ و كسى كه نسبت دزدى به آنان داد نيز خود حضرت يوسف نبود. و شايد منظور از نسبت دزدى به آنان ربودن حضرت يوسف از پدر بوده است كه سابقا انجام شده بود. و بالاخره دروغ مصلحت آميز و همچنين توريه دو امرى است متعارف نزد عقلاى جهان، چنانكه در داستان حضرت ابراهيم (ع) گذشت.

[تحريف قرآن]

(سؤال 1004) يك مسلمان با توجه به عقيده اش به صفات خداوند اعتقاد دارد و يكى از اين صفات قدرت خداست ولى يك مسأله پيش مى آيد و آن اين است كه چرا خداوند كه قادر متعال است اجازۀ تحريف را به كتابهاى الهى به غير از قرآن داده است. اگر بخواهيم بگوييم كه راه را براى آمدن قرآن باز كرده است در حق پيروان آن اديان ظلم كرده است كه اين موضوع خود به خود حذف مى شود. اگر بگوييم اين طور عمل كرده كه انسانهاى

پيرو آن اديان به دنبال تحقيق روند باز به احتمال تظلم خواهيم رسيد.

جواب: در رابطه با سؤال جنابعالى به دو نكته اشاره مى شود:

1- خداى متعال داراى قدرت مطلقه است، ولى نظام عالم داراى مراتب و درجات متفاوت است. عالم مجرّدات به مجرّد ارادۀ خداوند موجود مى شوند و طبعا قديم مى باشند و از ازل وابسته به وجود حق مى باشند، ولى عالم طبيعت كه نازلترين مراتب نظام هستى است عالم اسباب و مسبّبات مادّى است، و هر موجود مادّى علاوه بر قدرت مطلقۀ خداوند معلول اسباب و شرايط خاصّى است، و مادامى كه زمينۀ وجود آن معلول و شرايط مادّى آن محقق نشود آن معلول محقّق نمى شود، و در حقيقت

______________________________

(1)- سورۀ زلزال (99): آيات 7 و 8.

(2)- سورۀ روم (30): آيۀ 7.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 27

نقص در فاعل- كه ارادۀ مطلقۀ حق است- نيست بلكه نقص در قابل است. «ابى اللّه ان يجرى الامور الّا باسبابها» و از مسير اسباب و علل مادّى خداوندى مؤثر است: «و اللّه من ورائهم محيط»، و اين امر لازمۀ ذات عالم مادّه است.

2- اديان الهى همه در عرض يكديگر نيستند، بلكه هر كدام متناسب با شرايط زمانى و مكانى و رشد انسانها نازل گرديده اند، و هر دين متأخرى نسبت به دين متقدّم- بر حسب تكامل انسانها- كاملتر مى باشد، مانند مراتب و درجات كلاسهاى دانشگاهى.

با توجه به دو نكتۀ فوق، وقوع تحريف در كتب اديان گذشته معلول عجز يا ظلم خدا نيست بلكه معلول تصرفهاى نارواى انسانهاى ظالم يا جاهل و عجز پيروان آنها از حفظ كتابهاى آسمانى خود مى باشد؛ ولى پيروان دين مقدس اسلام در اثر سفارش رسول خدا

(ص) و ائمۀ هدى (ع) و رشد پيروان آن، كتاب آسمانى خويش را از وقوع تحريف در آن حفظ نمودند، و پيروان اديان ديگر با توجه به متأخر بودن و كاملتر بودن دين اسلام لازم است به اسلام بگروند؛ و تفصيل مسأله در نامه نمى گنجد.

[قضا و قدر]

(سؤال 1005) آيا اعتقاد به «قضا و قدر» يا «نصيب و قسمت» واجب است؟

جواب: «قضا و قدر» به اين معنا كه مشيّت پروردگار عالم تخلّف پذير نيست، از ضروريات مى باشد؛ ولى بايد توجه داشت افعالى كه خداوند اختيار آنها را به مخلوق داده، مشيّت و قضا و قدر به اختيارى بودن آنها تعلّق گرفته است.

[ضرورى دين]

(سؤال 1006) اگر كسى منكر بعضى از معجزات انبياء شود- مثل انكار معراج جسمانى پيامبر (ص)- آيا ضرورى دين را منكر شده است؟

جواب: همۀ معجزات انبيا (ع) از ضروريات دين نيست؛ بلكه بعضى از آنها از «ضروريات» است و بعضى ديگر «قطعى غير ضرورى» و بعضى ديگر «غير مقطوع» است. و نامه گنجايش تفصيل را ندارد.

[شخصى كه قائل به توحيد صفاتى و افعالى نيست]

(سؤال 1007) شخصى كه قائل به توحيد صفاتى و افعالى نيست آيا حكم مشرك را دارد؟

جواب: شكى در بطلان گفتۀ اين قائل نيست؛ ولى شرك داراى مراتب است، و قول به مشرك بودن او به بعضى از مراتب شرك صحيح است؛ ولى شركى كه موجب كفر باشد ثابت نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 28

[تقليد در مسائل اعتقادى]

(سؤال 1008) آيا هيچ يك از مسائل اعتقادى قابل تقليد نيست؟ و آيا اگر شخصى امامت ائمۀ معصومين (ع) را قبول داشته باشد، ولى به علم غيب يا عصمت ائمه (ع) اعتقاد نداشته باشد با مبانى شيعه منافات دارد؟ مثلا علم غيب را منحصر به خداوند دانسته و امام را برترين و بهترين فرد زمان بداند كه داراى مراحل عالى علم و تقوى است و كسى از افراد عادى نمى تواند به آن مرحله دست يابد.

جواب: در مسائل اعتقادى تحصيل يقين لازم است؛ و منظور از «علم غيب» اگر اين باشد كه كسى ذاتا بدون اين كه احدى او را آگاه كرده باشد علم غيب دارد، علم غيب به اين معنا منحصر به خداوند متعال است. و اگر منظور اين باشد كه خداوند بعضى افراد را بدون وسائط و اسباب ظاهرى از غيب مطلع مى سازد، مسألۀ حقّى است و منكر آن سخت در اشتباه مى باشد؛ و اگر تحقيق كند پى به خطاى خود مى برد؛ كما اين كه منكرين عصمت ائمه (ع) نيز در اشتباه هستند و اگر تحقيق كنند به خطاى خود پى مى برند.

[كتابهاى دكتر شريعتى]

(سؤال 1009) نظرتان دربارۀ كتابهاى دكتر شريعتى چيست؟

جواب: هر نوشته و يا كتابى غير از قرآن و كلمات معصومين (ع) قابل اشكال است و بايد باب انتقاد صحيح باز باشد.

[كفر باطنى]

(سؤال 1010) گاهى انسان در اثر ضعف نفس و فشارهاى روانى و عوامل اجتماعى احساس مى كند كه لحظاتى در باطن خود كفر مى گويد و العياذ باللّه به دين و ائمۀ اطهار (ع) بدبين شده است، با اين كه چيزى به زبان نياورده و خلاف شرعى هم انجام نداده است؛ آيا اين حالت به مسلمان بودن او لطمه اى وارد مى كند؟

جواب: مجرد خطور ذهنى بر خلاف معتقدات دينى خود موجب كفر و مرتد شدن نمى شود؛ ولى چون ناشى از وسوسه هاى شيطان مى باشد، موظف است به آن اعتنا نكند و در صدد از بين بردن زمينه هاى آن برآيد.

[حكم پيروان فرقۀ بهائيت و معاشرت با آنها]

(سؤال 1011) پيروان فرقۀ بهائيت چه حكمى دارند و ملاك و مناط شما در مورد حكم مورد نظرتان چيست؟

جواب: چون منكر خاتميت اسلام و احكام ضرورى آن مى باشند كافرند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 29

(سؤال 1012) برخى افراد اين فرقه هستند كه شهادتين را بر زبان جارى مى كنند و مى گويند اگر ملاك مسلمانى گفتن شهادتين باشد ما مسلمانيم، حكم اين قبيل افراد چيست؟

جواب: اقرار به شهادتين در صورتى مفيد است كه منكر خاتميت اسلام و احكام ضرورى آن نباشد.

(سؤال 1013) كسانى از اين افراد نسبت به آيين بهائيت بى تفاوت بوده و به هيچ يك از اعمال دينى اين فرقه عمل نمى كنند، ولى مى گويند به جهت علايق خانوادگى و دلايل اجتماعى از اظهار مسلمانى و برگشتن از اين آيين ابا دارند، حكم اين قبيل افراد چيست؟

جواب: اگر اقرار به شهادتين دارند و خاتميت دين اسلام و احكام آن را قبول دارند مسلمانند، هر چند در اثر تنبلى عمل به آنها نكنند.

(سؤال 1014) نسل جوان بهائيان داراى اعتقاد راسخى نسبت به آيين شان

نيستند و اميد مى رود مراوده و ارتباط با آنان تأثيرات مثبتى روى آنان داشته باشد، حكم اين قبيل افراد و مراوده با آنان چيست؟

جواب: مراوده با آنان براى راهنمايى و ارشاد آنان خوب بلكه لازم است، به شرط اين كه افراد مطلع باشند و تحت تأثير اباطيل آنان قرار نگيرند.

(سؤال 1015) مطلعين آنان اظهار مى دارند كه به يگانگى خدا، نبوت رسول اكرم (ص) و امامت ائمّۀ هدى (ع) تا امام يازدهم اعتقاد دارند ولى قائلند كه امام دوازدهم ظهور كرده است، آيا شهادت و اعتقاد آنان به اين اصول جهت حكم بر پاكى و اسلام آنان كافى است؟

جواب: اگر خاتميت دين اسلام را قبول ندارند- با توجه به اين كه از ضروريات دين است- مسلمان نيستند.

(سؤال 1016) در فرض اين كه ترس از گمراهى و تأثيرپذيرى براى افرادى كه با آنان رفت و آمد دارند وجود نداشته باشد، رفت و آمد با آنان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رفت و آمد به خاطر ارشاد و راهنمايى باشد و خطر انحراف وجود نداشته باشد مانعى ندارد، بلكه در برخى موارد لازم است؛ ولى از نظر طهارت و نجاست احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 30

(سؤال 1017) ازدواج با آنان- دائم و موقّت- چه حكمى دارد؟

جواب: ازدواج با غير مسلمان جايز نيست؛ فقط ازدواج موقّت با اهل كتاب آسمانى مانعى ندارد و بهايى ها كتاب آسمانى ندارند.

(سؤال 1018) افرادى كه با بهائيان نسبت فاميلى نزديك دارند با توجه به تأكيدى كه در آداب اسلامى و آيات و روايات در مورد صله رحم وجود دارد در مورد ارتباط با آنان چه وظيفه اى دارند؟

جواب: اگر مراودات و رفت و آمد

موجب تقويت و تأييد مرام آنان نگردد مانعى ندارد.

(سؤال 1019) خوردن و آشاميدن اطعمه و اشربۀ آنان و لمس دست و بدن آنان و همين طور تماس بدن آنان با ظروف و اثاثيۀ منزل چه حكمى دارد؟

جواب: اگر يقين به نجاست اشياء و تماس با رطوبت در ميان نيست مانعى ندارد؛ ولى با علم به تماس با رطوبت احوط اجتناب است.

(سؤال 1020) وظيفۀ ما در قبال افرادى كه با بهائيان رفت و آمد دارند و رعايت حدود و جوانب شرعى را در اين زمينه نمى نمايند چيست؟

جواب: امر به معروف و نهى از منكر با رعايت مراتب و احتمال تأثير آن لازم است.

[افراد ذيل كافرند يا خير]

(سؤال 1021) افراد ذيل كافرند يا خير:

الف- فردى كه معتقد است خداوند پس از خلقت جهان، امور آن را به ائمه (ع) واگذار نموده و خود به آسمانها رفته است.

ب- فردى كه ائمه (ع) را در همۀ امور مثل و مانند خدا مى داند بجز در «خالقيت».

ج- فردى كه بعضى از نصوص صريح قرآن را نادرست و غلط مى داند (مثلا آيۀ شريفۀ (السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ ...).

جواب: اگر مستلزم انكار توحيد يا نبوت يا اصل قرآن نباشد كافر نيستند.

[بلند كردن انگشت سبابه هنگام سلام به طرف ائمه (ع)]

(سؤال 1022) آيا دستورى راجع به سلام به ائمه (ع) به شكل مرسوم و بلند كردن انگشت سبابه رسيده است؟

جواب: به اميد ثواب اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 31

(سؤال 1023) راجع به آنچه در كتب ادعيه منسوب به ائمه (ع) است و نسبت به صحت آن يقين نداريم چه مى فرماييد، آيا به قلب خود واگذار كنيم؟

جواب: در صورت شك، خواندن آنها به اميد ثواب اشكال ندارد.

[اعتبار زيارت نامه ها]

(سؤال 1024) كدام زيارت را براى ائمه (ع) سفارش مى فرماييد؟ نظر حضرتعالى دربارۀ اعتبار زيارت «جامعۀ كبيره» و «امين اللّه» و «عاشورا» چيست؟

جواب: زيارتهاى ذكر شده از زيارتهاى معروفى است كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده و رواياتى از معصومين (ع) توسط محدثين بزرگ و مورد اعتماد در فضيلت و ثواب آنها نقل شده است. خواندن آنها و مداومت بر آن بسيار مطلوب و با ارزش مى باشد.

[تكرار فرازهاى دعاى كميل]

(سؤال 1025) در بعضى ادعيه مانند دعاى كميل برخى از فرازهاى دعا تكرار مى شود مثلا: «يا غياث المستغيثين» سه مرتبه گفته مى شود. ضمنا مرحوم آقاى شيخ عباس قمى در آخر كتاب مفاتيح الجنان فرموده: لعنت خداوند بر كسى كه به مطالب اين كتاب چيزى بيفزايد يا كم كند. با اين حال آيا تكرار برخى جملات دعاها اشكالى ندارد؟

جواب: منظور آن مرحوم زياد و كم كردن در كتاب است؛ و تكرار فوق اگر به قصد ورود يعنى نسبت دادن آن به معصوم (ع) نباشد اشكالى ندارد.

[خواندن جملۀ «لا بشي ء من آلائك ربّ أكذّب»]

(سؤال 1026) خواندن جملۀ «لا بشي ء من آلائك ربّ أكذّب» پس از آيۀ فَبِأَيِّ آلٰاءِ رَبِّكُمٰا تُكَذِّبٰانِ* در سورۀ «الرّحمن» چه حكمى دارد؟

جواب: اشكالى ندارد؛ و مطابق بعضى روايات، شرعا مطلوب نيز مى باشد.

[دعاى فرج]

(سؤال 1027) در جلد 51 بحار الانوار، صفحۀ 304 داستانى نقل شده است كه در آن ترغيب شده به دعاى فرج، تا اين كه ذكر شده است كه: «تضع خدّك الأيمن على الارض و تقول مائة مرّة فى سجودك: «يا محمّد يا علىّ، يا علىّ يا محمّد، اكفيانى فانّكما كافيان و انصرانى فانّكما ناصران؛ و تضع خدّك الأيسر على الارض و تقول مائة مرّة: «أدركنى» و تكررها كثيرا و تقول: «الغوث الغوث الغوث» حتى ينقطع النفس، و ترفع رأسك فانّ اللّه بكرمه يقضى حاجتك ان شاء اللّه». آيا عمل به اين دعا به كيفيتى كه ذكر شده رجاء جايز است؟ منشأ شبهه اين است كه حضرت محمّد (ص) و على (ع) كفايت كردنشان و يارى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 32

كردنشان بدون اذن خداوند متعال كه منظور نيست؛ و با اذن او كفايت و نصرت منحصر در آن دو بزرگوار نيست، بلكه بقيۀ معصومين (ع) نيز كفايت كننده و يارى كننده مى باشند.

اگر صلاح دانستيد توضيحى بيان فرماييد.

جواب: به قصد رجاء مانعى ندارد؛ و كفايت آنان به شفاعت آنان مى باشد.

و افضليت آن دو بزرگوار از ساير انبيا و ائمه (ع) واضح است؛ و اثبات شي ء نفى ما عدا نمى كند.

[بردن نام اصلى امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه]

(سؤال 1028) رواياتى در بعضى كتب مذكور است كه از بردن نام اصلى امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه نهى شده است؛ لطفا توضيح بفرماييد.

جواب: حرام نيست.

[مخاطب قرار دادن غير از حضرت امير (ع) با لقب «امير المؤمنين»]

(سؤال 1029) مخاطب قرار دادن غير از حضرت امير (ع) با لقب «امير المؤمنين» جايز است يا خير؟ و اگر كسى خودش را به اين لقب ملقب كند چه حكمى دارد؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

[شفيع قرار دادن سايرين غير از معصومين (ع) نزد خدا]

(سؤال 1030) آيا شفيع قرار دادن سايرين غير از معصومين (ع) نزد خدا جايز است، حتى بدون اطلاع از مقام آنان؟ در دعاى نماز چطور؟ مثلا در قنوت نماز بگويد خدايا به حق فلان چنين كن.

جواب: فرع بر اين است كه بداند او حقّى بر خدا دارد.

[عدالت با اختلاف عقيده در مذهب نيز مى تواند وجود داشته باشد]

(سؤال 1031) با توجه به اين كه عدالت امرى بشرى است نه اعتقادى؛ آيا هم دين و هم مذهب بودن در عدالت شرط است، و ديگران عادل نيستند و نمى توانند در نماز و شهادت و آنچه مشروط به عدالت است مورد استفاده قرار گيرند؟

جواب: عدالت ملكه و صفت نفسانى است كه انسان را از ارتكاب گناه بازمى دارد.

بنابراين با اختلاف عقيده در مذهب نيز مى تواند وجود داشته باشد. يعنى هر كس طبق مذهب خود مرتكب گناه نشود. ولى اكتفا به آن در امور مشروط به عدالت محل اشكال است.

[در طهارت و ارتداد توحيد اصل است يا اهل كتاب بودن]

(سؤال 1032) در طهارت و ارتداد و ... اصل توحيد است يا اهل كتاب بودن. به عبارتى اصل خداست يا رسول؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 33

جواب:: هم توحيد و هم نبوّت اصل هستند و اهل كتاب چون معتقد به خدا و پيامبرى پيامبران به حق هستند حكم مشرك و ملحد را ندارند، و بر حسب مدارك فقهى- نزد اين جانب- به طهارت محكوم هستند.

[اعتقاد به مهدويت، جزو ضرورى دين است يا مذهب]

(سؤال 1033) اعتقاد به حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه يا مهدويت، جزو ضرورى دين است يا مذهب؟

جواب: اعتقاد به دوازده امام (ع) و اين كه دوازدهم از آنان حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه است از ضروريات مذهب تشيّع است.

[صحت احاديث كافى]

(سؤال 1034) لطفا سؤالهاى زير را جواب مرحمت فرماييد:

1- احاديثى كه در كتب اربعه موجود هستند، آيا تمام احاديث صحيح مى باشند يا بعضى از آنها صحيح و بعضى غير صحيح مى باشند؟

2- با توجه به اين كه كتاب «صحيح الكافى» در ايران چاپ شده و مؤلف آن شيخ محمد الباقر البهبودى مى باشند، لطفا نظرتان را دربارۀ كتاب «صحيح الكافى» مرقوم فرماييد. در حالى كه مكتب شيعۀ اماميه اعتقاد دارد كه غير از كتاب خدا هيچ كتابى در صحت كلى نمى باشد.

«مجلۀ ذو الفقار پيشاور پاكستان»

جواب: كتاب كافى با اين كه از كتب اصيل و با ارزش شيعه مى باشد، ولى همۀ اخبار آن صحيح نيست، بلكه اخبار معلوم الكذب نيز در آن وجود دارد. هر چند به نظر اين جانب كار آقاى بهبودى كار درستى نبوده و من سالها قبل به خود ايشان تذكر دادم؛ زيرا چه بسا برخى اخبار كه از نظر سند صحيح اصطلاحى است، ولى مورد عمل اصحاب نيست؛ و برعكس برخى اخبار از نظر سند صحيح اصطلاحى نيست، ولى مورد عمل اصحاب است. و تشخيص اين امر بر عهدۀ متفقّهين از علماء است.

[مسأله فدك]

(سؤال 1035) مدتى است كه در بعضى محافل مطرح مى شود كه عقيده شما اين است كه فدك جزو اموال مسلمين بوده و گرفتن آن توسط خلفا اشكالى نداشته است؛ اين جانب كه يكى از مقلدين شما هستم تصميم گرفتم مسأله را از خود جنابعالى سؤال كنم، لطفا نظر خودتان را بيان فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 34

جواب:: موضوع نامبرده تهمتى است ناروا. در اين كه فدك در اختيار پيامبر اكرم (ص) بود، و آن حضرت فدك را پس از نزول

آيۀ شريفۀ: وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ «1» به حضرت زهرا (س) بخشيدند ترديدى نيست؛ و روايات شيعه و سنى بر اين امر دلالت دارد.

پس از رحلت پيامبر (ص) كسى حق نداشت بر خلاف عملى كه آن حضرت انجام داده اقدام نمايد. منتها كسانى اشكال مى كردند كه چرا پيامبر (ص) فدك را كه در آن زمان منطقۀ وسيع و منبع درآمد خوبى بود تنها به حضرت زهرا (س) دادند، در صورتى كه اسلام دين مساوات است و اوضاع مسلمانان در آن زمان خوب نبود و مهاجرين عموما و اصحاب صفّه خصوصا در مضيقه و فشار بودند و خود پيامبر اكرم (ص) و زنان آن حضرت و همچنين حضرت على (ع) و حضرت زهرا (س) زندگى فقيرانه و زاهدانه اى داشتند.

اين جانب براى دفع شبهۀ فوق بر حسب استنباط از روايات و منابع تاريخى اسلام مى گفتم: پيامبر اكرم (ص) فدك را كه به حضرت زهرا دادند نه فقط به جهت اين كه دخترشان بود دادند، بلكه به جهت اين كه در خانۀ حضرت على (ع) بودند و فاطمه و على (ع) از يكديگر جدا نبودند و بيت آنان بيت امامت آيندۀ مسلمين بود. با اعطاء فدك به حضرت زهرا (س) مى خواستند بيت امامت آينده را از نظر مالى تحكيم كنند تا پس از وفات آن حضرت دستشان خالى نباشد. پس در حقيقت پيامبر (ص) مى خواستند فدك را به بيت امامت و رهبرى آينده بدهند، ولى به حضرت زهرا (س) دادند تا به احترام اين كه دختر پيامبر است در آن طمع نكنند و نگيرند، و بر فرض كه بگيرند- چنانكه گرفتند- وقاحت عمل آنان بارز و ظاهر

باشد و دليل محكمى بر مظلوميت اين عزيزان باشد. و لذا وقتى هارون الرشيد به حضرت موسى بن جعفر (ع) گفت:

حدود فدك را مشخص كنيد تا به شما برگردانم، حضرت حدود فدك را حدود كشور اسلام معرفى كردند. هارون گفت: «فلم يبق لنا شي ء» يعنى پس براى ما چيزى باقى نمى ماند.

______________________________

(1)- سورۀ اسراء (17): آيۀ 26.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 35

و خلاصۀ كلام اين كه پيامبر اكرم (ص) به منظور تحكيم مالى بيت امامت، فدك را به حضرت زهرا (س) دادند، چنانكه مخالفين نيز به خاطر تضعيف آن بيت عزيز، آن را گرفتند. مقتضى است به مجلّد سوم كتاب ولاية الفقيه صفحۀ 329 و ترجمۀ اين جانب از خطبۀ حضرت زهرا (س) بخش سوّم مراجعه شود.

[شبهه نقصان عقل زنان]

(سؤال 1036) نكته اى كه امروزه بسيارى از جوانان ما (خصوصا زنان) را تحت تأثير قرار داده و دغدغۀ خاطر ايجاد كرده، اين است كه در مسائل اجتماعى و تصميمات، وقتى كوچكترين اختلاف سليقه و نظرى بين خواهران و برادران به وجود مى آيد، خواهران از سوى برادران متّهم مى شوند كه به گفتۀ امام على (ع) در نهج البلاغه عقل زن ناقص است، يا اين كه با زنان مشورت نكنيد زيرا زنان سست رأيند و در تصميم گرفتن ناتوان (نامۀ امام على (ع) به امام حسن مجتبى (ع)) و جملات ديگر از اين قبيل. حال سؤال اين است كه آيا واقعا امام على (ع) چنين فرموده اند؟ اگر واقعيت دارد خواهشمندم تفسير جامع و مانعى از اين سخن ارائه فرماييد.

جواب: اين سخنان در نهج البلاغه هست. خطبۀ 80 و نامۀ 31، ولى اين قبيل امور:

اولا- كليّت ندارد و حضرت امير (ع)

در مقام بيان قاعده و اصل كلى نسبت به همۀ زنها و همۀ زمانها و همۀ شرايط نبوده اند، زيرا بسيار ديده و شنيده شده كه عقل بعضى زنها از بعضى مردها بيشتر بوده و هست. زنها بر حسب زمانها و اختلاف محيط و شرايط و تربيت ها و بينش ها و كسب معلومات و تجربه ها متفاوت مى باشند.

حضرت امير (ع) جملۀ منظور را بعد از جنگ جمل كه به دست عايشه اتفاق افتاد فرمودند و على القاعده ناظر به آن بوده اند.

ثانيا- شايد مراد از نقص عقل در كلام حضرت اين باشد كه در زنها احساسات و عواطف از عقل و تدبير آنان بر حسب غالب موارد بيشتر است، نه اين كه عقل زنها به طور كلى از مردها كمتر باشد.

[ذكر امام زمان ع در قرآن]

(سؤال 1037) اغلب در روايات مسائلى كه مطرح مى شود دلايلى نيز در قرآن مجيد دربارۀ آن يافت مى شود، اما ظاهرا وجود امام زمان (ع) در قرآن ذكر نشده است، و چون به عقيدۀ حقير اين يكى از مهمترين وقايعى است كه براى خلقت بشر فرض شده و نجات

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 36

بشر را در بر مى گيرد آيا خداوند متعال كه بهترين هادى است ما را از اين هدايت محروم نموده؟ و اگر آيه اى در اين رابطه در قرآن كريم آمده آن را بيان فرماييد.

جواب: اولا- در قرآن كريم هر چند صريحا نام مبارك آن حضرت ذكر نشده ولى آياتى از قرآن بر حسب اخبار وارده از ائمه (ع) بر آن حضرت تطبيق و تفسير شده است مانند: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِينَ «1»، وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ

آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... «2»، وَ لَقَدْ كَتَبْنٰا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهٰا عِبٰادِيَ الصّٰالِحُونَ «3» و بَقِيَّتُ اللّٰهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. «4»

و ثانيا- اساس دين اسلام فقط كتاب خدا نيست بلكه سنّت نيز در عرض كتاب حجت است. و در حديث معتبر متواتر از طرق فريقين از رسول خدا (ص) بدين مضمون نقل شده: «إنّى تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتى و لن يفترقا حتّى يردا على الحوض»؛ و همين حديث دليل است كه تا قرآن باقى است عترت پيامبر نيز باقى است، چون مى فرمايد از يكديگر جدا نمى شوند تا بر من وارد شوند؛ و حضرت حجت ابن الحسن (ع) از عترت آن حضرت مى باشد. و بالاخره اساس دين اسلام كتاب و سنّت و عقل است.

و ثالثا- آياتى از قرآن كريم مانند: مٰا آتٰاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ «5» و فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ* «6» انسانها را ارشاد به مراجعه به پيامبر و عالمان كه بارزترين مصاديق آنان ائمه معصومين (ع) مى باشند، نموده است. و امام زمان (ع) از عصر خود پيامبر به وسيلۀ آن حضرت و امامان (ع) به نام و شخص معرفى شده است. و از طريق شيعه و سنّى بيش از سه هزار حديث در رابطه با امام زمان (ع) نقل شده است، به گونه اى كه اجمالا در حدّ تواتر است و موجب قطع و يقين مى باشد.

شما مى توانيد در اين زمينه به مسند احمد حنبل، جامع الاصول، كنز العمّال، سنن

______________________________

(1)- سورۀ قصص (28): آيۀ 5.

(2)- سورۀ نور (24): آيۀ 55.

(3)- سورۀ انبياء (21):

آيۀ 105.

(4)- سورۀ هود (11): آيۀ 86.

(5)- سورۀ حشر (59): آيۀ 7.

(6)- سورۀ انبياء (21): آيۀ 7.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 37

ابن ماجه از كتب اهل سنّت و غيبت نعمانى، غيبت طوسى، كمال الدين صدوق و امثال آنها از كتب شيعه مراجعه فرماييد.

و رابعا- مسألۀ اصل امامت و امامان دوازده گانه نيز در قرآن ذكر نشده، عدد نمازهاى واجب و ركعات آنها- با اين كه نماز ستون دين است- در قرآن ذكر نشده است؛ و همچنين است بسيارى از مسائل مهمۀ اسلام. و اين خليفۀ دوم بود كه گفت:

«كفانا كتاب اللّه»، بر خلاف فرمودۀ رسول خدا كه علاوه بر كتاب خدا به عترت و سنّت نيز ارجاع فرموده است.

و خامسا- علاوه بر آيات و روايات، دلايل عقلانى و عرفانى ديگرى نيز در كتب فريقين ذكر شده كه تفصيل آنها در نامه نمى گنجد.

[عصمت حضرت رسول (ص) و ائمه (ع)]

(سؤال 1038) اين جانب با اين كه شيعه هستم و لكن پس از سالها نتوانستم بپذيرم كه ائمه (ع) و حضرت رسول (ص) معصوم هستند. آيا اين كفر است، يا من در روز قيامت مجازات خواهم شد؟

جواب: پيامبر (ص) و ائمه (ع) از گناه و از خطا و اشتباه در مسائل دينى و بيان احكام و حلال و حرام خدا بايد معصوم باشند؛ وگرنه به گفتۀ آنان اعتماد نيست. ولى عصمت آنان در امور روزمرّۀ زندگى از ضروريات نيست و انكار آن موجب كفر نمى باشد.

[اسلام و زمان و مكان]

(سؤال 1039) من فكر مى كنم كه اسلام مخصوص زمان و مكان خاصّى بوده (با استناد به برخى يافته هاى علمى و عقلى)، تنها بخش عبادى و عرفانى آن فرا تاريخى است. آيا اين فكر مستوجب كيفر اخروى است؟

جواب: پيامبر اسلام خاتم الانبياء و اسلام خاتم اديان الهى است، پس طبعا دين اسلام فراگير همۀ ازمنه و امكنه مى باشد. «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة». البته برخى از دستورات پيامبر (ص) و ائمه (ع) دستورات موسمى است و مخصوص زمان يا مكان خاصّ است، و تشخيص اين امور به اجتهاد و تتبع نياز دارد.

[خالق خدا]

(سؤال 1040) وقتى لازمۀ بودن هر موجودى، وجود خالقى است و از بودن خالق حكايت دارد، پس بودن خود خالق نيز مستلزم وجود خالق ديگر است كه اين زنجير تا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 38

بى نهايت ادامه مى يابد و ما هرگز نمى توانيم به خالق كل دست يابيم، و توقف اين زنجير باعث نابودى كل آن و نفى گزيدۀ اول مى شود. نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟

جواب: حقيقت هستى يك واقعيت مقول به تشكيك و داراى مراتب است، مانند حقيقت نور و روشنايى. و همۀ مراتب آن معلول و وابسته و پرتو مرتبۀ والاى غير متناهى و غير محدود مى باشند. آن مرتبۀ غير متناهى كه عين هستى و قدرت و علم و حيات مى باشد چون كامل است معلول و پرتو غير نمى باشد و طبعا واحد است و محال است متعدد باشد؛ زيرا اگر متعدد باشد همگى محدود خواهند بود، زيرا هر يك فاقد كمال ديگرى است.

[يك اسلام بيشتر نداريم]

(سؤال 1041) ما كه يك اسلام و يك قرآن و يك پيامبر بيشتر نداريم؟! پس چرا هر كس در دنيا نظر شخصى خود را دربارۀ اسلام مى دهد؟ آيا اجازۀ اين كار را دارد؟

جواب: ما يك اسلام بيشتر نداريم و معيار كتاب خدا و سنّت رسول خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) است. البته ممكن است نسبت به برخى مسائل دركها و برداشتها مختلف باشد. و براى هر كس فهم و درك خودش حجت است، ولى نمى تواند آن را به ديگران تحميل نمايد.

[راهنماى به توحيد]

(سؤال 1042) اين جانب با خانمى هلندى كه دين و خدا را قبول ندارد ازدواج كرده ام، ايشان بعد از صحبت هايى شروع به مطالعه در قرآن كرده و اكنون مى خواهد به دين اسلام بيايد ...، ضمنا او مى گويد فهميدن خيلى از مسائل دينى و قرآن برايم مشكل است ...؛ لطفا مرا راهنمايى بفرماييد.

جواب: ازدواج مرد مسلمان با زنى كه اهل كتاب باشد (يهودى، مسيحى، زردشتى) به ازدواج موقّت بى اشكال است، ولى ازدواج با زنى كه منكر خدا و دين باشد صحيح نيست. و اگر با ايشان ازدواج كرده ايد پس از اختيار اسلام عقد ازدواج را تجديد نماييد.

شما به ايشان بگوييد: نظام عالم و از جمله وجود خود انسان با اين همه ريزه كارى ها و ظرافتهايى كه در اعضا و جهازات بدن او به كار رفته حكايت مى كند از وجود موجودى كه فوق عالم مادّه و كانون علم و قدرت و خلاقيّت است. يك چشم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 39

شما كه سالها دانشمندان و نوابغ در دقايق و ريزه كارى هاى آن دقت مى كنند و هر روز به اسرار و نكته هاى تازه پى مى برند چگونه ممكن

است محصول مادۀ بى شعور و بى ادراك باشد و يا از باب تصادف خود به خود پديد آمده باشد؟! در قرآن كريم مى خوانيم: أَ فِي اللّٰهِ شَكٌّ فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ «1» (آيا در خدايى كه پديدآورندۀ آسمان ها و زمين است شكى هست؟!)

و باز مى خوانيم: وَ فِي الْأَرْضِ آيٰاتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلٰا تُبْصِرُونَ «2» (و در زمين نشانه هايى هست براى اهل يقين، و نيز در خود شما؛ آيا آنها را نمى بينيد؟)

و هر چه علم پيشرفت مى كند دقايق و اسرار بيشترى از موجودات عالم براى او منكشف مى شود.

همان گونه كه همۀ اعضا بدن شما مقهور جان و روح شماست و حركات و سكنات بدن به تصميم روح شما وابسته است بدون اين كه با چشم قابل رؤيت باشد، همۀ نظام هستى مقهور ارادۀ خداى قادر است. در همين رابطه شاعر مى گويد:

حقّ جان جهان است و جهان همچو بدن اصناف ملايك چو قواى اين تن افلاك و عناصر و مواليد، اعضاء توحيد همين است و دگرها همه فنّ

[آيه تطهير بر پنج نفر از اهل بيت نازل شد يا دوازده يا چهارده نفر؟]

(سؤال 1043) آيا شما مى گوييد كه پنج نفر اهل بيت آيه براى ايشان نازل شد يا دوازده يا چهارده نفر؟ آن زمان فقط پنج نفر بودند، پس شما چطور چهارده نفر را مى گوييد؟

جواب: بر حسب اخبار وارده از طرق شيعه و سنّى شأن نزول آيات اول سورۀ «هل أتى» امير المؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) و حسنين (ع) مى باشند. و آيۀ مباهله و آيۀ تطهير و آيات ديگرى نيز در رابطه با اهل البيت نازل شده است. عصمت و طهارت چهارده نور مقدس را از طرق ديگر به دست آورده ايم كه در اين نامه نمى گنجد؛ به

كتب معتبره مراجعه شود.

______________________________

(1)- سورۀ ابراهيم (14): آيۀ 10.

(2)- سورۀ الذّاريات (51): آيات 20 و 21.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 40

[تعارض در قرآن]

(سؤال 1044) من به عنوان يك مسلمان از شما كه مرجع تقليد من هستيد سؤال مى كنم كه چرا اين قدر در قرآن ضدّ و نقيض وجود دارد؟ براى مثال در آيۀ 25 سورۀ انعام آمده است: وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ ...* كه معناى آن مى شود: «و بر قلب آنان پرده كشيديم تا فروغ ايمان بر آنان نتابد و در گوش آنان سنگينى گذاشته ايم كه كلمات حق را نشنوند ...» و به آنها وعدۀ عذاب اليم را مى دهد؛ پس چگونه است كه خداوند خودش چشم و دل و گوش مردم را مى بندد و بعد آنها را به عذاب مى رساند؟ و امثال اين آيه ها بسيار در قرآن وجود دارد، مثل سورۀ سجده، آيۀ 13 و 14 و سورۀ يونس و ...؛ لطفا اين مطالب را براى بنده روشن فرماييد.

جواب: جواب تفصيلى در نامۀ مختصر نمى گنجد ولى نكته هايى را اجمالا يادآور مى شوم:

1- انسان بالفطرة داراى اختيار و اراده است و كارهاى او با اختيار و ارادۀ خود او انجام مى شود.

2- همۀ نظام وجود و پديده هاى هستى از بزرگ و كوچك و عالى و دانى و از جمله انسان و كارهاى خوب و بد او به خداى بزرگ منتهى مى شود و او خالق همۀ ما سوى اللّه مى باشد، هر چند كارهاى انسان از مجراى اختيار و ارادۀ او به خداوند نسبت داده مى شود.

3- كفر و ايمان دو عمل است كه انسان با اختيار و اراده يكى از آنها را انتخاب مى كند، ايمان به معناى

التزام قلبى و پايبندى اخلاقى و عملى به چيزى است كه مورد يقين است؛ و كفر در مقابل آن مى باشد، يعنى پرده پوشى و عدم التزام به آن.

4- همۀ كارهاى اختيارى انسان- و از جمله كفر و ايمان او- از آن جهت كه جزء نظام هستى و پديدۀ ممكن الوجود مى باشند به خداوند منسوب مى باشد، و از آن جهت كه به اختيار و ارادۀ انسان پديد مى آيند به خود انسان منسوب مى باشند؛ البته در عرض هم نيستند بلكه در طول يكديگرند.

5- انسان چه بسا به خاطر عوامل و انگيزه هايى آنچه را با عقل و فطرت خويش درك مى كند انكار مى نمايد و به آن كفر مى ورزد؛ يكى از اين عوامل عناد و لجاجت است. اصطلاح «كفر» در قرآن كريم معمولا به همين منظور است، يعنى كسانى با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 41

اين كه حقّانيّت دين را به وجدان خويش مى يابند ولى از روى عناد و تعصّبات آن را انكار مى نمايند. اين انكار در حقيقت پرده اى است بر روى دل و وجدان آنان كه با اختيار و ارادۀ خويش در آنان به وجود مى آيد. وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً ...* «1» به همين حقيقت اشاره مى كند. اين انكار و كفر كه ناشى از اختيار كافران است هم به خداوند منسوب است و هم به خود آنان، ولى در طول يكديگر مانند ساير علل قريبه و علل بعيده نسبت به همۀ موجودات جهان.

[نظريه داروين دربارۀ تكامل]

(سؤال 1045) نظر حضرتعالى در مورد نظريه داروين دربارۀ تكامل (از ميمون تا انسان) چيست؟

جواب: نظريۀ داروين- تبدّل انواع- يك تئورى بيش نيست و دليل علمى محكمى بر آن اقامه نشده است، و بيشتر

دانشمندان نيز با آن مخالف مى باشند؛ و هر چه باشد براى جامعه نتيجۀ عملى ندارد.

[خدا با انسان حرف مى زند]

(سؤال 1046) آيا خدا با آدم حرف مى زند و اگر حرف مى زند به چه طريق مى توان فهميد كه اين سخن از طرف اوست؟ چون در اين صورت هر مدّعى كاذبى مى تواند ادعا كند خدا به او وحى كرده است.

جواب: در آيۀ 51 سورۀ شورى مى خوانيم: وَ مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلّٰا وَحْياً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مٰا يَشٰاءُ «2» (تكلم خداوند با بشر يا از راه وحى است، و يا از وراء حجاب، و يا فرستاده اى را مى فرستد سپس به اذن پروردگار هر آنچه را بخواهد وحى مى كند)؛ خداوند يا بدون واسطه و حجاب كلامى را به قلب نبىّ القاء مى كند، و يا به جسم خارجى مانند كوه طور و شجره القاء مى نمايد، نظير تكلم با حضرت موسى (ع) (من وراء حجاب) و يا به وسيلۀ جبرئيل امين وحى به پيامبر القاء مى نمايد. و هيچ گاه خداوند به قلب مدّعيان دروغى كلامى القاء نمى كند، و از مدّعى ارتباط با خداوند بايد كارهاى خدايى خارق عادت به نام معجزه صادر شود تا ادّعاى او پذيرفته شود. و بر خداوند قبيح است معجزه اى را در اختيار دروغگويان قرار دهد؛ و از خداوند كار قبيح گمراه كننده هرگز صادر نمى شود.

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 25.

(2)- سورۀ شورى (42) آيۀ 51.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 42

[اسلام دين زور، شمشير، جنگ، خون و يا دين منطق]

(سؤال 1047) اين جانب با اين كه مسلمان زاده هستم، ولى با نگاه به تاريخ اسلام به اين نتيجه رسيده ام كه اسلام دين زور، شمشير، جنگ، خون و بدون منطق مى باشد. از شما كه مرجعى هستيد آگاه مى خواهم به عنوان يك مسلمان براى من كمى روشنگرى نماييد

و خلاف تفكرات من را ثابت كنيد، كه من تشنۀ حقيقت هستم و بس.

جواب: در قرآن كريم در آية الكرسى مى خوانيم: (لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ...) «1» (در امر دين هيچ اكراهى نيست. و همواره حق و راستى از گمراهى و ضلالت متمايز و جداست.) و در سورۀ كافرون مى خوانيم: (لٰا أَعْبُدُ مٰا تَعْبُدُونَ وَ لٰا أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ .... لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ) «2» (من آنچه را شما مى پرستيد نمى پرستم و شما نيز آنچه را من مى پرستم نمى پرستيد ... دين شما براى خودتان باشد و دين من نيز براى خود من.) و نيز مى خوانيم: فَبَشِّرْ عِبٰادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ. «3»

(به بندگان من بشارت ده، آنان كه هرگاه سخن ها را مى شنوند بهترين آن را انتخاب كرده و پيروى مى كنند.)

به طور كلّى هيچ گاه با زور و فشار، اعتقاد قلبى حاصل نمى شود؛ و فشار جز عكس العمل تند در پى ندارد. بايد به مردم تعليم داد و مشفقانه با زبان نرم راهنمايى نمود و امكانات انتخاب و بهتر فهميدن را در اختيار آنان نهاد و آنان را آزاد گذاشت و سخنان آنان را شنيد و دوستانه پاسخ گفت.

خداوند در مورد فرعون هم به حضرت موسى و هارون (ع) مى فرمايد: فَقُولٰا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشىٰ. «4» (با فرعون با گفتار نرم و ملايم سخن بگوييد تا شايد متذكر شود يا- از خدا- بترسد).

(سؤال 1048) آيا مرتد بودن گناه است؟ آيا مجازاتى براى مرتدّ بودن هست؟ آيا اشاره اى در اين مورد در قرآن پيدا مى شود؟

جواب: انسان بايد در مسائل اساسى دين- اصول دين- تحقيق نمايد، و اگر

در مسأله اى شك دارد بايد از اهل فنّ بپرسد. و بايد به افراد اجازه داد مشكلات خود را

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

(2)- سورۀ كافرون (109): آيات 6- 2.

(3)- سورۀ زمر (39)، آيات 17 و 18.

(4)- سورۀ طه (20): آيۀ 44.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 43

مطرح كنند و پاسخ بگيرند، و شك كردن امر اختيارى انسان نيست تا گناه شمرده شود.

كسى با صرف شك كردن در امور فوق مرتد نمى شود. بلى اگر مسلمانى با علم به حقّانيت توحيد يا نبوّت يا معاد يا ساير ضروريات دين از روى عناد و لجاجت انكار نمايد كه به آن كفر جحودى مى گويند، چنين كسى مصداق مرتدّ است و مرتكب گناهى بزرگ شده؛ و در قرآن كريم نسبت به او عذاب اخروى وعده داده شده است. و اگر ارتداد به معناى ذكر شده در محكمۀ صالح شرعى طبق ضوابط مقرّره ثابت شود از نظر اخبار معتبره در مورد مرتد فطرى مرد حكم او اعدام است؛ البته چنين موردى بسيار نادر خواهد بود.

[دليل عقلى و فلسفى ردّ نظريۀ تناسخ]

(سؤال 1049) مستدعى هستم جواب سؤالاتم را بدهيد:

1- دليل عقلى و فلسفى ردّ نظريۀ تناسخ چيست؟ فرقه اى به نام اهل حق- با ايمان به خداوند و ائمۀ اطهار (ع)- مى گويند: ردّ تناسخ عين ردّ عادل بودن خداوند است، زيرا نمى شود كه كسى در زمان فراعنه به دنيا بيايد و برده آنها شود و بعد هم بميرد، اما كسى ديگر در اين زمان به دنيا بيايد و از امكاناتى كه اصلا با آن دوره قابل مقايسه نيست استفاده كند. اين خود برهانى است بر صحيح بودن نظريۀ تناسخ.

2- علت وجود فرشتگان چيست؟ آيا فرشتگان آمده اند تا

خدا را بپرستند و فرمانهايش را اطاعت كنند؟ مگر خدا را مى توان به طور كامل شكر نمود؟ و يا اصلا خدا نيازى به اين شكر گفتن ها و يا اطاعتها دارد؟

3- مقصد و مقصود بارى تعالى از خلقت- خلقت آدميان يا خلقت به طور كامل- چه بوده؟

4- مگر نه اين است كه يكى از كامل ترين و جامع ترين قوانين اخلاق اين است كه آنچه را براى خود نمى پسندى براى ديگران هم مپسند، و بالعكس؛ پس چگونه و چرا عده اى معتقدند كه كار دين انحصارى است و ديگران را حق و اجازۀ آن نيست كه از امور دينى كسى انتقاد كنند؟

جواب: پاسخ پرسشها به تفصيل در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال و اشاره:

ج 1- چنين نيست كه نفس موجود مستقلى باشد و به بدن تعلّق پيدا كند، زيرا اتحاد دو چيز مستقل محال است؛ و به اصطلاح نسبت نفس به بدن نسبت راكب و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 44

مركوب نيست، بلكه نفس محصول عالى خود مادّه و بدن است نظير ميوه اى كه محصول خود درخت است. نفس با بدن اتحاد دارد و با حركت جوهرى به وسيلۀ بدن به كمال لايق خود مى رسد و هنگامى كه به وسيلۀ مرگ طبيعى يا اخترامى (مرگ زودرس) از بدن جدا و مستقل گرديد محال است با سير قهقرايى به بدن ديگرى متعلّق گردد؛ آرى با بدن برزخى و مثالى متّحد است و از اول آن را با خود دارد و از آن جدا نمى شود.

ج 2- ملائكه مخلوقاتى هستند غير مادّى و داراى شعور و قدرت غير مادّى، و درجات و اقسامى دارند و وسايط فيض الهى و اسباب

نامرئى كار خداوند در خلقت و تدبير عالم مادّه مى باشند؛ و چون شهوت و غضب ندارند دائما در حال اطاعت خداوند هستند و كوچكترين تخلّفى از اوامر خداوند از آنان صادر نمى شود.

و خداوند به اطاعت و عبادت هيچ مخلوقى نياز ندارد، زيرا او نقصى ندارد تا محتاج به عبادت و يا كمك ديگران باشد.

ج 3- خداوند كمال مطلق و فيّاض على الاطلاق است؛ پس هر چيزى كه امكان وجود داشته باشد طبعا مشمول فيض خداوند خواهد بود و هستى را از او دريافت مى كند. زيرا اگر او را خلق نكند يا به دليل جهل خداوند است يا عجز او و يا بخل او، و خداوند از همۀ صفات نقص مبرّاست.

و بالاخره به مقتضاى فيّاضيت خداوند، هر ممكن الوجودى مشمول فيض او مى گردد تا پس از وجود به كمال ممكن خود برسد.

ج 4- فهم و عمل به دين انحصارى نيست، هر كس به اندازۀ توان خويش مى تواند در مفاهيم و اصول دينى با ضوابط و معيارهاى خاصّ و مربوط به خود فكر نمايد؛ البته فهم بخشى از مفاهيم دينى- همانند ساير علوم و فنون- نياز به تخصّص و تحصيل مقدمات دارد كه باز هر كس حق دارد به سراغ آنها برود و آنها را فراگيرد، و در انحصار فرد يا گروه خاصّى نيست. و اگر كسى در فروع عملى دين تخصّص ندارد طبعا به كارشناس و متخصّص آنها مراجعه مى نمايد، مانند مراجعۀ بيماران به متخصّص علوم پزشكى. و همين است دليل تقليد در فروع دين.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 45

[دوازده امام شيعه از خاندان پيامبر]

(سؤال 1050) يكى از دوستان من سنّى است و مى گويد: اين كه دوازده امام شيعه

از خاندان پيامبر هستند عادلانه نيست. او مى گويد: اين روش شبيه روش پادشاهان است كه حاكم فقط از نسل خودشان باشد و با روش پيامبر سازگار نيست. در جواب او چه بگويم؟

جواب: امامت ائمۀ اثنى عشر (ع) يك امر اعتبارى و قراردادى محض نيست، بلكه تابع لياقت ذاتى و درجات معنوى و مقام عصمت و علم لدنّى آن بزرگواران مى باشد؛ وگرنه ائمۀ ما بسيار اولاد داشتند ولى آنها واجد اين شرايط نبودند، چنانكه در ديگران نيز اين شرايط تكوينى و ذاتى وجود نداشت.

[امكان رؤيت حضرت صاحب الامر (ع)]

(سؤال 1051) در كشور ما (خارج ايران) جماعتى هستند كه معتقد به امكان رؤيت حضرت صاحب الامر (ع) مى باشند، و اين كه آن حضرت هر كس را بخواهد ملاقات كرده و چه بسا كلماتى رد و بدل شده و يا پيغامى توسط هر كس ايشان بخواهد به ديگران مى رساند؛ و نيز معتقدند كه در حوادث و مصائب بعضى گرفتاران را يارى مى كند و بعضى امور را اصلاح مى نمايد، هر چند كسى آن بزرگوار را نشناسد. اين جماعت از نظر تقوى و اخلاق و عمل صالح از ديگران ممتازند. آيا چنين تفكرى صحيح است و وظيفۀ مردم در رابطه با اين جماعت چيست؟

جواب: به تواتر اجمالى ثابت شده است كه بعضى از خواصّ علماء و غير آنان توفيق تشرّف خدمت آن حضرت را پيدا كرده اند. و نيز به ثبوت قطعى رسيده است كه آن حضرت بسيارى از متوسّلين به ساحت مقدّسش را در مصائب و مشكلات يارى كرده و آنها را نجات داده است، بخصوص گرفتاران در مسافرتها را.

اين مطلب از خطبۀ 150 نهج البلاغه كه مربوط به ملاحم و پيشگويى هاى حضرت امير

(ع) است به خوبى فهميده مى شود. در اين خطبه آن حضرت پس از پيشگويى هايى مى فرمايد: «... ألا و إنّ من ادركها منّا يسرى فيها بسراج منير، و يحذو فيها على مثال الصالحين ليحلّ فيها ربقا و يعتق رقّا و يصدع شعبا و يشعب صدعا فى سترة من الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظره.» (همانا آگاه باشيد كه- در آخر الزمان- كسى از ما (اهل بيت) هست كه شاهد اين فتنه ها مى باشد، و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 46

تاريكى آنها با چراغى نورانى راه مى رود، و بر رويۀ نيكان رفتار مى نمايد، تا در آن فتنه ها و گرفتاريها بندى را بگشايد و اسيرى را آزاد كند، و جمعيتى را پراكنده و پراكندگانى را مجتمع سازد. و اين در حالى است كه از چشم مردم غايب است و نشانه اى از او را جوينده نمى بيند، هر چند در پى او نظر افكند.)

و لكن رواياتى نيز وارد شده كه دلالت مى كند بر لزوم تكذيب مدّعيان رؤيت آن حضرت؛ ولى ظاهرا اين روايات منافاتى با آنچه ذكر شد يعنى تشرّف بعضى خواصّ خدمت آن حضرت ندارد؛ زيرا مقصود از اين روايات تكذيب كسانى است كه در جهت اغفال مردم و سوء استفاده، ادّعاى رؤيت و نيابت بالخصوص از طرف آن حضرت را نمايند، نه آنانى كه لياقت زيارت آن حضرت را پيدا كرده اند بدون هيچ گونه ادّعا يا سوء استفاده اى. در حقيقت زيارت و تشرّف اين افراد سرّى است بين آنان و آن بزرگوار.

[اسلام و حكومت جهانى]

(سؤال 1052) اسلام چه از نظر سلسله قوانين و چه از نظر عمل، همان گونه كه گذشت زمان هم گواه بر اين مدعاست،

توان رهبرى و تشكيل يك امپراطورى عظيم را داشته است؛ اما امروزه برخى بر اين اعتقادند كه در دنياى امروز اسلام ديگر توان چنين كارى را ندارد. به نظر حضرتعالى اين تصور صحيح است يا نه؟

جواب: دين مجموعه اى است از شناخت واقعيتهاى حال و آينده و بايدها و نبايدهاى اساسى كه براى تأمين عدالت اجتماعى و زندگى بهتر و رفع نيازهاى حال و آيندۀ بشر و سير و سلوك انسانها به سوى خدا، از ناحيۀ خداى خالق قادر عالم به نيازها تشريع شده است. اصل گرايش به دين مقتضاى فطرت بشر و نداى جان همۀ انسانهاى بيدار است. روح همۀ اديان الهى يكى بيش نيست، ولى اديان الهى گذشته همچون كلاسهاى درسى متفاوتى هستند كه هر كدام محدود به برنامه ها و درسهاى ويژه اى متناسب با سنّ و درك و نياز دانشجوست، ليكن پس از گذراندن مراحل دانشگاه فرد طالب علم به مرحله اى مى رسد كه ديگر نيازى به معلم جديد ندارد و عقل او تكامل يافته و خود مى تواند بر اساس علومى كه تا حال آموخته مشكلات و مسائل جديد را حلّ نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 47

دين مقدس اسلام در سلسله اديان الهى همچون كلاس آخر دانشگاهى است كه عقل جمعى انسانها در اثر تكامل به مرحله اى از بلوغ و رشد رسيده كه مى تواند با كوشش و اجتهاد مستمر براى هر زمان و هر مكان و هر شرايطى برنامۀ عملى متناسب با آن را از راه عقل و مبانى تشريع الهى استخراج نمايد؛ و به اين لحاظ خاتم اديان الهى مى باشد و هيچ تضادّى بين آن و عقل نيست، بلكه هر كدام مكمّل ديگرى

مى باشد. از تتبّع در آيات كتاب و سنّت پيامبر (ص) و ائمۀ معصومين (ع) به دست مى آيد كه دستورات اسلامى منحصر در مسائل عبادى و اخلاق فردى نيست، بلكه در همۀ امورى كه مورد نياز بشر است از قبيل مسائل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، جزايى، فرهنگى، حكومت و شرايط حاكم منتخب، و روابط بين حكام و مردم، اسلام دستور و رهنمود دارد. بر اين اساس حكومت دينى اگر خوب تبيين و پياده شود مطابق عقل و منطق است، و با همۀ ازمنه و شرايط قابل تطبيق مى باشد.

و اگر در عمل مواجه با شكست و ناكارآمدى شديم، اشكال يا در فهم صحيح از اسلام مى باشد، و يا در عمل به آن.

[معيار اسلام راستين]

(سؤال 1053) از آنجا كه مى دانيم تمام تلاش و مبارزات اديان جهت استقرار صلح بوده است، از برداشتهاى غلط در اين مورد متأسف و غمگين هستم. دوست دارم جنابعالى يك سرى آگاهى و اطلاعات راستين در رابطه با مكتب اسلام برايم ارسال داريد. «از برزيل ...»

جواب: بيان تفصيلى در نامه نمى گنجد. بجاست به مطالعۀ كتابهاى اسلامى و از همه مهمتر قرآن كريم و نهج البلاغۀ حضرت امير المؤمنين (ع) و تاريخ زندگى پيامبر اسلام (ص) و ائمۀ اطهار (ع) بپردازيد.

معيار اسلام رفتار من و امثال من نيست، چنانكه معيار دين حضرت مسيح (ع) نيز رفتار حكّام و مبلّغين مسيحى نيست. معيار اسلام راستين رفتار و گفتار پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) است كه از راه هاى صحيح و قطعى به دست ما رسيده باشد. اسلام دين رحمت و رأفت است. قرآن كريم يكصد و چهارده سوره دارد؛ اول هر سوره- غير از سورۀ توبه- بِسْمِ

اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ است. يعنى به نام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 48

خداوند بخشندۀ مهربان. سخن از بخشش و مهربانى است. خداوند خطاب به پيامبر خود (ص) فرموده است: فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ... «1» (در اثر رحمت خدا تو براى آنان نرمخو شده اى، و اگر خشن و تند بودى از كنارت پراكنده مى شدند، پس آنان را ببخش و براى آنها استغفار و در كارها با آنان مشورت نما.)

عفو و استغفار مربوط به خطاكاران است، آن حضرت با آن كه با مردم نرمخو بودند از طرف خداوند مأمور بودند به جاى طرد خطاكاران آنان را نيز به حساب آورند و در امور اجتماعى و عمومى با آنان مشورت نمايند. به شما سفارش مى كنم ترجمۀ نهج البلاغۀ امير المؤمنين (ع) را به زبان انگليسى به دست آوريد و مطالعه نماييد.

[كتاب مقدّس و پيش گويى حضرت محمّد (ص)]

(سؤال 1054) خوشوقت خواهم شد چنانچه در رابطه با اشارات كتاب مقدّس آن جايى كه آمدن حضرت محمّد (ص) را پيش گويى نموده، برايم ارسال داريد.

جواب: از باب چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم از انجيل يوحنّا استفاده مى شود كه حضرت عيسى (ع) از خدا مى خواهد كسى را براى آنان بفرستد كه هميشه با آنها باشد- يعنى دين او ابدى باشد- و كسى مى آيد كه شهادتش والاتر است از شهادت حواريّين نسبت به حضرت عيسى (ع) و كسى باشد كه با جهان سروكار دارد و از آينده خبر مى دهد. و طبعا اين امور بر حضرت محمّد (ص) منطبق مى باشد. در انجيل هاى فارسى كنونى كلمۀ «تسلّى دهنده» ذكر

شده، و در انجيل هاى عربى كلمه «معزّى» ولى در ترجمه هايى كه به زبان يونانى بوده و همچنين در ترجمه هاى قديمى به جاى اين كلمه، كلمۀ «فارقليطا» بوده و ظاهرا از كلمۀ «پريكليتوس» كه لاتينى است گرفته شده كه به معناى: «بسيار ستوده» مى باشد. و آن ترجمۀ كلمۀ «احمد» است. معلوم مى شود حضرت عيسى (ع) به نام «احمد» بشارت داده، و هنگام ترجمه از عبرى به لاتين لفظ «احمد» را به «پريكليتوس» كه مرادف آن است ترجمه كرده اند و سپس اين لفظ در عربى به صورت «فارقليطا» در آمده است. در صورتى كه معمولا اسامى را نبايد ترجمه كرد بلكه بايد عين آن ها حفظ شوند.

______________________________

(1)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 49

و در آيۀ 6 از سورۀ صفّ در قرآن كريم از قول حضرت عيسى (ع) مى خوانيم:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ اين سوره و اين آيه را حضرت محمّد (ص) و اصحاب و ياران ايشان در حضور همۀ ملتهاى معاصر و حتى مسيحيان علنا مى خواندند و هيچ تاريخى نقل نكرده كه يك نفر از آنان به اين بشارت اعتراض نمايد و آن را تكذيب كند.

[چهرۀ اجمالى دين و مذهب]

(سؤال 1055) اين جانب در خارج ايران زندگى مى كنم و دوست دارم چهرۀ اجمالى دين و مذهب را براى من بيان نماييد؟

جواب: به عقيدۀ ما مسلمانان آخرين پيامبر آسمانى حضرت محمّد بن عبد اللّه (ص) پايه گذار دين مقدس اسلام مى باشد. اين دين آخرين دين آسمانى، و داراى سه بخش است: اصول عقايد، اخلاق و احكام. اصول عقايد عبارت است از توحيد، نبوّت و معاد. هر كس به اين سه ركن معتقد باشد مسلمان

محسوب است.

آراستگى به اخلاق نيكو و منزّه بودن از اخلاق زشت نيز جزو تعليمات اسلام مى باشد. همچنين همۀ كارهاى فردى و اجتماعى انسان از نظر اسلام داراى دستور و حكمى مى باشد. پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) متأسفانه دين اسلام به مذاهب مختلف منشعب شد و يكى از آنها مذهب شيعه مى باشد. شيعه معتقد است پيامبر (ص) امير المؤمنين (ع) را به عنوان جانشين خود معيّن نمود، و پس از او تا امام دوازدهم كه همگى داراى مقام علم و عصمت و ساير كمالات مى باشند مشخّص شده اند، و امام دوازدهم زنده و غايب است و روزى ظاهر خواهد شد و امور دنيا را بر اساس حق و عدالت تنظيم خواهد نمود. منابع احكام اسلام بنابر مذهب شيعه علاوه بر قرآن و عقل رواياتى است كه از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) به ما رسيده است. مذهب شيعه در توحيد و نبوّت و معاد با ساير فرق اسلامى مشترك است، و به علاوه موضوع امامت و عدل از اصول قطعى آن مى باشد. و به همين دليل عدالت طلبى و آزادى خواهى عاقلانه و رهبرى عادلانه از ويژگى هاى آن مى باشد. امامان شيعه هر كدام در زمان كوتاه امامت خود به تقويت مبانى اسلام و دفاع از ارزشهاى آن و مبارزه با ظلم و بى عدالتى ها مى پرداختند، و به همين جهت بيشتر عمر خويش را در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 50

زندان يا حصر و تحت نظر به سر مى بردند، و اكثر آنان به وسيلۀ حكومتهاى مستبدّ زمان خود به شهادت رسيدند. اين بود مختصرى از معرفى دين و مذهب؛ شما مى توانيد در اين رابطه به كتابهاى

مربوطه مراجعه نماييد.

[تشكيك هنگام تحقيق]

(سؤال 1056) بعضى افراد كه در حال تحقيق هستند در اثر عدم فهم مقصود از بعضى احكام قطعى شرعى، در ثبوت آن در شرع مقدس تشكيك مى كنند و مى گويند: بودن چنين حكمى در اسلام بسيار بعيد است، بدون اين كه در اصل رسالت پيامبر (ص) تشكيك يا انكار نمايند. آيا اين گونه موارد حكم مرتد را دارد؟

جواب: انكار حكم ضرورى و بديهى اسلام توسط شخص مسلمان اگر از روى عناد و لجاجت و تعصّب بوده به طورى كه مستلزم انكار نبوت و رسالت باشد موجب ارتداد مى شود. اما اگر ناشى از قصور فهم و نرسيدن به حق باشد با اين كه درصدد رسيدن به آن بوده موجب ارتداد نخواهد شد.

[ضوابط شرعى عدالت اجتماعى]

(سؤال 1057) ضوابط شرعى عدالت اجتماعى و معيارهاى دينى ظلم چيست؟

جواب: «عدل» و «ظلم» دو مفهوم متقابل و متباين هستند. مفهوم عدالت در مورد خداوند با عدالت در مورد بشر متفاوت است. عدل الهى در دو منظر ارزيابى مى شود:

1- عدل در تكوين 2- عدل در تشريع.

عدل الهى در نظام تكوين به معناى داشتن حقّى بر خداوند نيست، بلكه به اين معناست كه هر موجودى هر درجه از وجود و يا كمال وجود را كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت مى كند. موجودات در نظام هستى از نظر قابليت ها و امكان فيض گيرى از مبدأ هستى با يكديگر متفاوتند. ذات حق تعالى به هر موجودى آنچه را كه براى آن ممكن است و قابليّت آن را دارد از وجود و كمال وجود اعطاء مى نمايد و امساك نمى كند.

هيچ موجودى بر خداوند حقّى پيدا نمى كند كه دادن آن حقّ، انجام وظيفه و اداى دين شمرده شود؛ زيرا موجوديت

هر موجودى متقوّم به حق تعالى است و از خويش هويتى در برابر او ندارد. آنچه در خطبۀ 216 نهج البلاغه (عبده) در رابطه با «حق» آمده است به همين معنا اشاره دارد:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 51

«لا يجرى لأحد الّا جرى عليه، و لا يجرى عليه الّا جرى له، و لو كان لأحد أن يجرى له و لا يجرى عليه، لكان ذلك خالصا للّه سبحانه دون خلقه ...». (هيچ كسى بر ديگرى حقى ندارد مگر اين كه آن ديگرى نيز بر او حقى دارد. و بر هيچ كسى حقى نيست مگر اين كه او نيز حقى دارد. و تنها كسى كه فقط بر ديگران حق دارد و ديگران بر او حقى ندارند خداوند سبحان مى باشد.)

ولى عدل الهى در تشريع و قانون گذارى عبارت است از تطابق نظام تشريع با نظام تكوين. در نظام تكوين، هر موجودى در جاى مناسب به حسب اقتضاى سلسله علل خود قرار گرفته است كه تغيير آن ممكن نيست. در اين نظام هرگز تصادف و يا گزاف معنا ندارد. تشريع الهى نيز از روى گزاف و مخالف با نظام تكوين نمى باشد. تشريع الهى بدون توجه به حسن و قبح ذاتى اشياء و مصالح و مفاسد آنها انجام نخواهد شد.

عدل در تشريع به معناى مطابقت آن با مصالح و مفاسد ذكر شده مى باشد.

اين كه عدليه مى گويند: نظام تشريع الهى مطابق با عدل است، به اين معناست كه عدل داراى حقيقتى وراى دستورات خداوند است و دستورات الهى بر اساس آن تشريع مى شود؛ بر خلاف اشاعره كه چون حسن و قبح ذاتى را انكار مى كنند مى گويند: «عدل خداوند همان كار و فعل

تكوينى و تشريعى خداوند مى باشد.»

عدالت به اين معنا در هر نظام اجتماعى- سياسى نيز متصور است؛ زيرا هر نظامى براى ادارۀ امور جامعه از سه ركن عمده يا سه قوّه تشكيل مى شود:

1- قوّۀ مقنّنه 2- قوّۀ اجرايى 3- قوّۀ قضايى هر قوّه اى متعهد كارى مخصوص به خود مى باشد كه از ديگرى ساخته نيست.

عدالت در پيكرۀ هر نظام به اين است كه هر قوّه همان وظايف و كار خود را انجام دهد، و در محدودۀ قواى ديگر دخالت نكند. اين عدالت موجب حفظ و استحكام هر نظامى خواهد شد؛ و در غير اين صورت اختلال آن، امرى است قهرى. همين حقيقت در ساختار قواى علمى و عملى جوامع وجود دارد.

قواى علمى و فكرى جامعه توان كارهاى عملى و اجرايى را ندارند، و قواى عملى توان كارهاى علمى را؛ و دخالت هر كدام در حوزۀ ديگرى موجب اختلال امور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 52

جامعه خواهد شد. البته قواى عملى جوامع، هميشه نيازمند هدايت و راهنمايى قواى علمى مى باشند، و كمال و سعادت جامعه به همين وابسته است.

براى عدالت عرصه هاى ديگرى نيز متصور است:

اول- عدالت در حقوق انسان كه اجمالا در باب حقوق انسانها در همين رساله مطرح مى شود.

دوم- عدالت در عرصۀ عمل و اخلاق. علماى اخلاق معمولا عدالت در دو عرصۀ فوق را به تعادل بين افراط و تفريط تعريف مى كنند؛ يعنى شاخصۀ آن به دست آوردن قدرت و ملكه اى است كه موجب مراعات حدّ وسط بين افراط و تفريط مى باشد.

به عنوان مثال در عرصۀ عمل خوردن غذا با اين كه مورد نياز بشر است بايد در حدّ وسط ميان پرخورى و كم خورى باشد.

البته

بايد توجه داشت كه حدّ وسط در مورد هر شخص بر حسب خصوصيّات و شرايط او متفاوت است و مقدار معتدل هر چيزى نسبت به هر فرد تفاوت دارد. از اين رو مى توان گفت مفاهيم ارزشى نظير عدالت- كه بر اساس نيازهاى انسان جهت نيل به سعادت و كمال او وضع شده- مفاهيمى نسبى تلقّى مى شوند؛ يعنى ممكن است يك حالت براى فردى عدالت باشد و براى ديگرى نباشد.

بنابر آنچه بين اهل فن معروف است، عدالت در اخلاق ملكه اى است در نفس انسان كه شاخصۀ آن مراعات حدّ وسط بين افراط و تفريط در قواى ثلاثۀ «عاقله»، «شهويّه» و «غضبيّه» مى باشد. هر كدام از قواى مزبور ممكن است داراى سه حالت باشند: افراط، تفريط و تعادل. حدّ وسط در قوّۀ عاقله «حكمت» است، و افراط آن «جربزه» و تفريط آن «بلادت» است. حدّ وسط در قوّۀ شهويه «عفّت»، و افراط آن «شره» و تفريط آن «خمود» مى باشد. و حدّ وسط در قوۀ غضبيه «شجاعت» و افراط آن «تهوّر» و تفريط آن «جبن» و ترس است. از اجتماع حدّ وسط در قواى سه گانۀ فوق عدالت محقّق مى شود. در حقيقت شاخصۀ عدالت در قواى مزبور به اين است كه انسان هر قوّه اى را در محل مناسب خود قرار دهد كه با نياز و نيل به سعادت او متناسب باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 53

سوم- عدالت در اجراى قانون. شاخصۀ عدالت در اجراى قانون، مساوات در آن است نسبت به همۀ افراد و اقشار اعم از ضعيف و قوى. در اين عرصه اگر قانون به طور مساوى اجرا نگردد جامعه آسيب مى بيند.

چهارم- عدالت در عرصۀ مجازات. شاخصۀ

عدالت جزايى در اصل كيفر دادن جرائم و تناسب بين آن دو نهفته است. نسبت جرائم با كيفرها نسبت علت و معلول مى باشد؛ از اين رو بايد بين آن دو تناسب و سنخيّت وجود داشته باشد. و بر اين اساس (سنخيّت بين علت و معلول) با كيفر ناعادلانه نمى توان وضعيت عادلانه را در جامعه برقرار ساخت.

[دلايلى تحريف تورات و انجيل]

(سؤال 1058) دلايلى كه دلالت بر تحريف تورات و انجيل دارند چيست؟

جواب: تفصيل پاسخ در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال بايد گفت: تورات فعلى و ملحقات آن كه نزد يهود و نصارى معتبر مى باشند مشتمل اند بر خرافات بسيار و نسبت هاى ناروا به خدا و پيامبران الهى، از باب نمونه:

الف- در باب 19 سفر آفرينش داستانى مربوط به مست شدن لوط پيامبر و زناى او با دخترانش ذكر شده است.

ب- در باب 2 سفر خروج، جريان ساختن گوسالۀ سامرى را به هارون پيامبر نسبت داده است.

ج- در آخر سفر تثنيه باب 34 وفات حضرت موسى (ع) و دفن او و اين كه قبرش تا حال مخفى است ذكر شده، در صورتى كه سفر تثنيه از سفرهاى پنج گانۀ توراتى است كه مى گويند بر حضرت موسى نازل شده است.

د- در باب 11 كتاب سموئل 2 زناى داود پيامبر با زن اورياى حتّى ذكر شده است.

اصولا سبك تورات فعلى به كتاب آسمانى مشتمل بر اعتقادات و احكام و اخلاق نمى خورد؛ و از مطالعۀ آن به دست مى آيد كه سالها پس از رحلت حضرت موسى و تحولات بنى اسرائيل و از دست رفتن تورات اصلى كسانى داستانهاى مخلوط از راست و دروغ و افسانه را به نام تورات جمع آورى كرده اند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 54

و اما در مورد انجيل اجمالا بايد گفت: اناجيلى كه فعلا در دست است چهار عدد مى باشند و در موارد متعددى مطالب آنها با يكديگر متعارض و متناقض است، كه قهرا نمى توان گفت اين تناقضات از طرف خداوند مى باشد. از طرفى تاريخ حيات نويسندگان اناجيل اربعه يعنى: متّى، مرقس، لوقا و يوحنّا بعد از حضرت عيسى (ع) بوده است. پس چگونه مى توان اطمينان پيدا كرد كه انجيل اصلى يكى از اينهاست؟

(سؤال 1059) اگر قائل شويم كه تورات و انجيل تحريف گرديده اند چرا خداوند متعال از كتب خود همانند قرآن كريم محافظت ننموده است؟

جواب: درست است كه همۀ كارها و از جمله حفظ كتب آسمانى و اديان الهى از تحريف منسوب به خداوند مى باشد، ولى مسلّم است كه كارهاى خداوند با اسباب و علل مربوطه انجام مى شود. خداوند هيچ كارى را بدون اسباب و علل خود انجام نخواهد داد. عالم طبيعت عالم اسباب و مسبّبات است. «أبى اللّه أن يجرى الأمور الّا باسبابها»، يعنى به خواست خداوند هر كارى جز با اسباب آن به جريان نخواهد افتاد.

بديهى است هر كارى سبب و علت خاصّى دارد كه جز آن نمى تواند علت آن باشد؛ چنين نيست كه هر چيزى بتواند علت يا معلول هر چيز ديگر باشد. البته تأثير علة العلل كه خداوند مى باشد در طول علل و اسباب ظاهرى مى باشد نه در عرض آنها؛ يعنى سببيّت و عليّت آنها به خواست و ارادۀ حق تعالى خواهد بود، و هر وقت مصلحت ديد آنها را از تأثير خواهد انداخت.

حفظ كتب و اديان آسمانى از تحريف و تغيير بر حسب عادت، معلول رشد فكرى و بلوغ مردمى

است كه مخاطب اديان و كتب آسمانى قرار داشته اند. ملتهايى كه به حدّ بلوغ فكرى و رشد عقلى نرسيده باشند قدرت حفظ تعاليم و كتب ارسالى از طرف خداوند توسط پيامبران خود را ندارند، و قهرا آنها مورد طمع و تجاوز معاندين و مخالفين اديان الهى قرار مى گيرند. يكى از علل نياز به تعدّد پيامبران در طول تاريخ و تجديد اديان در هر زمان همين است.

اما در مورد قرآن كريم و تعاليم پيامبر اسلام بايد گفت با توجه به جامعيت اين دين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 55

و تأثير عميق آن در هدايت و تعالى فكرى مخاطبين خود چنين ضرورتى ديده نشد، يعنى رشد و بلوغ فكرى مسلمانها كه در اثر تعاليم قرآن و سنّت پيامبر به دست آمد مانع وقوع تحريف اساسى و تغيير اصولى در قرآن و سنّت و تعاليم اسلام شد و ديگر نيازى به دين جديد احساس نخواهد شد.

سلسله اديان الهى همچون كلاسهاى دانشگاهى است كه هر يك در زمان خود ضرورت دارد تا برسد به آخرين كلاس كه در آن دانشجويان به مرحله اى از رشد فكرى و عقلى رسيده اند كه ديگر نيازى به استاد ندارند و خودشان بر اساس موازين عقلى و معلومات دينى مى توانند مسائل را حلّ نمايند.

(سؤال 1060) آيا در تورات و انجيل ظهور پيامبر اسلام (ص) پيش گويى شده بود؟

در كدام قسمت؟

جواب: در تورات باب 42 كتاب اشعياى پيامبر اشاره به پيامبر اسلام شده است، و كلمۀ «برگزيده» ترجمۀ «مصطفى» است.

و در انجيل يوحنّا باب 14 و 15 و 16 كلمۀ «تسلّى دهنده» در اصل «فارقليطا» بوده كه به معناى بسيار ستوده يعنى «احمد» مى باشد.

و در سورۀ

صف آيۀ ششم از قرآن كريم از قول حضرت عيسى (ع) مى خوانيم:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ يعنى: «حضرت عيسى گفت: من بشارت دهنده هستم به رسولى كه بعد از من مى آيد و اسم او احمد است». هيچ يك از مسيحيان زمان پيامبر (ص) و نه ديگران كه در صدد تخريب چهرۀ اسلام و پيامبر بودند اين كلام را تكذيب نكردند.

[ضرورت ظهور پيامبر اسلام]

(سؤال 1061) ضرورت ظهور پيامبر اسلام در چه بود؟

جواب: در جاى خود ثابت شده كه حكمت و عدالت خداوند اقتضا مى كند كه مردم هر زمانى را از هدايت وحى و تعاليم آسمانى بر حسب نياز زمان محروم ننمايد، و آنچه نياز هر زمانى مى باشد توسط پيامبران الهى به آنها ابلاغ گردد و اتمام حجت شود، لذا همان ضرورتى كه براى ظهور و بعثت پيامبران قبل در زمان خودشان وجود داشت مشابه آن در زمان پيامبر اسلام نيز وجود داشت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 56

در اين رابطه حضرت امير (ع) در نهج البلاغه، خطبۀ اول مى فرمايد: «... الى أن بعث اللّه سبحانه محمّدا رسول اللّه (ص) لانجاز عدته، و تمام نبوّته، مأخوذا على النبيّين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده، و اهل الأرض يومئذ ملل متفرقة، و اهواء منتشرة، و طوائف متشتّتة، بين مشبّه للّه بخلقه، او ملحد فى اسمه، او مشير إلى غيره، فهداهم به من الضّلالة، و أنقذهم بمكانه من الجهالة ...»؛ (... تا اين كه خداوند سبحان محمّد (ص) را به رسالت برانگيخت براى اين كه وعدۀ خود را- كه به پيامبران سابق داده بود- به انجام رساند و نبوّت را به وسيلۀ او ختم و تكميل نمايد. در حالتى

كه از پيامبران گذشته عهد و پيمان براى او گرفته شده بود، و علامات و نشانه هاى او براى آنان روشن شده بود و در بهترين كيفيت ميلاد او اتفاق افتاد. و مردم در آن روزگار داراى مذاهب مختلف و بدعت هاى زياد و گروه هاى گوناگون بودند: گروهى خداوند را به خلقش تشبيه مى كردند و براى او اعضاء و جوارح قائل بودند (طايفۀ مشبّهه)؛ و گروهى در اسم هاى او تصرف نموده (و براى او شريك قائل بودند)؛ و گروهى به غير او اشاره مى كردند و خلقت را به غير او نسبت مى دادند (منكرين خدا). پس خداوند در چنين زمان تاريكى مردم را به وسيلۀ پيامبرش از گمراهى و جهالت نجات داد و هدايت نمود ...).

گمراهى ها و ضلالت هاى ناشى از تحريف كتابها و اديان آسمانى قبل و از جمله انجيل حضرت عيسى (ع) و نبودن حجّتى روشن و قطعى براى هدايت مردم از طرف خداوند، از جمله ضرورتهايى است كه ظهور اسلام را ضرورى و لازم مى نمود، و به وسيلۀ او مسير تاريخ انسانيت را تغيير داد و بر مظاهر بزرگ جاهليت پيروز شد.

[ليلة القدر در نيمكرۀ غربى زمين]

(سؤال 1062) با توجه به اين كه حقيقت ليلة القدر واحد است و مطابق روايات شريفه هر ساله در چنين شبى ملائكه به پيشگاه حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه مشرّف مى گردند، و با توجه به اين كه در ليلة القدر در نيمكرۀ غربى زمين روز بوده است، مستدعى است اظهار نظر بفرماييد كه آيا كسانى كه اكنون در آن قسمت از جهان مى خواهند به احياء و اعمال خاصّۀ آن بپردازند واقعا ليلة القدر را درك مى كنند؟ و آيا به طور كلى جميع ايام و

ليالى متبرّكه با توجه به اين كه در آن سوى زمين حالت عكس داشته است- مثلا عيد سعيد غدير كه روز بوده و در آن سو شب بوده و امثال آن- از اعتبار واقعى برخوردار مى باشند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 57

جواب:: احكام تابع موضوع خود مى باشند، در سال يك شب قدر وجود دارد؛ ولى اين شب بر حسب بلاد شرقى و غربى متغير است؛ در هر منطقه احكام شب قدر تابع شب قدر منطقه خودشان مى باشد و مقدّرات مردم همان منطقه در شب قدر خودشان مشخّص مى شود. مانند احكام مثلا شب جمعه كه در هر منطقه شب جمعه خودشان معيار است.

[حديث علل الشرايع در باره نژادها]

(سؤال 1063) من هرگز به خود اجازۀ ردّ حديثى را نمى دهم، و لكن حديث زير را نتوانستم باور كنم؛ از اين رو آن را مطرح مى كنم. در كتاب علل الشرايع در بابى كه علت به وجود آمدن نژاد سياه پوست و ترك و سقالبه (قومى كه از نژاد اسلاو هستند) و يأجوج و مأجوج را ذكر مى كند، با ذكر سندى از جناب عبد العظيم حسنى از حضرت امام هادى (ع) روايتى به اين مضمون نقل شده است:

نوح (ع) دو هزار و پانصد سال زندگى نمود، روزى در حالى كه در كشتى خود خوابيده بود بادى وزيد و لباس او كنار رفت و عورتش پيدا شد، سپس دو فرزند او به نام «حام» و «يافث» از اين ماجرا خنديدند و فرزند ديگر نوح به نام «سام» آنها را سرزنش و از خنديدن منع كرد و تلاش نمود عورت پدر را بپوشاند، ولى «حام» و «يافت» مانع از آن مى شدند؛ تا بالاخره نوح از خواب

بيدار شد و ديد آنها مى خندند، از علت خنده سؤال كرد و «سام» او را از ماجرا مطلع نمود؛ آنگاه حضرت نوح (ع) دست به سوى آسمان براى دعا و نفرين بلند كرد و از خدا خواست كه رنگ آب صلب- يعنى نطفۀ- حام را سياه نمايد تا فرزندان او سياه چهره شوند و رنگ نطفۀ يافث را تغيير دهد؛ و خداوند دعاى او را مستجاب نمود، و لذا تمام سياه پوستان از نسل «حام»، و تمام تركها و سقالبه و يأجوج و مأجوج و مردم چين از نسل «يافث» و تمام سفيدپوستان از نسل «سام» هستند. و سپس نوح به «حام» و «يافث» گفت: خداوند نسل شما را تا روز قيامت برده و عبيد نسل «سام» قرار مى دهد؛ زيرا او به من احسان نمود و شما عاق و مورد لعن من قرار گرفتيد، و تا ابد علامت آن احسان و اين لعنت در نسل شما باقى خواهد ماند.

حال سؤالات من از اين قرار است:

1- آيا سياهان و ... همگى از نسلى لعنت شده و عاق شده اند؟ و همگى تا روز قيامت ذليل و برده مى باشند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 58

2- چرا بايد امتى به خاطر گناه پدرانشان عقوبت شوند؟ پس جايگاه وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ* «1» (هيچ كس وزر ديگرى را متحمل نخواهد شد) چه خواهد شد؟

3- آيا اين اعتقادات نژادپرستانه در اسلام جايى دارد؟ و مگر ملاك برترى در اسلام به تقوا نيست؟ ضمنا همين مطلب را در عهد عتيق يافته ام با كمى تفاوت.

جواب: بجاست نكته هاى زير مورد توجه واقع شود:

ما حق نداريم هر چيزى را كه در جايى نقل شده

به دين و اولياى دين نسبت دهيم؛ براى نسبت دادن هر چيزى بايد اطمينان حاصل شود، و براى حصول اطمينان بايد كلام منقول مخالف حكم عقل و محكمات دينى نباشد؛ حتى در مورد ظواهر قرآن كريم كه سند آن قطعى است اگر ظاهر آيه اى مخالف حكم عقل باشد ظاهر آن مراد نيست و بايد تأويل نمود، مانند آيۀ شريفۀ الرَّحْمٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوىٰ «2» (خداوند بر تخت قرار گرفت) يا وَ جٰاءَ رَبُّكَ ... «3» (خداى تو آمد ...).

همين ملاك در روايات فقهى و غير فقهى نيز جارى است. روايت مذكور كه با حكم عقل و محكمات دينى مخالف است از سنخ اسرائيليات است كه در اخبار ما وارد شده است، و نظير آن در باب 9 سفر تكوين ذكر شده است. عقل سليم هيچ گاه نسبت ذكر شده به حضرت نوح (ع) را نمى پذيرد، اين نسبت با شئون پيامبرى همچون حضرت نوح (ع) تناسب ندارد. وانگهى اصل موضوع نيز بر خلاف واقع است؛ زيرا چنين نيست كه همۀ اولاد «حام» و «يافث» از سياهان و اتراك و سقالبه عبيد و بردگان سفيدپوستان باشند. از طرف ديگر بسيارى از نزديكان و صحابۀ پيامبر اسلام (ص) همچون بلال حبشى و غيره سياه پوست بودند. ملاك فضيلت و برترى، رنگ و نژاد نيست؛ بلكه تقواست: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ «4» (همانا گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما مى باشد.) از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «لا فضل لعربىّ على عجمىّ، و لا لأبيض على أسود الّا بالتّقوى.» (هيچ عربى بر غير عرب، و هيچ سفيد پوستى بر سياه پوست فضيلتى ندارد مگر به تقوا.) و اين يكى از

امتيازات و

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 164.

(2)- سورۀ طه (20): آيۀ 5.

(3)- سورۀ فجر (89): آيۀ 22.

(4)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 13.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 59

افتخارات اسلام است كه در دوران جاهليت و توحّش كه تفاخر به مال و نژاد و حسب و نسب و قوميّت يك سنّت تاريخى و ريشه دار براى آنان بود، اسلام با همۀ تفاخرهاى ارتجاعى مخالفت كرد و ملاك برترى را كرامت و تقوا و فضايل انسانى اعلام نمود. و بالاخره روايت مذكور، علاوه بر اين كه سند آن صحيح نيست، متن آن هم خلاف واقع و هم مخالف عقل مى باشد و اعتبارى ندارد. در تورات فقط «حام» ذكر شده، ولى در اين روايت «يافث» نيز به آن اضافه شده است. در تورات فعلى داستانهايى راجع به پيامبران الهى ذكر شده كه قطعا دروغ است، و اين اسرائيليات متأسفانه در روايات ما نيز نفوذ كرده است.

[شخصيت عثمان]

(سؤال 1064) 1- عثمان به لحاظ شخصى چه جور آدمى بود؟

2- چه طور صحبت مى كرد؟

3- دوستانش چه جور آدمهايى بودند، و دولتش چه افرادى بودند؟

4- سابقۀ او چه طور بود؟ و رابطۀ او با اصحاب رسول اللّه (ص) چگونه بود؟

5- شيوۀ حكومتش چگونه بود؟

6- چه عواملى باعث ايجاد نارضايتى از او شد؟

7- چرا نارضايتى ها تشديد شد و به قتل رسيد؟

جواب: عثمان بن عفّان قريب چهل و هشت سال قبل از هجرت متولد شد.

پدرش عفّان فرزند عاص بن اميّه بود، بنابراين از طايفۀ بنى اميه است، و در حقيقت خلافت بنى اميه از او شروع شد. وى از پيشگامان در پذيرش اسلام و از جمله افرادى است كه به جهت آزار مشركين از

مكه به حبشه هجرت نمود و در زمرۀ كاتبان وحى نيز به شمار مى رود. تا قبل از خلافت همچون بسيارى از اصحاب معمولى رسول خدا (ص) بود، و همطراز با امثال سلمان و ابو ذر و عمّار و مقداد نبود.

از نظر روحى داراى طبع ملايم بود، ولى شجاع و با اراده نبود، تجمّل گرا بود و بر خلاف ابو بكر و عمر لباس فاخر مى پوشيد، سخنان او از نظر فصاحت و بلاغت امتياز و برجستگى خاصّى نداشت. به نقلى او هنگامى كه انتخاب شد خواست خطبه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 60

بخواند گفت: «الحمد للّه» و نتوانست ادامه دهد، فورا گفت: «انتم بإمام فعّال أحوج من امام قوّال»؛ نياز شما به پيشواى فعّال بيش از پيشواى سخنور است.

او داماد رسول خدا (ص) بود و پس از وفات همسرش با يكى ديگر از دختران پيامبر ازدواج نمود و از اين جهت به او «ذو النورين» مى گفتند.

او خود را پيرو رسول خدا و دو خليفۀ پيش از خود و خواهان عدالت اجتماعى، آزادى و ... معرفى مى نمود، چنانكه از خطبۀ منقول از او به دست مى آيد. «1» هر چند در عمل خلاف گفته هاى او به وقوع پيوست، و به لحاظ ضعف اراده و متأثر بودن از ناحيۀ دوستان و دولتمردان و مشاوران بى كفايت و مغرضى همچون ابو سفيان، مغيرة بن شعبه، مروان بن حكم، معاوية بن ابى سفيان، سعيد بن عاص، عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح، وليد بن عقبه، عبد اللّه بن عامر و امثال آنان كه بعضا به اساس نبوّت پيامبر اكرم (ص) بى اعتقاد بودند و تحت شرايط غلبه و پيروزى اسلام به حسب

ظاهر مسلمان شده بودند، بدترين شيوۀ حكومت و زمامدارى را در آن زمان به وجود آورد.

او در حفظ بيت المال مسلمين بسيار سهل انگار بود. در يك روز از بيت المال دويست هزار درهم به ابو سفيان و چند هزار درهم به مروان بخشيد، به حارث بن حكم داماد خود صد هزار درهم، و به حكم بن عاص سيصد هزار دينار بخشيد.

بسيارى از املاك عمومى مسلمانان را در اختيار بستگان خود قرار داد، چراگاه هاى عمومى را براى اطرافيان خود قرق كرد و به آنان اختصاص داد، خمس غنائم جنگ با آفريقا را به مروان به حكم بخشيد، ابو موسى اشعرى اموال زيادى از بصره به مدينه فرستاد عثمان آنها را بين فرزندان خود تقسيم نمود، حكم بن عاص را مسئول جمع آورى زكات از منطقه اى نمود و بعد همۀ زكات را به او بخشيد و ...

نسبت به احكام اسلام نيز آشنايى كامل نداشت؛ در سفرى نماز مسافر را تمام خواند. او از عبيد اللّه بن عمر كه هرمزان را بناحق كشته بود و بايد قصاص مى شد گذشت نمود، خويشاوندان خود و افراد نالايق را بر مسند امور مى گماشت كه يكى از

______________________________

(1)- تاريخ طبرى، ج 2، ص 693.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 61

آنان وليد بن عقبه حاكم كوفه بود كه در زمان زمامدارى خويش شراب خورد و در حال مستى براى امامت جماعت به مسجد حاضر شد و نماز صبح را چهار ركعت خواند؛ و آنگاه كه اصحاب بزرگ پيامبر (ص) مانند عمار بن ياسر، ابو ذر، مقداد، عبد اللّه بن مسعود، ابن عبّاس، سعد بن ابى وقّاص و حتّى عبد الرحمن بن عوف- كه عثمان

با اشارۀ او در شوراى تعيين خليفه به خلافت رسيد- و بسيارى ديگر از مهاجرين و انصار به عملكرد عثمان اعتراض مى نمودند با بى توجّهى و بى اعتنايى او مواجه مى شدند، و بلكه گاه با خشونت با آنان رفتار مى نمود.

عمّار ياسر و عبد اللّه بن مسعود از كسانى بودند كه در حكومت عثمان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نتيجه عمّار ناقص العضو و به مرض فتق مبتلا گرديد، و عبد اللّه بن مسعود شكستگى استخوان پيدا نمود، ابو ذر نيز مورد ضرب قرار گرفت و به منطقۀ بيابانى «ربذه» تبعيد شد. از طرف ديگر كسانى مانند حكم بن عاص را كه مورد نفرت مسلمانان بود و پيامبر (ص) او را از مدينه تبعيد كرده بود به مدينه بازگرداند و به او صد هزار درهم داد، و پسرش مروان بن حكم كه او نيز مورد غضب پيامبر (ص) قرار گرفته بود از مشاورين خاص عثمان و برنامه ريزان حكومت او گرديد. بديهى است اين قبيل كارها براى مردمى كه با مكارم اخلاقى پيامبر اكرم و شيوۀ حكومت او آشنا بودند، و به تعاليم رهايى بخش، آموزنده، و انسان ساز و اهداف عالى اسلام مانند عدالت در همۀ طبقات و از همۀ جهات و مخالفت با تبعيض و باندبازى واقف بودند و براى تحقيق آنها جان فشانى و ايثار كرده و رنج و محنت كشيده بودند، و نيز سختگيرى هاى أبو بكر و عمر نسبت به بيت المال و كارگزاران و ساده زيستى آنان را ديده بودند بسيار ناخوشايند و گران بود، و بدين جهت روز به روز اوضاع كشور اسلام و مسلمين نابسامان تر از قبل و عملكرد دستگاه خلافت نارضايت بخش تر از

گذشته مى گشت.

مردم از اكناف و اطراف شهرهاى مدينه، بصره، كوفه و مصر جمع شدند و از عثمان خواستند از گذشتۀ خود توبه كند و به اصلاح امور پرداخته و كارگزاران فاسد و نالايق را عزل نمايد و بر اين امر اصرار ورزيدند. و عثمان نيز در اواخر مستأصل شد و از امام امير المؤمنين على (ع) درخواست نمود به گونه اى مردم را آرام نموده آنها را از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 62

خود براند، و بالاخره پس از مذاكرات زياد، عثمان از مردم سه روز مهلت خواست تا به خواسته هاى آنان عمل نمايد. آنان متفرق شدند ولى عثمان در اين هنگام در تدارك جنگ با آنان برآمد. سه روز مقرّر گذشت و هيچ تغيير و اصلاحى صورت نگرفت.

قرار گذاشت حاكم مصر را كه مصريان از او شكايت داشتند عزل نموده و محمد بن ابى بكر را جايگزين او كند ولى قبل از اين كه محمّد بن ابى بكر و همراهان او به مصر برسند و او از سوى خليفه متصدّى امور گردد در بين راه قاصدى را سوار بر شتر عثمان يافتند و به او بدگمان شدند، او را تفتيش نموده نامه اى از ناحيۀ عثمان به والى مصر با خود داشت كه در آن بر قتل محمّد بن ابى بكر و باقى ماندن والى سابق بر مسند خويش تأكيد و ترغيب شده بود. آنان به مدينه بازگشتند و عثمان از اصل نامه اظهار بى اطلاعى نمود و گفت: آن شتر را از من ربوده اند، و نامه را جعل كرده اند؛ و به مردم گفت: اگر بنا باشد هر كس را شما خواستيد بگمارم يا عزل كنم

پس من چه كاره ام، اين حكومت شما مى شود نه حكومت من؛ به او گفتند: بايد به خواست ما عمل نمايى و به اصلاح امور بپردازى و يا كنار روى و يا كشته مى شوى، او گفت: من هرگز جامۀ خلافت را كه خداوند به من پوشانده است از خود نمى كنم. بالاخره اين نامه و امثال آن يا واقعا از ناحيۀ خود عثمان بود و يا آنچنان حكومت او افسارگسيخته بود كه اين كارها به نام او انجام مى شد.

مردم چهل شبانه روز او را محاصره كردند و سرانجام پس از هياهو و اعتراض مردم كه اطراف منزل عثمان را محاصره كرده بودند يكى از سپاهيان عثمان از بالاى خانۀ او تيراندازى كرد و يك نفر از اعتراض كنندگان را كشت. مردم معترض از عثمان خواستند قاتل را به آنان تحويل دهد و او استنكاف و اظهار بى اطلاعى از قاتل نمود و درگيرى و زد و خورد پديد آمد، و در اين بين عدّه اى به خانۀ عثمان هجوم آورده و او را كشتند.

اين بود اجمالى از مطالبى كه مورّخين بزرگ همچون طبرى، واقدى، بلاذرى و ديگران به آنها اشاره كرده اند، هر چند همۀ جزئيات وقايع و ابعاد شخصيتى و روحى اشخاص را نمى توان از تاريخ به دست آورد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 63

پس به طور اجمال اين امور نسبت به عثمان قابل انكار نيست:

1- عثمان ويژگيهاى لازم را براى رهبرى جامعۀ اسلامى از قبيل علم، تعهّد، كاردانى، شجاعت، اراده و درايت نداشت.

2- او به شيوۀ پيامبر اكرم (ص) در امر حكومت كه اهميّت دادن به مردم و نظريات آنان و مشاوره با نخبگان جامعه در امور مهم سياسى،

اقتصادى و نظامى از پايه هاى اساسى آن بود، پاى بند نبود.

3- اموال عمومى را غير عادلانه و بيشتر بين نزديكان خود تقسيم مى نمود.

4- افراد نالايق و فاسدى را كه در زمان پيامبر (ص) مورد طرد واقع شده و منزوى بودند بر مسند امور مهم نشانيد.

5- صحابيان محبوب و مورد اعتماد پيامبر (ص) و مردم را به جهت نصايح خيرخواهانه و انتقاداتشان نسبت به عملكرد نادرست او مورد شكنجه و آزار قرار مى داد.

6- او نه آمادۀ پذيرش اصلاح و تغيير در ساختار حكومت خود بود، و نه حاضر بود كنار رود.

و طبيعى است كه با چنين شرايط خلافت و خليفه هر دو در معرض خطر و شورش عمومى قرار مى گرفت.

[خطبۀ شقشقيّه و خليفه دوم]

(سؤال 1065) در خطبۀ 219 نهج البلاغۀ فيض الاسلام، حضرت على (ع) جملاتى در تمجيد و تعريف از خليفۀ دوم ايراد فرموده اند كه با آنچه در خطبۀ 3 از خليفۀ دوم به شدت مذمّت نموده اند منافات دارد. مرحوم فيض الاسلام براى رفع منافات بين اين دو خطبه گفته اند: «تمجيد حضرت از خليفۀ دوم از راه توريه بوده ولى باطنا از او توبيخ نموده اند»، اما اين جواب قانع كننده نيست؛ حضرتعالى چگونه اين تناقض را پاسخ مى دهيد؟

جواب: در خطبۀ 3 يعنى شقشقيّه روى سخن حضرت امير (ع) به جريان سقيفه و خليفه تراشى و اصل انحراف مسير امامت از آنچه پيامبر (ص) تعيين نموده، و نيز سوء استفاده هايى كه از دين و مقدسات آن به عمل آمد، مى باشد و حضرت از اين كه دين ابزار قدرت و ملعبۀ سياست مداران قرار گرفت شكايت مى كنند، و دلايل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 64

شايستگى خود را براى احراز مقام امامت و ناشايستگى

خلفاى سه گانه را اجمالا متذكر مى شوند؛ ولى در خطبۀ 219 كه خطبۀ 228 نهج البلاغۀ عبده مى باشد؛

اولا- قطعى نيست كه منظور حضرت، خليفۀ دوم باشد؛ بعضى مورّخين احتمال داده اند كه اشارۀ حضرت به بعضى از اصحاب خود بوده باشد.

ثانيا- بر فرض كه منظور حضرت، خليفۀ دوم باشد بايد گفت هدف حضرت به طور غير مستقيم مقايسۀ شيوۀ خلافت عمر با عثمان مى باشد، و اين جهت را كه ظواهر شرع و سنّت پيامبر (ص) و حساسيت نسبت به اجراى احكام شريف تا حدودى در زمان عمر مورد توجه و عمل قرار مى گرفت مورد توجه قرار مى دهند و مى خواهند غير مستقيم مردم را به خلافهاى مكرّر و عمدى كه در زمان عثمان انجام مى شد متوجه سازند؛ در عين حال در ذيل همين خطبه به دستاوردهاى منفى خلافت عمر نيز اشاره كرده و مى فرمايند: «رحل و تركهم فى طرق متشعّبة، لا يهتدى فيها الضالّ و لا يستيقن المهتدى.» (عمر از دنيا رفت در حالى كه مردم را در راه ها و خط مشى هاى گوناگون رها كرد؛ به گونه اى كه شخص گمراه هدايت نمى شد، و شخص هدايت شده به آگاهى لازم نمى رسيد.)

و شواهد تاريخى نيز مؤيد همين معناست كه دورۀ خلافت شيخين با عثمان بسيار تفاوت داشت و عثمان پايه گذار حكومت فاميلى و قومى و بسيارى از بدعت ها و كجى هاى فكرى و سياسى با حمايت از افرادى همچون مروان و همفكران او بود.

بنابراين دو خطبۀ فوق الذكر در راستاى دو جهت و دو هدف ايراد شده اند و تهافتى بين آن دو وجود ندارد.

[قرائت هاى مختلف و متنوّع از دين]

(سؤال 1066) آيا در اسلام قرائت هاى مختلف و متنوّع از دين وجود دارد يا خير؟ به چه

دليلى؟

جواب: قرائت هاى مختلف از دين به معناى فهم ها و درك هاى مختلف است؛ بديهى است فهم و درك هر انسانى نمى تواند از تمام جهات مانند افراد ديگر باشد؛ زيرا ساختار خلقت هر فرد و نيز يافته هاى ذهنى و فكرى او با فرد ديگر تفاوت دارد.

ولى حقّ واقعى يكى بيش نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 65

مسائل بلوغ و تكليف

(سؤال 1067) آيا در قرآن آيه اى هست كه سنّ تكليف دختر را مشخصا نه سال تعيين كرده باشد؟

جواب: در قرآن كريم چنين آيه اى وجود ندارد، ولى بلوغ علائمى دارد كه بر حسب برخى از روايات معتبر، يكى از علائم تمام شدن نه سال قمرى براى دختران مى باشد.

(سؤال 1068) قيد سنّى «9 سال» براى بلوغ دختران، خصوصا در اين زمان كه آنها در اين سن جثّه هاى كوچك دارند بسيار مشكل است؛ مخصوصا براى اداى فريضۀ روزه؛ چنانكه علم پزشكى ثابت كرده كه زيان جسمى كه در اين سنّ به كودك وارد مى شود، چه بسا تا آخر عمر قابل جبران نباشد. با توجه به اين كه پسران بالطبع جسم قوى ترى دارند، آيا تفاوت شش سال در بلوغ پسر و دختر ناعادلانه به نظر نمى رسد؟

جواب: منطقه ها و اقليمها و شرايط زندگى اشخاص متفاوت است و بسيارى از دخترها در 9 سالگى احساس جنسى دارند و قهرا مكلّف مى باشند؛ و اگر نسبت به انجام بعضى اعمال قدرت نداشته باشند يا اين كه مستلزم عسر و حرج باشد، از جهت عدم قدرت يا حرجى بودن آن، در آن موارد تكليف ساقط مى شود؛ همان گونه كه نفوذ و اعتبار عقود و ايقاعات آنها و نيز تسلّط آنها بر اموال خود علاوه بر بلوغ مشروط به رشد عقلى

آنها نيز مى باشد.

(سؤال 1069) پسرى كه فكر مى كرده «بلوغ» فقط از سن پانزده سالگى است و از اين سن هم اعمال خود را به جا آورده است و حال آن كه مثلا در سيزده سالگى يكى ديگر از علامتهاى بلوغ در او وجود داشته، تكليف روزه و نمازهاى او چيست؟ آيا قضا و كفاره دارد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 66

جواب:: قضاى آنها واجب است و اگر در ياد گرفتن علامات بلوغ كوتاهى كرده، بنابر احتياط كفارۀ روزه ها را هم بدهكارست؛ ولى اگر طبعا قاصر بوده و تقصيرى در بين نبوده، كفاره واجب نيست.

(سؤال 1070) آيا ممكن است پسرى ده ساله در شرايط آب و هوايى ايران بالغ شود؟

جواب: بله ممكن است و اتفاق هم افتاده است.

(سؤال 1071) آيا تغيير جنسيت كه قهرا موجب تغيير در تكليف مى شود جايز است يا نه؟

جواب: اگر معالجۀ انسان متوقف بر آن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1072) نوجوانى كه هنوز رشد طبيعى به حدّ بلوغ را پيدا نكرده، اگر نعوذ باللّه با استمناء منى از او خارج شود، آيا بالغ مى شود يا نه؟

جواب: خروج منى يكى از علائم بلوغ است. و در فرض سؤال مكلف به تمام احكام مى شود.

(سؤال 1073) نظر شما دربارۀ ازدواج دختران نه ساله كه مجلس تصويب كرد چيست؟

جواب: بنابر مشهور نزد فقهاى شيعه سنّ بلوغ دختر تمام شدن نه سال قمرى است، و بر اين امر اخبار معتبرۀ وارده از اهل بيت (ع) دلالت دارد. و بر حسب تاريخ معتبر ازدواج رسول خدا (ص) با عايشه و ازدواج حضرت امير (ع) با حضرت زهرا (س) چنين بوده است. و نوعا رشد و تمايل جنسى در دختران

پيش از پسران پديد مى آيد.

و در عربستان نوعا دختران در نه سالگى داراى رشد جسمى و روحى بودند، و در غير مناطق گرمسير نيز بسيار اين امر مشاهده مى شود، بويژه با وضع تمدن امروز و زمينۀ رشد فكرى در جوامع بشرى معاصر. ولى اگر فرضا دختر داراى رشد و تشخيص نبوده و ازدواج به مصلحت او نباشد جايز نيست، و لازم است از آن جلوگيرى شود.

براى تفصيل مسأله مى توان به كتاب «حجر» از كتاب جواهر مجلّد 26 صفحۀ 38 مراجعه نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 67

مسائل تقليد

(سؤال 1074) فلسفۀ لزوم تقليد از يك مرجع چيست؟

جواب: ارتكازى انسانهاست كه اگر كسى در يك رشته تخصص ندارد يا بايد احتياط كند، و يا به متخصص آن رشته مراجعه نمايد. بيمار اگر خودش در علم پزشكى تخصص ندارد به پزشك متخصص مراجعه مى كند، كسى كه مجتهد نيست نيز يا بايد احتياط كند و يا به متخصص در فقه مراجعه نمايد. البته اين تخصّص انحصارى يك صنف نيست و هر كسى مى تواند به آن دست يابد.

(سؤال 1075) حدّ و مرز اجتهاد چقدر است؟ و آيا مجتهد مى تواند حرام خدا را حلال كند يا نجاست را پاك نمايد؟

جواب: مجتهد كسى است كه در اثر تخصّص خود در علوم اسلامى بتواند احكام الهى را از كتاب خدا و سنّت پيامبر (ص) و ائمۀ معصومين (ع) و عقل استنباط نمايد؛ و او هيچ گاه مشرّع نيست تا بتواند حلال را حرام يا حرام را حلال نمايد. آرى ممكن است موضوع حكم متبدّل شود و طبعا حكم آن نيز متغيّر مى شود؛ تشخيص موضوع نيز با عرف است. بنابراين اگر موضوعى كه در گذشته

حكم خاصّى داشته است به تشخيص عرف مربوطه تبديل به موضوع ديگرى شد قهرا حكم آن نيز تغيير خواهد كرد. موارد آن در فقه در ابواب مختلف ديده مى شود.

(سؤال 1076) جايگاه تقليد و محدودۀ مسائلى كه مقلّد بايد تقليد كند را بيان فرماييد.

جواب: در اصول دين تقليد صحيح نيست؛ و در هر عملى كه انسان نتواند با تحصيل يقين وظيفۀ شرعى خود را تشخيص بدهد، بايد از مرجع اعلم تقليد كند و يا به احتياط عمل نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 68

(سؤال 1077) اگر مقلّد محققى پس از تحقيقات به اين نتيجه برسد كه دو يا چند مرجع در زمان واحد اعلم هستند و يا مرجعى را در يك سرى مسائل و مرجع ديگرى را در مسائل ديگر اعلم بداند چگونه بايد عمل كند؟

جواب: در صورت احراز تساوى مخيّر است؛ و در صورت احراز اعلميت يكى در بعضى مسائل و اعلميت ديگرى در مسائل ديگر، تبعيض در تقليد جايز بلكه لازم است.

(سؤال 1078) آيا كسانى كه خود اهل نظر و استنباط نيستند مى توانند از ظهور آيات و روايات استفاده كرده، حكم شرعى را به دست آورند؟

جواب: هر كس قوۀ استنباط نداشته باشد نمى تواند به ظواهر آيات و روايات عمل كند، بلكه بايد تقليد نموده و يا طبق احتياط عمل كند؛ بلى اگر در موردى يقين به حكم واقعى داشته باشد، يقين او حجت است و تا زمانى كه يقين او باقى است بايد طبق يقين خود عمل نمايد؛ ولى به دست آوردن يقين در مسائل اختلافى براى غير مجتهد نادر است.

(سؤال 1079) بعضى از مراجع فعلى تفكيك در تقليد در متلازمين مانند: نماز و

روزه را جايز نمى دانند؛ مثلا جايز نمى دانند كه در مسألۀ نماز نسبت به «مقدمۀ شغل» از مجتهدى كه آن را موجب كثرت سفر نمى داند تقليد نمايد و نماز را شكسته بخواند، ولى نسبت به روزه اش از مجتهدى تقليد نمايد كه آن را موجب كثرت سفر مى داند و روزه بگيرد؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در مثال مذكور تفكيك در تقليد صحيح نيست.

(سؤال 1080) آيا در اصل مسألۀ «تقليد» هم بايد تقليد كرد؟ اگر جواب منفى است، چرا همۀ رساله ها مشتمل بر مسائل تقليد مى باشند؟

جواب: اصل مسألۀ تقليد يعنى «رجوع جاهل به عالم» فى الجمله وجدانى و قطعى است؛ و تقليد در قطعيّات كه معناى آن «رجوع عالم به عالم» است معنا ندارد. ولى جزئيات تقليد و مسائل گوناگون آن از مصاديق رجوع جاهل به عالم است و جاهل به آنها بايد از عالم تقليد كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 69

(سؤال 1081) مراد از «محتاط» در مقابل مقلّد و مجتهد، چه كسى است؟ آيا يك طلبۀ فاضل مى تواند موارد اختلاف فتاوا را به دست آورد و سپس به احتياط عمل كند؟

يا اين كه بايد «قريب الاجتهاد» باشد؟

جواب: موارد احتياط مختلف است؛ بعضى موارد آن را افراد بى سواد هم تشخيص مى دهند تا چه رسد به يك طلبۀ فاضل؛ مثلا نكشيدن سيگار را همه مى فهمند كه مطابق احتياط است. ولى بعضى موارد احتياط را ممكن است فقها هم نتوانند به آسانى تشخيص دهند تا چه رسد به افراد قريب الاجتهاد. و محتاطى كه در مقابل مجتهد و مقلد است، كسى است كه در مواردى مى داند اگر چنين عمل كند مخالفت با حكم واقعى نكرده است، كه در اين موارد

عمل به احتياط جايز است و اجتهاد و يا تقليد كردن واجب نيست؛ و در غير اين موارد، اجتهاد يا تقليد واجب است.

(سؤال 1082) مرجع تقليد در مسأله اى «احتياط واجب» كرده و بر طبق قاعده مى توان در اين گونه مسائل به «فالأعلم» «1» مراجعه نمود؛ آيا مى توان در پاره اى از مسائل به يكى و در مسائل ديگر به فرد ديگرى مراجعه كرد؟ البته در صورتى كه فالأعلم مشخص باشد.

جواب: در فرض سؤال در هر موردى كه نخواهد به احتياط عمل كند، بايد به فالأعلم رجوع نمايد و رجوع به غير او جايز نيست؛ بلى اگر فالأعلم نيز در آن مسأله فتوا نداده و احتياط كرده باشد، مى تواند به كسى كه بعد از او اعلم از ديگران است رجوع نمايد.

(سؤال 1083) در فرض سؤال فوق اگر «فالأعلم» مشخص نباشد تكليف چيست؟

جواب: اگر فالأعلم بين دو نفر يا بيشتر مردّد باشد، در صورت عدم اختلاف آنها در اين مسأله رجوع به هر يك از آنان جايز است، و در صورت اختلاف آنها بايد احتياط كند تا فالأعلم مشخص شود.

(سؤال 1084) در صورت فوق الذكر اگر زمان حيات مجتهد اعلم، مجتهد فالأعلم از دنيا برود، آيا مى توان در احتياطات به او رجوع نمود؟

______________________________

(1)- «فالأعلم» به مجتهدى گفته مى شود كه از نظر علم و قدرت استنباط در رتبۀ بعد از مجتهد اعلم قرار دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 70

جواب:: رجوع به او صحيح نيست؛ بلكه بايد يا به احتياط عمل كند و يا به فالأعلم در بين زنده ها رجوع نمايد؛ بلى اگر قبل از فوت به او رجوع كرده باشد، بقاى بر تقليد او مانعى ندارد.

(سؤال 1085) اين

جانب مقلّد حضرت امام خمينى (ره) بوده ام، آيا مى توانم به تقليد ايشان باقى باشم؟ و بر فرض نتوانستن مى خواهم از حضرتعالى تقليد كنم ولى با توجه به اين كه به نظر حضرتعالى نماز جمعه واجب است و من نمى توانم شركت كنم چه كنم؟

و آيا با بودن مجتهد اعلم از غير اعلم مى توان تقليد نمود؟

جواب: باقى ماندن بر تقليد حضرت امام خمينى (ره) در مسائلى كه عمل كرده ايد يا اين كه براى عمل ياد گرفته و فراموش نكرده ايد مانعى ندارد. و بنابر احتياط واجب شركت در نماز جمعه لازم است، مگر براى كسى كه عذر موجه داشته باشد؛ و چون شركت در نماز جمعه مبنى بر احتياط است در صورتى كه به فتواى مرجع تقليد سابق عمل كرده باشيد مى توانيد بر تقليد خود باقى بوده و يا اين كه به مرجع تقليد زنده با رعايت «الأعلم فالأعلم» رجوع نماييد. و در مورد قسمت سوم سؤال با وجود مجتهد اعلم نمى توان از غير اعلم تقليد نمود؛ مگر آن كه به فتواى مجتهد اعلم دسترسى نباشد.

(سؤال 1086) راه تشخيص «فالأعلم» چيست؟

جواب: همان راه هايى كه در توضيح المسائل براى تشخيص «اعلم» بيان شده دربارۀ تشخيص «فالأعلم» نيز جارى است.

(سؤال 1087) بنده مقلّد شما مى باشم و قبلا هم مقلّد كسى نبوده ام، آيا مى توانم نسبت به نماز جمعه به مرجع ديگرى رجوع كنم و در بقيۀ مسائل از شما تقليد نمايم؟

جواب: نظر به اين كه وجوب تعيينى نماز جمعه مبنى بر احتياط است، رجوع به مرجع تقليد ديگر با رعايت «الأعلم فالأعلم» مانعى ندارد.

(سؤال 1088) كسى كه بعد از فوت مرجعى به مرجع بعدى رجوع كرده، آيا بعد از فوت او

مى تواند در بعضى مسائل كه عمل كرده به فتواى مرجع سابق عمل نمايد؟

جواب: بقاى بر فتواى مرجع قبلى كه فوت كرده در هر مسأله اى كه عمل كرده و يا به قصد عمل ياد گرفته و فراموش نكرده، در صورتى كه در آن مسأله به مرجع بعدى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 71

رجوع نكرده باشد مانعى ندارد؛ بلكه اگر مرجع قبلى را اعلم بداند بنابر احتياط واجب بايد باقى بماند. و در غير اين فرض باقى ماندن جايز نيست.

(سؤال 1089) با توجه به اين كه حضرت امام خمينى (ره) جايز مى دانستند كه فردى در مسائل سياسى- اجتماعى مقلّد يك مجتهد و در مسائل غير اجتماعى مقلّد مجتهدى ديگر باشد، آيا جايز است كه در مسائل غير سياسى نيز از دو مجتهد تقليد نمود؟ مثلا در باب عبادات از يك مجتهد و در باب معاملات از مجتهد ديگر تقليد كرد؟

جواب: تبعيض در تقليد در صورت تساوى دو مرجع تقليد يا بيشتر مانعى ندارد؛ ولى در صورت اعلم بودن يكى از آنها در مسائلى كه با هم اختلاف نظر دارند، تقليد اعلم متعيّن است. و اگر مرجعى در بعضى ابواب فقه و مرجع ديگرى در بعضى از ابواب ديگر فقه اعلم باشد، بايد در هر باب از مرجع اعلم تقليد نمود.

(سؤال 1090) اگر انسان در اعلم بودن دو مجتهد شك كند، آيا سيّد بودن يكى از آنها باعث اولويّت او مى باشد؟

جواب: در صورت احراز تساوى به منظور تجليل از مقام سيادت مانعى ندارد؛ ولى در صورت علم اجمالى به اعلم بودن يكى از آنها، سيادت موجب تعيّن تقليد از او نيست.

(سؤال 1091) آيا آشنايى با مسائل روز

جامعه و امور سياسى و اجتماعى براى مرجع تقليد لازم است؟

جواب: هر مقدار كه استنباط احكام توقف بر آگاهى به مسائل روز دارد، همان مقدار آگاهى لازم است؛ و فتواى به هر حكمى منوط به معرفت داشتن به مسائلى است كه در افتاى به آن حكم لازم است.

(سؤال 1092) چنانچه انسان يقين كند عملى كه انجام مى دهد مطابق با فتواى يكى از مراجع محترمى است كه جايز التقليد مى باشند كفايت مى كند؟ يا اين كه حتما بايد فرد خاصى را به عنوان مرجع تقليد خود معيّن نمايد؟

جواب: اگر عمل او مطابق با احتياط باشد كفايت مى كند؛ و همچنين اگر اعلم بين آنهاست و عمل بر حسب فتواى همۀ آنها صحيح باشد كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 72

(سؤال 1093) اگر در مسأله اى مثل سپرده هاى بانكى كه شبهۀ ربا دارد، كسى يقين يا اطمينان پيدا كند كه مرجع تقليدش كه فتوا به جواز و حلال بودن داده خطا كرده است و مطمئن شود كه لسان ادلّه نفى اينگونه سيستم اقتصادى است، آيا بازهم فتواى او برايش حجت است؟ و در صورت عدول به مرجعى كه اينگونه معاملات را حرام مى داند، تكليف پولهايى كه قبلا گرفته چيست؟

جواب: اگر يقين يا اطمينان به اشتباه مرجع تقليدش داشته باشد، در آن مسأله نمى تواند از او تقليد كند؛ و اگر اطمينان به اشتباه او نداشته باشد، فتواى او برايش حجت است. و در صورت يقين يا اطمينان به اشتباه يا تقليد از كسى كه آن را جايز نمى داند، در صورت امكان بايد به صاحب مال برگرداند؛ و در صورت عدم امكان مجاز است آن را به افراد نيازمند صدقه بدهد.

(سؤال

1094) اگر انسان در مورد يا مواردى دسترسى به حكم و فتواى مجتهدى كه از او تقليد مى كند نداشته باشد، آيا مى تواند تا زمانى كه از حكم مجتهد خود آگاه مى شود به فتاوا و احكامى كه توسط مجتهدين ديگر صادر شده عمل كند يا خير؟ و اگر آن مجتهدين نيز در قيد حيات نباشند تكليف چيست؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 72

جواب: در فرض سؤال اگر امكان دارد، طبق احتياط عمل كند؛ و اگر امكان ندارد از مرجع تقليد زندۀ ديگر كه واجد شرايط است تقليد نمايد.

(سؤال 1095) كسى كه مقلّد يكى از مراجع مرحوم بوده و اكنون مقلّد حضرتعالى شده وجوهات خود را چگونه بايد به مصرف برساند؟

جواب: بايد طبق نظر مرجع تقليد فعلى به مصرف برساند.

(سؤال 1096) آيا فقيه مى تواند در بعضى موارد- مثل مال مجهول المالك و يا مصرف سهمين- به مقلدين خود به طور كلى اجازه دهد؟

جواب: بستگى به نظر خودش دارد.

(سؤال 1097) چرا مراجع تقليد در بعضى از مسائل با هم اختلاف نظر دارند؟

آيا نمى توان اين اختلاف را به حد اقل رساند؟

جواب: اجمالا مسائل فقهى گرچه كليات آن روشن و واضح است، ولى جزئيات

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 73

آن دقيق تر و گسترده تر از علوم ديگر مانند پزشكى است؛ بلكه در علوم تخصصى ديگر مانند پزشكى نيز بسا عده اى از پزشكان با تشكيل هيأتى در برخى از مسائل نظريۀ خودشان را قاطعانه اظهار مى كنند و در همان زمان يا زمان بعد، عدّۀ ديگرى و گاهى خود آنها آن نظريه را تخطئه كرده و بر خلاف

آن اظهار نظر مى كنند.

(سؤال 1098) آيا منظور از جملۀ «اشكال دارد» همان مضمون «احتياط واجب» است؟

جواب: جمله هاى «اشكال دارد»، «مشكل است»، «محلّ اشكال است» و «محلّ تأمل است»، حكم «احتياط واجب» را دارد كه مقلّد بايد يا طبق احتياط عمل كند و يا به مرجع تقليد ديگر با رعايت «الأعلم فالأعلم» رجوع نمايد.

(سؤال 1099) در رساله ها گاهى گفته مى شود: «فلان عمل مستحب است» و گاهى گفته مى شود: «احتياط مستحب آن است ...» فرق اين دو تعبير را بيان فرماييد؟

جواب: در مواردى كه استحباب ثابت باشد، بدون كلمۀ احتياط گفته مى شود:

«مستحب است»؛ و در مواردى كه وجوب محتمل باشد ولى رعايت آن احتمال لازم نيست، تعبير به «احتياط مستحب» مى شود كه اگر انسان به اميد ثواب آن عمل را انجام دهد ثواب مى برد.

(سؤال 1100) آيا تبعيض در تقليد جايز است؟

جواب: اگر در مسائلى كه مرجع اعلم است تقليد كنند اشكال ندارد. و اصولا چون مسائل فقهى گسترده شده و معمولا يك مرجع نمى تواند در تمام ابواب فقه اعلم باشد، قهرا در تقليد از اعلم راهى جز تبعيض در تقليد وجود ندارد.

(سؤال 1101) آيا حرمت يا حليت موارد اختلافى بين فقها را مى توان خلاف شرع دانست، و يا تنها موارد اتفاقى حكم شرع تلقى مى شود؟

جواب: در تمام موارد حكم شرع در واقع يكى بيش نيست، منتهى الامر اجتهاد فقها گاهى مطابق با واقع است و گاهى نيست. و در مواردى كه اختلاف نظر بين فقها وجود دارد، نظر مجتهد اعلم جامع الشرائط حجت مى باشد؛ و در موارد مخالف واقع مكلّف معذور است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 74

(سؤال 1102) در احكام اجتماعى و قضايى آيا نگاه پسين،

يعنى توجه به آثار آنها در اجتماع مى تواند ملاك صحت و سقم آنها در جوامع و زمانهاى مختلف باشد؟

جواب: احكام شرع ناشى از مصالح و مفاسد واقعى مى باشد. منتهى الامر عقل و كاوش بشرى به بعضى از مصالح و مفاسد احكام مى تواند پى ببرد، نظير اكثر احكام اجتماعى و غير عبادى، و به بعضى نمى تواند پى ببرد نظير بسيارى از خصوصيات عبادات و نيز بعضى از امور غير عبادى.

در آن بخشى كه انسان مى تواند به مصالح احكام پى ببرد، چنانچه اهل نظر و مطلع بر موازين و قواعد دينى باشد و يقين به ملاك واقعى حكمى نمايد، يقين او مى تواند براى صحت و سقم آن حكم ملاك باشد. و در اين فرض چنانچه مصالح مورد نظر مترتب بر عمل به احكام مربوطه نشود، كشف مى شود كه در عمل به احكام نقصى وجود داشته است نه در خود احكام.

(سؤال 1103) در موقع تحقيق دربارۀ اعلم، وظيفه احتياط است يا تخيير بين اطراف؟

جواب: اگر تشخيص اعلم بزودى ميسّر باشد وظيفه احتياط است؛ ولى اگر بزودى ميسّر نباشد از مظنون الاعلميّه بايد تقليد بكنند؛ و اگر مظنون هم نباشد تقليد از هر يك از محتمل الاعلميّه ها اشكال ندارد هر چند عمل به احتياط بهتر است.

(سؤال 1104) مستدعى است مسائل ذيل را جواب فرماييد:

1- با توجه به پيچيده و گسترده شدن مسائل فقهى در زمان حاضر و اين كه معناى اعلميت مرجع تقليد امكان بيشتر فهم او نسبت به حكم شرعى است، و با توجه به اين كه نظر شورايى متشكل از فقها و مجتهدين طراز اول هر زمان به واقع و حقيقت نزديكتر است تا نظر يك نفر

هر چند اعلم باشد، با اين حال آيا تقليد از چنين شورايى كه مسائل فقهى را كاملا تبادل نظر مى كنند جايز است يا نه؟

2- و آيا آيۀ شريفۀ: وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ «1» شامل موضوع افتاء مى باشد؟

3- مبناى حضرتعالى در بحث تقليد كتاب «ولاية الفقيه» سيرۀ عقلاست كه در

______________________________

(1)- سورۀ شورى (42): آيۀ 38.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 75

هر امرى به متخصص آن رجوع مى كنند و شارع مقدس اين سيره را امضا فرموده است، و فرموده ايد: «عقلا در كارهايشان تعبّد نيست، بلكه ملاك حصول اطمينان مى باشد.» با اين مبنا اگر مقلّدى كه اهل فضل و تحقيق است ولى هنوز به حدّ اجتهاد نرسيده است به خاطر تحقيق در اطراف يك موضوع فقهى نتوانست به فتواى مرجع خود مطمئن شود كه واقعا حكم خداوند است تكليفش چيست؟

جواب: 1- اگر سطح علمى و فقهى اعضاى شورا به هم نزديك باشد و مجتهد اعلمى در خارج آن نباشد كه در سطح بسيار بالايى باشد، تقليد از شوراى ذكر شده اگر آزاد و مستقل باشد اشكال ندارد؛ مگر اين كه تعارض نظر شورا با نظر فرد اعلم موجب سلب اطمينان نسبت به موافقت نظر اعلم با واقع گردد، كه در اين فرض در صورت تساوى و عدم ترجيح، مقلّد بين عمل به نظر هر كدام مخيّر است.

2- ظاهرا آيۀ شريفه شامل افتاء نيز مى شود، زيرا افتاء از شئون والى امر واجد شرايط است. و مقصود از «امر» در قرآن و روايات در اين گونه موارد همان امور عمومى و اجتماعى است.

3- مبناى تقليد به نظر اين جانب همان است كه در سؤال آمده است؛ ولى اين كه هر

كس چند كلمه اى خواند يا شنيد بتواند در فتاواى مجتهد قطعى و اعلم تشكيك بكند صحيح نيست. بلى فرض سؤال در مورد كسى است كه واقعا به قواعد فقهى و مبانى فتواى مجتهد آشنا و نيز اهل تشخيص باشد؛ و وظيفۀ چنين كسى در فرض ذكر شده مراجعه به فتواى مجتهد ديگرى است كه به فتواى او اطمينان پيدا كرده باشد، يا عمل به احتياط نمايد.

(سؤال 1105) آيا وكيلى كه از مراجع تقليد نمايندگى دارد مى تواند سهم سادات را به فقير غير سيّد بدهد يا خير؟

جواب: تابع نحوۀ وكالت است.

(سؤال 1106) حدود اجتهاد سياسى چيست؟

جواب: تعبير به «اجتهاد سياسى» متعارف و معمول نيست؛ ولى يك فقيه و مرجع دينى بايد از حوادث و مشكلات سياسى، اقتصادى و فرهنگى زمان خود در حدّ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 76

قدرت اطلاع داشته باشد تا بتواند احكام كلّى آنها را- در مسائلى كه مرتبط با آنها مى باشد- متناسب با زمان از قرآن و سنّت استنباط نموده و حق را از باطل جدا نمايد.

در اصول كافى از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمودند: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس.» «1» (كسى كه به زمان خود آگاه باشد، حوادث زمان او را غافلگير نمى كند.)

و خلاصۀ كلام اين كه بدون شناخت مسائل و امور سياسى هر زمان، نمى توان در مسائل مربوط به آنها اظهار نظر فقهى كرد؛ زيرا اظهار نظر در هر موضوعى بدون شناخت موضوع و حدود آن صحيح نيست.

(سؤال 1107) يكى از مسائل مهم مربوط به زنان طلبه، «مرجعيت زنان» است و اين كه آيا زنان مجتهد مى توانند براى ديگر زنان يا عموم زنان و مردان مرجع

تقليد باشند؟

در صورت امكان به اين پرسش پاسخ فرماييد.

جواب: تفصيل در نامه نمى گنجد، ولى به طور اجمال: با جدا كردن مسألۀ افتاء و تقليد از دو منصب ولايت و قضاوت و توجه به خصوص مسألۀ افتاء و تقليد، اگر دليل بر جواز تقليد از مجتهد، اخبار مأثوره از ائمه (ع) باشد ممكن است ادّعا شود اخبار مأثوره از مجتهد زن منصرف است و شك در حجّيت ملازم با عدم حجّيت است. ولى ظاهرا عمده دليل بر مسألۀ تقليد بناء و سيرۀ عقلاى جهان است بر مراجعۀ جاهل در هر رشته و فنّ به متخصّص و اهل خبرۀ آن فنّ؛ همان گونه كه در علم پزشكى و ساير علوم و صنايع تخصّصى انجام مى شود، بدين گونه كه جاهل به متخصّص و كارشناس مراجعه مى كند با وثوق و اطمينان به تشخيص او عمل مى كند. بر اين اساس نزد عقلاى جهان مرد و زن تفاوت ندارند؛ زيرا ملاك، تخصّص و اعلميت اوست در آن رشته.

(سؤال 1108) اگر بپذيريم كه جميع مجتهدين جامع الشرائط افرادى عالم و پاك هستند و استنباطهاى خود از احكام دين را بر اساس يك عمر مطالعه و تحقيق و نه بر اساس هواى نفس در قالب فتاواى خود ارائه مى كنند و على القاعده هيچ حكمى از مراجع تقليد نبايد بر خلاف اسلام باشد كه بدين ترتيب مقلدين دو مرجعى كه نسبت به يك موضوع

______________________________

(1)- كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 27.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 77

نظر متفاوتى دارند با اجراى دو حكم متفاوت هيچ گناهى مرتكب نمى شوند، آيا در امر تقليد مى توان با مقايسه ميان فتاواى مختلف نسبت به يك موضوع آن فتوايى را

كه به سهولت اسلامى نزديك تر و همچنين هماهنگ تر با شرايط زندگى فرد در محيط خاص خود است انتخاب و بر اساس آن عمل نمود؟

جواب: فتواى مجتهدين بر اساس استنباط از كتاب و سنّت و اجماع فقهاى اعصار و حكم عقل است؛ و هر چند هر مجتهدى در هر مسأله اى دقت خويش را اعمال مى كند ولى ممكن است خطا كند كه در اين صورت به واقع نرسيده است ولى نزد خدا معذور است، مانند دو پزشك متخصّص كه ممكن است با همۀ دقتى كه اعمال مى كنند نظرشان در يك مورد متفاوت باشد و طبعا يكى از آنها قطعا اشتباه و خطاست.

در موارد اختلاف در يك مسأله بناى عقلا بر پيروى از اعلم و متخصص تر آنها است.

اگر دو مجتهد در علم و دانش مساوى باشند شما مى توانيد برخى از مسائل را از يك كدام و برخى را از ديگرى تقليد نماييد، ولى اگر يكى از اين دو اعلم و داناتر باشد در مسائل اختلافى بايد از اعلم تقليد كرد. ضمنا دو فرعى كه با هم متلازم باشند تفكيك در تقليد نسبت به آنها جايز نيست. از باب مثال نماز و روزۀ مسافر در حكم متلازمند. اگر در موردى يك مجتهد فتوا به تمام مى دهد و مجتهد ديگر فتوا به قصر، جايز نيست نماز را به فتواى يكى و روزه را به فتواى ديگرى عمل نمود. و اگر از باب تصادف شما نسبت به فتواى مجتهدى وثوق به خطاى او پيدا كرديد در اين صورت تقليد از او در اين مسأله جايز نيست، و طبعا بجا است احتياط كنيد و يا از ديگرى تقليد نماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 78

مسائل طهارت و نجاست

(سؤال 1109) آب قليلى كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن روى چيز نجس مى ريزند و از آن جدا مى شود، آيا پاك است يا نجس؟

جواب: اگر از جايى كه هنوز پاك نشده ترشح كند، بايد اجتناب شود.

(سؤال 1110) آيا به واسطۀ راه رفتن روى موزاييك يا سيمان، كف كفش پاك مى شود؟

جواب: ظاهرا پاك مى شود.

(سؤال 1111) آيا راه پاك نمودن فرش و موكت فقط شستن با آب است؟

جواب: بعد از زايل شدن عين نجاست اگر به قدرى آب بريزند كه به تمام جاهاى نجس شده برسد، به نحوى كه صدق شستن كند و آب آن را با چيزى مثل پارچه اى بگيرند و احتياطا دوباره آب بريزند و آب آن را با پارچۀ پاك بگيرند پاك مى شود و اگر بعد از زوال عين نجاست آب شلنگ متصل به كر بر همۀ آن محل مسلّط شود نيز پاك مى گردد.

(سؤال 1112) در توضيح المسائل نوشته ايد: «كسى كه وكيل شده لباس انسان را آب بكشد و متهم نباشد، اگر بگويد آب كشيدم آن لباس پاك است.» مراد از متهم نبودن چيست؟ و آيا قول صاحبان لباسشويى هاى عمومى هم مورد قبول است؟

جواب: منظور اين است كه مشهور به بى مبالاتى و دروغگويى نباشد. و قول صاحبان لباسشويى هاى عمومى هم اگر متهم نباشند مورد قبول است.

(سؤال 1113) هنگام غسل دادن ميّت با آب سدر و كافور، قطراتى از آب غسل به اطراف ترشح مى كند؛ آيا اين قطره ها پاك است؟

جواب: نجس است؛ و پاك شدن جايى كه قطره اى اصابت كرده بعد از تمام شدن غسل با آب خالص به حكم تبعيت معلوم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 79

(سؤال 1114) در رابطه با ظروف و لباسشويى هاى عمومى در هتلها و جاهاى ديگر با توجه به اين كه در هر منطقه و محلّه افرادى هستند كه طهارت اسلامى را رعايت نمى كنند، آيا لباسها و ظروفى كه در اين لباسشويى ها و ظرف شويى ها شسته مى شوند پاك هستند يا خير؟

جواب: اگر مسلمانى كه تطهير آن را به عهده گرفته بگويد تطهير كرده ام، در صورت احتمال صدق، قول او پذيرفته مى شود.

(سؤال 1115) دندان پر شده اگر نجس شود، آيا حكم باطن را دارد كه با زوال عين نجاست پاك مى شود يا حكم دندان مصنوعى را دارد كه بايد تطهير شود؟

جواب: احتياط در تطهير آن است.

(سؤال 1116) «ژلاتين» ماده اى است كه پس از تأثير اسيد و برخى مواد شيميايى از استخوان و پوست گاو و خوك استخراج مى گردد و در صنايع غذايى، دارويى، فيلم سازى و غيره به كار مى رود، حال سؤال اين است كه:

1- آيا مى توان آن را نوعى استحاله دانست؟

2- با توجه به اين كه فعلا اين ماده از كشورهاى خارجى و عمدتا غربى تأمين مى شود، آيا مصرف آن جايز است؟

جواب: 1- در صورت شك در استحاله، محكوم به عدم استحاله مى باشد.

2- هر كس شك داشته باشد كه مورد مصرف، داراى مواد مذكور هست يا خير، براى او اشكال ندارد؛ و هر كس يقين داشته باشد با فرض شك در استحاله نمى تواند مصرف كند.

(سؤال 1117) مقصود از «استحاله» كه يكى از مطهّرات است، استحالۀ طبيعى است يا شامل استحالۀ شيميايى با دستگاه هاى جديد نيز مى شود؟ بنابراين اگر مواد نجس مانند شراب يا استخوان و پوست و گوشت نجس استحالۀ شيميايى شود به نحوى كه بكلّى عنوان و اسم

آن تغيير نمايد، آيا پاك و خوردن آن جايز است يا نه؟

جواب: «استحاله» تغيير ماهيت است، اگر چه به وسيلۀ عمليات شيميايى باشد؛ ولى مجرد تغيير آثار، استحاله نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 80

(سؤال 1118) آيا الكل صنعتى كه در ادكلن و عطر و بعضى از رنگها و داروها و امثال آن به كار مى رود پاك است؟

جواب: اگر كسى بداند كه مست كننده است يا از مايعى كه ذاتا مست كننده است گرفته شده يا اين كه متنجس شده است بايد اجتناب نمايد؛ و هر كس شك داشته باشد، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1119) ملاك الكلهاى مصنوعى كه پاك است چه مى باشد؟ آيا ملاك اين است كه از عنصر جامد گرفته شده باشد؟ و اگر از تركيب دو عنصر كه يكى جامد و ديگرى مايع است و هر كدام به تنهايى مست كننده نيست الكلى به دست آيد پاك خواهد بود؟

جواب: اگر خودش مست كننده نباشد و از مايعى كه ذاتا مست كننده است گرفته نشده باشد و يا متنجس نشده باشد پاك است؛ و در صورت شك نيز محكوم به طهارت است.

(سؤال 1120) اگر از نفت كه عنصر روان و مايع است الكل به دست آيد پاك است يا نه؟

جواب: اگر مست كننده نباشد پاك است.

(سؤال 1121) آيا الكلى كه جهت ضد عفونى بعد از تزريقات به كار برده مى شود نجس است؟

جواب: اگر معلوم نباشد كه از چيز مست كننده و روان درست شده و معلوم نباشد كه به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس شده است، محكوم به طهارت مى باشد؛ و اگر يكى از آن دو فرض معلوم باشد، محكوم به نجاست است.

(سؤال 1122) اگر شراب سركه شد- چه به

خودى خود و يا با تحول شيميايى و مصنوعى- ولى همچنان مقدار ناچيزى مثلا پنج درصد اثر مست كنندگى در آن باقى باشد، آيا پاك و نوشيدن آن جايز مى باشد؟

جواب: اگر مست كننده است از آن اجتناب شود.

(سؤال 1123) دربارۀ نجاست اهل كتاب در رسالۀ حضرتعالى آمده است كه چنانچه آنان از شراب و خوك اجتناب كنند نجس نمى باشند؛ منظور از اجتناب چيست؟ آنها كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 81

شراب و خوك را مباح مى دانند. آيا منظور آن است كه در جايى كه شراب و گوشت خوك مصرف مى شود و ظن به نجاست هست، بايد از آنان اجتناب شود، يا اين كه مراد چيز ديگرى است؟

جواب: بيان شراب و گوشت خوك از باب مثال است، و منظور اين است كه اگر آنها به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس نشده باشند ذاتا نجس نيستند؛ و اگر به واسطۀ ملاقات با نجاست نجس شده باشند با تطهير پاك مى شوند.

(سؤال 1124) پدر و مادرى كه هر دو كافرند ولى بچه اى پنج ساله دارند كه به مهد كودك مسلمانان مى رود و چون تحت تربيت مسلمانهاست در سن پنج سالگى وضو و نماز را ياد گرفته و گاهى اوقات نماز مى خواند، آيا مى توان با بچه معاملۀ پاكى كرد و او را در حكم مسلمان دانست؟

جواب: بچۀ غير مميّز تابع پدر و مادر است؛ و چون طهارت اهل كتاب- در صورتى كه به واسطۀ ملاقات با شراب و گوشت خوك و نجاسات ديگر نجس نشده باشند- بعيد نيست، لذا در صورت اهل كتاب بودن پدر و مادر، طفل نيز محكوم به طهارت است؛ و اگر به چيزى مانند شراب نجس شده باشد

با تطهير پاك مى شود.

(سؤال 1125) آب حوضى كه كر است اگر به لب حوض بپاشد كه نجس است و سپس به انسان بپاشد آيا پاك است يا نه؟

جواب: اگر متصل به كر باشد پاك است؛ ولى آبى كه از آب كر جدا شده باشد و به نجس يا متنجّس مى رسد نجس مى شود و به هر جايى هم بپاشد نجس مى شود.

(سؤال 1126) در آب كشيدن بدن و لباس مورد اعتراض واقع مى شوم وظيفه ام چيست؟

جواب: بايد با اين حالت مبارزه كنيد، وگرنه روز به روز تشديد مى شود و ممكن است به جاى خطرناك يعنى وسواس برسد.

(سؤال 1127) اگر سوسك- زنده باشد يا مرده- در غذاى جامد يا مايع ديده شد حكم آن چيست؟

جواب: مردۀ سوسك نجس نيست، بنابراين در صورتى كه در مايع افتاده باشد حكم نجاست بر مايع مترتب نيست؛ ولى از نظر بهداشتى كاملا احتياط بجا است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 82

(سؤال 1128) فاضلاب هايى كه مسلّم النجاسة هستند بعد از اين كه توسط كارخانۀ كود شيميايى تصفيه مى شوند و در كانال هاى كشاورزى صاف و زلال مى شوند، آيا پاك هستند يا نجس؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1129) اگر كف پا يا كفش انسان نجس باشد، آيا با راه رفتن روى برف يا زمين مرطوب پاك مى شود يا خير؟

جواب: برف و زمين مرطوب پاك كننده نجاست كف پا و كفش نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 83

مسائل مربوط به ميّت

(سؤال 1130) با توجه به جدا بودن كار مغز و قلب، آيا از بين رفتن امواج مغزى و كار آن دليل بر مرگ است يا ملاك از بين رفتن امواج قلب و كار آن است؟ و چه زمانى احكام ميّت مانند

ارث، وصيّت و عدّۀ وفات جارى مى شود؟

جواب: تا زمانى كه يقين به خروج روح از تمام اعضاى بدن پيدا نشده، احكام ميّت بر او جارى نمى شود؛ مگر غسل مسّ ميّت كه علاوه بر مرگ، بر سرد شدن تمام اعضاى ميّت توقف دارد.

(سؤال 1131) در صورتى كه ضرورت داشته باشد علت مرگ يك شخص- به طور مثال براى تشخيص قاتل او- مشخص شود، آيا مجازيم جسد وى را در پزشكى قانونى تشريح نماييم؟ و اگر دفن شده، آيا مجاز به نبش قبر و بررسى جسد مى باشيم؟

جواب: اگر حاكم شرع جامع الشرائط از جهت اهميّت موضوع، لزوم تشريح را احراز كند و دستور تشريح بدهد اشكال ندارد؛ و در غير اين فرض جايز نيست و ديه هم دارد. و ديۀ آن- چه مرد باشد يا زن- ديۀ جنين كاملى است كه روح در آن دميده نشده باشد؛ پس اگر جنازه را سر ببرند يا كارى انجام دهند كه اگر زنده بود موجب قتل او مى شد بايد يك دهم ديۀ كامله را بپردازند؛ و ديۀ بريدن اعضاى او به نسبت ديۀ خود اوست. و بايد ديه را براى خود ميّت در وجوه خيريه مصرف كنند.

(سؤال 1132) ميّتى كه وصيت نكرده مرا در كجا دفن كنيد، آيا ورثۀ او مى توانند قبر را شكافته و جسد او را به مشهد مقدس ببرند؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 1133) آيا مى شود ميّت را- به گونۀ مصريان قديم- در ديوار دفن كرد، در صورتى كه موجب هتك ميّت نشود؟

جواب: مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 84

(سؤال 1134) آيا در نماز ميّت كه به جماعت مى خوانند، عدالت امام شرط است؟

جواب: بلى شرط است.

(سؤال 1135) اگر

مولود دوقلو به گونه اى به هم چسبيده باشند كه بعد از مرگ و هنگام دفن ممكن نباشد هر دو را رو به قبله نمود تكليف چيست؟

جواب: اگر رو به قبله دفن كردن هر دو ممكن نباشد، بايد به گونه اى دفن كنند كه يكى از آنها رو به قبله باشد.

(سؤال 1136) در موردى كه ميّت را نمى توان غسل داد مگر به نحو جبيره اى، آيا بايد غسل جبيره اى داد يا غسل ساقط است و بايد تيمم داد؟ از بعضى مراجع سقوط غسل نقل مى شود.

جواب: احوط جمع بين غسل جبيره و تيمم است.

(سؤال 1137) اگر پس از دفن ميّت نسبت به لكّۀ مشكوكى كه روى كفن مشاهده شده، شك و ترديد باشد كه خون بود يا خونابه يا زردابۀ خون، وظيفه چيست؟ اگر چند روز بعد از دفن باشد چطور؟ و اگر به همان حال ترديد باقى باشد تا احتمال تلاشى بدن برود تكليف چيست؟

جواب: مشكوك النّجاسة محكوم به طهارت است مگر اين كه مسبوق به نجاست باشد، كه در اين صورت تا وقت باقى است و نبش قبر توهين به ميّت نباشد بايد نبش قبر شود و كفن را تطهير نمايند.

(سؤال 1138) در فرض سؤال قبل اگر يكى ديگر از فرزندان ميّت يقين داشته باشد كه خون بوده و از زخم بدن ميّت ترشح بر كفن كرده، در فروض فوق الذكر وظيفۀ او چيست؟ وظيفۀ ديگر فرزندان چه؟

جواب: هر كس يقين داشته باشد بايد به وظيفه عمل نمايد.

(سؤال 1139) در مورد احكام دفن و كفن و نماز و وصيت، ملاك عمل فتواى مرجع تقليد ميّت است يا مرجع تقليد وصىّ؟

جواب: ملاك فتواى مرجع تقليد وصىّ و ولىّ

ميّت است، مگر اين كه ميّت وصيّت كرده باشد كه طبق فتواى خاصى عمل نمايند كه در اين صورت بايد به وصيّت عمل نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 85

(سؤال 1140) اگر در قبرى هنوز استخوانهاى ميّت ديده مى شود، آيا جايز است ميّت ديگرى را در آن دفن نمود؟

جواب: اگر قبر ملك ميّت اول بوده دفن نمودن ميّت ديگر در آن جايز نيست؛ ولى اگر مقبرۀ عمومى بوده كه ملك اشخاص نمى باشد، هر چند نبش قبر حرام بوده و لكن بعد از نبش قبر با اين كه هنوز استخوانهاى ميّت اول در قبر مى باشد، دفن كردن ميّت ديگر اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 86

مسائل غسل و وضو

(سؤال 1141) يكى از راه هاى جلوگيرى از آبستنى استفاده از ابزار درون رحمى است و اين ابزار در بعضى از بانوان موجب خونريزى مى شود؛ آيا اين خونريزى رگل (حيض) محسوب مى شود؟ و اگر بيش از مدت رگل طول بكشد، بقيۀ ايّام چه حكمى دارد؟ و آيا اصل اين عمل جايز است؟

جواب: اگر خون زخم نباشد، احكام حيض و استحاضه كه در رساله هاى عمليه مذكور است جارى مى باشد؛ و عمل مذكور در صورتى كه مستلزم عمل حرامى مانند نگاه يا لمس نامحرم و يا عقيم شدن نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1142) بانويى كه مدت ده تا بيست روز عادت ماهانه اش عقب افتاده و نمى داند كه حامله است، آيا مى تواند از طريق آمپولهاى مخصوص رگل (حيض) شود؟

جواب: اگر به منظور اسقاط حمل محتمل باشد حق ندارد؛ و اگر نياز به معالجه داشته باشد و معالجه متوقف بر آن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1143) بعضى از بانوان در سفر حج براى پيشگيرى از عادت

ماهانه قرص مى خورند، گاهى با خوردن قرص بازهم عادت مى شوند و به وسيلۀ آمپول از ادامۀ عادت جلوگيرى مى كنند؛ در اين صورت آيا حكم طهارت از حيض را پيدا مى كنند؟

و آيا مى توانند وارد مسجد الحرام شده و نماز طواف را به جا آورند؟

جواب: با فرض پاك شدن، حكم غير حائض را دارند.

(سؤال 1144) چنانچه زن و شوهر در اثر بازى و شوخى تحريك شوند، ولى چيزى از آنان خارج نشود- گرچه مرد احساس كند چيزى وارد مجرا شده- تكليف آنها چيست؟

جواب: ملاعبۀ زن و شوهر با يكديگر اشكال ندارد؛ و تا زمانى كه منى از آنان خارج نشده تكليفى ندارند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 87

(سؤال 1145) چنانچه در اثر بازى، مرد احساس كند چيزى وارد مجرا شده و براى اين كه بفهمد منى وارد مجرا شده است يا نه ادرار نمايد، تكليف او چيست؟

جواب: اگر نداند به همراه ادرار منى خارج شده يا نه و نشانه هاى خروج منى را كه در رسالۀ توضيح المسائل بيان شده احساس نكرده باشد، غسل واجب نيست.

(سؤال 1146) بعضى از بانوان بر اثر ملاعبه به حدّ انزال مى رسند و يقين مى كنند كه جنب شده اند ولى رطوبتى از آنها خارج نمى شود، تكليف آنها چيست؟ و آيا اصلا خروج رطوبت در بانوان شرط جنابت است؟

جواب: در صورتى كه منى خارج نشود با فرض عدم تحقق دخول، غسل واجب نمى شود.

(سؤال 1147) آيا وضو گرفتن و يا غسل جنابت قبل از رسيدن وقت نماز به قصد نماز درست است يا نه؟

جواب: ظاهرا درست است.

(سؤال 1148) دخترى بالغ مدت يك ماه روزۀ ماه رمضان و نيز نمازهاى واجب را انجام داده و پس از

يك ماه مادر دختر متوجه لكه هايى خون بر شلوار دختر مى شود كه پس از جستجو و تفحص دختر مى گويد كه اين خون قبل از ماه رمضان ديده شده، تكليف اين دختر چيست؟

جواب: اگر يقين كند كه خون استحاضۀ كثيره يا متوسطه بوده كه بايد غسل مى كرده و نكرده نمازهايش را بايد قضا كند؛ ولى روزه هايش اگر مقصّر در ندانستن مسأله نباشد قضا ندارد. همچنين است اگر يقين به حيض بودن پيدا كرد؛ جز اين كه قضاى نماز روزهايى كه يقينا حائض بوده است واجب نيست.

(سؤال 1149) شخصى متوجه وجوب غسل مسّ ميّت نبوده و بر او چنين غسلى واجب شده و انجام نداده است، در اين بين غسل مستحبى انجام داده و با آن نماز خوانده و روزه گرفته، آيا قضاى آنها لازم است؟

جواب: كافى بودن غسل مستحبى از آن محل اشكال است و بنابر احتياط واجب بايد به نيّت غسل مسّ ميّت غسل كند و نمازهايى كه بعد از مسّ ميّت خوانده قضا كند؛

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 88

بلى اگر بعد از مسّ ميّت غسل جنابت كرده باشد كافى است و نمازهايى كه بعد از غسل جنابت خوانده قضا ندارد؛ و در هر صورت روزه هايى كه گرفته قضا ندارد.

(سؤال 1150) اگر وقت نماز تنگ باشد و باران ببارد و جايى براى وضو نبوده و تمام بدن تر باشد تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال احتياط آن است كه بين وضو و تيمم جمع نمايد.

(سؤال 1151) كسى كه دو دست او از بازو و بالاى مرفق قطع شده، آيا حكم «فاقد الطهورين» «1» را دارد يا بايد به هر نحو ممكن وضو بگيرد؟

جواب: حكم فاقد

الطهورين را ندارد و در وضو بايد صورت خود را به هر كيفيتى كه مى تواند گرچه با فرو بردن در آب يا گرفتن زير شير آب بشويد؛ و بنابر احتياط بازوها را بشويد و با آنها مسح بكشد. و همچنين در تيمم بنابر احتياط بازوها را بر خاك و مانند آن بزند و بر پيشانى و پشت بازوها بكشد و به هر نحوى كه مى تواند نماز بخواند.

(سؤال 1152) در وضو شستن صورت و دستها در مرتبۀ اول واجب و در مرتبۀ دوم جايز است، اما مرتبۀ سوم كه حرام است آيا علاوه بر حرمت تكليفى، موجب بطلان وضو مى شود؟

جواب: در دست چپ، مستلزم مسح با آب خارج است كه در نتيجه وضو باطل مى شود؛ و در خصوص صورت و دست راست هم اگر به قصد وضو بشويد، از جهت بدعت و تشريع مواجه با اشكال مى شود.

(سؤال 1153) شستن بار سوم كه در وضو حرام است، آيا مبطل وضو هم هست؟ پس اگر دست راست را سه دفعه و دست چپ را دو دفعه بشويد كه در مسح اشكال پيدا نشود، وضو صحيح است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال، وضو از جهت تشريع «2» اشكال دارد.

______________________________

(1)- «فاقد الطهورين» كسى است كه براى وضو آب، و براى تيمم خاك و مانند آن را نداشته باشد.

(2)- «تشريع» يعنى چيزى را كه خارج از شرع است جزو شرع بداند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 89

(سؤال 1154) زير چروكهايى كه در صورت و يا روى پلك چشم به واسطۀ پيرى پديد آمده و يا زير غبغب كه زير چانۀ بعضى افراد مى باشد، آيا هنگام وضو و غسل لازم است شسته

شود يا نه؟

جواب: اگر چروكها و غبغب كم باشد به شكلى كه باز و بسته مى شود، عرفا حكم ظاهر بدن را دارد و بايد شسته شود؛ و اگر به طور كلى به صورت بسته در آمده، شستن ظاهر آن كافى است.

(سؤال 1155) اگر در هنگام مسح، پا در مكان ثابتى قرار نگيرد و مقدارى حركت كند ولى به صورتى نباشد كه كلا پا بيش از دست حركت نمايد، آيا وضو دچار مشكل مى گردد؟

جواب: حركت جزئى اشكال ندارد.

(سؤال 1156) مسح پاى راست را كشيدم و جوراب را پوشيدم در نتيجه رطوبت دستم كم شد، آيا براى مسح پاى چپ اشكالى دارد؟

جواب: اگر در كف دست شما رطوبت به مقدارى كه مسح با آن صحيح است باقى باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1157) در انجام غسل و وضو بيش از حدّ معمول محتاط شده ام.

جواب: اشكال دارد و ممكن است به حدّ وسواس برسد.

(سؤال 1158) شخصى بدنش طبيعتا چرب است، وقتى حمام مى رود و غسل مى كند احساس مى كند كه آب روى بدن او نمى ماند. البته با زدن صابون به بدن كمى رفع مى شود، ولى بعضى اوقات در اثر كمى وقت يا سردى آب (كه صابون زدن فايده ندارد) با همان حال غسل مى كند. همين مشكل در شستن سر نيز احساس مى شود و آب جذب پوست نمى شود. حال آيا غسل او صحيح است يا باطل؟

جواب: چربى معمولى كه در پوست بدن يا سر وجود دارد- و به جهت آن، آب روى پوست توقف نمى كند ولى پوست تر مى شود- ضرر ندارد و برطرف كردن آن لازم نيست؛ بله اگر چربى به قدرى زياد باشد كه مانع رسيدن آب به پوست بدن يا

سر باشد اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 90

(سؤال 1159) در دبيرستان خانمى در سخنرانى گفت: گاهى فكرهايى براى جوانها پيش مى آيد كه موجب غسل مى شود. من مقصود او را متوجه نشدم؛ آيا اين مطالب صحيح است؟

جواب: يكى از محرّمات براى زن و مرد استمناء است؛ يعنى كارى بكنند كه از آنان منى خارج شود. بعضى فكرهاى شيطانى و تصور صحنه هاى تحريك آميز ممكن است موجب خروج منى گردد. پس براى كسى كه مى داند اگر چنين افكار و تصوراتى را به خود راه دهد منى از او خارج مى شود حرام است مرتكب شود. البته در زنها كمتر چنين اتفاقى مى افتد و اگر رطوبتى هم در چنين مواقعى پيدا شود تا علامات منى را نداشته باشد حكم منى را ندارد.

(سؤال 1160) ترك نيّت در وضو و غسل يا قسمتى از آنها و يا عدم توجه، موجب بطلان و لزوم اعادۀ آنها خواهد بود يا خير؟

جواب: همين كه به قصد وضو يا غسل مشغول شستن دست و صورت يا بدن مى شود كافى است؛ و توجه به نيّت در بين لازم نيست.

(سؤال 1161) جنابت بر اثر تخيّل و تصور و ديدن عكس يا فيلم، استمناء حرام محسوب مى شود و موجب غسل خواهد شد يا خير؟

جواب: بلى اگر مى داند كه به سبب تخيّل يا تصور يا ديدن فيلم انزال منى مى شود استمناء است و نزول منى به هر جهت باشد موجب غسل مى باشد.

(سؤال 1162) آيا رنگ خودكار و ماژيك و غيره براى وضو و غسل مانع حساب مى شود؟ و اگر بعد از نماز متوجه شد حكمش چيست؟

جواب: هر رنگى اگر جسميت نداشته باشد كه مانع رسيدن آب به پوست

بدن گردد، و فقط عرفا رنگ باشد اشكالى ندارد.

(سؤال 1163) كسى كه پنج روز اول از زمان عادت ماهانه را خون مى بيند ولى خون در داخل مى باشد و به بيرون نمى آيد چه حكمى دارد؟ آيا بايد حتما خون خارج شود تا حكم حيض جارى شود يا صرف وجود خون در داخل حكم حيض دارد؟

جواب: اگر بكلى خون هنوز خارج نشده حكم حيض را ندارد؛ ولى اگر خارج شده ولى دوام ندارد در حالى كه باطن آلوده است حكم حيض دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 91

(سؤال 1164) شخصى مدتها به مجرد ديدن رطوبتى در لباس خود به خيال اين كه جنب شده غسل جنابت مى كرده است و بدون وضو نماز مى خوانده، اكنون متوجه شده كه هر رطوبتى منى و موجب جنابت نيست، در عين حال نمى داند غسل هايى كه به عنوان جنابت مى كرده، همۀ آنها جنابت بوده يا بعضى از آنها. تكليف او نسبت به نمازهايى كه خوانده چيست؟

جواب: هر مقدار از نمازهايى را كه يقين دارد جنب نبوده و بدون وضو خوانده، بايد قضا نمايد.

(سؤال 1165) اين جانب در پادگانى خدمت مى كنم، اگر هوا بسيار سرد باشد، آيا مى شود براى نماز بر فرش حسينيّه تيمم كرد؟ و اين كه چون تمرينات سخت انجام مى دهيم و لباسهايمان خونى يا احيانا نجس مى شود و آب به شدّت سرد است اگر بگذاريم نجاست خشك شود، مى شود با همان لباس نماز خواند؟

جواب: اگر مى توانيد براى وضو آب گرم تهيه كنيد بايد وضو بگيريد، و اگر نمى توانيد و وضو با آب سرد ميسّر نيست مى توانيد تيمم كنيد. و تيمم را بر روى خاك يا سنگ يا شن پاك و تميز

انجام دهيد.

و لباس نجس را اگر مى توانيد بشوييد يا براى نماز عوض كنيد بايد انجام دهيد، و اگر ميسّر نيست با همان لباس نجس نماز بخوانيد.

(سؤال 1166) مى خواستم بدانم علامت بيرون آمدن منى در زنها چيست؟

جواب: در مراحل اوليّۀ شهوت جنسى معمولا در عورت زن رطوبتى پديد مى آيد كه آن منى نيست و پاك مى باشد، ولى اگر هنگام هيجان شهوت رطوبتى خارج شد كه با خروج آن، هيجان برطرف مى شود آن رطوبت منى است، و با شك در خروج منى غسل واجب نيست.

(سؤال 1167) كسى سالها به نحوى غسل كرده است كه بعدا معلوم شده غسلش باطل بوده است، ولى او در اثر سوء فهم مسأله، خيال مى كرده غسلش صحيح بوده است؛ تكليف نمازها و روزه هايش چيست؟

جواب: در فرض مزبور كه فهميده غسلش باطل بوده نمازهايش باطل است و بايد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 92

قضاى آنها را به جا آورد؛ امّا روزه هايش صحيح است، زيرا از قبيل باقى ماندن عمدى بر جنابت نمى باشد.

(سؤال 1168) آيا رنگ كردن مو باعث باطل شدن وضو و غسل مى شود؟ استفاده از ژل مو چطور؟

جواب: اگر جسم آن شسته شود و فقط رنگ آن باقى بماند مانند حنايى كه به دستها مى مالند مانعى ندارد.

(سؤال 1169) آيا استمناء در حال اضطرار كه مرد يا زن از زنا بترسد جايز است يا نه؟

جواب: در هيچ حالى استمناء براى مرد يا زن جايز نيست، و ترس از زنا مجوّز شرعى براى جايز بودن استمناء نيست. راه ترك زنا اقدام به ازدواج است هر چند به شكل متعه و موقت.

(سؤال 1170) ترشحاتى كه هنگام تحريك جنسى از مرد يا زن دفع مى شود،

پاك است يا نجس؟

جواب: ترشحاتى كه منى نباشد پاك است؛ و اگر شك در منى بودن باشد نيز محكوم به طهارت مى باشد، و موجب غسل نخواهد شد.

(سؤال 1171) علامت منى چيست؟

جواب: علامت منى بودن رطوبت مشكوك سه چيز است: در حال شهوت و با جستن خارج گردد و به دنبال آن سستى حاصل شود.

(سؤال 1172) جنب از حرام مى تواند با آب گرم غسل كند يا نه؟ نماز خواندن در لباس آلوده به عرق جنب از حرام چطور؟

جواب: بنابر احتياط از عرق جنب از حرام بايد پرهيز شود؛ بنابراين صحت غسل جنب از حرام- با وجود عرق- قبل از تطهير بدن مشكل است. همچنين احتياطا در لباس آلوده به آن نماز خوانده نشود.

(سؤال 1173) در مورد احكام زنها سؤالى داشتم. به غير از موارد مربوط به خونها در چه موارد ديگرى غسل بر زن واجب مى شود؟ و اين غسلها به چه نيّتى بايد انجام شود؟

و در مواردى كه مربوط به روابط زن و شوهر مى باشد چه وقت غسل واجب مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 93

جواب:: غير از غسل حيض و استحاضه و نفاس، غسل جنابت نيز بر زن واجب مى شود. و معمولا غسل جنابت بر زن وقتى واجب مى شود كه عمل جنسى با او انجام شود، چه از جلو و يا از عقب؛ بدين گونه كه دخول واقع شود، هر چند منى خارج نشود.

و اگر فرضا زنى با خود يا با شوهر خود بازى كند و بدون دخول منى از او خارج شود نيز بر حسب آنچه از روايات استفاده مى شود غسل بر او واجب مى گردد، هر چند كمتر اتفاق مى افتد.

و اگر زن و مرد

با هم بازى كردند بدون دخول و فقط از مرد منى خارج شد غسل بر مرد واجب مى شود، ولى بر زن واجب نيست.

با تماسّ با بدن ميّت پس از سرد شدن و قبل از غسل ميّت نيز غسل بر مرد و زن واجب مى گردد.

(سؤال 1174) در يك مصاحبۀ تلويزيونى از يكى از فقهاى لبنان از علت اين كه ايشان استمناء را براى زنان جايز مى داند سؤال شد و ايشان در پاسخ اظهار داشتند: علت صدور اين فتوا اين است كه مقصود از رواياتى كه دلالت بر حرمت استمناء دارد مردها هستند، زيرا ايشان از كارشناسان مربوطه و پزشكان متخصّص تحقيق نموده و آنان نظر داده اند كه از زنان منى خارج نمى شود. نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: اين جانب بر چنين نظرى از پزشكان متخصّص واقف نشده ام. از طرفى روايات زيادى دلالت دارد بر اين كه از زن همچون مرد منى خارج مى شود و بر او غسل واجب خواهد شد، هر چند شوهر با او نزديكى نكرده باشد. (وسائل، ج 1، باب 7 از ابواب جنابت). بلى در اين رابطه روايات معارضى نيز وجود دارد كه فقهاى ما به آنها عمل ننموده و اعراض كرده، و يا توجيهاتى نموده اند، و از آن جمله اين است كه آنها را بر فرضى حمل كرده اند كه منى زن از محل خود منتقل و در داخل فرج مستقر شده و به فضاى بيرون نرسيده باشد.

و در گذشته زنى با خجالت و حيا از من سؤال نمود كه او در دوران جوانى كرارا با خود بازى مى نموده و با شهوت از او منى خارج مى شده و سپس آرام مى گرفت. البته

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 2، ص: 94

در روايات ما تصريح به حرمت استمناء براى زنان نشده است، و لكن ممكن است با تنقيح مناط بتوان گفت استمناء مطلقا به نظر شارع مردود و مورد كراهت اوست. پس احوط (اگر نگوييم اقوى) ترك آن است براى زنها.

(سؤال 1175) كسى كه بدنش را خالكوبى صورتهاى حيوان يا غير آن نموده است، وضو و غسل و نمازش صحيح است يا نه؟

جواب: خالكوبى در زير پوست است. اگر آب وضو و غسل به ظاهر پوست بدن برسد، وضو و غسل او درست است؛ و نماز او اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 95

مسائل مسجد و اماكن مقدسه

(سؤال 1176) از قديم مرسوم بوده اگر فردى در غروب آفتاب و يا در شب از دنيا مى رفت، بدون غسل ميّت تا صبح جنازۀ او را در مسجد محلّه مى گذاشتند؛ آيا اين عمل جايز است؟

جواب: در صورتى كه موجب هتك و تنجيس مسجد نشود مانعى ندارد.

(سؤال 1177) آيا احكام مسجد دربارۀ نمازخانه ها و حسينيه هايى كه دائما در آن نماز خوانده مى شود نيز جارى است؟

جواب: جارى نيست.

(سؤال 1178) ساختمان مسجد را خراب نموده و مى خواهند تجديد بنا نمايند، آيا مى توان طبقۀ دوم را به عنوان حسينيه و گوشه اى از طبقۀ اول را به عنوان راهروى طبقۀ دوم قرار دهند يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 1179) اگر بدانيم يك گوشه از يكى از مثلا پنجاه قالى مسجد نجس شده و ندانيم كدام قالى و كجاى قالى است در اينجا تكليف چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب فرش مسجد حكم خود مسجد را دارد كه تنجيس آن جايز نيست، و اگر نجس شد بايد تطهير شود. و در فرض سؤال همۀ فرشها بايد تطهير

شوند، ولى اگر دست يا چيز ديگر با يكى از آنها ملاقات كرد و نمى دانيم كه با نجس ملاقات كرده است اجتناب لازم نيست و محكوم به طهارت مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 96

مسائل قرآن

(سؤال 1180) نظر مبارك در مورد قرائت قرآن بر طبق دستگاه موسيقى چيست؟

توضيح آن كه هفت مقام مشهور از دستگاه موسيقى است كه قرّاء مصرى بر اساس آن آيات قرآن را تلاوت مى نمايند و اخيرا بين قرّاء ايرانى نيز مرسوم گشته و حتى كلاسهاى تدريس در اين مورد داير و به افراد آموزش مى دهند.

جواب: در اخبار وارده نسبت به قرائت قرآن با صداى خوب تأكيد شده است؛ و از حضرت امام باقر (ع) نقل شده: «رجّع بالقرآن صوتك، فإنّ اللّه عزّ و جلّ يحبّ الصّوت الحسن يرجّع فيه ترجيعا» يعنى «قرآن را با گرداندن صدا در حلق بخوان؛ زيرا خداوند صداى خوب را دوست دارد.» ولى از طرف ديگر از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند: «اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و إيّاكم و لحون أهل الفسق و أهل الكبائر» يعنى: «قرآن را با لحن و صداى عرب بخوانيد و از خواندن آن با لحن و صداى مربوط به اهل فسق و گناه پرهيز نماييد.»

و در حديث ديگر وارد شده: «إنّ القرآن نزل بالحزن، فاقرئوه بالحزن» يعنى «قرآن با حزن نازل شده، پس با حزن آن را قرائت كنيد.» بنابراين بايد قرآن با صدا و نت مناسب معنويت و هدايت قلوب خوانده شود، نه با صدا و نت مناسب با مجالس لهو؛ و براى ياد گرفتن تنظيم صدا و نت مناسب اگر از آلات تنظيم صدا استفاده

شود مانعى ندارد؛ ولى نواختن آلات در وقت خواندن قرآن نظير سرودهاى معمولى ممكن است بى احترامى به قرآن تلقى شود.

(سؤال 1181) در بعضى از روايات از تفأل به قرآن مجيد نهى شده است؛ اولا: آيا اين روايات صحيح و قابل اعتماد است؟ و ثانيا: بر فرض صحّت روايات، فرق بين تفأل و استخاره به قرآن چه مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 97

جواب:: مراد از تفؤلى كه از آن نهى شده است، فال زدن به قرآن است جهت كشف اين كه مورد نظر واقع خواهد شد يا خير؛ و نهى از آن شايد ارشادى باشد، يعنى با تفأل، مورد نظر كشف نمى شود؛ و ممكن است نهى، تنزيهى «1» باشد. و استخاره دو معنا دارد: لغوى و اصطلاحى؛ معناى لغوى آن درخواست خير از خدا در هر امرى است كه انسان تصميم اجراى آن را دارد؛ استخاره به اين معنا مطلقا مستحسن و ممدوح است. و معناى اصطلاحى استخاره اين است كه انسان در هر موردى كه نتواند صلاح خود را تشخيص دهد به وسيلۀ قرآن يا تسبيح و يا ذات الرقاع «2» با خدا مشورت كند.

(سؤال 1182) نظر جنابعالى در مورد استخاره و بهترين راه هاى آن- به خصوص اگر موضوع مورد استخاره وجوه گوناگون داشته باشد- چيست؟

جواب: قبل از استخاره، انسان بايد در امور و كارهاى خود فكر كند و عواقب و جوانب آن را بررسى نمايد، سپس با افراد امين و خبير مشورت نمايد؛ و چنانچه بعد از تفكر و مشورت تحيّر و تزلزلش باقى ماند استخاره نمايد. و تا زمانى كه موضوع استخاره يا بعضى از خصوصيات آن متبدل نشده باشد با مفاد

استخاره مخالفتى ننمايد.

و يكى از طرق استخاره كه در روايات نيز وارد شده اين است كه پس از نيّت و خواندن سه مرتبه سورۀ توحيد و فرستادن سه صلوات بر پيامبر اكرم و آل او (ع) اين دعا را بخواند: «اللّهم إنّى تفأّلت بكتابك و توكّلت عليك فأرنى من كتابك ما هو مكتوم من سرّك المكنون فى غيبك» آنگاه قرآن شريف را باز كند و اولين آيۀ صفحۀ راست آن را ملاحظه نمايد و از مضمون آن خير و شرّ كار مورد نظر را حدس بزند و بر وفق آن عمل نمايد. و انجام آن به قصد رجاء مانعى ندارد.

(سؤال 1183) از جمله نسبتهايى كه به شيعه داده مى شود اين است كه شيعه معتقد است قرآن كريم تحريف شده، نظر حضرتعالى چيست؟

______________________________

(1)- «نهى تنزيهى» دلالت بر حرمت ندارد؛ بلكه فقط كراهت را مى رساند.

(2)- استخارۀ «ذات الرقاع» استخارۀ مخصوصى است كه طريقۀ آن در برخى از كتابها از جمله «مفاتيح الجنان» بيان شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 98

جواب:: اين نسبت دروغ محض است. صاحب تفسير مجمع البيان در جلد 1 صفحۀ 15 فرموده است:

«اجماع علماى اسلام است كه چيزى در قرآن زياد نشده است؛ اما در مورد احتمال كم شدن چيزى از آن، گرچه رواياتى توسط عده اى از اماميّه نقل شده و نيز دسته اى از اهل سنّت گفته اند كه در قرآن تغييرات و نقصانهايى وارد شده است، ولى اعتقاد صحيح شيعه بر آن است كه تغيير و نقصانى در قرآن وارد نشده است. و سيد مرتضى نيز همين اعتقاد را دارد و در جواب «مسائل طرابلسيات» مشروحا مطالبى را بيان نموده و يادآور شده

است كه: اعتقاد و يقين به صحيح و كامل بودن قرآن مثل يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حوادث تاريخى عالم و كتابهاى مشهور دنياست كه هيچ شك و شبهه اى در آن نيست.»

بلى بعضى روايات شيعه هست كه بسا موهم وجود تحريف در قرآن مى باشد، ولى نظير اين روايات در كتابهاى اهل سنّت نيز به چشم مى خورد كه دلالت بر تحريف قرآن مى كند؛ از جمله در «صحيح بخارى» كه از معتبرترين كتب اهل سنّت است «1» ضمن خبرى طولانى از «ابن عباس» و او از «عمر» آمده است: «خداوند پيامبر را به حق مبعوث نمود و قرآن را بر او نازل كرد و از جمله آياتى كه بر او نازل شد، آيۀ «رجم» يعنى سنگسار نمودن بود؛ و اين آيه را خوانديم و درك كرديم و خوب حفظش نموديم، پيامبر (ص) طبق اين آيه بعضى افراد زناكار را سنگسار نمود، ما هم بعد از او چنين كرديم؛ ولى مى ترسم در اثر گذشت زمان روزگارى كسى بگويد به خدا قسم ما چنين آيه اى را در قرآن نيافتيم ...»؛ شما ملاحظه كنيد (با توجه به اين كه چنين آيه اى در قرآن وجود ندارد) چگونه بر طبق نظر خليفۀ دوم يك آيه از قرآن كريم ساقط شده است. «2»

(سؤال 1184) يكى از اسباب وجوب سجده، قرائت آيات سوره هاى عزائم است؛ چنانكه در باب 42 ابواب «قراءة القرآن» (جلد 6 وسائل، صفحۀ 240، چاپ آل البيت)

______________________________

(1)- جلد 4، صفحۀ 179، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى.

(2)- در رابطه با ردّ نظريۀ تحريف قرآن نكات بيشترى در جواب بعضى سؤالات آينده آمده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 99

مكررا آمده

است: «اذا قرأت شيئا من العزائم ...». از طرف ديگر، قرائت چنانكه در «المنجد» آمده اين گونه معنا شده است: «قرء الكتاب: نطق بالمكتوب فيه او القى النظر عليه و طالعه»؛ و نيز در تفسير الميزان، جلد 20، صفحۀ 323 ذيل آيۀ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ...

چنين آمده است: «يقال قرأت الكتاب اذا جمعت ما فيه من الحروف و الكلمات بضمّ بعضها الى بعض فى الذهن و ان لم تتكلم بها». حال سؤال اين است كه آيا نظر با چشم بدون تلفظ و به عبارت ديگر نگاه كردن آيۀ سجده دار كه انسان كتابى را در خلوت اين گونه مطالعه مى كند، باعث وجوب سجده مى گردد يا خير؟

جواب: در قرائت و استماع سجده واجب است و ظاهر لفظ «قرائت» خواندن است. و در سماع محل خلاف است؛ مشهور عدم وجوب است، و احوط سجده است. و در نظر فقط، وجوب ثابت نيست؛ مگر اين كه گفته شود نظر از سماع فقط، از نظر ملاك اقوى است. و اللّه العالم.

(سؤال 1185) من كاغذهاى باطله كه در آنها قرآن يا نام پيامبر (ص) يا امام (ع) است، ابتدا اين كلمات و اسامى مقدس را طورى خط مى زنم كه ديگر خوانده نمى شود و بعد آنها را دور مى ريزم. آيا اشكال شرعى دارد؟

جواب: اگر به طور كلى كلمات و اسامى محو مى شود اشكال ندارد.

(سؤال 1186) آيا تمام قرآن قابل قانون گذارى هست، يا بخشى از آيات نسخ شده است؟

جواب: قرآن كريم علاوه بر داشتن رهنمودهايى در رابطه با جهان بينى و خلقت عالم هستى، و مبدأ و معاد و دنيا و آخرت، و خلقت انسان، جنّ و ملائكه و بيان احكام و دستورات كلى

مربوط به زندگى فردى و اجتماعى انسانها، و ارائۀ ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى از قبيل عدالت، تقوى، اخوّت، استقامت، صبر، علم و دانش، انفاق و شهادت در راه خدا و نظاير اينها، مشتمل بر داستانهاى بسيار آموزنده از پيامبران پيشين و اقوام گذشته مى باشد. و آن كتابى است كه معجزۀ باقيۀ خاتم پيامبران الهى مى باشد.

و امّا آيات منسوخ قرآن به چند مورد مخصوص مربوط بوده است، و بسيار محدود مى باشد؛ و موقّت بودن احكام آنها از خود آيات منسوخ استفاده مى شود و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 100

كتب تفاسير و روايات اهل بيت (ع) مطرح شده است، و تأثيرى در استفاده از آيات محكمۀ قرآن ندارد. و آيات محكمه به قوّت و حجيّت خود باقى است.

(سؤال 1187) اگر قرآن كلام و وحى خداست چرا كلمات پارسى و غيره در آن به كار رفته است، و با اين كه زبان عرب جامع است چرا به جاى كلمات غير عربى از واژه هاى عربى استفاده نشده است؟

جواب: معناى اين كه قرآن كلام و وحى خداست اين نيست كه به زبان و لغت جديد و غير مأنوس براى مخاطبين خود مى باشد، بلكه به اين معناست كه همۀ آيات و مطالب قرآن از ناحيۀ خداوند به وسيلۀ وحى بر پيامبر اكرم (ص) با همان زبان رايج زمان نازل شده است. بديهى است كه هر قوم و ملتى زبان خاصّى دارند كه مهمترين عامل تفهيم و ابراز مكنونات آنان مى باشد. زبان است كه انسانها را به يكديگر پيوند داده و منشأ زندگى اجتماعى و تمدّن انسانها مى باشد. و طبعا در مقام تعامل و تبادل فرهنگ بين اقوام مختلف بسا

زبان و لغت قومى در زبان و فرهنگ اقوام ديگر وارد مى شود. زبان عربى نيز از اين قاعده مستثنى نيست. قوم عرب نيز در اثر ارتباط و تعامل با اقوام ديگر برخى از كلمات و الفاظ خود را به آنان عاريت داده و در عوض بعضى از كلمات را از آنان به عاريت گرفته، و به اصطلاح آن را تعريب نموده و در محاورات رايج خود به كار برده است.

قرآن نيز از همان زبان رايج استفاده نموده است، و در عين حال انتخاب كلمات و مفردات و جمله ها و نحوۀ تركيب آنها در قرآن كريم، و نيز مراعات مقتضاى حال و فضاى متناسب با آن جمله ها به شكلى است كه در حدّ اعجاز بوده است.

با اين كه قرآن به همان زبان رايج نازل شده است، مخالفين و معارضين با آن كه در فنّ خطابه و سخن و فصاحت و بلاغت سرآمد زمان خود بودند نتوانستند حتى يك سوره مانند آن بياورند؛ و تفصيل اين بحث در اين مختصر نمى گنجد.

(سؤال 1188) آيا چنانكه سيوطى نوشته است برخى از گفته هاى اصحاب وارد قرآن شده است، مثلا سلمان فارسى كلمات فارسى، بلال حبشى كلمات حبشى، صهيب رومى كلمات رومى، و الى آخر؛ آيا اين نظر صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 101

جواب:: اين كه كلمات يا جملاتى غير از قرآن بر آن اضافه شده باشد بر خلاف اجماع و ضرورت شيعه و سنّى است؛ آرى از برخى از اخبار شيعه و سنّى استفاده مى شود كلمات يا جملاتى از قرآن اسقاط شده، ولى اكثريت قاطع علما و دانشمندان شيعه و سنّى با اين نظريه مخالفند و ادلّۀ محكمى

براى عدم وقوع تحريف و كم يا زياد شدن در قرآن اقامه نموده اند كه در كتب مربوطه مشروحا ذكر شده است. آرى بسا جملاتى در شرح يا تطبيق برخى از آيات قرآنى از رسول خدا (ص) يا ائمۀ اطهار (ع) و يا برخى از صحابه نقل شده كه متأخرين گمان كرده اند جزء قرآن مى باشد.

(سؤال 1189) با توجه به اين كه انسان يقين دارد در روزنامه ها و مجلّات، اسم جلاله و اسامى پيامبر (ص) و ائمۀ اطهار (ع) و آيات شريفۀ قرآن وجود دارد، آيا جايز است آنها را در اماكنى كه معمولا هتك آنها مى باشد قرار داد؟ در حالى كه قصد هيچ گونه توهين وجود ندارد. و آيا برداشتن از زير دست و پا و اين گونه اماكن براى عابرين كه مشاهده مى كنند واجب است يا نه؟

جواب: با فرض هتك حرمت جايز نيست، و برداشتن آنها از اماكن مذكوره واجب است.

(سؤال 1190) ظاهر آيۀ شريفۀ وَ إِذٰا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا «1» وجوب سكوت و گوش دادن به صداى قرآن است. آيا نظر حضرتعالى همين است؟

جواب: در وجوب سكوت و استماع مأموم نسبت به قرائت امام در نمازهاى جهريه اشكالى نيست؛ ولى تعميم آن نسبت به غير نماز مشكل است، هر چند رجحان شرعى آن قطعى است. بلى اگر فرضا در موردى عدم سكوت يا عدم استماع قرآن بى اعتنايى و هتك آن محسوب شود در اين صورت سكوت و استماع واجب مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ اعراف (7): آيۀ 204.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 102

مسائل نماز

نيّت

(سؤال 1191) در بسيارى از مسائل فقهى فقهاى عظام مى فرمايند اگر قصد قربت حاصل شود عبادت صحيح است و الّا فلا،

مثلا مرحوم صاحب العروة در بحث تقليد مسألۀ 16 مى فرمايد: «... و اما الجاهل القاصر او المقصّر الذي كان غافلا حين العمل و حصل منه قصد القربة ...» و امثال اينها. اگر قصد قربت امر نفسانى است، كه در هر صورت مكلف مى تواند به جا آورد. خواهشمندم توضيحى بفرماييد.

جواب: نظر بعضى اين است كه شخص شاكّ يا جاهلى كه در صدد رفع جهل بر نيامده معلوم مى شود كما هو حقه اعتناء به وظايف شرعيه ندارد و قهرا قصد قربت براى او حاصل نمى شود؛ ولى جواب اين است كه قصد قربت مراتب دارد. ممكن است كسى صددرصد در صدد تحصيل غرض مولى نباشد ولى مرتبه اى از اطاعت را حاضر است انجام دهد؛ مثلا در مورد تردد قبله در چهار طرف، ممكن است كسى حاضر نباشد چهار نماز به جا آورد و براى او سخت باشد ولى حاضر است يك نماز به يك طرف به قصد اين كه شايد مطابق با واقع باشد انجام دهد. و اگر براى خدا نبود اين يك نماز را نيز انجام نمى داد. در اينجا نسبت به نماز واحد قصد قربت حاصل شده است و بر فرض مطابق با واقع بودن نماز صحيح است و تكليف از او ساقط شده است.

(سؤال 1192) اگر انسان بترسد كه نماز و ساير اعمالش ريايى باشد و فكر كند كه مردم دربارۀ او چه مى گويند، آيا اعمالش باطل است يا نه؟

جواب: اگر انسان عمل عبادى را براى اين كه مردم ببينند و از او تعريف كنند بجا آورد ريا و باطل است؛ ولى چنانچه از ريايى شدن بترسد و از آن پرهيز مى كند اما شك دارد آيا

ريايى شده است يا نه، اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 103

(سؤال 1193) چه كار مى توان انجام داد كه هنگام نماز تمركز بيشتر و به عبارتى حضور قلب داشت؟

جواب: انسان هر كس را بزرگ تشخيص دهد قهرا در حضور او معمولا حضور قلب دارد. از اين رو بايد به عظمت و قدرت غير متناهى خداوند و ضعف و ناتوانى هر مخلوقى توجه نمود تا حالت خضوع و خشوع و حضور قلب در انسان ايجاد شود.

وقت نماز

(سؤال 1194) آيا براى وقت نمازهاى يوميّه مى توان به اذان راديو اعتماد كرد؟

جواب: بايد اطمينان به دخول وقت حاصل شود.

(سؤال 1195) آيا وقت فضيلت نمازهاى يوميّه همان وقت مخصوص آنهاست؟

جواب: وقت فضيلت با وقت مخصوص فرق دارد و تفصيل آن در رساله هاى عمليه ذكر شده است.

(سؤال 1196) در مورد طلوع فجر و وقت نماز صبح آيا مى بايست در تمام ايّام ماه نماز را پانزده دقيقه بعد از ساعت اعلام شده در تقويم رسمى خواند؟ و در مورد امساك در ايام ماه مبارك رمضان با توجه به اين كه اذان را نه دقيقه بعد از ساعت اعلام شده در تقويمها مى گويند، نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: هر كسى كه اطمينان به طلوع فجر نداشته باشد، نمى تواند نماز صبح را بخواند؛ ولى اگر بخواهد نسبت به روزه احتياط كند، بايد چند دقيقه قبل از حصول اطمينان امساك نمايد.

(سؤال 1197) كسى كه مشغول نماز عصر است و شك مى كند كه نماز ظهر را خوانده است يا نه و بعد به خواندن گمان پيدا مى كند تكليفش چيست؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط عدول به نماز ظهر كند و بعد از اتمام آن، نماز عصر را

بخواند.

(سؤال 1198) آيا جايز است نماز مغرب و عشاء را در صورت بودن عذر و نبود وقت در نزديكى صبح با تيمم خواند، و آيا حكم پيش از نصف شب را دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 104

جواب:: اگر نماز مغرب و عشاء را به هر دليل تا نصف شب نخوانده بايد تا قبل از اذان صبح با وضو، و اگر معذور است با تيمم، بدون قصد اداء يا قضا بخواند.

(سؤال 1199) با توجه به طولانى بودن روز و شب در نواحى شصت درجه و بالاتر در تابستان و زمستان، روزه گرفتن از فجر تا مغرب غير ممكن و غير عملى به نظر مى رسد. آيا بهتر نيست گفته شود در همۀ نواحى به طور استاندارد از شش صبح تا شش بعد از ظهر روزه گرفته شود؟ اين روش دوازده ساعت، روزه گرفتن را حتّى براى ساكنين نواحى اقيانوسهاى شمالى و جنوبى ممكن مى سازد. به خاطر بياوريد كه در مناطق شمال شش ماه روز (بهار و تابستان) و شش ماه شب (پاييز و زمستان) مى باشد. به همين صورت استاندارد ساختن اوقات نماز هم مى تواند مفيد باشد.

جواب: در منطقه هايى كه مجموع شب و روز بيست و چهار ساعت است نمازهاى پنج گانه در وقت آنها بايد انجام شود. و در روز رمضان مطابق نصّ قرآن از طلوع فجر تا اول شب روزه واجب است، هر چند روز طولانى باشد؛ مگر اين كه شخصى مريض باشد يا عطش بر او غلبه نمايد كه به مقدار ضرورت آب مى نوشد. و البته در مناطق شمال هوا گرم نمى باشد.

و مسألۀ قطبين و نزديك آنها كه شش ماه شب و شش ماه روز

است، در كتاب عروة الوثقى، فصل 12، بحث صوم، مسألۀ 10 ذكر شده؛ و مسأله بين محشّين عروة اختلافى است. صاحب عروة مى فرمايد: «مدار در روزه و نماز بلاد متعارف است، و امّا احتمال سقوط تكليف در قطبين بعيد است.» و اين جانب در ذيل كلمۀ بعيد است حاشيۀ مفصّلى نوشته ام كه ترجمه آن را براى شما مى نويسم:

«علت بعيد بودن آن (سقوط تكليف) اين است كه:

اولا- از كتاب و سنّت و نيز حكم عقل به دست مى آيد كه شارع مقدس به نماز و روزه و فهم و بيان خواصّ و آثار معنوى آنها اهتمام خاصّى داشته است.

ثانيا- كمال انسان و تربيت او به وسيلۀ عبادات و نماز و روزه مى باشد.

ثالثا- اقامۀ نماز و روزه از اهداف تمام پيامبران بوده است.

رابعا- نماز و روزه از اركان و پايه هاى فروع دين است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 105

خامسا- از روايات زيادى استفاده مى شود كه نماز در هيچ حالى ترك نخواهد شد.

و نيز از ادلۀ شرعى استفاده مى شود كه خواندن نماز در وقت، مصلحتى جداى از مصلحت خواندن اصل نماز دارد؛ و لذا قضاى نمازى كه در وقت آن بجا آورده نشده واجب است.

و توهّم اين كه سفر به قطبين حرام و مهاجرت از آن واجب است- چنانكه گفته شده- با اين حقيقت كه دين مقدس اسلام شريعت سهل و آسان است منافات دارد.

از طرفى بديهى است كه قطبين و ذخائر و معادن و امكانات خدادادى آن از نعمت هاى الهى است كه همچون ساير نعمت هاى موجود در زمين براى انسان خلق شده است.

و اين كه در حكم شرعى مصاديق خارج از متعارف هر موضوعى به حكم مصاديق متعارف

آن رجوع مى شود در ابواب فقه شايع و زياد خواهد بود؛ و در قطبين اين معنا احساس مى شود كه هر بيست و چهار ساعت از روز، زمين يك دور كامل همچون سنگ آسياب مى گردد به شكلى كه دايره و خط افق با دايره و خط معدّل النهار تطبيق مى شود. و همين وضعيت در شبهاى قطبين نسبت به حركت ستارگان نيز وجود دارد، پس طبعا تشخيص اوقات امكان پيدا مى كند.

و امّا احتمال اين كه ملاك اوقات نماز و روزه در قطبين، كشورى است كه شخص از آنجا به قطبين مهاجرت نموده است، با توجه به تغيير شرايط و اختلاف حكم قطبين با كشور شخص، دليل موجّهى ندارد. همان گونه كه احتمال اين كه ملاك اوقات نماز و روزه در قطبين آفاق و كشورهاى نزديك به قطبين، و يا آفاق و اوقات مكّه و مدينه- به لحاظ نزول وحى در آن دو مكان مقدس- باشد نيز بدون وجه و دليل مى باشد. بنابراين آنچه به نظر مساعد مى رسد اين است كه ملاك نماز و روزه در قطبين همان مناطق متعارف زمين است، يعنى مناطق واقع در خط استواء كه شب و روز در آنجا مساوى مى باشند.» «1»

______________________________

(1)- التعليقة على العروة الوثقى، ص 419.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 106

پوشش در نماز

(سؤال 1200) اگر خانمى با لباس محفوظ مثل مانتوى گشاد و شلوار و روسرى يا مقنعۀ بزرگ نماز بخواند، آيا نماز او درست است يا خير؟

جواب: با فرض داشتن پوشش لازم، مانعى ندارد.

(سؤال 1201) اگر خانمى در منزل با چادر كلفت و بلند نماز بخواند ولى زير چادر بدون آستين و جوراب باشد، نماز او صحيح خواهد بود.

جواب: اگر به

نحوى باشد كه در جميع حالات نماز، حتى در ركوع و سجود بتواند پوشش لازم را مراعات كند اشكال ندارد.

(سؤال 1202) چنانچه زن هنگام نماز يا پس از آن دريابد مقدارى از مو يا برخى از اندامش كه پوشيدن آن لازم بوده عريان مانده است تكليفش چيست؟

جواب: اگر بعد از نماز بفهمد، نمازش صحيح است؛ و اگر در اثناى نماز بفهمد بايد فورا خود را بپوشاند و نماز را تمام كند و احتياطا دوباره نيز بخواند.

لباس نمازگزار

(سؤال 1203) لباسهاى چرمى كه از خارج كشور مى آورند و يقين هم داريم كه خريدار وارسى نكرده كه از حيوان حلال گوشت تهيه شده يا از حرام گوشت، نماز خواندن در آن چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از كشورهاى غير اسلامى وارد شده باشد و يقين به چرم بودن آن داشته باشيد، بايد احكام ميته را بر آن جارى كنيد؛ مگر اين كه ذبح شرعى آن را احراز نماييد.

(سؤال 1204) در ماه محرم الحرام پوشيدن لباس سياه مكروه است يا نه؟ و در حالت نماز چه حكمى دارد؟

جواب: پوشيدن لباس سياه به استثناى عبا، عمامه و چكمه مكروه است؛ مگر اين كه يك جهت مرجّحه در بين باشد؛ نظير نشان دادن حالت عزا و سوگوارى براى حضرت سيد الشهداء (ع).

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 107

(سؤال 1205) آيا انداختن تحت الحنك عمامه، فقط در هنگام نماز مطلوب است؟

جواب: گرداندن تحت الحنك از زير گلو در غير حال نماز نيز به خودى خود مستحب است؛ ولى چون فعلا در غير حال نماز معمول نيست ممكن است انگشت نما باشد.

مكان نمازگزار

(سؤال 1206) نماز در محلهايى كه از طرف دادگاه انقلاب اسلامى مصادره شده است چه صورت دارد؟ و آيا نماز خواندن در اين مكانها صحيح است؟

جواب: اگر طبق دستور حاكم شرع جامع الشرائط و مطابق ضوابط شرعى مصادره شده باشد اشكال ندارد؛ در غير اين صورت بايد رضايت مالك آنجا جلب شود.

(سؤال 1207) نماز در هواپيما و يا قطار در چه صورت صحيح مى باشد؟

جواب: در صورت تنگى وقت با رعايت قبله و شرايط ديگر در حدّ امكان صحيح است.

(سؤال 1208) نماز خواندن بالاى سر و پيش روى قبر

امام (ع) چه حكمى دارد؟

جواب: پشت كردن به قبر معصوم (ع) توهين به شمار مى آيد و نماز خواندن در اين حال اشكال دارد؛ ولى نماز خواندن در بالاى سر كه قبر مطهر در سمت چپ نمازگزار واقع شود، اگر بى احترامى نباشد مانعى ندارد.

اذان نماز

(سؤال 1209) اگر كسى پشت سر هم نماز قضا و ادا بخواند آيا براى همه يك اذان كافى است؟ يا اين كه براى نماز قضا اذان جداگانه مستحب است؟

جواب: در هر جلسه يك اذان كافى است.

(سؤال 1210) اذان در زمان پيامبر (ص) چگونه بوده؟ و چرا گفتن جملۀ «الصّلاة خير من النّوم» در اذان جايز نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 108

جواب:: اذان در زمان پيامبر (ص) بر حسب اخبار وارده از اهل بيت آن حضرت همان گونه بوده است كه ما شيعيان انجام مى دهيم؛ منتها شهادت به ولايت امير المؤمنين (ع) جزو اذان نيست. و جملۀ «الصّلاة خير من النّوم» در نماز صبح از بدعتهاى خليفۀ دوم است.

(سؤال 1211) اگر مرجع يا مجتهدى «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه» را طبق روايتى از بحار الانوار جزو اذان و اقامه بداند، آيا بدعت قائل شده است؟

جواب: بدعت يعنى حكم كردن و يا فتوا دادن بر خلاف اسلام؛ و هر مجتهدى آنچه را از ادلّۀ شرعيّه استنباط مى كند به نظرش مطابق با اسلام مى باشد.

تكبيرة الإحرام

(سؤال 1212) اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام بلافاصله در صحت آن شك كند بايد بنا را بر عدم صحت گذارد؛ و لكن در عروة الوثقى، مسألۀ 16 تكبيرة الاحرام آمده: «احوط آن است كه تكبيرة الاحرام را با به عمل آوردن يكى از منافيات باطل نمايد و دوباره آن را از سر بگيرد.» حضرتعالى در حاشيه خود بر عروة فرموده ايد: «اين احتياط ترك نشود. و احتياط بيشتر آن است كه نماز را تمام و سپس اعاده نمايد.» سؤال اين است كه:

1- اگر تكبير مورد شك واقعا صحيح باشد عمل منافى و ابطال آن

جايز نيست.

2- با اين فرض آيا ممكن است بدون عمل منافى، به قصد ما فى الذّمة تكبير ديگرى بگويد كه اگر تكبير اول درست بوده تكبير دوم ذكر مستحبى باشد؛ و اگر باطل بوده، تكبير دوم تكبيرة الاحرام باشد؟

جواب: 1- در صورت شك در صحت تكبيرة الاحرام، حقيقت نماز منعقد نشده است تا قطع آن و ابطال تكبيرة الاحرام حرام باشد، زيرا ادلّۀ حرمت قطع و ابطال نماز شامل موردى كه در تحقق موضوع يعنى نماز شك وجود دارد نمى شود.

2- در نيّت تكبيرة الاحرام بايد جزم باشد، زيرا «احرام» از مقولۀ انشائيات است و در انشائيات تردد امكان ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 109

حمد و سوره

(سؤال 1213) با توجه به اين كه سورۀ حمد خود نوعى دعاست، چرا در نماز نبايد «آمين» گفت؟

جواب: سورۀ حمد را به عنوان قرآن و حكايت كلام خدا بايد خواند، نه به عنوان دعا.

(سؤال 1214) آيا بعد از حمد مى توان چند سوره خواند؟ (در غير از سوره هاى «و الضحى و أ لم نشرح» و «الفيل و قريش»)

جواب: جايز است؛ ولى در نمازهاى واجب كراهت دارد.

(سؤال 1215) آيا بعد از حمد مى توان قسمتى از يك سوره را خواند؟ و آيا مى توان علاوه بر يك سوره، قسمتى از يك سوره را نيز خواند يا نه؟

جواب: در نمازهاى واجب بنابر احتياط واجب بايد بعد از حمد يك سورۀ كامل خوانده شود؛ و جواز خواندن قسمتى از يك سورۀ ديگر بعيد نيست.

(سؤال 1216) هنگام حج حضور در نماز جماعت اهل سنّت چه صورت دارد؟

آيا مجزى مى باشد؟

جواب: در موارد تقيه اشكال ندارد؛ ولى حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس بايد بخواند.

(سؤال

1217) اخلال در إعراب واجبات نماز به حدّى كه موجب تغيير و فساد معنا نشود چه حكمى دارد؟

جواب: تلفظ غلط اگر چه در اعراب باشد و معنا را عوض نكند جايز نيست.

(سؤال 1218) اين جانب احساس مى كنم در قرائت نماز به وسواس مبتلا گرديده ام؛ آيا در نماز من اشكالى ايجاد مى شود؟

جواب: اگر مبتلا به وسواس باشيد نبايد اعتنا كنيد و مثل مردم عادى بايد عمل نماييد؛ و در غير اين صورت نمازتان اشكال پيدا مى كند.

(سؤال 1219) قرائت آيۀ شريفۀ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ به صورت «الف الشهر» در نماز چه حكمى دارد؟

جواب: اگر سهوا باشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 110

(سؤال 1220) آيا مى توان در نماز آيۀ اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ را به نيّت دعاى وارد در نماز خواند؟

جواب: آيۀ شريفه را در نماز در قرائت حمد بايد به قصد قرآن بودن خواند، ولى مى توان علاوه بر آن در هر جاى نماز آن را به عنوان دعا هم خواند.

(سؤال 1221) رعايت قواعد تجويد تا چه اندازه در نماز لازم است؟

جواب: قرائت بايد صحيح باشد و رعايت آداب تجويد لازم نيست مگر در مواردى كه در توضيح المسائل، مسائل 884 و 885 ذكر شده است.

(سؤال 1222) در عروة الوثقى مسألۀ 42 (فصل فى القراءة) آمده: از جمله موارد «مدّ» جايى است كه بعد از الف، ياء و واو، سكون لازم باشد؛ مخصوصا اگر حرف بعد از اين سه حرف در حرف ديگر ادغام شده باشد، نظير وَ لَا الضّٰالِّينَ. و در توضيح المسائل جديد مسألۀ 884 فرموده ايد: بنابر احتياط واجب الف و ياء در وَ لَا الضّٰالِّينَ را با مدّ بخوانند. آيا اين احتياط اضافه

بر آنچه در عروة فرموده ايد مى باشد؟

جواب: آنچه در عروة آمده است صحيح است و در سكون غير لازم مثل سكون عارض به جهت وقف، نظير «ن» در وَ لَا الضّٰالِّينَ (در حرف ياء آن) مدّ لازم نيست.

و در رسالۀ توضيح المسائل، كلمۀ «و ياء» زايد است و در چاپ نوزدهم اصلاح شده است.

(سؤال 1223) آيا قرائت نماز ظهر روز جمعه- فرادى يا جماعت- را به عنوان مستحب مى توان بلند خواند يا نه؟

جواب: احوط آن است كه آهسته خوانده شود، چه در جماعت يا فرادى، و چه براى مردها يا زنها، ولى در نماز جمعه بلند خوانده مى شود.

(سؤال 1224) آيا كسانى كه لهجۀ شهرستانى دارند، يا به خاطر كهولت سنّ نمى توانند مخارج حروف را كاملا ادا نمايند و چه بسا معانى كلمات را مى دانند؛ آيا نمازشان صحيح است يا خير؟

جواب: بايد به قدر قدرت و توان خويش در ياد گرفتن قرائت و مخارج حروف نزد اهلش كوشش نمايند؛ و چنانكه پس از كوشش در تعلّم نتوانستند برخى حروف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 111

را خوب ادا نمايند، معذورند و به قدر توان خويش عمل نمايند و نمازشان صحيح است. لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا «1» (خداوند كسى را جز در حدّ وسعش مكلّف نمى كند.)

ركوع و سجود و قنوت

(سؤال 1225) بعضى از فقها گفتن ذكر ركوع و سجود و قنوت را به فارسى جايز دانسته اند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در ذكر قنوت مشكل است؛ و در ذكر ركوع و سجود احتياط ترك آن است.

(سؤال 1226) آيا مى توان به چمن يا سنگهاى كف مساجد و حرمها و آسفالت كف خيابانها در صورت پاك بودن سجده كرد؟

جواب: سجده بر چيزهاى ذكر

شده بجز آسفالت اشكال ندارد.

(سؤال 1227) اگر كسى انگشت پهلوى شست پايش از شست او بزرگتر باشد و در هنگام سجده آن انگشت نيز به زمين برسد، كفايت از شست مى كند يا نه؟

جواب: اگر سر انگشت بزرگ پا- شست- بر زمين قرار بگيرد، قرار گرفتن انگشت ديگر اشكال ندارد؛ ولى قرار گرفتن انگشت ديگر به جاى انگشت شست كافى نيست.

(سؤال 1228) اگر كسى براى حفظ وحدت مسلمين يا از روى تقيّه در مكانهاى سنّى نشين بر چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح نيست سجده كند، آيا نمازش صحيح خواهد بود؟

جواب: در موارد تقيّه صحيح است.

(سؤال 1229) روى بعضى از مهرهاى نماز نقوشى از گنبد و بارگاه و يا گل و گياه و دست و چيزهاى ديگر از اين قبيل وجود دارد، آيا سجده كردن بر اين گونه مهرها صحيح است يا خير؟

جواب: اين گونه امور موجب متهم شدن اماميه در نزد عامّه مى باشد و بايد مؤمنين متوجه باشند و مهر ساده تهيه نمايند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 286.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 112

(سؤال 1230) آيا همان گونه كه در رسيدن دو سر زانو در حال سجده به زمين صدق عرفى كافى است و لازم نيست تمام كندۀ زانو به زمين برسد، در رسيدن دو كف دست به زمين نيز صدق عرفى كافى است يا بايد دقيقا تمام اجزاى كف دست به زمين برسد؟

جواب: اگر زمين پست و بلند بوده و داراى گودال مى باشد محل اشكال است؛ ولى اگر عرفا مسطح باشد، همين كه عرفا گفته شود تمام اجزاى كف دو دست به زمين رسيده كافى است و بايد از وسواس پرهيز شود.

(سؤال 1230) بسيار اتفاق افتاده

كه در حال سجده يا ركوع احساس مى كنم كه بدنم حركت مى كند و كمى تشنّج دارد و از اين رو ذكر ركوع و سجده را تكرار مى كنم و قصدم اين است كه آنچه در حال قرار بدن گفته شده ذكر واجب باشد، آيا درست است يا نه؟

جواب: حركت مختصر مضرّ نيست و تعقيب وسواس موجب زياد شدن آن مى شود؛ و تكرار ذكر براى حصول اطمينان مانعى ندارد، ولى نبايد به حدّ وسواس برسد.

(سؤال 1232) آيا تروّى- يعنى مقدارى فكر كردن- در اجزاى نماز نيز لازم است؟

و آيا به ظن و گمان در نماز مى توان عمل كرد؟

جواب: در صورت شك، تروّى لازم است؛ و ظنّ در اقوال و افعال و ركعات نماز بنابر اقوى حكم يقين را دارد.

(سؤال 1233) آيا به هنگام سجده انگشتان دست هم بايد بر زمين گذاشته شوند يا اين كه كف دست كافى است؟

جواب: بلى، لازم است انگشتان دست را هم بر زمين بگذارند.

(سؤال 1234) ترك سجدۀ سهو واجب چه حكمى دارد؟

جواب: نماز باطل نمى شود، ولى هر وقت يادش آمد بايد به جا آورد.

تسبيحات

(سؤال 1235) در ركعت سوم و چهارم، گفتن بيش از سه مرتبه تسبيحات به قصد نماز يا قصد ذكر جايز است يا نه؟

جواب: به قصد نماز اشكال دارد؛ ولى به قصد ذكر اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 113

(سؤال 1236) كسى كه قبل از ركوع شك مى كند كه تسبيحات اربعه را سه مرتبه گفته يا كمتر، و يا گمان دارد كه سه مرتبه گفته، تكليفش چيست؟

جواب: بنابر احتياط بنا را بر كمتر بگذارد؛ و گفتن آن به قصد ما فى الذّمة اشكال ندارد؛ اگر چه جواز اكتفا

به مظنّه و گمان خود در مورد سؤال قوى مى باشد.

(سؤال 1237) در نماز جعفر طيّار رضوان اللّه عليه تسبيحات اربعه كفايت از ذكر ركوع و سجود مى نمايد يا نه؟

جواب: احتياط در اين است كه قبل از تسبيحات يا بعد از آن ذكر ركوع و سجده را بگويد.

(سؤال 1238) در نمازهاى مستحبى كه به طور خاصى خوانده مى شود- مانند نماز جعفر طيّار- اگر اشتباهى رخ دهد، مثلا تسبيحات را در ركوع فراموش كند وظيفه اش چيست؟

جواب: در خصوص نماز جعفر طيّار رضوان اللّه عليه اگر در يك حالت تسبيحات را فراموش كند، در حالت بعد به قصد رجاء تسبيحات و سپس اعمال بعدى را انجام دهد؛ و اگر تا آخر نماز متذكر نشود بعد از نماز، قضاى آن را به قصد رجاء به جا آورد.

ولى اگر نمازهاى مستحبى ديگر را بر خلاف دستور انجام داده باشد، نماز مخصوصى كه مى خواسته انجام دهد محسوب نمى شود، ولى مطلق نافله محسوب مى شود؛ و اگر نماز مخصوص را نذر كرده باشد بايد دوباره انجام دهد.

(سؤال 1239) اگر كسى در ركعت سوم نماز (سه ركعتى يا چهار ركعتى) به جاى تسبيحات حمد و سوره بخواند، در صورتى كه سهوا اين كار را كرده باشد حكم نمازش چيست؟ و آيا سخن اضافه اگر ذكر باشد نماز را باطل مى كند؟

جواب: خواندن حمد بدون سوره به جاى تسبيحات در ركعت سوم و چهارم اشكالى ندارد، و سخن و ذكر اگر سهوى باشد نماز باطل نمى شود؛ ولى احتياطا سجدۀ سهو را به جا آورد.

(سؤال 1240) كسى كه به دليل رسيدن به سرويس مدرسه تسبيحات نمازش را يك مرتبه مى گفته است، آيا از موارد اضطرار محسوب مى شود؛

و نمازهاى گذشته اش چه حكمى دارد؟

جواب: به نظر اين جانب تسبيحات اربعه مطلقا بايد سه مرتبه گفته شود، ولى چون از اركان نماز نيست اگر جاهل قاصر بوده نمازهاى او قضا ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 114

موانع نماز

(سؤال 1241) برداشتن پا هنگام نماز جماعت يا فرادى در حال ذكر يا در حل سكوت، آيا اشكالى دارد؟

جواب: در حال سكوت مانعى ندارد؛ ولى در حال ذكر اگر حالت استقرار را از بدن ببرد جايز نيست. و بين نماز جماعت و فرادى فرقى نيست.

(سؤال 1242) آيا در حال نماز مى شود براى مصائب چهارده معصوم (ع) گريه كرد؟

جواب: اگر صداى خود را به قدرى بلند نكند كه با وضع نماز منافات داشته باشد، جواز آن بعيد نيست.

(سؤال 1243) آيا بلند بودن موهاى زايد بدن حدّى دارد كه اگر از آن بلندتر باشد نماز درست نباشد؟

جواب: ازالۀ آنها هر چند كوتاه باشد مستحب است؛ و بلند گذاشتن آنها مخصوصا اگر از چهل روز بيشتر شود كراهت دارد، ولى موجب بطلان نماز نمى شود.

(سؤال 1244) اگر شخصى سيگار را پك بزند و تكبير بگويد و بعد از تكبير يا در حال تكبير دود آن از دهان و بينى او بيرون بيايد، آيا نماز او باطل است؟

جواب: مبطل بودن آن ثابت نيست.

(سؤال 1245) انسان در حال نماز چه كارهايى را مى تواند بكند؟ اين جانب يك بار در حالى كه نماز مى خواندم، روسرى بچۀ خواهرم كه دو سال و نيم دارد بازشد و به من گفت ببندم و من به خاطر اين كه فكر نكند نماز باعث بى محلى من نسبت به او شده اين كار را انجام دادم. آيا اين عمل در

نماز من خللى ايجاد كرده است؟

جواب: اگر انجام اين كار يا كارهاى ديگر به گونه اى باشد كه با هيأت نماز منافات داشته باشد، در حال نماز صحيح نيست.

(سؤال 1246) بلند گفتن تكبيرة الاحرام و غير آن براى فهماندن امرى به غير چه حكمى دارد؟

جواب: در حدّى كه منافات با نماز نداشته باشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 115

(سؤال 1247) آيا حضرت على (ع) به صورت سنّى ها نماز مى خواندند يا شيعه؟ اگر به صورت شيعه نماز مى خواندند و مردم هم مخالفت نمى كردند امروز همۀ مسلمانها به يك شكل نماز مى خواندند؛ هر چند من فكر نمى كنم كه حضرت على (ع) به صورت خليفۀ دوم نماز مى خواندند. به هر حال وقتى در اين گونه مسائل ذكر خاصى در قرآن نيامده پس معلوم مى شود چندان داراى اهميت نبوده كه به صورت سنّى باشد يا شيعه؛ و منظور اصل و روح كلى نماز بوده كه همۀ مسلمين مشترك هستند. و مشابه همين مطلب را مى توان در خصوص نوع و شكل پوشش زن و مرد در جوامع مختلف گفت.

جواب: كيفيت و صورت نماز همچون اصل نماز و ساير عبادات بايد از قرآن و سنّت به دست آيد. قرآن كريم از تفصيل صورت نماز ساكت است و ناچار بايد به سنّت پيامبر (ص) و ائمّۀ معصومين (ع) مراجعه نماييم.

و اخبار معتبرۀ مأثوره كيفيت نماز و ساير عبادات را مشخص نموده است. و از رسول خدا (ص) نقل شده: «صلّوا كما رأيتمونى اصلّى» (نماز را همان گونه كه من مى خوانم بخوانيد). و نماز رسول خدا به طور قطع مطابق نماز اهل سنّت نبوده؛ و اگر چنين بود عترت پيامبر (ص) كه نزديك ترين

افراد به آن حضرت بودند آن را نقل مى كردند. شكل كنونى نماز كه بين اهل سنّت رايج است بر حسب تواريخ منقوله از زمان خليفۀ دوم و با اجتهاد شخصى او شروع شده است، و هيچ دليلى از كتاب خدا و سنّت بر حجّيت نظر و اجتهاد خليفۀ دوم وجود ندارد. و بر حسب حديث «ثقلين» تا روز قيامت پس از كتاب خدا، سنّت عترت پيامبر بايد الگوى مسلمانان باشد. تفصيل مطلب در اين مختصر نمى گنجد.

ضمنا بايد توجه داشت كه مسألۀ شيوۀ به جا آوردن نماز با مسألۀ نوع و شكل پوشش زن تفاوت مى كند. زيرا شيوه و نحوۀ نماز تعبّدى و مورد تأكيد شارع مى باشد؛ ولى در حجاب، نوع و شكل آن تعبّدى نيست و فقط اصل آن مورد نظر شارع مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 116

نماز قضا

(سؤال 1248) مجتهدى قائل به كفايت خواندن يك بار تسبيحات اربعه بوده است ولى پس از مدتى قائل به وجوب احتياطى سه بار خواندن شده است؛ حال مقلّد ايشان كه تاريخ قضا شدن نماز را نمى داند چه كند؟

جواب: بر طبق نظر اخير عمل نمايد.

(سؤال 1249) اگر كسى سهوا نماز عشا را نخواند و صبح بيدار شود تكليفش چيست؟

جواب: اگر خواب باعث قضا شدن شده باشد، بنابر احتياط واجب علاوه بر قضا روزۀ آن روز ترك نشود؛ و در غير اين صورت فقط بايد نماز را قضا نمايد، و اگر عمدى بوده توبه كند.

(سؤال 1250) شخصى شيعه بوده سپس سنّى شده و نمازهاى خود را طبق مذهب اهل سنّت به جا آورده، بعد از مدتى مجددا شيعه شده و سپس فوت نموده، آيا قضاى نمازهايى كه در

زمان سنّى بودن خوانده به عهدۀ فرزند بزرگتر است يا نه؟

جواب: اگر نمازهايش به فتواى مرجع تقليد پسر بزرگتر- كه واجد شرايط مى باشد- صحيح بوده است قضا ندارد.

(سؤال 1251) اگر كسى بعضى از كلمات حمد و سوره يا ساير اذكار نماز را سالها غلط مى گفته و تازه متوجه شده، آيا بايد نماز اين سالها را قضا نمايد؟

جواب: اگر در ياد گرفتن صحيح آن تقصير و كوتاهى كرده باشد بنابر احتياط قضا دارد؛ و اگر تقصير نكرده باشد مثل اين كه احتمال غلط بودن آن را نمى داده تا اين كه صحيح آن را ياد بگيرد، بعيد نيست قضا لازم نباشد.

(سؤال 1252) اگر نمى داند كه مثلا دو سال است مكلف شده و اعمال را انجام نداده يا سه سال، تكليف اعمالش چيست؟

جواب: هر اندازه را كه يقين دارد ترك كرده قضا نمايد.

(سؤال 1253) آيا نمازهاى مستحبى را مى توان قضا كرد؟

جواب: آرى مى توان قضا كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 117

نماز جماعت

(سؤال 1254) آيا در نماز جماعت بايد صبر كرد تا صفوف جلو اقتدا كنند يا به محض شروع امام بلافاصله مى توان اقتدا نمود؟

جواب: اگر افرادى كه انسان به واسطۀ آنها به جماعت متصل است مهيّاى تكبير شده باشند- گرچه هنوز تكبيرة الاحرام نگفته باشند- اقتدا مانعى ندارد.

(سؤال 1255) خواندن نماز جماعت توسط بعضى از روحانيون در اداره جات و ارگانها و گرفتن مبلغى پول براى آن سى يا چهل هزار تومان در ماه شرعا جايز است يا نه؟ آيا موجب وهن مذهب نيست؟

جواب: دادن وجهى به صورت تشويقى يا براى كمك در مقابل امر غير واجب اشكال ندارد؛ ولى بايد برخورد روحانيون و كيفيت ارشاد آنان كاملا منطقى

و معقول باشد، وگرنه موجب وهن شريعت خواهد شد و جايز نيست.

(سؤال 1256) آيا امام جماعت مى تواند براى خواندن نماز جماعت وجهى بگيرد؟

جواب: حق گرفتن اجرت براى نماز واجب را ندارد؛ ولى قبول هديه و گرفتن وجه از درآمد موقوفه در صورتى كه شامل او شود، و نيز گرفتن از وجوه شرعيه با رعايت شرايط آن اشكال ندارد.

(سؤال 1257) اگر در نماز جماعت انسان در ركعت دوم به امام برسد و نماز سه يا چهار ركعتى باشد، وظيفۀ انسان هنگام سلام دادن امام چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب مأموم به حال تجافى و نيم خيز بنشيند تا امام سلام آخر را بگويد و سپس بلند شود، ولى مأموم سلام را نگويد.

(سؤال 1258) اين جانب يك بند انگشت دستم (يا كمتر از يك بند) قطع شده، آيا مى توانم امام جماعت شوم؟

جواب: ظاهرا اشكالى ندارد.

(سؤال 1259) كسى كه كمرش خميدگى دارد، آيا مى تواند امام جماعت شود؟

جواب: اگر خميدگى آن كم باشد و در حال ايستادن، قيام صدق كند اشكال ندارد؛ و اگر خميدگى آن زياد باشد كه قيام صدق نكند نمى توان به او اقتدا نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 118

(سؤال 1260) اقتدا به امام جماعتى كه وسواسى است- مثلا يك كلمه را چند بار مى گويد- جايز است يا نه؟

جواب: مجرد تكرار، دليل بر وسوسه نيست؛ ولى اگر وسواسى بودن كسى محرز باشد، اقتداى به او مشكل است.

(سؤال 1261) اقتدا كردن در نماز به امام جماعتى كه همۀ شرايط امام جماعت را كه در رساله هاى توضيح المسائل آمده دارا مى باشد ولى مسائل اجتماعى و سياسى و امور مربوط به مسلمانان را وامى نهد، چگونه است؟

جواب: اگر از روى اعتقاد يا

تقيه و يا عذر موجّه ديگرى به مسائل اجتماعى و سياسى مسلمانان بى اعتنا باشد ضررى به عدالت او نمى زند.

(سؤال 1262) اگر امام جمعه و جماعت مقلّد مرجعى باشد كه مأموم او را مرجع واجد شرايط نمى داند آيا اقتدا به او جايز است يا خير؟

جواب: امام جمعه و جماعت بايد عادل باشد، مقلّد هر كس باشد مانعى ندارد.

(سؤال 1263) اقتدا به كسى كه نمى تواند دو زانو بنشيند و يا دست او فلج است و امثال اينها، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر افعال نماز را تمام و صحيح انجام مى دهد اشكال ندارد.

(سؤال 1264) با توجه به اهميت اقامۀ نماز جماعت در مدارس و با توجه به كم بودن امام جماعت مورد اطمينان، آيا خواندن نماز توسط بچه هاى دانش آموز به صورت جمعى ولى فرادى (نماز وحدت) درست است يا نه؟

جواب: نماز وحدت به صورت مفروض در سؤال علاوه بر اين كه در شرع مقدّس نامى از آن برده نشده و معهود نمى باشد، گاهى مواجه با اشكال مى شود؛ به عنوان مثال كسى كه حمد و سوره را تمام كرده بايد بدون جهت صبر كند تا ديگران هم تمام كنند، يا كسى كه عقب مانده و سوره را تمام نكرده به ركوع برود؛ بلى براى اطفالى كه هنوز نماز بر آنها واجب نشده و نماز تمرينى مى خوانند مانعى ندارد.

(سؤال 1265) اگر بين امام و مأموم يا بين دو صف نماز جماعت شيشۀ شفاف فاصله باشد، آيا نماز جماعت صحيح است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 119

جواب:: اگر به نحوى باشد كه به وحدت جماعت صدمه نزند، صحت آن بعيد نيست؛ ولى در شيشۀ سراسرى و مرتفع صدق وحدت جماعت

مشكل است.

(سؤال 1266) كسى كه در حال خواندن ركعتهاى آخر نماز، ديگرى به او اقتدا مى كند آيا مى تواند پس از اتمام نماز به همان فرد اقتدا نمايد؟

جواب: اگر شرايط امام جماعت را دارا باشد ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1267) كسى كه نمازش شكسته است و در صف جلو ايستاده اگر زودتر سلام دهد و در ركعت سوم دوباره اقتدا كند، آيا به جماعت افراد ديگر ضرر مى زند يا نه؟

جواب: اگر آن فرد موجب اتصال افراد ديگر به جماعت باشد به مجرد سلام دادن او افراد ديگر از جماعت منقطع مى شوند و با اقتداى دوبارۀ او متصل نمى شوند.

(سؤال 1268) اگر امام سهوا يك ركوع اضافه كند تكليف مأموم چيست؟

جواب: در فرض سؤال نماز امام جماعت باطل است و بايد مأمومين بدون متابعت نمازشان را به شكل فرادى تمام كنند.

(سؤال 1269) اگر امام در نماز جماعت آيه اى را اشتباه بخواند يا يك آيه را اصلا نخواند، آيا مأموم مى تواند خودش آن آيه را صحيح بخواند؟

جواب: اگر مأموم نتواند امام را متوجه سازد و احتياطا خودش بخواند اشكال ندارد و نماز او فرادى نمى شود.

(سؤال 1270) آيا گفتن (الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِينَ) از طرف مأموم در صورتى كه امام در حال خواندن سوره و يا بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ اول سوره باشد اشكال دارد؟

جواب: اگر بعد از تمام شدن سورۀ حمد امام زياد فاصله نشود ظاهرا اشكال ندارد.

(سؤال 1271) شخصى كه امام جماعت را عادل نمى داند آيا براى حفظ شئون او و يا مأخوذ به حيا شدن مى تواند ظاهرا به او اقتدا كند و بعدا نمازش را اعاده نمايد يا خير؟

جواب: اگر ناچار باشد و مستلزم ترويج باطل نباشد، بدون

قصد جدّى نماز مانعى ندارد.

(سؤال 1272) كسى كه در نماز جماعت اقتداء كرده و نماز واجب خود را خوانده، آيا مى تواند دوباره در جاى ديگر و جماعت ديگر شركت كند و همان نماز واجب خود را بخواند؟

جواب: به قصد ورود اشكال دارد؛ ولى به قصد رجاء و اميد ثواب مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 120

(سؤال 1273) در نماز جماعت چهار ركعتى اگر نماز امام شكسته و نماز مأموم كامل باشد، آيا مى شود دو ركعت دوم را به امامى ديگر اقتدا نمود؟

جواب: در فرض سؤال دليل بر صحت اقتدا وجود ندارد؛ بلى امام مى تواند يكى از مأمومين را جاى خود قرار دهد.

(سؤال 1274) آيا اقتدا به امامى كه توان تلفظ صحيح كلمات را ندارد- مانند بسيارى از اروپاييان كه با زبان عربى واقعا مأنوس نيستند- جايز است؟

جواب: اگر تلفظ غلط باشد جماعت نيست، ولى اگر تفاوت در لهجه باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1275) آيا اشتباه امام جماعت در قرائت و ذكر صدمه اى به نماز مأموم وارد مى كند؟ اگر احتمال داده شود كه ممكن است امام مسأله را بلد نباشد حكم آن چيست؟

جواب: امام جماعت بايد نمازش صحيح و بدون عذر باشد. بنابراين اگر اشتباه دائمى و يا از باب معذور بودن باشد امامتش اشكال دارد.

(سؤال 1276) آيا جايز است نماز طواف واجب را احتياطا به نماز يوميه و يا نماز طواف مستحبى امام اقتدا كرد يا نه؟

جواب: مشروعيت خواندن نماز طواف به جماعت روشن نيست.

(سؤال 1277) اگر به گمان اين كه امام جماعت فلانى است اقتدا شد و در بين نماز و يا بعد از آن معلوم شد كه شخص ديگرى است حكم آن چيست؟

جواب:

اگر به گمان اين كه امام جماعت فلانى است در عين حال به عنوان امام حاضر اقتدا كرده و امام حاضر را هم عادل مى دانسته اشكال ندارد. توضيح بيشتر را در توضيح المسائل مسألۀ 1285 ملاحظه فرماييد.

(سؤال 1278) پدر و مادر اين جانب مسيحى هستند، ولى من ده سال است كه به دين اسلام و مذهب تشيّع مشرّف گشته ام و اخيرا مطلع شدم در زمانى كه پدر و مادرم تصميم بر ازدواج داشته و هنوز صيغۀ آن را اجرا ننموده بودند نطفۀ من منعقد شده؛ آيا با وضعى كه دارم از نظر طهارت مولد مى توانم امام جماعت شوم؟ و آيا اصولا ازدواج معاطاتى باطل است، در صورتى كه عملا و عرفا كارى شود كه دلالت بر زوجيت كند؟ و چه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 121

دليلى بر عدم كفايت آن و لزوم اجراى صيغه جز اجماع فقها وجود دارد؟ و آيا اجماع در چنين مسأله اى كه چندين نفر از فقها ازدواج معاطاتى را صحيح مى دانند و بچۀ متولد از آن را مانند بچۀ متولد از زنا نمى دانند حجت است؟

جواب: دليل شرطيت طهارت مولد در امام جماعت فقط اجماع نيست تا در ثبوت آن مناقشه شود؛ بلكه دليل آن، روايات صحيحى است كه مورد عمل اصحاب و فقهاى شيعه قرار گرفته است. شما به وسائل باب 14 از ابواب جماعت مراجعه نماييد.

در اين كه زنا به نظر اديان و همۀ ملتها كار زشت و مستنكرى است شكى نيست؛ و لكن اگر در موردى زن و مردى كه تصميم بر ازدواج دارند و صحبت و مذاكره نيز نموده ولى هنوز صيغۀ عقد را جارى ننموده، خيال مى كردند

كه همين مذاكره و تصميم بر ازدواج و رضايت به آن در تحقق زوجيت كفايت مى كند، و به نظر آنان اجراى صيغه فقط براى اعلام رسمى ازدواج است، و لذا نزديكى خود را زنا ندانند، در چنين صورت اگر بچه اى از آنان متولد شد ظاهر ادله اى كه دلالت مى كند بر منع امامت و قضاوت ولد زنا از اين مورد منصرف است. بنابراين امامت و قضاوت چنين مولودى اگر ساير شرايط را داشته باشد اشكالى ندارد.

نماز جماعت اهل سنّت

(سؤال 1279) در جماعت اهل سنّت نوعا رعايت اتصال نمى شود، آيا اقتدا به چنين جماعتى مجزى است؟

جواب: اكتفاى به آن مشكل است؛ و در صورت اقتدا احوط اين است كه نماز را اعاده كند. و به طور كلى در جماعت آنان حمد و سوره را و لو به نحو حديث نفس بخواند.

(سؤال 1280) با توجه به اين كه تقيه كردن در اين زمان منحصر به مورد ترس از قتل و ضرب نيست و براى ترس از اتهام به شرك و بت پرستى نيز مى باشد، با اين حال آيا تقيه مختص به مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) است يا در ساير مساجد هم بايد تقيه كرد و مى توان به امام جماعت اهل سنّت اقتدا نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 122

جواب:: هر جايى كه ترك حضور در جماعت آنها در معرض وهن مذهب باشد، مورد تقيه است و اختصاص به مسجد الحرام يا مسجد النّبى (ص) ندارد.

(سؤال 1281) اگر انسان در نماز جماعت اهل سنّت شركت كرد و از روى غفلت يا جهالت و يا فراموشى حمد و سوره را نخواند، نماز او چه حكمى دارد؟ آيا حكم فهميدن قبل از

وقت و بعد از وقت متفاوت است؟ اگر پس از ركوع امام و قبل از اين كه خودش به ركوع رود متذكر شود چه حكمى دارد؟

جواب: در صورت نسيان نمازش صحيح است؛ و در صورت جهل احوط اعاده است. همچنين است اگر بعد از ركوع امام و قبل از ركوع خودش متذكر شود و نتواند حمد و سوره را بخواند.

(سؤال 1282) شركت در نماز جماعت مغرب اهل سنّت با توجه به اين كه نماز مغرب آنها زودتر از مغرب شرعى است، آيا كفايت از نماز مغرب مى نمايد يا نه، و آيا وقت هم مثل ساير شرايط و اجزاء است كه با تقيه ساقط مى شود؟

جواب: با وجود شرايط تقيه، كفايت مى كند.

(سؤال 1283) اخيرا پشت بام مسجد النّبى (ص) هم براى نمازگزاران مهيا شده است، ولى ديوار اطراف پشت بام بيش از قامت انسان بلند است و هيچ طرف صفهاى جماعت مسجد پيدا نيست، آيا اقتدا با اين وضع در پشت بام صحيح است؟

جواب: اگر وحدت جلسه صادق نيست، در غير مورد تقيه صحيح نيست.

(سؤال 1284) هرگاه براى تحبيب قلوب و وحدت مسلمين در نماز جماعت اهل تسنّن شركت كنيم كه قهرا نماز فاقد جزء يا شرط يا همراه با مانع باشد، آيا اين نماز در وسعت وقت صحيح و مجزى است و اعاده و قضا ندارد؟ با فرض اين كه اضطرار و ضرورتى نيست و مى توانيم در مكان يا زمان ديگر بدون هيچ اشكالى نماز را به طريق شيعه بخوانيم. و همچنين در تقيه در موضوعات، مثل وقوف در عرفات در روزى كه قاضى عامّه حكم كرده، با اين كه شك يا يقين به خلاف داريم،

آيا وقوف با برادران اهل تسنّن مجزى است؟

جواب: با عدم وجود شرايط تقيه كافى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 123

(سؤال 1285) در جماعت اهل سنّت مى شود اقتدا كرد، و يا بايد فقط متابعت نمود؟

جواب: در شرايط تقيه و به مقدارى كه تقيه اقتضا كند اقتدا صحيح است؛ ولى حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس بخوانند.

نماز جمعه

(سؤال 1286) آيا شخص مسافر مى تواند امام جمعه بشود؟

جواب: امامت براى نماز جمعه محل اشكال است.

(سؤال 1287) امامت جمعۀ شخص مسافر را مورد اشكال مى دانيد، آيا مسافر با قصد اقامۀ ده روز يا پس از سى روز بلا تكليف ماندن در يك محل مى تواند امام جمعه شود؟

جواب: در فرض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1288) آيا مسافر مى تواند نماز جمعه بخواند، و آيا از نماز ظهر كفايت مى كند؟

جواب: اگر شرايط نماز جمعه فراهم باشد اشكالى ندارد و از نماز ظهر كفايت مى كند.

(سؤال 1289) در بعضى مناطق بعضى از ائمۀ جمعه در بعضى مسائل اجتماعى و مذهبى موضعگيرى هايى مى كنند كه به نظر افراد متديّن و خبير به مصلحت اسلام و انقلاب و روحانيت نمى باشد و تذكر به آنان نيز مؤثر واقع نمى شود؛ با اين حال آيا شركت در اين گونه نماز جمعه ها كه قهرا تأييد آن موضعگيرى ها و موجب وهن علما و بدبينى قشر وسيعى از مؤمنين مى باشد شرعا درست است؟ و چنين نماز جمعه اى كفايت از نماز ظهر مى كند؟

جواب: با احراز شرايط در امام جمعه احوط حضور است؛ مگر اين كه ترويج باطل بر حضور در آن صدق كند.

(سؤال 1290) اگر خطيب جمعه در خطبه ها مرتكب توهين، دروغ، افتراء به مسلمان ديگر، بردن كلمات ركيك، تمسخر و

امثال اينها شد كه در شرع مقدس حرام يا مكروه مى باشند، آيا چنين نماز جمعه اى كفايت از نماز ظهر مى كند يا خير؟

جواب: اگر فرضا امام جمعه در خطبه ها مرتكب كار حرامى از قبيل اهانت، افتراء،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 124

دروغ يا توهين به مسلمانى شود از عدالت خارج مى شود، و يكى از شرايط صحت نماز جمعه عدالت امام است. پس در اين صورت نماز جمعه صحيح نيست و بايد نماز ظهر خوانده شود.

(سؤال 1291) آيا دو خطبۀ نماز جمعه از نظر احكام و شرايط حكم نماز را دارد، حتى در پاكى از حدث و خبث؟ و آيا فرقى بين امام و مأموم در اين جهت وجود دارد؟

جواب: همۀ شرايط نماز را ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب بايد امام جمعه در حال خطبه با وضو باشد.

(سؤال 1292) حضرتعالى كه اقامۀ جمعه را از شئون حكومت شرعى مى دانيد، آيا اين از قبيل شرط وجوب است- مثل استطاعت نسبت به حج- كه تحصيل آن واجب نيست يا از قبيل شرط و قيد واجب است- نظير طهارت نسبت به نماز- كه تحصيل آن واجب است؟ و در نتيجه در زمانى كه جامعه فاقد حكومت صالح شرعى باشد بر مكلفين اقدام جهت تحصيل اقامۀ نماز جمعه، واجب شرعى و عينى مى باشد يا نه؟

جواب: اگر تحصيل شرايط ممكن باشد، بنابر احتياط واجب تحصيل نمايند.

(سؤال 1293) آيا مراعات ترتيب بين حمد الهى و درود بر پيامبر و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين و وعظ و ارشاد و خواندن يك سورۀ كوچك در دو خطبه لازم است يا نه؟

جواب: احتياط در رعايت ترتيب است.

(سؤال 1294) بعضى از فقها مسافرت هنگام ظهر

شرعى را در صورت اقامۀ نماز جمعه در شهر محل سكونت شخص جايز نمى دانند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: حرمت سفرى كه موجب فوت نماز جمعه بشود، تابع وجوب نماز جمعه است؛ يعنى در صورت وجوب نماز جمعه سفرى كه موجب فوت آن شود حرام است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 124

(سؤال 1295) در روز جمعه نافلۀ ظهر را مى توان پيش از نماز جمعه خواند يا ساقط است؟

جواب: نافلۀ روز جمعه بيست ركعت است كه اگر به ترتيب ذيل به جا آورده شود شايد افضل باشد: شش ركعت هنگام بالا آمدن آفتاب، شش ركعت نزديك ظهر، دو ركعت اول ظهر و شش ركعت بعد از نماز جمعه.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 125

(سؤال 1296) اگر امام جمعه عمدا يا سهوا غير از سورۀ جمعه و منافقين را شروع نمايد، آيا مى تواند به اين دو سوره عدول كند؟ و آيا بين دو سورۀ جحد (كافرون) و توحيد و غير اينها فرقى وجود دارد؟

جواب: در صورت سهو تا به نصف نرسيده مى تواند عدول كند، حتى از جحد و توحيد.

(سؤال 1297) اگر در اثر ازدحام جمعيت مأموم نتوانست يك سجده يا دو سجده از يك ركعت را انجام دهد، نماز جمعۀ او باطل مى شود يا نه؟

جواب: اگر پس از بلند شدن امام براى ركعت بعد توانست سجده را به جا آورد و به ركوع امام برسد هر دو ركعت را درك كرده است؛ و اگر به ركوع ركعت بعد هم نرسيده سجده را به قصد ركعت اول به جا آورد و در نتيجه يك ركعت از

امام عقب افتاده است؛ و آن را خودش به جا آورد و نماز او صحيح است.

(سؤال 1298) مقصود از اذان دوم روز جمعه كه بدعت و حرام است كدام اذان مى باشد؟

جواب: در حديث وارد شده: «الأذان الثالث يوم الجمعة بدعة» «1» و در آن دو احتمال است:

اول- اين كه اذان براى نماز عصر باشد؛ چون نماز عصر بايد متصل به جمعه خوانده شود و اذان ندارد.

دوم- اين كه مقصود اذان دوم براى نماز جمعه باشد؛ چون روايت شده كه در زمان عثمان براى نماز دو اذان مى گفتند: يكى وقتى كه عثمان هنوز در خانه بود و دوم پس از حضور او در مسجد؛ و به هر حال سوم بودن اذان يا براى اين است كه اذان صبح را نيز حساب مى كرده اند و يا براى اين كه اذان و اقامۀ نماز جمعه را تغليبا دو اذان حساب مى كرده اند و از اقامه به اذان تعبير شده باشد.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 5، ص 81.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 126

(سؤال 1299) نخواندن سورۀ كوچك در خطبه هاى جمعه- از روى جهل يا فراموشى- به صحّت نماز ضرر مى رساند يا نه؟

جواب: ضرر نمى رساند.

(سؤال 1300) آيا شعارها و تكبيرهاى مردم در اثناى خطبه ها و همچنين قيام آنان به خاطر شنيدن نام مبارك امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه ضررى به نماز جمعه مى زند؟

جواب: خلاف احتياط است؛ ولى به نماز جمعه ضرر نمى زند.

(سؤال 1301) اگر عمدا خطبه ها را درك نكند، آيا مى تواند در نماز شركت كند و نمازش درست است؟

جواب: نمازش درست است.

(سؤال 1302) در بين مردم معروف است كه اگر كسى روز جمعه در نماز جمعه شركت نكرد، جايز نيست قبل

از تمام شدن نماز جمعه نماز ظهر و عصر را به جا آورد، آيا اين حرف درست است؟

جواب: اگر نماز جمعۀ واجد شرايط منعقد شود به جا آوردن نماز ظهر قبل از تمام شدن نماز جمعه- براى كسى كه نماز جمعه بر او واجب است- محل اشكال است؛ و اگر با شرايط آن منعقد نشده باشد، خواندن نماز ظهر پيش از تمام شدن آن مانعى ندارد.

(سؤال 1303) آيا خريدوفروش يا معاملۀ ديگر هنگام نماز جمعه حرام و باطل است؟

جواب: در نماز جمعۀ واجد شرايط كارهايى كه موجب فوت نماز جمعه است- از جمله معاملات- نبايد انجام شود؛ ولى اگر انجام شد باطل نيست.

(سؤال 1304) اگر نماز جمعه با وجود شرايط آن از كسى عمدا فوت شود آيا قضا دارد؟

جواب: قضا ندارد و بايد به جاى آن ظهر خوانده شود؛ به صورت ادا يا قضا.

(سؤال 1305) زنانى كه عادت ماهانۀ خود را مى گذرانند به منظور تعظيم شعائر دينى و اجر و ثواب آيا مى توانند در غير مساجد به حسب صورت و ظاهر در نماز جمعه ها شركت كنند؟

جواب: مانعى ندارد؛ مگر اين كه بين نمازگزاران حائل شوند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 127

(سؤال 1306) آيا نماز جمعه در احكام شك، قواطع، خلل و مانند آن حكم ساير نمازها را دارد؟

جواب: مثل ساير نمازها مى باشد و حكم نماز دو ركعتى را دارد.

(سؤال 1307) اگر در نماز جمعه به اشتباه نيّت نماز ظهر كند و قبل از تمام شدن متوجه شود، آيا عدول به نماز جمعه جايز است يا نه؟

جواب: اگر به قصد نماز جمعه شروع كرده و از روى اشتباه نماز ظهر در ذهنش خطور نموده باشد، نماز

جمعۀ او صحيح است و ربطى به مسألۀ عدول ندارد؛ ولى اگر به قصد نماز ظهر شروع كرده باشد، صحت نمازش مشكل است و بايد نماز ظهر را دوباره بخواند.

(سؤال 1308) شخصى كه در نماز جمعه شركت كرده اگر بخواهد احتياط كند و نماز ظهر را نيز بخواند چه وقت بخواند؟

جواب: اگر بخواهد احتياط كند، نماز ظهر را بعد از نماز جمعه بخواند؛ ولى با فرض صحّت جمعه اين احتياط واجب نيست.

(سؤال 1309) آيا زن ها مى توانند بعد از اذان ظهر در روز جمعه نماز ظهر بخوانند يا بايد صبر كنند بعد از اتمام نماز جمعه بخوانند؟

جواب: براى زنها نماز جمعه واجب نيست، و هر وقت نماز ظهر را بخوانند اشكالى ندارد.

نماز استيجارى

(سؤال 1310) شرايط انجام نماز و روزۀ استيجارى براى ميّت چيست؟

جواب: بايد بتواند عمل را صحيح انجام دهد و شروط در ضمن اجاره را رعايت كند؛ و اگر بدون شرط براى نماز اجير شده باشد بايد علاوه بر واجبات، مستحبات متعارفه را نيز انجام دهد.

(سؤال 1311) آيا زن مى تواند براى نماز و روزۀ ميّت مرد اجير شود؟ مرد براى ميّت زن چطور؟

جواب: با رعايت شرايط آن مانعى ندارد و مماثلت شرط نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 128

(سؤال 1312) آيا در جهر يا اخفات نماز- يعنى بلند يا آهسته خواندن نماز- بايد مراعات تكليف ميّت بشود يا نايب؟

جواب: نايب بايد طبق وظيفۀ خودش عمل نمايد؛ ولى زن اگر نايب مرد باشد، بنابر احتياط در نمازهاى جهريه مانند: «صبح» و «مغرب» و «عشا» حمد و سوره را بلند بخواند.

(سؤال 1313) پدرم كه مقلّد مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى (ره) بوده در وصيت خود مبلغ 2500

ريال را براى نماز و روزۀ استيجارى تعيين كرده است، ولى به دلايلى تاكنون موفق نشده ام عمل به وصيت پدرم كنم؛ اكنون وظيفه ام چيست؟

جواب: بنابر احتياط هر مقدار نماز و روزه كه در آن زمان با آن مبلغ ممكن بوده استيجار شود، فعلا همان مقدار نماز و روزه استيجار نماييد.

نماز مستحبى

(سؤال 1314) كسى كه شك دارد اذان صبح شده يا نه نماز شب را به چه قصدى بخواند؟

جواب: مى تواند به قصد ادا بخواند؛ و نيز مى تواند بدون قصد ادا و قضا قربة إلى اللّه به جا آورد.

(سؤال 1315) كسى كه مدتى نماز شب و ساير نافله ها را نخوانده يا اصلا نخوانده است، آيا مى تواند قضاى آنها را به جا آورد؛ چگونه؟

جواب: قضاى نماز شب و ساير نافله هاى يوميه مستحب است و انجام آن در هر وقت از شب يا روز مانعى ندارد. و قضاى نمازهاى مستحبى ديگر نيز چنانكه هر كدام بالخصوص دليل بر مشروعيت قضا داشته باشد مانعى ندارد؛ وگرنه به قصد ورود جايز نيست. و در صورت احتمال مشروعيت قضا به قصد رجاء و اميد ثواب مانعى ندارد.

(سؤال 1316) در نماز شب كه مى خواهند به چهل مؤمن دعا كنند، اگر به عربى صحيح نتوان دعا كرد آيا مى توان به فارسى دعا نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 129

جواب:: چون دعاى بر چهل مؤمن جزو نماز «وتر» نيست اگر نمى توانيد به عربى صحيح دعا كنيد بهتر اين است كه بعد از نماز به هر زبانى كه مى خواهيد دعا نماييد.

(سؤال 1317) آيا كم و زياد شدن اجزا يا اركان نماز مستحبى موجب بطلان يا سجدۀ سهو مى شود؟ و آيا جايز است بدون دليل آن را

نشسته خواند؟ ثواب آن چگونه است؟

جواب: نشسته خواندن نماز مستحبى اشكال ندارد؛ ولى مبطلات نماز، نماز مستحبى را هم باطل مى كند.

(سؤال 1318) نماز جعفر طيّار يا نماز امام زمان (ع) يعنى چه؟

جواب: نماز جعفر طيّار چهار ركعت است با دستور مخصوصى كه پيامبر (ص) آن را به جعفر بن ابى طالب رضوان اللّه عليه ياد دادند. و نماز امام زمان (ع) دو ركعت است با دستور مخصوصى كه از حضرت حجّت عجل اللّه تعالى فرجه نقل شده، و هر دو نماز در مفاتيح ذكر شده است.

نماز احتياط

(سؤال 1319) حكم شك در نماز احتياط خصوصا تكبيرة الاحرام آن چيست؟

جواب: اعتبار ندارد.

نماز آيات

(سؤال 1320) اگر در هنگام وجوب نماز آيات عذرى داشته باشد جايز است با تيمّم نماز بخواند يا اين كه تا برطرف شدن عذر بايد صبر كرد؟

جواب: با تيمم بايد نماز را در وقت بخواند.

متفرقه

(سؤال 1321) به جا آوردن نماز در ساعات معيّن شده جهت كار (هفت ساعت و بيست دقيقۀ قانون كار) چه حكمى دارد؟

جواب: در وسعت وقت نماز بايد با اجازۀ صاحب كار باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 130

مسائل روزه

[مسائل عمومي روزه]

(سؤال 1322) آيا وارد كردن چيزهاى غير خوراكى (مثل وسايل دندان پزشكى يا حرارت سنج) در دهان باعث بطلان روزه مى شود؟

جواب: باعث بطلان روزه نمى باشد.

(سؤال 1323) كسى كه به جهت ضعف غير قابل تحمل روزۀ خود را افطار مى كند، آيا بعد از رفع ضعف بايد در بقيۀ روز امساك نمايد؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد امساك نمايد.

(سؤال 1324) اگر روزه دار عمدا اخلاط سر و سينه را كه به فضاى دهان وارد شده است فرو ببرد روزۀ او باطل مى شود تكليف قضا و كفارۀ آن چيست؟ ضمنا محدودۀ فضاى دهان چه مقدار مى باشد؟

جواب: اگر عمدا فرو ببرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه را ادامه دهد و قضاى آن را نيز بگيرد؛ و اگر از روى علم و عمد بدون غفلت از موضوع و حكم شرعى فرو برده باشد، بنابر احتياط واجب كفاره دارد. و مخرج «خ» مرز گلو مى باشد كه بالاتر از آن فضاى دهان محسوب مى شود.

(سؤال 1325) آيا زن مى تواند در ماه رمضان از قرصهاى ضد رگل استفاده كند تا بتواند روزۀ يك ماه را كامل بگيرد؟

جواب: اگر ضرر قابل توجه نداشته باشد مانعى ندارد؛ ولى بايد شب استفاده كند.

(سؤال 1326) شخصى كه در ماه رمضان عمدا با حال جنابت داخل صبح مى شود، آيا علاوه بر باطل بودن روزه اش بايد از ساير مفطرات امساك نمايد؟

جواب: بلى امساك واجب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 131

(سؤال 1327) كسى كه

وظيفۀ او غسل است اگر غسل را به تأخير اندازد تا در تنگى وقت تيمم نمايد ولى وقتى خواست تيمم كند وقت داخل شود، حكم تيمم و روزه اش چيست؟

جواب: اگر بداند صبح شده تيمم اثر ندارد و روزه اش باطل است؛ و اگر شك داشته باشد كه صبح شده يا نه، تيمم و روزه اش صحيح است.

(سؤال 1328) اگر روزه دار در ماه رمضان بخوابد و يا پس از نماز صبح دوباره بخوابد و جنب شود آيا مى تواند غسل كند، يا چون روزه دار است غسل اشكال دارد؟ اگر نبايد غسل كند تكليف او چيست؟

جواب: اگر كسى در روز ماه رمضان يقين دارد كه اگر بخوابد محتلم مى شود بنابر احتياط نخوابد؛ ولى اگر يقين ندارد خوابيدن مانعى ندارد؛ و اگر خوابيد و از باب تصادف جنب شد به روزۀ او ضرر نمى زند و بايد غسل كند. و احتياط اين است كه در غسل كردن عجله كند و تأخير نيندازد. و غسل موجب بطلان روزه نيست؛ ولى نبايد همۀ سر را يكباره زير آب كند، زيرا ارتماس به روزه ضرر مى زند.

روزۀ بيمار و ناتوان

(سؤال 1329) در برخى بيماريها (مثل نارسايى كليه) با اطمينان مى توان به بيمار توصيه نمود كه روزه نگيرد؛ اما در مورد بسيارى از بيماران به علت شك و نوع بيمارى و يا در چگونگى تأثير روزه بر بيمار يا به علت عدم تحقيقات كافى، پزشك واقعا نمى داند روزه را به بيمار توصيه كند يا خير؛ در اين صورت وظيفۀ پزشك چيست؟

جواب: پزشك در فرض سؤال حق ندارد براى بيمار تعيين وظيفه كند و فقط مى تواند چند درصد احتمال ضررى را كه مى دهد به بيمار بگويد و خود بيمار به

ضميمۀ تجربۀ سابق و قرائن ديگر اگر احتمال عقلايى كه موجب خوف ضرر روزه باشد بدهد روزه نگيرد.

(سؤال 1330) برخى از افراد كه مبتلا به آسم و يا بيماريهاى مشابه هستند به وسيلۀ يك دستگاه مخصوص مقدارى دارو را- كه به صورت گاز مى باشد- از راه دهان مورد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 132

استفاده قرار مى دهند و با استفاده از اين روش بهبودى موقتى را به دست مى آورند؛ در اين صورت آيا روزۀ آنها باطل نمى گردد؟

جواب: اگر ناچار به استفاده از آن در حال روزه باشند بايد با استفاده از آن روزه بگيرند.

(سؤال 1331) آيا تزريق آمپولهايى كه جهت بى حسى، كاهش درد، كشتار ميكربها و امثال آن به كار مى روند و هيچ خاصيتى در جهت رساندن ويتامين يا مواد غذايى به بدن ندارند مبطل روزه مى باشند؟

جواب: احتياط واجب آن است كه روزه دار از استعمال آمپولى كه به جاى غذا يا دوا به كار مى رود خوددارى كند؛ ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس مى كند اشكال ندارد.

(سؤال 1332) آيا خوردن داروهايى كه هيچ جنبۀ غذايى ندارند و جهت تسكين آلام بيمار به كار مى روند روزه را باطل مى كند؟

جواب: بلى، از خوردن آن اجتناب كنند.

(سؤال 1333) ما عده اى از كارگرانى هستيم كه تحمل روزه با آن حرارت زياد دستگاه برايمان مشكل است، چه كنيم؟

جواب: بايد شرط كنيد تا هر مقدار كه مى توانيد روزه بگيريد در روز كار كرده و بقيه را در شب كار كنيد؛ و اگر قبول نكنند روزى دهنده خداست و روزى هيچ كس را در حرام قرار نداده است.

(سؤال 1334) در صورت عدم تصميم به روزه گرفتن و ترديد در آن، آيا بعد از

اذان صبح تا كمى قبل از ظهر مى تواند نيّت روزۀ قضا بكند؟ و در صورتى كه اول تصميم به نگرفتن داشته و بعد تصميم به گرفتن پيدا كند چطور؟ و در موارد فوق، حكم روزۀ استيجارى چيست؟

جواب: در تمام موارد ذكر شده اگر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و قبل از ظهر نيّت روزه كند روزه اش صحيح است؛ بلى در روزۀ استيجارى اگر به طور مطلق اجير شده باشد بايد قبل از اذان صبح نيّت روزه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 133

(سؤال 1335) شخصى در سالهاى اول تكليف بر اثر ندانستن مسأله روزه هاى ماه رمضان را نگرفته است، آيا تنها قضاى آنها كافى است يا آن كه كفاره هم لازم است؟

و كفارۀ آن چه كفاره اى است؟

جواب: اگر مى توانسته مسأله را ياد بگيرد و كوتاهى نموده قضا و كفاره لازم است؛ و كفارۀ آن اطعام شصت فقير است. و اگر نمى توانسته و جاهل قاصر بوده فقط قضا لازم است.

(سؤال 1336) ارتكاب عمل استمناء صرفا موجب كفاره و قضا مى شود يا علاوه بر قضاى روزه موجب كفارۀ جمع نيز مى گردد؟

جواب: علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب كفارۀ جمع «1» دارد.

(سؤال 1337) اگر مرتكب استمناء جاهل به مسأله باشد- نظير بعضى از نوجوانان كه از حرمت و مبطل بودن آن بى اطلاعند- حكمش چيست؟

جواب: اگر احتمال حرام بودن و مبطل بودن آن را نمى داده و لذا تحقيق نكرده كفاره ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب قضا دارد.

(سؤال 1338) مكلفى كه به علت جهل به مسأله با حال جنابت داخل صبح مى شود، علاوه بر قضاى روزه آيا كفاره هم به او تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر احتمال حرام

بودن و مبطل بودن آن را نمى داده و لذا تحقيق نكرده كفاره ندارد؛ ولى بنابر احتياط واجب قضا دارد. و اگر از جهت جهل به مسأله اصلا جنب بودن خود را نمى دانسته قضا هم ندارد.

(سؤال 1339) كسى كه غسل را تأخير انداخته و چون وقت تيمم هم نبوده بدون تيمم داخل صبح شده، آيا فقط قضاى روزه بر او واجب است يا كفاره هم بايد بپردازد؟

جواب: علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب كفاره هم دارد.

(سؤال 1340) كسى كه روزۀ قضا و كفاره بر او واجب است، آيا بايد اول قضاى روزه را بگيرد و سپس كفاره را بدهد يا رعايت ترتيب لازم نيست؟ و آيا تأخير قضا و كفاره جايز است يا نه؟

______________________________

(1)- «كفارۀ جمع» يعنى هر سه كفاره را كه براى روزه گفته شده (آزاد كردن بنده، روزه گرفتن شصت روز و سير كردن شصت فقير) انجام دهد؛ و البته موضوع «آزاد كردن بنده» در اين زمان منتفى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 134

جواب:: ترتيب لازم نيست؛ و تأخير روزه و كفاره تا حدى كه به مسامحه و سهل انگارى منجر نشود اشكال ندارد. و بنابر احتياط واجب قضا را تا رمضان آينده انجام دهد.

(سؤال 1341) زنى كه به واسطۀ حاملگى نتوانسته روزۀ ماه رمضان را بگيرد و تا ماه رمضان سال بعد هم نتواند قضاى آن را به جا آورد و دادن كفاره هم مقدورش نباشد تكليفش چيست؟

جواب: هر وقت متمكن شود قضاى روزه ها را بگيرد و براى هر روز يك مدّ- كه تقريبا 750 گرم است- از طعام معمولى مانند: نان، برنج و امثال آن كفاره بدهد.

(سؤال 1342) در رسالۀ استفتائات مرقوم

فرموده ايد: «مبتلايان به «آسم» (تنگى نفس) در صورت لزوم از اكسيژن و گازهاى مخصوص استفاده كنند و روزه شان را بگيرند.»

حال اگر اين گونه افراد سالم شدند و بتوانند بدون استفاده از اكسيژن روزه بگيرند، آيا بايد قضاى آن روزه ها را به جا آورند يا نه؟

جواب: اگر تا ماه رمضان بعدى بهبودى حاصل نكنند، اگر چه در سالهاى بعدى بهبودى حاصل شود قضا واجب نيست؛ و اگر تا ماه رمضان بعدى بهبودى حاصل شود بنابر احتياط واجب قضاى روزه ها را بگيرند.

(سؤال 1343) آيا قيمت طعام كافى است يا بايد خود طعام را بدهد؟

جواب: قيمت كفايت نمى كند؛ بلكه بايد قوت غالب و متعارف از قبيل گندم، جو، برنج و خرما داده شود. و نان هم كفايت مى كند. و اگر بخواهد پول را بدهد بايد آن را به فرد مورد اعتماد بدهد و او را وكيل كند كه خودش يا ديگرى با آن پول طعام خريده و به مستحق شرعى بپردازد.

(سؤال 1344) در بعضى كتب و رسائل عمليه تعبير به «كفارۀ مالى» و «كفارۀ بدنى» شده است؛ مقصود از اين دو لفظ را بيان فرماييد.

جواب: اگر در كفاره «اداى مال»- مانند طعام و لباس- واجب باشد آن را «كفارۀ مالى» مى گويند؛ و اگر «عمل» واجب باشد مانند روزه آن را «كفارۀ بدنى» مى نامند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 135

(سؤال 1345) كسى كه چند سال روزۀ قرضى دارد، آيا بايد كفاره بدهد؟ و كفارۀ آن چه مقدار است؟ و آيا مى تواند آن را به يك نفر بدهد؟ با توجه به اين كه فرد مورد نظر از روى ناآگاهى روزه نگرفته، آيا كفارۀ جمع بايد بدهد؟

جواب: اگر در جهل به

مسأله مقصّر نباشد كفاره واجب نيست و تنها قضا واجب است؛ و براى هر روزه يك مد طعام به جهت تأخير در قضا واجب است. و اين كفاره ها را مى تواند به يك نفر بدهد. ولى كفاره عمد را كه اطعام شصت مسكين است بايد به شصت نفر بدهد.

راه ثابت شدن اول ماه

(سؤال 1346) همان گونه كه استحضار داريد در رابطه با استهلال ماه مبارك رمضان و شوال و اعلام روز اول ماه مبارك رمضان يا عيد سعيد فطر، هر ساله با مشكلاتى روبرو هستيم؛ كه اين اشكال و اختلاف ميان مراجع، امسال نمود بيشترى يافته بود.

نكته اى كه در اين خصوص به ذهن مى رسد اين است كه اگر مبناى تقليد از فقهاى عظام در مسائل شرعيه، سيره و بناى عقلا در رجوع جاهل به عالم هر رشته و فن است- چنان كه حضرتعالى نيز اين مبنا را در كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» پذيرفته ايد- پس چگونه مى توان فقها و مراجع عظام را در امر استهلال ماه، محلّ رجوع دانست؛ در حالى كه نوعا هيچ يك از اين بزرگواران متخصص و كارشناس در اين امر نمى باشند. آيا نظر فقيه از حيث فقيه بودن- و نه از حيث حاكم شرع واجد شرايط بودن- براى مقلّدان او حجت شرعى است؟

جواب: هلال و امثال آن از موضوعات خارجيّه است و تشخيص موضوعات به فقيه بما هو فقيه كه شأن او استنباط احكام از ادلّۀ آنها است ارتباط ندارد، بلكه به علم و اطمينان شخص مكلف يا شهادت دو مرد عادل به رؤيت يا قول اهل خبره كه اطمينان آور باشد ثابت مى شود.

ولى اگر حاكم شرع جامع الشرائط حكم به ثبوت هلال نمايد بر ديگران لازم

است ترتيب اثر دهند مگر اينكه بطلان مستندات او ثابت گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 136

(سؤال 1347) اگر كسى ماه را در كشورى رؤيت نمايد و بعد در همان روز به كشور ديگر مسافرت كند، اين رؤيت معتبر خواهد بود؟

جواب: در صورت اختلاف افق احتياط كند.

(سؤال 1348) اگر در شهرى اول ماه ثابت شود و حاكم شرع جامع الشرائط حكم كند اول ماه است، آيا مردم نقاط ديگرى كه افق آنجا با اين شهر فرق دارد مى توانند به اين حكم عمل كنند؟ و آيا اين حكم براى مردم دنيا نافذ است؟

جواب: در فرض سؤال براى نقاطى كه با محل ثبوت رؤيت هلال اختلاف افق دارند ثابت نمى شود؛ مگر نسبت به نقاطى كه آفتاب ديرتر از محل رؤيت هلال غروب مى كند.

(سؤال 1349) آيا حكم حاكم شرع دربارۀ ثبوت ماه براى تمام شهرهاى شرقى و غربى معتبر است؟

جواب: حكم حاكم شرع حكم رؤيت هلال را دارد كه اگر حكم او مستند به ثبوت هلال در بلاد غربى باشد براى اهل بلاد شرقى نافذ نيست.

(سؤال 1350) در استهلال، حكم حاكم شرع شهر محل اقامت شرط است يا اگر مثلا در قم يا تهران حكم شود براى مشهد نيز موجب قبول و اطمينان مى باشد؟ و منظور از حاكم شرع مجتهد مطلق است يا متجزّى را هم شامل مى شود؟ و بفرماييد به دست آوردن حكم حاكم و يا تلاش براى اطمينان يافتن و به طور كلى استهلال اول شوال واجب است يا خير؟

جواب: حكم حاكم شرع واجد شرايط (مجتهد مطلق عادل) در منطقۀ هم افق و مناطق غربى محل رؤيت حجت است؛ و استهلال براى اول و آخر ماه

مبارك رمضان و همچنين اول ماه ذى الحجة- جهت روشن شدن وظيفۀ روزه و مراسم حج- واجب كفايى است.

(سؤال 1351) افق يعنى چه؟ و ملاك و معيار هم افق بودن دو محل چيست؟

جواب: نسبت به هر نقطه اى از نقاط زمين محل طلوع و غروب آفتاب و ماه و ستارگان، افق آن نقطه مى باشد؛ و اگر ماه قبل از رسيدن به افق هر نقطه از تحت الشعاع خارج شود در آن نقطه قابل رؤيت مى باشد كه در صورت رؤيت براى آن نقطه، اول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 137

ماه محقق مى شود. بنابراين اگر در يك نقطه هلال رؤيت شود در هر نقطه اى كه غروب ماه در آنجا با قطع نظر از كوه و موانع ديگر با نقطه اى كه ماه در آنجا رؤيت شده همزمان باشد و نيز در نقطه اى كه ماه در آنجا ديرتر غروب كند و در حقيقت نسبت به نقاط مورد رؤيت غربى باشد اول ماه ثابت مى شود. ولى نسبت به نقاطى كه ماه در آنجا زودتر غروب كرده اول ماه ثابت نمى شود؛ زيرا امكان دارد كه ماه هنگام غروب در آن نقطه هنوز از تحت الشعاع خارج نشده باشد.

بنابراين اگر در اصفهان رؤيت هلال شد براى اهل مشهد كه نسبت به اصفهان زودتر غروب مى كند ثابت نمى شود؛ ولى اگر در مشهد رؤيت شد براى اهل اصفهان كه ديرتر غروب مى كند ثابت مى شود. يا مثلا اگر در تهران رؤيت هلال شد براى اهالى افغانستان ثابت نمى شود؛ ولى اگر در افغانستان رؤيت شود، براى اهالى تهران ثابت مى شود.

(سؤال 1352) من در دبى زندگى مى كنم و مقلّد شما هستم. اينجا بعضى از ايرانى ها با دبى

عيد مى گيرند و بعضى با ايران. تكليف من چيست؟

جواب: بر حسب احاديث وارده از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) كه فرموده اند:

«صم للرؤية و افطر للرؤية» (با رؤيت ماه روزه بگير، و با رؤيت آن افطار كن)، ملاك رؤيت يا قابليت رؤيت ماه است در افق شخص روزه دار. شما كه در دبى ساكنيد بايد افق دبى را ملاك قرار دهيد.

(سؤال 1353) در اينجا (سيدنى) مقامهاى محلى مى گويند: امشب ماه را خواهند ديد.

آيا بايد تابع اينجا بود و فردا را عيد گرفت و يا آن كه منتظر باشيم تا كشورهاى اسلامى عيد اعلام نمايند؟

جواب: ميزان در ماه رؤيت در خود منطقه است، ممكن است هنگام غروب خورشيد در استراليا ماه در محاق باشد و قابل رؤيت نباشد ولى هنگام غروب خورشيد در عربستان يا ايران كه ساعتها بعد از استراليا واقع مى شود ماه از محاق خارج شده باشد و قابل رؤيت باشد. بنابراين رؤيت ماه در مناطق غربى براى بلاد شرقى كافى نيست، ولى عكس آن كافى است؛ يعنى اگر ماه هنگام غروب خورشيد در استراليا قابل رؤيت باشد طبعا رؤيت آن در آنجا براى عربستان و ايران كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 138

(سؤال 1354) در لندن امروز را همۀ مسلمانان از كشورهاى گوناگون جهان عيد فطر گرفتند غير از ايرانيان. چرا روحانيت تا كنون نتوانسته اين مسألۀ ساده را حلّ نمايد؟

فرزندان ما مى گويند: ماه در آسمان است چرا شما ايرانيان قادر به ديدن آن نيستيد؟

امروز با پيشرفت تكنولوژى هم مى توان به راحتى دريافت كه آيا عيد شده است يا نه؟

جواب: در حركت دورى ماه به دور خورشيد هنگامى كه در آخر هر

ماه فاصلۀ ماه از خورشيد كمتر از 5/ 12 درجه شود ماه تحت الشعاع قرار مى گيرد و به اصطلاح در محاق مى رود و قابل رؤيت نيست؛ و هنگامى كه از خورشيد عقب افتاد و 5/ 12 درجه فاصله پيدا كرد از محاق خارج مى شود و ماه بعد شروع مى شود و قابل رؤيت است. و اين موضوع بر حسب اختلاف بلدان در طلوع و غروب خورشيد تفاوت پيدا مى كند.

از باب مثال بسا هنگام غروب خورشيد در ايران فاصلۀ ماه با خورشيد 12 درجه است و قابل رؤيت نيست ولى در لندن كه 5/ 3 ساعت ديرتر غروب مى شود فاصلۀ ماه 5/ 12 درجه يا بيشتر شده و قابل رؤيت است. و در اخبار وارده از رسول خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) وارد شده: «صم للرّؤية و افطر للرّؤية» يعنى با ديدن ماه روزه بگير (اول رمضان) و با ديدن ماه افطار كن (اول شوّال)؛ و ظاهر رؤيت، رؤيت عادى و با چشم بدون ابزار علمى در همان افق شخص روزه دار است. و بر اين اساس رؤيت ماه در لندن يا نيويورك مثلا براى بلاد شرقى مانند ايران و نظاير آن كافى نيست، ولى عكس آن قطعا كافى است.

(سؤال 1355) آيا به محاسبات نجومى تقويم براى شروع و پايان ماه ها مى توان شرعا اعتماد نمود؟

جواب: اگر از نظر و محاسبات اهل خبره در هر موضوعى وثوق و اطمينان پيدا شد مى توان به آن اعتماد نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 139

مسائل نماز و روزۀ مسافر

سفر و مسافر

(سؤال 1356) بعضى از علما مسألۀ نماز قصر را مشروط به طى مسافت هزار كيلومتر- در يك روز راه رفتن- دانسته اند، نظر حضرتعالى در اين باب

چيست؟ و اصولا آيا در حكم قصر غير از ارفاق به مسافر فلسفۀ ديگرى وجود دارد؟

جواب: شرايط قصر در توضيح المسائل مذكور است؛ و ارفاق در باب قصر حكمت است و علت حكم نيست تا حكم داير مدار آن باشد. «1»

(سؤال 1357) با توجه به پيدايش وسايل سريع السيرى كه در ظرف چند ساعت دور جهان مى گردند، قيد چهار فرسخ شرعى (تقريبا 22 كيلومتر) براى شكستن نماز و افطار روزه در مقايسه با زمانهاى قديم كه چه بسا طىّ مسافت فوق مشكلات فراوانى داشت، كمى دور از ذهن مى نمايد. بعضا در مباحثه با فرق ديگر نمى توانيم پاسخ مكفى بدهيم، توجيه آن چيست؟

جواب: ارفاق به مسافر علت حكم نيست بلكه حكمت آن است. و احكام نماز احكامى عبادى هستند؛ پس بايد به ظواهر ادله عمل شود.

(سؤال 1358) اين جانب چند سال پيش كه براى تبليغ به يكى از روستاهاى استان فارس رفته بودم، از آنجا كه روستا به دو قسمت «عليا» و «سفلى» تقسيم مى شد و فاصلۀ ميان آن دو بخش، حدود يك كيلومتر بود و موظف به تبليغ در هر دو روستا بودم، دهۀ اول را در روستاى سفلى بودم و در دو دهۀ ديگر بدون قصد دهه دو سه مرتبه در اين دو روستا نقل مكان كردم؛ با توجه به اين كه اگر فاصلۀ اين دو روستا كمتر از حد ترخص بوده باشد

______________________________

(1)- ظاهرا مقصود از «علت» علت تامّۀ آن است كه وجود و عدم حكم داير مدار آن است؛ و مقصود از «حكمت حكم» علّت تشريع است هر چند در برخى موارد وجود نداشته باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 140

مشكلى به وجود

نمى آمد، اين جانب با دقتهاى فراوان متوجه نشدم كه اين فاصله به مقدار ترخص هست يا نه؟ با اين حال نمازها را تمام و روزه ها را به جا آوردم. آيا صحيح بوده است يا نه؟

جواب: اگر محل اقامۀ اصلى روستاى اول بوده كه پس از اتمام كار باز به آنجا مراجعه كرده ايد نماز تمام صحيح بوده است. و اگر عرفا دو محل يك روستا شمرده مى شوند كه منقسم به عليا و سفلى شده به طورى كه اقامۀ شما در يكى از آنها مثل اقامه در يك محلۀ شهرى محسوب است، به طور كلى رفع اشكال مى شود.

(سؤال 1359) مسافر قصد ماندن ده روز در جايى مى كند و پس از خواندن يك نماز چهار ركعتى از قصدش بر مى گردد، ولى بعد متوجه مى شود آن نماز باطل بوده؛ تكليف نمازهاى بعدش چه مى شود؟

جواب: «صلاة فريضة» كه در روايت صحيحۀ ابى ولّاد آمده است منصرف به نماز صحيح مى باشد، نماز باطل مثل نخواندن نماز است.

(سؤال 1360) اگر بين دو محلّى كه مبدأ و مقصد است و فاصلۀ آنها بيش از مسافت شرعى مى باشد، محل هاى متعدّدى باشد كه مسافت بين آنها كمتر از مسافت شرعى است حكم آن چيست؟

جواب: اگر هر محلّى عرفا و بر حسب نظامات رسمى يك محل مستقل حساب مى شود، ملاك وجود مسافت شرعى بين هر محل با محل ديگر مى باشد. ولى اگر عرفا همۀ آن محل ها يك محل حساب مى شود همگى حكم يك محل را دارد و قهرا سفر بين آنها موجب شكسته شدن نماز نمى شود.

دائم السفر

(سؤال 1361) يكى از شرايط دائم السفر بودن آن است كه ده روز در يك محل نماند، حال دو سؤال

ذيل را پاسخ فرماييد:

1- چنانچه ده روز يا بيشتر به مسافرت غير شغلى برود- كه بايد نمازش را شكسته بخواند- پس از شروع به مسافرت شغلى چه حكمى دارد؟ آيا در اولين سفر قصر بخواند يا تمام؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 141

2- كسى كه شغلش در دو محل است اگر در يكى از محلها يك روز بماند و بعد به مسافرت غير شغلى برود و پس از هشت روز بازگردد، بفرماييد اگر بعد از بازگشت هشت روز در آن محل بماند كه با يك روز قبل از مسافرت شغلى نه روز مى شود، آيا نمازش تمام است؟ و اگر به مجرد بازگشت به مسافرت شغلى ادامه بدهد آيا در سفر اول نمازش قصر مى شود يا نه؟

جواب: 1- ظاهرا مسافرت غير شغلى حكم ماندن در يك جا را ندارد؛ و بعد از آن حتى در سفر اول، نماز او تمام و روزه اش صحيح است.

2- در فرض سؤال بعد از تمام شدن سفر غير شغلى، نماز او تمام و روزه اش صحيح است؛ و چون ده روز در يك جا نمانده نبايد بعد از آن در سفر اول قصر نمايد.

(سؤال 1362) چنانچه دائم السفر بعد از قصد ده روز ماندن در غير وطن و ماندن چند روز (يعنى كمتر از ده روز) از ماندن منصرف شود، آيا دائم السفر بودنش به هم خورده و يا در سفر اول شكسته بخواند؟

جواب: در فرض سؤال اتمام بعيد نيست؛ اگر چه احتياط در جمع است.

(سؤال 1363) شخصى راننده و دائم السفر است و شغل دومى دارد كه گاهى از اوقات جهت شغل دوم به شهرى اعزام مى شود، اگر ده روز در

آنجا نماند به دائم السفر بودن خود باقى است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال كه سفر براى شغل است هر چند شغلى ديگر، نماز او تمام است و دائم السفر بودن او باقى است.

(سؤال 1364) اين جانب هفته اى يك روز جهت تحصيل به تهران مسافرت مى كنم؛ با توجه به اين كه الآن در قم هستم و قصد توطن در قم نيز ننموده ام، تكليف نماز و روزۀ اين جانب چيست؟

جواب: اگر بنا داشته باشيد سه ماه يا بيشتر به سفر خود ادامه دهيد و حد اقل هفته اى يك مرتبه به تهران مى رويد، نماز و روزۀ شما در قم و تهران و بين راه از سفر دوم به بعد درست است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 142

و اگر اتفاقا يك هفته نرفتيد و در نتيجه ده روز در محل بمانيد دوباره كه به سفر مى رويد سفر اول را بايد شكسته بخوانيد.

و اگر معلوم نيست كه سفر سه ماه يا بيشتر ادامه داشته باشد و گاهى هفته اى يك مرتبه، و گاهى هم هفته اى دو مرتبه به سفر مى رويد و قصد ده روز ماندن در تهران را نداشتيد بايد نماز را شكسته بخوانيد و روزه را هم اگر ظهر را در وطن يا محل اقامت ده روز نباشيد نبايد بگيريد.

(سؤال 1365) رانندگانى كه در استخدام دولت مى باشند از نظر نماز و روزه جزو اشخاص دائم السفر محسوب مى شوند يا نه؟

جواب: اگر شغلشان سفر باشد دائم السفر مى باشند.

(سؤال 1366) شغلم سفر براى دستفروشى است ولى شبها به منزلم بر مى گردم، تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال نماز و روزۀ شما درست است؛ بلى اگر در رابطه با غير شغل خود سفر

كنيد حكم مسافر را داريد. همچنين اگر اتفاقا ده روز يا بيشتر در يك جا بمانيد، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را خواهيد داشت.

(سؤال 1367) وطنم تهران است و براى چند سالى در يكى از شهرستانها خدمت مى كنم و هر هفته روزهاى خاصى براى تحصيل به مركز استان مى روم، آيا بنده دائم السفر مى باشم يا نه؟

جواب: در فرض سؤال نماز و روزۀ شما در محل اقامت و محل تحصيل و بين راه درست است؛ ولى اگر اتفاقا ده روز در يك جا بمانيد، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را داريد. همچنين اگر در رابطه با غير شغل خود سفر كنيد، حكم مسافر را خواهيد داشت.

(سؤال 1368) شخصى كه راننده و دائم السفر است در بين راه ماشين او خراب مى شود و براى تهيۀ وسايل سفر مى كند و چند روزى سفرش طول مى كشد، نماز و روزۀ او در اين چند روز چه حكمى دارد؟

جواب: سفر مورد سؤال كه مربوط به شغل اوست، ظاهرا حكم سفر شغلى را دارد و بايد نماز را تمام بخواند و روزه را بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 143

(سؤال 1369) چه مقدار بايد مسافرت شغلى كند تا كثير السفر شود؟

جواب: بايد بنا داشته باشد حد اقل سه ماه رفت و آمد را ادامه بدهد و غالبا ده روز در يك جا نماند؛ اگر چنين بنايى داشته باشد و حد اقل هر هفته يك مرتبه به سفر مى رود حكم دائم السفر را دارد كه از سفر دوم به بعد نماز او تمام و روزه اش صحيح است.

(سؤال 1370) افرادى كه براى انجام مأموريت در جهاد سازندگى مسافرت

مى كنند و پس از چند روز مجددا به آنها مأموريت داده مى شود، تكليف نماز و روز آنان چيست؟

جواب: اگر شغل آنان به گونه اى است كه غالبا ده روز در يك جا نمى مانند، از سفر دوم به بعد نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح است و در سفر دوم احتياط مستحب در جمع است؛ و اگر اتفاقا ده روز يا بيشتر در يك جا بمانند، بعد از آن در سفر اول حكم مسافر را دارند. همچنين اگر براى غير شغلشان سفر كنند حكم مسافر را خواهند داشت.

(سؤال 1371) بعضى از كسانى كه براى انجام مأموريت سفر مى كنند براى سكونت خود مقرّى را تعيين مى كنند و از آنجا تا محل كارشان چندين كيلومتر راه است؛ اين گونه افراد نسبت به نماز و روزۀ خود چگونه عمل كنند؟ و در سفر اول از شهر خود چه بايد بكنند؟

جواب: اگر محل كار آبادى جداگانه اى نيست بلكه عرفا از ملحقات و توابع متصله مقرّ محسوب است، رفتن به محل كار به قصد اقامۀ ده روز در مقرّ ضرر نمى زند و اگر در مقرّ ده روز با قصد اقامه بمانند، بعد از آن مادامى كه به چهار فرسخى نرفته اند در مقرّ و محل كار و بين راه نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح مى باشد. و اگر آبادى جدايى باشد كه فاصلۀ بين مقر و محل كار به مقدار چهار فرسخ باشد، سفر دوم از مقرّ به محل كار سفر دوم محسوب مى شود كه بعد از شروع به سفر دوم، نماز آنها تمام و روزه هايشان صحيح مى باشد. و اگر فاصله كمتر از چهار فرسخ باشد و بين مقرّ و محل كار در تردد

باشند، دفعۀ اول در مقرّ و محل كار حكم مسافر را دارند و در دفعه هاى بعد احتياط كنند؛ يعنى نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانند و روزه بگيرند و قضاى آن را هم به جا آورند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 144

(سؤال 1372) اين جانب صاحب دو خانه در دو شهر هستم. با توجه به اين كه معمولا در هيچ يك از دو خانه ده روز نمى مانم، متمنّى است تكليف حقير را نسبت به نماز و روزه در اين دو منزل و مسافت بين آن دو، مرقوم فرماييد.

جواب: اگر در ارتباط با شغلتان در كمتر از ده روز مرتب به سفر مى رويد نماز و روزۀ شما از سفر دوم به بعد تمام و صحيح است.

(سؤال 1373) بر اساس شغل معلّمى كه دارم در بعضى روزهاى هفته مسافت شرعى طى مى كنم آيا در تمام سال تحصيلى نمازم در محل هاى تدريس يا تحصيل نيز تمام است؟ و با توجه به اين كه در هيچ محلّى بنا ندارم ده روز بمانم مسافرتم به غير از محل هاى مذكور چه حكمى دارد؟

جواب: اگر معمولا هر هفته براى شغلتان به مسافت شرعى سفر مى كنيد نمازتان از سفر دوم به بعد تمام است؛ ولى اگر سفر شما گهگاهى است نمازتان شكسته است، و در سفر به محل هاى غير شغلى حكم مسافر را داريد.

(سؤال 1374) امام جماعت و جمعه از مرجعى تقليد مى كند كه بر اساس نظر او كسى را كه شغلش در سفر است مسافر نمى داند؛ و احتمال مى دهد مأموم او از مرجعى تقليد مى كند كه فقط كسى را دائم السفر مى داند كه شغلش سفر كردن باشد (مانند راننده و

نظير او) آيا براى امام جماعت و جمعه واجب است به مأمومين اطلاع دهد يا نه؟

جواب: جنابعالى كه نمازتان را صحيح مى دانيد لازم نيست در اين باره با مأمومين صحبت بكنيد. و اگر كسى اتفاقا از شما سؤال كرد توضيح دهيد.

(سؤال 1375) اگر فردى فقط براى ديد و بازديد پدر و مادر و خانواده هر هفته يك بار به وطن مى رود در حالى كه در قم مشغول تحصيل است، آيا اين فرد نماز و روزه اش تمام است يا شكسته، چون در ارتباط با كار و شغل نيست.

جواب: اگر از وطن خود اعراض نكرده است وظيفه او تمام است.

(سؤال 1376) در صورتى كه مراجعۀ كسى كه شغلش سفر است در غير سفر شغلى به محل كار را براى تمام خواندن نماز كافى مى دانيم، آيا كسى هم كه محل كارش در فاصلۀ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 145

كمتر از مسافت با وطنش مى باشد هم اگر از مسافرت غير شغلى برگردد به محل كار بدون اين كه به وطن رفته باشد نمازش تمام است يا بايد حتما به وطن برود؟

جواب: مشكل است، مگر اين كه محل كار وطن دوم او محسوب گردد.

(سؤال 1377) اين جانب در پادگانى وابسته به وزارت دفاع در نزديكى قزوين خدمت سربازى مى كنم ولى ساكن تهران هستم و از عصر چهارشنبه براى مرخصى به تهران مى روم و صبح شنبه در پادگان بايد حاضر باشم و حدودا تا چند ماه ديگر وضعيت من همين جور است. تكليف نماز من در پادگان چيست؟

جواب: اگر شما حد اقل چندين ماه بين پادگان مزبور و تهران در تردد هفتگى بوديد نماز شما تمام است. ولى تردد يك ماه

و دو ماه حكم كثرت سفر ندارد و بايد نماز را شكسته بخوانيد؛ مگر اين كه قصد ده روز كنيد و در پادگان ده روز بمانيد.

(سؤال 1378) دانشجويى كه در شهر ديگرى براى درس خواندن مى ماند و البته گاهى اوقات براى ديدار خانواده به شهرش برمى گردد نماز او در محل درس چگونه است؟

جواب: اگر چندين سال بناست در شهرى براى درس خواندن بماند به گونه اى كه فعلا آن شهر اقامتگاه او محسوب است، آن شهر حكم وطن دارد و نماز و روزۀ او در آنجا تمام است. و اگر همۀ هفته ها از آنجا به خانۀ پدرى مى رود و بر مى گردد به گونه اى كه هيچ گاه ده روز بدون سفر در آنجا نمى ماند، حكم دائم السفر دارد و نماز و روزۀ او هم در آن محل و هم در وطن اصلى و هم در راه تمام است. و اگر فقط چند ماه بناست در شهرى براى درس خواندن بماند، در اين صورت در آنجا قصد ده روز كند، و در اين صورت وظيفۀ او در آنجا نماز تمام و روزه است.

(سؤال 1379) كسانى كه برنامه دارند هر هفته از اصفهان مثلا جهت زيارت حضرت معصومه (س) و اعمال مسجد جمكران به قم مى آيند، آيا در سفر نمازشان تمام است يا شكسته؟ و به طور كلى افراد كثير السّفر و لو اين كه سفر براى زيارت يا تفريح باشد و در رابطه با شغل نباشد نمازشان شكسته است يا نه؟

جواب: عموم ادلّۀ قصر مسافر شامل مورد سؤال مى باشد، و ادلّۀ اتمام مكارى و امثال آن و بالاخره دليل مخصّص معلوم نيست مورد سؤال را شامل شود؛ زيرا از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 146

عبارت «لانّه عملهم» كه در روايات مربوط به مكارى و مثل آن وارد شده ممكن است خصوص مشاغل و امثال آن حتى تحصيل منظور باشد؛ و زيارت و تفريح عمل نيست.

البته محتمل است مقصود از «عمل» مطلق كثرت و مزاولت باشد و هر كثير السّفر را شامل شود، ولى خالى از اشكال نيست؛ و در شبهۀ مفهومى مخصّص تمسك به عام فوق مانعى ندارد، ولى مع ذلك احوط جمع بين قصر و اتمام است. و اللّه العالم.

(سؤال 1380) كارمندى كه محل سكونتش اصفهان و محل كارش دليجان مى باشد و وضعيت كارى او به گونه اى است كه مرتب يك هفته در محل كار و يك هفته در محل سكونت به سر مى برد و فرموده ايد بايد نمازش را در محل سكونت و محل كار تمام بخواند، چنانچه يك مرتبه در هنگام رفتن به محل سكونت يعنى اصفهان دو سه روزى در ميمه براى ديدن اقوام و يا كار ديگرى بماند نمازش شكسته است يا تمام؟

جواب: اگر سفر به ميمه براى ديدن اقوام و يا كار ديگر مستقل نباشد و در ضمن سفر به اصفهان و به تبع آن باشد وظيفه اش تمام است.

(سؤال 1381) اگر فرد مذكور در سؤال پيش براى گرفتن حقوق و يا تعيين وضعيت كارى خود لازم شود سفرى كوتاه به اراك يا جاى ديگر برود نمازش را شكسته بخواند يا تمام؟

جواب: اگر مربوط به شغل او باشد وظيفه اش تمام است.

وطن

(سؤال 1382) مسافرى كه در مسافرت از وطنش مى گذرد اگر از وطنش تا جايى كه مقصد سفر است كمتر از هشت فرسخ مى باشد نمازش تمام است؛ حال اگر

از محلى كه در حد ترخص وطنش مى باشد بگذرد، حكم آن چيست؟

جواب: در فرض سؤال سفر قطع نمى شود؛ ولى اگر در محدودۀ حد ترخص نماز بخواند، بنابر احتياط جمع بخواند.

(سؤال 1383) كارمندان دولت كه در شهرى مانند تهران استخدام مى شوند و تشكيل خانه و زندگى مى دهند احتمال دارد سالها و شايد سى سال دوران خدمت را در آن شهر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 147

بمانند و به جايى ديگر منتقل نشوند، اما قصد دارند كه هر موقع بازنشسته شدند به وطن اصلى خود بازگردند و در آنجا زندگى كنند؛ آيا شهر محل كار و خدمت، وطن دوم براى آنها محسوب مى شود يا نه؟

جواب: لازم نيست قصد هميشگى داشته باشد؛ بلكه جايى هم كه قصد دارد بعد از مدتى از آنجا برود، اگر مدت چندين سال باشد و به نحوى باشد كه وقتى در آنجا وارد شد عرفا به خانه و زندگى خود وارد شده و ديگر به او مسافر نمى گويند آنجا هم حكم وطن را دارد.

(سؤال 1384) حدود هفت سال است كه از وطنم به منظور ادامۀ تحصيل به كرج آمده و خودم و همسرم به صورت قراردادى استخدام شده و داراى فرزند و زمين و منزل شده ايم، ولى هر لحظه شرايط آماده شود قصد مهاجرت به شهرهاى ديگر يا بازگشت به وطن اصلى داريم و از طرفى به جهت نوع كار مرتبا در حال مأموريت به تهران و شهرهاى اطراف هستيم؛ با اين حال حكم نماز و روزۀ من و همسرم چيست؟

جواب: با توجه به اين كه حدود هفت سال است در آنجا مانند وطن زندگى مى كنيد، براى شما و همسرتان حكم وطن را

دارد. و اگر هر هفته مأموريت داريد و هيچ گاه ده روز در كرج يا تهران نمى مانيد نمازتان در سفر نيز تمام است.

(سؤال 1385) اين جانب اهل لرستان هستم و فعلا در دانشگاه تهران قبول شده ام كه بايد به مدت چهار سال در تهران باشم و احتمالا پس از آن نيز در تهران سكونت نمايم، وضعيت نماز و روزه ام چيست؟

جواب: اگر تصميم داريد در تهران حد اقل تا چهار سال مانند وطن زندگى كنيد، بعيد نيست بعد از مستقر شدن حكم وطن را داشته باشد.

(سؤال 1386) حقير حدود پانزده سال است كه بدون قصد توطّن در قم ساكن و به تحصيلات حوزوى نيز مشغول هستم، آيا به نظر حضرتعالى توطّن احتياج به قصد اقامت طولانى دارد يا امرى است قهرى؟

جواب: در فرض سؤال به نظر اين جانب احكام وطن بر محل سكونت جارى مى باشد و توقف بر قصد سكونت مادام العمر ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 148

(سؤال 1387) كسى كه از وطن خود اعراض كرده و نمازش را شكسته مى خواند آيا بعدا مى تواند از تصميم خود منصرف شود و دوباره نمازش را تمام بخواند، گرچه منزل و شغلى در آنجا نداشته باشد؟

جواب: بعد از تحقق اعراض، حكم ساير شهرستانها را دارد؛ يعنى تا زمانى كه به قصد ادامۀ زندگى در آنجا سكونت نكند، حكم وطن را نخواهد داشت.

(سؤال 1388) اين جانب متولد قم هستم و در قم بزرگ شده ام و در همين جا ازدواج كرده ام و قم را وطن خود قرار داده ام؛ ولى شوهرم قم را وطن قرار نداده و مى گويد در آينده به شهر ديگرى خواهيم رفت، در حالى كه معلوم نيست ما از

قم برويم و شوهرم در اينجا مشغول تحصيل است و سر كار مى رود و مشغول ساختن خانه نيز مى باشد. از سويى قبل از ازدواج، من تابع پدرم بودم و در روستايى كه محل تولد او بود- و در سال دو سه ماه به آنجا مى رفتيم- نمازم را به تبع ايشان تمام مى خواندم؛ ولى بعد از ازدواج به من گفته مى شود بايد تابع شوهرت باشى، و شوهرم بجز قم در دو جا نمازش را تمام مى خواند؛ يكى در روستايى كه محل تولدش بوده و ديگر در شهرى كه در آنجا بزرگ شده است. به اين ترتيب من بايد طبق اين گفته به تبع شوهرم در سه مكان نمازم را تمام بخوانم. آيا حضرتعالى چنين مطلبى را تأييد مى فرماييد و من مى توانم سه وطن داشته باشم؟

جواب: وطن جايى است كه انسان در آن زندگى مى كند و اقامتگاه ساليانۀ او محسوب است كه در زمان واحد بيش از دو محل تحقق آن كم است؛ و اگر در سال مقدارى را در شهرى و مقدارى را در شهر ديگر زندگى مى كند مرد باشد يا زن دو وطن دارد؛ و اين كه متولد كجاست يا سابقا وطنش كجا بوده ملاك نيست. ملاك اقامتگاه ساليانۀ فعلى است. و نسبت به محل تولد هم اگر مقدارى از سال مثلا تعطيلات را در آنجا زندگى نمى كند فايده ندارد و عملا اعراض شده و نيّت و قصد هم دخالت ندارد. و ميزان در تابعيت زن و فرزند و يا خادم براى شوهر و پدر و مخدوم خود تابعيت فعلى و عملى است در ماندن و زندگى كردن در هركجا. بنابراين ممكن است شوهر دو

وطنه باشد ولى زن تابع نباشد و ممكن است هم تابع باشد به اين معنا كه در هر دو جا به همراهى شوهر مدتى از سال را در آنجا زندگى كند. و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 149

وطن بودن محلى كه انسان در آنجا زندگى مى كند قصد دائم لازم نيست و همين كه مثل اهل آن محل در آنجا زندگى مى كند و اقامتگاه فعلى او محسوب است و تا كارى پيدا نكند از آنجا بيرون نمى رود كافى است، هر چند قصد داشته باشد بالاخره روزى به جاى ديگر برود.

(سؤال 1389) بنده در شهر قم به دنيا آمده ام و در آنجا زندگى مى كنم، ولى امسال جهت زندگى و كار پدرم به شهر ديگرى رفته ام؛ آيا بايد در آن شهر نمازم را تمام بخوانم و يا بايد قصد ده روز داشته باشم؟ چون معلوم نيست كه هميشه در آنجا بمانم؟

جواب: اگر حضور در آن شهر موقت است نماز و روزه در آنجا شكسته است؛ مگر اينكه قصد ده روز كنيد. ولى اگر حدّ اقل بناست چندين سال در آنجا بمانيد و آن شهر فعلا اقامتگاه شما محسوب مى شود مانند ساير اهل آن شهر، آنجا براى شما حكم وطن دارد و قصد ده روز لازم نيست.

(سؤال 1390) كسى كه مى خواهد در حال مسافرت با نذر روزه بگيرد آيا لازم است در وطن خود نذر كند يا پيش از رسيدن به آن شهر، و يا زمانى كه به آن شهر رسيد؟

جواب: در هركجا باشد اشكال ندارد و نذر منعقد مى شود.

متفرقه

(سؤال 1391) ملاك سفر معصيت كه روزه ساقط نمى شود و نماز در آن تمام است چيست؟ آيا

بايد هدف از سفر، معصيت باشد يا اگر هدف معصيت نيست ولى صرف سفر مستلزم انجام گناه باشد مشمول حكم بالا مى شود؟

جواب: اگر خود سفر يا غايت و هدف سفر معصيت باشد يا اين كه سفر مستلزم معصيت باشد، نماز او تمام و روزه اش صحيح است؛ و تفصيل و جزئيات آن در توضيح المسائل مذكور است.

(سؤال 1392) تخيير بين قصر و اتمام براى مسافر در حرمين شريفين يا مسجدين، ابتدايى است يا استمرارى؟

جواب: تخيير استمرارى است؛ اگر چه قصر مطلقا مطابق احتياط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 150

(سؤال 1393) اين جانب كه اهل درچۀ اصفهان هستم به چهار فرسخى درچه رفتم و قصد ماندن ده روز كردم، پس از دو روز به درچه سر زدم و برگشتم و نماز را تمام خواندم؛ وظيفه ام در برگشتن چه بوده است؟

جواب: در فرض سؤال وظيفۀ شما بعد از مراجعت به محل اقامت قصر بوده و چون از روى جهل به مسأله تمام خوانده ايد، بنابر احتياط واجب قضاى آن را به جا آوريد.

(سؤال 1394) در موارد تخيير مثل مسجد كوفه و ... اگر نماز تمام اختيار كرد، آيا نوافل مستحب است يا نه؟

جواب: اتمام خلاف احتياط است و نوافل ساقط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 151

مسائل خمس

مؤونه، ربح و موارد آن

(سؤال 1395) آيا معيار معافيت از خمس استفاده كردن از اشياء تا مدت يك سال از تاريخ خريد است و يا اين كه استفاده كردن از آنها تا رسيدن سال خمسى ملاك است؟

جواب: سال خمسى ملاك است؛ ولى استفادۀ فعلى ملاك نيست، بلكه در معرض نياز بودن كافى است.

(سؤال 1396) آيا پولى كه افراد از درآمد سال براى نام نويسى جهت حج

يا عمرۀ واجب يا مستحب در بانك به حساب سازمان حج واريز كرده اند و براى چند سال بعد از قرعه به نامشان درآمده خمس دارد؟ و بر فرض وجوب خمس آيا بين كسى كه قبلا حج به عهدۀ او استقرار پيدا كرده با ديگرى تفصيل مى باشد؟

جواب: ظاهرا حكم خرج كردن را دارد و خمس ندارد؛ بلى اگر بر حسب اتفاق از تشرّف منصرف شد و پول خود را پس گرفت بايد به محض وصول، خمس آن را بدهد.

(سؤال 1397) شخصى پولى را به صورت سپردۀ كوتاه مدت و يا بلند مدت در بانك مى گذارد و هر ماه بانك به نسبت مقدار پول طبق شرايط خاص مبلغى به صاحب حساب مى پردازد، آيا مى شود اين پول را قبول كرد؟ و آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر معاملۀ شرعى با رعايت شرايط آن انجام شود اشكال ندارد و سود آن حكم ساير درآمدها را دارد كه اگر در طول سال مصرف در مؤونه نشود خمس دارد؛ ولى گرفتن سود در برابر وام، ربا و حرام است.

(سؤال 1398) كارمند دولت هستم و مقدارى پول از بابت حقوق و مزايا بر عهدۀ دولت است كه بايد بپردازد ولى به عللى از جمله عدم توانايى يا مشكلات ادارى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 152

پرداخت نمى شود؛ اگر بعد از گذشت دو سال پرداخت شود، آيا مبلغ مزبور جزو درآمد همان سال محسوب مى گردد يا جزو درآمد سالهاى گذشته است كه بايد خمس آن داده شود؟

جواب: جزو درآمد سال امكان وصول محسوب مى گردد.

(سؤال 1399) شخصى كه سال مالى دارد اگر دولت حقوقش را طورى به حساب او واريز نمايد كه موفق به

گرفتن پول از بانك نشود و به سال مالى آينده برسد، آيا بايد خمس آن را بدهد؟

جواب: اگر تا سر سال امكان وصول نداشته است جزو درآمد سال بعد محسوب مى شود؛ و اگر وصول ممكن بوده است جزو درآمد همان سال محسوب مى شود.

(سؤال 1400) اگر پولى را كه به عنوان عضويت در شركت تعاونى فرهنگيان يا غير آن (به عنوان خريد سهام) داده است پس بگيرد، آيا سر سال خمسى بايد به عنوان موجودى حساب كند و خمس آن را بدهد؟

جواب: بلى بايد خمس آن را از آن چيز و يا از پول خمس داده شده بپردازد.

(سؤال 1401) آموزش و پرورش قسمتى به عنوان «وام ضرورى» دارد كه هر كس بخواهد از آن استفاده نمايد بايد عضو شود و ماهيانه مبلغى به عنوان پس انداز از حقوق او كم مى كنند و پس از گرفتن وام تا اقساط آن پرداخت نشود پول پس انداز را نمى دهند، حال دو سؤال مطرح است:

الف- آيا پول پس انداز (با توجه به اين كه در اختيار شخص نيست) جزو موجودى محسوب است و بايد خمس آن داده شود

ب- آيا مى شود وامى كه گرفته شده و ماهيانه به صورت اقساط كم مى شود سر سال به عنوان بدهكارى كم كرد يا خير؟

جواب: الف- هر وقت وصول آن ممكن باشد بايد همان وقت خمس آن داده شود.

ب- اگر وام را در مؤونه صرف كرده باشيد هر مبلغى كه براى قسط وام مى پردازيد خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 153

(سؤال 1402) كسى دو پول مختلف داشته كه به يكى خمس تعلق نمى گيرد و به ديگرى تعلق مى گيرد، با پول اولى طلاى مصرفى كه به آن خمس

تعلق نمى گيرد خريده و با پول دومى طلاى غير مصرفى كه مشمول خمس مى باشد خريدارى كرده است؛ حال سر سال خمسى آيا مى تواند با نيّت، دو پول را جابجا نمايد تا پولى كه به آن خمس تعلق نمى گرفته در مقابل طلاى غير مصرفى قرار بگيرد و از مبلغ خمس كم شود يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بايد خمس طلاى غير مصرفى را پرداخت كند و راه فرار هم ندارد؛ مگر اين كه پول آن درآمد همان سال باشد كه در اين فرض اگر تا سر سال در مؤونه صرف شود خمس ندارد.

(سؤال 1403) اگر زنى طلاى زينتى خود را كه به آن نياز دارد براى رفع نيازمنديها و مؤونۀ زندگى بفروشد و در سال مصرف كند آيا متعلق خمس است يا نه؟ و چنانچه پولش تا پايان سال خمسى به مصرف نرسد و براى سال ديگر بماند آيا خمس دارد؟

جواب: اگر آن را در سالهاى قبل، از درآمد خريده و آنگاه بفروشد، بنابر احتياط مستحب خمس اصل آن را فورا بپردازد و استفادۀ آن جزو عوائد و ربح سال فروش محسوب مى شود كه اگر تا سر سال خمسى در مؤونه صرف نشود بايد خمس آن را هم بپردازد.

(سؤال 1404) به بعضى از دانشجويان طبق مقررات خاصى كمك هزينۀ تحصيلى داده مى شود و آنها در مقابل متعهد مى شوند در نقاطى كه توسط دولت تعيين مى شود خدمت نمايند، آيا اين كمك هزينه مشمول خمس مى شود؟

جواب: از قرار مسموع هر يك از دانشجويان اگر نخواهند طبق تعهد خودشان عمل كنند بايد بورس تحصيلى و ساير هزينه هايى كه دولت براى آنها متحمل شده است را پس بدهند؛ بنابراين هر

مبلغى كه به آن ها داده مى شود فعلا خمس ندارد؛ بلى اگر پس انداز كنند و آن پس انداز تا زمانى كه برابر آن را- از تعهدى كه داده اند- انجام بدهند باقى بماند، بايد آن وقت خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1405) شخصى كه از اول تكليف تا پنجاه شصت سال حساب سال نداشته و خمس به مالش تعلق گرفته و نپرداخته و اكنون عازم سفر حج شده، آيا اگر خمس همان مقدار كه صرف احرام و قربانى مى شود را بدهد حج او صحيح است يا باطل؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 154

جواب:: اگر قسمتى از اموال خود را كه به آن خمس تعلق گرفته جدا كند و از خود آن خمس آن را بدهد- اگر چه خمس باقى اموال را ندهد- فقط نسبت به همان قسمت كافى است؛ ولى اگر از اموالى كه مخلوط است قبل از جدا كردن آن مبلغى را به عنوان خمس بپردازد به نيّت اين كه خمس قسمتى از آن كه صرف حج مى شود حساب شود صحيح نيست و تا زمانى كه خمس تمام آن را ندهد احكام خمس داده بر آن جارى نمى شود.

(سؤال 1406) كسى براى عروسى پسر يا دختر پول تهيه كرده و قبل از تكميل مراسم سال خمسى به سر رسيده است، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 1407) كشاورزى درختهايى از قبيل درخت بادام و گردو غرس مى كند تا از قيمت ثمره و محصول آن مؤونۀ سال خود را تهيه نمايد ولى در موقع چيدن محصول و يا قبل از آن از دنيا مى رود، آيا خمس اين محصولات بايد داده شود يا خير؟

جواب: بلى خمس دارد.

زيرا با فرض مرگ او ديگر مؤونۀ زندگى سال تصور نمى شود.

(سؤال 1408) شخصى كه خمس سالهاى گذشته را داده در بين سالى كه از دنيا مى رود آيا خمس تمام ارباح و درآمدهاى به دست آمده بعد از كسر مؤونه واجب است يا خير؟

جواب: هر مقدار از ربح موجود اين سال كه خمس آن پرداخت نشده است خمس دارد.

(سؤال 1409) دانش آموزى كه از پول روزانه اى كه از پدرش دريافت مى كند مقدارى پس انداز مى نمايد، آيا اين پس انداز در پايان سال مشمول خمس قرار مى گيرد؟

جواب: بلى خمس دارد؛ پس اگر پدرش به او بخشيده باشد بايد خودش خمس آن را در صورتى كه بالغ باشد بپردازد؛ و اگر نبخشيده و فقط اجازۀ خرج كردن داده باشد يا اين كه بخشيده باشد ولى او بالغ نباشد، بايد پدرش خمس آن را حساب كند.

(سؤال 1410) آيا شخص مى تواند در يك سال دو مؤونه بگيرد، يكى در اول سال كه مخارجش را حساب كند و خمسش را بدهد، و يكى در وسط سال كه فصل رسيدن غلّات است مؤونه براى آردش بگيرد؟

جواب: اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 155

(سؤال 1411) كسى مقدارى پول براى خرج زيارت مشهد آماده كرده ولى نتوانسته به زيارت برود و قصد دارد با همان پول سال بعد برود، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: تعلق مى گيرد، چون مصرف نشده است.

(سؤال 1412) مرد خانواده سرمايۀ قالى را مى دهد و اين قالى دو سال طول مى كشد تا بافته شود، سپس فروخته مى شود و پول آن را زن و مرد با هم خرج مى كنند، خمس آن بايد توسط مرد داده شود يا زن؟

جواب: اگر زن

و مرد شريك هستند و سود آن از مخارج سال زيادتر باشد موظفند هر كدام به سهم خود خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1413) اين جانب داراى ملكى شخصى به صورت يك واحد آپارتمانى در تهران هستم؛ ولى چون ساكن قم مى باشم و تبديل آن واحد با منزل مسكونى در قم مقدور و يا به صلاح نيست، لذا آن واحد ساختمانى را اجاره داده ام و خود در منزلى اجاره اى در قم زندگى مى كنم و اجارۀ واحد تهران را به صاحب خانه در قم مى پردازم. با توجه به اين كه داشتن آن واحد مسكونى در شأن و مورد نياز اين جانب مى باشد آيا جزو مؤونه به حساب مى آيد يا خير؟ بديهى است سه چهارم مبلغ خريد ساختمان مخمّس بوده و يك چهارم ديگر توسط پدر پرداخت شده است.

جواب: صدق مؤونه بر خانۀ غير مسكونى مشكل است و احوط تخميس است.

شما كه فرضا سه چهارم آن را تخميس كرده ايد، بنابر احتياط يك چهارم را نيز تخميس كنيد.

(سؤال 1414) در صورتى كه مبلغى را به كسى قرض داده ايم آيا به محض اين كه آن پول را بدهد خمس آن را بايد داد، يا مى توان تا پايان سال مالى صبر كنيم و از آن پول اجناس مورد نياز خود را تهيه كنيم و خمس مازاد آن را بدهيم؟

جواب: پولى كه به قرض داده شده اگر مازاد بر مؤونه و از درآمد سال بوده و تا آخر سال وصول نشود هر موقع كه وصول شد بايد فورا تخميس شود؛ و اگر در بين همان سال وصول و صرف مؤونه شود خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 156

(سؤال 1415) مبالغى را

كه انسان از طريق عيدى، هديه و بخشش از ديگران دريافت مى كند آيا مشمول خمس مى شود يا خير؟ و وضعيت اين مبالغ پس از فوت او چه حكمى دارد؟

جواب: اگر سال روى آنها بگذرد و خرج نشده باشد متعلق خمس مى باشد. و اگر نداد پس از فوت، ورثه خمس آن را بپردازند.

(سؤال 1416) اگر پول خمس داده شده را تبديل به پول ديگر كنيم يا در بانك بگذاريم و پس از مدتى برداشت كنيم، يا به كسى قرض دهيم و پس از مدتى قرض را پس بگيريم (حتى اگر بدانيم طرف قرض كننده از پول خمس نداده قرض خود را پرداخت كرده است) آيا دوباره به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به پول خمس داده و همچنين عوض آن خمس تعلق نمى گيرد، ولى اگر پولى كه قرض گيرنده مى دهد متعلق خمس بوده و داده نشده است بايد خمس آن داده شود.

(سؤال 1417) اگر انسان پولى را قرض كرد آيا مى تواند همين الآن خمس آن را جدا كرده و پرداخت كند؟ اگر الآن خمس آن را جدا كرد و بعدا صرف غير مخارج زندگى نمود، آيا دوباره به اقساط پرداخت شدۀ آن، خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به پول قرض گرفته شده كه اقساط آن هم پرداخت نشده خمس تعلق نمى گيرد.

(سؤال 1418) ضمن اين كه به مهريه خمس تعلق نمى گيرد اگر شوهر، مهريۀ زن را تبديل به چيز ديگر كند و پرداخت نمايد يا بر سر چيز ديگرى با زن مصالحه كند، آيا اين مهريۀ تبديل شده متعلق خمس است يا خير؟

جواب: متعلق خمس نيست.

(سؤال 1419) آيا چنانچه شخص بيش از شأن خود در راه انفاق يا تجملات منزل مصرف نمود، با

اين كه غرض عقلايى دارد، جزو مؤونه مى باشد و از دادن خمس آن معاف است يا خير؟

جواب: آنچه از درآمد انسان در باب خمس مستثنى است مؤونه متعارفه و در حدّ شأن اوست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 157

(سؤال 1420) كسى كه كالايى بيش از شأن خود خريده است، ولى جهت مصرف آن كالا نيست بلكه جهت تجارت است، آيا چنين شخصى اسراف كرده است، و بايد خمس آن را بپردازد؟

جواب: اگر در جهت تجارت است، پس مؤونه نيست و جزو سرمايه حساب مى شود و متعلق خمس است. و در اين مورد اسراف صدق نمى كند، زيرا اسراف مربوط به مصرف كردن زايد بر نياز است.

(سؤال 1421) شخصى كالايى جهت مصرف خريدارى مى كند، در حالى كه مى توانسته است با اين پول كالاى پراستفاده ترى خريدارى نمايد، آيا چنين شخصى اسراف كرده است؟

جواب: خريد لوازم زندگى انسان جزو مؤونه است هر چند گران قيمت باشد؛ ولى نبايد از شأن متعارف او بيشتر باشد.

(سؤال 1422) تفاوت «اسراف» و «اتراف» چيست؟ و آيا در اين جهت فرقى بين فقير و غنى وجود دارد يا خير؟ و آيا استفاده از كالاهاى گران قيمت و با كيفيت بالا اسراف محسوب مى شود؟

جواب: «اسراف» زياده روى از حدّ است؛ خواه در مقدار باشد و يا در كيفيت. حدّ هر كسى نيز بستگى به شرايط و شئون او دارد. «اتراف» نيز تقريبا به همين معنا مى باشد. و در حرمت اسراف فرقى بين فقير و غنى نيست.

استفاده از كالاى لوكس گران قيمت نيز اگر زياده از حدّ و شأن انسان نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1423) كسى كه بدهكار مى باشد و زمان پرداخت او طىّ سالها يا ماه ها

مى باشد و اكنون سال خمسى او رسيده است، مبلغى هم موجودى پيدا كرده است، آيا بدهى سالها و ماه هاى آينده از موجودى فعلى كم مى شود يا مربوط به مؤونۀ سال ها و ماه هاى آينده مى باشد؟

جواب: اگر بدهكارى بابت مؤونۀ همين سال است از درآمد موجودى همين سال كسر مى شود؛ هر چند براى پرداخت آن مهلت دارد. ولى اگر بدهى او بابت امرى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 158

تدريجى است كه هنوز تحقق نيافته مثل بدهى اجاره منزل كه بابت سالهاى بعد بدهكار است، جزو مؤونۀ سالهاى بعد است و كسر آن از درآمدهاى سال گذشته درست نيست.

(سؤال 1424) بسيارى از دوستان و فاميل هستند كه انسان با آنها رفت و آمد دارد ولى آنها خمس و زكات نمى دهند. تكليف من نسبت به غذايى كه در منازل آنها مى خورم چيست؟

جواب: شما از كجا مى دانيد غذايى را كه در منزل ديگرى مى خوريد متعلق خمس بوده است؛ ممكن است از اموالى باشد كه متعلق خمس نيست، و يا طرف نسيه كرده باشد. بالاخره شما در صورتى كه نسبت به آنچه مورد ابتلاى شماست شك داريد، تكليفى نداريد.

(سؤال 1425) اگر عين مالى متعلق خمس قرار گرفت و لكن هنگام اداى آن، مالى كه از آن بتوان خمس را ادا نمود نداشته باشيم، تكليف چيست؟

جواب: خمس به عين مال تعلق مى گيرد و مى توان آن را از عين همان مال متعلق خمس، و يا قيمت آن را از مال ديگر ادا نمود؛ و چنانچه هيچ كدام ميسّر نباشد مى توان مقدار خمس را با مرجع تقليد يا وكيل او دست به دست نمود و به عنوان قرض از آنها در دست خمس

دهنده باشد تا زمانى كه امكان تحويل آن به مرجع يا وكيل او فراهم شود.

(سؤال 1426) چيزى را كه نمى دانيم اضافه بر مؤونۀ سال درآمد بوده يا نه (مثلا از راه ارث به دست آمده است) يعنى نمى دانيم خمس به آن تعلق گرفته يا نه، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر شك داريد خمس به آن تعلق گرفته يا نه، خمس واجب نيست؛ ولى اگر مى دانيد تعلّق گرفته و نمى دانيد پرداخت شده يا نه، بايد خمس آن پرداخت شود.

(سؤال 1427) آيا جايز است كسى سر سال خمس خود را تغيير دهد؟

جواب: تغيير سر سال خمسى مانعى ندارد؛ ولى بايد خمس تا آن وقت را حساب كند و بدهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 159

(سؤال 1428) شخص مقدارى پول براى خريد خانه از بانك قرض نموده و منزلى را خريده و براى استفاده از اجارۀ آن به اجاره داده است، حال مى خواهد از بهاى اجارۀ آن، بتدريج قرض بانك را ادا نمايد، خمس درآمد خانۀ اجاره اى را چگونه بايد ادا نمايد و چه وقت؟

جواب: در پايان هر سالى كه مى خواهد بدهى خود را به بانك بدهد خمس آن را بايد از مال مخمّس ادا نمايد.

خمس سرمايه، خانه، لوازم زندگى و ...

(سؤال 1429) حكم زمينهاى تقسيم اراضى و تمام صورتهاى آن را جداگانه بيان فرماييد:

1- زارع فعلى همان كسى است كه از دولت وقت تحويل گرفته است و مالك يا ورثۀ او معلوم است و يا نيست.

2- زمين چند دست گشته است، يعنى زارعى كه از دولت گرفته به فرد ديگرى و او به سومى فروخته (تعاقب ايادى) و ورثۀ مالك معلوم است و يا نيست؛ حكم خمس در چهار صورت فوق چيست؟

جواب: اگر

با رضايت مالك شرعى واگذار شده باشد اشكال ندارد و در اين فرض اگر با پول خمس نداده خريده باشد بايد خمس آن را به قيمت فعلى بپردازد؛ و اگر بدون رضايت مالك شرعى واگذار شده باشد تحصيل رضايت او لازم است؛ و در صورت عدم امكان شناسايى او بايد به فقيه جامع الشرائط مراجعه شود. و تخميس غير مالك شرعى بى فايده است، ولى خمس پولى كه پرداخته شده بايد داده شود.

(سؤال 1430) در محل كسب- ملك شخصى يا اجاره اى- مخارجى مى كند كه بعضى مربوط به كسب مى شود و بعضى مربوط به كاسب، مانند تلفن، آب، برق و تهويۀ هوا؛ و يا مخارجى مى كند كه اثرى در كسب ندارد، مانند بنّايى يا تعميرات مثل سنگ فرش و مانند آن؛ حال اگر همۀ اينها خمس دارد چگونه قيمت گذارى كند، در حالى كه بعضى ناياب شده و يا چندين برابر قيمت پيدا كرده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 160

جواب:: اگر از درآمد سال خرج كرده باشد بايد خمس موجودى را سر سال طبق قيمت عادلۀ روز بپردازد و بعد از آن تا زمانى كه نفروخته است ترقى قيمت آن خمس ندارد.

(سؤال 1431) در موردى كه به جهت كمى سرمايه و اين كه اگر بخواهد خمس آن را بدهد از سرمايه بودن مى افتد و زندگى او فلج مى شود، آيا بعدا كه از اين حالت خارج مى شود و وضع مالى او خوب مى شود بازهم آن سرمايۀ كم سابق مستثنى است يا بايد اكنون كه قدرت پيدا كرده خمس آن را بپردازد؟

جواب: بايد خمس همه را بدهد چون عنوان عوض شده است.

(سؤال 1432) كسى كه خانۀ مسكونى خود را

كه در شرف خرابى است تخريب نموده و منافع كسبى امسال خود را براى تجديد بنا اختصاص داده و پيش از تكميل بنا سال جديد او فرا رسيده است آيا به مقدارى از منافع باقيمانده كه بايستى در تكميل خانۀ مسكونى او صرف شود خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: اگر با آن درآمد مصالح مورد نياز ساختمان را تهيه كرده باشد، اگر چه هنوز به كار نرفته باشد خمس ندارد؛ ولى پول موجودى سر سال خمس دارد.

(سؤال 1433) كسى كه بتدريج از پول خمس داده نشده خانۀ مسكونى ساخته و حالا مى خواهد خمس بدهد آيا خمس همان پول خرج شده را بايد بدهد يا خمس خانه را به قيمت روز؟

جواب: اگر با عين پول خمس داده نشده مصالح آن را خريده باشد يا به بنّاء و عمله داده بايد به قيمت فعلى خمس آن را بپردازد، و اگر مصالح را به ذمّه خريده و بعدا بدهى خود را از پول خمس داده نشده ادا كرده باشد، اداى خمس آن پول كافى است.

(سؤال 1434) كسى كه منزل مسكونى خويش را اضطرارا براى خريد منزل مسكونى ضرورى در محل انتقال جديد مى فروشد، آيا در فاصلۀ ايام بيع و شراء وجه بهاى منزل فروخته شده مشمول خمس مى شود؟ و بر فرض مشمول خمس بودن و عدم پرداخت آن و خريد منزل جديد با آن پول، آيا نماز و تصرفات ديگر در آن جايز و صحيح است؟

جواب: اگر خانۀ قبلى را با عوائد خود در سالهاى قبل بدون پرداخت خمس آن خريده است، بنابر احتياط خمس قيمت خريد را بپردازد و استفادۀ آن جزو عوائد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 161

سال فروش محسوب مى شود، كه اگر در همان سال با آن پول خانۀ جديد را خريده باشد خمس ندارد؛ و اگر خانۀ جديد را به ذمّه نخريده و با عين پول خانۀ قبلى بدون پرداخت خمس آن خريده باشد، عبادت در آنجا خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1435) شخصى خانه اش را به علت كوچك بودن اجاره داده و خانۀ بزرگترى تهيه نموده است؛ با توجه به اين كه مى خواهد پسرش را داماد كند و خانۀ كوچك را كه فعلا اجاره داده در اختيار او قرار دهد، آيا به خانۀ كوچك كه بعدا در اختيار پسرش قرار مى گيرد خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر ازدواج فرزندش نزديك است و فعلا مورد نياز و جزو مؤونۀ پدر محسوب مى باشد خمس ندارد.

(سؤال 1436) از ملكى كه مسبوق به عمران نبوده طبق تقسيمات انجام شده يك پلاك به من رسيده، حال اگر آن را بفروشم خمس دارد يا خير؟ و اگر آن را با ملك كشاورزى ديگر معاوضه كنيم چطور؟

جواب: چون زمين سرمايۀ شما شده بايد از اول خمس آن را مى داديد؛ و اگر تعويض نموديد بايد به قيمت فعلى خمس آن را بدهيد.

(سؤال 1437) از درآمد سال و فروش زمين خمس داده شده و زمين موات بالاصالة يك وسيلۀ نقليه براى اياب و ذهاب خود و خانواده خريده ام؛ آيا خمس به آن تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: اگر پولى را كه براى ماشين داده ايد از درآمد سال بوده و سال بر آن نگذشته است و يا پول زمين خمس داده بوده خمس ندارد؛ و زمين موات بالاصالة كه احيا شده و جزو سرمايه شده اگر پس از يك

سال فروخته ايد خمس دارد.

(سؤال 1438) اگر هفته اى دو يا چهار مرتبه مسافركشى كنم، آيا به اين وسيلۀ نقليه خمس تعلق مى گيرد يا خير؟

جواب: بلى، همين كه ماشين سرمايه و وسيلۀ كسب شود خمس دارد. البته اگر علاوه بر مسافركشى مشتركا براى رفع نيازهاى خود و خانواده نيز از آن استفاده مى كنيد به همان مقدار مشمول خمس نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 162

(سؤال 1439) شخصى ملك يا خانه اى را براى رفع نياز زندگى از پولى كه سهم و خمس آن را نداده مى خرد، آيا به اين خانه و زمين خمس و سهم تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر به پول آن خمس تعلّق گرفته بوده بايد به مرجع تقليد يا وكيل او مراجعه كند تا اين كه بعد از امضاى معامله، خمس آن را به قيمت روز حساب نمايد.

(سؤال 1440) شخصى منزل مسكونى خود را مى فروشد تا با پول آن براى كسب و كار خود مغازه اى خريدارى كند، آيا به پولى كه از فروش منزل به دست مى آورد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منزل مسكونى را از درآمد تهيه كرده، وقتى تبديل به سرمايه مى شود متعلق خمس مى گردد.

(سؤال 1441) شخصى ملك مزروعى دارد و ساليانه مبلغى به دولت پرداخت مى كند تا در آينده كانال آب احداث شود و سهم آب به او بدهند، آيا به پولهايى كه پرداخت مى كند در رأس سال خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر سهم آب دادن يا برگرداندن پول مسلّم باشد به منزلۀ خريد مى باشد و متعلق خمس است. و خمس آن بايد از پول مخمّس ادا شود.

(سؤال 1442) شخصى مقدارى از اموال خود را به فرزندش صلح مى كند يا مى بخشد و قبض و

اقباض صورت مى پذيرد، لكن در ضمن آن دو شرط مى كند: اول اين كه تا وقتى زنده است منافعش مال او باشد، دوم اين كه تا زنده است حق فسخ آن را داشته باشد؛ آيا چنين صلح يا بخششى با توجه به مجهول بودن مدت آن صحيح است؟

و بر فرض صحيح بودن، فرزند كه به طور متزلزل مالك شده لازم است خمس آن را بدهد؟

جواب: در فرض سؤال، صحيح بودن صلح يا هبه و شرطهاى در ضمن آن بعيد نيست؛ و تا زمانى كه متزلزل است خمس آن بر فرزند واجب نيست.

(سؤال 1443) شخصى با استفاده از وام يك دستگاه اتومبيل براى رفت و آمد خود و خانواده خريدارى كرده، آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 163

(سؤال 1444) اگر مبلغى را در بانك مسكن براى فراهم كردن مسكن واريز كند خمس دارد يا نه؟

جواب: خمس دارد.

(سؤال 1445) اگر كسى در اواسط سال خمسى خود يك فرش بخرد ولى تا پايان سال از آن استفاده ننمايد، خمس آن لازم است يا خير؟

جواب: اگر هنگام خريد مورد نياز بوده و جزو مؤونۀ او محسوب مى شده خمس ندارد.

(سؤال 1446) كسى كه حساب سال نداشته و تا كنون خمس نداده، حالا كه مى خواهد خمس اموالش را بدهد آيا ضروريات منزل و فرش و ظروف هم خمس دارد يا نه؟

جواب: اگر لوازم زندگى را با پولى كه به آن خمس تعلق گرفته بوده خريده باشد خمس دارد، و در غير اين صورت خمس ندارد؛ و اگر نمى داند بهتر اين است كه با مرجع تقليد يا وكيل او مصالحه نمايد.

(سؤال 1447) اگر خانه و لوازم

ديگر آن فروخته شود، حكم خمس آنها چگونه است؟

جواب: خانۀ مسكونى و ساير لوازم زندگى را اگر با درآمد سال بدون خمس آن خريده بوده، خمس اصل قيمت آن را بنابر احتياط هنگام فروش بپردازد؛ و اگر با پول خمس داده شده يا پولى كه به آن خمس تعلق نمى گرفته خريده باشد، اصل قيمت آن خمس ندارد. و در هر دو فرض ترقى قيمت آن جزو درآمد سال فروش محسوب است كه اگر در طول سال صرف در مؤونه و مخارج نكند خمس دارد؛ و اگر عين آن ارثيه يا مهريه بوده به هر قيمت كه بفروشد ترقى آن هم خمس ندارد.

(سؤال 1448) آيا لوازم و اثاثيۀ منزل مشمول خمس مى شود يا نه؟

جواب: اگر لوازم زندگى را در طول سال از درآمد همان سال تهيه كرده ايد خمس ندارد؛ و اگر از درآمد سالهاى سابق تهيه كرده ايد خمس دارد.

(سؤال 1449) اگر انسان در هنگام خريد اجناس براى چند سال آينده اش نيز خريد كند، مثلا براى چند سال خودش شلوار بخرد، آيا در صورتى كه آنها را تا يك سال مصرف نكند و سال از آن بگذرد، خمس به آن تعلق مى گيرد؟ همچنين در مورد هديه اى كه به انسان مى دهند اگر سال از آن بگذرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 164

جواب:: آنچه از تخميس درآمد سال استثناء شده مؤونۀ سال درآمد است نه بيشتر.

مازاد بر مؤونۀ سال بايد تخميس شود؛ و همچنين است نسبت به هديه. آرى مؤونۀ سال اگر براى سالهاى بعد هم بماند خمس ندارد؛ مثل اين كه لباس سال درآمد براى سالهاى بعد هم بماند، يا خانه اى كه در سال درآمد تهيه شده و

مورد نياز بوده براى سالهاى بعد هم بماند.

(سؤال 1450) شخصى پولى در كشور ديگرى دارد كه به آن خمس تعلق گرفته است، آيا مى تواند از پول ديگرى خمس آن را بدهد؟ و نيز اگر پولى را به رهن گذاشته و مشمول خمس شده مى تواند از پول ديگرى خمس آن را بپردازد؟

جواب: مى تواند از پول ديگر خمس آن را بپردازد؛ ولى اگر از پول خمس داده نشده بپردازد بايد خمس آن پول را نيز بپردازد.

(سؤال 1451) اين جانب يك طلبه هستم و مبلغى براى رهن خانه اى قرض كرده ام و هر ماه هزار تومان بايد بدهم، آيا اصل قرض و قسط ماهيانه خمس دارد يا نه؟

جواب: به مالى كه انسان آن را قرض كرده خمس تعلق نمى گيرد؛ بلى اگر هر مقدار از قرض خود را با درآمد خود بپردازد و پولى را كه قرض گرفته خرج نكرده باشد بايد سر سال خمس آن مبلغى را كه ادا كرده بپردازد.

(سؤال 1452) در سال 1377 حدود يك ميليون تومان قرض كردم و براى حج خودم و همسرم ثبت نام نمودم و قرار گذاشتيم هر ماه پنجاه هزار تومان قرض خود را ادا نمايم.

حال به اين پول قرضى خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ و آيا مى توانم آن خمس را به يكى از فرزندانم كه متأهل و بيمار و بيكار است بدهم؟

جواب: به پول قرضى كه صرف مؤونه و از جمله اسم نويسى براى حج شده باشد خمس تعلق نمى گيرد؛ بلكه اگر مصرف هم نشده و بابت آن چيزى هنوز پرداخت نكرده باشد خمس به آن تعلق نمى گيرد. و بر فرض تعلق، انسان به واجب النفقۀ خود نمى تواند خمس بدهد.

(سؤال 1453) بعضى

كشاورزان بادام را به عنوان تخم كشت مى كنند، آيا بايد خمس همان بادام را بپردازند يا درختى كه به دست مى آيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 165

جواب:: اگر قبل از رسيدن سر سال بادام را بكارند مى توانند سر سال خمس قيمت بادام را با پول تخميس شده بپردازند و در سالهاى بعد قيمت بادام تخميس شده را كسر نموده و بنابر احتياط خمس نموّ آن را بپردازند. هر چند اقوى عدم وجوب خمس نموّ است مگر بعد از فروش درختها يا قطع آنها كه زايد بر مؤونۀ سال باشد.

و اگر خمس بذرها را نداده باشد خمس درختان را به قيمت فعلى بايد بدهد.

(سؤال 1454) چيز غير مصرفى را كه در شأن اوست خريده اما از آن استفاده نكرده است، آيا در پايان سال خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر مورد نياز بوده خمس ندارد.

(سؤال 1455) شخصى خانۀ غير مسكونى خود را اجاره داده و لوازم و وسايل آن را مى خواهد از درآمد سال تأمين كند؛ آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: خمس دارد.

(سؤال 1456) كسى براى منزل خود وسايلى خريده ولى چون در منزل پدرش سكونت داشته از آن وسايل استفاده نكرده و سال مالى او رسيده و خمس آنها را نداده است و اكنون بعد از سالها مى خواهد خمس آنها را بدهد، آيا به قيمت روز بايد بدهد يا قيمتى كه خريده است؟

جواب: اگر آن وسايل تا به حال در معرض نياز نبوده بايد خمس قيمت فعلى آنها را بپردازد.

(سؤال 1457) در اوايل انقلاب توسط فرماندارى مقدارى پول و وسايل كار به ما به عنوان يك شركت واگذار شد و به ثبت هم رسيد،

اما امكان استرداد آنها وجود دارد؛ با اين حال تكليف ما از نظر دادن وجوه شرعيه چيست؟

جواب: اگر آنچه به شما واگذار شده مى دانيد كه ديگر پس نمى گيرند و سرمايۀ شما شده است خمس دارد؛ و اگر معلوم نيست، فعلا خمس ندارد. و اما درآمد شما اگر از مخارج سالتان زياد آمده خمس دارد.

(سؤال 1458) لوازم و وسايل نقليه كه براى آسايش زندگى است اگر از درآمد سال تهيه شود و در سال بعد مصرف گردد، آيا مشمول خمس است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 166

جواب:: اگر در سالى كه تهيه كرده مورد نيازش بوده و بيشتر از حدّ شأنش نبوده است خمس ندارد.

(سؤال 1459) اگر انسان چيزى را كه از درآمد سالهاى قبل خريده و مورد استفاده اش بوده و يا اگر مورد استفاده اش نبوده در شأنش بوده بخواهد در سال بعد به كسى ببخشد، آيا بايد اول خمس آن را بدهد و بعد ببخشد يا اين كه خمس ندارد؟

جواب: اگر بعد از خروج آن از مورد نياز بخواهد آن را ببخشد بايد خمس آن را بپردازد؛ و اگر در حال مورد نياز بودن ببخشد خمس ندارد.

(سؤال 1460) اگر پول خمس داده شده و خمس داده نشده با هم مخلوط شود، آيا مى توان آنها را تفكيك كرد و مقدار خمس داده نشده را به مصرف رسانيد؟

جواب: در فرض سؤال جدا كردن آن به مجرد نيّت مشكل است؛ و احتياط در اين است كه پس از تخميس تصرف نمايد.

(سؤال 1461) شخصى طلبى داشته كه پس از مدتى وصول شده و در حال حاضر فقير است، آيا بايد خمس آن را بدهد؟

جواب: اگر از درآمد

خود بدون اداى خمس آن قرض داده بوده بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1462) آيا پولى كه بابت ديه به انسان مى رسد يا بابت كوتاهى در حفظ مال مردم و يا خسارت وارده بر ديگرى پرداخت مى كند مشمول خمس است؟

جواب: خمس ندارد.

(سؤال 1463) مخارجى كه براى گرفتن سند خانه مسكونى مى پردازد و نيز جريمه هايى كه براى ساختمان خانه و مانند آن بايد پرداخت كند تا مثلا آب و برق به او بدهند آيا خمس دارد؟

جواب: اگر از درآمد سال بپردازد خمس ندارد.

(سؤال 1464) من خانوادۀ كشاورزى هستم. سالها پيش به مرور زمان طلاهايى خريده و از آنها استفاده مى كردم، اما بعد از مدتى براى اين كه اين زيورآلات موجب معصيت نگردد آنها را در آورده و در جايى گذاشته ام آيا به اين طلاجات خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر مورد نياز براى زينت در حدّ شأن نيست متعلّق خمس است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 167

(سؤال 1465) محصولات كشاورزى اگر سال از روى آن بگذرد سپس زن خانواده آنها را خرج مخارج خانواده كند، آيا خمس آن را بايد زن خانواده بدهد يا مرد خانواده؟

جواب: هر كس مالك محصول است موظف به پرداخت خمس است.

(سؤال 1466) براى خريد خانه يا زمين آن در هر سال مقدارى از درآمد خود را ذخيره مى كنم تا بعد از چند سال منزل يا زمينى براى سكونت بخرم؛ آيا به پول ذخيره شده كه قهرا سال روى آن مى گردد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر زمين خانه يا خود آن را به نسيه بخريد و در هر سال قسط آن را از درآمد خود بدهيد خمس به آن مقدار تعلق نمى گيرد؛ ولى

اگر صرفا پول را ذخيره كرديد كه بعدا منزل بخريد به آن مقدار ذخيره خمس تعلق مى گيرد، زيرا مقدار پول ذخيره صرف در مؤونۀ شما نشده است.

(سؤال 1467) گاو مادّه كه شير آن مورد استفادۀ خانواده قرار مى گيرد و حتى مكفى هم نيست آيا خمس دارد يا خير؟

جواب: در فرض سؤال گاو متعلق خمس نيست.

(سؤال 1468) درختانى كه براى امرار معاش زندگى كاشته شده اند، مثلا درختى را به فروش مى رساند و پول آن را چاى يا گندم يا روغن براى افراد تحت تكفل خود مى خرد، خمس دارد يا خير؟

جواب: اگر زايد بر مؤونه باشد، يعنى بعد از فروش آن در همان سال به مصرف زندگى نرسد، متعلق خمس است.

(سؤال 1469) گوسفند كه در خانه نگهدارى و از شير آن استفاده مى شود، و يا با قيمت و پول آن گندم، چاى و يا لباس براى افراد تحت تكفل خريدارى مى شود، آيا متعلق خمس مى باشد؟

جواب: اگر براى استفاده از شير آن در خانه نگهدارى مى شود خمس ندارد؛ ولى اگر براى فروش نگهدارى مى شود خمس دارد.

(سؤال 1470) درخت كه خود آن با گندم يا روغن و چاى عوض مى شود، يا فروخته مى شود و با پول آن اجناس فوق براى مصرف خانه خريدارى مى شود، خمس دارد يا خير؟

جواب: اگر در بين سال مصرف شود خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 168

(سؤال 1471) با شريكى شركت دارم كه خمس نمى دهد؛ وظيفۀ من چيست، جدا شدن لازم است يا نه؟

جواب: اگر سرمايه اى را كه براى شركت مى آورد متعلق خمس است، و يا پس از شركت متعلق خمس شده و مى دانيم نمى دهد ادامۀ شركت با او جايز نيست.

خمس ترقى قيمت

(سؤال 1472) دو

نفر ماشينى را با پول خمس داده شده به طور مشترك خريده اند و پس از چند سال كه قيمت آن ترقى كرده در بين سال خمسى خود آن را فروخته اند و يكى از آن دو با سهم خود ماشين ارزان ترى تهيه كرده و ديگرى چند رأس گوسفند خريده است؛ حال آيا خمس مقدار ترقى قيمت را بايد ادا كنند يا نه؟ و چنانچه با ماشين و دام معاوضه شود، زيادى آن خمس دارد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال ترقى آن جزو عايدات سال فروش محسوب مى شود كه اگر در همان سال خرج مؤونه كند خمس ندارد و اگر خرج مؤونه نكند خمس دارد و ماشين سوارى جزء مؤونه محسوب است. و در فرض معاوضه با غير مؤونه ترقى آن تخميس مى شود.

(سؤال 1473) زمينى مسكونى از پدرم به ارث رسيده كه آن مرحوم خمس آن را داده بود، آن را فروختم و يك قطعه زمين جهت كشاورزى- نه براى فروش- خريدم، پس از چند سال به خاطر نياز آن زمين را فروختم؛ آيا ترقى قيمت آن خمس دارد يا نه؟

جواب: زمين كشاورزى را كه فروخته ايد، اصل آن چون موروثى بوده خمس ندارد؛ ولى ترقى آن اگر از مخارج سالتان زياد آمده خمس دارد.

(سؤال 1474) مردم بعضى مناطق براى مؤونۀ زندگى درخت ميوه و غير ميوه را غرس مى كنند و قبل از رسيدن سال از قطع درخت غير ميوه و از شاخه هاى آن براى مؤونۀ خود استفاده مى كنند، آيا به اينها خمس تعلق مى گيرد يا نه؟ همچنين آيا به درخت ميوه خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر خمس نهال را داده باشند يا اين كه آن را با پول

خمس داده شده خريده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 169

باشند، مادامى كه وقت فروش درخت غير ميوه نرسيده، ترقى و نموّ درخت خمس ندارد؛ همچنين در اين فرض اگر درخت ميوه را براى فروش غرس نكرده باشند، ترقى و نموّ آن خمس ندارد. و شاخه ها و ميوه هايى كه سال به سال استفاده مى كنند حكم درآمد همان سال را دارد كه اگر در همان سال در مؤونه خرج كند خمس ندارد و اگر تا سر سال خرج نكند خمس دارد. و اگر نهال را از درآمد غير مخمس خريده اند درختها متعلق خمس مى باشند.

(سؤال 1475) حيواناتى كه براى مؤونه نگهدارى مى شوند كه از شير و پشم و گوشت آنها استفاده كنند، آيا به آنها يا منافع آنها خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر گوسفند و مانند آن را با پول خمس داده شده خريده يا اين كه بعد از خريدن خمس آن را داده باشند، در صورتى كه به قصد فروش نخريده باشند ترقى قيمت آن خمس ندارد؛ و منافع آن حكم درآمد سال را دارد كه اگر در طول سال صرف مؤونه كنند خمس ندارد، وگرنه خمس دارد.

(سؤال 1476) گاهى فرد در ابتداى عمل- چه درختكارى باشد يا دامدارى- قصد تجارت ندارد بلكه قصد مؤونه دارد؛ و گاهى نه قصد مؤونه دارد و نه قصد تجارت، بلكه مطلق مى گذارد و بعد از به دست آمدن ثمره و نموّ هم بيع و شراء و هم خرج مؤونه مى كند؛ در اين حال حكم خمس آن چيست؟

جواب: اگر به قصد تجارت خريده باشد، بايد خمس نموّ و ترقى قيمت و تمام منافع موجود را سر سال بپردازد؛ و اگر قصد تجارت

نداشته است تفصيل آن در دو مسألۀ پيش گفته شد.

(سؤال 1477) تراكتورى را كه جهت كارهاى كشاورزى خود خريده، براى اداى خمس آن قيمت فعلى را حساب كند يا قيمت خريد را؟

جواب: بايد طبق قيمت فعلى خمس آن را بدهد. و خمس آن را از مال تخميس شده بدهد.

(سؤال 1478) شخصى اموالى دارد كه تاكنون خمس آنها را نداده و فعلا قصد فروش هيچ كدام را ندارد، آيا كل آنها متعلق خمس است يا خير؟ و آيا با اين كه قصد فروش

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 170

ندارد مى تواند خمس آنها را نپردازد تا اگر زمانى نياز پيدا كرد و فروخت، خمس آنها را بپردازد؟ و آيا قيمت خريدارى شده را مى تواند حساب كند و يا بايد قيمت فعلى را حساب كند و خمس آن را بپردازد؟

جواب: غير از منزلى كه در آن سكونت دارد و لوازم منزل و وسيلۀ سوارى- اگر داشته باشد- به قيمت روز متعلق خمس است، چه بفروشد يا نفروشد.

و منزل مسكونى و لوازم آن و وسيلۀ سوارى را اگر از درآمد همان سال خريدارى كرده باشد خمس ندارد؛ ولى اگر از درآمد سالهاى قبل يا از درآمد اموالى كه خمس آن پرداخت نشده تهيه شده باشد آنها هم متعلق خمس است؛ و اگر روشن نيست يا مخلوط بوده، بايد نزد حاكم با مبلغى روى آنها مصالحه شود.

(سؤال 1479) آيا سود مالى كه به آن خمس تعلق نمى گيرد و بعد از سال فروخته مى شود خمس دارد؟ اگر فروش به قصد استرباح باشد يا به قصد صرف مؤونه چگونه است؟

جواب: اگر مالى كه متعلق خمس نيست را به تجارت بزند و سودى به

دست آيد آن سود متعلق خمس است، به شرط اين كه در آخر سال- هر چند نفروخته باشد- امكان فروش سود حاصل باشد. و سودى كه در عرض سال صرف مؤونه نشده باشد متعلق خمس است، هر چند بخواهد در آينده صرف مؤونه نمايد.

خمس جهيزيه، احرام و لباس

(سؤال 1480) پولى كه براى جهيزيۀ دختر اندك اندك كنار مى گذارند و به دختر نبخشيده اند، آيا سر سال خمس دارد؟

جواب: خمس دارد، چون خرج نشده است؛ ولى اگر با آن پول وسيلۀ جهيزيه اى كه متعارف باشد بخرند خمس ندارد.

(سؤال 1481) آيا به وسايل مربوط به جهيزيه كه دختر با درآمد كارش براى زندگى آينده تهيه مى كند و ممكن است تا چند سال مورد استفاده قرار نگيرد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر در زمان خريد تهيۀ آن متعارف بوده خمس ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 171

(سؤال 1482) چيزى كه به قصد جهيزيۀ دختر خريده و از مد افتاده يا به هر جهت از دادن آن منصرف شده يا با چيز ديگر معاوضه نموده، آيا بايد خمس آن داده شود؟

جواب: اگر با چيز مورد نياز معاوضه كند خمس ندارد و در غير اين فرض خمس دارد؛ بلى اگر بفروشد و استفاده كند، استفادۀ آن جزو عوايد سال فروش محسوب مى شود كه اگر آن را تا سر سال خرج مؤونه كند خمس ندارد.

(سؤال 1483) افرادى كه به خاطر سختى معيشت و مشكلات زندگى تهيۀ جهيزيه براى دخترشان يكباره ممكن نيست، مجبورند سالانه مقدارى پول پس انداز نموده تا به موقع آنچه نياز است و از مد نيفتاده تهيه نمايند. در مورد اين گونه افراد عرفا پول ذخيره شده را جزو مؤونه به حساب مى آورند. چگونه

حضرتعالى آن را جزو مؤونه نمى دانيد و اداى خمس آن را لازم مى دانيد؟

جواب: اين جانب مسألۀ فوق را مجدّدا مراجعه كردم. مرحوم شيخ انصارى (ره) در كتاب خمس خود ذخيرۀ پول براى تهيۀ منزل يا جهيزيه در سالهاى آينده را از مؤونۀ سال مى شمردند؛ ولى من نتوانستم قانع شوم كه ذخيره براى آينده از مؤونۀ سال شمرده شود، زيرا مؤونه بر آنچه مصرف شده صادق است. و بالاخره به نظر اين جانب به ذخيرۀ پول براى آينده- چه براى تهيۀ منزل يا جهيزيه- خمس تعلق مى گيرد.

(سؤال 1484) در مورد فوق الذكر در سؤال قبل، چنانچه كسى منزل مسكونى خود را براى فروش و تهيۀ جهيزيه جهت دخترش كنار گذاشته و با زحمت منزل ديگرى را در طول چند سال ساخته باشد، آيا به پول منزل فوق كه براى تهيۀ جهيزيه گذاشته بوده خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: در مفروض سؤال چون از خانه بى نياز شده احوط تخميس آن است؛ مگر اين كه در هنگامى كه بى نياز شد بلافاصله آن را با جهيزيه معاوضه نمايد.

(سؤال 1485) شخصى از درآمد خود قبل از رسيدن سر سال خمسى بر اساس احتياج لباس احرام خريده و در همان سال با آن به حج رفته و بعد از حج از حولۀ احرام استفادۀ ديگرى نكرده به اميد اين كه در سالهاى آينده با آن حج انجام دهد و اتفاقا چند سالى اين سفر الهى قسمت او نشده تا اين كه امسال مجددا مى خواهد با همان لباس حج انجام دهد؛ آيا خمس دارد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 172

جواب:: ملاك در تعلق خمس در نظاير مورد سؤال خروج از معرض نياز

است؛ بنابراين اگر احتمال عقلايى مى داده كه هر سال مشرّف شود و اتفاقا مانع رسيده باشد، صدق معرض نياز بودن بعيد نيست؛ وگرنه بنابر احتياط خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1486) خانمها معمولا بر اساس احتياج به لباس مقدارى پارچه مى خرند كه در موقع لزوم لباس تهيه كنند ولى به علت اشتغالات موفق به دوختن لباس نمى شوند و سال بر آن مى گذرد، آيا آن پارچه ها خمس دارد يا خير؟

جواب: با فرض اين كه مورد نياز بوده و اسباب دوختن آن فراهم نشده است خمس ندارد.

خمس شهريه و درآمدهاى ديگر طلاب

(سؤال 1487) آيا به شهريۀ طلاب علوم دينى و يا مقدار برگشتى سهمين كه به حاكم شرع پرداخت مى شود خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر شهريه از سهمين باشد، ظاهرا خمس واجب نيست.

(سؤال 1488) آيا طلاب كه عمدۀ گذران زندگى آنها با شهريه است، خمس درآمد سالانۀ خود را كه از راه تبليغ و يا كار ادارى به دست مى آورند بايد ادا كنند يا نه؟

جواب: طلاب اگر درآمدى غير از شهريه دارند و سر سال خمسى از مؤونه زياد آيد بايد خمس آن را بدهند؛ و اگر از شهريه اى كه از سهمين مباركين پرداخت شده زياد آمده باشد خمس ندارد.

(سؤال 1489) طلبه اى كه اولين درآمد او دريافت مبلغى به جهت تبليغ ماه مبارك رمضان چند سال پيش در عيد فطر بوده است و به همين جهت اول سال خمس خود را عيد فطر قرار داده است، آيا اين عمل صحيح است يا نه؟

جواب: آرى صحيح بوده است.

(سؤال 1490) اگر بخشى از دريافتهاى شخص بابت منبر و تبليغ در سال خمسى او مصرف نشود، آيا بايد خمس آن را پرداخت نمايد يا خير؟

جواب: ميزان

درآمد از اول تا پايان سال خمسى مى باشد كه هر چه در وسط سال به دست آمد و زايد بر مؤونه بود در پايان سال بايد حساب كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 173

خمس حقوق بازنشستگى

(سؤال 1491) حقوق مستمرى كه دولت به ورثۀ كارمندان خود مى دهد جزو ارث است كه خمس ندارد يا درآمد محسوب مى شود و بايد خمس آن را بدهند؟

جواب: حكم ارث را ندارد؛ بلكه حكم ساير درآمدهاى انسان را دارد.

(سؤال 1492) فردى كه پدرش فوت كرده و حقوق بازنشستگى پدرش را دريافت مى كند، آيا خمس به اين حقوق تعلق مى گيرد يا نه؟ و آيا اين حقوق حكم مالى كه به ارث مى رسد را نخواهد داشت؟

جواب: حكم ارث را ندارد، بلكه حكم بخشش و هديه را دارد كه اگر زايد بر مؤونۀ سال باشد خمس دارد؛ بلى اگر فرض شود كه متوفى واقعا طلبكار بوده تمام احكام ارث بر مطالبات جارى مى باشد. ولى اين فرض بعيد است، بلكه حقوق بازنشستگى از قبيل شرط در ضمن استخدام است؛ لذا به بعضى ورّاث تعلق نمى گيرد و كم و زياد مى شود.

(سؤال 1493) اين جانب بازنشستۀ آموزش و پرورش هستم و اكنون علاوه بر دريافت حقوق بازنشستگى كه قبلا از حقوق ماهانه ام كسر شده مبلغى نيز به عنوان عيال و خانواده دريافت مى كنم؛ آيا به مجموع اينها خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: حقوق بازنشستگى و مبلغ اعطايى جهت عيال و خانواده جزو درآمد شما مى باشد و على القاعده براى خود سال قرار داده ايد؛ آنچه از درآمد سال زياد آمد، متعلق خمس است.

خمس گنج

(سؤال 1494) اگر انسان با استفاده از دستگاه فلزياب در خانه اش يا زمين خودش يا زمينهاى بيابانى يا مكانهاى تاريخى، گنج يا اشياى عتيقه پيدا كند حكمش چيست؟

جواب: اگر در ملك شخصى پيدا كند و به حدّ نصاب برسد خمس آن را بپردازد و براى او حلال است؛ ولى نسبت به آنچه

در بيابانها و اماكن تاريخى پيدا مى شود اگر دولت اسلامى قوانين و مقرراتى داشته باشد نبايد از آنها تخلّف شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 174

خمس مال منكر و تارك خمس و تصرف در آن

(سؤال 1495) از اشخاصى كه معتقد به خمس نيستند (شيعه يا سنى) پولى مى گيريم، آيا خمس آن را بايد بدهيم؟

جواب: اگر طبق مذهبش معتقد به خمس نباشد، خمس پول ذكر شده بر هر كسى كه به او منتقل مى شود واجب نيست. ولى اگر طبق مذهبش خمس آن واجب باشد و از جهت لا ابالى بودن خمس نمى دهد، تصرف در اموالى كه به آن خمس تعلق گرفته اشكال دارد؛ مگر اين كه انسان از طرف مرجع تقليدش اجازه داشته باشد كه تصرف كند و خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1496) شخصى خمس نداده و از دنيا رفته است، آيا خمس تمام تركۀ او كه متعلق خمس بوده بايد پرداخت شود؟

جواب: هر مقدار از خمس كه در ذمّۀ ميت باشد يا اين كه به تركه تعلق گرفته و خمس آن پرداخت نشده باشد بايد قبل از تقسيم تركه ادا شود.

(سؤال 1497) شخصى با پولى كه خمس آن را داده از روى ناچارى و براى تأمين مخارج زندگى با شخص ديگرى كه يقين دارد مالش پاك نيست و خمس آن را نداده است شريك مى شود و كار مى كند، آيا به پول فرد مزبور مجددا خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر يقين داشته باشد كه به عين آن پولى كه شريك به شركت مى گذارد خمس تعلق گرفته است حق ندارد شريك شود؛ و اگر شريك شده باشد بايد با اجازۀ مرجع تقليد خمس مال مخلوط را به نسبت سهم خود بپردازد.

(سؤال 1498) كسى كه خمس دادن

او معلوم نيست، خوردن و آشاميدن در منزل او چه حكمى دارد؟ اگر بدانيم او خمس نمى دهد چطور؟

جواب: آنچه در اختيار مهمان قرار داده مى شود اگر نداند به عين آن خمس تعلق گرفته يا خير، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1499) اگر وارث و مورّث هر دو كافر باشند و مورّث مالى را از مسلمانى خريده باشد، آيا وارث خمس آن را بدهكار است؟ و چنانچه مورّث كافر و وارث مسلمان باشد چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 175

جواب:: لازمۀ قول مشهور كه: «اگر كافر ذمّى زمينى را از مسلمان بخرد خمس دارد» اين است كه اگر مورد معامله زمين باشد و مورّث خمس آن را ادا نكرده باشد بايد وارث خمس آن را به مجتهد جامع الشرائط بپردازد؛ و اگر نپردازد در صورت امكان بايد مجتهد جامع الشرائط به اجبار خمس آن را بگيرد. ولى اصل مسأله به نظر اين جانب محل اشكال است و تفصيل آن در توضيح المسائل مسألۀ «1721» به بعد مذكور است؛ و حكم صورتى كه فقط وارث مسلمان باشد نيز همين است.

خمس سهام شركتها و اوراق مشاركت

(سؤال 1500) در مورد خمس سهام شركتهاى سهامى و اوراق مشاركت سازمانهاى دولتى با توجه به نكات ذيل مستدعى است نظر شريفتان را مرقوم فرماييد:

اول: اين كه اكثر كسانى كه اقدام به خريد سهام شركتها و پروژه ها مى كنند افرادى با بضاعت مالى كم يا متوسط هستند و از آن براى كمكى براى امرار معاش خود بهره مى جويند. حال اگر قرار باشد از اين سرمايه خمس پرداخته شود مرز آن به حدى مى رسد كه احتمالا قابليت سرمايه گذارى خود را از دست مى دهند و كارآيى قبلى را براى فرد مذكور

نخواهد داشت. ضمن اين كه اوراق مشاركت كه از طرف دولت پخش مى گردد نيز درآمد ثابت و ناچيزى در بر خواهد داشت.

توجه به اين امر كه تشكيل سرمايه هاى بزرگ در كشور از طريق جذب اين سرمايه هاى جزء امكان پذير خواهد بود نيز بر اين مسأله اضافه مى شود.

دوم: اين كه ميزان سودآورى اين گونه شركتها (بويژه شركتهاى سهامى عام) با توجه به اوضاع اقتصادى- اجتماعى كشور در نهايت بين بيست تا سى درصد بوده، مخصوصا اوراق مشاركت با درآمد ثابت معمولا بيست درصد مى باشد؛ ولى با توجه به نرخ تورم طى دو دهه گذشته بر كشور در مى يابيم كه حد اقل آن بالاتر از بيست درصد بوده و سهامداران در حقيقت با دريافت اين سود حدودا ارزش سرمايۀ خود را حفظ نموده اند و در بعضى موارد (تورم سى تا چهل درصد) حتى ارزش واقعى سرمايه گذارى كم شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 176

نكتۀ بعدى اين كه نرخ ماليات اخذ شده از سوى دولت از اين گونه سرمايه گذارى ها به عنوان دارايى هاى ثابت نسبت به ساير دارايى ها بيشتر مى باشد كه اين خود مزيد بر علت براى كاهش ارزش واقعى سرمايۀ فرد است.

در مرحلۀ سوم خريدوفروش سهام قرار مى گيرد؛ خصوصا در بازار بورس اوراق بهادار. توضيح اين كه فرد با خريدوفروش از دو پاداش بهره خواهد برد: اول: افزايش قيمت احتمالى بر سهم؛ دوم: بهره بردارى از سود سالانۀ آن. و همچنين مسألۀ خمس كسانى كه نيّت خريدوفروش ندارند ولى ارزش سهام آنها بالا مى رود نيز مورد سؤال است.

در مرحلۀ چهارم مسألۀ خمس براى خريد سهامى است كه به صورت قسطى فروخته مى شوند بويژه آن دسته كه به صورت طولانى

مدت است؛ به عنوان مثال دو سه ساله.

و همچنين كارمندان و كارگرانى كه از سوى ادارات يا كارخانجات سهام همان اداره يا كارخانه به آنها فروخته مى شود، و به مرور از حقوق آنها كسر مى شود كه اكثر اين افراد (چه كارمندان و كارگران، چه افراد آزاد) به علت محدوديت هاى مالى اين عمل را انجام مى دهند.

جواب: خريدوفروش سهام شركتها در صورتى جايز است كه بيع مجهول نباشد و محدودۀ كار شركت مشخص باشد، و درآمد شركت از تجارت و كار باشد نه سود ثابت معيّن. و سرمايه اگر از درآمد سال بدون تخميس باشد در آخر سال بايد تخميس شود، و يك بار بيشتر خمس ندارد؛ و سود سال به سال آن حكم ساير سودها را دارد كه اگر زايد بر مؤونۀ سال باشد متعلق خمس مى باشد.

و هدف از خريد سهام اگر تجارت و خريدوفروش سهام باشد ترقى قيمت آن خمس دارد، البته پس از اخراج مؤونۀ سال. و اگر هدف نگاه داشتن سهام باشد ترقى قيمت آن خمس ندارد مگر اين كه تصادفا آن را بفروشد، كه در اين صورت ترقى آن از درآمد سال فروش محسوب است. و اگر فرضا در اثر تورّم، ترقى قيمت صدق نكند، بلكه سقوط ارزش پول باشد خمس آن لازم نيست. و اللّه العالم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 177

اداى خمس و مصرف آن

(سؤال 1501) شخصى مقدارى خمس و سهم امام بدهكار بوده و پيش از اداى آن در اثر تصادف فوت كرده و يكى از نزديكانش كه از بدهكارى او مطلع بوده از اموال متوفّى بدهى را پرداخته است، آيا درست است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال آن شخص موظف بوده كه

از وصىّ و ورثه يا از مجتهد جامع الشرائط اذن بگيرد؛ ولى اگر با قصد قربت ادا كرده و يقين دارد كه متوفّى مديون بوده و وصى و ورثه آن را ادا نكرده اند، مورد قبول است إن شاء اللّه.

(سؤال 1502) آيا براى فرار از خمس مى شود مبلغى را به همسر بخشيد يا نه؟

جواب: اگر اين بخشش فوق شأن او نباشد مانعى ندارد؛ ولى در صورتى كه زوجه آن را در طول سال به مصرف نرساند او بايد خمس آن را بپردازد.

(سؤال 1503) آيا مصرف شهريۀ طلاب داراى شرايط خاصى است يا هر كسى مى تواند همان طور كه صلاح مى داند خرج كند؟

جواب: شهريه اى را كه از طرف مراجع تقليد به طلاب داراى شرايط مقرّره پرداخت مى شود و همچنين سهم امامى را كه به غير عنوان شهريه با اجازۀ مراجع ذى صلاح به آنها مى رسد، مى توانند در مخارج متعارف خودشان بدون افراط و اسراف خرج نمايند.

(سؤال 1504) آيا براى تأسيس و بناى مراكز تفريحى ورزشى مورد نياز جامعه، از مال زكات يا موقوفات عامّه و يا وجوهات شرعيه مى توان هزينه كرد؟

جواب: زكات مال و موقوفات عامه اى را كه بر مطلق خيرات وقف شده باشد مى توان در هر امر خيرى كه براى جامعه مفيد و نافع باشد مصرف نمود؛ و استفاده از وجوهات شرعيه متوقف بر استجازۀ خاص است.

(سؤال 1505) شخصى پدرش از دنيا رفته و ورثه نمى دانند پدرشان اهل خمس بوده يا نه، تكليف آنان چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 178

جواب:: اگر وارث شك دارد كه به مال پدر خمس تعلق گرفته يا نه، چيزى بر او نيست؛ ولى اگر مى داند مال يا ملك خاصى متعلق خمس

شده و شك دارد خمس آن را داده است يا نه، بنابر احتياط خمس آن را بدهد.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 178

(سؤال 1506) آيا كسى كه مادرش سيّده است مى تواند به خود سيد بگويد و يا خمس بگيرد؟ و آيا در اين مسأله اختلافى وجود دارد؟

جواب: ميزان سيادت در خمس به اجماع فقها انتساب از ناحيۀ پدر است. و در سيّد مادرى اختلاف است و بايد احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 179

مسائل زكات

[زكات مال]

(سؤال 1507) اگر شخصى نتواند مؤونۀ سالش را فراهم نمايد و به عسرت بگذراند يا قرض داشته باشد و نتواند قرضش را ادا كند و مقدارى هم زكات بر او واجب شده باشد، آيا بايد زكات خود را ادا نمايد يا نه؟

جواب: بله بايد زكات خود را بپردازد؛ و اگر حاكم شرع او را واجد شرايط بداند به مقدار نياز به او زكات مى دهد.

(سؤال 1508) بذرى كه زكات آن را داده اند، آيا در سالهاى بعد مى توانند همان مقدارى كه در سال قبل زكات آن را پرداخته اند از محصول بردارند و زكات آن را ندهند يا اين كه در سالهاى بعد بايد زكات آن مقدار بذر را نيز بدهند؟

جواب: بنابر احتياط بر ندارند.

(سؤال 1509) آبيارى با آب چاه عميق يا نيمه عميق به وسيلۀ موتور، آيا حكم آبيارى با دلو را دارد يا حكم آن مانند آبيارى ديمى است؟

جواب: حكم آبيارى با دلو را دارد كه بايد نصف عشر يعنى يك بيستم را بپردازد.

(سؤال 1510) زكات مال به عهدۀ موجر است يا مستأجر، يا از خود مال

بايد برداشته شود؟

جواب: به عهدۀ مالك جنس مورد زكات است.

(سؤال 1511) آيا شخص مى تواند زكات مال را به عروس يا داماد خود بدهد؟ آيا پدر به فرزند يا فرزند به پدر خود مى تواند زكات پرداخت نمايد؟

جواب: به واجب النفقه براى نفقۀ واجب نمى تواند بدهد؛ و عروس و داماد واجب النفقه نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 180

(سؤال 1512) آيا جايز است گوسفند يا گاوى را كه انسان بايد بابت زكات بدهد بفروشد و پول آن را تقسيم نمايد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1513) آيا زكات به اسكناس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: لازم نيست؛ ولى چون احتمال دارد اسكناس هم حكم طلا و نقرۀ سكّه دار را داشته باشد، پس احتياط آن است كه معادل نصاب طلا و نقرۀ سكّه دار در پولهاى رايج روز محاسبه شود و پس از تحقق ساير شرايط- از جمله باقى ماندن يازده ماه- زكات آن پرداخت گردد.

(سؤال 1514) پولهاى طلا و نقرۀ سكه دارى كه در زمانهاى گذشته رايج بوده و به صورت اسكناسهاى فعلى به كار مى رفته است امروزه نوعا جزو اجناس عتيقه قرار گرفته است و شايد ارزش آنها بيش از سابق باشد و با اين حال كمتر با آن معامله مى شود؛ آيا مى توان گفت كه چون معامله با آنها رواج ندارد زكات به آنها تعلق نمى گيرد؟

جواب: طلا و نقرۀ سكه دار به سكۀ معامله اگر به صورت زينت آلات در نيامده باشد، با شرايط آن متعلق زكات مى شود.

(سؤال 1515) با توجه به اين عبارت رساله: «زكات طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه سكه دار بوده و معامله با آن رواج داشته باشد» آيا سكۀ بهار آزادى را شامل مى شود؟ چون به عنوان

ثمن در معاملات قرار نمى گيرد.

جواب: واجب نيست، ولى احتياط خوب است.

(سؤال 1516) آيا مى توان جهت تعمير مساجد و يا عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) از زكات مصرف نمود؟

جواب: از زكات مال اشكال ندارد.

(سؤال 1517) آيا مى توان زكات را به فقراى غير محل پرداخت كرد؟

جواب: در زكات فطره با وجود فقير در محل، خارج از محل بردن خلاف احتياط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 181

(سؤال 1518) آيا انسان مى تواند وجهى را به مستحق بدهد به اين نيّت كه اگر زكات به ذمّه اش هست زكات به حساب آيد و اگر مظالم هست مظالم محسوب شود؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1519) آيا انگور به طور مطلق زكات دارد يا فقط به انگورى كه كشمش مى شود زكات تعلق مى گيرد؟

جواب: موقعى كه غوره شيرين مى شود زكات به آن تعلق مى گيرد، اگر شرايط آن- و از جمله به حدّ نصاب رسيدن كشمش آن- وجود داشته باشد.

(سؤال 1520) آيا مى توان از محل زكات كتب دينى مورد ابتلاى خود را تهيه نمود؟

جواب: در مورد خود بدهكار مشكل است.

(سؤال 1521) آيا مى توان خمس و زكات را شخصا به فقير واجد شرايط يا سيّد مستحق پرداخت كرد؟

جواب: در اداى زكات اجازۀ مرجع تقليد شرط نيست؛ ولى اداى سهم سادات به سيّد بايد با اجازۀ مرجع تقليد باشد.

(سؤال 1522) در محل ما حسينيه اى است مخروبه و مردم قادر بر تعمير آن نيستند، آيا از زكات گندم و مانند آن يا زكات فطره مى توانيم صرف آن نماييم؟

جواب: با وجود فقير در محل، فقرا مقدم هستند؛ و اگر فقير نبود يا زكوات مازاد بر نياز فقرا باشد، صرف در امور ترويجى و خيريه اشكال ندارد؛ ولى بنابر احتياط

واجب زكات فطره را به مصرف فقرا برسانيد.

(سؤال 1523) كسى كه در زمان توانايى زكات را نپرداخته است و حالا ناتوان شده است حكم آن چيست؟

جواب: به ذمّۀ اوست و هر مقدار كه ممكن است بايد بپردازد.

(سؤال 1524) آيا دادن ردّ مظالم و صدقات غير از فطره و زكات مال به سيّد فقير جايز است؟

جواب: صدقات مستحبه اشكال ندارد. ولى در مظالم احتياط شود و به غير سيّد داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 182

(سؤال 1525) آيا به طلبى كه نتوان قبل از سال خمسى وصول كرد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: پس از وصول، خمس آن پرداخت گردد.

زكات فطره

(سؤال 1526) ملاك در دادن زكات فطره چيست؟ كسى كه در همۀ غذاهاى روزانه اش نان را هم مصرف مى كند ولى بيشتر غذاهاى ديگر را مى خورد كدام را بايد حساب نمايد؟ (مثلا غذاى اصليش برنج است ولى نان را هم در كنار آن مى خورد.)

جواب: در هر صورت گندم و برنج يا قيمت آن دو كفايت مى كند.

(سؤال 1527) در زكات فطره قيمت آزاد را حساب كند يا قيمت دولتى را؟ با اين كه خوراك خانوادۀ او با قيمت دولتى تهيه مى شود. همين طور در خمس و موارد ديگر ملاك قيمت آزاد است يا دولتى؟

جواب: اگر عين آن را نپردازد بايد قيمت را به نرخ آزاد بپردازد.

(سؤال 1528) ما كه در تهران زندگى مى كنيم آيا مى توانيم زكات فطره را جهت خويشاوندانى كه در شهرستان زندگى مى كنند بفرستيم يا نه؟

جواب: اگر در تهران مستحق پيدا كنيد، بنابر احتياط واجب نبايد به جاى ديگر بفرستيد.

(سؤال 1529) آيا در محله اى كه فقير ندارد مى توان زكات فطره را براى توسعۀ مسجد آن محل مصرف نمود؟

جواب:

احتياط واجب آن است كه زكات فطره را فقط به فقرا و مساكين بدهند.

(سؤال 1530) مقصود از «نان خور» در زكات فطره چيست؟ آيا فقط نان خور بودن در شب عيد فطر مراد است يا مثلا چند روز را شامل مى شود؟

جواب: اگر در همان شب عيد فطر نان خور باشد كفايت مى كند.

(سؤال 1531) ملاك نان خور محسوب شدن در غروب شب عيد فطر آيا صرف خوردن نان اوست يا بايد جزو عائلۀ انسان حساب شود؟ بنابراين اگر كسى غروب شب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 183

عيد فطر نان خور حساب شود ولى در جاى ديگر افطار نمايد، فطره اش به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: مهمانى كه قبل از مغرب شب عيد فطر وارد شده و در آن شب شام را از مال ميزبان خورده باشد، زكات فطرۀ او به عهدۀ ميزبان است؛ و اگر بعد از مغرب آمده باشد يا اين كه غذاى آن شب را در جاى ديگر از مال ديگرى خورده باشد يا اين كه غذاى خود را در خانۀ ميزبان خورده باشد، زكات فطره اش به عهدۀ ميزبان نيست.

(سؤال 1532) اگر كسى نان خور انسان حساب شود ولى عرفا مهمان او نباشد، مانند فرزند انسان كه در شهر ديگرى است و جزو عائلۀ اوست و مهمان ديگرى نيز نباشد، زكات او بر عهدۀ كيست؟

جواب: بر عهدۀ كسى است كه جزو عائلۀ او حساب مى شود، مانند پدر خود.

(سؤال 1533) آيا مى شود كه شخص سرشناسى در فاميل يا طايفه، فطريه را جمع آورى و به عنوان سرپرست فقراى طايفه يا فاميل بدون اطلاع آنان را اداره كند؟

جواب: اگر دهندگان فطره به آن شخص وكالت دهند او مى تواند بدون اطلاع فقرا

با قصد قربت از طرف دهندگان به صورت پول نقد يا گندم و جو و برنج و خرما به فقرا بدهد. و در كفايت نان اشكال است.

(سؤال 1534) شب عيد فطر زكات فطريه را كنار گذاشتم ولى همان شب همسرم آن را بدون اطلاع برداشت و خرج كرد، تكليف من چيست؟

جواب: بايد عوض آن را بدهيد.

(سؤال 1535) زكات فطره را بعد از جدا كردن از مالم با اين كه در محل خودم مستحق بود به شهر ديگر بردم؛ با اين حال آيا بر ذمّۀ من چيزى هست؟

جواب: اگر به مستحق داده ايد برئ الذّمة شده ايد.

(سؤال 1536) اگر در شهر ديگر برادر و خواهر فقير داشته باشم آيا بازهم بعد از جدا نمودن زكات فطره نبايد به آن شهر نقل كنم؟ و اگر كردم آيا برئ الذمه شده ام يا نه؟

جواب: در صورت وجود مستحق در شهر خود احتياط واجب در عدم نقل به شهر ديگر است؛ ولى در صورت نقل و تحويل به مستحق، ذمۀ انسان برئ مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 184

مسائل حج

استطاعت

(سؤال 1537) كسانى كه مى توانند آزاد به حج بروند، آيا واجب است به طور آزاد به حج بروند يا اين كه مى توانند به طور دولتى و با نوبت چند سال بعد مشرف شوند؟

جواب: در صورت استطاعت اگر مى توانند واجب است فورا به حج بروند.

(سؤال 1538) شخصى اسمش پس از چند سال براى حج درآمده ولى فعلا فقير است، چه كند؟

جواب: اگر حج قبلا در ذمّۀ او مستقر نبوده و فعلا هم متمكن نيست مى تواند فيش آن را بفروشد. ولى اگر در ذمّۀ او واجب و مستقر شده بايد هر چند با مشقت حج

را انجام دهد.

(سؤال 1539) در فرض فوق اگر تبذير كرده و فقير شده باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: در صورت تبذير بنابر احتياط فيش حج را نفروشد و خودش مشرّف شود.

(سؤال 1540) آيا اصولا فروختن فيش حج واجب كه با قرعه به دست آورده جايز است؟ خريدن آن چطور؟

جواب: در فرض سؤال اگر راه ديگرى براى تشرّف به حج ندارد فروختن آن جايز نيست؛ ولى اگر خريدار نداند بر فروشنده حج واجب است يا نه، براى او اشكال ندارد.

(سؤال 1541) شخصى چهار پسر دارد و براى همۀ آنها زن گرفته است و خرج ساليانۀ خود را نيز دارد و قرض نداشته و درآمدش هم با پسرانش يكجاست و الآن اين پدر و فرزندانش خرج دو نفر را كه به مكه بروند دارا هستند، آيا حج واجب است يا نه؟ و اگر واجب است آيا بر پدر واجب است يا پسر؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 185

جواب:: اگر در مال شريك هستند، هر كدام كه با فرض تقسيم مستطيع باشد حج بر او واجب است؛ و اگر هيچ كدام مستطيع نباشند بر هيچ يك واجب نيست.

(سؤال 1542) پدرى كه بعد از ثبت نام براى حج فوت كرده و اكنون داراى چند پسر است و اجازۀ حج تنها به يكى از پسران داده مى شود، در چنين موردى استطاعت طريقى براى كدام حاصل مى شود؟

جواب: در مرحلۀ اول حج پدر را اگر مستطيع بوده بايد تأمين كرد؛ و در مرحلۀ بعد براى هر كدام- هر چند با قرعه يا خريدن سهم ديگرى- ممكن باشد، استطاعت حاصل مى شود.

(سؤال 1543) شخصى قبلا حج بر او مستقر نشده اما در موقع ثبت نام جهت

حج تمتع مستطيع بوده و ثبت نام نموده و بعد از نظر مالى محتاج شده و نياز به پول سپردۀ در بانك جهت حج پيدا كرده است، آيا مى تواند پول را پس بگيرد يا خير؟ و چنانچه در سال اول يا سالهاى بعد قرعه به نام او اصابت كند آيا فرق دارد يا نه؟

جواب: اگر قبل از تمكّن از تشرّف به حج از استطاعت خارج شده باشد حج بر او واجب نيست؛ و اگر مشرّف شود كفايت از حجة الاسلام «1» نمى كند.

(سؤال 1544) شخصى كه دارايى او قريب هفتصد و پنجاه هزار تومان- از اصل ملك و خانه اى كه ارث به او رسيده- به اضافۀ يك باب منزل مسكونى بوده و اكنون از دنيا رفته است و داراى همسر و دو فرزند صغير مى باشد و معاش آنان از همين املاك مذكور تأمين مى شود، آيا شخص متوفّى مستطيع بوده است يا خير؟ و در صورت وجوب حج آيا حج بلدى گرفته شود يا اين كه ميقاتى «2» كفايت مى كند؟ و آيا مى شود مخارج حج از كل تركه پرداخت شود؟

جواب: دارا بودن مبلغ مذكور ملاك نيست؛ و شرايط استطاعت در مناسك «3»

______________________________

(1)- «حجة الاسلام» حجى است كه در طول عمر بر شخص مستطيع يك بار واجب مى شود.

(2)- در «حج ميقاتى» تأمين هزينۀ آن از يكى از ميقاتها محاسبه مى شود؛ در برابر «حج بلدى» كه هزينۀ سفر حج از شهر محل سكونت شخص حساب مى شود.

(3)- احكام و مناسك حج، صفحۀ 30، مسألۀ 16.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 186

مذكور است. و اگر استطاعت متوفّى مشكوك باشد و وصيت به استيجار حج هم نكرده باشد استيجار واجب نيست؛ و

اگر استطاعت محرز باشد حج ميقاتى كفايت مى كند و اجرت آن از اصل تركه اخراج مى شود.

(سؤال 1545) اگر كسى در ميقات مستطيع شود و حجة الاسلام به جا آورد كفايت مى كند يا نه؟ و آيا در فرض مسأله رجوع به كفايت شرط مى باشد؟

جواب: بلى مجزى است؛ و رجوع به كفايت به معنايى كه در مسألۀ «50» مناسك ذكر شده، شرط استطاعت است.

(سؤال 1546) در مواردى كه نهاد يا ارگانى فردى را به حج مى فرستد بدون اين كه ملزم باشد كارى انجام دهد، آيا از موارد حج بذلى «1» است؟ و آيا قبول آن واجب مى باشد؟

جواب: حكم حج بذلى را دارد؛ و اگر مانعى در بين نباشد قبول آن واجب مى باشد.

(سؤال 1547) اگر كسى نذر كند در روز عرفه به يكى از مشاهد مشرّفه مشرّف شود، در حالى كه در آن سال مستطيع باشد نذرش چگونه است؟ و آيا نذر او مانع حج مى شود؟

و اگر حج نرفت آيا حج بر او مستقر مى شود يا خير؟ و اگر حج رفت و تخلف نذر نمود، آيا موجب كفاره خواهد شد؟

جواب: در فرض سؤال كشف مى شود كه نذر او در زمان عمل رجحان نداشته و بنابراين منحلّ مى شود و حج بر او واجب مى باشد؛ و در صورت تخلّف، حج بر ذمّۀ او مستقر مى شود.

(سؤال 1548) اگر كسى كه خودش مستطيع است از ديگرى نايب شود يا نيّت حج استحبابى نمايد، حج او صحيح است يا باطل؟

جواب: صحيح بودن حج او محل اشكال است.

(سؤال 1549) هرگاه زنى به وسيلۀ كسب بتواند مخارج خويش را متكفل شود و مخارج حجش را نيز داشته باشد ولى در صورت رفتن به حج شوهرش

براى مخارج به

______________________________

(1)- «حج بذلى» حجى است كه مخارج آن را كسى به انسان ببخشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 187

زحمت بيفتد، آيا به زحمت افتادن شوهر مانع استطاعت زن مى شود يا خير؟ و اگر موجب حرج بر شوهر باشد چطور؟

جواب: اگر زن استطاعت داشته باشد، به زحمت افتادن شوهرش موجب رفع وجوب حج از زن نمى شود؛ بلى اگر بر خودش مستلزم حرج باشد واجب نيست.

(سؤال 1550) شخصى واجد شرايط حج مى باشد ولى نوه اى دارد كه شرعا و عرفا به زن احتياج دارد و اگر زن نگيرد به حرام مى افتد، در اين صورت كدام مقدم است؟

جواب: اگر ترك اقدام به ازدواج نوه اش بر خلاف شأن او باشد، اقدام به ازدواج مقدم است؛ و در غير اين صورت حج مقدم مى باشد.

(سؤال 1551) آيا كسى از منافع خمس و زكات كه گرفته مستطيع مى شود؟ و آيا خمس و زكات جزو تركۀ ميّت است يا نه؟

جواب: مستطيع مى شود و جزو تركۀ او محسوب است.

(سؤال 1552) خانمى كه حج بر او واجب شده است و شوهرش اجازۀ مسافرت به تنهايى را نمى دهد وظيفه اش چيست؟ و آيا بدون اجازۀ شوهر مى تواند به حج برود يا نه؟

جواب: در حجّ واجب اذن شوهر شرط نيست.

(سؤال 1553) شخصى طبق وصيت پدر كه پول به حساب سازمان حج واريز كرده است به نيابت از او به مكه آمده در حالى كه خود فرزند نيز استطاعت مالى داشته است، آيا به نيابت پدر حج به جا آورد يا حج خود را انجام دهد؟

جواب: اگر پدر وصيت كرده باشد كه فرزندش حج نيابى را انجام دهد و فرزند با قطع نظر از فيش پدرش متمكن از

رفتن نباشد، بايد حج نيابى را انجام دهد و هر وقت متمكن شود براى خودش انجام دهد؛ و اگر خصوص او را براى حج نيابى تعيين نكرده باشد بايد براى پدرش نايب بگيرد و با فيش حج پدرش در صورت امكان براى خودش حج به جا آورد.

(سؤال 1554) شخصى بجز براى قربانى استطاعت حج را داراست، آيا حج بر او واجب است؟

جواب: واجب نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 188

(سؤال 1555) شخصى استطاعت مالى و بدنى براى انجام حج تمتع دارد و به حج نرفت ولى الآن مى خواهد به عمره مشرّف شود؛ آيا تعلل در نرفتن به حج تمتع مشكلى براى انجام عمرۀ او پيش نمى آورد، و بالاخره مى تواند حجّ عمره را به جا آورد؟

جواب: رفتن به عمره مانعى ندارد و عمره اش صحيح است؛ ولى از حجّ تمتع كفايت نمى كند.

(سؤال 1556) شخصى است كه در حال حاضر استطاعت مالى ندارد ولى افرادى حاضرند به او قرض بدهند و ظرف مثلا ده سال از او بگيرند. آيا به اين كيفيت استطاعت حاصل مى شود؟ و آيا واجب است قبول نمايد، و اگر قبول نمود حج واجب محسوب مى شود؟

جواب: با حصول استطاعت حج واجب است، ولى تحصيل استطاعت واجب نيست.

(سؤال 1557) اگر كسى بتواند مخارج حج را تهيه كند، ولى تا قبل از اين كه به استطاعت برسد آن پول ها را خرج فقرا كند، آيا اشكال ندارد يا واجب است پولها را جهت حج ذخيره كند؟

جواب: اگر ببيند با پس انداز كردن استطاعت دارد، بايد پس انداز كند و به حج برود؛ البته تحصيل استطاعت واجب نيست.

(سؤال 1558) اگر مثلا فرزند كوچكى دارد كه نمى تواند او را رها كند و

به حج برود، و مثلا محيط فاسد است و شخص مطمئن هم نباشد كه از او سرپرستى نمايد، در اين صورت حج واجب است يا نگهدارى از فرزند؟

جواب: در فرض سؤال كه جان يا اخلاق و تربيت فرزند در معرض خطر است، استطاعت نيست؛ ولى بنابر احتياط واجب اگر اميد به رفع اين مانع را ندارد نايب بگيرد.

(سؤال 1559) طلبه اى هستم، مقدارى زمين به ارث به من رسيده، مقدارى از اين زمين ها را براى ساختن خانه براى پسرم گذاشته ام، يك دانگ خانه و مقدارى زمين زراعى نيز به ارث برده ام و عمدۀ مخارجم از شهريه و وجوه شرعيه مى باشد؛ آيا من مستطيع هستم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 189

جواب:: اگر پسر شما فعلا به خانه نياز ندارد و زمين شما به قدرى است كه اگر بفروشيد و به مكّه برويد تأثيرى در زندگى شما ندارد مستطيع مى باشيد. استطاعت به معناى توانايى است و يك امر عرفى مى باشد.

نيابت

(سؤال 1560) شخصى هنگام ثبت نام حج ديگرى را براى حج نايب قرار مى دهد و بعد مثلا در سال 80 نوبت حج نيابى مى رسد و اتفاقا اين نايب در همان سال مستطيع مى باشد؛ اولا: نايب كدام يك را بايد انجام دهد، حج استطاعتى يا نيابتى را؟ ثانيا:

بر فرض اگر حج استطاعتى را انجام داده باشد چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال بعيد نيست كه حصول استطاعت كاشف از بطلان اجاره باشد و حجى كه براى خودش انجام داده صحيح و كافى از حجة الإسلام باشد؛ و اگر از مستأجر پولى گرفته باشد بايد به او برگرداند و يا با توافق طرفين اجاره را تجديد نمايند. بلى اگر وقت حجّ

نيايى موسّع باشد و متعيّن نبوده كه در همان سال انجام دهد بايد حج نيابى را در سالهاى بعد، قبل از پايان وقت تعيين شده انجام دهد.

(سؤال 1561) افرادى كه قرائت نمازشان درست نيست و يا به علت عذرى نمى توانند وقوف اختيارى مشعر را درك كنند اگر بدون دريافت وجه به نيابت ديگرى محرم شوند، آيا عملشان براى منوب عنه مجزى است يا نه؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1562) كسانى كه قرائت آنان صحيح نيست آيا مى توانند در حج و عمرۀ واجب يا مستحب نيابت كنند يا نه؟ آيا اصل احرام آنان صحيح نيست يا اينكه محرم شده اند و از احرام خارج نمى شوند؟

جواب: اگر نتوانند صحيح آن را ياد بگيرند اجير شدن آنها در حج واجب صحيح نيست؛ و اگر اجير شوند احرام آنها باطل مى باشد. ولى نيابت تبرّعى در حج مستحب حكم حج خودشان را دارد كه احرام آنها صحيح است؛ ولى نماز طوافها را بايد خودشان بخوانند و بنابر احتياط نايب هم بگيرند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 190

(سؤال 1563) شخصى واجد شرايط نيابت نبوده و در ميقات نيابتا محرم شده ولى بعد از ورود به مكه با سعى و تلاش فراوان خود را واجد شرايط نموده، آيا نيابت به نحو مذكور صحيح و مجزى است يا نه؟ مثلا قرائت او صحيح نبوده و پس از ورود به مكه در ظرف چند روز قرائت خود را تصحيح كرده است.

جواب: با فرض اين كه هر يك از اعمال را قبل از عمل به آن ياد گرفته و تمام اعمال را صحيح انجام داده حج نيابى او صحيح است.

(سؤال 1564) اگر بين دو عمره كمتر از

يك ماه فاصله شود بايد عمرۀ دوم را به قصد رجاء به جا آورد؛ حال چنانچه عمرۀ دوم نيابت باشد نايب مى تواند براى آن اجرت بگيرد يا خير؟ و چنانچه بر منوب عنه انجام عمرۀ مفرده واجب باشد كفايت مى كند يا خير؟

جواب: اگر هر دو براى خودش نباشد فاصله معتبر نيست.

(سؤال 1565) شخصى بعد از احرام عمرۀ تمتع ديوانه شده است و دوستان او بدون اجازه براى او نايب مى گيرند و يا تبرّعا باقى اعمال او را انجام مى دهند، آيا اين اعمال براى شخص اول مجزى است و از احرام خارج مى شود يا نه؟ و اگر پولى خرج شده آيا مى شود از ولىّ كسى كه ديوانه شده گرفت؟

جواب: در فرض سؤال از احرام خارج نشده و آنها حق مطالبۀ اجرت و مخارج را ندارند.

(سؤال 1566) كسى كه در سعى يا طواف عمرۀ تمتّع يا عمرۀ مفرده نياز به نايب پيدا كرده است، آيا نايب بايد در حالى كه محرم است نيابت كند؟ و آيا بايد با احرام طواف را به جا آورد؟

جواب: ظاهرا احرام شرط نيست؛ و در لباس مخيط نيز جايز است.

(سؤال 1567) افرادى با اين كه قرائتشان درست نيست و كلمات نماز را نمى توانند درست بگويند براى حج نايب مى شوند و بعد متوجه مى شوند كه نمى توانسته اند نايب شوند؛ اين افراد چگونه از احرام خارج مى شوند و براى حج چه وظيفه اى دارند؟

جواب: در فرض سؤال نيابت او باطل است و بايد براى منوب عنه كسى را كه مى تواند حج صحيح انجام دهد استيجار نمايد؛ و خود او بنابر احتياط براى نماز

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 191

طواف نايب هم بگيرد و سپس طواف

نساء و نماز آن را انجام دهد و بعد از آن براى نماز آن نايب نيز بگيرد تا از احرام خارج شود.

(سؤال 1568) آيا شخص زنده در موردى كه مى تواند نايب بگيرد بايد از بلد نايب بگيرد يا از ميقات؟ و اگر ديگرى براى او نايب بگيرد كفايت مى كند يا خير؟

جواب: ظاهرا حج ميقاتى كفايت مى كند. و ديگرى اگر در نايب گرفتن وكالت داشته باشد كفايت مى كند؛ ولى نايب گرفتن فضولى كافى نيست.

(سؤال 1569) آيا عمرۀ مفرده يا طواف مستحبى را مى توان به نيابت چند نفر انجام داد؟ در اعمال آن از جمله طواف نساء، نيّت همه بايد بشود يا نيّت بعضى كافى است؟

جواب: مانعى ندارد و طواف نساء را هم بايد به نيابت همه انجام دهد؛ ولى اگر به طور اجمال به نيّت طواف نساء همان عمره اى كه انجام داده به جا آورد كافى است.

(سؤال 1570) كسى را كه روز عيد قربان قبل از حلق دستگير كرده اند و به ايران فرستاده اند، آيا رفقاى او مى توانند از او نيابت كنند و بقيۀ اعمال را انجام دهند يا خير؟

و چگونه از احرام خارج مى شود؟

جواب: اگر خودش نمى تواند برگردد در هر جايى كه هست حلق كند و بنابر احتياط در صورت امكان موى حلق شده را به منى بفرستد و براى بقيۀ اعمال نايب بگيرد؛ و اگر رمى و قربانى را انجام نداده باشد بعد از آن كه نايب آنها را انجام داد حلق كند.

(سؤال 1571) افرادى كه هر سال به حج مى روند- از قبيل خدمۀ كاروانها- و در محل خود از كسى نيابت قبول مى كنند ولى در ميقات بر اثر اشتغال زياد از نيابت غافل و محرم

مى شوند و بعد كه متوجه شدند دوباره نيّت نيابت مى كنند، آيا حج نيابتى آنان درست است يا حج براى خودشان حساب مى شود؟

جواب: صحت حج مذكور مشكل است.

(سؤال 1572) كسى كه مستطيع بوده و در ميقات به نيابت از ديگرى محرم شده و به مكه آمده و عمرۀ تمتع را از طرف منوب عنه انجام داده است، وظيفۀ او چه مى باشد؟

جواب: بايد به ميقات برگردد و به نيّت عمرۀ تمتع حج خودش محرم شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 192

(سؤال 1573) اگر كسى كه نيابت از ديگرى گرفته و به حج آمده از بعضى اعمال معذور باشد، آيا مى تواند در اين اعمال نايب بگيرد؟ و آيا مى تواند پول نيابت را به ديگرى بدهد كه اصل حج را به جا آورد؟ و اگر اجازه از منوب عنه لازم است، چنانچه بدون اجازه نيابت را به ديگرى واگذار كند و او عمل را انجام دهد، حج از طرف منوب عنه واقع مى شود يا نه؟

جواب: حق ندارد و اگر بدون اجازۀ مستأجر نايب بگيرد و نايب تمام اعمال عمره و حج را به نيابت منوب عنه اول انجام دهد، وقوع آن براى منوب عنه اگر زنده باشد خالى از اشكال نيست؛ زيرا عمل بايد منتسب به او باشد. و اجير اول اجرت را ضامن است.

(سؤال 1574) بعضى خدمۀ كاروانها كه به نيابت به حج آمده اند ناچارند نيمه شب از مشعر براى انجام كارهاى لازم به منى بروند؛ آيا اجير شدن و نيابت اين گونه افراد صحيح مى باشد؟ اگر قبل از استخدام اجير شده باشند چطور؟

جواب: مجزى نيست.

(سؤال 1575) بعضى خدمۀ كاروانها و افراد ديگرى كه شب عيد قربان را

در مشعر الحرام نمى مانند و تنها براى انجام وقوف از اذان صبح تا طلوع آفتاب به مشعر مى آيند (با توجه به مسألۀ 521 مناسك) آيا مى توانند در حج نايب شوند يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب چنين فردى از نيابت خوددارى كند.

(سؤال 1576) در فرض سؤال بالا اگر وقوف اضطرارى اوّل مشعر را احتياطا به جا آورد و به اميد اين كه برگردد و وقوف اختيارى مشعر را نيز درك كند از مشعر خارج شود و در اثر مانعى غير مترقبه نتواند به وقوف اختيارى برسد، وظيفه اش در نيابت چه مى شود؛ و بر فرض بطلان نيابت چگونه از احرام خارج شود؟

جواب: اصل حج باطل نمى شود و دنبالۀ اعمال و مناسك را انجام مى دهد؛ ولى نيابتش دچار اشكال مى شود.

(سؤال 1577) نايبى در احرام عمرۀ تمتع بعد از اين كه وارد مكه شد شك مى كند كه نيّت نيابت كرده يا نه؟ آيا بايد به ميقات برگردد و مجددا به نيابت محرم شود يا اصلا حج براى خودش حساب مى شود و ديگر نمى تواند نايب باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 193

جواب:: اگر به عنوان نيابت رفته بوده و ارتكاز ذهنى او نيابت بوده به شك خود اعتنا نكند؛ ولى اگر به طور كلى غافل بوده بايد به ميقات برگردد.

(سؤال 1578) كسى كه براى خودش سالها پيش حج به جا آورده ولى بدون توقف در مشعر به منى رفته و در خارج منى سر تراشيده و به دست غير مؤمن قربانى كرده است، آيا مى تواند براى ديگرى نايب شود؟

جواب: نمى تواند، و بنابر احتياط واجب بايد براى خودش حج را به جا آورد.

(سؤال 1579) شخص مستطيعى پيش از آن كه اسمش

درآيد فوت كرده ولى پسرش را نايب خود نموده بوده و پسر با اين كه خود مستطيع بوده در اسم نويسى مسامحه كرده است؛ اكنون پسر به مدينه آمده و مى خواهد از طرف پدر محرم شود، تكليف او چيست؟

جواب: در فرض سؤال براى پدرش نايب بگيرد و خودش حج خود را انجام دهد.

(سؤال 1580) شخصى اجير حج بلدى از قم شده و خودش ساكن اراك است، بعد از اجير شدن به همين قصد پس از چند روزى غافل شده و براى انجام كار ديگرى به قم و بعد از آن به تهران رفته كه عازم مكه شود؛ آيا همان نيّت قبلى براى حركت از قم كافى است يا بايد به قم برگردد؟ و بر فرض خروج از ايران چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رفتن از قم به تهران- هر چند به نحو ارتكاز- براى اين بوده كه به تهران برود و از آنجا جهت انجام حج نيابى حركت كند كافى است.

(سؤال 1581) آيا در اجاره براى اعمال حج لازم است اجير و مستأجر از يكديگر سؤال كنند كه مقلّد چه كسى هستند يا نه؟

جواب: لازم نيست.

(سؤال 1582) نايب چند ماه قبل از حج به بلد منوب عنه مى رود و به عنوان نيابت حج حركت مى كند و به وطن خودش يا محل ديگرى مى رود و در ماه ذيحجه كه عازم مى شود ديگر به بلد منوب عنه نمى رود؛ در اين صورت آيا كفايت مى كند؟

جواب: اگر به قصد نيابت از بلد منوب عنه حركت كند كفايت مى كند.

(سؤال 1583) آيا شرط ايمان نايب كه در نيابت در ذبح شرط است در ساير اعمالى كه نيابت در آنها جايز است- مثل رمى

و طواف- نيز شرط مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 194

جواب:: اشتراط ايمان در ذابح مبنى بر احتياط وجوبى است؛ ولى در بقيۀ اعمال بنابر اقوى مى باشد.

(سؤال 1584) شخصى تمام اختيارات اموال پدرش را دارد و چون پدر نمى تواند خودش حج را به جا آورد، پسر بدون اطلاع پدر براى او نايب گرفته و خودش نيز براى حج خود مشرف شده است؛ آيا حج اجير و نايب بدون اطلاع پدر مجزى است؟ هرگاه پسر در مدينه تصميم بگيرد از مال خودش هزينۀ حج پدر را بپردازد آيا رفع اشكال مى شود؟

جواب: مجزى نيست. و تصميم مذكور رفع اشكال نمى كند؛ و آنچه رفع اشكال مى كند آن است كه به هر وسيله قبل از احرام، نايب از منوب عنه وكالت بگيرد.

(سؤال 1585) شخصى پس از آن كه به مدينه مشرّف شده جنون پيدا كرده است؛ با توجه به اين كه سابقا حج بر او مستقر شده است آيا مى شود براى او نايب گرفت يا خير؟ و اگر نشود تبرّع حج از او چه صورت دارد؟

جواب: استيجار با مال او جايز نيست و كفايت حج تبرّعى نيز مشكل است؛ بلكه اگر تا آخر عمرش افاقه حاصل نكند بايد بعد از فوتش از تركۀ او استيجار شود.

(سؤال 1586) شخصى كه به عنوان نيابت در مسجد شجره محرم شده و به مكه آمده و در مكه مى فهمد كه خودش مستطيع بوده، آيا بايد اعمال عمره را به قصد خود به جا آورد يا به قصد نيابت؟ و اگر بايد به قصد خودش به جا آورد، نسبت به حج نيابى چه وظيفه اى دارد و آيا مى تواند براى آن نايب بگيرد؟

جواب: نيابت مستطيع

صحيح نيست، و در فرض سؤال بايد به ميقات برگردد و براى خودش محرم شود؛ و اگر نتواند به ميقات برگردد بايد از خارج حرم محرم شود و عمره و سپس حج خود را انجام دهد و پولى كه براى نيابت گرفته است برگرداند.

(سؤال 1587) هرگاه كسى به طورى مريض شود كه پس از احرام عمره قادر به انجام اعمال نباشد، آيا كسى كه براى عمرۀ تمتع مستحبى محرم شده و عمره را انجام داده است مى تواند در حج نايب او شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 195

جواب:: بايد طبق احكام محصور «1» عمل كند؛ و مورد سؤال از موارد استنابه نيست.

(سؤال 1588) كسى كه يك بار به عنوان خدمه، حج به جا آورده و بار ديگر نيز به همين عنوان عازم حج است، آيا مى تواند به نيابت از پدر يا مادر كه فوت كرده اند حج نمايد؟

و آيا حج از ذمّۀ آنها ساقط مى شود؟

جواب: اگر قادر بر انجام اعمال اختيارى باشد مانعى ندارد و از منوب عنه كفايت مى كند.

(سؤال 1589) كسانى كه مجاز هستند در شب عيد قربان بعد از درك اضطرارى مشعر به منى بروند، آيا همۀ آنان از ذوى الأعذار مى باشند كه نيابت آنان هر چند به صورت تبرّعى مورد اشكال است؟ يا آن كه نسبت به بعضى استثنا شده است؟

جواب: نيابت زنها در فرض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1590) كسى كه نايب بوده و عمرۀ تمتع را انجام داده و بعد ناچار شده است كه به ايران بازگردد، آيا مى تواند بقيۀ اعمال را به ديگرى واگذار نمايد كه حج تمتع را انجام دهد؟

جواب: نمى تواند.

(سؤال 1591) شخصى براى حج از ميّتى نيابت كرده و

در وقت عقد اجاره براى انجام مناسك هيچ عذرى نداشته است ولى چند سال بعد از انجام حج متوجه شده كه در وقوف مشعر الحرام با زنها و مريض ها به عنوان راهنما وقوف اضطرارى كرده و به منى رفته است و غافل بوده كه نايب بايد وقوف اختيارى بكند؛ وظيفۀ چنين شخصى چيست؟

جواب: كفايت حج در فرض سؤال از منوب عنه مشكل است. بنابراين اگر اجاره اختصاص به همان سال داشته بنابر احتياط واجب نايب پولى را كه گرفته برگرداند تا براى ميّت مجددا نايب بگيرند؛ و اگر وقت اجاره باقى باشد نايب حج را اعاده كند.

______________________________

(1)- احكام محصور در مناسك حج مسألۀ «702» به بعد مذكور است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 196

(سؤال 1592) نايبى كه در وقت نايب شدن از معذورين نبوده و بعدا قبل از احرام يا بعد از آن جزو معذورين شده و به وظايف خود عمل نموده است، آيا نيابت او صحيح است؟

جواب: نيابت او مشكل است.

(سؤال 1593) اگر هنگام نيابت، نايب و منوب عنه بدانند كه نايب جزو معذورين است و با اين حال نايب شود، آيا اجرت نيابت براى نايب حلال است؟ و آيا حج نيابتى او صحيح است و از حجة الإسلام يا غير آن كفايت مى كند؟

جواب: در فرض سؤال اگر حج بر منوب عنه واجب نباشد اشكال ندارد؛ ولى اگر واجب باشد اشكال دارد.

(سؤال 1594) كسى كه نماز او صحيح نيست و براى حج به نيابت آمده و محرم شده است، حكم نيابت و احرام او به چه صورت است؟

جواب: نيابت او مشكل است؛ و احتياط در اين است كه با به جا آوردن عمرۀ مفرده

از احرام خارج شود و پولى را كه براى نيابت گرفته برگرداند.

(سؤال 1595) پدرى وصيت مى كند كه پسر بزرگتر به نيابت از او حج به جا آورد و از طرفى پسر بزرگتر به وسيلۀ ارث پدر مستطيع شده است اما تاكنون نتوانسته است سهم خودش را به پول مبدل نمايد؛ آيا در اين حال مى تواند به جاى پدر حج به جا آورد يا خير؟

جواب: اگر بتواند به هر شكلى حج خود را انجام دهد بايد حج خود را به جا آورد؛ و اگر نتواند حج نيابى مانعى ندارد.

(سؤال 1596) آيا جايز است در طواف عمرۀ تمتع يا طواف حج، نايب طواف را در غير موسم حج به جا آورد؟

جواب: محل اشكال است.

(سؤال 1597) وظيفۀ كسى كه قدرت بر شنوايى و تكلم صحيح نداشته و زبان او لكنت دارد چيست؟ آيا ديگرى مى تواند تلبيه را برايش بگويد يا خودش بايد با اشاره بگويد، و يا ديگرى بايد حج نيابى از طرف او انجام دهد؟

جواب: به هر نحوى كه مى تواند خودش بگويد؛ و بهتر است كه علاوه بر خودش ديگرى را نيز براى تلبيه نايب بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 197

(سؤال 1598) طفل سه ساله را محرم كرده اند، آيا افعال عمره و حج را ولىّ او نيابتا انجام دهد يا طفل را وادار كند، يا اين كه در مسأله تفصيل است؟ و در صورتى كه طفل را طواف دهد تمام شرايط طواف را بايد رعايت كند يا نه؟

جواب: بايد او را وادار كند كه اعمال را انجام دهد و هر كدام را نتواند خودش به نيابت او به جا آورد؛ و توضيحات ديگر در مسألۀ 8 تا

14 مناسك مذكور است. و اگر خود بچه را طواف دهد بنابر احتياط واجب بايد شرايط طواف رعايت شود؛ ولى چون طهارت از حدث دربارۀ او ممكن نيست به صورت وضو اكتفا مى شود. و نسبت به نماز آن اگر نتواند حتى نماز صورى بخواند بايد به نيابت او خوانده شود؛ و اگر بتواند احتياطا هر دوى آنها نماز را بخوانند.

(سؤال 1599) شخصى طواف عمره اش اشكال داشته و متوجه نشده تا اين كه به ايران برگشته، و چون كه تمكن از مراجعت ندارد نايب گرفته كه انجام دهد؛ آيا لازم است نايب محرما انجام دهد، و چنانچه لازم باشد بايد احرام از يكى از مواقيت باشد؟ و آيا اعمال مترتبه را هم بايد انجام دهد يا تنها طواف كافى است؟

جواب: ظاهرا لازم نيست نايب در حال احرام انجام دهد، هرچند احتياط خوب است. و احرامى كه نايب براى عمرۀ خودش انجام داده كافى است. و اگر بنا باشد محرم شود اگر از بيرون مى رود محل احرام يكى از مواقيت است؛ و اگر از داخل مكه قصد احرام كرد بايد به أدنى الحلّ «1» برود. و پس از طواف بنابر احتياط واجب سعى و تقصير را نيز انجام دهد.

(سؤال 1600) كسى براى حج ثبت نام كرده ولى مشرّف نشد و از دنيا رفت، و دو فرزند هم دارد يكى را وصىّ و ديگرى را ناظر قرار داد، حال بين اين دو نفر اختلاف است در نيابت از پدر، و هر يكى خود را مقدم بر ديگرى مى داند، اولويت با كدام يك از ورثه است؟ و اگر هيچ كدام از برادرها راضى نشدند حجّ نيابتى پدر را انجام

دهند، حكم حج او چه مى شود؟

______________________________

(1)- يعنى نزديك ترين منطقۀ خارج از حرم به حرم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 198

جواب:: اگر هيچ گاه پدر امكان تشرّف به حج را پيدا نكرده تا فوت شده، مستطيع نبوده و حج بر او واجب نشده است؛ بلى اگر وصيت كرده باشد كه حج برايش انجام دهند بايد نايب بگيرند، و نايب هم با نظر وصىّ و نظارت ناظر بايد كسى باشد كه اصلح مى باشد؛ و اگر توافق نكردند بايد حاكم شرع دخالت نمايد.

(سؤال 1601) اگر نايب قبل از دخول در حرم از دنيا رفت، آيا از حج منوب عنه مجزى است يا نه؟

جواب: كافى نيست و بايد باز نايب بگيرند.

احرام

(سؤال 1602) نظر به اين كه مسجد شجره را بزرگ كرده اند، آيا احرام از تمام قسمتهاى مسجد مجزى است يا بايد از محل قديم محرم شوند؟ و اگر شناخت محل مسجد قديم امكان نداشته و يا رفتن به آن محل براى برخى از حجاج مانند بانوان امكان نداشته باشد وظيفه چيست؟

جواب: با عدم تعيّن جاى مسجد سابق، كافى و مجزى بودن احرام از هر جاى مسجد فعلى بعيد نيست؛ ولى خوب است با نذر از مدينه محرم شود.

(سؤال 1603) در جواز ورود جنب و حائض به مسجد آيا شرط است كه مسجد داراى دو در يا بيشتر باشد كه از يك در وارد و از در ديگر خارج شود يا اين كه اگر يك در داشته باشد و يا درهاى ديگر بسته باشد جايز است وارد شود ولى توقف ننمايد و از همان درى كه وارد شده خارج شود؟ و بنابر جواز آيا جايز است كه در مسجد شجره

در حال عبور محرم شود يا نه؟

جواب: جواز دخول و همچنين جواز احرام در صورت مفروضه بعيد نيست.

و لسان روايات در اين خصوص مختلف است و استفادۀ جواز از اطلاق بعضى از آنها بعيد نيست؛ فقط نبايد بنشيند و يا توقف كند.

(سؤال 1604) اگر فردى هنگام احرام عاقل بوده و سپس به علت گرمى هوا ديوانه شود وظيفۀ همراهان او چيست؟ و آيا اعمالى را كه با كمك همراهان انجام مى دهد از حج واجب اين شخص كفايت مى كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 199

جواب:: هر وقت افاقه حاصل كند و به حال عقل برگردد بايد به وظيفه اى كه بعد از افاقه دارد عمل كند؛ و همراهان او نسبت به اعمال حج او وظيفه اى ندارند.

(سؤال 1605) اگر شخصى عالم به غصبيت لباس احرام بوده ولى در وقت احرام و مناسك فراموش كرده باشد، حجش چه صورتى دارد و وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر خود او غاصب نبوده يا اين كه بعد از توبه و بناى ردّ آن به صاحبش فراموش كرده باشد اشكال ندارد؛ وگرنه اشكال دارد.

(سؤال 1606) در صورتى كه عالم به غصبيّت لباس احرام نبوده و پس از انجام مناسك متوجه شده باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: اعمال او صحيح است و بايد در ردّ آن به صاحبش مسامحه نكند؛ و اگر نقصى بر آن وارد شده يا اين كه اجاره بها داشته باشد آنها را نيز جبران نمايد.

(سؤال 1607) در مناسك مرقوم فرموده ايد كه: «اگر احرام بستن براى حج از مكۀ قديم ميسور نباشد از جاهاى ديگر جايز است» آيا حوالى قبرستان ابو طالب (ع) جزو مكۀ قديم به حساب مى آيد يا خير؟ و حدود مكۀ قديم

كجاست؟

جواب: منظور از «مكۀ قديم» آن قسمتهايى است كه در صدر اسلام جزو شهر مكه بوده است؛ و ظاهرا حوالى «مسجد جنّ» جزو مكۀ قديم مى باشد. و اگر تعيين حدود آن ممكن نباشد حتى المقدور احتياط شود.

(سؤال 1608) قسمت مسقّفى كه در منى زده شده است در اصل به عنوان «طريق المشاة» مى باشد و اكنون محل استراحت حجاج گرديده و در كنار آن نيز مغازه هاى فراوانى وجود دارد؛ البته قسمت كوچكى از آن نيز جهت رفت و آمد افرادى كه جهت رمى عازم جمرات مى شوند اختصاص داده شده است. با اين خصوصيات آيا محل مذكور حكم چادر را دارد و يا بازار؟ و براى محرم عبور از آن جايز است يا نه؟

جواب: جواز عبور از آن طريق براى محرم بعيد نيست؛ اگر چه در غير حال ناچارى احوط ترك است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 200

(سؤال 1609) بعد از اتمام حج تمتع اگر شخص از مكه خارج شود و بخواهد مراجعت كند، آيا لازم است محرم شود يا خير؟

جواب: اگر در ماه ذيحجه مراجعت كند واجب نيست؛ و اگر بعد از آن مراجعت كند واجب است.

(سؤال 1610) هرگاه جنب يا حائض از روى عمد و عصيان وارد مسجد شجره شود و براى احرام توقف نمايد و مانند ديگران محرم شود، آيا احرامش درست است يا نه؟

جواب: اگر قصد قربت متمشى شود، ظاهرا درست است.

(سؤال 1611) شخصى با احرام عمرۀ تمتع وارد مكه شده و بعد از اعمال عمره براى حج إفراد محرم شده است، آيا حج او صحيح است؟

جواب: صحيح نيست و بايد حج تمتع انجام دهد.

(سؤال 1612) شخصى در حرم براى حج إفراد محرم

شده و بعضى از اعمال را انجام داده است، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر نمى توانسته به ميقات يا به خارج حرم برود اشكال ندارد.

(سؤال 1613) زنى كه نمى تواند وارد مسجد شجره شود، براى صحت حج خود مى خواهد در مدينه با نذر محرم شود؛ آيا اين نذر او احتياج به اذن شوهر دارد؟

جواب: احتياط آن است كه اذن بگيرد.

(سؤال 1614) اخيرا تونلهايى از اطراف مسجد الحرام به محله هاى مختلف مكۀ مكرّمه كه محل سكونت حجاج مى باشد و نيز تونلهايى به طرف منى احداث شده است، آيا عبور از آنها در حال احرام حكم منزل را دارد و يا موجب كفاره مى شود؟

جواب: طبق نظر اخير اين جانب، جواز عبور از آنها براى محرم بعيد نيست و كفاره ندارد.

(سؤال 1615) كسى كه بعد از عمرۀ تمتع ديوانه شده آيا لازم است كه او را براى حج محرم كنند؟

جواب: لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 201

(سؤال 1616) دخترى در كودكى يا اوايل بلوغ جنب شده و تاكنون ازدواج نكرده است و چون نمى دانسته به واسطۀ فعلى كه انجام شده جنب گرديده غسل جنابت را تا حال انجام نداده، هر چند غسل حيض و جمعه نموده است؛ با اين حال حج نيز رفته است. اولا: آيا نماز و روزه و كليۀ عبادتهايى كه بعد از بلوغ تاكنون انجام داده صحيح است؟ ثانيا: آيا هنوز محرم است و جميع محرّمات كه بر محرم حرام است بر او حرام مى باشد؟ ثالثا: با فرض محرم نبودن و فقط باطل بودن حج، با مشكلات كنونى سفر به مكۀ مكرّمه تكليف او چيست؟

جواب: در فرض سؤال نمازهاى او قضا دارد؛ ولى روزه هايش صحيح است.

و بنابر

احتياط از احرام خارج نشده است.

(سؤال 1617) شخصى با پول خمس نداده لباس احرام خريده و با آن محرم شده و طواف و نماز را به جا آورده است، وظيفه اش چيست؟

جواب: صحت حج او محل اشكال است.

(سؤال 1618) ايرانيان مقيم جدّه مانند اعضاى سفارت و كاركنان هواپيمايى هر ماه عمره به جا مى آورند؛ آيا مى توانند از جدّه با نذر يا از أدنى الحلّ «1» محرم شوند يا بايد حتما به مواقيت پنج گانه بروند، هر چند مشقت داشته باشد؟

جواب: صحت نذر در فرض سؤال مشكل است؛ و أدنى الحلّ مربوط به كسانى است كه از مكۀ مكرّمه قصد عمره داشته باشند؛ بنابراين احوط براى آنها احرام از يكى از مواقيت پنج گانه است.

(سؤال 1619) آيا زنهاى حائض مى توانند در مسجد شجره از يك در وارد شوند و از همان در خارج شوند و در حال دور زدن محرم شوند يا بايد حتما از يك در وارد و از در ديگر خارج شوند؟

جواب: از مجموع روايات استفاده مى شود كه توقف آنها در مسجد حرام است؛ ولى مشى و عبور- اگر چه بخواهند از همان درى كه وارد شده اند خارج شوند- مانعى ندارد. و احرام در حال عبور صحيح مى باشد.

______________________________

(1)- «أدنى الحلّ» يعنى نزديك ترين منطقۀ خارج از حرم به حرم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 202

(سؤال 1620) احرام از محاذات ميقات در فضا را كافى مى دانيد يا نه؟

جواب: دليل محاذات اطلاق ندارد و فحوى و ملاك قطعى هم در بين نيست؛ بنابراين كفايت آن مشكل است و احتياط اين است كه از يكى از ميقاتها محرم شوند.

بلكه اصل احرام از محاذى ميقات محل اشكال است؛ زيرا مدرك محاذات روايت

صحيحۀ «عبد اللّه بن سنان» است كه علاوه بر اختلاف نسخه، در كتب قدما به مضمون آن فتوى داده نشده و احتمال اختصاص به مدينۀ منوّره نيز در آن هست.

(سؤال 1621) شخصى كه تازه عمره را انجام داده و هنوز يك ماه از آن نگذشته براى كارى به مدينۀ طيّبه رفته و بر مى گردد، آيا مجددا احرام لازم است يا نه؟

جواب: اگر در همان ماهى كه عمره بجا آورده برگردد لازم نيست.

(سؤال 1622) شخصى مقلّد مجتهدى است كه مى گويد احرام حج تمتع بايد از مكۀ قديم باشد و او از مكۀ جديد احرام بسته و حج به جا آورده و چند سال مى گذرد و اكنون آن مجتهد فوت كرده است؛ تكليف اين شخص چيست؟

جواب: اگر مرجع تقليد فعلى احرام او را صحيح بداند كافى است؛ و اگر صحيح نداند حكم ترك احرام را دارد كه تفصيل آن در مناسك مسألۀ «502» مذكور است.

(سؤال 1623) به كار بستن فتق بند در حال احرام، به نظر حضرتعالى كفاره دارد يا نه؟

و كفش مخيط در صورتى كه روى پا را نپوشاند كفاره دارد يا نه؟

جواب: بنابر احتياط در هر دو مورد كفاره بدهد.

(سؤال 1624) شخصى براى امور عادى خود قصد ورود به حرم را دارد و قصد ورود به مكه را ندارد، آيا براى خصوص دخول حرم احرام لازم است يا نه؟

جواب: در غير موارد استثناء احوط عدم ورود است، مگر با احرام عمره يا حج.

(سؤال 1625) كسى با احرام عمرۀ تمتع وارد مكۀ معظّمه گرديد و بر اثر عارضۀ سكته، قبل از اعمال به دستور پزشك به ايران منتقل شد، وظيفۀ او در مكه چه بوده و

فعلا چه وظيفه اى دارد؟

جواب: وظيفه داشته در صورت امكان خودش- هر چند با تخت روان- اعمال عمره را به جا آورد؛ و در صورت عدم امكان نايب بگيرد. فعلا هم موظف است اگر مى تواند خودش برگردد و اگر نمى تواند نايب بگيرد؛ به اين تفصيل كه نايب طواف و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 203

نماز طواف و سعى را انجام دهد و بعد خودش تقصير كند و سپس نايب طواف نساء و نماز آن را به جا آورد؛ و در اين صورت بنابر احتياط خودش نيز در وطن نماز دو طواف را به جا آورد.

(سؤال 1626) نذر زن براى احرام قبل از ميقات براى صحت احرام عمره و حج با آن كه منافى حق زوج نيست، آيا محتاج به اجازۀ او مى باشد؟

جواب: بنابر احوط اجازه بگيرد.

(سؤال 1627) با توجه به مسألۀ 262 مناسك: «بلكه بنابر احتياط واجب براى غير زينت هم ...» آيا محرم مى تواند براى رانندگى در آينه نگاه كند؛ چون قصد او تنها رعايت مقررات رانندگى است؟

جواب: در فرض سؤال چون زينت صدق نمى كند اشكال ندارد.

(سؤال 1628) در مناسك محشى «صفحۀ 184 مسألۀ 29 از مسائل متفرقۀ محرمات احرام» راجع به استظلال از مسجد تنعيم تا مسجد الحرام براى كسى كه از تنعيم محرم مى شود، فرموده ايد: «استظلال محل اشكال است»؛ آيا منظور همان احتياط است كه مى شود به مرجع ديگر رجوع كرد؟

جواب: بلى منظور احتياط است. به مناسك جديد صفحۀ 115 مسألۀ 312 مراجعه فرماييد.

(سؤال 1629) در طائف سه ميقات وجود دارد و ما احتياط مى كنيم و در هر سه محل احرام را تجديد مى نماييم. آيا احرام ما درست است؟

جواب: ميقات اهل طائف

بنابر روايات مستفيض «1» كه مورد فتواى فقها نيز مى باشد، «قرن المنازل» است. و در كتاب معجم البلدان به نقل از مهلّبى آمده: « (قرن) محلى است كه بين آن و مكه پنجاه و يك ميل، و بين آن و طائف سى و شش ميل فاصله مى باشد».

و اگر آن محل در زمان ما دقيقا شناخته نشد همان شهرت بين اهل محل كفايت مى كند. و اگر بين اهل محل اختلاف نظر ديده شد، احتياطا احرام را در موارد مورد اختلاف تجديد نمايند.

______________________________

(1)- يعنى رواياتى كه از چند طريق به معصوم مى رسد ولى با اين حال يقين به صدور آنها نداريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 204

طواف

(سؤال 1630) كسى نيّت طواف را در دل گذرانده و به قصد طواف حركت مى كند، مقدارى كه مى آيد گمان مى كند نيّت طواف را بايد به زبان بگويد، لذا برمى گردد و نيّت را به زبان مى گويد و طواف را دوباره شروع مى كند؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر بدون به هم خوردن موالات دوباره شروع كرده باشد اشكال دارد.

(سؤال 1631) شخصى در شوط دوم طواف شك مى كند كه آيا طواف را به نيّت منوب عنه يا به نيّت خود آغاز كرده، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر نايب بوده و در ارتكاز او بوده كه اعمال را به عنوان نيابت انجام دهد، همان طواف را به نيّت منوب عنه تمام كند؛ و در غير اين فرض آن را قطع كند و صبر نمايد تا موالات از بين برود، سپس طواف را دوباره شروع كند.

(سؤال 1632) براى طواف داخل مسجد الحرام شدم ولى به علت خستگى خوابم برد و چون آب در دسترس نبود با

تيمم طواف و نماز را انجام دادم، آيا حج من صحيح است؟

جواب: اگر كسى متمكن از وضو نباشد و وقت طواف و نماز آن تنگ باشد، با تيمم صحيح است؛ ولى در مسجد الحرام و اطراف نزديك آن آب فراوان است و مجرد مشكل بودن وضو در فرض سؤال مجوّز تيمم نيست و تمام احكام بطلان طواف بر آن جارى مى باشد.

(سؤال 1633) كسى كه مبتلا به خروج باد است به طورى كه در طول سال شايد يكى دو ماه فى الجمله تخفيف پيدا مى كند ولى نوعا به فاصلۀ يكى دو دقيقه وضويش باطل مى شود، تكليف او در طواف و نماز آن چيست؟

جواب: هر عملى كه براى نمازهاى يوميه انجام مى دهد، بايد براى هر يك از طواف و نماز طواف انجام دهد.

(سؤال 1634) كسى كه به علت ابتلا به بيمارى و در اثر عمل جراحى هنگام خروج مدفوع احساس نمى كند و از كيسۀ مخصوص استفاده مى كند، تكليف او در مراسم حج چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 205

جواب:: حكم سؤال سابق را دارد، ولى علاوه بر آن بنابر احتياط براى طواف و نماز آن نايب هم بگيرد.

(سؤال 1635) كسى كه به علت بيمارى و جراحى بول او قطره قطره در كيسه اى كه مى بندند مى ريزد، ولى نه از مجراى طبيعى بلكه از موضع جراحى كه در پهلو قرار دارد؛ آيا نسبت به طواف و نماز آن حكم مسلوس را دارد؟

جواب: بلى حكم مسلوس را دارد.

(سؤال 1636) اگر زنى به نيابت ديگرى محرم شود و قبل از طواف و يا نماز طواف عمره حائض گردد و عادت او ادامه پيدا كند تا وقت حج تنگ شود وظيفه اش چيست؟

و آيا

عمل او منوب عنه را برئ الذمّة مى نمايد؟

جواب: اگر قبل از طواف عمره عادت شد و عادت او ادامه پيدا كرد تا وقت حج تنگ شد به حج افراد عدول كند و پس از اتمام آن يك عمرۀ مفرده بجا آورد، ولى كفايت آن از منوب عنه، محل اشكال است.

(سؤال 1637) اگر زنى كه نايب شده قبل از انجام طواف حج و يا نماز آن خون ببيند و امكان ماندن تا بعد از ايام عادت را نداشته باشد وظيفه اش چيست؟

جواب: براى آن نايب بگيرد و بقيۀ اعمال را كه مشروط به طهارت نيست خودش انجام دهد؛ ولى برائت ذمّۀ منوب عنه محل اشكال است.

(سؤال 1638) كسى كه بعد از تقصير در عمرۀ تمتع متوجه شود وضوى او باطل بوده يا وضو نداشته و با اين حال طواف كرده و نماز طواف خوانده است وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد وضو بگيرد و طواف و نماز آن را اعاده كند و بنابر احتياط سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

(سؤال 1639) اگر بچه اى را كه در بغل گرفته در حال طواف نجس باشد، و يا بچه حامل نجاست باشد، آيا به طواف ضرر مى رساند؟

جواب: اگر خود بچه نيز محرم باشد بايد پاك باشد؛ و اگر محرم نيست حمل او در حال نجاست مانعى ندارد، هر چند ترك آن بهتر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 206

(سؤال 1640) كسى كه در شوط آخر محدث شده است و بدون طهارت شوط را تمام كرده و بعد وضو گرفته و طواف را اعاده نموده و نماز و سعى و تقصير را انجام داده، آيا كار او صحيح بوده است؟

جواب: وظيفۀ او اتمام

طواف بعد از وضو گرفتن بوده و چون بدون وضو آن را تمام كرده، احتياط در اين است كه پس از وضو بقيۀ آن شوط را تمام نمايد؛ و بنابر احتياط سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

(سؤال 1641) زنى كه حائض بوده و نمى دانسته و اعمال عمره را بكلى به جا آورده است، آيا بايد اعمال خود را دوباره انجام دهد؟

جواب: طواف و نماز آن را بايد اعاده كند و سعى و تقصير را نيز بنابر احتياط اعاده نمايد.

(سؤال 1642) شخصى در حال طواف اندكى خون به بينى خود مى بيند و آن را با دستمال پاك مى كند و طواف خود را تمام مى نمايد، آيا آن طواف صحيح است؟

جواب: اگر خون به ظاهر بينى نرسيده بوده اشكال ندارد؛ و اگر به ظاهر بينى رسيده بوده آن طواف صحيح نيست. البته در مورد خون كمتر از درهم، مسأله مبنى بر احتياط است.

(سؤال 1643) آيا محمول نجسى كه در طواف معفوّ نيست در نماز طواف مثل نمازهاى يوميه معفوّ است؟

جواب: نماز طواف حكم نماز يوميه را دارد.

(سؤال 1644) كسى كه در شوط ششم طواف نجاستى در بدن ديده و يقين كرده كه از شوطهاى قبل اين نجاست در بدن او بوده و بدون توجه به مسأله طواف را تكميل كرده و بعدا بدن را تطهير و طواف را اعاده نموده و عمره را تمام كرده است، آيا عمل او صحيح است؟

جواب: وظيفۀ او اتمام طواف بعد از تطهير بوده، و چون از سرگرفته احتياط در اين است كه بقيۀ طواف را تكميل كند؛ و سعى و تقصير را بنابر احتياط اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 207

(سؤال 1645) اگر فردى مبتلا به مرض صرع آنى باشد به طورى كه در يك عبادت چند بار دچار صرع مى شود و هر بار حدود نيم دقيقه در حالت صرع به سر مى برد، وظيفۀ چنين شخصى در طواف و در سعى صفا و مروه چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب خودش طواف را انجام دهد و نايب هم بگيرد؛ و در سعى همراه او مواظب باشند هر لحظه كه عارضۀ صرع رخ داد او را متوقف كنند و پس از اين كه به حال عادى برگشت او را سعى دهند و همراهى كنند؛ و اگر مقدارى از سعى با حالت صرع انجام شد او را برگردانند و مجددا همان مقدار را اعاده كند.

(سؤال 1646) آيا حجاب زن در طواف مثل حجاب او در نماز است يا فرق مى كند؟

جواب: بنابر احتياط حكم نماز را دارد.

(سؤال 1647) اگر مقدارى از موهاى سر زن يا جاهاى ديگر بدن او در حال طواف ظاهر باشد، آيا به طواف او ضرر مى رساند؟

جواب: اگر از روى عمد نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 1648) اگر طواف يا سعى يا نماز طواف در عمره به جهتى باطل شده باشد و شخص بدون توجه به آن تقصير نموده و از احرام خارج شده و بعد متوجه باطل بودن عمل خود شود، وظيفۀ او چيست؟ و آيا كفاره دارد؟

جواب: هر كدام باطل بوده آن را اعاده كند و بنابر احتياط واجب اعمال بعدى را نيز اعاده نمايد؛ بلى در موارد باطل بودن طواف، وجوب اعادۀ نماز قطعى است و در هر حال كفاره ندارد.

(سؤال 1649) شخصى كه در دور پنجم عذرى برايش پيش آمده، آيا بعدا بايد همين طواف

را تكميل كند يا طواف ديگرى انجام دهد؟

جواب: همان طواف را تكميل نمايد.

(سؤال 1650) شخصى با علم به حرمت تماس با بدن زن نامحرم در حين طواف از روى شهوت با بدن زنى تماس مى نمايد و متلذذ مى گردد، آيا طواف او اشكال پيدا مى كند؟

جواب: ارتكاب معصيت در حال عبادت گناهش شديدتر است؛ ولى طوافش باطل نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 208

(سؤال 1651) اگر حاجى از منى برگشته و هنوز طواف واجب را به جا نياورده است، آيا مى تواند طواف مستحبى به جا آورد يا نه؟

جواب: خلاف احتياط است.

(سؤال 1652) كسى به تصور اين كه طواف چهارده شوط است با اين كيفيت انجام داده است، آيا اين عمل او مخلّ به طواف است؟

جواب: بلى مخلّ است.

(سؤال 1653) اين كه در بعضى موارد فرموده ايد: «بايد طواف و سعى را اتمام و اعاده كند» آيا ترتيب هم لازم است؟

جواب: بلى ترتيب لازم است.

(سؤال 1654) آيا محرم قبل از انجام طواف خود- چه طواف عمره يا حج و چه طواف نساء- مى تواند همين طوافها را براى معذور نيابت كند؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1655) آيا بعضى از شوطهاى طواف يا سعى براى كسانى كه قادر نباشند خودشان انجام دهند قابل نيابت است؟

جواب: خالى از اشكال نيست، بخصوص در سعى؛ و احوط نيابت در اتمام و اعاده است.

(سؤال 1656) در حال طواف چيزهايى از قبيل ساعت، انگشتر و احرامى از بعضى افراد مى افتد و قهرا ديگران پا روى آنها مى گذارند؛ آيا پا گذاشتن روى آنها ضررى براى طواف ندارد؟

جواب: ضرر ندارد.

(سؤال 1657) اگر انسان بداند كه پا گذاشتن روى چيزهاى فوق الذكر مورد رضايت صاحبان آنها نيست، آيا اين عدم رضايت

به طواف ضرر نمى زند؟

جواب: اگر عمدا پا نگذارد اشكال ندارد.

(سؤال 1658) فرموده اند جايز است از روى اختيار طواف و سعى را با چرخ و تخت و بر دوش ديگرى به جا آورد هر چند مريض نباشد، آيا اينچنين طوافى اشكال ندارد؟

جواب: در سعى مانعى ندارد؛ ولى در طواف محل اشكال است، مگر در حال ضرورت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 209

(سؤال 1659) طواف را از ركن يمانى به خيال حجر الاسود شروع كرده، ولى بعد از توجه طواف را در حجر الاسود ختم كرده، اين طواف صحيح است يا نه؟

جواب: بنابر احتياط واجب نماز طواف را بخواند و بعد از آن طواف و نماز آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1660) كسى در شوط ششم طواف را رها كرده و نتوانسته ادامه دهد، ديگرى براى او بقيه را به جا مى آورد و لكن نماز طواف را خودش خوانده است، بعدا متوجه شده كه استراحت در خلال طواف به طواف ضررى نمى رساند و خودش مى توانسته طواف را اتمام كند؛ اكنون تكليف او چيست؟

جواب: بعد از اتمام طواف و نماز آن، بنابر احتياط طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1661) شخصى در حال طواف از روى اشتباه به قصد طواف وارد حجر اسماعيل (ع) مى شود و بعد از متوجه شدن برمى گردد و از همانجا كه وارد حجر شده بود طواف را ادامه مى دهد؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: بلى صحيح است.

(سؤال 1662) آيا مى شود قبل از شوط چهارم، طواف را بدون عذر به هم زد و آن را از اول شروع كرد؟

جواب: بنابر احتياط بدون عذر آن را به هم نزند؛ و اگر بعد از به هم زدن به قدرى

صبر كند كه موالات از بين برود، طواف او صحيح است.

(سؤال 1663) اگر كسى يك شوط طواف را از درون حجر اسماعيل (ع) به جا آورده و بقيۀ اعمال را انجام داده است تكليف او چيست؟

جواب: بنابر احتياط يك شوط طواف كند و نماز آن را بخواند و سپس اصل طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1664) افرادى بعد از انجام مقدارى از طواف عمدا آن را رها مى كنند و بلافاصله دوباره شروع مى كنند، طواف آنها چه صورت دارد؟

جواب: اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 210

(سؤال 1665) شخصى در حال طواف، كعبه را بوسيده و احتمال مى دهد در آن حال چند قدمى راه هم رفته باشد، فعلا كه از طواف فارغ شده وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر مى دانسته كه بايد كعبه را در حال طواف در طرف چپ خود قرار دهد و احتمال مى دهد كه از روى غفلت چند قدم رو به كعبه طواف كرده باشد به شك خود اعتنا نكند.

(سؤال 1666) كسى به توهّم اين كه در طواف مقدارى در اثر فشار جمعيت برده شده- ولى يقين نداشته- چون نمى توانسته برگردد و تدارك كند بقيۀ شوط را تا محل تدارك به قصد رجاء و احتياط انجام داده- كه اگر شوط او باطل است زيادى لغو باشد و اگر شوط او صحيح است زياده از طواف باشد- و بعد بقيۀ شوطها را به جا آورده و اين شوط را به حساب نياورده، آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: صحت آن بعيد نيست.

(سؤال 1667) شخصى شوط اول طواف را خارج از مطاف و به قصد طواف انجام داده بعد متوجه شده است كه طواف بايد در محدودۀ معيّنى

باشد، لذا مجددا طواف را در مطاف آغاز نموده و بعد از طواف اعمال ديگر را انجام داده است، آيا اشكال دارد؟

جواب: طواف در خارج از محدوده در صورت متصل بودن به طواف كنندگان اشكال ندارد؛ بنابراين اگر بعد از آن كه موالات از بين برود طواف را از سر گرفته باشد اشكال ندارد؛ وگرنه اشكال دارد.

(سؤال 1668) اگر كسى طواف عمره را فراموش كرد و يا آن را ناقص انجام داد و در عرفات به ياد آورد تكليف او چيست؟

جواب: اگر نمى تواند برگردد و اعمال عمره را تكميل كند، حج تمتع او به حج إفراد تبديل مى شود.

(سؤال 1669) شخصى در اثناى طواف به خاطر بوسيدن و لمس بيت اللّه الحرام از مسير خود منحرف شده و نمى داند در بازگشت طواف را از همان نقطه كه رها كرده بوده ادامه داده است يا نه، آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر مسأله را مى دانسته به شك خود اعتنا نكند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 211

(سؤال 1670) شخصى در اثناى طواف بر اثر فشار جمعيت چند گام به جلو رانده شده است و پس از آن به جاى اين كه همان مقدار را جبران كند شوط ديگرى به جا آورده است و به اين ترتيب مجموعا هفت شوط تمام و يك شوط ناقص مى شود، آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1671) شخصى در شوط اول طواف بوده كه نماز جماعت شروع مى شود و طواف را قطع مى كند و مشغول نماز مى شود و پس از نماز طواف را از سر مى گيرد و هفت شوط كامل به جا مى آورد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: اگر بدون به هم خوردن

موالات از سر گرفته باشد اشكال دارد؛ بلى اگر از روى سهو و غفلت كمتر از يك شوط بر طواف خود اضافه كرده باشد اشكال ندارد، هرچند خوب است طواف را اعاده نمايد.

(سؤال 1672) اگر كسى طواف را فراموش كند يا باطل انجام دهد، آيا مى تواند در ماه هاى غير حج انجام دهد؟

جواب: ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1673) اگر كسى از روى اشتباه طواف را از ركن يمانى شروع و به همان جا ختم كرده باشد و پس از خواندن نماز طواف متوجه شده باشد، طواف او چه حكمى دارد؟

و چنانچه در اثناى طواف متوجه شده و طوافش را به حجر الأسود ختم كرده باشد، مقدار زايد ضررى به طواف او مى رساند يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط شوط آخر را به حجر الأسود ختم كند و نماز طواف را بخواند و سپس طواف و نماز را اعاده نمايد.

(سؤال 1674) كسى كه مى داند يا احتمال مى دهد كه مقدارى از طوافش را بدون اختيار انجام مى دهد- يعنى جمعيت او را مى برند- آيا مى تواند از اول نسبت به آن مقدارى كه جمعيت او را مى برند نيز قصد طواف كند و آن مقدار را مثل طواف سواره حساب كند؟

جواب: مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 212

(سؤال 1675) مواردى كه بايد طواف را احتياطا تمام كند و پس از نماز طواف آن را اعاده نمايد، آيا اگر يك طواف به قصد اعم از تمام و اتمام انجام دهد (يعنى چنانچه آن مقدار كه انجام شده باطل بوده، تمام هفت شوط به قصد طواف باشد و چنانچه صحيح بوده به متمّم آن قصد طواف داشته باشد) و دو ركعت نماز

بخواند كافى است يا نه؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1676) شخصى در عمرۀ تمتع بعد از تقصير مى فهمد طواف و سعى او باطل بوده و مجددا طواف و سعى را با لباس دوخته انجام مى دهد؛ آيا عمل او مجزى و صحيح است؟ و در فرض مذكور آيا بايد تقصير را هم تكرار كند؟

جواب: در فرض سؤال طواف و سعى او صحيح است و بايد تقصير را اعاده كند؛ و پوشيدن لباس دوخته اگر از روى جهل بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1677) كسى كه از طواف- حتى در خارج مطاف- عاجز است و به خاطر گرانى طواف با تخت روان انجام آن براى او مشكل است، آيا طواف نيابى در محدوده از او كفايت مى كند؟

جواب: صرف مشكل بودن مجوّز نايب گرفتن نيست؛ بلى اگر به حدّ عسر و حرج برسد مانعى ندارد.

(سؤال 1678) اشخاصى كه قادر به طواف نيستند آيا بايد نايب بگيرند يا با تخت روان طواف داده شوند؟ با اين كه متصديان تخت روان در خارج محدوده طواف مى دهند.

جواب: بايد با تخت روان طواف كنند؛ و طواف در خارج از محدوده در صورت اتصال عرفى به طواف كنندگان در حال اختيار نيز مانعى ندارد.

(سؤال 1679) شخصى در عمرۀ تمتع پس از اتمام طواف به دليل دلچسب نبودن طواف بدون خواندن نماز آن يك طواف ديگر به جا مى آورد و بعدا نماز و سعى و سپس تقصير را انجام مى دهد، آيا عمل او درست است؟

جواب: بنابر اقوى عملش صحيح است.

(سؤال 1680) شخصى طواف خود را به هم مى زند و طواف دوم را شروع مى كند و آن را نيز به هم مى زند و طواف سوم را آغاز

كرده و به اتمام مى رساند، وظيفۀ او چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 213

جواب:: اگر بدون به هم خوردن موالات دوباره شروع كرده باشد اشكال دارد و بنابر احتياط بايد بعد از به هم خوردن موالات طواف و نماز آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1681) زنى با شوهرش كه يك دور طواف را انجام داده بوده نيّت طواف كرده و با او ادامه داده است و بعد از شوط آخر مرد كه شوط ششم زن است، او به جاى اين كه يك شوط ديگر انجام دهد تا طوافش كامل شود طواف را از سرگرفته و بعد نماز طواف خوانده است؛ آيا طواف اول و دوم زن صحيح است؟

جواب: بايد يك شوط به نيّت اتمام طواف اول انجام دهد و نماز طواف را اعاده نمايد.

(سؤال 1682) بعد از پايان هفت شوط چند قدمى را به قصد جزئيت پيموده است، آيا طوافش باطل شده است؟

جواب: اگر از روى علم و عمد بوده طوافش باطل است؛ و اگر از روى سهو و غفلت بوده صحيح است.

(سؤال 1683) شخصى بيش از چهار شوط از طواف انجام نداده و بدون خواندن نماز طواف شروع به سعى كرده و چند شوط آن را انجام داده است و سپس تقصير نموده و از احرام خارج مى شود، تكليفش چيست؟

جواب: بنابر احتياط آن طواف را تكميل كند و نماز آن را بخواند و سپس طواف و نماز را اعاده نمايد و بعد از آن باقيماندۀ سعى را انجام دهد و سپس اعاده نمايد و بعد از آن تقصير را اعاده كند؛ و اگر از روى جهل يا نسيان بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1684) كسى نتوانسته است

بيش از دو شوط از طواف خود را انجام دهد و بقيۀ شوطها را ديگرى به جاى او انجام داده است، وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر بعدا متمكن شود- هر چند به وسيلۀ تخت روان- طواف را اعاده نمايد؛ و اگر متمكن نباشد، بنابر احتياط براى انجام يك طواف كامل نايب بگيرد.

(سؤال 1685) كسى كه وظيفه اش اتمام و اعادۀ طواف است، آن را اتمام كرده و مشغول اعاده است كه دوباره در يكى از شوطها طواف مثل اول قطع مى شود؛ آيا اين طواف را نيز بايد اتمام و اعاده نمايد؟

جواب: اگر مثل اول باشد اتمام آن طواف لازم نيست و اعاده كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 214

(سؤال 1686) كسى در اثناى طواف آن را قطع كرده و از اول شروع نموده، آيا طواف او صحيح است؟ و چنانچه اعمال بعدى و تقصير را انجام داده باشد وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر قبل از به هم خوردن موالات از سرگرفته باشد محل اشكال است و بنابر احتياط بايد طواف و اعمال بعدى را اعاده نمايد.

(سؤال 1687) در اثر ناچارى براى نظافت مسجد الحرام عده اى را از مطاف خارج كردند و اينها به خيال به هم خوردن موالات عرفيّه طواف را از سر گرفتند؛ با شك در به هم خوردن موالات آيا طوافشان درست است؟

جواب: اگر در آن حال معتقد بوده اند كه موالات به هم خورده و بعد از انجام طواف شك حاصل شده است اعتنا به شك نكنند؛ و اگر در حال شك طواف را از سر گرفته باشند بنابر احتياط بعد از به هم خوردن موالات طواف را اعاده نمايند.

(سؤال 1688) اگر كسى در اثناى

سعى متوجه شود كه طواف او بيش از هفت شوط بوده تكليف او چيست؟

جواب: اگر زيادى كمتر از يك شوط باشد طواف صحيح است؛ و اگر بيشتر باشد بنابر احتياط طواف و نماز آن را اعاده كند و سعى را هم بعد از اتمام اعاده نمايد.

(سؤال 1689) شخصى طواف خود را انجام داده و بعدا دو شوط به قصد رجاء براى جبران نقص احتمالى به جا آورده است، آيا اين عمل خللى به طواف او مى رساند؟

جواب: اضافه بى مورد بوده، ولى چون به قصد رجاء بوده نه به قصد جزئيت به طوافش خللى نمى رساند.

(سؤال 1690) شخصى بعد از اتمام طواف سهوا يك شوط زياد كرده است و بعد مردد است كه سه يا چهار شوط ديگر به جا آورده است، و سپس همۀ اعمال عمره را نيز به جا آورده؛ آيا طواف او باطل است؟ و آيا ترديد در عدد شوطهاى اضافى مضرّ نيست؟

جواب: بنابر احتياط طواف و اعمال بعد از آن را اعاده نمايد.

(سؤال 1691) شخصى چند متر از يك شوط را خراب كرده است و چون دقيقا اول و آخر آن معلوم نيست يك شوط كامل از حجر الأسود شروع و به آنجا ختم مى كند

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 215

- به قصد اين كه آنچه خراب شده به نحو صحيح انجام شود و زيادى قبلى و بعدى مقدمۀ علميه باشد جهت اطمينان- آيا اين طواف صحيح است؟

جواب: اگر زايد بر مقدار باطل را به قصد طواف انجام نداده باشد طوافش صحيح است. ولى اطلاق مقدمۀ علميه بر تمام مقدار زايد صحيح نيست؛ بلكه فقط مقدار مشكوك از باب مقدمۀ علميه مى باشد.

(سؤال 1692) شخصى

شوط اول طواف را در حالى كه ناقص بوده رها مى كند و پس از آن شش شوط ديگر به جا مى آورد و بعد از آن نقيصۀ شوط اول را به جا مى آورد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1693) شخصى به جهت عذرى طواف را قطع كرد و موالات به هم خورد، قبل از نصف، يا بعد از نصف و قبل از چهار، يا بعد از اكمال چهار، وظيفۀ او چيست؟

جواب: در فرض اول طواف باطل، و در فرض دوم بنابر احتياط واجب اتمام و اعاده لازم، و در فرض سوم اتمام كافى است و اعاده بعد از اتمام و نماز آن بنابر احتياط استحبابى مى باشد.

(سؤال 1694) آيا طهارت شرط طواف نافله مى باشد يا نه؟

جواب: طهارت از حدث اصغر در آن شرط نيست.

(سؤال 1695) اگر در اثناى طواف در صحت شوط سابق يا صحت جزئى از شوطى كه مشغول است و محل آن گذشته است شك كند وظيفۀ او چيست؟

جواب: اعتنا نكند.

(سؤال 1696) كسى در وقت طواف شك در شوطها پيدا كرد و بعد گمانش به يك طرف رسيد و بنا را بر آن طرف گذاشت و بعد از انجام اعمال يقين به صحيح بودن طواف خود پيدا كرد، آيا طواف او صحيح است؟

جواب: صحيح است.

(سؤال 1697) اگر در حال طواف يا سعى و يا در نماز شك كند كه شوط چندم و يا ركعت چندم است و با همين حال طواف يا سعى و يا نماز را ادامه دهد و بعد به يك طرف شك يقين كند و اعمال را تمام كند، آيا عملش با اين كيفيت صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص:

216

جواب:: ادامه دادن نماز در حال شك صحيح نيست؛ ولى اگر طواف و سعى را در حال شك به اميد اين كه شك او مبدّل به يقين شود ادامه دهد، در صورت تبدّل شك به يقين صحيح بودن آن بعيد نيست.

(سؤال 1698) در مواردى كه شخص در عدد شوطها شك مى كند اگر تجديد طواف نمايد و در اثناى آن كشف شود كه طواف اول شش شوط بوده تكليف او چيست؟

جواب: طوافى را كه دوباره شروع كرده است رها نمايد و طواف اول را تكميل كند.

نماز طواف

(سؤال 1699) در موقعى كه شخص طواف مى كرده در اثر زيادى جمعيت نتوانسته است نزديك مقام نماز بخواند و در آن وقت چاره اى نداشته، آيا نماز او صحيح است يا خير؟ و در صورت امكان خواندن نماز در نزديك مقام، اعادۀ آن در همان روز يا روزهاى ديگر لازم است؟

جواب: اگر در محل نزديك ممكن نبوده، صحيح است و اعادۀ آن لازم نيست.

(سؤال 1700) چند سال قبل به مكۀ معظّمه مشرف شدم و نماز طواف عمرۀ مفرده و طواف نساء را فراموش كردم و در تعداد شوطهاى طواف حج هم در شك مى باشم؛ لطفا مرا راهنمايى كنيد؟

جواب: اگر برگشتن به مكه حرج و مشقت ندارد بايد برگرديد و نمازهايى را كه نخوانده ايد در پشت مقام بخوانيد؛ و اگر حرج و مشقت دارد هر جا كه هستيد نمازها را بخوانيد. و نسبت به شك در عدد شوطهاى طواف به شك خود اعتنا نكنيد.

(سؤال 1701) احيانا انسان مى داند كه اگر نماز طواف را شروع كند، طواف كننده ها مى آيند و او را حركت مى دهند و جابجا مى كنند، ولى در عين حال نماز

را شروع مى كند؛ آيا اگر اين نماز را تمام كند صحيح است يا نه؟

جواب: اگر بداند اشكال دارد؛ ولى اگر شك داشته باشد و به اميد اين كه بتواند بخواند شروع كند اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 217

(سؤال 1702) اگر كسى نماز طواف را در غير مقام ابراهيم (ع) بخواند و با اعتقاد به صحيح بودن آن بقيۀ اعمال را انجام دهد وظيفۀ او چيست؟

جواب: نماز را در پشت مقام اعاده كند و بقيۀ اعمال او صحيح است.

(سؤال 1703) آيا جايز است كه نماز طواف واجب را احتياطا به نماز يوميه و يا به نماز طواف مستحب امام اقتدا كرد يا جايز نيست و فقط بايد نماز طواف واجب باشد؟

جواب: اقتدا به نماز يوميه يا نماز طواف واجب به قصد رجاء در صورت عدم اكتفا به آن و اعادۀ آن به نحو فرادى مانعى ندارد؛ ولى اقتدا به نماز طواف مستحب صحيح نيست.

(سؤال 1704) آيا «صلاة معادة» «1» در نماز طواف واجب مشروع است؟

جواب: مشروعيت آن محرز نيست، ولى به قصد رجاء مانعى ندارد.

(سؤال 1705) كسى كه هر چه كوشش مى كند موارد غير صحيح قرائت خود را تصحيح نمايد نمى تواند و نيز شخص ديگرى را جهت اقتدا كردن و يا تلقين نمودن قرائت صحيح پيدا نمى كند، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد به هر نحوى كه مى تواند بخواند و بنابر احتياط نايب هم بگيرد.

(سؤال 1706) در مناسك حج مسألۀ 454 در مورد كسى كه قرائت و اذكار نمازش صحيح نيست فرموده ايد: «نماز طواف را احتياطا به شخص عادلى اقتدا كند.» در صورتى كه در حاشيۀ عروة صفحۀ 354 به جماعت خواندن نماز طواف را مورد اشكال

دانسته و فرموده ايد: «بل فى اصل الجماعة فى صلاة الطواف اشكال». حال سؤال اين است كه:

اولا- تهافتى بين حاشيه عروه و مناسك وجود دارد يا نه؟

ثانيا- اين احتياط چه نوع احتياطى است؟

جواب: عمل به احتياط در مناسك لازم نيست. و كسى كه نماز او صحيح نيست كافى است خودش فرادى بخواند و نايب هم بگيرد. و بالاخره مطلب حاشيه عروة درست است؛ چون در جماعت اطلاقاتى كه شامل نماز طواف هم بشود نداريم، و هيچ گاه نيز جماعت در آن معهود نبوده است.

______________________________

(1)- «صلاة معادة» به نمازى مى گويند كه بر انسان واجب بوده و به جا آورده است و دوباره بخواهد آن را بخواند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 218

(سؤال 1707) افرادى كه قرائت صحيح نداشته و نماز طواف را به غلط خوانده اند و نايب هم نگرفته اند، آيا چنين نمازى از آنها كافى و مجزى است؟

جواب: بنابر احتياط نايب هم بگيرند.

(سؤال 1708) اگر كسى مطمئن باشد قرائت يا ساير اذكار نمازش درست است و نماز طواف را- اعم از طواف زيارت و نساء- همان گونه بخواند و بعد معلوم شود كه اشتباه بوده وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر احتمال غلط بودن آن را نمى داده تا اين كه تصحيح كند، نمازش صحيح است.

(سؤال 1709) آيا طواف در عمرۀ مفردۀ استحبابى حكم طواف واجب را دارد كه بايد نماز آن پشت مقام ابراهيم (ع) خوانده شود يا حكم طواف مستحبى را دارد و در هر جاى مسجد الحرام مى توان نماز آن را به جا آورد؟

جواب: اتمام عمرۀ مفرده پس از احرام واجب است و نماز طواف آن، نماز طواف واجب است و بايد پشت مقام خوانده شود.

(سؤال 1710) بعضى از مراجع

فرموده اند: «فاصله بين طواف و نماز طواف موجب بطلان طواف مى شود»؛ آيا نظر حضرتعالى در اين مسأله همين است؟ در صورت داشتن عذر چطور؟

جواب: در ناسى و جاهل موجب بطلان نيست؛ ولى در عامد خالى از اشكال نيست، بلكه اگر وقت تدارك آن گذشته باشد صحت عمره و حج نيز محل اشكال است.

(سؤال 1711) آيا كسى مى تواند طواف مستحبى به جا آورد ولى اصلا نمازش را نخواند؟

جواب: از صاحب جواهر (ج 19، ص 307) عدم وجوب نماز براى طواف مستحبى استفاده مى شود؛ ولى ظاهر روايت يحيى الازرق (الوسائل، ج 9، ص 491، باب 79 طواف) هم وجوب و هم عدم كفايت انجام آن در حال جلوس مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 219

(سؤال 1712) اگر بايد نماز بخواند خواه به نحو وجوب يا استحباب، آيا مى تواند نماز را نشسته بخواند يا بايد ايستاده بخواند؟

جواب: مقتضاى روايت يحيى الازرق وجوب قيام در آن مى باشد؛ پس بنابر احتياط واجب پس از اتمام طواف مستحب نماز آن را ايستاده بخواند. ولى لازم نيست خلف المقام باشد و در هر جاى مسجد الحرام بخواند مانعى ندارد.

سعى بين صفا و مروه

(سؤال 1713) در سعى صفا و مروه آيا لازم است سعى بين سنگهاى مشخص كوه انجام گيرد؟ و آيا لازم است پاى انسان حتما به سنگهاى كوه بخورد و يا همين كه به سر بالايى كوه صفا و مروه كه اكنون سنگفرش است برسد كفايت مى كند؟

جواب: سعى بين دو كوهى كه در صدر اسلام بوده كفايت مى كند و لازم نيست پاها به باقيماندۀ از كوه ها برسد؛ بلى اگر نداند ابتداى دو كوه كجا بوده، بايد از جايى شروع كند كه بداند آنجا جزو

كوه بوده است.

(سؤال 1714) كسى كه به علت ندانستن مسأله سعى صفا و مروه را در عمرۀ تمتع به جا نياورده و جهت حج محرم شده و به عرفات رفته و پس از مراجعت از عرفات به اشتباه خود پى برده است، حج او چگونه است؟

جواب: در فرض سؤال محتمل است كه حج او به حج إفراد بدل شده باشد كه بعد از حج بايد عمرۀ مفرده انجام دهد؛ ولى احتياطا وقتى كه مسأله را فهميد سعى را نيز انجام دهد؛ و در هر حال اگر حج تمتع بر او واجب بوده بايد در سالهاى بعد آن را انجام دهد.

(سؤال 1715) سكوهاى مشترك بين مسجد الحرام و محل سعى براى زنهاى حائض چه حكمى دارد؟ آيا مى توانند در قسمت مشرف به محل سعى بنشينند؟

جواب: هر نقطه اى كه محرز نباشد جزو مسجد است، توقف آنها در آن نقطه به حكم «اصالة البراءة و الحلّية» مانعى ندارد و احتياط لازم نيست؛ ولى ظاهرا هر مقدار از آن نقاط كه محاذى درها و ستونهاى مسجد است حكم مسجد را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 220

(سؤال 1716) شخصى در حال سعى كردن بوده كه متوجه شده مقدارى را كه براى هروله علامتگذارى كرده اند به طور عادى سعى كرده است، از آنجا كه گمان مى كرده هروله لازم است بر مى گردد و آن مقدار را با هروله تكرار مى كند؛ آيا سعى او اشكال دارد؟

جواب: اگر آن مقدار را به قصد احتياط اعاده كرده باشد اشكال ندارد؛ و اگر با نيّت جزمى بوده اشكال دارد و احتياط در اعادۀ سعى است.

(سؤال 1717) شخصى شوط سوم سعى را به هم زده و

با فاصلۀ اندكى هفت شوط ديگر به جا آورده و تقصير نموده است، آيا اين سعى صحيح است؟

جواب: اگر فاصله كم بوده و به قدرى صبر نكرده كه موالات به هم بخورد، بنابر احتياط بايد سعى و تقصير را اعاده نمايد.

(سؤال 1718) گاهى انسان در اثر ازدحام جهت رفتن براى سعى ناچار است از مسجد الحرام عبور كند، در اين صورت تكليف زنهاى حائض و نفساء چيست؟ آيا براى سعى هم مثل طواف نايب بگيرند؟

جواب: عبور از مسجد الحرام براى سعى صحيح نيست و براى زنها جايز نيست و اگر بدون عبور از مسجد الحرام سعى ممكن نباشد و تأخير آن هم تا آخرين زمان امكان مقدور نباشد بايد نايب بگيرند.

(سؤال 1719) اگر از مروه شروع و به صفا ختم كرده و بعد فهميده است وظيفۀ او چيست؟ بخصوص اگر تقصير كرده باشد؟

جواب: بايد سعى و تقصير را اعاده نمايد.

(سؤال 1720) اگر كسى يقين كند كه هفت شوط سعى بين صفا و مروه را تمام كرده است ولى بعد از تقصير متوجه مى شود كه پنج شوط بوده، آيا كل سعى را بايد از سر بگيرد يا دو شوطى را كه ناقص بوده است بايد تكميل كند؟ و آيا تقصير را هم بايد دو مرتبه انجام دهد؟

جواب: اگر زياد طول نكشيده باشد، سعى را تكميل كند و تقصير را اعاده نمايد؛ و اگر طول كشيده باشد، احتياطا آن سعى را تكميل كند و پس از آن سعى و تقصير را اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 221

(سؤال 1721) شخصى در حال سعى در عدد شوطها شك مى كند و با حال ترديد به سعى خود ادامه

مى دهد و بعد از طى مسافتى يقين مى كند؛ آيا سعى او درست است؟

جواب: اگر به اميد اين كه شك او مبدّل به يقين شود سعى را ادامه داده باشد، صحت سعى او بعيد نيست.

(سؤال 1722) اگر هروله را در محل خود فراموش كند و پس از آن متذكر شود و براى تدارك هروله برگردد، آيا اين سعى صحيح است؟

جواب: اگر آن مقدار را به قصد رجاء يا احتياط اعاده كرده مانعى ندارد؛ و اگر با نيّت قطعى بوده مشكل است و احوط اعادۀ سعى مى باشد.

(سؤال 1723) اگر سعى را در وسط دور اول رها كند و بلافاصله آن را از سر بگيرد وظيفه اش چيست؟ و اگر اين عمل را در دور دوم يا چهارم انجام دهد حكم آن چيست؟

جواب: اگر از روى جهل به مسأله بوده، در سعى زياده از روى جهل مضرّ نيست و صحيح مى باشد.

(سؤال 1724) اگر بعد از گذشتن ماه ذيحجّه بفهمد كه سعى او در عمرۀ تمتع باطل بوده، و يا بفهمد كه سعى او در حج تمتع باطل بوده تكليف چيست؟ آيا قابل جبران است، و اگر هست چه وقت بايد به جا آورد؟ آيا احتياج به اعادۀ حج دارد يا نه؟ و آيا از احرام خارج شده است؟

جواب: اگر بطلان سعى ناشى از سهو يا نسيان يا جهل به موضوع باشد، عمره و حج او صحيح است و بايد سعى را- گرچه در غير ماه هاى حج- اعاده كند؛ و در صورت عدم امكان نايب بگيرد. و اگر ناشى از جهل به حكم باشد صحت عمره و حج او محل اشكال است.

وقوف به عرفات و مشعر

(سؤال 1725) كسى كه مسئول كاروان بوده و

طبق وظيفه اش مى بايست از بيماران و عاجزهاى گروه مراقبت كند، وقوف اضطرارى را انجام داده؛ آيا كفايت مى كند؟

جواب: اگر نايب نباشد وقوف اضطرارى كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 222

(سؤال 1726) معذورين به وقوف اضطرارى شبانه اكتفا مى كنند؛ آيا وقوف اضطرارى براى همراهان آنها كافى است؟

جواب: در صورت لزوم همراهى، وقوف اضطرارى شبانه براى همراه نيز- اگر حج او نيابى نباشد- كافى است.

(سؤال 1727) اگر موقف دو روز اختلاف داشته باشد وظيفه چيست؟

جواب: اختلاف افق دو روز ممكن نيست و لا اقل يكى از آنها مخالف واقع است؛ ولى در اين فرض نيز وظيفۀ حاجّ همان است كه تفصيل آن در مسألۀ «515» مناسك بيان شده است.

(سؤال 1728) شخصى وقوف اختيارى عرفات را درك كرده و قبل از رفتن به مشعر بيهوش شده است؛ اگر به همين حال تا آخر اعمال باقى باشد وظيفۀ او چيست؟ و اگر بعد از بيهوشى او را به ايران آورده باشند چه حكمى دارد؟ و نيز اگر بعد از ايام تشريق در ماه ذيحجه به هوش آيد- در مكه باشد يا در ايران- چه بايد بكند؟

جواب: كفايت وقوف اختيارى عرفات به تنهايى مشكل است و بنابر احتياط بايد با اعمال عمرۀ مفرده از احرام خارج شود؛ و اگر حجّ تمتع در ذمّۀ او مستقر بوده يا اين كه استطاعت او باقى بماند، بايد در سالهاى بعد حج تمتع را به جا آورد.

(سؤال 1729) عدّه اى در شب دهم ذيحجه در مكانى كه به آنها گفته بودند مشعر است اطمينان نمودند و نيّت بيتوته كردند، بعد كه وقت اضطرارى مشعر هم مى گذرد معلوم مى شود آنجا مشعر نبوده؛ وظيفۀ آنها چيست؟

جواب:

بنابر احتياط بايد حج را اتمام نمايند و يك عمرۀ مفرده نيز بعد از اعمال حج انجام دهند و اگر حج قبلا در ذمۀ آنها مستقر بوده يا اين كه استطاعت آنها باقى بماند، در سالهاى بعد حج را اعاده نمايند.

(سؤال 1730) شخصى وقوف عرفات و مقدارى از وقوف شبانۀ مشعر را درك كرده و عمدا قبل از طلوع فجر براى بردن اثاث و كارهاى ديگر به منى رفته است و قصد برگشتن به مشعر را داشته ولى در منى خوابش برده، وظيفه اش چيست؟

جواب: حج او صحيح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 223

رمى جمرات

(سؤال 1731) كسانى كه به عنوان راهنما همراه معذورين در شب جهت رمى جمره مى روند، از آنجا كه راه چادرها تا جمرات زياد است و باعث خستگى زياد مى شود آيا مى توانند رمى خويش را نيز انجام دهند يا خير؟ و اگر نايب باشند رمى ايشان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از رمى در روز معذور باشند، رمى در شب مانعى ندارد؛ ولى كافى بودن عمل نيابى معذور محل اشكال است.

(سؤال 1732) آيا جايز است زنانى كه مى توانند در روز رمى كنند به علت كثرت جمعيت و قرار گرفتن بين مردهاى نامحرم در شب رمى نمايند، يا رمى در شب براى آنها متعيّن است؟ و اگر در روز رمى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر رمى در روز براى آنها مستلزم حرج و مفسده نباشد بايد در روز رمى كنند؛ و تماس قهرى با نامحرم از روى لباس بدون تلذّذ و ريبه اشكال ندارد.

(سؤال 1733) كسى از رمى در روز عاجز است ولى در شب مى تواند رمى كند، آيا در روز نايب بگيرد يا

شب خودش رمى كند؟

جواب: بايد خودش در شب رمى كند؛ ولى جمع بين آنها احوط است.

(سؤال 1734) در مسألۀ قبل بنابر فرض دوم كه خودش در شب رمى كند، آيا وظيفۀ او رمى در شب است يا اين كه روز سيزدهم تمام جمرات را در روز رمى كند و روز سيزدهم عجزى در كار نيست؟

جواب: شب يازدهم و دوازدهم مقدم بر روز سيزدهم است؛ و در صورت ترك آن با عذر و يا بدون عذر روز سيزدهم رمى كند.

(سؤال 1735) زنهايى كه از وقوف اختيارى مشعر عاجز مى باشند آيا جايز است نايب شوند؟ و آيا مى توانند در شب رمى جمره نمايند؟ يا براى رمى جمره كسى را نايب بگيرند؟

جواب: رمى جمره را بايد خودشان روز عيد انجام دهند؛ و اگر روز عيد نتوانستند،

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 224

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 224

روز يازدهم اول رمى جمرۀ عقبه را قضا كنند و بعد وظيفۀ روز را انجام دهند. ضمنا جهت رعايت ترتيب، قربانى و تقصير را تأخير بيندازند و روز يازدهم بعد از رمى جمرۀ عقبه انجام دهند.

(سؤال 1736) كسى كه مى خواهد به نيابت ديگرى رمى جمرات كند آيا كافى است كه هر جمره اى را اول براى خودش رمى كند و پس از آن به نيابت ديگران رمى نمايد و بعد جمرۀ وسطى و عقبه را هم همين طور، يا بايد او هر سه جمره را براى خودش رمى كند و بعد براى ديگران؟

جواب: فرض اول نيز صحيح است.

(سؤال 1737) كسى كه نمى تواند در روز عيد رمى كند آيا مى تواند

قبل از رمى، حلق نمايد و روز ديگر رمى كند؟

جواب: در فرض سؤال امر داير بين سقوط ترتيب و تأخير حلق از روز عيد است، كه تخيير محتمل است؛ ولى احتياط در تأخير حلق است.

(سؤال 1738) سنگريزه هايى در مشعر موجود است و معلوم است از خارج از مشعر آورده اند و معلوم نيست كه از حرم است يا از خارج حرم؛ آيا مى توان براى رمى از آنها استفاده كرد يا نه؟

جواب: بايد احراز كند كه از سنگريزه هاى حرم است.

(سؤال 1739) زنى كه احتمال بدهد رمى باعث قاعدگى او مى شود آيا جايز است براى رمى نايب بگيرد؟

جواب: مجرد قاعدگى عذر نيست؛ مگر اين كه عوارض مجوّز نايب گرفتن داشته باشد.

(سؤال 1740) اگر كسى مى داند يك روز رمى را ترك كرده است ولى نمى داند كه روز دهم بوده يا يازدهم و يا دوازدهم، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر قبل از مغرب روز دوازدهم متذكر شود، هر سه جمره را به قصد همان روز رمى كند؛ و اگر بعد از مغرب آن روز متذكر شود، هر سه جمره را به ترتيب به قصد ما فى الذّمة رمى نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 225

(سؤال 1741) آيا مى توان قبل از تكميل رمى يك جمره، جمرۀ بعدى را رمى نمود؟

مثلا چهار عدد سنگ به اولى زد و مشغول رمى بعدى شد؟

جواب: اگر عمدا قبل از تكميل رمى جمرۀ سابق، جمرۀ بعدى را رمى كند كافى نيست.

(سؤال 1742) اگر بعد از انداختن سنگ به هر سه جمره يقين كند كه يكى از آنها را از هفت سنگ كمتر زده تكليف او چيست؟

جواب: اگر قبل از انصراف از رمى جمرۀ عقبه يقين كند، تكميل رمى

جمرۀ عقبه كافى است؛ و اگر بعد از انصراف يقين كند، در اين فرض نيز كفايت رمى آن به واسطۀ انحلال علم اجمالى بعيد نيست، گرچه احتياط بهتر است.

(سؤال 1743) اگر شخصى قبل از رمى به حال بيهوشى و اغماء درآيد بعضى فرموده اند: «ولىّ او يا ديگرى براى او رمى نمايد»؛ آيا اين نيابت تبرعى براى طواف و سعى هم صحيح و مجزى است؟ مثلا اگر قبل از طواف سكته كند، و يا حال جنون پيدا نمايد به طورى كه درك نداشته باشد آيا جايز است كسى تبرعا نيابت كند؟

جواب: مجزى نيست.

(سؤال 1744) در گذشته جمرات به شكل فعلى نبوده و ظاهرا بعدا قطورتر درست شده است؛ بنابراين در رمى جمرۀ عقبه چرا بايد فقط قسمت سنگ چين وسط ديوار سيمانى را رمى نمود و رمى ديوار سيمانى جايز نيست؟

جواب: گرچه رمى سنگ چين كه به شكل ستون مى باشد قدر متيقن است ولى ظاهرا با توجه به صدق عرفى «جمرات سه گانه» بر محلهاى سه گانه هر چند توسعه داده شوند، رمى آنها- ان شاء اللّه- مجزى است.

قربانى

(سؤال 1745) اگر كسى به انسان نيابت دهد كه براى او قربانى كند و مجتهد ايشان در قربانى به شرايط اضافى قائل باشد، آيا لازم است نسبت به قربانى جهت او مطابق فتواى مجتهد منوب عنه عمل شود يا طبق نظر مجتهد نايب نيز كفايت مى كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 226

جواب:: نايب در حج طبق فتواى مرجع تقليد خود عمل مى كند؛ مگر اين كه در ضمن اجاره، شرط اضافى شده باشد. ولى كسى كه فقط در قربانى وكالت دارد بايد طبق وكالت خود عمل كند و موكل بايد به نحوى

وكالت بدهد كه طبق فتواى مرجع تقليد خود مجزى و صحيح باشد.

(سؤال 1746) اگر قربانى در منى امكان نداشته باشد ولى برخى از قربانگاه ها به منى نزديكتر باشد، آيا ذبح در قربانگاه هاى نزديكتر به منى لازم است يا در هركجا حتى در مكه هم قربانى كند مانعى ندارد؟

جواب: رعايت «الاقرب فالاقرب» مطابق احتياط است؛ ولى دقت عقلى لازم نيست.

(سؤال 1747) اگر در اثر ندانستن مسأله يا عدم اطلاع از غروب آفتاب قربانى را در شب انجام دهد، كافى است يا در روز مجددا بايد قربانى كند؟

جواب: اگر از روى ندانستن مسأله در شب ذبح كرده باشد احوط اعاده است؛ بلكه اگر به خيال اين كه غروب نشده است ذبح كرده باشد، كفايت آن مشكل است و در اين فرض نيز احوط اعاده است.

(سؤال 1748) اگر كسى به فردى نيابت دهد كه براى او قربانى كند، آيا لازم است نايب خودش ذبح كند يا مى تواند ديگرى را براى قربانى كردن نايب كند؟

جواب: بستگى به كيفيت توكيل دارد.

(سؤال 1749) اگر ذبح در منى تا اواخر ذيحجه براى كسى ممكن باشد، آيا مى تواند در روز عيد پس از رمى جمرۀ عقبه حلق كند و از احرام بيرون آيد و اعمال مكه را نيز انجام دهد و سپس در روزى كه امكان داشت در منى قربانى نمايد يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال مانعى ندارد.

(سؤال 1750) اگر قربانى در منى و در ايام تشريق ممكن نباشد ولى بعضى از حجاج احتمال دهند در روزهاى باقيماندۀ ذيحجه مى توانند در منى قربانى كنند لكن عسر و حرج دارد، آيا لازم است قربانى را تأخير اندازند يا ذبح در خارج منى و در

روز عيد كفايت مى كند؟

جواب: در فرض سؤال، ذبح در قربانگاه فعلى در روز عيد كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 227

(سؤال 1751) زن و شوهر با يكديگر به حج مشرّف شده اند، شوهر بدون استيذان از زوجه براى او قربانى مى كند چون مى داند كه زوجه اش كمال رضايت را دارد؛ آيا اين قربانى براى زوجه كافى است؟

جواب: اگر وكالت- هر چند به طور عام- نداشته، مجرد رضايت قلبى كافى نيست.

(سؤال 1752) قربانى و حلق در شب از روى عمد يا جهل مجزى است يا نه؟

جواب: قربانى در شب دهم براى غير خائف جايز و مجزى نيست؛ و در شبهاى ديگر نيز براى غير خائف خلاف احتياط است. ولى حلق و تقصير در شبهاى ايام تشريق ظاهرا مانعى ندارد، هر چند در روز احوط است.

(سؤال 1753) در صورتى كه ذبح در منى ميسور نباشد، ذبح در هر يك از قربانگاه هاى واقع در وادى محسّر كافى است يا بايد در الاقرب به منى فالاقرب ذبح كرد؟

جواب: اقرب به منى احوط است؛ مگر اين كه قربانگاه هاى وادى محسّر از جهتى ترجيح داشته باشد، مثل اين كه گوشت قربانى در آن قربانگاه ها ضايع نمى شود كه در اين فرض مى توانيد در آنجا ذبح كنيد.

(سؤال 1754) با توجه به اين كه در زمان ما قربانى در منى نوعا ممكن نيست، آيا دليلى بر لزوم الاقرب فالاقرب داريم؟ و يا خارج منى شامل هر جايى مى شود، كه در اين صورت حاجى مى تواند وكالت دهد تا در وطن خود در ساعت معيّنى براى او قربانى كنند و قهرا گوشت قربانى نيز به هدر نمى رود؟ و از طرفى بعضى شبهه كرده اند كه در صورت به

هدر رفتن قربانى اسراف محسوب مى شود و حرام است و عمل حرام چگونه مى تواند عبادت و مقرّب باشد؟

جواب: از مجموع ادلّه بعيد نيست استفاده شود كه ذبح در منى علاوه بر استفاده از گوشت قربانى جنبۀ شعارى و تأسّى به حضرت ابراهيم (ع) نيز دارد كه در صورت عدم تمكن ذبح در منى اگر در قربانگاه فعلى ذبح شود تا حدى آن شعار محفوظ مى ماند؛ ولى در صورت ذبح در وطن، آن شعار به طور كلى از بين مى رود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 228

(سؤال 1755) كسى كه نمى تواند در روز عيد رمى جمرۀ عقبه كند، آيا مى تواند همان روز قربانى و تقصير را انجام دهد و شب يازدهم رمى را انجام دهد يا بايد قربانى و تقصير را هم به تأخير بيندازد تا ترتيب رعايت شود؟

جواب: بنابر احتياط آن دو را نيز تأخير اندازد.

(سؤال 1756) كسى كه مى تواند در روز عيد رمى كند عمدا آن را به شب بعد يا روز بعد تأخير انداخت و در روز عيد قربانى و تقصير را انجام داد؛ حكم او چيست؟ و آيا ترتيب، وجوب تكليفى است يا شرط صحت اعمال بعد؟

جواب: محل اشكال است؛ و احوط در حالت عمد و توجه رعايت شرطيّت است.

(سؤال 1757) منظور از مسألۀ 556 مناسك چيست و آيا ذبح در شب كفايت مى كند؟

جواب: يعنى در هر حال كافى است، گرچه اگر بدون عذر باشد مرتكب خلاف شده است. و ذبح در شب خلاف احتياط است.

(سؤال 1758) منظور از «قدرت» در مسألۀ 554 و 589 مناسك آيا قدرت نوعى است يا شخصى؟

جواب: منظور قدرت شخصى است.

(سؤال 1759) با توجه به مسألۀ 557 و

613 مناسك كه ترتيب بين اعمال منى از رمى، قربانى، حلق و اعمال بعد در مكه از طواف و سعى و ... را فرموده ايد، و از طرف ديگر در مسألۀ 554 و 589 مناسك تأكيد داريد حتى اگر تا آخر ماه ذيحجّة و به واسطۀ نايب هم مى شود بايد در منى ذبح كند. جمع بين اين دو فتوا چگونه است؟ آيا بايد تا آخر ذيحجّة در احرام باقى باشد و منتظر بماند كه نايب او در منى ذبح كند و بعد اعمال مترتبه را انجام دهد؟

جواب: بله، تا قربانى انجام نشود در احرام باقى مى ماند.

(سؤال 1760) براى قربانى كردن، بايد در همان مكانى كه دولت معيّن كرده قربانى كرد، يا اين كه در داخل خود منى بايد اين امر را اجرا نمود؟

جواب: از نظر فقه شيعه ذبح قربانى بايد در منى باشد، هر چند در روز يازدهم و دوازدهم ذى الحجة؛ ولى اگر به هيچ نحو ميسّر نيست، ذبح در نزديكترين قربانگاه به منى مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 229

حلق و تقصير

(سؤال 1761) اگر كسى در اثر ندانستن مسأله پس از قربانى از احرام خارج شود و بعد از مدتى متوجه اشتباه خود گردد، آيا لازم است جهت حلق و يا تقصير مجددا محرم شود يا مى تواند حلق يا تقصير را بدون احرام انجام دهد؟ و اگر در آن حال تقصير كرده وظيفه اش چيست؟

جواب: تا زمانى كه حلق يا تقصير را انجام نداده است از احرام خارج نمى شود؛ و اگر از روى جهل به مسأله لباس دوخته پوشيده باشد به محض متوجه شدن مسأله بايد آن را بيرون بياورد؛ و كفاره ندارد. بلى براى

افرادى كه حلق متعيّن نيست در صورتى كه زمان تقصير كوتاه تر از زمان بيرون آوردن لباس دوخته باشد، مى توانند فورا تقصير كرده و از احرام خارج شوند.

(سؤال 1762) شخصى در عمرۀ تمتع به جاى تقصير از روى جهل يك مو از بدن خود كنده و اكنون متوجه شده است، آيا حج او اشكال دارد؟

جواب: محتمل است حج او بدل به حج إفراد شده باشد، بنابراين احتياط در اين است كه پس از اتمام حج يك عمرۀ مفرده انجام دهد و اگر حج تمتع بر او واجب بوده در هر سالى كه متمكن شد آن را انجام دهد. و در هر حال فعلا از احرام خارج شده است.

(سؤال 1763) كسانى كه طواف و سعى را بر وقوفين مقدم مى دارند اگر بعد از سعى تقصير نمودند، آيا موجب محلّ شدن و يا كفاره مى گردد؟

جواب: از احرام خارج نمى شوند و اگر از روى سهو يا جهل بوده كفاره هم ندارد.

(سؤال 1764) اگر كسى تقصير را به ريا انجام دهد، آيا عمره اش باطل مى شود؟ و به هر حال وظيفه اش چيست؟

جواب: علاوه بر معصيت، احكام ترك تقصير بر آن مترتب مى شود.

(سؤال 1765) اگر كسى در اثناى سعى تقصير نمايد، وظيفه اش چيست؟

جواب: بايد سعى را تمام كند و بعد تقصير را اعاده نمايد؛ و اگر موالات به هم خورده باشد، احتياطا بعد از اتمام ابتدا سعى و سپس تقصير را اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 230

(سؤال 1766) اگر كسى در عمرۀ تمتع از روى جهل تقصير را ترك نمايد و به وطن برگردد چه حكمى دارد؟

جواب: بنابر احتياط حكم ترك عمدى را دارد؛ و چون به وطن برگشته است

سال بعد عمره و حج تمتع را اعاده نمايد.

(سؤال 1767) اگر كسى تقصير را در عمرۀ مفرده از روى عمد يا جهل يا فراموشى ترك كند و طواف نساء را انجام دهد وظيفه اش چيست؟

جواب: در هر جا تقصير كند كافى است؛ ولى بنابر احتياط بايد طواف نساء و نماز آن را اعاده كند و اگر خودش نمى تواند به مكه برگردد نايب بگيرد.

(سؤال 1768) آيا بين عمرۀ تمتع و حج تمتع، ماشين كردن سر جايز است؟

جواب: با ماشين ته زن نبايد ماشين كند.

(سؤال 1769) بين عمرۀ تمتع و حج كه جايز نيست سر را بتراشد، آيا تراشيدن سر كفاره دارد يا خير؟

جواب: اگر از روى جهل يا نسيان باشد كفاره ندارد؛ و در صورت علم و عمد بنابر احتياط يك گوسفند كفاره دارد.

(سؤال 1770) شخصى طواف عمره را به جا آورده و بدون نماز سعى و تقصير كرده است، تكليف او چيست؟

جواب: بايد بعد از نماز و سعى، تقصير را اعاده نمايد و اگر تقصير او از روى سهو يا جهل بوده كفاره ندارد.

(سؤال 1771) آيا كسى كه تقصير او محكوم به باطل بودن است و بعد از آن محرمات احرام را به جا آورده و جاهل به مسأله بوده، بايد كفاره بدهد يا خير؟

جواب: كفاره ندارد؛ مگر در صيد.

(سؤال 1772) كسى كه در عمرۀ تمتع بعد از سعى، تقصير كرده و بعد شك مى كند كه تقصيرش صحيح بوده يا نه، آيا اشكالى در اعمال او وجود دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 231

(سؤال 1773) يكى از خدمه در ميقات به قصد عمرۀ مفرده محرم شد و به مكه آمد و تمام اعمال را انجام

داد و فقط براى تقصير خيال كرد اگر چند موى خود را بكند كافى است و چند موى خود را كند و از احرام خارج شد، سپس براى عمرۀ تمتع كه وظيفه اش بود به ميقات رفت و محرم شد و اعمالش را صحيح انجام داد، فعلا وظيفه اش چيست؟

جواب: صحت اعمال او بعيد نيست و ظاهرا فعلا وظيفه اى ندارد.

(سؤال 1774) اگر كسى تقصير عمرۀ مفرده را فراموش كرده و به ايران برگشته آيا در هر جا تقصير كند كافى است؟ و آيا نيازى به اعادۀ طواف نساء ندارد؟

جواب: در هر جا تقصير كند كافى است؛ ولى بنابر احتياط بايد طواف نساء و نماز آن را اعاده كند و اگر خودش نمى تواند به مكه برگردد نايب بگيرد.

(سؤال 1775) اگر سنى براى شيعه تقصير نمايد درست است يا نه؟

جواب: اگر خودش نيّت كند كفايت مى كند.

(سؤال 1776) تقصير و حلق در حج بايد در روز باشد؛ آيا بين الطلوعين تقصير و حلق جايز و مجزى است؟

جواب: چون حلق و تقصير در روز عيد بعد از رمى و ذبح است و رمى قبل از طلوع آفتاب جايز نيست، پس قهرا حلق و تقصير قبل از طلوع آفتاب روز عيد صحيح نيست؛ ولى در شبهاى ايام تشريق حتى بين الطلوعين مانعى ندارد.

(سؤال 1777) در سالهاى اخير قربانگاه هاى منى به خارج از منى منتقل شده و از گوشت ذبيحه ها جهت ارسال به مستمندان و فقراى كشورهاى فقير استفاده مى شود. لذا امكان اين كه همه بتوانند در روز عيد قربانى كنند ضعيف است، و بعضا ذبح گوسفند بعضى از حجّاج به روز يازدهم ذيحجّه مى افتد، با فرض اين كه حاجى قبض خريد گوسفند

را قبلا تهيه كرده باشد آيا مى تواند در روز عيد پس از رمى جمرۀ عقبه حلق يا تقصير نمايد و از لباس احرام خارج شود يا نه؟

جواب: تأخير ذبح تا روز يازدهم مانعى ندارد، ولى احوط عدم حلق يا تقصير است تا ذبح انجام شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 232

(سؤال 1778) اگر به جهت ازدحام جمعيت، يا اين كه در روزهاى بعد از عيد قربانى به مصرف مى رسد به خلاف روز عيد، قربانى را تأخير بيندازند و مذبح هم در خارج منى است؛ آيا با فرض تأخير، حلق و خارج شدن از احرام در روز عيد جايز است يا بايد ترتيب رعايت شود؟

جواب: ترتيب بايد رعايت شود.

عمرۀ مفرده

(سؤال 1779) انجام عمرۀ مفرده در ماه هاى حج پيش از عمرۀ تمتع جايز است يا خير؟

و در اين مسأله فرقى بين صروره «1» و غير صروره هست يا نه؟

جواب: جايز است و بين صروره و غير صروره فرقى نيست.

(سؤال 1780) تأخير عمرۀ مفرده در حج إفراد تا چه وقتى بدون عذر جايز است؟

جواب: عمرۀ مفرده عمل مستقل است و گاهى وجوب فورى دارد و گاهى ندارد و مرتبط به حج إفراد نيست.

(سؤال 1781) همان گونه كه عمرۀ مفرده را قبل از عمرۀ تمتع- هر چند با فاصله شدن كمتر از يك ماه- جايز مى دانيد، آيا بعد از عمرۀ تمتع هم با كمتر از يك ماه فاصله جايز مى دانيد يا بايد به قصد رجاء انجام شود؟

جواب: اگر براى خودش باشد بعد از حج به قصد رجاء انجام دهد. ولى اگر به قصد نيابت باشد اشكال ندارد و قصد رجاء لازم نيست؛ لكن در اين فرض نيز بايد بعد از

حج باشد.

(سؤال 1782) كسى كه وظيفۀ او عمرۀ تمتع است و ندانسته به نيّت عمرۀ مفرده محرم شده است تكليف او چيست؟

جواب: اگر در ماه هاى حج (شوال، ذى قعده و ذيحجّه) محرم شده باشد، در صورتى كه در اثناى عمره متوجه شد مى تواند عدول به عمرۀ تمتع كند؛ و اگر بعد از تمام شدن عمره متوجه شود مى تواند همان را عمرۀ تمتع قرار دهد.

______________________________

(1)- «صرورة» يعنى كسى كه براى اولين مرتبه به حج رفته است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 233

(سؤال 1783) اگر تقصير را در عمرۀ مفرده از روى جهل يا فراموشى به جا نياورد و طواف نساء را نيز ترك كند و بعد براى عمرۀ تمتع به مسجد شجره برود و محرم شود و عمرۀ تمتع را به جا آورد و بعد متوجه نقص كار خود شود تكليف او چيست؟ با داشتن فرصت براى اعادۀ عمرۀ تمتع و نداشتن فرصت چطور؟

جواب: اگر در ماه هاى حج محرم شده و به نيابت ديگرى نبوده، عمرۀ تمتع و حج او صحيح است؛ ولى بنابر احتياط واجب طواف نساء و نماز آن را انجام دهد.

(سؤال 1784) شخصى در اثناى عمرۀ مفرده و در شوط پنجم سعى مريض شده و نتوانسته عمره را تمام كند، او را به ايران برده اند و بعد از بهبودى نتوانسته به مكه برگردد، وظيفه اش چيست؟ ضمنا كسى نايب او شده تا عملى كه وظيفۀ اوست و او را از احرام خارج مى كند به جا آورد.

جواب: در فرض سؤال، نايب سعى را تكميل كند و بنابر احتياط يك سعى كامل نيز به نيابت او انجام دهد، سپس خود او در هركجا كه هست تقصير نمايد

و بعد از آن نايب او طواف نساء و نماز آن را به جا آورد.

(سؤال 1785) كسى كه عمرۀ مفرده به جا آورده و بدون انجام طواف نساء به مدينه آمده فعلا مى خواهد براى عمرۀ تمتع محرم شود، آيا جايز است بدون انجام طواف نساء محرم شود و بعد از انجام عمرۀ تمتع طواف نساء را به جا آورد؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1786) كسى كه عمرۀ مفرده انجام داده است، آيا مى تواند در فاصلۀ كمتر از يك ماه بدون احرام از ميقات تجاوز كند؟

جواب: اگر در همان ماه قصد مراجعت به مكه داشته باشد احرام واجب نيست.

(سؤال 1787) شخصى چند عمرۀ مفرده به جا آورده و براى هيچ كدام طواف نساء نكرده، آيا يك طواف نساء براى عمره هاى انجام شده كافى است يا بايد براى هر يك از آنها طواف نساء جداگانه به جا آورد؟

جواب: بنابر احتياط براى هر كدام يك طواف نساء با نماز آن به جا آورد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 234

(سؤال 1788) در سفر حج واجب و يا در سفر عمره در حركت شبانه توسط ماشين سقف دار، كاروانها بعد از احرام در مسجد شجره، افراد را توسط ماشين مسقّف به مكّه منتقل مى كنند و امكان رفتن به صورت انفرادى نيست، آيا در اين شرايط هم ذبح گوسفند بر مردان واجب مى شود؟

جواب: با اضطرار نيز ذبح گوسفند واجب است، هر چند در داخل شهر مكّه بنابر احتياط واجب است؛ و مى توانيد آن را در وطن ذبح كنيد و به فقرا بدهيد.

(سؤال 1789) در مكه جهت عمرۀ مستحبى، افراد با ماشين مسقّف شبانه به مسجد تنعيم مى روند، ولى مقلدين حضرتعالى با مشكل مواجهند كه

بعضا به اين دليل از انجام آن منصرف مى شوند؛ آيا در اين شرايط نيز در صورت استفاده از ماشين مسقّف در شب، ذبح گوسفند بر مردان واجب مى شود؟

جواب: در فرض مذكور نيز در شهر مكّه بنابر احتياط واجب ذبح گوسفند لازم است.

(سؤال 1790) در موارد فوق، مقلدين حضرتعالى بعضا به دلايل سياسى و امنيّت شغلى مجبور به تقيه در بيان نام مرجع تقليد خود هستند، لذا خواهشمند است با توجه به آن نظر خود را بيان فرماييد.

جواب: تقيه موجب سقوط كفاره نيست.

وظايف زنان حائض و مستحاضه در حج و عمره

(سؤال 1791) زن با احرام عمرۀ مفرده وارد مكه شد و حائض گرديد و مى داند تا آخر ساعتى كه در مكه است پاك نمى شود، آيا مى تواند در لحظات اول ورود براى طوافها نايب بگيرد و سعى و تقصير را خود انجام دهد و از احرام خارج شود يا وظيفۀ ديگر دارد؟

جواب: با فرض علم به بقاى عذر تا آخر وقت، استنابه در اوايل ورود مانعى ندارد؛ ولى اگر كشف خلاف شد بايد خودش طواف و نماز آن را به جا آورد و بنابر احتياط واجب سعى و تقصير را نيز اعاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 235

(سؤال 1792) اگر زنى به نيّت عمرۀ مفرده محرم شود و بعد از آن عادت شود و در همۀ روزهايى كه مى تواند در مكه باشد حيض باشد چه اعمالى بايد انجام دهد؟ و اگر در آنجا اعمالى انجام نداده و فعلا به ايران آمده چه وظيفه اى دارد؟

جواب: بايد براى طواف عمره و نماز آن نايب بگيرد و سعى و تقصير را خودش انجام دهد، سپس براى طواف نساء و نماز آن نايب بگيرد؛ و اگر اعمال

را انجام نداده و مراجعت كرده باشد بنابر احتياط در احرام خود باقى مى باشد و بايد برگردد و انجام دهد.

(سؤال 1793) زنى روز هشتم ذيحجه خون مى بيند و خيال مى كند حيض است، نيّتش را تبديل به حج إفراد مى كند ولى بعد كه به عرفات مى رود متوجه مى شود كه استحاضه است؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر وقت ندارد كه برگردد و عمرۀ تمتع را انجام دهد، بايد حج إفراد و بعد از آن عمرۀ مفرده انجام دهد.

(سؤال 1794) زنى كه عادت ماهانه اش مثلا شش روز بوده است در حال عادت براى عمرۀ تمتع محرم مى شود و روز هشتم ذيحجه كه روز ششم عادت اوست پاك مى گردد و غسل مى كند و اعمال عمرۀ تمتع را انجام مى دهد و براى حج تمتع محرم مى شود، ولى ظهر روز نهم در عرفات لكه اى به صفات حيض مى بيند و نمى داند كه آيا ادامه دارد تا پس از ده روز استحاضه حساب شود و اعمال قبلى او صحيح باشد يا قبل از تمام شدن ده روز قطع مى شود تا حكم حيض را داشته باشد؛ وظيفۀ او چيست؟ و در همين فرض اگر در مشعر لكه اى ببيند چه كند؟

جواب: اعمال حج را به نيّت ما فى الذّمة انجام دهد؛ پس اگر خون از ده روز تجاوز كرد عمرۀ تمتع او صحيح و حج او تمتع مى باشد، و اگر تجاوز نكرد حج او حج إفراد مى باشد و بايد بعد از اعمال حج عمرۀ مفرده انجام دهد.

(سؤال 1795) زن مستحاضه كه بايد غسل كند و وضو بگيرد با اين كار فاصله اى بين غسل و وضو و بين اعمال او پيش مى آيد و شايد طولانى هم باشد،

مثلا بايد برود منزل غسل كند و برگردد؛ آيا اين فاصله اشكال ندارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 236

جواب:: اگر خون ادامه داشته باشد و بعد از غسل و وضو نتواند اعمال را بدون فاصلۀ زياد انجام دهد، در صورتى كه مى تواند بعد از وضو بدون فاصلۀ زياد اعمال را انجام دهد، هنگام عمل وضو بگيرد و يك تيمم بدل از غسل نيز احتياطا ضميمۀ وضو نمايد؛ و اگر نمى تواند بعد از وضو نيز بدون فاصلۀ زياد اعمال را انجام دهد، يك تيمم بدل از وضو ضميمه كند.

(سؤال 1796) زن مستحاضه كه بايد براى هر نماز و طواف غسل كند، طبق وظيفه اش غسل كرد و يا وضو گرفت و طواف را شروع كرد، بين طواف نماز ظهر شروع شد، نماز را خواند و بعد از نماز با همان طهارت اول طواف را ادامه داد؛ آيا طوافش صحيح است؟

جواب: اگر در آن مدت خون منقطع بوده اشكال ندارد؛ و اگر استمرار داشته محل اشكال است.

(سؤال 1797) زنى كه حيض نمى شود ولى هر دو ماه يك بار دو سه روزى لك و ترشحات مى بيند وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر به مقدار سه روز- هر چند با آلوده بودن مجرا- نباشد، حكم استحاضه را دارد.

(سؤال 1798) زنهايى كه براى جلوگيرى از قاعدگى از قرص استفاده مى كنند تا موقع طواف گرفتار حيض نباشند، چنانچه در ايام عادت يك يا دو لكۀ كمرنگ ببينند وظيفه شان چيست؟ و آيا به طوافشان ضرر مى زند؟

جواب: حكم استحاضه را دارد و در صورت عمل بر طبق وظيفۀ مستحاضه، ضرر به طواف نمى رساند.

(سؤال 1799) خانمها با خوردن قرص يا استعمال آمپول جلوى خون جارى را مى گيرند و

قطع مى كنند، ولى بعد از قطع شدن روزى يك يا دو لكه خون مى بينند، آيا حكم حائض را دارند يا مستحاضه يا وظيفه شان احتياط است؟

جواب: لكه ديدن آنان از حيث كميت و كيفيت مختلف است، هر حالتى بدون خوردن قرص هر حكمى داشته باشد با خوردن قرص نيز همان حكم را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 237

(سؤال 1800) زن پس از احرام عمره وارد مكّۀ معظّمه شده و به عادت زنانه مبتلا گرديده است و مى داند تا آخرين ساعتى كه در مكه است پاك نمى شود، آيا در اولين لحظات ورود به مكه مى تواند براى طوافها نايب بگيرد و خودش سعى و تقصير را به جا آورد و از احرام خارج شود يا وظيفۀ ديگرى دارد؟

جواب: با فرض حصول علم به بقاى عذر تا آخر ازمنۀ امكان، تأخير استنابه لازم نيست؛ ولى در صورت كشف خلاف بايد خودش انجام دهد و اكتفا به فعل نايب نكند.

(سؤال 1801) زنى بعد از وقوفين حيض مى شود و با مصرف قرص خون او قطع مى گردد و اعمال را انجام مى دهد ولى بعد از آن لك مى بيند؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر قبل از تمام شدن سه روز قطع شده و مجرا هم پاك بوده، اعمالش صحيح است.

(سؤال 1802) زنى در حال طواف مستحاضۀ قليله مى شود؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: علاوه بر عمل به وظايف مستحاضۀ قليله، حكم مسألۀ «381» مناسك را دارد كه چهار صورت فرض شده است.

(سؤال 1803) زن مستحاضه اى بعد از غسل و وضو مشغول طواف مى شود و در اثناى طواف لك مى بيند؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر مجرا پاك نبوده و به واسطۀ پنبه و نوار و مانند آنها

از خروج خون ممانعت كند، ادامۀ طواف مانعى ندارد؛ و در غير اين فرض حكم چهار صورتى را دارد كه در مسألۀ «381» مناسك ذكر شده است.

(سؤال 1804) زنى به تصور اين كه پاك شده است طواف انجام مى دهد و در اثناى سعى متوجه مى شود كه هنوز پاك نشده است؛ آيا سعى او نيز باطل است؟ و اگر بعد از سعى متوجه شود وظيفۀ او چيست؟

جواب: در فرض اول بعد از اعادۀ طواف و نماز طواف، سعى را تمام كند و بعد از اتمام، احتياطا اعاده نمايد؛ و در فرض دوم نيز سعى را احتياطا اعاده كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 238

(سؤال 1805) اگر صاحب عادت وقتيه و عدديه كه عددش مثلا هفت روز است، روز هفتم پاك شد و غسل كرد و اعمال حج را به جا آورد ولى بعدا لك ديد، وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر از ده روز تجاوز نكند و به صفات حيض باشد محكوم به حيض است؛ و اگر تجاوز كند محكوم به استحاضه است، و در اين فرض اعمالى كه انجام داده صحيح است.

(سؤال 1806) بعضى از زنان به جهت خوردن قرص، نظم عادت ماهانه شان به هم مى خورد به طورى كه گاهى در مدت طولانى مرتب خون و لك مى بينند؛ وظيفۀ اينگونه زنان در حج چيست؟

جواب: كمترين مدت حيض سه روز است؛ و اگر مجموع لكهايى كه در طول ده روز مى بينند كمتر از سه شبانه روز باشد، حكم استحاضه را دارد.

(سؤال 1807) زنى كه مسأله نمى دانسته بعد از پاك شدن از حيض خيال مى كرده جنب است و لذا به نيّت جنابت غسل مى كرده و با همين حال حج انجام

داده است؛ آيا حج او صحيح است؟

جواب: اگر منظورش اين بوده كه براى پاك شدن از خون غسل كند و خيال مى كرده كه اسم آن غسل جنابت است، غسل و اعمال او صحيح است؛ و اگر واقعا جنب شده و غسل جنابت به جا آورده، غسل جنابت از غسل حيض مجزى است.

(سؤال 1808) زنى عمرۀ تمتع را انجام داده و بعد متوجه شده كه طواف او باطل بوده است، پس از آن فهميده كه عذر زنانه دارد؛ تكليف او چيست؟

جواب: اگر وقت به قدرى نباشد كه بعد از پاك شدن و اعمال عمره روز نهم به عرفات برسد، حج او مبدّل به حج إفراد مى شود.

(سؤال 1809) زنى كه عادت وقتيه و عدديه داشته و مثلا روز هفتم ماه پاك مى شده همان روز هفتم پاك مى شود و غسل مى كند و اعمال عمره اش را بجا مى آورد ولى روز بعد لك مى بيند و غسل مى كند و باقى اعمال عمره را بجا مى آورد و روز بعد نيز لك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 239

مى بيند و غسل مى كند و ساير اعمال را انجام مى دهد تا روز دهم و براى عرفات حركت مى كند و روز يازدهم بازهم لك مى بيند؛ آيا حجش تمتع است يا به حج افراد عدول كند؟

جواب: در فرض سؤال، عمرۀ تمتع او صحيح است و حج او حج تمتع مى باشد.

عدول در حج و عمره

(سؤال 1810) كسى كه براى حج مستحب وارد مكه شده اگر ببيند وقت تنگ است، آيا مى تواند به حج إفراد عدول كند و حج إفراد به جا آورد؟ و آيا عمرۀ مفرده بر او واجب نيست؟

جواب: اگر منظور اين است كه براى عمرۀ تمتع محرم شده و پس

از ورود به مكه به واسطۀ تنگى وقت نمى تواند اعمال عمره را انجام دهد، در اين فرض عدول به حج إفراد مانعى ندارد و چون حج او استحبابى بوده پس از اتمام حج، عمرۀ مفرده بر او واجب نيست؛ و اگر منظور اين است كه بدون احرام وارد مكه شده است، در اين فرض عدول صدق نمى كند.

(سؤال 1811) كسى قصد بيرون رفتن از مكه را داشته و به همين جهت از اول در ميقات به نيّت عمرۀ مفرده محرم و وارد مكه شده و عمرۀ مفرده را به جا آورده است، ولى بعدا از خارج شدن از مكه منصرف مى شود؛ آيا اين عمره از عمرۀ تمتع كفايت مى كند يا بايد برگردد به ميقات و براى عمرۀ تمتع محرم شود؟

جواب: اگر در ماه هاى حج (شوال، ذى قعده و ذيحجه) انجام داده باشد مى تواند با قصد و نيّت، همان عمره را عمرۀ تمتع قرار دهد.

(سؤال 1812) اگر بعد از نيّت عمره و احرام مجددا براى عمرۀ ديگر محرم شود- مثلا به نيّت عمرۀ مفرده محرم شده ولى بعدا نيّت عمرۀ تمتع كند و تلبيه بگويد- كدام عمره صحيح است؟

جواب: اگر قبل از تلبيه از نيّتش عدول كرده باشد، به قصد هر كدام تلبيه گفته باشد احرام طبق آن منعقد مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 240

(سؤال 1813) زنى كه عادت وقتيه و عدديه داشته و مثلا روز هفتم ماه پاك مى شده همان روز هفتم پاك مى شود و غسل مى كند و اعمال عمره اش را به جا مى آورد ولى روز بعد لك مى بيند و غسل مى كند و باقى اعمال عمره را به جا مى آورد و روز بعد نيز لك مى بيند

و غسل مى كند و ساير اعمال را انجام مى دهد تا روز دهم و براى عرفات حركت مى كند و روز يازدهم بازهم لك مى بيند؛ آيا حجش تمتع است يا به حج إفراد عدول كند؟

جواب: در فرض سؤال، عمرۀ تمتع او صحيح است و حج او حج تمتع مى باشد.

(سؤال 1814) شخصى در ميقات براى خودش محرم مى شود و تلبيه مى گويد، بعد به فكر مى افتد كه چون خودش حج واجب را در سالهاى گذشته به جا آورده براى پدر يا مادر يا يكى از خويشاوندان ديگرش حج تبرّعى به جا آورد؛ آيا مى تواند از نيّت اول عدول كند و دوباره به نيّت شخص مورد نظر محرم شود؟

جواب: نمى تواند عدول كند.

(سؤال 1815) كسى كه نيّت عمرۀ مفرده كرده اگر نيّت عمرۀ تمتع كند در حالى كه وظيفۀ او حج تمتع بوده، آيا حج او اشكال دارد؟

جواب: بلى اشكال دارد.

(سؤال 1816) كسى كه به احرام عمرۀ مفرده وارد مكه مى شود، در صورتى كه احرام او در ماه هاى حج باشد آيا مى تواند آن را عمرۀ تمتع قرار دهد و به دنبال آن حج را به جا آورد (البته در حج استحبابى)؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1817) كسى كه حج إفراد بر او واجب و متعيّن است و به قصد حج إفراد در يكى از ميقاتها محرم شده است، آيا مى تواند نيّت خود را به عمرۀ تمتع تبديل نمايد و بعد از انجام آن حج تمتع به جا آورد؟ همچنين آيا مى تواند حج إفراد را به عمرۀ مفرده تبديل نمايد و بعد از آن براى عمرۀ تمتع محرم شود؟

جواب: اگر حج إفراد بر او واجب باشد، بايد حج إفراد انجام دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2،

ص: 241

اماكن حج

(سؤال 1818) آيا محلهاى تعيين شده با تابلوهاى دولت عربستان جهت وقوف به مشعر و عرفات و بيتوته در منى براى ايرانيان كه از جغرافياى عربستان اطلاع ندارند كفايت مى كند يا لازم است نسبت به صحت آن تحقيق شود؟

جواب: اگر وثوق حاصل نشود، بايد تحقيق و يا احتياط شود.

(سؤال 1819) آيا حائض و جنب مى توانند از مقدار توسعه يافتۀ مسجد الحرام و مسجد النبى (ص) عبور كنند؟

جواب: نبايد عبور كند.

(سؤال 1820) آيا غار حرا جزو محدودۀ مكه است؟ و آيا قبل از وقوف با رفتن به آنجا خروج از مكه صدق نمى كند؟

جواب: سابقا جزو شهر مكه نبوده و اما اين كه فعلا جزو آن محسوب مى شود يا خير، بايد از اهل اطلاع تحقيق شود؛ و در هر حال اين مقدار خروج از مكه ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1821) شخصى در ايام حج عملى مرتكب شده و بر او كفاره واجب شده است.

حال گوسفندى بابت كفاره ذبح كرده است، آيا از گوشت آن مى تواند به سادات محترم فقير بدهد با فرض اين كه خودش سيّد نيست، و اگر نمى تواند ولى در اثر نداشتن مسأله مقدارى از گوشتها را به سادات داده است تكليف او چيست؟

جواب: اگر مقدار گوشت داده شده به سادات را جبران كند ظاهرا اشكال ندارد.

نماز جماعت با اهل سنّت

(سؤال 1822) آيا در نماز جماعت اهل سنّت، ساير شروط جماعت- مانند اتصال صفوف و عدم تقدم بر امام- بايد رعايت شود؟ لازم به توضيح است گاهى امام جماعت مسجد الحرام در صحن مى ايستد و بين صحن و سالنها فاصله مى شود؛ و گاهى امام در سالنها مى ايستد و مردم در صحن و حول كعبه اقتدا مى كنند.

جواب: در فرض سؤال در

صورت حضور در جماعت آنها اعادۀ نماز لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 242

(سؤال 1823) در نماز جماعت مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) معمولا قنوت را در ركعت آخر و پس از ركوع انجام مى دهند؛ آيا اين قنوت كفايت از قنوت مستحب قبل از ركوع ركعت دوم مى كند؟

جواب: در صورت حضور در جماعت آنان بايد از باب متابعت از ايشان پيروى شود. و تكليف استحبابى بر خواندن قنوت در محل خود ساقط است؛ نه از باب اين كه قنوت در غير محل كافى از قنوت باشد.

(سؤال 1824) با توجه به اين كه تقيه در اين زمان به خاطر ترس از قتل و ضرب و جرح نيست و تنها براى ترس از اتهام به شرك و بت پرستى است، آيا تقيه اختصاص به مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) دارد يا در مساجد بين راه هم تقيه لازم است؟

جواب: هر جايى كه ترك حضور در جماعت آنها در معرض وهن مذهب باشد، مورد تقيه است؛ و اختصاص به مسجدين ندارد.

(سؤال 1825) بردن حصير به مسجدين براى سجده، و سجده بر بادبزن و كاغذ و امثال اينها چه حكمى دارد؟ با توجه به اين كه امكان انگشت نما شدن و اتهام به شيعه و وهن آنان موجود است.

جواب: وهن و احتمال ضعيف ملاك نيست؛ بلكه همان گونه كه در سؤال قبل گفته شد «معرضيت» ملاك است.

(سؤال 1826) در نماز جماعت با اهل سنّت كه قرائت حمد و سوره را هر چند به نحو حديث نفس واجب مى دانيد، آيا گوش كردن به قرائت حمد امام در نماز صبح و مغرب و عشا كفايت از حديث نفس مى كند؟

جواب: گوش كردن

به قرائت امام كافى از حديث نفس نيست.

(سؤال 1827) هنگام همراهى با جماعت اهل سنّت و خواندن حمد و سوره، در نماز ظهر و عصر دچار اشكال نمى شويم؛ زيرا صداى امام به گوش نمى رسد و آنان هم حمد را مى خوانند. ولى در نمازهاى جهريه اولا: آيا استماع قرائت امام واجب است يا نه؟

ثانيا: با توجه به «انصتوا» آيا قرائت- هر چند آهسته و به نحو حديث نفس- هنگام قرائت آنان مجزى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 243

جواب:: حديث نفس به معناى گذراندن از ذهن است و در نمازهاى جهريه لازم است و منافاتى با انصات ندارد.

(سؤال 1828) اگر انسان در جماعت اهل سنّت شركت كرد و از روى غفلت يا جهالت و يا فراموشى حمد و سوره را نخواند، نماز او چه حكمى دارد؟ آيا فهميدن قبل از وقت و بعد از وقت در حكم تأثيرى دارد؟ اگر پس از ركوع امام و قبل از اين كه خودش به ركوع رود متذكر شود چه حكمى دارد؟

جواب: در صورت نسيان نمازش صحيح است؛ و در صورت جهل احوط اعاده است. همچنين است اگر بعد از ركوع امام و قبل از ركوع خودش متذكر شود و نتواند حمد و سوره را بخواند.

(سؤال 1829) آيا در مسافرخانه ها يا هتلهاى مكه و مدينه مى توان نماز جماعت برپا نمود؟ و آيا مى توان در جماعت ساير مسلمين در مساجد شركت نمود؟

جواب: از اقامۀ جماعت در مسافرخانه ها و هتلها اگر در معرض اعتراض مخالفين باشد خوددارى شود؛ و حكم حضور و شركت در جماعت آنها نيز در مسألۀ «716» مناسك ذكر شده است، ولى حمد و سوره را هر چند به

نحو حديث نفس بخوانند.

مسائل متفرقۀ حج

(سؤال 1830) آيا در كوچ كردن بعد از ظهر روز دوازدهم زنها هم حكم مردان را دارند؟ بنابراين اگر از رمى كردن در روز معذور باشند و شب دوازدهم رمى كنند، آيا مى توانند قبل از ظهر از منى كوچ نمايند مگر از ماندن تا بعد از ظهر معذور باشد يا نه؟

جواب: اگر تا صبح در منى مانده باشند، بنابر احتياط واجب بايد بمانند و بعد از ظهر از منى خارج شوند.

(سؤال 1831) اگر ديگران از رفع عذر شخص معذور مأيوس باشند، آيا لازم است براى انجام اعمال از او اذن بگيرند؟ و اگر نتواند اذن بدهد، آيا اذن معتبر است يا نه؟

جواب: نيابت بدون استنابۀ معذور در صورت تمكن معذور از استنابه صحيح نيست؛ و در صورت عدم تمكن نيز مشكل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 244

(سؤال 1832) كسى كه وظيفۀ او وضوى جبيره اى و تيمم است و از روى جهل بدون تيمم اعمال عمره را انجام داده است وظيفه اش چيست؟

جواب: بنابر احتياط اعاده نمايد.

(سؤال 1833) فرموده ايد: «اگر از طرف قاضى مكه حكم شود كه فلان روز عيد است و ما يقين به خلاف نداشتيم، متابعت آنان جايز است.» اگر در همين فرض بتوان احتياط كرد و وقوف به عرفات و مشعر و اعمال منى را بدون مانعى انجام داد تا يقين به مطابقت قطعى با واقع پيدا شود، آيا اين كار لازم است؟

جواب: لازم نيست؛ ولى خوب است.

(سؤال 1834) در عرفات و منى و مشعر و بعد از مراجعت از اماكن مزبور در صورتى كه مسافت شرعى محقق نشود، وظيفۀ حجاجى كه قبلا در مكۀ معظّمه قصد اقامت كرده اند

از نظر قصر و اتمام چيست؟

جواب: احتياط واجب در جمع بين قصر و اتمام است.

(سؤال 1835) مقدار شب براى كسى كه در مكه به جاى بيتوته در منى به عبادت مشغول مى شود چقدر است؟ از مغرب تا طلوع فجر است يا طلوع آفتاب؟

جواب: بيتوته و عبادت تا طلوع فجر كافى است.

(سؤال 1836) آيا قرائت قرآن يا دعا يا نگاه كردن به كعبه و يا نماز خواندن در مسجد الحرام جزو عباداتى محسوب مى شود كه به واسطۀ آنها حاجى مى تواند در خارج منى بيتوته نمايد، يا اين كه مقصود از عبادت اين است كه او بايد طواف كعبه نمايد؟

جواب: شكى نيست كه قرائت قرآن و ذكر خدا و دعا و نيز خواندن نماز كفايت مى كند و لازم نيست كه منحصرا طواف نمايد. اما بعيد نيست گفته شود كه عبادت در خصوص مورد سؤال از مجرّد نگاه كردن به كعبه- بدون گفتن ذكر و دعا در آن حال- انصراف داشته باشد؛ هر چند نگاه كردن به كعبه فى نفسه از جملۀ عبادات شمرده شده است.

(سؤال 1837) آيا قصد ابطال عمره يا حج و يا بعض اجزاى آن مبطل است؟

جواب: مبطل نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 245

(سؤال 1838) شخصى غسل مسّ ميّت بر گردنش بوده ولى بعد از اعمال حج متذكر مى شود؛ وظيفۀ او چيست؟

جواب: اگر غسل جنابت كرده باشد، غسل مسّ ميّت ساقط مى شود و اعمالش صحيح است؛ و اگر غسل جنابت نكرده باشد در صورتى كه غسل جمعه يا غسل احرام انجام داده باشد، سقوط غسل مسّ ميّت با انجام آنها به نظر اين جانب محل اشكال است.

(سؤال 1839) اين جانب مدير گروه حج مى باشم

و اعمال حجى كه انجام مى دهم مستحبى است، آيا مى شود به جاى حج تمتع نيّت حج إفراد كرده و به جاى عمرۀ تمتع عمرۀ مفرده انجام دهم؟ همچنين ساير خدمه كه واجب الحج نيستند آيا مى توانند چنين كنند؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 1840) كسى كه قصد كرده تا پايان روز هشتم ذيحجه در مكه بماند و به تصور اين كه از آغاز ورودش تا آن روز ده روز مى شود نمازهايش را تمام خوانده ولى بعدا معلوم شده كمتر از ده روز بوده وظيفه اش چيست؟

جواب: در فرض سؤال وظيفۀ او قصر است و نمازهايى را كه در غير مسجد الحرام اصلى تمام خوانده است بنابر احتياط واجب قضا نمايد.

(سؤال 1841) آيا مقدارى از سنگ صفا و مروه يا مشعر را مى شود با خود آورد يا نه؟

جواب: با توجه به فتواى بعضى از علما به منع، احوط ترك است؛ اگر چه به دليل معتبرى تاكنون برخورد نشده است.

(سؤال 1842) مريض با احرام عمرۀ تمتع يا عمرۀ مفرده وارد مكه شده ولى از انجام طواف و سعى عاجز است، آيا وظيفۀ او استنابه است يا احكام محصور را دارد؟

و بالجمله احكام محصور براى مريضى است كه قبل از ورود به مكه مريض شده، يا در مورد مريض بعد از ورود به مكه و امكان استنابه هم باز احكام محصور جارى مى شود؟

جواب: در فرض سؤال احكام محصور را ندارد، بلكه در صورت امكان او را به دوش گيرند يا بر تخت روان و مانند آن بخوابانند و طواف و سعى دهند؛ و اگر به هيچ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 246

نحو ممكن نيست كه او را طواف و سعى دهند،

به نيابت او طواف و سعى را به جا آورند و پس از آن خودش تقصير كند و از احرام خارج شود.

(سؤال 1843) نوعا در جماعت عامّه رعايت اتصال نمى شود، آيا در فرض مزبور جماعت با آنها را مجزى مى دانيد يا خير؟

جواب: در جماعت آنان بايد اجزاء و شرايط نماز منفرد رعايت شود، و حمد و سوره نيز هر چند به نحو حديث نفس خوانده شود.

(سؤال 1844) خانمى بدون توجه به وجوب غسل جنابت بر او به حجّ رفته و غسل واجبش را ترك كرده و بعد از حج متوجه شده است. حكم حجّ وى و حكم او در ارتباط با همسرش چيست؟

جواب: اگر بتواند بايد برگردد و محرم شود و هر سه طواف (طواف عمره و طواف حج و طواف نساء) را با نماز اعاده كند و احتياطا سعى صفا و مروه را هم به دنبال هر طواف و نماز به جا آورد. و اگر خودش نمى تواند، به كسى نيابت بدهد كه برايش انجام دهد. و در ارتباط با همسرش از آن وقتى كه متوجه مى شود نبايد ارتباط داشته باشد، و اگر ارتباط پيدا كرد بايد كفاره بدهد.

(سؤال 1845) تبعيض در مسائل حج تا چه اندازه مجوّز دارد؟ آيا فردى كه براى اولين بار جهت انجام مناسك حج به مكه مشرّف مى شود مى تواند هر قسمت از مسائل را از يك مرجع تقليد كند؟ يعنى مجموعۀ مناسك حج را از چند مرجع تقليد نمايد؟

جواب: حج عمل واحد است و تبعيض تقليد در عمل واحد محل اشكال است.

(سؤال 1846) بعضى افرادى كه به مكه مشرف مى شوند بچه هاى كوچك و شيرخوار و چندساله را همراه مى برند، آيا

واجب است كه آنان را محرم نمايند يا مستحب است؟

جواب: واجب نيست بچه ها را محرم نمايند؛ ولى مستحب است در وقت حج آنان را به احرام عمرۀ تمتع و حج تمتع محرم نمايند و به لوازم آن مطابق دستورات عمل نمايند. و هر چند دليلى براى محرم نمودن آنان به عمرۀ مفرده نيافتم، ولى به قصد رجاء مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 247

(سؤال 1847) با توجه به سنگفرش بودن مسجد الحرام و مسجد النّبى (ص) بيشتر نمازگزاران براى سجده مشكلى ندارند؛ مگر كسانى كه بخواهند در مسجد اصلى و مكانهاى نزديك به آن كه با قالى فرش شده است نماز بخوانند. سؤال اين است كه آيا لازم است نماز را در مكانهاى سنگفرش به جا آورند تا علاوه بر عمل به وظيفه از اتهامات وارده كاسته شود، يا جايز است بر فرش و امثال آن سجده كنند و به مسألۀ تقيه عمل نمايند؟

جواب: اگر سجده كردن بر روى سنگها بر خلاف تقيه نباشد، بايد بر روى سنگها سجده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 248

مسائل حكومتى

[ولايت فقيه حاكم شرع و مرجع تقليد]

(سؤال 1848) حوزۀ فرمانروايى ولىّ فقيه تا چه حدى است؟ و با فرض اين كه ولىّ فقيه به نظر عده اى اعلم باشد آيا حكم او در مورد مراجع تقليدى كه آنان نيز به نظر عده اى اعلم مى باشند نافذ و جارى است؟

جواب: به طور اجمال در غير معصومين (ع) عقد بيعت با شرايطش مفيد نوعى ولايت است؛ بنابراين حوزۀ ولايت بستگى دارد به اين كه در چه مورد و تا چه حد و در چارچوب كدام قانونى كه ميثاق بيعت است عقد بيعت انجام شده باشد. براى اطلاع بيشتر

به جلد اول كتاب ولايت فقيه اين جانب، باب چهارم و فصل پنجم از باب پنجم مراجعه شود. «1»

(سؤال 1849) در مواردى كه فتواى مراجع تقليد يا بعضى از آنان با احكام جارى مملكتى معارض است كدام يك مقدم است؟ و آيا همۀ احكام حكومتى مقدم است يا بعضى از آنها؟

جواب: در امور شخصى هر كس بايد طبق فتواى مرجع تقليدى كه او را اعلم مى داند عمل كند. ولى امور اجتماعى بايد بر طبق احكامى كه موافق فتواى مرجع اعلمى كه ساير مراجع طراز اول و اكثريت قاطع مردم با او بيعت كرده اند اداره شود؛ و اگر چنين اكثريتى براى يك مرجع حاصل نشد احكام حكومتى بايد موافق فتواى مراجعى كه مورد بيعت مردم قرار گرفته اند و بيشترين مقلد را در سطح جامعه دارند صادر شود؛ پس در امور اجتماعى مملكت معارضه يا نيست و يا بسيار كم خواهد بود.

______________________________

(1)- و نيز مى توان به جلد دوم كتاب «مبانى فقهى حكومت اسلامى» (ترجمۀ كتاب فوق الذكر) صفحۀ 305 به بعد مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 249

(سؤال 1850) تفاوت فتواى مرجع و حكم حاكم و محدودۀ نفوذ هر يك از آنها چگونه است؟

جواب: فتواى مرجع براى هر مقلدى كه او را اعلم و عادل مى داند شرعا حجت است. حكم حاكم نيز براى هر كس- مجتهد باشد يا مقلّد- كه او را واجد شرايط حاكميت مى داند و يقين به اشتباه و خطاى او در تشخيص موضوع يا حكم ندارد حجت مى باشد.

(سؤال 1851) آيا بعد از فوت مرجع تقليد اجازه هاى وى شرعا معتبر است؟

جواب: اجازه و وكالت با فوت مجيز و موكّل باطل مى شود.

(سؤال 1852) آيا حكم

حاكم شرع واجد شرايط بعد از فوت او شرعا اعتبار دارد يا نه؟

جواب: موارد مختلف است؛ احكام قضايى صادر شده براى رفع منازعات و اجراى حدود بعد از فوت معتبر است، مگر اين كه پيش از اجرا يقين به خلاف واقع بودن آن پيدا شود؛ ولى احكام حكومتى با فوت حاكم متزلزل مى شود و نياز به تنفيذ حاكم بعدى دارد.

(سؤال 1853) آيا افرادى كه توسط حاكم اسلامى به سمتهايى نظير قيمومت صغار و امثال آن نصب شده اند، بعد از فوت حاكم اين سمتها شرعا باقى و معتبر مى باشد يا نه؟

جواب: مأذون و وكيل از طرف حاكم اسلامى جامع الشرائط با فوت او منعزل مى شود؛ ولى اگر حاكم جامع الشرائط كسى را جهت توليت موقوفه يا قيمومت صغار و امثال آن نصب كرده باشد، تولّى و قيمومت و ساير مناصب با فوت او باطل نمى شود، گرچه حاكم اسلامى جامع الشرائط مبسوط اليد در صورتى كه خودش نسبت به عملكرد متولى اوقاف عامه يا قيّم صغار اشكال داشته باشد و نيز در صورت وجود شاكى مى تواند بعد از بررسى آنها را عزل و ديگران را نصب نمايد.

(سؤال 1854) آيا مرجع تقليد مى تواند در بعضى از موارد مجهول المالك يا موارد تصرف سهمين به مقلدين خود به طور كلى اجازه دهد؟

جواب: بستگى به تشخيص مصلحت به نظر خودش دارد؛ و به هر حال بايد احتياط مراعات شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 250

[ماليات و بيمه]

(سؤال 1855) يك قسم مالياتى كه دولتها از مردم مى گيرند «مالياتهاى غير مستقيم» است كه دولتها بنابر مصالحى از طريق گران نمودن كالا و خدمات دولتى از مردم دريافت مى كنند؛ آيا گرفتن آن شرعا جايز

است؟

جواب: با تصويب آن توسط مجلس شورا و شوراى نگهبان و با ملاحظۀ مصالح كشور و مردم به نظر كارشناسان متعهد و بى طرف اشكالى ندارد.

(سؤال 1856) در گمركات معمول است كه كالاهاى وارد شده توسط بخش خصوصى اگر تا انقضاى مدت معيّنى به هر دليل ترخيص نشود با اعلام قبلى به فروش مى رسد؛ آيا اين عمل جايز است؟ خريد آن چطور؟

جواب: بايد طبق قوانين و مقررات مصوّبۀ مجلس و شوراى نگهبان كه قاعدتا فروض اين مسأله را- با توجه به همۀ جهات و مصالح كشور- در نظر گرفته اند عمل شود؛ و از جملۀ فروض آن حق گرفتن وكالت از صاحبان كالاست كه در صورت تأخير در ترخيص، كالا را براى آنها بفروشند و بعد از كسر حق الزحمة و انباردارى و مخارج ديگر باقى را به صاحب كالا تحويل دهند. و در مواردى كه نصّ قانونى وجود ندارد بايد با اذن و نظر حاكم شرع جامع الشرائط عمل كنند.

(سؤال 1857) گرفتن ماليات گمركى براى كالاهاى خارجى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر طبق مقررات مصوّبۀ مجلس كه به تأييد شوراى نگهبان رسيده عمل كنند اشكالى ندارد.

(سؤال 1858) اين جانب بيش از سى سال كارمند دولت بوده و قبلا مقلّد مرحوم آيت اللّه خوئى بوده ام و چون ايشان دولت طاغوت را مالك نمى دانستند از ايشان اجازه گرفتم و شنيدم ايشان دولت اسلامى را مالك مى دانند؛ اكنون مقلد شما شده ام، تكليف من چيست؟

جواب: دولت اسلامى مالك است.

(سؤال 1859) آيا حاكم اسلامى مى تواند در قرارداد كارى كه ميان كارگر و كارفرما منعقد مى شود مداخله نمايد و الزاما شروطى را به نفع كارگر برقرار سازد؟

جواب: حكومت اسلامى حق دارد براى مصالح

عمومى و حفظ نظم مقرراتى را وضع نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 251

(سؤال 1860) آيا در شرايط عادى، حكومت اسلامى مى تواند تجار و كسبه را ملزم سازد كه كالاهايى را كه به طور آزاد خريده اند به قيمت و سود مشخص بفروشند، مخصوصا كالاهاى غير حياتى را؟ و آيا در صورت خلاف، دولت مجاز است كالاهاى آنها را حراج كند و يا مجازات ديگرى براى صاحبان كالا مقرر نمايد؟

جواب: در صورتى كه كالايى مورد نياز جامعه باشد و افراد يا شركتها و يا ... آنها را احتكار كنند و مردم در سختى و مضيقه قرار گيرند، دولت اسلامى مى تواند مانع از احتكار شود؛ اما حق تعيين قيمت و يا حراج كردن آن را ندارد. مشروح اين مسأله مستدلا در كتاب مبانى فقهى حكومت اسلامى، جلد پنجم، فصل دهم، صفحۀ 47 به بعد ذكر شده است.

(سؤال 1861) آيا دولت اسلامى مى تواند كارفرمايان را على رغم توافق و رضايت كارگران با آنان، مجبور و ملزم به انجام شرايط خاص مثل بيمه كردن كارگران كند؟ و آيا مجازات نقدى و غير نقدى كارفرمايان در اين مورد جايز است يا نه؟

جواب: در صورت توافق كارفرمايان با كارگران در مورد بيمه نمودن آنها مثلا و تخلف كارفرمايان از آن، دولت مى تواند آنان را ملزم به عمل به قرارداد خود با كارگران بنمايد؛ همچنين است در صورتى كه حقّى از كارگران از بين برود.

[روابط بين المللى جهان اسلام]

(سؤال 1862) مستدعى است نظر مبارك را پيرامون برخى مسائل روز كه در زمينۀ روابط بين المللى جهان اسلام مطرح مى گردد، ارائه بفرماييد:

1- آنچه امروزه به عنوان ويزا، گذرنامه، دعوت نامه از طرف دولت جهت افراد غير مسلمان

صادر مى شود از لحاظ حقوق اسلامى آيا حكم امان نامه دارد و حكومت اسلامى و آحاد مسلمانان بايد به توابع و لوازم پذيرفتن آن (حفظ مال و جان و ساير حقوق اساسى انسانى است) شرعا پايبند و ملتزم باشند؟

2- افراد مسلمان كه ويزاى كشورهاى غير مسلم را اخذ مى نمايند تا مدتى را در آن كشور ساكن باشند، و نيز افرادى كه به دلايلى تابعيت كشورى را بر مى گزينند آيا بايد به تمامى مقررات آن كشور (به شرطى كه در تضاد روشن با اصول و ضروريات اسلام نباشند) احترام گذارده و بدان پايبند باشند؟ و اگر فرد مسلمان در آن بلاد جرايم مالى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 252

مرتكب شد شرعا ضمان دارد يا اين كه چنانچه جرم نسبت به غير مسلمان واقع شده باشد شرعا ضمانتى ندارد، و لو اين كه فرضا حكومت آن كشور هم بازخواست ننمايد؟

3- تعهداتى كه در زمينۀ مسائل اقتصادى، فرهنگى، سياسى از طرف حكومت يا اشخاص حقيقى و حقوقى از مسلمانان با كشور غير اسلامى و يا افراد غير مسلم منعقد مى گردد شرعا هم تعهدآور بوده و التزام به آن واجب است يا خير؟

در پايان نظر مبارك را در خصوص مفهوم دو روايت ذيل كه از رسول گرامى اسلام (ص) روايت شده همراه با توجيهات متنى و سندى آن ارائه بفرماييد: «ما رآه المسلمون حسنا فهو عند اللّه حسن» و حديث: «من ظلم معاهدا و كلّفه فوق طاقته فانا خصمه يوم القيامة».

«رئيس مركز مطالعات و پژوهشهاى راهبردى آسيا»

جواب: در اول سورۀ «مائده» از قرآن كريم مى خوانيم: يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (اى مردم مؤمن به عقد و پيمانهاى خود پايبند

باشيد.) و در آيۀ 34 سورۀ «إسراء» مى خوانيم: وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كٰانَ مَسْؤُلًا (به عقد و تعهدات خود پايبند باشيد كه از آنها سؤال خواهد شد.)

و در نامۀ 53 نهج البلاغه به مالك اشتر مى خوانيم: «و ان عقدت بينك و بين عدوّك عقدة او البسته منك ذمّة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمّتك بالامانة، و اجعل نفسك جنّة دون ما اعطيت، فانّه ليس من فرائض اللّه شي ء النّاس اشدّ عليه اجتماعا مع تفرّق اهوائهم و تشتّت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرنّ بذمّتك و لا تخيسنّ بعهدك و لا تختلنّ عدوّك فانّه لا يجترى على اللّه الا جاهل شقىّ. و قد جعل اللّه عهده و ذمّته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره فلا ادغال و لا مدالسة و لا خداع فيه ...» (و اگر بين خود و دشمنت پيمانى بستى و او را از جانب خويش امان و آسودگى پوشاندى- همچون جامه- به پيمانت وفادار باش و پناه و اذنت را به درستى رعايت كن. زيرا چيزى از واجبات خداوند در اجتماع مردم با آن همه اختلاف هواها و پراكندگى انديشه هايشان بالاتر از بزرگ دانستن وفاى به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 253

پيمانها نيست؛ و حتى مشركين هم پيش از مسلمانها وفاى به عهد را بين خود لازم مى دانستند، به جهت آن كه بد عاقبتى پيمان شكنى را دريافته بودند. پس به امان و تعهداتت خيانت نكن و آنها را نشكن، و دشمنت را فريب مده- كه پيمان شكنى جرأت بر

خداوند است- و بر خدا جرأت نمى كند مگر شخص نادان شقاوتمند.

و خداوند پيمان و عهدش را امن و آسايشى كه از روى رحمت خود بين بندگان گسترده، قرار داده است، و آن را حريم و پناهگاهى قرار داده كه مردم در جوار آن زيست كرده و پناه ببرند؛ پس به هيچ وجه فريب كارى و ظاهرسازى و دغل كارى روا نخواهد بود ...).

و بالاخره اطلاق آيات و روايات عقد و عهد و پيمان شامل تعهدات مسلمين با كفّار نيز مى شود. و قرار گذرنامه و ويزا و پناهندگى و پناه دادن و پذيرش سفير و كاردار و ساير مقررات بين الملل همه از مصاديق بارز عهد و پيمان است. زندگى انسان زندگى اجتماعى است و ثبات آن توقف بر رعايت مقررات اجتماعى و روابط بين الملل دارد؛ حرمت جان و مال انسانها امرى است عقلايى مگر در مواردى كه خود آنان در اثر طغيان و تهاجم احترام جان و مال خود را از بين ببرند. به علاوه در عصر ما كه عصر روابط است حفظ آبروى اسلام و مسلمين بر رعايت مقررات و امانت و حفظ حرمتها توقف دارد.

حديث اول را به نقل از پيامبر (ص) نيافتم، ولى مسند احمد حنبل (ج 1، ص 379) از عبد اللّه بن مسعود كه از صحابه است چيزى نقل مى كند بدين عبارت: «فما رأى المسلمون حسنا فهو عند اللّه حسن، و ما رأوا سيّئا فهو عند اللّه سيّئ.» (آنچه را مردم مسلمان خوب ديدند نزد خداوند نيز خوب است، و آنچه را بد ديدند نزد خداوند نيز بد است.) و ظاهر كلام اين است كه كلام خود ابن مسعود باشد و

حجت بودن آن ثابت نيست. بلى اگر همۀ مسلمين بر چيزى اتفاق داشته باشند به گونه اى كه كشف كند آن را از معصومين (ع) تلقّى كرده اند طبعا حجت خواهد بود.

و حديث دوم به چند نحو نقل شده از جمله در سنن ابى داود (ج 2، ص 151) عن رسول اللّه (ص): «الا من ظلم معاهدا او انتقصه او كلّفه فوق طاقته او اخذ منه شيئا بغير طيب نفس فانا حجيجه يوم القيامة.» (آگاه باشيد هر كس به كسانى كه در پناه مسلمانها

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 254

هستند ظلمى بكند، يا ضررى به آنها بزند، يا چيزى بيش از توان بر آنها تحميل نمايد، يا بدون رضايت چيزى از آنان بگيرد، همانا من در روز قيامت با او مخاصمه خواهم نمود.) در رابطه با مدارا با كفّار و حفظ حقوق آنان مى توانيد به كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» (ج 2، ص 721) مراجعه فرماييد.

[اخذ گنج از يابنده]

(سؤال 1863) طبق نظر جنابعالى گنج به يابنده (در صورتى كه نتواند صاحب آن را تشخيص دهد) تعلق مى گيرد. در بعضى موارد مشاهده يا شنيده شده مأمورين دولت اقدام به اخذ گنج از يابنده نموده اند؛ لطفا بفرماييد اقدام مأمورين دولت (حكومت اسلامى) از نظر منابع فقهى صورت شرعى دارد يا خير؟ اگر شخصى به دور از چشم مأمورين گنجى را پيدا كند آيا مى تواند پس از پرداخت خمس گنج آن را خرج كند يا بايد به دولت بازگرداند؟

جواب: ظاهرا كنوز مجهول المالك حكم معادن و اراضى موات و ساير انفال را دارد كه از اموال عمومى است كه ائمۀ ما (ع) استخراج آنها را به شرط تخميس اجازه داده اند. و

اين حكم جارى است مگر اين كه دولت اسلامى مبسوط اليد دستور كنترل آنها را بدهد و قانونى در اين رابطه به تصويب دولت اسلامى برسد، كه پس از تصويب اين قانون و ابلاغ به ملّت مخالفت با آن جايز نيست؛ و همچنين است نسبت به معادن و ساير انفال.

[جدايي دين از حكومت]

(سؤال 1864) اين جانب به اين اعتقاد رسيده ام كه حكومت براى آزاد بودن و آزاد كردن ملت نبايد دينى باشد. حكومت داران مى توانند دين دار يا دين دوست باشند، ولى نبايد دين را با حكومت آميخت و از آن موجودى كم توان بسازيم. نظر جنابعالى چيست؟

جواب: از تتبّع در كتاب و سنّت به دست مى آيد كه دستورات اسلام منحصر در مسائل عبادى و اخلاقى نيست، بلكه اسلام در امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى و حكومت و شرايط حاكم دستور و رهنمود دارد، و طبعا حاكم مسلمين بايد موازين اسلامى را رعايت نمايد. در اين رابطه مى توانيد به كتاب «مبانى فقهى حكومت اسلامى» اين جانب مراجعه فرماييد. البته ملت بايد در برابر سوء استفاده ها از دين و موازين دينى مقاومت نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 255

[حق رأي زنان]

(سؤال 1865) چگونه مى توان توجيه كرد كه در سيستم حكومت اسلامى در يك جا از نظر حقوقى شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد مى باشد؛ ولى در انتخابات يك زن برابر با يك مرد حق رأى دارد؟ آيا به نظر شما اگر در زمان حضرت محمّد (ص) انتخابات وجود داشت زنان رأيشان هم وزن رأى مردان بود؟

جواب: شهادت طريقيّت دارد براى اثبات حقوق ديگران؛ و چون معمولا زنان بيش از مردان در معرض فراموشى و يا تحت تأثير عواطف و احساسات قرار مى گيرند حكم به تعدّد آنها شده تا با تذكّر دادن ديگرى حقّى ضايع نشود، چنانكه در قرآن كريم آمده: أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَكِّرَ إِحْدٰاهُمَا الْأُخْرىٰ. «1» (مبادا يكى از آنان اشتباهى بكند، كه در اين فرض ديگرى او را متذكر سازد.) ولى انتخاب نمايندۀ مجلس به معناى وكيل

قرار دادن اوست در دفاع از حقوق اجتماعى، سياسى و اقتصادى موكّلين، و زنان نيز همچون مردان داراى حقوق اجتماعى و سياسى و اقتصادى مى باشند. پس مى توانند جدا جدا در انتخاب نماينده اقدام نمايند مانند توكيل در قضاياى شخصى.

و بر اين اساس پيامبر اكرم (ص) پس از فتح مكّه و بيعت با مردان، با زنان نيز بيعت نمودند؛ بدين گونه كه قدحى از آب آوردند و حضرت دست خود را در آن فرو بردند و بعد زنان نيز دست در آن فرو بردند.

[جدايي دين از سياست]

(سؤال 1866) جنابعالى كه معتقد به جدايى دين از حكومت هستيد، من در كتاب هاى دينى خوانده ام كه پيامبر گرامى اسلام پايۀ دين را در سياست گذاشت و پيامبر رهبر سياسى و حكومتى بود، پس حالا چرا بايد دين از سياست جدا باشد. البته من خودم به جدايى دين از سياست معتقدم.

جواب: هيچ گاه من به جدايى دين از سياست معتقد نبوده و نيستم، زيرا دستورات اسلام منحصر در مسائل عبادى و اخلاقى نيست؛ بلكه از تتبّع در كتاب و سنّت به دست مى آيد كه اسلام در همۀ نيازهاى بشرى و از جمله در مسائل اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، جزايى، حاكميت و شرايط حكّام و روش حكومت، دستور و

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 282.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 256

رهنمود دارد. آنچه من با آن مخالفت دارم و پيوسته تذكّر مى دهم كج فهمى و سوء استفاده از دين است. و تفصيل در نامه نمى گنجد.

[حقوق اقليت هاى دينى]

(سؤال 1867) به نظر حضرتعالى چگونه مى توان حقوق اقليت هاى دينى را در ظلّ يك حكومت اسلامى تضمين نمود؟ چرا در بعضى موارد آنان زندانى شده و يا حقوقشان قطع مى شود؟

جواب: اگر اقليت هاى دينى از پست و موقعيت اجتماعى خويش سوء استفاده نكنند و به شرايط ذمّه و تعهّدات قانونى عمل نمايند حقوق آنان به عنوان انسان شهروند بايد رعايت شود، و بازداشت و يا قطع حقوق آنان بر خلاف عدالت است.

و عمل بعضى افراد غير متعهد معيار حق و عدالت و حكومت اسلامى نيست.

(سؤال 1868) آيا نبايد ديد حكومت اسلامى نسبت به تمام افراد اعم از مسلمان، اديان الهى، بى دينها و حتى بهايى ها (به شرط عدم محارب بودن) يكسان باشد؟ آيا ما حق

داريم به عنوان حكومت اسلامى به يك گروه محروميت اجتماعى بدهيم؟ آيا انسان ارجحيت دارد يا دين؟

جواب: هر چند به اعتقاد ما اسلام دين حق است و آن خاتم اديان الهى مى باشد و وجدان هر انسان او را ملزم مى نمايد كه در امر دين تحقيق نمايد و نسبت به آن بى تفاوت نباشد، ولى نه دين و نه حاكميّت دينى امر تحميلى نيست و هيچ گاه با زور و تحميل اعتقاد حاصل نمى شود؛ لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ «1»، و همۀ مردم مادامى كه حقوق اجتماعى يكديگر را محترم بشمارند آزادند و از حقوق اجتماعى بهره مند مى شوند. حاكميت دينى نيز هنگامى ثابت و برقرار مى گردد كه اكثريت جامعه پذيراى آن باشند. حتى حكومت ظاهرى رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) نيز با بيعت و حضور مردم در صحنه محقق شد. ضمنا حق و حقيقت از هر كس و هر چيز برتر و ارجح است، زيرا چه بسا انسان خود را فداى حق و حقيقت مى كند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 257

[ويژگى ها و روش حكومت دارى پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع)]

(سؤال 1869) اگر ممكن است چند جمله در مورد ويژگى ها و روش حكومت دارى پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع) براى من بنويسيد؟

جواب: به طور خيلى فشرده بايد گفت: «حكومت در نظر آن بزرگواران وسيله بود نه هدف»؛ آنان خود و حكومت ساده و بدون تشريفات ظاهرى خود را براى پياده شدن ارزشهاى اسلامى و تربيت صحيح انسانها و اقامۀ قسط و عدل در جامعه مى خواستند، نه اين كه اسلام را براى تقويت حاكميت و قدرت خود بخواهند، آن گونه كه در روش خلفاى غاصب ديده شد. همين نگرش به ارزشهاى اسلامى،

فلسفه و علت اساسى همۀ فعاليتها و برخوردهاى آن بزرگواران با دوست و دشمن بود، و بر اساس همين نگرش، آنان در مقام تزاحم و تعارض بين قدرت و حكومت خود و بين ارزشهاى اسلامى قدرت را فداى ارزشها مى نمودند. رمز الگو ماندن حكومت سادۀ پيامبر (ص) و امير المؤمنين (ع) براى هميشۀ تاريخ و همۀ زمانها و مكانها در همين نكتۀ مهم نهفته است.

[حكومت بر مردم يا براى مردم]

(سؤال 1870) آيا در اسلام به نظر حضرتعالى حكومت بر مردم است يا براى مردم؟

جواب: حكومت در جهان بينى الهى اولا و بالذّات متعلق به خداوند است، زيرا اوست كه مالك تاروپود ما و همۀ جهان مى باشد؛ و در مرحلۀ بعد، خداوند مردم را بر تعيين سرنوشت و مقدرات خويش با رعايت شرايط و موازين اسلامى مسلّط نموده و به آنان اختيار داده است كه مطابق عقل و موازين الهى جوامع خود را اداره نمايند.

پس در حقيقت حكومت حقّى است كه خداوند به مردم واگذار نموده است و هيچ فرد يا گروهى حق ندارد اين حق را از آنان سلب يا محدود نمايد. البته رعايت موازين الهى كه همراه حكم عقل و منطق مى باشد بر انسان معتقد به خداوند لازم و واجب است. و تفصيل اين موضوع در نامه نمى گنجد.

[تخلّف از قوانين مصوّب دولت]

(سؤال 1871) آيا تخلّف از قوانين مصوّب دولت حرام شرعى است؟

جواب: تخلّف از قوانين مصوّب دولت اسلامى كه از طريق رسمى تصويب قوانين گذشته باشد جايز نيست و موجب هرج و مرج اجتماعى خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 258

[روايات مربوط به مقتضيات زمان]

(سؤال 1872) آيا مى شود احتمال داد كه بسيارى از روايات مربوط به مقتضيات زمان پيامبر (ص) و ائمه (ع) بوده، و اگر اكنون آن بزرگواران حضور داشتند روايات به طور ديگرى صادر مى شد؟ و به نظر شما آيا مسائل حكومتى و غير حكومتى با هم مخلوط نشده است، و بسيارى از مسائل حكومتى موقّت در باب هاى گوناگون، ثابت و دائمى پنداشته نشده است؟

جواب: در اين كه دين مقدس اسلام خاتم اديان الهى است، و براى همۀ زمانها و مكانها مى باشد شكى نيست؛ و نيز در اين كه مقتضيات زمان و مكان در بعضى احكام مؤثر است و با تغيير آنها موضوع بعضى احكام تغيير يافته و تبديل به موضوع ديگرى مى شود نيز ترديدى وجود ندارد؛ همچنين مسلّم است كه بعضى احكام از قبيل «حكم حكومتى» و به اصطلاح «حكم موسمى» مى باشد. و لكن تشخيص موارد فوق كار آسانى نيست، و تشخيص آنها با مجتهدين و فقهاى زمان شناس مى باشد.

[قمه زنى]

(سؤال 1873) حرمت قمه زنى آيا از قبيل حكم حكومتى حاكم است، يا از قبيل فتوى مى باشد؟

جواب: ظاهرا از قبيل هيچ كدام نيست، بلكه يك نوع ارشاد مى باشد كه اگر براى بدن ضرر داشته يا موجب وهن اسلام و مذهب و عزادارى حضرت امام حسين (ع) باشد جايز نيست؛ وگرنه اشكالى ندارد.

[ولايت مطلقۀ فقيه]

(سؤال 1874) جنابعالى از بنيان گذاران ولايت فقيه بوديد، چگونه يك فقيه به صرف فقاهت و بدون داشتن معجزه جانشين خدا روى زمين مى گردد و در مال و سرنوشت مردم أولى به تصرف مى شود؟ مگر عقل هر كس پيامبرى براى او نيست؟

چگونه ولايت مطلقۀ فقيه مشخص مى شود؟ آيا از مقولۀ كشف كردن است كه بعضى مى گويند؟ مگر مى شود يك نفر را كشف كرد؟ و از كجا صحّت اين كشف و صدق كشف كنندگان مشخص مى شود؟

جواب: اجمالا حكومت براى بشر امرى ضرورى است، و مردم بايد حاكم را انتخاب نمايند و او بايد در برابر مردم مسئول و پاسخگو باشد و حق ندارد از قوانين و مقرراتى كه در بيعت مردم با او متعهد شده است تخلف نمايد. منتهى الامر مردم در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 259

مقام انتخاب بايد شخص واجد شرايط را انتخاب نمايند؛ و به حكم عقل، عالم و عادل و توانا و مدير و مدبّر بر غير اينها مقدم است. و هيچ گاه كسى از طرف خداوند نصب نشده است تا او را كشف نمايند؛ غير از معصومين (ع) هيچ كس از طرف خداوند نصب نشده است. و ولايت مطلقه را در بازنگرى اضافه كردند كه بسيارى- از جمله اين جانب- به آن رأى ندادند و تفسيرى كه از آن مى شود بر

خلاف عقل و ساير اصول قانون اساسى است.

(سؤال 1875) دليل شما بر نفى ولايت مطلقۀ فقيه چيست؟

جواب: نفى ولايت مطلقۀ فقيه دليل نمى خواهد، زيرا اصل اولى اقتضا مى كند هيچ كس بر ديگرى هيچ گونه ولايتى نداشته باشد؛ اثبات چنين ولايتى دليل قاطع مى خواهد، و من دليل قاطعى براى ولايت مطلقه فقيه از كتاب و سنّت و عقل پيدا نكردم. تفصيل اين بحث در كتاب اين جانب: «دراسات فى ولاية الفقيه» و نيز در دو جزوۀ موجود در كتاب «ديدگاهها» به نام: «ولايت فقيه و قانون اساسى» و «حكومت مردمى و قانون اساسى» ذكر شده است.

آرى اصل وجود حكومت در جامعه امرى است ضرورى، و عقل و شرع شرايطى را در حاكم اسلامى- و از جمله: فقاهت، عدالت، تدبير و كاردانى- معتبر مى دانند، كه در باب چهارم از جلد اول كتاب فوق مشروحا ذكر شده است. بديهى است تحقق چنين حاكميتى نياز به بيعت و انتخاب مردم دارد، و بر مردم لازم است كسى را كه واجد آن شرايط باشد انتخاب نمايند؛ همان گونه كه فعليّت و تحقق خارجى حاكميت پيامبر (ص) و حضرت امير المؤمنين (ع) نيز با بيعت مردم عملى گرديد. منتهى الامر تعيين مدت و زمان حاكميت فرد غير معصوم و نيز حدود اختيارات او هم در ابتدا و هم در ادامه، بستگى به بيعت و انتخاب و رضايت مردم دارد.

خداوند در توصيف مؤمنين در سورۀ «شورى» مى فرمايد: وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ. «1» (امور آنان با مشورت بين خودشان انجام مى شود.) و در سورۀ «آل عمران»

______________________________

(1)- سورۀ شورى (42): آيۀ 38.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 260

در خطاب به پيامبر خود با مقام عصمتى

كه داشت مى فرمايد: وَ شٰاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ «1» (اى پيامبر- در امور با آنان مشورت كن.)

كلمۀ «امر» در اصطلاح قرآن و سنّت بر امور اجتماعى- سياسى اطلاق مى شده است.

پيامبر (ص) نيز با مقام عصمتى كه داشت در كارهاى مهم اجتماعى- با اصحاب مشورت مى نمود و هيچ گاه مستبدّانه عمل نمى كرد. ولايت مطلقه مخصوص خداوند بزرگى است كه مالك و خالق همه چيزهاست. در قرآن مى خوانيم: إِنِ الْحُكْمُ إِلّٰا لِلّٰهِ.* «2» (حاكميت- بدون قيد و شرط- مخصوص خداوند است.) و غير خداوند حتى پيامبران و ائمۀ معصومين (ع) همگى موظفند اوامر و احكام خداوند را اجرا نمايند، و ولايت آنان فقط در محدودۀ اجراى احكام الهى است. خداوند در سورۀ مائده، آيۀ 49 خطاب به پيامبر خود مى فرمايد: وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ لٰا تَتَّبِعْ أَهْوٰاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ إِلَيْكَ (- اى پيامبر- حكم و فرمانروايى تو بين مردم بايد بر اساس آنچه خداوند بر تو نازل كرده است باشد، و از خواسته هاى آنان پيروى نكن و مواظب باش- مخالفان- تو را از اجراى بعض آنچه خدا بر تو نازل كرده است بازندارند.)

ولايت مطلقۀ فرد غير معصوم چه بسا موجب استبداد او در كارها شود، و ممكن است او را به دخالت و اعمال نظر در آنچه اهلش نيست وادارد، كه قهرا زيانهاى زيادى را براى مردم به دنبال خواهد داشت. و در قانون اساسى اول كلمۀ «مطلقه» نبود، در تجديد نظر و بازبينى آن را اضافه نمودند.

محقق بزرگوار مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ محمد حسين اصفهانى طاب ثراه در حاشيۀ مكاسب (ص 214) مى فرمايد: «فقيه از

آن جهت كه فقيه است فقط در استنباط احكام شرعى اهل نظر است نه ساير امورى كه مربوط است به ادارۀ امور بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون دفاع و جهاد و امثال اينها؛ پس معنا ندارد كه اين گونه امور

______________________________

(1)- سورۀ آل عمران (3): آيۀ 159.

(2)- سورۀ يوسف (12): آيۀ 67.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 261

به فقيه از حيث فقاهت واگذار شود (بلكه بايد هر كدام به اهلش واگذار گردد) و علت اين كه اين گونه امور نيز- علاوه بر تبيين احكام الهى- به امام معصوم محوّل شده، اين است كه امام معصوم نزد ما- اماميّه- از همۀ مردم به احكام و اجرائيات و سياسات عالمتر است؛ پس نبايد او را به ديگران قياس نمود.»

(سؤال 1876) به نظر حضرتعالى چهار طرح زير براى حكومت، يعنى: ولايت فقيه، شوراى فقها، شوراى مردمى و دموكراسى غربى، كدام يك بيشتر به مصالح مردم و كشور نزديك تر مى باشد؟

جواب: در هر چهار طرح فوق آنچه سبب استحكام و استقرار حكومت است همان آراى مردم و رضايت آنان مى باشد؛ زيرا بدون رضايت مردم هر حكومتى متزلزل و ناپايدار خواهد بود. منتهى الامر در جوامع دينى اگر مردم واقعا معتقد به اسلام و موازين آن باشند، قهرا خواهان اجراى احكام اسلام و ارزشهاى آن مى باشند؛ و از تتبّع در قرآن و سنّت ظاهر مى شود كه احكام اسلام منحصر در امور عبادى و اخلاقى نيست، بلكه در تمام آنچه مربوط به جامعه است اعمّ از امور سياسى، جزايى، اقتصادى و نيز حاكميت و شرايط آن، اسلام به طور كلّى دستور و رهنمود دارد؛ پس قهرا مردمى كه پايبند

به كليت اسلام هستند براى حاكميت دينى كسانى را انتخاب مى نمايند كه خبير و بصير به قوانين و ارزشهاى اسلامى بوده تا جامعه و كشور را بر اساس آن قوانين و ارزشها اداره نمايند؛ و اين جانب از قرآن و سنّت و حكم عقل هشت شرط را براى شخص حاكم استنباط نموده ام كه مشروح بحث آن در باب چهارم از جلد اول كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» ذكر شده است. اين هشت شرط ممكن است در يك فقيه وجود داشته باشد و ممكن است در شورايى از فقهاى هر زمان باشد.

حضرت امير (ع) در خطبۀ 173 نهج البلاغه فرموده اند: «أيها الناس إنّ احقّ الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و اعلمهم بامر اللّه فيه.» (اى مردم همانا سزاوارترين مردم براى حاكميت، قوى ترين آنان بر آن و عالمترين آنان به احكام خداوند در حاكميت مى باشد.)

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 262

پس مردم در زمان غيبت اين حق را دارند كه يك نفر از فقها يا تعدادى از آنان را كه جامع شرايط ذكر شده هستند را انتخاب نموده و براى آنان زمان معيّن و حدود و شرايط خاصّى را ضمن بيعت با آنان مقرّر كنند؛ و خودشان به طور مستقيم يا به وسيلۀ احزاب سياسى متشكل از نخبگان و كارشناسان بر عملكرد حاكمان نظارت داشته باشند.

و اگر فرض شود روزگارى مردم از تعبّد به موازين اسلامى روى گرداندند و حكومت فقيه واجد شرايط را نپذيرفتند كسى حق ندارد با توسل به زور و عنف مردم را به قبول حكومت فقيه مكره سازد؛ بلكه وظيفه در چنين شرايطى تنها ارشاد و نصيحت و تبليغ اسلام و برخورد منطقى

و ملايم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 263

مسائل امر به معروف و نهى از منكر

[تشريع امر به معروف و نهى]

(سؤال 1877) هدف از تشريع امر به معروف و نهى از منكر چيست؟

جواب: هدف از تشريع امر به معروف و نهى از منكر تكميل هدايت انسانها و سلامت محيط و جوّ زندگى آنان از آلودگى ها و تجاهر به فسق و بى بندوبارى علنى مى باشد.

خداوند در سورۀ توبه مى فرمايد: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ... (همۀ مردان و زنان مؤمن ولىّ يكديگرند تا يكديگر را به نيكى ها امر و از زشتى ها نهى نمايند).

و چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار آنان محسوب است، و بسا گفته شود بر خلاف آزادى و استقلال آنان مى باشد، بر اين اساس خداوند- كه مالك وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد- به عنوان مقدّمه و زمينۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده، البته در شعاع انجام اين فريضۀ الهى.

امر به معروف و نهى از منكر شرايط و مراتبى دارد كه در رسالۀ توضيح المسائل جديد اين جانب، صفحۀ 348 به بعد مشروحا ذكر شده است.

[ترور]

(سؤال 1878) آيا اصولا ترور با هر انگيزه و توجيه شرعى در دين مبين اسلام و فقه شيعه جايگاهى دارد؟ و به طور كلى ايجاد جوّ خشونت، ارعاب و تهديد بر خلاف قوانين جارى كشور و نظام چه حكمى دارد؟

جواب: خشونت و ترور امنيّت عمومى كشور را متزلزل مى كند، و علاوه بر تجاوز آشكار به حقوق بندگان خدا، هرج و مرج و اختلال نظام را در پى دارد. بر حسب حديث معتبر، ابو صباح كنانى به امام صادق (ع) مى گويد:

همسايه اى دارم كه نسبت به امير المؤمنين (ع) بدگويى مى كند، اجازه مى دهيد به حساب او برسيم؟ حضرت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 264

فرمودند: چه كارى مى توانى انجام دهى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد در كمين او مى نشينم و با شمشير خود او را مى كشم. حضرت فرمودند: «هذا الفتك، و قد نهى رسول اللّه (ص) عن الفتك، يا ابا الصّباح! إنّ الإسلام قيد الفتك» (كافى، ج 7، ص 375):

«اين كار ترور است، و رسول خدا (ص) از ترور نهى كرده اند. اى ابو صباح! تحقيقا اسلام مخالف و مانع ترور است.»

و جناب مسلم بن عقيل نيز همين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كردند؛ و بر اين اساس حتى نسبت به ابن زياد ملعون حاضر نشد اين عمل را انجام دهد.

مجرّد اين كه جمعى نسبت به برخى مسائل فكرى يا سياسى كشور نظر انتقادى و مخالف دارند مجوّز حمله به آنان يا محروم كردن آنان از حقوق اجتماعى نيست.

و هر چند امر به معروف و نهى از منكر دو فريضۀ الهى و عمومى مى باشند، ولى به شرط اين است كه به حدّ جرح يا قتل نرسد؛ وگرنه براى افراد عادى جايز نيست و مربوط به خصوص حاكم شرع واجد شرايط است. و به فرمودۀ صاحب جواهر (ره) اگر انجام دو فريضۀ مزبور در اين صورت، عمومى و در اختيار همگان باشد مستلزم فساد عظيم و هرج و مرج و اختلال نظام اجتماعى مى گردد. (ج 21، ص 383) و اگر كسى- فرضا- گناهى را مرتكب شود كه كيفر آن اجراى حدّى از حدود الهى باشد آن گناه بايد در دادگاه صالح به تصدّى

مجتهد عادل آگاه به موازين اسلامى و حقوقى ثابت شود، و شخص متّهم امكان دفاع داشته باشد، و هيچ گونه شبهه اى در كار نباشد؛ و چنين نيست كه هر كسى حق داشته باشد حدود الهى را بر حسب تشخيص و سليقۀ خود اجرا نمايد.

مشروعيت تحزّب

(سؤال 1879) با توجه به لزوم تطبيق نظام جمهورى اسلامى ايران با موازين شرع از يك سو و القائات برخى از افراد و جريانات در باب وارداتى بودن رقابت حزبى و غربى بودن تحزّب، متمنّى است حكم شرعى تشكيل احزاب مستقل از دولت و عضويت در آن را مرقوم فرماييد. همچنين منع از آن چه حكمى دارد؟

«جمعى از اساتيد دانشگاه»

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 265

جواب:: خداوند در آيۀ 71 سورۀ توبه: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فريضۀ امر به معروف و نهى از منكر را صريحا به عهدۀ همۀ مؤمنين و مؤمنات قرار داده؛ و چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار ديگران است، خداوند به عنوان مقدمۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد را نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده؛ البته ولايت مقول به تشكيك و داراى مراتب مى باشد، يك مرتبۀ آن عمومى است ولى در شعاع انجام اين فريضۀ الهى خواهد بود.

وجوب اين فريضه وجوب تعبدى فردى فقط نيست، بلكه هدف بسط معروف در جامعه، و جلوگيرى از هر منكر و عدوان و ظلمى است كه ممكن است اتفاق افتد.

در خبر جابر از امام پنجم (ع) نقل شده: «إن الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصالحين، فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و

تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الأمر» «1» (همانا امر به معروف و نهى از منكر راه پيامبران، و خطمشى صالحين، و فريضۀ بزرگى است كه با آن واجبات الهى بپا داشته مى شود، و راه ها امن مى گردد، و تجارتها حلال مى شود، و ظلمها از بين مى رود، و كشور آباد مى گردد، و دشمنان به مجازات مى رسند، و كار حكومت آسان مى شود.) و پر واضح است كه مرتب شدن اين همه آثار و بركات بر اين واجب الهى ميسّر نيست مگر با تحصيل قدرت وسيع و نيروى مجهّز و فعّال؛ و در ضمن حديث مفصّل از پيامبر اكرم (ص) نقل شده: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته.» «2» (همۀ شما همچون چوپانيد و همۀ شما مسئول رعيت و ملت خود مى باشيد).

پس افراد جامعه حق ندارند نسبت به آنچه در جامعه مى گذرد بى تفاوت باشند؛ و حتى در برابر قدرتمندان نيز سكوت جامعه روانيست. حضرت سيد الشهداء (ع)- در مسير كربلا براى تبيين جهت قيام خود- از رسول خدا (ص) نقل فرمودند: «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنّة رسول اللّه (ص) يعمل فى عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللّه أن يدخله

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 395.

(2)- صحيح بخارى، 1/ 160، كتاب الجمعة.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 266

مدخله.» «1» (هر كس حاكم ستمگرى را ديد كه به حدود و حريمهاى الهى تجاوز مى كند، و پيمان خداوند را مى شكند، و با خطمشى و سنّت رسول خدا مخالفت كرده و با

ظلم و عدوان بر بندگان خدا حكومت مى كند، و با اين حال نه با زبان و نه با عمل عليه آن حاكم ستمگر مخالفتى ننمايد، بر خداوند حق است كه در- قيامت- او را با همان حاكم در يك جا قرار دهد.)

و در كلمات قصار نهج البلاغة (374) در ضمن كلام مفصلى راجع به امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايد: «و ما اعمال البرّ كلّها و الجهاد فى سبيل اللّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الّا كنفثة فى بحر لجّى، و انّ الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقرّبان من اجل و لا ينقصان من رزق، و افضل من ذلك كلّه كلمة عدل عند امام جائر.» (تمام كارهاى خوب و حتى جهاد در راه خداوند در مقايسه با امر به معروف و نهى از منكر مانند آب دهان است در مقايسه با يك درياى عميق و موّاج؛ همانا امر به معروف و نهى از منكر هيچ مرگى را نزديك نمى كند، و هيچ رزقى را كم نمى سازد. و آنچه از امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا افضل و بالاتر است همانا سخن حق و عادلانه اى است كه در برابر حاكم جائرى گفته مى شود.)

با اين كه جهاد فريضۀ بسيار مهم و با مشقّتى است، و داراى آثار و بركات نيك و بسيار زياد مى باشد، ولى چون جهاد امرى موقّت و مقطعى است- به علاوه يكى از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر مى باشد- و ادامۀ كارهاى نيك نيز وابسته به انجام امر به معروف و نهى از منكر است، لذا اين فريضه را كه

امرى دائمى و هميشگى است از همۀ آنها مهمتر شمرده اند، به گونه اى كه نسبت آنها را در مقايسه با اين فريضۀ الهى نسبت آب دهانى در برابر درياى عميق به حساب آورده اند.

و بالاخره امر به معروف و نهى از منكر علاوه بر وجوب فردى و مقطعى در موارد جزئيه، نسبت به ساختار دينى و اخلاقى جامعه نيز واجب مؤكد است؛ و اين امر ميسّر نيست مگر با تشكّل و تحزّب افراد مؤمن و آگاه و صالح و همبستگى آنان و تهيّۀ مقدمات و وسايل لازمه، هماهنگ با شرايط زمان و مكان؛ و به حكم عقل تحصيل

______________________________

(1)- تاريخ طبرى، چاپ ليدن، 7/ 300.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 267

مقدمۀ واجب، واجب است؛ خواه مسئولين بالاى حكومت صالح باشند يا ناصالح، اگر صالح باشند احزاب متديّن و قوى و علاقه مند نيروى فعّال و مردمى آنان خواهند بود، و اگر غير صالح باشند احزاب در مقابل انحرافات و تعدّيات آنان مى ايستند؛ و حتى اگر در رأس حكومت مانند پيامبر خدا (ص) يا امير المؤمنين (ع) باشد باز همۀ جامعه و مسئولين، صالح نمى باشند و طبعا نياز به نيروى متشكل متديّن فعّال وجود دارد. و در صدر اسلام نيز تا اندازه اى تشكّلها و همبستگى عشيره اى و قبيله اى عربها يك نحو تحزّب محسوب مى شد؛ و اگر افراد خوب و صالح متشكل نشوند طبعا صحنۀ اجتماع براى تسلّط نيروهاى ناصالح و فاسد خالى مى شود و جامعه به فساد كشيده مى شود.

امير المؤمنين (ع)- پس از ضربت خوردن- در وصيّت خود مى فرمايد: «لا تتركوا الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم.» «1» (امر به معروف

و نهى از منكر را ترك نكنيد، وگرنه بدان شما بر شما مسلّط مى شوند، و هر چند هم دعا كنيد مستجاب نخواهد شد زيرا كه مقصّر خود شما هستيد.)

و در خطبۀ 25- در اشاره به نيروهاى معاويه- مى فرمايد: «و إنّى و اللّه لأظنّ أنّ هؤلاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم و تفرّقكم عن حقّكم.» (همانا به خدا قسم، من فكر مى كنم علت غلبۀ اين قوم بر شما اجتماع و وحدت كلمۀ آنان بر باطل خود و تفرقه و تشتت كلمۀ شما در حق مى باشد.) حضرت مى خواهند بفرمايند:

در حقيقت علت و ملاك تسلّط و قدرت، اجتماع و همبستگى است؛ پس اگر اهل حق بخواهند حق را در جامعه پياده كنند بايد تجمّع كنند، وگرنه پيروزى و دولت از آن باطل خواهد بود.

البته تحزّب بايد بر اساس ايدئولوژى اسلامى و طرحهاى پخته و عاقلانه، و با شركت افراد علاقه مند و آگاه و دلسوز، و اهداف دينى و مردمى باشد؛ و بايد به كيفيت افراد توجه كرد نه به كميّت، عضوگيرى افراد زيادكارى است پرهزينه و كم خاصيت؛

______________________________

(1)- نهج البلاغة، نامۀ 47.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 268

و چون امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى مى باشد نه عينى، همين كه افراد متخصّص عاقل متديّن و پركار به اندازۀ كفايت و نياز اقدام كردند طبعا از عهدۀ ديگران ساقط مى شود، و آنان متصدى كارهاى ديگر مى شوند.

تعدّد احزاب هم خوب بلكه لازم است؛ زيرا با رقابتهاى عاقلانه و منطقى و تضارب افكار مختلف طرحها پخته تر و ملّت نيز دلگرم تر و فعّال تر مى شوند، و صحنۀ سياست و مديريت كشور براى شناخته شدن و به كارگيرى نيروهاى صالح

و لايق تر آماده مى شود.

و بر همۀ مسئولين متعهد و آگاه كشور است كه راه را براى تشكّل و تحزّبهاى صحيح باز گذارند، بلكه تشويق نمايند؛ كه اين خود موجب تقويت مسئولين در رسيدن به اهداف خدايى آنان مى باشد. و جلوگيرى از آن و سلب آزاديهاى مشروع از افراد- علاوه بر اين كه گناه و تجاوز به حقوق طبيعى مردم مى باشد- موجب دلسردى و بى تفاوتى آنان و جدايى ملت از حكومت و مسئولين مى گردد؛ و حكومتى كه متكى به قلوب ملّت خود نباشد قهرا در روابط بين الملل مورد فشار قرار مى گيرد.

كلمۀ حزب واژۀ غربى وارداتى نيست، بلكه كلمۀ اسلامى و قرآنى است: فَإِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ «1» (همانا حزب خدا پيروز است.)، أَلٰا إِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «2» (همانا حزب خدا رستگار است.) و چقدر هماهنگ است اين آيه با آيۀ 104 سورۀ آل عمران: وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (و بايد از بين شما گروهى باشند كه مردم را به خير و نيكى دعوت كرده و امر به معروف و نهى از منكر نمايند، و اين گروه همانا رستگارند.) و حزب اللّه واقعى وقتى تحقق مى يابد كه افرادى با فكر و ايدۀ صحيح و برنامۀ جامع مناسب با شرايط زمان و مكان و مطابق با دين و عقل و منطق هماهنگ شوند و به تدريج رشد پيدا كنند، نه اين كه با تحريكاتى غير معقول و در جهت اهداف جناحى و سياسى متشكل و يا خلق السّاعة جمع شوند و به توهين و تخريب و شعارهاى زننده بپردازند و

سپس متفرق شوند.

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 56.

(2)- سورۀ مجادله (58): آيۀ 22.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 269

احزاب خوب و قوى و ريشه دار مردمى مى توانند انتخابات عمومى كشور را در مراحل مختلف به نفع اسلام و ملت و كشور انجام دهند و دولت مقتدر و خوب روى كار آورند، و در هر حال رابط بين مسئولين و دولت و ملت باشند و جلوى تعدّيات و انحرافات و استبدادها را بگيرند؛ و قهرا ملت نيز گرفتار احزاب و گروه هاى خلق السّاعة كه معمولا پيش از هر انتخاب مى رويند، نگردند.

و بالاخره خاطرۀ سوء مردم از بعض احزاب كه در اثر سوء مديريتها و جهات ديگر نتوانسته اند اعتماد مردمى را به دست آورند و خدمت شايانى انجام دهند، نبايد مانع شود از انجام وظيفۀ امر به معروف و نهى از منكر به معناى وسيعى كه گفته شد.

ضمنا بجاست براى آگاهى بيشتر از مسائل امر به معروف و نهى از منكر و درجات و مراتب و شرايط آن به كتابهاى مفصّل و از جمله به كتاب ولايت فقيه اين جانب (ج 2، ص 213) و ترجمۀ آن به نام «مبانى فقهى حكومت اسلامى» (ج 3، ص 335) مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 270

مسائل خريدوفروش

معاملات صحيح يا باطل

(سؤال 1880) فروش خون چه حكمى دارد؟

جواب: در مواردى كه نفع حلال قابل توجهى داشته باشد اشكال ندارد.

(سؤال 1881) خريدوفروش ماهى هاى حرام كه فلس ندارند براى خوراك دام و ساختن پودر چه حكمى دارد؟)

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1882) آلات موسيقى شامل چه چيزهايى است و خريدوفروش و استفاده از آنها چه حكمى دارد؟

جواب: خريدوفروش و استعمال آلات لهو و لعب- كه مخصوص مجالس فسق

و فجور و شهوت رانى مى باشد- حرام است. ولى خريدوفروش و استعمال وسايلى كه اختصاص به آن مجالس ندارد و مشترك مى باشد، اشكال ندارد.

(سؤال 1883) خريدوفروش آلاتى كه به وسيلۀ آنها كارهاى حلال و حرام مشتركا انجام مى شود چه صورتى دارد؟

جواب: خريدوفروش آلات مشتركه به قصد منافع حلال اشكال ندارد.

(سؤال 1884) با توجه به سوء استفادۀ افراد و ايجاد بازار سياه براى اجناس دولتى و سرگردانى مردم:

1- آيا فروش دارو به صورت آزاد (در بازار سياه) مجاز است؟ خريد آن براى افرادى كه نياز ضرورى دارند چطور؟

2- آيا با اين دليل و با اين توجيه كه كار مردم حل شود و از سرگردانى درآيند مى توان دارو را به صورت آزاد خريدوفروش نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 271

جواب:: 1- اجناسى را كه دولت با نرخ تعيين شده در اختيار فروشنده ها قرار مى دهد و آنها را از فروش به صورت آزاد منع كرده است- دارو باشد يا غير دارو- فروش آنها به قيمت گرانتر از نرخ تعيين شده جايز نيست و حق احتكار نيز ندارد؛ ولى خريد آن اگر از روى ضرورت و نياز باشد ظاهرا اشكال ندارد.

2- اعتذار ذكر شده صحيح نيست، زيرا اگر به نرخ تعيين شده بفروشند مشكل مراجعه كننده حل مى شود؛ و حل مشكلات او توقف ندارد بر اين كه گرانتر بفروشند و چه بسا گران فروشى بر مشكلات خريدار مى افزايد.

(سؤال 1885) با عنايت به تأثير مخرّب مواد مخدّر در سرنوشت جوانان خواهشمند است نظر شريف را در باب استعمال و خريدوفروش مواد مخدّر بيان فرماييد.

جواب: با فرض اضرار مواد مخدّر براى جوانان و خانواده ها، استعمال و پخش و خريدوفروش آنها جايز نيست.

(سؤال 1886) من

شاگرد نانوا هستم، كار من درست كردن خمير و چانه گرفتن است؛ فرماندارى مى گويد بايد طورى چانه بگيرم كه هر شش و نيم يا هفت عدد نان به وزن يك كيلوگرم باشد، در صورتى كه صاحب مغازه مرا مجبور مى كند چانه ها را كوچك بگيرم به طورى كه هشت يا نه عدد نان به وزن يك كيلو مى شود. آيا من در گناه اين شخص شريكم؟ اگر كار بنده نيز حرام است تكليف من چيست؟ آيا اين شغل را رها كنم در صورتى كه مى دانم فعلا شغلى ندارم و بايد خرج زن و بچه را هم بدهم؟

جواب: با توجه به يارانۀ دولت و حقى كه براى تعيين نرخ و مقررات دارد در فرض سؤال نانوا مرتكب خلاف شده است و شريك شدن در كار خلاف اشكال دارد.

(سؤال 1887) حكم بيع سلف بعد از فوت مشترى و قبل از تحويل گرفتن ثمن توسط بايع چيست؟

جواب: در بيع سلف ثمن بايد فى المجلس تحويل گردد؛ وگرنه معامله باطل است.

و در صورت صحت معامله اگر مشترى قبل از رسيدن موعد فوت كند مسأله اى پيش نمى آيد، و فروشنده سر موعد جنس را تحويل ورثه يا وصىّ او مى دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 272

(سؤال 1888) آيا اساسا معاملاتى كه تحت عنوان «قسطى» در جامعۀ ما رواج دارند از نظر شرعى صحيح است؟ زيرا مبلغى را علاوه بر قيمت واقعى كالا از مشترى در طول مدت زمانى طولانى تر دريافت مى كنند، آيا اين پول اضافى حلال است؟

جواب: اگر اقساط از نظر زمان و مبلغ مشخّص و معيّن باشند مانعى ندارد. طبعا اشياء فروخته شده به نسيه، گران تر فروخته مى شوند.

(سؤال 1889) امروزه در بين

مردم خريدوفروش كالا به صورت نقد و اقساط مرسوم گرديده به طورى كه فروشنده اعلام مى دارد قيمت نقد اين كالا اين مبلغ و قيمت اقساط آن هم فلان مبلغ است و مثلا دو يا سه درصد به قيمت كالا اضافه نموده و به صورت اقساط مى فروشد، حال با توجه به مشخص بودن درصد اضافه شده به مبلغ كالا، آيا اين نوع معامله صحيح است؟

جواب: اگر بگويد مثلا نقد هزار تومان و نسيه پنج ماهه هزار و صد تومان، و نوع معاملۀ خودشان را مشخص نكنند معامله باطل است؛ ولى اگر همان وقت مشخص كنند كه مثلا نسيه باشد به يك هزار و صد تومان مانعى ندارد. بالاخره بايد ترديد برطرف شود و يك طرفه شود.

خريدوفروش سهام و اوراق بهادار

(سؤال 1890) خريدوفروش چك و سفته به كمتر يا بيشتر از مبلغ مندرج در آنها جايز است يا نه؟ با توجه به اين كه اعتبار آنها در حد اعتبار پول نقد نيست و ممكن است براى دريافت وجه آن، كار به محاكم قضايى كشيده شود.

جواب: محل اشكال است. ولى «اسكنت» چك به اين كه به خود بدهكار با كسر مبلغى داده شود اشكال ندارد؛ و همچنين دادن چك به ثالثى و گرفتن پولى از او به عنوان قرض و توكيل او در نقد چك و برداشتن طلب خود و برداشتن زايد بر آن به عنوان حق الزحمۀ وصول مانعى ندارد.

(سؤال 1891) خريدوفروش چك برگشت شده به كمتر از مبلغ آن جايز است يا نه؟

جواب: اشكال اين فرض بيشتر از اشكال فرض سابق است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 273

(سؤال 1892) آيا چكهاى بانكى ماليت دارند و خريدوفروش آنها جايز است؟

چكهاى تضمينى

چطور؟

جواب: چك تضمينى ماليت دارد، ولى چك غير تضمينى حكم سند و مدرك را دارد. و حكم خريدوفروش چك در دو سؤال قبل گذشت.

(سؤال 1893) گاهى شركتهاى سهامى براى فروش سهام و اوراق بهادار خود بانكها را واسطه قرار مى دهند و بانكها با دريافت مبلغى بر حسب قرارداد به عنوان واسطه به فروش و صرف آن سهام و اسناد اقدام مى كنند؛ آيا اين قرارداد با بانكها جايز است؟ و آيا بانك مى تواند كارمزد تعيين شده را دريافت دارد؟

جواب: اگر شرايط صحت بيع در فروش سهام رعايت شده باشد از جهت مورد سؤال اشكال ندارد.

(سؤال 1894) افراد با مراجعه به بانكها تعدادى سهام خريدارى و هر ماه بيست درصد سود على الحساب دريافت مى كنند و هر شش ماه يك بار سود و زيان حاصله بررسى و به شركا تأديه مى شود؛ با فرض اين كه مؤسسۀ مجرى كار اقتصادى سود معاملات را به شركا مى پردازد و بانكها همچون شركت بيمه ضامن سود دهى عمليات اقتصادى مى باشند، آيا خريدن سهام ذكر شده شرعا جايز است؟

جواب: يكى از شرايط صحت معامله معلوم بودن مورد معامله براى طرفين است؛ بنابراين اگر اجناس سهام كمّا و كيفا براى طرفين معامله معلوم باشد با رعايت ساير شرايط صحت بيع معامله صحيح است؛ و در فرض صحيح بودن، گرفتن مبلغى به عنوان على الحساب اشكال ندارد. و اگر طرفين معامله خصوصيات مورد معامله را ندانند، صحت معامله به عنوان «بيع» مشكل است؛ ولى صحت آن به عنوان مصالحه بعيد نيست.

(سؤال 1895) آيا خريدن سهام شركت هاى سهامى عام- چه وابسته به دولت ها باشد يا افراد- با توجه به اين كه بعضا در معاملات ربوى

يا ساير محرمات شركت دارند، جايز است يا خير؟

جواب: براى خريد اوراق شركتها بايد اجمالا از نحوۀ معاملات آنها با اطلاع بود تا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 274

جهل و غرر در بين نباشد، زيرا پيامبر اكرم (ص) از هر غررى نهى فرموده است. و در صورتى كه شركتها معاملات حرام داشته باشند جايز نيست اوراق سهام آنها خريدارى شود، زيرا خريد اوراق آنها به معناى شركت در معاملات حرام مى باشد.

خريدوفروش چيزهاى تجملى

(سؤال 1896) آيا وارد كردن كالاهاى لوكس و غير ضرورى از خارج با ارز حاصل از نفت و فروش سرمايه ها و ثروت ملى كشور كه در درازمدت باعث رواج روحيۀ مصرف زدگى و تجمل گرايى و همچنين وهن فرهنگ ملى و مذهبى مى شود جايز است يا نه؟

جواب: حفظ استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى كشورهاى اسلامى بر هر فردى به اندازۀ قدرت لازم است و هر گونه قرارداد و معامله اى كه موجب وهن مذهب و وابستگى كشور به اجانب و يا ترويج فرهنگ فاسد آنان بين مسلمين باشد حرام است. و صرف درآمدها در تجملات و خرجهايى كه ملازم با تبذير و اسراف باشد جايز نيست؛ و تشخيص آن با كارشناسان بصير است.

(سؤال 1897) احيانا مشاهده مى شود كه استفاده از لباسها و وسايل مبتذل در جامعۀ اسلامى جا باز مى كند؛ با توجه به شيوه هاى وسوسه انگيز بى شمار غرب و آمريكا، خواهشمند است حكم شرعى استفاده و خريدوفروش و توليد اين لباسها و وسايل ذكر شده را بيان فرماييد. و نيز حكم استفاده از اين گونه لباسها و وسايل را در مجالس عروسى بيان نماييد.

جواب: در هر موردى كه مستلزم ترويج باطل باشد اشكال دارد؛ و تشخيص

آن با كارشناسان بصير است.

(سؤال 1898) با توجه به تهاجم غرب به فرهنگ اصيل اسلام خواهشمند است حكم شرعى استفاده و خريدوفروش و توليد آنتن هاى ماهواره كه اخيرا گسترش پيدا كرده است را بيان فرماييد و اساسا تماشاى برنامه هاى ماهواره كه ممكن است در آن هم فيلمهاى مستهجن و هم فيلمهاى آموزنده و مفيد باشد چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 275

جواب:: استفاده هاى حلال از ماهواره اشكالى ندارد؛ و خريدوفروش وسايل آن اگر به همين قصد باشد بدون اشكال است. ماهواره همچون راديو و تلويزيون، هم استفادۀ حلال دارد و هم استفادۀ حرام.

خريدوفروش با اجانب

(سؤال 1899) با توجه به ساختار اقتصادى كشورهاى اسلامى كه داراى اقتصادى وابسته و بى رمق و متكى به صدور مواد اوليه است، آيا امضاى تعهداتى از قبيل تجارت آزاد بين الملل «گات» و عمل كردن به مصوبات آن براى كشورهاى اسلامى شرعا درست است؟ با توجه به اين كه از سويى عمل به آن مستلزم گشودن بازار كشور بر روى توليدات كشورهاى قدرتمند اقتصادى است كه صنايع و توليدكنندگان داخلى توان رقابت را نداشته و در بلند مدت صنايع و توليدكنندگان داخلى ورشكست و بازار داخلى تبديل به محلى براى فروش كالاهاى بيگانه شده و وابستگى تمام عيار اقتصادى را در پى دارد.

جواب: هر گونه قرارداد و تعهدى كه به ضرر مسلمين باشد و موجب ركود و وابستگى اقتصادى آنان شود حرام است؛ و تشخيص آن- و همچنين تشخيص مورد سؤال- با كارشناسان متعهد و بصير مى باشد.

(سؤال 1900) آيا پذيرش سياستهاى اقتصادى اجانب- از قبيل دمپينگ- از سوى كشورهاى اسلامى به بهانۀ ارزان و فراوان شدن اجناس و سقوط قيمتها

و ايجاد رقابت در بازار كشور درست است؟ با توجه به اين كه مشكلات ساختارى كه در اقتصاد اين كشورها وجود دارد در درازمدت باعث نابودى صنايع و توليدكنندگان داخلى و اقتصاد ملى شده و بازار داخلى به قبضۀ توليدات كشورهاى بيگانه درآمده و آنها بعد از نابودى توليدكنندگان و رقباى داخلى، قيمت توليدشان را بالا خواهند برد؛ با اين وضع آيا تن دادن به چنين سياستهايى از سوى كشورهاى اسلامى با توجه به عواقب آن جايز است يا نه؟

جواب: حفظ استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى كشورهاى اسلامى واجب است و پذيرش هر نوع سياستى كه موجب فروپاشى اقتصاد و وابستگى به اجانب باشد حرام است؛ و تشخيص آن با كارشناسان متعهد و بصير است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 276

(سؤال 1901) با توجه به آنچه تاكنون تجربه نشان داده كه سياستهاى چند دهۀ اخير مؤسساتى چون بانك جهانى و صندوق بين المللى پول در كشورهاى جهان سوم و راه حلها و اصلاحات پيشنهادى اين مؤسسات در زمينۀ رونق اقتصادى و توسعه، پيامدهايى جز نابودى اقتصاد بومى و ملى و وابستگى بيشتر به اجانب نداشته است، با اين حال آيا شرعا كشورهاى مسلمان مى توانند به راه حلهاى ذكر شده عمل نمايند؟

جواب: عمل به راه حلهاى سازمانهاى وابسته به قدرتهاى بزرگ اگر- بنابر تشخيص كارشناسان- موجب وابستگى اقتصادى و سياسى كشورهاى اسلامى به اجانب و ورشكستگى و يا ركود توليدات داخلى گردد جايز نيست؛ و بايد به جاى آن، سرمايه گذارى هاى داخلى تشويق گردد و از صرف درآمدها در تجملات و خرجهاى غير ضرورى اجتناب گردد.

(سؤال 1902) معامله با افراد خارج از مذهب (اديان مختلف) و خوردن غذاهايى كه

دست آنها به آن رسيده چه صورتى دارد؟

جواب: معامله با كفار در هر موردى كه مستلزم ترويج باطل و تقويت كفر نباشد اشكال ندارد؛ و خوردن غذاى آنها هم همين حكم را دارد، مگر اين كه نجس شده باشد؛ و ذبيحۀ آنها حكم ميته را دارد. البته كفار اهل كتاب ذاتا پاك مى باشند.

(سؤال 1903) به علت نياز كشور به ارز اگر كسانى در امر پرورش حيوانات حرام گوشت از قبيل خوك، و يا حيواناتى كه حلال بودن آنها به تشخيص متخصصين نياز دارد از قبيل ماهى هاى خاويار، و يا توليد مواد مسكر و يا توليد مواد مخدّر بدون آن كه در كشورهاى اسلامى توزيع يا به فروش برسد، فعاليت داشته باشند و آن ارز را در اختيار دولت اسلامى قرار دهند چگونه است؟

جواب: اگر براى مصرف غير حرام از قبيل تغذيۀ طيور يا به دست آوردن مواد شيميايى براى صنايع يا كود شيميايى بخرند مانعى ندارد؛ ولى براى خوردن و مصرف حرام محل اشكال است، هر چند آنان حلال بدانند. و اساسا براى سمعه و آبروى جمهورى اسلامى خوب نيست كه براى تحصيل ارز به اين قبيل كارهاى حرام اقدام شود. و تحصيل ارز از راه صنايع حلال و تجارت هاى مشروع نيز ممكن است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 277

مواردى كه مى توان معامله را به هم زد

خيار عيب

(سؤال 1904) كسى قطعه زمينى را خريده و سپس به ديگرى فروخته و او نيز به شخص سوم و فرد سوم به نفر چهارم، آنگاه پس از مراجعه به شهردارى معلوم شده كه زمين در طرح توسعۀ شهر است و خيابان مى شود، در حالى كه نفر دوم و سوم هيچ گونه اطلاعى از آن نداشته اند؛ و

معامله نيز قطعى بوده است. حال آيا نفر چهارم حق فسخ معامله را دارد؟

جواب: در طرح واقع شدن مورد معامله عيب محسوب مى شود؛ بنابراين اگر بعد از آخرين معامله در طرح واقع شده باشد، ضرر متوجه به آخرين خريدار است و هيچ كدام حق فسخ و گرفتن تفاوت قيمت را ندارند؛ و اگر قبل از معاملۀ اخير و بعد از معاملۀ دوم در طرح واقع شده باشد و خريدار بدون اطلاع اقدام به معامله كرده است، فقط آخرين خريدار حق فسخ دارد؛ و اگر قبل از معاملۀ دوم در طرح بوده، چون خريدار مورد معامله را فروخته است بعيد نيست حق فسخ او ساقط شده باشد، ولى حق گرفتن تفاوت قيمت را دارد؛ و اگر قبل از معاملۀ اول در طرح بوده همين حكم جارى مى باشد، يعنى خريدار اول در صورتى كه بدون اطلاع اقدام به معامله كرده باشد حق گرفتن تفاوت قيمت را از فروشندۀ اول دارد. و در صورت اختلاف موضوعى به محكمۀ شرعى مراجعه شود.

خيار فسخ

(سؤال 1905) كسى زمينى را با حق خيار فسخ فروخته يا خريده و قبل از اعمال حق خيار فوت كرده است؛ آيا اين حق به زوجۀ او نيز مى رسد؟

جواب: ارث بردن زوجه از حق خيار نسبت به زمينى كه از آن ارث نمى برد محل اشكال است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 278

خيار تدليس

(سؤال 1906) كسى تابلويى را كه اثر نقاشى فردى معمولى است به عنوان اثر فرد مشهورى فروخته و خريدار بعد از معامله متوجه شده است؛ آيا معامله باطل است يا فقط خيار تدليس براى خريدار ايجاد مى شود؟

جواب: در فرض سؤال اصل صحت معامله محل اشكال است؛ و بر فرض صحت آن، خريدار اختيار فسخ دارد.

خيار تبعّض صفقه

(سؤال 1907) شخصى ملكى را با قيد متراژ معيّن خريدارى نموده است ولى در زمان تحويل ملك و تنظيم سند رسمى متوجه شده كه متراژ واقعى ملك از مقدار تعيين شدۀ قبلى كه مورد توافق خريدار و فروشنده و مورد بيع بوده كمتر مى باشد. آيا در اين صورت خريدار حق مطالبۀ وجه اضافى پرداخت شده بابت مقدار كسرى را دارد؟ يا اينكه منحصرا حق فسخ دارد و حق مطالبۀ وجه اضافى پرداخت شده را ندارد؟ توضيحا اين كه خريدار مايل به فسخ بيع نمى باشد. در ضمن چنانچه در مسألۀ فوق در هنگام انعقاد و وقوع بيع بخشى از ثمن معامله پرداخت و الباقى آن با توافق طرفين به زمان آتى (تنظيم سند رسمى) موكول شده باشد و در اين فاصله يعنى قبل از پرداخت بقيۀ آن خريدار متوجه كسرى مقدار مبيع گرديده باشد، آيا در مسألۀ فوق حق خريدار بر كاهش ميزان بقيۀ دين برقرار است يا اين كه منحصرا حق فسخ دارد و لا غير؟

جواب: مسأله داراى شقوق متفاوت است و فتاواى فقها نيز در آن مختلف است:

1- عقد روى زمين خاصّ مقيّد به متراژ خاص واقع شده باشد، به گونه اى كه اگر با اين متراژ نباشد اصلا راضى به معامله نيستند؛ در اين صورت با انكشاف خلاف، معامله باطل

است و محتاج به رضايت و عقد جديد مى باشد.

2- عقد روى زمين مشخصى به مبلغ معيّن واقع شده باشد و در ضمن عقد شرط نمايند كه متراژ آن مثلا هزار متر باشد؛ در اين صورت اگر معلوم شد متراژ آن كمتر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 279

است مشترى حق فسخ معامله را دارد، ولى مطالبۀ وجه اضافى محل اشكال است.

3- عقد روى زمين با متراژ معيّنى از قرار هر متر آن به مبلغ معيّنى واقع شده باشد؛ در اين صورت با انكشاف خلاف، مشترى هم مى تواند معامله را فسخ نمايد و هم مى تواند وجه اضافى را مطالبه نمايد.

خيار تعذّر تسليم

(سؤال 1908) مبناى حضرتعالى در ضرورت خيار در فقه و به خصوص خيار تعذّر تسليم چيست؟

جواب: مبناى خيار در خيارات مختلف است، هر چند يكى از ادلّۀ آنها حديث «لا ضرر» است. و مبناى خيار تعذّر تسليم اخبار معتبره در بيع سلف است در صورتى كه متاع پيش فروش شده در وقت مقرر ناياب شود. (وسائل الشيعة، باب 11 بيع سلف).

(سؤال 1909) آيا مى توان با الغاء خصوصيت و تنقيح مناط، خيار تعذّر تسليم را به كليۀ تعهدات نيز تسرّى داد؟ و به عبارتى از خيار تعذّر تسليم به خيار تعذّر عمل به تعهد برسيم؟

جواب: ملاك در مطلق موارد تعذّر جارى است. لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا «1» (خداوند هيچ كس را جز به اندازۀ توانش مكلف نمى كند.)

(سؤال 1910) چنانچه تسليم مبيع از سوى بايع متعذّر شود، ولى از سوى مشترى يا شخص ثالث امكان تسلّم باشد، آيا مى توانند به قبض اقدام كنند يا خير؟ اگر بلى، هزينۀ اين تسلّم يا قبض به عهدۀ كيست؟

جواب: با امكان

تسليم و لو به استمداد از خود مشترى يا شخص ثالث، تعذّر صادق نيست و خيار ندارد. و در صورت امتناع بايع، حاكم شرع يا عدول مؤمنين او را مجبور به تسليم و لو بالواسطه مى كنند.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 286.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 280

(سؤال 1911) چنانچه علت تعذّر تسليم از سوى بايع، تقصير مشترى باشد تكليف معامله چيست؟

جواب: ادلّۀ خيار از اين صورت انصراف دارند و مشترى بايد صبر كند تا تعذّر برطرف شود، و يا با رضايت طرفين مصالحه شود.

خيار غبن

(سؤال 1912) اين جانب كالايى را خريده و بعدا متوجه شدم كه خيلى گران تر از قيمت واقعى آن خريده ام، وضعيت اين معامله چگونه است؟

جواب: اگر هنگام خريد به گران بودن جنس توجه داشتيد و با اين حال خريديد معامله قطعى است و حق فسخ نداريد؛ ولى اگر پس از خريد متوجه شديد كه گران فروخته اند و مقدار زايد قابل توجه و اعتنا باشد، حق داريد معامله را فسخ نماييد.

شرط ضمن عقد

(سؤال 1913) نحوۀ الزام به وفاى عهد در شرط ضمن عقد لازم چگونه است، و اگر در عقد لازمى انعقاد عقد يا معامله اى شرط شود آيا حاكم مى تواند از باب «الحاكم ولىّ الممتنع» آثار هر يك را بر آن مترتب نمايد؟

جواب: وفاى به شرط ضمن عقد لازم، واجب و تكليفى شرعى است كه اگر از آن امتناع ورزد حاكم شرع مى تواند او را وادار به وفا نمايد.

(سؤال 1914) گاهى مردم در معامله شرط جزايى قرار مى دهند، مثلا در بيع توافق مى كنند كه مثمن را در روز معيّن تحويل دهد و اگر در آن روز معيّن تحويل نداد فلان مقدار پول بدهد. آيا شرط مزبور صحيح است؟

جواب: در فرض سؤال كه شرط مربوط به تأخير تحويل مثمن است اشكال ندارد.

(سؤال 1915) طرفين در معامله توافق مى كنند كه هر كس پشيمان شد فلان مبلغ را بپردازد، حكمش چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 281

جواب:: اگر در ضمن عقد معامله شرط كنند كه هر كس معامله را بخواهد فسخ كند در صورتى مى تواند كه فلان مبلغ را بپردازد اشكال ندارد.

(سؤال 1916) در مواردى كه شرط جزايى صحيح است چنانچه مشروط عليه بنا به علل خارج از ارادۀ خود- مثل

مريضى- نتوانست به شرط خود عمل كند، آيا محكوم به شرط جزايى مى شود؟

جواب: اگر در معامله، غير ارادى را استثناء نكرده باشند، آن را هم شامل مى شود.

(سؤال 1917) در صورت امكان، قاعدۀ كلى موارد صحت شرط جزايى را بيان فرماييد.

جواب: در هر موردى كه شرط مستلزم ربا و يا حرام ديگرى نشود صحيح است.

(سؤال 1918) اگر در ضمن عقد لازم شرط شود كه هرگاه مبيع مستحق للغير درآمد فلان مبلغ به مشترى داده شود، آيا مشروط عليه مشغول الذمه مى شود؟

جواب: در فرض سؤال اگر شرط مزبور در عقد لازم غير از همين معامله باشد، اشكال ندارد و بايد عمل شود. و حتى اگر بدون عقد لازم چنين تعهدى بشود، بنابر احتياط به آن عمل شود.

(سؤال 1919) ضمانتى كه مشترى از بايع مى گيرد بابت سند سيم سرب، چه حكمى دارد؟

جواب: شرط مزبور صحيح است؛ و در صورت تخلف از شرط، خيار فسخ وجود دارد. و اگر براى تخلف مجازاتى را در ضمن عقد شرط كنند لازم العمل است.

(سؤال 1920) اگر شرط قرار دهند بر التزامات باطله مانند التزامات غير مقدور و يا خلاف كتاب و سنّت، چه حكمى دارد؟

جواب: شرط مزبور باطل و حرام است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 281

(سؤال 1921) حدود چهار سال قبل يك ماشين را به مبلغ معيّنى به كسى فروختم و قرار شد آن مبلغ را پس از يك ماه تحويل دهد و ماشين را تحويل بگيرد، اكنون بعد از چهار سال آن شخص از منطقه (افغانستان) فرار كرده است و ارزش پول افغانى نيز سقوط كرده؛

آيا من مى توانم به خاطر ديركرد معامله را فسخ يا مطالبۀ خسارت نمايم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 282

جواب:: در مفروض سؤال اگر شرط تأخير ثمن نشده بود فروشنده پس از سه روز خيار فسخ داشته؛ ولى با شرط تأخير ثمن تا يك ماه خيار تأخير ثمن ثابت نيست. ولى خيار تخلّف شرط ثابت است، و در صورت عدم فسخ و سقوط ارزش پول عرفا لازم است مشترى رضايت فروشنده را تحصيل نمايد و با يكديگر مصالحه كنند.

مسائل متفرقۀ خريدوفروش

(سؤال 1922) شركتى با يك مؤسسۀ دولتى قراردادى منعقد نموده كه دستگاه هايى را بسازد و به مرور ظرف دو سال تحويل نمايد. بابت قرارداد مزبور اين شركت مبلغى را به عنوان پيش پرداخت دريافت نموده كه به مرور صرف خريد مواد اوليّه و پرداخت دستمزد ساخت دستگاه هاى فوق نمايد. با عنايت به شرايط تورّمى و كاهش ارزش پول، اگر اين شركت تا زمان نياز به وجه نقد، اوراق مشاركت دولتى با سود هفده درصد خريدارى نمايد تا مانع از كاهش ارزش پول شود، آيا اين عمل ربوى محسوب و حرام است يا اشكالى ندارد؟

جواب: آنچه را كه شما نوشته ايد دو معاملۀ ممتاز و جداى از يكديگر است، در معاملۀ اول اگر دستگاه هاى فروخته شده به نحو سلف فروخته شده و زمان تحويل آنها و قيمت و مدت پرداخت آن مشخص شده، معامله صحيح است.

و در معاملۀ دوم اگر مورد مشاركت دولتى و زمينۀ كار آن مشخص است شما به نسبت پولى كه مى پردازيد در سود نهايى شركت شريك مى باشيد؛ ولى تعيين هفده درصد در حقيقت قرض ربوى است نه شركت، مگر اين كه هفده درصد را على

الحساب به عنوان قرض به شما بدهند تا پس از مشخص شدن سود شركت و سهم شما، از آن برداشت شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 283

مسائل احتكار و قيمت گذارى

(سؤال 1923) بعضى از فقها و مراجع حرمت احتكار را منحصر به گندم، جو، خرما، كشمش و روغن زيتون مى دانند؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: ظاهرا حرمت احتكار در زمان ما منحصر به امور ذكر شده نيست؛ بلكه هر آنچه را مورد احتياج و نياز مردم است شامل مى شود. و امور ذكر شده كه در روايات آمده از آن جهت است كه اينها در زمانهاى گذشته مورد احتياج مردم بوده است.

(سؤال 1924) در مواردى كه احتكار حرام است آيا حكومت صالح مى تواند محتكرين را مجبور به عرضه نمودن اجناس احتكار شده در معرض ديد و خريد عامۀ مردم نمايد يا نه؟

جواب: بلى مى تواند.

(سؤال 1925) در چه شرايطى حكومت صالح مى تواند براى كالاها قيمت تعيين نمايد؟

جواب: در شرايط عادى ظاهرا اجبار مالك بر فروش كالاها با قيمت معيّن جايز نيست؛ ولى در شرايط بحرانى و يا زمانى كه كالايى كم باشد يا انحصارهاى خارجى و يا سرمايه داران داخلى موجب كمياب شدن آن و بازار سياه و اجحاف و فشار و حرج بر عامۀ مردم شوند و راهى جز تعيين قيمت نباشد، دخالت حكومت صالح در تعيين قيمتها در حد ضرورت و رفع فشار و حرج اشكالى ندارد؛ و تشخيص آن با كارشناسان متعهد است.

(سؤال 1926) آيا اصولا گران فروشى جايز است؟ اگر به مردم اجحاف شود چطور؟

جواب: بايد از اجحاف به مردم خوددارى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 284

(سؤال 1927) با توجه به گرانى و تورم، هر فروشنده چند درصد سود

مى تواند روى مبلغ جنسى كه خريده بكشد؟ آيا مى تواند پول كرايه و عوارض و آب و برق و ... را علاوه بر سود شرعى روى آن بكشد؟ حدودا با توجه به اين شرايط چند درصد سود شرعى است؟

جواب: سود تجارى و معاملاتى حدّ و مرزى ندارد و تابع رضايت طرفين معامله و رعايت مقررات دولت صالح اسلامى و انصاف است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 285

مسائل صلح

(سؤال 1928) شخصى كه خود را در معرض ورشكستگى مى بيند براى فرار از ديون مردم اموال خود را با مصالحه يا هبه يا بيع از ملك خود خارج مى كند؛ آيا اين معاملات صحيح است؟

جواب: قبل از حكم حاكم شرع به ورشكستگى او معاملات وى صحيح است؛ ولى اين كار خلاف انصاف است.

(سؤال 1929) شخصى مقدارى از املاك خود را به يكى از فرزندانش صلح مى كند و براى خود تا سى سال اختيار فسخ قرار مى دهد، و نيز شرط مى كند در اين مدت منافع آن براى خودش باشد؛ آيا چنين صلحى صحيح است؟ و بر فرض صحت چنانچه قبل از گذشتن سى سال فوت نمود حق فسخ به ورثه اش مى رسد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال صلح صحيح است و اگر قبل از پايان مدت خيار از دنيا برود، اختيار فسخ به ورثۀ او منتقل مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 286

مسائل مضاربه

(سؤال 1930) مستدعى است شرايط صحت مضاربه را بيان فرماييد؟

جواب: بايد پول جهت خريدوفروش در اختيار عامل قرار داده شود و سود حاصل طبق قرارداد بين صاحب سرمايه و عامل به طور كسر مشاع تقسيم شود؛ و اگر ضرر و زيانى بدون تقصير و مسامحۀ عامل وارد شود، بايد تمام آن از سرمايه كسر شود و عامل شريك در ضرر نمى باشد.

(سؤال 1931) مبالغى كه به صورت مضاربه در بانكهاى كشور مى گذارند و ماهانه مبلغى را به صورت سود دريافت مى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر به عنوان وام باشد و بانك طبق مقررات خود ملزم به پرداخت سود باشد جايز نيست؛ و اگر به عنوان امانت باشد و بدون شرط و انتظار بهره اجازۀ تصرف نيز

بدهد، در اين صورت نيز عنوان وام و قرض بر آن منطبق مى شود ولى چون شرط و انتظار بهره در كار نيست اگر بانك سودى بدهد گرفتن آن مانعى ندارد.

(سؤال 1932) شخصى پولى را به صورت سپردۀ كوتاه مدت و يا بلند مدت در بانك مى گذارد و هر ماه بانك طبق شرايط و ضوابط خاص بانكى مبلغى به صاحب پول مى دهد؛ آيا گرفتن پول جايز است يا خير؟

جواب: اگر به بانك اختيار و وكالت بدهد كه به هر نحو صلاح مى داند پول را به عنوان مضاربه سرمايه گذارى كند و در كارهاى تجارتى و كشاورزى و صنعتى مصرف نمايد و در صورت مجهول بودن سود حاصله در مصالحۀ آن وكالت داشته باشد و هر مقدار كه صلاح بداند به صاحب پول بدهد ظاهرا مانعى ندارد.

(سؤال 1933) شخصى مبلغى پول به ديگرى مى دهد و مى گويد شما از طرف من در يك سال استفاده كن و هر ماه مبلغ معيّنى به عنوان استفاده به من بده، آيا اين قرارداد صحيح است؟ و پولى كه ماهانه دريافت مى شود حلال است يا حرام؟ البته شخص

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 287

گيرنده با اين پول كار مى كند و مالك هم اطمينان به اين امر دارد.

جواب: اگر پول را به او تمليك كند كه بعدا عوض آن را بگيرد، شرط سود ربا و حرام است؛ و اگر پول خود را در اختيار او قرار داده باشد كه او با پول اين شخص خريدوفروش نمايد، در اين فرض شرط سود به نحو مشاع مضاربه است و صحيح مى باشد، و اگر مبلغ سود را تعيين كرده اند مضاربه باطل است و تمام سود تابع سرمايه

است و عامل استحقاق اجرة المثل عمل خود را دارد. و اگر نتوانند مقدار سود را مشخص كنند مى توانند هنگام تسويه حساب با مصالحه رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 1934) اگر عامل كسبى دارد كه هيچ گاه متضرر نمى شود، آيا مى تواند سود ماهانۀ صاحب پول را قبل از مضاربه معيّن نمايد؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 1935) كسى پولى را به عنوان مضاربه به مؤسسه اى مى دهد كه هر ماه مبلغى مثلا چهار هزار تومان على الحساب به عنوان قرض الحسنه به صاحب پول بدهد و در پايان هنگام محاسبه اگر مؤسسه سود بيشترى كرده تفاوت را پرداخت كند و اگر ضرر كرده آن مقدار را به صاحب پول هبه كند و در حقيقت ضرر متوجه مؤسسه مى شود كه عامل است، آيا اين مضاربه درست است؟

جواب: اگر در ضمن مضاربه شرط شود كه ضرر به عهدۀ عامل باشد صحيح نيست؛ بلى اگر در ضمن عقد لازم شرط شود كه عامل، ضرر متوجه به صاحب سرمايه را از مال خودش جبران كند اشكال ندارد و لازم است به شرط عمل شود.

(سؤال 1936) شخصى به عنوان مضاربه پولى از كسى مى گيرد و در نيّت خود قصد مى كند اگر ضررى وارد شد نصف آن را قبول كند ولى ظاهرا مى گويند مضاربه شرعى باشد، آيا در اين صورت اشكالى دارد؟

جواب: اگر عامل بپذيرد كه اگر ضررى بر سرمايه وارد شود، نصف يا تمام آن را از مال خودش جبران نمايد اشكال ندارد.

(سؤال 1937) اين جانب مبلغ سيصد هزار تومان به نام شركت در كسب به كسى داده ام و او مغازه اى تهيه نموده و مشغول كسب شده و ماهيانه مبلغ نه هزار تومان سهميۀ يك

دانگ مغازه را كه از پول من مى باشد به اين جانب مى پردازد، آيا اين معامله صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 288

جواب:: اگر پول را به او قرض نداده و به عنوان شركت در سرمايه و كسب داده باشيد ربا نيست، ولى تعيين مبلغ معيّن صحيح نيست؛ بلى اگر آن مبلغ را ماهانه على الحساب بپردازد تا هنگام تسويه حساب زياد و كم آن را محاسبه نماييد و در صورت مخلوط شدن و عدم امكان تعيين سهم هر كدام از سود با مصالحه رضايت همديگر را تحصيل كنيد اشكال ندارد.

(سؤال 1938) اين جانب مبلغ چهار ميليون تومان جهت كار و كاسبى به فردى پرداخت نموده ام و او هم متقبل شده است كه به ازاى هر ماه مبلغ صد و شصت هزار تومان بر حسب كاركرد پول بپردازد. لطفا صورت شرعى موضوع فوق را بيان فرماييد.

جواب: عمل مذكور به نحوى كه نوشته ايد- كه از قبيل قرض مى باشد- ربا و حرام است. راه صحيح اين است كه پول به عنوان مضاربه به طرف داده شود تا او با آن تجارت كند و نصف يا ثلث يا كسر مشاع ديگرى از درآمد مال شما باشد و بقيه مال او؛ و بالاخره درآمد به نحو مشاع تقسيم شود.

(سؤال 1939) اگر شخصى سرمايه اى از ديگران بگيرد كه در ساختمان سازى يا ورود كالا از خارج يا معاملاتى ديگر صرف كند و درصدى از سود معامله را پيشاپيش به صاحب سرمايه بدهد و در سررسيد مقرر، اصل سرمايۀ دريافتى و سود متعلقه را طبق توافق قبلى به سرمايه گذار پرداخت نمايد، آيا عمل او شرعى است؟ و چنانچه در فرض فوق سود

معامله قطعى و تا حدودى قابل محاسبه باشد، گرفتن درصد پرداختى شرعى است يا نه؟

جواب: اگر سرمايه را در اختيار تاجر قرار دهيد به عنوان مضاربه، بدين گونه كه سود صاحب سرمايه و تاجر به طور مشاع از قبيل نصف يا ثلث يا ربع تقسيم شود، اين معامله صحيح است. و اگر سودى حاصل نشد صاحب سرمايه چيزى طلبكار نيست. ولى مشخّص كردن مقدار سود از اوّل صحيح نيست، لكن ممكن است در صورتى كه سود قطعى باشد، على الحساب ماهيانه مبلغ خاصّى به صاحب سرمايه پرداخت شود به عنوان قرض تا در آخر سال پس از تصفيه حساب و تشخيص سود و مقدار سهم صاحب سرمايه قرضها از سهم او پرداخت گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 289

مسائل اجاره

(سؤال 1940) آيا مستأجر مغازه پس از پايان مدت اجاره حق دارد به عنوان حق كسب يا پيشه يا تجارت چيزى از مالك مغازه درخواست نمايد؟ و آيا مالك ملزم به پرداخت آن است؟

جواب: اگر مستأجر در ضمن اجاره شرط تجديد اجاره پس از پايان مدت نكرده باشد و غير از مال الاجارۀ تعيين شده پول ديگرى به عنوان سرقفلى يا مانند آن پرداخت نكرده باشد، پس از پايان مدت اجاره بدون رضايت مالك شرعى حق ادامۀ تصرف و مطالبۀ وجهى جهت تخليه ندارد و احكام غصب بر ادامۀ تصرف جارى مى باشد.

(سؤال 1941) شخصى خانه اى را اجاره كرده و در ضمن عقد يا قولنامه قيد نشده كه مستأجر به تنهايى استفاده نمايد، آيا مستأجر مى تواند يك طبقۀ آن خانه را به ديگرى اجاره بدهد؟ و آيا مى تواند پولى زايد بر اجارۀ اول دريافت كند؟

جواب: در فرض

سؤال اگر ظاهر حال دلالت نداشته باشد بر اين كه بيشتر از يك خانوار در آن خانه سكونت نكنند، مستأجر مى تواند با اجازۀ مالك قسمتى از آن را به ديگرى اجاره بدهد؛ ولى نبايد آن را به زيادتر از مبلغى كه اجاره كرده اجاره دهد مگر اين كه كارى را در آن انجام داده باشد؛ و در اين فرض مالك حق مطالبۀ اضافه از مستأجر ندارد.

(سؤال 1942) معمول است منزل را به اسم رهن به مبلغى مثلا هزار تومان در ماه اجاره مى دهند و ضمن عقد اجاره شرط مى كنند مبلغى قرض الحسنه به صاحب منزل بدهند، آيا اين نوع معامله صحيح است؟ و آيا مستأجر مى تواند به مبلغ بيشترى منزل را به ديگرى اجاره دهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 290

جواب:: اگر قرض در ضمن اجاره شرط شود صحت آن بعيد نيست، اگر چه خلاف احتياط است؛ و در اين فرض اگر با توافق صاحبخانه به همان مبلغ بدون گرفتن قرض از مستأجر دوم به او اجاره دهد اشكال ندارد، ولى به زيادتر مشكل است؛ مگر اين كه كارى در آن خانه انجام دهد.

(سؤال 1943) كارخانه اى به كسى اجاره داده شده و تمام دستگاه هاى آن صحيح و سالم بوده و شرط شده كه صحيح و سالم تحويل مالك داده شود، حال اگر دستگاهى يا قسمتى از يك دستگاه بنا به گفتۀ مستأجر به سرقت رفت آيا مستأجر ضامن مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال اگر مستأجر در حفظ آن تقصير و كوتاهى كرده باشد ضامن است؛ و اگر هنگام اجاره شرط كرده باشند كه در صورت تلف بدون تقصير نيز مستأجر ضامن باشد صحت شرط محل خلاف

است ولى مى توانند شرط كنند كه مستأجر همۀ قيمت يا بعض آن را از مال خود بپردازد به نحو شرط فعل.

(سؤال 1944) آيا جايز است پول يا چك و سفته را به كسى اجاره داد تا بعد از استفاده مثل آن و قيمت اجاره را برگرداند؟

جواب: اجاره اصطلاحا به اين گفته مى شود كه عين را به ديگرى واگذار كنند كه از منافع آن در مقابل مال الاجاره استفاده كند و سپس عين را برگرداند. بنابراين اجارۀ پول و چك و سفته معنا ندارد.

(سؤال 1945) در عقود معاوضى مستمر همچون اجاره، اگر پس از اجراى عقد، تعادل اقتصادى و موازنۀ مالى عوضين، در نتيجۀ عوامل پيش بينى نشده و غير قابل پيش بينى از قبيل جنگ، تورم ناگهانى و غيره به شدت به هم بخورد به طورى كه اجراى قرارداد براى يك طرف ضرر فاحش به دنبال داشته باشد، و براى طرف ديگر عقد سود بيش از حدى كه در حين انعقاد قرارداد قابل تصور نبود عايد گردد، آيا قاضى دادگاه (حاكم شرع) مى تواند در زمانى كه حتى طرفين در اين مورد پيش بينى خاصى را در عقد نكرده اند، اقدامى براى حفظ و برقرارى تعادل اقتصادى عقد انجام دهد؟ به عبارت ديگر، آيا تعديل قضايى با توجه به مغايرت آن با آيۀ شريفۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» و يا اصول اوليۀ

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 291

لازم الاجراء بودن قراردادها امكان پذير مى باشد يا خير؟ اگر امكان پذير است، بر چه مبنايى قاضى چنين اختيارى را دارد كه اصول اوليۀ فوق را ناديده بگيرد و بدون توافق طرفين قرارداد، قراردادى را كه تعادل آن از بين رفته

است تعديل نمايد، بر مبناى قاعدۀ «لا ضرر» يا قاعدۀ «عسر و حرج» يا قواعد ديگر؟

جواب: بين بيع و اجاره فرق است. در بيع، ثمن در برابر نفس عين است و زمان مقوّم آن نيست. بنابراين ملاك قيمت عين است در وقت معامله، و ترقى قيمت بعد از معامله هر چند زياد باشد متعلق به مشترى است و موجب خيار بايع نيست.

ولى در اجاره مال الاجاره در برابر منفعت عين است بر حسب امتداد زمان معيّن- مثلا ده سال- و در حقيقت زمان مقوّم معوّض است. پس بعيد نيست گفته شود: آن مقدار از ترقى قيمت منفعت كه طبيعى و به لحاظ تفاوت ازمنه و امكنه است موجب خيار نيست؛ ولى آنچه مربوط به حصول شرايط غير عادى و پيش بينى نشده است و طبعا براى موجر يا طرفين مجهول بوده است موجب خيار مى باشد. زيرا ملاك خيار غبن تفاوت فاحش قيمت معوّض است با جهل مالك نسبت به آن؛ و فرض اين است كه در اجاره، معوّض منفعت حال و آينده است به گونه اى كه زمان در آن لحاظ شده است؛ و با فرض ثبوت خيار غبن در اجاره و وجود غبن نسبت به معوّض در آينده خيار ثابت است براى شخص مغبون، و نياز به حكم قاضى نيست؛ زيرا مورد قضا ثبوت اختلاف و تنازع بين طرفين مى باشد. و ادلّۀ خيارات مخصّص أَوْفُوا بِالْعُقُودِ و نظاير آن مى باشد.

(سؤال 1946) آيا طرفين عقد مستمر همچون اجاره، مى توانند براى حفظ تعادل اقتصادى قرارداد شرط نمايند كه متعهد- فرضا مستأجر- تعهد خود را مبنى بر پرداخت مال الاجاره بر مبناى شاخص متغيّر هزينۀ زندگى، ايفا نمايد؟ آيا

چنين معامله اى غررى محسوب نمى شود؟

جواب: در اجاره بايد مال الاجاره در حين عقد مشخص باشد؛ و در فرض سؤال مال الاجاره مشخص نيست، و معامله غررى و باطل است. آرى ممكن است عين را مثلا يك ساله اجاره دهد به مال الاجارۀ مشخّص، و در ضمن عقد شرط كند كه پس از انقضاى سال دوباره به خود مستأجر اجاره دهد به قيمت عادلۀ روز.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 292

(سؤال 1947) آيا با گذشت زمان، ميزان تعهد پولى قابليت تغيير عددى دارد يا خير؟

به عبارت ديگر در ديون پولى، آيا مديون با پرداخت همان مبلغ در قرارداد برئ الذّمة مى گردد؟ و آيا مى توان پذيرفت كه با وجود تورم و افزايش و كاهش قدرت خريد پول، مبلغى كه مديون بايد بپردازد نيز متغيّر خواهد بود؟

جواب: به نظر اين جانب پولهاى كاغذى متاع و كالا نيستند، بلكه معيار قدرت خريد آنها مى باشد. و در حقيقت قرض يا معامله يا عقد نكاح بر قدرت خريد پول واقع شده است نه بر پول كاغذى. و با سقوط يا كاهش ارزش پول به مقدار خارج از متعارف، بنابر احتياط واجب شخص متعهد بايد قدرت خريد آن را كه در زمان معامله داشته به طرف بپردازد. و اين بيان در معاملاتى كه روى كالاها و امتعه واقع مى شود جارى نيست و شخص متعهد خود كالا را بدهكار است، هر چند قيمت آن پايين آمده باشد. و بالاخره نسبت به پولهاى كاغذى احتياط لازم است، به گونه اى كه به طرف ظلم نشود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 293

مسائل جعاله

(سؤال 1948) اگر مستصنع بدون پرداخت پول تقاضاى ساخت كالايى را از سازنده نمايد، در

صورت جعاله بودن چنين قراردادى نكاتى مبهم براى حقير وجود دارد:

1- پس از ساخت كالا و قبل از تحويل چنانچه كالا بدون افراط و تفريط تلف شود، بنابراين كه اين قرارداد جعاله باشد كالا در نزد سازنده به عنوان امانت مى باشد و مستصنع متحمل اين خسارت مى شود. و اين خلاف ارتكاز عرفى در چنين قراردادهايى (استصناع) هست.

2- در صورتى كه كالاى سفارش داده شده ساخته شود و اجرت عمل به عنوان جعل به سازنده منتقل گردد سبب ناقل در انتقال مواد كالا كه در ملكيت سازنده است چيست؟

جواب: به مجرد قرارداد شي ء مصنوع به مستصنع منتقل نشده تا نزد صانع امانت باشد و تلف آن بر عهدۀ مستصنع باشد. مواد شي ء مصنوع و صنعت روى آنها به ملك صانع باقى است؛ منتهى الامر پس از ساخته شدن چون به دستور او ساخته شده ملزم به خريد آن مى باشد. و اگر فرضا نتوانيم آن را از قبيل جعاله قرار دهيم چه اشكال دارد خود استصناع را عقد مستقلى بدانيم. «عدة المؤمن نذر لا كفّارة له.» قرارداد مؤمن نذرى است كه كفاره ندارد.

(سؤال 1949) در مورد اين كه استصناع عقد مستقل و متمايز از معاملات معمول باشد بعضى اشكال نموده اند كه استصناع مفهومى جز درخواست ساخت ندارد؛ و اين يك مفهوم تكوينى است نه انشاى اعتبارى، و لذا بايد به يكى از مفاهيم اعتبارى تحت عنوان يكى از معاملات قرار گيرد كه در اين صورت مستقل نيست. و چنانچه تعهد شخص بر ساخت و تعهد ديگرى بر خريد، همين منشأ معاملى و در صدق عنوان كافى باشد پس هر تعهد قطعى به انجام كارى بايد عقد لازم

الوفاء باشد. لذا چه اشكالى دارد كه استصناع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 294

بدون اينكه عقد مستقل باشد- همان طور كه فرموده ايد- مستصنع از ناحيۀ عقلا ملزم به خريد شي ء مصنوع باشد؟

جواب: عقود و ايقاعات از مؤسّسات شرع مبين نيست، بلكه از اعتبارات عقلايى است كه بر حسب نيازهاى اجتماعى نزد عقلا داير و معتبر شده است؛ و شرع مبين با يك جملۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» همۀ آنها را امضا كرده است. بلكه امضا هم لازم نيست، همان عدم ردع و منع شارع كافى است. و نسبت به معاملات ربوى يا غررى با ردع و منع شارع حكم به بطلان آنها مى كنيم.

استصناع نيز يكى از نيازهاى انسانهاست كه با مقاوله و تعهّد طرفين انجام مى شود و در آن صورى مفروض است كه تابع قرارداد طرفين مى باشد:

1- مواد از مستصنع باشد و صانع فقط متعهد عمل مى باشد؛ و در حقيقت استيجار است.

2- مواد از صانع باشد و قبل از عمل به نحو كلّى مصنوع كلّى را با صفات و خصوصيات به نحو سلف مى فروشد كه تطبيق كلّى بر مصنوع خاصّ در اختيار صانع است، و تا زمانى كه تحويل نداده به ملك خودش باقى است.

3- شخص صانع اولين مصنوع خود را كه در آينده ساخته مى شود روى مواد خود الآن بفروشد، به گونه اى كه مصنوع خاص آينده الآن ملك مستصنع باشد. اين معامله ظاهرا غررى است، بلكه بيع معدوم محسوب است و صحيح نيست.

4- مستصنع دستور دهد كه صانع روى مواد ملك خود فلان چيز را بسازد و به او بگويد: من از تو مى خرم. اين نه اجاره است، و نه بيع، بلكه يك نحو مقاوله و

تعهّد ساخت و خريد است. و ظاهرا لازم الوفاء است؛ زيرا عموم أَوْفُوا بِالْعُقُودِ شامل مطلق تعهدات و قراردادها مى شود، مگر آنهايى كه به دليل غررى يا ربوى بودن بطلان آنها ثابت شده است.

و بالاخره به نظر اين جانب مقاوله ها و قراردادهاى معمولى لازم الوفاء مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 295

مسائل بيمه و قراردادها

(سؤال 1950) افرادى كه دفترچۀ بيمه ندارند، آيا شرعا مى توانند از دفترچۀ بيمه ديگران استفاده كنند؟ و آيا پزشكى كه معالجه مى كند با توجه به منع بيمه، مى تواند اين گونه افراد را ويزيت نمايد و طبعا پول ويزيت را از بيمه دريافت نمايد؟

جواب: استفاده از دفترچه هاى بيمه بر خلاف مقرّرات مؤسّسۀ بيمه جايز نيست و موجب ضمان است.

(سؤال 1951) الف- اگر عده اى با سرمايۀ خود شركت يا مؤسسه اى را تأسيس كنند و قرار بگذارند كه اگر ضرر مالى يا جانى به يكى از آنان وارد آمد آن شركت يا مؤسسه جبران خسارت نمايد، آيا اين قرارداد بيمه صحيح است؟

ب- آيا شركت بيمه مى تواند با پول بيمه تجارت كند؟

ج- آيا شركت بيمه مى تواند خود را نزد شركت بيمۀ بزرگترى بيمه كند؟

جواب: ظاهرا هيچ يك از موارد سؤال اشكال ندارد.

(سؤال 1952) پزشكى براى راه اندازى آزمايشگاه به شخصى كه پول دارد پيشنهاد مى كند وسايل و دستگاه آن را با پول خود تهيه كند، بعد هر چه درآمد داشت سى درصد براى او و بقيه مال پزشك باشد و او نيز قبول مى كند؛ آيا اين قرارداد شرعا درست است؟

جواب: قرارداد مورد سؤال اگر چه داخل در هيچ يك از عقود معهوده نيست، ولى چون نظاير آن در بين عقلا متعارف است و

دليلى بر منع شارع وجود ندارد، صحت آن بعيد نيست.

(سؤال 1953) قطعه زمينى جهت كشاورزى از طرف هيأت واگذارى زمين به هفت نفر جانباز واگذار شده و با رضايت قرعه كشى و تقسيم نمودند و چون مسير سيم فشار قوى در قسمتى از آن زمين مى گذشت، كليۀ اعضا توافق نمودند به كسانى كه مسير سيم در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 296

قسمت آنهاست مقدار هزار متر زمين بيشتر واگذار شود تا اين كه بعدا حريم سيم برق از طرف دولت مشخص شد، ولى بجز يك نفر بقيه همان تقسيم سابق را قبول دارند و فقط يك نفر مدعى است كه بايد مجددا تقسيم بندى گردد و حريم سيم از كل زمين كسر شود، آيا اعتراض او شرعى است؟ و بر فرض شرعى بودن، خسارت وارده بر ديگران به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: اگر هنگام تقسيم ممنوعيت تصرف در اطراف سيم برق تصويب نشده بوده و تقسيم عادلانه واقع شده باشد، هيچ كدام حق اعتراض ندارند؛ و اگر در حال تقسيم ممنوعيت داشته و آنها بدون اطلاع از آن تقسيم كرده و بعدا كشف شده باشد كه تقسيم عادلانه نبوده است، در اين فرض حق به هم زدن آن و تقسيم مجدد عادلانه را دارند.

(سؤال 1954) بيمۀ آسيا با افراد، قراردادى به شرح زير منعقد مى كند:

الف: ماهيانه مبلغ 2060 تومان از افراد دريافت مى كند به مدت پانزده سال كه كل مبلغ 380000 تومان مى باشد.

ب: بعد از پانزده سال تسهيلاتى به شرح زير در خدمت بيمه گذار قرار مى دهد:

1- مى تواند بعد از پانزده سال مبلغ يك ميليون تومان دريافت نمايد، و از هيچ گونه تسهيلاتى استفاده ننمايد.

2- بعد از پانزده

سال، ماهيانه مادام العمر مبلغ 12500 تومان به صورت مستمرى دريافت كند.

3- در صورت فوت عادى قبل و بعد از پانزده سال مبلغ يك ميليون تومان به ورثه پرداخت شود.

4- در صورت فوت ناگهانى (حادثه) مبلغ دو ميليون تومان به ورثه پرداخت شود.

نظر جنابعالى دربارۀ موارد فوق چيست؟

جواب: در همۀ چهار صورت مسأله شبهۀ ربا وجود دارد؛ هر چند بعيد نيست با توجه به كاهش فاحش ارزش پول در طول پانزده سال صورتهاى اول، سوم و چهارم كه هيچ جهلى در معامله نيست بدون اشكال باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 297

مسائل قرض

[قرض اسكناس و قرض الحسنة]

(سؤال 1955) آيا قرض دادن صد اسكناس هزار تومانى به اين شرط كه گيرنده پس از شش ماه صد و ده قطعه پس بدهد ربا محسوب مى شود؟

جواب: اگر به عنوان قرض باشد قطعا ربا و حرام است؛ بلكه اگر به شكل بيع و فروش براى فرار از رباى قرضى باشد نيز خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1956) شخصى ده هزار تومان از كسى طلب دارد كه سررسيد آن دو ماه ديگر است و فعلا نياز به پول دارد و بدهكار ندارد يا نمى دهد؛ آيا جايز است مبلغ نه هزار تومان فعلا از كسى قرض كند و مدرك و چك ده هزار تومان طلب خود را به او بدهد و بگويد شما دو ماه ديگر اين مبلغ را وصول كن و نه هزار تومان طلبت را بردار و هزار تومان آن را هم بابت حق الزحمه بردار؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1957) اگر شخصى پولى را به كشاورز به عنوان قرض بدهد و با او شرط كند كه در فلان فصل محصول خود را ده هزار تومان

يا مقدار معيّن ديگرى كمتر از قيمت روز به او بفروشد، آيا چنين قرض و معامله اى از نظر شرع صحيح است؟

جواب: باطل است.

(سؤال 1958) افرادى هر كدام مبلغى را جهت تأسيس بانك يا مؤسسۀ قرض الحسنه روى هم مى گذارند و براى عضويت در آن درجات گوناگونى تعيين مى كنند- مثلا از درجۀ يك تا چهار و يا پنج- و به نسبت درجۀ عضويت مبلغ حق عضويت نيز بيشتر مى شود و شرط مى كنند هر كس درجه اش بيشتر باشد حق وام گرفتن بدون بهرۀ بيشترى را از بانك دارا مى باشد؛ آيا تأسيس چنين بانكى با خصوصيات ذكر شده شرعا صحيح مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 298

جواب:: اگر اختلاف درجات به معيار اختلاف در كارايى در بانك و مؤسسه باشد مانعى ندارد.

(سؤال 1959) پولى كه براى خريد خانه و يا زمين به عنوان وام گرفته مى شود، اگر براى خريد كفايت نكند، آيا مى توان چند سال با آن تجارت كرد و بعد با اصل و سود پول خانه خريد؟

جواب: اگر بانك يا مؤسسۀ وام دهنده به منظور خاصى وام مى دهد، به شكلى كه مى دانيم براى غير آن رضايت ندارد، بايد به همان مصرف برسد و تجارت با آن صحيح نيست.

(سؤال 1960) در مورد بانكهاى ربوى كه كارشان قرض دادن ربايى است اگر شخصى مبلغى را به عنوان هبه به بانك بپردازد به شرط اين كه بانك مبلغ بيشترى را به او بدون بهره قرض بدهد، آيا با اين تغيير شكل مى توان از ربا فرار كرد؟

جواب: خالى از اشكال نيست.

(سؤال 1961) سپرده گذاران پولى را نزد صندوقدار جهت پرداخت وام به ساير اعضا يا به عنوان پس انداز قرار مى دهند؛ آيا صندوقدار حق

استفادۀ شخصى از اين پول را براى خودش دارد؟ آيا مجاز است در يك كار تجارى كه سود آن به نسبت بين اعضا تقسيم مى شود شركت كند؟

جواب: اگر قرض دهنده ها به خود صندوقدار بدون قيد و شرط قرض بدهند، صندوقدار اختيار آن را دارد؛ و اگر او را امين دانسته و به حساب عنوان صندوق به او تحويل بدهند، او بايد طبق اساسنامۀ صحيح صندوق به مصرف برساند؛ و در اين فرض اگر در اساسنامه ذكر شود كه مبلغى از سپرده ها سرمايه گذارى شده و سود آن به مصارف معيّنى از قبيل هزينه هاى صندوق و غير آن برسد، در صورتى كه سپرده گذاران از آن ماده مطلع باشند اشكال ندارد.

(سؤال 1962) در صندوق قرض الحسنۀ محلى روال بر اين است كه اعضا متناسب با سرمايه اى كه در اختيار صندوق قرار مى دهند صاحب امتياز شده و جهت اخذ وام از آن استفاده مى كنند؛ آيا اين روال شرعا صحيح است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 299

جواب:: كسى كه پول به حساب صندوق قرض الحسنه واريز كند، بايد هيچ گونه نفعى را شرط نكند؛ وگرنه قرض الحسنه نمى شود. و اگر به شرط اين كه صندوق به او قرض بدهد واريز كند اشكال دارد؛ بلى اگر بدون شرط واريز كند، متصدى امور صندوق هر مبلغ به او قرض بدهد اشكال ندارد.

(سؤال 1963) همان گونه كه مستحضريد در سالهاى اخير شاهد تورم سرسام آورى بوده ايم، به طورى كه همواره ارزش پول در حال سقوط است. و همين امر باعث كم شدن عمل به سنّت حسنۀ قرض شده است. حال سؤال اين است: آيا مى توان در مبادلات پولى تورّم بازار را حساب كرد؛ به طور مثال

شخص قرض دهنده آيا مى تواند هنگام دريافت وجه خود محاسبه كرده و ارزش سقوط كردۀ پول را نيز دريافت نمايد، هر چند ما به التفاوت فاحش نباشد؟ و اگر هنگام قرض دادن تورم را حساب كرد چه حكمى دارد، و اصولا چه فرقى با ربا پيدا مى كند؟

جواب: اگر سقوط ارزش پول قابل توجه باشد، مطالبۀ آن و بلكه شرط كردن آن در موقع قرض دادن هم اشكال ندارد.

(سؤال 1964) آيا ديون مدت دار شخص بعد از فوت او نقد مى شود؟

جواب: بدهكارى ها نقد مى شود، ولى طلب كاريها همچنان مدت دار باقى مى ماند.

(سؤال 1965) حدود بيست و پنج سال پيش فردى مبلغ 420 تومان از شخصى طلب داشته است. اكنون اين مبلغ را به قيمت آن روز مطالبه كرده است و مسئول بانك گفته كه اين مبلغ به قيمت آن روز سى مثقال طلا مى شود. حال آيا پرداخت اين مبلغ به قيمت روز جايز است؟

جواب: تفاوت سقوط ارزش اسكناس را بنابر احتياط واجب رعايت نمايند؛ ولى فقط قيمت طلا را در نظر گرفتن صحيح نيست و بايد مجموعه اى از كالاهاى مختلف- اعم از صنعتى، كشاورزى، ارز، طلا و ...- و به اصطلاح «سبد خريد» در نظر گرفته شود.

(سؤال 1966) بارفروش پول به كشاورز قرض مى دهد كه بعد از شش ماه كه محصول مى رسد محصولش را به او بفروشد، آيا اين شرط مستلزم ربا مى باشد؟

جواب: اگر پول كاهش ارزش نداشته باشد و شرط مزبور مستلزم رسيدن سود به قرض دهنده باشد اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 300

(سؤال 1967) اگر شخصى پولى را به فرزندان خود يا ديگران به عنوان قرض الحسنه بدهد و از سود پول شرطى و سخنى

به ميان نباشد، ولى پول گيرنده هر ماه مبلغى علاوه بر اصل پول به قرض دهنده بپردازد. آيا اين پول اضافه ربا محسوب مى شود؟

جواب: در فرض سؤال كه نه شرط و نه قرارى بوده اشكال ندارد، بلكه مستحب است قرض گيرنده چيزى اضافه بر اصل قرض به صاحب پول بپردازد.

علاوه بر اين ربا دادن و گرفتن بين پدر و فرزند اشكال ندارد.

(سؤال 1968) آيا قرض دادن افراد به مؤسّسۀ قرض الحسنه يا بانكها به شكل زير ربايى و حرام است؟ و اگر حرام است چه راهى براى شرعى بودن آن وجود دارد؟

يك فرد به مؤسّسه يا بانك مبلغ يك ميليون تومان مثلا به مدت دوازده يا شش ماه قرض بدهد به شرط اين كه مؤسّسه يا بانك دو ميليون يا چهار ميليون به مدت شش ماه به او قرض بدهد؟

جواب: قرض دادن فقط ملزم ردّ عوض آن است، و ذكر هر شرطى در عقد قرض كه به نفع قرض دهنده باشد ربا است و الزام آور نيست. بجاست مؤسّسه هاى قرض الحسنه قسمتى از سرمايه هاى خود را با اجازۀ شركا در راه تجارت هاى سودآور صرف نمايند و مخارج مؤسّسه و پرسنل را از اين راه تأمين نمايند و از معاملات شبهه ناك پرهيز نمايند و خود را از اجر و ثواب قرض الحسنه محروم ننمايند.

(سؤال 1969) آيا طلبكار (چه شخص حقيقى باشد يا حقوقى مثل دولت و بانكها) مى تواند طلب خود را از اموال بدهكار بردارد، اموال ضرورى او باشد يا غير ضرورى؟

جواب: در صورتى كه بدهكار تمكن بر اداى دين داشته باشد و بدون عذر، اداى آن را تأخير بيندازد، طلبكار اگر از هيچ راهى نمى تواند طلب خود را

دريافت كند مى تواند به مقدار طلب خود از اموال غير ضرورى بدهكار به عنوان تقاصّ بردارد؛ ولى خانۀ مسكونى و ضروريات زندگى را حقّ ندارد به عنوان طلب مصادره كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 301

استقراض خارجى

(سؤال 1970) با توجه به تجربه اى كه در زمينۀ استقراض خارجى در جهان سوم داريم و هيچ يك از كشورهاى مقروض تا به حال نتوانسته اند از زير اين دين خارج شوند بلكه روز به روز زنجيرهاى وابستگى آنها به بيگانگان و بانك جهانى محكم تر گرديده است، با اين حال آيا از نظر اسلام كشورهاى مسلمان مى توانند از استقراض خارجى استفاده كنند يا نه؟

جواب: اصولا تا زمانى كه ممكن است انسان بايد از قرض كردن و نسيه گرفتن بى وجه پرهيز نمايد. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه فرمودند: «لا تزال نفس المؤمن معلّقة ما كان عليه دين» يعنى: «جان مؤمن همواره گرفتار است تا زمانى كه دينى بر عهدۀ اوست» و از حضرت امير المؤمنين (ع) نقل شده است كه فرمودند: «إيّاكم و الدّين فإنّه هم باللّيل و ذلّ بالنّهار» يعنى: «از بدهكارى بپرهيزيد؛ زيرا غصۀ شب و ذلت روز را در پى دارد.» «1» و اگر مسلمانان مديون اجانب و كفار شوند به مراتب ذلت آن بيشتر است. علاوه بر اين استقراض كشورهاى اسلامى از دولتهاى قدرتمند خارجى و مؤسسات وابسته به آنان معمولا موجب وابستگى اقتصادى و سياسى به اجانب و وهن اسلام و ضعف مسلمين و سرانجام ورشكستگى قهرى است. لذا لازم است به جاى استقراض خارجى نسبت به توليدات داخلى ترغيب و تشويق شود و از تشريفات و مخارج غير ضرورى جدا پرهيز گردد.

______________________________

(1)-

وسائل الشيعة، ج 13، ص 77 و 78.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 302

مسائل ربا

(سؤال 1971) براى تخلص از ربا آيا صحيح است كه انسان مثلا با مبلغ دويست هزار تومان اجناسى را از كسى خريدارى نمايد و بعد از آن همان اجناس را به فروشنده به مبلغ دويست و پنجاه هزار تومان بفروشد و ثمن را بعد از مدت شش ماه دريافت كند؟

جواب: اگر در ضمن معاملۀ اول معاملۀ دوم شرط نشود و بعد از معاملۀ اول با اختيار هر دو طرف معاملۀ دوم انجام شود اشكال ندارد.

(سؤال 1972) كسى مبلغى را به رفيق خود مى دهد كه نصف آن قرض باشد و نصف ديگر به عنوان امانت، و گيرنده وكيل باشد در هر دو مورد معامله كند ولى سود و زيان نصف اول مربوط به خودش باشد و سود و زيان نصف ديگر مربوط به دهندۀ پول؛ چنين كارى درست است يا نه؟

جواب: اگر قرض مشروط باشد به اين كه قرض گيرنده با نصف ديگر براى صاحب پول خريدوفروش كند ربا و حرام است.

(سؤال 1973) كسى كه از روى علم يا جهل معاملات ربايى داشته اگر به كسانى كه از آنها ربا گرفته بگويد مرا برئ الذّمة كنيد و حاضرم آنچه گرفته ام پس بدهم ولى آنها قبول نكنند، آيا برئ الذّمة مى شود؟

جواب: اگر رباگيرنده حاضر به برگرداندن باشد و ربا دهنده نپذيرد و حلال كند برئ الذّمة مى شود.

(سؤال 1974) چنانچه در قرض شرط كند كه در صورت تأخير اداى قرض هر ماه فلان مبلغ بابت دير كرد بدهد، حكمش چيست؛ آيا ربا نمى شود؟

جواب: اگر تأخير اداى قرض مستلزم كاهش ارزش پول شود و مبلغ تعيين

شده بيش از مقدار كاهش ارزش پول باشد، ربا و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 303

(سؤال 1975) اگر قرض دهنده شرط كند قرض گيرنده در حين اداى قرض تورم و كاهش ارزش پول را جبران كند، آيا مستلزم رباست؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 1976) آيا در رباى قرضى يا معاوضى حرمت وضعى نيز وجود دارد؟

جواب: حرمت وضعى به اين معنا كه سود اضافى را قرض دهنده مالك نمى شود، وجود دارد.

(سؤال 1977) به نظر حضرتعالى خريدوفروش اسكناس با كم و زياد بودن آن اشكالى دارد؟

جواب: خريدوفروش پول به پول (اسكناس به اسكناس) اگر با هم ماهيتا فرق داشته باشند مثل تومان با دلار يا دلار با ريال سعودى اشكال ندارد؛ ولى فروش تومان به تومان يا دلار به دلار در صورتى صحيح است كه وجه عقلايى داشته باشد، مثل اين كه صد هزار تومان اسكناس هزار تومانى كه پول درشت است، و يا داراى نقش و عكس مخصوصى است و مورد علاقۀ فردى مى باشد را به صد هزار و پانصد تومان كه ريز و يا بدون نقش و عكس مخصوص است بفروشد؛ اما اگر به جهت فرار از رباى قرضى باشد ربا است كه اسم آن را عوض مى كنند. ضمنا بنابر احتياط بايد معاملۀ پول به پول نقد باشد، زيرا به نظر اين جانب حكم معاملۀ اسكناس هم بنابر احتياط حكم طلا و نقره را دارد كه بايد فى المجلس ثمن و مثمن تحويل گردد و نسيه كارى در آن نباشد.

(سؤال 1978) آيا در حكومت اسلامى چنانچه دولت از ملت و يا ملت از دولت ربا بگيرد جايز است يا خير؟

جواب: ربا بين پدر و فرزند و زن

و شوهر اشكال ندارد، چه رباى قرضى باشد يا رباى در خريدوفروش، اما بين دولت اسلامى و ملت مسلمان ربا حرام است.

(سؤال 1979) چنانچه يك فرد يا مؤسسۀ مالى ضمن قرارداد فروش اقساطى شرط نمايد كه به شرطى براى شخص مقابل اقدام به خريد نقد و فروش نسيه مى كند كه اين فرد مبلغى معيّن را براى مدت مشخص به صورت قرض الحسنه به مؤسّسه قرض دهد، اين امر چه حكمى خواهد داشت؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 304

جواب:: قرض يكى از عقود شرعى است؛ اگر در ضمن عقد قرض شرطى ذكر نمايند كه به نفع قرض دهنده باشد ربا است. ولى اگر ما طالب قرض نيستيم و طرف به صورت واقعى- نه صورى- طالب انجام كار يا معامله اى است كه ما ملزم به انجام آن نيستيم و انجام آن را مشروط مى كنيم به اين كه او پول معيّنى را به قرض بدهد ظاهرا اشكال ندارد؛ زيرا در عقد قرض شرطى ذكر نشده است، بلكه قرض الحسنه در عقد ديگرى شرط شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 305

مسائل بانكى

(سؤال 1980) بعضى از اعتبارهايى كه بانكها به تجار مى دهند به اين صورت است كه تجار پس از قرارداد با شركتهاى خارجى براى رفع مشكل داخلى آن قرارداد را به بانك عرضه مى كنند و از بانك تقاضاى اعتبار مى نمايند و قسمتى از بهاى كالا را به بانك مى پردازند و بانك تمام قيمت كالا را به شركت خارجى مى دهد و اجازۀ ورود كالا را صادر مى كند، بعد از آن بانك به مالك كالا اطلاع مى دهد كه مبلغى را كه بانك به شركت خارجى پرداخته به اضافۀ مبلغ معيّنى

به عنوان خدمات و بهرۀ پول از زمانى كه آن را به شركت پرداخته تا زمانى كه آن را از صاحب كالا دريافت مى دارد به بانك بپردازد؛ حكم پول اضافى را كه بانك مى گيرد بيان فرماييد.

جواب: گرفتن اجرت زحمات مانعى ندارد؛ ولى گرفتن بهرۀ پول جايز نيست.

(سؤال 1981) يكى از معاملات بانكى «كفالت» مى باشد، به اين صورت كه بانك تعهد شخصى را نسبت به شخص دوم كفالت و ضمانت مى نمايد و اگر آن فرد به تعهد خود عمل نكرد، مبلغى را بانك به طرف مى پردازد و در مقابل اين كفالت بانك از آن شخص كه كفيل او شده كارمزد و حق الزحمة دريافت مى دارد؛ آيا معامله به اين صورت صحيح مى باشد؟ و آيا بانك حق دارد براى دريافت غرامتى كه پرداخته به طرف مراجعه كند؟

جواب: حكم سؤال سابق را دارد.

(سؤال 1982) آيا حقوق كارمندانى كه در قسمت ربوى بانك كار مى كنند مباح است؟

و نيز حقوق كارمندانى كه در قسمت غير ربوى كار مى كنند اگر بيشتر از همان كارمزدهاى بانك تأمين شود مباح مى باشد يا نه؟

جواب: هر كس مستقيما مرتكب عمل حرام نباشد و معاونت بر حرام هم نداشته باشد و علم به حرمت عين آن پولى كه بابت اجرت و حقوق مى گيرد نداشته باشد، براى او اشكال ندارد؛ و در غير اين صورت جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 306

(سؤال 1983) مبالغى كه بانك در مقابل سپرده هاى كوتاه مدت يا بلند مدت به صاحبان پول مى دهد چه حكمى دارد؟ و آيا به آن خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر معاملۀ شرعى با رعايت شرايط آن انجام داده شود اشكال ندارد و سود آن حكم

ساير درآمدها را دارد كه اگر در طول سال صرف در مؤونه نشود خمس دارد؛ ولى گرفتن سود در برابر وام، ربا و حرام است.

(سؤال 1984) طبق قانون بانك اگر سفته دهنده بدهكارى خود را ندهد، بانك حق رجوع به كسى را دارد كه امضاى او در سفته باشد؛ آيا رعايت اين قانون شرعا الزامى است؟ در صورت عدم اطلاع امضا دهنده چطور؟

جواب: اگر امضاكننده با رعايت شرايط ضمان ضامن شده باشد، ملزم به پرداخت مورد ضمان مى باشد؛ و در غير اين صورت ضامن نيست.

(سؤال 1985) وام گرفتن با بهره از بانك جهت بيمارى يا خريد وسيله چه حكمى دارد؟ در حال حاضر رايج است كه فاكتورى از فروشنده به بانك ارائه مى شود و بانك مبلغ فاكتور را به فروشنده مى دهد و جنس را با احتساب چند درصد به خريدار به صورت اقساط مى فروشد. اين موضوع چه حكمى دارد؟

جواب: اگر خريدوفروش به طور جدّى و واقعى- و نه صورت سازى- باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر وام گرفتن با بهره باشد ربا و حرام است، مگر در مورد اضطرار و ناچارى.

(سؤال 1986) نظر حضرتعالى در مورد اوراقى (مشاركت، قرضه) كه دولت از طريق بانكها (و اخيرا از طريق بانك مركزى) به فروش مى رساند چيست؟

جواب: حقيقت آن براى اين جانب مشخص نيست؛ ولى ظاهرا معامله روى خود اوراق نيست، بلكه اوراق مذكور سند پولى است كه از اشخاص دريافت مى شود. اگر پول به عنوان قرض گرفته مى شود سود گرفتن جايز نيست؛ و اگر به عنوان مشاركت يا مضاربه است بايد سهم مشاعى معيّن از درآمد براى صاحب پول مشخص شود، هر چند بعدا روى آن مصالحه نمايند.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 307

(سؤال 1987) از جمله وامهايى كه بانك ها مى دهند وام جعالۀ اصطلاحى است كه رايج مى باشد، و آن به اين صورت است كه مثلا سيصد هزار تومان مى دهند و در مدت 36 ماه (سه سال) مبلغ چهار صد هزار تومان به صورت اقساط دريافت مى كنند. در گذشته مثلا جهت تعميرات منزل، بانك معمار و يا بنّا را جاعل قرار مى داد اما الآن وام را به خود متقاضى مى پردازد. وقتى از يكى از كارمندان بانك سؤال شد در جواب گفت:

بانك خود شما را جاعل قرار مى دهد. دريافت چنين وامى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر منظور اين است كه پولى را از بانك بگيريد و به مصرف دلخواه خودتان برسانيد و بعد روى آن سود بدهيد و فقط اسم آن را جعاله گذاشته ايد، اين عمل ربا و حرام است. ولى اگر واقعا شما مى خواهيد زمين خاصّى را مثلا بسازيد و با بانك قرار مى گذاريد كه زمين را تا تاريخ فلان به نقشۀ خاصّى بسازيد و مبلغ مخصوصى از شما بگيرد و بانك قبول مى كند و سپس شما را وكيل قرار مى دهد كه از طرف بانك اين عمل را انجام دهيد و پولى را كه مى گيريد به مصرف همين عمل مى رسانيد مانعى ندارد. ولى اولا مفاد تبصرۀ دو كه در صورت تأخير در پرداخت اقساط، اضافه بر اصل بدهى بدهكار باشيد، همان ديركرد اصطلاحى است و ربا مى باشد. و ثانيا ساير قراردادها و از جمله مفاد مادۀ شش را بايد انجام دهيد، نه اين كه فقط به زبان آوريد.

تبصرۀ دو چنين است: چنانچه جاعل در پرداخت اقساط جعاله بيش از ده روز تأخير نمايد، بانك حق

مطالبۀ كليۀ مطالبات خود به موجب اين قرارداد را به طور يكجا خواهد يافت.

به علاوه مبلغى معادل سالانه- درصد اقساط معوّقه از تاريخ سررسيد به بعد به همان ميزان نسبت به كل مطالبات حالّ شدۀ بانك تا روز وصول به عنوان خسارت عدم ايفاى تعهد بر ذمۀ جاعل تعلق خواهد گرفت ...

و مادّۀ شش چنين است: جاعل ضمن عقد خارج لازم حق فسخ اين قرارداد را از خود سلب و اسقاط نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 308

(سؤال 1988) مبلغى پول به عنوان سپرده به بانك سپردم و بانك بر اساس قانون مضاربه در مورد سپرده ها مثلا هشت درصد يا بيشتر و يا كمتر بر اساس ضوابط خودش به بنده پرداخت مى نمايد. آيا گرفتن آنها جايز است يا خير؟

جواب: چون سپرده منظور قرض نيست بلكه براى مضاربه است، چيزى كه مى دهند اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 309

مسائل رهن

(سؤال 1989) كسى زمين خود را نزد ديگرى به عنوان رهن گذاشته و آن شخص در زمين درخت كاشته و خانه ساخته است، پس از مراجعه فرزندان صاحب زمين كه متوفى است، آن شخص مدعى شده كه زمين ملك پدرى اوست؛ تكليف صاحب زمين چيست؟

جواب: اگر مدعى ها ثابت كنند كه پدر آنها آن زمين را نفروخته و به عنوان رهن در اختيار متصرف قرار داده است، مى توانند زمين را پس بگيرند؛ و در غير اين فرض نمى توانند پس بگيرند.

(سؤال 1990) آيا در اخذ عين مرهونه، همين مقدار كه در اين زمان معمول است سند را از طريق ادارۀ ثبت اسناد توقيف مى كنند كافى است؟

جواب: بر مجرد توقيف سند، قبض صدق نمى كند و بايد تحويل داده شود.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 310

مسائل ضمان «1»

(سؤال 1991) اگر شخصى در محل مسكونى يا محل كسب خويش سيم برق بدون روكش بكشد و دزدى وارد آنجا شود و تلف شود، آيا اين شخص ضامن است؟

جواب: در فرض سؤال قتل منتسب به صاحب محل نيست؛ بنابراين ضامن نمى باشد.

______________________________

(1)- مسائل ضمان مطابق با نظرات معظم له در رساله اى مستقل به نام «احكام ضمان» منتشر شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 311

مسائل وديعه (امانت)

(سؤال 1992) شخصى به بنگاه مراجعه مى كند و منزلى اجاره اى را با واسطۀ بنگاه انتخاب كرده، مبلغى وديعه به صاحب بنگاه مى پردازد تا اين منزل را به فرد ديگرى واگذار نكند؛ اما پس از چند روز وديعه گذار پشيمان شده و منزل ديگرى را اختيار مى كند و لذا به صاحب بنگاه مراجعه كرده و مبلغ وديعه را پس مى گيرد؛ با توجه به اين كه وديعه گذار خلف وعده نموده آيا حق بازپس گيرى وديعه را داشته است؟

جواب: در كتاب كافى به سند صحيح از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند: «عدة المؤمن اخاه نذر لا كفارة له فمن اخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض، ذلك قوله: يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لٰا تَفْعَلُونَ (كافى، ج 2، ص 363) يعنى: «وعدۀ مؤمن به برادرش همچون نذرى است كه كفاره ندارد؛ پس هر كس از آن تخلّف نمايد، شروع به مخالفت با خدا كرده است، و خود را در معرض غضب او قرار داده است؛ و اين است قول خداى متعال كه فرمود: اى كسانى كه ايمان آورديد، چرا به آنچه مى گوييد عمل نمى كنيد.» و در حديث ديگر آمده است: «رسول خدا (ص) فرمودند: هر كس به خدا و روز

قيامت ايمان دارد پس هنگامى كه وعده داد بايد به آن وفا نمايد.»

از امثال اين روايات استفاده مى شود كه تخلّف از وعده شرعا حرام است، و بعيد نيست كه روايت: «المؤمنون عند شروطهم» شروط ابتدايى و قراردادهاى ابتدايى را نيز شامل شود؛ و بالاخره بنابر احتياط واجب نبايد تخلّف نمود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 312

مسائل هبه

(سؤال 1993) خواهرى تمام دارايى از جمله زمين خود را به برادر صغير خود هبه مى كند و مادر بچه كه تنها سرپرست و قيّم او مى باشد زمين و اموال را تصرف مى كند و پس از مدت دو سال اين بچه از دنيا مى رود و فقط مادر وارث او مى باشد و خواهرى كه زمين و اموال خود را هبه كرده نيز فوت مى كند؛ آيا پسر واهبه، يعنى خواهرى كه املاك خود را به برادرش بخشيده است حق دارد كه زمين و اموال را از مادر بچه مطالبه كند؟

جواب: همين كه قيّم شرعى هبه را قبول و اخذ نموده، هبه محقق شده است؛ و هبه به ذى رحم لازم و غير قابل رجوع مى باشد.

(سؤال 1994) شخصى داراى دو زوجه است و از هر زوجه يك پسر دارد، اما تمام دارايى خود اعم از منقول و غير منقول را به يك پسرش كه صغير و از همسر دوم وى است هبه مى كند و فرزند بزرگش كه از همسر اول است محروم مى ماند؛ تمليك نامه كتبى بوده و توسط همسر دوم مخفى شده و مرد پشيمان است و از عواقب كارش ناراحت مى باشد؛ آيا راهى وجود دارد كه دارايى را بتواند بين دو فرزندش تقسيم نمايد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال كه پدر

دارايى خود را به بچۀ صغير هبه نموده، اگر محرز شود كه هبه را از طرف فرزندش قبول و براى او به تصرف و قبض خودش درآورده، هبه لازم شده است و ديگر نمى تواند رجوع كند؛ و اگر هبه كرده ولى در اثر غفلت و بى توجهى يا به جهت جهل به مسأله هبه را از طرف بچه قبول و قبض نكرده و همچنان دارايى خود را در تصرف داشته و دارد، هبه محقق نشده و دارايى اش به ملك خودش باقى است. و در صورت نزاع و اختلاف در مورد قبول و قبض از طرف بچه به محاكم شرعى مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 313

(سؤال 1995) پسرى پس از تصميم ازدواج با دخترى پيش از عقد، لوازم شخصى و طلا و لباس را خريده و تقديم نامزد كرده است، ولى ناگهان دختر از تصميم ازدواج با او منصرف شده است؛ حال تكليف وسائل و لوازم چيست؟

جواب: در فرض سؤال اشتباه از طرف پسر بوده كه قبل از اجراى عقد متحمل مخارج گزاف شده است؛ و در مورد سؤال هر چه عين آن باقى نمانده حق مطالبۀ عوض آن را ندارد و هر چه عين آن باقى مانده در صورتى كه به دختر نبخشيده و يا اگر بخشيده چون با همديگر خويشاوندى نداشته اند و بخشش نيز با عوض نبوده است، مى تواند آنها را پس بگيرد.

(سؤال 1996) آيا از پولهايى كه مردم بعضى از نقاط در روز تاسوعا يا عاشورا به دستجات سينه زنى اهدا مى كنند مى توان در عمران ده استفاده نمود يا خير؟

جواب: اگر اهدا كننده ها به فرد يا افراد معيّنى تمليك نكرده باشند، بايد طبق

نظر آنها اهدا كنندگان به مصرف برسد و در موارد مشكوكه از آنها اجازه گرفته شود.

(سؤال 1997) پدرم در سن شصت سالگى دچار سكتۀ مغزى شد و در اواخر عمر بيشتر اموالش را به من بخشيد و سند آنها را به نام من زد. البته به نظر بنده احتمالا در هنگام بخشش از نظر عقلى سالم نبود، چون دفتردار هر چه مى گفت به نام من مى زد. اين اموال از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ ضمنا از دادن خمس اموال هم اطلاعى ندارم.

جواب: 1- اگر مشاعر پدر شما برقرار نبوده معاملات و بخششهاى او صحيح نبوده و شما بايد رضايت ساير ورثۀ پدرتان را تحصيل نماييد.

2- اگر نمى دانيد به اموال او خمس تعلق گرفته يا نه، و يا احتمال مى دهيد ارث پدرش بوده، بر شما خمس واجب نيست؛ ولى اگر مى دانيد متعلق خمس بوده و نمى دانيد پرداخته است يا نه، شما خمس آنها را بدهيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 314

مسائل وقف

(سؤال 1998) در روستايى دو قطعه زمين وقف قبرستان گرديده و در حال حاضر با قبرستان موجود فاصلۀ زيادى دارند، آيا مى توان اين دو قطعه زمين را با زمين همجوار قبرستان عوض كرد؟ ضمنا واقف قطعۀ اول از دنيا رفته و واقف قطعۀ دوم اختيار زمين را به هيأت قبرستان سپرده كه هر نوع دخل و تصرفى بنمايند؟

جواب: اگر زمين به تصرف وقف داده شده تعويض و تغيير آن جايز نيست؛ بلى در صورتى كه واقف قبل از به تصرف دادن موقوفه فوت كند وقف به هم مى خورد و اختيار زمين با ورثه است.

(سؤال 1999) ملكى را خريده ام و در آن ساختمان عظيمى در دو

طبقه به عنوان مسجد بنا كرده ايم و در طبقۀ پايين آن كه مسقّف است چندين نماز جماعت خوانده شده ولى طبقۀ دوم مسقّف نيست و هر طبقه اى داراى دو در خروجى و ورودى است و در مقابل اين ساختمان، مسجدى قديمى است كه قسمتى از آن را خراب كرده ايم و قسمتى قابل استفاده است و در آن نماز مى خوانند؛ حال سؤالات زير مطرح است:

1- آيا شرعا مى توان نصف ساختمان جديد را به عنوان مسجد و نصف ديگر را به عنوان حسينيه قرار داد؟ با اين كه هر چه مردم پول داده اند براى كمك به مسجد بوده است.

2- آيا مى شود آن قسمت مسجد قديم را كه خراب كرده ايم به فضاى مسجد اضافه كنيم؟

3- آيا مى شود آن قسمت مسجد قديم را كه موجود است به كتابخانه يا آبدارخانه تبديل نماييم؟

جواب: تبديل كردن طبقه اى كه به عنوان مسجد در آن نماز خوانده شده به حسينيه جايز نيست؛ و طبقۀ ديگر را كه در آن نماز خوانده نشده ظاهرا مى توان با رضايت و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 315

اجازۀ دهندگان پول به حسينيه تبديل نمود. و اما مسجد قديم را نمى شود تغيير و تبديل نمود؛ و نيز جايز نيست مقدارى از آن را به فضاى مسجد اضافه كرد.

(سؤال 2000) زمينى است كه مردم محل آن را جهت دستشويى و وضوخانۀ مسجد داده اند، حال با توجه به اين كه در جاى ديگر وضوخانه ساخته اند آيا مى توان آن زمين را به مسجد ملحق نمود؟

جواب: اگر به عنوان دستشويى وقف نشده باشد مانعى ندارد.

(سؤال 2001) كسى سهوا مهر يا چيز ديگرى را از مسجد يا حسينيه اى با خود آورده و بردن به

جاى اول براى او مشكل است؛ تكليف او چيست؟

جواب: هر وقت متمكن شود- هر چند به وسيلۀ افراد مورد اعتماد- به جايش برگرداند.

(سؤال 2002) بيرون بردن قرآن و ساير چيزهايى كه براى مسجد يا مكان ديگرى وقف شده، بخصوص اگر در آن محل بدون استفاده باشد جايز است يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 2003) قبرستانى است كه بيست و چهار سال است در آن ميّت دفن نمى شود، آيا شهردارى مى تواند آنجا را فضاى سبز كند؟

جواب: اگر وقف باشد تغيير وقف جايز نيست. و اگر وقف نباشد و مستلزم نبش قبر قبل از پوسيده شدن استخوانهاى ميّت نباشد و مستلزم مفسدۀ ديگرى نيز نباشد، در صورتى كه از اراضى مباحه باشد اشكال ندارد؛ و اگر مالك شخصى داشته باشد تحصيل رضايت او لازم است.

(سؤال 2004) آيا هيأت امناى مسجد مى توانند براى تعمير مسجد و ساير تصرفات بدون اجازۀ متولى اقدام كنند؟

جواب: در تعمير مسجد و نظير آن و نماز خواندن و اقامۀ مجالس مذهبى و جواز جلوس و امثال آنها كه حق يا وظيفۀ تمام مسلمين است اجازۀ متولى شرط نيست؛ بلكه بعضى از علماء رضوان اللّه تعالى عليهم فرموده اند كه تعيين متولى براى خود مسجد صحيح نيست و بايد براى موقوفات مسجد متولى تعيين شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 316

(سؤال 2005) زمينى را براى مسجد وقف كرده اند كه درآمد و عوائد آن را در ماه رمضان به كسى كه در آن مسجد اقامۀ جماعت مى كند بدهند، حال مسجد را خراب كرده اند و تا ماه رمضان امسال به هيچ وجه قابل استفاده نيست؛ آيا مى شود در مسجدى ديگر به نيابت وقف كننده اقامۀ جماعت كرد يا خير؟

جواب:

اگر نظر واقف نسبت به اهميت زمان يا مكان احراز نشود، مخيّر هستند كه در همان سال در مسجد ديگر اقامۀ جماعت نموده و عوائد موقوفه را به مصرف برسانند و يا آن را حفظ كرده و در سال آينده به ضميمۀ عوائد سال بعد به مصرف برسانند.

(سؤال 2006) در محلى حسينيه اى است كوچك و فرسوده كه قابل توسعه و تجديد بنا نيست، آيا مى شود امكانات آن را انتقال داده و جاى ديگر حسينيۀ جديد بنا نمود؟

و زمين آن چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال همان حسينيه را تعمير نمايند و اگر گنجايش ندارد يك حسينيۀ ديگر هم مى توانند بسازند.

(سؤال 2007) شخصى مقدارى گندم وقف حسينيه كرده كه در ايام عاشورا به صورت طعام براى مردم مصرف شود؛ اما با زياد شدن جمعيت و توسعۀ محل، حسينيۀ ديگرى نيز احداث شده و ورثۀ واقف جزو افراد و اعضاى حسينيۀ جديد مى باشند؛ آيا جايز است گندم وقفى صرف هر دو حسينيه بشود يا دومى؟

جواب: وقف گندم صحيح نيست؛ و اگر نذر كرده باشد در صورتى كه شرايط نذر را رعايت كرده باشد، بايد طبق نذر به مصرف برسانند. همچنين اگر زمينى را وقف كرده باشد كه محصول آن را سال به سال در اطعام مردم صرف كنند، بايد طبق وقف عمل نمايند.

(سؤال 2008) آيا در پشت بام مسجد- غير از ساختمان براى مسجد- مى توان ساختمان ديگرى بنا نمود؟ مثلا ساختن اطاقى براى بسيج و مانند آن.

جواب: پشت بام مسجد حكم مسجد را دارد و هر ساختمانى در آنجا ساخته شود تمام احكام مسجد بر آن مترتب مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 317

(سؤال 2009) يك قطعه

زمين مزروعى است كه نصف مشاع آن ملك و نصف ديگر وقف عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) است و ادارۀ اوقاف مى خواهد يك دبستان در آن زمين بنا كند؛ راه شرعى آن چيست؟

جواب: در فرض سؤال جهت رفع اشكال دو راه وجود دارد: يكى اين كه متولى شرعى با رعايت مصلحت وقف و توافق مالك نصف غير موقوفه، سهم موقوفه را افراز و جدا نموده و ساختمان دبستان را در قسمت مالك قرار بدهند و اجارۀ بهاى زمين آن به مالك پرداخته شود. و راه دوم اين كه متولى شرعى با رعايت مصلحت وقف، سهم موقوفه از زمين را به آموزش و پرورش اجاره داده و اجاره بهاى آن را طبق وقف به مصرف برسانند؛ ولى در اين فرض بايد مدارك وقف را بسيار محكم كنند تا در آينده از بين نرود.

(سؤال 2010) قبرستان متروكه اى است كه وقف بودنش معلوم نيست و كتابخانه اى در آنجا ساخته شده است، آيا از خاك اضافى آن مى توان استفاده هاى شخصى نمود يا خير؟

جواب: اگر وقف بودن آن معلوم نباشد و خاك اضافى داشته باشد و مدعى خصوصى در بين نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2011) زمينى به عنوان قبرستان وقف شده و اهالى به علت آب و هواى محل و طولانى بودن مسير آن تا محل، اقدام به ساختن سرپناهى در آن محل نموده و بتدريج به حسينيه معروف شده است؛ آيا درست است يا نه؟

جواب: ساختمان در زمينى كه وقف اموات شده در صورتى كه مانع دفن اموات باشد جايز نيست؛ و اگر مانع نباشد و منافات با منظور از وقف نداشته باشد ظاهرا اشكال ندارد.

(سؤال 2012) ملكى است مزروعى

كه وقف شده تا عوائد و منافع آن صرف مخارج مسجد شود و شهردارى آن را گرفته و عوض آن را زمينى كه قابل ساختمان و فروش است داده است؛ آيا مى توان آن زمين را فروخت و خرج مسجد نمود يا نه؟

جواب: فروختن و خرج كردن پول آن در مسجد جايز نيست؛ بلكه بايد اجاره بهاى آن سال به سال صرف مسجد شود. بلى اگر قابل اجاره دادن نباشد مى توانند آن را بفروشند و با پول آن زمينى بخرند كه قابل اجاره دادن باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 318

(سؤال 2013) يك مسجد و حسينيه بوده كه كنار هم واقع شده و قسمتى از مسجد در جاده واقع شده و مقدار باقيمانده را براى راه حسينيه و جزو آن قرار داده اند؛ آيا درست است يا خير؟

جواب: جايز نبوده و بايد راه حسينيه از خود حسينيه بازشود و مسجد نبايد معبر براى حسينيه قرار داده شود؛ و اگر مسجد مستقلا قابل استفاده نيست با علامتگذارى حدود مسجد را معيّن نمايند.

(سؤال 2014) مسجد را خراب و تجديد بنا نموده اند و در اين تجديد بنا زيرزمينى به زمين مسجد اضافه شده و مسجد در آن بنا شده و به جاى ساختمان قديم مسجد دو مغازه بنا شده است؛ آيا اين كار درست است؟

جواب: مغازه كردن مسجد جايز نيست و تمام احكام مسجد بر آن زمين جارى مى باشد و هر گونه تصرفى كه با احكام مسجد منافات دارد حرام است؛ و بر تغييردهنده ها واجب است آن را به صورت مسجد برگردانند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 319

مسائل محجوران

(سؤال 2015) ميهمانى دادن قيّم از اموال مولّى عليه تا چه مقدارى

و با رعايت چه امورى جايز است؟

جواب: ميهمانى دادن از مال مولّى عليه در غير جهتى كه به نفع مولّى عليه باشد جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 320

مسائل مشاغل و درآمدها

(سؤال 2016) دوختن لباس زنانه توسط مرد چه حكمى دارد؟

جواب: دوختن لباس زنانه توسط خياط مرد در صورتى كه مستلزم نگاه و لمس نامحرم نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2017) اين جانب دانشجو هستم و براى رفع نيازهاى زندگى مجبورم كار كنم و اكنون در يكى از جرايد مشغول به كار هستم و مسئولين روزنامه در مقاطع مختلف تحليل و تفسيرهايى مى خواهند كه در آن چه بسا واقعيتهايى تكذيب و يا تحريف شود و يا به بعضى افراد نسبت ناروا داده شود و اگر خواستۀ آنان را قبول نكنم باعث از دست دادن كارم مى شود، وظيفۀ من چيست؟

جواب: هر گونه تحليل و تفسير دروغ كه موجب نسبتهاى ناروا و خلاف واقع و ترويج باطل و يا تضييع حقوق باشد- چه در كتابها و جرايد و چه در ساير وسايل تبليغاتى- حرام است؛ و الزام افراد نيز به چنين كارى شرعا جايز نيست. و گناه دروغهاى اجتماعى و هتك حيثيت افراد مؤمن از دروغهاى فردى به مراتب بيشتر است؛ ان شاء اللّه خداوند همۀ ما را از لغزشها حفظ نمايد، و روزى انسان وابسته به كار حرام نيست.

(سؤال 2018) دانشجوى كارشناسى ارشد هستم و در هنگام استخدام بايد به سؤالاتى پاسخ دهم، در صورتى كه عقايد خود را در مورد بعضى مسائل بازگو كنم پذيرش نمى شوم؛ آيا جايز است كه بر خلاف عقايدم پاسخ دهم؟

جواب: كسانى كه استخدام مى كنند بايد به دنبال افراد خدمتگزار و صادق باشند و

از تحميل عقيده و حذف نيروهاى غير هم خط پرهيز نمايند و افراد را وادار به تملق و دروغ و نفاق نكنند؛ و بدانند با اين روش ضربۀ بزرگى به نيروهاى عاقلۀ كشور و نظام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 321

مى زنند. و بالاخره بر خلاف عقيدۀ قلبى سخن گفتن نفاق و حرام قطعى است؛ مگر اين كه از موارد تقيه باشد.

(سؤال 2019) افرادى مى خواهند در نهادهاى انقلابى داخل شوند، تحقيق كنندگان ارگانها در رابطه با بررسى سوابق افراد فوق الذكر با توجه به آيۀ شريفۀ وَ لٰا تَجَسَّسُوا «1» تا چه حد مجاز به بررسى سوابق افراد مى باشند؟

جواب: هر مقدارى كه طبق مقررات مصوّبۀ مجلس و شوراى نگهبان تجسّس لازم باشد و آن فرد با توجه به لزوم تجسّس براى استخدام ثبت نام كند اشكال ندارد؛ ولى مجلس و شوراى نگهبان كه دو ركن نظام هستند نبايد از مرز عدالت و بى طرفى خارج شوند.

(سؤال 2020) زنجير زدن، قمه زدن و استفاده از طبل و مانند آن در دسته هاى سينه زنى و عزادارى حضرت امام حسين (ع) چه حكمى دارد؟

جواب: زنجير زنى اگر ضرر معتنابه نداشته باشد اشكال ندارد، ولى از قمه زنى در صورتى كه خطر جانى يا نقص عضو داشته و يا مستلزم ضرر قابل توجه و يا هتك مذهب و وهن عزادارى حضرت ابا عبد اللّه (ع) باشد و همچنين از استعمال آلات مخصوص لهو و لعب بايد خوددارى شود.

(سؤال 2021) هيپنوتيزم و احضار ارواح چه حكمى دارند؟ شغل قرار دادن آنها و كسب درآمد از اين طريق چه حكمى دارد؟

جواب: هيپنوتيزم اگر موجب عوارض سوئى در جسم و روح طرف نباشد و به هيچ نحوى

مفاسد فردى و اجتماعى نداشته باشد و ايجاد خللى در نظم اجتماعى نكند دليلى بر حرمت آن و كسب درآمد از آن نداريم؛ و احضار روح كافر، و نيز احضار روح مؤمن اگر مستلزم تأذى روح مؤمن نباشد در شرايط و حكم نظير هيپنوتيزم است.

(سؤال 2022) آيا تكسّب از راه قيافه شناسى، از معاملات جايز است يا حرام؟

جواب: از معاملات حرام است.

______________________________

(1)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 12.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 322

مسائل مسابقات و تيراندازى

(سؤال 2023) مسابقات و تيراندازى اگر به منظور بازى و سرگرمى باشد نه براى آمادگى جنگى، آيا شرعا جايز است عوضى براى برنده قرار داده شود؟

جواب: قرار دادن عوض در تيراندازى و مسابقاتى كه براى تمرين و آمادگى در جنگ انجام مى شود- هر چند فعلا زمينۀ جنگ در بين نباشد- اشكالى ندارد. صرف آمادگى و تهيّأ براى دفاع از كشور در مواقع لازم شرعا و عقلا مطلوب مى باشد، هر چند در شكل بازى به دست آيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 323

مسائل هنرها، بازى ها و سرگرمى ها

[غنا و موسيقى]

(سؤال 2024) آيا در غنا، سماع آن يعنى به گوش رسيدن همانند استماع يعنى گوش دادن حرام مى باشد؟ بنابراين براى افرادى كه مخالف و ناراضى از غنا هستند و با ناراحتى به گوش آنها مى رسد بازهم حرام است؟ يا در بعضى اتوبوسها و ماشينها كه نوار ترانه پخش مى كنند و به گوش انسان مى رسد حكم آن چيست؟

جواب: اگر انسان گوش ندهد، مجرد شنيدن حرام نيست؛ بلى اگر در جايى باشد كه حضور در مجلس معصيت صدق كند، از آن جهت حرام مى باشد.

(سؤال 2025) آيا آواز و غناى زنها در عروسى ها استثناء شده است؟ و در صورت جواز محدودۀ آن را بيان فرماييد.

جواب: بين فقها محل خلاف مى باشد و احوط ترك آن است، هر چند جواز آن بعيد نيست؛ به شرط اين كه با آلات مخصوص به لهو نباشد و مردهاى نامحرم نيز نشوند.

(سؤال 2026) در زورخانه ها مرسوم است موقع ورزش ضرب مى زنند، آيا اين كار جايز است؟ و همچنين طبل و موزيك كه در ارتش و مراسم گوناگون و يا عزاداريها مى زنند جايز است يا نه؟

جواب: چون صداها و آهنگ هايى كه در موارد

ذكر شده به كار مى رود معمولا موجب تحريك شهوت جنسى نيست، قهرا مصداق لهو و لعب حرام نمى باشد و اشكال ندارد.

(سؤال 2027) حضور در مجالسى كه همراه با لهو، غنا، ترانه و ساز مى باشد به اسم اين كه با يكديگر خوش هستيم و يا مجبوريم و يا اگر نرويم آنها ناراحت مى شوند جايز است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 324

جواب:: اجبار ناشى از رسومات و توقعات افراد و نيز ناراحت شدن مرتكب معصيت مجوز شركت در مجلس معصيت نمى باشد.

(سؤال 2028) با توجه به اين كه برنامه هاى ماهواره شامل برنامه هاى مفيد و علمى نيز هست، نظر حضرتعالى در رابطه با استفاده از ماهواره چيست؟

جواب: ماهواره نيز همچون ساير رسانه هاى جمعى- مانند: راديو، تلويزيون، ويدئو و اينترنت- است كه بهره بردارى حلال از آن اشكالى ندارد.

(سؤال 2029) آيا استفاده از موسيقى حرام براى معالجۀ سرد مزاجى جنسى جايز است؟ چنانچه راه علاج منحصر به آن باشد و اگر معالجه نكند ممكن است منجر به متلاشى شدن كانون خانوادگى گردد، تكليف چيست؟

جواب: انحصار علاج در آن بعيد است؛ ولى در فرض انحصار مذكور به نحو قطع، ظاهرا مانعى ندارد؛ ولى به مقدار علاج اكتفا شود.

(سؤال 2030) در مسألۀ «2496» توضيح المسائل فرموده ايد: «غنا و هر آوازى كه مشتمل بر باطل بوده و ...»؛ بفرماييد چه فرقى ميان «غنا» و «آواز مشتمل بر باطل» وجود دارد؟ و بفرماييد منظور از «اشتمال بر باطل» تبليغ گناه كبيره و ترويج ظلمه مى باشد؟

و منظور از «مجلس» آيا همان محل ابتدايى ساخت موسيقى يا مثلا استريو است يا محل شنيدن توسط نوار را نيز شامل مى شود؟ آيا منظور از حرمت موسيقى مناسب

مجالس لهو صرفا ترويج فساد است يا علت ديگرى دارد؟

جواب: «غنا» كيفيت مخصوصى از خواندن است كه اصطلاحا به آن «تصنيف» يا «ترانه» مى گويند؛ و اگر خواندن داراى اين خصوصيت نباشد ولى مشتمل بر هجويات و دروغ باشد هم اشكال دارد، همچنين است ترويج باطل يا توهين به مؤمن. و منظور از «مجلس» جايى است كه عده اى جمع شده اند براى هرزگى و فساد و بدين منظور غنا و آوازخوانى شهوت انگيز انجام مى دهند.

(سؤال 2031) اگر از موسيقى غير مجاز به هر صورت استفادۀ خوب شود بازهم حرام است؟

جواب: اگر مناسب با مجلس فساد باشد استفادۀ خوب از آن معنا ندارد؛ و اگر مناسب با مجالس فساد نباشد اساسا حرام نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 325

[تعزيه خوانى با لباس مخصوص]

(سؤال 2032) تعزيه خوانى با لباس مخصوص كه افراد تصور كنند كه واقعا امام حسين (ع) و اصحابش چنين لباس مى پوشيدند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر فرضا دروغ عملى محسوب گردد بايد خوددارى شود.

(سؤال 2033) شبيه در آوردن براى ائمۀ اطهار مخصوصا امام حسين (ع) و در ضمن آن، مرد نقش حضرت زينب (س) را بازى مى كند و براى چند ساعتى لباس زن را مى پوشد اشكالى دارد؟

جواب: اگر مستلزم توهين به اهل بيت (ع) نباشد، و نيز موجب وهن مذهب نشود، و متضمن كذب و افتراء هم نباشد، اشكالى ندارد.

[شعبده بازى]

(سؤال 2034) آيا شعبده بازى به عنوان كار و كسب يا غير آن جايز است؟

جواب: جايز نيست.

[بازى كردن بانوان در تئاتر و سينما]

(سؤال 2035) بازى كردن بانوان در تئاتر، برنامه هاى سينمايى و نظاير آن همراه با مردان و تماشاى اين گونه برنامه ها در صورت عدم خروج از موازين اسلامى چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه موازين اسلامى را رعايت كنند اشكال ندارد.

(سؤال 2036) آيا مجسمه سازى و نقاشى از چهرۀ انسان يا حيوان اشكال دارد؟

جواب: ساختن مجسمۀ انسان يا حيوان اگر براى پرستش باشد جايز نيست و در غير آن نيز احوط ترك است. و نقاشى از صورت انسان يا حيوان اشكال ندارد. ولى مى توان گفت: نهى از مجسمه سازى و نظاير آن در برخى از روايات، به اين علت بوده است كه در آن زمانها براى پرستش غير خدا و شريك قرار دادن براى او ساخته مى شده است؛ بنابراين چنانچه بدين منظور ساخته نشود و فقط جنبۀ هنرى و فرهنگى داشته باشد اشكال نداشته باشد. و در حقيقت از مواردى است كه موضوع حكم به كلى تغيير يافته است.

[چهارشنبه سورى]

(سؤال 2037) انجام بعضى از رسوم مثل چهارشنبه سورى كه نزديك ايام عيد به عنوان يك سنّت ملّى انجام مى شود و وسايل اضافى و غير ضرورى را آتش مى زنند و كمى هم بازى مى كنند آيا جايز است؟ البته نه به عنوان پرستش آتش، بلكه به عنوان اين كه آتش سمبل سوزاندن و از بين بردن بدى ها و رذايل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 326

جواب:: هر چند منشأ اين گونه اعمال همان مسلك آتش پرستى است كه در ادوار گذشته معمول بوده ولى چون مسلمانها به عنوان آتش پرستى انجام نمى دهند شرك نيست، و حرمت آن داير مدار صدق ترويج باطل يا صدق اسراف و تبذير است.

[برد و باخت در قمار]

(سؤال 2038) با توجه به اين كه حرام بودن برد و باخت در قمار به خاطر فسادى است كه دارد، اگر يك امر مشروع و مطلوب مثل يك ختم قرآن يا زيارت عاشورا يا صلۀ ارحام و نظاير اينها در برد و باخت شرط شود، آيا اطلاق ادلۀ حرمت شامل آن هم مى شود يا نه؟

جواب: اطلاقات ادلّه شامل است؛ و احكام شرعيه مبتنى بر استحسانات نيست.

(سؤال 2039) تصور شهوت، مادامى كه موجب خروج منى نشود چه حكمى دارد؟

جواب: اگر هيچ مفسده اى بر آن مترتب نشود حرمت آن ثابت نيست؛ ولى ادامۀ تصور و مشغول كردن ذهن در آن گونه افكار عواقب سوئى دارد.

[حركتها و نرمشهاى بدنى]

(سؤال 2040) روشهايى وجود دارد از جمله- هاتويوگا- كه شامل حركتها و نرمشهاى بدنى است و به ادعاى بعضى آثار جسمانى سودمندى دارد؛ و از جمله- راجايوگا- كه شامل تمرينات روحى و روانى است و اساس آن تمركز فكر و ضبط حواس و احيانا حبس نفس و تكرار بعضى اذكار تحت عنوان «مانترا» مى باشد و به آن «جاپا» گويند؛ و گفته مى شود كه بعضا نامهاى بعض خدايان هندوست. و به هر حال امر آن مشتبه است و بعضى از علاقه مندان به اسلام ذكر «هو» يا «حق» و امثال اينها را به كار مى برند و در مجموع آثار روحى و روانى دارد. و از جمله روشى است به نام «مدى تشن» كه با طريقى انجام مى شود از قبيل نشستن در خلوت و شمارش نفس يا تمركز و توجه روحى به يكى از اعضاى بدن كه براى آرامش روانى- روان درمانى- و تقويت اراده و نيروهاى روحى انجام مى گيرد؛ و يا مثلا هيپنوتيزم ... به

هر حال آيا استفاده از اين روشها جايز است؟

جواب: اين اعمال اگر به عقايد ايمانى مسلمانان يا به نظم اجتماعى آنان ضرر بزند، يا هتك اسماء خداوند متعال بشود، يا ضرر جسمى غير متعارف داشته باشد و يا موجب فرار از كار و زندگى باشد جايز نيست؛ وگرنه فى نفسها مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 327

[شرطبندى]

(سؤال 2041) شرط چيست؟ و آيا مطلق شرطبندى حرام است؟ و آيا همۀ بازيها و فعاليتهاى ورزشى و غير ورزشى را حرام مى دانيد؟

جواب: اصل معناى «شرط» ربط دادن چيزى به چيزى ديگر است؛ و در هر موردى شرط شود كه برنده چيزى را از بازنده بگيرد حرام است، مگر در سبق و رمايه كه به جهت تشويق مسلمانان به تمرين رموز جهاد و آمادگى براى دفاع تشريع شده است.

و بعيد نيست در مسابقه با انواع ابزار و وسايل جنگى روز نيز شرطبندى جايز باشد.

[جامهايى كه براى مسابقات فوتبال مى گذارند]

(سؤال 2042) آيا جامهايى كه براى مسابقات فوتبال مى گذارند حلال است؟

جواب: اگر پول آن را از افرادى كه در مسابقه شركت مى كنند نگرفته باشند و از طرف اشخاص ديگر و يا از طرف دولت جايزه بدهند اشكال ندارد؛ ولى اگر خود بازى كننده ها پول آن را داده باشند حرام است.

[بازى كردن با شطرنج]

(سؤال 2043) بازى كردن با شطرنج در فرضى كه از آليت براى قمار خارج شده باشد، بدون شرطبندى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر خروج آليت آن براى قمار به طور كلى ثابت شود، بدون شرطبندى اشكال ندارد.

[بازى با پاسور]

(سؤال 2044) حكم شرعى بازى با پاسور را بيان فرماييد.

جواب: چنانچه عرفا وسيلۀ قمار محسوب نشود و بدون شرطبندى باشد، اشكال ندارد.

[تعليم و تعلّم موسيقى]

(سؤال 2045) من دو استفتاء از جنابعالى ديده ام؛ يكى مبنى بر اين كه: «تعليم و تعلّم موسيقى حرام است» و ديگرى مبنى بر اين كه: «سازهاى مختلط كه هم براى حرام و هم براى حلال استفاده مى شوند، استفاده در غير حرام آن اشكالى ندارد». با توجه به اين مسأله بفرماييد آهنگ مخصوص مجالس لهو و لعب يعنى چه؟ خود مسألۀ لهو و لعب چيست؟ آيا مجلس عروسى حكم مجلس لهو و لعب را دارد؟

جواب: مقصود از «مجالس لهو و لعب» مجالس شهوترانى و لا ابالى گرى است كه طبعا موجب فساد مى شود؛ و هر آهنگ و آوازى كه متناسب با اين گونه مجالس باشد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 328

و افراد را معمولا به سوى مسائل جنسى و خلاف اخلاق مى كشاند، مصداق موسيقى حرام مى باشد.

و تعليم و تعلّم موسيقى اگر اختصاص به موارد حرام داشته باشد، حرام است؛ و اگر مشترك در حلال و حرام باشد، استفاده و تعليم و تعلّم آنها در موارد غير حرام جايز است.

[گوش كردن به صداى زن و مرد]

(سؤال 2046) در مورد گوش كردن به صداى زن براى كسانى كه معتقدند تحت تأثير قرار نمى گيرند و اين موسيقى ها را مخصوص مجالس لهو و لعب نمى دانند، چه حكمى دارد؟

جواب: گوش كردن به صداى زن، در صورتى كه همراه با موسيقى حرام نباشد و مستلزم فساد نشود، اشكال ندارد.

(سؤال 2047) گوش دادن به صداى مرد در نوارهاى عاشقانه در غير مجالس لهو و لعب براى مردان و زنان چه حكمى دارد؟ آيا نام خواننده مى تواند دليل بر حرمت نوار او باشد؟

جواب: در صورتى كه متناسب با مجالس فساد نباشد و مستلزم غنا نشود، اشكال ندارد. و نام

خواننده موجب حرمت يا جواز نمى گردد.

[رقص و موسيقى]

(سؤال 2048) در مورد رقص و موسيقى و اين كه نبايد انجام شود دليلهاى قانع كننده اى مى خواهم، كه واقعا چرا اين عمل يعنى رقص نبايد باشد. چون فكر مى كنم هر چيزى بستگى به نيّت انسان از انجام عملى دارد، حال آن عمل رقصيدن باشد يا همان لباس پوشيدن ساده؟

جواب: خوبى و بدى هر چيزى بستگى به نيّت انسان ندارد. بعضى چيزها ممكن است اصولا داراى مفاسد اجتماعى يا فردى باشد كه شارع مقدس از آن جهت آنها را حرام يا مكروه نمايد. مثلا بدى قتل نفس، تهمت و غيبت و امثال اينها متكى به نيّت انسان نيست.

موسيقى اگر از آن نوعى باشد كه مهيّج شهوت جنسى و موجب فساد اخلاق و تباه شدن عقل و شرافت انسان باشد براى فرد و جامعه ضرر دارد و دين از آن منع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 329

نموده است. و اگر از اين نوع نباشد ضررى ندارد و قهرا حرام هم نخواهد بود.

حرمت رقص به طور مطلق دليل قطعى ندارد، فقط مطابق روايتى معتبر پيامبر اسلام (ص) از آن نهى فرموده است. لذا در غير مورد رقص زن براى شوهر احتياط در ترك آن است.

[دست زدن زنها در مجالس]

(سؤال 2049) آيا دست زدن زنها در مجالس بدون بودن نامحرم جايز است؟

جواب: اگر مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2050) آيا دست زدن زنها در مجالس با بودن نامحرم مثل دست زدن زنها با وجود داماد در مجلس عقد جايز است يا خير؟

جواب: حضور داماد در چنين مجلسى با رعايت پوشش اسلامى از ناحيۀ زنها، و نيز دست زدن زنها اگر مفسده و گناهى بر آن مترتب نشود، اشكال ندارد.

[گوش دادن به سرودها و آهنگ هاى راديو و تلويزيون]

(سؤال 2051) آيا گوش دادن به سرودها و آهنگ هاى راديو و تلويزيون جايز است يا خير؟

جواب: هر آهنگ و آوازى كه مهيّج شهوت جنسى و فساد اخلاق يا ترويج باطل نباشد، خواندن و گوش دادن به آن اشكال ندارد.

[استفاده از امواج ماهواره]

(سؤال 2052) آيا استفاده از امواج ماهواره- كه نوعا توسط كشورهاى غربى فرستاده و بعضى برنامه هاى آن نيز موجب فساد مى شود- جايز است؟ خريدوفروش گيرندۀ ماهواره چه حكمى دارد؟

جواب: ماهواره مانند ساير رسانه ها هم برنامه هاى مشروع و مفيد دارد، و هم برنامه هاى غير مشروع؛ و استفاده از برنامه هاى مشروع و مفيد آن اشكال ندارد.

و خريدوفروش گيرندۀ آن نيز به منظور استفاده هاى مشروع اشكال ندارد.

[سيگار كشيدن]

(سؤال 2053) حكم شرعى كشيدن سيگار را بيان فرماييد. در صورتى كه كشيدن سيگار موجب آزار و اذيت ديگران باشد يا هواى سالم را آلوده كند آيا مى توان در حضور ديگران اقدام به سيگار كشيدن كرد؟ و در صورت انجام آن، آيا موجب ضمان مى شود؟

جواب: اگر براى خود او يا ديگران موجب ضرر قابل توجه باشد، يا موجب آزار و اذيّت ديگران شود جايز نيست؛ و اگر ضررى بر ديگرى وارد نمايد بايد جبران شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 330

[فيلم و سينما]

(سؤال 2054) امروزه پيشرفت علم و تكنولوژى مظاهر گوناگونى از تمدّن و هنر را در اشكال نمايش، فيلم و تصوير براى بشريت به وجود آورده است. اصولا نظر اسلام با چنين پيشرفتى كه به طور كلى زندگى اجتماعى امروزه را متحوّل و با اعصار گذشته متمايز ساخته است چيست؟

جواب: تجربه نشان داده كه اثر نمايش و فيلم و تصوير در افكار عمومى و تربيت جامعه از گفتار و نوشتار به مراتب بيشتر است؛ و به تعبير ديگر مشاهده و احساس معمولا بيش از تفكّر و تعقل در جامعه اثر محسوس دارد. دين مقدس اسلام هر چند بر حسب رعايت مصالح و اهداف آفرينش انسان براى زندگى بشر معيارهايى را مشخّص نموده، به گونه اى كه روش و رفتار او در زندگى با تكامل روحى و سعادت ابدى او سازگار و يا در تضاد نباشد، ولى هيچ گاه شكل خاصّى را براى زندگى ترسيم نكرده است؛ و هنر نيز يكى از نيازها و جلوه هاى زندگى است كه در ساخت انسانها و شكوفايى استعدادهاى درونى آنان نقش به سزايى دارد، و با پيشرفت علم و تكنيك و تغيير

شرايط زمانى و مكانى و محيط اجتماعى طبعا تكامل در جلوه هاى هنر نيز ضرورت خود را نشان مى دهد. اسلام با تنوّع و تفنّن در اشكال و مظاهر زندگى مخالف نيست؛ بلكه با تكامل علم و تكنيك هماهنگ است، وگرنه نمى توانست خاتم اديان الهى باشد.

(سؤال 2055) سينما يكى از مظاهر تمدن تكنولوژيك است و اين صنعت هنرى آن چنان كه بايد توجه علما و فقها را به ظرفيت هاى وافر خود در حوزۀ تبليغات معنوى برنينگيخته است و حتى فقه همواره براى آن موانعى ايجاد كرده است.

با اين مقدمه آيا حضرتعالى:

الف- نمايش زن مسلمان بى حجاب را در سينما (تصوير) جايز مى دانيد؟ (زن مسلمان بى حجاب ايرانى چه حكمى دارد؟)

ب- نمايش تك خوانى زن مسلمان و اصولا تك خوانى زن مسلمان چه حكمى دارد؟

ج- نمايش آثارى از سينماى جهان كه داراى صحنه هاى سكس (اروتيك) است اما در پايان روح دينى از آنها استنباط مى شود چه حكمى دارد؟

د- آيا مى توان از بيت المال مسلمين هنرمندان متعهد خارجى را براى آموزش از آنها به ايران دعوت كرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 331

ه- آيا به نظر شما روحانيون مى توانند در كار عملى سينما وارد شوند؟

و- نشان دادن صورت معصومين (ع) در آثار سينماى دينى چه حكمى دارد؟

ز- نظر حضرتعالى در باب موسيقى پاپ و خواندن زن با اين نوع موسيقى چيست؟

جواب: الف- يكى از مقررات قطعى شريعت اسلام در رابطه با زندگى اجتماعى حفظ عفّت فرد و جامعه است. بلكه جوامع غير دينى نيز براى عفّت ارزش خاصّى قائل مى باشند، هر چند برخى از امور را منافى عفّت نمى دانند.

جاذبۀ خاصّ زن به ويژه زن جوان براى مرد قابل انكار نيست و طبعا از

طمع هوس بازان در امان نيست و همۀ عقلاى جهان ناموس خود را از طمع و هوس شهوترانان دور مى كنند تا رهزنان در آنها طمع نكنند. حجاب و پوشش زن مسلمان سمبل عفّت و متانت اوست، و به دستور اسلام زن بايد خود را از اغيار بپوشاند، و نبايد بدون رعايت حجاب اسلامى خود را نمايش دهد و كسى نمى تواند او را به رفع پوشش اسلامى وادار نمايد؛ ولى اگر- از باب فرض- زن مسلمان از اين دستور دينى تخلف نمود و متهتّك شد، و يا زن، غير مسلمان بود و در نمايش بدون حجاب شركت نمود تماشاى او به طور مستقيم بدون داشتن مفسده و يا قصد لذّت جنسى، و يا تماشاى فيلم و تصوير او اگر موجب فساد و فحشا در جامعه و انحراف افكار نشود مانعى ندارد.

ب- صداى زن و گوش دادن به آن اگر مهيّج شهوانى و يا موجب فساد باشد جايز نيست، وگرنه مانعى ندارد. تك خوانى زن نيز اگر به حدّ غنا نرسد و فسادآور نباشد اشكال ندارد.

ج- اگر فرضا نمايش اين قبيل صحنه ها موجب فساد براى فرد يا جامعه نباشد اشكال ندارد؛ و بايد توجه نمود كه فساد امرى عام و فراگير است و منحصر به ارتكاب فحشاء نيست، و اگر ارائه و نمايش اين گونه فيلمها و صحنه ها موجب سست شدن بنيان خانواده ها و بر هم خوردن روابط خانوادگى باشد باز از مصاديق فساد محسوب است و لازم است اجتناب شود. سينما براى اصلاح جامعه و روابط اجتماعى و خانوادگى است نه سست كردن يا بر هم زدن آنها، و هيچ گاه احتمال ترتّب مصلحت اجتماعى مجوز ارتكاب حرام قطعى

نمى شود. با مقدمات ضد اخلاق نمى توان به تزكيۀ روح و اخلاق حسنۀ انسانى دست يافت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 332

د- استفاده از بيت المال براى جذب و دعوت از هنرمندان متعهد جهت آموختن هنرهاى حلال و مفيد براى جامعه مانعى ندارد. و اين كه ممكن است برخى از افراد از هنرهاى حلال سوء استفاده كنند موجب حرمت تعليم و تعلّم هنر حلال نيست.

ه- مجرّد روحانى بودن موجب منع شرعى يا قانونى نسبت به كار سينمايى نيست؛ ولى آنچه از يك روحانى آگاه انتظار مى رود و در تخصّص او مى باشد تبليغ صحيح اسلام و ارشاد و راهنمايى مردم و حلّ مشكلات دينى آنان مى باشد.

و- اگر قداست آن بزرگواران كاملا حفظ شود، و هيچ گونه اهانتى در عرف تماشاگران تلقّى نشود و از روى آثار و شواهد صورتى قريب به واقعيت ارائه گردد دليلى بر حرمت آن نداريم، ولى احتياط خوب است.

ز- موسيقى داراى انواع گوناگون است، و به طور كلى همۀ آنها در روح انسانها تأثير عميق دارد. برخى از آنها حلال و برخى حرام است؛ و به طور كلى اجمال آنچه روح انسان را به دنائت و حقارت يا فحشاء و شهوات تحريك مى كند و طبعا جامعه را جذب مظاهر فساد مى نمايد، و يا همچون موادّ سكرزا عقل و تميز انسان را تحت الشعاع قرار مى دهد حرام است. و اگر- از باب فرض- در مورد خاصّى مفسده انگيز بودن آن احراز نشود گوش دادن به آن مانعى ندارد.

[ورزش بانوان]

(سؤال 2056) ورزش بانوان اگر تمام جهات شرعى نظير اختلاط حرام با اجنبى، نظر اجنبى به آنان و ساير مفاسد رعايت شود جايز است يا نه؟

جواب: اگر

تمام جهات شرعى رعايت شود اشكال ندارد.

[شعبده بازى و سحر و جادو]

(سؤال 2057) آيا شعبده بازى از مقولۀ سحر و جادوست و حرمت آن به اين جهت است، يا چيز ديگرى است و دليل ديگرى دارد مثل خلاف واقع نشان دادن چيزها و نظير آن؟ و آيا شامل ژيمناستيك مى شود يا نه؟

جواب: شعبده بازى چون نوعى تصرف در قوّۀ خيال بيننده است، نوعى ضعيف از انواع سحر و جادو مى باشد. و در صورتى كه موجب اغواء و انحراف دينى در بيننده باشد اشكال دارد؛ ولى اگر فقط در جهت سرگرمى و هنرنمايى باشد اشكال ندارد. و ژيمناستيك از مقولۀ شعبده بازى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 333

مسائل معاشرت

[صلۀ رحم و ميهمان]

(سؤال 2058) با توجه به اين كه از طرف شارع مقدس صلۀ رحم واجب است و از ناحيۀ ديگر خمس بعضى از اموال نيز واجب مى باشد، حال اگر انسان بداند در صورتى كه بخواهد صلۀ رحم انجام بدهد ارحام او مال غير مخمّس در معرض تصرف او قرار مى دهند و راهى هم بجز تصرف ندارد، با اين فرض آيا مى توان صلۀ رحم را ترك كرد؟ يا مى توان صلۀ رحم را انجام داد و خمس آن مال را از ناحيۀ خود پرداخت؟ و در صورت جواز تصرف و پرداخت خمس، آيا اين يك حكم كلى است و يا اين كه در هر مورد خاصى اذن خصوصى از جانب حاكم شرع لازم است؟

جواب: صلۀ رحم انواع مختلف دارد و غالبا توقف بر تصرف در مال خمس دار ندارد و در صورت توقف، اذن حاكم شرع جامع الشرائط لازم است.

(سؤال 2059) اگر پدر و مادر نسبت به اسلام و مقدسات آن مخالف باشند، ارتباط و صلۀ رحم فرزند با آنها چگونه بايد باشد؟

جواب: بهترين صلۀ

رحم آن است كه فرزند به هر طريق ممكن آنها را ارشاد و راهنمايى كند.

(سؤال 2060) با توجه به حديث: «أكرم الضّيف و لو كان كافرا» اگر ميهمان ناخوانده اى براى ما آمد و حجاب كامل نداشت، آيا وظيفۀ ما پذيرايى و اكرام است؟

جواب: در عين حالى كه بايد او را اكرام نمود، در صورت وجود شرايط و با رعايت مراتب، نهى از منكر را مدّ نظر قرار دهد. و در بسيارى از موارد برخورد نيكو و ارشاد و موعظه به وجه احسن، اثر بيشترى خواهد داشت.

(سؤال 2061) اگر صلۀ رحم را بخواهيم رعايت كنيم ممكن است چشممان به موى زن نامحرم بيفتد، و يا مجبور شويم در جلسات غيبت و تهمت بنشينيم، اگر بخواهيم از اين گناهان دورى جوييم بايد صلۀ رحم را ترك كنيم؛ وظيفۀ ما چيست؟

جواب: كوشش كنيد صلۀ رحم را با ترك معصيت حتى الامكان انجام دهيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 334

[صداي زن نامحرم و معاشرت با آن]

(سؤال 2062) گوش دادن به قرآن و سرود و امثال آن كه توسط زن نامحرم خوانده مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: از خواندن با صداى مهيّج شهوت بايد خوددارى شود و گوش دادن به آن اشكال دارد؛ و در غير اين دو صورت اشكالى ندارد.

(سؤال 2063) حكم شنيدن و شنواندن صداى نامحرم را بيان فرماييد.

جواب: اگر با لحن و صداى مهيّج نباشد و تلذّذ و خوف فساد در بين نباشد حرام نيست.

(سؤال 2064) آيا شنيدن صداى زن در مجامع فرهنگى، هنرى و يا علمى به صورت سخنرانى، سرود و يا مرثيه اگر مفسده نداشته باشد و تهيّج نوعى هم نداشته باشد جايز است؟

جواب: اگر مفسده اى بر آن مترتب نشود و

با لحن مهيّج هم نخواند اشكال ندارد.

(سؤال 2065) به طور كلى آيا مكالمه يا معاشرت به صورت سالم بين پسر و دختر اشكالى دارد؟ به عنوان مثال اگر در جوامع فرهنگى يا هنرى زنان و مردان يا دختران و پسران با هم فعاليتهاى علمى سالم در ابعاد مختلف داشته باشند اشكال دارد؟

جواب: اگر جهات شرعى رعايت شود، و مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكالى ندارد.

(سؤال 2066) نشستن مرد و زن نامحرم در كنار يكديگر در تاكسى ها را جايز مى دانيد يا خير؟

جواب: اگر مستلزم خلافى نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2067) كار كردن خانمها در مكانهايى كه سر و كارشان با مردها بيشتر است چه حكمى دارد؟

جواب: با رعايت موازين شرعى اشكالى ندارد.

[دست زدن در ايام مولودى حضرات معصومين (ع)]

(سؤال 2068) كف زدن (دست زدن) در ايام مولودى حضرات معصومين (ع) چه صورتى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 335

[قمه زنى در ايام عزاى حضرت سيّد الشهداء (ع)]

(سؤال 2069) قمه زنى در ايام عزاى حضرت سيّد الشهداء (ع) و به قصد رجاء نه توهين به مقدسات اسلام چه صورتى دارد؟

جواب: در صورت وهن مذهب يا داشتن خطر جانى يا نقص عضو و اضرار به نفس خوددارى شود.

[غيبت]

(سؤال 2070) در يك جمع بندى كلى و با توجه به معناى غيبت كه «ذكرك اخاك بما يكرهه» عنوان شده است، مستدعى است يك تعريف جامع و مانع از «غيبت» ارائه داده و موارد استثناى آن را در صورت امكان به تفصيل بيان فرماييد.

جواب: معناى غيبت و موارد استثناى آن در توضيح المسائل جديد، مسائل 2518 تا 2521 به تفصيل بيان شده است.

(سؤال 2071) در مسائل اجتماعى و سياسى و تشريح مسائل و حوادث تاريخى كه منجر به شرح خصوصيات و خصلتها و زندگى و احوال شخصى افراد مى شود و قهرا چه بسا نقاط ضعف و عيوب آنان گفته شود، آيا غيبت كردن جايز است يا نه؟ البته در صورتى كه هيچ گونه قصدى جهت خراب كردن و بى آبرو نمودن افراد در بين نباشد.

جواب: اگر غرض صحيحى بر آن مترتب باشد، از قبيل: اعلان فسق و عدالت راويان و شاهدان امور و ردّ بدعت بدعت گزاران و نسبتهاى دروغين، و نيز ردّ ادعاى اجتهاد مدعى دروغين اجتهاد و به طور كلى ردّ ادعاى هر مطلب دروغ و خلاف واقعى كه مفاسد اجتماعى دارد، در كليۀ اين موارد غيبت به مقدار لازم اشكال ندارد.

[فسق]

(سؤال 2072) حدّ فسق چيست؟ و آيا داشتن معاشرت و ارتباط عادى با فاسق جايز است يا نه؟

جواب: هر كس عمدا بدون اشتباه و با اختيار خود مرتكب گناه كبيره شود يا اين كه اصرار بر گناه صغيره داشته باشد تا زمانى كه توبه نكرده باشد فاسق است. و معاشرت با فاسق براى افرادى كه تحت تأثير واقع نمى شوند به اميد ارشاد و راهنمايى او اشكال ندارد؛ ولى اگر معاشرت موجب جرأت يافتن او

بر ادامۀ معصيت باشد جايز نيست.

[تقلب در جلسات امتحان]

(سؤال 2073) آيا تقلب در بعضى از جلسات امتحان به شكل رونويسى از ديگران، در مواردى كه ديگران راضى باشند يا نباشند، چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 336

جواب:: بايد دانش آموزان و دانشجويان محترم تقوا داشته باشند و از تقلب به هر شكل آن اجتناب نمايند؛ و در مواردى كه طبق مقررات، رونويسى از نوشته هاى ديگران ممنوع است، بايد خوددارى شود.

[سلام و جواب آن و سلام به كفّار]

(سؤال 2074) آيا تنها پاسخ سلام كامل مانند: «سلام عليكم» يا «السلام عليكم» واجب مى باشد يا پاسخ سلام ناقص و متداول مانند: «سلام» كه معمولا سلام كننده قصد تحيت را دارد نيز واجب است؟

جواب: بلى، كسى كه در مقام تحيت به گفتن «سلام» اكتفا كرده، پاسخش واجب است.

(سؤال 2075) سلام كردن و جواب دادن آن نسبت به كافر ذمّى و غير ذمّى چه حكمى دارد؟

جواب: اگر احيانا مفسده اى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.

(سؤال 2076) ردّ و بدل نمودن ساير تحيات به الفاظى غير از «سلام» با كفار چه حكمى دارد؟

جواب: اگر احيانا مفسده اى بر آن مترتب نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2077) با توجه به آيۀ 108 سورۀ انعام كه مى فرمايد: لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ ...، آيا گفتن مرگ و سبّ كفار جائز است؟ و در صورت حرمت آيا لعنتهايى كه در بعض از دعاها و يا زيارات مى باشد بر خلاف اين آيه نمى باشد؟

جواب: در قرآن كريم مى خوانيم: وَ لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ و در نهج البلاغه مى خوانيم: «انى اكره لكم ان تكونوا سبّابين». سبّ و ناسزا و همچنين اهانت نسبت به هيچ كس جايز نيست.

ولى لعن نه سبّ است نه اهانت. «لعن»

به معناى طرد و دورى از رحمت است و مورد آن افراد ظالم و شرور مى باشد. در لعن مى خواهيم كه خدا افراد ظالم و شرور را طرد كند و از رحمت خويش دور نمايد؛ و در حقيقت لعن اظهار بيزارى از ظلم و جنايت است و در قرآن كريم مى خوانيم: أَلٰا لَعْنَةُ اللّٰهِ عَلَى الظّٰالِمِينَ.

(سؤال 2078) آيا اهداى خون به بيمارستانهاى كشورهاى غير اسلامى جايز است؟

جواب: موارد مختلف است و حكم اجناس ديگر را دارد.

[انتقال خون بين مسلمان و غير مسلمان]

(سؤال 2079) آيا انتقال خون بين مسلمان و غير مسلمان جايز است؟

جواب: مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 337

[معاشرت با كفّار]

(سؤال 2080) اين جانب در قالب يك هيأت رسمى عازم كشور چين هستم، با توجه به نظام كمونيستى آن كشور و با در نظر گرفتن اين كه كليۀ برنامه هاى هيأت در اختيار مسئولان آن كشور مى باشد و از نظر برنامۀ غذايى و اسكان تحت برنامۀ تنظيمى آنها هستيم، مستدعى است نظر مبارك را نسبت به موارد ذيل بيان فرماييد:

1- ذبيحۀ حلال گوشت آنها چه صورتى دارد؛ و خصوص ماهى و ميگو چه حكمى دارد؟

2- غذاهايى كه در آنها گوشت مصرف نمى شود چه صورتى دارد، و آيا خوراكهايى كه به وسيلۀ دستگاه تهيه مى شود مثل نان و نوشابه محكوم به طهارت است؟

3- با توجه به اين كه اصولا البسه و ظروف در هتلها با ماشينهاى لباسشويى يا ظرفشويى شسته و بعضا با همان دستگاه خشك مى شود، آيا اين قبيل اشياء محكوم به طهارت مى باشد؟

4- با توجه به رسمى بودن سفر، دست دادن و مواجهه با افراد اضطرارى مى باشد؛ در صورت رطوبت دست و ترشح آب دهان چه حكمى دارد؟

5- امكان دارد با مشقت- با توجه به رسمى بودن سفر- بتوان در محل اقامت از غذاى رستوران استفاده نكرد و با غذاهاى خشك يا همراه به نوعى تغذيه نمود؛ اولا انجام اين كار چه مقدار وظيفه است، ثانيا تكليف در مسافرتهاى بين شهرى يا تغذيه در غير محل اقامت چگونه مى باشد؟

6- چه حدى از ضرورت موجب اباحۀ مصرف غذاى نجس مى باشد؟ همچنين حكم استفاده از غذاى متنجس چگونه است؟

7- در اين قبيل مضايق چه راه حلّى را

توصيه مى فرماييد؟

جواب: 1- از غذاى گوشتى كفار اجتناب كنيد؛ مگر اين كه احراز شود ماهى و ميگو در خارج آب مرده اند.

2 و 3- با شك در طهارت و نجاست محكوم به طهارت است.

4- اهل كتاب محكوم به طهارت مى باشند، و در غير اهل كتاب احتياط كنيد.

5- بودن در رستوران موجب خوردن غذاى آنجا نيست؛ و در صورت ضرورت به مقدار حفظ بدن از تلف مانعى ندارد، منتها براى نماز بدن را پاك كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 338

6- به مقدار حفظ بدن از تلف شدن و يا مرض غير قابل تحمل جايز است مصرف كنيد، ولى براى وضو و نماز بدن را بشوييد.

7- سفارت ايران مى تواند مقدمات تصدّى افراد مسلمان آنجا را براى پذيرايى از هيأتهاى رسمى فراهم آورد؛ لازم است مقدمتا اين كار را انجام دهند، و هر ميزبانى به معتقدات مهمان احترام مى گذارد.

(سؤال 2081) اگر كسى شخصى را در ميان مردم، بدكار و فاسد و فاسق معرفى بكند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر راست بگويد غيبت و حرام است، و اگر دروغ بگويد تهمت است و گناهش بيشتر.

(سؤال 2082) اگر بى حجابى در جوامعى طبيعى است، و زنان و مردان به طور طبيعى در كنار هم حاضر مى شوند و وضعيت اجتماعى اين گونه است؛ آيا اين مجالس، مجالس فسق به شمار مى آيد يا خير؟

جواب: اگر از نوع مجالس هرزگى و شهوانى و موجب مفسده نباشد حضور در آنها اشكال ندارد.

(سؤال 2083) در بعضى كشورهاى غير اسلامى براى گرفتن گذرنامه، داشتن عكس زن روى آن بدون حجاب اسلامى الزامى است. آيا مى توان با اين وضع اقدام به گرفتن گذرنامه نمود؟

جواب: با فرض ضرورت و نداشتن

يقين به فساد اشكال ندارد.

[مدارس ابتدايى و متوسطه مختلط]

(سؤال 2084) در بعضى كشورهاى فوق الذكر در مدارس ابتدايى و متوسطه به دانش آموزان پسر و دختر موسيقى و شنا را به طور مختلط آموزش مى دهند. با توجه به نبودن مدارس مخصوص مسلمانها در اين كشورها آيا بردن بچه ها به اين مدارس جايز است؟

جواب: در صورت يقين به ترتب فساد اخلاق و سوء تربيت جايز نيست. و بر مسلمانها لازم است براى حلّ اين مشكل چاره اى بينديشند.

[زين سوارى زن]

(سؤال 2085) زين سوارى زن مانند موتور سوارى، اسب سوارى و دوچرخه سوارى، در صورتى كه خودش رانندگى نمايد، از نظر شرعى حرام است يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 339

جواب:: به خودى خود زين سوارى براى زن اشكال ندارد؛ بلى اگر احيانا مستلزم حرام يا فسادى باشد از آن جهت اشكال دارد.

[وفاي به وعده]

(سؤال 2086) اگر وعدۀ لفظى براى انجام كارى يا قبول مسئوليتى به كسى داده شود، آيا عمل به آن وعده واجب است يا خير؟

جواب: مطابق آيۀ شريفۀ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ «1» و روايات زيادى از جمله روايت: «من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر فليف اذا وعد» «2» عمل به وعدۀ مشروع واجب مى باشد.

[گفتگوى تمدنها]

(سؤال 2087) همان طور كه استحضار داريد مبحث گفتگوى تمدنها از طرف جمهورى اسلامى ايران پيشنهاد گرديده است كه مورد استقبال جهانى قرار گرفته است، لذا يكى از اولويت كارى اين مركز با استفاده از طلاب و فضلا، تحقيقات جامع در اين زمينه مى باشد.

از آنجا كه نظر آن جناب راهنماى روشنى براى ما خواهد بود، استفتائات ذيل جهت جواب كامل تقديم مى گردد:

1- گفتمان بين علما و تمدنها و مبادلات فرهنگى كه موجب رفع كدورت بين المللى مى شود چه حكمى دارد؟

2- استفاده از كلمۀ «جامعۀ مدنى» بر اساس مدينة الرسول داراى چه حكمى مى باشد؟

3- آيا ايجاد زمينه در رسانه هاى گروهى و تمهيداتى كه منجر به طرح نظريات ديگران مى شود جايز است؟

4- سازمانهاى بين المللى غير مسلمان كه شعار و اهداف ما را قبول دارند، همكارى با آنان چه حكمى دارد؟

5- قرن حاضر را قرن گفتگوى تمدنها مى نامند كه ثمرۀ آن صلح و سلام است، آيا تبليغ و ترويج اين نحو گفتمان جايز است؟

6- چنانچه گفتگوى آزاد و تمدنها موجب طرح و شناخت اسلام در جوامع غير مسلمان گردد، جايز است؟

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 1.

(2)- كافى ج 2، ص 364.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 340

7- چنانچه ممنوعيت و يا آزادى تبليغ اديان و تمدنها موجب مقابله به مثل آنان براى مسلمانان داخل

آن كشور شود، آيا به اين دليل مى توان آنها را آزاد گذاشت؟

8- يكى از افتخارات قرآن، اسلام و مذهب شيعه مناظرات آنها مى باشد؛ آيا اين مربوط به اصول دين است و يا محدوديتى ندارد؟ و بر فرض اين كه محدوديتى ندارد تحت عنوان «گفتگوى تمدنها» است يا «گفتگوى اديان»؟

«مركز مطالعات و پژوهشهاى راهبردى آسيا»

جواب: 1- كار پسنديده بلكه لازمى است؛ زيرا نشر اسلام و ارزشهاى آن جز با تفاهم و تعامل فكرى امكان ندارد. قال اللّه تعالى: ادْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ «1». (اى پيامبر! به راه پروردگارت به وسيلۀ استدلال محكم و قوى، و موعظۀ نيكو و پسنديده، و مجادله با بهترين سبك و روش دعوت بنما.)

2- استفاده از كلمات و اصطلاحات متداول براى تفهيم و تفهّم مانعى ندارد؛ و الامر سهل.

3- تعامل فكرى و فرهنگى بين افراد بشر بدون ابراز نظرات موافق و مخالف امكان ندارد. قال اللّه تعالى: فَبَشِّرْ عِبٰادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ «2» (- اى پيامبر- بشارت ده به آن بندگان من كه سخنان را مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند.)

4- هر گونه همكارى فرهنگى، سياسى و اقتصادى با دولتها و مجامع غير مسلمان در راستاى مصالح اسلام و كشور مانعى ندارد بلكه بسا لازم مى باشد. و قرآن و سنّت پيامبر (ص) و ائمه (ع) آن را تأييد مى كنند.

5- از ترويج خشونت و تندى تا حال چه نفعى عايد اسلام شده است؟! اصولا حق و عدالت در جهان امروز با منطق و استدلال و گفتمان بهتر پياده مى شود. تعبيرات تند و اعمال خشونت آميز بويژه اگر به نام دفاع از اسلام

انجام شود چهرۀ نورانى دين را در نزد نسل جوان خشن و كريه نشان مى دهد.

______________________________

(1)- سورۀ نحل (16): آيۀ 125.

(2)- سورۀ زمر (39): آيات 17 و 18.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 341

6- براى نشر اسلام و عدالت راهى جز ترويج و گفتگو با مردم دنيا و نيز عمل به آنها وجود ندارد؛ آرى اگر در برابر ملتهاى جهان با شعار آزادى و گفتگوى تمدنها برخورد نماييم ولى با ملت خودمان با خشونت برخورد نماييم، گفتگوى تمدنها يك شوخى سياسى تلقى مى شود.

7- در جهان امروز كه دنيا به شكل يك دهكدۀ جهانى درآمده و هر فكر و نظرى با سرعت به وسيلۀ تكنولوژى جديد به همۀ نقاط جهان مى رسد، تفكر سانسور و ممنوعيت، خود گول زنى و چشم پوشى از واقعيات است. در چنين موقعيتى ما بايد با منطق قوى و مستحكم خود را مجهز نماييم تا بتوانيم از حق و عدالت دفاع نماييم.

8- اسلام به عنوان يك آيين آسمانى داراى سه قسمت است: اصول اعتقادى، اخلاق و فروع عملى، بر ما لازم است ارزشهاى اين دين الهى را در هر سه قسمت با بيان و منطق علمى و زبان روز به جهان معرفى نماييم.

[تعهد اجبارى]

(سؤال 2088) اگر فرد يا ارگانى شخصى را مجبور به سپردن تعهدى خاص نمايد به گونه اى كه اگر وى آن تعهد را ندهد ضرر مادى يا معنوى قابل توجهى به او مى رسد و در نتيجه وى با اكراه تعهّد دهد، آيا شرعا موظّف است به آن تعهد عمل نمايد؟

جواب: هر گونه تعهّدى از مقولۀ عقد و قرارداد است، و عقد و قراردادى كه با اكراه و اجبار انجام شود نه ارزش شرعى

دارد و نه ارزش قانونى. و شخص اكراه كننده نيز گناهكار است، و بايد جبران خسارت وارده- چه مادى يا معنوى- را بنمايد.

[نيابت گرفتن نايب]

(سؤال 2089) اگر كسى از جانب كسى ديگر نايب بر انجام كارى باشد، آيا نايب مى تواند بدون اجازۀ منوب عنه از طرف خويش شخص ديگر را در انجام آن كار تعيين كند يا خير؟

جواب: ظاهر نايب گرفتن شخص براى كارى مباشرت خود نايب است. و بدون استجازه از منوب عنه حق ندارد ديگرى را نايب قرار دهد؛ مگر اين كه ظاهر باشد كه كار مورد نظر، كار خود نايب نيست؛ مثل اين كه او را نايب قرار دهد در كشتن گوسفندى از طرف او، كه پيداست خود نايب معمولا متصدى آن نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 342

[آيا عمل پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) در مثل لباس پوشيدن مستحب مى باشد؟]

(سؤال 2090) آيا عمل پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) در مثل لباس پوشيدن و امثال آن دليل بر اين است كه آن مستحب مى باشد؟ و خلاصه چه دليلى داريم كه همۀ عرفيات آن روزگار كه پيامبر (ص) يا امام معصوم (ع) آنها را رعايت مى كرده اند، بهترين عرفيات بوده است؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 342

جواب: پوشيدن پيراهن عربى پيامبر (ص) و نظاير آن دليل بر جواز پوشش آن مى باشد، ولى دليل بر استحباب آن نيست؛ زيرا ممكن است به واسطۀ عرفيت آن بوده است. بلى اگر ثابت شد كه عملى به عنوان دين از پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) صادر شده است، مى تواند دليل بر رجحان شرعى آن عمل باشد.

[تقلب در امتحانات]

(سؤال 2091) اگر كسى در امتحانات تقلب كند، نه به آن نحو كه به كلّى بى سواد باشد و مدرك بگيرد، بلكه يك يا چند سؤال را از ديگرى بپرسد، يا نوشته همراه داشته و جواب بنويسد و بعدا با همان مدرك استخدام شود، حقوقى كه به او داده مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: تابع نظر استخدام كننده و قانون استخدام است.

[تسليت به بازماندگان غير مسلمان]

(سؤال 2092) اين جانب مدت دو سال است كه همراه يك گروه آلمانى با سنين مختلف در يك شركت ابزارسازى در آلمان مشغول به كار مى باشم. سؤالى كه دارم اين است كه در صورت فوت يك شخص غير مسلمان چه وظيفه اى شرعا و اخلاقا بر ما واجب است؟ و چه كارى مى توان يا بايد انجام داد؟

جواب: در صورت فوت يك غير مسلمان كه معاند با اسلام نباشد حضور در مجالس سوگوارى او و تسليت به بازماندگان او امرى است عرفى و اخلاقى و از نظر اسلام منعى ندارد.

[اسلام ناب محمدى (ص)]

(سؤال 2093) اسلام واقعى چه اسلامى است؟ (منظور اين است كه اسلام ناب محمدى (ص) چه اسلامى است؟) در مورد اين كه اگر مردم بخواهند (همۀ مردم) در جمعى زندگى كنند كه شرب خمر كنند و بدون حجاب زندگى نمايند تكليف چيست؟

جواب: اسلام واقعى اسلام پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) است كه از راه قرآن كريم و احاديث صحيح و معتبر به دست مى آيد. البته در بعضى مسائل دينى فهم و درك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 343

افراد صاحب نظر مختلف است. نه اصل دين و نه فهم خاصّى از دين تحميلى نيست، و دين تحميلى كه بدون اعتقاد باشد ارزش ندارد. و افراد متخلّف را بايد با زبان خوش و منطق صحيح ارشاد نمود، و اگر مؤثر نشد ما تكليفى نداريم. البته در محيط اسلامى افراد حقّ پرده درى علنى ندارند.

[نهي از منكر]

(سؤال 2094) آشنايى داريم كه مى دانم خانم او با آقايان ديگر روابط نامشروع دارد، وظيفۀ شرعى بنده چيست؟ با توجه به اين كه شوهر خانم پير است و ممكن است با شنيدن اين خبر سكته كند.

جواب: شما كه اطلاع داريد اگر مى توانيد از يك راه عقلايى بدون جنجال خانم مذكور را راهنمايى و ارشاد نماييد، و لو با يك نحو تهديد- چنانچه مفسده اى نداشته باشد- لازم است انجام دهيد؛ وگرنه تكليفى نداريد.

[دستور ترور]

(سؤال 2095) 1- آيا در تاريخ رسول اللّه (ص) و امامان ما (ع) دستور ترور توسط آنها صادر شده است؟

2- و آيا به خاطر هدفى- هر چه باشد- وسايل را مى شود خارج از اعتقادات و دستورات اسلامى انتخاب كرد؟ مثلا براى پيشرفت كارى از اعمال حرام استفاده نمود؟

3- اگر جواب 2 منفى است، آيا افشاگرى عليه اين كار مباح است؟

جواب: 1- به طور كلّى در اسلام از ترور مخالفين نهى شده است؛ در حديث معتبر ابو صباح كنانى به امام صادق (ع) مى گويد: همسايه اى داريم كه نسبت به امير المؤمنين (ع) بدگويى مى كند، اجازه مى دهيد به حساب او برسيم؟ حضرت فرمودند: تو چه كارى مى توانى انجام دهى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد در كمين او مى نشينم و با شمشير او را مى كشم. حضرت فرمودند: «هذا الفتك و قد نهى رسول اللّه (ص) عن الفتك يا ابا الصّباح! إنّ الإسلام قيد الفتك» «1» يعنى: «اين كار ترور است، و رسول خدا (ص) از ترور نهى كردند؛ اى ابو صباح! اسلام مخالف و مانع ترور است.» و جناب مسلم بن عقيل نيز همين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كردند و

______________________________

(1)-

كافى، ج 7، ص 375.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 344

بر اين اساس حاضر نشد نسبت به ابن زياد در منزل هانى اين عمل را انجام دهد.

ج 2- هدف، وسيله را توجيه نمى كند و جايز نيست براى پيشرفت هدفى از مقدمات حرام استفاده نمود، مگر موارد تزاحم اهمّ و مهمّ كه آن هم بايد توسط كارشناسان متديّن ضابطه مند گردد، وگرنه موجب هرج و مرج خواهد شد.

ج 3- اگر كسانى از دين سوء استفاده كنند، بايد با حفظ موازين شرعى و محترمانه و نه مغرضانه آنان را ارشاد و راهنمايى نمود.

[برده دارى]

(سؤال 2096) گفته مى شود بعضى از احكام اسلام با عرف امروزى تطابق ندارد؛ به طور مثال گويا اسلام در مورد برده دارى احكامى دارد كه برده دارى را مجاز مى كند. اگر چنين است خواهشمندم توضيح فرماييد.

جواب: برده دارى يكى از هنجارهاى تاريخ بشريت بوده است. و اسلام در مقطعى ظهور نمود كه برده دارى يكى از عادات ريشه دار اقوام و ملل به خصوص در جنگها بود. در جنگهايى كه بر اسلام تحميل مى شد نيز بسيارى از مسلمانان به بردگى گرفته مى شدند، و اسلام راهى جز عمل متقابل نداشت. درست است كه تغيير هنجارهاى غلط و ظالمانه از اهداف مهم اسلام بود، ولى هنجارهاى تاريخى و ريشه دار با بخشنامه و دستور يا خشونت و تندى تغيير نخواهد كرد؛ بلكه بايد به تدريج و طىّ برنامه هاى تربيتى و فرهنگى و تقويت آگاهى اجتماعى، اين گونه هنجارها اصلاح شود.

و به علاوه در جايى كه رها كردن اسراى جنگى موجب تجمّع و يورش مجدّد آنان مى شود و كشتن آنان نيز سزاوار نيست، چاره اى جز پخش و هضم آنان در جامعۀ مسلمين وجود ندارد

تا به تدريج به تربيت اسلامى تربيت شوند، و سپس با تشريع برنامه هايى وسيلۀ آزادى آنان فراهم گردد. و با مراجعه به ابواب فقه اسلام ابعاد اين مطلب به خوبى روشن مى شود كه اسلام تا چه اندازه تلاش كرده است سيستم برده دارى لغو و بردگان از نظر انسانى مساوى با ديگران باشند. در اسلام علاوه بر تشويق و بيان ثواب و اجر معنوى براى آزاد نمودن بندگان و مراعات حقوق انسانى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 345

آنان، تكليف به آزاد نمودن آنان به شكل قانونى و به عنوان مجازات و كفّاره در بسيارى از موارد تشريع شده است. بنابراين اسلام نه شروع كنندۀ برده دارى در جهان بود، و نه تشويق كنندۀ آن؛ بلكه با تدابير خاصّى و با رعايت جوانب مختلف در صدد الغا و محو تدريجى آن از راه هاى گوناگون بوده است.

(سؤال 2097) امروز بردگى رسما در دنيا الغا شده است، بر خلاف زمان بعثت پيامبر اسلام (ص)؛ حال اگر موضوع آن كه جهاد با كفار است تحقق پيدا كرد، آيا شرعا به برده گرفتن ديگران جايز است؟

جواب: در جواب سؤال پيش گفته شد كه موضوع بردگى در زمان بعثت پيامبر اكرم (ص) يك هنجار و سنّت مقبول جهانى بود و واقعيتى بود كه اسلام نمى توانست آن را ناديده بگيرد؛ و لذا مبارزه با آن را با تدابير منطقى و معقول شروع نمود و توفيق زيادى در محو و الغاى آن به دست آورد. اما امروز كه بردگى به كلى مقبوليت جهانى ندارد و جزو هنجارهاى منسوخ شدۀ بشريت مى باشد، هرگز تعاليم اسلام كه مبنى بر عزّت و كرامت انسان و مراعات حقوق او

و نفى هر گونه ظلم و سلطۀ فرد و طبقه اى بر فرد و طبقۀ ديگر مى باشد اجازۀ بردگى گرفتن انسان را نخواهد داد. و اصولا جهاد در اسلام به معناى كشورگشايى و به زير سلطه گرفتن ملتى با زور سلاح نيست؛ بلكه جهاد اسلامى به معناى نشر اسلام و دعوت ملتها به توحيد و حق و عدالت و آزادى از بندگى و اسارت انسانهاى ديگر و دفاع در راه اين ارزشها مى باشد.

[كمك به مشركين]

(سؤال 2098) اگر انسان در كشور مشركين زندگى كند آيا در چاپخانه اى كه كتابهاى مشركين را چاپ مى كند جايز است كار كند يا نه؟

جواب: اگر كار كردن در چاپخانۀ مزبور موجب تأييد و تحكيم شرك و مشركين نباشد مانعى ندارد. و بهتر است كار بهترى پيدا كند.

[فعاليت هاى جناحى]

(سؤال 2099) در وضعيت كنونى كشور آيا درست است كه در فعاليت هاى جناحى شركت نماييم؟

جواب: انسان همان گونه كه نسبت به تزكيۀ نفس خويش و اصلاح خود وظيفه دارد، نسبت به جامعه نيز به قدر توان خود وظيفه دارد؛ بر اين اساس امر به معروف و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 346

نهى از منكر بر همۀ مؤمنين و مؤمنات بدون استثناء واجب شده است، كه در آيۀ 71 سورۀ توبه ذكر شده است. و در سورۀ عصر مى خوانيم: وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ «1» و اقدام در امور اجتماعى بدون پيوستن به ديگران و هماهنگى با اهل خير و صلاح ميسّر نيست. بنابراين لازم است به اجتماعاتى كه اهل خير و صلاح باشند و هدفى جز انجام وظايف اجتماعى ندارند بپيونديد؛ ولى در انتخاب مورد زياد دقت كنيد و مواظب باشيد وجه المصالحۀ اميال و خواسته هاى مقام پرستان نشويد. در اين زمينه مى توانيد به جواب استفتائى كه راجع به احزاب از اين جانب شده بود، مراجعه فرماييد.

[عده اى هستند كه به هيچ دين و مذهبى اعتقاد ندارند]

(سؤال 2100) در اروپا عده اى هستند كه به هيچ دين و مذهبى اعتقاد ندارند ولى خدا را به عنوان خداوند جهان قبول دارند (غير از مسيحيان)؛ آيا ما مى توانيم با آنان معاملۀ طهارت كنيم، و آيا زنان آنها را مى توانيم متعه نماييم؟

جواب: حكم به طهارت آنان مشكل است؛ متعۀ زنان آنان نيز جايز نيست.

[اموال حكومت ها و افراد غير مسلمان در كشورهاى غير اسلامى]

(سؤال 2101) آيا اموال حكومت ها و افراد غير مسلمان در كشورهاى غير اسلامى محترم است و نمى توان در آنها تصرفى نمود مگر با اجازۀ صاحبان آنها؟

جواب: اموال آنان محترم است و بدون اجازۀ صاحبان آنها تصرف جايز نيست، مگر در موارد خاصّى كه آن هم بايد با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط باشد.

______________________________

(1)- سورۀ عصر (103): آيۀ 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 347

مسائل نگاه و لمس كردن

(سؤال 2102) نگاه كردن عمدى به وجه و كفّين زن نامحرم بدون قصد لذت و ريبه را اشكال كرده ايد؛ منظور از لذت و ريبه چيست؟

جواب: منظور «از لذت» لذت شهوانى مى باشد و منظور از «ريبه» قرار گرفتن در معرض وقوع در حرام و مفسده است.

(سؤال 2103) نگاه كردن مرد به عكس بدن يا موى زن نامحرمى كه فوت كرده، در صورتى كه او را بشناسد جايز است يا نه؟

جواب: اشكال دارد.

(سؤال 2104) نگاه نامحرم به عكس زن با حجاب شرعى در صورت شناخت چه حكمى دارد؟

جواب: با فرض مراعات حجاب شرعى اشكال ندارد.

(سؤال 2105) نگاه كردن به عكس، موها و قسمتهايى از بدن نامحرم كه معمولا در خانه آنها را باز مى گذارند براى مردى كه صاحب عكس را مى شناسد چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه او را بشناسد اشكال دارد.

(سؤال 2106) حكم زنانى كه به صورت غير ارادى و غفلت جلوى موهاى آنان از زير چادر يا روسرى بيرون است و همچنين نگاه كردن مردان- بدون قصد- به صورت زنان كه موها در معرض ديد آنها قرار مى گيرد چگونه است؟

جواب: اگر از روى غفلت و به صورت اتفاقى باشد، به گونه اى كه به مجرد توجه خود را مى پوشاند، گناه نيست؛ ولى

در هر حال مرد نامحرم نبايد عمدا نگاه كند.

(سؤال 2107) نگاه كردن زن به موى مرد بدون ريبه و شهوت و نيز به پوست سر مرد در صورت نداشتن مو چگونه است؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 348

(سؤال 2108) نگاه كردن به فيلم زنان عريان اگر موجب تحريك شهوت نباشد چه صورت دارد؟

جواب: اگر او را بشناسيد بنابر احتياط جايز نيست؛ و اگر او را نشناسيد چنانچه مفسده اى بر آن مترتب نگردد اشكال ندارد.

(سؤال 2109) زن و شوهرى به قصد تجربه آموزى و يادگيرى و يا تقويت و تهييج قوۀ شهوانى در خلوت اقدام به ديدن فيلم ويدئويى مستهجن و مبتذل مى نمايند؛ بفرماييد جايز است يا خير؟ به فرض اين كه براى ايشان هيچ گونه فسادى بر آن مترتب نباشد چه مى فرماييد؟ آيا موجب تعزير است يا خير؟

«قاضى شعبۀ ... محاكم عمومى ...»

جواب: اگر صاحبان فيلم (بازيگران) شناخته شده نيستند و فسادى نيز بر مشاهدۀ فيلم مترتب نباشد، دليلى بر حرمت آن نيست؛ بخصوص اگر به منظور معالجۀ ناتوانى جنسى باشد.

(سؤال 2110) گفته مى شود يكى از راه هاى معالجۀ جانبازان قطع نخاعى نگاه كردن به فيلمهاى تحريك آميز جنسى است، با اين فرض آيا نگاه كردن آنها جايز است؟

جواب: در صورتى كه بازيگران فيلم شناخته شده نباشند و موجب مفسده نيز نباشد، دليلى بر حرمت آن نيست.

(سؤال 2111) آيا ترميم پردۀ بكارت كه در اثر وطى به شبهه يا به حرام يا به حلال و يا در اثر پريدن زايل شده براى كسى كه پرده اش زايل شده و نيز براى ترميم كننده جايز است؟ و در صورتى كه آبرو و حيثيت خانوادگى و اجتماعى زن منوط به ترميم

باشد چطور؟

جواب: ترميم بكارت اگر مستلزم حرامى از قبيل لمس و نظر اجنبى نباشد مانعى ندارد؛ و در صورت ضرورت و توقف حفظ آبرو و حيثيت بر آن مطلقا مانعى ندارد، به شرط اين كه رعايت احتياط از هر جهت را بنمايند. ولى به هر حال نبايد در امر ازدواج تدليس كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 349

(سؤال 2112) عكس گرفتن زن نزد عكاس نامحرم و يا ظاهر كردن عكس توسط نامحرم چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم نظر حرام يا حرام ديگرى (نظير لمس اجنبى و يا خلوت كردن با او) نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2113) آرايش كردن صورت زنها در موقع خروج از منزل يا شركت در مجالسى كه مردان در آن حضور دارند چه حكمى دارد؟ با توجه به اين موضوع كه نگاه كردن به صورت زنان توسط جوانان در جامعۀ امروزى چه با قصد لذت و چه در غير آن به صورت عادى درآمده است.

جواب: مرد نبايد از روى شهوت يا با قصد ريبه به صورت زن نامحرم نگاه كند.

و اگر زن يقين دارد كه مرد اجنبى به او نگاه مى كند و چه بسا به فساد مى افتد، احتياطا از آرايش در خارج منزل خوددارى كند.

(سؤال 2114) اگر چشم انسان ناخودآگاه و بدون قصد لذت به مو يا بدن زن نامحرم بيفتد حكمش چيست؟

جواب: افتادن نگاه بدون عمد و قصد لذت اشكال ندارد.

(سؤال 2115) نگاه زنها به تصوير تلويزيونى مسابقات كشتى مردها، وزنه بردارى آنها و امثال آن، اگر تلذّذ و ريبه در آن نباشد جايز است يا نه؟

جواب: در صورت وجود مفسده قطعا اشكال دارد، و بدون مفسدۀ فعلى نيز اگر معمولا زمينۀ فساد

و سست شدن بنيان خانوادگى و رابطۀ بين زن و شوهر باشد، احتياطا پرهيز شود.

(سؤال 2116) اطلاع داريد كه كارمندان سفارت ايران در كشورهاى اروپايى با خانم ها دست نمى دهند، اما بنده كه يك مسلمان معتقد به انقلاب و ساكن يك كشور اروپايى هستم صحنه هايى را مشاهده كرده ام كه خوددارى آنها از دست دادن واقعا موجب وهن و توهين به اسلام و كشور بوده است. خواهشمندم وظيفۀ شرعى را بيان فرماييد.

جواب: اولا- از بسيارى از روايات باب نظر استفاده مى شود كه حرمت آن به جهت احترام شخص مورد نظر است؛ و لذا اگر او نظر به خود را مخالف احترام خود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 350

نمى داند و خود را نمى پوشاند طبعا نظر جايز است، مگر اين كه به قصد التذاذ و يا موجب وقوع در حرام و فساد شود؛ و به خصوص زنان غير مسلمان كه قائل به حرمت نظر نيستند بلكه ترك آن را موجب بى احترامى به خود مى شمارند.

و بعيد نيست اين ملاك در دست دادن نيز وجود داشته باشد. و روايات مصافحه با اجنبيه منصرف است به زنان مسلمان. آرى اگر دست دادن يا نظر موجب فساد اخلاقى شود، يا براى لذت باشد مطلقا جايز نيست.

و ثانيا- اگر نظر يا دست دادن در محيط و شرايطى ضرورت عرفى داشته باشد و ترك آن موجب وهن گردد با وجود ضرورت، اين قبيل محرمات مقدماتى به مقدار ضرورت حلال مى شود؛ مگر اين كه فساد اخلاقى را در پى داشته باشد يا براى التذاذ باشد. البته اگر از روى لباس يا دستكش ممكن باشد احتياط خوب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 351

مسائل پوشش و زينت

(سؤال 2117)

من كه زن جوان مسلمانى هستم در حال حاضر در آمريكا زندگى مى كنم و واقعا نمى توانم از روسرى استفاده كنم. اصولا فلسفۀ حجاب چيست و در كجاى قرآن دربارۀ آن دستورى داده شده است؟ و در اينجا با روسرى بودن بيشتر جلب نظر مى كند؛ تكليف من چيست؟

جواب: اصل وجوب حجاب و پوشش زن از ضروريات فقه اسلام است و همۀ مذاهب اسلامى بر آن اتفاق دارند؛ و آيۀ 31 سورۀ نور و آيۀ 59 سورۀ احزاب و اخبار وارده از طرق شيعه و سنّى بر آن دلالت دارد، هر چند لازم نيست حجاب با چادر باشد. زن، انسانى است زيبا و لطيف و با ارزش و طبعا مورد رغبت و نظر افراد گوناگون قرار مى گيرد.

شما كه به اسلام اعتقاد داريد لازم است به دستورات و موازين آن عمل نماييد و به تمسخر نادانان اعتنا نكنيد. بجاست در اين رابطه كتاب حجاب شهيد مطهرى را تهيّه و مطالعه نماييد.

(سؤال 2118) آيا دولت اسلامى مجاز است حجاب اجبارى را به مردم تحميل كند؟

آيا مسلمانها در انتخاب نوع پوشش و عدم اجراى تشخيص فقها در اين مورد آزاد هستند يا خير؟

جواب: اصل حجاب و پوشش زن از احكام ضرورى اسلام است و اين هم در رابطه با ظرافت زن و ارزش والاى اوست، كه مورد طمع و تجاوز ناپاكان قرار نگيرد.

البته چادر خصوصيت ندارد؛ بلكه نوع و شكل پوشش به اختيار و انتخاب خود زن وابسته است و كسى حق ندارد شكل خاصّى را به او تحميل نمايد. و دولت اسلامى بايد نسبت به كسانى كه حجاب را رعايت نمى كنند با تبليغات صحيح و اقدامات

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 2، ص: 352

فرهنگى آنها را به رعايت حجاب اسلامى ترغيب نمايد؛ و اقدامات پليسى و رفتارهاى خشونت آميز در اين گونه موارد معمولا اثر معكوس داشته است.

(سؤال 2119) آيا استفاده از كلاه گيس جهت جانشينى پوشش مو (عوض روسرى يا مقنعه) براى بانوان در موارد فيلم، نمايش، سريال و يا مجامع فرهنگى به شرطى كه موى سر پيدا نباشد جايز است يا نه؟

جواب: چون زينت حساب مى شود مشكل است؛ مگر در موارد ضرورت.

(سؤال 2120) حرمت پوشيدن لباس جنس مخالف، شامل لباسهاى زير مانند زيرپوش و شورت و جوراب هم مى شود يا مخصوص لباسهاى ظاهر است؟

جواب: اگر معلوم نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2121) اگر زن بعضى از لباسهاى مرد را در خانه و به طور موقتى بپوشد و يا بالعكس، آيا اشكال دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2122) آيا پوشيدن لباس بدن نما براى مرد يا زن جايز است؟

جواب: لباس بدن نما حكم نپوشيدن را دارد.

(سؤال 2123) آيا زن مى تواند موى سرش را كوتاه كند؟

جواب: زن اگر مى خواهد مقدارى از موى سرش را كوتاه كند اشكال ندارد؛ ولى نبايد به قدرى كوتاه كند كه خود را شبيه مردها نمايد.

(سؤال 2124) آيا جراحى پلاستيكى كه براى زيبايى ظاهرى انجام مى شود جايز است؟

جواب: اين عمل فى حدّ نفسه اشكال ندارد؛ بلى اگر مستلزم فعل حرام از قبيل نظر و لمس نامحرم يا صحيح انجام ندادن كار واجب از قبيل وضو و غسل بشود، بايد پرهيز شود.

(سؤال 2125) دليلهايى كه براى حرمت تراشيدن ريش آورده اند چيست؟

جواب: براى حرمت تراشيدن ريش به چند دليل استدلال شده است:

1- رواياتى است كه مشتمل بر نهى از تراشيدن ريش است.

2- شهرت فتوايى بين علماى قديم و متأخرين

است؛ و اين شهرت جبران ضعف سند روايات مورد اشاره را خواهد كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 353

3- اجماعاتى است كه توسط عده اى از فقهاى بزرگوار نقل شده است.

4- سيرۀ عملى متديّنين است؛ و اين سيره به زمان پيامبر اكرم (ص) مى رسد.

هر چند ممكن است بتوان در تمام اين چهار دليل خدشه نمود، ولى حدّ اقل اين است كه نمى توان با جرأت فتوى به جواز تراشيدن ريش داد؛ و راهى جز احتياط نيست.

(سؤال 2126) پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردان چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2127) به نظر شما آيا آرايش زن در خانه براى شوهر با بودن فرزندان دختر و پسر اثر مخرّب دارد؟

جواب: زن در خانه براى شوهر خود را زينت كند، ولى حتى المقدور خود را با زينت زننده به پسر و دختر بزرگ نشان ندهد.

(سؤال 2128) در پوشش زن صرف پوشاندن كفايت مى كند يا حتما بايد گشاد باشد؟

مثلا آيا پوشيدن بليز و شلوار كفايت مى كند؟

جواب: صرف پوشاندن كفايت مى كند؛ ولى بايد به شكل تهييج كننده نباشد.

(سؤال 2129) استفاده از كراوات و پاپيون چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2130) انگشتر و يا حلقه هايى كه طلافروش ها مى گويند طلاى سفيد است و به قيمت طلا هم خريدوفروش مى شود، و بعضى آن را به پلاتين تعبير مى كنند، براى مرد اشكال دارد؟

جواب: اگر طلا نباشد اشكال ندارد.

(سؤال 2131) من زنى هستم مسلمان و مقلّد شما و حجاب اسلامى را حفظ مى كنم و تمام تكاليف دينى را انجام مى دهم ولى دوست دارم مانتو بپوشم (نه به رنگ تند، و با رعايت حجاب كامل)؛ امّا شوهر من مخالف است و مى گويد فقط چادر. مى خواستم بپرسم آيا اسلام به زنان

(اگر حجاب را رعايت كنند) اجازه مى دهد خودشان نوع آن را انتخاب كنند يا اين حق شوهر آنهاست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 354

جواب:: زن بايد با حجاب كامل بدن خود را از نامحرمان بپوشاند، و پوشش او نيز تهييج كننده نباشد؛ ولى خصوص چادر لازم نيست، و اختيار آن با خود زن است.

(سؤال 2132) در صورت امكان مى خواستم بدانم كه به كدام آيۀ قرآن مجيد در خصوص ضرورت پوشش موى زنان استناد شده است؟

جواب: در آيۀ 31 سورۀ نور مى خوانيم: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلىٰ جُيُوبِهِنَّ وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ...

(به زنهاى مؤمن بگو چشمان خود را فرو اندازند و عورت خود را حفظ نمايند و زينت خود را ظاهر نكنند، مگر آنچه را كه معمولا ظاهر است؛ و مقنعۀ خود را بر سينه بيندازند، و زينت خود را ظاهر نكنند ...) موى زن از مصاديق زينت اوست، و «خمر» جمع خمار به معناى مقنعۀ بزرگ و پوشش است. و استعمال خمار براى پوشش موى سر بوده است كه خداوند مى فرمايد: با دو پر مقنعه سينه را نيز بپوشانند. و در اخبار وارده از اهل بيت (ع) آنچه از وجوب پوشش استثنا شده است وجه و كفّين و قدمين مى باشد. و در حديث صحيح از امام رضا (ع) سؤال شده آيا مرد مى تواند به موى خواهر زنش نگاه كند؟ حضرت فرمودند: «نه، مگر اين كه از پير زنان از كار افتاده باشد.» عرض شد خواهر زن همچون زنان غريبه است؟ فرمودند: «آرى.»

در اين رابطه به آيۀ 59 سورۀ

احزاب نيز مراجعه شود. و بالاخره وجوب پوشاندن موى سر زن مورد اتفاق علماى فريقين است؛ مگر برخى شواذّ.

(سؤال 2133) آيا اگر بر فرض در فرهنگى موى زن زينت باشد نمى تواند در فرهنگ ديگر زينت نباشد؟ (مثلا در قبايل آفريقايى و ...).

جواب: زينت بودن چيزى براى زن به اين معناست كه آن چيز براى او ارزش شخصى دارد و موجب خوش آمدن مرد و جلب توجه او مى باشد؛ و اين معنا يك امر اعتبارى و قراردادى نيست، بلكه يك امر واقعى است كه در خلقت و فطرت زن و مرد آفريده شده؛ همان گونه كه تمايل جنسى در زن و مرد يك امر فطرى و طبيعى و عام است و تغيير زمان و مكان و فرهنگها آن را تغيير نمى دهد، زينت بودن بدن و موى زن نيز قابل تغيير نخواهد بود؛ هر چند ممكن است در فرهنگ و عرف ناظر زينت نباشد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 355

مانند بدن و موى زنان سياه پوست يا سرخ پوست نسبت به غير آنان. ملاك، زينت بودن در فرهنگ و عرف خود زن مى باشد.

(سؤال 2134) آيا اگر زنى موى سر خود را از ته با تيغ بتراشد بازهم بايد موى خود را بپوشاند؟

جواب: زينت زن منحصر در موى او نيست، بلكه بشره و پوست سر او همچون ساير اعضاى بدن او براى مرد جاذبه دارد. و بالاخره همۀ اعضاى بدن او مشمول آيۀ شريفه مى باشد؛ منتها براى تسهيل امر و پرهيز از افتادن زن و مرد در تكلّف و مشقّت، وجه و كفّين و قدمين زن از لزوم پوشش استثناء شده است.

(سؤال 2135) آيا با توجه به اين كه

در آيۀ مباركۀ مورد اشاره ذكر نشده است كه مقنعه بگذارند، بلكه فرموده دو سر مقنعه را روى سينه بگذارند، نمى تواند مقصود اين باشد كه چون در آن زمان و هم اكنون در عربستان به دليل گرماى شديد، مرد و زن سر خود را با دستار و چيزى شبيه مقنعه براى حفظ از آفتاب مى پوشانند به اين دليل نفرموده كه مقنعه بگذارند، بلكه فرموده مقنعه خود را دور سينه بيندازند، آن هم شايد براى حفظ زينت روى گردن مثل گردن بند و ...؟

جواب: اين كه در آيۀ شريفه وجوب انداختن مقنعه بر روى سر ذكر نشده اولا:

نيازى نبوده، زيرا در صدر آيه لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ ذكر شده و اين نهى صريح و كلّى موى سر را شامل مى شود.

ثانيا: مقنعه شكل خاصّى از حجاب بوده كه ممكن است بر حسب زمانها كيفيت آن متغيّر شود و تأكيد بر شكل خاصّى از حجاب دور از بلاغت قرآن است، آنچه واجب است اصل پوشش است.

ثالثا: مقنعه در ميان اعراب پوشش رايج بوده و نيازى به ذكر آن نبوده است.

(سؤال 2136) آيا اگر يك در ميليون فرض كنيم كه استناد به حديث مورد نظر از حضرت رضا (ع) اشتباه بوده و ايشان چنين چيزى نگفته اند، و يا براى مردم خاص عربستان فرموده، نبايد دليل محكم ترى از قرآن مبارك براى پوشش موى سر ارائه كنيم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 356

جواب:: اولا: اصل وجوب حجاب از ضروريات فقه اسلام است و همۀ مذاهب اسلامى بر آن اتفاق دارند؛ و آيۀ 31 سورۀ نور و آيۀ 59 سورۀ احزاب بر آن دلالت دارد.

و ثانيا: قرآن كريم در سورۀ حشر آيۀ 7

مى فرمايد: مٰا آتٰاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (آنچه را پيامبر به شما دستور داد عمل كنيد، و از آنچه نهى كرد پرهيز نماييد.) و بر طبق حديث معتبر متواتر كه از طرق شيعه و سنّى نقل شده رسول خدا (ص) فرمودند: «إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى ...» (من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را براى شما به جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترت خود ...) بر اين اساس حجيّت گفته هاى ائمۀ معصومين (ع) ريشۀ قرآنى دارد. و چون اسلام خاتم اديان الهى است پس تا روز قيامت اخبار معصومين (ع) همچون كتاب خدا براى ما حجت است. البته اخبارى كه واجد شرايط باشد و از نظر متن و سند بررسى شده باشد. و ظاهر احكام مذكوره در كتاب و سنّت استمرار و دوام است، مگر در جايى كه بر حسب قرائن ثابت شود كه احكام موقّت و موسمى است. و در اين گونه احكام موضوعات آنها متغيّر است، و قهرا حكم آنها نيز تغيير مى كند؛ پس منافاتى با روايت معروف: «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» ندارد.

(سؤال 2137) آيا منظور و دستور خداوند نمى تواند براى اين باشد كه اصولا زن و مرد با حيا باشند و رعايت نجابت نمايند؟ به همين دليل مطلب را عام ذكر فرموده كه زنى هم كه در آفريقا يا آمريكا يا اروپا و قطب زندگى مى كند بتواند حدود نجابت را رعايت كند و دچار وقفه در كارش نشود. مثل زنانى كه در كنار دريا به صيد صدف مشغولند و بايد دائما به زير آب بروند؟

جواب:

زن هر چند نجابت داشته باشد ولى زيبايى او جاذبه دارد و طبعا مورد طمع هوس بازان قرار مى گيرد. چشم كه ببيند دل به دنبال آن مى رود. شغل نيز هيچ گاه مانع از پوشش نيست، منتها در هر محيطى پوشش با لباس خاصّى انجام مى شود؛ و انتخاب شكل پوشش اجبارى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 357

مسائل پزشكى «1»

اشاره

(سؤال 2138) نظر به اين كه معمولا در رساله هاى توضيح المسائل به بسيارى از مسائل حرفۀ پزشكى و رشته هاى وابسته به آن يا اشاره اى نشده و يا به طور گذرا صحبت شده است و از طرفى اين حرفه مستقيما (در درجۀ اول) با جان و (در درجۀ دوم) با مال مردم سر و كار دارد، لذا خواهشمند است فتاواى خويش را در مورد مسائل زير جداگانه بيان فرماييد:

الف: مسائل مربوط به تشخيص و درمان ب: مسائل مربوط به هزينۀ درمان

ج: مسائل مربوط به معاينات د: مسائل مربوط به پيوند اعضا ه: مسائل مربوط به تشريح.

جواب: قبل از طرح سؤالات و پاسخ هر كدام مناسب است به نحو قاعدۀ كلى به صور زير توجه شود.

1- اگر پزشك با بيمار يا ولىّ او (در صورتى كه بيمار غير بالغ يا بيهوش باشد) شرط عدم ضمان كند و در عين حال كوتاهى و تقصير در معالجه ننمايد و با دقت و احتياط عمل كند مسئول نيست.

2- اگر پزشك دارويى تجويز كند و مصرف آن را به اختيار خود بيمار بگذارد مسئول نيست.

3- اگر پزشك بگويد: فلان دارو براى فلان درد خوب است يا بگويد: «اگر فلان درد را دارى فلان دارو برايش خوب است» و بيمار به اختيار و فهم خود دارو را

با درد خود منطبق بداند و مصرف كند، پزشك در برابر عوارض آن مسئول نيست.

______________________________

(1)- مسائل ذيل توسط جمعى از دانشجويان رشتۀ پزشكى سؤال شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 358

4- اگر پزشك نسخه بنويسد و امر به مصرف دارو نمايد به نحوى كه بيمار از خود اختيارى نداشته و به اعتماد و دستور پزشك دارو را تهيه و مصرف نمايد (كه عرفا «سبب» اقوى از «مباشر» باشد) در اين صورت پزشك مسئول عوارض و خسارت مى باشد؛ مگر اين كه شرط عدم ضمان كند و در عين حال دقت و احتياط لازم را بنمايد. (نوع معالجات از اين قسم مى باشد، ولى شرط عدم ضمان نمى كنند.)

5- اگر پزشك با دست خود به بيمار دارو بدهد يا آمپول تزريق كند مسئول است؛ مگر اين كه شرط عدم ضمان كند و احتياط لازم را بنمايد. البته اگر موقعيتى پيش آيد كه تسريع در معالجه لازم است و شرط عدم ضمان و يا تحقيق و مشورت ميسّر نيست، اگر با احتياط لازم تبرعا اقدام به معالجه كند، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ «1» (بر نيكوكاران راه مؤاخذه نخواهد بود) مى توان حكم به عدم ضمان كرد.

الف- مسائل مربوط به تشخيص و درمان

[خطاى درمان]

(سؤال 2139) خطاى درمان به عهدۀ كيست؟ شايد دارويى را نتوان يافت كه براى انسان هيچ ضرر و زيانى نداشته باشد؛ و به طور كلى مى توان عوارض منفى داروها را به دو دسته تقسيم نمود:

يكى عوارض «حساسيتى» و ديگرى «غير حساسيتى»، حال در مورد قسم اول بفرماييد با توجه به اينكه ممكن است جان بيمار به طور اورژانس (فورى) در خطر باشد و زمانى جهت تعيين حساسيت فرد به

دارويى خاص وجود نداشته باشد، اگر با تجويز دارو بيمار به آن حساسيت پيدا كرده دچار عوارض شديد و يا مرگ شود، آيا پزشك معالج در قبال اين عوارض مسئوليت خواهد داشت؟

جواب: اگر تجويز دارو در حد اظهار عقيده و بيان تشخيص خود باشد و بگويد:

«به نظر من فلان دارو مفيد است» و اختيار مصرف را به خود مريض يا ولىّ او واگذار

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 359

كند، پزشك مسئول نيست. و اگر پزشك با مباشرت متصدى معالجه شود يا اين كه دستور بدهد كه فلان دارو را مصرف كنيد و به گفتۀ او اعتماد كنند (كه متعارف چنين است) به نحوى كه در صورت رخ دادن عارضه، آن عارضه مستند به پزشك باشد، در اين صورت پزشك مسئول است؛ مگر اين كه شرط كند كه اگر عارضه رخ داد ضامن نباشد و در عين حال دقت و احتياط لازم را مراعات كند، كه در اين صورت مسئول نيست.

(سؤال 2140) اگر با توجه به علوم امروزى امكان تعيين حساسيت يك دارو وجود نداشته باشد، آيا پزشك در صورت ايجاد عارضه مسئول است؟

جواب: جواب اين سؤال از جواب سؤال قبلى فهميده مى شود.

(سؤال 2141) اگر فرصت و امكان آزمايش وجود داشته باشد اما به دلايل ديگرى مانند هزينۀ سنگين آن و احتياج به وقت زياد آزمايشات لازم صورت نگيرد و شخص دچار عارضه نيز گردد، در اين صورت آيا پزشك مسئول است؟

جواب: اگر پزشك صلاح مريض را در معالجۀ بدون آزمايش تشخيص دهد و شرط عدم ضمان كند مسئول نيست، وگرنه مسئول است.

(سؤال 2142) به طور كلى اگر بدانيم يا

احتمال دهيم كه نجات جان مريض وابسته به مصرف داروهاى خاصى است كه مضرّ است (و براى همگان نيز چنين است) و با تجويز پزشك شخص دچار عارضه گرديد، آيا پزشك مسئول است؟

جواب: در صورتى كه پزشك بداند نجات جان مريض بستگى به مصرف داروى مذكور دارد، يا احتمال عقلايى قابل قبول به مفيد بودن آن دارو بدهد با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2143) اگر داروى مذكور نه براى نجات جان بيمار بلكه جهت تسكين و مداواى بيماريهايى كه باعث آزار بيمار است مصرف شوند، در صورت تجويز پزشك و ايجاد عارضه آيا پزشك مسئوليتى به عهده خواهد داشت؟

جواب: با شرط عدم ضمان و رعايت اهم و مهمّ و با توجه دادن بيمار به عواقب احتمالى مصرف دارو، پزشك مسئول نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 360

(سؤال 2144) اگر پزشك بنابر اصرار بيمار دارويى تجويز نمايد و يا ساير اقدامات درمانى كه مضرّ است انجام دهد، در صورت ايجاد عارضه چه كسى مسئول است؟

جواب: در فرض سؤال اصرار بيمار مجوّز نيست؛ ولى اگر پزشك با ملاحظۀ جميع جوانب، روى هم رفته، اقدام به معالجه را صلاح بداند و شرط عدم ضمان كند مسئول نيست.

(سؤال 2145) با توجه به گستردگى زياد علوم پزشكى كه واقعا امكان فراگيرى و به حافظه سپردن تمام داروهايى كه براى همۀ بيماريها مؤثرند و نيز عوارض آنها وجود ندارد، اگر پزشك به خاطر فراموشى بنا به حدس خود- چه در موارد اورژانس و چه غير آن- جهت نجات جان و يا تسكين آلام بيمار سهوا اقدام به تجويز دارويى غير مؤثر بر بيمارى كند كه او را متحمل هزينۀ بيهوده

و يا عوارض جانبى نمايد، در اين صورت آيا پزشك مسئول و مديون است؟ (در صورتى كه امكان ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد.)

جواب: در صورتى كه به حدس و گمان تجويز دارو كرده و احتمال عقلايى و قوى بر مفيد بودن دارو نمى داده مسئول است؛ خصوصا اگر شرط عدم ضمان نكرده باشد.

و اگر تجويز داروى مضرّ در اثر سهو و نسيان باشد با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2146) اگر پزشك به خاطر فراموشى انواع و علائم بيماريها (به علت گستردگى موضوع) بيمارى شخصى را تشخيص ندهد و لذا نداند داروى مناسب چيست و در نتيجه اصلا دارويى تجويز نكند، در صورتى كه بيمارى تشديد و يا منجر به مرگ گردد پزشك در چه حدى مسئول است؟ (در صورتى كه امكان ارجاع به متخصص ديگرى هم نباشد.)

جواب: اگر پزشك علائم بيمارى يا داروها را فراموش كرده و نمى تواند تشخيص دهد، حق معالجه ندارد و مسئوليتى هم ندارد؛ ولى اگر علائم بيمارى در بين چند مرض مشترك باشد و مرض فعلا قابل تشخيص نباشد و نياز به مصرف چند نوع دارو داشته باشد تا يكى مؤثر واقع شود (بدون اين كه داروها و علائم بيمارى را فراموش كرده باشد) در صورتى كه دسترسى به پزشك متخصص نيست مى تواند با شرط عدم ضمان مداوا نمايد؛ و با احتمال نجات جان بيمار اقدام لازم است و با شرط عدم ضمان مديون نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 361

(سؤال 2147) اگر به خاطر كمبود امكانات تشخيص ممكن نگردد و مداواى لازم صورت نگيرد و بيمارى تشديد يا منجر به مرگ شود، آيا پزشك معالج مسئول است؟

جواب: در مرحلۀ

اول لازم است پزشك بيمار را راهنمايى كند و در صورت عدم وجود متخصص ديگر اگر احساس كند كه تأخير معالجه براى بيمار خطر دارد و احتمال قوى بر تأثير مداوا دهد، لازم است مداوا نمايد و با شرط عدم ضمان مسئول نيست.

(سؤال 2148) اگر تشخيص بيمارى به درستى صورت گيرد ولى داروى مؤثر در دسترس نباشد و يا بسيار گران باشد و بيمار قادر به تهيۀ آن نباشد، آيا پزشك معالج ملزم به تهيۀ آن دارو به هر طريق ممكن براى بيمار مى باشد؟

جواب: در فرض مذكور اگر جان بيمار در معرض خطر باشد بر پزشك و ديگران به نحو وجوب كفايى لازم است داروى مورد نياز را به هر طريق ممكن تهيه نموده و بيمار را نجات دهند.

(سؤال 2149) در صورتى كه داروهاى كاملا مؤثر به هر علت در دسترس نباشند، آيا پزشك مى تواند داروهايى را كه احتمال مى دهد مؤثر باشند تجويز كند؟ و در صورت عدم موفقيت آيا پزشك در قبال عوارض احتمالى اين داروها و يا هزينه اى كه بر بيمار تحميل شده مسئول و مديون است؟

جواب: با احتمال مؤثر بودن داروهاى موجود و اهميت مداوا مى تواند با اعلام به مريض يا ولىّ او اقدام به معالجه نمايد؛ و اگر شرط عدم ضمان كند ضامن نيست.

(سؤال 2150) گاهى اوقات پزشك جهت تسريع بهبودى بيمار يا اطمينان به اين كه داروى تجويزى وى بسيار قوى است و يا به خاطر ملاحظۀ هزينۀ درمان و كاستن از مراجعات مكرر وى اقدام به تجويز داروهايى مى كند كه ضررهاى آنها كاملا شديد بوده و به اثبات رسيده است، و اين در حالى است كه شايد بتوان از

طريق داروهاى ديگرى كه ضرر بسيار كمترى دارند بيمار را معالجه نمود؛ با چنين فرضى بهترين كار چيست؟

انتخاب راه سريع و پرخطر يا راه كم خطر و احيانا بدون اثر؟

جواب: بستگى به تشخيص پزشك دارد كه هر يك از دو راه را بهتر بداند آن را انتخاب كند؛ و با اعلام به مريض يا ولىّ او و شرط عدم ضمان ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 362

(سؤال 2151) در برخى بيماريها طبق روش معمول كه اجراى آن طبق علوم روز ضرورى است، يك يا چند دارو به كار برده مى شود و در صورت عدم تأثير، داروهاى ديگرى به كار برده مى شود تا بلكه يكى از آنها اثر كند؛ با توجه به اين كه اين داروها از يك طرف در افراد مختلف همگى مؤثر نيستند و ممكن است در شخصى درمانهاى اوليه و در شخص ديگرى درمانهاى ديگر مؤثر باشند و از طرف ديگر هر يك از داروها داراى عوارض خاصّى هستند، آيا پزشك معالج در قبال هزينۀ اضافه يا عوارض داروها مسئول است؟

جواب: در فرض مذكور اگر پزشك كوتاهى نكند و با دقت كامل بيمار را به وسيلۀ داروها مداوا نمايد، با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

بيماريهاى خطرناك و مسئوليت پزشك

(سؤال 2152) اگر بدانيم يا احتمال قوى بدهيم يك بيمار در اثر بيمارى (مثل برخى سرطانها) به زودى خواهد مرد، آيا مجازيم فقط براى افزايش طول عمر وى (هر چند به مدت كوتاه) روشهاى درمانى خطرناك و پرعارضه را (مثل شيمى درمانى كه گاهى عوارض آن شديدتر از بيمارى اوليه است) براى وى تجويز كنيم؟

جواب: اگر پزشك صلاح بيمار را در اقدام به معالجۀ او نداند نبايد

دخالت كند؛ و اگر صلاح او را در اقدام به معالجۀ او بداند و شرط عدم ضمان كند ضامن نيست.

(سؤال 2153) گاهى اوقات مطمئن هستيم كه يك بيمارى بيمار را نهايتا خواهد كشت، از طرفى مى دانيم كه با يك عمل درمانى ممكن است بيمار يا بهبودى نسبى و احتمالى پيدا كند و يا حتى زودتر از موعد از دنيا برود، وظيفۀ ما در چنين حالتى چيست؟ اگر با اين كار به تسريع مرگ بيمار كمك كنيم آيا مديون هستيم؟ همچنين اگر اقدام به درمان نكنيم آيا مسئول نيستيم؟ (با توجه به اين كه گاهى نتيجۀ كار كاملا نامشخص است).

جواب: در صورتى كه اميد توأم با مظنّه به بهبودى با عمل درمانى و جراحى داشته باشيد، بايد عمل كنيد و با شرط عدم ضمان مسئول نيستيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 363

معالجۀ زنان باردار

(سؤال 2154) اگر پزشك به خاطر گستردگى موضوع نداند و يا فراموش كرده باشد كه دارو و يا روش تشخيص وى براى خانمهاى باردار يا شيرده مضرّ است، مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عارضه در جنين يا مادر در چه حد است؟

جواب: اگر پزشك توجه به جهل خود داشته باشد حق مداوا ندارد؛ و اگر جهل مركب داشته باشد يا اين كه فراموشى عارض شده باشد با شرط عدم ضمان مسئول نيست. و در هر حال بايد در معاينه و معالجه، مسامحه و سهل انگارى نداشته باشد.

(سؤال 2155) اگر پزشك دارو يا روش تشخيصى را كه در حال حاضر كاملا غير مضرّ شناخته شده به خانم باردارى توصيه كند، اما بعدا مشخص گردد اين اعمال براى مادر يا جنين كاملا مضرّ بوده است (همان طور

كه اين مورد در تاريخ پزشكى رخ داده است) آيا پزشك در قبال عوارض حاصله از اين موارد مسئوليتى به عهده خواهد داشت؟

جواب: اگر پزشك در معاينه و معالجه مسامحه نكند و با داروهايى كه غير مضرّ شناخته شده اقدام به معالجه نمايد، در صورت شرط عدم ضمان- اگر چه كشف خلاف شود- ضامن نيست.

(سؤال 2156) با توجه به اين كه باردارى در هفته هاى اول از روى ظواهر و گاه با روشهاى ساده چندان قابل تشخيص نيست و از طرفى بيشترين عوارض خطرناك روشهاى درمانى تشخيصى مضرّ در همين زمان رخ مى دهد و بدين ترتيب چون پزشك به دلايل مختلف نمى تواند تشخيص دهد و يا نمى داند كه بيمار باردار است روشهاى تشخيصى درمانى مختلف را براى وى به كار مى گيرد؛ حال در صورت ايجاد عارضه در مادر يا جنين آيا پزشك معالج مسئوليت دارد؟

جواب: در صورت عدم امكان تشخيص، اگر فرصت تأخير و ارجاع به پزشك ديگر ممكن نباشد و پزشك معالج معاينۀ لازم را انجام دهد، و در عين حال شرط عدم ضمان كند، عوارض بر جنين را نيز ضامن نمى باشد؛ ولى اگر احتمال باردارى بيمار را مى داده و شرط عدم ضمان با پدر جنين نكرده باشد، احوط اين است كه با پدر و مادر تصالح كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 364

(سؤال 2157) به طور كلى آيا جواب منفى خانم بيمار در مورد پرسش پزشك از حاملگى وى (چه خود بداند باردار است و به هر علتى نگويد و چه نداند كه باردار است) از پزشك معالج در قبال عوارض احتمالى رفع مسئوليت مى كند؟

جواب: اگر از گفتۀ خانم اطمينان حاصل كرده و دقت

لازم را نموده و شرط عدم ضمان كرده باشد ضامن نيست؛ و اگر عوارض مربوط به جنين باشد، احوط تصالح با پدر و مادر جنين است.

(سؤال 2158) اگر پزشك از باردارى بيمار سؤال نكند و وى هم متذكر نشود، مسئوليت عوارض احتمالى به عهدۀ كيست؟

جواب: اگر منشأ سؤال نكردن پزشك كوتاهى و مسامحۀ او باشد، پزشك مسئول است و شايد شرط عدم ضمان هم رفع مسئوليت نكند؛ براى اين كه روايات مربوطه از مورد تسامح پزشك انصراف دارند.

(سؤال 2159) اگر در اثر تأخير سزارين بچه بميرد يا آسيبى به مادر وارد شود يا در اثر سزارين نقصى بر يكى از آنها وارد گردد، چه كسى مسئول است؟

جواب: اگر مرگ و آسيب به كسى مستند نباشد هيچ كس ضامن نيست؛ و اگر مستند به كسى باشد او ضامن است، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشد و تقصير و كوتاهى هم در عمل مربوط به او نكرده باشد.

خطاى آزمايشگاه و مسئوليت پزشك

(سؤال 2160) با توجه به اين كه تشخيص بسيارى از بيماريها يا اختلالات به وسيلۀ آزمايش امكان پذير است و از طرفى امكان اشتباه در آزمايشگاه و تفسير آزمايشها هميشه وجود دارد، در صورت اشتباه آزمايشگاه و در نتيجه معالجۀ اشتباه پزشك، مسئول خسارت و عوارض احتمالى كيست؟

جواب: اگر خسارات و عوارض مستند به آزمايشگاه و نقص و نارسايى آن باشد، آزمايشگاه مسئول است؛ و اگر مستند به پزشك باشد پزشك مسئول است، مگر اين كه شرط عدم ضمان كرده باشد كه در اين فرض پزشك هم ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 365

(سؤال 2161) در بسيارى از بيماريها پزشك دستور انجام راديوگرافى، سى تى اسكن و نظاير آن

را مى دهد كه مطمئنا (به خصوص براى بعضى افراد) مضرّ مى باشد؛ ضمنا در خيلى از موارد گرچه ممكن است اين آزمايشها باعث تشخيص قطعى نشوند، اما مى توانند هميشه كمك كننده باشند. به هر حال در فرض فوق مسئوليت پزشك در صورت ايجاد عوارض آزمايشها تا چه حدى است؟

جواب: در صورتى كه پزشك بعد از دقت كامل تشخيص دهد كه آزمايش لازم و اهميت دارد و در عين حال بيمار يا ولىّ او را از عوارض احتمالى آن آگاه سازد و شرط عدم ضمان كند، پزشك هيچ مسئوليتى ندارد.

مسئول هزينۀ درمان بيهوده

(سؤال 2162) گاهى اوقات پزشك تنها جهت احتياط در جهت تشخيص و يا ردّ يك بيمارى احتمالى (مثل سل) در هر بيمار مشكوكى دستور راديوگرافى مى دهد تا يك بيمارى مخفى احتمالى را كشف كند؛ در صورت وجود يا عدم هر گونه بيمارى، آيا پزشك در ايجاد عوارض احتمالى و هزينۀ بيهودۀ درمان مسئول است؟

جواب: اگر راديوگرافى براى تشخيص بيمارى لازم باشد، در صورت شرط عدم ضمان، پزشك مسئول نيست.

(سؤال 2163) به طور كلى اگر پزشك قبل از انجام هر عملى به بيمار يا ولىّ او (اگر بيمار بالغ يا عاقل نباشد) متذكر شود كه اين روشها از يك طرف ممكن است بى فايده باشند و وقت و مال او را به هدر دهند و از طرف ديگر ممكن است عوارض متفاوتى براى او داشته باشد و بدين ترتيب با ذكر اين مطالب، پزشك قبل از هر گونه معاينه و درمانى از خود كاملا در قبال خسارات و عوارض احتمالى سلب مسئوليت كند و بيمار چه از روى ناچارى و چه از روى تمايل واقعى يا ظاهرى اين شرط را

قبول نمايد، در صورت اشتباه سهوى پزشك آيا او نسبت به هزينه ها و عوارض ناشى از اشتباه خود مسئول است؟ حتى در صورتى كه وى حد اكثر تلاش خود را نيز بكند؟

جواب: اگر در معاينه و معالجه به هيچ وجه تقصير و كوتاهى و مسامحه نكرده باشد و شرط عدم ضمان حتى در صورت سهو و نسيان كرده باشد ضامن نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 366

موارد خطاى درمان و تشخيص

(سؤال 2164) اگر پزشك روش يا دارويى را تعريف كند و بگويد: «اين دارو براى فلان بيمارى مفيد است» و يا بگويد: «درمان مترتب به فلان داروست» بدون آن كه بيمار را وادار به مصرف آن دارو كند، در اين فرض آيا در صورت عدم تأثير يا داشتن عوارض، پزشك مسئول يا مديون است؟

جواب: در فرض مذكور اگر دارو را طبق عقيدۀ خود توصيف كرده باشد مسئول نيست.

(سؤال 2165) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار يا ولىّ او شرط را قبول نكردند، آيا پزشك مى تواند بيمار را رها نمايد؟

جواب: در فرض سؤال اگر جان بيمار در خطر نباشد يا اين كه مراجعه به پزشك ديگر ممكن باشد مى تواند مداخله نكند؛ و اگر جان بيمار در خطر باشد و مراجعه به پزشك ديگر ممكن نباشد، اقدام به معالجۀ او لازم است و در اين فرض اگر در معاينه و معالجه تقصير و كوتاهى نكند و تبرّعا معالجه نمايد، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ «1» (بر افراد نيكوكار راه مؤاخذه وجود نخواهد داشت) مى توان حكم به عدم ضمان نمود. ولى اگر قصد گرفتن اجرت داشته باشد هر خسارتى را كه به او مستند باشد ضامن

است؛ بلى اگر با مباشرت خود معالجه نكند و دستور هم ندهد و فقط دارو را توصيف كند و بيمار يا همراهان او خودشان دارو را مصرف كنند، پزشك ضامن نيست.

چگونگى شرط ضمان پزشك يا بيمار

(سؤال 2166) در فرض فوق (سؤال 2163) آيا بايد با تك تك بيماران شرط نمود و يا گذاشتن اطلاعيه در مراكز درمانى (مبنى بر اين كه مراجعۀ بيماران نشانگر قبول اين

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 367

شرط است) و يا به اطلاع رساندن حتى از طريق رسانه هاى گروهى (كه مراجعه نزد پزشك به اين شرايط مترتب است) از پزشك رفع مسئوليت شرعى مى نمايد؟ و اگر قبل از عمل جراحى بيمار مجبور به امضاى شرايطى باشد كه در صورت ناموفق بودن جراحى، وى هيچ گونه حق و حقوقى بر جراح و بيمارستان ندارد، آيا در صورت هر گونه اختلال در جراحى مى توان مدعى شد كه با توجه به امضاى قبلى بيمار كادر درمانى هيچ مسئوليت شرعى بر عهده ندارند؟

جواب: نصب اطلاعيه و ابلاغ در رسانه ها كافى نيست؛ بلكه بايد خود بيمار يا ولىّ او پس از آگاهى از كيفيت درمان و عمل، شرط عدم ضمان را كتبا يا شفاها قبول كند. و امضا از روى اضطرار و ناچارى مقبول است؛ ولى اگر اجبار و اكراه در بين باشد اثرى ندارد و رفع مسئوليت از پزشك نمى كند.

(سؤال 2167) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار كاملا بيهوش باشد، آيا مى توان از خويشان بالغ وى اجازه گرفت و يا با آنها شرط فوق را انعقاد نمود؟

جواب: در فرض سؤال اگر معالجه ضررى باشد، پدر و جدّ پدرى بيمار، و با نبودن آنها

حاكم شرع و در رتبۀ بعد عدول مؤمنين ولايت دارند كه با شرط عدم ضمان با آنان ضمان مرتفع مى شود، ولى مطلق خويشاوندان ولايت ندارند. بلى اگر كسى هر چند از غير خويشاوندان در ضمن عقد لازم ملتزم شود كه خسارت عوارض احتمالى را از مال خود جبران نمايد، لازم الوفاء مى باشد؛ بلكه در صورت تعهد ابتدايى نيز بنابر احتياط بايد به تعهد خود وفا كند.

(سؤال 2168) در فرض فوق (سؤال 2163) اگر بيمار كاملا بيهوش باشد و در حال حاضر هيچ شخصى بالغ يا نابالغ كه خويشاوند وى باشد در دسترس نباشد و از طرفى جان بيمار در خطر فورى باشد، جهت اجازه و شرط چه بايد كرد؟ آيا مى توان طبق وظيفۀ پزشكى هر گونه اقدام ممكن را بدون اجازه انجام داد؟ اگر سهوا با اقدامات غير مؤثر به مرگ بيمار تسريع بخشيده شود، مسئوليتى به عهدۀ پزشك معالج خواهد بود؟

و اگر به خاطر خوف از عدم تأثير درمان و كمك به تسريع مرگ و مديون شدن، پزشك هيچ كارى انجام ندهد آيا در اين صورت پزشك مسئول خواهد بود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 368

جواب:: در فرض سؤال بايد پزشك با دقت لازم اقدام به معالجه كند، و در صورت امكان از حاكم شرع و در رتبۀ بعد از عدول مؤمنين استجازه نمايد و جهت رفع ضمان با آنان شرط عدم ضمان كند؛ وگرنه هر خسارتى كه مستند به او باشد آن را ضامن خواهد شد. و در صورت عدم امكان مراجعه به آنان اگر پزشك با رعايت احتياط لازم تبرّعا اقدام به معالجه كند، به مقتضاى آيۀ شريفۀ مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ

سَبِيلٍ «1» (بر احسان كنندگان راه مؤاخذه نيست) مى توان حكم به عدم ضمان نمود.

كشفيات جديد پزشكى و مسئوليت پزشك

(سؤال 2169) هر سال، ماه و حتى هر روز كشفيات و يا نتايج تحقيقات جديدى در مورد جنبه هاى مختلف علوم پزشكى اعلام مى شود كه روشهاى تشخيص يا درمانى جديد، داروهاى متفاوت و جديد يا مواد غذايى مؤثر جديد براى انواع بيماريها پيشنهاد مى شود، و برعكس برخى روشها يا داروها يا مواد قبلى كاملا غير مؤثّر و يا مضرّ معرفى مى شوند؛ آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهودۀ ناشى از روشهايى كه در گذشته مطرح بوده اند مسئول مى باشد؟

جواب: پزشك با فرض عدم تقصير معصيت كار نيست و اگر از گفتۀ كاشفين جديد يقين به مضرّ بودن داروهاى مصرف شده حاصل نشود ضامن هم نيست؛ ولى اگر معلوم شود كه داروها موجب ضرر مالى يا جانى براى بيمار شده در صورتى كه شرط عدم ضمان نكرده باشد، هر خسارتى را كه مستند به پزشك باشد ضامن است.

(سؤال 2170) با توجه به اين كه گروه هاى بسيار زيادى در جهان مشغول تحقيق هستند و از طرفى افراد اين گروه ها ممكن است برخى از لحاظ علمى، برخى از لحاظ اخلاقى و صداقت و برخى از هر دو نظر كاملا قابل تأييد نباشند و از طرف ديگر هيچ مرجع واحدى در مورد تأييد يا رد تحقيقات وجود ندارد و يا اگر موجود هم باشد مدت زيادى طول مى كشد كه نتيجۀ صحيح كار ارائه شود، در چنين شرايطى اگر نتيجۀ تحقيقاتى كه در

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 91.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 369

رسانه ها و مجلات اعلام مى شود با روشهاى قبلى ما مغاير و يا مكمّل آنها باشد،

در اين صورت وظيفۀ ما چيست؟ عمل به روشهاى قبلى يا جديد؟

جواب: پزشك بايد طبق دقّت و اطمينان خود اقدام به معالجه نمايد؛ و در صورت عدم حصول اطمينان، مريض را به پزشك ديگر ارجاع دهد. بلى در صورت ضرورت معالجه اگر ارجاع به پزشك ديگر ميسّر نباشد معالجه با هر دارويى كه احتمال مفيد بودن آن بيشتر است (اعم از داروهاى سابق يا جديد) مانعى ندارد و با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

(سؤال 2171) اگر اين كشفيات جديد خيلى ديرتر از زمان كشف به اطلاع پزشك برسد و قبل از اطلاع طبيعتا به همان روشهاى قبلى عمل شود، آيا پزشك در قبال عوارض يا هزينه هاى بيهودۀ روشهاى بى فايده مسئول است؟

جواب: جواب اين سؤال از جواب سؤالهاى قبلى فهميده مى شود.

(سؤال 2172) اگر به خاطر عدم وجود امكانات كافى اطلاع رسانى اطلاعات جديد به پزشك نرسد و وى هيچ گاه مطلع نگردد، مسئوليت بى فايده بودن روشهاى قبلى بر عهدۀ كيست؟

جواب: اگر پزشك با دقت كافى و معاينۀ لازم طبق تشخيص خود اقدام به معالجه نموده و شرط عدم ضمان كرده باشد مسئول و مديون نيست.

(سؤال 2173) نظر به اين كه به ذهن سپردن كامل همان روشهاى قبلى نيز در دوران دانشجويى امكان پذير نيست چه رسد به روشهاى جديد، آيا پزشك مى تواند به همان روشهاى قبلى اكتفا نمايد و يا فقط در حدى كه وقت محدودش اجازه مى دهد به فراگيرى روشهاى جديد بپردازد؟ در اين صورت اگر متوجه مسائل مهم جديد نشود، آيا مسئوليتى بر عهدۀ اوست؟

جواب: اگر هنگام معالجه اطمينان به مفيد بودن معالجۀ خود داشته باشد مى تواند اقدام به معالجه نمايد و با شرط عدم ضمان مديون

نمى باشد؛ و اگر اطمينان نداشته باشد مريض را به پزشك ديگر ارجاع دهد. بلى در صورت ضرورت معالجه اگر ارجاع به پزشك ديگر ميسّر نباشد معالجه با هر دارويى كه احتمال مفيد بودن آن بيشتر است (اعم از داروهاى سابق يا جديد) مانعى ندارد؛ و با شرط عدم ضمان ضامن نمى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 370

معالجۀ غير متخصص با وجود متخصص

(سؤال 2174) با توجه به اين كه اگر بخواهيم طبابت پزشك را با توجه به مشكلات فوق تنها در صورتى مجاز بدانيم كه وى در اين زمينه ها داراى تخصص و تجربۀ كافى باشد عملا درمان با اختلال كامل روبرو خواهد شد؛ زيرا اولا: هر پزشكى تا رسيدن به اين تخصص و تجربۀ كافى بايد همان مراحل اوليه را طى كند. و ثانيا: به علت جمعيت زياد، امكانات كم، فرصتهاى ناكافى و ده ها علل ديگر، نمى توان انتظار داشت پزشكانى كه از ابتدا كاملا مسلط باشند به طبابت بپردازند؛ با توجه به مقدمۀ فوق و نيز موضوعات مطرح شده در سؤالات فوق در مواردى كه پزشك داروى مؤثر بر بيمارى يا عوارض خطرناك آن را فراموش نموده و فرصت و امكانات كافى جهت دسترسى به اطلاعات كافى يا پزشك متخصص ديگرى نيز ندارد و يا مطمئن است كه داروى خاصى براى بيمارى مفيد است، اما همچنين مطمئن است و يا احتمال مى دهد كه در صورت تجويز آن دارو عوارض خفيف يا شديدتر از خود بيمارى در اثر اين دارو دچار اين بيمار خواهد شد، در اين موارد آيا پزشك مى تواند مريض را به حال خود بگذارد و چنين فرض كند كه گويا پزشكى موجود نبوده و بدين ترتيب خود را

در معرض خطر مؤاخذۀ مادى و معنوى حاصل از عوارض احتمالى و هزينه هاى نابجاى آن قرار ندهد و كار را به قضا و قدر خداوند واگذار نمايد؟

اصولا در چنين مواردى كه پزشك واقعا نمى داند كه براى نجات جان يا رفع و تسكين آلام يك بيمار چه كارى انجام دهد وظيفۀ او چيست؟ درمانهاى بدون اطمينان و غير قابل اعتماد و يا عدم هر گونه اقدام درمانى؟ آيا اگر پزشك با اقدام به درمان نامطمئن موجب خسارت و مرگ مريض گردد مسئول است؟ آيا اگر اقدام به هيچ درمانى نكند مسئوليتى دارد؟ متذكر مى شويم كه گاهى فرصت هيچ مشورت و يا ارجاع بيمار به پزشك متخصص ديگر وجود ندارد.

جواب: واضح است كه طبابت از حيث تشخيص امراض گوناگون و شناخت داروهاى بى حد و حصر و انحاء معالجات، بسيار وسيع است و احاطه بر جميع آنها

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 371

براى هيچ پزشكى امكان پذير نيست؛ بلكه هر پزشكى اطلاعات محدودى دارد كه در محدودۀ اطلاعات خود مى تواند طبابت كند. بنابراين در هر موردى كه مرض يا دواى آن را نتواند تشخيص دهد حكم غير پزشك را دارد كه نبايد مداخله كند؛ و در هر موردى به صحت معالجۀ خود اطمينان داشته باشد مى تواند طبابت كند و با شرط عدم ضمان در صورتى كه تقصير و كوتاهى نكند ضامن نمى باشد؛ و اگر اطمينان نداشته باشد ولى گمان به مفيد بودن دارويى با ملاحظۀ جميع عوارض آن داشته باشد، در اين فرض مى تواند بيمار يا ولىّ او را در جريان قرار دهد كه اگر براى آنها هر چند با راهنمايى همين پزشك مراجعه به پزشك ديگر ميسور

باشد به او مراجعه نمايند و اگر ميسور نباشد و راضى شوند كه او طبق گمان خود معالجه نمايد اشكال ندارد و با شرط عدم ضمان در صورتى كه تقصير و كوتاهى نكند ضامن نمى باشد.

ب- مسائل مربوط به هزينۀ درمان

(سؤال 2175) اگر پزشكى سعى خود را در مداواى بيمار انجام دهد ولى بيمار بهبودى نيابد، آيا نسبت به هزينۀ درمانى كه قبلا بيمار پرداخته (حق ويزيت) مديون است؟

جواب: اگر پزشك با بيمار قرارداد كرده و وعدۀ مداوا و بهبودى داده باشد، در صورت عدم حصول بهبودى بايد هر چه گرفته برگرداند؛ و اگر بنابراين بوده كه معاينه كند و طبق تشخيص نسخه بنويسد و حق ويزيت را در مقابل معاينه و نوشتن نسخه گرفته باشد مديون نيست. و ظاهرا در بين پزشكان فرض دوم بيشتر متعارف مى باشد.

(سؤال 2176) با توجه به اين كه حق طبابت (همانند حق وكالت و مواردى از اين قبيل بر خلاف اجناس كه داراى قيمت خاصى هستند) از لحاظ مادى غير قابل تعيين مى باشد، به نظر حضرتعالى بهترين راه تعيين ميزان حق طبابت چيست؟ آيا مقدارى كه دولت تعيين مى كند در هر شرايطى قابل دريافت است و پزشكان مديون نخواهند بود؟

جواب: اگر پزشك بتواند تعيين حق طبابت را در اختيار بيمار قرار دهد بسيار خوب است؛ و اگر نتواند يا نخواهد، در صورتى كه بخواهد قبل از اقدام به معالجه آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 372

را تعيين كند بايد مقدار كار و كيفيت عمل را در نظر بگيرد و از اجحاف بپرهيزد و دربارۀ مستمندان و تهى دستان ارفاق داشته باشد؛ و اگر قبلا تعيين نكرده باشد حق دريافت بيشتر از متعارف را

ندارد. و بعيد نيست هر مبلغى را كه دولت تعيين كرده باشد متعارف محسوب شود و در اين فرض نيز بايد ملاحظۀ تهى دستان را داشته باشد و اگر به طور رايگان معالجه نكند لا اقل دربارۀ آنان تخفيف قائل شود و متوجه باشد كه روزى دهنده، خداست و قداست و معنويت امر پزشكى فوق امور مادى مى باشد.

(سؤال 2177) آيا دريافت حق طبابت قبل از بهبودى بيمار (طبق روش مرسوم) صحيح است؟

جواب: با رضايت بيمار اشكال ندارد؛ و حكم ارجاع آن در صورت عدم حصول بهبودى در جواب سؤالهاى قبلى گذشت.

(سؤال 2178) در مراكز پزشكى دولتى يا خصوصى معمولا قيمت معالجه ها و يا عمل هاى جراحى بيماران تعيين مى شود و پزشكان با توجه به همان قيمت تعيين شده استخدام مى شوند، و قهرا شرط مذكور را- كه بر اساس آن اجاره محقق شده- پذيرفته اند و تخلف از آن جايز نيست. حال اگر پزشكى از اين تخلف نمود و براى يك عمل جراحى مثلا از مريض يا اولياى او با رضايت آنها بيشتر از قيمت تعيين شده را دريافت نمود، پول دريافت شده حلال است يا نه؟

جواب: تخلف از هر تعهد مشروعى اشكال دارد، ولى در صورت رضايت بيمار، پول را پزشك مالك مى شود.

ج- مسائل مربوط به معاينات

مقدمه:

قابل توجه است كه معاينۀ پزشكى تنها شامل اندازه گيرى نبض و حرارت و فشار خون نيست، بلكه طبق نظريات علوم پزشكى بايد شامل نگاه، لمس، سمع و نيز معاينات فيزيكى خاص در مورد تمامى اعضا و جوارح (كه معمولا از روى لباس امكان پذير

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 373

نيست) در مورد هر بيمار و در هر شرايطى مى باشد؛ و براى تشخيص سادۀ بسيارى

از بيماريها، عدم تحميل هزينه هاى اضافى ناشى از آزمايشات متعدد بر بيمار، تسريع تشخيص و كاستن از خطرات تشخيص به وسيلۀ راه هاى ديگر وظيفۀ پزشكى انجام هر يك را ايجاب مى كند و در صورت عدم انجام هر يك تشخيص كه به راحتى بايد صورت گيرد انجام نمى شود و با عدم تشخيص، بيمارى پيشرفت مى كند و جان بيمار در معرض خطر قرار مى گيرد. نظر به اين كه در فتاواى مراجع بزرگوار آمده است كه اگر پزشك زن در دسترس باشد جايز نيست بيمار زن به پزشك مرد مراجعه نمايد، خواهشمند است نظر خود را در موارد زير مكتوب بفرماييد:

(سؤال 2179) اگر به طور مثال بيمار زنى كه جانش در خطر است به تنها پزشك يك روستاى دور افتاده كه مرد است مراجعه كند، آيا اين پزشك مجاز است هر گونه معاينۀ ضرورى را در مورد بيمار انجام دهد؟

جواب: حكم دائر مدار ضرورت و ناچارى براى بيمار مى باشد كه در هر موردى كه معالجه ضرورت عرفى داشته باشد و مراجعه به همجنس و محرم ميسور نباشد و معالجۀ پزشك نامحرم بر معاينه و نظر و لمس توقف داشته باشد، به مقدار لزوم جايز و در بعض موارد لازم مى باشد؛ و اگر نظر به وسيلۀ آينه و لمس به وسيلۀ دستكش ميسّر و كافى باشد، از نظر و لمس مستقيم اجتناب شود.

(سؤال 2180) در فرض فوق اگر جان در خطر نباشد بلكه يك بيمارى خفيف يا متوسط وجود داشته باشد، آيا بيمار زن حتما بايد به پزشك زن در شهر مراجعه كند و يا در همان روستا پزشك مرد مجاز است با انجام معاينات ضرورى اقدام به تشخيص

و درمان نمايد؟

جواب: اگر معالجه توقف بر نظر و لمس داشته باشد و مراجعه به پزشك همجنس مستلزم عسر و حرج باشد، مراجعه به پزشك نامحرم مانعى ندارد؛ و اگر مراجعه به پزشك همجنس مستلزم عسر و حرج نباشد مراجعه به پزشك نامحرم جايز نيست.

(سؤال 2181) با توجه به اين كه پزشك متخصص زن معمولا كم مى باشد و لذا در شهرهاى كوچك و بزرگ نيز يا به خاطر تعداد زياد بيماران و تعداد كم پزشك و يا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 374

تحميل هزينۀ گزاف، خانمهاى بيمار به پزشك مرد مراجعه مى كنند، در اين صورت وظيفۀ پزشك مورد مراجعه چيست؟ آيا اگر بتواند و يا احتمال دهد كه مى تواند با معاينات مختلف و ضرورى، بيمارى را تشخيص و درمان كند مكلف است چنين كارى را انجام دهد و يا بايد وى را به يك پزشك زن ارجاع دهد؟ و آيا در صورت ارجاع و تأخير در تشخيص و درمان بيمارى، اين پزشك مسئول نيست؟

جواب: حكم اين سؤال از جواب دو سؤال قبل فهميده مى شود؛ و به طور كلى در هر موردى كه مراجعه به پزشك نامحرم براى بيمار جايز باشد، معالجه براى پزشك جايز مى شود و در هر موردى كه مراجعه براى بيمار جايز نباشد، معالجه نيز براى پزشك جايز نمى باشد؛ و قول بيمار در صورتى كه پزشك علم به كذب آن نداشته باشد براى پزشك حجت است.

(سؤال 2182) اگر پزشك مرد از روى ناچارى مجبور به معاينۀ خانم بيمار شد و يا خانم بيمار ناچار به مراجعه به پزشك مرد شد، با توجه به اين كه در صورت رعايت كامل مسائل شرعى و اخلاقى

در معاينۀ كامل خانمها شايد بيش از نود درصد معاينات كه در كتب پزشكى به انجام آنها تأكيد شده است بايد انجام نگيرند، اگر با اين گونه معاينۀ سطحى و غير كامل بيمارى وى تشخيص داده نشد و درمان كامل صورت نگرفت، آيا پزشك مسئول است؟ اگر مسئول است چاره چيست؟ آيا بايد بر خلاف مسائل شرعى عمل كند؟ البته پزشكان متخصص ممكن است بدون معاينۀ كامل بتواند تشخيص و درمان را انجام دهند؛ ولى افراد غير مجرّب بدون معاينۀ كامل امكان مداوا ندارند.

جواب: در هر موردى كه بيمار ناچار به مراجعه به پزشك نامحرم باشد، اقدام به معالجه براى پزشك جايز و گاهى لازم است؛ و معالجه بر هر چيز از قبيل نگاه كردن، لمس و آزمايشات ديگر توقف داشته باشد براى پزشك بدون تجاوز از مقدار لازم جايز است و بر خلاف مسائل شرعى نيست.

(سؤال 2183) اگر بچه دار شدن خانواده اى متوقف بر بعضى از مقدمات حرام باشد، مانند رؤيت و لمس زن اجنبيه، و از طرفى بدون بچه بودن به از هم پاشيده شدن خانواده منجر شود، تكليف چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 375

جواب:: ارتكاب مقدمات حرام صرفا جهت بچه دار شدن جايز نيست، مگر اين كه بچه دار شدن ضرورت داشته باشد؛ مانند اين كه بچه دار نشدن منجر به جدا شدن زوجين از يكديگر و يا مستلزم عسر و حرج باشد.

(سؤال 2184) اگر بعضى افراد جهت معالجه يا بچه دار شدن بايد منى آنان توسط دكتر آزمايش شود، و از طريق شرعى به دست آوردن آن ممكن نباشد، آيا استمناء در اين صورت جايز است؟

جواب: در فرض معالجه اگر راه آن منحصر به آزمايش

منى باشد جواز آن بعيد نيست، اما در مورد بچه دار شدن چنانچه بدون بچه دار شدن در عسر و حرج و ناراحتى شديد شخصى يا خانوادگى قرار نگيرد، جواز استمناء مشكل است.

(سؤال 2185) بر فرض كه بتوان مراكز درمانى خواهران و برادران را جدا نمود، ولى با توجه به اين كه هر پزشكى در دوران دانشجويى بايد از انواع اختلالات و بيماريها در مرد يا زن آگاهى يافته و آموزش ببيند و با توجه به اين كه در مورد دانشجويان بيشتر آموزشى است نه درمانى، يعنى نجات جان بيمار در همان زمان موقوف به آن نيست اما نقش آن در مراحل آينده مى باشد و از اين رو هر دانشجويى ملزم به گذراندن واحدهاى درسى در تمامى بخشهاى بيمارستان اعم از زنان و مردان مى باشد تا بتواند در امتحان نهايى موفق باشد، حال آيا مى تواند به خاطر رعايت مسائل شرعى از فراگيرى كامل بسيارى مسائل بگذرد و قهرا در نهايت ناموفق باشد؟ و يا در هر شرايطى و با هر وسيله اى بايد به فراگيرى صحيح كارش بپردازد؟ و به طور كلى چگونه مى توان بين وظيفۀ پزشكى و دانشجويى و وظيفۀ شرعى و اسلامى جمع كرد؟

جواب: در فرض فوق فراگيرى مسائل پزشكى در حدى كه حفظ جان و سلامتى و مداواى بيماران هر چند در آينده متوقف بر آنها باشد- اعم از دورۀ عمومى يا تخصّصى- جايز است؛ ولى تجاوز از حد ضرورت و ناچارى جايز نمى باشد. و در اين جهت فرقى بين پسر و دختر و زن و مرد نيست.

(سؤال 2186) در صورت لزوم به طور كلى (چه پزشك زن در دسترس باشد و چه نباشد) لمس

بدن زن بيمار از روى لباس چه صورتى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 376

جواب:: لمس از روى لباس بدون فشار و بدون تلذّذ و ترتب مفسدۀ ديگر مطلقا جايز است.

(سؤال 2187) در صورت لزوم، مشاهده و لمس موهاى زن بيمار جهت معاينه توسط پزشك مرد چه صورتى دارد؟

جواب: موى زن در خصوص مورد سؤال حكم بدن او را دارد كه تفصيل آن در مسائل قبلى گذشت.

(سؤال 2188) با توجه به اين كه جهت معاينۀ سادۀ پروستات حتما بايد از طريق مقعد بيمار را مورد بررسى قرار داد تا تشخيص قطعى بيماريهاى پروستات داده شود، همچنين در بسيارى از بيماريهاى ادرارى (تناسلى) مشاهده و گاه لمس آنها ضرورى است، آيا در چنين مواردى پزشك مرد مى تواند بيمار مرد را بدون اشكال شرعى معاينه نمايد؟ اگر با عدم انجام اين معاينه متوجه بيمارى نشود و بيمارى (مثلا سرطان) پيشرفت كند آيا پزشك مسئول است؟ ضمنا استفاده از آينه هميشه امكان ندارد و به علاوه عمل لمس را بايد با ديد كامل انجام داد.

جواب: اگر تشخيص بيمارى يا مداوا متوقف بر نظر و لمس مستقيم باشد بدون تجاوز از مقدار لازم جايز است؛ و كوتاهى جايز نيست.

(سؤال 2189) طبق نظرات علوم پزشكى يكى از معايناتى كه امروزه در هر بيمارى جزو معاينات اصلى به شمار مى آيد عملى به نام «توشه ركتال» است كه يك نوع معاينۀ نظرى و لمسى از طريق مقعد است؛ و از طرف ديگر اين معاينات گاهى به خاطر احتياط در جهت تشخيص يا رد برخى بيماريها انجام مى شود و گاهى در تشخيص برخى بيماريها بسيار مؤثر و روش كم خرج و ساده اى به

نظر مى آيد. حال آيا پزشك مرد مجاز است چنين معاينه اى را چه جهت آموزش و چه جهت تشخيص احتمالى يا قطعى در مورد بيمار مرد انجام دهد؟ و اگر با عدم انجام آن متوجه بيمارى و راه درمان آن نشود آيا مسئول است؟

جواب: حكم معاينه و مداوا از جواب سؤال «2188»، و حكم آموزش از جواب سؤال «2185» فهميده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 377

د- مسائل مربوط به پيوند اعضا

پيوند براى حفظ جان بيمار

(سؤال 2190) آيا شخص مى تواند يك كليۀ خود را كه سالم است به بيمار كليوى كه دو كليۀ او از كار افتاده و در معرض خطر قرار دارد بدهد كه به او پيوند زده شود؟ و بر فرض جواز آن مى تواند در مقابل آن پول بگيرد؟

جواب: اگر براى خودش خطر نداشته باشد اشكال ندارد؛ و گرفتن پول نيز در برابر آن مانعى ندارد.

(سؤال 2191) آيا مى توان از اعضاى بدن كودك غير مميّز كه مرده است با اجازۀ ولىّ او براى نجات جان انسان زنده اى استفاده كرد؟ و آيا مى توان بابت عضو صغير پولى دريافت كند؟ و اين پول متعلق به كيست؟

جواب: در اين مسأله بين كبير و صغير و اذن ولىّ و عدم اذن او فرقى نيست؛ بنابراين قطع عضو جسد كافر اشكال ندارد و اگر تهيۀ آن ممكن نباشد و حفظ جان مسلمان متوقف بر پيوند باشد جواز قطع عضو جسد مسلمان نيز بعيد نيست؛ ولى بنابر احتياط ديۀ عضو پرداخت شود و ديۀ آن به مقدار يك دهم ديۀ قطع عضو زنده است؛ و پول آن متعلق به خود ميّت است و بايد در وجوه برّ- مانند انجام امور خيريه براى ميّت- به مصرف برسد.

استفاده از جسد مجهول الهوية براى پيوند

(سؤال 2192) در مواردى كه نجات جان بيمار مسلمانى وابسته به پيوند يك يا چند عضو از شخص ديگرى باشد، اگر جسدى مجهول الهوية كه اعضاى قابل پيوندى دارد در دسترس باشد، آيا مى توان اين اعضا را به بيمارى كه محتاج است پيوند زد؟

جواب: مجهول الهوية در بلاد اسلام حكم مسلمان، و در بلاد كفر حكم كافر را دارد و پيوند عضو جسد كافر اشكال ندارد و پيوند

عضو جسد مسلمان جايز نيست؛ بلى اگر تهيّۀ جسد كافر و مجهول الهويه اى كه در حكم كافر است ميسّر نباشد و حفظ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 378

جان مسلمانى بر پيوند عضو ميّت مسلمان متوقف باشد، جواز آن در اين فرض بعيد نيست؛ ولى بنابر احتياط ديۀ عضو را بپردازد.

(سؤال 2193) در فرض فوق اگر بعدا ولىّ متوفّى پيدا شود و از اين كار ناراضى باشد چه بايد كرد؟

جواب: اگر معلوم شود كافر يا مرتد بوده نارضايتى ولىّ اثرى ندارد؛ و اگر معلوم شود مسلمان- بوده بايد ديۀ آن را بدهند تا براى خود ميّت در امور خيريه مصرف كنند.

و ديۀ ميّت مسلمان- چه مرد باشد و چه زن- ديۀ جنين كاملى است كه روح در آن دميده نشده باشد؛ پس اگر جنازه را سر ببرند يا كارى انجام دهند كه اگر زنده بود موجب قتل او مى شد، بايد يك دهم ديۀ كامل را بپردازند؛ و ديۀ بريدن اعضاى او به نسبت ديۀ خود اوست. و اگر ميّت اهل ذمّه بوده بنابر احتياط ديۀ او را بدهند.

وصيت براى پيوند اعضا

(سؤال 2194) اگر شخصى وصيت كند بعد از وفاتش اعضاى قابل پيوندش را به بيماران پيوند زنند، آيا مجاز به اين كار هستيم؟

جواب: جواز پيوند در صورت وصيت نيز توقف به دو شرطى دارد كه در جواب مسأله «2192» ذكر شد (توقف حفظ جان مسلمان بر آن، و عدم امكان تهيّۀ جنازۀ كافر) و با تحقق آن دو شرط اگر وصيّت مطلق بوده بنابر احتياط ديه پرداخت شود تا به مصرف امور خيريه برسد؛ و اگر در وصيت تصريح شده باشد كه پيوند بلاعوض انجام گيرد ديه

لازم نيست. و در صورت لزوم ديه، اين كه ديه بر قطع كننده است يا بر مريض، محل اشكال است؛ ولى پزشك مى تواند با مريض قرار بگذارد كه او ديه را بپردازد.

(سؤال 2195) اگر شخصى وصيت كند بعد از وفاتش اعضايش را به ديگران پيوند زنند، اما ولىّ وى (پس از مرگش) از اين كار ناراضى باشد، آيا مجازيم اين كار را بدون اجازۀ ولىّ انجام دهيم؟

جواب: با رعايت شروط مذكوره در مسألۀ «2192» رضايت ولىّ شرط نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 379

قطع عضو جهت پيوند و نارضايتى صاحب آن

(سؤال 2196) اگر شخصى از پيوند اعضاى خود به ديگران پس از مرگش ناراضى باشد ولى پس از وفاتش ولىّ وى مايل به اين كار باشد، آيا مى توانيم چنين كارى را انجام دهيم؟

جواب: ملاك جواز و عدم جواز در مسألۀ «2192» گذشت و رضايت و عدم رضايت ميّت و ولىّ او ملاك نيست.

(سؤال 2197) اگر شخصى در طول زندگيش نظر مخالف يا موافقى در مورد پيوند اعضايش نداشت، آيا پس از مرگش مى توان به اجازۀ ولىّ وى چنين كارى را انجام داد؟

جواب: ملاك جواز و عدم جواز همان است كه در مسأله «2192» گذشت.

قطع عضو فرد زنده جهت پيوند

(سؤال 2198) آيا برداشتن عضو از بدن فرد زنده جهت پيوند مستلزم پرداخت ديه مى باشد؟

جواب: اگر بدون رضايت صاحب عضو قطع كنند، علاوه بر معصيت احكام قصاص و ديه بر آن جارى مى باشد. و اگر با توافق صاحب عضو باشد در صورتى كه تبرّعا اهدا كرده باشد ديه ندارد؛ و اگر مصالحه به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر كرده باشد، طبق مصالحه عمل شود و اضافه بر آن ديه ندارد. و اگر اهداى عضو براى اهدا كنده خطر جانى داشته باشد اهدا جايز نيست.

(سؤال 2199) اگر احتمال بدهيم با برداشتن يك يا چند عضو از شخصى كه زنده است در آيندۀ نزديك يا دور وى دچار عوارض خفيف يا شديد خواهد شد و از طرفى نجات جان بيمار ديگرى وابسته به همين كار باشد و مورد ديگرى نيز در دسترس نباشد، آيا مجازيم بدون آگاهى دادن شخص پيونددهنده چنين كارى را انجام دهيم؟ و اگر به وى اطلاع بدهيم و با تمايل وى عضو پيوندى را از بدنش خارج كنيم،

در صورت ايجاد عارضه در وى آيا پزشك مسئول است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 380

جواب:: بدون اطلاع صاحب عضو علاوه بر معصيت شامل احكام قصاص و ديه مى شود. و با اطلاع و توافق صاحب عضو نيز اگر خطر جانى براى او داشته باشد جايز نيست؛ و اگر خطر جانى و ضرر قابل توجه براى او نداشته باشد مانعى ندارد. و حكم پرداخت عوض در مسألۀ «2191» گذشت.

عوارض پيوند

(سؤال 2200) اگر مطمئن باشيم و يا احتمال دهيم كه اين پيوند رد خواهد شد و در نهايت مفيد نخواهد بود، آيا مجازيم با خوشبينى از بدن فرد زنده يا مردۀ ديگرى عضوى را جدا و به آن بيمار پيوند بزنيم؟

جواب: مجاز نيستيد.

(سؤال 2201) با توجه به اين كه بعد از پيوند، شيمى درمانى ضرورى به نظر مى رسد و همين عمل باعث عوارض خفيف يا شديد در بيمار مى گردد، آيا پزشكى كه مجبور به انجام اين كار جهت عدم ردّ پيوند مى باشد در ايجاد عوارض آن مسئول است؟

جواب: با شرط عدم ضمان و رعايت احتياط لازم و دقت كافى و اكتفا به مقدار ضرورى مسئول نيست.

مرگ مغزى و پيوند اعضا

(سؤال 2202) آيا مى توان اعضاى شخصى را كه دچار مرگ مغزى شده است (و از لحاظ پزشكى اميدى به زنده ماندن وى نيست ولى برخى اعضايش مثل قلب وى براى مدتى هنوز كار مى كند) به بيمارى كه محتاج است پيوند زد؟ (با توجه به اين كه اگر صبر نماييم ممكن است ديگر اعضايش قابل پيوند نباشد).

جواب: تا زمانى كه نمرده است جايز نيست. و بعيد نيست قتل عمد صادق باشد؛ و اگر حكم به قصاص نشود لا اقل ديه دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 381

(سؤال 2203) شرعا مرگ چه موقع واقع مى شود؟ آيا مرگ مغزى كاشف از مرگ مى باشد؟ چه آثار حقوقى و شرعى بعد از مرگ مغزى بر آسيب ديده و وارث وى مترتب است؟

جواب: چنانكه توجه داريد تعيين موضوع شأن فقيه نيست، حيات و موت دو موضوع عرفى است. ملاك صدق موت است، بدين گونه كه مظاهر حيات و آثار آن به طور كلى منتفى شده باشد

و احتمال و زمينۀ رجوع آن نيز در بين نباشد؛ و در صورت شك بايد احتياط شود.

پيوند بدن حيوان به انسان

(سؤال 2204) آيا مى توان از اعضاى بدن خوك و مانند آن به انسان پيوند زد؟

جواب: مانعى ندارد و پس از پيوند جزو بدن انسان مى شود و تبعا پاك مى گردد.

ه- مسائل مربوط به تشريح

[تشريح بدن ميّت مسلمان و كافر]

(سؤال 2205) آيا تشريح بدن ميّت براى اثبات بى گناهى افراد متهم به قتل جايز است؟

جواب: مشكل است.

(سؤال 2206) آيا مجازيم جسد مسلمانى را كه وصيت كرده بعد از وفاتش او را تشريح كنند، تشريح نماييم؟

جواب: اگر جسد كافر يافت نشود و حفظ جان مسلمانان در آينده بر آن متوقف باشد حتى در صورت عدم وصيت نيز جايز است؛ و در غير اين فرض صحت وصيت مذكور محل اشكال است.

(سؤال 2207) اگر ندانيم جسدى كه در اختيار ماست مسلمان است يا كافر و يا اهل كتاب، آيا مجازيم آن را تشريح كنيم؟

جواب: در مسألۀ «2192» گذشت كه جسد مجهول الهوية در بلاد اسلام حكم مسلمان و در بلاد كفر حكم كافر را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 382

(سؤال 2208) آيا تفاوتى بين اهل تسنّن و اهل تشيّع در عدم جواز تشريح جسد وجود دارد؟

جواب: تفاوت ندارد.

(سؤال 2209) آيا مى توان جسد افراد به ظاهر مسلمان (مسلمان شناسنامه اى) را كه به خاطر ارتداد، فساد اخلاقى، قاچاق مواد مخدّر، مسائل سياسى و نظاير آن اعدام شده اند تشريح نمود؟

جواب: در صورت ثبوت ارتداد او در دادگاه صالح حكم جسد كافر، و در غير اين فرض حكم جسد مسلمان را دارد كه تفصيل آن در مسألۀ «2192» گذشت. البته موارد جواز به طور كلى مشروط به عدم ترتب مفسده مى باشد.

نبش قبر جهت تشريح جسد ميّت

(سؤال 2210) آيا مى توان براى تشريح جهت آموزش به علت كمبود جسد و استخوان (كه بدون آنها آموزش امكان پذير نيست) اقدام به نبش قبر غير مسلمان نمود؟

جواب: نبش قبر كافر اشكال شرعى ندارد؛ مگر اين كه مفسدۀ اجتماعى بر آن مترتب باشد.

(سؤال 2211) در فرض فوق اگر ندانيم اين قبر

متعلق به مسلمان است يا غير مسلمان، آيا مجازيم نبش قبر انجام دهيم؟

جواب: در بلاد اسلامى جايز نيست.

(سؤال 2212) در صورت كمبود جسد و استخوان، آيا مى توانيم استخوانهايى را كه در بيابانها و قبرستانها مى يابيم و يا به وسيلۀ عمليات حفارى شهرداريها در سطح خاك ظاهر مى شوند (چه متعلق به مسلمان باشد يا غير مسلمان) مدتى جهت آموزش استفاده كرده و بعد از اتمام كار به يك مركز آموزشى هديه نماييم و يا دفن كنيم؟

جواب: اگر ثابت شود كه استخوان جسد كافر است مانعى ندارد؛ و در غير اين فرض اگر حفظ جان مسلمانان متوقف بر آن باشد و امكان تهيۀ جسد كافر نباشد اشكال ندارد. و در صورت عدم جواز، دفن آن لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 383

نظر مكلف يا تشخيص پزشك

(سؤال 2213) آيا نظر و تشخيص پزشك متخصص و موثق در امورى مانند گرفتن روزه، رفتن به سفر حج، انجام وضو و غسل يا حامله بودن زن و امثال آن كه زياد است، در فرضى كه تخصصى باشد در دو صورت زير حجت است يا نه؟

1- اين كه مكلف خود قادر به تشخيص نباشد، اگر چه در ابتدا به نظرش برسد كه قدرت دارد و متحمل ضررى نمى شود.

2- اين كه مكلف تا حدودى اهل تشخيص نباشد، و از تجربۀ خود و ديگران بتواند اطمينان يا گمان به يكى از دو طرف قضيه به دست آورد؟ و خلاصه، ملاك در اين گونه امور نظر مكلف است يا پزشك كه خبرۀ كار مربوطه است؟

جواب: قول پزشك موضوعيت ندارد؛ ملاك اطمينانى است كه معمولا از قول پزشك به دست مى آيد. و مكلف از هر راهى وظيفۀ خود

را تشخيص بدهد بايد طبق آن عمل نمايد. و در مواردى كه موضوع حكم «خوف ضرر» است تحصيل يقين به ضرر لازم نيست؛ ولى بايد خوف ضرر براى خود مكلف حاصل شود و حصول خوف براى پزشك نسبت به او اثرى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 384

مسائل ازدواج و زناشويى

شرايط عقد نكاح

(سؤال 2214) آيا كسى كه از عربى كمتر آگاهى دارد ولى قرائتش درست است مى تواند صيغۀ عقد را بخواند؟

جواب: اگر معناى كلمات را بداند و صيغۀ صحيح عقد را با قصد انشاء بخواند اشكال ندارد.

(سؤال 2215) اگر شخصى دختر باكره را بدون اجازۀ پدرش عقد كند، آيا عقد او صحيح است يا باطل؟ و آيا پدر دختر بدون طلاق از او مى تواند وى را به عقد ديگرى در آورد يا نه؟

جواب: در فرض مذكور اگر رضايت پدر به دست نيايد بنابر احتياط واجب آن شخص دختر را طلاق دهد و در مهر مصالحه كنند؛ و پس از طلاق- و انقضاى عدّه در صورت دخول- مى تواند با رضايت خود و اجازۀ پدر به عقد ديگرى درآيد. ولى در صورتى كه دختر و پسر به هم علاقه مند بوده و كفو يكديگر باشند و پدر بدون عذر موجّه اجازه ندهد، ازدواج آنان اشكال ندارد.

(سؤال 2216) چرا دوشيزه ها بايد در ازدواج از ولىّ خود اجازه كسب كنند؟

جواب: اولا- مسأله مورد اختلاف است و اخبار متعارضه در آن وارد شده است؛ و حكم به لزوم اجازۀ ولىّ از باب احتياط مى باشد.

ثانيا- چون دختر باكره نورس است و سرد و گرم روزگار را تجربه نكرده است ممكن است اغوا شود، پس در حقيقت ولىّ، عقل منفصل و خير خواه اوست؛ اما در عين

حال اگر براى او كفوى پيدا شد و هر دو خواهان يكديگرند ولى پدر دختر بى جهت بهانه جويى مى كند، در اين صورت اجازۀ او لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 385

(سؤال 2217) راجع به ولايت پدر و جدّ پدرى نسبت به باكرۀ عاقلۀ رشيده در امر ازدواج، بنابر قول به ولايت مذكور:

1- آيا سقوط ولايت با مطلق دخول در حد استقرار تمام مهر بر ذمّۀ زوج حاصل مى شود يا اين كه منوط است به تحقق زوال بكارت؟

2- آيا وطى در دبر كه موجب استقرار تمام مهر است زوال و سقوط ولايت پدر و جدّ پدرى بر عقد ازدواج را ايجاب مى كند يا خير؟

3- در خصوص زنانى كه از نظر تشخيص پزشكى داراى پردۀ بكارت از نوع حلقوى قابل اتّساع مى باشند و دخول غير منتهى به ازالۀ بكارت امكان پذير است، آيا با تحقق دخول در حدّى كه در زنان متعارف سبب ازالۀ بكارت مى گردد، ولايت ساقط است يا خير، و لو اين كه ازدواج و دخول مكررا انجام شود؟

4- بنابراين كه اشتراط وجود صفات كمال از جمله بكارت در ضمن عقد نكاح و سلب آن در زوجه براى زوج ايجاد خيار فسخ نمايد؛ آيا در زنانى كه در سؤال سوم مطرح شد بعد از وقوع دخول (به شرط آن كه موجب زوال بكارت نشده باشد) چنين اشتراطى جايز است و از قبيل تدليس نيست و در هر عقد ازدواجى مى توان چنين شرطى را قيد كرد يا اين كه از موارد وجود خيار فسخ براى زوج تلقى مى گردد؟

جواب: قاعده اقتضا مى كند كه بالغۀ رشيده همان گونه كه در معاملات آزاد و صاحب اختيار است در نكاح نيز صاحب

اختيار باشد؛ ولى بر حسب اخبار كثيرۀ متعارضه نسبت به باكره، احتياط در استيذان از او و پدر است. و هر چند «دخول» در برخى روايات ذكر شده ولى اولا دخول منصرف است به ازالۀ بكارت؛ و ثانيا آنچه در اكثر روايات استثناء ذكر شده عنوان «ثيبوبت» است، آن هم ثيبوبتى كه در اثر شوهردارى پيدا شده باشد و او شوهردارى را تجربه كرده باشد نه از طريق جستن يا زنا حاصل شده باشد. و به وطى در دبر ثيبوبت محقّق نمى شود؛ زيرا معناى ثيبوبت زوال بكارت است. پس در سه مورد اول احتياط لازم است، چون ثيبوبت محقق نشده است.

و اما در مورد چهارم داير مدار شرط ضمن العقد است كه آيا وجود پردۀ بكارت شرط شده، يا مدخوله نبودن و دست نخورده بودن زن. و ظاهرا نظر شرط كنندگان امر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 386

دوم است به جهت غيرت مردانه، و لذا اگر دخول واقع شده باشد و پردۀ بكارت را به وسيلۀ پزشك ترميم كرده باشند آن را عيب مى شمارند و نزد عرف از اقسام تدليس محسوب است. و بالاخره در هر حال احتياط مطلوب است.

(سؤال 2218) چنانچه دختر و پسرى كه نامحرم هستند براى محرميّت صيغۀ محرميّت بخوانند با توجه به اين كه دختر، پدر و مادرش زنده هستند و اين صيغه فقط براى محرم شدن خوانده شده باشد و نه براى نزديكى، آيا بدون اطلاع و اجازۀ آنها درست است يا نه؟

جواب: ما چيزى به نام صيغۀ محرميت در اسلام نداريم؛ آنچه در شرع وارد شده و بين عقلاى جهان نيز رايج است ازدواج است، و پس از

حصول زوجيت طبعا محرميّت حاصل مى شود.

و ازدواج بر دو قسم است: دائم و موقت. و نسبت به دختر باكره بنابر احتياط واجب در هر دو قسم بايد رضايت پدر را تحصيل نمود، مگر اين كه طرفين كفو يكديگر باشند و پدر دختر بى جهت لجبازى مى كند كه در اين صورت رضايت او لازم نيست.

(سؤال 2219) دخترى را پدرش قبل از بلوغ به عقد جوانى بالغ در آورده و شوهر پس از مدتى او را رها كرده و نفقۀ او را نداده است؛ اكنون آيا دختر كه بالغ شده حق فسخ عقد را دارد؟ اگر ندارد تكليف او چيست؟ و اگر دارد و مى تواند مجددا به ديگرى شوهر كند، آيا اذن پدر شرط است يا نه؟

جواب: اگر پدر دختر كه قبل از بلوغ او را براى كسى عقد كرده مصلحت دختر را ملاحظه كرده باشد، دختر نمى تواند عقد را فسخ كند؛ و اگر شوهر حقوقش را تضييع كند، زوجه مى تواند به حاكم شرع مراجعه كند تا او شوهر را وادار نمايد يا حقوق زوجۀ خود را ادا كند و يا او را طلاق بدهد.

و اگر پدر او بر خلاف مصلحت او را براى كسى عقد كرده باشد، عقد فضولى است و دختر بعد از بلوغ و رشد اگر عقد را رد كرده باشد، عقد باطل مى شود و نياز به طلاق ندارد. و در مورد ازدواج بعدى بنابر احتياط واجب اذن پدر در غير از مواردى كه استثنا شده شرط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 387

(سؤال 2220) آيا زن هنگام اجراى عقد مى تواند با شوهرش شرط كند تا موقعى كه او در اختيار شوهرش هست با زن

ديگرى ازدواج نكند، دائم باشد يا موقت؛ و رابطه اى با زن ديگر نداشته باشد، مشروع باشد يا غير مشروع؛ و اگر خلاف آن ثابت شد زن وكيل باشد از جانب شوهر طلاق بگيرد و مهريه و مخارج را از اموال شوهرش برداشت نمايد؟

جواب: شرط اين كه ارتباط نامشروع نداشته باشد اشكال ندارد؛ ولى شرط اين كه حق ازدواج نداشته باشد صحيح نيست. بلى اگر شرط كند كه از حالا وكالت داشته باشد تا در صورت ازدواج شوهرش با زن ديگر خود را مطلّقه كند، يا فرد ديگرى را جهت طلاقش وكيل كند، مانعى ندارد.

(سؤال 2221) آيا شوهر مى تواند بدون رضايت همسر اول، همسر ديگرى اختيار كند؟

آيا رضايت همسر اول شرط و لازم است؟

جواب: صحت ازدواج با زن ديگر منوط به رضايت همسر اول نيست؛ ولى مراعات عدالت و انصاف بين همسران متعدد به نحوى كه حق هيچ كدام ضايع نشود كار بسيار مشكلى است، و معمولا در مورد همسر اول بى عدالتى و بى انصافى انجام مى شود.

(سؤال 2222) آيا كسى كه با پسرى لواط كرده مى تواند با خواهر او ازدواج كند؟ و آيا حكم آن قبل و بعد از بلوغ فرق مى كند يا نه؟

جواب: اگر نداند دخول شده يا خير، ازدواج مورد سؤال مانعى ندارد. ولى اگر لواطكننده يقين به دخول دارد در صورتى كه بالغ بوده مسلما خواهر آن پسر بر او حرام است و ازدواج با او باطل مى باشد؛ و اگر بالغ نبوده در اين فرض نيز بنابر احتياط واجب با خواهر او ازدواج نكند.

مهريه

(سؤال 2223) آيا مى توان مهر را در عقد نكاح تعهّد به عدم انجام عملى قرار داد، در صورتى كه تعهّد مزبور

داراى ارزش اقتصادى باشد؛ به عنوان مثال زوج متعهد مى شود كه از ساختن ساختمانى بلند در جلوى خانۀ زوجه خوددارى كند؟

جواب: هر چيز با ارزشى اعم از مال يا كار و مانند آن را مى توان مهر قرار داد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 388

(سؤال 2224) اگر مهر المثل افزون از مهر السنة باشد، آيا مطالبۀ مقدار اضافى معتبر است؟

جواب: اشكال ندارد.

(سؤال 2225) اگر زوجه بگويد تا مهريه را نگيرم به خانۀ شوهرم نرفته و به هيچ وجه از او تمكين و اطاعت نمى نمايم، آيا وى ناشزه محسوب مى شود؟ و آيا مراد از تمكين صرف دخول است يا شامل ساير استمتاعات نيز مى شود؟

جواب: اگر زوج از پرداخت مهريه كه وقت اداى آن رسيده با تمكن يا عدم تمكن خوددارى نمايد، بعيد نيست زوجه قبل از دخول حق امتناع از تمكين نسبت به همۀ استمتاعات را داشته باشد و بتواند از آمدن به خانۀ زوج امتناع ورزد؛ زيرا نكاح اگر چه از عقود معاوضات نيست، لكن بعيد نيست كه از روايات مربوطه استظهار شود كه زوجه در مفروض سؤال حق دارد كه خود را تسليم زوج نكند تا مهر خود را دريافت نمايد.

(سؤال 2226) اگر زوجۀ غير مدخول بها بگويد: «تا قبل از دريافت مهريه تمكين نمى كنم» و زوج بگويد: «او دريافت مهريه را بهانه قرار داده و دروغ مى گويد»، چنانچه واقعا علت عدم تمكين بنابر اقرار زوجه عدم دريافت مهريه باشد، در اين صورت آيا قاضى مى تواند زوج را به پرداخت نفقه مجبور نمايد؟ و كدام يك از آنها مدعى و كدام منكر مى باشد؟

جواب: به هر بهانه اى كه باشد حق مذكور براى زوجه ثابت است و

قاضى مى تواند زوج را به پرداخت نفقه مجبور نمايد؛ و اگر بعد از دريافت مهر از تمكين امتناع ورزد، احكام نشوز جارى مى گردد.

(سؤال 2227) فردى دخترى را با وعدۀ ازدواج فريب داده و به او تجاوز كرده است و بعد از تجاوز و ازالۀ بكارت حاضر به ازدواج با او نمى باشد، آيا دختر در برابر تجاوز آن فرد، حق مطالبۀ مهر المثل و ارش بكارت دارد يا خير؟

جواب: چون اجبار و اكراهى نبوده حق مطالبۀ مهر و ارش ندارد؛ ولى خلف وعده خلاف شرع است و از نظر اخلاقى و وجدانى مناسب است با وى ازدواج كند و او را راضى نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 389

(سؤال 2228) دختر باكره اى به دليل اظهار علاقۀ پسرى بالغ و وعدۀ ازدواج آن پسر، از راه نامشروع ازالۀ بكارت و سپس حامله گرديده و در زمانى كه داراى حمل سه ماهه بوده در جلسه اى با حضور والد آن دو صيغۀ عقد ازدواج دائم جارى گرديده و مهريۀ زن به دليل اضطرار فقط مهر السنة تعيين گرديده است؛ و مرد بلافاصله با تولد نوزاد پسر براى نوزاد شناسنامه اخذ نموده و اكنون كه نوزاد به سن چهار سالگى رسيده پدرش به دليل اعتياد به مواد مخدّر مرتكب ترك انفاق شده و زوجه اش در عسر و حرج قرار دارد و متقاضى طلاق مى باشد. لطفا بفرماييد:

1- آيا عقد ازدواج بين آن دو در زمانى كه زن داراى حمل سه ماهه بوده، صحيح بوده است؟

2- با توجه به اين كه زن داراى تحصيلات دانشگاهى است و از روى اضطرار با مهر السنة به عقد ازدواج دائم درآمده است و اكنون عسر و حرج

وى ثابت گرديده، آيا مستحق مهر المثل مى باشد يا خير؟

3- نفقۀ طفل نوزاد بر عهدۀ چه كسى مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال عقد صحيح بوده است. و اگر مهر با رضايت طرفين و اجازۀ پدر دختر بوده، آن هم صحيح مى باشد و دختر بيش از آن را طلبكار نيست، مگر اين كه منظور از اضطرار در اينجا اكراه باشد. و در هر حال نفقۀ زوجه و طفل نوزاد بر عهدۀ پدر مى باشد و در صورت ترك انفاق زوجه حق مطالبه دارد.

(سؤال 2229) آيا شيربها كه از داماد مى گيرند جزو مهريه مى باشد؟ در غير اين صورت حكم شيربها و اقسام آن را بيان فرماييد.

جواب: شيربها غير از مهريه است و اگر با رضايت زوج اهدا شود اشكال ندارد و حكم ساير هديه ها را دارد؛ ولى اجبار در گرفتن آن جايز نيست.

(سؤال 2230) كسى در شب عروسى متوجه باكره نبودن زنش مى شود و زوجه قسم مى خورد كسى با او نزديكى نكرده، تكليف شوهر چيست؟

جواب: زوال بكارت علتهاى مختلف دارد و ادامۀ زوجيت با او به هيچ وجه اشكال ندارد؛ و اگر عقد مبنى بر بكارت جارى شده باشد، در صورتى كه ثابت شود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 390

بكارت او قبل از عقد زايل شده بوده شوهر مى تواند از مهر او به مقدار تفاوت بين باكره و غير باكره كسر نمايد.

(سؤال 2231) اگر شوهر بميرد و تركه اى ندارد و فقط مقدارى ديه دارد، آيا مهر زن را بايد از ديه پرداخت كرد يا لازم نيست؟

جواب: ديه حكم تركۀ ميّت را دارد كه بدهكارى ميّت بايد از آن پرداخت شود و مقدم بر ارث است، و مهر زن

بدهكارى محسوب است.

(سؤال 2232) خانمى با راهنمايى كسى بعد از فوت شوهرش مهريۀ خود را به شوهر حلال كرده و او را برئ الذّمة نموده است، ولى بعد پشيمان و مدعى شده كه اغفال شده ام؛ آيا حق گرفتن مهر را دارد يا نه؟

جواب: اگر شوهرش تركه نداشته باشد، به محض حلال كردن ذمّۀ او برئ مى شود و پشيمانى سودى ندارد. ولى اگر تركه داشته باشد، طلب او مانند ساير طلبكارها به تركه منتقل مى شود و با حلال كردن به شوهرى كه از دنيا رفته است حق او از تركه زايل نمى شود؛ مگر اين كه به ساير ورثه ببخشد و به تصرف آنها درآيد.

(سؤال 2233) اين جانب زنى هستم بيست و هشت ساله كه سيزده سال قبل خانواده اى ثروتمند از من خواستگارى كرده و در شب عقد صد و پنجاه هزار تومان مهريۀ من قرار داده و در صورت قباله ذكر كرده اند كه تا شش سال ديگر صد و پنجاه هزار تومان را تبديل به خانه مى كنند؛ ولى به قول خود وفا نكردند و من بعد از مدتها كه به آنها اعتراض كردم دوباره نزد عده اى تعهد دادند كه تا شش ماه ديگر خانه مى خريم و باز نخريدند؛ و حالا كه سيزده سال از ازدواج ما مى گذرد با وجود سه فرزند درخواست طلاق كرده و صد و پنجاه هزار تومان به عنوان مهريه ام به حساب ادارۀ ثبت ريخته و مرا يك طرفه طلاق داده است. آيا از نظر شرعى درست است كه در صورت قبالۀ شب عقد ذكر كنند كه خانه مى خريم و به تعهدشان عمل نكنند و حالا همان صد و پنجاه هزار تومان پول ناچيز

را- كه ارزش آن نسبت به سيزده سال پيش تنزّل فاحش پيدا كرده- به من بدهند؟

با توجه به اين كه من در شب عقد به عنوان اين كه خانه اى برايم مى خرند به عقد ايشان در آمدم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 391

جواب:: در فرض سؤال بر زوج واجب بوده در زمان معيّن پول را به خانه تبديل نمايد؛ و چون به تعهد خود عمل نكرده و قيمت پول سقوط كرده بنابر احتياط واجب بايد قدرت خريد يكصد و پنجاه هزار تومان در زمان عقد را در نظر بگيرد و رضايت شما را تحصيل نمايد.

(سؤال 2234) اگر در عقد ازدواج مهر السنة بدون هيچ توضيحى ذكر شود آيا همان پانصد درهم حساب مى شود، يا چيزى كه در عرف بعضى مناطق ايران به بيست و پنج تومان و دو ريال و ده شاهى معروف است؟

جواب: ذكر مهر السنة در عقد به لحاظ عمل به استحباب شرعى است، و بيست و پنج تومان و دو ريال و ده شاهى نزد آنان خصوصيت ندارد، بلكه به عنوان مصداق مهر السنۀ شرعى به آن نگاه مى كنند؛ و بالأخره مقصود نهايى متعرضين آن، مهر السنۀ شرعى است.

(سؤال 2235) زنى كه عقد شده ولى عروسى نكرده اند آيا نفقه طلبكار است يا نه، و اگر تأخير در عروسى از ناحيۀ عروس است چطور؟

جواب: اگر از ناحيۀ دختر ابايى از تمكين نيست نفقه طلبكار است، و اگر از تمكين ابا دارد طلبكار نيست.

(سؤال 2236) در صورتى كه عقد واقع گردد ولى قبل از دخول، شوهر در اثر تصادفى فوت نمايد؛ آيا زن مستحق كلّ مهر خواهد بود، يا در اين مورد خاص نظر ديگرى

داريد؟

جواب: اين مسأله از مسائل مشكل فقه ماست، همۀ فقهاى شيعه و سنّى مى گويند:

طلاق قبل از دخول موجب تنصيف مهر است چون قرآن بر آن دلالت دارد. و همۀ فقهاى سنّت مى گويند: در موت احد زوجين همۀ مهر براى زن ثابت است، و اكثريت فقهاى شيعه نيز چنين مى گويند. در صورتى كه اخبار كثيرۀ صحيحه دلالت دارند بر اين كه در موت احد زوجين نيز مهر تنصيف مى شود. (وسائل الشيعة، باب 58 از ابواب المهور) فقط چند روايت كه قرينۀ تقيه نيز در برخى آنها وجود دارد دلالت دارند بر ثبوت همۀ مهر، و اين چند روايت فقط در رابطه با مرگ شوهر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 392

و قاعده اقتضا مى كند اين اخبار بر تقيه حمل شوند؛ ولى چه شده كه مشهور فقهاى ما مطابق اهل سنّت فتوا داده اند؟! و بالاخره اقوى در مفروض سؤال تنصيف مهر است. و مرحومين آيتين: خمينى و خوئى طاب ثراهما نيز چنين فتوا داده اند؛ ولى بنابر احتياط مؤكّد زن را نسبت به نصف ديگر مهر راضى نموده و با او مصالحه نمايند.

(سؤال 2237) در مورد سؤال فوق آيا مى توان در دو مثال ذيل تفاوت قائل شد:

1- عقدى واقع مى گردد، عروس و داماد طبق مرسوم معمول براى رفتن به خانۀ داماد در اتومبيل مى نشينند و در بين راه داماد در اثر تصادف فوت مى كند.

2- مرد مسنّى كه همسرش فوت نموده همسر ديگر اختيار مى كند و حدود بيست سال با هم زندگى كرده ولى دخول در اين مدت صورت نمى گيرد و در نهايت مرد از دنيا مى رود.

تفاوت به اين كه در مثال اول بگوييم زن مستحق نصف مهر است،

و در مثال دوم تمام مهر را طلبكار باشد؟

جواب: اولا در مثال دوم بسيار بعيد است كه در مدّت بيست سال هيچ دخول واقع نشده باشد، ممكن است انزال نشود ولى انزال شرط استقرار همۀ مهر نيست، صرف دخول كافى است.

و ثانيا بر فرض عدم وقوع دخول، حكم آن با مثال اول تفاوت ندارد. البته اگر زن در مدّت بيست سال خدماتى در منزل شوهر انجام داده و قصد مجّانى بودن نكرده است حق اجرت خدمات بيست ساله را دارد و مى تواند مطالبه نمايد. ضمنا ارث زن و شوهر از يكديگر توقف بر دخول ندارد.

شرط ضمن عقد

(سؤال 2238) اگر در عقد نكاح زن و شوهر توافق كنند كه شوهر زن خود را طلاق ندهد، و يا زن ديگرى نگيرد، و اگر گرفت مبلغى به زن خود بپردازد، چه حكمى دارد؟

جواب: اگر در ضمن عقد نكاح شرط شود اشكالى ندارد و بايد عمل شود. و حتى به نظر اين جانب اگر ابتداء و بدون عقد تعهدى مشروع انجام شد بنابر احتياط عمل شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 393

(سؤال 2239) اگر به خواستگارى برود و وعدۀ ازدواج بدهد و در ضمن وعده توافق كنند كه اگر منصرف شود مبلغى بدهد، آيا اين شرط صحيح و لازم العمل مى باشد؟

جواب: اگر ضمن عقد لازمى شرط كنند، اشكال ندارد و لازم العمل مى باشد؛ و اگر ضمن عقد لازمى نباشد بنابر احتياط به تعهد خود عمل كند.

(سؤال 2240) اگر زنى در عقد ازدواج شرط كند كه شوهرش زن ديگرى نگيرد، و اگر بگيرد وكيل باشد خود را طلاق بدهد، آيا اين شرط صحيح است؟

جواب: وكالت نبايد مشروط و معلّق باشد، بلكه بايد

به نحو تنجّز باشد. بنابراين اگر در ضمن عقد نكاح زن را به نحو تنجيز وكيل نمايد كه اگر او زن ديگر گرفت، زن خود را مطلّقه نمايد، در اين صورت شرط صحيح است.

ازدواج موقت

(سؤال 2241) در متعه با مسلمان يا اهل كتاب اگر ذكر مدت فراموش شود، آيا موجب بطلان عقد مى گردد يا نه؟

جواب: ظاهرا عقد باطل مى شود.

(سؤال 2242) زنى به مدت پنجاه سال به عقد متعۀ كسى درآمده ولى مرد پس از مدتى زن را رها كرده و از او خبرى نيست، آيا حاكم شرع مى تواند همچون عقد دائم دستور دهد به مدت چهار سال تحقيق كنند و سپس از طرف شوهر مدت را ببخشد يا اين حكم مخصوص عقد دائم است؟

جواب: در روايات باب، نفقۀ زوجه مطرح است و نسبت به امور جنسى امر به صبر شده است؛ و اجراى حكم دائمه دربارۀ زوجۀ غير دائمه كه نفقۀ او بر عهدۀ زوج نيست، مشكل است. مگر اين كه وضعيت زن به حدّ عسر و حرج برسد كه در اين صورت بعيد نيست حاكم شرع بتواند دخالت كند.

(سؤال 2243) كسى دختر شش ساله اى را از ادارۀ بهزيستى گرفته و تعهد كرده بزرگش كند، آيا مى شود با اجازۀ حاكم شرع او را صيغه نمايد؟ البته به او دخول نكند و بقيۀ استمتاعات برده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 394

جواب:: اگر آن دختر پدر و جدّ پدرى نداشته باشد يا اين كه دسترسى به آنها نباشد و حاكم شرع صيغۀ مورد سؤال را لازم و ضرورى تشخيص بدهد، با اذن او مانعى ندارد و در غير اين فرض صحيح نيست.

(سؤال 2244) در رابطه با

ازدواج موقت اگر پدرى به دليل مسائل فرهنگى و عرف جامعه رابطۀ پسر و دختر را به صورت مشروع و قانونى قبول نداشته باشد، آيا مى توان اين دختر را بدون اذن پدر صيغه نمود؟

جواب: اگر دختر داراى رشد عقلى باشد و به ازدواج نياز دارد و پدر او معتقد به موازين اسلامى نيست و يا لجاجت مى كند و شوهر كفو او باشد، اجازۀ او لازم نيست.

(سؤال 2245) ازدواج موقّت با زنان اهل كتاب جايز است يا نه؟

جواب: ازدواج موقت با زنان اهل كتاب جايز است، حتى اگر وقت آن به صد سال مثلا تعيين گردد. ولى ازدواج دائم با آنان محل اشكال است.

(سؤال 2246) در خارج كشور از يك جوان شيعه شنيدم كه مى گفت: در متعه حتى يك بوسۀ ساده مى تواند براى مهر تعيين شود، آيا اين مطلب درست است؟

جواب: مهر بايد داراى قيمت باشد، هر چند كم باشد؛ مانند ياد دادن يك سوره يا يك مسألۀ دينى يا علمى و مانند آن.

وطى به شبهه

(سؤال 2247) آيا وطى از روى شبهه موجب حرمت ابدى مى شود؟

جواب: اگر زنى را كه شوهر داشته يا در حال عدّه بوده به خيال اين كه بلامانع است عقد كند، در اين فرض دخول موجب حرمت ابدى مى شود؛ و در غير اين فرض وطى به شبهه موجب حرمت ابدى نمى شود. ولى اگر مرد بداند كه زن شوهر دارد يا اين كه در عدّه است و بداند عقد در حال عدّه حرام است، به مجرد عقد به همديگر حرام ابدى مى شوند.

(سؤال 2248) آيا در حرام ابدى شدن زنى كه در عدّۀ ديگرى عقد شده است، فرقى بين عدّۀ طلاق رجعى يا غير رجعى

وجود دارد؟

جواب: در اين جهت فرقى بين عدّۀ طلاق رجعى و غير رجعى نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 395

(سؤال 2249) در مواردى كه وطى به شبهه در عدّه پيش مى آيد و زن و مرد بايد از هم جدا شوند و زن عدّه نگاه دارد، مبدأ و مدت آن چه وقت و چقدر است؟ و آيا در عدّه تفاوتى بين عقد دائم و موقت وجود دارد؟

جواب: مبدأ عدّه در وطى به شبهه زمان وطى است؛ و اگر مكرر واقع شده باشد آخرين دخول ملاك است؛ و مدت آن به اندازۀ عدّۀ طلاق است. و از اين جهت فرقى بين عقد دائم و موقت نيست.

(سؤال 2250) در مواردى كه عقد در عدّه موجب حرمت ابدى مى شود، آيا بين موردى كه در اثر جهل به حكم شرعى عقد در عدّه واقع شده و موردى كه در اثر اشتباه در دوران عادت ماهيانه خيال مى كرد از عدّه خارج شده است فرقى هست؟

جواب: تفاوتى نيست.

(سؤال 2251) آيا عقد در عدّۀ وطى به شبهه اگر در اثر جهل به حكم يا موضوع باشد، موجب حرمت ابدى مى شود؟

جواب: اگر عقد در حال عدّه واقع شده باشد، با فرض دخول، به همديگر حرام ابدى مى شوند؛ و بين حال جهل به حكم يا موضوع فرقى نيست.

(سؤال 2252) زنى در عدّۀ شوهر اول بوده و به خيال اين كه عدّه اش تمام شده به عقد موقت ديگرى در مى آيد و سپس در عدّۀ عقد موقت به خاطر جهل به حكم يا موضوع مجددا به عقد شوهر اول در مى آيد، آيا شوهر اول حلال است يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر شوهر اول بعد از عقد

به او دخول كرده باشد، به احتياط واجب بر او نيز حرام ابدى مى شود.

(سؤال 2253) اگر كسى بدون اطلاع با يكى از محارم خود ازدواج كند- چه از او صاحب اولاد بشود يا نشود- آيا پس از اطلاع، محرميت آن زن به طور كلى ساقط مى شود و پوشش لازم است يا خير، و اولاد از هر دو ارث مى برند و حلال زاده اند يا نه؟

جواب: اگر از روى اشتباه واقع شده باشد فرزندان آنها ارث مى برند، ولى به مجرد فهميدن بايد از هم جدا شوند، و محرميت آنها باقى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 396

(سؤال 2254) شخصى در اوان بلوغ با جهل به حكم توسط زنى شوهردار اغفال شده و با آن زن هم بستر مى شود؛ پس از مدتى آن زن دختر خود را به ازدواج اين جوان در مى آورد، الآن بيست سال از ماجرا مى گذرد و از اين زن چند فرزند دارد. لطفا حكم آن زن و فرزندان را مشخص فرماييد.

جواب: مسأله مورد اختلاف است، هم بين فقهاى شيعه و هم فقهاى اهل سنّت.

و مقتضاى چندين روايت صحيح حرمت و چندين روايت صحيح عدم حرمت است. و به نظر اين جانب چنانكه در مسألۀ 2659 توضيح المسائل جديد ذكر شده احتياط واجب در ترك است. و مقتضاى آن طلاق است، مگر اين كه احتياط را- با رعايت شرايط آن- به غير مراجعه نمايند.

فسخ نكاح

(سؤال 2255) بعد از ازدواج با دخترى متوجه شدم كه دستگاه تناسلى و رحم او معيوب است و امكان نزديكى و بچه دار شدن او وجود ندارد و پس از مراجعه به پزشكان متخصص معلوم شد مادرزادى بوده است و فقط امكان باز كردن

راه رحم وجود دارد ولى بچه دار شدن او ممكن نيست؛ اكنون كار ما به دادگاه و اختلاف بر سر مهريه و حقوق طرفين رسيده، تكليف من چيست؟

جواب: در فرض سؤال شما حق فسخ نكاح را داريد و در صورت فسخ، مهر زوجه ساقط مى شود و مخارجى كه طرفين با اختيار خودشان متحمل شده اند، حق مطالبه از طرف ديگر را ندارند؛ ولى اگر با اطلاع از عيب راضى شده ايد، اختيار فسخ نداريد و فقط مى توانيد طلاق دهيد.

ازدواج با زن غير مسلمان

(سؤال 2256) آيا براى ازدواج كردن دائم با يك زن مسيحى اسلام آوردن او واجب است؟

جواب: بنابر احتياط واجب از ازدواج دائم با زن مسيحى يا يهودى يا زردشتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 397

خوددارى شود. و چون معمولا اولاد در دامن مادر تربيت مى شوند و طبعا تابع دين و اخلاق مادر مى شوند، لذا لازم است اين جهت نيز مورد توجه قرار گيرد. شما از او بخواهيد مسلمان شود و سپس ازدواج نماييد.

(سؤال 2257) من با يك خانم مسيحى كه ادعا مى كرد مطلّقه است ازدواج موقّت كردم و پس از چند ماهى متوجه شدم كه مدّت هشت ماه ايشان به طور جداگانه با شوهرش زندگى مى كرده و هنوز مطلّقه نشده بوده، هر چند فعلا مطلّقه شده است. حال دو سؤال دارم:

1- حالا كه مطلّقه شده من مى توانم ايشان را مجدّدا صيغه كنم؟

2- اگر اين خانم مسلمان شود مى توانم با او ازدواج دائم نمايم؟

جواب: اگر با خانم نامبرده همبستر شده ايد او براى شما حرام ابدى شده و ازدواج با او جايز نيست هر چند مسلمان شود.

مسائل متفرقۀ نكاح

(سؤال 2258) الف- آيا جماع با همسر از پشت اشكال شرعى دارد؟

ب- اگر زن يا شوهر در مقابل همسرش براى لذت بخشى به طرف مقابل استمناء كند تا همسرش را تحريك كند اشكال شرعى دارد؟

ج- اگر در نظر داشته باشيم كه براى انعقاد نطفه يك شب مقدس را انتخاب كنيم، كدام يك از شبهاى سال را بيش از همه پيشنهاد مى كنيد؟

جواب: الف- با رضايت زن مانعى ندارد ولى كراهت شديده دارد.

ب- استمناء بدون مباشرت و تماس با بدن همسر جايز نيست.

ج- براى اين منظور با وضو باشد، بسم اللّه بگويد،

در اوقات مكروهه مانند شب گرفتن ماه، روز گرفتن خورشيد، روز زلزله، از طلوع فجر تا طلوع خورشيد، هنگام غروب خورشيد، اول ماه (غير از اول ماه رمضان) شب پانزدهم ماه، اواخر ماه كه ماه در محاق مى باشد، شب چهارشنبه، شب عيد قربان و عيد فطر نباشد. و بهتر است شب دوشنبه، يا سه شنبه، يا پنجشنبه، يا جمعه، يا عصر جمعه باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 398

(سؤال 2259) چنانچه زن و مرد نامحرمى با يكديگر نزديكى كرده باشند و زن شوهردار باشد و در هنگام نزديكى آلت مرد دخول نكرده باشد، آيا اين زن و مرد مى توانند با هم بعد از اين كه زن از شوهرش جدا شد به عقد هم درآيند و با هم ازدواج كنند؟

جواب: مقصود از زنا در اين مسأله دخول است، پس اگر دخول انجام نشده پس از طلاق شوهر و خروج از عدّه، ازدواج آن مرد و زن مانعى ندارد. و همچنين است در مسألۀ لواط، اگر مردى با پسرى- نعوذ باللّه- عملى انجام داد ولى دخول واقع نشده، ازدواج آن مرد با خواهر آن پسر مانعى ندارد.

(سؤال 2260) اين جانب حدود دو سال است كه ازدواج نموده ام، همسر بنده از همسر اول پدر خانمم مى باشد. پدر خانم من در حدود بيست سال پيش از همسر اول خود جدا شده و سپس همسر ديگرى اختيار كرده است. و همسر بنده از آن هنگام تا كنون توسط نامادرى اش بزرگ شده است. تا آنجا كه مى دانم نامادرى همسرم به من محرم نيست، ولى آيا فرزندان من خصوصا فرزند پسر به ايشان محرم مى باشد يا خير؟

جواب: نامادرى همسرتان به شما محرم

نيست، ولى به فرزندتان محرم است؛ چون زن آقا جان آنان مى باشد و زن آقا جان مانند زن پدر محرم است.

(سؤال 2261) آيا آميزش با زن حامله حرام است؟ و اگر بچۀ او از ديگرى است و بعد از عدّه با او ازدواج كرده، آيا آميزش با او بايد بعد از وضع حمل باشد؟

جواب: اگر بچه از خود اوست آميزش در حال حاملگى اشكالى ندارد. و اگر از شوهر قبلى اوست قبل از وضع حمل ازدواج با آن زن جايز نيست؛ زيرا عدۀ طلاق زن حامله با وضع حمل تمام مى شود. و اگر شوهر آن زن از دنيا رفته است هر كدام از دو زمان- يعنى چهار ماه و ده روز كه عدۀ وفات است، يا زمان باقى مانده به وضع حمل او- كه بيشتر است عدّۀ او خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 399

مسائل شير دادن

(سؤال 2262) آيا خواهر مى تواند به برادر كوچك خود شير بدهد يا نه؟ و اگر بدهد زن به شوهر خود حرام مى شود؟

جواب: اشكال ندارد و به نظر اين جانب آن زن بر شوهرش حرام نمى شود؛ ولى بنابر قول بعضى از علما حرام مى شود.

(سؤال 2263) خوردن شير زن توسط شوهر جايز است يا نه؟ و آيا موجب حرمت آنان به يكديگر مى شود؟

جواب: موجب حرمت نمى باشد؛ و اگر در عرف مردم از خبائث نباشد حرام بودن آن نيز ثابت نيست.

(سؤال 2264) اگر زن در حال جنابت به بچۀ خود شير دهد، اثرات معنوى آن بر روى بچه چگونه است؟

جواب: اگر در حال شير دادن با طهارت باشد و در وقت پستان گذاشتن به دهان بچه «بسم اللّه» بگويد، اميدوارى به سعادت

بچه بيشتر خواهد بود.

(سؤال 2265) زنى بدون اين كه زاييده باشد شير پيدا كرده و بچه اى را شير داده، آيا موجب محرميت مى شود؟

جواب: در فرض سؤال محرميت حاصل نمى شود؛ و اگر مانعى در بين نباشد، ازدواج آنها با يكديگر اشكال ندارد.

(سؤال 2266) پسرى كه شير خانمى غير از مادرش را براى چند ماه مى خورد آيا به دختر آن خانم محرم مى شود؟ آيا به فرزندان و نوه هاى آن خانم محرم مى شود؟ آيا به خواهران آن خانم يا خواهران همسر آن خانم محرم مى شود؟ آيا برادرش كه بعد از او به دنيا آمده و شير آن خانم را نخورده به فرزندان آن خانم محرم مى شود؟ در صورتى كه آن خانم خالۀ آن پسر باشد چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 400

جواب:: پسرى كه شير خانمى را پانزده مرتبۀ متوالى يا يك شبانه روز بخورد، يا به قدرى بخورد كه گوشت برويد و استخوانش محكم شود، آن پسر فرزند رضاعى آن خانم و شوهرش محسوب مى گردد و فرزندان آنها خواهران و برادران او محسوب اند. و خواهر و برادر آن خانم خاله و دايى آن پسر، و برادر و خواهر آن مرد عمو و عمّۀ آن پسر مى باشند.

و بالاخره آن كسانى كه از ناحيۀ نسب محرم اند مانند: پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند برادر يا خواهر و عمو و عمّه و دايى و خاله از ناحيۀ شير خوردن نيز محرم مى شوند؛ ولى برادران و خواهران آن پسر كه شير نخورده اند محرم آنان نيستند.

و اگر آن خانم خالۀ آن پسر باشد به وسيلۀ شير خوردن حكم فرزند آن خانم را پيدا مى كند، و فرزندان آن خانم برادران

و خواهران او مى شوند و با او محرم اند؛ برادران و خواهران اين پسر با خالۀ خود محرم اند ولى با فرزندانش محرم نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 401

مسائل تلقيح

(سؤال 2267) براى بارورسازى زوجين نابارورى كه امكان فرزنددار شدن آنها فقط به روش دريافت تخمك ميسر است مى توان از تخمك هاى اهدايى زنى ديگر و در صورت مزدوج بودن (با موافقت كامل وى و همسرش) استفاده نمود. بدين ترتيب كه پس از تحريك تخمك گذارى و جمع آورى تخمك هاى اهداءكننده در اتاق عمل، تخمك هاى مزبور با اسپرم زوج نابارور در آزمايشگاه جنين شناسى تلقيح و پس از تشكيل جنين به رحم زوجۀ نابارور منتقل گردد.

متمنى است معين فرماييد در صورتى كه فعل، لمس و نظر حرامى در اين مسير رخ ندهد:

1- آيا عمل اهداء تخمك به شرح مذكور صحيح است؟

2- آيا مى توان به عنوان قدردانى به زن اهداء كنندۀ تخمك، مالى بخشيد؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 401

جواب: اگر اسپرم مرد و تخمك همسرش را پس از تركيب آنها در رحم زن بى شوهر قرار دهند به عنوان اجاره يا عاريۀ رحم زن ظاهرا اشكال ندارد و بچه متعلق به صاحب اسپرم و تخمك است. ولى قرار دادن اسپرم مرد با تخمك زن ديگر در رحم زوجه محل اشكال است، و بر فرض انجام اين كار بچه متعلق به صاحب اسپرم و تخمك است و متعلق به زوجه نيست، هر چند نسبت به او بايد از نظر محرميت احتياط شود.

(سؤال 2268) اگر نطفۀ مرد را در رحم مصنوعى پرورش دهند، حكم آن بچه چيست؟

جواب: در بعضى از

احكام مانند حرمت ازدواج و احكام محرميت و ميراث حكم فرزند را خواهد داشت.

(سؤال 2269) چنانچه جنين در حالى كه به صورت علقه يا مضغه است و يا بعد از دميده شدن روح از رحم مادر به رحم زن ديگرى منتقل شود و در آن رحم رشد و پرورش يابد و متولد شود، آيا نوزاد فرزند اولى است يا دومى؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 402

جواب:: در فرض سؤال، زن اولى در جميع احكام مادر او مى باشد و دومى در غير احكام محرميت مادر او محسوب نمى شود؛ و در احكام محرميت بايد احتياط شود.

(سؤال 2270) زن بيست و چهار ساله اى هستم كه به تقدير الهى از داشتن رحم و يك كليه محرومم، اما با اين حال تخمك سالم توسط تخمدان ايجاد مى شود و در علم پزشكى شيوه اى ابداع شده كه تخمك زن و نطفۀ مرد را در خارج رحم زير نظر متخصص لقاح مى نمايند و جنين حاصله جهت ادامۀ رشد تا هنگام تولد به رحم زن ديگرى كه اين وظيفه را به عهده گرفته منتقل مى شود؛ آيا انجام اين عمل شرعا درست است يا نه؟

جواب: اگر زن ديگر شوهر داشته باشد عمل مورد سؤال جايز نيست؛ و اگر شوهر نداشته باشد و ازدواج صاحب نطفه با زنى كه مى خواهند رحم او را عاريه بگيرند بدون مانع شرعى باشد و ازدواج كند، هر چند انتقال جنين مستلزم لمس و نظر حرام مى باشد؛ ولى در صورت ضرورت بچه دار شدن براى اين خانواده مانعى ندارد. بلكه در اين صورت بدون ازدواج نيز دليلى بر منع نداريم.

(سؤال 2271) مردى كه داراى دو زن است، يكى عقيم و ديگرى غير

عقيم، آيا مى تواند نطفۀ خود را پس از تركيب با نطفۀ زن غير عقيم در رحم زن عقيم قرار دهد؟ و بچه منتسب به كدام يك مى باشد؟

جواب: اگر مستلزم مقدمۀ حرامى نباشد، يعنى نطفۀ زن و مرد به وجه حلال تهيه شود و به مباشرت زوج يا خود زن عقيم در رحم او قرار داده شود مانعى ندارد؛ و صاحب نطفه ها پدر و مادر او مى باشند و زن حامل بايد در مسألۀ محرميت و ازدواج احتياط كند، ولى ساير احكام مادرى و فرزندى در بين آنها جارى نمى باشد.

(سؤال 2272) در خارج تزريق منى مرد اجنبى كه در بانك لقاح نگهدارى مى شود به زنهاى نازا معمول است، آيا بچۀ متولد شده به شوهر زن منسوب است يا نه؟ رابطۀ او با مادرش چيست؟ آيا ولد شبهه است يا ولد زنا؟

جواب: اگر محرز باشد كه از منى شوهر آن زن به وجود نيامده به شوهر او منسوب نمى باشد؛ و در صورتى كه منى اجنبى را با منى زن ديگر مخلوط كرده و در رحم آن زن قرار داده باشند، به او هم منسوب نمى باشد و فقط در مسألۀ محرميت و ازدواج

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 403

بايد احتياط كنند. و اگر منى اجنبى را با منى خود آن زن مخلوط كرده و در رحم او قرار داده باشند، در صورتى كه زن معتقد به جواز بوده حكم ولد شبهه را دارد كه تمام احكام مادرى و فرزندى در بين آنها جارى مى باشد؛ و اگر معتقد به جواز نبوده در مسألۀ توارث احتياط شود و با ساير ورثه مصالحه نمايند، ليكن بقيۀ احكام مادرى و فرزندى در

بين آنها جارى مى شود. و در هر حال عمل مذكور اگر چه حرام است ولى فرزند متعلق به مرد اجنبى است، و به آن بچه ولد زنا گفته نمى شود.

(سؤال 2273) احتراما، خواهشمند است در موارد زير ما را از نظر شرعى راهنمايى فرماييد.

همان گونه كه مستحضر هستيد تعدادى از زن و شوهرها به دلايل طبى، بچه دار شدنشان به طور طبيعى مشكل بوده و نياز است كه از روشهاى درمانى مختلف براى كمك به آنها استفاده شود. يكى از اين روشها، لقاح خارج از رحم مى باشد. به اين معنا كه تخمك را از زوجه و نطفه را از شوهرش گرفته و آنها را با هم مخلوط مى نماييم.

از اختلاط و امتزاج تخمك و نطفه جنين حاصل مى شود و بعد اين جنين به رحم زوجه منتقل مى شود تا حاملگى و بعد زايمان صورت گيرد. لازم به تذكر است كه جنين ها هنگام انتقال به رحم، بيست و چهار تا چهل و هشت ساعت از زمان لقاحشان گذشته و داراى چهار الى هشت سلول مى باشند. گاهى از اوقات تعداد جنين هاى حاصل از نطفۀ زن و شوهر بيش از حد نياز است. در اين صورت اضافات آن منجمد شده و بعدها در صورتى كه زن حامله شد و زايمان انجام داد، با رضايت زوجين، جنين ها از رده خارج و دور ريخته مى شوند. از طرف ديگر تعدادى از زوجها وجود دارند كه به دلايل طبى به هيچ وجه صاحب فرزند نمى شوند اما براى برخى از آنها، اين امكان از نظر طبى وجود دارد كه جنين هاى مازاد دستۀ اول را در صورت عدم نياز زوجين، به رحم اين زن انتقال داد تا او حامله

شود و زايمان انجام دهد و بعد بچه را شير داده و بزرگ نمايد. سؤالاتى كه در اين زمينه مطرح مى شود عبارتند از:

1- انتقال اين جنين ها به رحم زن ثالث از نظر شرعى چگونه است؟

2- در صورت عدم نياز زوجين به جنين خود، آيا موافقت آنها براى هديۀ جنين به غير لازم است يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 404

3- آيا والدين صاحب جنين مى توانند در ازاى اهداى جنين خود وجهى دريافت نمايند؟

4- آيا ارائۀ مشخصات اهدا كنندگان جنين به دريافت كنندگان و يا برعكس، لازم است يا خير؟

5- در صورت پسر بودن، فرزند با زنى كه در رحم او بزرگ شده محرم است يا خير؟

6- در صورت دختر بودن، فرزند با شوهر زنى كه در رحم او بزرگ شده محرم است يا خير؟

7- والدين فرزند حاصل، چه كسانى هستند؟

8- تكليف ارث اين بچه ها پس از تولد چگونه است؟

9- در صورت موافقت قبلى والدين صاحب جنين (صاحب نطفه و تخمك) در اهداى جنين خود، آيا مى توانند پس از تولد نوزاد و يا سالها بعد، از شخص ثالث مدعى استرداد طفل شوند؟

مستدعى است، در صورت امكان ما را راهنمايى فرماييد.

«مركز تحقيقاتى بيولوژى توليد مثل و نازايى»

جواب: با انجام لقاح در خارج رحم و قرار دادن جنين حاصل در رحم همسر صاحب اسپرم، بچه شرعا به آنان ملحق مى باشد؛ هر چند تحصيل نطفه به وسيلۀ استمناء يا تماس با عورت زن نامحرم حرام است، مگر اين كه نطفۀ مرد به وسيلۀ تماسّ با همسر به دست آيد و خودشان هم متصدى قرار دادن جنين در رحم باشند و يا اين كه تحصيل فرزند براى آنان عرفا

به حدّ ضرورت رسيده باشد، بدين گونه كه وضع موجود قابل تحمّل نباشد و زندگى آنان از هم مى پاشد. اما قرار دادن جنين آنان در رحم غير همسر مرد چون مستلزم مقدمات حرام است جايز نيست، مگر در صورتى كه تحصيل فرزند براى آنان عرفا به حد ضرورت رسيده باشد، و در اين صورت براى اين كار زن بى شوهر انتخاب شود، زيرا بچۀ متولد از زن شوهردار شرعا به شوهر او ملحق است، مگر اين كه او در اين مدت با او نزديكى در جلو و با انزال نكند. و در رابطه با زنى كه بچه در رحم او بزرگ شده احتياط شود، چون از خون او ارتزاق نموده؛ به اين معنا كه نه به يكديگر نگاه كنند و نه با هم ازدواج نمايند. ولى از يكديگر ارث نمى برند و در صورت شوهر داشتن اين زن در رابطه با شوهر او بچه به طور كلى از او بيگانه مى باشد. ضمنا تركيب اسپرم مرد با تخمك زن اجنبى جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 405

مسائل سقط جنين

(سؤال 2274) آيا سقط عمدى جنينى كه مطمئنيم يا احتمال مى دهيم معيوب و نارسا مى باشد در هر ماهى از باردارى (اگر ديۀ لازم پرداخت شود) جايز است يا نه؟

جواب: جايز نيست.

(سؤال 2275) آيا سقط عمدى جنين در مواردى كه مطمئنيم يا احتمال مى دهيم جان مادر در خطر است در هر ماهى از باردارى جايز است؟

جواب: بعد از دميده شدن روح- اگر چه جان مادر در خطر باشد- جايز نيست؛ و قبل از آن اگر بقاى حمل خطر جانى براى مادر داشته باشد يا مستلزم درد غير قابل تحمل مادر باشد

مانعى ندارد، و نسبت به ديۀ آن بايد با پدر جنين مصالحه شود.

و روح در ماه پنجم دميده مى شود و چون ممكن است اختلاف زمان و مكان و جهات ديگر در مستعد كردن جنين براى دميده شدن روح تأثير داشته باشد، تعيين زمان آن به طور دقيق و به نحو كليت ممكن نيست؛ و در هر موردى تشخيص ممكن نباشد و شك پيش آيد، محكوم به عدم دميده شدن روح مى باشد.

(سؤال 2276) در مواردى كه پزشك باعث سقط جنين مى شود، ديۀ لازمه بايد توسط چه كسى پرداخت شود؟ آيا حتما بايد قبلا پزشك شرط كند كه ديه به عهدۀ وى نيست؟

اگر با وجود قبول اين شرط، فردى كه ديه بر او واجب است آن را پرداخت نكند، آيا در اين صورت پزشك مديون خواهد بود؟

جواب: در موردى كه اسقاط جنين جايز باشد اگر پزشك با پدر و مادر جنين شرط عدم ضمان كند ضامن نمى باشد؛ و در غير آن مورد علاوه بر معصيت ديه هم دارد.

و ديۀ آن به عهدۀ مباشر است كه اگر پزشك راهنمايى كند و دارو را توصيف نمايد و مباشر اسقاط خود مادر باشد، ديه به عهدۀ مادر است؛ و اگر مباشر اسقاط پزشك باشد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 406

علاوه بر اين كه مرتكب معصيت شده و بايد هر چه زودتر توبه كند، ديه نيز به عهدۀ او مى باشد؛ ولى اگر فرد ديگرى عوض او ديه را بپردازد يا اين كه صاحبان حق او را برئ الذّمة كنند، ذمّۀ او برئ مى شود.

(سؤال 2277) ديۀ جنين زير چهار ماه كه با توافق پدر و مادر- داراى عقد دائم- سقط شده و

جنين داراى دو خواهر و يك برادر بوده و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدرى هم زنده هستند، چقدر است؟ و به چه كسانى بايد پرداخت شود؟ لطفا بفرماييد به ريال چقدر است، و تبديل دينار به ريال با معيارهاى جديد چگونه صورت گيرد؟

جواب: اگر مادر مباشر سقط است خود او از ديه ارث نمى برد و شوهر كه پدر جنين است و اذن داده، نسبت به آن بنابر احتياط با طبقۀ بعد كه عبارت از برادران و خواهران و جدّ و جدّه باشد مصالحه نمايند؛ و در حقيقت پدر گذشت نمايد. سهم برادر دو برابر خواهر است، و جدّ حكم برادر و جدّه حكم خواهر را دارد. و در مفروض سؤال از پدر كه بگذريم آنان هفت سهم مى باشند: دو سهم برادر، دو سهم جدّ و سه سهم مربوط به دو خواهر و يك جدّه مى باشد.

و جنين قبل از چهار ماه كه در آن روح ندميده اگر «نطفه» باشد ديۀ آن پانزده مثقال طلاى مسكوك، و اگر «علقه» يعنى خون بسته باشد سى مثقال طلاى مسكوك، و اگر به صورت «مضغه» يعنى پاره گوشت باشد چهل و پنج مثقال طلاى مسكوك، و اگر استخوان بندى داشته باشد شصت مثقال طلاى مسكوك، و اگر خلقتش تمام شده ولى روح در آن ندميده باشد هفتاد و پنج مثقال طلاى مسكوك است. و منظور از مثقال مذكور مثقال صيرفى يعنى بيست و چهار نخودى است كه حدود پنج گرم مى باشد.

(سؤال 2278) مى خواهم مسائل كورتاژ را در شرايط زير بپرسم:

1- سنّ پدر پنجاه سال. 2- سنّ مادر چهل و پنج سال. 3- داراى دو فرزند هستيم.

4- حاملگى فقط يك ماه

است. 5- مادر در شرايط روحى و جسمى خوبى نيست.

جواب: سنّ پدر و مادر ملاك نيست، اگر در جنين روح ندميده (قبل از چهار ماه باشد) و مادر مرض طاقت فرسا دارد و علاج آن منحصر در كورتاژ باشد مانعى ندارد، ولى ديۀ آن پرداخت شود؛ ولى مجرّد ناراحتى مجوّز كورتاژ نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 407

مسائل كنترل جمعيت

(سؤال 2279) در صورتى كه خانواده هاى مسلمان فرزند كافى داشته باشند و اضافه شدن فرزند ديگر هم براى آنان متعذّر باشد و از طرفى استفاده از وسايل پيشگيرى برايشان مشكل مى باشد، با اين حال آيا زن و مرد مى توانند لوله هاى خود را ببندند؟

جواب: براى كنترل جمعيت جلوگيرى هاى موقت اگر موجب عقيم شدن دائمى نباشد مانعى ندارد.

(سؤال 2280) آيا دليل فقهى بر جواز تحديد نسل داريم؟

جواب: جلوگيرى موقت از حمل در صورتى كه مستلزم ارتكاب حرامى نباشد براى خود زوجين مانعى ندارد؛ ولى اجبار ديگران بر جلوگيرى جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 408

مسائل تغيير جنسيت

(سؤال 2281) آيا تغيير جنسيت در محرميت افراد بر يكديگر تأثير مى گذارد يا نه؟

جواب: بعد از تغيير جنسيت هر نسبتى با خويشاوندان خود پيدا كند، آن نسبت ملاك است.

(سؤال 2282) آيا كسى كه جنسيتش محرز است به هر دليلى مى تواند جنسيت خود را تغيير دهد؟ و چنانچه جايز باشد و اين كار انجام شود روابط او با خويشان و محارمش چگونه است؟

جواب: اگر مستلزم حرام شرعى نباشد دليلى بر حرمت نداريم؛ و پس از تغيير جنسيت به نحو كامل چون موضوع عوض مى شود احكام تابع موضوع جديد است.

(سؤال 2283) اگر در عمل جراحى كشف از واقعيت پنهانى شده باشد- مثلا كسى كه در اثر عمل جراحى مرد شده معلوم شود از اول مرد بوده- آيا احكام تغيير جنسيت بر آن جارى مى شود؟

جواب: ظاهرا در فرض سؤال تغيير جنسيت صادق نيست و بايد آثار كشف خلاف مترتب شود.

(سؤال 2284) اگر مادر تغيير جنسيت دهد، آيا بعد از مرد شدن او كسانى كه بر پسرش حلالند بر او هم محرمند؟ و اگر عروس

كسى تغيير جنسيت دهد و مرد شود، آيا بر مادر شوهر سابقش محرم خواهد بود؟ و يا اگر پدر تغيير جنسيت دهد و زن شود به پسر خود محرم خواهد بود در حالى كه فعلا نه پدر اوست و نه مادر؟

جواب: اگر پدر يا مادر تغيير جنسيت دهند بر اولاد بلاواسطه و با واسطه و همچنين بر آباء و اجداد و جدّه هاى خودشان محرم مى باشند؛ و در مسألۀ عروس احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 409

(سؤال 2285) بعضى از زنان و مردان در خود احساس جنس مخالف مى كنند و بعضا اگر تغيير جنسيت ندهند احتمال اقدام به خودكشى در آنان هست، آيا اصولا تغيير جنسيت جايز است؟

جواب: به طور كلى دليلى بر حرمت تغيير جنسيت نداريم و اگر حال آنها به نحوى باشد كه تغيير جنسيت براى آنها ضرورت داشته باشد بعيد نيست كه واجب باشد.

(سؤال 2286) اگر كسى در خود تمايلات يا برخى آثار جنس مخالف را مشاهده كند، آيا واجب است تغيير جنسيت دهد يا نه؟

جواب: واجب نيست.

(سؤال 2287) اگر زن يا شوهر تغيير جنسيت دهند عقد و مهريه و ساير احكام چه صورتى پيدا مى كند؟

جواب: عقد باطل مى شود؛ و در صورت تحقق دخول، مهر مستقر بر ذمۀ شوهر مى باشد؛ و در صورت عدم دخول احوط تصالح است.

(سؤال 2288) اگر هر يك از برادر و خواهر تغيير جنسيت دهند، آيا نسبت آنها به يكديگر قطع مى شود يا نه؟ و همين طور در مورد دو برادر و خواهر و عمه و عمو و خاله؟

جواب: نسبت قطع نمى شود، ولى عنوان عوض مى شود؛ مثلا برادر خواهر مى شود و هر كدام حكم خود را خواهد داشت.

(سؤال 2289)

اگر يكى از بستگان كسى كه تغيير جنسيت داده بميرد، حكم ارث تابع بعد از تغيير جنسيت است يا قبل از آن؟ و اگر فردى كه تغيير جنسيت داده پدر يا مادر باشد چه حكمى خواهد داشت؟ زيرا پس از تغيير، فرد فعلى نه پدر خواهد بود و نه مادر.

جواب: در غير پدر و مادر، حكم عنوان حال فوت ملاحظه مى شود؛ و در خصوص پدر و مادر احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 410

مسائل حقوق

حقوق زن و شوهر

(سؤال 2290) در دوران حاملگى و باردارى، مقاربت و آميزش چه حكمى دارد؛ اگر موجب ضرر شود چطور؟

جواب: اگر به نحوى باشد كه به زوجه و جنين ضررى وارد نشود اشكال ندارد.

(سؤال 2291) اگر مرد به شغل زن خود اعتراض دارد و نخواهد كه او مشغول به كار باشد و اين در حالى باشد كه آن زن قبل از ازدواج مشغول به همان كار بوده است، آيا مرد مى تواند زن را از ادامۀ كار منع نمايد؟

جواب: اگر در ضمن عقد ادامۀ كار شرط نشده باشد، خروج از خانه- به نحوى كه حق شوهر ضايع شود- موقوف به رضايت زوج مى باشد.

(سؤال 2292) آيا محل سكونت فقط با انتخاب شوهر است؟ و آيا زن مى تواند ضمن عقد شرط كند كه حق مسكن با او باشد يا نه؟

جواب: اختيار با زوج است؛ ولى اگر در ضمن عقد شرط كرده باشد بايد طبق آن عمل شود.

(سؤال 2293) آيا شوهر مى تواند زن را به بچه دار شدن مجبور نمايد و زن مى تواند مانع شود؟

جواب: در صورتى كه بچه دار شدن هيچ ضرر و حرجى براى زن نداشته باشد، زن نمى تواند مانع بچه دار شدن شود.

(سؤال 2294) آيا زن

مى تواند اختيار خروج از خانه بدون اجازۀ شوهر را به صورت شرط ضمن عقد كسب نمايد؟

جواب: اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 411

(سؤال 2295) آيا شوهر مى تواند زن خود را مطلقا از خروج از منزل براى ديدار با پدر و مادر خويش بازدارد به نحوى كه حتى سالى يك مرتبه هم به او اجازه ندهد؟ آيا اين رفتار مخالف با آيۀ شريفۀ وَ عٰاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ «1» نمى باشد؟

جواب: وظيفۀ زن اين است كه در غير واجبات و مواقع ضرورت، بدون رضايت شوهر از خانه خارج نشود؛ و وظيفۀ شوهر اين است كه با همسر خود «معاشرت بالمعروف» داشته باشد. و بين اين دو وظيفه منافاتى نيست و هر كدام تخلف كند، ديگرى حق مراجعه به مقام صالح قضايى را دارد.

(سؤال 2296) آيا مى توان در موارد زير به سقوط اذن شوهر قائل شد:

الف- شوهرى كه بدون دليلى موجّه از شغل همسر خويش جلوگيرى مى كند، در حالى كه شغل مزبور نه خلاف شرع است و نه خلاف مصلحت خانواده.

ب- شوهرى كه بدون دليلى موجّه از رفت و آمد متعارف همسرش با خويشان و دوستان جلوگيرى مى كند.

جواب: زن نبايد بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؛ مگر اين كه در عقد ازدواج شرط شده باشد كه شوهر مانع نشود، يا اين كه خارج شدن براى كارى واجب باشد، و يا براى او ضرورت داشته باشد، و نيز در صورتى كه خارج نشدن براى زن موجب عسر و حرج شود.

(سؤال 2297) فرموده ايد: زن در بچه دار شدن بايد مطيع شوهر باشد، با توجه به مشقت طاقت فرسا آيا مى تواند شرطى نموده و مثلا طلب مال كند؟ و اگر مردى فرزند نخواست

و زن را بدون اولاد گذاشت تكليف چيست؟

جواب: مرد حق دارد به سبب جلوگيرى از انزال منى در رحم از انعقاد نطفه جلوگيرى كند. و اگر آبستنى براى زن موجب خطر جانى يا ضرر جسمى يا روحى و يا مشقت طاقت فرسا باشد، شوهر موظف است مراعات حال زن را بنمايد.

______________________________

(1)- سورۀ نساء (4): آيۀ 19.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 412

(سؤال 2298) در صورتى كه زن درآمد مكفى داشته باشد، آيا شوهر مى تواند از پرداختن نفقه به همسر خود امتناع ورزد؟

جواب: حق امتناع ندارد.

(سؤال 2299) آيا در تعيين مقدار مهريه توافق دختر و پسر شرط است يا اين كه والدين آنها هم حق اعمال نظر دارند؟

جواب: توافق زوجين لازم و كافى است؛ بلى در مواردى كه اختيار عقد در دست ولىّ مى باشد توافق او نيز شرط است.

(سؤال 2300) آيا زن در حال نشوز و نافرمانى از شوهر معصيت كار مى باشد؟

جواب: در مواردى كه اطاعت از شوهر واجب است، نشوز معصيت مى باشد.

(سؤال 2301) مسافرت كردن زن در حال نافرمانى از شوهر چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه سفر او واجب و يا از روى ضرورت نباشد و شوهر هم راضى به آن نباشد، سفر او سفر معصيت است و نماز او تمام مى باشد.

(سؤال 2302) اگر در چنين سفرى كسب و درآمدى داشته باشد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر با قطع نظر از سفر كسب او حلال باشد، هر چه كسب كند حلال است و مالك آن مى شود.

(سؤال 2303) آيا شوهر حق دارد هنگام رفتن همسرش به عروسى و مجالس ديگر، حدود كارهايش را تعيين كند؟ و اگر زن از آن حدودى كه شوهرش شرط كرده بود تخلف نمود

چه حكمى دارد؟

جواب: بايد حدود و شروط تعيين شده را- در صورتى كه خلاف شرع نباشند- رعايت كند؛ و در صورت تخلف عمدى ناشزه محسوب مى شود.

(سؤال 2304) در مورد شرايط ازدواج سالم و همسران شايسته برايم توضيحاتى دهيد؛ و وظايف و حقوق زنان را بيان فرماييد.

جواب: آنچه در ازدواج اهميت دارد داشتن دين و اخلاق خوب همسر است. اگر اين دو شرط وجود داشته باشد بسيارى از مشكلات ازدواج قابل حل خواهد بود.

هر يك از زن و شوهر نسبت به يكديگر حقوق و وظايفى دارد. حق زن عبارت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 413

است از تأمين نفقۀ او يعنى مسكن، غذا، لباس بهداشت و امثال آن، مطابق عرف و شأن زن؛ و نيز حفظ كرامت و حيثيت او توسط شوهر. اگر اين حق تأمين شد زن وظيفه دارد:

اول- اين كه بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج نشود؛ مگر اين كه شرعا عذر داشته باشد.

دوم- خود را براى هر لذت جنسى كه شوهر مى خواهد تسليم نمايد؛ و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى ننمايد.

(سؤال 2305) با توجه به آيۀ قرآن: هُنَّ لِبٰاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ «1» اگر زوج مرتكب گناه و خطايى شد، آيا زوجه مى تواند آن را به عنوان گلايه يا دلسوزى و يا به عنوان تنبّه زوج به ديگران بگويد؟

جواب: غيبت از هر مسلمانى حرام است؛ مگر اين كه تنها راه براى نهى از منكر باشد. و به علاوه خراب شدن چهرۀ زن و شوهر نزد ديگران توسط هر يك از آنان ممكن است زمينۀ متلاشى شدن كانون خانواده را فراهم آورد.

(سؤال 2306) آيا زن و شوهر هنگام عقد

و يا بعد از آن مى توانند از همه يا قسمتى از حقوق خود به صورت معامله صرف نظر كنند؛ مثلا زن از قسمتى از مخارج زندگى بگذرد و در عوض بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؟

جواب: توافق بعد از عقد اشكال ندارد.

(سؤال 2307) اگر زنى پس از نشوز ادعاى تمكين نمايد ولى مثلا به وسايل منزل و يا خود منزل مسكونى ايراد بگيرد و مدعى شود در شأن او نيست و از اين بابت مخارجى را به شوهر تحميل نمايد و اين عمل چند بار تكرار شود كه به تشخيص عرف و دادگاه بهانه گيرى است و امكانات شوهر در شأن او هست و آخر هم زن تمكين نكند تا به طلاق منتهى شود، آيا در اين صورت زن ضامن زيان شوهر هست يا خير؟

جواب: اگر زن شوهر را مجبور كند به اين كه بيش از حق واجب نفقه به او چيزى را بدهد، يا خسارتى را متحمل شود، ضامن است؛ و در عين حال تشخيص مورد و حكم در صورت نزاع با قاضى واجد شرايط شرعى است.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 187.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 414

(سؤال 2308) زوجه در زمان تجرّدش به استخدام شخص حقيقى يا حقوقى در آمده و تعهد كرده كه در هر شهرى كه كارفرما بخواهد انجام وظيفه نمايد، و يا ضمن عقد لازم به مادرش تعهد داده كه در مدت پنجاه سال شبها نزد مادرش بيتوته نمايد، و يا ضمن العقد تعهد كرده كه در اين مدت مرقوم ازدواج ننمايد، ولى بعدا ازدواج كرد و شوهرش با اشتغال وى در شهر ديگرى غير از شهر محل سكونتش، و

يا با انجام تعهدات كذائى اش (مثل بيتوته نزد مادر و غيرها) مخالف است. وظيفۀ شرعى زوجه در حال حاضر چيست؟

اطاعت از زوج و عدم اطاعت از كارفرما و عدم انجام تعهد، يا مخالفت با زوج و اطاعت از كارفرما و انجام تعهدات؟

و در صورتى كه وظيفۀ شرعى زوجه اطاعت از كارفرما و انجام تعهدات و مخالفت با زوج باشد، آيا زوج مى تواند عليه زوجه دعوى نشوز كند، و يا به خاطر اين كه زوجه در عدم اطاعتش معذور شرعى است در عين مخالفت با زوج ناشزه نيست و مستحق نفقه هم هست؟ و به عبارت فقهى آيا اطلاق شروط و تعهدات بر خلاف كتاب و سنّت و باطل است، و يا شروط صحيح و ازدواج در فرض سوم باطل، و احكام و تبعات ازدواج در فرض ديگر ملغى است؟

«دكتر [...]، عضو هيئت علمى دانشگاه تهران»

جواب: زن اگر قبل از ازدواج استخدام شده و ضمن عقد لازم تعهد داده كه در مدت معيّن از جهت مكان در اختيار كارفرما باشد، در حين ازدواج بايد با زوج مطرح كند و حق كارفرما مقدم است بر حق زوج. و چون تاريخ تعهّد با كارفرما قبل از عقد نكاح بوده اطلاق تعهدات بر خلاف كتاب و سنّت نيست. و همچنين است تعهّد نسبت به مادر.

و اگر در حين عقد با زوج مطرح نكرد و عقد نكاح مطلق واقع شد پس اگر مى تواند، كارفرما را راضى نمايد به فسخ تعهد. و اگر نتوانست باز حق كارفرما به واسطۀ تقدم زمانى مقدم است. و بعيد نيست زوج اگر نمى دانست، نسبت به مهر خيار غبن داشته باشد و به مهر المثل برگردد.

و با فرض تقدم حق كارفرما و عدم امكان تحصيل رضايت او به فسخ، تخلف از دستور شوهر نشوز محرّم نيست تا مسقط نفقه باشد؛ به خصوص با علم شوهر در حين عقد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 415

(سؤال 2309) فرموده ايد: «دارايى زن مربوط به خود اوست، ولى براى مصرف آن در بسيارى موارد بايد از شوهر اجازه بگيرد.» بفرماييد اگر با شوهر توافقى حاصل نشد تكليف زن و مال او چيست، و آيا مى تواند بدون اجازۀ شوهر كسى را وكيل در امور مالى خود كند؟

جواب: دارايى زن و هر گونه تصرف در آن در اختيار خود زن است، ولى حقوق شوهر را بايد رعايت نمايد.

(سؤال 2310) اگر شوهر هنگام ازدواج ترك امور عبادى- مثل خواندن نماز- را شرط كند، و بعد زن اطاعت نكند آيا ناشزه مى شود؟

جواب: در فرض سؤال شرط مذكور باطل است و نشوز محقق نمى شود.

(سؤال 2311) آيا مخارج امراض صعب العلاج، يا مخارج اتفاقى تصادفات كه غير متعارف و غير قابل پيش بينى مى باشد، و لكن از ضرورى ترين نيازها محسوب مى شود، جزو نفقۀ واجب مى باشد؟

جواب: آنچه كه بر حسب ادلّه بر عهدۀ شوهر است از باب زوجيت، همان مخارج معمولى و يوميه است. و مخارج امراض معمولى همسر، يا حتى مسافرتهاى مربوط به معالجۀ او نيز جزو نفقه مى باشد. و بيش از آنها را زن حق ندارد ولى مى تواند در ضمن عقد شرط كند.

(سؤال 2312) توسعه در زندگى مستحب است، و بعضى از روايات نيز بر آن دلالت دارند. محدودۀ توسعۀ استحبابى تا كجاست؟ و چنانچه نفقۀ واجب همۀ نيازهاى متعارف را در بر بگيرد، آيا توسعه در چه سطحى از زندگى

استحباب دارد تا اين كه با زهد و قناعت متناقض نباشد؟

جواب: توسعه به معناى سخت گيرى نكردن بر عائله و به حد اسراف نرساندن مخارج است.

(سؤال 2313) همسر اين جانب معلم است و براى درس دادن به سر كلاس مى رود، و اين جانب راضى نيستم. آيا حقوقى كه از اين بابت دريافت مى كند براى او حلال است يا نه؟ و آيا فرقى است بين اين كه هنگام عقد شرط شده باشد كه مى تواند براى كار از خانه بيرون برود يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 416

جواب:: اگر حق شوهر تضييع مى شود جايز نيست زن بدون اجازۀ شوهر از منزل خارج شود؛ مگر اين كه در عقد ازدواج شرط شده، و يا وظيفۀ شرعى او باشد. و به هر حال حقوقى را كه دريافت مى كند متعلق به خود اوست و در هر راه حلال مى تواند مصرف نمايد.

(سؤال 2314) من تازه مسلمان شده ام و مشغول شده ام به خواندن قرآن و سؤالاتى برايم به وجود آمده، از جمله اين كه مى دانم اسلام در آن دوران جاهليت خيلى از زن دفاع كرده، ولى نمى دانم چرا خيلى بيشتر به مردها حق داده است. مثلا در آيۀ 15 سورۀ نساء آمده است: «زنانى كه عمل ناشايستى كنند اگر چهار نفر شهادت دهند كه درست است بايد آنها را در خانه نگه داريد تا عمرشان به پايان رسد، يا خدا راهى براى آنان مقرر فرمايد.»

سؤالم اين است كه چرا زن در مورد مرد حق چنين كارى را ندارد؟ يا در مورد كتك زدن خانم ها چرا زن نمى تواند مرد را بزند؟ يا اين كه زن نمى تواند در مورد چيزى شهادت بدهد، ولى يك

مرد مى تواند؟

جواب: پاسخ تفصيلى شما در اين مختصر نمى گنجد، ولى به طور اجمال نكته هايى را يادآور مى شوم:

1- سقوط مقام زن در دوران جاهليت و محروميت او از بسيارى از حقوق اجتماعى انسانى قابل انكار نيست. زنده به گور كردن دختران و محروميت زنان از حق مالكيت و حقّ ازدواج و امثال آنها از مسلّمات تاريخ است. اسلام در آن شرايط نمى توانست يك دفعه آن فرهنگ منحطّ را عوض كند، بلكه به تدريج به مبارزه با آن برخاست و سرانجام حقوق پايمال شدۀ زيادى را براى زنان تأمين نمود.

2- ويژگى هاى جسمى و روحى زن و مرد نيز قابل انكار نيست. هر كدام داراى برجستگى هايى در خلقت مى باشند. در زنها نوعا ظرافت جسم و روح و نيروى عاطفه و احساس و ميل به زيبايى و هنر و تربيت اولاد بيش از مردهاست. و در مردها معمولا مقاومت و تدبير و ميل به كارهاى سخت و شجاعت و تحمّل سختى ها بيش از زنهاست. تقسيم مسئوليتهاى اجتماعى بين زن و مرد نيز متناسب با همين ويژگى ها مى باشد، و جامعه در نيل به اهداف و سعادت خويش به هر دو جنبه نياز دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 417

3- عدالت اجتماعى در مورد مرد و زن به مساوات آنان در همۀ جهات نيست، زيرا زن و مرد در تمام جهات خلقت بدنى و روحى از هر جهت مساوى نيستند تا در جهت مسئوليت ها و تكاليف نيز مساوى باشند؛ بلكه به اين است كه به هر كدام مطابق ظرفيت و توان جسمى و روحى و استحقاق طبيعى خود تكليف و مسئوليت داده شود.

4- بسيارى از احكام و دستورات اسلامى كه اجتماعى و ناظر

به شرايط متحوّل جامعه هستند موقت است و مربوط به همان شرايط خاصّ زمانى بوده و ممكن است با تغيير شرايط عوض شود. و اين تغيير در حقيقت از قبيل تغيير موضوعات احكام است نه خود احكام، و از اين رو با حديث: «حلال محمّد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» منافاتى ندارد. و تفصيل آن در نامه نمى گنجد.

5- هر يك از زن و شوهر نسبت به يكديگر از نظر اسلام داراى حقوقى لازم الاستيفاء مى باشد، و چنين نيست كه زن در ملك مرد باشد. حقوق زن و شوهر مشروحا در توضيح المسائل جديد اين جانب ذكر شده است.

6- چنين نيست كه شهادت زن به كلّى مقبول نباشد، بلكه در بسيارى از موارد شهادت او مقبول است كه در كتب فقهى ذكر شده است.

7- آيۀ 15 سورۀ نساء يك حكم موقّت بوده و نسخ شده است، ذيل آيه بر اين امر دلالت دارد. ناسخ آن، آيۀ مربوط به حكم زانى و زانية در سورۀ نور است كه حكم مرد و زن در آن يكسان مى باشد.

حقوق پدر و مادر و فرزند

(سؤال 2315) آيا بر اولاد پرستارى از پدر و مادر و نگهدارى آنان الزامى است؟

جواب: در صورت نياز به پرستارى و عدم تمكن آنان از تهيۀ پرستار لازم است؛ ولى مباشرت لازم نيست و مى تواند فرد ديگرى را با اجرت يا بدون اجرت براى آنان پرستار قرار دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 418

(سؤال 2316) كسى وصيت كرده كه بعد از فوت او دو فرزند صغيرش متعلق به مادرشان باشد و ديگران حق گرفتن آنها را ندارند؛ بچه ها يكى شش سال و ديگرى چهار سال دارد

و جدّ پدرى آنها نيز زنده است؛ آيا جدّ پدرى مقدم است يا مادر؟

جواب: صغارى كه پدرشان از دنيا رفته است- اگر چه پدرشان وصيت نكرده باشد- مادرشان حق حضانت و نگهدارى آنها را دارد، پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال؛ و جدّ پدرى ولايت بر آنها دارد و امور سرپرستى آنها به عهدۀ او مى باشد و وصيت پدر بر خلاف آن، ولايت او را سلب نمى كند.

(سؤال 2317) در فرض فوق اگر اين دو صغير در طول يك سال با مادرشان با رضايت جدّ مادرى در خانۀ ايشان بوده اند، آيا مى تواند از جدّ پدرى خرج يك ساله را مطالبه نمايد؟

جواب: نسبت به گذشته حق ندارد؛ ولى نسبت به آينده اگر خود صغار مالى داشته باشند، مادر صغار حق دارد از جدّ پدرى آنها مطالبه كند كه از اموال آنها مخارجشان را تأمين نمايد؛ و اگر آنها مالى نداشته باشند و جدّ پدرى متمكن باشد، مادر صغار حق مطالبه از خود جدّ را دارد؛ ولى اگر متمكن نباشد حق مطالبه از او را ندارد.

(سؤال 2318) كسى كه پسرش زن ندارد و هيچ كدام قدرت تأمين مخارج ازدواج را ندارند، آيا مى تواند از سهم امام و زكات هزينۀ آن را تأمين نمايد؟

جواب: زكات و سهم امام خود را نمى تواند صرف واجب النفقۀ خود كند؛ و اگر بخواهد از ديگران بگيرد سهم امام توقف بر اجازۀ مرجع تقليد دارد؛ ولى در صورتى كه بنا داشته باشد در همان سال به مصرف برساند به مقدار نياز مى تواند زكات بگيرد.

(سؤال 2319) كسى كه به جهت ازدواج موقت با زن اهل كتابى داراى فرزند شده وظيفه اش راجع به دين

فرزندان چيست؟

جواب: اولاد تابع اشرف ابوين بوده و مسلمان محسوب مى شوند و وظيفۀ هر مسلمانى است كه از بچۀ مسلمان و دين او مراقبت نمايد؛ علاوه بر اين در فرض سؤال ولايت پدر هم اقتضا مى كند كه مصلحت دين و دنياى فرزند خود را رعايت نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 419

(سؤال 2320) آيا براى فرزند تحصيل رضايت والدين در انجام مستحبات و شعائر اسلامى لازم است؟

جواب: بايد فرزند موجبات رنجش و آزار والدين خود را فراهم نكند؛ بلى اگر آنها دستور ارتكاب حرام يا ترك واجب بدهند، اطاعت خدا مقدم است.

(سؤال 2321) پدرى دارم 65 ساله كه به هيچ صراطى مستقيم نيست، به خاطر شرايط مالى كه در ايران داشتند ايشان و مادرم را به آمريكا آوردم و پس از شانزده سال درس خواندن و تحمل هر كارى وضعم نسبتا خوب شد. اما آنها مخصوصا پدرم اخلاق بچه گانه دارد و من حتّى المقدور از آنها مواظبت مى كنم. اگر ممكن است چند جمله از صله رحم و محبت به پدر و مادر از نظر اسلام براى من بگوييد.

جواب: در قرآن كريم مى خوانيم: وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلّٰا تَعْبُدُوا إِلّٰا إِيّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً «1» خداوند در اين آيۀ شريفه پس از سفارش به توحيد و عبادت خدا، به احسان نسبت به والدين سفارش مى كند. و در حديثى وارد شده كه روزى رسول خدا (ص) در بين اصحاب خود سه بار فرموده اند: «رغم أنفه» يعنى بينى او به خاك ماليده شود و هلاك گردد. عرض كردند يا رسول اللّه به چه كسى نفرين مى كنيد؟

فرمودند: به كسى كه پدر و مادر يا يكى از آنان را درك كند

و بهشت را براى خود نخرد.

منظور آن حضرت اين است كه از راه برخورد با اخلاق حسنه و خدمت و احسان به پدر و مادر انسان مى تواند بهشت خداوند را براى خود به دست آورد.

حقوق همسايه

(سؤال 2322) شخصى در ملك يا حريم املاك خود درخت غرس مى كند، اما احيانا سايه يا ريشۀ درخت به همسايه ضرر وارد مى كند و بعضا از آب همسايه تغذيه مى شود و مقدار ضرر يا تغذيه بر حسب مناطق مختلف تفاوت دارد؛ حكم شرعى آن چيست؟.

______________________________

(1)- سورۀ اسراء (17): آيۀ 23

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 420

جواب:: اگر شاخۀ درخت به فضاى ملك همسايه، يا ريشۀ درخت به زير زمين همسايه تجاوز كرده باشد، در صورت راضى نبودن همسايه بايد با خم كردن يا قطع شاخه و قطع ريشه، رفع تجاوز شود؛ ولى اگر بدون تجاوز، سايۀ درخت موجب كم حاصل شدن زمين همسايه شود، يا اين كه آب همسايه به زمين صاحب درخت نفوذ كند و ريشه هاى درخت در زمين صاحب درخت از آن استفاده نمايد، همسايه حق اعتراض ندارد. و در تفصيل مذكور بين كم و زيادى ضرر فرقى نيست.

حقوق اشخاص حقيقى و حقوقى

(سؤال 2323) از رسالۀ استفتائات حضرتعالى استفاده مى شود كه حقوق مؤلفين، مخترعين و ناشرين را قابل نقل و انتقال و داراى ارزش مالى مى دانيد؛ آيا بايد در ضمن معامله اى به اين حقوق تصريح شود يا نه؟ و آيا تمام آثارى كه امروز براى حقوق ناشران، هنرمندان، مؤلفان، مخترعان و مكتشفان قائل هستند از نظر شرعى اعتبار دارد يا نه؟

جواب: اگر كتاب را مؤلف يا ناشر به شرط اين كه از روى آن چاپ نشود بفروشد، بايد خريدار طبق شروط عمل كند؛ و همچنين اگر مخترع مصنوع خود را مشروط بر اين كه از روى آن مانندش ساخته نشود بفروشد، بايد طبق شرط عمل شود. و اگر هنگام معامله تصريح به شرط نشود ولى مثلا

در مورد كتاب شرط مذكور نوشته شده باشد، بعيد نيست حكم شرط در ضمن عقد را داشته باشد؛ بلى اگر خريدار مطلع نباشد، پس از اطلاع اختيار فسخ خواهد داشت. و به هر حال امتياز ارزش مالى دارد.

(سؤال 2324) برخى كتابهاى دانشگاهى كه در خارج چاپ مى شود و مورد نياز دانشجويان است را عينا در ايران چاپ مى كنند. با توجه به اين كه حق چاپ براى ناشر محفوظ است آيا چاپ و استفاده از اين كتابها اشكال دارد؟

جواب: حق تأليف و حق اختراع و حق چاپ از حقوق عرفى است كه رعايت آنها لازم است و استفاده بدون اجازه جايز نيست.

(سؤال 2325) در دانشگاه ما چون كتابهاى خارجى گران است مسئولين دانشگاه از آنها كپى مى گيرند، و ما در رابطه با كارمان در دانشگاه از اين كپى ها استفاده مى كنيم؛

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 421

همين طور پس از پايان تحصيلات با مدركى كه از اين طريق گرفته ايم وارد بازار كار مى شويم. با توجه به عدم رضايت نويسندگان و مؤلّفين اين كتابها در مورد كپى بردارى نظر جنابعالى در اين مسأله چيست؟

جواب: با احراز عدم رضايت ناشران و يا مؤلّفان كسى حق كپى گرفتن ندارد؛ ولى شما كه مباشر كپى گرفتن نبوده ايد گناهكار نيستيد؛ بويژه اگر براى شما مورد شك باشد كه مى توانيد عمل كپى كننده را حمل بر صحّت نماييد و تحقيق لازم نيست.

(سؤال 2326) بنابراين كه حاكم اسلامى در محدودۀ اجراى احكام مربوط به عناوين ثانوى ولايت داشته باشد اگر در اين محدوده تشخيص مصلحت و حكم منوط به نظر شخص حاكم باشد، در اين رابطه چه تدابيرى در شرع مقدس پيش بينى شده است تا از تشخيص

و اجرا بر خلاف واقع جلوگيرى شود؟

جواب: اولا: حاكم اسلامى بايد در اين گونه موارد با افراد متديّن، خيبر، عادل، بى طرف و متخصص در رشتۀ مورد نظر مشورت كند.

ثانيا: همۀ افراد صاحب نظر كه نظر آنان در تشخيص عناوين ثانوى در هر مورد و موضوعى مؤثر مى باشد لازم است امكان ارائۀ نظراتشان را به طور آزاد و معقول داشته باشند.

(سؤال 2327) نظر حضرتعالى دربارۀ حق تعيين سرنوشت و به طور كلى حقوق بشر و محدودۀ آن چيست؟

جواب: خداوند حق تعيين سرنوشت هر انسانى را به خود او محوّل نموده است.

هيچ سرنوشتى براى كسى جبرى و بدون نقش ارادۀ او معيّن نشده است. در امور اجتماعى نيز كه انسانها به تشكيل حكومت و تدبير امور خود نياز دارند، خداوند اين حق را به هر فرد بالغى داده است كه در سرنوشت اجتماع و حكومت خود دخالت نمايد. براى هر انسانى در اسلام حقوقى مطرح است، از قبيل: آزادى تفكر و نظر، آزادى بيان و قلم و اظهار نظر تا آنجا كه حقوق ديگران تضييع نشود، آزادى انتخاب شغل و مسكن و وطن، آزادى انتخاب حاكميت مورد نظر و ساير شئون سياسى و امثال اينها، كه در اين مختصر نمى گنجد. به توضيح المسائل جديد بخش حقوق انسانها مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 422

(سؤال 2328) در مجازاتهاى غير مقدّر شرعى، قانون گذاران تا چه ميزان موظّفند حق حكومت را رعايت كنند؟ آيا رعايت چنين حقى به آنها اجازه مى دهد كه حكومت حقوق مردم را زير پا بگذارد؟ در تعارض بين حق حكومت و حق مردم ضابطه چيست؟ حفظ حرمت مؤمن و انسان مقدم است يا حكومت؟ اين

كه قضاوت هميشه بايد به نفع متهم بشود به چه معناست؟

جواب: مجازات در برابر گناه شرعى است. اگر كسى حق شرعى حكومت را پايمال كند و در برابر حكومت مرتكب گناهى شده باشد مجازات او در همان حد گناه جايز است- البته با مراعات و حفظ حقوق او- وگرنه حكومت حق ديگرى ندارد.

و در تزاحم بين حق حكومت و حق ملت پيداست كه حق ملت مقدم است؛ زيرا حكومت خود موضوعيت ندارد، بلكه هدف از آن نيز حفظ حقوق ملت است. و از نظرى ديگر بايد گفت: حكومت شرعى حكومتى است كه مردمى و در تمام شئون و عرصه ها متكى به آراى مردم باشد؛ پس فرض تعارض بين حق حكومت مردمى و حق مردم فرض غير واقعى است. و اگر حكومت غير مردمى باشد قهرا غير شرعى است و بديهى است در تعارض مفروض حق مردم كه مشروع است بر حق حكومت غير شرعى مقدم است.

و ملاك در قضاوت شرعى مراعات عدل و قسط و حكم به «ما انزل اللّه» مى باشد، نه نفع و ضرر كسى.

(سؤال 2329) حكم شرعى شنودگذارى و استراق سمع را با توجه به اين كه چه بسا احقاق حقى موقوف به آن مى باشد، بيان فرماييد؛ آيا اين حكم قابل استثناء مى باشد يا خير؟

جواب: شنودگذارى و استراق سمع حرام است و هيچ ارگان يا شخصى حق انجام آن را ندارد. احقاق حق بايد از طريق مشروع انجام شود. آرى اگر در مورد خاصى فرض شود كه حفظ نفوس و دماء و كيان مسلمين توقف بر چنين كارى داشته باشد و توقف آن محرز باشد در همان حدّ مانعى ندارد؛ ولى تشخيص اين

امر كار مشكلى است و نياز به تخصص خاص دارد، و لذا در موارد مشكوكه بايد احتياط شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 423

(سؤال 2330) بعضى از شركتهاى كامپيوترى و تحقيقاتى اقدام به تهيۀ نرم افزارهاى كامپيوترى نموده اند و با قيمتى كه خود شركت تعيين نموده به فروش مى رسانند. از طرفى مى توان اين نرم افزارها را با قيمتى كمتر كپى نمود، ولى اين شركت ها اعلام نموده اند كه حقوق نرم افزار محفوظ است. حال با توجه به مورد فوق تكثير از اين برنامه ها بدون اجازۀ شركت توليدكننده جايز است يا نه؟

جواب: تجاوز به اين حقوق محفوظه بدون اذن صاحب آنها جايز نيست.

حقوق كارگران

(سؤال 2331) هر ساله بر اساس قانون كار، شوراى عالى كار متشكل از نمايندگان دولت، كارفرمايان و كارگران موظفند بر اساس حد اقل معيشت يك خانوار پنج نفرۀ كارگرى و تورم ساليانه حد اقل دستمزد كارگران را تعيين و جهت اجرا اعلام نمايند؛ در اين رابطه و در رابطه با حقوق و دستمزد يك كارگر و مبناى اسلامى آن خواهشمند است به اين سؤالات پاسخ فرماييد:

1- مبانى حقوق و دستمزد در مكتب اسلام چيست؟

2- چه آيات و احاديثى در اين باره داريم؟

3- چه كسانى بايد مزد و حد اقل مزد كارگران را تعيين كنند؟

4- اگر مجموعۀ فوق حد اقل را بر مبناى حد اقل معيشت تعيين كنند و كارفرمايان نتوانند بپردازند، آيا مى توان آنها را ملزم به پرداخت كرد يا خير؟

5- اگر نتوان ملزم كرد، چه كسانى و چگونه بايد حد اقل معيشت آنان را تأمين نمايند؟

ضمنا لازم به تذكر است كه طبق آمار رسمى چند سال گذشته هزينۀ حد اقل معيشت يك خانوار بيش از چهل

هزار تومان بوده است و حد اقل دستمزد در سال جارى (1373) حدود سيزده هزار تومان است.

جواب: 1- مبناى مالكيت شرعى انسان نسبت به كار و محصول كار و صنايع، مالكيت تكوينى اوست نسبت به عقل، فكر، اراده، عضلات و افعال خود؛ و در نتيجه مى تواند كار خود يا محصول آن را به ديگرى واگذار نمايد و در برابر آن، ارزش كار يا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 424

ارزش محصول كار را به عنوان «دستمزد» دريافت نمايد. و تعيين مقدار دستمزد امرى است عرفى كه شارع مقدس آن را امضا كرده است؛ و براى تعيين آن به افراد خبره و متعهد در هر صنفى ارجاع مى شود و قهرا خبرگان هر صنف بايد در قيمت گذارى جهاتى را مورد توجه قرار دهند:

الف- عرضه و تقاضاى طبيعى بدون دخالت دادن انحصارها و تبليغات دروغ.

ب- كميت و كيفيت كار و شرايط زمانى و مكانى و نرخ تورم و جهات ديگر كه واقعا در ارزش كار مؤثرند.

ج- عدل و احسانى كه عقل و شرع به آن تأكيد دارند.

ضمنا كارگر و صاحب كار مى توانند در شرايط عادى و اختيارى، خودشان با رضايت يكديگر بدون تأثير عوامل خارجى- از قبيل نياز شديد كارگر و يا اعتصاب كارگر يا تهديد و ارعاب قواى خارجى- توافق و تفاهم كنند؛ و مى توانند در ضمن قرارداد اجاره شروطى را نيز تعيين نمايند كه قهرا به مقتضاى حديث «المسلمون عند شروطهم» «1» لازم الوفاء خواهد بود؛ مگر اين كه شروط بر خلاف كتاب و سنت باشد.

جواب 2- به آيات و روايات ذيل اجمالا توجه شود:

الف- آيۀ 26 و 27 سورۀ «قصص» راجع به اجير شدن حضرت

موسى (ع) براى شعيب (ع) كه به دو شرط اساسى كارگر توجه شده است: قوّت و امانت او. «2»

ب- آيۀ 32 سورۀ «زخرف» كه دلالت دارد بر اين كه مردم در اثر اختلاف در عقل و تدبير و ساختمان وجودى و شرايط زندگى، بعضى از آنان بعضى ديگر را به كار وامى دارند و آنان را مسخّر خود قرار مى دهند. «3» و بناى ادارۀ عالم طبيعت هميشه بر تقسيم كار بوده است.

ج- حديث «حرمة ماله كحرمة دمه» «4» (احترام مال مؤمن مثل احترام خون اوست) كه بر احترام مال مؤمن دلالت دارد و كار مؤمن از جمله اموال او محسوب است.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 12، ص 353.

(2)- ... إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ.

(3)- أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنٰا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ رَفَعْنٰا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجٰاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا

(4)- كافى، ج 2، ص 360، حديث 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 425

د- حديث «إنّ النّاس مسلّطون على أموالهم» «1» (مردم بر اموال خود تسلّط دارند) كه مبناى فقهى مسائل مهمى مى باشد.

ه- حديث «لا ضرر و لا ضرار.» «2» (هيچ گونه ضررى نبايد بر كسى وارد شود) كه مبناى فقهى مسائل مهمى مى باشد.

و- روايات بابهاى 3، 4، 5 و 6 از كتاب اجارۀ وسائل الشيعة كه بايد مراجعه شود و در نامه نمى گنجد.

جواب 3 و 4- از اهم وظايف حكومت اسلامى حفظ و تأمين مصالح مردم از هر صنفى است و چنانچه صاحب كار و كارگر به توافق نرسند و شرايط بحرانى باشد، تعيين حق و نظارت بر تحقق آن و استيفاى حقوق و منع از استنكاف اداى آن بر

عهدۀ حاكم اسلامى است. او مى تواند در شرايط بحرانى و عدم توافق طرفين مستقيما و با رعايت مصالح طرفين دخالت كند؛ مخصوصا اگر امورى از قبيل راه و آسفالت و برق و تلفن و وسايل نقليه و ساير امكانات در اختيار او باشد مى تواند بهره بردن از آنها را بر اجراى مقررات خود مشروط نمايد.

جواب 5- در صورت كمبود دستمزد و عدم امكان تحميل بيشتر بر صاحب كار، حكومت اسلامى بايد از بيت المال عمومى كمبودها را برطرف نمايد؛ و با عدم قدرت حاكم، عدول مؤمنين كه متمكن باشند وظيفه دارند با شناسايى فقرا و تشكيل شوراهاى محلّى به آنان رسيدگى نمايند.

حق فرجام خواهى و انتخاب وكيل

(سؤال 2332) آيا متهم يا هر فرد ديگر حق فرجام خواهى دارد و مى تواند به حكم قاضى اعتراض نمايد و از حكم دادگاه شكايت كند؟ و آيا فرقى بين قاضى مجتهد و قاضى غير مجتهد مأذون وجود دارد يا نه؟

جواب: شكايت از شخص چه قاضى يا غير قاضى مانعى ندارد؛ ولى اعتراض

______________________________

(1)- بحار الأنوار، 2/ 272.

(2)- كافى 5/ 280، حديث 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 426

بدون استناد به دليل و علتى به حكم حاكم شرع جامع الشرائط كه بر اساس موازين شرعى حكم كرده باشد جايز نيست.

(سؤال 2333) آيا دادگاه يا دادسرا يا مقام ديگر حق دارد و مى تواند متهم را از انتخاب وكيل مدافع محروم نمايد؟

جواب: مترافعين حق گرفتن وكيل دارند و اعضاى دادگاه و دادسرا و يا هر مقام ديگر حق ممانعت و يا ايجاد محدوديت ندارند.

احقاق حق با رشوه

(سؤال 2334) چنانچه كسى براى رسيدن به حق خود رشوه بپردازد حرام خواهد بود يا نه؟ و آيا فرقى بين صورت اضطرار و عدم اضطرار وجود دارد؟

جواب: اگر گرفتن و احقاق حق متوقف بر دادن رشوه باشد، ظاهرا براى رشوه دهنده اشكال ندارد.

(سؤال 2335) گرفتن و دادن رشوه براى تسريع كار در امور قضاوت يا امور ديگر چه صورت دارد؟

جواب: اگر موجب تضييع حق ديگران شود، جايز نيست.

حق الناس

(سؤال 2336) موارد زير را كه مربوط به حقوق الناس است بيان فرماييد:

1- معناى ردّ مظالم 2- موارد تعلّق آن 3- معيار تعيين مقدار آن 4- مصرف آن 5- آيا نظر حاكم شرع در مصرف مظالم شرط است يا خير؟

جواب: 1- هر چه از حق الناس مالى بر ذمّۀ انسان باشد، آن را در اصطلاح فقها «مظالم عباد» مى گويند و به اداى آن «ردّ مظالم» گفته مى شود.

2- مورد آن جايى است كه شناسايى صاحب حق ممكن نباشد.

3- اگر مقدار آن را نتواند مشخص كند مى تواند طبق تخمين خود عمل نمايد.

4- مصرف آن فقرا و نيازمندان است.

5- بنابر احتياط واجب بايد با اجازۀ حاكم شرع به مصرف برسد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 427

(سؤال 2337) اگر حق الناس بر عهده داشته باشيم و دسترسى به صاحب حق نداشته باشيم كه او را راضى كنيم، آيا با توبه كردن مسأله حل مى شود؟

جواب: اگر حق الناس مالى باشد بايد از طرف او صدقه بدهيد. و اگر مالى نباشد هم حتى الامكان بايد جبران شود.

تزاحم حقوق

(سؤال 2338) در مورد تزاحم «حق اللّه» و «حق الناس» كدام يك مقدم است؟ مثلا كسى كه اجير شده براى ديگرى در سال معيّنى حج به جا آورد و پيش از انجام آن خودش از غير راه نيابت مستطيع شود و طرف اجاره هم با تراضى اجاره را به هم نزد، در اين صورت حج نيابتى مقدم است يا حج خودش؟

جواب: در مسألۀ تزاحم حقوق، موارد مختلف است و ملاك در تقدم، اهميت آن است. ولى مثال مذكور از باب تزاحم نيست؛ بلكه مبنى بر اين است كه آيا استطاعت بعد از اجاره كاشف

از بطلان اجاره مى باشد يا خير، كه بنابر اول حق الناس وجود ندارد و بنابر دوم موضوع استطاعت منتفى است.

(سؤال 2339) خواهشمندم به مسألۀ زير به طور مبسوط پاسخ دهيد.

آيا در صورتى كه انسان با به خطر انداختن جان خود (چنانچه قطعا احتمال مرگ بدهد) بتواند جان عدّه اى ديگر را نجات دهد، از لحاظ شرعى مانعى براى نجات جان آن افراد دارد؟ لطفا قبل از پاسخگويى توضيحات زير را مطالعه فرماييد.

در صورتى كه كسى در آب در حال غرق شدن باشد، و شخص ديگرى كه شنا كردن مى داند در آنجا حضور داشته باشد و بداند كه اگر براى نجات غريق اقدام كند فقط مى تواند شخص غريق را نجات دهد (مثلا فرض كنيد شخص نجات دهنده ناراحتى قلبى دارد و نبايد در آب شنا كند) و خود او غرق خواهد شد، آيا نبايد براى نجات شخص غريق اقدام كند؟

در عملياتهاى جنگى، اگر فرضا چند نفر در سنگرى نشسته باشند و يك نارنجك به درون سنگر پرتاب شود، آيا اگر يكى از آنها براى نجات جان سايرين خود را روى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 428

نارنجك پرتاب كند، اين كار او خودكشى محسوب شده و از لحاظ شرعى ايراد دارد؟

اشخاصى كه از جان افراد مملكتى و امثال آنان محافظت مى كنند (بادى گارد)، مأمورند در صورتى كه گلوله اى به جانب شخص مورد نظر شليك شد خود را در برابر مسير گلوله قرار دهند تا به وى آسيبى نرسد؛ آيا اين عمل از ديدگاه دينى داراى اشكال است؟

در صورتى كه انسان با شخص مسلّحى برخورد كند كه به قصد كشتن و يا سرقت و يا هر عمل خلاف ديگر قصد

وارد شدن مخفيانه به محلى را داشته باشد، اگر بداند در صورت درگيرى كشته خواهد شد ولى با ايجاد سر و صدا از عمل شخص مذكور جلوگيرى خواهد كرد، آيا نبايد دخالت كند؟ اين مسأله در صورتى كه شخصى كه شاهد ماجراست از مأمورين انتظامى و يا پليس باشد به چه صورت خواهد بود؟ آيا وى به وظيفۀ خود عمل كند و مانع از ارتكاب جرم توسط شخص مسلح شود حتى چنانچه بداند جانش را در اين راه از دست خواهد داد؟

اگر چند نفر در يك آسانسور (يا هر فضاى بستۀ ديگرى) محبوس شوند و بدانند كه تا زمان نجات آنها اكسيژن كافى براى تمام آنها نيست و قطعا همگى خواهند مرد، آيا يكى از آنها براى اين كه ديگران زنده بمانند (در صورتى كه بداند با مرگ او اكسيژن كافى تا زمان نجات افراد ديگر وجود خواهد داشت) مى تواند خودكشى كند؟

شخصى در اجتماعى زندگى مى كند كه حضور او در اجتماع نقش مثبتى ندارد؛ اگر او بتواند با اهداى برخى از اعضاى بدن خود مثل قلب، ريه، كليه و ... جان افراد ديگرى را كه وجود آنها براى اجتماع بسيار مهم است، مثلا يك پزشك يا يك مسئول دولتى و ...،

نجات دهد آيا مى تواند اين كار را انجام دهد؟ (در صورت امكان به اين مورد به طور جداگانه پاسخ دهيد.)

جواب: موارد مختلف و متفاوت است و به طور كلّى:

1- در صورت تزاحم دو واجب يا دو حرام يا يك واجب و يك حرام رعايت اهم لازم است، و اگر مساوى باشند انسان مخيّر است.

2- حفظ اساس دين خدا و كيان مسلمين و همچنين حفظ نبىّ

يا امام معصوم (ع) از اهمّ واجبات است و اگر بر فداكارى توقّف دارد فداكارى لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 429

3- با توجّه خطر جانى به ديگرى در صورت قدرت حفظ او لازم است، ولى لازم نيست انسان براى حفظ او خود را تلف يا ناقص نمايد.

4- با توجّه خطر جانى به خود انسان، جايز نيست انسان ديگرى را فداى خود كند.

5- با توجّه خطر به جمعى و از جمله خود انسان دفاع بر همه لازم است و تحمّل خطر براى حفظ ديگران از قبيل ايثار مى باشد كه عقلا و عرفا و شرعا مطلوب و پسنديده است.

(سؤال 2340) در محلۀ ما تعدادى از همسايه ها اقدام به نصب دستگاه تقويت فشار آب كرده اند كه باعث شده است فشار آب در ديگر منازل محل كاهش پيدا كند، به نحوى كه در طبقۀ هم كف ساختمان در اغلب اوقات آب قطع مى باشد. با توجه به اين كه در محله تمام خانواده ها توانايى نصب دستگاه تقويت فشار آب را ندارند ما اگر دستگاه تقويت فشار نصب كنيم حق ديگران ضايع مى شود، و در صورت عدم نصب حق خودمان ضايع مى شود و باعث ايجاد مشكل برايمان مى گردد. وظيفۀ ما چيست؟

جواب: اگر نصب دستگاه تقويت فشار موجب تضييع حقوق قانونى ديگران شود جايز نيست. و به علاوه اجازۀ سازمان آب هم لازم است.

حق انسان بر اعضاى خود

(سؤال 2341) آيا انسان حق دارد و مى تواند در حال حيات خود، عضوى از اعضاى بدن خود را براى پيوند در مواردى كه جايز است به فروش برساند و در مقابل مبلغى هم دريافت نمايد؟

جواب: مانعى ندارد؛ به شرط اين كه براى او ضرر مهمّى نداشته باشد.

حق دلالى

(سؤال 2342) شخص به واسطۀ بنگاه معاملاتى ملكى را خريده و بعد از چندى معامله را به علت رؤيت كالا و مغاير بودن آن با آنچه وصف شده فسخ نموده است؛ آيا در اين صورت بنگاه حق دلالى و واسطگى دارد؟

جواب: بلى حق دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 430

حقوق بشر

(سؤال 2343) مسألۀ حقوق بشر يكى از معضلاتى است كه امروزه گريبان گير بسيارى از كشورهاست و از آن طرف كشورهاى مترقى ادعا دارند كه پرچمدار دفاع از حقوق بشرند، و با توجه به اين نكته كه اسلام كامل ترين قوانين حقوقى را در بر دارد، علت اين هجمه عليه اسلام را كه گفته مى شود اسلام حقوق بشر را پايمال مى كند در چه مى بينيد؟

جواب: از سه واقعيت نبايد غفلت شود:

الف- بد معرفى نمودن چهرۀ نورانى اسلام و شريعت سهلۀ سمحه از بعد نظرى و ارائۀ تصويرى خشن و ارتجاعى از آن از ناحيۀ برخى مدّعيان علم و دانش.

ب- اعمال سياست هاى خشن و خلاف عقل و شرع به نام اسلام از ناحيۀ برخى حكّام اسلامى.

ج- احساس خطر قدرتهاى بزرگ جهانى نسبت به اسلام و اتحاد مسلمين زير لواى اسلام و تشكيل يك قدرت عظيم اسلامى. اين سه عامل موجب تهاجم جهانى به اسلام و تبليغات سوء عليه آن بوده است.

(سؤال 2344) در اسلام چقدر به حقوق بشر توجه شده است؟

جواب: اسلام براى انسان با قطع نظر از رنگ، نژاد، زبان و مذهب حقوقى قائل است؛ اين حقوق بعضا طبيعى و فطرى است، و بعضا اجتماعى و مدنى. در حقوق طبيعى همۀ افراد مساوى هستند مانند: حق حيات، حق فكر كردن و اظهار آن، حق انتخاب شغل و مسكن

و همسر و نظاير اينها. اما در حقوق اجتماعى و مدنى، بخشى از آنها كه ناشى از تفاوت افراد در خلقت و استعدادهاى خدادادى، و يا مربوط به تلاش و فعاليت علمى و عملى آنان مى باشد طبعا متفاوت هستند. اين گونه حقوق معمولا منشأ تكاليف و مسئوليت هاى اجتماعى مى باشد، مانند تفاوت بعضى از حقوق و تكاليف اجتماعى زن و مرد كه منشأ آن تفاوت در خلقت و استعدادهاى طبيعى آنها مى باشد.

در اين دسته از حقوق، مقتضاى عدالت در تشريع تساوى در حقوق و تكاليف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 431

نيست؛ بلكه مقتضاى آن، دادن و اعطاى هر حقى به ذى حق مى باشد. و تساوى در بعضى از اين گونه موارد عين ظلم و بر خلاف عدالت خواهد بود، مانند: تشريع حكم جهاد و عاقله و تأمين نفقه و مانند اينها بر زنان مانند مردان؛ يعنى اگر احكام جهاد، عاقله و نفقه و امثال اينها بر زنان نيز واجب شده بود، تحميلى بود بر آنان كه ضعف بدنى و ظرافت جسم و روح آنان ناديده گرفته مى شد.

اما بايد توجه شود كه عرصۀ ارزش معنوى ربطى به عرصۀ حقوق ندارد. در اين عرصه ملاك ارزش هر فردى در اسلام، تلاش او در علم و عمل و تحصيل اخلاق حسنه است كه از آنها به «تقوى» و «قرب به خداوند» تعبير مى شود. در قرآن مجيد مى خوانيم: يٰا أَيُّهَا النّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ «1» (اى مردم، ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و در قالب و شكل ملت ها و قبيله ها

قرارتان داديم تا از يكديگر متمايز و شناخته شويد- نه اينكه اين تمايزها ارزشى داشته باشند بلكه- همانا ارزشمندترين شما پيش خداوند باتقواترين شما مى باشد.)

ولى در عرصۀ حقوق- اعم از طبيعى و اجتماعى- ارزش معنوى فرد براى او حق بيشترى در طبيعت يا در جامعه و در برابر قوانين آن ايجاد نمى كند و از اين جهت نوعى تساوى در افراد وجود دارد. در نامۀ حضرت امير (ع) به مالك آمده است: «فانّهم صنفان: إمّا أخ لك فى الدين، او نظير لك فى الخلق.» «2» (اى مالك مردم دو دسته اند: يا با تو هم كيش هستند و يا هم نوع تو مى باشند.) مقصود حضرت اين است كه اختلاف مردم در مذهب و در ارزشهاى معنوى نبايد موجب تبعيض در حقوق طبيعى و اجتماعى آنان شود.

(سؤال 2345) بعضى از مراجع تقليد تسخير جنّ و احضار ارواح در مورد كسى كه ضرر زدن به او شرعا حرام نباشد را جايز مى دانند، نظر حضرتعالى چيست؟ بنابراين آيا استفاده از اين فنون غريبه براى مقاصد حق و مشروع و از جمله ضرر زدن به مخالفين حق جايز است يا نه؟

______________________________

(1)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 13.

(2)- نهج البلاغه، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 432

جواب:: بناى شرع مقدّس در امور مردم عمل بر مجراى طبيعى و عادى است و براى برخورد با مخالفين حق و امثال آنها راه كارهاى لازم عقلى و عقلايى مثل گفتگو و مناظره را ارائه و مورد توجه قرار داده است. بنابراين جواز خروج از راه هاى متعارف و احضار ارواح براى مقاصد مذكور- به خصوص با توجه به اين كه تشخيص موضوع مخالف حق و شخصى

كه ضرر زدن به او جايز است بسيار دشوار، و به حسب اختلاف شرايط ازمنه و امكنه و افراد متغير است- محل تأمل و اشكال است؛ زيرا ممكن است حقوق محترمه اى تضييع گردد.

رابطۀ حق و عدالت

(سؤال 2346) رابطۀ عدالت با حق چگونه تصوير مى شود؟

جواب: رابطۀ عدل بشرى و حق در دو عرصه قابل تصوير است:

1- در عرصۀ تشخيص و اعطاى حقوق فردى و اجتماعى؛ در اين عرصه عدل به معناى: «اعطاء كلّ ذى حقّ حقّه» مى باشد، يعنى حقّ هر صاحب حقى كاملا داده شود.

شاخصۀ عدالت در عرصۀ حقوق از نظر عدليه بر اساس دو اصل مى باشد: اول اين كه حسن و قبح ذاتى را قبول كنيم، يعنى معتقد به حقّى وراى ارشادات شارع باشيم؛ و دوم اين كه بپذيريم عقل توانايى درك آنها را دارد.

مطابق اين دو مبنا هركجا حقّى تبيين و درك شود، اعطاى آن به صاحبش شاخصۀ عدالت است. البته با اين كه حسن اصل عدل و قبح اصل ظلم از مستقلات عقليّه است، لكن مصاديق آن دو از مستقلات عقليّه نيست و بسا در مواردى بين عقلا مورد اختلاف واقع شود. پس اگر كسانى همچون اشاعره حسن و قبح عقلى را انكار نمايند و ملاك آن دو را همان شرع بدانند قهرا بايد شاخصه هاى عدالت و ظلم را بدون ارشاد شارع غير قابل درك بدانند؛ اما بنابر نظر عدليه- كه نظر صحيح مى باشد- عقل و عقلا قادر به تشخيص مصاديق زيادى از عدل و ظلم مى باشند، هرچند شرع در آن موارد ارشادى نداشته باشد. و در مواردى نادرى كه عقل و عقلا نتوانند عدل و ظلم را تشخيص دهند، يا در آن اختلاف نظر

داشته باشند و يا به خطا روند، با ارشاد شرع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 433

مى توانيم آن مصاديق را مشخّص نماييم. لكن تشخيص ارشاد شرع در اين گونه موارد بر عهدۀ عالمان دينى زمان شناس و آشنا به مصالح و مفاسد جامعه از يك سو، و كارشناسان امور اجتماعى- در حوزه هاى گوناگون مربوط به عدالت اجتماعى- از سوى ديگر مى باشد.

براى انسان حقوق گوناگونى متصور است:

الف- حقوق طبيعى يا فطرى؛ منشأ اين حقوق استعدادهايى است كه دستگاه هدف دار خلقت براى رسيدن به كمال مطلوب در هر فردى قرار داده است. همۀ افراد بشر در اين جهت داراى حقوق مساوى هستند، و هيچ كس بر ديگرى تقدّمى ندارد.

مثلا همۀ افراد بشر حق مساوى نسبت به بهره بردارى از طبيعت دارند، همگى حق كار كردن، فكر كردن، انتخاب كردن و حق حيات دارند و ...

ب- حقوق اجتماعى؛ اين حقوق پس از پيدايش مدنيّت و جامعه براى هر فرد يا جامعه ايجاد مى شود. حقوق اجتماعى گاهى مربوط به اجتماع كوچك يعنى خانواده است، و گاهى به اجتماع بزرگتر؛ و آن نيز دو گونه است: گاه اين گونه حقوق ناشى از به كار گرفتن حقوق اوليّۀ طبيعى مى باشد، نظير حقوق اكتسابى افراد كه در اثر تلاش و كار به دست مى آورند؛ در حقيقت هر كس از استعدادهاى علمى و عملى خود كه دستگاه خلقت به او داده است بهتر و بيشتر بهره بردارى نمود داراى حق اكتساب بيشترى در جامعه مى شود. و گاهى ناشى از قراردادهاى اجتماعى مى باشد، نظير آنچه بين مردم و حاكميت ها، يا در معاملات و روابط و دادوستدها وجود دارد و باعث پيدايش حقوقى مى گردد؛ اين دسته از حقوق

على الاصول تابع قراردادهاى اجتماعى است.

2- عرصۀ تزاحم حقوق؛ بستر تزاحم حقوق جايى است كه حقوق متزاحم از نظر اهميت مساوى نباشند، بلكه داراى درجات اهمّ و مهمّ باشند. اين تزاحم گاه بين حق فرد و حق جامعه يا نظامى است كه حافظ مصالح جامعه مى باشد، گاه بين حق فردى با حق فرد ديگر، و گاه در مورد هر فرد به تنهايى است. سيره و شيوۀ عقلا و حكم عقل براى مراعات عدل در مورد اول اقتضا مى كند كه حق جمع بر حق فرد ترجيح داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 434

در حقيقت در موارد تزاحم بايد گفت: براى فرد در مقابل حق جمع، حقى باقى نمى ماند تا گفته شود چگونه محروم نمودن ذى حقّى از حقّ خود عدالت مى باشد، مانند: محدود نمودن آزادى ورود و خروج از كشور، و يا بهره بردارى از اماكن عمومى همچون خيابانها و نيز ساختن منزل و نظاير آن در آنها؛ در اين گونه موارد عقلاى هر زمان براى تأمين حقوق جمع و نظام حافظ آن، قوانين و مقررات محدود كننده اى را تدوين مى كنند كه موجب محدود شدن حق فرد مى گردد. و بر اين اساس از ناحيۀ شرع نيز بسا قوانينى تشريع مى گردد.

امّا در تزاحم حق فرد با فرد ديگر به اين شكل است كه استيفاء حق هر فردى نبايد موجب سلب و از بين رفتن حق فرد ديگرى شود، وگرنه چنين حقّى وجود ندارد؛ به عنوان مثال هر كس حق استفاده از ملك خويش را دارد به شرط آن كه به ملك ديگرى ضرر نرساند و ...

و اما تزاحم بين حقوق يك فرد به اين شكل است كه استيفاء

يك حق نبايد موجب از بين رفتن زمينه و امكان استيفاء ساير حقوق فرد شود؛ مثلا هر كس حقّ استفاده از مواهب طبيعى و لذّتها را دارد به شرط آن كه موجب ضرر زدن به خود، يا از بين رفتن خود نشود؛ وگرنه چنين حقى از بين خواهد رفت.

حقوق شهروندى

اشاره

(سؤال 2347) در مورد حقوق شهروندى در حكومت دينى براى بعضى افراد ابهاماتى وجود دارد، به خصوص در مورد اقليّت هاى مذهبى- چه مسلمان و يا غير مسلمان- و يا كسانى كه داراى نظريات سياسى خاصّى مى باشند و احيانا نسبت به بعضى امور انتقاداتى دارند. مستدعى است در اين باره توضيحاتى ارائه بفرماييد.

جواب: هر شهروندى داراى حقوق اجتماعى است كه در قانون اساسى ذكر شده است؛ و اختصاص به مسلمان ندارد. حقوق غير مسلمانان در مثل جامعۀ ايران تابع توافق هايى است كه در قرارداد ميان آنها و مسلمانان و حاكميت اسلامى منعقد شده، و يا در قانون اساسى بيان شده است. (عقد ذمّه)

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 435

حضرت امير (ع) در نامه به مالك اشتر در رابطه با مردم مى فرمايد: «فإنّهم صنفان: إمّا اخ لك فى الدّين، أو نظير لك فى الخلق ...» «1» (مردم دو دسته هستند: يا هم نوع تو هستند و يا هم كيش تو)؛ اين جمله اشاره است به حق هم نوعى و حق هم كيشى.

حقوق اجتماعى اهل سنّت نيز همانند شيعيان است؛ مگر اين كه در قراردادهاى توافق شده (همچون قانون اساسى) پيش بينى ديگرى شده باشد، و جنبۀ اكثريت ملت را در نظر گرفته باشد.

و كسانى كه داراى نظريات انتقادى خاصّى هستند و به اصطلاح امروز به آنها مخالف سياسى گفته

مى شود- از هر فرقه و مذهبى كه باشند- داراى حقوقى هستند كه اجمالا به برخى از آنها اشاره مى شود؛ هر چند بسيارى از آنها نسبت به موافق و مخالف عام و يكسان است:

اول- حق آزادى بيان و اظهار نظر.

اين حق عام و نسبت به موافق و مخالف يكسان است. و در عرصه هاى مختلفى قابل تصور است:

الف- آزادى بيان در راستاى اصلاح برنامه هاى سياسى حاكميت و نصيحت حاكمان.

ب- آزادى بيان در راستاى تغيير و يا اصلاح ساختار سياسى نظام.

در نهج البلاغه آمده است: «أيها الناس إنّ لى عليكم حقّا، و لكم علىّ حقّ؛ فامّا حقّكم علىّ فالنصيحة لكم و توفير فيئكم عليكم ... و امّا حقّى عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة فى المشهد و المغيب ...» (اى مردم همانا من بر شما حقى دارم و شما نيز بر من حقّى. اما حق شما بر من يكى نصيحت و خيرخواهى نسبت به شما، و ديگرى به طور كامل درآمد عمومى شما را به شما برگردانم. و اما حق من بر شما يكى وفادارى شماست به ميثاق بيعت و ديگرى نصيحت كردن و خيرخواهى براى من است در حضور و غياب.) «نصيحت» يعنى تذكر معايب و نواقص و ارائۀ راه كار براى اصلاح آنها. «نصيحت در مشهد» يعنى حق تذكر و انتقاد رودررو و در حضور حاكم يا

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 436

حاكمان. و «نصيحت در مغيب» يعنى دفاع در برابر تهاجمات بى جا و بى اساس بر حاكميت، و همچنين تذكر در غياب حاكم؛ نظير آنچه متداول است كه در روزنامه ها يا مجالس سخنرانى و يا تظاهرات آرام، نظريات و خواسته ها و نقص ها و راه اصلاح امور بيان

مى شود.

و نيز آن حضرت در خطبۀ 216 نهج البلاغه (عبده) مى فرمايد: «فلا تكفّوا عن مقالة بحقّ او مشورة بعدل، فإنّى لست فى نفسى بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلك من فعلى إلّا أن يكفى اللّه من نفسى ما هو املك به منّى.» (... اى مردم از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز خوددارى نكنيد؛ زيرا من- شخصا به عنوان يك انسان- خود را فوق اشتباه و خطا نمى پندارم و از آن در كارم ايمن نيستم مگر اين كه خدا مرا به قدرت خويش حفظ نمايد.)

دوّم- حق فعاليت تشكيلاتى و اقدام سياسى.

همۀ شهروندان جامعه- اعم از موافق و مخالف- علاوه بر حق آزادى بيان و اظهار نظر، حق دارند در راستاى تبليغ ايده هاى خود و اصلاح امور و برنامه هاى نظام و ساختار آن بر اساس عقل و منطق و استدلال فعاليت سياسى داشته باشند.

آيات مربوط به بيان هدف از ارسال رسل و انزال كتب يعنى اقامۀ قسط و عدل توسط مردم، و نيز لزوم كفر به طاغوت و نهى از اطاعت ظالمين و مسرفين، و نظاير آن، و نيز آيات و روايات امر به معروف و نهى از منكر بر اين موضوع دلالت مى كنند.

تفصيل آن در جلد 1 كتاب ولاية الفقيه، صفحۀ 593 به بعد مطرح شده است.

سوّم- حق اطلاع از تصميم گيرى هاى حاكميت- اعم از سياسى، فرهنگى، اقتصادى و ...

- و اسرار آنها، جز اسرار جنگ در همان زمان، و يا مسائل امنيتى مربوط به دشمن. حضرت امير (ع) در اين رابطه مى فرمايد: «... ألا و إنّ لكم عندي أن لا احتجز دونكم سرّا الّا فى حرب، و لا اطوى دونكم امرا الّا فى حكم.» «1» (آگاه باشيد كه شما اين حق را بر من داريد كه چيزى را از شما پنهان نكنم جز اسرار جنگى، و نيز به دور از

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 50.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 437

شما و در خفا تصميمى نگيرم جز در مورد حكم الهى.) جملۀ «لا أطوى» اشاره است به لزوم مشورت حاكم با مردم در تمام موضوعات و امور جز حكم صريح خداوند.

چهارم- تأمين فورى حقوق گوناگون از ناحيۀ حاكميت بدون مسامحه و يا وقت گذرانى.

حضرت امير (ع) مى فرمايد: «و لا أؤخّر لكم حقّا عن محلّه، و لا أقف به دون مقطعه.» «1» (و حق ديگر شما بر من اين است كه در دادن حقوق شما در زمان و محل آن مسامحه نكنم.)

وقتى كسى داراى حقوقى باشد براى استيفاى آن حقوق بايد مصونيت اجتماعى، قضايى و امنيتى داشته باشد. اين حق نيز نسبت به موافق و مخالفت سياسى عام و يكسان است.

پنجم- برخورد عادلانه و بدون تبعيض حاكميت در آنچه حق است، با هر شهروندى؛ از جمله مخالف سياسى.

جملۀ «لا أؤخّر حقا ...» دلالت بر اين حق نيز مى كند؛ زيرا برخورد ناعادلانه و تبعيض آميز در تأمين حق لازمه، تأخير اعطاى حق يا منع صاحب حق از آن مى باشد.

برخورد حضرت امير (ع) با خوارج نسبت به قطع نكردن سهميۀ آنان از بيت المال نيز دليل ديگرى براى حق فوق مى باشد.

در نهج البلاغه آمده است: «سمعت رسول اللّه (ص) يقول فى غير موطن: لن تقدّس امّة لا يؤخذ للضعيف فيها حقّه من القوىّ غير متتعتع.» «2» (از پيامبر (ص) كرارا مى شنيدم كه مى فرمود: ملتى كه حق افراد ضعيف آن بدون ترس و لكنت زبان از طبقات قوى گرفته نشود هرگز رستگار و منزّه نخواهد شد.) اين حق نيز نسبت به همۀ شهروندان عام و يكسان مى باشد.

ششم- حفظ حيثيت و كرامت انسانى همۀ شهروندان حتى مخالفان سياسى؛

در كتاب وسائل الشيعة آمده: «حضرت امير (ع) نسبت به خوارج پس از اين كه سلاح

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ عبده، نامۀ 50.

(2)- همان، نامۀ 53.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 438

به دست گرفته و با آن حضرت جنگيدند، هيچ گاه به عنوان منافق يا مشرك ياد نمى كرد؛ بلكه مى فرمود: اينان برادران ما هستند كه بر ما يورش مسلحانه آورده اند.» «1»

هنگامى كه حضرت امير (ع) حيثيت خوارج را- كه عليه حكومت به حق آن حضرت اقدام مسلحانه كردند- مراعات مى نمودند، وضعيت مخالفان و منتقدان سياسى به طريق اولى روشن مى شود.

در رابطه با لزوم حفظ آبرو و كرامت انسانها روايات زيادى از معصومين (ع) نقل شده است كه مى توان به كتاب دارسات فى ولاية الفقيه (ج 2، ص 539 به بعد) مراجعه نمود.

هفتم- حق مصونيت جان، آبرو، مال و شغل همۀ شهروندان حتى مخالفان سياسى.

از ادلّۀ امر به معروف و نهى از منكر به خوبى استفاده مى شود كه وظيفۀ همۀ افراد برخورد با فساد و منكر- بويژه ريشه هاى آنها از راه هاى معقول و مؤثر و با توجه به مراتب آن- مى باشد؛ خواه آنها توسط افراد انجام شود يا توسط دستگاه هاى حاكميت.

انجام اين وظيفه بدون داشتن مصونيت متصدّى آن و استيفاى حقوقى كه در انجام وظيفه نقش دارد امكان ندارد. سنّت حضرت امير (ع) در برخورد با مخالفان سياسى خود- همچون اصحاب جمل و صفّين و خوارج- تأمين حقوق آنان بود. عدم قطع حقوق خوارج از بيت المال، و منع از مقابله به مثل ياران آن حضرت با لشكريان معاويه در قطع آب از آنان، دو نمونۀ بارز است. و زمانى كه بعضى لشكريان معاويه توسط برخى از ياران آن حضرت مورد سبّ قرار گرفتند، آن حضرت با ناراحتى فرمودند:

«إنّى اكره لكم أن تكونوا سبّابين ... و لكنّكم لو و صفتم اعمالهم ... و قلتم مكان سبّكم ايّاهم: اللّهم احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم ...» «2» (همانا من كراهت دارم كه شما آنان را سبّ كنيد، ... و لكن اگر ضمن توصيف كارهاى آنان دعا مى كرديد و از خدا مى خواستيد كه خون آنها و شما را حفظ كرده و اختلاف ميان ما و ايشان را اصلاح كند، قطعا بهتر بود ...)

آن حضرت به آنها سفارش فرمود كه به جاى سبّ و لعن، آنان را دعا نمايند.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 62.

(2)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، خطبۀ 206.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 439

هشتم- حق مصونيت قضايى:

1- حضرت امير (ع) در مورد خوارج فرمود: «انّى لا آخذ على التهمة، و لا اعاقب على الظّن ...» «1» (همانا من كسى را به صرف اتهام و گمان بازداشت و مؤاخذه نمى كنم.)

2- و نيز آن حضرت در رابطه با خريّت بن راشد- كه از سران معروف خوارج بود- و اعتراض عبد اللّه بن قعين به آن حضرت كه چرا او را آزاد گذاشته اى و در بند نمى كنى و از او تعهّدى نمى گيرى، فرمودند: «من بر خود روا نمى دانم كه افراد را بازداشت و زندانى كنم مگر اين كه دشمنى خود را در عمل با ما اظهار دارند.» «2»

خريّت از مخالفان سياسى حضرت بود كه شخص حضرت و حكومت ايشان را قبول نداشت و جمعى را با خود همراه كرده بود و با زبان و گفتار مخالفت مى نمود؛ و از نظر احتمال دست بردن به سلاح متهم بود. و عبد اللّه بن قعين از همين

نظر به حضرت اعتراض داشت. بنابراين واضح است كه مقصود حضرت از اظهار دشمنى، اقدام مسلحانۀ وى بوده است.

3- همچنين فرمود: «انّا لا نمنعهم الفي ء، و لا نحول بينهم و بين دخول مساجد اللّه، و لا نهيجهم ما لم يسفكوا دما و ما لم ينالوا محرّما.» «3» (همانا تا زمانى كه آنان خونى نريخته و به حريمى تجاوز ننموده اند، ما مانع استفادۀ آنان از بيت المال و مساجد نمى شويم.)

«تهييج» يعنى حركت و برخورد شديد كه شامل مزاحمت و بازداشت و قطع حقوق آنان مى شود. «في ء» كنايه از همۀ امكانات و اموال عمومى است كه در اختيار حاكميت مى باشد.

نهم- حق پرده پوشى بر عيوب مردم و برائت آنان.

در نامۀ آن حضرت به مالك آمده است: «فإنّ فى النّاس عيوبا، الوالى أحقّ من سترها فلا تكشفنّ عما غاب عنك منها، فانّما عليك تطهير ما ظهر لك، و اللّه يحكم على ما غاب عنك، فاستر العورة ما

______________________________

(1)- غارات، ج 1، ص 371.

(2)- غارات، ج 1، ص 335.

(3)- انساب الاشراف، ج 2، ص 359.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 440

استطعت ...» «1» (همانا در مردم خلافها و عيوبى هست كه حاكم به پوشاندن آنها سزاوارتر از ديگران است. پس آن خلاف ها و عيوب پوشيده را بر ملا نكن؛ زيرا وظيفۀ تو تنزيه و دفاع از مردم است در مورد خلافها و عيوب ظاهرى آنان، چه رسد به خلافها و عيوب پوشيده كه حساب آنها با خداست نه با تو. پس تا مى توانى خلافها و عيوب مردم را بپوشان.) حضرت در اثبات اين حق تفاوتى بين موافق و مخالف قائل نشده اند.

دهم- حق عفو و گذشت نسبت به لغزشها.

اين حق نسبت به موافق و مخالف سياسى يكسان است. خداوند به پيامبر (ص) مى فرمايد: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجٰاهِلِينَ «2» (زيادى اموال را بگير و امر به معروف بكن و از نادانان بگذر.) و نيز مى فرمايد: وَ لٰا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدٰاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ «3» (خوبى و بدى يكسان نيستند- اى پيامبر- تو بدى ها را با خوبى پاسخ ده تا موجب شود دشمنت با تو دوست صميمى گردد.)

سيرۀ پيامبر (ص) و حضرت امير (ع) همواره با رفق و مدارا و عفو و گذشت نسبت به مخالفان و حتى دشمنان اسلام همراه بوده است، بجز آن دسته اى كه

علنا سلاح برداشته و به جنگ و محاربه با اسلام اقدام و حقوق افراد را تضييع مى كردند. روايات و نمونه هاى زيادى در اين رابطه در كتب مربوطه در دست مى باشد. از جمله مى توان به بحار الانوار، جلد 16، صفحۀ 216 و اصول كافى، جلد 2، صفحۀ 108 و سيرۀ ابن هشام، جلد 3، صفحات 305 و 352 و تفسير مجمع البيان، تفسير سورۀ منافقين و تفسير سورۀ ممتحنه، و كامل ابن أثير، جلد 2، صفحات 250 و 251 و سيرۀ ابن هشام، ج 4، صفحۀ 133 و كتابهاى غارات، انساب الاشراف و مصنّف ابن ابى شيبه، و نيز سيرۀ حلبى، جلد 2، صفحۀ 306 مراجعه نمود.

يازدهم- حقوق اقشار ضعيف و دور از قدرت؛ اعم از موافق و مخالف سياسى.

در نامۀ حضرت به مالك آمده است: «... ثمّ اللّه فى الطبقة السّفلى من الّذين لا صلة

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، نامۀ 53.

(2)- سورۀ اعراف (7): آيۀ 199.

(3)- سورۀ فصلّت (41): آيۀ 34.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 441

لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الزّمنى ... و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممّن تقتحمه العيون و تحقره الرجال، ففرّغ لأولئك ثقتك من اهل الخشية و التواضع، فليرفع اليك امورهم، ثم اعمل فيهم بالإعذار الى اللّه يوم تلقاه، فانّ هؤلاء من بين الرّعية أحوج إلى الإنصاف من غيرهم، و كلّ فأعذر الى اللّه فى تأدية حقّه ...» «1»

(آنگاه مواظب حريم خدا باش در مورد طبقۀ زيردستان جامعه، آنهايى كه از جهت فقر و مسكنت و احتياج و گرفتارى و ابتلا به انواع دردها و مشكلات هيچ چاره اى براى زندگى ندارند ... و مراقب امور كسانى باش كه مردم به چشم خوارى و ذلّت به

آنها نگاه مى كنند و حقيرشان مى پندارند، و توان دسترسى به تو را ندارند. براى رسيدگى به كار اينان افراد مورد اعتماد و خداترس و متواضع را بگمار تا حوائج آنان را به تو گزارش دهند، و چنان با آنان عمل كن كه روز قيامت پيش خداوند حجت داشته باشى. اين دسته از مردم، بيش از ديگران به عدل و انصاف حكومت نيازمندند، و كارى كن كه هر كدام به حقشان برسند و تو پيش خداوند معذور باشى.)

دوازدهم- حق ديدار خصوصى هر فرد و گروهى بدون حاجب و مانع با حاكم، خواه موافق باشد يا مخالف.

در نامۀ مالك آمده است: «و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرّغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عامّا فتتواضع فيه للّه الّذى خلقك و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتى يكلّمك متكلّمهم غير متتعتع؛ فإنّى سمعت رسول اللّه (ص) يقول فى غير موطن: لن تقدس امّة لا يؤخذ للضعيف فيها حقّه من القوى غير متتعتع.» «2» (و براى افراد نيازمند وقت خاصّى را قرار ده كه شخصا با تواضع براى خداوند در يك جلسۀ عام و به دور از تشريفات آنان با تو ملاقات كنند؛ به شكلى كه هيچ يك از نگهبانان، پاسداران و ياران تو حاضر نباشند تا آنان بتوانند به راحتى و بدون ترس و لكنت زبان مطالب خود را با تو مطرح كنند. همانا من كرارا از پيامبر (ص) مى شنيدم كه مى فرمود: «ملتى كه افراد و طبقات ضعيف آن نتوانند حق خود را از

______________________________

(1)- نهج البلاغه، نامۀ 53.

(2)- همان.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 442

طبقات قوى بدون ترس و لكنت زبان استيفاء نمايند هرگز منزّه و رستگار نخواهد شد.»

سيزدهم- حقوق مدنى و اجتماعى.

همۀ افراد جامعه برخوردار از اين حق مى باشند؛ خواه مسلمان يا غير مسلمان، و خواه شيعه، و غير شيعه، و خواه موافق و مخالف سياسى.

آرى، بنابر آنچه در روايات معتبره بيان شده است فرد متهم به قتل، براى اكتشاف به مدت شش روز در معرض سلب آزادى قرار مى گيرد. همچنين بدهكارى كه عمدا و بدون عذر اداى دين خود را به تأخير انداخته است ممكن است تحت شرايطى در معرض سلب آزادى قرار گيرد. در هر حال براى سلب ساير حقوق آنها مجوّزى وجود ندارد.

در

مورد مخالف سياسى از آنجا كه هيچ يك از عناوين جرم بر او منطبق نمى باشد طبعا هيچ حقى از حقوق او شرعا سلب نمى شود. بنابراين براى اثبات حقوق اجتماعى وى نيازى به اقامۀ دليل نداريم، بلكه سلب هر يك از حقوق او احتياج به مجوّز شرعى و دليل دارد. در كتاب مصنّف ابن ابى شيبه «1» از كثير بن نمر نقل شده كه:

روزى در نماز جمعۀ على (ع) بودم و ايشان مشغول خطابه بود، ناگهان مردى- از خوارج- وارد شد و گفت: «لا حكم الّا للّه»؛ (يعنى هيچ كس جز خدا حق حكومت ندارد.) سپس ديگرى آمد و همين شعار را اعلام نمود، آنگاه عده اى ديگر از اطراف مسجد همين شعار را فرياد زدند؛ در اين هنگام حضرت به آنان اشاره نمودند كه بنشينيد، و فرمودند: «آرى، من هم مى گويم: لا حكم الّا للّه، و لكن اين كلمۀ حقى است كه از آن باطل طلب مى شود، من در انتظار حكم خدا دربارۀ شما هستم؛ اكنون شما بر من تا زمانى كه با ما و در ميان ما هستيد سه حق داريد: حق استفاده از مساجد خدا، حق استفاده از بيت المال، و تا زمانى كه اقدام مسلحانه نكنيد با شما نمى جنگم.»

و سپس خطبه را ادامه داد.

______________________________

(1)- مصنّف ابن ابى شيبه، ج 15، ص 327.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 443

سه حق ذكر شده اشاره است به حقوق اجتماعى كه معمولا يك فرد شهروند دارد؛ و از آن جهت كه از ساير حقوق مهم تر بوده است مورد تصريح قرار گرفته است؛ زيرا نمى توان گفت: حق استفاده از مساجد را دارند ولى حق كسب و كار

و رفت و آمد در شهرها و اماكن ديگر را ندارند. بيت المال نيز اشاره است به كليۀ امكانات عمومى كه در اختيار دولت اسلامى قرار دارد. اين عنوان در زمان ما عرصۀ عريضى دارد.

چهاردهم- حقوق مخالف سياسى در رابطه با مسائل قضايى.

در باب قضاوت و حدود و تعزيرات به بعضى از اين حقوق اشاره مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 444

مسائل طلاق

(سؤال 2348) زنى كه لوله هاى رحمش را بسته يا رحم او را برداشته اند، آيا بازهم واجب است كه بعد از طلاق عده نگه دارد؟

جواب: بلى واجب است.

(سؤال 2349) آيا زوجه مى تواند هنگام ازدواج شرط كند كه در موارد خاصى طلاق به دست او باشد؟

جواب: شرط اين كه طلاق در دست زوجه باشد صحيح نيست؛ ولى مى تواند شرط كند كه از طرف زوج وكالت داشته باشد كه در موارد معيّنه بالمباشره يا به وسيلۀ توكيل غير، خود را مطلّقه نمايد.

(سؤال 2350) گاهى ميان قوانين حقوقى كشورها تعارض وجود دارد؛ به عنوان مثال بين زوج و زوجۀ مسلمانى كه در ايران ازدواج كرده اند و در حال حاضر در آمريكا اقامت دارند اختلاف رخ داده است و زن تقاضاى طلاق نموده است و شوهر راضى به طلاق نيست؛ طبق قوانين آمريكا اگر يكى از طرفين تقاضاى طلاق كند، بسا دادگاه موافقت كرده رأى به طلاق صادر مى كند و برابر آن قانون شوهر نيز موظف است نيمى از ثروت خود را به همسر واگذار كند. بفرماييد آيا رأى اين دادگاه شرعا درست است و زن مى تواند همسر ديگرى اختيار نمايد؟

جواب: صحيح نيست.

(سؤال 2351) آيا جايز است زوجه در هنگام عقد به زوج خود وكالت بلاعزل دهد كه هر وقت خواست مهريۀ او را- نه در قبال طلاق- بذل كند؟ و اگر خواست، او را طلاق دهد و طلاق هم رجعى باشد؟

جواب: اگر براى چنين وكالتى غرض عقلايى فرض شود اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 445

(سؤال 2352) شخصى

دوشيزه اى را به عقد دائم تزويج كرده و مدخوله شده و بعد از مدتى او را طلاق رجعى مى دهد و پس از چند روز او را به عقد موقت در آورده است؛ آيا اين عقد كه در عدۀ طلاق بوده صحيح است يا نه؟

جواب: صحّت عقد مذكور محل اشكال است، زيرا مطلقۀ رجعيه به حكم زوجه است؛ و مرد مى تواند به جاى عقد موقت به قصد رجوع با زنى كه او را طلاق رجعى داده نزديكى كند و احتياج به عقد موقت ندارد.

(سؤال 2353) در مورد فوق بعد از گذشت مدتى زن مى خواهد با ديگرى ازدواج كند، آيا واجب است شوهر اول به آن مرد بگويد كه اين زن در عدّه است يا نه؟

جواب: شوهر اول بايد از ازدواج زن در عدّه جلوگيرى نمايد.

(سؤال 2354) در فرض بالا اگر به آن مرد نگفت كه در عدّه است و ازدواج كرد، آيا اشكال پيدا مى شود يا نه؟

جواب: اگر زن با علم به مسأله در عدّه شوهر كند يا اين كه توسط شوهر دوم دخول واقع شود، زن بر شوهر دوم حرام ابدى مى شود.

(سؤال 2355) در طلاق كه بايد دو شاهد عادل اجراى صيغۀ آن را بشنوند و حاضر باشند، آيا شناخت زن و شوهر براى شاهدان و نيز حضور زن و شوهر شرط است يا نه؟

جواب: شناخت كامل لازم نيست؛ ولى بنابر احتياط واجب بايد خصوصيات زوجين براى شاهدان به گونه اى توصيف شود كه از ديگران متمايز باشند و شهادت صدق كند. و حضور زن و شوهر شرط نيست.

(سؤال 2356) دختر و پسرى با هم ازدواج كرده اند، ولى به دليل مسافرت پسر به آمريكا همسر حاضر

به تمكين شوهر نيست؛ آيا حق دارد تقاضاى طلاق كند؟

جواب: اگر زوج قصد طلاق نداشته باشد و زوجه از ادامۀ زوجيت كراهت داشته و درخواست طلاق خلع كند، صحت طلاق توقف بر توافق در بذل دارد؛ بنابراين زوج مى تواند به زوجه بگويد مهريه و هر مقدار خسارتى را كه در خصوص اين ازدواج متحمل شده ام به من بذل كن تا طلاق بدهم. بلى اگر زوج در ضمن عقد زوجه را وكيل كرده باشد كه در موارد خاصّى خود را مطلّقه نمايد، در آن موارد زوجه مى تواند طبق

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 446

وكالت عمل كند؛ و در صورت اختلاف موضوعى بايد به محاكم شرعى مراجعه نمايند.

(سؤال 2357) شخصى در قبال مصالحه و بخشيدن مهريه توسط زوجه او را مطلّقه نموده و اكنون زوج مدعى است كه طلاق رجعى بوده است ولى همسرش مدعى است كه طلاق خلع مى باشد؛ تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال كه مصالحۀ مهر در قبال طلاق خلع بوده و طلاق هم به همين عنوان واقع شده است، طلاق رجعى نيست بلكه خلعى مى باشد.

(سؤال 2358) چنانچه زوجه اى در دفتر طلاق اقرار كرد كه در «طهر غير مواقعه» است و سردفتر طلاق با وكالت زوج و در حضور دو شاهد عادل او را طلاق داد ولى روز بعد آن زن نزد همان سردفتر اظهار كرد كه مواقعه بوده و يا اصلا پاك نبوده، آيا گفتۀ دوم او مسموع است يا خير؟ و چنانچه مسموع است با همان وكالت قبلى سردفتر مى تواند مجددا در طهر غير مواقعۀ بعد طلاق دهد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال بايد سردفتر ادعاى زوجه را به اطلاع زوج برساند؛

اگر زوج ادعاى زوجه را تصديق كند، حكم به بطلان طلاق و بقاى زوجيت مى شود و طلاق نياز به وكالت جديد دارد؛ و اگر تصديق نكند طلاق در ظاهر محكوم به صحت است و ادعاى بعد از اقرار مسموع نيست. ولى زوجه اگر بين خود و خدا در ادعايش صادق باشد، نمى تواند با ديگرى ازدواج كند؛ مگر اين كه از زوج براى طلاق خود وكالت بگيرد و طبق وكالت طلاق واقع شود.

(سؤال 2359) زنى با فريب و صحنه سازى شوهر مهريۀ خود را به او مى بخشد، و يا مى گويد كه آن را دريافت كرده، سپس با صحنه سازى ديگرى و فريب توسط شوهر كسى را كه از دوستان شوهرش بوده وكيل مى كند كه او را طلاق دهد سپس شوهر پس از اين فريب اقدام به طلاق خلعى زن خود مى كند، در حالى كه زن هيچ اطلاعى از آن نداشته و حتى معلوم نبوده كه زن در حال پاكى بوده يا در عادت ماهانه. با اين حال مرد بعد از اجراى طلاق با زن خود نزديكى كرده است. يادآور مى شوم كه اگر زن اطلاع از ماجرا داشت نه مهريۀ خود را مى بخشيد، و نه كسى را براى طلاق وكيل مى كرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 447

حال آيا اين طلاق صحيح است يا نه؟ و آيا نزديكى شوهر با زن به منزلۀ رجوع است؟ اگر زن طلاق را قبول كرد صحيح است يا نياز به اجراى صيغۀ مجدّد طلاق مى باشد؟ آيا اين زن مى تواند به ديگرى شوهر نمايد يا نه؟

جواب: 1- هر چند زمينۀ ناگوارى براى زن ايجاد شده تا مهريۀ خود را ببخشد، ولى اگر به نحو جدّ

و با قصد جدّى مهريه را بخشيده است مهريه مال شوهر شده است و رجوع در آن محل اشكال است.

2- طلاق در اختيار مرد است و رضايت زن در آن معتبر نيست، ولى بايد شرايط آن احراز گردد؛ و از جمله اين كه زن در حال پاكى بوده باشد كه در آن پاكى نزديكى نشده باشد، وگرنه طلاق باطل است. و اگر طلاق خلعى باشد بايد مهر يا مالى ديگر با رضايت و آگاهى زن بذل شود و سپس طلاق واقع گردد، وگرنه طلاق خلعى صحيح نيست. و اگر زن مهر را سابقا به شوهر بخشيده، چنانكه در سؤال آمده، بذل زن بايد مالى غير از مهر و با رضايت او باشد.

3- در طلاق خلعى رجوع مرد جايز نيست و حق نزديكى ندارد، مگر اين كه زن با رضايت در بذل خود رجوع نمايد.

4- در طلاق بايد قصد جدّى باشد نه صورت سازى فقط، طلاق بدون قصد جدّى نيز باطل است. و بالاخره اگر در طلاق خللى باشد زن متعلق به شوهر است، و تا طلاق صحيح انجام نشود و زن از عده خارج نشود ازدواج او با مرد ديگرى باطل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 448

مسائل عدّه

(سؤال 2360) عدّۀ وفات كه زن شوهر مرده بايد نگه دارد به چه صورت است، آيا در مدت عده نبايد از منزل بيرون رود و اگر با پوشيه بيرون رود چه حكمى دارد؟

جواب: زنى كه شوهرش وفات كرده بايد چهار ماه و ده روز، و اگر آبستن است و بعد از چهار ماه و ده روز زايمان مى كند تا وقتى كه وضع حمل مى كند بايد عده نگه دارد؛

و در اين مدت از زينت كردن خوددارى نمايد، ولى نظافت بدن و لباس اشكال ندارد. و بنابر احتياط شبها را در همان خانه اى كه در زمان حيات همسرش زندگى مى كرده بماند.

(سؤال 2361) زنى از شوهرش طلاق گرفته و بعد از گذشت عدّه به ديگرى شوهر كرده، بعدا معلوم شده كه شوهر اولش قبل از انقضاى عدّه فوت كرده و او اطلاع نداشته، تكليف اين زن چيست؟ آيا اصل عقد دوم صحيح بوده يا نه؟ و آيا بايد عدّۀ وفات را از موقعى كه اطلاع پيدا كرده رعايت كند يا چون متوفّى شوهر او حساب نمى شود عدّۀ وفات منتفى است؟

جواب: در مفروض سؤال اگر طلاق بائن بوده عدّۀ وفات لازم نيست و ازدواج دوم صحيح است؛ و اگر رجعى بوده به مرگ شوهر اول عدّۀ طلاق به هم خورده و حكم زوجيّت بر او جارى است و عقد شوهر دوم باطل بوده است و بايد عدّۀ وفات نگاه دارد و مبدأ آن زمان علم به وفات است. آنچه محل اشكال است تحقق حرمت ابدى است بين او و شوهر دوم اگر دخول واقع شده باشد، زيرا عقد واقع شده در زمانى است كه هنوز وارد عدّه وفات نشده است؛ آيا اين هم حكم تزويج در عدّه را دارد يا نه؟

و نزد اين جانب بنابر احتياط واجب از تجديد عقد پرهيز نمايند و حكم حرمت ابدى را جارى نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 449

(سؤال 2362) زنى كه مدت دو سال است به حالت قهر از خانۀ شوهر به خانۀ پدرش آمده و در اين مدت هيچ رابطه اى با شوهرش نداشته و حالا دادگاه به طلاق

رأى داده است؛ آيا بعد از طلاق بايد عدّه نگه دارد يا خير؟

جواب: زن غير مدخوله و زن يائسه عدّه ندارند؛ مقصود از يائسه، زن بعد از پنجاه سال است، و در قرشيّه شصت سال.

ولى زنى كه شوهر با او همبستر شده و يائسه نيست، هر چند فاصله اش با زمان طلاق زياد باشد بايد عدّه نگه دارد؛ چون قانون كليّت دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 450

مسائل نذر

(سؤال 2363) آيا از نذورات مردم جهت مسجد محل مى شود به امام جماعت آن مسجد كمك كرد؟

جواب: بايد طبق نظر نذر كنندگان به مصرف برسد.

(سؤال 2364) كسى موقع نذر كردن قدرت داشته، ولى هنگام اداى نذر فقير شده و بعدا قدرت پيدا كرده است؛ آيا عمل به نذر واجب است؟

جواب: اگر نذرش مطلق بوده بايد هر وقت متمكن شود انجام دهد.

(سؤال 2365) كسى پولى را نذر شخص خاصى مى كند ولى هنگام اداى نذر آن شخص از دنيا رفته است، تكليف او چيست؟ جواب: بنابر احتياط بايد به ورثۀ او بپردازد؛ و اگر وارث ندارد به مجتهد جامع الشرائط بپردازد.

(سؤال 2366) شخصى كارى را نذر مى كند ولى هنگام اداى آن از دنيا مى رود، آيا بر ورثۀ او واجب است عمل به نذر كنند؟

جواب: اگر عمل به نذر بر او واجب شده بوده بايد از تركۀ او ادا شود.

(سؤال 2367) شخصى كه عمل به نذر را فراموش كرده، آيا هر وقت يادش بيايد لازم است عمل كند؟

جواب: اگر نذرش مطلق بوده هر وقت متذكر شود بايد انجام دهد؛ و اگر وقت معيّنى داشته باشد و بعد از گذشتن وقت آن متذكر شود، بنابر احتياط قضا نمايد. و در صورتى كه

منذور روزه باشد، عمل به اين احتياط واجب است.

(سؤال 2368) مقدارى پول نذرى نزد كسى امانت بوده و در حفظ آن نيز كوشا بوده است ولى متأسفانه به سرقت رفته است، تكليف او چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 451

جواب:: اگر در نگهدارى يا از جهت تأخير در مصرف مسامحه و كوتاهى كرده باشد ضامن است؛ و إلّا ضامن نيست.

(سؤال 2369) منذورات كعبه و حجرۀ شريفۀ نبوى (ص) و ائمّه (ع) را به چه مصرف بايد رساند؟

جواب: بايد طبق نذر به مصرف برسد.

(سؤال 2370) آيا نذرهاى فارسى يا ذهنى و قلبى مشروع و لازم العمل هستند؟

جواب: عمل به نذر قلبى و ذهنى واجب نيست؛ ولى عمل به نذر فارسى در صورتى كه با رعايت شرايطى كه در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده واقع شده و صيغه خوانده شده باشد واجب است.

(سؤال 2371) آيا مى شود نذرى را كه مثلا قربانى كردن گوسفند بوده تغيير داد و وجه آن را به نيازمند كمك نمود؟ در مورد سفره هايى كه نذر مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: در نذر اگر نام خدا ذكر شده بدين گونه كه بگويد: «از براى خداست بر من كه فلان كار را انجام دهم»، در اين صورت نذر منعقد شده و به همان نحوى كه نذر كرده بايد عمل كند و تغيير آن جايز نيست؛ ولى اگر صيغۀ نذر خوانده نشده و اسم خدا به عربى يا فارسى ذكر نشده، نذر شرعى محقق نشده است و عمل به آن واجب نيست و مى توانيد آن را تغيير دهيد.

(سؤال 2372) در ايام ماه مبارك رمضان يا ايام فاطميه و يا تاسوعا و عاشورا اجناس و يا پولهايى را

به عنوان نذر مى دهند كه خرج آن ايام شود، آيا اگر مبالغى از آن پول يا مقدارى از آن جنس زياد آمد، مى توان آن را به فقرا داد يا در جاهاى ديگر خرج نمود؟

جواب: نظر كمك كنندگان ملاك است. و اگر زياد آمد و نگاه داشتن براى سالهاى آينده ميسّر نيست، به مصرف روضه خوانى و مجلس سوگوارى برسد، نه كمك به افراد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 452

مسائل احياى زمين هاى موات

(سؤال 2373) آيا در زمان غيبت امام معصوم (ع) زمينهاى موات، معادن، آبها و ... از آن تمام مردم است؟

جواب: در اختيار حكومت صالح است.

(سؤال 2374) به نظر حضرتعالى كسى كه زمين مواتى را احيا مى كند، فقط كاركرد خود را مالك مى شود يا علاوه بر آن مالك رقبه و عين آن زمين نيز خواهد شد؟

جواب: مسأله محل خلاف است و به نظر اين جانب مالكيت رقبه محل اشكال است.

(سؤال 2375) اراضى موات آيا با ثبت دادن و نظاير آن بدون احياى آنها در مالكيت افراد در خواهد آمد؟

جواب: مالك نمى شوند؛ ولى اگر تحجير كرده باشند احق به احيا مى باشند.

(سؤال 2376) در جاهايى كه علائم آب وجود دارد يا مقدارى آب جارى است، شخصى كمى حفارى مى كند و به همين صورت سالها مى ماند و چه بسا آثار حفارى در اثر سيلاب و مرور زمان از بين مى رود، بعد شخص ديگرى شروع به احيا مى كند؛ آيا شخص اول حق ممانعت را دارد يا نه؟

جواب: اگر شخص اول به طور كلى اعراض نكرده است شخص دوم بنابر احتياط واجب رضايت او را فراهم نمايد.

(سؤال 2377) در افغانستان منطقه اى هست به نام «ايسپيرك» كه حريم محلّى به نام «پيتو» مى باشد؛ جوى

آبى هم از اين منطقه مى گذرد. فردى به نام «ابراهيم» علفهاى خودرو در آنجا را جمع آورى مى كند و نسبت به اين آب ممانعت مى كند؛ لطفا بفرماييد اين فرد با حيازت علفهاى محدوده، اصل زمين را هم مالك مى شود تا از عبور جوى آب اهل قريه ممانعت نمايد يا خير؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 453

جواب:: با حيازت علفهاى صحرا كسى مالك صحرا نمى شود؛ و جوى آب هم اگر در زمين موات احداث شده كسى حق ممانعت و مزاحمت آن را ندارد.

(سؤال 2378) دره و دامنه هايى در منطقۀ «پيتو» هست به نام «تولى قاش» كه هشت كيلومتر طول آن و حدود پنجاه كيلومتر مساحت آن و داراى چشمه هايى مى باشد. اين منطقه كاملا موات بوده و فرزندان فردى به نام «على اكبر» كه از «پيتو» هستند آن را احيا و درختكارى كرده است؛ حدود صد درخت صد سانتى فعلا از فرزندان على اكبر در آنجا موجود است. بعدها افرادى از قريۀ «بلنده» كه كيلومترها از آنجا فاصله دارد آمده اند و آنجا را تصاحب كرده اند در حالى كه از آن قريه نيستند و در حيازت علف كوه فقط يك درصد شريك هستند. لطفا مشخص فرماييد كه شرعا حق از فرزندان على اكبر مى باشد كه اول احيا كرده و حريم قريه شان هست و يا اين كه حق با افراد قريۀ «بلنده» مى باشد؟

جواب: كسى كه زمين موات بالاصالة را حيازت و احيا نمايد مالك آن زمين مى شود و ديگرى حق مزاحمت ندارد؛ و اگر اختلافى هست مرجع رسيدگى و حكم، قاضى شرع واجد شرايط است.

(سؤال 2379) كسانى كه علف بيابان حق آنان است، آيا چشمه هاى احيا نشدۀ آن را مالك مى شوند

يا هر كس احيا كرد مالك است و يا حق قريه است؟

جواب: زمين موات و چشمه هاى بدون صاحب را هر كس حيازت و آباد كند مالك مى شوند؛ ولى بيابان هاى مجاور قريه متعلق به همۀ اهل قريه است.

(سؤال 2380) زمينى كه بيش از ده سال از چشمه اى آب خورده است، آيا آنهايى كه از چشمه بالاتر قرار دارند مى توانند براى استفادۀ خود آب را قطع كنند يا خير؟

جواب: اگر چشمه اى حيازت شده باشد ديگران بدون اجازۀ حيازت كننده حق استفاده از آن را ندارند.

(سؤال 2381) جايى كه محل رفت و آمد گلۀ قريه است، آيا آنهايى كه در آنجا قرار دارند مى توانند ادعاى مالكيت كنند يا خير؟

جواب: مرافق قريه متعلق به همۀ اهل قريه است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 454

(سؤال 2382) احتراما به عرض حضرتعالى مى رسانم اين جانب كارمند دولت در بخش حفاظت آب و خاك وزارت جهاد كشاورزى هستم و در اين زمينه بعضى اشكالات فقهى به نظرم رسيده كه در روند اين امور بسيار حائز اهميت اند و لازم مى دانم تحقيقاتم در اين زمينه را كامل نمايم. براى بيان سؤالات ناگزير خواهم بود ابتدا مقدمه اى را هر چند طولانى به استحضار حضرتعالى برسانم تا هم طرح اشكالات معنا و مفهوم خود را نشان بدهند و هم ذهن جنابعالى براى پاسخگويى آماده تر بشود. قبلا از بابت تصديع اوقات شريفتان عذرخواهى مى نمايم.

مقدمه:

مقدمۀ حاضر شامل مسائل مختلفى پيرامون مباحث آب، خاك، پوشش گياهى و جنگلها مى باشد. بدين قرار:

1- مساحت كشور عزيز اسلامى ايران 165 ميليون هكتار هست كه بر اساس مطالعات سازمان خواروبار جهانى (فائو) در سالهاى 1330 بدين قرار تقسيم بندى شده است:

الف- معادل ده ميليون هكتار اراضى

كشاورزى آبى و ديم؛ كه جداگانه جاى بحث دارد.

ب- معادل نود ميليون هكتار عرصه هايى كه داراى پوشش گياهان طبيعى خودرو هستند به نام مراتع (چهارده ميليون مراتع غنى خوب و درجه يك، شصت ميليون مراتع متوسط درجه دو، شانزده ميليون مراتع فقير درجه سه). پوشش گياهى اين مراتع نقش بسيار حياتى و اساسى دارد كه جداى از اثرات زيست محيطى و آلايندگى و فرح بخشى آنها، اينجا تنها به نقش هاى محورى آن اشاراتى خواهيم نمود.

نقش مراتع در حفاظت خاك: اگر پوشش گياهى عرصه هاى مرتعى خوب حفاظت شود و به طور معقول و اصولى بهره بردارى شوند، هنگام بارش نزولات آسمانى پوشش مناسبى است براى جلوگيرى از برخورد مستقيم قطرات باران با خاكدانه ها؛ و لذا آب باران به آرامى روى زمين قرار گرفته، به اعماق زمين نفوذ كرده و جارى نخواهد شد. از نظر علمى اثبات شده كه اگر عرصه اى داراى پوشش گياهى مناسب باشد، تا چهل برابر ميزان نفوذ نزولات به درون خاك را نسبت به زمين هاى لخت افزايش مى دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 455

خاك يا به تعبير علماى اين رشته طلاى زرد در چرخۀ زندگى بشر نقش والايى دارد.

براى ساخته شدن عمق يك سانتيمتر خاك حاصل خيز از سنگ مادر، در شرايط اقليمى متفاوت، بين 300 الى 800 سال زمان نياز دارد. فاجعه اينجاست كه بدانيم به دليل تخريب پوشش گياهى در سالهاى گذشته، متأسفانه در حال حاضر ساليانه به طور متوسط 5/ 2 ميليارد تن خاك حاصلخيز اراضى مرتعى و زراعى ايران شسته شده و به هدر مى رود. يعنى حدود 25 تن در هكتار. يعنى متوسط سه ميليمتر عمق خاك زراعى ايران.

به عبارت ديگر

اگر زمان براى ساخته شدن يك سانتيمتر خاك را مثلا 500 سال بگيريم، در هر سال معادل اندوختۀ 150 سال نعمت خدادادى را از دست دادن!! كه به هيچ وجه و با هيچ قيمتى قابل جبران نخواهد بود. يعنى در حقيقت از دست دادن زمينه هاى زيستن و حيات، يعنى فقر و بيچارگى نسل هاى آينده.

نقش مراتع در حفاظت از منابع آب:

مى دانيم كه كشور ايران در كمربند خشك جهانى واقع است و لذا هم از نظر ميزان و هم از نظر پراكندگى بارش و همچنين رژيم نامناسب بارندگى داراى شرايط خوبى نيست. بارش ساليانۀ ايران (برف و باران) به طور متوسط معادل 418 ميليارد متر مكعب مى باشد (معادل 3/ 1 ميانگين جهانى). كه از اين ميزان سى و سه ميليارد متر مكعب توسط سدها ذخيره و بهره بردارى مى شود (هشت درصد كل) و معادل 284 ميليارد متر مكعب نيز مستقيما تبخير و تعرق مى گردد (شصت و هشت درصد كل) و پانزده و نيم ميليارد متر مكعب آن نيز متأسفانه به صورت سيلابهاى مخرب از دسترس خارج مى شود (پانزده و نيم درصد كل) و تنها سى و پنج ميليارد متر مكعب آن به سفره ها و مخازن زيرزمينى نفوذ مى نمايد. (هشت و نيم درصد كل)

جاى بسيار تأسف است كه بدانيم اگر پوشش گياهى طبيعى مراتع خوب حفاظت مى گرديد، خود به خود معادل 103 ميليارد متر مكعب به اعماق زمين نفوذ مى كرد. يعنى برابر بيست و پنج درصد كل بارندگى ها؛ حال دقت شود ببينيم چه ميزان خسران از اين بابت شامل حال ما ملت مى شود؟! 103 ميليارد متر مكعب ظرفيت نفوذ بالقوه كجا و سى و پنج ميليارد متر مكعب نفوذ بالفعل

كجا؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 456

باز قابل ذكر است كه بدانيم مطالعات نشان مى دهد كه متأسفانه طى سى سال گذشته عمق چهار و نيم سانتيمتر خاك حاصلخيز ايران شسته شده و به هدر رفته است و از اين بابت معادل پانزده ميليارد متر مكعب از ظرفيت نفوذ نزولات كاسته شده است.

ضمنا بخش عظيمى از خاكهاى شسته شده به صورت رسوبات در مخازن سدهاى ذخيره اى كشور كه با هزينه هاى گران ملى احداث شده اند ته نشين شده و ظرفيت آبگيرى آنها را كاهش مى دهد. سد سفيدرود در رودبار شاهد گويايى از اين موضوع مى باشد.

نقش پوشش گياهى در جلوگيرى از سيلابها:

شكى نيست كه در فطرت خلقت، نزولات آسمانى چيزى جز رحمت خداوند بارى تعالى نخواهد بود كه در قرآن نيز اشارات عديده اى داريم. ولى در مقابل به دليل از بين بردن پوشش گياهى مراتع، ما انسانها باعث شده ايم اين نعمات تبديل به نفرت و عذاب شود.

براى اهميت موضوع تنها به تعداد دفعات وقوع سيلاب در چند دهۀ اخير در كشور اشاره مى كنم: در دهۀ 1330 تعداد 101، در دهۀ 1340 تعداد 131، در دهۀ 1350 تعداد 154، و در دهۀ 1360 نيز تعداد 239 وقوع سيلاب در كشور داشته ايم. كه تنها ضرر و زيان اقتصادى دهۀ 1360 معادل 000/ 000/ 000/ 000/ 68 تومان برآورد و اعلام شده است.

نقش مراتع در اشتغال، اقتصاد معيشتى و توليدات دامى:

اگر از مراتع ايران به نحو اصولى بهره بردارى و حفاظت مى شد، با ثبات كامل و هميشگى مى توانست ساليانه شصت ميليون رأس دام سبك (گوسفند) را تغذيه نمايد.

ولى متأسفانه به دليل تخريب رو به گسترش آنها، در حال حاضر تنها پاسخگوى پانزده ميليون

رأس دام مى باشد؛ يعنى 4/ 1 ظرفيت بالقوه. همچنين اگر مراتع در حد كيفيت خوب مى بود، ساليانه معادل سيزده ميليون تن علوفه خشك قابل تغذيه بود و با ارزش فعلى برابر 000/ 000/ 000/ 780 تومان خواهد بود؛ كه اين ارزش اوليه بوده و سود حاصله از توليد گوشت قرمز و اثرات ديگر آن جداگانه قابل بررسى مى باشد. ايجاد اشتغال براى روستاييان عزيز و عشاير غيور نيز از اهم نتايج مراتع خواهد بود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 457

ج- معادل هجده ميليون هكتار عرصه هاى جنگلى؛ پنج ميليون هكتار جنگلهاى شمال و دوازده ميليون هكتار نيز جنگلهاى تنك بلوط غرب و جنوب كشور. در بعد جنگلها ذكر چند نكته كافى خواهد بود. طى بيست سال گذشته وسعت جنگلهاى شمال (اين سرمايۀ عظيم ملى) از سه و نيم ميليون هكتار به 3/ 1 ميليون هكتار رسيده است و در حال حاضر نيز متأسفانه ساليانه 130 هزار هكتار از وسعت جنگلها در حال تخريب و نابودى است. هر هكتار جنگل در طول سال قادر است دو و نيم ميليون تن اكسيژن توليد نمايد كه براى ده نفر انسان نياز است. از جنگلهاى شمال كشور ساليانه معادل شش ميليون متر مكعب چوب بهره بردارى مى گردد كه ارزش اقتصادى آن 000/ 000/ 000/ 000/ 15 تومان است.

2- در مبحث قبل پيرامون نقش اساسى پوشش گياهان طبيعى خودرو (مراتع) و منابع آب و خاك بيان گرديده، حال ببينيم جايگاه اين عوامل در كليّت نظام حكومتى ايران در ادوار مختلف تاريخ به چه صورت بوده و هست.

براى بررسى اين موضوع لازم است به مقاطع تاريخى كاملا مشخصى دسته بندى كنيم.

اول- تا سال 1298 هجرى

شمسى: تا آن زمان هيچ اثر قانونى در رابطه با نحوۀ حفاظت، احياء، توسعه و بهره بردارى از مراتع و جنگلها وجود نداشته و به تعبيرى هيچ جايى از دولت حاكم در اين امور نيست. هم جنگلها و هم مراتع از مبناى مالكيت شخصى برخوردار بوده و خود بهره برداران با نظامهاى عرفى- سنّتى فيما بين خودشان از اين منابع به نحو صحيح و معقول بهره بردارى مى كرده و مشكلاتى هم نداشته اند. اگر احيانا اختلافات محلى نيز پيش مى آمده، با وساطت كدخدا و خوانين رتق و فتق مى نموده اند.

دوم- از سال 1298 تا 1341: در اين دورۀ تاريخى نيز مالكيت شخصى براى مراتع و جنگلها به رسميت شناخته مى شده و كليۀ امور مربوط به اين منابع نيز توسط خود مردم صورت مى گرفته است. خصوصا كه با تصويب قانون ثبت اسناد و املاك در سال 1310، به ثبت رساندن مراتع و جنگلها نيز مجاز و انجام مى شده است. تنها دو تفاوت را در اين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 458

مقطع تاريخى نسبت به دورۀ قبل مى توانيم برشماريم؛ يكى به تصويب رسيدن سه قانون در سالهاى 1298، 1321 و 1338 كه تا حدودى دولت را بر نحوۀ بهره بردارى و حفاظت از جنگلهاى خصوصى موظف مى نمايد؛ و ديگر آن كه در حكومت پهلوى بحث خالصه جات و اراضى متعلق به دربار سلطنتى مورد توجه و پيگيريهاى خاص قرار مى گيرد.

سوم- از سال 1341 تا 1357: تصويب قانون ملى شدن جنگلها و مراتع در سال 1341 را بايستى نقطۀ عطف كاملا اساسى در مسائل «حفاظت، احياء، توسعه و بهره بردارى» از منابع كشور دانست.

با تصويب اين قانون، كليه مراتع و جنگلهاى كشور حتى اگر منجر به

صدور اسناد ثبتى به نام اشخاص هم شده بود ملى اعلام گرديد و تشخيص آن رأسا با دولت شد. از اين روست كه دولت با دستگاههاى اجرايى بسيار ضعيف و امكانات كم مى بايست بيش از يكصد ميليون عرصۀ مرتعى و جنگلى را رأسا تشخيص و نقشه بردارى و آگهى نموده و اسناد ثبتى آن را به نام دولت صادر نمايد و همچنين عرصه ها را پتانسيل يابى و تحديد حدود نموده، به نام بهره برداران ذيحق پروانه هاى چراى دام صادر نمايد.

ضعف شديد دستگاه اجرايى و مشكلات و نابسامانى هاى درونى دولت از يك طرف، و اعتقادات و عرف و عادات و سنت هاى بومى جوامع بهره بردار از طرف ديگر، يكباره تعارضات بسيار شديدى را به بار آورد تا نهايتا دولت حاكم در رسيدن به اهداف مندرج در قوانين كاملا عقيم و ناكام ماند. به همين دليل است كه در طول اين دوران شاهد تصويب قوانين و مقررات بسيار زيادى هستيم و دائما در پى اصلاح قبلى ها بوده اند و حتى چندين بار جايگاه تشكيلاتى اين مسائل در مجموعۀ دولت عوض مى شود، ولى نهايتا طرفى نمى بندند.

چهارم- از سال 1358 تاكنون: در اين مقطع نيز متأسفانه كارنامۀ روشنى در بخش مربوط به منابع طبيعى و آب و خاك در ميان نمى باشد. ضعف هاى فراوان به ارث مانده از رژيم مستبد پهلوى، فرار و به انزوا رفتن بخشى از عوامل وابسته به رژيم و فئودال ها و خوانين بزرگ از توليت مراتع، رهايى اقشار بهره بردار از سلطۀ رژيم و احساس آزادى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 459

بى حد و حصر آنان در بهره بردارى هاى سليقه اى و بى منطق از منابع كه فشارهاى مضاعفى را بر پتانسيل هاى بالقوه ايجاد نموده است،

رهنمودهاى مشوّق گونه حضرت امام (ره) به مردم در جهت هر چه بيشتر بكارگرفتن پتانسيل هاى بالقوۀ اين بخش براى تبديل به امور زراعى، ظهور و حادث شدن نهادهايى همچون جهاد سازندگى كه بدون داشتن مرزهاى قانونى در كليۀ امور صاحب نظر بوده اند حتى در بخش كشاورزى و مراتع، بارز شدن نظرات فقهى جديد علما كه در مصدر انقلاب اسلامى قرار گرفتند و به تبع آن تصويب قوانين جديدى كه بعضا از ابعاد كارشناسى شده و همه جانبه اى هم برخوردار نبودند و گاه تعارضاتى هم ايجاد نموده است، از قبيل قانون نحوۀ احياء و واگذارى اراضى در حكومت جمهورى اسلامى كه حضرتعالى خود محوريت آن را به عهده داشته و در سال 1358 به تصويب شوراى انقلاب رسيد، و پديده هاى متعدد ديگرى همچون هشت سال جنگ تحميلى و فشارهاى سياسى و اقتصادى بيگانگان و ناامنى هاى داخلى از جانب گروهك ها، همه و همه به انحاء مستقيم و غير مستقيم در عدم موفقيت نظام در بخش حفاظت از منابع طبيعى و آب و خاك مؤثر بوده و جاى بررسى دارد كه در اين مقال مجال آن نيست.

على اىّ حال هر چند اصول و زيربناهاى قانونى در مباحث آب و خاك و پوشش گياهان طبيعى (مراتع) و جنگلها همان قوانين و ديدگاههاى قبل از انقلاب است، لكن با تحولاتى كه ذكر گرديد هم شباهتها و هم دگرگونى و مغايرتهايى را در اين بخش نسبت به دوران قبل از پيروزى انقلاب داريم كه لازم است اشاره اى به آنها داشته باشيم:

شباهت ها: على رغم ايرادات فراوانى كه از سوى بعضى علماى دينى و متصديان امور نظام خصوصا شوراى محترم نگهبان نسبت به بعضى مبناهاى

قانونى سابق وارد گرديده، لكن به هر حال هنوز اساس و مبناى قوانين جارى، همان قوانين ملى شدن جنگلها و مراتع سابق مى باشد. يعنى آن كه به ملى شناخته شدن اين منابع مشروعيّت داده شده است. و لذا همچنان كليۀ مسائل «حفاظت، توسعه، احياء و بهره بردارى» در توليت دولت است كه همچون قبل عمل مى كند. ضمنا همان حركتهاى لاك پشتى قبل از انقلاب را در روند اعمال مديريت دولت نسبت به تشخيص و تملك اين منابع به نام دولت جمهورى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 460

اسلامى شاهد هستيم. روند رو به رشد تخريب و بهره بردارى هاى غير اصولى و نامعقول اين منابع توسط بهره برداران نيز كماكان ادامه دارد و حتى سريعتر و دهشت بارتر، تا جايى كه واقعا در بعضى از عرصه ها كه انسان قدم مى گذارد، انگار كلا پتانسيل ها از ميان رفته اند و اميدى به بازگشت اين منابع نمى رود.

مغايرت ها: چون اصول و مبناها همان مسائل قبلى اند، رخدادهاى فراوانى را مى توان نام برد كه با مقطع تاريخى قبل از انقلاب متفاوت اند و متأسفانه جملگى آنها در جهت منفى حفاظت و بهره بردارى اين منابع تأثيرگذار مى باشند.

- با تصويب قوانين جديد، ديگر تشخيص منابع ملى آن جزم و قطعيت دورۀ قبل را ندارد. بدين تعبير كه پس از تشخيص و آگهى و گذشت شش ماه مدت اعتراض اوليه، حتى اگر سند ثبتى نيز به نام دولت صادر شده باشد، مانع اعتراض معترضين در هيچ زمان و شرايطى نخواهد بود، و حتى اگر در كميسيون مربوطه نيز ادعاشان ثابت نشد و قانع نشدند، راه براى ارجاع آن به دادگسترى براى معترضين باز است. حال جنابعالى موضوع قضات و سليقه اى برخورد كردنشان بر

اساس استدلالها و انطباقها و تلقّى شان از قوانين را نيز به خوبى وقوف داريد.

- با تصويب قانون نحوۀ احياء و واگذارى اراضى در حكومت اسلامى و تشكيل هيئت هاى هفت نفره تقريبا جريان اجرايى موازى با سازمان جنگلها (دستگاه متولى بخش منابع طبيعى) حادث گرديد و با اختيارات قانونى جديدى كه در طول زمان به اين نهاد داده شده است- از قبيل تشخيص و ابطال اسناد اراضى موات، تشخيص و تعيين حريم روستاها و مراتع حريم، تشخيص و تصميم گيرى اراضى باير و ...- مشكلات جديدى را به بار آورد. خصوصا تعارضات از زمانى كه سازمان جنگلها از وزارت كشاورزى منتزع و به وزارت جهاد سازندگى واگذار شد (سال 1369) و هيئت هاى هفت نفره كماكان در آن وزارتخانه ابقا گرديدند، به حد اعلاى خود رسيد و واقعا فجايع جبران ناپذيرى را در تبديل عرصه هاى مرتعى به بار آورد.

تصويب قوانين بعد از انقلاب تعاريفى مبهم و گاه متضاد از انواع اراضى (باير، موات، خالصه، وقفى و مرتع) دارد كه با تعابير مراتع و باير قبل از انقلاب و تداخل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 461

مسئوليتهاى ناقصى كه از قوانين اصلاحات اراضى آن رژيم باقى مانده، واقعا يك كلاف سردرگمى را براى دستگاههاى اجرايى به بار آورده و از اين بابت نيز اثرات سوئى به جاى گذارده است.

- همانگونه كه متذكر شدم چون روح قوانين جارى همان روال قبل را داشت و از طرفى تحولات اجتماعى بعد از انقلاب و تغيير نگرشهاى اعتقادى دولت نسبت به مردم را داريم، دستگاههاى اجرايى اين بخش، در عمل اين امكان را ندارند كه بتوانند با بهره برداران متخلف برخورد قانونى بنمايند. خصوصا آن كه

الزاما تمامى پيگيريها بايستى از طريق مراجع قضايى دنبال شود و روند بسيار طولانى و ديدگاههاى عمومى غالب بر آن دستگاه عملا قدم هاى مثبتى در اين زمينه بر نمى دارند. البته شايان ذكر است قوانين نيز به دليل تعددى كه دارد هم بى اثر شده و هم نقض كنندۀ يكديگر و لذا قضات در سرگردانى واقعى به سر مى برند.

- با تصويب قانون اصلاح مادۀ 34 قانون حفاظت قبل توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام و رهيافت براى عرصه هاى تصرفى ما قبل يك شوك جديدى به منابع ملى وارد و در حقيقت نقطه ضعف جديدى است در ديدگاههاى كلان نظام نسبت به اين بخش.

- متأسفانه خود دستگاه متولى اين بخش نيز (سازمان جنگلها و مراتع) على رغم آن كه هشت سال است كه تحت پوشش وزارت جهاد سازندگى قرار گرفته، خود را بازسازى نكرده و تاكنون نتوانسته استراتژى هاى كارآمدى را انتخاب و بر آن اساس حركت كند.

بالعكس هر روز شاهد بروز ضعفهاى اساسى در اين بخش هستيم كه بر اثر فشارهاى بيرونى از اهداف اصلى عدول مى نمايد (مثلا جار و جنجال فراوان ولى توخالى در مورد كويرزدايى با مشاركت مردم يا طرح طوبى كه تبديل پتانسيل هاى مرتعى به درختكارى و يا حتى تهيه و واگذارى طرحهاى مرتعدارى پرجنجال و بى نتيجه مى باشد).

به طور كلى على رغم گذشت بيست سال از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى و بر خلاف آنچه كه انتظار است، به اعتقاد ما كه مستقيما در اين بخش درگير بوده و از نزديك روند قهقرايى و نابودى منابع را شاهديم، متأسفانه مجموعۀ نظام جمهورى اسلامى نه تنها در راستاى بهبود و احياء و توسعه اين منابع موفق نبوده و نتوانسته است

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 2، ص: 462

قدمهاى مثبتى بردارد، بلكه قطعا و به مراتب بيش از دوران قبل از انقلاب نسبت به اهميت اين بخش بى توجهى و غفلت نموده و به همين لحاظ روند جهش گونۀ تخريب منابع در سالهاى اخير كاملا ملموس گرديده است كه اثراتى از اين فاجعه را در قسمتهاى اول اشاره نمودم.

به اعتقاد اين حقير علت هاى اساسى اين مسائل را بايستى اولا در عدم تبيين ابهامات و سؤالاتى كه در قسمت بعدى به حضورتان ارائه مى كنم بيابيم، ثانيا بايستى سياستها و استراتژيهاى كلى نظام بر اساس آن مبانى فقهى تبيين و پايه ريزى بشود، ثالثا قوانين به طور ريشه اى مورد بازنگرى و بر اساس مبانى فقهى و نظرى و استراتژيهاى تعريف شده تدوين و تصويب شود، و رابعا چون جايگاه واقعى مردم بهره بردار و دولت در چارچوب آن قوانين روشن مى گردد، با اجراى دقيق قوانين و مراعات مقررات، ان شاء اللّه به نتايج مطلوب دست يابيم.

- تصويب قانون توزيع عادلانۀ آب، قانون اكتشاف و بهره بردارى از معادن، قانون حفاظت از محيط زيست، قانون تعزيرات جمهورى اسلامى، قانون مناطق آزاد تجارى و ...؛ اين گونه قوانين نيز كه وظايف و اختيارات ديگر دستگاههاى اجرايى را تعيين نموده، متأسفانه بدون جامع بينى و رعايت ارتباط با موضوع منابع طبيعى به تصويب رسيده كه در عمل تضاد و تعارضاتى ايجاد نموده است و تخريب منابع را تشديد مى نمايد. براى سهولت مقايسه و پى بردن به تعارضات مورد نظر در مباحث، ذيلا عين متونى را كه در رابطه با مراتع و اراضى موات در قوانين آمده است، مى آورم:

قانون ملى شدن جنگلها و مراتع مصوب سال 1341:

- مرتع اعم است از

مشجر و غير مشجر:

«مرتع غير مشجر» زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 462

چنانچه مرتع غير مشجرى داراى درختان جنگلى خودرو باشد، «مرتع مشجر» ناميده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 463

مى شود. مشروط بر آن كه حجم درختان موجود در هر هكتار بيش از يكصد متر مكعب باشد.

قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع مصوب سال 1346:

«جنگل» يا «مرتع» يا «بيشۀ طبيعى» عبارت از جنگل يا مرتع يا بيشه اى است كه به وسيلۀ اشخاص ايجاد نشده باشند.

مراتع اعم است از مشجر و غير مشجر. اگر مرتع داراى درختان خودرو جنگلى باشد، مرتع مشجر ناميده مى شود؛ مشروط بر آن كه حجم درختان موجود در هر هكتار در شمال حوزۀ آستارا تا گليداغى بيش از پنجاه متر مكعب و در ساير مناطق ايران بيش از بيست متر مكعب باشد. مرتع غير مشجر زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند.

قانون نحوۀ واگذارى و احياى اراضى در جمهورى اسلامى ايران (مصوب سال 1358 شوراى انقلاب):

با توجه

به اصول و موازين شرع مقدس اسلام مبنى بر تعلق اراضى و منابع طبيعى به آفريدگار بزرگ و بهره گيرى انسان از اين مواهب الهى بر اساس كار مفيد و در جهت رفع نياز و خودكفايى جامعه و به منظور تشويق و حمايت از كار و كوشش و همكارى افراد در زمينۀ فعاليتهاى كشاورزى و جلوگيرى از معطل ماندن بى مورد منابع آب و خاك، مقررات ذيل در مورد نحوۀ زمين دار و ترتيب واگذارى و احيا و بهره بردارى از اراضى تصويب و به مرحله اجرا گذاشته مى شود.

تعريف اراضى: «اراضى موات» زمينهايى است كه سابقۀ احيا و بهره بردارى ندارد و به صورت طبيعى باقى مانده است. مرتع زمينى است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراى پوششى از نباتات علوفه اى خودرو بوده و با توجه به سابقۀ چرا عرفا مرتع شناخته شود. اراضى كه آيش زراعتند و لو آن كه داراى پوشش نباتات علوفه اى خودرو باشند، مشمول تعريف مرتع نيستند. اگر مرتع داراى درختان جنگلى خودرو باشد، «مرتع مشجر» ناميده مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 464

تعريف منابع ملى (مادۀ 6): مراتعى كه براى تعليف احشام عشاير و ساير دامداران كشور ضرورى است طبق ضوابطى كه به وسيلۀ وزارت كشاورزى و عمران روستايى تهيه مى شود، مورد استفاده قرار خواهد گرفت. واگذارى و تبديل اينگونه مراتع در صورتى ميسّر است كه وزارت مذكور لزوم آن را تشخيص دهد.

اراضى قابل واگذارى: اراضى باير، اراضى موات اعم از آن كه به نام دولت به ثبت رسيده يا سابقۀ ثبتى نداشته باشد، مراتع با توجه به مستثنيات مقرر در مادۀ 6 فوق.

قانون اصلاحى نحوۀ واگذارى زمين

(مصوب سال 1359 شوراى انقلاب):

اراضى مورد نظر در اين قانون چهار قسم اند:

الف- اراضى موات و مراتع؛

ب- اراضى احياى مصادره اى؛

ج- اراضى مادۀ 2 ... اراضى بند الف و ب در اختيار حكومت اسلامى است و حكومت موظف است با رعايت مصالح جامعه و حدود نياز و توانايى اشخاص بهره بردارى از آنها را به افراد يا شركتها واگذار كند و يا در مواردى كه مصلحت جامعه ايجاب كند به كارهاى عام ...

قانون مرجع تشخيص اراضى موات و ابطال اسناد آن (مصوب 1365 مجلس)

كليۀ اسناد و مدارك مربوط به غير دولت اعم از رسمى و غير رسمى مربوط به اراضى موات (يا سند مربوط به قسمتى از اراضى كه موات باشد) واقع در خارج از محدودۀ استحفاظى شهرها به استثناى اراضى اى كه توسط مراجع ذى صلاح دولت جمهورى اسلامى ايران واگذار شده است باطل و اين قبيل اراضى در اختيار دولت جمهورى اسلامى ايران قرار مى گيرد تا در جهت توليد محصولات كشاورزى و صنعتى، ايجاد اشتغال و مصارف عام المنفعه و بر طرف ساختن نياز دستگاههاى دولتى و نهادهاى انقلاب اسلامى و شهرداريها و ايجاد مسكن و واگذارى براى كسانى كه مسكن ندارند حسب مورد بر اساس مقررات مربوطه اقدام نمايد. ادارات ثبت اسناد مكلفند حسب اعلام هيئت هاى واگذارى زمين نسبت به ابطال سند آنها و صدور سند به نام دولت جمهورى اسلامى ايران اقدام نمايند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 465

تشخيص موات بودن اراضى خارج از محدودۀ شهرها به عهدۀ وزارت كشاورزى است كه از طريق هيئت هفت نفره اقدام مى نمايد و در صورتى كه متصرف فعلى منكر موات بودن زمين باشد از طريق دادگاه صالح اقدام

به عمل مى آيد و چنانچه دادگاه رأى به موات بودن زمينى بدهد، سند ابطال و از متصرف خلع يد خواهد شد.

آئين نامۀ اجرايى قانون تشخيص اراضى موات (مصوب سال 1366 هيئت دولت)

اراضى موات زمينهايى است كه سابقۀ احيا و بهره بردارى ندارند و به صورت طبيعى مانده و افراد به صورت رسمى و غير رسمى براى آنها سند تهيه كرده اند.

تشخيص اراضى موات خارج از محدودۀ استحفاظى شهرها به عهدۀ هيئت هفت نفرۀ واگذارى و احياى اراضى است. هيئت با حضور حد اقل چهار نفر تشكيل و نظريۀ خود را طى صورت جلسه اى اعلام خواهد نمود و رأى اكثريت با حد اقل سه نفر ملاك خواهد بود كه يكى از آنها بايد حاكم شرع باشد.

مادۀ 9: تشخيص داخل حريم روستا بودن اراضى موات از نظر اجراى اين قانون به عهدۀ هيئت مى باشد. مقررات و ضوابط و نحوۀ تشخيص حريم روستاها ظرف دو ماه توسط هيئت مركزى واگذارى زمين طى دستور العملى مشخص و ابلاغ خواهد گرديد.

دستور العمل تشخيص اراضى موات (ابلاغى سال 1367 ستاد هيئت مركزى)

مادۀ 1: حريم روستا عبارت از مقدار زمينى موات (اعم از مرتع و غيره) اطراف روستا است كه عرفا به مصالح و منافع آن وابسته بوده و جهت كمال انتفاع و رفع نيازهاى طبيعى مورد استفادۀ اهالى قرار مى گيرد؛ به نحوى كه اگر از استفادۀ آن منع شود، عادتا به زحمت افتاده و دچار مشكل گردند.

نكته: بر اساس اصل 45 قانون اساسى، انفال و ثروتهاى عمومى از قبيل زمينهاى موات يا رها شده، معادن، درياها، درياچه ها، رودخانه ها و ساير آبهاى عمومى، كوهها، دره ها، جنگلها، نيزارها، بيشه هاى طبيعى، مراتعى كه حريم نيست، ارث بدون ...،

در اختيار حكومت اسلامى است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نمايد. تفصيل و ترتيب استفاده از هر يك را قانون معين مى كند.

نكتۀ ديگر: بد نيست مختصرى هم از قوانين مربوط به تشخيص منابع توسط دولت بياوريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 466

قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع (مصوب سال 1346 مجلس سنا):

مادۀ 56: تشخيص منابع ملى شده و مستثنيات مادۀ 2 قانون ملى شدن جنگلها و مراتع با رعايت تعاريف مذكور در اين قانون با وزارت منابع طبيعى است. ظرف يك ماه پس از اخطار كتبى يا آگهى وزارت منابع طبيعى به وسيلۀ يكى از روزنامه هاى كثير الانتشار مركز و يكى از روزنامه هاى محلى و ساير وسايل معمولى و مناسب محل، اشخاص ذى نفع مى توانند به نظر وزارت مزبور اعتراض كرده و اعتراضات خود را با ذكر دليل و مستندات به مرجع صادر كنندۀ آگهى يا محل صدور اخطار تسليم كنند.

براى رسيدگى به اعتراضات وارده كميسيونى مركب از فرماندار و رئيس دادگاه شهرستان و سرپرست منابع طبيعى محل يا نمايندگان آنها (نمايندۀ دادگسترى يكى از قضات خواهد بود) تشكيل مى شود. كميسيون مكلّف است حد اكثر ظرف سه ماه به اعتراضات واصله رسيدگى و اتخاذ تصميم كند. تصميم اكثريت اعضاى كميسيون قطعى است و چنانچه تصميم كميسيون مبنى بر ملى بودن محل بوده و محل در تصرف غير باشد، كميسيون مكلف است به درخواست وزارت منابع طبيعى دستور رفع تصرف صادر كند؛ به نحوى كه منبع مذكور از هر جهت در اختيار وزارت منابع طبيعى قرار گيرد.

مأمورين انتظامى مكلف به اجراى دستور كميسيون هستند.

تبصره 1 ... الف- در صورتى كه به

نظر جنگلدار اعتراض نشده باشد، نظر جنگلدارى قطعى است.

قانون تعيين تكليف اراضى اختلافى موضوع اجراى مادۀ 56 قانون حفاظت (مصوب سال 1367 مجلس شوراى اسلامى)

ماده واحده: زارعين صاحب نسق و مالكين و صاحبان باغات و تأسيسات در خارج از محدودۀ قانونى شهرها و حريم روستاها، سازمانها و مؤسسات دولتى كه به اجراى مادۀ 56 قانون حفاظت مصوب سال 1346 اعتراض داشته باشند، مى توانند به هيئتى مركب از، مسئول ادارۀ كشاورزى، عضو جهاد سازندگى، مسئول ادارۀ جنگلدارى، عضو هيئت واگذارى زمين، يك نفر قاضى، و بر حسب مورد دو نفر معتمد محلى، مراجعه نمايند. اين هيئت در هر شهرستان زير نظر وزارت كشاورزى و با حد اقل پنج نفر از هفت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 467

نفر رسميت يافته و پس از اعلام نظر كارشناسى هيئت، رأى قاضى لازم الاجرا خواهد بود، مگر در موارد سه گانۀ شرعى مذكور در مواد 284 و 284 مكرر آيين دادرسى كيفرى.

تبصرۀ 1: ادارات ثبت اسناد شهرستانها مكلفند اسناد مربوطه را مطابق رأى نهايى صادره اصلاح نمايند.

تبصرۀ 6: وزارت كشاورزى مكلف است آيين نامۀ اجرايى اين قانون را حد اكثر ظرف مدت دو ماه تهيه و تصويب و جهت اجرا ابلاغ نمايد.

قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعى و ذخاير جنگلى كشور (مصوب سال 1371 مجلس شوراى اسلامى):

مادۀ 2: تشخيص منابع ملى و مستثنيات مادۀ 2 قانون ملى شدن جنگلها و مراتع با رعايت تعاريف مذكور در قانون حفاظت و بهره بردارى از جنگلها و مراتع با وزارت جهاد سازندگى است كه شش ماه پس از اخطار كتبى يا آگهى به وسيلۀ روزنامه هاى كثير الانتشار مركز و يكى از روزنامه هاى محلى و ساير

وسايل معمول و مناسب محلى، ادارات ثبت موظفند پس از انقضاى مهلت مقرر، در صورت نبودن معترض، حسب اعلام وزارت جهاد سازندگى نسبت به صدور سند مالكيت به نام دولت جمهورى اسلامى ايران اقدام نمايد.

تبصرۀ 1: معترضين مى توانند پس از اخطار يا آگهى وزارت جهاد سازندگى، اعتراض خود را با ارايۀ ادلّۀ مثبتى جهت رسيدگى به هيئت مذكور در قانون تعيين تكليف اراضى اختلافى موضوع اجراى ماده 56 جنگلها و مراتع مصوب 22/ 6/ 1367 مجلس شوراى اسلامى تسليم نمايند. صدور سند مالكيت به نام دولت جمهورى اسلامى ايران، مانع مراجعۀ معترضين به هيئت مذكور نخواهد بود.

قانون ابطال اسناد و فروش رقبات، آب و اراضى موقوفه (مصوب سال 1371 مجلس شوراى اسلامى):

ماده واحده: از تاريخ تصويب اين قانون كليۀ موقوفات عام كه بدون مجوز شرعى به فروش رسيده يا به صورت ملكيت درآمده باشد، به وقفيت خود بر مى گردد و اسناد مالكيت صادر شده باطل و از درجۀ اعتبار ساقط است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 468

در اينجا اشاره اى هم كنم به تعارضاتى كه از بابت نقطه نظرات فقهى نسبت به اين منابع شده است:

1- فتاوايى را از حضرت امام (ره) يا علماى ديگر نسبت به امكان وقف پذير بودن مراتع يا نبودن آن داريم كه خيلى مبهم و پيچيده ابراز شده و بعضا متضاد يكديگرند.

2- در مجموعه استفتائات حضرتعالى دو سه مرتبه سائلين نسبت به مالكيت مراتع سؤال مى كنند، لكن جنابعالى با عنوان اراضى موات پاسخ مى گوييد.

تا آنجايى كه اين حقير با بضاعت ناقابل و نارساى خود به قرآن و تفسير «الميزان» و بعضى از احاديث و نيز كتب آيت اللّه صدر و «مالكيت در

اسلام» آيت اللّه طالقانى و از اين قبيل مراجعه كرده ام، تعريف صريح و روشنى از مرتع نيافته ام، و خيلى ها اصلا ذكرى از آن در رديف انفال نياورده اند.

اكنون با توجه به اين مقدمۀ طولانى، سؤالات فقهى اين جانب به شرح زير است:

الف- با توجه به تعاريف آمده در قوانين و از طرفى مبانى اصيل فقه اسلامى، آيا مراتع مترادف اراضى موات قرار مى گيرند؟ وگرنه تعريف هر كدام از نظر فقهى دقيقا چيست؟ و منظور از موضوع «بهره بردارى نشدن و به صورت طبيعى باقى ماندن» آمده در متون قانونى تعريف اراضى موات چيست؟ آيا سابقۀ چراى دام بر روى مراتع را مى توان «بهره بردارى» تلقّى نمود تا مقولۀ مراتع را از اراضى موات جدا سازيم؟ و در اين صورت آيا نقض غرض صورت نمى گيرد و با اين وصف هنوز هم مى توانيم مراتع را ملى و در مالكيت دولت بدانيم؟ و اصولا آيا اگر دامداران كه اقداماتى از قبيل «حفاظت و قرق، نگهدارى و احياء و اصلاح» را بر روى مراتع در اختيارشان با هزينه و توان خودشان صورت مى دهند، اين خود نوعى بهره بردارى تلقى نمى شود تا بتوان مراتع را نيز همچون اراضى زراعى در ملكيت اشخاص بدانيم؟ و نهايتا آيا با اين وصف اصلا زمين موات جداى از مراتع وجود خارجى دارد؟

ب- آيا با اوصافى كه در خصوص مراتع بيان شد، كلا قوانين و مقررات ملى شدن جنگلها و مراتع به جاى مانده از دوران پهلوى كه پس از بررسى هاى بيست سالۀ گذشته مهر تأييد نظام جمهورى اسلامى نيز بر آن خورده است، مبناى فقهى متقن و مستند دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 469

با فرض مثبت بودن

جواب سؤال دوم؛ اين سؤالات ايجاد خواهد شد كه:

ج- اصولا وقف چه جايگاه فقهى دارد؟ آيا مراتع كه ملى و متعلق به دولت اسلامى است، قابل وقف پذيرى مى باشند؟ اين حكم در مورد اراضى موات چيست؟

د- آيا نحوۀ تشخيص و به مالكيت درآمدن مراتع در قالب قوانين جارى كه از بى ثباتى و تزلزل هميشگى برخوردار خواهد بود و معترضين در هر زمان و هر شرايط مى توانند اقدامات دولت را زير سؤال ببرند و برنامه ريزى هاى آن را به سخره بگيرند، مبناى فقهى مستند و متقن دارد؟ آيا قانون ماده واحدۀ اراضى اختلافى به نوعى نقض غرض اصل قوانين و نفى ملى بودن مراتع نمى باشد؟

ه- اگر دولت منابع ملى مرتعى را با تعيين يك سرى ضوابط و مقررات و مشروط در اختيار بهره برداران قرار دهد و آن ضوابط نيز دقيقا توسط آنان رعايت گردد، آيا مبناى فقهى وجود دارد تا هرگاه دولت تشخيص دهد نسبت به خلع يد بهره برداران اقدام و مراتع مورد نظر را تغيير كاربرى داده و به امورى ديگر اختصاص دهد؟ و آيا كلا تغيير كاربرى منابع مرتعى از لحاظ شرعى چه حكمى خواهد داشت؟

و- آيا اگر اشخاصى (حقيقى يا حقوقى- خصوصى يا دولتى) با اقدامات ناصحيح (سهوى يا عمدى) خود باعث گردند تا لطماتى به اين منابع حياتى و زيربنايى كشور (پوشش گياهى مرتعى، منابع خاك و طبيعت) وارد آيد حكم شرعى در مورد آنان چيست؟

ز- با ذكر اين نكته كه از سال 1341 تاكنون بهره بردارى از مراتع به طور كاملا مجانى به افراد واگذار گرديده و هيچ وجهى توسط دولت دريافت نمى شود، حال با اين نكته اين منابع يك ثروت ملى و عام

المنفعه تلقى مى شوند و هم از طرفى اگر وجوهى دريافت مى شد به اعتقاد ما ارزش آن نزد بهره برداران بالاتر بود و در حفاظت از آن كوشاتر مى بودند، آيا اخذ وجوهى تحت عناوين (حق چرا، حق علف چر، اجاره بهاى ساليانه، جريمۀ نقض مقررات، جريمۀ تخريب منابع و ...) مبناى فقهى خواهد داشت؟ با توجه به اين كه در مورد فروش آب كشاورزى و يا اخذ بهرۀ مالكانۀ معادن و از اين قبيل نيز در قوانين جاريه فراوان داريم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 470

جواب:: الف- مراتع با اراضى موات مترادف نيست، زيرا «اراضى موات» زمينهايى است كه سابقۀ عمران و آبادى نداشته و يا اگر داشته به طور كلى از بين رفته و اثرى از صاحبان آنها نباشد؛ در صورتى كه برخى از مراتع نظير جنگل ها و بيشه ها خود به خود آباد مى باشند. و منظور از «بهره بردارى قرار نگرفتن آنها» اين است كه نه احيا شده اند و نه تحجير به قصد احيا، بلكه به حالت موات باقى مانده اند. و آنچه در كتب فقهى و اخبار ذكر شده عنوان اراضى موات و انفال است نه عنوان مراتع.

اراضى موات و كوه ها و مراتع و جنگل ها و معادن و درياها همگى از انفال مى باشند، يعنى از اموال عمومى كه متعلق به شخص خاصّ نيستند، چون در آنها نقشى نداشته است؛ و به اصطلاح ملّى مى باشند و در اختيار امام مسلمين خواهد بود.

پس اگر زمين يا مرتعى در حريم يك آبادى باشد كه معمولا محل چراگاه گوسفندان آنان يا باراندز يا كوداندز يا خاك انداز يا جاى خرمن يا آب رو يا بالاخره محل يكى از حاجات عمومى آن آبادى باشد متعلق

به آن آبادى است و ديگران حق تصرف در آن را ندارند و دولت هم حق ندارد از آنان بگيرد.

و اگر حريم هيچ آبادى نباشد با عدم بسط يد حاكم اسلامى واجد شرايط، هر كس حق دارد از آنها بهره برد يا آن را احيا نمايد، به ايجاد ساختمان يا كشت يا احداث باغ يا انبار؛ و يا به قصد احيا تحجير نمايد. اگر احيا نمايد ما دام الاحياء مالك آن مى باشد.

و اگر تحجير نمايد به مجرّد تحجير مالك نمى شود بلكه او احقّ است به احياى آن به شرط آن كه در احياى آن كوتاهى نكند؛ وگرنه او را وادار مى كنند كه يا احيا كند و يا آن را رها نمايد. و اگر كسى زمينى را نه احيا كرده و نه تحجير به قصد احيا، نه مالك آن مى باشد و نه احقّ نسبت به آن؛ و مجرّد ثبت و سند رسمى يا غير رسمى موجب مالكيت يا احقيّت نمى شود.

و هر چند افراد مى توانند به وسيلۀ چرا يا حيازت از گياهان و درختان مراتع استفاده نمايند ولى حقّ ندارند جاهايى را قرق نموده و به خود اختصاص دهند؛ منتها مادامى كه كسى در جايى به چراندن حيوانات خود مشغول است كسى حق مزاحمت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 471

او را ندارد. و اگر حاكم و دولت اسلامى واجد شرايط بسط يد داشته باشد مى تواند بلكه لازم است انفال را به طور كلى در اختيار گيرد و بر طبق مصالح عامّه و تشخيص كارشناسان متعهّد امين نسبت به احيا يا حيازت علوفه و درختان و يا چراندن آنها به افراد اجازه دهد. بسا در جايى احيا به

مصلحت است و در جايى ديگر باقى گذاشتن آنها براى حفظ خاك يا محيط زيست به صلاح است. و بالاخره برنامه ريزى به عهدۀ دولت است؛ ولى اگر كسانى سابقا زمينهايى را احيا كرده و اعراض ننموده اند، مصادرۀ آنها جايز نيست.

ب- جواب سؤال دوم از جواب سؤال اول روشن مى گردد.

ج- اين كه سابقا قدرتمندان جنگل ها و مراتع را در اختيار مى گرفتند و بدون عمل احيايى با آن ها معاملۀ ملكيت مى كردند، خريدوفروش يا مهر يا وقف مى كردند صحيح نبوده و به ملى بودن باقى است؛ و دولت مى تواند آنها را به نفع ملّت مصادره نمايد. ولى اگر مالك زمين آن را وقف كرده باشد بايد بر طبق وقف عمل شود و كسى حق تغيير ندارد.

د- پس از در اختيار گرفتن زمين هاى موات و ساير انفال توسط دولت، هر قراردادى كه بين دولت اسلامى و اشخاص نسبت به آنها منعقد شود الزامى است و هيچ يك از دو طرف حق فسخ آن را ندارد؛ مگر اين كه شرط خيار كرده باشند يا يكى از خيارات ديگر در ميان باشد.

ه- جواب سؤال پنجم از جواب سؤال چهارم به دست مى آيد و تصرفات دولت بايد بر حسب مصالح عمومى باشد. و اين كه گفته مى شود دولت مى تواند قراردادهايى را كه با اشخاص يا دولتها دارد يك طرفه فسخ نمايد سخن اشتباهى است. دولت در معاملات و قراردادها مانند اشخاص مى باشد؛ و بقاى نظام اجتماعى انسانها بر اساس احترام متقابل به قراردادها است.

و- وارد نمودن هر گونه تخريب و ضرر بر انفال و اموال عمومى از ناحيۀ اشخاص حقيقى يا حقوقى و حتّى دولت حرام است؛ مگر اين كه در جايى

مقدمۀ آبادى و عمران باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 472

ز- دريافت هر گونه وجهى از ناحيۀ دولت و مقدار و كيفيت آن در مقابل بهره بردارى اشخاص از انفال و اموال عمومى منوط به صلاحديد دولت حقۀ اسلامى است. البته بايد به گونه اى باشد كه فشار بر ضعفا و محرومين وارد نشود و تحت ضابطه و برنامۀ صحيح و عادلانه باشد؛ و بسا در بسيارى از موارد لازم باشد به عنوان تشويق به كار و فعّاليت و توليدات به نحو رايگان در اختيار بهره برداران قرار گيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 473

مسائل غصب

(سؤال 2383) شخصى اظهار مى دارد كه منزل يكى از اقوامش كه وى در آنجا قصد سكونت داشته احتياج به تعمير پيدا مى كند و پس از تعمير معمار مربوطه مبلغ زيادى را طلب مى كند كه به نظر صاحب منزل اجحاف بوده است، ولى سرانجام آن مبلغ را مى پردازد بجز درصد ناچيزى از آن را (شايد حدود پنج درصد) كه معمار مربوطه نيز ديگر سراغ آن نمى آيد؛ حال نماز و عبادات شخصى كه پس از تعمير منزل در آن منزل سكونت داشته حكم نماز در محل غصبى را دارد يا خير؟ در صورتى كه به اعتقاد او در آن زمان، اين مبلغ اجحاف بود و لذا اعتقادى به غصبى بودن محل نداشته، حكم مسأله چه صورت خواهد داشت؟ بويژه اين كه ساكن منزل خود طرف حساب نبوده است.

جواب: تعمير ساختمان اگر به كف ساختمان ارتباط نداشته باشد- مثلا موزاييك كف اطاق جزو تعمير نباشد- هر چند اجرت تعمير و ابزار آن هم غصب شده باشد، موجب بطلان نماز نمى شود؛ چون تصرف در غصب نيست، و

بسا نيامدن معمار سراغ بقيه، حكايت از رضايت او كند. و اگر از اول مقدار اجرت تعيين نشده، معمار بيش از اجرة المثل و ارزش كار خود را طلبكار نيست.

(سؤال 2384) در فرض بالا چنانچه غصب بودن آن محل را بپذيريم، با توجه به اين كه ساكن آن منزل مالك و طرف حساب نبوده و در زمان سكونت اعتقادى هم به غصبى بودن آن نداشته، آيا نماز و روزه هاى او دچار مشكل مى شود؟ و در صورت وجود اشكال چنانچه هم اكنون رضايت معمار مربوطه حاصل شود آيا رفع اشكال مى شود؟

جواب: اگر با اعتقاد به غصبيت نماز خوانده صحت نمازهايش محل اشكال است و رضايت بعد مصحح گذشته ها نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 474

(سؤال 2385) شخصى چند نهال بيد نزديك چشمۀ آبى كه مورد استفادۀ اهالى قريه است غرس مى كند كه در هنگام غرس نهالها اهالى قريه مانع نمى شوند. حالا كه درختها بزرگ شده باعث كم شدن آب مورد استفادۀ اهالى قريه و زراعت شده، صاحبان چشمه مى گويند كه درختها مضرّ است و بايد قطع شود، اما صاحب درختان راضى به قطع نيست. البته درخت ها بزرگ شده و به ثمر رسيده است. آيا بدون اجازۀ صاحب درختان، اهالى قريه مى توانند درختان را قطع نمايند؟

جواب: اگر غرس نهالها با رضايت و اجازۀ همۀ مالكين چشمه بوده است تا حال اشكال نداشته، ولى ادامۀ آن هم نياز به رضايت و اجازۀ مالكين دارد كه اگر اجازه ندهند مى توانند صاحب نهال را وادار نمايند كه درختها را قطع نمايد؛ خصوصا كه آن موقع ضرر احساس نمى شده و اكنون ضرر محسوس است.

(سؤال 2386) زمينى كه بين دو نفر بالسّويه

مشاع است، يكى از آنها بدون اطلاع و اجازۀ شريك خود آن را به ثالثى فروخته و او بدون اطلاع از اين وضعيت بنايى در آن زمين احداث نموده است. با قبول اين واقعيت كه مشترى با تصور يك معاملۀ صحيح دست به احداث ساختمان زده، آيا حاكم مى تواند حكم به قلع و قمع بنا صادر نمايد؟ در فرض عدم تراضى، براى فصل خصومت چه بايد كرد؟

جواب: عين غصب شده را مالك آن در اختيار هر كس بيابد مى تواند عين آن را با رفع همۀ موانع به اضافۀ مال الاجارۀ مدّت غصب مطالبه نمايد، مگر اين كه او را راضى نمايند و هر چند به قيمت گران تر از او بخرند. و بجاست او رضايت دهد و راضى به ضرر مسلمان ناآگاه نشود. و سپس همۀ خسارتها را مشترى غير مطلع مى تواند از فروشندۀ فضولى مطالبه نمايد.

(سؤال 2387) جنابعالى در جواب سؤال از موردى كه كسى زمينى را به طور مشاع با ديگرى مالك بوده و بدون اجازۀ شريك خود اقدام به فروش كل زمين نموده، و خريدار بنايى در آن احداث نموده است، مرقوم نموده بوديد: «عين مغصوبه را مالك آن در اختيار هر كس بيابد مى تواند عين آن را با رفع همۀ موانع به اضافۀ مال الاجارۀ مدت غصب مطالبه نمايد». سؤال من اين است كه چرا حكم اين مورد با موردى كه كلّ عرصۀ شش دانگ متعلق به غير بوده تفاوت نمى كند؟ زيرا در فرض اشتراك فروشندۀ زمين با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 475

غير اگر قرار باشد كه حاكم حكم به قلع بنا صادر كند، حكم به قلع بنايى داده كه متصرف

مالك سه دانگ مشاع از شش دانگ عرصه نيز هست؟

جواب: در مفروض سؤال نيز هر چند صاحب ساختمان گناه نكرده است، ولى بالاخره او متصرف در زمين غير است؛ پس لازم است زمين او را تحويل دهد هر چند مستلزم تضييع حقّى از حقوق خود او باشد. منتهى الامر چون جاهل و فريب خورده از سوى غير مى باشد در همۀ خسارتها به فروشنده كه موجب فريب و خسارت او مى باشد مراجعه مى كند.

لكن اگر در تقسيم زمين مشاع شريك او لجبازى كند حاكم شرع به عنوان «ولىّ ممتنع» بايد دخالت نمايد و امر را فيصله دهد. تا اينجا بحث حقوقى و فقهى بود، ولى از نظر اخلاقى بجاست صاحب نصف زمين اعلى القيم مدّت تصرف و اجارۀ آن را بگيرد و رضايت دهد و از اين طريق مشكل را حل نمايد.

(سؤال 2388) آيا تصرف در اموال دولتهاى كافر بدون اجازۀ آنها جايز است؟ آيا اموال آنها حرمت دارد؟ و آيا فرق مى كند كه آن دولت اهل كتاب باشد يا نه؟ و يا بر عليه مسلمانان عمل كند يا نه؟

جواب: هر كسى طبعا و تكوينا مالك خود و نيروى خود و كار خود و محصول كار خود مى باشد، مسلمان باشد يا كافر؛ و به فرمودۀ امير المؤمنين (ع) در نامه به مالك اشتر:

«فانّه امّا أخ لك فى الدّين او نظير لك فى الخلق» (هر انسان ديگر يا با تو هم كيش است، و يا مخلوقى است نظير تو). و تصرّف در مال غير بدون اجازۀ او جايز نيست؛ مگر اين كه آن شخص يا آن دولت با اسلام و مسلمين در حال جنگ باشد و حاكم شرع

روى مصالح لازمه اجازۀ تصرّف در مال او را موقّتا صادر نمايد.

(سؤال 2389) خوردن و استفاده از ميوه هايى كه از درختان باغ دوستان يا همسايگان روى زمين يا جوى آب مى افتد، و يا ميوه هايى كه شاخه اش از باغ بيرون است چه حكمى دارد؟

جواب: معمولا انسان از طريق شاهد حال (يعنى شهادت وضعيت و موقعيت هر فردى) اطمينان به رضايت صاحبان باغ و ميوه ها پيدا مى كند؛ آرى اگر در مورد خاصّى عدم رضايت آنها معلوم باشد خوردن ميوه ها و استفاده هاى ديگر اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 476

مسائل مجهول المالك

(سؤال 2390) اخيرا مقدارى وسايل از قبيل راديو، ضبط، تلويزيون، چادر و نظاير آنها را تحت عنوان كالاهاى متروكه (اموال بدون صاحب در گمرك و يا مصادره شده از قاچاقچيان) با اخذ پول بين پرسنل ادارۀ ما تقسيم و به فروش مى رسانند؛ استدعا داريم نظرتان را در مورد شرعى بودن اين عمل و جواز استفاده از اين كالاها مرقوم فرماييد.

جواب: اگر مالكين شرعى آنها به هيچ وجه امكان شناسايى نداشته باشند، مانند ساير چيزهاى مجهول المالك بايد با اجازۀ مجتهد جامع الشرائط به نيازمندان داده شود.

(سؤال 2391) آيا خريد اماكن و منازل مصادره شده و تصرف در آنها كه با گذشت زمان يا به دلايل ديگر در صحت مصادره و شرعى بودن آن شك پيدا شده درست است؟

و آيا مشمول قاعدۀ كلى: «حمل فعل مسلمان بر صحت» نمى باشد؟ و آيا در صورت مجهول بودن مالك آنها و عدم امكان شناسايى او با كسب اجازه از مراجع تقليد مى توان در آنها تصرف نمود؟ و اجرت استفاده از آنها به چه كسى و به چه مصرفى بايد برسد؟

جواب: الف-

در فرض سؤال كه شك در صحت آن هست نه يقين به ناحق بودن آن، حمل بر صحت مى شود.

ب- مجهول المالك بايد بعد از يأس از پيدا شدن مالك آن با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط به مستحق شرعى داده شود.

(سؤال 2392) اموالى كه از طريق نيروى انتظامى از دست سارقين و يا به گونۀ گمشده كشف مى شود، پس از گذشت شش ماه در سه نوبت، مراتب در روزنامۀ محلى آگهى مى گردد و چنانچه كسى براى دريافت آنها مراجعه نكند، بدون صاحب تشخيص داده مى شوند و بنا به خواستۀ دادگسترى در معرض حراج قرار مى گيرند و وجوه حاصله به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 477

حساب دادگسترى واريز مى شود، نسبت به اين گونه اموال كه معمولا نگهدارى آنها مواجه با مشكلاتى است چه بايد كرد؟

جواب: اگر از قبيل «لقطه» (پيدا شده) باشد بايد طبق احكام لقطه عمل شود؛ و اگر از جهات ديگر صاحبش معلوم نباشد حكم مجهول المالك را دارد كه بعد از يأس از پيدا شدن صاحبش با اجازۀ حاكم شرع به نيازمند داده مى شود.

(سؤال 2393) به هنگام خريد گاهى بعضى از مشترى ها اشياى خود- مانند كيف، دستكش و نظاير آن- را در مغازه جا مى گذارند و مغازه دار صاحبان آنها را نمى شناسد و با اين كه پشت شيشۀ مغازه اعلام مى شود اما صاحبش مراجعه نمى كند؛ در اين صورت چه بايد كرد؟

جواب: بعد از يأس از پيدا شدن با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرائط آن را به فقرا و نيازمندان صدقه بدهد.

(سؤال 2394) آيا قرعه كشى جايز است؟ جوايزى كه در اثر قرعه كشى به افراد تعلق مى گيرد آيا جزو مال شخصى فرد محسوب مى شود و يا

مجهول المالك است و بايد صدقه داد؟

جواب: قرعه كشى در بعضى موارد واجب است و در بعضى موارد جايز و در بعضى موارد حرام مى باشد؛ و قرعه اى كه در بانك ها براى اعطاى جوايز صورت مى گيرد جايز است و به نام هر كسى اصابت كند، بعد از قبض مالك آن مى شود.

(سؤال 2395) گوسفندى همراه گوسفندان ديگر به خانه مى آيد، بعد از يك سال كه مالكش پيدا نمى شود آن را ذبح مى كنند و مردم گوشت آن را دانسته يا ندانسته مى خورند؛ حكم آن چيست؟

جواب: اگر در مدت يك سال به مقدار لازم جستجو كرده و صاحب آن را پيدا نكرده باشند، تا زمانى كه صاحب آن پيدا نشده است تكليفى ندارند؛ و اگر صاحبش پيدا شود و حلال نكند، كسى كه آن را ذبح و اطعام كرده بايد قيمت آن را بپردازد.

(سؤال 2396) شخصى مالك قسمتى از يك روستا بوده و پس از فوتش سازمان زمين شهرى آن را تصاحب كرده و قسمت ديگرى كه معلوم نيست مال كسى بوده يا نه به ورّاث مى دهد، حال با توجه به عمل به وصيت ميّت در ثلث، تكليف ورثه چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 478

جواب:: با فرض شك، محمول بر صحت است و موظف به تحقيق هم نمى باشند؛ و چون عوض ملك مورّث داده شده بايد ثلث تمام آن را طبق وصيت اخراج نمايند.

(سؤال 2397) آيا مال مجهول المالك را مى توان در غير مصرف فقرا- نظير كارهاى خير- صرف نمود؟

جواب: بنابر احتياط واجب با اذن مجتهد فقط به فقرا داده شود.

(سؤال 2398) چيزى را كه مسلمان در بلاد كفر پيدا مى كند، آيا حكم لقطۀ بلاد اسلامى را دارد؟

جواب: ظاهرا همان

حكم را دارد؛ مگر اين كه يقين پيدا شود كه آن چيز مال كافرى است كه مالش محترم نيست و تصاحب آن جايز است.

(سؤال 2399) در زمان جنگ شيعه و سنى در افغانستان، شيعيان محدودۀ زيادى را متصرف شدند، و گندم و آرد و اشياى ديگر از برادران اهل سنت را مورد استفاده قرار داده اند. حكم آن چيست؟

جواب: تصرف مال مسلمان بدون معامله و رضايت او حرام و غصب است. در فرض سؤال اگر امكان دارد به صاحبان آنها برگردانده شود، و اگر امكان ندارد از طرف آنها صدقه داده شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 479

مسائل صيد و ذبح

صيد

(سؤال 2400) با توجه به اين كه احراز حلّيت ماهى منوط به آن است كه يقين شود زنده از آب گرفته شده و با توجه به اين كه اكنون صيد ماهى در همه جاى دنيا به صورت صيد صنعتى مى باشد و گاهى يكباره چند تن ماهى صيد و از آب بيرون آورده مى شود، آيا مى توان از ماهى موجود در بازار كه يقينا به صورت صنعتى صيد شده است استفاده كرد يا خير؟

جواب: اگر انسان يقين كند كه ماهى زنده در تور افتاده و سپس مرده است حلال مى باشد؛ ولى در صورت شك محكوم به حرمت است.

(سؤال 2401) آيا در حلّيت ماهى، پولك دار بودن آن نيز بايد احراز گردد؟

جواب: اگر شرايط صيد احراز شود ولى فلس دار بودن و نبودن ماهى مشكوك باشد، احوط اجتناب است.

(سؤال 2402) خوردن ماهى كه اهل كتاب و كفار طبخ مى كنند چگونه است؟

جواب: اگر احراز شود كه آن را زنده از آب بيرون آورده اند و احتمال داده مى شود كه تماس با كافر حاصل شده اشكال

ندارد؛ و در صورت يقين به تماس جايز نيست، مگر در مورد اهل كتاب كه به نظر اين جانب اگر آلوده به شراب و گوشت خوك و ساير نجاسات نباشند پاك مى باشند.

(سؤال 2403) در بنادر و مناطق جنوبى ايران، نوعى آبزى به نام «خرچنگ دريايى» و نوعى ماهى به نام «مركب ماهى» معروف به «خساك» صيد مى شود كه هم صادر شده و هم مورد استفادۀ داخل مى باشد؛ ضمنا شايع است كه براى معالجۀ برخى از بيماريها مفيد است. آيا خوردن و ساير مصارف آن جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 480

جواب:: اگر منظور از خرچنگ دريايى «ميگو» باشد كه به آن «ملخ دريايى» نيز گفته مى شود و در زبان عرب آن را «اربيان» مى نامند، حلال است؛ و اگر منظور غير آن باشد حرام است. و هر كدام از ماهى ها كه از انواع ماهى هاى فلس دار باشد، اگر چه به واسطۀ كوچكى هنوز فلس در نياورده باشد يا به واسطۀ عوارضى فلس آن ريخته باشد، حلال است. و هر كدام از انواع ماهى ها كه بى فلس باشد، خوردن آن حرام است؛ ولى استفادۀ ديگر غير از خوردن مانعى ندارد. و اگر معالجۀ ضرورى منحصر در خوردن آن باشد و داروى حلالى يافت نشود، در اين فرض خوردن آن نيز اشكالى ندارد.

(سؤال 2404) اگر در شكم ماهى كه صيد شده ماهى ديگرى پيدا شود، آيا حلال است يا نه؟

جواب: اشكال دارد؛ مگر اين كه به قرائنى احراز شود كه وقتى ماهى به تور افتاده، ماهى در شكم آن هنوز زنده بوده است.

(سؤال 2405) كوسه هايى كه داراى فلس ميخى هستند حلال مى باشند يا نه؟

جواب: اگر پوست آنها صاف نباشد

و داراى فلس باشند- اگر چه فلس ميخى داشته باشند- حلال مى باشند.

ذبح

(سؤال 2406) اگر آلت ذبح از نوع استيل باشد، ذبح با آن شرعى و جايز خواهد بود يا نه؟

جواب: اگر استيل واقعا از جنس آهن باشد اشكال ندارد.

(سؤال 2407) در بعضى از مناطق قبل از ذبح حيوان با شوك الكتريكى يا فرو بردن سر نيزه به جاى حساس يا زدن گلولۀ پلاستيكى حيوان را از پاى در مى آورند و بعدا ذبح مى كنند؛ البته پس از ذبح حيوان حركت مى كند. آيا اين ذبح شرعا صحيح است؟

جواب: در صورتى كه بعد از ذبح شرعى حيوان حركتى داشته باشد حلال خواهد شد.

(سؤال 2408) اگر حيوان را به حالت آويزان از پا كه شكم و سينه و سر حيوان رو به قبله قرار بگيرد ذبح كنند، كفايت مى كند؟

جواب: همين مقدار استقبال كفايت مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 481

(سؤال 2409) در بعضى موارد ديده شده كه هنگام ذبح حدود بيست و پنج درجه از قبله انحراف وجود دارد، آيا ضرر مى زند؟

جواب: بعيد نيست كه انحراف در حدود بيست و پنج درجه مضرّ نباشد.

(سؤال 2410) در بلاد كفر اگر كسى كه مسلمان ولى لاابالى است بگويد هنگام ذبح «بسم اللّه» مى گويم كفايت مى كند يا نه؟

جواب: كفايت مى كند.

(سؤال 2411) خريدن و استفاده از كفش و دستكش چرمى در بلاد كفر چه حكمى دارد؟ با توجه به اين كه مقدار زيادى از پوستها از ذبح شرعى تهيه مى شود؟

جواب: اگر علم به ذبح شرعى آن حاصل نشود محكوم به نجاست است و استعمال آن جايز نيست.

(سؤال 2412) بعضى از مسلمانان اروپا از گوشت ذبيحۀ اهل كتاب مصرف مى نمايند؛ آيا درست است؟

جواب:

ذبيحۀ غير مسلم بدون شبهه حرام است.

(سؤال 2413) گوسفندى كه معلوم نيست ذبح شرعى شده اگر قبل از آن كه از خارج وارد نمايند استخوانهاى آن را در آورند و براى خوردن پودر كنند، آيا حلال است يا نه؟

جواب: در روايت ابان «استخوان» در رديف اعضاى حرام شمرده شده است؛ پس احوط اجتناب است.

(سؤال 2414) آيا كسى كه لال است مى تواند حيوان را ذبح نمايد يا نه؟

جواب: اگر او را متوجه سازند كه با اشاره نام خدا را ياد كند مانعى ندارد؛ هر چند احوط ترك است.

(سؤال 2415) ذبح به وسيلۀ آلومينيوم، استيل و فولاد كه در عرف به همۀ آنها آهن گفته مى شود درست است يا ملاك صدق نزد اهل فن است؟

جواب: اگر واقعا چيزهاى ذكر شده نزد اهل فن آهن نباشد ذبح به وسيلۀ آنها در حال اختيار درست نيست؛ و صدق عرفى اگر از روى جهالت يا مسامحه باشد اعتبارى ندارد. و فولاد از انواع آهن مى باشد و ذبح با آن درست است؛ و استيل هم اگر واقعا از جنس آهن باشد اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 482

(سؤال 2416) ذبح با دستگاه هاى برقى صحيح است يا نه؟ و بر فرض صحيح بودن، آيا يك «بسم اللّه» براى همۀ حيوانهاى مورد ذبح كافى است؛ هر چند بتدريج ذبح شوند؟

و آيا استفاده از ضبط صوت يا گفتن «بسم اللّه» توسط غير ذابح كافى است؟

جواب: اگر تمام شرايط ذبح شرعى محقق باشد- از قبيل رو به قبله بودن حيوان، آهن بودن وسيلۀ ذبح، قطع نمودن رگهاى چهارگانۀ حيوان، مسلمان بودن ذبح كننده، (يعنى كسى كه كليد دستگاه را مى زند)- بعيد نيست يك «بسم اللّه»

براى همه كافى باشد؛ به شرط آن كه همۀ حيوانهاى مورد ذبح عرفا در يك زمان ذبح شوند؛ ولى اگر بتدريج و با فاصله ذبح شوند، بايد براى هر كدام يك «بسم اللّه» گفته شود. و «بسم اللّه» ضبط صوت و غير ذابح كفايت نمى كند.

(سؤال 2417) مرغى را كه سر بريده اند و چهار رگ آن قطع شده و در آب افتاده و مرده است، آيا حلال است؟

جواب: اگر خروج روح مستند به ذبح باشد حلال است؛ و اگر مستند به افتادن در آب باشد يا مستند به هر دو باشد مشكل است.

(سؤال 2418) حكم ذبيحۀ اهل كتاب و فرقه هاى گوناگون مسلمين- نظير غلات و نواصب- چيست؟ و آيا «مجوس» و «صابئين» جزو اهل كتاب مى باشند؟

جواب: ذابح بايد مسلمان باشد و ذبيحۀ كفار اعم از اهل كتاب و غير آنها و كافر اصلى و مرتد و نيز افرادى كه محكوم به كفر هستند- اگر چه خودشان را از فرق مسلمين بشمارند- حلال نيست. و موجبات كفر در توضيح المسائل مذكور است.

و مجوسى ها در بعضى از احكام حكم اهل كتاب را دارند؛ ولى اجراى تمام احكام اهل كتاب بر آنها مشكل است. و صابئين ظاهرا داراى فرق مختلفى هستند و يك فرقۀ آنها خودشان را از فرق مسيحى ها مى شمارند كه آنها حكم اهل كتاب را دارند و غير آنها حكم اهل كتاب را ندارند. البته ذبيحۀ هر مسلمان اگر چه حلال است ولى در قربانى حج بنابر احتياط واجب بايد نايب در ذبح علاوه بر مسلمان بودن، شيعۀ دوازده امامى نيز باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 483

(سؤال 2419) آيا بى حس يا بيهوش كردن حيوان و يا

گيج نمودن آن با ضربه اى به مغز او قبل از ذبح جايز است يا نه؟

جواب: در صورت بى حس و بيهوش كردن حيوان اگر حيات حيوان باقى است و مانع از خروج خون متعارف نباشد اشكال ندارد. و بايد از وارد نمودن ضربۀ گيج كننده- اگر موجب اذيت حيوان باشد- در غير حال ناچارى خوددارى شود؛ ولى موجب حرمت گوشت حيوان نمى شود. و بهتر است همان روش معمول با انجام مستحبات انجام شود، و ظاهرا كارشناسان هم بهتر بودن آن را تأييد كرده اند.

(سؤال 2420) اين جانب سالهاست براى مصرف اقليت هاى دينى اقدام به شكار گراز وحشى مى كنم، و سابقا از حضرتعالى و حضرات آيات گلپايگانى و مرعشى كسب تكليف نموده و اجازه داده بوديد. اكنون وزارت بهداشت و درمان مجددا از من مجوز شرعى مى خواهد. آيا براى توليد كالباس از گوشت گراز وحشى براى اقليت هاى دينى و اتباع خارجى به شكار گراز وحشى مجاز هستم؟

جواب: اگر شكار مذكور بر خلاف مصالح كشور اسلامى نيست و اقليت هاى دينى از لحاظ مذهب خود حرام نمى دانند، مسئولين دولت اسلامى جلوگيرى نكنند؛ ولى مراقبت نمايند بين مسلمين توزيع نگردد.

(سؤال 2421) محصل مسلمانى كه به كشورهاى غير مسلمان رفته و مجبور است از غذاهاى گوشتى آنها استفاده كند تا بتواند پايۀ علمى خود را بالا ببرد و به مسلمان ها خدمت نمايد وگرنه از گرسنگى مى ميرد، آيا جايز است از آن غذاها بخورد؟

جواب: با فرض اضطرار يعنى خطر جانى اشكال ندارد، ولى چنين فرضى خيلى بعيد است؛ زيرا مى تواند از تخم مرغ و كنسرو ماهى و مانند اينها استفاده نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 484

مسائل خوردنى ها و آشاميدنى ها

[حكم بعضي از خوردنيها]

(سؤال 2422) آيا خوردن موادّ غذايى كه

در آنها ژلاتين هست اشكال دارد؟

جواب: گاهى شنيده مى شود كه بيشتر ژلاتين ها از استخوان و مخصوصا استخوان خوك به دست مى آيد؛ اگر چنين باشد خوردن آن جايز نيست. شما بهتر است از اهل فن جويا شويد.

(سؤال 2423) اگر با حيوان حلال گوشتى كه آبستن است نزديكى شود، آيا بچۀ آن نيز مانند خودش نجس و حرام است؟

جواب: بچه اى كه در حال نزديكى و وطى در شكم حيوان است ظاهرا حلال است و پس از آن كه زاييده و خشك شد پاك مى باشد.

(سؤال 2424) بعضى ها مى گويند كه خوردن گوشت كلاغهايى كه كاملا سياه هستند حلال است؛ نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب اجتناب شود.

(سؤال 2425) خوردن گوشت خرگوش- اعم از آنهايى كه پاهاى پنجه اى دارند يا آنها كه سم دارند- چه حكمى دارد؟

جواب: گوشت خرگوش مطلقا حرام است.

(سؤال 2426) طبق نظر حضرتعالى در رسالۀ توضيح المسائل: «اگر خونى كه در تخم مرغ است در رگ باشد و پاره نشده باشد، بقيۀ تخم مرغ پاك و حلال است»؛ حال اگر بدانيم كه خون در رگ است و ندانيم پاره شده است يا خير، در اين صورت هم خوردن بقيۀ تخم مرغ- غير از آن خون- حلال است؟

جواب: در صورت شك در ملاقات آن با خون- اشكال ندارد.

(سؤال 2427) خوردن شير زن چه حكمى دارد؟

جواب: اگر از خبائث محسوب نباشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 485

(سؤال 2428) اگر غذا نجس شد، آيا دور ريختن آن اسراف مى باشد؟ و در صورتى كه اسراف محسوب شود با اين گونه غذاها چه بايد كرد؟

جواب: اگر مصرف حلال نداشته باشد، مثل خوراندن به حيوانات، دور ريختن اشكال ندارد.

(سؤال 2429) آيا

هر حيوان دريايى حلال است؟ و آيا هر ماهى فلس دارى حلال مى باشد؟

جواب: اهل سنّت حديثى را از پيامبر اكرم (ص) در رابطه با دريا نقل كرده اند:

«هو الطّهور مائه الحلّ ميتته» (دريا آبش پاك و پاك كننده و ميتۀ آن حلال مى باشد.)

و بر حسب احاديث وارده از ائمۀ معصومين (ع) از حيوانات دريايى ماهى فلس دار حلال است، البته ميگو كه آن را به عربى «اربيان» مى نامند نيز بر حسب اخبار وارده حلال است؛ ولى ساير حيوانات دريايى و از جمله صدف و خرچنگ حلال نيستند.

و اخبار ائمۀ معصومين (ع) براى ما شيعه حجّت و لازم الاتّباع است.

(سؤال 2430) شبها در خواب دندان قرچه دارم و به سختى دندانهايم را مى فشارم. به دندان پزشك رفتم ولى كارى از او ساخته نشد. آيا اگر شبها قبل از خواب حدود دو استكان الكل صرفا به خاطر دندان بخورم و بخوابم اشكالى دارد؟

جواب: اگر انسان مرضى داشته باشد كه معالجۀ آن منحصر در خوردن الكل باشد، خوردن آن به قدر ضرورت مانعى ندارد. ولى مجرّد دندان قرچه را مرض مجوّز خوردن الكل به حساب آوردن، مشكل است.

مصرف كردنى ها

(سؤال 2431) استعمال موادى كه احتمال خطر در آن مى رود، در صورتى كه نفع آن بيشتر باشد و به دستور پزشكان باشد چه صورتى دارد؟

جواب: در صورت انحصار معالجه در آن اشكال ندارد.

(سؤال 2432) حكم شرعى استعمال ترياك، هروئين، حشيش و همچنين تزريق مواد مخدّر براى معتادين و غير معتادين را بيان فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 486

جواب:: استعمال هر چيزى كه براى جسم يا روح انسان ضرر قابل توجه داشته باشد جايز نيست.

(سؤال 2433) تكليف شرعى معتادان در ترك اعتياد چيست؟

جواب: اگر با تصميم

نتوانند ترك نمايند به پزشك مراجعه كنند.

(سؤال 2434) آيا مى توان براى درمان بيمارى از مواد حرام استفاده نمود؟

جواب: در صورت ضرورت معالجه و انحصار درمان در آن اشكال ندارد.

(سؤال 2435) مواد مخدّر چه چيزهايى هستند و آيا استعمال آنها جايز است؟

جواب: مواد مخدّر چيزهايى است كه موجب ركود عقل و احساسات مى شود؛ و هر كدام مست كننده بوده يا اين كه ضرر محسوس و قابل توجه داشته باشد حرام است.

(سؤال 2436) آيا استعمال دخانيات- نظير سيگار و قليان- به طور كلى جايز است؟

جواب: براى هر كس ضرر قابل توجه نداشته باشد جايز است؛ ولى بهتر است انسان خود را آلوده نكند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 487

مسائل وصيت

(سؤال 2437) كسى وصيت كرده كه نصف تركۀ او بابت خمس و ردّ مظالم و نماز و روزه مصرف شود، و هنگام فوت دو نفر از ورثه كه تمكن داشتند با نظر وصىّ و ناظر ميّت، مبلغ لازم را جهت امور فوق پرداخت كردند؛ اكنون كه مى خواهند تركه را تقسيم كنند با مبلغى كه آن دو نفر داده اند چگونه بايد رفتار نمود؟

جواب: اگر وصيت مذكور مورد امضاى همۀ ورثه باشد پس در صورتى كه وصىّ و ناظر، مورد وصيّت- يعنى نصف تركه- را به آن دو نفر در برابر عمل به وصيّت منتقل كرده باشند، مورد وصيت متعلق به آنها مى باشد؛ و اگر آن دو به عنوان قرض على الحساب خرج كرده باشند كه بعدا طلب خودشان را از تركه بردارند بايد طبق آن عمل شود؛ و در اين فرض از جهت پايين آمدن ارزش اسكناس بنابر احتياط بايد نسبت به تفاوت آن با ساير ورثه مصالحه نموده و

رضايت همديگر را تحصيل كنند.

(سؤال 2438) عالمى از دنيا رفته و وصيت كرده اثاثيۀ منزل به همسرش داده شود، آيا كتابهاى علمى و تخصصى او كه معمولا در خانۀ اهل علم مى باشد مشمول اثاثيه مى باشد يا نه؟

جواب: كتابها جزو اثاثيۀ خانه محسوب نمى شود.

(سؤال 2439) شخصى وصيت نموده كه مبلغى صرف پيشكار قنات محل نمايند و فعلا چند سال است كه در پيشكار قنات كار نشده و معلوم نيست كه كار بشود؛ آيا مى توان آن مبلغ را صرف لايروبى قنات يا صرف كار خيرى نمود؟

جواب: اگر ممكن است همان مبلغ را صرف پيشكار قنات كنند؛ و اگر به طور كلى از مصرف كردن در مصرف مذكور حتى در آينده مأيوس باشند، به مصرف لايروبى قنات برسانند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 488

(سؤال 2440) مردى مسيحى از دنيا رفته و خانۀ وى بنابر تقاضاى انحصار وراثت توسط ورثۀ او طبق احوال شخصيّۀ مسيحيان بين دختر و همسرش تقسيم شده، ابتدا دختر و سپس همسرش مسلمان مى شوند و دختر سهم خود را به موجب سند رسمى به ديگرى منتقل كرده، مادر بعد از بيست سال وصيتنامه اى ارائه مى دهد و مدعى است تمام اموال شوهرش متعلق به اوست و دوباره مسيحى مى شود و مى گويد اين وصيتنامه در دستم بوده ولى به علت اختلاف با دخترم و نيز مسلمان شدن او ارائه نكردم؛ اكنون آيا بعد از مسيحى شدن مادر، مى توان به احوال شخصيۀ مسيحيان عمل نمود؟ و آيا مى توان سند رسمى خريدارى شدۀ شخص ثالث را باطل اعلام نمود؟

جواب: ادّعاى آن زن مسموع نيست؛ زيرا بر فرض صحت وصيت و نفوذ آن، حاضر شدن او بر تقسيم، ردّ وصيت محسوب

مى شود و پشيمانى موصى له يعنى همسر آن مرد بعد از ردّ اثرى ندارد.

(سؤال 2441) اگر شخصى در زمان حيات اموالش را بين ورثه تقسيم كند و يك سوم آن را براى مخارج بعد از فوت خود بگذارد و وصيت كند كه تمام ثلث را خرج عزايش كنند، آيا اين وصيت نسبت به تمام ثلث نافذ است يا نسبت به يك سوم آن؟

جواب: در فرض سؤال اگر ورثه وصيت مزبور را- هر چند در زمان وصيت كننده- امضا كنند بايد به تمام مورد وصيت عمل نمايند؛ بلى اگر هنگام فوتش وارث جديدى داشته باشد، نسبت به سهم او در زايد بر ثلث تركه بايد از او اجازه بگيرند.

(سؤال 2442) چنانچه كسى وصيت كرده يك نفر را اجير كنند كه دو سال نماز و روزه برايش انجام دهد و پس از آن كه حساب رسمى كرده اند معلوم شده كه ثلث تركه وافى نيست، آيا بر پسر بزرگتر واجب است كه خودش انجام دهد يا نه؟

جواب: اگر پسر بزرگتر بداند بيشتر از مقدارى كه ثلث وافى به آن است نماز و روزه در ذمّۀ ميّت است بايد بقيه را انجام دهد.

(سؤال 2443) در صورتى كه دو سوم اموال ميّت منحصر به زمين و يك سوم آن مال منقول (مثلا پول) باشد، اگر موصى كليۀ مال منقول را معيّنا براى غير ورثۀ خود وصيت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 489

كند به گونه اى كه در صورت نفوذ وصيت، زوجۀ موصى بكلى از ارث محروم مى گردد، آيا نفوذ وصيت نسبت به كليۀ اموال منقول منوط به اذن زوجه است؟

جواب: در فرض سؤال وصيت نسبت به سهام ساير ورثه و يك سوم

سهم زوجه نافذ است؛ ولى نسبت به دو سوم سهم زوجه بنابر احتياط واجب موقوف به اجازۀ او مى باشد.

(سؤال 2444) آيا در اجراى وصيّت نظر مرجع تقليد وصىّ شرط است يا مثلا پسر بزرگتر؟

جواب: اگر شرط نشده باشد وصىّ مقدم است.

(سؤال 2445) در وصيت نامۀ فردى آمده: «نصف خانه را به فلانى فروخته ام و نصف ديگر آن براى فرزندانم مى باشد»؛ آيا اين هبه است كه در مورد بچه هاى صغير قبض و اقباض به وسيلۀ خود ولىّ صورت گرفته باشد يا نه؟

جواب: ظاهر عبارت فوق، تركه بودن است براى فرزندان نه هبه. و حد اكثر احتياط آن است كه آن را از ثلث حساب كنند.

(سؤال 2446) اگر يكى از ورثه به انجام كامل وصيتنامه رضايت دهد، آيا قبل از انجام آن مى تواند رضايت خود را پس بگيرد؟

جواب: اگر در زمان حيات موصى رد نكرده باشد بعد از فوت نمى تواند رد كند.

(سؤال 2447) اگر كسى نسبت به ثلث مالش وصيت كند در حالى كه ثلث مال او در موقع وصيت كمتر از موقع مرگ او بوده، و از باب اتفاق- نه بر حسب متعارف- بعدا مال هنگفتى از راه ديگرى پيدا كرده، آيا چون در ذهنش ثلث مال شامل مثلا يك ميليون مى شده و بعدا چند ميليون شده، مى توان گفت شامل بعدى ها نيز مى شود؟

جواب: بايد به ارقام و مصارفى كه وصيت كرده عمل شود، مگر اين كه زايد بر ثلث همه باشد؛ و لازم نيست وصيّت شامل همۀ ثلث در زمان وفات باشد.

(سؤال 2448) پدر اين جانب هنگام فوتش در حدود پانزده سال پيش وصيت كرد كه از محل بخشى از اموالش براى او نماز و روزه استيجار

كنيم، اما اين وصيت انجام نشد و وارثان او همۀ اموال را بين خود تقسيم كردند و پسر بزرگ او نيز اين وصيت را عمل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 490

نكرد. اكنون من كه پسر كوچكتر هستم پول كافى براى اين كار دارم. آيا استيجار نماز و روزه براى پدرم از پول خودم نمازهاى فوت شده از وى را جبران مى كند؟ آيا ثواب آن به او مى رسد؟ آيا اگر پول آن را صرف فقرا كنيم بهتر نيست؟

جواب: ظاهر وصيت پدر شما اين بوده كه نسبت به نماز و روزه هاى خويش ترديدى داشته و ذمّۀ خود را مشغول مى دانسته است. بنابراين استيجار نماز و روزه براى او- هر چند از پول خودتان- بزرگترين خدمت به اوست و ثواب آن به او مى رسد؛ و نوعا خواندن آنها كار افراد فقير و بى بضاعت است. پس شما با انجام اين عمل هم ذمّۀ پدر را برئ نموده ايد، و هم به فقرا كمك كرده ايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 491

مسائل ارث

(سؤال 2449) احتراما در مادۀ 881 مكرّر قانون مدنى چنين آمده است:

«كافر از مسلم ارث نمى برد، و اگر در بين وراث متوفاى كافر مسلم باشد وراث كافر ارث نمى برند اگر چه از لحاظ طبقه در درجۀ مقدم بر مسلم باشند.»

بدين معنا كه اگر در بين خانوادۀ كافر يك نفر مسلمان شود هر كافرى كه از اين خانواده فوت نمايد كليۀ ارث به مسلم مى رسد چون آمده است كه حتى درجات مقدم هم ارث از متوفاى كافر نمى برند.

خواهشمند است جهت تنوير افكار عموم پاسخ فتوايى خود را در اين چند مسأله اعلام فرماييد:

1- كافر به چه كسى گفته مى شود؟ بهايى، مسيحى،

يهودى، زردشتى، بى دين، ملحد، بت پرست، بودايى و ...؟ آيا اقليت هاى مورد اشارۀ قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران از كفار محسوب مى شوند؟

2- اگر شخص كافرى جهت جذب ارث كليه متوفاهاى هم كيش خود و از روى ريا و يا نفاق مسلمان شود و تحقيق هم امكان پذير نباشد، آيا حكم فوق كه در مادۀ قانونى آمده است دربارۀ او جارى است؟

3- با توجه به جهان شمولى احكام اسلام و عدالت در قوانين اسلام، آيا اين حكم موافق با شرع مقدس اسلام است يا خير؟

4- اگر متوفاى كافر در يكى از بلاد غير مسلمان باشد و در بين ورثۀ او مسلمى در هر درجه وجود داشته باشد، حكم شرع مقدس دربارۀ ارث او چگونه است؟

جواب: ج 1- در «اصطلاح فقه» كافر كسى است كه وجود خداوند يا وحدانيّت او يا پيامبرى حضرت محمّد (ص) يا خاتميت او يا معاد يا يكى از ضروريات اسلام- كه ضرورى بودن آن محرز است- را انكار نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 492

ج 2- اگر كافر شهادت به وحدانيّت خداوند و نبوت پيامبر اسلام (ص) دهد ظاهرا مسلمان محسوب مى شود، هر چند ندانيم قلبا مسلمان شده است يا بدانيم قلبا مسلمان نشده ولى اظهار كفر هم نكرده و بر طبق موازين اسلام به حسب ظاهر عمل مى نمايد.

ج 3- مفاد مادۀ مشار اليها مضمون برخى از روايات معصومين (ع) و مورد اتفاق فقها است. البته در روايتى آمده است كه: اگر ميّت كافر فرزندان صغير دارد گرچه اموال او به وارثان مسلمان او هر چند در طبقات بعدى باشند مى رسد ولى آنان بايد نفقۀ فرزندان خردسال وى را تا هنگام بلوغ بپردازند و پس

از آن اگر مسلمان شدند اموال را پس مى گيرند. و عدۀ زيادى از قدماى فقها به اين روايت عمل كرده اند ولى متأخرين از آن ها آن را بر استحباب حمل نموده اند.

يادآورى مى شود كه: كافر مى تواند در زمان حيات خود اموالش را به فرزندان خود هر چند بالغ باشند ببخشد و نيز مى تواند وصيت نمايد كه پس از مرگ تا سقف يك سوم از اموالش به فرزندان كافرش اعم از بالغ و غير بالغ انتقال يابد. بديهى است حكم مذكور در مادۀ مشار اليها هيچ ربطى به اين دو مورد ندارد.

همچنين گفتنى است: طبق نظر عدليه كه شيعه بر آن است احكام شريعت مقدّسه جزافى نيست، بلكه تنظيم و تشريع آن از سوى خداوند حكيم و داناى مطلق بر اساس مصالح و مفاسد واقعى فرد و جامعه است و مفهوم عدالت و بسيارى از مصاديق آن هم گرچه قابل ادراك براى عقل و عقلا مى باشد ولى برخى ديگر از مصاديق آن نيز پيچيده بوده است و به آسانى قابل تصديق همگانى براى عقل و عقلا نمى باشد و تجربه نشان مى دهد كه در تشخيص عدالت بين عقلاى جهان در زمان واحد اختلاف نظر شديد وجود دارد، و يا چيزى در زمانى بين عقلا عدالت شمرده مى شده و در زمانى ديگر عقلا خود را تخطئه كرده و چيز ديگر را مصداق عدالت مى شمارند، و از اين رو مشاهده مى شود در تشخيص عدالت در بعضى موارد شرع مقدس عقلا را مورد تخطئه قرار داده است و اساسا يكى از علل عمده و فلسفۀ تشريع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 493

شرايع الهى تشخيص و تعيين صحيح اين گونه از مصاديق

است و اين امر هيچ گونه منافاتى با جهان شمولى و عادلانه بودن احكام شريعت ندارد.

ج 4- در حكم مزبور فرقى بين بلاد مسلمان و غير آن نيست؛ هر چند در بلاد غير اسلامى در فرض سؤال ضمانت اجرايى براى آن وجود ندارد.

(سؤال 2450) اگر كسى پدر خود را بكشد، فرزند قاتل از جدّ خود كه كشته شده است ارث مى برد يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر ميّت غير از فرزند خود كه قاتل است وارث نزديكتر (پسر يا دختر بدون واسطه) نداشته باشد، فرزند قاتل از تركۀ جدّ خود ارث مى برد.

(سؤال 2451) زنى از شوهر خود پسرى داشته و بعد از فوت او شوهر دومى اختيار نموده است؛ از شوهر اول مالى به پسرش ارث رسيده ولى آن پسر مفقود الاثر شده به گونه اى كه از زنده بودن او مأيوس مى باشند و بعد از اين حادثه مادر آن پسر نيز از دنيا مى رود. آيا ميراث به پسرى كه از شوهر دومى آن زن است تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منظور از مأيوس بودن يقين به مرگ پسر قبل از فوت مادر باشد، مال پسر به مادر و سپس بعد از مرگ مادر به ورّاث موجود منتقل مى شود؛ ولى اگر به مرگ پسر يقين نداشته باشد بايد مال او را حفظ كنند تا يقين به مرگ حاصل شود.

(سؤال 2452) با توجه به اين كه ولد الزنا ارث نمى برد و نظر به اين كه براى ادامۀ زندگى نياز به بعضى حمايتهاى مالى دارد، آيا مى توان زن و مردى كه اين طفل را به وجود آورده اند مكلف نمود تا مقدارى از مال خود را به عنوان وصيت به او

تمليك نمايند؟

جواب: اجبار در مورد سؤال جايز نيست؛ ولى در وجوب انفاق بنابر اقوى حكم ولد حلال را دارد. همچنين مى توانند به اختيار خود تا حد ثلث براى بچه وصيت كنند.

(سؤال 2453) با توجه به اين كه شرط وراثت حمل وجود آن در زمان موت مورّث مى باشد، در صورتى كه نطفۀ حمل پس از فوت مورّث منعقد شود اما انتساب آن به مورّث قطعى باشد آيا چنين حملى پس از زنده متولد شدن ارث مى برد؟ و به طور كلى حمل براى وراثت موضوعيت دارد يا كاشفيت؟ دلايل، اصول و قواعد مورد استثناء را بنويسيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 494

جواب:: موضوع ارث در كتاب و سنّت، ولد مورّث است و طبعا بايد در حين موت مورّث ولد بر آن صادق باشد. و اگر اخبار ميراث حمل را نداشتيم مى گفتيم بايد حين الموت ولد بالفعل باشد؛ ولى با لحاظ اخبار حمل مى فهميم در حين موت مورّث در مسير ولديّت هم باشد كافى است، به شرط اين كه اين قوه به فعليت برسد و كامل شود و زنده به دنيا بيايد. البته رحم مادر ظاهرا خصوصيت ندارد؛ بنابراين اگر نطفه در حين موت مورّث در مسير انسان شدن قرار گرفته باشد، هر چند به منظور طى مراحل و رسيدن به انسانيت به جاى رحم در لولۀ آزمايشگاه قرار داده شده، ولد بالقوه بر آن صادق است؛ اما اگر نطفۀ مرد را براى اغراض ديگرى گرفته اند ولى تصادفا پس از مرگ او به فكر افتاده اند آن را در رحم يا در لولۀ آزمايشگاه به منظور انسان شدن قرار دهند به گونه اى كه در حين موت مورّث در مسير

انسان شدن نبود، ارث بردن آن پس از فعليت محل اشكال است؛ بخصوص اگر پس از مدت طولانى- مثلا بيست سال- كسى به اين فكر بيفتد.

(سؤال 2454) ارث زن در صورت داشتن بچه از شوهرش چه مقدار است؟

جواب: ارث زن در صورت داشتن بچه از شوهر يك هشتم از غير زمين است.

و در اين صورت احتياط مستحب مؤكد اين است كه از زمين هم به او ارث بدهند يا با او مصالحه نمايند، به شرط اين كه در بين ورّاث صغير نباشد؛ و اگر صغير در بين باشد از سهم او كسر ننمايند.

(سؤال 2455) قاتلى كه قتل خطايى يا شبه عمد مرتكب شده آيا در صورتى كه وارث باشد از مقتول ارث مى برد؟ در مورد ديۀ فوت كه بيمه مى دهد چطور؟

جواب: قاتل در قتل عمد ارث نمى برد و در قتل خطا و شبه عمد از مال ميّت ارث مى برد، ولى نسبت به ديه احتياطا با ساير ورثه مصالحه شود و رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2456) ارث بين زرتشتى و مسلمان چگونه است؟ آيا زرتشتيان كافرند با اين كه خدا را قبول دارند؟

جواب: زرتشتيان از نظر فقه ما همچون يهود و نصارى اهل كتاب مى باشند و كافر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 495

حربى نيستند؛ ولى بالاخره هيچ يك از اين فرقه ها مسلمان نيستند، و در فقه اسلام در برخى از مسائل بين مسلمان و غير مسلمان تفاوتى وجود دارد. در مسألۀ ارث اهل سنّت روايتى دارند كه: «لا يتوارث اهل ملّتين» يعنى اهل دو آيين از يكديگر ارث نمى برند. و در نتيجه نه كافر از مسلمان ارث مى برد، و نه مسلمان از كافر. ولى

در فقه شيعه كه از اهل بيت (ع) اخذ شده است مسلمان از كافر ارث مى برد ولى كافر از مسلمان ارث نمى برد. و در اثر شرافت اسلام با وجود وارث مسلمان، او بر وارث كافر مقدم است. و بالاخره مسأله از نظر فقه امرى است قطعى كه كفر مانع ارث است.

(سؤال 2457) دخترى از دنيا رفته و مادر و چند برادر و خواهر دارد، ارث او چگونه تقسيم مى شود؟

جواب: مادر جزو طبقۀ اول ورّاث است و برادر و خواهر از طبقۀ دوم؛ و با بودن طبقۀ اول- هر چند يك نفر- طبقۀ دوم ارث نمى برد. بنابراين تمام مال ميّت متعلّق به مادر اوست.

(سؤال 2458) مادرى از دنيا رفته و مقدارى زينت آلات داشته؛ حال اولاد او كه مى خواهند از خود زينت آلات استفاده كنند بدون فروش آنها، چگونه بايد آنها را بين خود تقسيم نمايند؟

جواب: اگر ميّت شوهر دارد يك چهارم مال او متعلّق به شوهر است و مابقى را اولاد او به طورى كه سهم زنها نصف مردها باشد بين خود تقسيم نمايند؛ و اگر شوهر ندارد تمام مال متعلّق است به اولاد به طورى كه سهم زنها نصف مردها باشد، خواه عين مال را بين خود تقسيم نمايند يا بفروشند و قيمت آن را تقسيم كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 496

مسائل قضاوت

شرايط قاضى

(سؤال 2459) آيا ذكوريت شرط صحت قضاوت قاضى است؟

جواب: ذكوريت از شرايط جواز صدور و نفوذ حكم است؛ البته ذكوريت در مشاورت قضايى شرط نيست. بنابراين زن مى تواند به عنوان مستشار قضايى اظهار نظر نمايد.

(سؤال 2460) آيا نمى توان از بانوان در مسائل قضايى مربوط به خودشان و در دادگاه هاى مدنى خاص و احيانا

دادگاه هاى حقوقى تحت عنوان قاضى استفاده كرد و ذكوريت را مختص به احكام جزايى دانست؟

جواب: از مجموع ادلّه استفاده مى شود كه تصدّى قضاوت مانند ولايت منصبى است بسيار سنگين و در اسلام اين بار سنگين به طور كلى بر دوش زنها گذاشته نشده است؛ بنابراين حكم آنها دربارۀ زنهاى ديگر نيز نافذ نيست؛ اما به عنوان مستشار قضايى مى توان از نظر كارشناسى آنان استفاده نمود.

(سؤال 2461) در صورتى كه نتوان از بانوان در مسائل قضايى تحت عنوان قاضى استفاده نمود در مراحل پايين تر حكم چيست؟

جواب: مراحل پايين تر عنوان قضاوت ندارد و قهرا حكم قاضى را نيز ندارد؛ و بايد شرايط و احكام هر موضوعى جداگانه ملاحظه شود. ضمنا براى اطلاع بيشتر مى توانيد به مباحث قضاوت در ترجمۀ كتاب ولايت فقيه، جلد 2، صفحۀ 99 به بعد مراجعه نماييد.

(سؤال 2462) آيا كسى كه مجتهد نيست مى تواند منصب شريف قضاوت را متصدى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 497

جواب:: حق تصدّى ندارد؛ و در صورت تصدى حكم او نافذ نيست و بى اثر است.

بلى اگر مجتهد جامع الشرائط نصب غير مجتهد را در مواقع ضرورت جايز بداند و نصب كند، فرد منصوب در اين فرض كمّا و كيفا تابع نصب است.

(سؤال 2463) در شرايطى كه قاضى مجتهد جامع الشرائط نيست، بلكه مطلقا مجتهد نيست، قانون گذار تا چه ميزان مى تواند به قاضى اختيار مجازات بدهد؟ به عنوان مثال براى يك جرم از دو ماه تا سه سال حبس، و براى جرم ديگر از 1 تا 10 سال حبس؟

جواب: قاضى بايد مجتهد عادل آگاه به موازين حقوقى و اجتماعى فقه باشد، و قضاوت قابل تفويض به غير مجتهد نيست؛ مگر

در موارد ضرورت كه مجتهد جامع الشرائط نصب غير مجتهد را موقّتا مصلحت بداند.

(سؤال 2464) منظور از شرط اجتهاد در قاضى، اجتهاد مطلق است در تمام ابواب فقه، و يا فقط اجتهاد در باب قضاوت؟

جواب: قاضى حد اقلّ بايد در باب قضاوت مجتهد باشد.

اسناد قضاوت

(سؤال 2465) آيا اسناد رسمى مملكتى و يا نوشته هاى عادى كه با امضاى علماى بزرگ و مهر آنان ممهور است، در فصل خصومت مى تواند به معناى شاهد يا حجت باشد؟

جواب: موارد مختلف است؛ و در صورت احتمال جعلى بودن مدرك بايد قاضى شرع تحقيق نمايد.

(سؤال 2466) آيا مطالب ضبط شده در نوار- از جمله در رابطه با روابط نامشروع يا جرائم ديگر- با اين كه متهم منكر است و مى گويد: «صداى ضبط شده متعلق به من نيست و يا در حال غير عادى از من اعتراف گرفته اند» جزو ادلۀ شرعى قاضى محسوب مى شود؟

جواب: جزو ادله نيست و اعتبار ندارد؛ و قاضى شرع نمى تواند با استناد به آن حكم صادر كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 498

(سؤال 2467) استفاده از نوار ضبط صوت و فيلم با توجه به امكان مونتاژ و ايجاد تغيير در آن تا چه حد مى تواند دليل اثبات دعوا باشد.

جواب: نوار ضبط صوت و فيلم دليل شرعى براى اثبات دعوا نيست؛ ولى مى تواند مؤيّد باشد.

(سؤال 2468) در صورت تعارض مفاد اسناد با شهادت شهود و يا ديگر ادله، كدام دليل معتبر است؟

جواب: مفاد اسناد اگر موجب علم نشود نمى تواند دليل باشد. بر خلاف شهادت كه اگر طبق ضوابط شرعى باشد معتبر مى باشد و حصول علم شرط نيست. البته علم قاضى نيز در همۀ موارد حجت نيست؛ به خصوص در

امور اخلاقى.

(سؤال 2469) با توجه به اين كه اسناد رسمى مبناى قسمت اعظم نظام حقوقى و معيشتى جامعه مى باشد و احتمال جعل و تزوير در آنها ضعيف است، با اين حال آيا قاضى شرع مى تواند در حكم خود به آنها اعتماد و استناد نموده و حكم صادر نمايد؟

جواب: در عين حال كه در اسناد رسمى تزوير كمتر از اسناد عادى مى باشد، اگر كسى ادعاى تزوير و جعل كند قاضى شرع موظّف به تحقيق و رسيدگى مى باشد؛ و مجرد رسمى بودن سند موجب آن نمى باشد كه ادعاى مدّعى تزوير و جعل به طور كلى غير مسموع تلقى شود. بلى اگر در موردى براى قاضى شرع علم به كذب مدّعى حاصل شود، ادعاى مدّعى بدون اثر مى باشد؛ ولى جواز عمل قاضى به علم خود محل خلاف است.

قضاوت بر اساس اقرار

(سؤال 2470) در قضاى اسلامى شرايط صحّت اعتراف چيست؟ آيا اقرار كسى نسبت به ديگرى نافذ است؟ اقرار فرد نسبت به خود داراى چه شرايطى است؟

جواب: اقرار بر دو گونه است: يكى براى ثبوت جرم و ديگرى براى كشف امر مجهول، در مورد اول بايد گفت: يكى از راه هاى ثبوت جرم اقرار متهم عليه خودش مى باشد؛ ولى اقرار شرايطى دارد، و از جمله اين كه در حالت طبيعى و عادى و آزادى كامل و بدون اكراه و تهديد باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 499

امام صادق (ع) از حضرت امير (ع) نقل نموده كه فرمودند: «هر كس در حال ترس، يا در زندان، يا در اثر تهديد و يا در حالى كه او را عريان نموده باشند به چيزى اقرار نمايد نبايد بر او حدّ جارى شود.» (وسائل الشيعة، ج

18، ص 497) و رواياتى ديگر از اين قبيل. تعبير به حدّ در اين روايت و نظاير آن اختصاص به حدّ مصطلح ندارد و شامل «تعزير» نيز مى گردد، و بر فرض اختصاص، به طريق اولى و با تنقيح مناط موارد تعزيرات را نيز شامل خواهد شد. بنابراين هر اقرار ناشى از اكراه و تهديد و يا در زندان و امثال آن- هر چند تحت عنوان تعزير- شرعا اعتبارى ندارد. اصولا در شرع مقدس تعزير پس از ثبوت جرم است نه براى اثبات جرم. همچنين اقرار بايد از روى اراده و اختيار و يقين و در محيط عادى و بدون هر گونه القايى باشد.

و اما اقرار و اعتراف شخص بر عليه ديگرى در هيچ حالى حتى اگر از روى اكراه و ترس يا تلقين و مانند آن نباشد، نافذ و معتبر نخواهد بود؛ و هيچ محكمۀ صالحى نمى تواند كسى را با اقرار و اعتراف ديگرى بازداشت و يا محكوم نمايد، مگر اين كه شهادت دو مرد عادل با شرايط آن در ميان باشد.

اما در مورد گرفتن اقرار براى امر مجهول، چنانچه از روى تهديد و يا فشار روحى و يا تعزير باشد، نه براى محكوميّت اقراركننده اعتبار دارد و نه اساسا شرع مقدس چنين اجازه اى داده است.

(سؤال 2471) اگر قاضى واجد شرايط تشخيص داد كه كسى مطالب مهمى را مى داند كه در راستاى مصالح نظام اسلامى يا حفظ حقوق لازم المراعات قرار دارد و از اظهار آنها خوددارى مى كند، در اين صورت با توجه به اين كه اظهار آن مطالب بر او واجب و ترك آن حرام مى باشد آيا قاضى مى تواند آن شخص را مورد تعزير

يا تهديد و فشار قرار دهد، چون ترك واجب يا فعل حرام انجام داده است يا نه؟

جواب: اولا فرض سؤال مبنى بر حجت بودن علم قاضى به طور مطلق مى باشد، در صورتى كه مسأله محل اختلاف است. ثانيا قاضى بايد در فرض مورد سؤال اين معنا را احراز كند كه شخص مورد نظر نيز اظهار آن مطالب را بر خودش واجب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 500

مى داند و از روى عناد با حق آنها را كتمان مى كند تا بتواند به خاطر ترك واجب او را تعزير نمايد؛ و احراز اين موضوع براى قاضى ممكن نيست، زيرا او نمى تواند از ضمير شخص متهم نسبت به اين امر مطلع شود. بنابراين در صورتى كه قاضى يقين هم داشته باشد كسى مطالب نافع و مهمى را مى داند شرعا نمى تواند او را تعزير نمايد، تا چه رسد به اين كه قاضى گمان يا شك داشته باشد.

(سؤال 2472) در موردى كه موضوع تعزير به نظر متهم محقق نشده، يعنى اظهار مطلبى را واجب و ترك آن را حرام نمى داند و طبعا تعزير او حرام مى باشد، چنانچه به نظر قاضى شرع مصلحت حفظ نظام اسلامى كه واجب اهم مى باشد ايجاب كند كه متهم تعزير شود تا اطلاعات خود را اظهار نمايد، آيا در اين صورت تعزير او جايز است؟ و آيا چنين اقرارى شرعا معتبر و قابل استناد قضايى مى باشد؟

جواب: در فرض سؤال كه موضوع تعزير يعنى ترك واجب يا فعل حرام به نظر شخص متهم محقق نشده، چنانچه فرض شود حفظ نفوس و دماء محترمه اى يا كيان اسلام متوقف بر تعزير متهم باشد، تعزير او در حدّ ضرورت جايز

است. لكن حفظ نظام اسلامى هر چند اهميت دارد، ولى چون مشروعيت و اسلاميت نظام به اين است كه حدود و احكام اسلامى و ارزشهاى الهى را حفظ و اجرا نمايد، نمى تواند امر نامشروع را مشروع نمايد، وگرنه مستلزم دور خواهد شد؛ زيرا مشروعيت هر كدام متوقف است بر مشروعيت ديگرى. پس حفظ نظام اسلامى مجوّز ارتكاب كار نامشروع نمى باشد. و اقرار چنين فردى نيز شرعا نافذ و قابل استناد قضايى نيست.

بلى در بعض موارد كه از باب تزاحم و ضرورت، حفظ نظم عمومى جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج و تضييع حقوق محترمه متوقف بر ارتكاب امر نامشروعى باشد نظير محدود نمودن ورود و خروج افراد از مرز كشور، و اياب و ذهاب آنان در جاده ها و معابر عمومى، يا تخريب ساختمان و اماكن اشخاص حقيقى يا حقوقى كه در مسير خيابان لازم الاحداث قرار دارد و مانند اينها، در حدّ همان ضرورت و رفع تزاحم از باب قاعدۀ اهم و مهم با جبران خسارتهاى وارده اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 501

اجرت قضاوت

(سؤال 2473) آيا گرفتن اجرت قضاوت از حكومت يا از طرفين و يا غير آنها جهت قضاوت جايز است يا نه؟

جواب: اگر قاضى قضاوت را براى خود واجب- هر چند كفايى- مى داند به عنوان اجرت مشكل است؛ ولى به عنوان ارتزاق مانعى ندارد.

حكم شورايى

(سؤال 2474) آيا در محاكم قضايى لازم است يك نفر قاضى صاحب رأى باشد يا بيشتر از يك نفر به شكل شورايى هم اشكال ندارد؟ و آيا اظهار نظر كل يا اكثريت نيز جايز است و مى توانند به عنوان شورا قضاوت كنند؟

جواب: مشورت در مقدمات حكم مانعى ندارد؛ ولى اصل حكم را بايد يك نفر حاكم شرع جامع الشرائط پس از مشورت با اهل خبره صادر نمايد.

حكم تعليقى

(سؤال 2475) آيا حكم تعليقى جايز است؟ مثلا به متهمى گفته شود شما عفو شدى اما اگر مجددا اين عمل از شما ديده شود براى اين عمل يك سال حبس مى شوى و يا ده ضربه شلاق مى خورى؟

جواب: حكم تعليقى صحيح نيست؛ و در صورت ارتكاب جرم مجدد بايد مطابق جرم حكم صادر شود.

حكم غيابى

(سؤال 2476) اگر مدعى در جلساتى از محكمه حضور پيدا كرد و اقامۀ بيّنه نمود ولى منكر حضور پيدا نكرد تا دلايل خود را اقامه كند و حرف خود را بزند، آيا قاضى مى تواند حكم غيابى صادر كند؟

جواب: بايد منكر را احضار نمايد؛ و حكم غيابى اختصاص به موارد خاصى دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 502

(سؤال 2477) بعضى از فقها حكم غيابى را منحصر به موارد حق الناس مى دانند، نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: جواز حكم غيابى حتى در حق الناس كليّت ندارد؛ و نامه گنجايش تفصيل ندارد.

هيأت منصفه

(سؤال 2478) در اتهامات سياسى كه قاضى شرع- هر چند واجد شرايط باشد- قهرا منصوب از طرف حاكميت و يك طرف دعوا مى باشد، آيا حكم او نافذ است يا خير؟

جواب: يكى از شرايط قضاوت بى طرفى قاضى نسبت به دعواى مطروحه است.

و در موارد فوق الذكر چون قاضى به يك طرف دعوا منسوب است نمى تواند بى طرف باشد. از اين رو در اين گونه موارد حضور هيأت منصفه به عنوان اهل خبره و كارشناس در محكمه لازم است؛ و قاضى براى اين كه بتواند به حق و عدل حكم نمايد بايد به نظر و تشخيص هيأت فوق توجه نمايد.

قاضى تحكيم

(سؤال 2479) آيا در حكميت بين افراد متنازع، شرايط قاضى بايد مراعات گردد يا نه؟

جواب: حكميت به اين معنا كه طرفين بر حكم حاضر تراضى و توافق كنند كه او مصلح شود و سخن او را بپذيرند اشكال ندارد و شرايط خاصى ندارد. ولى به اين معنا كه او حكم كند و حكم او نافذ و واجب العمل باشد، مشروط بر اين است كه حكم مجتهد جامع الشرائط باشد؛ اما اگر او را به عنوان كارشناس قرار دادند و ملتزم شدند كه طبق نظر و تشخيص او عمل نمايند، بنابر احتياط واجب بايد طبق تعهد خودشان عمل كنند.

(سؤال 2480) هرگاه كفار اهل كتاب يا غير اهل كتاب يا مخالفين غير شيعه به محاكم قضايى شيعه مراجعه كنند، طبق قواعد شيعه بايد حكم نمود يا طبق موازين خودشان؟

جواب: اگر طرفين دعوا بر آنچه قاضى شيعه حكم كند توافق نموده و رضايت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 503

دادند، قاضى بايد به حق و عدالت حكم كند و حكم او

نافذ است. و در غير مورد تراضى طرفين، مسألۀ فوق داير مدار قرارداد كلّى است كه در مورد اقليّت هاى دينى به تصويب اكثر مردم حتى اقليت هاى دينى رسيده است.

علم قاضى

(سؤال 2481) منظور از علم قاضى، علم ناشى از بررسى ادله و امارات موجود در پرونده است يا علمى كه براى قاضى خارج از بررسى اوراق و ادله و امارات موجود در پرونده ايجاد شده است؟

جواب: اگر علم قاضى مطابق با موازين قضا نباشد حجيّت آن نسبت به جواز حكم بر طبق علم خود محل خلاف است. اگر قاضى مجتهد جامع الشرائط باشد بايد طبق رأى خود بر اساس موازين قضايى حكم كند، و الّا حقّ صادر كردن حكم را ندارد و فقط مى تواند مانند ديگران بين مترافعين اصلاح بدهد.

(سؤال 2482) اگر منظور از علم قاضى علمى باشد كه خارج از پرونده براى قاضى ايجاد شده است، آيا طريق وجود علم- اعم از متعارف و غير متعارف- نيز شرط است يا خير؟

جواب: تفصيل آن در جواب سؤال سابق گذشت.

(سؤال 2483) در استناد به علم قاضى- با توجه به فرض مذكور- تفاوتى بين دعاوى حقوقى و كيفرى مى باشد يا خير؟

جواب: به نظر اين جانب اجراى حدود متوقف است بر اين كه موضوع حدّ با موازين تعيين شده ثابت شود؛ و در غير آن بعيد نيست كه مجتهد جامع الشرائط بتواند طبق علم خود حكم صادر كند. بلى در موارد اتهام اگر رجوع مترافعين به قاضى شرع ديگر ممكن باشد، احوط ارجاع به قاضى شرع ديگر است.

(سؤال 2484) در استناد به علم قاضى در دعاوى كيفرى، بين جرائمى كه ادلۀ اثبات كنندۀ آنها احصاء شده است با مواردى

كه احصاء نشده تفاوتى وجود دارد يا نه؟

جواب: تفاوت ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 504

(سؤال 2485) منصوب بودن به مقام قضا در زمان حصول علم تأثير دارد يا خير؟

جواب: تأثير ندارد.

(سؤال 2486) بر فرض حجت بودن علم قاضى، صدور حكم مطابق علم واجب است يا عدم حكم بر خلاف علم؟

جواب: حكم بر خلاف علم خود جايز نيست. و اما حكم بر طبق علم خود اگر ارجاع به قاضى شرع ديگر ممكن باشد واجب نيست؛ و اگر ممكن نباشد در صورتى كه مفسده اى بر آن مترتب نشود واجب است، مگر در موارد اجراى حدود كه حكم آن گذشت.

(سؤال 2487) اگر علم قاضى بر خلاف شهود كه بر اثبات قتل شهادت داده اند باشد چه بايد بكند؟ آيا حكم بدهد يا خير؟

جواب: بر خلاف علم خود حكم نكند و به قاضى ديگر ارجاع دهد.

مسائل متفرقۀ قضاوت

(سؤال 2488) شخصى بر زمينى كه ساليان متمادى در تصرف ديگرى و اجدادش بوده ادعاى مالكيت نموده و مدعى است كه اجداد آن شخص اين زمين را از جدّ او غصب كرده اند و جز چند نفرى بين مردم كه ادعاى نفر دوم را تأييد مى كنند دليل ديگرى در دست نيست؛ تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال تا زمانى كه مدعى در نزد قاضى شرع ادعاى خود را ثابت نكرده است، حق مزاحمت متصرف را ندارد؛ بلى اگر متصرف معتقد به صحت ادعاى مدعى باشد، علاوه بر اين كه بايد بدون دعوى آن را تحويل مالك شرعى دهد اجاره بهاى متعارف مدت تصرف را نيز ضامن مى باشد.

(سؤال 2489) رويّۀ اكثر محاكم بر اين قرار گرفته كه در مواردى كه مدعى فاقد بيّنه است و منكر

نيز قسم نمى خورد و مدّعى از استحلاف منكر و قسم دادن او امتناع مى كند، قرار توقف دادرسى صادر مى شود. استنباط من از قرار توقف دادرسى اين است كه اگر بعد از گذشت يك يا چند سال مدعى بيّنه اى اقامه كرد يا حاضر به استحلاف منكر گرديد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 505

حاكم بايد پرونده را مجددا به جريان انداخته و مبادرت به صدور حكم كند. آيا چنين استنباطى درست است؟ و نظر حضرتعالى در اصل مسأله چيست؟

جواب: استنباط جنابعالى در مسألۀ فوق صحيح است. ممكن است مدعى از استحلاف منكر يا از قسم خوردن پس از ردّ قسم به مدعى استنكاف نمايد و هدف او تفحّص براى تهيۀ بيّنه و يا رسيدن زمان خاصى براى انجام قسم باشد. بنابراين در آينده حق دارد مجددا طرح دعوى نمايد.

(سؤال 2490) در پرونده اى به موجب حكم قطعى، فردى به اتهام سرقت محكوم به تحمل مجازات تعزيرى گرديده است. مال باخته متعاقبا دادخواست ديگرى به دادگسترى تقديم و خواستار ضرر و زيان خود شده (استرداد مال مسروقه)؛ بين شاكى و محكوم عليه در مورد ميزان و مقدار مال مسروقه كه وجه نقد بوده اختلاف است.

در اين گونه موارد چه بايد كرد؟

جواب: نسبت به مقدار زايد، مال باخته مدّعى است، و طرف او منكر. اگر مدّعى نتوانست خواستۀ خود را اثبات نمايد حق دارد منكر را نزد قاضى قسم بدهد بر عدم سرقت مازاد، و يا قسم را ردّ كند به مدّعى؛ و مدّعى پس از قسم مال را دريافت نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 506

مسائل حدود و تعزيرات

جايگاه حدّ و تعزير در اسلام

(سؤال 2491) بعضى به قوانين جزايى و كيفرى اسلام اشكال مى كنند كه كيفيات مخفّفۀ جرم

در آنها مراعات نشده و از اين جهت شايد نقصى در آنها باشد، مستدعى است در جهت رفع شبهه توضيح فرماييد؟

جواب: اين شايعه مانند بعضى شايعه هاى ديگر از طرف معاندين اسلام القا شده و آن را بعضى از افراد ناآگاه بدون تحقيق در مغز خود جا داده اند؛ وگرنه بر افراد آگاه مخفى نيست كه دين مقدس اسلام غايت ارفاق و تخفيف را تا جايى كه موجب تضييع حقوق ديگران يا مستلزم مفاسد ديگر نباشد دربارۀ مجرمين ملحوظ داشته است.

مثلا توبه قبل از ثبوت شرعى جرم را مسقط حدّ و تعزير دانسته و در صورت عدم ثبوت توبه، در مقام اثبات جرم شرايط زيادى را از جمله عدالت شهود و تعدّد آنها و حتى در بعضى جرمها شهادت صريح چهار نفر عادل را شرط كرده است؛ و اقرار در غير حال عادى و از روى تهديد و اجبار را حجت ندانسته و در مجازات بعضى جرمها به كمتر از اقرار چهار مرتبه در حضور حاكم شرع اكتفا نكرده است؛ و بعد از ثبوت جرم نيز در بعضى موارد حق عفو را به امام (ع) و حاكم جامع الشرائط داده است. و به طور كلى در موارد شبهه و عدم احراز شرعى جرم اجازۀ مجازات نداده است؛ و در موارد قصاص و ديات، عقوبت زايد بر قصاص و ديه را ممنوع نموده و عفو اولياى دم و ذوى الحقوق را بهتر از انتقام توصيف كرده، ولى اجبار آنها به عفو را موجب تضييع حقوق آنها دانسته است. خلاصه هر كس از جزئيات قوانين حقوقى و جزايى اسلام با خبر باشد مى داند كه دستورات اسلام به مراتب دلسوزانه تر

از عمل پزشكى است كه بعد از يأس از مداواى عضو فاسد و يقين به سرايت مرض به اعضاى ديگر، آن عضو فاسد را از روى ناچارى قطع مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 507

احكام كلى حدّ و تعزير

(سؤال 2492) براى تشخيص ثابت يا متغير بودن احكام شرع چه معيارى وجود دارد؟

آيا عبادى يا معاملى بودن موضوع آن ملاك است، يا تأسيسى يا امضايى بودن آن، و يا معيار ديگرى وجود دارد؟

جواب: تغيير حكم شارع با محفوظ بودن و بقاى موضوع آن به هيچ وجه صحيح نيست، بلكه معقول نيز نمى باشد؛ زيرا نسبت هر حكمى به موضوع خود همچون نسبت معلول به علت است و با بقاى علت، انعدام و زوال معلول عقلا ممكن نخواهد بود. بنابراين تغيير هر حكم نسبت به موضوع خود با نوعى از تغيير و تفاوت در موضوع و در نتيجه زوال موضوع اول همراه مى باشد. و اين تغيير به يكى از راههاى زير ممكن است:

الف: موضوع حكم، تغيير ماهوى پيدا كند؛ نظير استحاله در اشياى نجس، همچون ميتۀ حيوان در نمكزار كه پس از مدتى به نمك تبديل مى شود. يا تبدّل اجزاى ميته يا كود حيوانى به اجزاى درختان و گياهان. اين گونه تغيير، تغيير صورت نوعيه و ماهيت به شمار مى آيد.

ب: عارض شدن يكى از عناوين ثانويه بر موضوع؛ همچون ضرورت و ضرر و حرج و نظاير آن. به عنوان مثال وضويى كه مستلزم ضرر فوق العاده يا مرض باشد با وضويى كه چنين نباشد عرفا دو موضوع شمرده مى شوند؛ و لذا هر كدام حكم جداگانه اى دارد.

ج: مزاحمت دو حكم در مقام امتثال، با فرض رجحان يكى از آن دو بر ديگرى؛

همچون تزاحم وجوب تطهير مسجد با وجوب نماز در فرض وسعت وقت كه در نظر شارع تطهير مسجد اهمّ و مقدّم بر نماز خواهد بود. و در حقيقت حكم وجوب نماز در وسعت وقت مقيد است به عدم تزاحم واجب اهمّى همچون تطهير مسجد با آن.

د: نسخ حكم سابق به واسطۀ حكم لاحق؛ و در اين قسم هر چند به حسب ظاهر چه بسا موضوع حكم اول باقى است، ولى در حقيقت در نظر قانون گذار اسلامى يعنى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 508

شارع مقدس، مصالح و يا مفاسدى كه بر اساس آن حكم اول تشريع شده، تغيير نموده است؛ زيرا بدون تغيير آنها تغيير حكم، گزاف و بر شارع حكيم قبيح مى باشد.

و اين گونه مصالح و مفاسد كه نقش اساسى در تشريع دارند به منزلۀ موضوع حقيقى و در سلسلۀ علل احكام شرعى مى باشند. بنابراين نسخ حكم به معناى تمام شدن مدت آن به علت تغيير مصلحت يا مفسده در ناحيۀ موضوع آن مى باشد.

ه: پايان موسم در احكام موسمى؛ مثل حرمت گوشت حمر وحشيه در يكى از جنگها، و يا مثلا كراهت پوشيدن جامۀ سياه بر فرض اين كه حكم مذكور در زمان قيام سياه جامگان تشريع شده باشد. تغيير حكم در اين قسم نيز به تغيير مصلحت يا مفسده با توجه به شرايط زمانى بازمى گردد؛ زيرا با عدم تغيير مصلحت يا مفسده، تغيير حكم گزاف خواهد بود.

و: تغيير در موضوعاتى كه موضوع احكام ولايى و حكومتى قرار مى گيرند؛ نظير جهاد، صلح، و تحريم استفاده از بعضى كالاها به خاطر مصالح يا مفاسدى كه تشخيص آنها به دست كارشناسان حكومت صالح مى باشد. در اين قسم

نيز تغيير حكم به علت تغيير مصالح يا مفاسدى است كه منجر به صدور حكم حكومتى مى شود. و مى توان اين قسم را از مصاديق بند «ج» شمرد.

ز: زايل شدن علت در مواردى كه حكم، منصوص العلّة باشد؛ رمز تغيير حكم در اين قسم آن است كه علت حكم همان موضوع اصلى آن مى باشد و با زوال آن، موضوع حكم زايل يا متغير شده است. با توجه به اين كه احكام شريعت بدون در نظر گرفتن مصلحت يا مفسدۀ واقعى و از روى گزاف نمى باشند، در اين قسم كه حكم منصوص العلّة مى باشد نيز زوال علت به معناى تغيير مصلحت يا مفسده مى باشد.

از آنچه بيان شد فهميده مى شود اساس تغيير حكم، حتى در قسم اول كه موضوع حكم تغيير ماهوى مى يابد، ناشى از تغيير موضوع حقيقى حكم يعنى مصالح يا مفاسد واقعى است؛ كه بنابر نظر عدليه از مبادى اصلى تشريعات شارع حكيم مى باشد. البته تشخيص مصالح و مفاسد واقعى و تغيير آنها در بسيارى از احكام براى غير شارع- كه به مصالح و مفاسد واقعى و تاروپود نظام خلقت و ساختار وجودى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 509

انسان آگاه نمى باشند- مقدور و ميسور نيست؛ ولى در بعضى ديگر از احكام بسا امكان آن وجود داشته باشد.

در تمام موارد ذكر شده، هر چند مستقيما كشف و دسترسى به مصالح يا مفاسد احكام تغيير يافته براى غير شارع ميسور نمى باشد، ولى از اين كه تغييرى در حكم پيدا مى شود به نحو برهان انّ و كشف علّت به وسيلۀ معلول، به دست مى آوريم كه قطعا آن مصالح يا مفاسد به شكلى دستخوش تغيير و تبدّل گرديده است.

بر

اين اساس اگر فقيه در حوزۀ احكامى كه به يقين تعبّدى نمى باشند، با تشخيص كارشناسان به تغيير مصلحت و مفسدۀ واقعى قطع و يقين پيدا كرد، به طورى كه بقاى حكم اول گزاف باشد، در چنين موردى مى تواند حكم جديدى را استنباط نمايد. در حقيقت در اين گونه موارد حكم سابق تغيير نيافته، بلكه موضوع حقيقى آن كه همان مصالح يا مفاسد واقعى مى باشد تغيير كرده است؛ و تعبير به تغيير حكم در آنها تعبير مسامحه اى است.

(سؤال 2493) در حدود اسلامى اگر اجراى حدّى در شرايطى خاص موجب وهن اسلام و ايجاد تنفّر نسبت به مقررات اسلامى در انظار و افكار عمومى باشد، آيا اجراى آن جايز است؟ و اساسا آيا مى توان به اصل و قاعده اى فقهى ملتزم گرديد كه بر اساس آن به حرمت اجراى هر حكمى كه چنين نتيجه اى را به دنبال داشته باشد، دست يافت؟

جواب: اجراى حدود گرچه منافع بى شمارى را براى جامعه در شرايط طبيعى- در صورتى كه جرم از راههاى شرعى به اثبات رسيده باشد- به همراه دارد و پيامبر اكرم (ص) فرموده اند: «اقامة حدّ خير من مطر اربعين صباحا.» «1» ولى اگر در شرايط خاصى مصلحت اقوا در ترك آن باشد، حاكم مسلمين مى تواند آن را ترك نمايد.

در موثقۀ غياث بن ابراهيم از حضرت امير (ع) آمده است: «لا اقيم على رجل حدّا بأرض العدوّ حتى يخرج منها مخافة ان تحمله الحميّة فيلحق بالعدو.» «2»

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، باب 1 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 4.

(2)- وسائل الشيعة، باب 10 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 510

و در فرض مذكور در سؤال اگر اقامۀ برخى

حدود با كيفيت ويژۀ آن در منطقه اى خاص يا در همۀ مناطق و يا در برهه اى از زمان موجب تنفر افكار عمومى از اسلام و احكام آن و در نتيجه تضعيف اساس دين گردد، حاكم مسلمين يا متولّى حوزۀ قضا مى تواند- بلكه موظف است- اقامۀ آن حدّ را تا زمان توجيه افكار عمومى نسبت به مقررات و حدود اسلامى و علت وضع آنها تعطيل نمايد.

مرحوم فاضل مقداد در كنز العرفان، ذيل آيۀ شريفۀ: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «1»، چنين مى فرمايد: «علت اين كه در اين آيه، طايفه مقيّد به مؤمنين شده اين است كه اگر كفار شاهد اجراى حدّ فوق باشند، چه بسا مانع گرويدن آنان به اسلام شود؛ و از همين جهت اقامۀ حدّ در سرزمين دشمن ناپسند شمرده شده است.» «2» و مخفى نماند كه اين مورد نيز در حقيقت از موارد بند «ج» در پاسخ سؤال قبل (تزاحم ملاكات) مى باشد.

(سؤال 2494) در اجراى مجازاتها آيا علنى بودن آنها الزامى و يا مورد تأكيد شارع مقدس است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا اين تأكيد شامل همۀ مجازاتها مى شود يا به موارد ويژه اى اختصاص دارد؟ و آيا تماشاچيان بايد شرايطى را دارا باشند؟ و حضور چه تعداد از آنان كفايت مى كند؟

جواب: در مورد علنى بودن اجراى حدود، در قرآن كريم در مورد حدّ زنا آمده است: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «3» ظاهر آيۀ شريفه اين است كه بايد عده اى از مؤمنين شاهد و ناظر اجراى حدّ زنا باشند و نمى توان اين حدّ را در خفا و به دور از انظار اجرا نمود. در برخى از روايات نيز آمده است

كه حضرت امير (ع) در مقام اجراى حدّ زنا مردم را مطلع و دستور دادند تا شاهد اجراى حدّ باشند؛ از جمله روايت احمد بن محمد بن خالد است در مورد مردى كه نزد حضرت امير (ع) چهار مرتبه به زنا اعتراف نمود و آن حضرت در بين مردم اعلام فرمود: «يا معشر المسلمين، اخرجوا ليقام على هذا الرجل الحدّ ...» «4»

______________________________

(1)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

(2)- كنز العرفان، ج 2، ص 218.

(3)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

(4)- وسائل الشيعة، باب 31 از ابواب مقدمات الحدود، حديث 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 511

البته آنچه از آيۀ شريفه فهميده مى شود تنها لزوم علنى بودن اجراى حدّ زنا مى باشد و تعميم آن به ساير مجازات ها نيازمند دليل است. و برخى از فقها امر در اين آيۀ شريفه را حمل بر استحباب كرده اند؛ از جمله شيخ در مبسوط (ج 8، ص 8) و خلاف (ج 5، ص 374، مسألۀ 11)، ابن برّاج در مهذّب (ج 2، ص 528)، محقق در شرايع (ج 4، ص 144)، علامه در ارشاد (ج 2، ص 9173) و شهيد اول در لمعه (الروضة البهية، ج 9، ص 95) اين قول را اختيار كرده اند.

و در مورد تعدادى كه بايد شاهد و ناظر اجراى حدّ زنا باشند، ظاهر آيۀ شريفۀ فوق اين است كه حضور طايفه اى از مؤمنين لازم است. در رابطه با تعداد افراد طايفه، ميان فقها اختلاف است؛ برخى همچون شيخ طوسى در نهايه (ص 701)، علامۀ حلى در قواعد (ج 3، ص 530) و ابن برّاج در مهذّب (ج 2، ص 28) گفته اند كه اقلّ آن يك نفر است و بر

يك نفر نيز طايفه گفته شده است. آنان آيۀ شريفۀ:

فَلَوْ لٰا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «1» را به عنوان شاهد ذكر مى كنند كه به اعتقاد آنان طايفه در اين آيه بر يك نفر نيز تطبيق شده است.

در برخى از روايات نيز «طايفه» بر يك نفر تطبيق شده است؛ از جمله روايت پنجم از باب يازدهم از ابواب حدّ زنا در وسائل الشيعة، و نيز حديث چهارم از باب 42 از ابواب حدّ زنا در مستدرك الوسائل.

و بعضى ديگر از فقها همچون شهيد ثانى در حاشيۀ ارشاد (چاپ شده همراه با غاية المراد، ج 4، ص 201) و ابن ادريس در سرائر (ج 3، ص 454) گفته اند: اقلّ تعداد طايفه، سه نفر هستند؛ ايشان علاوه بر استناد به دلالت عرفى و شاهد حال، به ذيل آيۀ نفر استشهاد كرده اند كه مى فرمايد: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ كه براى «طايفه»- كه در صدر آيه ذكر شده است- ضمير جمع به كار رفته است و اقلّ افراد در جمع، سه نفر مى باشد.

______________________________

(1)- سورۀ توبه (9): آيۀ 122.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 512

و شيخ در خلاف (ج 5، ص 374، مسألۀ 11) اقلّ تعداد افراد در «طايفه» را ده نفر دانسته است. و بعضى نظير علامه در مختلف (ج 9، ص 170) و شهيد در روضه (ج 9، ص 96) گفته اند: ميزان، نظر عرف است؛ يعنى هر آنچه به نظر عرف مدلول طايفه باشد.

اهل لغت نيز «طايفه» را به چند معنا بيان كرده اند. راغب مى گويد: «طايفه اى از مردم يعنى

جماعتى از آنان؛ و به يك نفر نيز اطلاق مى شود.» «1» ابن اثير نيز مى گويد:

«طايفه جماعتى از مردم است و بر يك نفر نيز صدق مى كند.» «2» نظير همين معنا در مقاييس، لسان العرب، مجمع البحرين، المنجد و المعجم الوسيط ذكر شده است.

با اين همه بعيد نيست بتوان گفت كه مقصود از «طايفه» به حسب موارد استعمال، متفاوت مى باشد. بنابراين چنانچه مقصود از آيۀ شريفۀ: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اين است كه اگر حدّ زنا در خفا اجرا شود موجب عبرت و پرهيز از ارتكاب گناه نمى گردد، بعيد نيست حضور يك نفر نيز كافى باشد؛ زيرا در اين صورت حدّ زنا به طور مخفى اجرا نشده است و براى حدّ اقل يك نفر عبرت مى باشد، يا نقل آن يك نفر و گواهى او بر اجراى حدّ موجب عبرت ديگران مى گردد؛ بويژه با توجه به اين كه مقصود از طايفه بر فرض تطبيق بر يك نفر، فردى است كه از وجوه مردم و در نظر آنان از جايگاه خاصى برخوردار باشد، به گونه اى كه سخن او در ميان آنان مقبوليت و پذيرش داشته باشد. از روايت غياث بن ابراهيم از حضرت امير (ع) «3» و نيز روايت ابو بصير از امام صادق (ع) «4» هم استفاده مى شود كه حضور يك نفر در اجراى حدّ زنا كفايت مى كند.

ولى اگر مقصود از آيۀ شريفه، تشديد عذاب بر كسى باشد كه حدّ بر او جارى مى شود، بعيد است با حضور يك نفر اين مقصود حاصل شود؛ و حدّ اقل بايد جماعتى از مردم حضور داشته باشند. از روايات مربوط به اجراى حدّ زنا توسط حضرت امير (ع)

نيز فهميده مى شود تعداد حاضرين بايد بيش از يك نفر باشند؛ زيرا در روايت

______________________________

(1)- مفردات الفاظ القرآن، ص 531 و 532.

(2)- النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 3، ص 153.

(3)- وسائل الشيعة، باب 11 از ابواب حدّ زنا، حديث 5.

(4)- مستدرك الوسائل، باب 42 از ابواب حدّ زنا، حديث 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 513

احمد بن محمد بن خالد- كه سابقا ذكر شد- تعبير «يا معشر المسلمين، اخرجوا ...» به كار رفته بود. روشن است كه به يك يا دو و يا سه نفر عنوان «معشر» صدق نمى كند.

و در مورد شرايط حاضران بايد توجه داشت كه در آيۀ شريفه به مؤمن بودن آنان تصريح شده است. البته ممكن است گفته شود «مؤمن» در اينجا در مقابل «كافر» و «منافق» استعمال شده است؛ بنابراين صرف مسلمان بودن حاضرين كفايت مى كند، هر چند عادل نباشند. مؤيد اين بيان، روايت احمد بن محمد بن خالد است كه در آن حضرت امير (ع) به «يا معشر المسلمين» تعبير كرده اند. و نيز در تفسير قمى ذيل آيۀ فوق آمده است: ابى الجارود از امام باقر (ع) نقل مى كند كه در رابطه با جملۀ طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فرمود: «يجمع لهما الناس اذا جلّدوا» كه مؤمنين بر «ناس» تطبيق شده اند.

اما از ظاهر آيۀ شريفه و نيز روايات وارده مى توان استفاده نمود كه حاضرين نبايد از كسانى باشند كه خودشان مستحق حدّ الهى هستند. «1» هر چند سند اكثر اين روايات قابل خدشه است و لذا بسيارى از فقها به كراهت آن نظر داده اند؛ نظير شيخ مفيد در مقنعه (ص 781)، شيخ طوسى در نهايه (ص 701)، ابن برّاج در

مهذّب (ج 2، ص 528)، محقق در شرايع (ج 4، ص 144)، علامه در قواعد (ج 3، ص 531)، شهيد اول در لمعه (الروضة البهية ج 9، ص 96)، شهيد ثانى در مسالك (ج 14، ص 389) و صاحب جواهر (ج 41، ص 351).

ولى با توجه به آيۀ شريفه و از مجموع روايات به دست مى آيد كه حضور اقشار مختلف مردم در اجراى حدّ زنا مطلوب نمى باشد؛ زيرا موجب عكس العمل هاى تند مى شود و نتيجۀ معكوس در بر دارد. در روايتى آمده است كه حضرت امير (ع) هنگامى كه در بصره بودند و مى خواستند بر مردى حدّ زنا را اجرا نمايند، از حضور جماعتى از مردم كه براى تماشا آمده بودند جلوگيرى كردند و به قنبر فرمودند: «لا مرحبا بوجوه لا ترى الّا فى كل سوء، هؤلاء فضول الرّجال، امطهم [ابعدهم] عنى يا قنبر.» «2»

و به طور كلى نكته اى كه در حدود اسلامى بايد در نظر گرفته شود اين است كه

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، باب 31 از ابواب حدّ زنا، احاديث 1، 2، 3 و 4؛ كافى، ج 7، ص 188، حديث 1.

(2)- وسائل الشيعة، باب 22 از ابواب مقدمات حدود، باب كراهة اجتماع الناس للنظر الى المحدود، حديث 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 514

اساسا چگونگى اثبات اين گونه مجازاتها به گونه اى است كه تحقق آن- بويژه در جرايم جنسى- بسيار نادر مى باشد و بر فرض اثبات، موارد سقوط مجازات در آنها فراوان است؛ و بحث تفصيلى آن در اين مختصر نمى گنجد. و به نظر مى رسد تشريع مجازات براى جرايم موجب حدّ، بيشتر جنبۀ بازدارندگى داشته است. بنابراين فرض علنى بودن اجراى حدّ زنا-

صرف نظر از مباحث فرعى آن- به غايت نادر خواهد بود.

(سؤال 2495) در زمينۀ مجازاتهاى تعزيرى، مرحوم صاحب جواهر از صاحب كشف اللثام نقل مى كند كه هرگاه گناهكار با گونه هاى ديگرى از كيفر تأديب شود، روى آوردن به تازيانه و تنبيه بدنى دليلى ندارد؛ مگر در موارد ويژه اى كه در آنها نسبت به تنبيه بزهكار نصّى وارد شده باشد. «1» با توجه به اين مسأله، در اين گونه مجازات ها- اعم از اين كه نسبت به موردى نصّى خاص وارد شده باشد يا خير- اگر اصلاح و تأديب گناهكار با مجازاتى خفيف تر ممكن باشد، آيا مى توان از مجازات شديدتر استفاده نمود؟

جواب: تعزير در لغت معمولا به «منع»، «ردّ»، «تأديب» و «ملامت نمودن» معنا شده است، و اين كه در بعضى كتب لغت بر ضرب يا اشدّ ضرب تطبيق شده است از باب تعيين مصداق براى مفهوم منع، ردّ، تأديب و مانند آن مى باشد.

در روايات مربوطه نيز معمولا از ضرب و تازيانه سخن به ميان آمده است؛ و لذا اكثر فقها تعزير به غير از تازيانه زدن بر مجرم را جايز نمى دانند. ولى به نظر اين جانب- همان گونه كه در كتاب دراسات فى ولاية الفقيه، ج 2، ص 315 به بعد به تفصيل بحث شده است- ذكر تازيانه در روايات فوق از آن جهت بوده كه تازيانه در آن روزگار رايج ترين و آسان ترين و شايد مؤثرترين وسيله جهت بازداشتن مجرمين از تكرار جرم بوده است، نه اين كه خصوصيتى پنهان در آن نهفته باشد.

از دقت در لسان روايات مربوط به حدود و تعزيرات بسا به دست مى آيد كه تشريع آنها براى اصلاح فرد و جامعه و بازداشتن

افراد خاطى و مجرم از تكرار جرم و تأديب آنها مى باشد، نه اين كه داراى اسرارى مرموز باشند كه قابل فهم براى عرف و

______________________________

(1)- جواهر، ج 41، ص 448، دار احياء التراث العربى.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 515

عقلا نباشد. و اصلاح و تربيت جوامع و افراد از امورى است كه متأثر از شرايط زمانى و مكانى مى باشد، و از اين جهت برخورد با جرايم و تعزير مجرمين مختلف نياز به كارشناسى دقيق دارد.

از سوى ديگر اعمال مجازات از قبيل دخالت در محدودۀ سلطۀ ديگرى است؛ و بر اساس اصل اوّلى مستفاد از عقل و شرع، تصرف در سلطۀ ديگرى بدون رضايت او جايز نيست مگر در مواردى كه شارع آن را تجويز نموده و نوعى ولايت و سلطه بر غير را مشروعيت داده باشد؛ مثل امر به معروف و نهى از منكر و نيز اجراى حدود الهى با رعايت شرايط و ضوابط هر يك از آنها. اما در مورد تعزيرات قدر متيقن آن است كه حاكم شرع واجد شرايط تا جايى بر مجرم سلطه دارد و مى تواند او را تعزير كند كه در راه تأديب و اصلاح وى باشد؛ بنابراين اگر توسط كارشناسان مربوطه تشخيص داده شود كه با مجازات خفيفى مى توان مجرم را تأديب و اصلاح نمود، دليلى از شرع و عقل بر جواز مجازات شديد وجود ندارد. و اساسا ويژگى عدالت حاكم واجد شرايط- كه از شرايط اساسى اعمال سلطه توسط وى مى باشد- اجازۀ مجازاتى بيش از اندازه و مقدار مورد نياز را به وى نمى دهد.

(سؤال 2496) با توجه به اين كه تعزير مجازاتى است كه چگونگى آن از شرايط زمان

و مكان تأثير مى پذيرد و حتى برخى از فقها همچون شهيد اول؛ آن را تابع عرف مى دانند «1» و نيز بر مبناى اصل كرامت انسانى كه حضرتعالى نسبت به آن تأكيد فرموده ايد، آيا مى توان به اين نتيجه دست يافت كه چگونگى مجازاتهاى تعزيرى- كه بيشتر مجازات هاى اسلامى را تشكيل مى دهند- نبايد با عقلانيت جمعى جامعه كه بنابر قول شهيد؛ همان عرف است، در تعارض قرار گيرد و نبايد به گونه اى باشد كه در باور عمومى مردم در يك زمان، هتك كرامت انسانى تلقى شود؟

جواب: همان گونه كه در پاسخ قبلى اشاره شد، از لسان روايات حدود و تعزيرات فهميده مى شود كه هدف مهم شارع از تشريع آنها اصلاح فرد و جامعه و تأديب و

______________________________

(1)- (القواعد و الفوائد، ج 2، ص 144، قاعدۀ 204، مكتبة المفيد).

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 516

تربيت افراد خاطى و مجرم مى باشد. و چون تشريع آنها بر خلاف اصل اوّلى تسلط هر انسانى بر خود مى باشد، لذا بايد به قدر متيقن كه مورد اذن قطعى شارع مى باشد اكتفا نمود؛ و آن، مواردى است كه تعزير، كمتر موجب هتك حرمت وى گردد. بر اين اساس اگر نوع تعزير يا شكل اجراى آن موجب هتك كرامت انسانى و در تعارض با مبانى و ارزشهاى پذيرفته شدۀ اخلاقى در يك جامعه باشد، دليلى بر جواز آن وجود ندارد.

به علاوه تعزير براى رعايت مصالح فرد و جامعه و حفظ حقوق الهى و مردمى است، و هتك حرمت و كرامت انسانى، خود از امورى است كه مبغوض و منهىّ عنه شارع است، و چگونه با امرى كه مبغوض شارع است حرمت احكام شريعت و حقوق الهى و

مردمى حفظ مى گردد؟

از طرفى اهانت، و هتك حرمت انسانى از عناوين عرفى متغير است كه فرهنگ و آداب و رسوم ملتها در ازمنه و امكنۀ گوناگون در صدق و عدم صدق آن تأثير دارد، و چه بسا كارى در بين ملتى و يا در زمان و مكان خاصى هتك حرمت و كرامت انسانى شمرده شود و در بين ملت ديگر و يا زمان و مكان ديگر اين گونه نباشد؛ چنانكه ممكن است عمل و رفتارى در زمان يا مكان خاصى اهانت و موجب تعزير باشد و در مكان يا زمان ديگرى نباشد.

(سؤال 2497) 1- آيا شرعا كسانى را كه احتمال عقلايى ارتكاب جرم از طرف آنها وجود دارد ولى هنوز مرتكب جرمى نشده اند مى توان به عنوان يك اقدام تأمينى دستگير و زندانى نمود و يا ساير اقدامات تأمينى را در مورد آنان معمول داشت؟

2- آيا كسانى را كه كرارا مرتكب جرم شده اند و يا عادت به ارتكاب جرم دارند به عنوان اقدام تأمينى مى توان بجز مجازات قانونى مربوطه تدابير ديگرى- از قبيل حبس، تبعيد، اخذ ضمانت احتياطى- در مورد آنان معمول داشت؟

3- آيا اصولا در مورد اشخاص فوق الذكر و يا ساير كسانى كه جرمى را مرتكب مى شوند، مى توان حكم زندان و يا تبعيد به مدت نامعيّن صادر كرد و مدت آن را به كيفيت اصلاح مجرم واگذار كرد؟ و يا اين كه حتما مدت و ميزان و نوع مجازات بايد در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 517

حكم قاضى تصريح شود؟ خصوصا كه در بعضى از روايات وارده به مدت يك سال در مورد حبس اشاره شده است.

4- آيا در مورد اصلاح مجرم نيمه مسئول

تعريف خاصى در شرع اسلام وجود دارد؟

و چه احكام حقوقى بر آن مترتب است؟

5- اصولا در فقه اسلامى براى پيشگيرى از وقوع جرم در جامعه و تأمين افراد جامعه از خطر مجرمين چه راه هاى حقوقى وجود دارد؟ و اين اقدامات در صورت وجود تحت چه عناوين فقهى و مطابق كدام دليل مى باشند؟

جواب: به طور كلى حبس و تبعيد و تعزيرات ديگر قبل از ارتكاب و اثبات جرم- آن هم از طرق مشروع- جايز نيست؛ زيرا تعزيرات براى جرم ثابت است نه اثبات جرم. بلى در مواردى كه به تشخيص حاكم شرع جامع الشرائط حفظ نظم و امنيت اجتماعى و جلوگيرى از اختلال نظام و تضييع حقوق محترمه متوقف بر مراقبت از اشخاصى باشد، حاكم شرع جامع الشرائط بايد حكم مراقبت را به مقدار ضرورت و لزوم با رعايت حفظ آبروى افراد و آزادى كار و كسب آنها و نيز حقوق خانوادۀ آنان صادر نمايد. و اگر فرضا براى آنان حبس را تشخيص داد، بايد حبس با حفظ حقوق خانواده و تأمين معاش آنان و حقوق زوجيت باشد؛ و خلاصه اين كه محدود باشد نه محصور مطلق مانند زندانى هاى رايج در اين زمان. و نيز بايد از مراقبت نسبت به زندگى شخصى افراد اجتناب شود و مأموريت اين امور به افراد عاقل و بصير و دلسوز محول شود. البته عناوين: «حفظ و امنيت و ...» شامل مخالفت هاى سياسى و انتقادى كه از مقولۀ امر به معروف و نهى از منكر است، نمى باشد؛ و هر گونه مخالفت با حاكميت صالح تا جايى كه به حدّ محاربه يا بغى نرسد اشكالى ندارد. جهت توضيح بيشتر به كتاب «دراسات

فى ولاية الفقيه» جلد دوم صفحۀ 373 به بعد مراجعه شود.

(سؤال 2498) اگر مى شود بعضى از احكام اسلام كه با عرف امروزى تطابق ندارند مانند برده دارى را مسكوت گذاشت، آيا اين امر قابل تعميم به احكام جزايى اسلام مانند قطع عضو و سنگسار و مانند اينها مى باشد يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 518

جواب:: در اين كه احكام و مقررات اسلامى تابع مصالح و مفاسد واقعى است بحثى نيست، ليكن بخشى از مصالح و مفاسد موضوعات ثابت و غير قابل تغيير است مانند احكام عبادى و برخى از معاملات به معناى عام. و بخشى قابل تغيير است كه با تغيير زمان و مكان و شرايط اجتماعى انسانها تغيير خواهد نمود؛ و در حقيقت موضوعات احكام تغيير پيدا مى كند. از طرف ديگر مصالح و مفاسد برخى احكام براى انسانها قابل درك قطعى نيست، مانند بخشى از احكام جزئى نماز و روزه و مناسك حج و امثال اينها، و برخى ديگر براى دانشمندان و فرهيختگان قابل درك است ولى كار هر كس نيست.

در مورد سؤال نيز اگر فقيه متبحّر از ادلّۀ مربوطه توانست ملاك قطعى مجازاتهاى اسلامى را كشف نمايد و به اين نتيجه رسيد كه مصلحت آنها از مصالح متغيّرى است كه با تغيير فرهنگ و شرايط زمان و مكان انسانها قابل تغيير مى باشد، پس طبعا طبق درك خويش فتوا مى دهد. و اگر نتوانست به چنين اجتهاد قطعى دست يابد طبعا به اطلاق ادلّه بايد عمل نمايد؛ زيرا ظاهر ادلّۀ شرعى، دائمى و هميشگى بودن احكام است، مگر اين كه قرائن قطعى بر خلاف آن به دست آيد.

اما در اين امور مهمه مربوط به نفوس

و دماء بناى شرع بر عدم تفحّص و تحقيق و سعى در عدم ثبوت آنهاست، چنانكه سيرۀ رسول خدا (ص) و امير المؤمنين (ع) نيز چنين بود كه تلاش مى كردند افراد متهم اقرار نكنند و شرايط و زمينۀ ثبوت اين مجازاتها احراز نگردد و پيوسته بر برائت افراد و پرهيز از ثبوت مجرميّت به خصوص در امور جنسى اصرار داشتند.

(سؤال 2499) آيا تعزير منحصر به ارتكاب معصيت اعم از كبيره يا صغيره است؟

بنابراين كارى كه شرعا معصيت نيست ولى ارتكاب آن مفاسدى را براى فرد يا اجتماع ايجاد مى كند و باعث اختلال در نظم جامعه مى شود، آيا حاكم شرع مى تواند مرتكب آن را عقوبت و تعزير نمايد؟

جواب: ايجاد مفسده در جامعۀ مسلمين معصيت است. و اگر كسى با علم به حكم و موضوع و از روى قصد مرتكب شود، در صورت ثبوت آن از راه هاى شرعى،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 519

قاضى شرع جامع الشرائط مى تواند او را تعزير نمايد؛ و اگر عالم به حكم يا موضوع نباشد و قصد ايجاد مفسده و اختلال نداشته باشد بايد ارشاد گردد. و در هر حال بايد علم و قصد او احراز گردد تا بتوان حكم به تعزير وى داد. و نيز عناوينى همچون «مفسده» يا «اختلال در نظم» بايد دقيقا تعريف شود تا مورد سوء استفادۀ بعضى افراد در حاكميت و يا تضييع حقوق افراد نگردد؛ و در هر صورت اظهار عقايد و مخالفت نظرى با حاكميت- و يا حتى مخالفت عملى چنانچه به حدّ محاربه و فعاليت مسلحانه نرسد- مصداق عناوين فوق نيست.

(سؤال 2500) منظور حضرتعالى از حاكم شرعى كه اختيار تعزير با اوست چه كسى

مى باشد؟

جواب: منظور از حاكم شرع در مورد سؤال و ساير ابواب فقهى مجتهد جامع شرايط فتوى و حكومت است؛ و شرايط صالحيت فقيه براى حكومت هشت چيز است كه در صورت بيعت شرعى مردم با او حكومتش شرعى مى شود و احكام او نافذ و معتبر مى باشد، و تفصيل آن را در محل خود بيان نموده ايم. «1»

(سؤال 2501) در مورد اجراى حدّ بر فردى كه بعد از ارتكاب جرم مجنون مى شود تكليف چيست؟ و آيا در اين مورد تفاوتى بين جنون ادوارى و دائمى وجود دارد؟

جواب: بر مجنون حدّ جارى نمى شود؛ ولى در مجنون ادوارى در صورتى كه جرم او در حال افاقه باشد، حدّ در حال افاقۀ او جارى مى شود.

حدّ محاربه

(سؤال 2502) آيا براى تحقّق موضوع حدّ شرعى «محاربه» اقدام مسلحانه در سلب امنيّت مردم معتبر است، يا محاربه اعم از آن است؟

جواب: در عنوان «محارب»- بنابر آنچه در روايات اهل بيت (ع) و فتاواى فقها تصريح شده- داشتن سلاح قيد شده است، از جمله: در صحيحۀ محمد بن مسلم از

______________________________

(1)- ولاية الفقيه، ج 1، باب چهارم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 520

امام باقر (ع) چنين آمده است: «من شهر السّلاح فى مصر من الامصار فعقر اقتصّ منه و نفى من البلد، و من شهر السّلاح فى مصر من الامصار و ضرب و عقر و اخذ المال و لم يقتل فهو محارب.» «1» (هر كس در شهرى يا محلّى سلاح كشيد و ديگران را زخمى يا ناقص العضو نمود مورد قصاص واقع مى شود. و هر كس سلاح كشيد و كسى را مورد ضرب و شتم و جراحت يا نقص عضو قرار داد و مال

او را گرفت ولى او را نكشت، او محارب است.)

محقّق در كتاب حدود شرايع فرموده است: «محارب كسى است كه سلاح بركشد براى ترساندن مردم، خواه در شب باشد يا روز، و يا در خشكى باشد يا در آب، و در شهر باشد يا غير آن.» «2» به علاوه كلمۀ «محاربه» از حرب مأخوذ است، و حرب و جنگ معمولا با سلاح انجام مى شود.

علاوه بر عنوان «سلاح» در بسيارى از روايات و فتاواى فقها عنوان «اخافة الناس» نيز مشاهده مى شود؛ بلكه مى توان گفت «قصد اخافة» نيز بايد احراز گردد. بنابراين محارب به كسى اطلاق مى گردد كه به قصد ترساندن مردم و با به كارگيرى اسلحه، آرامش و آزادى و امنيت عمومى را سلب نمايد. و اگر هر يك از سه عنوان ياد شده احراز نگردد عنوان محارب صدق نخواهد كرد؛ يعنى اگر سلاح در كار نيست، يا سلاح اظهار شود ولى در حدّ اخافه نيست، يا خوف محقق شود ولى قصد آن احراز نشود، نمى توان محاربه را به كسى نسبت داد.

و به نظر مى رسد عنوان «سلاح» فى نفسه موضوعيّت نداشته باشد، بلكه اشاره به ابزار نيرو و قدرتى است كه موجب ترساندن مردم مى شود. بنابراين شامل سلاحهاى غير آهنى و آتشى نيز مى شود، و حتى شامل آتش زدن خانه و كاشانۀ مردم نيز مى شود؛ چنانكه در خبر سكونى آمده است «3». مشروح اين مسأله با اشاره به ادلّۀ آن در جزوه اى مستقل چاپ و منتشر شده است.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 532.

(2)- شرايع، ص 958.

(3)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 538.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 521

حدّ افساد

(سؤال 2503) آيا «افساد فى الارض» به

لحاظ شرعى، موضوع حدّ شرعى مستقل از محاربه است؟

جواب: در عنوان «افساد»- نه از نظر لغت و نه از نظر مصطلح قرآنى و روايى و فتاواى فقها- قيد سلاح اخذ نشده است؛ هر چند بر همۀ افراد «محارب» عنوان «مفسد» نيز صادق است. همچنين شرط «اخافة الناس» نيز در عنوان «افساد» و در «مفسد» لحاظ نشده است. عدم اعتبار سلاح و اخافة در عنوان افساد با تتبّع در آيات قرآنى به خوبى روشن مى شود؛ از جمله آيۀ 73 از سورۀ يوسف به نقل از برادران حضرت يوسف (ع): قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ (آنان- برادران يوسف- گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما هرگز براى افساد به سرزمين شما نيامده ايم.) و آيات ديگر.

كلمۀ «فساد» در برابر صلاح و سلامت است. و ظاهرا مقصود از عنوان «افساد فى الارض» كه در آيۀ 33 سورۀ مائده به آن اشاره شده است، انجام هر عملى است كه مسير عادى و سلامت امنيتى يا اخلاقى يا اقتصادى جامعه را بر هم زند و موجب تباهى در نظام آن گردد. هر چند ايجاد هر فسادى گناه و جرم است و طبعا استحقاق حدّ يا تعزير يا توبيخى را شرعا در پى دارد، ولى كلمۀ «يسعون» و قيد «فى الارض» كه در آيۀ محاربه در سورۀ مائده آمده است، حكايت از فساد خاصى مى كند كه ضرر آن تنها متوجه شخص گناهكار نيست، بلكه سلامت عادى يك مجتمع انسانى را بر هم مى زند.

مادۀ «سعى» دلالت مى كند بر تلاش و دويدن براى افساد، و هيأت فعل مضارع دلالت دارد بر اصرار و تداوم؛ و هيچ گاه براى حكايت از

انجام يك گناه معمولى چنين تعبيرى معمول نيست، بلكه غلط است.

در اين جهت كه آيا نسبت بين دو عنوان «محاربه» و «افساد فى الارض» تباين است

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 522

يا عموم و خصوص مطلق يا من وجه، «1» و آيا هر يك از دو عنوان فوق به تنهايى موضوع مستقل براى احكام مذكوره در آيۀ محاربه است و يا اين كه هر دو عنوان با هم موضوع واحدى مى باشند براى احكام مذكوره، و هر كدام جزء موضوع است، احتمالات و اقوالى مطرح است. ممكن است گفته شود: چون موصول يعنى «الذين» در جملۀ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسٰاداً تكرار نشده است پس ظاهر آيه اين است كه اين جمله قيد جملۀ يُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ مى باشد. بنابراين هر دو عنوان با هم موضوع واحدى مى باشند براى احكام مذكوره، و هر كدام جزء موضوع مى باشد؛ و در نتيجه احكام براى مطلق محارب نيست، بلكه براى محارب مفسد است.

ولى بعضى اين احتمال را مخدوش دانسته و تمام موضوع را فساد فى الارض گرفته، و ذكر محاربه را در آيۀ سورۀ مائده از باب بيان مصداق و شأن نزول دانسته اند.

ليكن اين نظر نيز قابل خدشه است، و قدر متيقّن كه مطابق احتياط نيز مى باشد، صورتى است كه هر دو عنوان يعنى افساد و محاربه صادق باشد. تفصيل اين بحث در جزوه فوق الذكر آمده است.

(سؤال 2504) آيا حدّ شرعى «محاربه و افساد» حوزۀ فرهنگى را نيز شامل مى شود؟

جواب: حوزۀ فرهنگى داراى ويژگى هاى خاصى است كه نبايد از آنها غفلت شود.

در اين زمينه به دو نكته اشاره مى شود:

1- اصل فكر و انديشه و آنچه از تضارب

يا اجتماع دو انديشه به وجود مى آيد به هيچ وجه در اختيار انسان نيست؛ هر چند ممكن است برخى از مقدمات آن اختيارى باشد. صرف انديشه و فكر از نظر عقلى و اصول مورد قبول عقلا و نيز اديان الهى هيچ گاه قابل مؤاخذه و كيفر نيست.

معناى مكلف بودن افراد به اصول دين كه امورى فكرى و اعتقادى مى باشند اين نيست كه تصور انديشۀ خاصى را در بستر ذهن بيافرينند، بلكه به معناى تلاش در ايجاد مقدمات اعتقاد و باور قلبى و لزوم ايمان و التزام به آنهاست. جايگاه ايمان

______________________________

(1)- «تباين» نظير: دو مفهوم سفيدى و سياهى؛ و «عام و خاص مطلق» نظير: دو مفهوم حيوان و انسان؛ و «عام و خاص من وجه» نظير: دو مفهوم انسان و ابيض.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 523

هر چند روح و قلب انسان است، اما از نظر قبول آثار و تبعات عملى و اخلاقى آن، مورد توجه اديان قرار گرفته است. در حقيقت ايمان به معناى التزام و پايبندى عملى به اصولى است كه در اثر تدبّر و تفكّر به صورت انديشه و باور در روح و ذهن انسان به وجود آمده است.

2- نكتۀ ديگر مربوط به ابراز و بيان يك انديشه و فكر مى باشد. ابراز هر عقيده و انديشه اى حقّ اولى هر انسان است.

عقلاى جهان در هيچ زمانى كسى را از ابراز آنچه انديشيده و در قالب يك تفكر شكل يافته است منع نمى كنند، گرفتن اين حق از انسان ظلمى است نسبت به او؛ همان گونه كه اطلاع از هر انديشه و فكرى براى ديگران نيز حق آنان مى باشد. صرف ابراز انديشه و يا اطلاع از

آن با هيچ يك از عناوين كيفرى نظير توهين، افتراء، اغفال و مانند آن مربوط نيست.

و آنچه دربارۀ كتب ضلال در برخى منابع اسلامى عنوان شده است به هيچ وجه به معناى ايجاد محدوديت يا برخورد قهرآميز با آرا و عقايد مخالف كه بر اساس استدلال و منطق ابراز مى گردند نمى باشد؛ بلكه با توجه به آيات و روايات و سيرۀ معصومين (ع) مقصود از آن، مواردى است كه مخالفان معاند به جاى استفاده از براهين و استدلال منطقى به دروغ و فريب و يا توهين و افترا روى آورند، و از اين طريق و با روشهاى غير علمى در صدد تخريب و افساد جامعه و محيطهاى علمى و فرهنگى و تضييع حقوق آنان برآيند؛ در اينجاست كه عناوين كيفرى مطرح مى شود. در حقيقت برخورد يا اعمال محدوديت- كه خود نوعى تعزير است- به خاطر آن عناوين كيفرى است نه صرف ابراز يا بيان فكر و عقيده.

البته احراز عناوين كيفرى فوق كار بسيار مشكلى است. و چون ممكن است به خاطر عوامل و انگيزه هاى مختلفى، حوزۀ امور فرهنگى و كيفرى با هم مخلوط شود و موجب تضييع حقوق گردد، از اين رو لازم است در دعاوى مربوط به اين مسائل يك هيأت متشكل از افراد امين، صاحب نظر، خبره، و كارشناس بى طرف و منتخب مردم در محاكم مربوطه حاضر شده و نظر دهند و محاكم در موارد مربوطه نظر اين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 524

هيأت را ملاك قضاوت خود قرار دهند، تا هم حق افراد در معرض تضييع واقع نشود، و هم حقوق جامعه مورد توجه قرار گيرد. مشروح اين مسأله در جزوۀ فوق

الذكر آمده است؛ مراجعه شود.

حدّ بغى

(سؤال 2505) مفاد شرعى موضوع و حكم «بغى» چيست؟ آيا در شريعت اسلام براى «باغى» حدّ شرعى يا تعزير به تشخيص حاكم شرع پيش بينى شده است؟ و آيا خروج مسلحانه عليه «حاكميت به حقّ» در مفهوم شرعى «بغى» ملاحظه شده است؟

جواب: «بغى» در لغت به معناى طلب توأم با خروج از حدّ اعتدال، برترى طلبى، تفوّق جويى و ظلم و ستم ذكر شده است؛ ولى در اصطلاح قرآن به معناى تجاوز و برترى طلبى با قدرت و درگيرى مسلحانه آمده است. ريشۀ اصلى مسألۀ بغى از آيۀ 9 سورۀ حجرات اخذ شده است: وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى الْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِي ءَ إِلىٰ أَمْرِ اللّٰهِ (هرگاه دو دسته از مردم مؤمن با يكديگر به قتال پرداختند، آنان را اصلاح دهيد؛ پس اگر دسته اى بر دستۀ ديگر يورش نمود با آنها بجنگيد تا به دستور خداوند بازگردند.)

«بغى» در آيۀ فوق به درگيرى مسلحانه بين دو طائفه از مؤمنين اطلاق شده، لذا جلوگيرى از بغى نيز با قدرت سلاح پيش بينى شده است. شأن نزول آيه نيز قتال و درگيرى بين دو طائفه (اوس و خزرج يا غير اينها) بوده است.

اما در تعبيرات فقها «بغى» به خروج از اطاعت «امام معصوم» يا «امام عادل» تفسير شده است، و در بعضى تعبيرات لفظ «امام» به صورت مطلق آمده است. و در معناى «خروج» نيز بروز و قيام براى قتال و درگيرى مسلحانه تصريح شده است. و چون مفاد آيۀ «بغى» عام مى باشد و شامل تمام مواردى است كه جمعى از مؤمنين در برابر جمعى ديگر از

آنان دست به قيام مسلحانه بزنند، لذا بحث در مورد اين كه مقصود از بغى، خروج بر امام معصوم است يا مطلق امام عادل بى فايده است. و خروج بر امام معصوم يا عادل يكى از مصاديق بغى مى باشد. ضمنا از آيۀ «بغى» و نيز روايات مربوط

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 525

بيش از اين فهميده نمى شود كه حكم باغى برخورد مسلحانه با اوست تا زمانى كه از «بغى» دست بردارد و در عمل تسليم موازين حق و عدل گردد، كه در اين صورت هر گونه برخوردى با او ظلم و تجاوز خواهد بود؛ و بسا خود مصداق «بغى» گردد. در اين رابطه مرحوم شيخ طوسى در مبسوط، ج 7، ص 268 فرموده اند: «اگر گروه باغى به حق پيوستند و مطيع شدند يا سلاح را زمين گذاشتند و در عمل تسليم شدند، يا از معركه فرار كردند بدون اين كه به جمعى بپيوندند، قتال با آنها حرام است و تعقيب نمى گردند.» شيخ طوسى و عده اى ديگر از فقها برخورد با بغاة را به سه شرط مشروط كرده اند:

الف- اين كه آنان در موضع قدرت و داراى جمعيتى باشند، به گونه اى كه بدون قتال و جنگ نتوان به آنان دست يافت؛ پس اگر جمعيتى كم و ناتوان باشند باغى نيستند.

ب- اين كه به دور از دسترس حكومت باشند؛ مثلا در يك منطقه جدا از حاكميت مستقر باشند و در قبضۀ او نباشند.

ج- اين كه بغى آنها بر اساس يك تفكر و اعتقادى خاصّ باشد. اين قيد براى خروج راهزنان و قطّاع الطريق از مصاديق بغاة مى باشد. «1»

هر چند شرط اول و سوم بر خلاف ظاهر آيۀ شريفۀ

«بغى» است، و لكن مطابق با احتياط مى باشد. اما شرط دوم مخالف ظاهر آيه نيست؛ زيرا معمولا مقرّ هر گروه متجاوز و مهاجمى از گروه رقيب جدا و مستقل مى باشد. و در مورد شرط سوم، اگر هر دو گروه بر اساس تحليل و اعتقادى خاصّ، خود را حقّ و طرف مقابل را باطل مى داند، ابتدا بايد زمينۀ رفع شبهه و رفع تخاصم فراهم آيد، و پس از آن چنانچه گروهى عناد ورزيده و اقدام به تجاوز و تضييع حقوق ديگران نمايد، با آنان مقابله شود.

شرط ديگر اين است كه حق و باطل شفّاف و روشن و بدون وجود شبهه باشد و گروهى به عنوان تجاوز از مرز عدالت و حق از روى عناد به حقوق گروه ديگر تجاوز

______________________________

(1)- مبسوط، ج 7، ص 265.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 526

نمايد؛ پس اگر هر دو گروه خود را حق و طرف ديگر را باطل بدانند، و يا نسبت به آن داراى شبهه اى باشند لازم است در ابتدا زمينۀ رفع شبهه و رفع نزاع فراهم آيد و سپس اگر عناد ورزيده شد با آن مقابله شود. صاحب جواهر در اين رابطه فرموده اند: «ظاهرا هيچ گونه اختلاف و اشكالى بين فقها وجود ندارد كه بايد قبل از شروع مقاتله با بغاة، آنان ارشاد شوند تا اگر شبهه اى دارند از بين برود؛ همان گونه كه خود حضرت امير المؤمنين (ع) و نمايندگانشان اين عمل را با بغاة زمان خود انجام دادند و صبر كردند تا آنان حمله را شروع نمودند.» «1» بديهى است ارشاد در هر زمان مطابق مقتضيات زمان انجام مى شود؛ ارشاد در زمان كنونى جز با ايجاد فضاى

بحث آزاد و دادن مجال و امنيت به طرف متهم به بغى جهت بيان شبهات و نظريات خود امكان ندارد.

علاوه بر آنچه ذكر شد، بايد اراده و اختيار شركت كنندگان در بغى نيز احراز گردد؛ پس اگر از روى اجبار يا اكراه و ترس باشد مقاتله با آنان جايز نيست. مشروح اين مسأله در جزوه اى جداگانه آمده است.

حدّ ارتداد

(سؤال 2506) معناى ارتداد چيست؟ آيا كسى كه در يكى از اصول دين يا احكام ضرورى آن به هر دليل و علتى شك كند بدون اين كه بخواهد حقى را انكار نمايد، مرتد حساب مى شود؟

جواب: معناى ارتداد به عقب برگشتن است، يعنى بعد از اسلام به كفر برگشتن؛ و كفر در مقابل ايمان است. و معناى ايمان صرف پيدا شدن يقين و عقيده اى در بستر ذهن نسبت به مبدأ و معاد و نبوت نيست، زيرا پيدا شدن يقين و عقيده به چيزى اختيارى انسان نيست؛ در صورتى كه ايمان و كفر دو عمل اختيارى مى باشند كه مورد پاداش و مجازات خداوند قرار مى گيرند، و اگر غير اختيارى بودند پاداش و مجازات بر امر غير اختيارى براى خداوند حكيم و عادل، قبيح بلكه محال مى باشد. بلكه ايمان

______________________________

(1)- جواهر الكلام، ج 21، ص 334.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 527

به معناى التزام و پايبندى عملى و اخلاقى به عقيده اى است كه در قلب پيدا شده است؛ و كفر يعنى انكار و عدم التزام به آن.

«كفر» به معناى پوشاندن امر واضح و روشن است؛ و لذا به «زارع» نيز كافر گفته مى شود، چون بذر را زير خاك مى پوشاند. پس كسى كه حق بودن اصول دين را يقين دارد و

هيچ گونه شبهه اى در آنها نداشته باشد و با اين حال از روى عناد و لجاجت و يا تعصّب، و يا انگيزه هاى سياسى، اقتصادى و غيره آنها را انكار كند و التزام عملى و اخلاقى نداشته باشد، او كافر مى باشد؛ زيرا امرى را كه برايش روشن و قطعى است انكار نموده است. اما كسى كه يا در حال تحقيق است و يا در اثر ضعف مطالعه، يا القائات تشكيك كنندگان، و يا به دلايل ديگر در بعضى اصول يا فروع ضرورى دين به شك مى افتد، بدون داشتن عناد و تعصب و لجاجت مرتد محسوب نمى شود. اين معنا از آيۀ شريفۀ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطٰانُ سَوَّلَ لَهُمْ ... «1» (همانا كسانى كه پس از روشن شدن حق و راه هدايت براى آنان به عقب برگشتند- و مرتدّ شدند- در دام شيطان قرار گرفته اند)، به خوبى استفاده مى شود؛ زيرا ارتداد را مقيّد به تبيّن و روشن بودن حق و هدايت براى اشخاص نموده است. آيات ديگر نيز به همين معنا دلالت دارد.

بنابراين اثبات ارتداد بسيار مشكل مى باشد، زيرا يقين و تبيّن از امور نفسانى غير مشهود است. و به صرف گفتن كلمه اى از روى شك و ترديد، و يا بدون قصد جدّى انكار حق، كسى مرتد نمى شود. و در مورد ارتداد و نيز ساير گناهانى كه موجب حدّ يا تعزير است اگر كوچكترين شبهه اى در ثبوت آنها باشد، حدّ و تعزير جارى نمى شود.

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «ادرءوا الحدود بالشّبهات.» «2» (با اندك شك و شبهه اى اجراى حدود را متوقف كنيد.) و اگر متهم به يكى از گناهان ذكر شده،

قبل از دستگيرى توبه كند، يا شبهۀ توبه در بين باشد حدّ از او ساقط مى شود.

______________________________

(1)- سورۀ محمد (ص) (47): آيۀ 25.

(2)- وسائل الشيعة، ج 18، باب 24 مقدمات حدود، ص 336.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 528

(سؤال 2507) اگر زنى از زبان شوهرش كلامى بشنود كه مى داند سبب ارتداد اوست ولى راهى براى اثبات آن در محكمه ندارد و خود شوهر نيز اقرار نمى كند، وظيفۀ او چيست؟

جواب: ثبوت حدود و اجراى آنها و از جمله حدّ ارتداد بايد به نظر حاكم شرع صالح باشد، و تا در محكمه ثابت نشود حدّ آن قابل اجرا نخواهد بود؛ ولى حكم جدا شدن زن از شوهر در صورت ارتداد او علاوه بر اين كه در صورت ثبوت ارتداد شوهر در محكمۀ شرعى جارى است، در صورت يقين زن به ارتداد شوهر نيز- هر چند در محكمه ثابت نشده باشد- جارى خواهد بود. اما به آسانى نمى توان يقين به ارتداد كسى پيدا كرد، زيرا شرايط احراز ارتداد، و از جمله: حصول يقين و تبيّن در ذهن او و نيز داشتن حالت جحد و عناد و قصد جدّى داشتن، امور نفسانى است كه به آسانى براى ديگرى ثابت نمى شود.

(سؤال 2508) حضرتعالى در رسالۀ توضيح المسائل (چاپ قديم) كشتن مدّعى نبوت را بر شنوندۀ آن ادّعا واجب دانسته ايد، ولى در استفتائى كه اخيرا از شما به عمل آمده قتل مرتد را صرفا در صلاحيت حاكم شرع دانسته ايد نه عموم افراد؛ آيا فتواى حضرتعالى در مورد قتل مدّعى نبوت هم تغيير نموده است يا به جواز قتل وى توسط عموم مؤمنين قائل هستيد؟

جواب: ظاهرا قتل مدّعى نبوت از جملۀ حدود مى باشد

كه بايد ثبوت و اجراى آنها زير نظر حاكم شرع باشد؛ زيرا اگر وظيفۀ عموم باشد موجب هرج و مرج خواهد شد.

و بعيد نيست روايات دالّ بر اجازه از ناحيۀ ائمّه (ع) منصرف به اجازۀ حكومتى آنان باشد، و در اجازۀ حكومتى شرايط زمان و مكان و اوضاع مختلف صدور اجازه و شخص مورد نظر ملاحظه مى شود، و نمى توان در مورد هر كس و همۀ زمانها جارى نمود.

(سؤال 2509) كسى كه در مقابل يك حكم خداوند از روى عمد و تعصب بايستد و انكار نمايد و حلال خداوند را حرام، و يا برعكس بداند، آيا چنين فردى حدّ و تعزير دارد يا خير؟ و آيا مى شود زكات و يا سهم مبارك امام (ع) و خمس را به چنين فردى داد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 529

جواب:: اگر كسى به حقانيت اسلام و احكام آن اعتقاد دارد، ولى از روى عناد و جحد و لجاجت با حق، بعضى احكام دين را انكار مى كند به نحوى كه توجه دارد انكار او منجر به انكار خداوند يا رسالت پيامبر (ص) مى گردد؛ چنين فردى كافر و مرتدّ محسوب مى شود. ولى اگر انكار يا تشكيك او نه از روى عناد و جحد و لجاجت با حق است، بلكه ناشى از شبهۀ علمى مى باشد و نمى تواند باور كند كه در اسلام چنين حكمى وجود دارد، و در حال تحقيق و مطالعه مى باشد، چنين فردى مرتد نيست و هيچ گونه حدّ و تعزير ندارد؛ و لازم است در رفع شبهه و شك علمى او از راه منطقى و استدلال تلاش شود. از وجوه شرعيّه نيز مى توان به او داد.

حدّ لواط

(سؤال 2510) در

مورد كسى كه به اتهام لواط محكوم به حد پرتاب از كوه يا قتل با شمشير يا سوزاندن گشته، آيا اعدام با چوبۀ دار يا اسلحۀ گرم جايز است؟

جواب: در مورد هيچ گناهى كه حد دارد به مجرد اتهام و يا اقرار در زندان، يا حال غير عادى و يا ترس، حدّ جارى نمى شود؛ بلكه بايد براى حاكم شرع جامع الشرائط طبق موازين قضا ثابت شود. يعنى يا چهار مرتبه اقرار با شرايطش، و يا شهادت چهار مرد عادل با شرايط آن. و در امور جنسى علم قاضى حجت نيست و با اندك شبهه اى نيز حدّ ساقط مى شود. و در مورد سؤال در صورتى كه اجراى هيچ يك از انواع تعيين شده ممكن نباشد يا مستلزم مفسده باشد حاكم شرع مى تواند نوع ديگر را كه زجر آن بيشتر از انواع تعيين شده نيست تعيين نمايد. و هرگاه قبل از اثبات شرعى پيش حاكم شرع توبه كرد حدّ جارى نمى شود.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 2، ص: 529

حدّ زنا

(سؤال 2511) آيا شوهر مى تواند در صورت مشاهدۀ همسر خود در حال زنا، وى را به قتل برساند؟ چنانچه در هنگام مشاهده اقدامى نكرد آيا مى تواند مدتى پس از آن به قتل مبادرت ورزد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 530

جواب:: در زمان بعد از عمل كه قطعا جايز نيست؛ و در حال عمل هم چون اثبات آن مشكل است دچار اشكال مى شود. زيرا علاوه بر اين كه بايد اصل عمل را ثابت كند، ساير شرايط از قبيل مكره نبودن وى را نيز بايد ثابت نمايد.

(سؤال 2512)

آيا مى توان مجازات زناى محصنه را كه رجم مى باشد به صورت اعدام با چوبۀ دار يا تيرباران انجام داد؟

جواب: زنا بايد يا به شهادت چهار شاهد عادل كه مدعى رؤيت عمل «كالميل فى المكحلة» (مثل داخل بودن ميل سرمه دان در آن) باشند، و يا به اقرار خود زانى، در حال عادى و بدون فشار و اكراه و ترس در حضور قاضى شرع چهار بار ثابت شود.

و در صورتى كه به شهادت باشد طرف در حال رجم حقّ فرار ندارد؛ ولى ثبوت زنا به شهادت آن چنانى كه ذكر شد خيلى كم اتفاق مى افتد و معمولا از راه اقرار ثابت مى شود. و در اين صورت اولا اگر بعد از اقرار انكار كرد حكم رجم منتفى است، و ثانيا هنگام رجم طرف حقّ فرار دارد و اگر فرار كرد رجم ساقط است؛ و اعدام يا تيرباران موجب تضييع اين حق است. و هدف از رجم اهانت و تحقير طرف در ملأ عام است؛ و اين منظور به دست مى آيد هر چند رجم تا آخر انجام نشود.

حدّ سرقت

(سؤال 2513) در حدّ سرقت آيا شرط است كه سارق قصد محروم كردن دائمى مالك را از مالش داشته باشد؟ پس اگر مثلا براى چند روز چيزى را سرقت كرد كه بعد به صاحبش برگرداند با بودن ساير شرايط حدّ سرقت اجرا مى شود؟

جواب: بعيد نيست دليل حدّ انصراف داشته باشد به موردى كه سارق قصد تصاحب دائمى نسبت به مال را داشته باشد؛ و لا اقل احتياط در تنزل از حدّ به تعزير است.

(سؤال 2514) قطّاع الطريقى كه مسلح مى باشند و مى خواهند اموال مسافر و قافله را- هر چند به قتل

و كشتن منجر شود- بگيرند، پس از درگيرى بدون قتل و جرح و اخذ اموال دستگير مى شوند، آيا حكم آن قتل است يا قطع دست يا پا و يا تبعيد؟

جواب: احوط اكتفا به نفى بلد (تبعيد) است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 531

(سؤال 2515) در مورد اجراى حدّ سرقت علاوه بر جميع شرايط، آيا تقاضاى قطع دست از طرف مال باخته نيز شرط است؟ يا به مجرد شكايت نزد قاضى با فرض وجود شرايط ديگر، اجراى حدّ واجب است؟

جواب: با فرض مراجعۀ مسروق منه به قاضى شرع جامع الشرائط و حكم او و تحقق شرايط قطع دست، درخواست قطع از طرف او شرط نيست.

(سؤال 2516) چنانچه قبل از طرح شكايت نزد قاضى اموال مسروقه توسط ادارۀ آگاهى كشف و از سارق اخذ و جهت تحويل به مالك نگهدارى شود، آيا با فرض علم مالك به آن، شكايت او در اجراى حدّ مؤثر است؟

جواب: شكايت مسروق منه لازم است ولى تحويل گرفتن مسئولين ادارۀ آگاهى موجب سقوط حدّ نمى شود.

(سؤال 2517) دست سارق را كه قطع مى كنند، آيا مال خودش محسوب مى شود يا مال دولت؟ زيرا وقتى كه دست قطع مى شود اگر فورا دست را وصل نمايند و بخيه كنند جوش مى خورد.

جواب: مال دولت نيست، ولى قاضى شرع مى تواند دستور دفن آن را بدهد؛ و اعطاى آن به صاحب دست به منظور پيوند خالى از اشكال نيست.

(سؤال 2518) با توجه به اين كه سرقت تعريف شده در كتب فقهى سرقت حدّى است، آيا عملى كه يكى از شرايط سرقت حدّى را نداشته باشد، اطلاق سرقت بر آن در شرع شده است يا خير؟

جواب: بر ربودن پرندگان يا سنگ

اطلاق سرقت شده، ولى حدّ جارى نيست.

(وسائل الشيعة، باب 22 و 23 از ابواب حدّ سرقت) و همچنين بر مانع زكات و مهريۀ زن و نيّت عدم اداى دين تعبير به سرقت شده است (وسائل الشيعة، باب 27 از ابواب حدّ سرقت) ولى حدّ جارى نيست.

(سؤال 2519) فردى مرتكب چندين سرقت حدّى مى شود، بعد از كشف و اثبات آنها آيا يك حدّ بر او جارى مى شود و اين حدّ ساقط كنندۀ حدّهاى قبلى است، و يا بايد حدّ ديگرى بر او جارى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 532

جواب:: در صورت ثبوت چند سرقت در يك جلسه يك حدّ بيشتر جارى نمى شود؛ و صحيحۀ بكير بن اعين نيز بر اين امر دلالت دارد. (وسائل الشيعة، باب 9 از ابواب حدّ سرقت)

حدّ شرب خمر

(سؤال 2520) شخصى مشروبات الكلى مصرف مى نمايد و حد اقل در هفته يك بار در حدّ افراط مشروب الكلى خورده و مست مى نمايد، اولا: مجازات اين گونه افراد كه در طول بيش از بيست سال به اين ترتيب گذرانده اند از نظر شرع مقدس اسلام چگونه است؟ و ثانيا: آيا بر همسر و فرزندان اين شخص واجب است به او احترام گذاشته و به گفته ها و خواسته هايش عمل نمايند؟

جواب: اگر قبل از ثبوت آن براى قاضى شرع توبه كند، حدّ از او ساقط مى شود؛ و اگر قبل از توبه براى قاضى شرع ثابت شود و قبل از آن به همين علت حدّ نخورده باشد، حدّ آن هشتاد تازيانه است. و وظيفۀ همسر و فرزندان او اين است كه طبق موازين شرعيه او را نهى از منكر نمايند؛ و انجام دادن خواسته هاى مشروع او مانع ندارد،

ولى انجام دادن خواسته هاى غير مشروع او جايز نيست.

كيفر زندان

(سؤال 2521) امروزه يكى از كيفرهاى متداول زندان است. آيا زندان در اسلام وجود دارد؟ و آيا به عنوان حدّ است يا تعزير و يا غير آن؟

جواب: به طور كلى در اسلام سه نوع زندان وجود دارد:

1- زندان به عنوان حدّ؛ مانند زندانى نمودن آمر به قتل، دزد در مرتبۀ سوم دزدى پس از اجراى حدّ در دو مرتبۀ قبل، و زن مرتد با شرايطى كه براى آن گفته شده است.

2- زندان به عنوان تعزير نسبت به جرايم خاصى كه حاكم شرع واجد شرايط مى تواند مجرم را با شلاق يا زندان تعزير نمايد. و چون هدف اصلى در تعزيرات، اصلاح و تنبّه مجرمان است، شلاق زدن و زندانى كردن مجرم بايد اين هدف را تأمين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 533

نمايد. و چنانچه شلّاق زدن، يا زندان نمودن مفاسد فردى يا اجتماعى ديگرى را به دنبال داشته باشد، بايد به امور ديگرى كه در اصلاح او مؤثر است تعزير گردد. زندان در دو مورد فوق (حدّ و تعزير) بايد پس از ثبوت جرم توسط محكمۀ صالح به تصدى مجتهد آگاه و عادل باشد؛ پيش از آن زندانى نمودن متهم به هيچ وجه مشروع نيست.

3- زندان اكتشافى؛ يعنى زندانى نمودن متهم قبل از ثبوت جرم براى تحقيق و كشف جرم؛ آنچه از روايات و فتاواى فقها استفاده مى شود قدر متيقّن از اين نوع زندان اتهام مربوط به قتل مى باشد، آن هم حد اكثر كمتر از هفت روز. در روايتى معتبر از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: «انّ النبى (ص) كان يحبس فى

تهمة الدّم ستّة ايام، فان جاء اولياء المقتول بثبت و الّا خلّى سبيله.» (شيوۀ پيامبر (ص) اين بود كه در اتهام قتل متهم را شش روز زندان مى كرد، در اين مدت اگر اولياى مقتول دليلى عليه متهم مى آوردند طبق آن كيفر مى داد، وگرنه متهم را آزاد مى نمود.) «1»

و شايد بتوان حكم اتهام تجاوز به حقوق مهمۀ ديگر از قبيل حقوق الناس را نيز- چنانچه از نظر اهميت در حدّ قتل باشد- از اين روايت استنباط نمود، در صورتى كه شبهه و خوف فرار متهم وجود داشته باشد.

اما زندانى نمودن مخالفان سياسى كه با شيوه هاى غير مسلحانه عليه حاكميت فعاليت سياسى مى كنند، در زمان پيامبر اكرم (ص) و حضرت امير (ع) سابقه اى نداشته است؛ و با آن كه از ناحيۀ منافقين و يا خوارج غير از انتقاد، كارشكنى هاى زيادى عليه پيامبر (ص) و حضرت امير (ع) صورت مى گرفت ولى تا زمانى كه اقدام مسلحانه اى از طرف آنان انجام نمى شد برخوردى با آنان به عمل نمى آمد.

و اساسا اصل اوّلى تسلط انسان بر خويشتن، و نيز اصالة البراءة اقتضا مى كند كه نتوانيم آزادى كسى را بدون مجوز و دليل قطعى شرعى محدود و يا سلب نماييم؛ و همان گونه كه گفته شد قدر متيقن از آن در غير حدّ و تعزير، اتهام قتل يا حقوق مهمۀ ديگرى است كه در حدّ اتهام خون باشد و بدون زندانى نمودن استيفاء آن ممكن

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 19، ص 121.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 534

نباشد. و در اين گونه موارد نيز نهايت حقى كه مى توان سلب نمود، همان آزاد بودن متهم در مدت كشف جرم به خاطر عدم فرار مى باشد؛

اما ساير حقوق فردى و اجتماعى مربوط به مال و عرض و اهل و خانواده، يا كار و شغل و ساير امورات متهم و حتى حضور در نماز جمعه- مطابق روايات- بايد كاملا مراعات شود.

و رعايت تمام حقوق زندانى- به جز حق آزادى- اختصاص به نوع سوم زندان (اكتشافى) ندارد؛ بلكه در زندان به عنوان حدّ يا تعزير نيز جارى مى شود. و مقصود از حقوق اجتماعى تمام حقوقى است كه هر اجتماع- بر حسب زمانهاى مختلف- به افراد جامعۀ خود مى دهد؛ همچون حق ملاقات با خانواده و دوستان، ادامۀ كسب و كار و تنظيم امور مربوط به آن، تعليم و تعلّم، گرفتن وكيل براى هر امرى و از جمله دفاع از خود، حفظ بهداشت و سلامت جسم و جان خود و نظاير اينها.

و از جمله حقوق مهم زندانى- اعم از زندان اكتشافى يا زندان به عنوان حدّ و تعزير- حفظ حيثيت و آبروى اوست كه در شرع مقدس نسبت به آن تأكيد زياد شده است.

از حضرت امام صادق (ع) روايت شده كه فرمودند: «كسى كه عليه انسان مؤمنى چيزى را نقل كند و هدف او اين باشد كه به واسطۀ آن خبر او را تضعيف نموده و آبرويش را بريزد و در نزد مردم بى اعتبار ساخته و از چشم مردم بيندازد، خداوند چنين كسى را از ولايت خود خارج ساخته و به سوى ولايت شيطان رهسپار مى سازد، و شيطان هم او را تحت ولايت خود نمى پذيرد.» «1»

حفظ حيثيت و كرامت انسانى منحصر به مسلمان و مؤمن نيست، بلكه در آيات و روايات معصومين (ع) نسبت به حفظ آبرو و حيثيت همۀ انسانها حتى غير مسلمانان

تأكيد شده، و علاوه بر آن به نيكى كردن و عدالت با آنان ترغيب و توصيه شده است:

لٰا يَنْهٰاكُمُ اللّٰهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقٰاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيٰارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ، إِنَّ اللّٰهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «2» (خداوند شما را از نيكى و عدالت دربارۀ مخالفان خود كه با

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، كتاب الحج، ج 1، باب 157، حديث 2.

(2)- سورۀ ممتحنه (60): آيۀ 8.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 535

شما نجنگيدند و از شهر و ديارتان اخراج نكردند، نهى نمى كند؛ همانا خداوند دادگران را دوست مى دارد.)

بنابراين اعلام هر اتهام يا جرمى براى فرد بدون رضايت او شرعا جايز نيست، مگر در موارد خاصّى كه در شرع بيان شده است. و اگر از اين راه يا راه هاى ديگر خسارت آبرويى يا غير آن به فرد زندانى وارد شود بايد جبران گردد.

مسائل متفرقۀ حدّ و تعزير

(سؤال 2522) آيا كسى كه نعوذ باللّه استمناء يا گناه ديگرى انجام داده، بايد خود را براى اجراى حد و يا تعزير به حاكم شرع معرفى نمايد؟

جواب: توبه كافى است و لازم نيست آن را اظهار كند و يا خودش را به كسى معرفى نمايد.

(سؤال 2523) آيا استمناء جزو گناهان كبيره محسوب است يا صغيره؟

جواب: اگر چه گناه زنا از آن بزرگتر است، ولى آن را هم نمى توان گفت گناه صغيره است.

(سؤال 2524) آيا حكم به مجازات تعزيرى جزاى نقدى مشروع است؟ تبديل مجازات شلاق، زندان و تبعيد به جزاى نقدى چه حكمى دارد؟

جواب: ظاهرا حكم به جزاى نقدى مانعى ندارد؛ ولى تبديل آن وابسته به نظر جديد قاضى صالح است كه مصلحت بداند.

(سؤال 2525) آيا شرعا مجازاتى به جز

حدّ، تعزير، قصاص، ديه، ارش و كفاره مجاز است؟

جواب: مجازات از مادۀ «جزاء» است و جزاء در برابر گناه است. پس اگر كسى كارى كه موجب يكى از امور ذكر شده باشد نكرده باشد، موضوع مجازات منتفى است و مزاحمت نسبت به او ظلم است.

(سؤال 2526) آيا حكومت شرعا مجاز است هر جا مصلحت بداند مجازات تعزير وضع نمايد، يا موارد تعزير شرعا مشخص و منصوص است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 536

جواب:: تعزير به معناى تأديب است، و تأديب در برابر گناه است. در مواردى كه براى گناه از ناحيۀ شرع حدّ خاصّى مشخص نشده، حاكم شرع واجد شرايط براى جلوگيرى از توسعۀ گناه حق دارد گناهكار را ادب نمايد. و تأديب و كيفيت و مقدار و مراتب آن بسته به نظر حاكم شرع صالح است؛ او بايد مصالح جامعه و شرايط زمانى و مكانى و موقعيت گناهكار را در نظر بگيرد، و چه بسا عفو و گذشت اصلح باشد، و بسا لازم است به توبيخ و تهديد اكتفا كند. و آخرين مرتبۀ تعزير ضرب يا حبس يا تعزير مالى، و يا امور ديگرى است كه در زمان ما بتواند در تنبّه و اصلاح مجرمين مؤثر باشد.

در نهج البلاغه مى خوانيم: «اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة» «1» (شايسته ترين مردم به عفو، قادرترين آنان به مجازات است). و باز مى خوانيم: «اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الّا و يد اللّه بيده يرفعه.» «2» (از لغزش افراد با شخصيّت بگذريد، چرا كه هيچ يك از آنان لغزشى نمى كند مگر اين كه دست خدا به دست اوست و او را بلند مى نمايد.)

و در «غرر و

درر آمدى» مى خوانيم: «ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه إعلام المذنب به.» «3» (چه بسا گناهى كه مجازات آن، همان فهماندن آن است به شخص گناهكار.)

و بالاخره نسبت به هر گناه تأديب جايز است؛ ولى تأديب مراتب دارد و الزامى هم نيست.

(سؤال 2527) آيا شرعا مى توان در مواردى كه شارع حدّ تعيين نكرده است مازاد بر «مادون الحد» يعنى 74 ضربه شلاق به هر عنوانى مجازات كرد؟

جواب: تأديب مراتب دارد و به نظر حاكم شرع عاقل و آگاه به مصالح اسلام و جامعه و مرتبۀ گناه و موقعيت اجتماعى گناهكار و شرايط زمانى و مكانى بستگى دارد؛ و الزامى هم نيست و كمتر از حدّ مى باشد.

(سؤال 2528) در تعزير به غير شلّاق (از قبيل حبس، جريمۀ نقدى، محروميت از حقوق اجتماعى، تبعيد و ...) ما دون الحدّ چگونه محاسبه مى شود؟ و آيا اصولا تعزير به غير شلاق سقفى دارد؛ و يا به هر ميزان مى توان مجرم را تعزير كرد و لو بلغ ما بلغ؟

______________________________

(1)- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 52.

(2)- همان، شمارۀ 20.

(3)- غرر و درر، ج 4، ص 73، حديث 5342.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 537

جواب:: به نظر اين جانب تعزير منحصر در شلاق زدن نيست و حبس و جريمۀ مالى، محروميت از برخى حقوق به طور موقت و مانند اينها نيز مجاز است؛ ولى مراتب دارد. و حتى المقدور با عفو و گذشت يا توبيخ و تهديد بايد مشكل را حلّ نمود. و همان گونه كه شلاق بايد كمتر از حدّ باشد مقدار زندان و يا ساير چيزهايى كه با آنها تعزير محقق مى شود بايد متناسب با همان تعزير شلاق باشد كه كمتر از

حدّ است. حاكم شرع نيز بايد مصالح اسلام و جامعه و شخص را در نظر بگيرد.

خداوند در خطاب به پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد: وَ لٰا تَزٰالُ تَطَّلِعُ عَلىٰ خٰائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلّٰا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّٰهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «1» (اى پيامبر؛ پيوسته از خيانت اكثر آنها- اهل كتاب- مطّلع مى شوى، پس آنها را عفو كن و ناديده بگير، همانا خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.) تعزير براى انتقام جويى از مجرم نيست، بلكه براى اصلاح اوست.

(سؤال 2529) در جرايمى كه تعزير به طرق مختلف تجويز شده است، آيا لازم است معادل سقف تعزير با شلاق مقدار مشخص از حبس و يا مقدار مشخص جريمۀ نقدى باشد، يا اين كه معادل 1 تا 74 ضربه شلاق در حبس و جريمۀ نقدى هيچ ضابطۀ مشخصى ندارد؟

جواب: همان گونه كه اشاره شد تعزير با شلاق بايد كمتر از حد باشد. و همين نسبت- هر چند تقريبى- بايد در تعزير با زندان و جريمۀ نقدى و غير آن نيز مراعات گردد. و به طور كلّى تعزير قابل عفو و گذشت است و به نظر حاكم شرع صالح وابسته است. و تعيين مرتبۀ آن- بر حسب مراعات مصالح- بر عهدۀ او مى باشد؛ ولى در هر صورت بايد كمتر از حدّ باشد.

(سؤال 2530) آيا حاكم شرع مى تواند در صورت صلاحديد حدود الهى و تعزيرات را مورد عفو قرار دهد؟

جواب: در مورد حدود اگر موجب حدّ با اقرار متهم ثابت شود، حاكم اسلامى

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 13.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 538

مى تواند عفو كند؛ ولى اگر با بيّنه ثابت شود نمى تواند. و امّا در مورد تعزير اگر جرم از

قبيل تجاوز به حقوق النّاس باشد تنها با گذشت صاحب حق حاكم شرع مى تواند آن را عفو نمايد؛ ولى اگر از قبيل حق اللّه باشد حاكم شرع در صورت مصلحت مى تواند آن را عفو كند.

و ظاهرا قوانين جزايى نهادينه شده در كشور ما- كه متعهد به موازين اسلامى هستيم- در غير مورد حدود معيّنۀ شرعى از قبيل تعزيرات شرعى مى باشند. و لذا در صورتى كه موجب تضييع حقوق ديگران و يا جرأت مجرمين نشود حاكم اسلامى مى تواند با مدارا برخورد كند؛ و حتى المقدور و سخت گيرى نشود، زيرا بسيارى از اين سخت گيرى ها موجب زدگى مردم از اسلام و همۀ ارزشهاى دينى مى گردد.

(سؤال 2531) در قانون مجازات اسلامى در باب شرايط حدّ سرقت آمده: «شخص سارق پدر صاحب مال نباشد» ولى در خصوص اين كه سارق مادر صاحب مال نباشد قانون سكوت كرده است. اين در حالى است كه قرآن حقوق والدين بر فرزند را يكسان قرار داده، و نيز روايات معصومين (ع) نيز نه تنها مادر را داراى حقوق برابر با پدر دانسته، بلكه حقوق بيشترى براى مادر قائل شده اند. با اين حال آيا مى توان اسقاط حد شرعى را به مادر صاحب مال تسرّى داد يا خير؟

جواب: مسأله بين فقها محل خلاف است، و احوط الحاق مادر است به پدر؛ و همچنين است در باب قصاص. بلكه از مذاق شرع استفاده مى شود كه اهتمام به مادر بيش از پدر است. چنانكه در حديث صحيح وارد شده: «مردى خدمت پيامبر (ص) آمد و پرسيد: يا رسول اللّه به چه كسى احسان نمايم؟ حضرت فرمود: به مادرت. دو مرتبه همين سؤال را تكرار نمود و آن حضرت

همين جواب را دادند. براى سومين مرتبه همين سؤال را تكرار كرد و حضرت فرمودند: به مادرت. در دفعۀ چهارم سؤال نمود، و پيامبر فرمودند: به پدرت «1».

و در هر دو باب (يعنى باب قصاص و حدود) ممكن است استدلال شود به

______________________________

(1)- كافى، ج 2، ص 159.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 539

حديث: «ادرءوا الحدود بالشّبهات.»؛ «1» (با اندك شبهه اى اجراى حدود را متوقف كنيد.) زيرا قصاص نيز حد است.

(سؤال 2532) كسى كه عمل زشت و حرام استمناء را انجام مى دهد چه حدّ و مجازاتى را اسلام براى او مقرر كرده است؟ و آيا براى كسى كه به اين عمل مبتلا شده راه حلّى وجود دارد؟

جواب: عمل استمناء علاوه بر حرام بودن و داشتن تعزير در صورت ثبوت شرعى، براى سلامتى انسان نيز مضرّ مى باشد؛ و با تصميم و تقويت ايمان مى توان از آن پرهيز نمود. در ضمن براى ازدواج سخت گيرى نكنيد و حتى المقدور اقدام نماييد تا از عمل زشت استمناء نجات پيدا كنيد.

(سؤال 2533) در شرايط امروزى اگر كسى به پيامبر اسلام (ص) و يا اهل البيت (ع) اهانت و جسارت نمايد آيا شخص شيعه يا مسلمان مى تواند او را شخصا به مجازات برساند يا خير؟

جواب: اهانت به پيامبر اسلام (ص) و ائمۀ اطهار (ع) از گناهان بزرگ است و در صورت احراز شرعى داراى كيفر مى باشد؛ ولى احراز جرائم داراى كيفر و اجراى حدود و تعزيرات دينى براى آنها بايد توسط دادگاه صالح و قاضى شرع جامع الشرائط انجام شود.

(سؤال 2534) نظر به اين كه طرح اصلاح مواد 513، 514 و 698 قانون مجازات اسلامى در دستور مجلس است، خواهشمند است

نظرات فقهى خود را پيرامون موارد ذيل مرقوم فرماييد؛ پيشاپيش از بذل توجه و عنايتتان كمال تشكر و امتنان را داريم.

«مركز پژوهشهاى مجلس شوراى اسلامى»

الف- مادۀ 513 قانون مجازات اسلامى: هر كس به مقدسات اسلام و يا هر يك از انبياى عظام يا ائمۀ اطهار (ع) يا حضرت صديقۀ طاهره (س) اهانت نمايد، اگر مشمول حكم سابّ النّبى باشد اعدام مى شود؛ و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.

______________________________

(1)- وسائل، 4/ 24، مقدمات الحدود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 540

سؤال 1- چه مواردى جزو مقدسات اسلام است؟

سؤال 2- اهانت شامل چه مواردى است؟ آيا اگر كسى بگويد پيامبر (ص) يا امام على (ع) اين مسأله را خوب نفهميده اند (نعوذ باللّه) يا اشتباه كرده اند، يا با شرايط زمانى ما آنها نمى توانند الگو باشند، آيا از مصاديق اهانت است؟

سؤال 3- تشخيص اهانت به عهدۀ كيست؟ قاضى، عرف خاص يا عرف عام؟

سؤال 4- چگونه اهانت مى تواند مشمول حكم سابّ النّبى (ص) شود؟ آيا حكم سابّ النّبى (ص) حكم خاص نيست؟

سؤال 5- اگر كسى پيش از صدور حكم از اهانت و يا سبّى كه كرده است نادم شود، چه حكمى دارد؟

جواب: در رابطه با مادّۀ 513 قانون مجازات اسلامى:

اولا- مقصود از «سبّ» ناسزاگويى و فحش دادن است؛ و شامل هر اهانتى نمى شود و مجازات اعدام منحصر در سابّ النّبى (ص) نيست، بلكه سبّ امامان معصوم (ع) و سبّ فاطمۀ زهرا (س) نيز، بلكه سبّ همۀ انبياء الهى مشمول اين حكم مى باشد، به شرط اين كه:

الف- سبّ در حال اختيار نه اكراه و در حال عادى نه عصبانيت شديد و فشار روحى و

يا جنون آنى انجام شود.

ب- از راه بيّنۀ شرعى يا اقرار در دادگاه صالح و در محيط آزاد ثابت شود، نه در محيط زندان و ترس و بازجويى.

ج- اجراى حكم توسط دادگاه داراى آثار منفى مهم نباشد.

ثانيا- اعدام هر چند در مورد سبّ حدّ شرعى است، اما اگر ثبوت آن در دادگاه صالح با اقرار باشد- نه با بيّنه- حاكم اسلامى مى تواند گذشت نمايد.

و ساير اهانتها حرام و موجب تعزير مى باشند، و چون هدف از تعزير تأديب و تنبّه طرف و ديگران مى باشد، نسبت به انواع اهانت و مرتكب آن و موارد آن و شرايط زمانى و مكانى متفاوت است. و مجازات آن داراى مراتبى است، از موعظه و تخويف و تهديد و بى اعتنايى شروع مى شود تا نوبت به مراتب بالاتر برسد، و تشخيص آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 541

بسته به نظر حاكم شرع مجتهد عادل و آگاه به زمان است؛ و مى تواند بنابر برخى ملاحظات آن را ببخشد. از امير المؤمنين (ع) نقل شده: «ربّ ذنب مقدار العقوبة عليه اعلام المذنب به.» «1» (چه بسا گناهى كه مقدار مجازات آن فقط فهماندن آن به گناهكار مى باشد.) اين جهات لازم است در متن قانون گنجانده شود؛ و از ناحيۀ شرع مجازات مشخصى تعيين نشده است.

و امّا پاسخ سؤالها:

جواب 1- قدس به معناى منزّه بودن و پاكى است، مقدّسات اسلام امورى است كه ذاتا پاك و از هر عيب و نقصى منزّه است و قداست آنها از ناحيۀ اسلام نزد همۀ مسلمانان ثابت شده است؛ نظير قرآن مجيد، كعبۀ معظّمه، مسجد الحرام، مسجد النّبى (ص)، مسجد اقصى، قبور ائمۀ اطهار (ع) احكام و موضوعات

قطعيه و ضروريۀ اسلام مانند نماز، روزه، حج و امثال اينها؛ و ممكن است برخى امور نزد برخى مقدس باشند و نزد برخى ديگر تقدس آنها احراز نشده باشد. و بايد شخص اهانت كننده نسبت به مقدس بودن آن چيز از ناحيۀ اسلام و نزد همۀ مسلمانان، آگاهى داشته باشد.

ضمنا سبّ مقدسات هر مذهبى از مذاهب اسلام و يا تقدّسات ساير اديان الهى- هر چند اديان تحريف شده- نيز جايز نيست. در قرآن كريم مى خوانيم: وَ لٰا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ «2» (به خدايانى كه در برابر خداوند مى خوانند دشنام ندهيد مبادا آنان نيز از روى عناد و جهالت به خداوند دشنام دهند.)

جواب 2- هر گفتار يا كردارى كه جنبۀ تحقير و مسخره كردن و تجاوز به حريم انسان داشته باشد اهانت محسوب است. اگر كسى بگويد- مثلا- امام على (ع) نفهميده يا اشتباه كرده و منظورش بدگويى و تحقير آن حضرت باشد اهانت است؛ ولى اگر براى آن حضرت احترام قائل است ليكن در اثر عدم شناخت و ضعف عقيده خيال

______________________________

(1)- غرر و درر آمدى، ج 4، ص 73، حديث 5342، چاپ تهران، سال 1346 ه ش.

(2)- سورۀ انعام (6): آيۀ 108.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 542

مى كند آن بزرگوار نيز مانند مجتهدين خطا و اشتباه داشته است، و يا چون زمان و مقتضيات آن تغيير كرده نمى توانيم روش آن حضرت را براى اين زمان الگو قرار دهيم اهانت محسوب نمى شود، بلكه اشتباه كرده است و بايد او را ارشاد نمود. اهانت هر چند در بعضى موارد امر قصدى نيست- مانند اين كه كسى نعوذ باللّه از

روى عمد به قرآن لگد بزند- ولى در بسيارى از موارد و نيز مورد سؤال امرى قصدى است و در جايى صادق است كه گوينده قصد تحقير داشته باشد، و قصد او براى قاضى احراز شود؛ و قهرا راهى جز اقرار در محيط آزاد وجود ندارد. و در صورت شك «الحدود تدرأ بالشّبهات». و خلاصه اين كه هر عمل يا گفتار انسان كه امكان وجود و يا عدم اهانت در آن باشد، مصداق اهانت بودنش منوط به قصد مى باشد.

جواب 3- تشخيص اهانت هر چند بر عهدۀ قاضى است كه مى خواهد حكم صادر نمايد، ولى لازم است:

اولا- قصد اهانت براى قاضى احراز شود و راهى جز اقرار شخص در محيط آزاد وجود ندارد.

ثانيا- قاضى بايد فرهنگ و عرف منطقۀ اجتماعى و مذهب متهم را در نظر بگيرد؛ زيرا ممكن است برخى تعبيرات در عرف عام اهانت باشد ولى در عرف خاص اهانت و تحقير محسوب نگردد. و در صورت شك و ترديد نمى توان تعزير نمود؛ زيرا «الحدود تدرأ بالشبهات».

جواب 4- همان گونه كه يادآور شدم سبّ و شتم رسول خدا (ص) و ائمۀ هدى (ع) حكم خاصّى دارد و مجازات آن از حدود الهى است، ولى ساير اهانتها تعزير دارد و خصوصيات و مقدار آن تابع نظر حاكم شرع واجد شرايط است.

جواب 5- اگر سبّ به مرحلۀ ارتداد و انكار اصل اسلام و نبوّت از روى عناد برسد توبۀ مرتد هر چند بين خود و خدا مقبول است ولى در مرتد فطرى مرد پس از ثبوت نزد حاكم شرع با بيّنه، حدّ بايد اجرا گردد؛ ولى اگر با اقرار ثابت شود حاكم شرع مى تواند بنا به مصالحى

گذشت كند و حكم اجرا نشود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 543

و اگر سبّ به مرحلۀ ارتداد و انكار اسلام و نبوّت نرسد قبل از ثبوت نزد حاكم اگر توبه كند توبۀ او قبول است؛ و در ساير اهانتها نيز اگر قبل از ثبوت نزد حاكم توبه كند توبۀ او قبول است و جاى تعزير نيست.

ب- مادۀ 514 قانون مجازات اسلامى: هر كس به حضرت امام خمينى بنيانگذار جمهورى اسلامى رضوان اللّه عليه و مقام معظم رهبرى به نحوى از انحاء اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

سؤال 1- با توجه به اين كه رهبران جامعه به لحاظ موقعيتشان خود را در معرض توجه، اعتراض و ايراد مردم قرار داده اند، اگر فردى به آنان اهانت نمايد (با توجه به عدم ورود دليل نقلى و وجود نمونه هاى فراوان گذشت و عدم پيگيرى در زمان امام علىّ (ع) چنين حكمى شرعى مى باشد؟

سؤال 2- اگر اين اهانت از روى عصبانيت و ناراحتى و فشارهاى زندگى و اجتماعى باشد چه حكمى دارد؟

سؤال 3- جملۀ «به نحوى از انحا» مبهم است، لذا موجب آراى متناقض در محاكم شده است؛ لطفا نظر خود را پيرامون موارد اهانت به رهبر جامعه كه مشمول مجازات باشد بنويسيد؟

جواب 1- تذكر دادن و انتقاد غير از اهانت است. مولى امير المؤمنين (ع)- با اين كه از نظر ما معصوم بودند- از انتقاد استقبال مى كردند. «1»

اگر كسى از مردم تقاضاى تذكر و انتقاد كند معناى آن تقاضاى اهانت نيست.

اهانت تحقير و تذليل است؛ و هيچ كس حق ندارد خود را در معرض تحقير و ذلّت قرار دهد.

اهانت به هيچ مسلمانى-

چه رسد به رهبران و علماى دينى و ساير دانشمندان- جايز نيست و حرام مى باشد، و مرتكب هر فعل حرامى مستحق تعزير و تأديب است، و مقدار و كيفيت آن چنانكه گذشت تابع نظر حاكم شرع- با رعايت حدود و شرايط آن و سنخيت ميان گناه و مجازات- است.

______________________________

(1)- نهج البلاغۀ صبحى صالح، خطبۀ 216.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 544

اهانت به رهبران و عالمان دينى اگر فرضا به نوعى باشد كه مستلزم اهانت به نظام اسلامى و مردمى باشد طبعا گناه آن بزرگتر و مجازات آن شديدتر است؛ و اگر چنين نباشد خود آنان با ديگران تفاوتى ندارند. و به طور كلى حفظ و مراعات احترام و موقعيت رهبران با وضع قانون و مجازات اثر معكوس دارد؛ بايد كارى كرد كه ايمان و علاقۀ مردم تقويت گردد. شيوۀ مولى امير المؤمنين (ع) چنين بود كه در برابر اهانت كنندگان با سعۀ صدر و عفو و گذشت برخورد مى كردند؛ با اين كه اهانت به آن بزرگوار چه بسا اهانت به اصل اسلام تلقى مى شد.

در اخبار مستفيضه اى وارد شده است: «ان اللّه تبارك و تعالى يقول: من اهان لى وليّا فقد ارصد لمحاربتى و أنا اسرع شي ء الى نصرة اوليائى.» «1» (خداى تبارك و تعالى مى گويد: هر كس به يكى از اولياى من اهانت نمايد همانا خود را آمادۀ محاربه با من نموده است. و من در يارى اولياى خود از هر چيزى شتابان تر مى باشم.)

جواب 2- اگر عصبانيت و فشار روحى به گونه اى باشد كه عرفا از انسان سلب اختيار كرده باشد مجازات جايز نيست؛ و در صورت شك «الحدود تدرأ بالشّبهات».

و اصولا براى رفع مفاسد

بايد ريشه ها و علت ها را كشف و جبران نمود؛ برخورد با معلول ها كار عبث و غير معقولى است.

جواب 3- هر رفتار و گفتارى كه جنبۀ تحقير و مسخره داشته باشد اهانت است، و در اين جهت فرقى بين رهبران و ديگران نيست؛ اهانت به هيچ انسانى جايز نيست، ولى تذكر دادن و انتقاد اهانت نيست.

ج- مادۀ 698 قانون مجازات اسلامى: هر كس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان عمومى يا مقامات رسمى به وسيلۀ نامه يا شكوائيه يا مراسلات يا عرايض يا گزارش يا توزيع هر گونه اوراق چاپى يا خطى با امضا يا بدون امضا اكاذيبى را اظهار نمايد يا با همان مقاصد اعمالى را بر خلاف حقيقت رأسا يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقى يا

______________________________

(1)- كافى، ج 2، ص 351.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 545

حقوقى يا مقامات رسمى تصريحا يا تلويحا نسبت دهد اعم از اين كه از طريق مزبور به نحوى از انحا ضرر مادى يا معنوى به غير وارد شود يا نه، علاوه بر اعادۀ حيثيت در صورت امكان بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا هفتاد و چهار ضربه محكوم شود.

سؤال 1- ضرر چيست و مصاديق آن كدام است؟

سؤال 2- آيا تشويش اذهان عمومى حكم فقهى و شرعى دارد؟ تعيين مصداق آن به عهدۀ كيست؟

سؤال 3- تشويش اذهان مقامات رسمى در اسلام و از نظر فقه چه حكمى دارد؟

تعيين مصداق آن به عهدۀ كيست؟

سؤال 4- در صورتى كه ضررى (چه مادى، چه معنوى) متوجه شخص حقوقى يا حقيقى نشده باشد، آيا بازهم جرم محسوب مى شود كه مجازات داشته

باشد؟

جواب 1- اضرار به معناى ايجاد خسارت و نقص در جان يا مال يا آبروى انسان است؛ مثل اين كه به او اهانت كنند يا نسبت دروغ يا خلاف بدهند و به شخصيت اجتماعى او لطمه وارد نمايند.

جواب 2 و 3 و 4- صرف تشويش اذهان از عناوين محرّم شرعى و داراى كيفر نيست؛ بلكه اگر مصداق يكى از عناوين محرّم مانند تضييع حقوق ديگران قرار گيرد حرام است و حاكم شرع واجد شرايط در صورت احراز آن با بيّنه و يا اقرار متهم در محيط آزاد- و در مورد اضرار به غير، احراز داشتن قصد اضرار به غير، كه قهرا جز اقرار راهى وجود ندارد- مى تواند در حدّ معقول و متناسب با گناه تعزير نمايد. و در صورتى كه متهم ادعاى غير عمدى يا عدم آگاهى از حرمت آن را نمود، و يا مدعى شد كه نسبت مربوطه به نظر او صدق و مطابق با حقيقت و واقعيت بوده، تعزير او جايز نيست؛ زيرا «الحدود تدرأ بالشبهات». بلى اگر عمل او موجب خسارت و ضرر مادى يا معنوى بر شخص حقوقى يا حقيقى شده باشد بايد به هر حال جبران نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 546

(سؤال 2535) مستدعى است نسبت به مسائل زير نظر مبارك را مرقوم فرماييد:

1- اصولا در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر (عج) حدود الهى جارى مى شود؟

2- در صورت مثبت بودن جواب سؤال فوق آيا حدود بايد در محضر مردم جارى شود؟ و اگر چنين است چه تعدادى از مردم حضورشان لازم است؟

3- در فرض لزوم اجراى حدود در ملأ عام، آيا در اين زمان كه حساسيت هاى ويژۀ خارجى و

داخلى نسبت به اين مسأله مطرح است مى توان آن را ترك كرد؟

جواب: 1- تشريع حدود الهى به منظور تعديل و اصلاح جامعه و دفع مفاسد بوده و نمى توان گفت كه در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر (عج)- هر چند غيبت طولانى شود- خداوند صلاح جامعه و دفع مفاسد را نخواسته است؛ منتهى الامر اجراى حدود شرايطى دارد، و از جمله اين كه توسط حاكميت شرعى صالح- هر چند در منطقۀ خاصّى- انجام شود، و نيز مستلزم عوارض سوء مهمّى در جامعه نباشد.

ج 2- هدف از اجراى حدود انتقامجويى از مجرم نيست، بلكه تنبّه مجرم و عبرت ديگران است. مثلا در رابطه با حدّ زنا در قرآن مى خوانيم: وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «1» (بايد مجازات آن دو- مرد و زن زناكار- را دسته اى از مردم مؤمن مشاهده كنند.)

ذكر «مؤمنين» براى اين است كه آنان كه قولشان معتبر و حجت است گواهى دهند تا خبر اجمالا منتشر شود و باعث تنبّه و عبرت ديگران شود، نه اين كه همۀ اقشار حتّى رجّاله ها و فضول الرجال اجتماع كنند و جنجال برپا شود و در نتيجه عكس العمل هاى تند را در پى داشته باشد؛ در اين رابطه بجاست به باب 22 از ابواب مقدمات الحدود، وسائل، ج 18، ص 334 مراجعه شود.

ج 3- اصل اجراى حدود لازم است؛ ولى در كيفيت آن بايد همۀ مصالح و جهات توسط حاكم شرع جامع الشرائط رعايت شود.

______________________________

(1)- سورۀ نور (24): آيۀ 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 547

مسائل قصاص

(سؤال 2536) آيا در قتل عمد هرگاه اولياى دم متعدد و همگى كبير باشند، حق قصاص به طور استقلال به هر يك

مى رسد يا مشروط است به اذن و موافقت بقيه، به طورى كه اگر بعضى عفو كنند يا ديه بگيرند حق قصاص ساقط مى شود؟

جواب: در فرض سؤال حق قصاص ساقط نمى شود، ولى اگر ساير ورثه حق خودشان را عفو كرده باشند بقيه مى توانند قصاص كنند؛ ولى سهم ديۀ آنها را به قاتل بپردازند و بعد از آن قصاص كنند؛ و اگر ساير ورثه ديه بخواهند بايد سهم ديۀ آنها را به خودشان بپردازند.

(سؤال 2537) در صورتى كه يكى از اولياى دم صغير باشد، آيا اولياى كبير مى توانند قصاص كنند و به مقدار سهم ديۀ صغير از مال خود به او بدهند يا بايد صبر كنند تا كبير شود و يا اجازۀ او قصاص كنند؟

جواب: مسأله محل خلاف است؛ و بعيد نيست ورثۀ كبار با پرداخت سهم صغير از ديه بتوانند قصاص كنند. ولى صبر كردن مطابق احتياط است.

(سؤال 2538) در صورتى كه اولياى دم همه صغير باشند، آيا اگر مصلحت صغار باشد ولىّ مى تواند قصاص نمايد؟

جواب: نمى تواند قصاص كند، ولى با توافق قاتل مى تواند ديه بگيرد و آن را به طور امانت حفظ كند؛ پس چنانچه صغار بعد از بلوغشان راضى به ديه شوند آن را تحويل صغار بدهد، و اگر عفو كردند يا اين كه خواستند قصاص كنند به قاتل برگرداند.

(سؤال 2539) اگر مجنىّ عليه فوت شد و قبل از فوت، جانى و ضارب را عفو كرد، آيا نسبت به قصاص عفو او تأثير دارد يا نه؟ و اگر جنايت وارده سرايت كند و موجب فوت شود چطور؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 548

جواب:: اگر جنايت را بدون توجه به سرايت آن عفو كرده باشد،

محتمل است ولىّ دم حق قصاص داشته باشد؛ هر چند خلاف احتياط است.

(سؤال 2540) اگر شخصى كه هيچ رابطۀ سببى و نسبى با مقتول و صاحبان خون ندارد، شخصى را به اعتقاد اين كه محكوم به قصاص است بكشد بعد معلوم شود مورد قصاص نبوده است، قتل عمد است يا خطا و يا شبه عمد؟

جواب: در فرض سؤال اگر مى دانسته غير ولىّ خون حق قصاص ندارد، يا احتمال مى داده، حكم قتل عمد دربارۀ او جارى مى باشد؛ ولى اگر معتقد به جواز بوده و به اعتقاد اين كه به وظيفۀ شرعى خود عمل مى كند اقدام به قتل كرده باشد، ظاهرا حكم شبه عمد را دارد.

(سؤال 2541) اگر كسى دو نفر را در حال لواط ببيند و هر دو را بكشد غافل از اين كه بايد با اجازۀ حاكم شرع باشد، آيا قصاص ثابت است؟

جواب: اگر لواط آنها براى قاضى شرع ثابت نشود حكم به قصاص مى كند؛ مگر در صورتى كه بيننده به طور قطع فكر مى كرده است آن دو نفر مهدور الدم هستند. و اگر لواط آنها ثابت شود محل اشكال است.

(سؤال 2542) آيا شخص مجنىّ عليه حق دارد جانى را از قصاص عفو نمايد يا نه؟ آيا از قبيل «اسقاط ما لم يجب» نيست؟ و آيا در صورت داشتن چنين حقى، اولياى دم مى توانند ديه بگيرند؟

جواب: مسأله بين فقها مورد اختلاف است و به نظر اين جانب اگر چه ظاهر آيۀ شريفۀ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِيِّهِ سُلْطٰاناً «1» (هر كس مظلومانه كشته شد همانا براى ولىّ او قدرت و حق- قصاص- قرار داده ايم.) اين است كه قصاص مستقيما حق ولىّ دم است،

ولى با توجه به اين كه ذى حقّ اولا و بالذّات خود مقتول است ممكن است گفته شود كه آيۀ شريفه وارد در مورد غالب است و ناظر به صورت عفو مجنىّ عليه نيست و مجنىّ عليه حق عفو دارد؛ و چون سبب قتل قبل از مرگ مقتول محقق

______________________________

(1)- سورۀ إسراء (17): آيۀ 33.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 549

شده است، دليل بطلان «اسقاط ما لم يجب» اين گونه موارد را شامل نمى باشد. بنابراين اگر مجنىّ عليه قصاص و ديه- هر دو- را عفو كند اولياى دم حقّ هيچ كدام را ندارند؛ و اگر قصاص را با توافق به ديه عفو كرده باشد، اولياى دم حقّ گرفتن ديه را دارند؛ و اگر بدون توافق به ديه قصاص را عفو كرده باشد، چون در قتل عمد بدون توافق با قاتل ديه ثابت نيست، ظاهرا اولياى دم حق مطالبۀ ديه را هم ندارند؛ ولى مع ذلك كلّه، احوط تصالح است.

(سؤال 2543) زيد با اجازۀ عمرو به خانۀ عمرو وارد شده است، بعد از مدتى بين آنان بر سر مسائل مالى مشاجره و سپس نزاع روى داده است؛ عمرو در حالى كه چاقويى در دست داشته از زيد مى خواهد از خانۀ او خارج شود، چون زيد توجهى نمى كند عمرو به او فحاشى كرده و سپس طرفين با يكديگر گلاويز مى شوند. در اين حال زيد مچ دست عمرو را گرفته در حالى كه چاقو همچنان در دست عمرو بوده به ناحيۀ شكم عمرو فرو رفته موجب مرگ او مى گردد. در فرض مذكور آيا مى توان زيد را قاتل عمرو دانست يا خير؟ از آنجا كه زيد قصد قتل نداشته

است اگر قاتل عمرو باشد آيا قتل عمدى محسوب مى شود؟

جواب: اگر مرگ عمرو مستند به عمل زيد باشد قاتل بودن او قطعى است، پس اگر زيد با توجه و قصد چاقو را در شكم عمرو فرو كرده قتل عمدى است، وگرنه قتل خطاست و ديه دارد؛ مگر اين كه عمرو قصد چاقو زدن به زيد را داشته و زيد به قصد دفاع از خود دست او را گرفته و قهرا بدون قصد چاقو به شكم عمرو فرو رفته است.

(سؤال 2544) فردى تحت اكراه بسيار شديد اقدام به قتل نموده است؛ آيا قصاص متوجه اكراه كننده است يا وى؟ (اكراه در حدّى بوده كه اگر فرد مزبور از قتل خوددارى مى كرده خودش مقتول مى شده.)

جواب: حكم تابع اقوى بودن نسبت قتل به «سبب» است يا «مباشر».

(سؤال 2545) بيمارى كه مرض او قابل علاج نباشد و از مرض خطرناك رنج مى برد و ادامۀ معالجۀ او فقط چند روزى بيشتر موجب ادامۀ حيات او نمى باشد، آيا پزشك و بستگان او جايز است به عنوان ترحّم معالجۀ او را قطع كنند؟ در اين صورت آيا حكم قتل را دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 550

جواب:: قتل اگر چه از روى ترحّم باشد جايز نيست و تمام احكام قتل بر آن جارى مى باشد؛ ولى اگر پزشك صلاح بيمار را در اقدام به معالجه نداند و دخالت نكند، عدم دخالت در اين فرض قتل نيست و اشكال ندارد.

(سؤال 2546) شخصى كه به قصاص نفس محكوم شده، آيا تجهيز وى قبل از قصاص لازم است، يا تغسيل و تكفين بعد از قصاص بلامانع است؟

جواب: بلى لازم است؛ و در صورت تخلف از روى جهل

يا فراموشى و يا گناه و عمد، تجهيز بعد از قصاص واجب است.

(سؤال 2547) در مواردى كه بين اولياى دم در قتل عمدى يك يا چند نفر صغير باشد و اولياى كبير مى خواهند رضايت دهند و مطالبۀ ديه نمايند، چنانچه ولىّ يا قيّم صغير از طرف وى اعلام رضايت كند آيا مسموع است؟ و بر فرض مسموع نبودن تكليف دادگاه چيست؟ آيا بايد منتظر كبير شدن صغير باشد يا وجه ديگرى دارد؟ همچنين اگر بين اولياى دم مجنون وجود دارد تكليف چيست؟

جواب: در فرض سؤال ولىّ شرعى صغير و مجنون و غايب، اگر چه حق عفو بلاعوض را ندارد ولى بعيد نيست گفته شود با رعايت مصلحت مولّى عليه حق انتخاب قصاص يا ديه را دارد؛ بلى اگر بلوغ صغير و اميد افاقۀ مجنون و دسترسى به غايب نزديك باشد به نحوى كه انتظار و تأخير حكم تا زمان ارتفاع حجر (صغير بودن و جنون و غيبت) آنها محذورى نداشته و مستلزم تضييع حق كسى نباشد، انتظار لازم است.

(سؤال 2548) كسى كه به مجازات اعدام يا قصاص نفس محكوم شده است، آيا مى توان هنگام اجراى مجازات او را بى هوش كرد تا درد و رنج را متوجه نشود؟

جواب: در قصاص كه حق الناس است محل اشكال مى باشد و تابع رضايت ذى حقّ است. و در اعدام جزايى تابع حكم قاضى واجد شرايط است.

(سؤال 2549) در اجراى تعزيرات و حدود و قصاص استفاده از داروهاى بى حسّى و بى هوشى جايز است يا خير؟

جواب: در موارد قصاص و قطع عضو اشكال دارد، و در موارد ضرب تازيانه جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 551

(سؤال 2550) قطع عضو شخص

محكوم به قصاص عضو يا حدّ قطع، با دستگاه چه حكمى دارد؟

جواب: مانعى ندارد.

(سؤال 2551) عضو قطع شده بر اثر مجازات قصاص يا حدّ متعلق به چه كسى است؟

و آيا شخصى كه مجازات شده مى تواند آن را دوباره به بدن خود پيوند كند؟ در اين مورد آيا بين حدّ و قصاص تفاوتى هست؟

جواب: در حدّ نمى تواند؛ و در قصاص اگر صاحب حق اجازه دهد مانعى ندارد.

(سؤال 2552) سقط جنين در چه صورتى قصاص دارد؟ و اگر پزشكى به درخواست والدين اقدام به سقط جنين كرد چه مسئوليتى دارد؟

جواب: در سقط جنين قصاص نيست و فقط ديه ثابت است و پزشك با درخواست والدين نيز حق سقط جنين را ندارد. و در اين صورت بعيد نيست ديه را به طبقۀ بعد از والدين بدهكار باشد، چون بر والدين عنوان قاتل تسبيبى صادق است؛ هر چند احوط تصالح است.

(سؤال 2553) در موردى پدر و پسرى كه متهم به شركت در قتل هستند، هر دو دستگير و بازداشت گرديده اند. پس از گذشت قريب به يك ماه پدر در زندان فوت كرده است و پسر هنوز در بازداشت به سر مى برد. سؤال اين است: اگر دادگاه حكم به قصاص داد، در اين مورد آيا بايد حكم به پرداخت نصف ديه كند؟ به عبارت ديگر دادگاه بايد حكم به قصاص با پرداخت نصف ديه به متهم حاضر صادر كند يا اين كه به دليل فوت يك متهم متعرض مسأله نشود؟

جواب: اگر براى دادگاه ثابت شد كه قتل به شركت پدر و پسر واقع شده، نسبت به پسر حكم مذكور جارى است؛ بدين گونه كه اولياى دم مى توانند نصف ديۀ او

را بدهند و او را قصاص نمايند. و اما نسبت به پدر پس از مرگ او آيا قصاص به ديه منتقل مى شود و بايد نصف ديه از تركۀ او پرداخت شود يا لازم نيست و با فرار تفاوت دارد، مسأله محل خلاف است؛ و احوط تصالح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 552

(سؤال 2554) همان طور كه اطلاع داريد ولىّ دم بعد از ثبوت قصاص مى تواند شخصا قاتل را قصاص كند يا وكيل بگيرد. در مورد قصاص عضو در بعضى موارد در اجراى اين حكم با اشكال رو به رو مى شويم. مثلا اگر كسى به دليل جنايت بر چشم فردى كه موجب زوال بينايى او شده محكوم به ازالۀ بينايى چشم خود شد و ازالۀ بينايى بدون لطمه زدن به سازمان چشم جانى نيز امكان پذير باشد، در اين صورت آيا مجنىّ عليه اگر چشم پزشك نباشد بايد به يك چشم پزشك متخصص وكالت دهد؟ در صورتى كه اگر او به غير متخصص وكالت دهد قطعا مماثلت در قصاص كه مورد نظر قطعى شارع است رعايت نخواهد شد. در اين گونه موارد تكليف چيست؟

جواب: در اين قبيل امور كه تصرف در بدن غير است، وكيل بايد مورد اعتماد و كارشناس و متخصص در كارى باشد كه به او محول مى شود وگرنه حق اجرا ندارد؛ و در هر صورت اگر خطا كرد ضامن است. و اگر دسترسى به متخصص نيست قهرا قصاص منتفى است و به ديه تبديل مى گردد.

(سؤال 2555) عدّه اى بر اين عقيده اند كه اگر در پرونده هاى قتل، اولياى دم مدعى قتل عمدى باشند ولى متهم منكر عمدى بودن قتل شود و دلايل موجود در پرونده

به گونه اى باشد كه براى حاكم شرع علم حاصل نشود، حاكم شرع قبل از احلاف متهم حق ندارد كه قتل را شبه عمد يا خطاى محض تلقى كرده و در مقام صدور حكم برآيد. نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: در مفروض سؤال، پس از اتفاق طرفين در اصل قتل، چون ولىّ دم مدعى عمد است و قاتل منكر آن مى باشد، به مقتضاى قاعدۀ «البينة على المدعى و اليمين على من انكر» (اقامۀ بيّنه بر مدعى است، و قسم خوردن بر منكر) با فرض عدم بيّنه بر عمد بودن قتل، ولىّ حق دارد منكر را قسم بدهد و او قسم مى خورد بر عدم تعمّد.

البته اين امر در صورتى است كه طرح دعوى بدين گونه باشد كه ولىّ مدعى تعمّد باشد و قاتل منكر آن.

(سؤال 2556) اگر يك زن مسلمان مرد مسلمان نامحرم را كه به او تجاوز مى كرد در حين عمل تجاوز بكشد (در حال دفاع از خود) از نظر فقهى چه حكمى براى اين زن بايد كرد؟ (قصاص، ديه، يا ...) اگر آن زن مسلمان نباشد چه تغييرى در حكم به وجود مى آيد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 553

جواب:: در رابطه با اين مسأله احاديث مستفيضه اى «1» از ائمه (ع) وارد شده و مورد عمل فقها نيز مى باشد. من به نقل يك حديث صحيح معتبر اكتفا مى كنم:

عبد اللّه بن سنان قال: سمعت ابا عبد اللّه (ع) يقول فى رجل اراد امرأة على نفسها حراما فرمته بحجر فاصابت منه مقتلا، قال: ليس عليها بينها و بين اللّه عزّ و جلّ، و ان قدمت الى امام عادل اهدر دمه.» «2» (عبد اللّه بن سنان گفت: از ابى عبد اللّه-

امام صادق (ع)- شنيدم كه راجع به مردى كه مى خواهد به نحو حرام به زنى تجاوز نمايد و آن زن سنگى را به طرف مرد پرتاب كرد كه موجب قتل او شد، فرمودند: «بر آن زن بين وى و خدايش چيزى نيست، و اگر آن زن نزد حاكم عادل برده شد بايد خون آن مرد را هدر اعلام نمايد.»)

در اين حديث نامى از مسلمان بودن مرد يا زن نيست، بلكه ملاك حرام بودن آن زن است براى آن مرد؛ پس اگر آن زن بر آن مرد حلال باشد اين حكم جارى نيست.

و بالاخره دفاع يك حق طبيعى است براى همۀ انسانها.

(سؤال 2557) اگر يكى از شهود بر قتل عمد و ديگرى بر اصل قتل شهادت دهد و قاتل بر نفى قتل عمد قسم بخورد، آيا قتل شبه عمد ثابت مى شود؟

جواب: حكم شبه عمد جارى است.

______________________________

(1)- «حديث مستفيض» به حديثى گفته مى شود كه از چندين طريق و سند به امام معصوم برسد، ولى موجب قطع و يقين نشود.

(2)- وسائل الشيعة، ج 19، ص 44، باب 23 از ابواب قصاص النفس، حديث 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 554

مسائل ديات

[مسائل عمومى ديه]

(سؤال 2558) شخصى در منزل خود مورد تهاجم چند نفر قرار مى گيرد و يكى از ضاربين را مى كشد، آنگاه يكى از ضاربين قصد كشتن قاتل را مى كند و قاتل نيز پيش دستى كرده و او را نيز مى كشد، بعدا ورثۀ مقتولين به عنوان ديه املاك قاتل را متصرف مى شوند؛ آيا آنها چنين حقى را داشته اند؟

جواب: در فرض سؤال اولياى مقتولين حق تصرف در اموال و املاك قاتل را ندارند. براى اين كه اگر قاتل در مقام دفاع چاره اى جز

كشتن آنها نداشته خون مقتولين هدر مى باشد و اولياى آنها حق قصاص و ديه ندارند؛ و اگر آنها را ناحق كشته باشد، چون قتل عمدى بوده اولياى آنها حق قصاص داشته اند و بدون مراجعه به حاكم شرع و مصالحه به ديه حق گرفتن ديه نداشته اند.

(سؤال 2559) اختيار ديه از بين شش چيز، آيا با ديه دهنده است يا ديه گيرنده؟

جواب: از مجموع روايات استفاده مى شود كه اگر ديه دهنده يكى از اجناس شش گانه را اختيار كند، ديه گيرنده حق امتناع از پذيرفتن آن و مطالبۀ چيز ديگر را ندارد؛ ولى اگر هر دو به پرداخت چيز ديگر كمّا و كيفا توافق كنند اشكال ندارد.

(سؤال 2560) كسى كه محكوم به قصاص نفس گرديده و مى بايست تفاضل ديه را اخذ و سپس قصاص شود، آيا انتخاب نوع ديه در اختيار اوست يا كسى كه موظف به پرداخت است؟

جواب: انتخاب آن با ديه دهنده است.

(سؤال 2561) در يك حادثه رانندگى شخصى مقتول و چند نفر مجروح مى شوند و به گواهى چند نفر و نيز هيأت كارشناس منشأ تصادف سرعت راننده و بى توجهى به تذكر كمك راننده بوده است؛ با اين حال آيا مى توان به حكم ديه يا قصاص عمل نمود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 555

و چنانچه راننده بدون داشتن گواهينامه پايۀ يك رانندۀ اتوبوس شده باشد، آيا ضامن خسارت مالى و نيز شخص مقتول مى باشد؟

جواب: اگر مقصر بودن راننده ثابت شود، قتل شبه عمد محسوب مى شود كه قصاص ندارد؛ ولى ديۀ قتل و جراحات و خسارات مالى را ضامن است. و اگر ثابت شود كه مقصر نبوده و ثبوت قتل و جراحات مستند به اقرار او نباشد بلكه مستند

به شهادت شهود باشد، ديۀ مقتول و ديۀ جراحاتى كه كمتر از يك بيستم ديۀ قتل كمتر نيست به عهدۀ عاقلۀ قاتل است؛ ولى هر خسارت مالى را كه مستند به راننده است- اگر چه مقصّر نباشد- ضامن است؛ و همچنين ديۀ جراحاتى كه كمتر از يك بيستم ديۀ قتل است و نيز ديۀ قتل و ديۀ جراحاتى كه به مقدار يك بيستم ديۀ قتل يا بيشتر است ولى ثبوت آن مستند به اقرار راننده است همگى به عهدۀ راننده مى باشد. و در صورت نزاع موضوعى، تحقيق و رسيدگى به عهدۀ قاضى شرع است.

(سؤال 2562) قتلى واقع شده و ورثۀ مقتول مدعى عمدى بودن قتل مى باشند، ولى هنوز براى دادگاه چيزى ثابت نشده و در اثناى آن متهم به قتل مرده است، آيا ورثه مى توانند مدعى ديه باشند؟

جواب: اگر متوفّى اعتراف به قتل نموده مى توانند ديه بگيرند، و ديه را بايد از اصل مالش بدهند.

(سؤال 2563) در «جائفه» آيا شرط است شي ء خارجى مانند چاقو و نظير آن به داخل و باطن برسد يا اگر در اثر ضربت به ظاهر، داخل جراحت و شكستگى برداشت مصداق «جائفه» نيز مى باشد؟

جواب: مفروض سؤال «جائفه» محسوب نمى شود و مقدار ديۀ آن طبق حكومت تعيين مى شود. «1»

(سؤال 2564) اگر كسى چاقو يا نيزه يا تير در بدن كسى فرو برد به طورى كه از آن طرف بيرون آيد، آيا ديۀ آن متعدد مى شود؟ و آيا تفاوتى در اعضاى بدن است يا نه؟

______________________________

(1)- «حكومت» يعنى شخص مورد جراحت طبق فرض، قيمت صحيح و سالم او مشخص مى شود و ما به التفاوت معيوب و سالم او از شخص وارد كنندۀ جراحت

گرفته مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 556

و آيا تفاوتى بين كيفيت بيرون آمدن است؟ مثلا در گلوله وقتى از آن طرف بيرون آيد جراحت بيشتر مى شود تا نسبت به چاقو و نيزه؛ مقتضى است شئون و احكام آن را بيان فرماييد.

جواب: ظاهرا مقصود از «نافذه» كه طبق بعضى روايات ديۀ آن صد دينار مى باشد، آن است كه جانى آلت جرح را در بعضى اطراف بدن كه ديۀ آن كمتر از صد دينار نيست- مانند دست و پا- فرو كند و از طرف ديگر خارج شود؛ و اگر از طرف ديگر خارج نشود از مصاديق «داميه» و «متلاحمه» و نظاير آنها مى باشد. و چون ديۀ آن از ثلث ديۀ كامله كمتر است، مساوات مرد و زن در آن بعيد نيست و ذكر «رجل» در روايات ظاهرا به عنوان مثال است و خصوصيت ندارد. و اما «جائفه» كه ديۀ آن ثلث ديۀ كامله مى باشد آن است كه جانى آلت جرح را در عضوى از بدن كه داراى جوف است- مانند شكم و سينه و پشت و پهلو- فرو كند و به جوف برسد ولى از طرف ديگر خارج نشود، و اگر از طرف ديگر خارج شود دو جائفه محسوب شدن آن محل اشكال است، و احوط تصالح طرفين است. و در هر صورت فرقى بين آلات جرح نيست.

(سؤال 2565) شخصى سهوا چوبى به طرف بچه پرتاب كرده و به چشم او خورده و قرنيۀ آن را مجروح ساخته و با دو بار جراحى و تحمل مخارجى بالاخره چشم بچه خوب شده است، حال ديۀ آن چقدر است؟ و آيا مخارج بيمارستان از ديه كسر مى شود؟ و

آيا بيكارى هايى كه متحمل شده نيز كسر مى شود يا نه؟

جواب: در فرض سؤال اگر قصد زدن بچه را نداشته و استناد ضرب به او نزد قاضى شرع با بينه ثابت شده نه با اقرار ضارب، ديۀ جراحت به عهدۀ عاقلۀ ضارب است (يعنى خويشاوندان پدرى او)؛ و اگر با اقرار ضارب ثابت شده باشد به عهدۀ خود ضارب است. و مقدار ديه را بايد قاضى شرع بعد از تحقيق از مقدار آسيب تعيين نمايد. و هزينۀ درمان را اگر با اختيار خود متحمل شده باشد از كسى حق مطالبه ندارد؛ بلى اگر به دستور ولىّ طفل خرج كرده باشد در صورتى كه ديه به عهدۀ خودش باشد مى تواند مقدارى را كه خرج كرده است از ديه كسر كند، ولى اجرت بازماندگان از كار را نمى تواند كسر نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 557

(سؤال 2566) جوانى در يك منازعه دچار شكستگى فرو رفتۀ استخوان جدارى سمت چپ جمجمه گرديده و هنوز بعد از جرّاحى به حالت اول برنگشته است. عده اى از پزشكان نوع جرح را «منقله» دانسته و مصدوم را فقط مستحق دريافت پانزده درصد ديه مى دانند. و عده اى ديگر علاوه بر اين مقدار، او را مستحق ارش نيز مى دانند؛ چون استخوان علاوه بر صدمه، هنوز به حالت اول بازنگشته است و مصدوم دچار نوعى نقص عضو شده است. در مورد استحقاق ارش نظر حضرتعالى چيست؟

جواب: اگر غير از جابجا شدن استخوان ضربۀ ديگرى كه ديۀ مشخص ندارد وارد شده، مستحق ارش مى باشد. و اگر در ضربه اى مقدار ديه براى هزينۀ معالجه كافى نيست، بنابر احتياط واجب تأمين كمبود آن لازم است. و در موارد اختلاف،

«الصّلح خير».

(سؤال 2567) در مورد سؤال پيش اضافه مى كنم كه جوان مورد نظر علاوه بر خونريزى روى «سخت شامه» و سه روز بى هوش بودن و عارضۀ لكنت زبان موقت، دو ضربۀ ديگر نيز بر سر او وارد شده است؛ ضربۀ اول بر فرق سر كه نوع «جرح داميه» تشخيص داده شده، و ضربۀ دوم در جلوى سر بالاى پيشانى كه اين نيز «داميه» تشخيص داده شده است. حال تعيين ارش او چگونه است؟

جواب: جراحات متعدده هر كدام حكم خود را دارد؛ يعنى اگر ديۀ مشخص دارد، مانند «داميه» حكم آن جارى است؛ وگرنه ارش ثابت است. و باز تكرار مى كنم اگر ديۀ مشخص شده براى جبران خسارت و علاج آن كافى نيست، بنابر احتياط واجب جانى بايد كمبود را بپردازد. زيرا وقتى در مورد حيوانات و ساير كالاها جانى بايد همۀ خسارات را جبران نمايد، در مورد انسان به طريق اولى بايد خسارت جبران گردد. در سابق هزينۀ معالجات بسيار كم بوده، چون معالجات سطحى بوده است؛ ولى امروز با وجود جراحى هاى دقيق و پرهزينه نمى توان گفت جانى عهده دار آنها نيست.

(سؤال 2568) اگر كودكى خودش را بر پشت ماشينى بياويزد و بعد از غلطيدن و افتادن از ماشين مجروح شود يا بميرد، در حالى كه رانندۀ ماشين بكلى بى خبر بوده چه كسى ضامن است؟

جواب: در فرض سؤال اگر راننده اصلا اطلاعى نداشته صدق استناد بعيد است و طبعا ضامن نيست؛ و با فرض استناد به راننده، خود او ضامن است نه عاقلۀ او.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 558

(سؤال 2569) دو مقنّى به طور مشترك چاهى را حفر مى كردند و دستۀ سطل خاك كشى آنها مورد

اطمينان هيچ كدام نبوده و هر دو احتمال پاره شدن آن را مى داده اند، و بالاخره با پاره شدن آن و اصابت به سر فردى كه ته چاه بود باعث مرگ او مى شود؛ آيا هر دو ضامن هستند يا يك نفر از آنان؟

جواب: با فرض اين كه هر دو به خطرناك بودن آن توجه داشته اند و مقتول سطل را پر كرده و درخواست كشيدن نموده، فوت او ظاهرا مستند به هر دو مى باشد و ديه تصنيف مى شود.

(سؤال 2570) شخصى كه راهنماى بچه اى بوده سلاحى در اختيار او جهت آموزش مى گذارد و تصادفا تيرها به راهنما اصابت كرده و او را كشته است؛ آيا راهنما بدون اجازۀ والدين حق داشته سلاح در اختيار بچۀ نابالغ بگذارد؟ آيا مقتول معاون قتل خود حساب نمى شود؟ و بالاخره ديۀ او به عهدۀ چه كسى است؟

جواب: در فرض سؤال آن راهنما حق نداشته اسلحه را در اختيار بچۀ غير بالغ قرار بدهد؛ و چون خود او با تير بچه به قتل رسيده است بنابر احتياط واجب بايد عاقلۀ بچه (يعنى خويشاوندان پدرى او) با ورثۀ مقتول با مصالحه، رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2571) شخصى عاقل سلاح را براى تمرين تيراندازى و نشانه گيرى به دست پسر بچۀ صغير مى دهد، با توجه به اين كه سلاح در حالت رگبار بوده و پسر بچه نتوانسته آن را نگه دارد در نتيجه خود آن شخص كه سلاح را به دست بچه داده بود به قتل مى رسد؛ آيا ديۀ او به عهدۀ عاقلۀ آن صغير است يا چون خود شخص باعث قتل خود بوده به عهدۀ كسى نيست؟

جواب: در فرض سؤال بنابر احتياط واجب عاقلۀ

قاتل و ورثۀ مقتول با مصالحه رضايت يكديگر را تحصيل نمايند.

(سؤال 2572) اگر شخصى از طريق غير مستقيم باعث قتل پدر خود شود، مثلا دكتر گفته باشد: اگر خبر ناگهانى به او بدهند ممكن است سكتۀ قلبى به او عارض شود و پسر خبر فوت خواهر را به پدر داده و او مرده است؛ آيا قتل او عمد است و مانع از ارث قاتل مى باشد؟ خبر دهنده پسر باشد يا دختر فرقى مى كند يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 559

جواب:: ملاك در مانعيت قتل از ارث، عمدى بودن قتل به غير حق است؛ و اگر قتل عمدى باشد مستقيم و غير مستقيم بودن آن فرق ندارد. و قتل عمدى در صورتى صدق مى كند كه قاتل يا به قصد قتل كارى انجام دهد كه موجب كشته شدن مقتول شود و يا اين كه كارى را با قصد انجام دهد كه آن كار غالبا كشنده است و همان كار موجب كشته شدن مقتول شود. و در فرض سؤال اگر به قصد قتل خبر موحش بدهد و آن خبر سبب كشته شدن شنونده شود، قتل عمد صادق است؛ و اگر قصد قتل نداشته و تصادفا شنونده به سبب شنيدن آن خبر بميرد، قتل عمد صادق نيست. بلى اگر قصد قتل نداشته ولى قصد ترساندن داشته و حال شنونده به نحوى بوده كه ترساندن او غالبا موجب مردن او بوده است، در اين فرض نيز اگر ترساندن سبب كشته شدن او شود حكم قتل عمدى را دارد. و در مانعيت قتل عمدى از ارث فرقى بين پسر و دختر و ورّاث ديگر نيست.

(سؤال 2573) هرگاه قتل خطاى محض

به علم قاضى ثابت شود، آيا ديه بر عهدۀ عاقله است؟ در صورت قتل تسبيبى يا اقرار به قتل خطاى محض چطور؟

جواب: بنابر احتياط قاضى به علم خود حكم نكند، بلكه به اقرار يا بيّنه يا قسامه حكم نمايد؛ و در اقرار ديه به عهدۀ عاقله نيست و در بيّنه و قسامه به عهدۀ عاقله است.

و در اين موارد فرقى بين قتل مباشرى و تسبيبى نيست.

(سؤال 2574) در مواردى كه بايد ديه رد شود آيا مى توان قاتل را مجبور به ديه نمود؟

جواب: اگر نزد حاكم ثابت شود و حكم به رد ديه كند مى تواند او را مجبور نمايد.

(سؤال 2575) در صورتى كه محجور يا مفلّس اقرار به قتل كند ديه به عهدۀ كيست؟ ديۀ قتل خطائى بر عهدۀ كيست؟

جواب: اقرار صغير و مجنون اعتبار ندارد؛ و در سفيه با اجازۀ ولىّ از مال قاتل برداشت مى شود. و در مفلّس به اقتضاى آيۀ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ «1» (و اگر بدهكار در سختى است تا زمان گشايش به او مهلت داده شود) بايد به او مهلت داد.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 280.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 560

(سؤال 2576) گرفتن خسارت مازاد بر ديه از صدمه زننده- مثل هزينۀ درمان و دوران نقاهت صدمه ديده- چه حكمى دارد؟

جواب: اگر ديۀ تعيين شده براى معالجه و جبران خسارت كافى نباشد، ظاهرا گرفتن مازاد تا معالجۀ كامل حاصل شود مانعى ندارد.

(سؤال 2577) ماهنامۀ دادرسى وابسته به سازمان قضايى نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى در شمارۀ نهم خود نظرات فقهى تعدادى از فقها را در باب جواز مطالبۀ ضرر و زيان مازاد بر ديۀ شرعى آورده است. استدعا دارد حضرتعالى براى غناى

مجموعه نظرات فقهى در اين باره نظريۀ خود را مرقوم فرماييد.

جواب: ظاهرا تعيين ديه براى عضو به منظور جبران خسارت بوده و در آن اعصار معالجۀ عضو بر فرض امكان علاج بيش از مقدار ديه را نياز نداشته، ولى اگر معالجه و جبران عضو به مقدار بيشترى نياز داشته باشد جانى مقدار زايد را نيز بايد بدهد.

اتلاف خواه اتلاف مال باشد يا اتلاف شخص يا اتلاف عضو، ضمان آور است.

و بالاخره بنابر احتياط واجب اكثر الأمرين را بايد بدهد.

و براى استدلال بر اين امر آيۀ شريفۀ فَمَنِ اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ «1» (پس هر كس به شما تجاوز نمود، مى توانيد مانند آن، او را مجازات كنيد.)

كافى است؛ زيرا اعتداء شامل تجاوز به مال و شخص و عضو خواهد بود. و مقصود از «مثل شي ء» ارزش آن است؛ و ارزش هر چيز به حسب زمان و مكان و شرايط تفاوت دارد، و اللّه العالم.

(سؤال 2578) ايراد ضرب و جرح با رضايت مجنىّ عليه چه حكمى دارد؟ كشتن انسانى با رضايت خود او چگونه است؟

جواب: جايز نيست، و بر فرض وقوع ديه ندارد.

(سؤال 2579) خودزنى و خودآزارى چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 194.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 561

(سؤال 2580) معاون جرم تا چه مقدار در جبران خسارت ناشى از جرم سهيم است؟

جواب: به مقدارى كه مؤثر بوده و انتساب فعل به او صحيح مى باشد؛ و تشخيص موضوع بر عهدۀ عرف و كارشناسان مى باشد.

(سؤال 2581) در دادگاهى قتلى شبه عمد تشخيص داده شده و اولياى دم در ابتدا و نه در حضور قاضى و به صورت كتبى، رضايت خود را

اعلام داشته ولى پس از مدتى دادگاه به آن رضايت توجه نكرده و خواستار اعلام دوبارۀ رضايت است و اولياى دم پشيمان شده و رضايت نمى دهند. در اين صورت گرفتن ديه- پس از پيدا شدن قاتل- براى اولياى دم جايز است يا نه؟

جواب: اگر رضايت و عفو اولياى دم كه موجب برئ الذّمة كردن قاتل است واقعا محقق شده باشد، برگشت از آن جايز نيست.

(سؤال 2582) يك نفر چند نفر را مى كشد، اولياى يك مقتول طلب قصاص و اولياى مقتول ديگر طلب ديه مى كنند. آيا با قصاص موضوع براى ديۀ مقتول ديگر باقى است و مى توانند مطالبۀ ديه نمايند چون طالب قصاص نبوده، يا با قصاص از ناحيۀ اولياى يك مقتول براى اولياى مقتول ديگر براى ديه وجهى نيست؟

جواب: مسأله داراى شقوق كثيره و محل خلاف است؛ و اجمالا آنچه اولا به واسطۀ قتل عمدى ثابت مى شود قصاص است، نه تخيير بين قصاص و ديه؛ و با تراضى طرفين ديه ثابت مى شود و در فرض سؤال اگر همه بر قصاص توافق كردند ديه واجب نيست، و احوط توافق آنها است؛ ولى اگر يكى از آنان بدون استيذان از ديگران قصاص كرد، جمعى از فقها مى گويند حق ديگران ساقط است چون موضوع منتفى شده و ديه ثابت نيست. همچنين است در صورتى كه قاتل بميرد يا اجنبى او را بكشد.

ولى در حديث معتبر وارد شده كه اگر قاتل فرار كند و او را نيافتند تا اين كه مرد، ديه از مال او برداشته مى شود؛ و اگر مال ندارد از الأقرب فالاقرب خويشان او گرفته مى شود؛ و اگر كسى را ندارد امام ديۀ او را مى پردازد، «فانه

لا يبطل دم امرئ مسلم.» «1»

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، كتاب القصاص، باب 8.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 562

(خون مسلمان هيچ گاه از بين نمى رود.) و اين تعليل در روايات ديگرى نيز مذكور است. و هر چند محل كلام را نمى توان بر مورد فرار قياس نمود زيرا در مورد فرار قاتل مقصر است و تبديل به ديه طبيعى است، ولى عموم تعليل اقتضا مى كند كه در مورد سؤال نيز به ديه تبديل شود؛ بنابراين احوط راضى كردن اولياى مقتولين است.

(سؤال 2583) اگر يكى از شهود بر قتل عمد و ديگرى بر اصل قتل شهادت دهد و قاتل بر نفى قتل عمد قسم بخورد، آيا قتل شبه عمد ثابت مى شود؟

جواب: حكم شبه عمد جارى است.

(سؤال 2584) اگر كسى بدن ميّت را آتش زد، ديۀ آن چه مقدار است؟

جواب: به طور كلى ديۀ بدن بى روح انسان و قطع و جرح اعضا و جوارح او يك دهم ديۀ بدن حىّ و قطع و جرح اعضاى حىّ است؛ بايد ديد سوزاندن بدن ميّت چه اندازه نسبت به اعضا و جوارح او مؤثر بوده است، و به همان اندازه حساب نمود.

(سؤال 2585) آيا كسى كه ناخواسته باردار شده و شرايط داشتن فرزند را ندارد جايز است بچۀ خود را سقط كند؟ با توجه به اين كه او تازه ازدواج كرده و به آمريكا براى تحصيل رفته و از نظر اقتصادى وضعيت خوبى ندارد.

جواب: پس از انعقاد نطفه در رحم سقط آن حرام است و ديه هم دارد؛ و هر چه زمان بيشتر بر آن بگذرد گناه آن بيشتر و ديۀ آن هم بيشتر مى شود. و اگر چهارماهه شده و روح در آن

دميده باشد سقط آن حكم قتل يك انسان را دارد.

شما با توكل به خداوند هم درس بخوانيد و هم به زندگى زناشويى خود ادامه دهيد و دست به گناه نزنيد؛ خدا بزرگ است و روزى دهنده و حلّال مشكلات؛ و بچه نور چشم و پارۀ تن شماست. خيالات شيطانى را از خود دور نماييد.

(سؤال 2586) در قانون مجازات اسلامى ديۀ قتل خطا و نيز ديۀ جراحت (موضحه) «1» و جنايت هاى زيادتر از آن را بر عهدۀ عاقلۀ مجرم مى داند؛ و نيز در مادۀ دوازده اين قانون ديه را مجازات محسوب مى كند.

______________________________

(1)- به زخمى كه سفيدى استخوان ديده شود «موضحه» مى گويند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 563

با توجه به اصل شخصى بودن مجازاتها در حقوق جزا، و نيز آيۀ شريفۀ وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ* «1» (هيچ كس وزر ديگرى را متحمل نمى شود) ثبوت ديه بر عاقله چگونه توجيه مى شود؟ و آيا مبناى ضمان عاقله ساختار اجتماعى زمان صدر اسلام بوده است، نظير پيمان قبيله اى ميان آنها؟

جواب: ثبوت ديۀ خطا بر عاقله بين همۀ فقهاى شيعه و سنّى اجماعى است، و روايات فريقين بر آن دلالت دارد؛ و جمعى از فقهاى سنّت ديۀ شبه عمد را نيز بر عاقله مى دانند. و بالأخره اين مسأله از نظر فقهى مورد ترديد نيست، و ظاهرا يك امر عقلايى است؛ زيرا در خطا يك حادثۀ ناگوارى رخ داده كه مقصّرى ندارد، خونى به ناحق ريخته شده كه بايد جبران شود، و اگر بر عهدۀ جانى گذاشته شود او نوعا از هستى ساقط مى شود، و اگر بين اقوام و خويشان متمكّن او توزيع شود، هم ديه پرداخت شده و هم

بر كسى ضرر معتنابهى وارد نشده است؛ و چون خويشان در معرض ارث بردن از او هستند پس در حقيقت بر اساس: «من له الغنم فعليه الغرم» (هر كس بهره مى برد، زيان نيز بر عهدۀ اوست) عمل شده است. معمولا براى هر كس يك گرفتارى مهمى پيش آيد خويشان او اجتماع مى كنند تا او را نجات دهند، اين يك امر عقلايى متداول در همۀ اقوام و ملل است، و اختصاص به صدر اسلام و ساختار قبايلى آن روزگار ندارد؛ هر چند ممكن است خصوصيات آن به حسب اختلاف زمان و مكان تفاوت داشته باشد.

(سؤال 2587) از روايات متعدد استفاده مى شود كه اسلام در تشريع ديۀ قتل عمد توجه به سنّت رايج زمان خود داشته است، و در بعضى روايات (وسائل، باب 1 ديات، روايت 14) از امام صادق (ع) نقل شده كه پيامبر (ص) به حضرت امير (ع) فرمودند:

عبد المطلب در جاهليت پنج چيز را سنّت قرار داد و اسلام آنها را امضا نمود، يكى از آنها صد شتر براى قتل عمد بوده است ...)

از طرف ديگر سنّت رايج آن زمان در مورد قتل خطا چنين بوده كه بستگان پدرى

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 164.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 564

انسان يك نوع تعهد و التزامى بين خودشان داشته اند كه ديۀ قتل و جنايات خطايى او را بپردازند؛ و علت آن، ساختار قبايلى آن زمان بوده كه افراد و قبايل براى دفاع از خود در جنگها و منازعات نياز شديد به كمك قبيلۀ خود يا ساير قبايل هم پيمان داشته اند، و از همين جهت پيمانهاى قبيله اى در آن روزگار بسيار رايج و مورد توجه بوده

است؛ پيامبر اسلام (ص) نيز اين سنّت تاريخى را كاملا مراعات مى نمودند، و پيمان حلف الفضول و ساير پيمانهاى مذكور در تاريخ نمونه هايى از آن مى باشد.

حال اگر از تتّبع در روايات و تاريخ به اين نتيجه رسيديم كه ديه بر عاقله يك حكم تعبّدى محض نبوده، بلكه حكم امضايى شارع بوده است نسبت به سنّت رايج آن زمان- نظير اصل تشريع ديۀ صد شتر كه قطعا امضايى بوده است- آيا مى توان با تغيير فاحش ساختار اجتماعى روزگار ما و از بين رفتن سنّت فوق همان حكم را جارى ساخت؟

و اين كه حضرتعالى در توجيه حكم فوق در زمان كنونى فرموده ايد: «توزيع ديه بر عاقله موجب مى شود كه هم ديه پرداخت شود و هم به كسى ضرر معتنابهى وارد نشود»، و يا اين كه «خويشان در معرض وارثيّت قاتل قرار دارند، و من له الغنم فعليه الغرم ...»،

و اين كه «در هر حادثه و گرفتارى نوعا بستگان انسان به كمك او اقدام مى كنند ...»

حكمتهايى است كه اعم از مدّعا مى باشد و با امثال اين حكمتها نمى توان حكم شرعى را به طور قطع ثابت نمود؛ آن هم در موردى كه علاوه بر خلاف آيۀ وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ*، خلاف اصل اولى نيز مى باشد. و از طرفى عمدۀ مستند فتواى فقها ظاهرا روايت 1 باب 2 ديات وسائل است كه از سلمة بن كهيل داستان ديه بر عاقله را از حضرت امير (ع) نقل مى كند؛ و اين روايت:

اولا- هر چند شيخ و صدوق نيز آن را نقل كرده اند، و لكن شهيد ثانى در شرح لمعه آن را تضعيف نموده است.

ثانيا- مضمون روايت جز نقل قضاوت و

حكمى در قضيۀ خاصّى از حضرت امير (ع) بيش نيست؛ و هيچ ظهورى در حكم شرعى كلى ندارد.

ثالثا- چندين فقره از روايت فوق مورد اعراض فتوايى و عملى اصحاب مى باشد؛ از جمله:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 565

1- آنجا كه مى گويد: «فان كان رجل منهم يرثه له سهم فى الكتاب ...» كه ظهور دارد در وارث بودن بالفعل، و نيز داشتن سهم مفروض در قرآن، با اين كه فتواى اصحاب چنين نيست.

2- آنجا كه مى گويد: اگر قاتل از ناحيۀ پدر و مادر بستگان مساوى دارد دو ثلث ديه بر بستگان مرد از ناحيۀ پدر قاتل، و يك سوم آن بر بستگان مرد از ناحيۀ مادر او مى باشد.

3- آنجا كه مى گويد: اگر از ناحيۀ هيچ كدام از پدر و مادر بستگانى ندارد ديه بر اهل شهر (موصل) توزيع مى شود.

با اين حال چگونه مى توان به صدر اين روايت براى مدّعا استناد نمود؟

از طرف ديگر چگونه مى توان اجماع علماى شيعه را در اين مسأله ادعا نمود، با اين كه شيخ در نهايه و ابن برّاج در مهذّب از بعضى اصحاب نقل مى كنند كه اگر قاتل قتل خطا تمكن مالى دارد عاقله ديه را از او دريافت مى كند، و همين نظر را شيخ مفيد در مقنعه (ص 737) و نيز سلّار در مراسم اختيار نموده اند.

جواب: بر بودن ديۀ قتل خطا بر عهدۀ عاقله اجماع علماى شيعه و سنّى محقق است، بلكه اكثر علماى اهل سنّت قتل شبه عمد را نيز به آن ملحق نموده اند؛ و حتى شيخ مفيد هم ديۀ قتل خطا را بر عاقله مى داند، منتهى الامر فرموده اند: «در صورت تمكن قاتل، عاقله پس از پرداخت به او

رجوع مى كند.» در صورتى كه بر اين امر دليلى اقامه نكرده اند، و روايات عاقله هم بر اين امر دلالت ندارد. و ظاهرا اين فتوا از مفيد و سلّار فتواى استحسانى بوده است.

و دليل عاقله منحصر به روايت سلمة بن كهيل نيست، بلكه اخبار كثيره از طريق فريقين بر اين معنا دلالت دارد. و امضايى بودن اصل ديۀ صد شتر و نيز بودن ديه بر عاقله نسبت به سنّت رايج آن زمان دليل بر تغيير حكم با تغيير سنّت زمان نيست؛ زيرا معلوم نيست كه سنّت رايج آن زمان تمام موضوع براى حكم باشد.

آرى اگر فقيه از تتبّع در روايات و تاريخ، قرائن قطعى به دست آورد كه تمام موضوع و ملاك قطعى براى حكم فوق همان سنّت رايج آن زمان بوده است، با تغيير آن سنّت تغيير حكم قابل قبول است؛ زيرا در حقيقت موضوع حكم تغيير يافته است.

و در اين فرض از آنجا كه نبايد خون مسلمان از بين برود، «لا يبطل دم امرئ مسلم»،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 566

ديۀ قتل خطائى با عدم تمكن قاتل يا از بيت المال جبران مى شود، و يا همان گونه كه امروز رايج مى باشد به وسيلۀ بيمه تأمين خواهد شد. و نظير همين حكم در جراحات خطائى نيز جارى مى باشد.

(سؤال 2588) در قانون مجازات اسلامى ديۀ جراحت هاى كمتر از موضحه به عهدۀ خود جانى مى باشد، نظر جنابعالى چيست؟

جواب: در فقه شيعه از ثلث ديۀ نفس به بالا بر عهدۀ عاقله است و كمتر از آن بر عهدۀ خود جانى است؛ و آن هم در صورت ثبوت به بيّنه نه اقرار يا صلح طرفين، زيرا در اين دو صورت

بر عهدۀ خود جانى است.

(سؤال 2589) آيا جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه نيز بر عهدۀ عاقله مى باشد؟

جواب: عمل نابالغ و مجنون هر چند عمد باشد در حكم خطا است، زيرا از عقل كامل محروم مى باشند؛ و بر عهدۀ عاقله است.

(سؤال 2590) آيا ضمان عاقله يك ضمان تكليفى است يا ضمان وضعى و يا هر دو؟

جواب: ضمان عاقله يك حكم وضعى است كه مستعقب حكم تكليفى مى باشد.

(سؤال 2591) آيا پرداخت ارش همانند ديۀ مؤجّل است يا فورى؟

جواب: ديۀ جراحات اگر بيش از ثلث باشد، و ديۀ قتل هر دو در خطا به اقساط سه ساله پرداخت مى شود؛ و ارش نيز حكم ديه را دارد.

(سؤال 2592) آيا در صدمات وارده بر بدن حكم ديه يكى است كه در زن اگر به ثلث برسد به نصف بر مى گردد؟

جواب: ديۀ زن تا ثلث ديه با ديۀ مرد مساوى است؛ و در زايد بر ثلث، ديۀ زن نصف ديۀ مرد است.

ديۀ اهل كتاب

(سؤال 2593) تعدادى از همكاران اين جانب در مجلس شوراى اسلامى كه از اقليت هاى مذهبى مى باشند سؤال زير را از حضرتعالى دارند؛ خواهشمندم با پاسخ آن، اين جانب و آنان را مستفيض فرماييد:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 567

نظر به اين كه موضوع ديۀ اهل كتاب و برابرى آن با ديۀ مسلمانان در برخى از محاكم عمومى و انقلاب با نظرات متفاوت بررسى و حكم صادر مى شود كه گاه سبب نگرانى و تضييع حق جوامع اهل كتاب مى شود متمنّى است آن جناب فتواى موصوف مورد درخواست جوامع اهل كتاب را ارسال فرمايند كه موجب سپاس خواهد بود.

«نمايندۀ [...] در مجلس شوراى اسلامى»

جواب: در رابطه با ديۀ اهل

كتاب، فقهاى اهل سنّت در ديۀ آنان اختلاف نظر دارند؛ حنفيّه ديۀ همۀ اهل كتاب را مانند ديۀ مسلمان- ده هزار دهم و قرائن آن- مى دانند و غير حنفيّه ديۀ زرتشتى را هشتصد درهم مى دانند ولى ديۀ يهودى و نصرانى را شافعيّه چهار هزار درهم و مالكيّه و حنبليّه نصف ديۀ مسلمان مى دانند.

و اما فقهاى شيعه مشهور آنان ديۀ هر سه فرقه را هشتصد درهم مى دانند و بر اين امر اخبار صحيحۀ بسيارى دلالت دارد. و هر چند در برخى اخبار شيعه چهار هزار درهم و در برخى مانند ديۀ مسلمان نيز ذكر شده ولى نوعا فقها اين اخبار را حمل بر تقيه كرده و به آنها عمل نكرده اند. و شيخ طوسى رحمة اللّه عليه اين اخبار را حمل نموده بر كسى كه عادت دارد اهل كتاب را بكشد. و برخى از فقهاى معاصر اخبار متعارض را حمل نموده بر اختيار دولت اسلامى بر حسب شرايط و موقعيت افراد. اما كثرت اخبار هشتصد درهم و صحت آنها و عمل مشهور فقها بر طبق آنها قابل اغماض نيست.

ليكن براى رفع دغدغه هموطنان و جلوگيرى از تبليغات مخالفين نظام اسلامى بويژه در شرايط جهانى امروزه راهى وجود دارد، بدين گونه كه چون اهل كتاب در ذمّه يا امان دولت اسلامى مى باشند ممكن است دولت در عقد و قرارداد ذمّه يا امان به عنوان شرط ضمن عقد لازم متعهد شود در صورتى كه آنان به شرايط ذمّه و امان عمل نمايند، ديۀ آنان را مانند ديۀ مسلمانان پرداخت نمايد كه طبعا زايد بر هشتصد درهم از بودجۀ دولت پرداخت مى شود؛ و اين موضوع در بودجۀ كشور منظور مى گردد

و به مصلحت نظام و كشور و جمع بين الحقوق مى باشد، و مجلس شوراى اسلامى نيز آن را تحت ضوابط و شرايطى تصويب مى نمايد. و مصاديق و موارد آن زياد نيست تا مستلزم بودجۀ سنگينى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 568

مسائل مستحدثه

[سفر به سيارات ديگر]

(سؤال 2594) با توجه به پيشرفتهاى علمى و امكان مسافرت انسانها به سيارات ديگر:

الف- آيا اصولا مسافرت به كرات و سيارات و تحقيق و تفحص پيرامون آن جواز شرعى دارد؟

ب- در صورت عدم منع شرعى كيفيت اداى تكاليف شرعى در فضا و سيارات چگونه خواهد بود؟

ج- تعيين قبله در سيارات ديگر چگونه است؟ و آيا قبله در سيارات ديگر و در فضا همانند زمين خواهد بود؟

د- با توجه به متفاوت بودن موقعيت فلكى سيارات ديگر با زمين، تعيين اوقات شرعى چگونه است و چه شاخصه اى دارد؟

جواب: الف- دليلى بر عدم جواز وجود ندارد؛ مگر اين كه احتمال خطر به حدّى باشد كه چنين سفرى عقلايى نباشد.

ب- معلوم است كه كرات سماوى تقريبا نظير زمين و غالبا داراى شب و روز هستند. بنابراين احكام شب و روز و ماه و سال را دارند؛ و اگر نداشته باشند هم بنابر احتياط بايد روى حساب كرۀ زمين اعمال را انجام دهند.

ج- به سمت كرۀ زمين بايستند كافى است.

د- اگر شب و روز متعارف داشته باشند، طبق شب و روز آنجا؛ وگرنه بر حسب شب و روز متوسط زمين اعمالشان را تنظيم مى نمايند.

[احكام اسلامي و خشونت]

(سؤال 2595) آيا احكامى كه در فقه اسلامى دربارۀ جهاد ابتدايى، ارتداد، نجاست كفار، امر به معروف و نهى از منكر و ... وجود دارد، زمينه ساز نوعى خشونت دينى نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 569

جواب:: تفصيل جواب در نامه نمى گنجد ولى به طور اجمال نكته هايى را يادآور مى شوم:

1- تشريع كامل و صحيح، تشريعى است كه با نظام تكوين و طبيعت هماهنگ باشد، بلكه تشريع خود يكى از مظاهر تكوين است و در نظام تكوين- معمولا-

نرمش با خشونت توأم است، و هر پديده اى تركيبى از دو قسمت نرمش و خشونت مى باشد؛ قسمت نرمش بستر فعاليت و بهره دهى آن پديده، و قسمت خشونت حافظ كيان و ثبات و محور تداوم آن پديده است. از باب مثال و نمونه:

زمين مركب است از جلگه هاى هموار و نرم و كوه هاى خشن و مرتفع؛ جلگه ها محل سكونت و آرامش انسانها و بستر كشت و زرع و بهره ورى هاست، ولى ثبات و آرامش زمين به كوه هاى خشن و مرتفع وابسته است.

در سورۀ مرسلات مى خوانيم: وَ جَعَلْنٰا فِيهٰا رَوٰاسِيَ شٰامِخٰاتٍ «1» (در زمين كوه هاى استوار و مرتفع قرار داديم.)

و در سورۀ نبأ مى خوانيم: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهٰاداً وَ الْجِبٰالَ أَوْتٰاداً «2» (آيا زمين را گهواره و كوه ها را ميخ هاى زمين قرار نداديم؟)

شاخه هاى نرم و ملايم درختان بستر ثمردهى و بهره ورى است و هيچ گاه ساقه يا ريشۀ درخت ثمر نمى دهد؛ ولى بقاء و ثبات درخت به ريشه و ساقۀ محكم آن مى باشد.

محور ادراكات و حركات و فعاليتهاى انسان، اعصاب و عضلات نرم اوست؛ ولى ثبات بدن او به استخوانهاست و اگر ثبات بدن تأمين نگردد نظام ادراكات و فعاليت ها مختل مى گردد.

بر اين اساس اگر ما پذيرفتيم كه تشريع احكام و دستورات از ناحيۀ خداوند- كه خالق ما و آگاه به مصالح ما مى باشد- امرى است ضرورى و لازم، در عالم تشريع نيز هر چند غالب احكام و دستورات به منظور ساختن و تربيت انسانها به طور نرمش و

______________________________

(1)- سورۀ مرسلات (77): آيۀ 27.

(2)- سورۀ نبأ (78): آيۀ 6.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 570

ملاطفت تشريع شده، و به اصطلاح: «اسلام شريعت سمحه و سهله مى باشد» و در

آن به تسامح و گذشت و عفو و اغماض سفارش شده، ولى اگر در مواردى با قاطعيت جلوى تبليغات زهرآگين و منحرف كننده گرفته نشود، اساس اخلاق و معنويات و شريعت و قانون منهدم و نظام جامعۀ دينى از هم مى پاشد. و همان گونه كه معالجۀ بيمارى بدن درجات و مراتب دارد و بسا در حال ضرورت و ناچارى به سوزاندن محل و يا قطع نياز افتد، چنانكه گفته اند: «آخر الدّواء الكيّ»، (آخرين علاج سوزاندن است) در معالجات روحى و تربيت انسانها و اصلاح محيط اجتماعى نيز بسا به تندى و قاطعيت نياز افتد.

يك مصلح اجتماعى و دلسوز هر چند با نرمش و ملاطفت امّت خود را رهبرى كند و برخورد او با آنان برخورد پدرانه باشد، ولى اگر احيانا با افراد خشن و تند و بى باك- كه از آزادى و نرمشها سوء استفاده مى كنند- مواجه شود چاره اى جز برخورد تند ندارد؛ زيرا امنيت عمومى محيط از هر چيزى مهمتر است.

2- در علم اصول فقه بابى مطرح شده به نام «باب تزاحم»؛ بدين گونه كه اگر در موردى مصالح و مفاسد با يكديگر اصطكاك پيدا كردند و جمع آنها ميسّر نبود، بر حسب حكم عقل و وجدان بايد آنها را با يكديگر سنجيد و هر كدام مهمتر است آن را دريافت. از باب مثال: اگر دارويى براى معالجۀ سرطان ضرورت دارد و ضررهايى هم بر آن مترتب است، چون ضرر سرطان از همه بيشتر است ناچار بايد دارو را مصرف نمود و ضررهاى جنبى آن را تحمل كرد. در مسائل اجتماعى نيز اگر در موردى مصلحت فردى با مصلحت كلى جامعه تزاحم پيدا كرد و جمع آنها

ميسّر نبود، در اين صورت ناچار بايد مصلحت جامعه را بر مصلحت فرد مقدم داشت.

3- هر چند جهاد را تقسيم كرده اند به جهاد ابتدايى و جهاد دفاعى، ولى به نظر مى رسد برگشت همۀ انواع جهاد به جهاد دفاعى است، و در حقيقت جهاد ابتدايى محض نداريم؛ و عقل و وجدان هر انسانى به لزوم جهاد دفاعى حكم مى كند.

دفاع گاه از شخص است، و گاه دفاع از ناموس و يا مال و يا كشور، و گاه دفاع از حقيقت و عدالت اجتماعى و دفاع از يك ملت است. اگر فرض شود در كشورى مردم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 571

آن- بر حسب فطرت خود- پاكند و طالب حق و عدالت مى باشند ولى دستۀ خاصى از قبيل قدرت طلبان و زورگويان، سياست و اقتصاد و فرهنگ آن كشور را قبضه كرده اند و مانع از رشد و آگاهى مردم نسبت به علوم و معارف حقّه و حقوق خود مى باشند و مردم محروم و ستمديده به زبان حال و يا به زبان قال از ديگران مى خواهند به كمك آنان بشتابند، آيا عقل و وجدان حكم نمى كند كه لازم است در صورت توان با اين اينگونه افراد مبارزه شود تا مردم مستضعف و ستمديده نجات يابند و در نتيجه بتوانند به معارف حقّه و علم و فرهنگ غنى دست يابند و عدالت اجتماعى بين آنان برقرار شود؟

خداوند در سورۀ نساء مى فرمايد: وَ مٰا لَكُمْ لٰا تُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجٰالِ وَ النِّسٰاءِ وَ الْوِلْدٰانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظّٰالِمِ أَهْلُهٰا «1» (شما را چه شده كه جهاد نمى كنيد در راه خدا و مردان

و زنان و كودكان مستضعفى كه مى گويند:

پروردگارا، ما را از اين آبادى كه اهل آن ستمگرند بيرون فرما- نجات بده-!؟)

از اين آيۀ شريفه به خوبى استفاده مى شود كه مستضعفين و محرومانى كه از ظلم ستمگران به ستوه آمده اند به زبان قال از آزادمردان و آزادانديشان استمداد مى كنند، و نجات آنان يكى از اهداف جهاد اسلامى مى باشد.

و در سورۀ بقره- در داستان طالوت و كشتن جالوت توسط داود پيامبر (ع)- مى فرمايد: وَ لَوْ لٰا دَفْعُ اللّٰهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعٰالَمِينَ «2» (و اگر خدا بعضى از مردم را به وسيلۀ بعضى ديگر دفع نمى كرد زمين تباه مى شد، ولى خدا بر مردم جهان تفضّل دارد.)

و باز مى فرمايد: وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لٰا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّٰهِ «3» (با آنان بجنگيد تا فتنه برافتد و دين مخصوص خداى يكتا باشد.)

و در سورۀ حديد مى فرمايد: لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ الْكِتٰابَ وَ الْمِيزٰانَ لِيَقُومَ النّٰاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنّٰاسِ «4» (به طور تحقيق ما

______________________________

(1)- سورۀ نساء (4): آيۀ 75.

(2)- سورۀ بقره (2): آيۀ 251.

(3)- سورۀ بقره (2): آيۀ 193.

(4)- سورۀ حديد (57): آيۀ 25.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 572

پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنان كتاب و مقياس حق نازل كرديم تا مردم عدالت را اجرا نمايند؛ و آهن را نازل كرديم كه در آن صلابت شديد و منفعت ها براى مردم مى باشد.)

بر حسب مفاد اين آيه، هدف از فرستادن انبيا اجراى عدالت اجتماعى است و پشتيبان آن صلابت آهن يعنى اسلحه مى باشد.

و بالاخره هدف از جهاد اسلامى

اجراى عدالت و رفع فتنه و دفاع از معارف حقّه و حقوق اجتماعى انسانهاست، نه كشورگشايى.

در كتاب جهاد وسائل از امام پنجم (ع) راجع به حدود جهاد نقل شده: «و اوّل ذلك الدّعاء الى طاعة اللّه من طاعة العباد، و الى عبادة اللّه من عبادة العباد، و الى ولاية اللّه من ولاية العباد ... و ليس الدّعاء من طاعة عبد الى طاعة عبد مثله.» «1» (اولين حدّ جهاد، دعوت به اطاعت و پرستش و ولايت خداست در برابر اطاعت و پرستش و ولايت بندگان خدا ... نه دعوت به رها كردن اطاعت بنده اى و اطاعت از بنده اى ديگر.)

4- و اما راجع به ارتداد، اولا بايد توجه شود كه تفتيش در عقايد و اعمال مردم حرام است؛ و اصل اولى سلامت و برائت انسانهاست؛ و ما هيچ گاه حق نداريم بدون دليل روشن مردم را متهم نماييم، و يا به وسيلۀ شنود يا تفحص، عقايد و اعمال مردم را جستجو كنيم. خداوند مى فرمايد: وَ لٰا تَجَسَّسُوا «2» (تجسّس و تفتيش نكنيد.) و همان گونه كه خداوند «ستار العيوب» است بندگان خدا نيز بايد عيوب يكديگر را بپوشانند، و حق ندارند آنها را فاش نمايند و به اصطلاح افشاگرى كنند.

ولى آزادى انسانها نبايد موجب تجاوز به حقوق ديگران شود؛ و بر اين اساس تجاهر به ارتداد و فسق و پرده درى و هتك مقدسات مردم و تضييع حقوق آنان و آلوده كردن محيط سالم جامعه، به حكم عقل و شرع ممنوع است. اسلام هيچ گاه كفار را مجبور به پذيرش دين نمى كند و مى دانيم كه اصولا دين و عقيده با اكراه به دست نمى آيد، لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ «3» ولى شخص

مسلمان سابقه دار در اسلام اگر علنا مرتد

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 11، ص 7، باب 1 از ابواب جهاد العدو، حديث 8.

(2)- سورۀ حجرات (49): آيۀ 12.

(3)- سورۀ بقره (2): آيۀ 256.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 573

شود و مقدسات دينى را زير سؤال ببرد همچون غدۀ سرطانى خواهد بود كه بتدريج به پيكر سالم جامعه سرايت مى كند، و چون شرط ارتداد داشتن عناد و لجاجت با حق است، پس چه بسا ارتداد از بعضى توطئه هاى سياسى عليه اسلام و جامعۀ مسلمين حكايت مى كند و در حقيقت مرتد محارب با آنان مى باشد.

ضمنا بايد توجه شود كه مجرد اختلاف نظر در فهم مبانى اسلامى و استنباط احكام دينى امرى است طبيعى و هيچ كس حق ندارد درك و برداشت خود را مقياس حق قرار دهد و مخالفين خود را به ارتداد يا انحراف متهم نمايد.

و حتى اگر فرضا در شرايطى بر اجراى حكم مفسدۀ بزرگترى مترتب شود، به حكم باب تزاحم از اجراى آن بايد صرف نظر كرد. در حديث معتبر از رسول خدا (ص) نقل شده: «لو لا انى اكره ان يقال: انّ محمّدا استعان بقوم حتى اذا ظفر بعدوّه قتلهم لضربت اعناق قوم كثير.» «1» (اگر نبود اين كه خوش ندارم گفته شود:

محمّد از كسانى- در جنگ با دشمن- كمك گرفت ولى پس از پيروزى بر دشمن خود آنان را كشت، به طور قطع جمع كثيرى را گردن مى زدم.)

لا بد نظر پيامبر (ص) به كسانى بوده كه از روى سياستهاى روز به حضرت كمك مى كرده اند ولى كافر و يا مفسد بوده اند و بالاخره مستحق قتل بوده اند، ولى حضرت در آن شرايط قتل آنان را

صلاح نمى دانسته اند.

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه در اجراى حدود الهى شرايط خاص زمانى و مكانى بايد مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا اصل اجراى حدود براى سالم ساختن محيط اجتماعى است نه انتقام جويى از بزهكاران. چنانكه به طور كلى اجراى حدود اسلامى بايد در محيط اسلامى براى تنبّه مسلمين انجام شود نه در محيط كفر. در حديث معتبر از امير المؤمنين (ع) نقل شده: «لا يقام على احد حدّ بارض العدوّ.» «2»

(در زمين دشمن بر هيچ كس نبايد حدّ جارى شود.) براى تفصيل مسأله لازم است به كتابهاى فقهى مراجعه شود و اين مطلب در اين مختصر نمى گنجد.

______________________________

(1)- وسائل، 3/ 5، حدّ مرتد.

(2)- وسائل الشيعة، 1/ 10، مقدمات الحدود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 574

5- و اما مسألۀ نجاست كفّار، اولا نجاست كفار دليل محكم روشنى ندارد و از باب احتياط مى باشد به ويژه نسبت به اهل كتاب كه به نظر اين جانب پاك مى باشند، به شرط اين كه بدنشان آلوده به نجاست از قبيل خمر و خنزير نباشد.

و ثانيا: بر فرض حكم به نجاست آنان، سنخ آن با نجاسات ديگر تفاوت دارد؛ زيرا واضح است كه اين حكم جنبۀ سياسى دارد، نظير بايكوت كردن بعضى دشمنان براى اين كه عقايد و اخلاق سوء آنان در اثر معاشرت به جامعۀ اسلامى سرايت نكند.

و مسألۀ بايكوت در سياست هاى جهان امروز بسيار رايج است. هر چند با شدت و گسترش ارتباطات عصر كنونى موضوع بايكوت در معاشرت عملا منتفى مى باشد.

6- و اما مسألۀ امر به معروف و نهى از منكر، خداوند كريم براى تكميل هدايت انسانها و سلامت محيط و جوّ زندگى آنان از آلودگى ها، امر

به معروف و نهى از منكر را بر همۀ انسانهاى مؤمن بدون استثناء واجب نموده است. در سورۀ توبه مى خوانيم:

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ «1» (همۀ مردان و زنان مؤمن ولىّ يكديگرند، تا به نيكى ها امر و از زشتى ها نهى نمايند.)

چون امر و نهى ديگران يك نحو دخالت در كار آنان محسوب است و بسا گفته شود بر خلاف آزادى و استقلال آنان مى باشد، بر اين اساس خدا- كه مالك وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد- به عنوان مقدمه و زمينۀ اين فريضۀ الهى همۀ افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به يكديگر ولىّ و صاحب اختيار قرار داده، البته در شعاع انجام اين فريضۀ الهى؛ و بالاخره هدف از تشريع اين فريضه، اصلاح محيط جامعه و پاك كردن جوّ خانواده و جامعه از آلودگى ها و تجاهر به فسق و بى بندوبارى هاى علنى مى باشد و تشريع آن ضرورى و لازم بوده است.

______________________________

(1)- سورۀ توبه: (9): آيۀ 71.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 575

[جنگ و خشونت در اسلام]

(سؤال 2596) در بعضى نوشته هاى جنابعالى آمده است كه اسلام با خشونت و خونريزى مخالف است و حتى همان جهاد ابتدايى هم در اسلام در حقيقت همان جهاد دفاعى است و جنگهاى پيامبر (ص) همگى دفاعى بوده است؛ يعنى پس از تهاجم كفّار و مشركين، پيامبر (ص) دستور دفاع را صادر مى نمودند. اما از بعضى آيات قرآن خلاف اين معنا استفاده مى شود؛ مثلا در آيۀ 191 سورۀ بقره آمده است: وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ ...؛

يعنى كفار را هركجا پيدا كرديد به قتل برسانيد. و در آيۀ 193 همين سوره آمده:

وَ

قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لٰا تَكُونَ فِتْنَةٌ ... يعنى كفار را بكشيد تا فتنه اى در زمين نباشد. و ظاهر اين دو آيه دستور اعمال خشونت و نيز جهاد ابتدايى با كفار مى باشد؟

جواب: اولا مقصود از جهاد دفاعى، دفاع از توحيد و عدالت و حق است؛ و در تمام جنگهاى پيامبر (ص) اصول فوق مورد تهاجم مشركين و كفّار محارب قرار گرفته بود و براى دفاع از اين اصول و نيز نجات مردم مستضعفى كه گرفتار سران كفر و شرك شده بودند دستور جهاد داده مى شد تا آنان در يك فضاى آزاد قرار بگيرند و با اختيار خود اسلام و توحيد را انتخاب نمايند.

و ثانيا- آيات مورد اشاره در سؤال مربوط است به دستور آمادگى جنگى مسلمان با مشركين مكه در سال ششم هجرى. در اين سال پس از اين كه پيامبر (ص) به همراه بيش از هزار نفر از مسلمانان براى حجّ خانۀ خدا به سمت مكه تا حديبيه آمدند، مشركين راه را بر آنان بستند و با تير و سنگ به آنان حمله نمودند؛ و پيامبر (ص) با اصحاب خود همان جا قربانى نمودند و به مدينۀ منوّره برگشتند مشروط بر اين كه سال آينده بتوانند حج را انجام دهند.

در اين شرايط آيات قتال و جهاد با مشركين مكه نازل شد يعنى آيات 190 تا 195 سورۀ بقره: وَ قٰاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ الَّذِينَ يُقٰاتِلُونَكُمْ ...

(و با آنهايى كه همواره با شما قتال مى كنند قتال نماييد و بيش از حد به آنان تجاوز نكنيد از مرز حق و عدالت خارج نشويد زيرا خدا متجاوزين از عدالت را دوست نمى دارد. و آنهايى را كه شما را از

مكه با اذيت و كشتن و شكنجه بيرون كردند و پيوسته عليه شما فتنه انگيزى كرده و مى كنند هركجا يافتيد بكشيد، و در جوار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 576

مسجد الحرام تا با شما وارد جنگ نشده اند وارد جنگ نشويد؛ اما هرگاه جنگ با شما را شروع كردند آنان را بكشيد، زيرا پاداش كفار محارب جز اين نيست. پس اگر دست از جنگ كشيدند شما نيز دست بكشيد زيرا خدا بخشنده و رحيم است. و تا زمانى كه شرك و فتنه انگيزى مشركين عليه شما پايان يابد و غير خدا پرستش نشود قتال را ادامه دهيد، و هرگاه دست از فتنه و قتال كشيدند شما نيز از قتال دست بكشيد كه جز بر ظالمين و متجاوزين نبايد شورش كنيد. و اگر در ماه هاى حرام رجب، ذى قعده، ذيحجه و محرّم جنگ را شروع كردند شما نيز در همان زمان با آنان بجنگيد، و در مقابل شكستن ساير حرمت ها شهر مكه، مسجد الحرام قصاص و مقابلۀ به مثل نماييد.

و هر كس به شما تجاوزى نمود پاسخى مشابه به او بدهيد، و از مرز تقوا خارج نشويد و بدانيد كه خدا با متقين است.

و در راه خدا انفاق كنيد در راه دفاع از حق و اسلام و خود يا نيروهاى خود را تباه نكنيد و با دشمنان به احسان عمل نماييد كه خدا با احسان كنندگان است.)

در اين آيات- كه ظاهرشان اين است كه همگى يك جا و براى يك مقصد نازل شده است- نكات مهمى وجود دارد:

1- دستور اعمال خشونت و قتال و جهاد در مورد مشركينى است كه در ابتداء آنان خشونت را پايۀ برخورد خود با

اسلام قرار داده و پيامبر (ص) و عدۀ زيادى از مسلمانان را از مكّه اخراج نموده و خود را براى حمله و تجاوز به مسلمانان تجهيز نمودند و پس از سدّ راه بر پيامبر (ص) و مسلمانان- كه عازم حج خانۀ خدا بودند- آنان را مورد تجاوز و حمله با تير و سنگ قرار دادند و پيوسته در چنين وضعيت جنگى قرار داشتند. از جملۀ الَّذِينَ يُقٰاتِلُونَكُمْ ... كه با صيغۀ مضارع ذكر شده، دوام و پيوستگى قتال مشركين عليه مسلمانان استفاده مى شود.

2- از جملۀ وَ لٰا تَعْتَدُوا ... به خوبى استفاده مى شود كه در حال دفاع متقابل نيز نبايد از مرز حق و عدالت خارج شد.

3- از جملۀ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ... استفاده مى شود مشركين علاوه بر شروع و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 577

تداوم قتال با مسلمانان، دائما در حال فتنه انگيزى عليه آنان نيز بوده اند. قرآن مجيد ابعاد و جوانب اين فتنه انگيزى را از قتل بدتر و شديدتر مى داند.

4- براى حفظ حرمت مسجد الحرام جواز قتال با مشركين در مسجد الحرام و در جوار آن موقوف به شروع قتال توسط آنان شده؛ اما در غير جوار مسجد الحرام فتنه انگيزى نيز مجوّز قتال با آنان دانسته شده است.

5- در هر دو مورد تصريح شده هرگاه مشركين از فتنه انگيزى و قتال دست كشيدند مسلمانان نيز بايد دست بكشند. از جملۀ فَإِنِ انْتَهَوْا ... كه در هر دو مورد به كار رفته است اين معنا به خوبى استفاده مى شود.

6- از آيۀ شريفۀ فَمَنِ اعْتَدىٰ عَلَيْكُمْ ... به خوبى استفاده مى شود كه اعتداء و تجاوز كفّار بر مسلمانان علت جواز جنگ با آنان و

مقابله به مثل مى باشد. در ذيل همين آيه موضوع تقوا و خويشتن دارى صريحا مطرح شده است.

7- از اين كه- علاوه بر نهى از زياده روى و اعتداء و سفارش بر تقوا در ضمن آيات فوق- در ذيل آنها موضوع احسان و دوست داشتن محسنين توسط خدا مطرح شده، به خوبى استفاده مى شود كه در دفاع و قتال با مشركين و كفار مهاجم، ارزشهاى معنوى همچون تقوا، عدالت و احسان بايد مراعات شود. و در حقيقت، در ابتداى اين آيات موضوع عدالت يعنى مقابله به مثل مطرح شده، و در پايان آنها موضوع احسان و گذشت و عفو يادآورى شده است.

[استفاده از اينترنت و فروش سايت و شكستن قفل سى دى]

(سؤال 2597) خيلى مايلم نظر جنابعالى را در مورد استفاده از اينترنت و قانونى كه اخيرا در جهت محدوديت آن ارائه شده است بدانم؛ منتظر پاسخ شما هستم.

جواب: چند روز پيش نيز از كانادا در رابطه با «اينترنت در ايران» از من سؤال شده بود و من جواب دادم. اين جانب كه اينك هشتاد سال دارم، به ياد دارم هنگامى كه بچه بودم تازه راديو در ايران پيدا شده بود و بسيارى از بزرگان و افراد علاقه مند به دين و اخلاق، آن را تحريم مى كردند و مى گفتند: موجب فساد جامعه مى شود؛ ولى به تدريج در همه يا اكثر خانه ها و محافل پيدا شد و جنبۀ عمومى پيدا كرد و تحريم ها بى اثر، بلكه نتيجۀ معكوس داشت. زيرا «الانسان حريص على ما منع.» (انسان بر آنچه منع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 578

شود حريص مى شود.) سپس نوبت به «تلويزيون»، «ويدئو» و بعد به «ماهواره» و اينك به «اينترنت» رسيده است و قشرهايى از جامعه با آنها مخالفت

مى كنند و در اين جهت اصرار دارند؛ غافل از اين كه اگر از اين آلات و ابزار بسا سوء استفاده مى شود، ولى در تربيت جامعه و پيشرفت علم و فرهنگ و اخلاق و آگاهى و اقتصاد نيز بهره هاى بسيارى از آنها برده مى شود.

اين كه با ابزار و آلات مفيد مبارزه كنيم كار غلطى است و اثر معكوس دارد؛ ابزار و آلات كه گناه ندارند و مبارزه با آنها يك حركت غير علمى و قسرى موقّت است. و با وسعت ارتباطات جهانى امروز و استقبال جهان از آنها تحريم آنها جز شكست و عقب ماندگى در پى ندارد، بلكه بايد آنها را توسعه داد و تكميل نمود؛ ولى لازم است دانشمندان و نخبگان و رهبران جامعه آنها را در مسير صحيح قرار دهند و براى آنها برنامه هاى خوب و سازنده و با ارزش تهيه نمايند، و در راه پيشرفت علم و فرهنگ و بالا بردن سطح آگاهى مردم و منافع مادّى و معنوى جامعه آنها را به كار گيرند، و با تبليغات صحيح و عاقلانه- و نه آمرانه و خشونت بار- جامعه را متوجه سوء استفاده ها نمايند. و اگر كسانى علنا و در خارج از منازل شخصى سوء استفاده مى كنند جلوى آنها را بگيرند. از همۀ نعمت هاى الهى ممكن است سوء استفاده شود، آيا ما بايد با همۀ نعمت هاى خداوند- به بهانۀ سوء استفاده از آنها- مبارزه كنيم و آنها را تحريم نماييم؟!

(سؤال 2598) مستدعى است حكم شرعى دو موضوع زير را بيان فرماييد:

الف- آيا سايت كه اخيرا اختراع شده است شرعا ماليّت دارد؟ و اخلال در رمزى كه به وسيلۀ آن از سايت استفاده مى شود جايز

است يا خير؟

ب- سى دى هايى تنظيم و رايج شده كه حاوى نرم افزارهاى علمى و كاربردى در رشته هاى مختلف علوم و از جمله رشته هاى عقايد، فقه، تفسير و حديث مى باشد؛ و براى استفاده از آنها قفل هايى به وسيلۀ تنظيم كنندگان آنها به كار برده شده و بدون آن معمولا استفاده از آن سى دى ها مشكل يا غير ممكن است. ولى بعضيها با ترفندهاى خاصى بدون اجازه و رضايت مؤسّسۀ تنظيم كنندۀ آنها قفل مزبور را از بين مى برند و آنها را تكثير مى نمايند، آيا اين عمل شرعا جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 579

جواب:: سايت و سى دى هاى ذكر شده و نرم افزارهاى آنها نظير حق اختراع و حق چاپ ماليّت عرفى دارند، و هر گونه اخلال در سايت و يا استفاده از سى دى ها با شكستن قفل آنها بدون اجازۀ مؤسسۀ تنظيم كننده شرعا حرام و موجب تضييع حقوق ديگران و ضمانت آور است.

[پيوستن ايران به كنوانسيون رفع تبعيض از زنان]

(سؤال 2599) آيا پيوستن ايران به كنوانسيون رفع تبعيض از زنان را خلاف شرع مى دانيد يا خير؟ اگر آرى، دليل قرآنى آن چيست؟ و اگر خير، باز دليل درون دينى شما چيست؟

جواب: مجرد پيوستن به كنوانسيون نامبرده و شركت در جلسات آن- اگر مستلزم رأى دادن به مصوّبه هاى مخالف احكام قطعى اسلام نباشد- اشكال ندارد (نظير عضويت ايران در ساير مجامع بين المللى). بلكه بجاست ايران و ساير كشورهاى اسلامى در اين گونه مجامع شركت كنند و در مشتركات با ساير ملل هماهنگ شوند و قاطعانه از احكام قطعى اسلام در موضوعات خاصّ دفاع نمايند، و با منطق و استدلال ثابت كنند كه برخى تفاوتهاى وارده در اسلام نسبت به زنان بر اساس تفاوت طبيعى و سازمانى زنان

است و ناشى از ظرافت مخصوص زن و متناسب با لطافت جسم و روح و تمايلات درونى او مى باشد؛ و در حقيقت ارفاقى است نسبت به زن با ملاحظۀ سازمان جسمى و روانى او، نه تبعيض و محروم نمودن او از حقوق خود.

به اعتقاد ما احكام اسلام گزاف و بدون مصالح نيست، بلكه تابع مصالح و مفاسد واقعى است كه بسا عقول سادۀ انسانها از درك آنها قاصر است. نوعا هر يك از كشورهاى جهان نيز داراى فرهنگ و سنّت هاى خاصّى مى باشند كه جزو بافت هويّت آنها مى باشد و ناچارند آنها را رعايت نمايند، و با اين وضع عضويت در مجامع جهانى را نيز پذيرفته و در مشتركات با آنان هماهنگ مى باشند.

عدم شركت در كنوانسيون ها و سازمانهاى بين المللى انزواى سياسى را در پى دارد و طبعا به ضرر كشور تمام مى شود.

[استفاده از ماهواره و اينترنت]

(سؤال 2600) در سايت جنابعالى جوابيه اى مبنى بر نظر آن جناب در مورد استفاده از ماهواره و اينترنت مشاهده نمودم، حال با توجه به در نظر گرفتن سن و سال و مجرد و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 2، ص: 580

متأهل بودن افراد، آيا حكم آن تفاوت دارد؟ و نيز بفرماييد آيا موسيقى مطلقا حرام مى باشد يا خير؟ و نگاه به فيلم هاى زننده براى افراد ميان سال كه آثار سوئى بر ايشان ندارد جايز است يا نه؟

جواب: ماهواره و اينترنت با راديو و تلويزيون تفاوت ندارند؛ همۀ اين آلات، هم برنامۀ حلال دارند و هم برنامۀ حرام؛ بايد فرهنگ دينى را در جامعه تقويت نمود تا سوء استفاده نكنند. تحريم آلات دردى را دوا نمى كند، بلكه افراد را حريص تر مى كند؛ از همۀ نعمتهاى الهى ممكن

است سوء استفاده شود، آيا مى توانيم مثلا خريدوفروش انگور يا كشمش را تحريم كنيم چون ممكن است برخى از آنها مشروب درست كنند؟! و پير و جوان و متأهل و غير متأهل در اين حكم تفاوت ندارند.

ضمنا هر موسيقى حرام نيست؛ در خصوص غنا نهى صريح وارد شده، و آن هر صدا و آهنگى است كه مهيّج شهوت جنسى باشد، و يا تعادل عقل را بر هم زند.

فيلمهاى زننده اگر مشاهدۀ آنها موجب وقوع در حرام از قبيل استمناء يا زنا و امثال اينها گردد جايز نيست. و بالاخره با وسعت ارتباطات جهانى تحريم آلات دردى را دوا نمى كند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

جلد سوّم

مقدمۀ ناشر:

مجموعۀ حاضر بخشى از مسائل فقهى است كه در طول سال هاى گذشته از حضرت آيت اللّه العظمى منتظرى استفتا شده و معظم له پاسخ داده اند.

اين مجلد كه جلد سوّم استفتائات است، همانند دو مجلد پيشين، دربردارندۀ بسيارى از ابواب فقهى و نيز ابواب جديد و مسائل مستحدثه مى باشد كه شمارۀ سؤال هاى آنها در ادامۀ شماره هاى جلد دوّم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 13

اجتهاد و تقليد

[ملاك اجتهاد]

«سؤال 2601» ملاك مجتهد بودن فرد چيست؟ خودش بايد بفهمد و بگويد يا دو نفر از عدول علما يا اساتيد ايشان و يا ...؟

جواب: براى مقلد بايد يكى از راه هاى بيان شده در توضيح المسائل ثابت شود و براى خودش، بايد اطمينان پيدا كند.

«سؤال 2602» محدودۀ توانايى فقيه در فتوا دادن را بيان فرماييد؟

جواب: محدودۀ فتوا دادن فقيه فقط احكام كلى فرعى دين و نيز بيان حدود و شرايط موضوعات شرعى، مانند نماز، روزه و مانند آنهاست و تشخيص مصاديق و موضوعات عرفى بر عهدۀ فقيه نيست.

«سؤال 2603» در مورد مرجع تقليد كه فرموده بوديد: ممكن است نظرش عوض شود، به نظر مى رسد در صورتى نظر يك نفر در مورد مسأله اى مى تواند عوض شود كه آن مسأله نيز به نوعى تغيير كرده باشد، مثلًا زمان صدر اسلام كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به زبير لقب سيف الاسلام داده بود. زبير آن موقع واقعاً شخص خوبى بود، ولى زمان حضرت على عليه السلام از امتحانات خداوند سرافراز بيرون نيامد و به صف مخالفان خداوند پيوست.

نظر انسان در اين مورد بايد عوض شود، ولى وقتى يك مسألۀ ثابت اتفاق افتاده و هيچ تغييرى در ماهيت آن واقع نشده، چگونه شخصى روزى با

آن موافق و روزى مخالف آن است و ربطى هم به معصوم و غير معصوم ندارد؟

جواب: تغيير نظر، منحصر به موارد تغيير موضوع حكم نيست. همۀ انسان ها در زمان هاى مختلف و شرايط گوناگون يكسان فكر نمى كنند و مجتهدين نيز از اين قانون كلى مستثنى نيستند. ممكن است در زمانى از ادلّۀ مربوطه استنباطى كنند و در شرايط ديگرى استنباطشان عوض شود و استنباط دوم حجّت است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 14

«سؤال 2604» يك نظريۀ فقهى مى گويد: در بعضى شرايط كه حاكم واجد شرايط در بين نباشد، عدول مؤمنين ولايت پيدا مى كنند. مطابق اين نظريه، آيا تشخيص مصالح سياسى و اجتماعى نيز به عهدۀ آنان است؟

جواب: مرجع تشخيص مصالح در هر حال با اهل خبره و كارشناسان صالح است، و شأن فقيه و تخصص او فقط در استنباط احكام كلى فقه و تشخيص آنها و نظارت بر اجراى احكام دين در كشور است و تصدّى اجرائيات شأن او نيست. اجرائيات نياز به امورى دارد كه از عهدۀ فقيه از جهت فقاهت او خارج است؛ ولى اگر در مورد خاصّى در اثر تزاحم ملاكات نياز به اعمال ولايت و حكم قطعى باشد اعمال آن در درجۀ اوّل شأن فقيه و اگر نباشد عدول مؤمنين مى باشد.

ضرورت تقليد

«سؤال 2605» علت لزوم و ضرورت اجتهاد در احكام شريعت اسلام چيست؟

جواب: به علّت فاصلۀ زمانى با عصر تشريع، استنباط از منابع نيازمند تخصصهاى متعددى است، و همچون عصر اوليه استفاده از آن منابع براى همگان با اطلاعات معمولى و غير تخصصى ممكن نيست؛ اجتهاد در احكام شريعت همان استنباط تخصصى احكام از منابع مربوطه است.

«سؤال 2606» بر طبق نظر مرحوم

ملاصدرا، تقليد تا حدود زيادى جايز نيست، محدودۀ آن چيست؟

جواب: منظور از تقليد مذموم، مراجعه به متخصص در مسائل فرعى دينى نيست، زيرا مراجعه به متخصصين، امر عقلايى است و انسان ها به طور طبيعى در كارهايى كه به آنها آشنايى ندارند، به اهل فنّ مراجعه مى كنند، مانند مراجعۀ به پزشك. آنچه مورد مذمّت است تقليد كوركورانه و تقليد در عقايد دينى است كه هر كسى بايد خود تحقيق كرده و كسب آگاهى و اطمينان كند و تقليد كوركورانه جايز نيست. رجوع به كارشناس و متخصص نوعى تعلّم و يادگرفتن اجمالى است نه رجوع كوركورانه و تعبّدى، و اصولًا عقلا در اين قبيل امور تعبّد ندارند، بلكه تا به صحت نظر متخصص

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 15

- هرچند بخاطر اعتماد به تخصص او- مطمئن نشوند و سكون نفس پيدا نكنند به او رجوع نمى كنند. در مسائل فرعى دين نيز رجوع به مجتهد جامع الشرائط براى تعلّم و يادگيرى احكام از فرد آگاه و خبير است كه به خاطر تخصص به گفته اش اطمينان پيدا مى شود، نه تبعيت كوركورانه از او.

«سؤال 2607» در خودِ تقليد كردن، آيا شخص بايد تقليد كند؟ آيا اين بخش از شرايط مرجع و مقلد در ابتداى رسالۀ شما فقط بيان نظرات شماست يا الزام آور براى مقلدين شما هم مى باشد؟

جواب: اصل تقليد، تقليدى نيست، بلكه سيرۀ عقلا در هر زمان و مكانى چنين است كه جاهل نسبت به هر موضوعى به كارشناس آن موضوع مراجعه مى كند و فقها كارشناسان و متخصصين فقه مى باشند. عقلا نيز در هر كار مهمى به كارشناس مراجعه مى كنند كه از ديگران بهتر و عالم ترند. احكام دين از امور

مهم است، پس قهراً مطابق سيرۀ عقلا بايد به فقيه اعلم مراجعه شود. و آنچه راجع به شرايط تقليد در رساله ذكر شده است نظر اين جانب بوده و براى مقلدين عمل به آن لازم است.

«سؤال 2608» آيا عمل و اعتنا به حكم و فتواى فقهى و شرعى توسط ولىّ فقيه و مجتهد جامع الشرايط در زمان حيات وى فرض و واجب است، يا زمان مماتش نيز لازم الاتّباع است؟

جواب: جواز عمل به فتواى مجتهد، مختص به زمان حيات وى است، ولى كسانى كه در زمان حيات وى از او تقليد كرده اند با شرايطى مى توانند بعد از آن نيز به آن عمل كنند. البته نفوذ و ثبات حكم قضايى حاكم جامع الشرايط و يا منصوبين ولايتى او اختصاص به زمان حيات وى ندارد.

«سؤال 2609» به چه دليل بعضى مى گويند: در تقليد، اعلميت شرط نيست؟ و دليل بر تقدم اورع بر اعلم چيست؟

جواب: آنها دليل هايى دارند، مانند اطلاق ادلّۀ جواز رجوع به فقيه، حرجى بودن تقليد اعلم، سيرۀ متشرعه و ارجاع ائمه عليهم السلام به غير اعلم كه اين دليل ها در كتاب هاى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 16

زيادى، همراه با جوابشان آمده اند. در باب تقليد هم، تقدم اورعيت بر اعلميت دليلى ندارد و چون عمده دليل بر تقليد، سيرۀ عقلاست؛ سيرۀ عقلا در مسألۀ اختلافى، تقدم نظر اعلم است.

«سؤال 2610» مبناى حضرت عالى در بحث تقليد كتاب «ولاية الفقيه» سيرۀ عقلاست كه در هر امرى به متخصص آن رجوع مى كنند و شارع مقدس اين سيره را امضا فرموده است و فرموده ايد: «عقلا در كارهايشان تعبّد نيست، بلكه ملاك حصول اطمينان است».

بااين مبنا اگر مقلدى كه اهل فضل و تحقيق

است، ولى هنوز به حدّ اجتهاد نرسيده است، به خاطر تحقيق در اطراف يك موضوع فقهى نتوانست به فتواى مرجع خود مطمئن شود كه واقعاً حكم خداوند است تكليفش چيست؟

جواب: مبناى تقليد به نظر اين جانب همان است كه در سؤال آمده است؛ ولى اين كه هر كس چند كلمه اى خواند يا شنيد بتواند در فتاواى قطعى مجتهد اعلم تشكيك بكند صحيح و منطقى نيست. بلى فرض سؤال در مورد كسى است كه واقعاً به قواعد فقهى و مبانى فتواى مجتهد آشنا و نيز اهل تشخيص باشد و وظيفۀ چنين كسى در فرض ذكر شده مراجعه به فتواى مجتهد ديگرى است كه به فتواى او اطمينان پيدا كرده باشد، يا عمل به احتياط كند.

شناخت اعلم

«سؤال 2611» بنده مدتى مرجعى را اعلم دانسته و از او تقليد مى كردم، اما اكنون فهميده ام مرجع اعلم شخص ديگرى است. آيا اعمالى را كه بر طبق فتواى مرجع اولى عمل كرده ام و طبق نظر مرجع جديد باطل است بايد دوباره به جا آورم؟

جواب: آنچه به نظر مرجع دوم باطل است بايد قضا شود، ولى در نماز اگر اركان آن به نحو صحيحى انجام شده قضا لازم نيست.

«سؤال 2612» فرموده ايد: روش شناخت اعلم فقهاء بدين صورت است كه بايد دو نفر از اهل خبره شخصى را معرفى كنند، به شرط عدم تعارض توسط دو خبرۀ عادل ديگر و يا اين كه خود مكلف اهل شناخت باشد و اعلم را بشناسد. اما با توجه به معيارهاى مذكور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 17

اين جانب در شناخت مرجع تقليد جامع الشرايط دچار سرگردانى گشته ام چرا كه در مقابل هر دو نفر خبرۀ عادل كه مرجعى را معرفى مى كنند، دو

نفر ديگر مى توان يافت كه شخص ديگرى را معرفى مى كنند. لذا مستدعى است در اين مهم (شناخت اعلم در زمان حاضر) اين جانب را يارى كرده و دلايل آن را بيان كنيد.

جواب: راه هاى شناخت اعلم، علم، يا اطمينان شخصى به اعلميت او، يا شياع مفيد علم، يا اطمينان و يا بيّنه در صورت عدم معارض است و اگر علم يا اطمينان به اعلميت يكى از آن دو حاصل نشود، ظن به اعلميت يكى از آنها كافى است؛ بلكه اگر احتمال دهيم كه فقط يكى از آن دو نفر اعلم است همان فرد مقدم مى شود و اگر در هر دو احتمال اعلميت باشد، احوط در مسائل اختلافى بين اين دو مرجع، عمل كردن به فتواى مرجعى است كه فتواى او به احتياط نزديك تر باشد.

«سؤال 2613» آيا اساساً انتخاب مرجع به معناى ضرورت تبعيت از يك فرد در كليۀ امور و مسائل است يا در صورت وجود و حضور چند مرجع جامع الشرايط، افراد مخير بين عمل به فتاواى هر يك از آنان در آن دسته از مسائل هستند كه ظن احاطه بيشتر يا اعلميت بر آن مسائل را دارد؟

جواب: بنابر احتياط واجب در مسائل اختلافى بايد احتياط كرده و يا از اعلم تقليد كرد و اگر هر يك در يك رشته اعلم است بايد در آن رشته از او تقليد كرده و اگر اعلم مردد بين چند نفر است و تشخيص آن ميسر نيست عمل به احوط الاقوال از آنان شود و بالاخره تعيين شخص خاص در همه امور وجهى ندارد.

كيفيت كشف فتواى مجتهد

«سؤال 2614» اگر انسان مسأله اى را در رساله ببيند و يا از فردى سؤال كند و به

گمان اين كه درست فهميده به آن عمل كند، اما بعداً متوجه شود كه اشتباه فهميده است در اين صورت آيا شخص قاصر به حساب مى آيد يا مقصّر؟

جواب: در فرض مذكور جاهل قاصر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 18

تقليد در امر رؤيت هلال

«سؤال 2615» در زمان حضور بقية اللّه الاعظم ارواحنافداه با اعلام روز عيد، تمام مسلمين عيد خواهند گرفت؛ ولى در زمان حاضر، با اين اختلاف نظر كه حتماً يكى به اشتباه رفته و غير عيد را بر مسلمين، اعلام عيد كرده است، با عنايت به اين كه همگى اعلام كنندگان با تقوا و صادق هستند، تكليف مردم كه هر دو را صادق و عادل مى دانند چيست؟

جواب: وضعيت اعلام روز عيد در زمان حضرت ولىّ عصر «عجّل اللّه تعالى فرجه» براى ما روشن نيست، ولى اختلاف فقها در بسيارى از اين موارد به اختلاف در فتوا و استنباط حكم كلى مربوط مى شود، كه امرى فنّى است و چه بسا با تبادل نظر حل مى شود، زيرا چه بسا اختلاف در مبانى اجتهاد و مسائل مربوط به اصول فقه وجود دارد و گاه به اختلاف در موضوع و اين كه آيا هلال ماه رؤيت شده است يا نه، مربوط مى شود كه البته با تبادل اطلاعات و رجوع به كارشناسان تا حدود زيادى قابل رفع است. در هر حال در صورتى كه حاكم شرع جامع الشرايط، حكم به اول ماه بودن كند و در مبانى و منابع حكم او تشكيك نشود، بايد از آن، تبعيت شود و اعلان نظر ديگران اثرى ندارد.

«سؤال 2616» همان گونه كه استحضار داريد در رابطه با استهلال ماه مبارك رمضان و شوال و اعلام روز اول ماه مبارك رمضان

يا عيد سعيد فطر، هر ساله با مشكلاتى روبه رو هستيم؛ اين اشكال و اختلاف ميان مراجع، امسال نمود بيشترى يافته بود. نكته اى كه در اين خصوص به ذهن مى رسد اين است كه با وجود مبناى تقليد از فقهاى عظام در مسائل شرعى كه در كتاب «دراسات فى ولاية الفقيه» پذيرفته ايد، چگونه مى توان فقها و مراجع معظّم تقليد را در امر استهلال ماه، محل رجوع دانست، در حالى كه نوعاً هيچ يك از اين بزرگواران متخصص و كارشناس در اين امر نيستند؟ آيا نظر فقيه از حيث فقيه بودن- و نه از حيث واجد شرايط بودن- براى مقلّدان او حجت شرعى است؟

جواب: هلال و امثال آن از موضوعات خارجيه است و تشخيص موضوعات به فقيه- بما هو فقيه- كه شأن او استنباط احكام از ادلّۀ آنهاست ارتباط ندارد، بلكه به علم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 19

و اطمينان شخص مكلّف يا شهادت دو مرد عادل به رؤيت يا قول اهل خبره كه اطمينان آور باشد ثابت مى شود؛ ولى اگر حاكم شرع جامع الشرايط، حكم به ثبوت هلال كند بر ديگران لازم است ترتيب اثر دهند، مگر اين كه بطلان مستندات او ثابت گردد.

راه كسب اجتهاد

«سؤال 2617» به نظر جناب عالى راه صحيح استنباط و كسب قوّۀ اجتهاد چيست؟

جواب: تحصيل قوّۀ استنباط به طور صحيح، علاوه بر آموزش علوم مقدماتى، اصول، فقه، رجال و درايه، احتياج به تتبع و آشنايى كامل به زمان و محيط تشريع و اهداف آن و شناخت درست موضوعات كلى احكام شرع دارد.

محدودۀ فتواى مجتهد

«سؤال 2618» اين جانب محقق دانشگاه لندن هستم، مطالعاتم در رشتۀ شرق شناسى است و به روش شناسى مسائل دينى علاقه مندم. اگر روش شناسى مورد وفاق و عينى در رسيدن به حكم در اسلام وجود دارد، همگى علما بايد آن را طى كنند تا به حكم برسند، پس چرا يك مجتهد با استدلال نمى تواند ثابت كند كه حكم مجتهد ديگر غلط است؟

جواب: بين حكم و فتوا فرق است، حكم در مقام قضاوت بين متخاصمين در موضوعات است و همچنين حكم حاكم شرع جامع الشرايط در موضوعاتى است كه براى حفظ نظام اجتماعى ضرورت داشته باشد و راهى جز آن در ميان نباشد. اين قبيل احكام براى همه، حتى مجتهدين ديگر حجت و معتبر است و بر آنها لازم است ترتيب اثر بدهند، مگر اين كه ثابت شود كه حاكم در مقدمات حكم اشتباه كرده است؛ ولى مورد فتوا، مسائل كلى فقه است كه به طور روشمند و بر اساس منطق اجتهاد شيعى از ادلّۀ فقه- كتاب، سنّت، عقل و اجماع- استنباط مى شوند. فرقۀ «مصوّبۀ» اهل سنت، فتواى مجتهد را حكم اللّه واقعى در حق او و مقلدانش مى دانند و طبعاً حكم اللّه واقعى در حق افراد، متفاوت است؛ ولى علماى شيعه و برخى از علماى اهل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 20

سنت «مخطّئه» مى باشند؛ يعنى مى گويند: حكم اللّه واقعى در هر موضوعى

براى همه يكسان است و ممكن است مجتهد در استنباط خود به آن برسد و ممكن است خطا كند و لذا گفته اند:

«للمصيب أجران و للمخطى ء أجر واحد»

؛ يعنى براى كسانى كه به واقع رسيدند دو اجر است و براى آنهايى كه نرسيدند، يك اجر مى باشد.

فتواى يك مجتهد براى مجتهدين ديگر حجت نيست و ممكن است علم به اشتباه و خطاى او پيدا كند و به خاطر اختلاف در مبانى اصولى و نيز اختلاف ساختار ذهنى افراد، نتواند ديگرى را قانع كند. در اين صورت نزاع و درگيرى به مصلحت نيست، ولى دوستانه هر كسى ادلّۀ خود را تذكر مى دهد و استظهار خود را از آيات و روايات مربوطه، به ديگرى ياد آورى مى كند. اما نمى تواند فهم خود را به او تحميل كند. هر كسى در فهميدن مطالب علمى آزاد است و فهم و استنباط ديگرى براى او حجت نيست، هرچند چهارچوبه استنباط آنها يكسان يا قريب به هم مى باشد. براى اطلاع بيشتر از مسائل اجتهاد و تقليد مى توانيد به جلد دوم كتاب اين جانب «دراسات فى ولاية الفقيه» يا ترجمۀ آن، از فصل چهارم به بعد مراجعه كنيد.

«سؤال 2619» اگر كسى به لحاظ معرفتى و سلوك عرفانى فانى ذات شود، ديگر چه نيازى به تقليد در احكام دارد؟ چون عده اى معتقدند كسى كه به اين مقام مى رسد باب هاى علوم بر او گشوده مى شود. در اين صورت آيا در مورد احكام شرعى بايد مقلد باشد؟

جواب: سلوك عرفانى و معرفتى ارتباطى به فقه و احكام عملى اسلام ندارد و بايد انسان يا خودش متخصص و مجتهد فقه براى به دست آوردن مسائل باشد و يا از متخصص و مجتهد

تقليد كند و يا به احتياط عمل نمايد.

تجزى در اجتهاد

«سؤال 2620» آيا كسى كه به مرحله اى رسيده است كه مى تواند بعضى مسائل شرعى را از ادلّه آنها استنباط كند مى تواند تقليد كند؟

جواب: هر كسى در هر مسأله اى شرعى به درجۀ اجتهاد رسيده باشد، در آن مسأله نمى تواند از ديگرى تقليد كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 21

شرايط مجتهد

«سؤال 2621» آنچه بين فقهاء عظام ادام اللّه ظلّهم على رؤوس المسلمين مشهور است اين است كه بايد از مجتهد اعلم تقليد كرد، بنابراين آيا هر كدام از اين بزرگان كه متصدى امر فتوا مى شوند بايد بينى و بين اللّه، خود را اعلم از بقيه بدانند؟

جواب: تقليد در مسائل اختلافى مشروط به اعلميت است بنابراين زمانى كه مجتهد عادل، متصدى فتوا و مرجعيت مى شود- در حالى كه اعلميت را شرط تقليد مى داند- لابد در آنچه كه در مورد آن فتوا مى دهد خود را اعلم مى داند.

تقليد در غير احكام

«سؤال 2622» در مورد تكفير افراد، آيا نظر مجتهد براى مقلد حجت است، يا اين كه تكفير امرى تقليدى نيست و لازم نيست مقلد در اين مورد از مجتهد خود پيروى كند؟

جواب: تكفير و كافر دانستن كسى و نيز اهل حق يا اهل باطل بودن كسى از امور تقليدى نيست.

تقليد از فالاعلم

«سؤال 2623» اين جانب در موردى كه حضرت عالى فتوا نداده و احتياط واجب كرده ايد بر خلاف احتياط عمل كرده و پس از مدتى متوجه شدم عمل اين جانب مطابق نظر فالاعلم است. آيا وظيفه ام را انجام داده ام و يا اين كه زمان انجام عمل قصد مطابقت با وظيفه ام لازم بوده است؟

جواب: در فرض سؤال، عمل بر خلاف احتياط گرچه با التفات و توجه انجام گيرد نوعى تجرى و قبيح است، ولى صرف انطباق آن با فتواى فالاعلم فعلى مجزى است.

«سؤال 2624» در صورتى كه براى يافتن فالاعلم با مشكلاتى مواجه شويم، مثل تعدد مراجع و يا محافظه كارى افرادى كه مى توان از آنها سؤال كرد و ...، در اين صورت براى يافتن فالاعلم چه راه كارى را ارائه مى فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 22

جواب: همان طورى كه براى تشخيص اعلم بايد تحقيق كرد براى تشخيص فالاعلم هم بايد تحقيق كنيد و اگر به نتيجه نرسيديد از مظنون الاعلمية بايد تقليد كنيد.

«سؤال 2625» اگر مجتهد اعلم در مسأله اى احتياط واجب كند، با رجوع به فالاعلم مى بينيم او هم مثل مجتهد اعلم، احتياط واجب كرده است و همين مسأله را در فالاعلم دوم هم مشاهده مى كنيم و همين طور در فالاعلم سوم و چهارم، در اين صورت آيا مى توان به آخرين اعلم و يا اعلم هاى قبل از او رجوع كرد؟

جواب: اگر

اعلم دومى يا سومى يا بعد از او مجتهد عادل فالاعلم باشند رجوع به او مانعى ندارد.

اصطلاحات توضيح المسائل

«سؤال 2626» در مسائلى كه حضرت عالى احتياط واجب كرده ايد تكليف چيست و به چه كسى رجوع كنيم؟

جواب: احتياط واجب را مى توانيد به فالأعلم كه واجب نمى داند مراجعه كنيد و تشخيص فالاعلم هم مثل تشخيص خود اعلم با خود مقلد است كه تحقيق كرده و انتخاب كند.

«سؤال 2627» در مسألۀ 21 رسالۀ توضيح المسائل چنين آمده: «با توجه به گستردگى رشته هاى فقه و تخصصى بودن آنها، اگر در بين چند مجتهد هر كدام در يك يا چند رشته از مسائل فقهى از ديگران اعلم باشد، وجوب تقليد از او در همان رشته بعيد نيست».

سؤال اين است: آيا لفظ بعيد نيست دلالت بر جواز عمل به اين روش است؟

جواب: «بعيد نيست» فتواست و مى توانيد بر طبق آن عمل كنيد.

«سؤال 2628» اگر كسى بخواهد عمل واجب خود را بنابر احتياط يا بر طبق وظيفه (مثلًا وقتى كه عمل باطل بوده و مى خواهد آن را انجام دهد) تكرار كند. آيا لازم است در نيت خود زمان آن را قيد كند و آيا وقتى كه براى انجام آن نايب مى گيرد چطور؟ آيا نايب بايد زمان آن را بداند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 23

جواب: همين كه توجه دارد كه عمل مخصوص را كه مكلّف بوده مى خواهد قربة الى اللّه انجام دهد تا برى ء الذمه شود كافى است و نيت زمان لازم نيست. و نايب بايد قصد نيابت از مكلّف خاص را داشته باشد، البته در اعمالى كه قابل نيابت باشد.

«سؤال 2629» آيا ولايت فقيه از مسائل تقليدى است و اگر تقليدى است يعنى چه؟

جواب:

ولايت فقيه از مسائل اصول دين نيست و تقليدى است؛ يعنى نظر مرجع تقليد براى مقلد او حجت است.

«سؤال 2630» من دوران بلوغ خود را در خانواده اى گذرانده ام كه در آن كسى به وظايف شرعى و آموزش آن اهميتى نمى داد از اين رو از مسائل تكليف و بلوغ بى اطلاع بودم، اما پس از رسيدن به 16 سالگى كليۀ وظايف شرعى خودم را در دبيرستان آموزش ديدم و به جا آورده ام، با اين شرايط آيا بنده تا قبل از رسيدن به 16 سالگى جاهل مقصر بوده ام يا قاصر؟

جواب: اگر به ذهن شما خطور نمى كرد كه تكليف داريد و خيال مى كرديد كه وظيفه اى نداريد، جاهل قاصر بوده ايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 24

مسائل نجاست و طهارت

[رطوبت مُسريه]

«سؤال 2631» منظور از رطوبت مُسريه چيست؟ مثلًا اگر ادرار بچه به شلوار او سرايت كرده، اما ملحفه اى كه با شلوار بچه در تماس بوده خشك باشد تكليف چيست؟

جواب: معناى مسريه، سرايت كننده است اگر آن شى ء از طرف چيز نمدار، نم پيدا كند به آن سرايت مى گويند و اگر شك داريم سرايت كرده يا نه، محكوم به طهارت است.

«سؤال 2632» دخترى هستم 22 ساله كه در هنگام دست شويى كردن قبل از اين كه خود را به دست شويى برسانم احساس مى كنم كه خودم را نجس كرده ام و به پزشك مراجعه كرده ام. پزشك مى گويد از لحاظ پزشكى هيچ مشكلى ندارم و گاهى وقت ها مى شود كه در طول روز چهار يا پنج بار لباس عوض مى كنم، هم خودم و هم اطرافيان از اين وضعيت ناراحتيم و هر موقع به دست شويى مى روم نجس از دست شويى بر مى گردم و الآن چند ماهى است كه دچار وضعيت بدى شده ام هم از

لحاظ روحى و هم از لحاظ جسمى. لطفاً مرا راهنمايى كنيد. ديگر اين كه نمى دانم كه چه موقع دست شويى مى كنم و خود را نجس مى كنم و چه موقع مربوط به ترشحاتى است كه از بدن خارج مى شود.

ضمناً وقتى كه به خودم مى گويم كه حالا ديگر نجس شدم و بعداً لباس عوض مى كنم، ديگر دچار مشكلى نمى شوم.

جواب: تا يقين نكنيد كه لباستان نجس شده بايد لباس را پاك حساب كنيد و اگر ترشح هم مشكوك باشد كه ادرار است يا چيز ديگر آن هم پاك است. در عين حال اين مرض درمان هم دارد و بايد به متخصص آن مراجعه كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 25

بول و غائط

«سؤال 2633» آيا بول خفاش نجس است؟

جواب: مشهور بين فقها نجاست بول خفاش است و روايات در اين مسأله متعارض مى باشند و احوط اجتناب است.

«سؤال 2634» حكم رطوبتى كه از محل غائط گاهى در مواقع دوچرخه سوارى، پياده روى، ورزش هاى با فشار به شكم و گاهى بدون علت خاص بر روى لباس زير احساس و ديده مى شود و رنگى ندارد از نظر طهارت چيست؟

جواب: هر گونه رطوبت و كثافت كه به هر كيفيت، از مقعد خارج شود نجس است، و اگر يقين به خروج آن از مقعد ندارد محكوم به طهارت است.

«سؤال 2635» ما در منطقه اى زندگى مى كنيم كه مارمولك زياد بوده و تقريباً هر روز از در و ديوار و وسايل ما بالا مى روند، فضله آنها چه حكمى دارد؟

جواب: مارمولك چون خون جهنده ندارد، فضله اش پاك است، ولى امور بهداشتى را نيز رعايت كنيد.

منى

«سؤال 2636» گفته شده در ساخت برخى از كِرِم هاى آرايشى داخلى و خارجى از اسپرم استفاده مى شود، در اين صورت آيا اين گونه كِرِم ها نجس مى باشند؟

جواب: اگر شك داريد كرم از اسپرم تهيه شده است محكوم به طهارت مى باشد و تفحص از چگونگى تهيۀ كرم هم لازم نيست؛ ولى چنانچه بدانيد از اسپرم تهيه شده است چون استحاله شدن آن معلوم نيست كرم هم محكوم به نجاست است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 26

مردار

«سؤال 2637» گاهى كنار ناخن دست يا پا، ريشه گوشت كوچكى پيدا مى شود كه حيات ندارد و با ناخن گير آن را جدا مى كنند و دور مى اندازند. آيا بعد از جدا شدن پاك است يا نجس؟

جواب: اگر گوشت باشد نجس است، ولى اگر پوستى بدون روح باشد كه موقع چيده شدن درد نيايد، پاك است.

«سؤال 2638» آيا فسيل جانداران پاك است؟

جواب: فسيل ها معمولًا مربوط به مردۀ حيواناتند كه قهراً پاك نيستند، مگر استحاله شده باشند، يا احياناً يقين به ذبح شرعى آن حيوان داشته باشيد.

خون

«سؤال 2639» اگر خون در داخل دهان و بينى باشد اخلاطى كه از بينى و رطوبتى كه از دهان بيرون مى آيد در صورتى كه به خون آلوده نباشد پاك است. اگر آب از خارج وارد بينى و دهان شود و با خون ملاقات كند، بعد از اين كه از بينى و دهان خارج شد، خون نداشته باشد؛ آيا اين آب هم پاك است؟

جواب: در رابطه با جسم خارج اگر در مثل دهان و بينى- كه از بواطن محضه نيستند- ملاقات با خون حاصل شد احوط اجتناب است.

«سؤال 2640» خونى كه بر اثر ضربه، زير پوست مى ميرد، آيا پاك است؟ و چطور مى شود خون مرده را تشخيص داد؟

جواب: اگر خون مرده به گونه اى باشد كه در عرف ديگر به آن خون نگويند و يا به تشخيص پزشك متخصص خون نباشد، پاك است وگرنه نجس بوده، ولى تا زمانى كه زير پوست است براى وضو و غسل اشكال ندارد.

«سؤال 2641» گاهى قسمتى از بدن زخم مى شود و احتمال نود و نه درصد مى رود كه اگر دستمال كاغذى روى آن قرار داده شود به دستمال خون

پس بدهد، ولى از طرف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 27

ديگر با چشم، خون ديده نمى شود، آيا چنين زخم هايى محكوم به طهارتند، يا نجس مى باشند؟ و آيا قرار دادن دستمال كاغذى و بررسى بيشتر، لزومى دارد يا خير؟

جواب: ميزان اطمينان و علم است، چنانچه اطمينان نداريد كه خون آمده باشد اجتناب لازم نيست، ولى چنانچه مطمئنيد خون آمده است بايد از آن اجتناب كنيد، هرچند خون با چشم ديده نشود و در هر حال بايد از وسواس پرهيز شود و چنانچه دچار وسواس هستيد، به احتمال نجاست اعتنا نكنيد، ولى اگر وسواس نداريد در مواردى كه احتمال مى دهيد بعداً متوجه نجاست شويد و تكليفتان زياد شود بهتر است تا اندازه اى تفحص كرده و جانب احتياط را رعايت كنيد.

كافر

«سؤال 2642» در زمان جنگ با شوروى سابق جمعى از مردم افغانستان از ترس و يا به طمع مال و مقام در جبهۀ شوروى فعال بودند و يا در صحنۀ جنگ حضور داشتند در ميان آنها برخى مسلمان با نماز و روزه بودند و از عقيدۀ جمعى ديگر اطلاع نداريم، اما با توجه به اين كه به ارتداد هيچ كدام يقين نداريم با همۀ آنها همچون ديگر مسلمانان معاشرت مى كنيم. آيا اين كار ما صحيح است؟

جواب: وظيفه همين است كه در مورد شك، حمل بر صحت كرده و ترتيب آثار ارتداد داده نشود.

«سؤال 2643» آيا بهايى نجس است يا خير، و اگر بهايى قرآن را پاره كند چه حكمى دارد؟

جواب: بهايى كه منكر خاتميت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم و احكام ضرورى اسلام است مسلمان نيست، بلكه داراى هيچ يك از اديان الهى نيست؛ بنابراين

حكم به طهارت او محل اشكال است و پاره كردن قرآن توسط او اگر در حالت عادى و با عناد و قصد اهانت باشد موجب حدّ اعدام است. البته ثبوت موضوع و صدور حكم و اجراى آن متوقف بر نظر و حكم قاضى جامع الشرايط و مبتنى بر شرايط خاصى است كه بدون

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 28

آن كسى حق اجراى آن را ندارد و وظيفه ديگران نيز ابراز انزجار و تنفّر و قطع ارتباط با او و به طور كلى تا حدّ ممكن از تكرار چنين اعمالى جلوگيرى شود.

«سؤال 2644» نظر حضرت عالى دربارۀ طهارت يا نجاست بهايى ها چيست؟ و آيا غذايى را كه فرد بهايى طبخ نموده مى توانيم مصرف كنيم؟

جواب: بهايى ها چون منكر خاتميت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و احكام ضرورى دينند محكوم به كفرند و غذايى كه آنها طبخ مى كنند اگر با بدن آنها تماس پيدا نكرده و اجزاى حيوانى كه خودشان ذبح كرده اند هم نباشد پاك است.

«سؤال 2645» دوست من ملحد و منكر خدا و مادرش مسيحى كاتوليك است. او از مذهب چيزى نمى داند و غسل تعميدش نداده اند. آيا ما مى توانيم او را مسيحى و پاك بدانيم يا او نجس است؟

جواب: اگر دوست شما اقرار به مسيحى بودن دارد- هرچند غسل تعميدش نداده اند- و به نجاساتى همچون شراب و گوشت خوك آلوده نباشد، محكوم به طهارت است، ولى اگر رسماً خدا و دين، حتى مسيحيت را انكار مى كند محكوم به طهارت نيست.

«سؤال 2646» كافر به چه كسى گفته مى شود؟ بهايى، يهودى، مسيحى، زردشتى، بى دين، ملحد، بت پرست، بودايى و ...؟ و آيا اقليت هاى مورد اشارۀ قانون

اساسى جمهورى اسلامى ايران از كفار محسوب مى شوند؟

جواب: در اصطلاح فقه، كافر كسى است كه وجود خداوند، يا وحدانيت او، يا پيامبرى حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم يا خاتميت او، يا معاد و يا يكى از ضروريات اسلام را كه ضرورى بودن آن محرز است، با توجه به ضرورى بودن آن از روى عناد و جحد انكار كند.

«سؤال 2647» در كشورهاى كمونيستى، مثل چين زندگى كردن و معاشرت با آنها چگونه است؟ آيا ذبايح آنها محكوم به طهارت است؟ غذاهايى كه در آنها از گوشت استفاده نمى شود چه حكمى دارد؟ البسه و ظروف آنها كه در هتل ها با ماشين هاى لباس شويى يا ظرف شويى شسته و بعضاً با همان دستگاه خشك مى شود. آيا اين قبيل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 29

اشيا محكوم به طهارت است؟

جواب: از غذاى گوشتى كفار اجتناب كنيد، مگر اين كه احراز شود ماهى و ميگو در خارج آب مرده اند و اشياى ديگر در صورت شك در طهارت و نجاستشان محكوم به طهارتند.

«سؤال 2648» در مسافرت هاى خارج از كشور با توجه به رسمى بودن سفر، دست دادن و مواجهه با افراد- كه بعضاً اضطرارى هم هست- در صورت رطوبت دست و ترشح آب دهان چه حكمى دارد؟ و در ضمن چه حدى از ضرورت موجب اباحۀ مصرف غذاى نجس است؟ همچنين حكم استفاده از غذاى متنجس چگونه است؟

جواب: اهل كتاب (يهود، نصارا و مجوس) اگر از شراب و خنزير و ديگر نجاست ها اجتناب كنند، محكوم به طهارتند و در غير اهل كتاب احتياط كنيد و در حال اضطرار به نجس يا متنجس، به مقدار حفظ بدن از تلف شدن و يا

مرض غير قابل تحمل جايز است مصرف كنيد، ولى براى وضو و نماز بدن را بشوييد. البته چنانچه با متنجس بتوان رفع اضطرار كرد، بايد از نجس اجتناب شود.

«سؤال 2649» چرا در آيۀ 82 از سورۀ مائده، قرآن نصارا را به مسلمانان نزديك تر از يهود تعريف كرده در حالى كه يهوديان يگانه پرست، ولى مسيحيان قائل به تثليثند؟

جواب: اولًا: بعيد نيست مقصود از نزديك تر بودن نصارا به مسلمانان، از نظر عاطفى و اخلاقى باشد نه از لحاظ عقيدتى و دينى.

ثانياً: يهود نيز گرفتار شرك شده و عزير را فرزند خدا خواندند كه در آيۀ 30 سورۀ توبه مى خوانيم: «وَ قٰالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّٰهِ ...».

«سؤال 2650» من در كانادا زندگى مى كنم يك فرزندى دارم كه به كودكستان مى رود.

چون در آن جا بچه هايى هستند اهل چين كه پدران و مادران آنها مسلمان نيستند و همچنين مربى اين بچه ها اهل چين است و هيچ دينى ندارد و اين مربى به بچه ها غذا مى دهد و در بعضى مواقع هم در آن جا آب بازى (آب تنى) مى كنند. تكليف من در اين مورد چيست؟ چون من تمام بدن و لباس بچه را بعد از مراجعت از كودكستان آب مى كشم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 30

جواب: اگر علم نداشته باشيد كه بدن يا لباس او با عين نجس در حال رطوبت برخورد كرده است محكوم به نجاست نيست و در موارد علم نيز لازم نيست همۀ بدن او را آب بكشيد. بنابراين خود و نيز او را اذيّت نكنيد و ممكن است گرفتار وسواس شويد. البته مى توانيد تنها به تطهير مواضعى مانند دست و دهان او اكتفا كنيد. و با لباس هايى كه يقين

به نجاست آنها پيدا كرده ايد معامله طهارت نكنيد.

«سؤال 2651» با توجه به آيۀ 28 سورۀ توبه كه مى فرمايد: «مشركان نجسند»؛ آيا بهتر نيست بگوييم آنها از نظر روحى و فكرى نجسند نه از جهت جسمى و بدنى؟

جواب: منظور از نجاست مشركين در آيۀ مذكور، نجاست اصطلاحى نيست، بلكه منظور قذارت و ناپاكى معنوى است كه با وارد شدن به مسجدالحرام كه خانۀ خداست و داراى طهارت معنوى است نمى سازد.

«سؤال 2652» با توجه به آيۀ شريفه: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» آيا مقصود نجاست ظاهرى است يا نجاست باطنى را هم شامل مى شود؟ و آيا مقصود آيه، نجاست همۀ مشركان و كفار در همه زمان هاست؟ و در اين صورت آيا فقط غذاهاى گوشتى آنان نجس و حرام است يا شامل غذاهاى ديگر هم مى شود؟ در اين جا (هندوستان) مسلمانان در مورد غير غذاهاى گوشتى با كفار معامله و معاشرت دارند. آيا مى توان به اين رفتار آنان تأسى كرد؟

جواب: كافرى كه معتقد به خدا و پيامبرى از پيامبران اولوالعزم نباشد، نجس است و ذبيحۀ هر غير مسلمان هم نجس و حرام است؛ اما مأكولات ديگر كه تماسى با آنها نداشته، مثل تخم مرغ و ميوه جات اشكال ندارند و همچنين هر چيز ديگرى كه يقين نداريم كه به جهت تماس با آنها نجس شده يا نه، محكوم به طهارت است.

«سؤال 2653» معمولًا در خوابگاه هاى دانشجويى افرادى پيدا مى شوند كه نسبت به نماز بى اعتنا بوده و نماز نمى خوانند. حال سؤال اين است كه آيا اين افراد از لحاظ طهارت پاك مى باشند يا خير و با توجه به اين كه معمولًا معاشرت با يك انسان خاص در هر دو طرف، اثراتى از طرف

مقابل به جا مى گذارد به نظر شما آيا معاشرت با اين افراد به صلاح است يا نه؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 31

جواب: افراد بى نماز اگر از نجاسات مذكور در رساله اجتناب مى كنند محكوم به طهارتند و معاشرت با آنان به نحوى كه به تدريج موجب هدايت آنان شود نيز چه بسا لازم است، ولى اگر موجب تقويت روحيه بى دينى باشد، اشكال دارد.

احكام مسكرات

«سؤال 2654» آيا مى توان براى تهيۀ سركه، انگور را داخل ظرفى ريخت كه در سال قبل سركه درست شده و هنوز نصف آن سركه است و تفاله هاى آن هم جدا نشده است؟

جواب: خلاف احتياط است و بايد انگور براى سركه شدن خالص باشد.

«سؤال 2655» اگر در تهيۀ سركه به همراه انگور ميوه هاى ديگرى از قبيل سيب، انار و ...

استفاده شود. آيا مصرف سركه به دست آمده اشكال دارد؟

جواب: محل اشكال است. با انگور چيز ديگرى قبل از سركه شدن نريزيد.

«سؤال 2656» در مسأله شماره 88 توضيح المسائل و 355 از احكام پزشكى دربارۀ الكل فرموده ايد كه اگر يقين نداريم از مسكر تهيه شده، يا نه پاك است، در اين صورت آيا الكل هايى را كه به عنوان الكل اتيليك صنعتى استفاده مى كنيم نيز نجس است؟

همچنين اگر در تهيۀ دارويى از الكل «ايزوپروپيليك» كه كلًا سمى است و مصرف خوراكى ندارد استفاده شود آيا باز هم نجس است؟

جواب: همه الكل ها نجس نيستند، آنچه نجس است مسكر مايع بالاصاله مى باشد، يعنى چيز مايعى كه در همان حال معمولى ميعان، واجد صفت اسكار است.

الكل اتيليك مادۀ مست كننده اى است كه در همۀ مشروبات الكلى اعم از شراب، عرق، ويسكى، ودكا و مانند اينها به نسبت وجود دارد؛

پس طبعاً مصداق مسكر مايع بالاصاله است و اگر فرضاً بر آن چيزى اضافه كنند كه مانع از شرب آن شود، باز حكم نجاست آن باقى است. البته اگر چيزى را شك داريم كه مصداق مسكر مايع باشد محكوم به طهارت است.

«سؤال 2657» دكتر، دارويى براى جلوگيرى از ريزش موى سر، برايم تجويز كرده است كه بايد بر پوست سر ماليده شود و حاوى الكل سفيد است. آيا اين دارو نجس است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 32

و اصلًا آيا شما الكل سفيدى كه در امور پزشكى به كار مى رود را نجس مى دانيد؟

جواب: الكل اتيليك ظاهراً خلاصه اى از مسكر مايع بالاصاله است و حكم نجاست بر آن بار است، ولى معالجه به وسيلۀ چيز نجس مانعى ندارد.

عرق جنب از حرام

«سؤال 2658» لطفاً حكم عرق جنب از حرام را بيان كرده و بفرماييد آيا برخورد اين عرق با اجسام باعث نجسى آنها مى شود؟

جواب: همان طور كه در رسالۀ توضيح المسائل آمده است، عرق كسى كه از راه حرام جنب شده است، مانند عرقى كه در حال زنا، لواط يا استمناء و يا بعد از آن و قبل از غسل كردن، از بدن او بيرون مى آيد، بنابر احتياط واجب نجس است و بايد از آن اجتناب شود و نبايد با بدن و لباس آلوده به اين عرق، نماز بخواند. بلكه بنابر احتياط واجب بايد از عرق جنابت كسى كه با زن خود در وقتى كه نزديكى با او حرام است مانند وقت حيض و نفاس و يا در حال روزه ماه رمضان نزديكى كرده، اجتناب كند و اگر جنب از حرام به جاى غسل تيمم كند و پس از آن عرق

نمايد بنابر احتياط واجب از آن نيز بايد پرهيز كند.

«سؤال 2659» آيا عرق جنب از حرام اگر خشك شود حكم عرق جنب از حرامى را دارد كه در نماز از آن نهى شده است؟

جواب: بنابر احتياط واجب عرق جنب از حرام محكوم به نجاست است هرچند خشك شده باشد و تطهير آن لازم است.

احكام متفرقۀ نجاسات

«سؤال 2660» آيا گرگ نجس العين است؟

جواب: گرگ نجس العين نيست و مانند سگ و خوك نمى باشد ولى حرام گوشت است.

«سؤال 2661» مادر پيرى دارم كه از قوۀ شنوايى و گويايى محروم است و همين طور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 33

قادر به رعايت وظايف شرعى خصوصاً در مورد مطهرات نيست به طورى كه اين جانب به نجاست بدن و وسايل ايشان يقين دارم و همين موضوع موجب اشكال در رفت و آمد و مراوده حقير با ايشان شده، زيرا حضور ايشان در منزل حقير موجب نجس شدن اثاث زندگى خواهد شد، اسباب و وسائلى كه يا امكان تطهير آنها وجود ندارد (مانند وسايل برقى) و يا تطهير آنها با عسر و حرج همراه است، در هر حال بنده بين دو امر سرگردان شده ام، احسان به مادر و عدم رعايت طهارت و نجاست در زندگى روزمره و يا رعايت طهارت و نجاست و بى حرمتى به مادر و رنجاندن مادر، لطفاً مرا راهنمايى كنيد.

جواب: پاك بودن وسايل برقى و مانند آن ها و تطهير آنها براى شما واجب نيست، براى نماز بايد لباس و بدن و محل سجده و مانند آن پاك باشد و پاك نگاه داشتن اينها كار چندان مشكلى نيست. و هم چنين از خوردن چيزهاى نجس بايد اجتناب شود، ولى در حدّ امكان بايد

رعايت احترام مادر بشود و از وسواس نيز پرهيز گردد.

«سؤال 2662» اگر قسمتى از بدن انسان نجس باشد و بدن طورى عرق كند كه عرق آن متصل و روان باشد، اما نقطۀ نجس قسمت پايين بدن باشد، آيا قسمت هاى بالاى آن هم نجس مى شود؟

جواب: قسمت بالا نجس نمى شود و قسمت پايين هم اگر عرق از روى نجس به پايين جريان نداشته باشد نجس نمى شود.

«سؤال 2663» مرغ هايى كه در بازار به فروش مى رسد با فرض اين كه نمى دانيم كه محل ذبح آنها تطهير شده است. آيا مى توان آنها را به عنوان مرغ پاك مورد استفاده قرار داد؟

جواب: اگر اخبار به طهارت دهند كافى است.

«سؤال 2664» اشياى متنجس با رطوبت تا چند واسطه نجس مى باشند؟

جواب: در مايعات هرچند واسطه زياد باشد نجس مى شوند و در غير مايعات با عدم سرايت عين نجاست از سه و چهار واسطه كه بگذرد دليلى بر نجاست نداريم هرچند احتياط خوب است.

«سؤال 2665» از آن جا كه در خيلى از موارد، مايۀ پنير استفاده شده منشأ حيوانى دارد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 34

آيا خوردن آن جايز است يا نه؟ در صورتى كه مشخص نباشد مايۀ پنير، منشأ حيوانى دارد يا منشأ گياهى و يا شيميايى، آيا خوردن آن جايز است يا خير؟ و آيا تحقيق براى تشخيص منشأ آن لازم است؟

جواب: اگر يقين داشته باشيد مايۀ پنير از حيوان حرام گوشت است خوردن پنير آن جايز نيست و اگر شك داشته باشيد كه منشأ حيوانى دارد يا نه و يا حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، تفحص لازم نيست و استفاده از پنير آن مانعى ندارد.

«سؤال 2666» آيا مصرف داروهايى با شرح

زير اشكال دارد؟ هميوپاتى روشى درمانى است كه طى پرسش و پاسخ هاى شخصى كه در اين مورد انجام مى گيرد و در آن از داروهايى استفاده مى شود كه منشأ الكلى دارد. در روش توليد اين دارو چنين نوشته شده: منشأ اين داروها طبيعى بوده و بيش از 70 درصد از مواد گياهى، 20 درصد از عناصر و بقيه از مواد حيوانى (شامل: سموم مار، زنبور و...) است؛ سپس اين مواد را له كرده و آن را در يك حلّال 60 درصد مثل الكل گندم قرار مى دهند. براى كم كردن و در واقع از بين بردن مواد سمّى، آن را بارها و بارها رقيق مى كنند. گفته شده اگر حتى 12 بار اين ماده را رقيق كنيم به اين معنى است كه حتى يك ملكول از اين ماده در محلول وجود ندارد و در پايان آمده كه به موارد احتياطى زير توجه كنيد: اگر در دوران باردارى به سر مى بريد يا به هر دليلى بايد از مصرف الكل اجتناب كنيد از مصرف داروهاى هميوپاتى كه پايه الكلى دارند خوددارى كنيد.

جواب: چنانچه داروهاى ذكر شده، مست كننده نباشند و از چيزى كه اصالتاً مست كننده است هم گرفته نشده باشند نجس نيستند. مصرف آنها هم جز در مواردى كه ضرر قابل توجه دارند حرام نيست و اگر در اين امور شك باشد، پاك و حلالند.

«سؤال 2667» آيا «انسولين» پاك است يا نجس؟

جواب: هر چيزى را كه نمى دانيم نجس است و يا از نجس گرفته شده، پاك است.

«كل شى ء نظيف حتّى تعلم انّه قذر»

«1».

______________________________

(1)- وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 3، ص 467، ابواب النجاسات، باب 37، ح 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 3، ص: 35

احكام طهارت

آب كُر

«سؤال 2668» ما آب كشيدن اشيا را اين طور آموخته ايم كه مثلًا پا و كفش را با هم يكجا طورى آب بكشيم كه آب قطع نشود. حالا اگر بخواهيم ديوارى را كه خيس و نجس است آب بكشيم، آيا مى توانيم با استفاده از شيلنگ آب يك قسمت را ابتدا تطهير كنيم و آب را قطع كنيم و بار ديگر قسمت ديگر آن را تطهير كنيم؟

جواب: اگر عين نجاست به ديوار نباشد يا برطرف شود، قسمتى كه با شلنگ مثلًا شسته مى شود پاك مى گردد.

«سؤال 2669» آيا اعضاى بدن انسان كه نجس است با قرار گرفتن در زير آب كر يا جارى بعد از برطرف شدن عين نجاست در همان زير آب پاك مى شود؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر رنگ يا بو يا مزه آب كر يا جارى به واسطۀ نجاست شى ء نجس تغيير نكند، در زير آب پاك مى شود و بيرون آمدن از آب شرط طهارت آن نيست.

«سؤال 2670» اگر لباس نجسى را با آب متصل به كر، آب بكشيم و قبل از گرفتن غسالۀ آن، آب داخل لباس با مايع ديگرى مخلوط شود و ديگر خالص نباشد در اين صورت آيا لباس نجس است؟

جواب: اگر همۀ لباس با آب مطلق پاك تطهير شد؛ يعنى آب پاك مطلق كر به آن احاطه كرد استخراج غساله لازم نيست و اگر قبل از احاطۀ آب پاك به همۀ اجزاى آن، آب مضاف شود پاك نشده است.

برطرف شدن عين نجاست

«سؤال 2671» اگر كسى داخل بينى اش خون باشد و انگشت خود را داخل بينى كند و به خون آلوده شود و دوباره همان انگشت آلوده شده را داخل بينى كند، پس از برطرف

شدن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 36

خون هاى داخل بينى. آيا بايد داخل بينى را آب بكشد و يا اين كه نياز به آب كشيدن ندارد؟

جواب: داخل بينى با برطرف شدن عين نجاست پاك مى شود.

غايب شدن مسلمان

«سؤال 2672» اين جانب در سالن عمومى مدرسه، شاهد بودم كه قسمتى از زمين آن جا نجس شده است. حال در صورتى كه كف سالن با تى تميز شود طبيعتاً اين نجاست به ساير نقاط سالن سرايت مى كند، در اين صورت آيا مى توان به نجاست كل سالن حكم كرد، بلكه همۀ نقاطى كه دانش آموزان تردد مى كنند و در نتيجه زمين منزل ما، بلكه فرش هاى منزل ما نجس شده است، چرا كه با چند واسطه به فرش هاى منزل ما مى رسد و كلًا آيا نجاست با چند واسطه قابل سرايت است؟

جواب: اگر خادم يا مسئول مربوطه با آن معاملۀ پاكى مى كند و احتمال مى دهيد او، سالن را در غياب شما از خون تطهير كرده باشد آن مكان محكوم به طهارت است، و با فرض شك در سرايت به ساير نقاط هم تفحص لازم نيست؛ و در صورت عدم احراز تطهير آن قسمت تنها اجتناب از چيزهايى كه با يك يا دو يا سه واسطۀ مرطوب با خون مرتبط شده باشند لازم است؛ و وسواس هم- كه موجب تضييع عمر و غفلت از مقاصد اصلى و موجب امراض روحى خطرناك و برهم زدن آسايش ديگران مى شود- حرام است.

موارد شك در طهارت

«سؤال 2673» در برخى از لوازم آرايشى ساخت خارج روغن به كار مى رود و ما نمى دانيم چه نوع روغنى در آن به كار رفته، حكم اين گونه لوازم آرايش از نظر نجاست و پاكى چيست؟

جواب: اگر مشكوك باشد محكوم به طهارت است.

«سؤال 2674» اگر بين تعداد زيادى لباس (بيش از دو لباس) كسى بداند كه يكى از لباس ها نجس است، ولى نداند كدام يك، حكم لباس ها چيست؟

جواب: بايد همه را تطهير كند، مگر

آن كه لباس ها به قدرى زياد باشد كه عرفا از قبيل شبهۀ غير محصوره حساب شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 37

«سؤال 2675» در خارج از كشور، ما وارد هر خانه اى كه مى شويم معلوم نيست قبل از ما چه كسى در آن جا بوده، ممكن است داخل يخچال، اجاق گاز و كابينت هاى آشپزخانه كه اشخاص قبلى از آن استفاده كرده اند با غذا يا گوشت حرام و يا مشروب آلوده باشد به خصوص روى اجاق گاز ممكن است از غذاهاى نجس حاوى گوشت حرام ريخته باشد؛ با اين فرض، آيا بايد همۀ آنها را نجس بدانيم، يا مى توان آنها را پاك حساب كرد؟

جواب: هر مورد مشكوك، محكوم به طهارت است و در مورد سؤال تا از قرائن، يقين به نجاست حاصل نشود محكوم به طهارت است.

«سؤال 2676» ما در كشور خارجى در بين مردمى زندگى مى كنيم كه شراب براى آنها مثل نوشابه است و سگ هاى آنها مثل بچه هايشان به آنها نزديكند و از طرفى محل سكونت ما خانه هايى است كه به دست بعضى از همين مردم رنگ آميزى شده و نمى توانيم بگوييم: دست آنها حتى يك بار هم به رنگ نخورده وظيفۀ ما چيست؟ آيا بايد خانه هايمان را از بالا تا پايين آب بكشيم يا اين كه مثل برخى مردم همه چيز را پاك حساب كنيم؟

جواب: اهل كتاب ذاتاً نجس نيستند، ولى اگر يقين كرديم كه دستشان با رطوبت با سگ يا خوك يا شراب مثلًا تماس داشته و بعد با رطوبت به چيزى تماس گرفته اند آن چيز نجس است؛ ولى با شك، حكم نجاست بار نمى شود و تفحص هم لازم نيست، بلكه اگر موجب وسواس شود پرهيز از وسواس لازم

است.

«سؤال 2677» افرادى كه در بلاد كفر زندگى مى كنند و خروج آنها به عللى ممكن نيست. آيا در مسائلى همچون خوردن حيوان حرام گوشت، مصافحۀ با اجنبيه و ...

مى توانند تقيه كنند؟

جواب: خوردن حيوانات حرام گوشت يا حيوان حلال گوشتى كه ذبح شرعى نشده، حرام است؛ مگر با فرض اضطرار و خوف ضرر جانى كه بسيار فرض بعيدى است؛ چون مى توان از تخم مرغ و كنسرو و امثال آن استفاده كرد.

مصافحۀ با زن غير مسلمان اگر ضرورت عرفى داشته باشد و ترك آن موجب وهن گردد و فساد اخلاقى، يا التذاذى در پى نداشته باشد به مقدار ضرورت جايز است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 38

البته اگر از روى لباس يا دستكش مصافحه ممكن باشد، احتياط خوب است. تقيه كردن با فرض خوف ضرر و اضطرار به مقدار ضرورت لازم است.

«سؤال 2678» نظر حضرت عالى در مورد خوردن قرص هاى خارجى كه پوشش ژلاتينى دارند و نمى دانيم كه ژلاتين آن گياهى است يا حيوانى چيست؟

جواب: پرهيز از اشياى خارجى كه نمى دانيم گياهى است يا حيوانى، لازم نيست.

«سؤال 2679» اگر كسى بداند كه قسمتى از يك زمين وسيع نجس است، ولى نداند كجاى آن نجس است حكم تمام قسمت هاى زمين چيست؟

جواب: اگر زمين مسجد باشد بايد تطهير شود وگرنه تطهير لازم نيست و ملاقى شبهه محكوم به طهارت است.

«سؤال 2680» استفاده از شامپوهاى فرش شويى كه در اين زمان رايج شده است چه حكمى دارد؟

جواب: مانعى ندارد، ولى اگر فرش نجس باشد، شامپو هم نجس شده و بايد تطهير كرد.

«سؤال 2681» با توجه به اين كه در وضوخانه هاى عمومى (مثل مدارس و حرم مطهر) وقتى افراد از دست شويى بيرون مى آيند

تَه كفش آنها تر است و با آن در اطراف وضوخانه راه مى روند، آيا مى توان گفت كف چنين وضوخانه هايى نجس است؟ تا در نتيجه آب هايى كه وقت وضو گرفتن از كف وضوخانه به لباس انسان پاشيده مى شود نجس باشد؟

جواب: هر جايى كه مشكوك باشد، حتى كف دست شويى ها محكوم به طهارت است.

احكام تخلى

«سؤال 2682» اگر كسى در قسمت مجراى ادرار، دچار بيمارى باشد مثلًا مرض پروستات داشته باشد كه ادرار در اين گونه بيماران به صورت كامل از مجراى ادرار خارج نمى شود؛ آيا در اين موارد براى آنها حكم استبراء صدق مى كند و بعد از استبراء آبى كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 39

بيرون مى آيد پاك است يا در اين مورد حكم متفاوت است.

جواب: استبراء در جايى مفيد است كه رطوبت خارج شده مردّد بين ادرار و مذى باشد، ولى در جايى كه يقين داريم رطوبت ادامۀ ادرار است فايده ندارد و محكوم به نجاست است.

«سؤال 2683» اگر پس از اجابت مزاج، مدفوع را با آب شستشو دهيم و دست هم بكشيم و يقين پيدا كنيم كه پاك شده است. آيا لازم است باز هم وارسى كنيم؟ چون در بيشتر اوقات پس از انجام مراحل فوق اگر با دستمال كاغذى امتحان شود هنوز مقدارى از ذرات مدفوع باقى است. در اين صورت وظيفه چيست؟

جواب: با فرض يقين وارسى لازم نيست، بلكه اگر از روى وسواس و يا موجب وسواس باشد به شدت بايد از آن پرهيز كرد و با عزم جدّى با حالت وسواس مبارزه كنيد كه عواقب بسيار خطرناك و بدى به دنبال دارد و زندگى و عبادت را به كامتان تلخ خواهد كرد.

«سؤال 2684» اين جانب

از زخم در ناحيۀ مخرج مدفوع رنج مى برم كه گاهى ايجاد مى شود و گاهى خوب است. آيا لازم است بعد از هر بار اجابت مزاج خونريزى را وارسى كنم؟ يا اگر احتمال دهم كه خون نمى آيد لازم نيست وارسى كنم؟

جواب: وارسى لازم نيست، وسواس نداشته باشيد.

وسواس در طهارت و نجاست

«سؤال 2685» شخصى دچار وسواس شديد شده است، راه پرهيز از وسواس چيست؟

چون هنگام وضو و يا نماز احساس مى كند وضوى او باطل شده است.

جواب: براى نجات از وسواس تنها راه بى اعتنايى است، فرد وسواسى بايد به خود بگويد: مى خواهم عملم باطل باشد و به نحو متعارف عمل كرده و از شك و ترديدها پرهيز كند، اگر مدتى بى اعتنايى كند خوب مى شود و در مورد تجديد وضو، اگر واقعاً- نه از روى خيال و توّهم- ادرار و يا مدفوع خارج مى شود به نحو متعارف تجديد وضو كند و اگر واقعاً مريض است و از كنترل ادرار و مدفوع عاجز است به پزشك متخصص رجوع كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 40

«سؤال 2686» اين جانب جوانى هستم كه دچار وسواس شديد در مسائل پاكى و نجسى شده ام به طورى كه به مشكلات فراوانى گرفتار گرديده و نمى توانم به احكام شرعى به راحتى عمل كنم و همان طور كه شما در رسالۀ توضيح المسائل پيش بينى فرموده ايد نزديك است ايمان و اعتقاداتم را هم از دست بدهم؛ اينك از محضر حضرت عالى استدعا دارم كه ضمن ارشاد و راهنمايى من به سؤالات زير پاسخ دهيد:

1- آيا اين كه برخى مى گويند شخص وسواسى حالش با بقيه مردم فرق مى كند و نبايد براى يقين خود اعتبار قائل باشد صحيح است؟

2- آيا اگر حال شخصى به هر طريقى

با حالت عادى فرق كند، مثلًا هر شب جنب مى شود، احكام او با ديگران متفاوت است؟

3- مقدارى از خاك هاى كنار خانه ما قبلًا با آب متنجس نجس شده و اين خاك ها در طول مدت زمان، قدرى جابه جا شده و با خاك هاى ديگر مخلوط شده اند و ما هم مى خواهيم در اين جا بنايى كنيم؛ اگر بخواهيم خاك ها را نجس حساب كنيم به سختى مى افتيم، بفرماييد در اين زمينه وظيفه چيست؟

4- يكى از مشكلات من در هنگام وضو و غسل وجود سياهى هاى ريز در دست و پا و اطراف ناخن هاست و ديگران به آن توجهى ندارند، آيا اگر بدانم كه اينها مانع به حساب مى آيند نيز نبايد به آنها توجه كنم؟

جواب: به طور اجمال اگر شما يك ماه بنا بگذاريد كه با بدن نجس و وضوى باطل نماز بخوانيد بهتر است از اين كه يك عمر گرفتار باشيد و كم كم وسوسه به اعتقادات شما هم سرايت كند

1- همان گونه كه بزرگان نوشته اند «لا اعتبار بعلم الوسواسى»، شما به نحو متعارف بين مردم در باب وضو، غسل، طهارت و نجاست عمل كنيد و بيشتر از اين تكليف نداريد و آن گفته نيز صحيح است.

2- اگر واقعاً هر شب محتلم مى شود بايد احكام جنابت را عمل كند، ولى اگر يقين به جنابت ندارد و احتمال مى دهد مذى باشد، غسل واجب نيست و در غسل به نحو متعارف عمل كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 41

3- خاك متنجس اگر مرطوب باشد و با آفتاب خشك شود و نيز با آمدن باران پاك مى شود و دقت در اين قبيل امور لازم نيست. از كجا مى دانيد كه همۀ خاك ها نجس شده باشد!

4- اگر واقعاً

جسميت داشته باشند بايد برطرف كرد و اگر فقط رنگ باشد برطرف كردن آن لازم نيست و اين يك امر عرفى است و شخص وسواسى بايد به متعارف بين مردم رجوع كند.

«سؤال 2687» يكى از همسايگان، پاكى و نجاست را رعايت نمى كند و از طرفى با ما رفت و آمد زيادى هم دارد كه قادر به قطع رابطه نيستيم، چون كدورت به وجود مى آيد.

در اين مورد بايد چه كنيم؟

جواب: دقت در كارهاى آنها نكنيد و تا يقين پيدا نكرده ايد كه چيزى نجس است بگوييد ان شاء اللّه پاك است.

طهارت و نجاست مسجد

«سؤال 2688» اگر در مسجد نماز مى خوانيم و خوف اين باشد كه بچه مسجد را نجس كند، آيا مى شود نماز را شكست؟

جواب: شكستن نماز در فرض سؤال اشكال ندارد.

«سؤال 2689» حكم طهارت مسجد علاوه بر زمين، فرش، سقف، روى پشت بام و سمت داخلى ديوار مسجد؛ در مورد اجزاى ديگر مسجد، اعم از منقول يا غير منقول، مثل درب و پنجره چيست؟

جواب: طهارت مسجد از قبيل زمين، ديوار، سقف، درب و پنجره لازم است، ولى اشياى منقول متعلق به مسجد اگر طهارت شرط استفاده از آنها نباشد، نجس شدن آنها اشكال ندارد؛ ولى در مورد فرش مسجد بنابر احتياط تطهير آن لازم است و پشت بام مسجد هم حكم مسجد را دارد، مگر اين كه واقف هنگام وقف، آن را جزء وقف نياورده باشد.

«سؤال 2690» حسينيه اى در حال حاضر محل نماز جماعت است. آيا احكام مسجد را پيدا مى كند، مثل ثواب نماز، پاك نگاه داشتن و پاك كردن جايى از آن كه نجس شده و يا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 42

اين كه حسينيه، حسينيه است، چه در

آن نماز بخوانند، چه نماز نخوانند و نماز در آن ثواب نماز مسجد را ندارد؟

جواب: هرچند حسينيه حكم مسجد را ندارد، ولى بهتر است شرايط مسجد از نظر طهارت و احترام در آن رعايت شود و اميد است ثواب هم داشته باشد.

احكام وضو

[أحكام وضو]

كيفيت وضو

«سؤال 2691» فردى فقط سه كف دست آب براى وضو دارد آن را هم براى وضو مصرف مى كند، در زمان مسح سر، آب مسح سر با آب پيشانى متصل مى شود تكليف او چيست؟

جواب: در فرض مذكور بايد با قسمتى از كف دست كه با آب صورت مخلوط نشده مسح كند.

«سؤال 2692» اگر در اواسط وضو گرفتن، فقط از نيت خود برگردم و بخواهم دوباره از اول وضو بگيرم، آيا وضويى كه نصف كاره رها كرده ام فقط با تغيير نيت باطل شده است؟

جواب: به مجرد نيت رها كردن، اعمال گذشته باطل نمى شود، مگر آن كه موالات به هم بخورد.

«سؤال 2693» در سؤال 1157، رسالۀ استفتائات سؤال شده: «در انجام غسل و وضو بيش از حدّ معمول محتاط شده ام» و در جواب فرموده ايد: «اشكال دارد ممكن است به حدّ وسواس برسد» منظور از اين اشكال چيست؟ آيا وضو و غسل او باطل است؟

جواب: اگر به حدّ وسواس برسد كه از نظر عرف با اين كه شستن انجام شده، باز هم بشويد و دست بكشد وضو صحيح نيست، زيرا بعد از شستن دست چپ بايد بلافاصله مسح سر و پا انجام شود، بدون اين كه باز آب روى دست ريخته شود.

«سؤال 2694» من در هنگام وضو گرفتن براى شستن صورت و دست ها دو سه مشت آب مى ريزم، سپس شير را بسته و با دست روى عضو مى كشم

تا آب به همه جا برسد و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 43

بعد از رسيدن آب به همه جاى عضو براى احتياط و اطمينان دوباره دست مى كشم (البته بدون ريختن آب) در اين صورت آيا اين وضو صحيح است؟

جواب: در شستن دست چپ پس از يقين به شسته شدن همۀ آن، از دست كشيدن اضافى پرهيز كنيد. چون آب دو دست مخلوط مى گردد، در صورتى كه مسح سر و پاى راست بايد با رطوبت دست راست انجام شود.

«سؤال 2695» هنگام وضو اگر دست را از بالا به پايين شسته و قبل از اين كه قسمت بعد را شروع كند متوجه مانعى در زير آرنج خود شود؛ آيا با برطرف كردن مانع، وضوى اين قسمت كامل شده يا بايد دوباره دست خود را از بالا تا پايين بشويد؟

جواب: بايد تمام عضو را در وضو به گونه اى كه شستن از بالا به پايين صدق كند بشويد.

«سؤال 2696» در قرآن آمده: در وضو دست ها را تا آرنج بشوييد. از كجاى قرآن چنين استفاده شده كه بايد از بالا به پايين بشوييد؟

جواب: اين مسأله به تفصيل در كتب استدلالى بحث شده كه آيا كلمه «الى» در «إِلَى الْمَرٰافِقِ» در آيۀ وضو، غايت غسل است، يا غايت مغسول كه دست باشد و با توجه به روايات مفسِر قرآن، استفاده شده كه غايت مغسول است، و متعارف در غسل دست، شستن از بالا به پائين است و امر شرع به غسل متعارف انصراف دارد.

«سؤال 2697» آيا بعد از آب ريختن بر روى دست ها در وضوى ترتيبى، دست كشيدن هم لازم است؟

جواب: براى اطمينان به اين كه آب به همۀ اعضا برسد اشكال ندارد.

وضو قبل از وقت

«سؤال 2698» آيا مى توان بيست دقيقه قبل از اذان به نيت نماز مشخصى كه هنوز وقت آن نرسيده وضو گرفت و با همان وضو نماز خواند؟ و در حالت كلى تا چه مدت قبل از اذان، براى نماز مى توان وضو گرفت؟

جواب: در مفروض سؤال، وضو صحيح است و مى توان با آن نماز خواند، ولى در صورتى كه فاصلۀ زمانى زياد باشد بنابر احتياط به قصد حصول طهارت وضو بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 44

«سؤال 2699» در صورتى كه بخواهيم قبل از وقت نماز، براى نماز وضو بگيريم، چگونه نيت كنيم؟

جواب: مى توانيد به قصد استحباب و با وضو بودن، وضو بگيريد و چنانچه به قصد نماز هم وضو بگيريد اشكالى ندارد.

كيفيت مسح

«سؤال 2700» هنگام ريزش شديد باران و تنگى وقت، طريقۀ مسح سر و پاها چگونه است؟

جواب: براى مسح سر، سر را خشك كرده و براى مسح پا، پاها را خشك كنيد.

«سؤال 2701» آب خارج از آب وضو اگر در اثناى وضو به اعضا ريخته شود، آيا مبطل وضوست؟

جواب: مبطل نيست ولى بعد از شستن دست چپ بايد براى مسح سر و پاها رطوبتى خارج از آب وضو به كف دست ها نرسد.

«سؤال 2702» در مسح پا، آيا ترتيب معتبر است يا اين كه مى شود در يك لحظه هر دو پا را با هم مسح كرد و با توجه به مسألۀ 269 توضيح المسائل آيا مى شود برداشت غير ترتيب كرد؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد ترتيب رعايت شود.

موالات در وضو

«سؤال 2703» موالات در وضو به چه معناست؟ آيا تر بودن عضو قبلى كافى است يا بايد تمام اعضاى قبلى خشك نشده باشند؟

جواب: موالات در وضو عدم جدايى عرفى بين كارهاى وضوست، به طورى كه وقتى عضوى را شسته يا مسح مى كند، رطوبت عضو سابق بر آن يا رطوبت عضوى ديگر غير از عضو سابق بر عضوى كه مى شويد باقى باشد و لازم نيست حتماً رطوبت خصوص عضو سابق بر عضوى كه مى شويد باقى باشد همان طور كه اگر شستن اعضاى وضو به طور متعارف پشت سر هم انجام گيرد؛ ولى بر اثر باد يا گرماى زياد هوا يا بدن، رطوبت اعضا بر طرف شود مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 45

موانع موجود در اعضاى وضو

«سؤال 2704» در برخى از مشاغل همچون رنگ كارى، صحافى و ... كه با مواد شيميايى سر و كار دارند؛ در موارد بسيارى به خاطر ظرافت كارى، امكان استفادۀ از دستكش نيست و معمولًا موادى در اعضاى وضو باقى مى ماند كه بر طرف كردن آن موانع براى هر روز يا هر وعدۀ نماز، امرى بس دشوار است؛ تكليف اين افراد در مورد وضو و غسل چيست؟

جواب: تا مى تواند بايد از دستكش ظريف و مناسب با كار خود استفاده كند و اگر ممكن نيست به اندازه اى كه موجب ضرر و مشقت عرفى نباشد موانع را بر طرف كند و اگر رفع موانع موجب ضرر و حرج عقلايى باشد بنابر احتياط، هنگام وضو و غسل، دستش را- علاوه بر شستن- به قصد مسح دستى نيز بر روى آن محل بكشد.

«سؤال 2705» كسانى كه به موهاى خود ژل مى مالند، آيا اگر آب به خودِ سر

برسد كفايت مى كند يا بايد به موهاى روى سر هم آب برسد؟

جواب: براى مسح بنابر احتياط بايد به مقدار سه انگشت روى سر يا موهاى جلوى سر مسح شود و اگر به موها چيزى ماليده كه مانع رسيدن رطوبت مسح به اين مقدار از موهاست اشكال دارد.

«سؤال 2706» شخصى است كه به دليل ناتوانى جسمانى قادر به راه رفتن و وضو گرفتن نيست، اما اصرار دارد كه حتماً وضو بگيرد، آيا مى تواند به جاى وضو تيمم كرده و در صورت عدم دسترسى به خاك تيمم از آجر و يا موزاييك يا جايگزين ديگرى استفاده كند؟

جواب: اگر توان وضو داشته باشد ولو به اين كه آب برايش حاضر كنيد و در ظرفى مثل تشت وضو بگيرد بايد وضو بگيرد و اگر به هيچ وجه توان وضو ندارد و مى خواهد تيمم كند خاك پاك در اتاق ايشان هميشه باشد و بر آن تيمم كند.

«سؤال 2707» آيا بلند بودن ناخن مشكلى براى وضو ايجاد مى كند؟

جواب: اگر زير ناخن چركِ مانع وجود نداشته باشد به وضو ضرر نمى زند، بلكه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 46

براى زن ها مستحب است ناخن ها را از ته نزنند.

«سؤال 2708» آيا آرايش تاتو براى وضو و غسل، مانع به حساب مى آيد؟ (تاتو نوعى آرايش است كه خانم ها انجام مى دهند به طورى كه رنگ ابرو، خط چشم و لب تا مدت ها ثابت مى ماند).

جواب: اگر عرفاً رنگ باشد، مانند رنگ حنا پس از شستن مانع ندارد و مانع وضو و غسل نيست و اگر جسميت دارد نبايد انجام دهند، چون مانع رسيدن آب براى وضو و غسل مى شود، ولى اگر احياناً انجام دادند بايد غسل و وضو

جبيره اى انجام دهند؛ بدين معنا كه روى آن محل آب بريزند و دست نيز بمالند و اگر مانند خال كوبى زير پوست باشد به طور كلى اشكال ندارد.

«سؤال 2709» آيا لاك روى انگشتان پا براى وضو و نماز اشكال ايجاد مى كند؟

جواب: لاك اگر پاك باشد به نماز ضرر نمى زند، ولى اگر جسميت داشته باشد به مسح پا ضرر مى زند و بايد حداقل يكى از انگشت ها را لاك نزد و اگر رنگ باشد، مانند حنا پس از شستن مانعى ندارد.

غصبى نبودن آب

«سؤال 2710» در مسألۀ 284 توضيح المسائل چنين آمده است: «وضو با آب غصبى و آبى كه معلوم نيست صاحبش راضى است يا نه، حرام و باطل است». حال آيا اين حكم شامل موردى كه انسان منزلى را اجاره يا رهن مى كند و بعداً معلوم مى شود كه منزل مورد اجاره فاقد كنتور آب است هم مى شود يا خير؟ حكم نمازهايى كه خوانده و روزه هايى كه گرفته چيست؟ همچنين حكم منازلى كه برق آنها از تير برق گرفته شده و فاقد كنتورند چيست؟

جواب: تصرف در آبى كه بدون اجازۀ سازمان از شبكۀ آب منشعب شده است جايز نبوده و وضو و غسل از آب غصبى صحيح نيست، اما اگر توجه به غصبيت آب نداشته ايد و با قصد قربت، وضو و غسل انجام شده صحيح است، ولى ضامن پول آب مى باشيد و اگر آب را از همسايه گرفته ايد و نمى دانيد با اجازه سازمان آب است يا نه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 47

براى شما اشكال ندارد. تصرف در برق نيز بدون اجازۀ سازمان برق جايز نيست و موجب ضمان است، ولى به وضو و غسل ضرر نمى زند.

موارد وجوب وضو

«سؤال 2711» لمس كردن عبارت «بسمه تعالى» بدون وضو چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 2712» كلمۀ مبارك «اللّه» يا ديگر اسما و صفات حضرت حق جلّ و علا اگر به عنوان اسم شخص معيّن باشد، لمس آن كلمه بدون وضو چه حكمى دارد؟

جواب: خلاف احتياط است.

«سؤال 2713» نظر حضرت عالى دربارۀ ميزان انطباق لفظ جلاله بر آرم جمهورى اسلامى ايران و احكام و حرمت هاى مربوط به آن چيست؟

جواب: حكم لفظ جلاله بر آن بار است و بى احترامى و مسّ آن بى وضو

جايز نيست.

وضوى ارتماسى

«سؤال 2714» آيا زير شير آب مى توان وضوى ارتماسى گرفت؟ چگونه؟

جواب: در شستن اعضاى وضو كيفيت خاصى معتبر نيست. فقط بايد از بالا به پايين شسته شوند، پس ممكن است دست را از مرفق تا انگشتان زير شير آب گرفت تا آب بر آن احاطه كند، حال عنوان ارتماس صادق باشد يا نه.

«سؤال 2715» در مورد وضوى ارتماسى دو نظر از شما نقل شده است، اول: وضوى ارتماسى بايد داخل حوض يا استخر انجام شود؛ بنابراين زير شير آب صحيح نيست.

دوم: زير شير آب هم مى توان وضوى ارتماسى انجام داد؛ تقاضامندم مرا راهنمايى كنيد.

جواب: وضوى ارتماسى وضويى است كه عضو وضو در آنِ واحد زير آب قرار مى گيرد بنابراين اگر آب مثلًا از لولۀ چهار اينچ و بيشتر جريان دارد به طورى كه دفعتاً تمام عضو را فرا گيرد در اين صورت ارتماسى ممكن است، ولى كمتر از آن بعيد است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 48

«سؤال 2716» اگر در يكى از اعضاى وضو، مثل صورت زخمى سطحى ايجاد شود و در جاى زخم، مقدارى خون خشك شده باقى بماند به طورى كه اگر آن را جدا كنيم دوباره از زخم خون مى آيد در اين صورت براى وضو چه بايد كرد؟

جواب: چنانچه تطهير موضع وضو از خون، مشقت داشته باشد احتياط واجب آن است كه دست تر روى آن كشيده و سپس دست را تطهير كرده و روى زخم، پارچه يا پلاستيك پاكى بسته و روى آن نيز دست تر كشيده و تيمم هم بكند.

تيمم

«سؤال 2717» با توجه به مسأله 576 توضيح المسائل، كسى كه وظيفه اش تيمم است با تيمم چه كارهايى را مى تواند انجام

دهد؟ آيا مس كلمات قرآن كريم و يا ورود به مسجدالحرام و مسجدالنبى هم جايز است؟

جواب: تيمم كسى كه وظيفه اش تيمم است تا زمانى كه عذر او باقى است (جز تيمم براى تنگى وقت) براى همۀ عباداتى كه شرط صحت آن، وضو و غسل است كفايت مى كند؛ مگر عباداتى كه وقت آن موسّع است و احتمال دهد تا آخر وقت عذر او برطرف شود. بنابراين براى نماز قضا و مانند آن، اگر احتمال بدهد بعداً بتواند با وضو و غسل انجام دهد، بنابر احتياط بايد صبر كند و نسبت به مس قرآن كريم و دخول مسجدالحرام و مسجدالنبى يا مكث در ساير مساجد در غير مورد ضرورت احتياط كند.

احكام غسل

«سؤال 2718» آيا در غسل ترتيبى دست كشيدن لازم است، يا اگر زير دوش، آب بدن را فراگيرد كافى است؟

جواب: دست كشيدن لازم نيست، آنچه لازم است رسيدن آب غسل به همۀ بدن با نيت و قصد اجمالى است.

«سؤال 2719» چرا با غير غسل جنابت نمى شود نماز واجب خواند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 49

جواب: بر حسب مرسلۀ «ابن ابى عمير» كه مشهور اصحاب آن را تلقى به قبول كرده اند غير از غسل جنابت، بقيۀ غسل هاى واجب و مستحب مجزى از وضو نيستند و به نظر اين جانب احتياط واجب، عمل به آن است و در اين جهت بين نماز واجب و مستحب تفاوتى نيست.

(سؤال 2720» بنده مدتى غسل هاى واجب خود را بدين صورت انجام مى دادم كه ابتدا تمام طرف راست بدن و سپس تمام طرف چپ را غسل مى دادم و چون اين طور به من آموزش داده شده بود سر و گردن را جداگانه غسل نمى دادم. آيا

غسل هاى من باطل است؟ و در صورت باطل بودن تكليف نمازها و روزه هايى كه در اين مدت انجام داده ام چگونه است؟

جواب: در غسل، اول بايد سر و گردن را با قصد سر و گردن غسل داد، بعد طرف راست و سپس طرف چپ و اگر انجام نشده نمازهايى كه خوانده شده، باطل است و بايد قضا كرد، ولى در روزه ها اگر از روى جهل بوده قضا واجب نيست.

«سؤال 2721» فردى هنگام شستن اعضا براى غسل ترتيبى چنين نيت مى كند: سر و گردن، سر و گردن و نيمۀ راست، سر و گردن و نيمه چپ. آيا اين غسل صحيح است.

جواب: در فرض سؤال غسل صحيح است، ولى در شستن طرف راست و چپ شستن سر لازم نيست، اما احوط شستن گردن است.

«سؤال 2722» اگر كسى در غسل كردن، آب زياد مصرف مى كند. آيا غسل او صحيح است؟ و آيا در اين مورد فتواى حضرت عالى عوض شده است؟

جواب: اصل غسل صحيح است، ولى اسراف در ريختن آب اشكال دارد و در فتواى مزبور تغييرى حاصل نشده است.

«سؤال 2723» اگر پس از اتمام غسل، متوجه مانع در ناخن يا موى سمت چپ بدن خود شد و ناخن يا مو را چيد، با توجه به اين كه اكنون (پس از غسل) موضوع براى غسل مجدد منتفى شده است- چون ديگر ناخن يا مويى وجود ندارد كه به خاطر آن غسل را تجديد كند- آيا تجديد غسل لازم است؟

جواب: در فرض مذكور ظاهراً شستن محل جدا شدن مو يا ناخن جدا شده، كافى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 50

«سؤال 2724» در مورد كسى كه جهلًا در مكان غصبى نماز بخواند

در مسأله 785 توضيح المسائل فرموده ايد: نماز او صحيح است. آيا در مورد غسل در مكان غصبى هم همين طور است؟

جواب: اگر علم به غصبيت مكان نداشته، نماز و غسل او صحيح است.

«سؤال 2725» اگر انسان عمداً يا سهواً غسل جنابت را انجام ندهد؛ آيا غسل هاى واجب ديگر كه انجام داده از غسل جنابت كفايت مى كند؟

جواب: غسل جنابت از غسل هاى واجب ديگر كفايت مى كند هرچند انسان به آنها توجه نداشته باشد، ولى غسل هاى ديگر از غسل جنابت كفايت نمى كند.

«سؤال 2726» آيا مى شود در روز پنج شنبه غسل جمعه را انجام داد، در چه شرايطى اين كار صحيح است؟

جواب: اگر مى داند روز جمعه براى غسل به آب دسترسى ندارد، مى تواند روز پنج شنبه آن را انجام دهد و نيز اگر مى ترسد دسترسى به آب نداشته باشد، يا موانع ديگرى وجود داشته باشد، مى تواند آن را قبل از روز جمعه، رجائاً انجام دهد.

«سؤال 2727» آيا هنگام انجام غسل ارتماسى لازم است آلت تناسلى در حال نعوظ باشد؟ آيا باز بودن چشم ها لزومى دارد؟ و اگر به فضاى بين دو پا آب نرسد غسل باطل است؟

جواب: در غسل ارتماسى بايد آب در آنِ واحد به همۀ ظاهر بدن حتى كف پاها و بين پاها برسد، ولى نعوظ آلت تناسلى يا باز بودن چشم ها لازم نيست.

«سؤال 2728» من هر روز بى دليل جنب مى شوم و هر روز هم نمى توانم حمام بروم، در مورد نماز و روزه بايد چه كار كنم؟

جواب: اگر واقعاً جنب مى شويد بايد براى نماز و نيز قبل از اذان صبح براى روزه غسل كنيد و اگر توان نداريد و براى شما ضرر مهمى دارد بايد تيمم كنيد.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 3، ص: 51

استمناء

«سؤال 2729» اگر كسى در طول سال حتى يك بار هم محتلم نشده باشد، آيا براى اطمينان از سلامتى اش مى تواند استمناء كند.

جواب: استمناء حرام است و محتلم نشدن مرض نيست.

«سؤال 2730» خانمى در دورۀ نوجوانى بدون اطلاع از مفهوم استمناء و حرمت و مسائل ديگر آن، اين كار را انجام مى داده و در اين مدت غسلى هم به عنوان جنابت انجام نداده است، حكم نمازها و روزه هايى كه در اين مدت انجام داده چيست؟

جواب: از زن ها به اين زودى منى خارج نمى شود و چنانچه رطوبتى خارج شود و شك كنند منى بوده يا نه، حكم منى را ندارد؛ مگر با شهوت مخصوص به حالت انزال خارج شود و پس از آن هيجان برطرف شود. در اين صورت احتياطاً هم غسل كند و هم وضو بگيرد. پس اگر شك دارد رطوبتى با چنين اوصافى خارج شده يا نه، نسبت به اعمال گذشته تكليفى ندارد و اگر مى داند اوصاف فوق را داشته بايد نمازهاى پس از آن را (چنانچه غسل جنابت نكرده است) قضا كند ولى روزه ها قضا ندارد.

«سؤال 2731» اگر كسى استمناء كند و حال شهوت به او دست دهد ولى از بيرون آمدن منى جلوگيرى كند؛ آيا باز هم مرتكب گناه شده است؟

جواب: قصد گناه نيز يكى از مراتب تجرى است و تجرى بر مولا عقلًا قبيح است هرچند با استغفار جبران مى شود.

«سؤال 2732» شخصى در نوجوانى چند بار استمناء كرده و يك بار هم در روز ماه رمضان بدون اطلاع از اين كه اين كار موجب كفارۀ جمع مى شود اين كار را انجام داده است. همچنين اين شخص نمى دانسته كه با حالت

جنابت نماز صحيح نيست و با اين حالت نماز خوانده، با توجه به اين كه شخص مذكور در آن موقع شك داشته است كه آيا به سن تكليف رسيده، چون بيش از سيزده سال نداشته و اگر مى دانست كه اين كار حرام است آن را انجام نمى داد؛ حكم نمازها و روزه هايى كه در اين مدت انجام داده چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 52

جواب: استمناء هم حرام است و هم مضر و شخص مذكور از اين عمل نزد خدا توبه كند و لازم نيست به كسى اظهار كند و اگر منى خارج شده، خودش يكى از نشانه هاى بلوغ است و نمازهايى را كه يقين دارد در حال جنابت خوانده شده قضا كند و اگر جاهل قاصر بوده؛ يعنى در يادگرفتن تكاليف كوتاهى نكرده و نمى دانسته استمناء در ماه رمضان مبطل روزه است كفاره لازم نيست، اما قضا لازم است و اگر مقصر بوده علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب كفارۀ جمع لازم است و اگر با توجه به جنابت روزه گرفته روزه ها را نيز قضا كند.

«سؤال 2733» مدتى است دچار افسردگى مزمن شده ام، علتش يك گناه است به اسم استمناء، پيش روان پزشك كه رفته ام مى گويد: «اين امر طبيعى براى جوان امروز است، اما در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به علت ازدواج زودرس يك امر غير طبيعى و يك انحراف بود، در حال حاضر خود ارضايى جلوى گناهان بزرگ ترى مثل زنا را مى گيرد» تقاضا دارم با توجه به شرايط زمان و مكان، جواب را بيان فرماييد.

جواب: استمناء در همۀ شرايط حرام است و راه پرهيز از گناهان جنسى ارتكاب گناه ديگرى

نيست، بلكه ازدواج و يا تحفظ به وسيلۀ روزه گرفتن و ورزش كردن زياد و نيز نخوردن غذاهاى مشهّى و دورى از مشاهدۀ صحنه ها و فيلم هاى محرك جنسى است.

احكام حيض

«سؤال 2734» بعضى از بانوان به وسيلۀ عمل جراحى، رحم را خارج كرده اند با اين حال در بعضى مواقع خون داراى صفات حيض مى بينند؛ تكليف آنان چيست؟

جواب: اگر واجد شرايط و صفات حيض باشد حكم حيض بر آن جارى است.

«سؤال 2735» خانمى جهت جلوگيرى از باردارى از دستگاه «آى يو دى» داخل رحم استفاده كرده است؛ اين شى ء خارجى چون به ديوارۀ رحم برخورد مى كند منجر به خونريزى مى شود و از روزى كه وى اين دستگاه را گذاشته هرچند روز يك بار دچار خونريزى و يا لكۀ خون مى بيند و ممكن است خونريزى گاهى حتى دو روز طول بكشد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 53

و پيوسته هم باشد. با توجه به اين كه اين خون جزء هيچ يك از خون هاى حيض و استحاضه نيست، جهت انجام فرائض، آيا صرف طهارت و وضو كافى است يا نياز به غسل است؟

جواب: با فرض سؤال غسل واجب نمى شود.

«سؤال 2736» معمولًا دورۀ قاعدگى همسر بنده هفت روز است، ولى بعضى وقت ها به ده روز نيز مى رسد. اخيراً پس از گذشت هفت روز قاعدگى، پاك شده و غسل حيض را انجام داده و بعد از آن عمل زناشويى صورت گرفته، پس از مدتى متوجه مى شود كه لباس او به خون آلوده شده، مجدداً غسل مى كند، اما بعد از آن ديگر خونى مشاهده نمى كند. اكنون پس از مدت ها متوجه شديم كه صاحب فرزند شده ايم، اما نمى دانيم كه نطفۀ منعقد شده در زمان حيض بوده

يا دفعات بعدى به همين جهت تقاضامندم حكم جنين تشكيل شده را بيان فرماييد.

جواب: در فرض سؤال كه جريان خون بيش از ده روز نيست خونى كه پس از ايام عادت ديده مى شود، اگر آن صفات را نداشته باشد بنابر احتياط بايد بين احكام حيض و استحاضه جمع شود و به هر صورت چون اطمينان به پاكى كرده بوده ايد گناهى نكرده ايد و جنين مذكور هم فرزند شرعى و طبيعى شماست و سقط آن حرام و موجب پرداخت ديه مى شود.

«سؤال 2737» خانمى در اوايل دورۀ باردارى، ده روز پشت سر هم و بدون سقط جنين دچار خونريزى شده است و روز دهم از صبح تا ظهر خونى نديده، اما بعد از ظهر دوباره خون مى بيند. بفرماييد حكم اين خون چيست؟ و آيا مى توان با آن نماز خواند؟

جواب: اگر خون ها نشانه ها و شرايط حيض را داشته باشد نبايد نماز بخواند و روزه هم صحيح نيست و از شرايط حيض اين است كه بيش از ده روز نمى شود و اگر پس از ده روز ادامه داشته باشد پس اگر عادت دارد مقدار عادت حيض، و بقيه استحاضه است كه بايد همراه غسل نماز بخواند و روزه بگيرد كه اگر كثيره يا متوسطه باشد تفاوت دارد كه شرح آن در توضيح المسائل بيان شده است.

«سؤال 2738» خانمى خونريزى وى قطع مى شود، ولى تا روز هشتم ترشحاتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 54

زرد رنگ و قهوه اى مشاهده مى كند. آيا اينها دليل عادت است؟ و آيا نزديكى با او در اين ايام حرام است؟

جواب: آنچه بعد از عادت و قبل از روز دهم خارج مى شود اگر صفات حيض از قبيل رنگ و

غيره در آن وجود دارد محكوم به حيضيّت است و اگر زرد و قهوه اى باشد بنابر احتياط بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند؛ يعنى در مسجد نرود و نزديكى نكند و در عين حال اعمال مستحاضه را انجام دهد.

«سؤال 2739» با توجه به اين كه برخى شرايط اقليمى و مصرف بعضى از غذاهاى جديد ممكن است موجب ادامه پيدا كردن عادت ماهيانۀ خانم ها به طور طبيعى تا پنجاه سالگى يا بالاتر شود؛ احكام اين گونه خانم ها براى يائسگى چگونه است؟

جواب: اگر بعد از پنجاه سالگى خون واجد شرايط حيض باشد بنابر احتياط تا شصت سالگى، بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند؛ يعنى نماز را با اعمال مستحاضه انجام دهد و مثلًا دست روى خط قرآن نگذارد و در مسجد نيز نرود.

«سؤال 2740» من زن 30 ساله اى هستم كه قبل از دوران قاعدگى كامل، يك تا سه روز لكه هاى زرد رنگِ متمايل به قهوه اى مى بينم. اين لكه ها در حالى به تدريج متمايل به قهوه اى مى شود كه مقدار آن كم بوده و شبيه استحاضۀ قليله است. اگر اين مدت را جزء حيض حساب كنم مدت حيض ده روز مى شود. سؤال اين است كه اين مدت جزء حيض است و يا استحاضه حساب كنم و تكليف نماز و روزۀ من در اين مدت چيست؟

جواب: در صورتى كه شما صاحب عادت عدديه و وقتيه مى باشيد؛ يعنى در وقت معينى از ماه- مثلًا اول ماه- به عدد مشخصى- مثلًا هفت روز- خون مى بينيد يا صاحب عادت وقتيه فقط هستيد؛ يعنى در وقت معينى از ماه- مثلًا اول ماه- خون مى بينيد، ولى عادت عدديه نداريد؛ يعنى يك ماه- مثلًا

5 روز- و ماه ديگر- مثلًا 6 روز- خون مى بينيد در صورتى كه لكه هايى كه قبل از وقت حيض خود به مدت يك يا دو روز مى بينيد خون باشد، گرچه صفات و نشانه هاى خون حيض را نداشته باشد و در حيضيّت طورى است كه گفته مى شود حيض شما جلو افتاده بايد در آن مدت به احكامى كه براى زن حائض گفته شده عمل كنيد؛ يعنى نماز نخوانيد و روزه هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 55

نگيريد، ولى بعداً قضاى روزه ها را به جا آوريد و اگر شما صاحب عادت عدديه فقط هستيد؛ يعنى تعداد روزهاى عادت شما ثابت است- مثلًا هفت روز- ولى وقت هر بار متفاوت است- مثلًا يك بار از اول ماه و بار ديگر از پنجم ماه- پس روزهايى كه خون در آنها نشانۀ حيض را دارد و با عادت شما مساوى است را حيض و بقيه روزهايى كه خون ديده ايد، ولى نشانه حيض ندارد را استحاضه قرار دهيد، اما در تمام صورت هاى گفته شده، اگر به لكه هايى كه در آن يكى دو روز مى بينيد خون گفته نمى شود، بلكه فقط به صورت ترشحات زرد رنگ است در آن مدت شما حيض نبوده و بايد نماز و روزه ها را انجام دهيد.

«سؤال 2741» كلاس اول دبيرستان بودم كه متوجه شدم غسل هايى كه از اول تكليف (شروع حيض) تاكنون انجام داده ام همه باطل بوده است و يادم نيست كه پس از ماه رمضان آن سال متوجه اشتباهم شده ام يا قبل از آن. با توجه به اين كه قبل از آگاهى به طريقۀ صحيح غسل، در اشتباه محض بوده ام و اصلًا از تكليف خود آگاه نبوده ام؛ تكليف من

نسبت به عبادات دوران جهل چيست و چه مدت از آن را بايد قضا كنم؟

جواب: چون بقاى بر حيض عمدى نبوده ايد روزه ها قضا ندارد، ولى نمازها را به مقدارى كه يقين داريد كمتر از آن نيست بايد قضا كنيد.

«سؤال 2742» خانمى هستم كه مدتى غسل هاى حيض را اشتباه انجام مى دادم به اين صورت كه ابتدا سمت چپ را غسل مى دادم و سپس سمت راست را. بفرماييد حكم نمازها و روزه هايى كه در اين مدت انجام داده ام چيست؟

جواب: بنابر احتياط واجب غسل شما صحيح نبوده، ولى چون مبنى بر احتياط است مى توانيد اين احتياط را به فالاعلم مراجعه بفرماييد.

«سؤال 2743» قسمتى از يك آيه از سوره هاى قرآن كه سجدۀ واجب دارد در دعاى كميل آورده شده است. آيا زن حائض مى تواند اين بخش از دعا را بخواند؟

جواب: در مفروض سؤال، بنابر احتياط واجب، زن حائض هيچ جزئى از آيه هاى سوره هاى سجده را نيز حتى به قصد دعا نخواند.

«سؤال 2744» با توجه به اين كه براى زن حائض خواندن بيش از هفت آيه از قرآن كريم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 56

اشكال دارد؛ اگر نذر، محدود به زمان خاص باشد مثلًا نذر كنم كه 40 روز هر روز پشت سر هم سورۀ «يسٰ» را بخوانم و يا در ماه مبارك رمضان ختم قرآن بردارم و يا به مناسبتى به عهده ام گذارند، وظيفه ام چيست؟ و اگر اشكال دارد و تا امروز كه نمى دانستم؛ آيا كفاره بايد بدهم؟ و آيا مى توانم تا هفت آيه را بلند و بقيه را آهسته بخوانم؟

جواب: خواندن بيش از هفت آيه از سوره هايى كه سجده واجب ندارند بر حائض كراهت دارد، ولى حرام نيست؛ و

اگر نذر كرده باشد كه بيش از هفت آيه در زمان خاصى بخواند و در آن زمان حائض باشد، ظاهراً نذر منعقد نمى شود و وظيفه اى ندارد؛ و اگر ختم قرآن به عهده مى گيرد چنانچه مجانى باشد و سوره هاى سجده دار تلاوت نشود اشكال ندارد، و اگر به نحو اجاره باشد چنانچه متعارف چنين است كه ختم قرآن در حال حيض نباشد صحت عمل به اجاره در آن حال، محل اشكال است.

«سؤال 2745» خواندن زيارت عاشورا و دعاى توسل و رفتن به مهديه و نشستن سر سفره حضرت ابوالفضل با وجود عذر شرعى (مثل حيض و جنابت) چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 2746» آيا زن حائض مى تواند سجدۀ زيارت عاشورا و يا سجده هاى ديگر را به جا آورد؟

جواب: سجده زيارت عاشورا براى او مانعى ندارد و سجده هاى واجب قرآن را نيز پس از شنيدن لازم است انجام دهد و طهارت در آنها شرط نيست، البته قرائت سوره هاى سجده دار جايز نيست

«سؤال 2747» اگر خانمى در حال حيض، غسل جنابت به عهده اش باشد؛ آيا مى تواند در همان حال غسل جنابت انجام دهد يا اين كه بايد پس از پاكى از حيض غسل جنابت كند؟

جواب: صحيح بودن غسل جنابت در حال حيض مشكل است، پس هنگامى كه از حيض پاك شد و غسل جنابت انجام داد از غسل حيض هم كفايت مى كند و لازم نيست براى حيض جداگانه غسل كند، هرچند خوب است در هنگام غسل، هم نيت جنابت و هم نيت حيض را كند؛ و چنانچه در حال حيض، غسل جنابت كرده است احتياطاً بعداً نيز علاوه بر غسل حيض غسل جنابت نيز انجام دهد و براى نماز وضو هم

بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 57

احكام استحاضه

«سؤال 2748» كسى كه اهل تشخيص وقت نيست ظاهراً بايد پنج دقيقه پس از اذان، نماز را شروع كند، در مورد مستحاضه چطور؛ آيا مى تواند به محض شروع اذان، خود را وارسى و غسل كند؟

جواب: بعد از اطمينان به داخل شدن وقت، غسل كند.

«سؤال 2749» در توضيح المسائل مسألۀ 484 فرموده ايد: مستحاضه، نماز قضا را در حال استحاضه بنابر احتياط واجب به جا نياورد. آيا اين حكم در مورد روزۀ قضا نيز جارى است؟

جواب: بنابر احتياط واجب، روزه نيز حكم نماز را دارد؛ مگر اين كه وقت قضاى روزه تنگ شده باشد.

«سؤال 2750» اگر زن مستحاضه به وظيفۀ خود براى اداى نماز واجب عمل كرده و نماز را به جاى آورد و بعد از نماز بفهمد كه اصلًا پاك شده و ديگر خونى نمى بيند؛ آيا بايد براى نمازهاى بعدى چون از خون پاك شده، دوباره به وظيفه اش عمل كند؟ يا اين كه چون بعد از نماز قبلى ديگر خونى نديده است همان غسل يا وضويى كه گرفته كافى است؟ مثلًا در مورد استحاضۀ قليله آيا بايد بعد از پاك شدن از خون، براى اولين نمازى كه مى خواند براى هر نماز يك وضو بگيرد يا اين كه اگر از نماز سابق وضو دارد و خونى نديده است اين وضو براى نمازهاى بعدى كفايت مى كند؟

جواب: با فرض عمل به وظيفه و نديدن خون پس از آن، لازم نيست آن وظيفه را دوباره انجام دهد.

«سؤال 2751» اگر زن مستحاضه به وظيفۀ خود براى انجام نماز عمل كند، ولى در بين روز بخواهد عمل واجب ديگرى غير از نماز به جا آورد، مثلًا نذر كرده باشد قسمتى از

قرآن را بخواند. آيا واجب است وضو يا غسل كند و آن عمل را انجام دهد و اگر بين نماز و عمل واجب ديگر خون نبيند چه حكمى دارد؟ و آيا اعمال واجب با مستحب تفاوتى دارد؟

جواب: بر زن مستحاضه براى قرائت قرآن و زيارت عاشورا و مانند آن، چه با نذر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 58

واجب شده يا نه؛ وضو و غسل واجب نيست هرچند در هر صورت وضو گرفتن مستحب است، مگر اين كه نذر كرده باشد آن امور را با وضو يا غسل انجام دهد كه در اين صورت بايد طبق نذر خود عمل كند و اگر بخواهد كار ديگرى غير از نماز كه نياز به وضو دارد انجام دهد بنابر احتياط واجب، وضوى ديگرى بگيرد.

«سؤال 2752» اگر بعد از غسل استحاضه و قبل از وضو و نماز، حدث اصغر سر زد؛ آيا غسل او باطل شده است؟

جواب: مستحاضۀ متوسطه و كثيره- بنابر احتياط- وضو را پيش از غسل انجام دهد.

«سؤال 2753» اگر مستحاضۀ كثيره يا متوسطه براى نماز به وظيفه اش عمل كرده، اما پس از نماز اول، استحاضۀ او قليله شده است، آيا براى نماز بعدى به خاطر خروج از حالت كثيره يا متوسطه به قليله، غسل لازم است؟

جواب: براى اولين نماز بعد از آن هم، طبق وظيفۀ حالت قبل عمل كند، ولى براى نمازهاى بعد از آن به وظيفۀ مستحاضۀ قليله عمل كند.

«سؤال 2754» در روزۀ مستحاضۀ قليله، در صورتى كه جلوگيرى از خروج خون ضرر نداشته باشد؛ آيا بايد در مجراى خون مانعى بگذارد تا لكه نبيند و خون خارج نشود؟

جواب: اگر ضرر ندارد احتياطاً در طول مدت

روزه، از بيرون آمدن لكه هاى خون جلوگيرى كند.

«سؤال 2755» اگر در ماه رمضان بعد از نماز مغرب و عشا، استحاضۀ متوسطه يا كثيره شود چه تكليفى براى روزۀ فردا دارد؟ آيا كافى است كه غسل، فقط بعد از اذان صبح و براى نماز صبح باشد؟

جواب: در فرض مذكور نيز احتياطاً براى جهت صحيحى، مثل نماز شب، قبل از اذان صبح غسل كند.

«سؤال 2756» در استحاضۀ متوسطه در ماه رمضان، آيا بايد براى نماز يا روزه، قبل از اذان صبح يا بعد از اذان صبح غسل كرد؟

جواب: مستحاضۀ متوسطه يا كثيره احتياطاً قبل از فجر براى جهت صحيحى مثل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 59

نماز شب و مانند آن غسل كند و اگر بعد از آن خون خارج شد، بعد از اذان براى نماز صبح نيز آن را اعاده كند.

احكام ميّت

[نوشتن آيات قرآن و دعا بر كفن]

«سؤال 2757» با توجه به آيۀ شريفۀ «لٰا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» «1» آيا نوشتن آيات قرآن و دعاهاى وارده، بر كفن ميّت و كفن و دفن ميّت با چنين كفنى جايز است؟ خصوصاً وقتى به اين نكته توجه كنيم كه ميّت پس از مدتى كوتاه، متعفن شده و از او نجاست خارج شده و آيات قرآن و اسماء اللّه به نجاست آلوده مى شود؟ در صورت جايز بودن اين امر، نوشتن كدام آيه و دعا بر كفن ميّت مستحب است.

جواب: دفن ميّت با كفن هايى كه مشتمل بر آيات قرآن و دعاى جوشن است اشكالى ندارد، بلكه از بعضى روايات استحباب آن نيز استفاده مى شود «2» ولى بنابر احتياط واجب، بايد به نحوى باشد كه در معرض آلوده شدن به نجاست نباشد، مثلًا در قسمت سينه و

سر باشد و از آيۀ شريفۀ قرآن مى توان حكم كلى حرمت تلويث و آلوده كردن قرآن را استفاده كرد.

«سؤال 2758» آيا از افراد متوفى هنگام دفن اجزاى مصنوعى، مانند دندان هاى مصنوعى و هر چيز غير طبيعى را بايد جدا كرد؟

جواب: لازم نيست.

نبش قبر

«سؤال 2759» والدۀ اين جانب سى سال پيش در زاهدان به رحمت ايزدى پيوست ايشان در زمان حيات وصيت كردند كه پس از فوت، او را در زادگاهش، يعنى رفسنجان به خاك بسپارند. متأسفانه چون محل كار اين جانب در آن زمان شهرستان چابهار بود و

______________________________

(1)- سورۀ واقعه (56): آيۀ 79.

(2)- وسائل الشيعة، ج 3، ص 51- 53، ابواب التكفين، باب 29 و 30؛ و مستدرك الوسائل، ج 2، ص 232، ابواب الكفن، باب 28، ح 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 60

ارتباط تلفنى بسيار كم و اياب و ذهاب به سختى انجام مى شد زمانى كه مطلع شدم و به زاهدان رسيدم مراسم سوم آن مرحومه انجام شده بود و نتوانستم به وصيت او عمل كنم.

اكنون پس از گذشت سى سال، خود را موظف مى دانم كه آن دين را انجام دهم و به همين جهت از محضر جناب عالى تقاضا دارم تا در صورت امكان به بنده اجازۀ نبش قبر دهيد تا اگر چيزى از جسد آن مرحومه باقى مانده آن را به رفسنجان منتقل كنم و در آن جا به خاك بسپارم.

جواب: در فرض سؤال نبش قبر جايز نيست و شما تكليفى نداريد.

«سؤال 2760» شخصى در اثر سكتۀ قلبى و حكمِ پزشك معالج مبنى بر فوت او، غسل داده شده و كفن مى شود. اكنون پس از دفن، برخى نزديكان مدّعى هستند كه قبل از دفن در

زمان وداع با بوسيدن شخص مزبور احساس كرده اند كه بدن وى داراى حرارت است آن هم حرارتى كه در انسان زنده احساس مى شود. با وجود احتمال عقلايى بر زنده بودن فرد مزبور، آيا نبش قبر واجب است؟

جواب: با احتمال عقلايى زنده بودن، نبش قبر واجب است.

«سؤال 2761» در صورتى كه چند ميّت در يك قبر در حالى دفن شوند كه استخوان هاى آنها مخلوط شده و در ميان آنها برخى هستند كه غسل داده نشده و يا بر آن نماز خوانده نشده است در اين صورت آيا نبش قبر واجب است؟

جواب: در صورتى كه بر ميّت نماز نخوانده، يا نمازى كه خوانده اند باطل باشد بايد نماز را بر قبر او بخوانند؛ ولى اگر بدون غسل يا با غسل باطل دفن كرده باشند، در صورتى كه بدن ميّت متلاشى نشده باشد، بايد نبش قبر شود و او را غسل دهند.

«سؤال 2762» اين جانب وكيل مرحوم ... مى باشم پس از سال ها كه از دفن ايشان مى گذرد فعلًا قبر اين مرحوم وسط خيابان قرار گرفته و محل تردد ماشين ها و افراد گرديده و باعث هتك حرمت ايشان و ناراحتى فرزندان آن مرحوم شده است. آيا مى شود مقبرۀ ايشان را طورى كه باعث نبش قبر نگردد، مثلًا بتون ريزى كرد و به جاى ديگر منقل كرد؟

جواب: با فرض مذكور، اشكالى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 61

«سؤال 2763» قبرى بر اثر آب و يا رانش زمين، مخروبه شده و استخوان هايى هم به چشم مى خورد. البته از اهل آن شهر و ديار نيستم و كسى را هم نمى شناسم، ولى مى دانم قبرستان مسلمين است حكم چيست؟

جواب: اگر مى توانيد مقدارى خاك روى آنها بريزيد.

«سؤال

2764» در شهرستان فرخ شهر يك قبرستان قديمى وجود دارد كه حدوداً 30 سال است ميتى در آن دفن نمى شود. اخيراً شهردارى اقدام به تسطيح آن كرده است.

از طرفى مردم از ترس احتمال تخريب قبور اموات، اقدام به نبش قبر اقوام و اموات خود كرده و امواتى كه بيش از 30 يا 40 سال قبل دفن شده اند را در جاى ديگر دفن مى كنند.

آيا اين كار جايز است؟

جواب: نبش قبر جز در موارد ضرورى آن هم قبل از اين كه جسد متعفّن و يا متلاشى شود جايز نيست و مورد سؤال هم از موارد ضرورى نيست.

«سؤال 2765» حكم نبش قبرهاى دسته جمعى و حكم استخوان هاى مردگانى كه اين چنين دفن شده اند چيست؟ با علم به اين كه اين استخوان ها هنگام نبش قبر و استخراج آنها با هم مختلط شده. و نيز با علم به اين كه نماز، بر جنازۀ كسانى كه توسط حكومت طاغوت اعدام و اين چنين دفن شده اند، خوانده نشده است؟

جواب: در فرض مذكور، جواز نبش قبر مشكل است، زيرا مظنون اين است كه جنازه ها متلاشى شده و نبش قبر موجب هتك آنها مى شود و در صورت جواز نبش، چنانچه استخوان ها مربوط به غير سينۀ ميّت باشند، غسل داده شده و بنابر احتياط با كفن دفن گردند و اگر مربوط به سينۀ ميّت باشند، علاوه بر غسل و كفن، نماز هم بر آنها خوانده شود و سپس دفن شوند.

احكام شهيد

«سؤال 2766» آيا با دست گذاشتن به جنازۀ شهيد غسل ميّت بر من واجب مى شود؟

جواب: بنابر احتياط واجب غسل كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 62

«سؤال 2767» شهيد به چه كسى گفته مى شود؟

جواب: شهيد به معناى عام به

كسى مى گويند كه در راه انجام وظيفۀ شرعى و عقلى خود كشته شده و شهيد به معناى خاص كسى است كه علاوه بر آن در جبهۀ نبرد نظامى با دشمنان اسلام و مسلمين كشته شده باشد.

«سؤال 2768» آيا طواف دادن مرده ها در اطراف قبور ائمۀ اطهار عليهم السلام دليلى دارد؟

جواب: طواف دادن ميّت به گِرد قبور ائمّه عليهم السلام دليلى ندارد، ولى در روايات است كه امام حسن به امام حسين عليهما السلام وصيت كرده كه پس از مرگم مرا به سوى قبر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم متوجه ساز تا با او تجديد عهد كنم؛ سپس مرا به سوى مادرم منصرف ساز و پس از آن برگردانده و در بقيع دفن كن «1» و تأسى به معصوم عليه السلام گرچه به قصد رجا و اميد ثواب، نيكو و مستحب است و مى توان به اين قصد اموات مسلمان را به قبور معصومين عليهم السلام و مشاهد مشرّفه نزديك كرد.

«سؤال 2769» در پى دفن دسته جمعى اجساد قربانيان حادثۀ بم- برخى از علما- عكس بردارى از اجساد مجهول الهويۀ حادثه را غير شرعى اعلام و اين مسأله براى مأموران اجرايى كه قصد دارند با دفن فورى اجساد مشكل بهداشتى منطقه را حل كنند مشكلاتى را ايجاد كرده است و شناسايى بعدى ميّت را هم غير ممكن مى سازد. حكم جناب عالى در اين مورد راهگشا خواهد بود.

جواب: عكس بردارى از مجهول براى اين كه بعداً شناخته شود ذاتاً مانعى ندارد، ولى نسبت به زن ها به مقدار ضرورت اكتفا شود.

«سؤال 2770» آيا طواف كردن گِرد قبور ائمه عليهم السلام و تبرك اشيا و ماليدن آنها به ضريح آن بزرگواران

دليلى دارد.

جواب: خصوص طواف، دليل معتبرى ندارد وشيعيان هم به قصد طواف اطراف مشاهد مشرّفه نمى گردند و تنها قصدشان زيارت است كه امر مستحبى مى باشد و خصوص تبرك اشيا هم دليل خاصى ندارد.

______________________________

(1)- كافى، ج 1، ص 300، ح 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 63

نماز ميّت

«سؤال 2771» فردى كه در زمان حياتش جز دروغ، ستم و بدى چيز ديگرى از او نديده ايم، اكنون پس از مرگ مى خواهيم براى او نماز ميّت بخوانيم و طبيعتاً در نماز ميّت چنين مى خوانيم «لا نعلم منه الّا خيراً» آيا يك دروغ واضح نيست؟

جواب: ممكن است مراد از كلمۀ «خير» در آن اسلام و اعتقادات صحيح ميّت باشد نه اعمال و رفتارش.

«سؤال 2772» اگر نماز ميّت بيست نفر را نخوانده اند و آنها را در يك رديف به خاك سپرده اند؛ آيا مى شود به همۀ آنها يك نماز خواند و يا بايد براى هر كدام يك نماز ميّت جداگانه خواند؟

جواب: بنابر احتياط بايد براى هر كدام يك نماز ميّت جداگانه خوانده شود.

«سؤال 2773» در صورت عدم دسترسى به مرد مطّلع جهت اقامۀ نماز ميّت و تلقين آن، آيا مى توان نماز مذكور را توسط خانم به جا آورد؟

جواب: بلى زن مى تواند به ميّت نماز بخواند و كفايت مى كند، بلكه بعيد نيست زنان بتوانند به او اقتدا كنند، ولى همچون اقتداء به مردها اذكار را بايد خودشان بخوانند.

«سؤال 2774» چرا در نماز ميّت بعد از نيت و گفتن اللّه اكبر اول، متن نماز بدون ذكر بسم اللّه الرحمن الرحيم آغاز و قرائت مى گردد و نام طيبۀ مذكور لحاظ نشده است؟

جواب: نماز ميّت در حقيقت نماز نيست، بلكه دعا براى ميّت است و مطابق دستور

شرع بعد از تكبير اول بايد شهادتين گفته شود و در شهادتين بسم اللّه وارد نشده است.

نماز وحشت

«سؤال 2775» آيا مى شود هر شب به نيت مردگان از شيعيان امير المؤمنين عليه السلام در جهان به عنوان شب اول قبر، نماز وحشت خواند؟

جواب: به قصد رجا و ثواب اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 64

[احكام نماز]

مسائل نماز

رابطۀ خدا با بندگان

«سؤال 2776» اگر نماز رابطه فرد با خداست پس نماز استيجارى چه معنا دارد؟ مگر معاذاللّه خداوند به نماز احتياج دارد كه اگر كسى مُرد برايش شخصى را اجير كنند تا برايش نماز و روزه انجام دهد؟ همين سؤال در مورد وجوب نماز و روزه بر فرزند بزرگ هم مطرح است.

جواب: اولًا: اين كه خداوند هيچ نيازى به بندگانش ندارد قابل ترديد نبوده و نماز خواندن براى رفع نياز خداوند نيست، بلكه براى رفع نياز نمازگزار است، زيرا او با خواندن نماز صحيح و مقبول به كمال روحى و قرب معنوى كه نداشت مى رسد.

ثانياً: در رسيدن انسان به كمال و قرب معنوى در عبادات، مباشرت لازم نيست و ممكن است با انجام عبادت توسط ديگرى، نفع معنوى و ثواب آن عائد انسان گردد و اين معنا با معادلات بشرى و مادى قابل فهم نيست، بلكه امر آن در اختيار خداوند است كه علاوه بر مالك مطلق بودن همۀ چيزها داراى صفات منّت، رحمت و فضل عظيم نيز مى باشد و فهم اين كه در چه مواردى نفع معنوى عمل ديگرى به انسان مى رسد و شرايط آن، جز از راه وحى امكان ندارد. روايات دال بر اين كه ثواب نماز و روزه و حج اجير و يا اولاد، به ميّت مى رسد؛ از معصومين عليه السلام رسيده است و علم آنان منتهى به علم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

مى شود كه به وحى مرتبط است. بنا بر اين در اين زمينه هيچ جاى استبعاد وجود ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 65

اوقات نماز

«سؤال 2777» منظور از مغرب كه در رسالۀ شما آمده است غروب آفتاب است يا اذان مغرب و اگر منظور اذان مغرب است حكم نمازهايى كه تا به حال بين غروب آفتاب و اذان مغرب خوانده ام چيست؟ چون من گمان مى كردم منظور اذان مغرب است.

جواب: مغرب شرعى حدود پانزده دقيقه بعد از غروب خورشيد است كه سرخى سمت مشرق به تدريج از بين رفته باشد و نماز ظهر و عصر تا مغرب ادا مى باشند و وقت نماز مغرب بعد از مغرب است و اگر نماز مغرب را جلوتر خوانده ايد بايد قضا كنيد.

«سؤال 2778» در برخى از كتاب هايى كه براى تعيين اوقات شرعى وجود دارد زمان اوقات شرعى، داراى اختلاف است خصوصاً با اذانى كه از راديو و تلويزيون پخش مى شود. وظيفۀ ما در قبال اوقات شرعى چيست؟ و چگونه تشخيص داده شود؟

جواب: براى اداى نماز بايد يقين به وارد شدن وقت حاصل شود و براى روزه تا يقين به طلوع فجر نشده امساك لازم نيست.

«سؤال 2779» در برخى از مناطق كرۀ خاكى، نواحى جغرافيايى وجود دارد كه در بعضى روزهاى سال، شاهد شبى به طول 23 ساعت و سپيدۀ يك ساعته و نيز پس از 6 ماه داراى روز 23 ساعته و سپيدۀ يك ساعته مى باشيم، اوقات شرعى نماز در اين مناطق را توضيح دهيد.

جواب: در فرض اول كه 23 ساعت شب و يك ساعت سپيده است هنگام سپيده نماز صبح خوانده مى شود و بنابر احتياط نسبت به نمازهاى ديگر و همچنين

روزهاى ماه مبارك رمضان، طبق مناطق معتدل و يا مناطق استوا كه روز و شب آنها دائماً مساوى است عمل مى شود، و احتياطاً نمازها و نيز روزه ها در مناطق ديگر قضا شود. و در فرض دوم كه عكس فرض اول است نمازها و روزه ها در اوقات شرعى خود ادا مى گردد و اگر نسبت به روزه ها عسر و حرج وجود دارد و نمى تواند بگيرد قضاى آن در مناطق ديگر كه عسر و حرج ندارد انجام گيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 66

«سؤال 2780» فضانوردان مسلمانى كه به فضا مى روند با توجه به اين كه هر 90 دقيقه يك بار به دور زمين مى چرخند وقت نماز و كيفيت آن چگونه است؟

جواب: در هر 24 ساعت هر يك از نمازهاى پنچ گانه را يك مرتبه با ترتيب شرعى آن انجام دهند و بهتر است فاصلۀ متعارف زمانى بين اوقات نمازها در زمين را رعايت كنند.

«سؤال 2781» محل زندگى من بلاد كفر است در چنين سرزمينى كه اوقات شرعى را بيان نمى كنند چگونه اوقات نماز را به دست آورم؟ آيا مى توانم از طلوع تا غروب خورشيد را حساب و تقسيم به دو قسمت مساوى كنم و شروع نيمه دوم را اول ظهر بدانم؟

جواب: براى اين كه مطمئن شويد نماز را در وقت خوانده، احتياطاً نماز ظهر را تا زمان كوتاهى پس از نيمه حقيقى تأخير بيندازيد.

«سؤال 2782» آقايى مى گويد: در شرايط عادى، جمع بين نمازهاى يوميه، مطلوب شريعت محمدى نبوده و مكروه است و اگر نشانگر سبك شمردن نماز باشد جايز نيست (يعنى بايد نماز ظهر را در وقت ظهر، عصر در وقت عصر و مغرب و عشا هم هر كدام در وقت

خود خوانده شوند) نظر حضرت عالى چيست؟

جواب: ظاهراً فاصله انداختن بين نمازها به خودى خود استحباب ندارد آنچه استحباب دارد تأخير نماز براى انجام آن در وقت فضيلت است و وقت فضيلت نماز عصر از زمانى است كه سايۀ شاخص به اندازۀ مثل شاخص بلند شود؛ هرچند محتمل است پس از اذان و گذشتن وقت به اندازۀ وقت نماز ظهر نيز وقت فضيلت محسوب شود و وقت فضيلت نماز عشا از هنگامى است كه سرخى طرف مشرق از بين برود.

«سؤال 2783» آيا مقلدين شما روزهاى جمعه اگر به نماز جمعه نرفتند حق خواندن نماز ظهر در اول وقت را ندارند و بايد صبر كنند تا نماز جمعه شهرشان تمام شود؟ و اگر اول وقت بخوانند نمازشان باطل است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 67

جواب: اگر نماز جمعۀ واجد شرايط، اقامه شود شركت در آن براى افراد واجد شرايط واجب است و در صورت عدم شركت از خواندن نماز ظهر قبل از اتمام نماز جمعه خوددارى شود و در صورت خواندن نماز ظهر همزمان با جمعه، صحت آن محل اشكال است.

«سؤال 2784» لطفاً معناى اصطلاحات زير را بيان فرماييد.

1- وقت زوال. 2- وقت چاشت. 3- وقت پهن شدن آفتاب. 4- صدر نهار جمعه.

جواب: منظور از وقت زوال هنگام ظهر شرعى است. چاشت اوايل صبح بعد از گذشت ساعتى از طلوع آفتاب است. مقصود از پهن شدن آفتاب ساعتى بعد از طلوع خورشيد است. مقصود از صدر نهار نيز هنگامى است كه خورشيد بالا مى آيد.

نمازهاى مستحبى

«سؤال 2785» براى درك ثواب نماز غفيله، آيا مى توان دو ركعت از نافلۀ مغرب را به نيت نماز غفيله خواند؟

جواب: نماز غفيله غير

از چهار ركعت نافلۀ مغرب است و جمع آنها در قصد مشكل است.

«سؤال 2786» براى فرار از ريا، آيا مى توان نافلۀ عشا را ايستاده خواند؟

جواب: محل اشكال است.

«سؤال 2787» با توجه به اين كه نمازهاى مستحبى نوافل را در هر شرايطى مى توان به جا آورد لطفاً بفرماييد: مثلًا خانمى كه در آشپزخانه مشغول كار است، آيا مى شود در عين كار كردن نوافل را هم بخواند؟ و در اين صورت شرايطى همچون قبله و حجاب را چگونه رعايت كند؟

جواب: كسى كه نمى تواند ايستاده و رو به قبله نماز مستحبى را بخواند اشكال ندارد كه در حال حركت و با اشاره نماز بخواند، ولى شرايط ديگر طهارت و پوشش را بايد رعايت كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 68

احكام قبله

«سؤال 2788» با توجه به اين كه امام زادۀ مدفون در روستا حدود 40 درجه از قبله منحرف است و اقامۀ نماز جماعت و يا فرادا به طرف قبله باعث بروز اختلاف و تشنج در روستا مى شود؛ آيا مى توان به خاطر حفظ وحدت- هنگام اقامۀ- نماز حداقل تا 15 درجه از مسير قبله منحرف شد؟

جواب: با فرض علم به جهت قبله رعايت آن هم در جماعت و هم در فرادا لازم است و اگر اقامۀ جماعت، موجب نزاع و اغتشاش باشد موقتاً از اقامۀ آن پرهيز شده و با استدلال و گفتگوى منطقى اختلاف برطرف شود.

«سؤال 2789» كسى كه جهت قبله را مى داند كه طرف جنوب است، اما درجۀ آن را نمى داند تكليف او چيست؟

جواب: بايد براى تشخيص جهت قبله تفحص كرد و با عدم امكان تحصيل علم، عمل به مظنه كافى است و اگر بعداً كشف خلاف شد تا انحراف

45 درجه، نماز صحيح مى باشد.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 68

«سؤال 2790» در نيمكرۀ غربى، مناطقى است كه به هر سه يا چهار طرف كه بايستيد قبله است در اين مناطق در چه جهتى اعمال شرعى را بايد انجام داد؟

جواب: در فرض سؤال، ايستادن به هر طرف از آن جهات مجزى است هرچند بهتر است براى انسجام صفوف مسلمين بناى محراب مساجد و نيز نمازهاى جماعت به سمت واحدى باشند.

پوشش در نماز

«سؤال 2791» آيا مى شود با چادر نازك در تاريكى نماز خواند به طورى كه چيزى مشخص نباشد؟

جواب: اگر فقط در نور بدن نمايان باشد در تاريكى هم اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 69

«سؤال 2792» در مورد پوشش بانوان در نماز، آيا چادر كافى است؟ مثلًا اگر بانويى با آستين كوتاه، اما زير چادر يا روسرى نماز بخواند در چنين حالتى وقتى به سجده مى رود طبق نظر بعضى از فقها، گردن يا سينۀ او ساتر ندارد و زمين، ساتر آن خواهد بود، لطفاً در اين مورد و در مورد پوشيدن دامن بلند بدون شلوار، نظر مبارك را مرقوم فرماييد.

جواب: براى پوشش از نامحرم، هر نحو پوششى كه زن را از نگاه نامحرم حفظ مى كند كافى است، ولى براى نماز بنابر احتياط واجب پوشش بدن حتى از خود انسان لازم است و انداختن چادر روى سر، مثل رفتن زير خيمۀ كوچك است و كافى نيست، بنابراين بايد چادر را به دور خود بپيچيد كه بدن حتى از خود او پوشيده شود.

«سؤال 2793» اگر شخصى بعد از چند روز بفهمد ساعتى كه

در دست دارد داراى طلاست نمازهاى خوانده شده حكمش چيست؟

جواب: در صورت جهل به موضوع يا جهل به حكم و در صورت قصور نه تقصير، اعاده لازم نيست و گرنه احوط اعاده است.

«سؤال 2794» الف: نماز خواندن با اجسام غصبى كوچكى، مانند عينك، قلم، ساعت، دفترچه و ... كه حكم پوشش واجب را ندارد، آيا اشكال دارد؟

ب: آيا نمازهايى كه اين طورى خوانده است بايد قضا كند؟

جواب: الف: چون به حركات صلاتى متحرك مى شود محل اشكال است.

ب: بايد نمازها را قضا كند مگر اين كه علم به غصبيت آنها نداشته و خودش هم غاصب نباشد.

«سؤال 2795» اگر موى گربه در بين لباس ناپديد شود، آيا نماز با اين لباس صحيح است؟

جواب: اشكال دارد و بايد يقين كند لباسى كه در آن نماز مى خواند موى گربه در آن نيست.

«سؤال 2796» آيا چانۀ زن جزء وجه است كه پوشاندن آن هنگام نماز واجب نيست؟

جواب: مقدارى كمى كه جزء صورت به حساب آيد پوشيدن آن لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 70

اذان و اقامه

«سؤال 2797» با توجه به مسأله 114 توضيح المسائل، آيا كشيدن صدا باعث زياد شدن مدّ در كلمات اذان نمى شود؟

جواب: كشيدن صدا ملازم با مد نيست و اگر فرضاً هم بشود نبايد صدا را بكشد.

«سؤال 2798» برخى از اعتقادات ما چرا در اذان و اقامه نيامده است؟ آيا گفتن اين گونه شهادات در اذان و اقامه به قصد رجا جايز است؟

جواب: چنين نيست كه هر چه حق است و ما به آن اعتقاد داريم بتوان آن را در اذان و اقامه ذكر كرد. فقرات اذان و اقامه توقيفى است.

«سؤال 2799» گروهى از اهل سنت ادعا مى كنند كه طبق نظر

مراجع شيعه، گفتن «أشهد أنّ علياً ولى اللّه» در اذان به قصد اذان حرام است. آيا اين موضوع صحت دارد؟

جواب: شهادت به ولايت على عليه السلام جزء اذان و اقامه نيست. پس نبايد آن را به قصد جزئيت گفت، ولى اصل گفتن آن اشكال ندارد.

واجبات نماز

[واجبات نماز]

تكبيرة الاحرام

«سؤال 2800» منظور از اين جمله «اللّه اكبر اول نماز را بايد به عربى صحيح تلفظ كرد» چيست؟ آيا منظور درست تلفظ كردن لام در اللّه است يا رعايت فتحه و ضمه؟

جواب: منظور اين است كه خود جمله كه عربى است به نحو صحيح تلفظ شود و ترجمۀ آن كافى نيست.

«سؤال 2801» هنگام گفتن تكبيرة الاحرام مستحب است دست ها در چه حالتى باشد؟

جواب: بهترين وجه اين است كه با شروع گفتن تكبير، دست ها به طرف بالا در حالى كه كف دست ها باز و رو به قبله باشد حركت كند تا مقابل صورت برسد و با خاتمۀ تكبير، دست ها هم پايين برگشته باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 71

«سؤال 2802» اين جانب مدتى به اشتباه ذكر تكبير را هنگام برخاستن از ركوع و سجده، يعنى در حال حركت مى گفتم، البته سعى مى كردم كه پس از ركوع و سجود آرامش بدن را رعايت كنم، تكليف نمازهاى خوانده شده چيست؟

جواب: در صورت جهل و عدم توجه به مسأله، قضا لازم نيست و مشمول حديث

«لا تعاد»

است.

قرائت

«سؤال 2803» در مورد قرائت نماز در مسأله 840 مى فرماييد: اگر در بين خواندن حمد و سوره و يا تسبيحات، بدن نمازگزار بى اختيار حركت كند، احتياط آن است كه دوباره همان جمله را بگويد؛ اما در مسأله 912 مى فرماييد به قصد قربت مطلقه بگويد. سؤال اين است كه آن جمله را دوباره بگويد بدون قيد قصد قربت مطلقه، يا لازم است قصد قربت مطلقه كند. باز هم در صورتى كه بى اختيار حركت كند اگر شك كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شده يا نه تكليفش چيست؟

جواب: فرض مسأله در جايى است

كه در حال حركت، ذكر گفته شود و الّا نفس حركت، موجب تكرار ذكر نيست و در هر حال به قصد قربت مطلقه بگويد؛ يعنى به قصد جزئيت نماز نباشد تا زيادى در نماز حساب شود.

«سؤال 2804» اگر موقعى كه ذكر واجب را مى گويم بى اختيار يا از روى اشتباه، بدن حركت كند اگر شك كنم كه بدن از حال آرام بودن خارج شده يا نه، آيا لازم است كه آن ذكر را دوباره بگويم؟

جواب: اگر شك در اصل خارج شدن از آرامى باشد اصل عدم، جارى است و در عين حال، اعادۀ ذكر از باب احتياط ضرر ندارد.

«سؤال 2805» در نماز فرادا، كدام يك از اين امور جايز نيست؟

1- بلند خواندن «بسم اللّه» در نمازهاى ظهر و عصر.

2- گفتن «الحمد للّه ربّ العالمين» بعد از سوره حمد.

3- گفتن «كذلك اللّه ربى» بعد از سوره توحيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 72

4- گفتن «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» بعد از تكبيرة الاحرام.

5- گفتن

«و تقبّل شفاعته و ارفع درجته»

بعد از صلوات در تشهد.

جواب: بنابر احتياط در نماز ظهر و عصر فرادا «بِسْمِ اللّٰهِ»* را آهسته بگويد. اما موارد 2 تا 5: گفتن همۀ اينها بى اشكال است.

«سؤال 2806» آيا ادغام تنوين و نون ساكنه در يكى از حروف «يرملون» واجب است؟

جواب: بنابر احتياط واجب ادغام تنوين و نون ساكنه در حروف يرملون ترك نشود.

«سؤال 2807» اگر در ركعت سوم يا چهارم اشتباهاً شروع به خواندن سورۀ حمد كرد، آيا آن را ادامه دهد؟ آيا سجده سهو واجب مى شود؟

جواب: اگر در ركعت سوم، سورۀ حمد را به نيت نماز به جا آورد كافى است هرچند قبلًا قصد داشته است تسبيحات

بخواند و نبايد آن را رها كند، ولى اگر بدون قصد، حمد به زبانش بيايد، بايد آن را از همان جا كه متوجه شد رها كند و با قصد، تسبيحات اربعه و يا حمد را بخواند.

«سؤال 2808» اگر شخصى فكر كرده كه جملۀ «كذلك اللّه ربى» در ركعت دوم بعد از هر سوره اى مستحب است و در نماز بعد از سوره «انا انزلناه» نيز «كذلك اللّه ربى» مى گفته است. آيا نمازش اشكال دارد و بايد قضا كند؟

جواب: اگر جاهل قاصر باشد مشمول

«لا تعاد»

است و قضا ندارد، بلكه بعيد نيست در مقصر هم جارى باشد.

«سؤال 2809» اگر كسى هنگام نماز پس از قرائت حمد يكى از سوره هاى «توحيد» يا «كافرون» را شروع كرد نمى تواند آن را رها كرده و سورۀ ديگرى بخواند حال اگر در نمازى خاص باشيم كه بايد سوره اى مخصوص غير از اين دو سورۀ فوق را بخوانيم تكليف چيست؟ و اگر از روى فراموشى و حواس پرتى «بسم اللّه» را به نيت سورۀ توحيد گفتيم. آيا نمى شود آن را رها كرد و سورۀ مخصوص را خواند؟

جواب: در نمازهاى مستحبى مانعى ندارد، ولى سوره اى را كه بعداً شروع مى كند به قصد استحباب خاص آن نماز نخواند، بلكه به قصد قربت مطلقه بخواند و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 73

نمازهاى واجب غير از نماز جمعه كه مى تواند به سورۀ جمعه و منافقين عدول كند.

احتياطاً سورۀ توحيد را تمام كرده و بعد سورۀ مورد نظر را به قصد قربت مطلقه (يعنى به قصد قرائت قرآنى كه در همه جا از جمله در نماز استحباب دارد) بخواند.

«سؤال 2810» آيا در پايان قرائت مى شود «صدق اللّه

العلى العظيم» گفت؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 2811» در نماز واجب، آيا خواندن حمد و سوره از روى نوشته جايز است؟

جواب: مانع ندارد.

«سؤال 2812» آيا انسان مى تواند دعا يا سوره اى را در نماز واجب يا مستحبى از روى كتاب بخواند و آيا مى تواند در هنگام نماز خواندن خم شده قرآن يا كتاب دعا را از روى زمين بردارد و از رو بخواند؟

جواب: خواندن دعا يا قرآن در نماز از روى كتاب مانعى ندارد، ولى بنابر احتياط كتاب را روى ميز يا صندلى يا طاقچه بگذارد كه نخواهد خم شود.

«سؤال 2813» دخترى هستم 24 ساله كه براى خواندن نماز دچار مشكل شده ام و براى اين كه كلمات نماز را درست ادا كنم چندين مرتبه آنها را تكرار مى كنم و نماز خواندن برايم يك معضل شده است، آيا مى توانم به يك بار ادا كردن اكتفا كنم و خود را از اين مهلكه نجات دهم.

جواب: چون دچار وسواس هستيد نبايد به شك هاى خود اعتنا كرده و به يك مرتبه ادا كردن الفاظ بايد اكتفا كنيد.

«سؤال 2814» اين جانب چند ماهى است كه به خاطر كسالت، توان خواندن حمد و سوره را ندارم. آيا مى توانم نمازم را بدون حمد و سوره بخوانم؟

جواب: هرچند حمد و سوره و ساير اذكار از اركان نماز نيست، ولى واجب است به هر نحو ممكن خوانده شوند؛ اما اگر منظور شما فراموش كردن بعضى كلمات و جملات حمد و سوره است مى توانيد به خاطر محذور مذكور، آن را به وسيلۀ نوشته يا وسيلۀ صوتى و يا كسى كه آن را به شما تفهيم كند بخوانيد و اگر مقصود شما ناتوانى به خاطر ضعف جسمى است به هر طور كه

مى توانيد ولو با فاصله، كلمات را ادا كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 74

«سؤال 2815» گاهى انسان زياد سرفه مى كند به طورى كه در قرائت نماز- موقع گفتن ذكر و از كثرت سرفه- از حالت آرام بودن خارج مى شود، آيا ذكرى را كه در اين حالت گفته بايد دوباره به قصد قربت مطلقه بگويد يا تكرار لازم نيست؟

جواب: اگر كلمات صحيحاً و در حال آرامش ادا نشد بايد به قصد قربت مطلقه تكرار شود.

«سؤال 2816» در مسألۀ 919 توضيح المسائل مى فرماييد: «مستحب بلكه احوط است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده تكبير بگويد و حتى الامكان ترك نشود و براى تكبير دست ها را بلند كند». آيا اين احتياط واجب است يا مستحب؟ و آيا اين احتياط شامل بلند كردن دست ها هنگام گفتن تكبير هم مى شود؟

جواب: احتياط نسبت به اصل تكبير ترك نشود و نسبت به بلند كردن دستها مستحب است.

«سؤال 2817» آيا حضرت عالى تسبيحات اربعه را در ركعت سوم و چهارم سه مرتبه فتوا مى دهيد، يا احتياط مى كنيد كه بتوانيم به «فالاعلم» رجوع كنيم.

جواب: اين حكم در حقيقت فتواست و از موارد جواز رجوع به غير نيست.

سجده

«سؤال 2818» در سجده علاوه بر كف دست ها، آيا بايد كف انگشت ها هم بر روى زمين باشد؟

جواب: علاوه بر كف دست، كف انگشت ها به صورت معمولى نيز بايد بر روى زمين گذاشته شود.

«سؤال 2819» اگر مكلف در حال سجده شك كند كه سجدۀ اول است يا دوم، تكليفش چيست؟

جواب: بايد يك سجده ديگر انجام دهد تا نسبت به دو سجده يقين حاصل شود.

«سؤال 2820» در هنگام سجده اگر ناگهان دوبار سرمان به مهر بخورد حكم

چيست؟

جواب: اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختيار دوباره به جاى سجده برسد روى هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 75

يك سجده حساب مى شود و اگر ذكر نگفته باشد بايد به قصد قربت مطلقه؛ يعنى بدون قصد وجوب يا استحباب بگويد.

«سؤال 2821» اگر در سجده بدون جدا شدن پيشانى از مهر، با حركت دادن پيشانى بر روى مهر مانعى، مانند چادر را بر طرف كند آن سجده چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد، اما در حال حركت ذكر سجده را نگويد.

«سؤال 2822» آيا كرم يا لوازم آرايشى كه خانم ها به صورتشان مى زنند براى سجده مانع حساب مى شود يا خير؟ پودر و كرم پودر نيز چه حكمى دارد؟

جواب: اگر كرم و مانند آن در پيشانى باشد جسميت دارد نبايد با آنها سجده كند.

«سؤال 2823» اخيراً تسبيح هايى درست كرده اند كه زير شيخك آن مهر كوچكى به شكل دايره و به قطر يك و نيم سانتى متر مى باشد آيا اين مقدار مُهر براى سجده كفايت مى كند؟

جواب: ظاهراً مانعى ندارد.

«سؤال 2824» با توجه به اين كه نماز مستحبى، برخى از احكام نماز واجب را ندارد، مثل نماز در حال حركت و امثال آن، آيا در نماز مستحبى مى توان بر فرش سجده كرد؟

و حكم سجده بر دستمال كاغذى چيست؟

جواب: از نظر آنچه سجده بر آن صحيح است فرقى بين نماز مستحبى و واجب نيست و در مورد دستمال كاغذى اگر معلوم نباشد كه از چيزى كه سجده بر آن صحيح است ساخته شده است اشكال دارد، ولى در صورت نبودن چيزى كه سجده بر آن صحيح است [دستمال كاغذى] بر موكت و قالى تقدم دارد.

«سؤال 2825» پس از شنيدن آيۀ سجده دار

از نوار ضبط، آيا سجده واجب مى شود؟

و اگر قارى چند مرتبه آيۀ سجده دار را تكرار كند، آيا براى هر بار تكرار يك سجده لازم است و يا در مجموع يك سجده كافى است؟

جواب: در صورت گوش دادن، سجده واجب است و در صورتى كه صداى آن به گوش انسان بخورد نيز بنابر احتياط سجده واجب مى شود و با تكرار خواندن و شنيدن، تكرار سجده لازم است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 76

تشهد

«سؤال 2826» گفتن «و عجّل فرجهم» بعد از صلوات تشهد چه حكمى دارد؟

جواب: گفتن آن به قصد مطلق ذكر ظاهراً اشكال ندارد و در هر جاى نماز، خواندن قرآن، ذكر و دعا بى اشكال است.

«سؤال 2827» با توجه به نظر مساعد برخى عرفا، آيا شهادت بر ولايت امير المؤمنين عليه السلام در تشهد نماز مشروع است.

جواب: خلاف احتياط است.

سلام

«سؤال 2828» بعد از سلام نماز، آيا بايد سر را از قبله برگرداند و نماز بعد را آغاز كرد؟

جواب: خير، سلام، انسان را از نماز خارج مى كند.

«سؤال 2829» در نماز واجب، پس از قضاى تشهد يا سجدۀ فراموش شده، آيا سلام هم لازم است؟

جواب: در تشهد فراموش شده يا سجدۀ فراموش شده تنها تشهد يا سجده را قضا كند و سلام لازم نيست، ولى پس از قضا، دو سجدۀ سهو نيز انجام دهد.

ذكر

«سؤال 2830» اين كه در رساله در مورد برخى از ذكرها فرموده ايد: «آنها را به قصد رجا بياورد» مقصود چيست؟

جواب: منظور آن است كه اذكارى را كه دليل معتبرى بر استحباب آنها در خصوص قنوت، يا ركوع، يا سجود و يا موقعيت خاص ديگرى وجود ندارد، مى توان به اميد ثواب و احتمال اين كه عنداللّه مستحب باشد انجام داد، ولى نمى توان آنها را به عنوان جزء قطعى نماز يا قصد استحباب خاص در اين موقعيت خاص انجام داد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 77

«سؤال 2831» تكرار «اللّه اكبر» در بين اركان نماز براى توجه و مراقبه چه حكمى دارد؟

جواب: اگر به قصد مطلق ذكر باشد نه به قصد استحباب در اين محل خاص، اشكالى ندارد، مگر آن كه به قدرى طولانى شود كه عرفاً او را از صورت نمازگزار خارج كند.

«سؤال 2832» تفسير نمونه (به نقل از روح المعانى) ذيل آيات 59، 64، 69 و 72 سورۀ واقعه در مورد امير المؤمنين عليه السلام چنين نقل مى كند:

آن حضرت پس از خواندن آيات فوق، سه مرتبه فرمودند: «بَل انتَ يا ربِّ». آيا اين كار در نماز مستحب است؟

جواب: گفتن جمله مذكور به قصد ذكر اشكال ندارد، در

هر جاى نماز جايز است ذكر يا دعايى را انجام داد و يا آيه اى را از قرآن بخوانيد.

«سؤال 2833» آيا هنگام نماز، گفتن «بحول اللّه تعالى و قوته اقوم و اقعد» اضافه كردن «تعالى» در ذكر مزبور اشكال دارد؟

جواب: اشكال ندارد، ولى نه به قصد ورود، بلكه به قصد ذكر مطلق.

«سؤال 2834» اگر كسى در نماز، قنوت يا تشهد يا سلام يا ذكر بيجايى را اشتباهاً بگويد؛ آيا بايد هر جا كه متوجه شد فوراً بدون اين كه يك حرف هم زيادتر بگويد توقف كند؟

جواب: بله، مگر اين كه آنچه مى گويد ذكر باشد و آن را به قصد مطلق ذكر بگويد.

قنوت

«سؤال 2835» در نماز واجب چند قنوت مى توان خواند؟

جواب: نمازهاى واجب جز نمازهاى عيد، جمعه و آيات، بيش از يك قنوت ندارد هرچند مى توان در همان يك قنوت ادعيۀ متعددى خواند.

«سؤال 2836» شنيده ام كه در حديث وارد شده است كه گناهكار هنگام قنوت بر خلاف بقيۀ مردم پشت دست هايش را به طرف آسمان بگيرد. آيا چنين كارى بدعت نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 78

جواب: كيفيت مذكور گرچه در حال دعا، در بعضى از روايات «1» آمده است، ولى در قنوت بهتر است، بلكه احتياط آن است كه به همان كيفيت متعارف باشد؛ يعنى كف دست ها را به طرف آسمان بگيرد.

«سؤال 2837» آيا طول دادن قنوت نماز، امرى مستحب است؟

جواب: طول دادن قنوت مستحب است و از بعضى روايات استفاده مى شود كه هر اندازه قنوت در دنيا طولانى باشد در قيامت راحتى بيشتر است.

«سؤال 2838» آيا سلام دادن به ائمه اطهار عليهم السلام در قنوت اشكال دارد؟

جواب: اگر به صورت دعا باشد مانعى ندارد.

«سؤال 2839» اگر

انسان در ركعتى كه قنوت ندارد قنوت بخواند؛ آيا نمازش صحيح است و آيا سجدۀ سهو بر او واجب مى شود؟

جواب: در مفروض سؤال، نمازش صحيح است و بنابر احتياط دو سجدۀ سهو به جا آورد.

«سؤال 2840» آيا كسى كه فكر كرده كه در قنوت جايز است ادعيه به فارسى خوانده شود بايد نمازهايش را اعاده كند؟

جواب: اگر جاهل قاصر بوده و هيچ احتمال خلاف نمى داده اعاده لازم نيست.

تسبيحات اربعه

«سؤال 2841» آيا به فتواى شما در هيچ حالى خواندن يك بار تسبيحات اربعه كافى نيست؟ حتى در تنگى وقت؟ اگر چنين است پس در تنگى وقت چه بايد كرد؟

جواب: بنابر احتياط واجب در تنگى وقت نيز بايد تسبيحات اربعه را سه بار بگويد و گفتن آن چند ثانيه بيشتر نمى شود.

«سؤال 2842» اگر در نماز، به جاى تسبيحات، سورۀ حمد را شروع كرديم و سپس متوجه شديم؛ آيا مى توانيم آن را رها كرده و شروع به خواندن تسبيحات كنيم؟

______________________________

(1)- كافى، ج 2، ص 480.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 79

جواب: در ركعت سوم و چهارم انسان مخير است بين حمد تنها و تسبيحات اربعه، پس در حال عمد هم مى تواند سورۀ حمد را بخواند.

تعقيبات نماز

«سؤال 2843» با توجه به سفارش جمعى از بزرگان، چون: شيخ صدوق به برخى دعاها به عنوان تعقيبات پس از نماز، به نظر حضرت عالى آيا بهتر از تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام چه تعقيباتى سفارش شده است؟

جواب: مستحب است تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام را بعد از نماز و قبل از آن كه از جاى خود حركت كند بگويد و بنابراين خواندن قرآن و دعاهاى ديگر قبل از آن منافاتى با آن ندارد.

[خلل در نماز]

مبطلات نماز

«سؤال 2844» فعل كثير كه مبطل نماز است چه معيارى دارد. آيا مثلًا پاك كردن اشك چشم و يا آب بينى از مصاديق فعل كثير است؟

جواب: ملاك اين است كه در نظر عرف با صورت نماز منافات داشته باشد و مثال هاى مذكور اشكال ندارد.

«سؤال 2845» در نماز راه رفتن تا چه حدى اشكال ندارد همين كه برخى به مرور و يا يك مرتبه جاى خود را عوض مى كنند و احياناً هيأت نماز را به هم مى زنند؛ آيا موجب بطلان نماز نمى شود؟

جواب: حركت كم به گونه اى كه انسان را از صورت نمازگزار خارج نسازد مانعى ندارد، ولى در حال حركت از گفتن اذكار خوددارى كنيد.

موارد جواز شكستن نماز

«سؤال 2846» در موارد مختلف مى توان نماز را شكست، مثل خطر جانى، مالى، حضور طلبكار و ... در صورتى كه ناموس انسان در خطر باشد چطور؟ آيا آن جا هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 80

مى توان نماز را شكست؟

جواب: هر خطر و ضرر جانى و مالىِ قابل توجه، مجوز شكستن نماز است و البته خطر ناموس از آنها بلكه از مهمترين خطرهاست و در چنين موردى نه تنها مى توان، بلكه بايد نماز را شكست و از ناموس دفاع كرد.

شكيات نماز

«سؤال 2847» اگر فردى پس از نماز در صحت نماز شك كند و نماز ديگرى با اين نيت بخواند كه اگر نماز قبلى باطل بوده اين نماز اداى او باشد و اگر نماز قبلى صحيح بوده اين نماز، نماز قضا باشد؛ آيا چنين نمازى صحيح است؟

جواب: اشكال دارد.

«سؤال 2848» اگر نمازگزار در حال خواندن حمد و سوره شك كند كه در ركعت دوم است يا ركعت سوم، تكليف چيست؟

جواب: جزء شك هاى باطل است، زيرا شك بين دو و سه قبل از اتمام سجدتين مبطل است.

نماز احتياط

«سؤال 2849» در مواردى كه نماز احتياط واجب است خوانده شود؛ آيا اين نماز احتياط، متمم نماز است يا اين كه آن را واجب مستقل مى دانيد؟

جواب: نماز احتياط متمم احتمالى نماز است؛ هرچند داراى تكبيرةالاحرام است.

سجدۀ سهو

«سؤال 2850» اگر پس از سجدۀ سهو شك كند كه يك سجده انجام داده يا دو سجده تكليف چيست؟ و اگر مدت ها به اين شك اعتنا نكرده است؛ آيا نمازهاى گذشته قضا دارد؟

جواب: ترك سجدۀ سهو يا بطلان آن موجب بطلان نماز نيست و اگر احتمال

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 81

مى دهد سجدۀ سهوهاى سابق را صحيح انجام داده يا نه، قضاى آنها لازم نيست و اگر يقين دارد باطل بوده اند آنها را صحيحاً انجام دهد.

«سؤال 2851» آيا گفتن تكبير در ابتداى سجدۀ سهو واجب است؟

جواب: واجب نيست.

«سؤال 2852» گفته شده: هر زياده و نقيصه اى كه در نماز رخ دهد موجب سجدۀ سهو است. بفرماييد اين زياده و نقيصه به چه چيزى گفته مى شود؟

جواب: به چيزهايى كه ركن نماز، مثل تكبيرة الاحرام، ركوع و سجود در يك ركعت نباشند.

«سؤال 2853» فردى در نماز چهار ركعتى قبل از ركوعِ ركعت سوم يقين مى كند كه يكى از سجود و تشهدِ مربوط به ركعت قبل را نخوانده است. آيا اول بايد سجده و سپس تشهد را بخواند؟ و در اين صورت آيا زياد كردن عمدى جزء، صدق نمى كند؟

جواب: اول، سجده و به دنبال آن تشهد را به جا آورد و زيادى عمدى در اين جا صادق نيست.

احكام مسافر

«سؤال 2854» به نظر مى رسد تشريع نماز مسافر در قرآن، آيۀ 101 از سورۀ نساء باشد، با اين كه از اين آيه وجوب شكستن نماز مسافر فهميده

نمى شود، بلكه تخيير است؛ پس چرا فقها حكم وجوب از آن فهميده اند؟

جواب: ادلّۀ وجوب شكسته خواندن نماز در سفر و نحوۀ استفادۀ آن از قرآن با توجه به تفسير آن در روايات وارده، به تفصيل در كتب فقهى استدلالى و از جمله كتاب «البدر الزاهر» اين جانب ذكر شده است.

«سؤال 2855» اگر كسى در مسافرت، به جاى نماز دو ركعتى، نماز چهار ركعتى بخواند و بعد از وقت متوجه شود كه بجاى دو ركعتى، چهار ركعتى خوانده؛ آيا آن نماز چهار ركعتى، مجزى و مكفى است يا بايد قضا كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 82

جواب: اگر اصل حكم، يعنى اين كه بر مسافر نماز قصر واجب است را مى دانسته است بايد نماز خود را قضا نمايد.

«سؤال 2856» آيا در سفرهاى تلفيقى مقصد مسافر، انتهاى سفر و جايى كه كار دارد محسوب مى شود يا اول شهر مقصد؟

جواب: مبدأ حساب مسافت، آخرين ساختمان هاى شهر يا روستاى مبدأ است و منتهاى مسافت، اول شهر يا روستاى مقصد است و در اين حكم فرقى بين بلاد كبيره و صغيره و نيز فرقى بين مسافت سفر امتدادى و تلفيقى نيست.

«سؤال 2857» الف: آيا در تحقق قصد اقامۀ ده روز، نماز خواندن و روزه گرفتن دخالت دارد؟ يعنى چنانچه مثلًا زنى مى خواهد در جايى قصد اقامۀ 10 روز نمايد و علم هم دارد كه روز پنجم خون حيض مى بيند، با اين وجود مى تواند قصد اقامۀ ده روز نمايد؟

ب: چنانچه همين خانم از ابتدا قصد دارد كه در 5 روز آخر كه معفوّ از نماز و روزه هست به مادون مسافت شرعى و بيرون از محلّ قصدِ اقامه رفت و آمد داشته باشد،

آيا قصد اقامه تحقق پيدا مى كند يا حكم ساير افراد را دارد؟

جواب: الف: خواندن نماز چهار ركعتى و يا روزه گرفتن در تحقق قصد اقامۀ ده روز دخالتى ندارد. بله، خواندن يك نماز چهار ركعتى ادا در صورتى اثر دارد كه كسى قصد ده روز ماندن در محلى داشته باشد و يك نماز چهار ركعتى ادا بخواند و بعد از آن در ادامۀ اقامۀ ده روز ترديد پيدا كند و يا منصرف شود، در اين صورت تا وقتى در محلّ اقامت مى ماند لازم است نمازها را تمام بخواند. بنابراين در فرض سؤال اگر واقعاً قصد ماندن ده روز را دارد هرچند مى داند چند روز از خواندن نماز معذور است تا زمانى كه مى تواند نماز بخواند بايد تمام بخواند.

ب: در فرض سؤال كه هنگام قصد اقامه قصد دارد به خارج از محل اقامت رفت و آمد داشته باشد هرچند مادون مسافت شرعى باشد قصد اقامۀ او محقق نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 83

[نماز مسافر]

وطن

«سؤال 2858» ضرورت تحصيلى باعث شده كه از سه سال پيش در شهر گنبد ساكن شوم و در آن جا خانه اى هم خريده ام، اكنون تصميم دارم پس از يكى دو سال ديگر كه فارغ التحصيل مى شوم به وطن اصلى خود برگردم؛ آيا گنبد وطن دوم من به حساب مى آيد؟

جواب: در صدق وطن، نه سابقه ملاك است نه آينده و وطن به معناى اقامتگاه فعلى انسان است كه انسان در آن جا بساط زندگى را پهن كرده است و خود را در آن جا مسافر نمى داند. و در صورت شك، حكم وطن بار نيست.

«سؤال 2859» بنده و همسرم متولد يكى از شهرستان ها هستيم، اما ضرورت شغلى همسرم

باعث شده كه در قم ساكن شويم؛ اكنون حدود دوازده سال است كه در قم زندگى مى كنيم و براى ديدار اقوام و آشنايان به شهرستان مى رويم، با توجه به اين كه آن شهرستان وطن اصلى ما بوده است، وظيفه ما در مورد نماز و روزه، هنگام مسافرت به آنجا چيست؟

جواب: وطن به معناى اقامتگاه فعلى انسان است؛ اگر شما عملًا مقيم قم مى باشيد و به آن شهرستان گاهى براى ديدار مى رويد، آنجا ديگر وطن شما نيست؛ ولى اگر در سال چندين ماه هم در آنجا مى مانيد، كه طبعاً دو اقامتگاه داريد بايد در آن جا نيز نماز را تمام بخوانيد.

«سؤال 2860» شما در جواب استفتايى فرموده ايد «براى صدق وطن قصد اقامت چند ساله لازم است» منظور از چند سال چيست، آيا قصد دو سال كافى است؟

جواب: كفايت قصد اقامۀ دو سال در صدق وطن مشكل است، اقلًا بايد چهار يا پنج سال باشد به شرطى كه مانند شخص مواطن در آن جا زندگى كند و خود را مسافر نبيند.

«سؤال 2861» از جهت قصر و اتمام، تا چه زمانى فرزندان تابع پدر و مادرند؛ آيا فرزند، قبل از جدا شدن از خانواده مى تواند براى خود وطن ديگرى انتخاب كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 84

جواب: فرزندان تا زمانى كه با انتخاب خود زندگى مستقل پيدا نكرده اند و عملًا تابع پدر و سرپرستِ خود مى باشند در احكام وطن تابعند و اگر زندگى مستقل دارند از تابعيت خارج مى گردند.

اعراض از وطن

«سؤال 2862» در نماز مسافر مقصود از اعراض عملى چيست؟ آيا مراد قطع علقۀ قلبى است يا اين كه مقصود ترك وطن است؟

جواب: در وطن، نه سابقه ملاك است نه لاحقه، بلكه

فعليت ملاك است. همين كه محل زندگى تغيير داده شده و در جايى غير از وطن اصلى مثل اهالى آن محل مشغول زندگى است به طورى كه تا كارى برايش پيش نيايد از آن جا خارج نمى شود حكم وطن پيدا مى كند؛ و وطن اصلى را كه رها كرده تا به آنجا بر نگردد و عرفاً اقامتگاه فعلى او محسوب نشود، حكم وطن را ندارد.

قصد اقامت

«سؤال 2863» وطن اصلى خودم شاهرود و محل زندگى خود و خانواده ام كرج است، با توجه به اين كه در شاهرود و كرج نمازم تمام است تكليف فرزندان من چيست؟

جواب: در مفروض سؤال كه بچه ها سابقۀ اقامت در شاهرود را نداشته اند در آن جا مسافرند مگر اين كه قصد ده روز كنند، بلكه خود شما نيز اگر شاهرود فعلًا اقامتگاهتان نيست و فقط براى ديدن خويشان گاهى به آن جا مى رويد نماز و روزۀ شما شكسته است.

«سؤال 2864» مسافرى وقتى به شهر قم رسيد قصد اقامت ده روزه كرد و نماز ظهر را چهار ركعتى خواند؛ پس از نماز ظهر در حالى كه مى خواست نماز عصر را شروع كند با تصميم هم سفران براى خروج از قم او هم تصميم به مسافرت گرفت، اما چون قبل از نماز ظهر با قصد اقامت نماز ظهر را تمام خوانده بود (يعنى قصد اقامت او محقق شده بود) نماز عصر را تمام خواند. وى پس از نماز عصر يقين كرد كه يكى از دو نمازهاى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 85

خوانده شده باطل بوده است. لطفاً تكليف او را در مورد نمازهاى خوانده شده و نمازهاى بعدى بيان فرماييد؟

جواب: بنابر احتياط به مقتضاى علم اجمالى به بطلان يكى از

دو نماز، ظهر را شكسته و عصر و نمازهاى آينده را هم شكسته و هم تمام بخواند. هرچند ممكن است گفته شود: در مفروض سؤال، علم اجمالى به بطلان يكى از دو نماز ظهر و عصر منحل مى شود، زيرا يقين دارد به بطلان عصر [يا از آن جهت كه خودش بنفسه مصداق علم اجمالى است و يا از آن جهت كه شايد نماز ظهر باطل بوده، پس نماز عصر نيز باطل مى باشد] بنابراين، قاعدۀ فراغ در ظهر بدون معارض جارى است، پس حكم به صحت ظهر مى شود و عصر را تماماً اعاده كرده و نمازهاى آينده را نيز تماماً به جا مى آورد.

«سؤال 2865» در محل زندگى ما اروپا در خارج شهر، شهرك هاى كوچكى به فواصل يك تا 20 كيلومتر هستند كه محل كار و تردد بنده بوده و برخى از اين شهرك ها داراى تشكيلات ادارى و شهردارى اند. آيا تردد به اين شهرك ها موجب شكسته شدن نمازها نمى شود؟

جواب: اگر عرفاً شهرك ها از محله هاى شهر مورد سكونت محسوب شده و همگى يك شهر حساب مى شوند تردد در آنها بى اشكال است، مانند تردد در محله هاى تهران بزرگ و حكم سفر ندارد و اگر فرضاً جدا محسوبند تردد در مسافت كمتر از چهار فرسخ شرعى- حدود 5/ 22 كيلومتر- نماز شكسته نمى شود.

«سؤال 2866» در سفر حج ده روز در مكه قصد اقامت كردم و پس از آن به عرفات رفتم و مجدداً به مكه باز گشتم، با توجه به اين كه پس از بازگشت به مكه كمتر از ده روز در مكه مانده ام تكليف نمازم پس از بازگشت به مكّه چيست؟

جواب: بنابر احتياط، در مورد مذكور هم شكسته و هم تمام

بخوانيد، هرچند بنابر اقوى وظيفۀ شما شكسته است، زيرا از عرفات قصد سفر به وطن را دارد.

«سؤال 2867» همان گونه كه مستحضريد: جلال آباد با نجف آباد مقدار كمى فاصله دارد، ما از جلال آباد به قصد قم حركت كرده و به نجف آباد كه رسيديم نماز را تمام خوانديم، چون فاصلۀ بين دو شهر بسيار كم است. آيا نماز ما صحيح بوده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 86

جواب: اگر نجف آباد وطن و اقامتگاه فعلى شما نيست و از حدّ ترخّص جلال آباد خارج است در مفروض سؤال، نماز شما شكسته است.

«سؤال 2868» با توجه به مسألۀ 1105 توضيح المسائل حضرت عالى در مورد مسافرى كه رفتن او سه فرسخ و برگشتن او پنج فرسخ باشد، فرموده ايد كه نماز او تمام است، اما در درس خارج چنين مواردى را از مصاديق سفر امتدادى دانسته و در نتيجه حكم به قصر نماز كرديد، آيا فتوا عوض شده است؟

جواب: آنچه در بحث مطرح شد سير سه فرسخ و پنج فرسخ دورى بود كه در واقع مسير هشت فرسخى امتدادى است نه تلفيقى، پس فتوا عوض نشده است.

«سؤال 2869» با توجه به اين كه «قصد سفر» از جمله شروط شكسته شدن نماز است، لذا اگر كسى را در حال خواب يا بيهوشى به اندازۀ مسافت شرعى، نقل مكان دهند در حالى كه قصد مسافت نداشته باشد؛ آيا موجب شكسته شدن نماز يا جواز افطار روزه مى شود؟

جواب: نماز در صورتى شكسته مى شود كه قصد مسافت با ديگر شرايط آن وجود داشته باشد و در فرض سؤال چنين نيست، پس نماز شكسته نيست.

«سؤال 2870» براى شكسته شدن نماز آيا سفر موضوعيت دارد يا شغل؟ و همچنين چه

فرقى است بين كسى كه شغلش در سفر است با كسى كه شغلش سفر است؟ و آيا دانشجو شغلش در سفر است يا شغلش سفر است؟

جواب: به نظر اين جانب فرق بين سفرى كه در ارتباط با شغل باشد با سفرى كه خودش شغل باشد نيست و موضوع سفر شغلى است كه از حكم قصر در سفر، استثنا شده است. بنابراين اگر دانشجو مدتى طولانى در محلى سكونت داشته باشد كه مثل اهل آن محل مركز زندگى اش آن جاست، آن جا حكم وطن را دارد و نمازش تمام است و در راه رفتن به چهار فرسخ نمازش در بين راه شكسته است اگر به وطن يا محلى كه قصد اقامه ده روز را دارد بخواهد سفر كند، ولى اگر مرتب در كمتر از ده روز رفت و آمد مى كند در همه جا نمازش تمام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 87

دائم السفر

«سؤال 2871» حداقل مدتى را كه براى كثيرالسفر معتبر مى دانيد چقدر است؟

جواب: براى تحقق عنوان كثيرالسفر، چنانچه كسى هفته اى يك بار بخواهد به مدت 4 ماه رفت و آمد كند، ظاهراً چنين شخصى عرفاً كثيرالسفر است.

«سؤال 2872» دائم السفر كه در سفر اول (مثلًا از قم به ورامين) نمازش شكسته است اگر در سفر دوم (از ورامين به قصبات) به كمتر از مسافت شرعى مسافرت كند، آيا سفر دوم محسوب مى شود كه نماز تمام باشد؟

جواب: در فرض سؤال، سفر از ورامين به قصبات، سفر دوم حساب نمى شود.

«سؤال 2873» اگر كسى كه به خاطر موقعيت اجتماعى براى انجام كارهاى مردم سفرهاى متعدد انجام مى دهد و اين سفرها براى او درآمد چندانى ندارد؛ آيا دائم السفر محسوب مى شود؟ در صورتى كه سفر

او همراه با زيارت باشد چطور؟ و اگر صرفاً براى زيارت سفر مى كند تكليف او چيست؟

جواب: اگر حداقل در هر هفته يك روز براى انجام كار يا كارهايى به سفر مى رود چه براى كسب درآمد و چه براى كارهايى كه درآمد ندارد، مانند خدمت به ديگران يا تبليغ، نماز و روزه اش تمام است؛ هرچند در ضمن سفرها زيارت يا تفريح هم وجود داشته باشد، ولى اگر صرفاً براى زيارت يا تفريح و مانند آنها سفر مى كند حكم سفر دارد و نماز و روزه اش شكسته است.

«سؤال 2874» محل زندگى ام شيراز و محل كارم اهواز است و چون پيمانكارم، زمان و مدت تردد به اهواز مشخص نيست لطفاً در مورد نماز و روز مرا راهنمايى كنيد.

جواب: اگر شما معمولًا نه در شيراز و نه در اهواز ده روز نمى مانيد و مرتب بين محل زندگى و محل كار در رفت و آمد هستيد و از باب مثال هر هفته يك بار به اهواز براى كارتان سفر مى كنيد نماز و روزه شما تمام است، ولى اگر ده روز در محل زندگى مى مانيد پس، در سفر اول نماز و روزه شما شكسته مى شود و در سفرهاى بعدى نماز و روزۀ شما تمام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 88

«سؤال 2875» اين جانب مدير يك مجموعه اقتصادى هستم كه جهت انجام امور محوله، معمولًا روزها مسافرت مى كنم تكليف اين جانب در خصوص نماز و روزه چيست؟ آيا اگر ده روز مسافرت نداشتم در اولين سفر بعد از ده روز، نمازم شكسته است؟

جواب: اگر مسافرت در مسافت شرعى در ارتباط با شغل شما باشد به طورى كه همه روزه يا لااقل در كمتر از ده

روز به سفر مى رويد نماز و روزۀ شما صحيح و تمام است و اگر بر حسب اتفاق ده روز توقف كرديد بايد در سفر اول شكسته بخوانيد.

«سؤال 2876» اين جانب دانشجو در شهرستان قزوين مى باشم كه جهت ادامۀ تحصيل به تهران مى روم گاهى از اوقات قبل از اذان مجبور مى شوم به تهران عزيمت كنم؛ خواهشمندم با توجه به سكونت اين جانب در قزوين و تحصيل در تهران بيان فرماييد نماز و روزۀ بنده به چه صورت است؟

جواب: اگر در كمتر از ده روز به تهران رفت و آمد مى كنيد به اين معنا كه نه در تهران و نه در قزوين ده روز توقف نداريد نماز و روزۀ شما تمام است در غير اين صورت اگر قصد اقامۀ ده روز در تهران نداشته باشيد نماز و روزۀ شما شكسته است.

«سؤال 2877» اين جانب ساكن تهران و محل كارم قزوين است كه هفته اى دو يا سه روز به آن جا رفت و آمد مى كنم و وطن اصلى من نيز شهر ديگرى است؛ در ضمن يك يا دو هفته يك بار جهت ديدار با همسرم به اصفهان مى روم. طبق استفتاء قبلى، حضرت عالى فرموده بوده ايد: در تهران و قزوين و وطن اصلى، نماز تمام است؛ سؤال اين است كه حكم نماز و روزۀ من در اصفهان چگونه است؟

جواب: سفرهايى كه مربوط به شغل و كار نيست، مانند سفر براى ديدار همسر يا اقوام، مشمول احكام كثيرالسفر نيست، بلكه نماز و روزه در اين قبيل سفرها شكسته مى شود و همچنين است سفرهاى زيارتى.

«سؤال 2878» اين جانب در حال خدمت سربازى هستم و پنچ روز هفته را به مقدار 80 كيلومتر از محل سكونت خود تا محل

خدمت مسافرت مى كنم و در محل خدمت نيز به مناطق اطراف، با فواصل مختلف به مأموريت مى روم؛ نظر به اين كه خدمت سربازى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 89

شغل محسوب نمى شود خواهشمند است بفرمايد حكم نماز و روزۀ اين حقير به چه صورت خواهد بود؟

جواب: نفس انجام خدمت سربازى يك نحوِ شغل محسوب است، اگر در مدت سربازى همۀ هفته ها سفر مى كنيد بگونه اى كه هيچ گاه ده روز در يك جا اقامت نداريد، از سفر دوم به بعد حكم دائم السفر جارى است و نماز و روزۀ شما تمام است.

«سؤال 2879» آيا نوافل ظهر و عصر براى مسافرى كه به مكه يا مدينه سفر كرده و اقامتش كمتر از ده روز است ساقط است يا اين كه اگر مايل باشد مى تواند آنها را بخواند؟

جواب: مشروعيت نافلۀ ظهر و عصر در سفر، حتى در مثل مكۀ مكرّمه و مدينۀ منوره محل اشكال است و همچنين است نافلۀ عشا، اما نافلۀ صبح و مغرب در سفر مشروعيت دارد. البته خواندن نماز به قصد استحباب مطلق (نه به قصد نافلۀ ظهر و عصر) مانعى ندارد.

«سؤال 2880» من به طور متوسط در هفته يك بار از حد ترخص خارج مى شوم، حكم نماز و روزه من چيست؟

جواب: به مجرد خارج شدن از حد ترخص كه حدود يك كيلومتر از محل سكونت خارج است انسان مسافر نشده و نماز و روزۀ او شكسته نمى شوند، ولى اگر همۀ هفته ها در حد سفر شرعى براى شغل و كارى خارج مى شويد شما دائم السفر بوده و نماز و روزۀ شما شكسته نمى شوند.

[احكام نماز قضا]

قضاى نماز

«سؤال 2881» هرگاه وقت نماز فرا رسيد و زن به كارهاى روزمرۀ خود مشغول شد و به

خواندن نماز مبادرت نكرد و دوران قاعدگى او شروع شد؛ آيا قضاى اين نماز پس از پاك شدن بر او واجب است؟

جواب: بلى، قضاى اين نمازها بر زن واجب مى شود.

«سؤال 2882» با توجه به اين كه تاريخ و تعداد نمازهاى قضا شده را به طور دقيق مى دانم؛ آيا مى توانم هنگام خواندن نماز قضا از آخر شروع كنم؛ يعنى از آخرين نماز

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 90

قضا شده، شروع به خواندن كنم و سپس نمازهاى قبل از آن را به ترتيب به صورت معكوس بخوانم؟

جواب: بنابر احتياط به ترتيبى كه فوت شده است قضا كنيد.

«سؤال 2883» در زمانى كه به سن بلوغ رسيده ام احتمال مى دهم يكى دو سال سهواً يا از روى غفلت، نماز نخوانده ام و همين طور در سال هاى پس از آن فكر مى كنم كه تعدادى نماز به عهده دارم، اما مدت هيچ كدام را نمى دانم. تكليف من چيست؟

جواب: مقدارى را كه مظنه داريد ترك شده است قضا كنيد.

«سؤال 2884» كسى كه نماز قضا به عهده دارد؛ آيا مى تواند به خاطر حل مشكلاتش ساعاتى از وقت روزانۀ خود را به برنامۀ دعا اختصاص دهد يا اين كه خواندن نمازهاى قضا اولويت دارد؟

جواب: عجله در قضاى نمازها واجب نيست، ولى نبايد به نحوى باشد كه منجر به سستى و بى اعتنايى به قضا كردن نمازها شود و در هر حال بهتر آن است كه قضاى نمازها را مقدم بدارد.

«سؤال 2885» اگر فردى به جاى چند روز نماز فقط تعداد ركعات نمازهاى قضا شده را مى داند (مثلًا 200 ركعت) اما نمى داند كه چند روز بوده و نمى داند كه از صبح شروع مى شود يا ظهر يا مغرب، در اين صورت

تكليف چيست؟

جواب: بهتر است از نماز ظهر شروع شود و پنج نماز را مرتباً بخواند تا آن مقدار مظنون را قضا كند.

«سؤال 2886» در صورتى كه تعداد نمازها و روزه هاى قضا شده را ندانيم تكليف چيست؟

جواب: به مظنه عمل كنيد.

قضاى نماز والدين

«سؤال 2887» سال گذشته پدرم از دنيا رفت و من مى دانم كه ايشان چند سال نماز و روزه نخوانده است، برادر بزرگ تر هم از انجام نماز و روزه هاى پدر امتناع مى كند با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 91

توجه به اين كه از پدر ارثيه اى نمانده تا براى قضاى نماز و روزه هايش كسى را استيجار كنيم، لطفاً تكليف من و ديگر ورثه را بيان فرماييد.

جواب: در فرض سؤال نماز و روزه فوت شده از پدر شما بر عهدۀ پسر بزرگ تر است و اگر او انجام ندهد به عهدۀ ديگران نيست؛ گرچه اگر براى آن مرحوم استيجار كنيد نسبت به پدر خدمت كرده و اجر اخروى داريد.

«سؤال 2888» با توجه به اين كه قضاى نمازهاى پدر به عهدۀ بزرگ ترين فرزند مرد است در صورتى كه در زمان حيات پدر در مورد قضاى نمازهايش به او تذكر دهند، اما وى به اين تذكرات گوش ندهد، پس از مرگ پدر آيا از مال او مى توان براى قضاى نمازهايش كسى را اجير كرد؟

جواب: در مفروض سؤال، پسر بزرگ تر، بلكه بنابر احتياط بزرگ ترين وارث مرد نمازهاى او را به جا آورد يا براى انجام آنها از مال خود اجير بگيرد، مگر اين كه ميّت از مال خود براى انجام آنها مالى را تعيين كرده باشد.

احكام نيابت

نايب گرفتن براى نماز و روزه

«سؤال 2889» شخصى در ايام پيرى، مريضى و ناتوانى متوجه مى شود كه ده سال نمازهايش باطل بوده است با توجه به اين كه كسى را ندارد كه او را وصى خود قرار دهد تا پس از مرگ براى نمازهايش اجير بگيرد؛ آيا مى تواند در حال حيات براى اين ده سال اجير بگيرد؟

جواب: در حال حيات به هر نحو مى تواند

خودش قضاى نمازها را انجام دهد و استيجار براى خود در زمان حيات جايز نيست، فقط در حج جايز است البته مى تواند از پول مخمس خود نزد شخص امينى امانت گذارد تا او پس از وفات براى او استيجار كند.

«سؤال 2890» اين جانب براى خانم مرحومه اى جهت خواندن نمازهاى او اجير شده ام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 92

و با استناد به نظر روحانى كه مورد وثوقم بوده تمام نمازهاى اين خانم را به صورت اخفات مى خوانده ام؛ اكنون متوجه اشتباه خود شده ام، آيا بايد نمازهاى خوانده شده را قضا كنم؟

جواب: هرچند در مسألۀ جهر و اخفات اگر از روى سهو يا جهل بر خلاف عمل شود اعاده لازم نيست، ولى چون شما نايب غير بوده ايد و به وظيفۀ نيابت به نحو مطلوب عمل نكرده ايد احوط اعادۀ گذشته هاست.

«سؤال 2891» مادرم به علت بيمارى، ده سال نماز نخوانده است و اكنون پس از وفات او، من موظف شده ام نمازهاى او را قضا كنم، اما در اين مورد سؤالى همواره ذهنم را مشوش كرده است و آن اين كه آيا نماز «تَنْهىٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْكَرِ» نيست؟ اگر فردى از دنيا برود نماز ديگرى براى ميّت چگونه او را از گناه و فحشا دور مى كند؟ آيا انسان پس از مرگ قابل تغيير و تحول است و نماز استيجارى براى او چه اثرى دارد؟ آيا خداوند به نماز اين مرحوم نيازمند است؟ اگر من شخص نيازمندى را بشناسم كه به اين پول نيازمند است؛ آيا خداوند طلب خود را به اين فرد نمى بخشد؟ وقتى در افراد عادى امكان گذشت است؛ آيا ممكن نيست خداوند اين فرد را ببخشد و من پول را

به فرد نيازمند بدهم و يا اين كه خداوند اين فرد را بخشيده و ما اطلاع نداريم؟ لطفاً مرا راهنمايى فرماييد.

جواب: اجتهاد جناب عالى، اجتهاد مقابل نص است، در احاديث معتبره وارد شده:

چه چيزى مانع شما مى شود كه به پدر و مادر خود نيكى كنيد زنده باشند يا مرده از طرف آنها نماز بخوانيد، صدقه بدهيد، حج به جا آوريد و روزه بگيريد؛ هم آنها برى ءالذمه مى شوند هم خود شخص بهره مى برد؟ مادر شما دستش از دنيا كوتاه است، اگر شما او را برى ءالذمه كنيد بزرگ ترين خدمت به اوست. وانگهى نمازهاى استيجارى و روزه هاى استيجارى را معمولًا افراد نيازمند انجام مى دهند و اين امر كمكى است به آنها و از اين جا اهميت نماز روشن مى شود. شما نمازها و روزه هاى او را مى توانيد خود انجام دهيد و اگر توانايى داريد به آن فرد نيازمند نيز كمك كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 93

«سؤال 2892» در نماز استيجارى در مورد خواندن مستحبات، آيا نمايندۀ ورثه مستقلًا مى تواند در اين مورد تصميم بگيرد و بر اجير شرط كند؟

جواب: اگر كسى كه براى نماز اجير مى گيرد وكيل تام الاختيار ورثه باشد مى تواند خود شرط كند و گرنه تابع شرط ورثه است.

«سؤال 2893» اگر فردى در روز، بيش از اندازه نماز استيجارى بخواند به طورى كه باعث سردرد شود؛ آيا نمازها صحيح است؟

جواب: در فرض مذكور، نماز باطل نيست، ولى اگر ضرر شديد و قابل توجه محسوب گردد صحت نمازها مشكل است.

«سؤال 2894» در صورتى كه مكلف در كفاره مخير بين روزه و اطعام باشد، اما توانايى جسمى براى گرفتن شصت روز روزه را ندارد و همچنين توانايى مالى اطعام فقير را ندارد

چنين مكلفى، آيا مى تواند روزۀ استيجارى بگيرد؟

جواب: چون گرفتن روزه در فرض سؤال، به عنوان كفاره؛ واجب تعيينى نيست، بلكه واجب تخييرى است، مى تواند روزۀ استيجارى بگيرد.

«سؤال 2895» در نماز استيجارى گفتن

«سمع اللّه لمن حمده»

و

«بحول اللّه و قوته، اقوم و اقعد»

و همچنين گفتن دو تكبير در بين دو سجده، آيا متعارف است؟

جواب: اذكار مذكور جزء مستحبات متعارف است.

«سؤال 2896» در نماز استيجارى كدام يك از اذكار زير متعارف است كه گفتن آن لازم است؟

الف: «اعوذ باللّه ...» اول نماز؛

ب: صلوات در ركوع؛

ج: گاه خواندن يك دعا در قنوت؛

د: برخى ذكرها بين اقامه و نماز؛

و: ذكر مستحبى در سجدۀ آخر.

جواب: ذكر و يا دعا هرچند صلوات در قنوت ظاهراً متعارف است.

«سؤال 2897» اگر وقت نماز استيجارى بگذرد، آيا تصرف در پول آن حرام است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 94

جواب: در صورتى كه از كسى كه شما را اجير كرده است اذن جديد بگيريد تصرف شما مانعى ندارد.

«سؤال 2898» اگر فردى نماز و روزه اى را اجاره كند و بعد از چند ماه يا چند سال پول آن را برگرداند و بگويد: نماز و روزه ها را انجام نداده ام، آيا ضامن است؟

جواب: كسى كه براى انجام نماز و روزه اجير شده است بدون رضايت مستأجر نمى تواند اجاره را به هم بزند و در صورت رضايت او، چنانچه در اثر طولانى شدن زمان تأخير، قيمت نماز و روزۀ استيجارى بيشتر شده است، بنابر احتياط واجب بايد با توجه به قيمت روز، با مستأجر مصالحه كند.

احكام جماعت

«سؤال 2899» آيا منع از اقامۀ نماز جماعت براى امامى كه در جاى ديگر اقامۀ جماعت كرده فتواست يا مبنى بر احتياط است

و در صورت اول تكليف نمازهاى خوانده شده چيست؟ و آيا براى كسى كه اقامۀ دوم نماز را جايز مى داند اعلام بر مأمومين لازم است؟

جواب: اقامۀ نماز جماعت دوم محل اشكال بوده و احوط ترك آن است؛ مگر اين كه نماز امام جماعت، قضاى يقينى (نه احتياطى) از خودش باشد كه در اين صورت اقتداى به او جايز است و اما آگاه كردن مأمومين به موضوع، از سوى كسى كه اقامه دوم را جايز مى داند لازم نيست.

«سؤال 2900» چنانچه صف اول، خانم ها باشند فاصله ميان صف اول با امام جماعت چقدر است؟ و آيا مانعى مانند پرده ميان صف اول با امام جماعت مشكلى ايجاد مى كند؟

جواب: مأموم چه مرد باشد يا زن بنابر احتياط بايد بين جاى سجدۀ او و جاى پاى امام جماعت يا صف جلو، بيشتر از يك گام معمولى فاصله نباشد و اگر امام مرد باشد و مأموم زن، فاصله شدن پرده و مانند آن اشكال ندارد، در صورتى كه يك اجتماع محسوب شوند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 95

«سؤال 2901» آيا در نماز جماعت اگر امام در تشهد آخر است، ولى مأموم در ركعت سوم است بايد به حالت نيم خيز بنشيند يا مى تواند بلند شود و اگر بايد بنشيند آيا تا آخر سلام بايد بنشيند يا تا آخر تشهد؟

جواب: بلى مأموم بايد بنابر احتياط تا آخر سلام امام، به حالت نيم خيز بنشيند و مى تواند در آن حال ذكر تشهد را با امام بخواند، ولى سلام را نگويد.

«سؤال 2902» شركت در نماز جماعت در صورتى كه حضور قلب در نماز نداشته باشيم و بعد از نماز احساس سبكى نكنيم افضل است يا به جا

آوردن نماز به صورت فرادا در منزل با تمركز و حضور قلب و احساس سبكى بعد از نماز؛ هرچند مى دانيم از لحاظ ثواب، جماعت برتر است اما از لحاظ قرب به خدا كدام برتر است؟

جواب: گرچه ممكن است در نماز فرادا حضور قلب بيشترى براى نمازگزار حاصل شود، ولى از رواياتى كه دربارۀ كثرت ثواب نماز جماعت وارد شده است، استفاده مى شود كه قرب حاصل از نماز جماعت نيز بيشتر است، زيرا كثرت ثواب با قرب زياد، متلازمند و شايسته است نمازگزار به قدر امكان بين جماعت و حضور قلب و رفع و دفع پريشانى خاطر، جمع كند.

«سؤال 2903» ماه مبارك رمضان گذشته امام جماعت نماز ظهر و عصر در دو مدرسه بودم، نماز اول را به نيت خودم و نماز دوم را به نيت نماز قضاى پدرم خوانده ام. آيا خواندن يك ماه نماز قضاى ظهر براى ميّت صحيح است؟

جواب: اقتدا به نمازى كه براى ميّت خوانده مى شود محل اشكال است.

«سؤال 2904» در نماز جماعت اگر فردى كه توسط او به امام جماعت متصل مى شويم زودتر از امام جماعت افعال نماز را انجام مى دهد؛ آيا جماعت ما اشكال پيدا مى كند؟

جواب: اگر احتمال مى دهيد عمل مذكور را سهواً انجام مى دهد و يا فاصلۀ شما با نفر بعدى به قدرى نيست كه مانع اتصال شود نماز جماعت شما اشكالى ندارد.

«سؤال 2905» خواندن تشهد در جايى كه وظيفۀ مأموم حالت تجافى [نيم خيز] است (مثلًا ركعت دوم امام و ركعت اول مأموم است) چه حكمى دارد؟

جواب: به قصد متابعت اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 96

«سؤال 2906» در نمازهاى مغرب و عشا مأموم از امام جماعت عقب تر است

(در ركعت سوم يا چهارم امام) و مأموم بايد حمد و سوره بخواند؛ آيا بايد آهسته خوانده شود يا بلند بخواند؟

جواب: مأموم در جماعت بايد قرائت را آهسته بخواند.

«سؤال 2907» الف: نظر حضرت عالى در مورد تكرار نماز توسط امام يا مأموم؛ آيا فتواست يا احتياط واجب؟

ب: در صورت صحيح بودن نماز دوم امام جماعت مطابق فتواى مرجع تقليدش؛ آيا اقتدا و شركت مقلدين حضرت عالى در اين جماعت صحيح است؟

جواب: الف: بنابر احتياط واجب است.

ب: مقلدين بايد به احتياط عمل كرده، يا به فالاعلم رجوع كنند.

«سؤال 2908» در نماز ظهر و عصر گفتن «الحمد للّه رب العالمين» توسط مأموم پس از «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ»* سوره كه توسط امام جماعت گفته مى شود، آيا به نماز ضرر مى زند؟

جواب: خلاف احتياط است، مگر اين كه به قصد ذكر مطلق گفته شود.

«سؤال 2909» در نماز جماعت كه مأموم ركعت سوم يا چهارم را مى خواند اگر بخواهد سه بار تسبيحات اربعه را بگويد به ركوع امام نمى رسد؛ آيا يك بار خواندن كافى است؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد سه مرتبه تسبيحات را بخواند و اگر به ركوع نرسيده به سجده برسد كافى است.

«سؤال 2910» اگر امام جماعت نمازش شكسته باشد زمانى كه امام جماعت مى خواهد سلام دهد؛ آيا صحيح است كه يكى از مأمومين صف اول كمى جلو برود و بقيۀ مأمومين دنبالۀ نمازشان را به او اقتدا كنند؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 2911» اگر امام جماعت در ركعت دوم نماز، تمام حمد و سوره را فراموش كند و هيچ سوره و آيۀ ديگرى به ذهن او خطور نكند در اين جا تكليف امام و مأمومين چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 97

جواب: مأمومين اگر بتوانند

بايد او را آگاه كنند و الّا بايد خودشان نماز را فرادا تمام كنند و امام جماعت هم نماز را رها كند.

«سؤال 2912» در ركعت سوم يا چهارم نماز جماعت اگر مأموم به ركوع امام نرسد، ولى به سجدۀ اول برسد حكم نماز او چگونه است؟ اگر به سجده دوم برسد چطور؟ و آيا رسيدن به سجده؛ يعنى درك كردن قسمت اول آن؟ و يا درك كردن قسمت آخر آن هم كافى است؟

جواب: در ركعت سوم يا چهارم نماز جماعت كه مأموم از امام عقب است و بايد حمد و سوره را بخواند چنانچه وقت دارد بايد حمد و سوره را بخواند و با امام به ركوع برود و چنانچه مى داند براى خواندن سوره، وقت ندارد فقط حمد را بخواند تا به ركوع امام برسد و چنانچه با خواندن حمد به ركوع امام نمى رسد و در سجده به امام مى رسد- چه سجده اول باشد يا دوم، و چه اول آن باشد يا آخر آن- خود را به سجده امام برساند و نماز را با او تمام كند و احتياطاً نماز را دو مرتبه بخواند.

[نماز جماعت]

شرايط امام جماعت

«سؤال 2913» اين حقير خوف آن دارم كه اقتدا كردن به افراد عادلى كه مواضع سياسى آنها را قبول ندارم تقويت آنها و افكارشان باشد لذا به آنها اقتدا نمى كنم؛ لطفاً مرا راهنمايى فرماييد؟

جواب: اگر واقعاً موجب تقويت افكار غلط باشد جايز نيست.

«سؤال 2914» لطفاً بفرماييد ملاك تشخيص عدالت امام جماعت چيست؟ آيا مواضع سياسى در تشخيص عدالت نقش دارد؟ آيا صرف حسن ظاهر و معمم بودن در احراز عدالت كافى است؟ اگر انسان وارد مسجدى شود و ببيند كه نماز

جماعت در آن برقرار است؛ آيا مى تواند بدون شناختن امام به او اقتدا كند.

جواب: عدالت به اين معناست كه شخصى داراى ملكه و روحيه ترس از خدا باشد به گونه اى كه واجبات الهى را انجام داده و از محرمات اجتناب مى كند و بايد انسان اطمينان و وثوق پيدا كند كه امام جماعت اين ملكه را واجد است و اگر از كثرت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 98

مأمومين و شناخت برخى از آنها وثوق به عدالت پيدا شود كافى است، ولى معمم بودن، محرز عدالت نيست و بدون احراز عدالت، اقتدا صحيح نيست.

«سؤال 2915» لطفاً ضمن بيان معناى عدالت شرايط امام جماعت را بيان فرماييد؟

جواب: امام جماعت بايد عادل باشد و لازم نيست معصوم از خطا و گناه باشد.

عادل كسى است كه داراى نيروى ايمان باشد به گونه اى كه در حال عادى واجبات خدا را انجام داده و از محرمات و گناهان پرهيز مى كند هرچند ممكن است در شرايط غير عادى خلافى انجام دهد، ولى فوراً نادم شده و جبران مى كند. در مقابل عادل، افراد لاابالى اند كه هيچ باكى از خلاف و گناه ندارند.

و حسن ظاهر معمولًا نشانۀ عدالت است، و چون نماز جماعت ثواب و بركات زياد دارد شيطان نوعاً نسبت به اشخاص وسوسه مى كند، ولى اگر كسى در ظاهر، رعايت دستورات خدا را نمى كند عادل نيست و بر همۀ مردم واجب است كه براى خود تحصيل عدالت كنند.

«سؤال 2916» در صورتى كه عدم عدالت امام براى يك نفر احراز شود آيا لازم است اطرافيان خود را نيز با خبر كند تا به وى اقتدا نكنند يا لازم نيست؟

جواب: لازم نيست، بلكه در بعضى

موارد كه موجب مفسده اى مى شود، جايز هم نيست.

«سؤال 2917» اين جانب يك دانشجو هستم با توجه به اين كه در خوابگاه، روحانى وجود ندارد بر فرض كه من بدانم شرط عدالت را ندارم اما بچه ها مرا عادل دانسته و اصرار دارند كه امامت جماعت را به عهده بگيرم؛ آيا مى توانم اين مسؤليت را قبول كنم؟

جواب: اولًا: عدالت به معناى عصمت نيست همين كه انسان مقيد باشد در حال عادى موازين اسلامى را رعايت كند و چنانچه گناه كرده است توبه كند در تحقق عدالت كافى است و ثانياً: اگر ديگران شما را عادل بدانند مى توانند به شما اقتدا كنند و لازم نيست امام جماعت خود را عادل بداند؛ البته اگر كسى يقين داشته باشد كه عادل نيست احتياط آن است كه متصدى امامت نشود و اگر ديگران به او اقتدا كردند خودش قصد امامت نكند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 99

«سؤال 2918» شوهرم طلبه است و چون او را به عدالت قبول دارم ما در خانه نماز جماعت برگزار مى كنيم، اما برخى اوقات بين من و شوهرم مشاجره ايجاد مى شود و او عصبانى شده و حرف هايى رد و بدل مى شود. آيا اين مشاجره ها به عدالت او ضرر نمى زند؟

جواب: اگر او را به عدالت قبول داريد و فقط گاهى در مشاجره با شما عصبانى مى شود و صحبت هايى رد و بدل مى شود ضرر ندارد.

«سؤال 2919» هنگام شركت در نماز جماعت اگر نماز امام به نظر مرجع خودش صحيح باشد، اما به نظر مرجع مأموم صحيح نباشد؛ آيا مى شود به چنين امامى اقتدا كرد؟

جواب: مأموم در صورتى مى تواند به امام اقتدا كند كه نماز او را صحيح بداند هرچند به

حكم صحيحۀ

«لا تعاد»

باشد و اگر نماز او را باطل بداند اقتدا جايز نيست.

«سؤال 2920» اگر امام جماعت در حالى نماز مى خواند كه 40 درجه از قبله منحرف شده است؛ آيا مى توان به طرف قبله ايستاد و به او اقتدا كرد؟

جواب: در اين صورت صحت نماز محل اشكال است.

«سؤال 2921» فردى به اجتهاد خويش در بيش از مسافت (5/ 22 كيلومتر) نماز را تمام مى خواند بنده با ايشان همسفر بودم و به او اقتدا مى كردم؛ آيا نمازهايى كه بدين صورت خوانده ام صحيح است؟

جواب: اشكال دارد.

«سؤال 2922» با توجه به اين كه اين جانب فاقد دو انگشت دست چپ هستم و انگشت ديگرم هم هنگام سجده كاملًا روى زمين قرار نمى گيرد، اما كف دست روى زمين قرار مى گيرد؛ آيا مى توانم امامت جماعت را به عهده گيرم؟

جواب: در فرض سؤال، امامت جماعت براى شما اشكال ندارد.

«سؤال 2923» امام جماعت در حال خواندن نماز جهريه است و مأموم براى تمركز حواس به قرائت امام گوش مى دهد و متوجه مى شود كه امام جماعت اصول قرائت را رعايت نمى كند؛ آيا جايز است كه دقت كند؟ و در صورت مجاز بودن، آيا مى تواند به امام حاضر اقتدا كند؟

جواب: اگر امام جماعت نماز و قرائت آن را غلط مى خواند، اقتدا به او صحيح نيست و بايد از باب امر به معروف و نهى از منكر با رعايت شرايط به او تذكر دهند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 100

«سؤال 2924» انگشت بزرگ پاى اين جانب در جنگ تحميلى قطع شده است؛ آيا مى توانم امام جماعت شوم؟

جواب: اشكال دارد خوددارى كنيد.

«سؤال 2925» اگر توليت مسجد با امام جماعت مخالف است؛ آيا امام جماعت شرعاً مجاز به اقامه

نماز جماعت مى باشد؟

جواب: محل اشكال است.

«سؤال 2926» اگر كسى اقدام به غصب محلى نمايد، آيا حق اقامۀ نماز جماعت در آن محل را دارد؟ آيا نماز خواندن در چنين محلى جايز است؟

جواب: در مفروض سؤال، جايز نيست.

«سؤال 2927» اگر امام جماعت اقدام به غصب توليت مسجد نمايد، آيا شرط عدالت براى او جارى است؟

جواب: متولّى شرعى به توليت باقى است و مزاحمت او جايز نيست؛ مگر اين كه از صلاحيت بيفتد و حاكم شرع او را عزل كند.

جماعت اهل سنت

«سؤال 2928» اهل سنت كه به صورت دست بسته، نماز مى خوانند و يا به جاى مسح، پاها را مى شويند اين عمل آنها از كجا ناشى مى شود؟

جواب: بنابر آنچه گفته شده است منشأ دست بسته نماز خواندن بسيارى از اهل سنت اين بوده كه وقتى عمر با اهل فارس برخورد كرد ديد آنان در مقابل رؤسا و بزرگان خود دست خود را بسته به سينه مى گذارند، عمر از اين كار خوشش آمد و دستور داد در هنگام نماز نيز كه انسان در برابر خداى عالم ايستاده است دست خود را به سينه بگذارد و اما منشأ شستن پا به نظر اهل سنت، علاوه بر رواياتى كه آنان به طرق خود از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كنند، اين است كه «وَ أَرْجُلَكُمْ»* كه در آيۀ شريفۀ 6 سورۀ مائده: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ...» مى باشد را به نصب خوانده و مى گويند: عطف به «وُجُوهَكُمْ»* است كه در صدر آيه آمده. و مفعول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 101

«فَاغْسِلُوا» است. اين معنا علاوه بر اين كه مخالف روايات معتبره وارده از امامان عليهم

السلام است، مخالف سياق آيۀ شريفه نيز مى باشد، زيرا سياق آيه اين است كه در ابتدا حكم شستن صورت و دست ها را بيان كرده و سپس حكم آنچه را بايد مسح كرد مشخص كرده است و فاصله انداختن بين آنچه بايد شست و آنچه بايد مسح كرد- كه لازمۀ كلام اهل سنت است- خلاف فصاحت قرآنى است. جهت اطلاع بيشتر به تفاسير شيعه در مورد آيۀ فوق مراجعه شود.

«سؤال 2929» هنگام شركت در جماعت اهل سنت در نمازهاى جهريه، چگونه مى توان بين انصات (گوش دادن به قرائت امام) و حديث نفس جمع كرد؟

جواب: حديث نفس به معناى گذراندن از ذهن است و در نمازهاى جهريه نيز لازم است و منافات با انصات ندارد.

«سؤال 2930» آيا ما شيعيان در نماز مى توانيم به اهل سنّت بدون تقيه اقتدا كنيم؟

جواب: تقيه بر چند نوع است: يكى از آنها تقيۀ مداراتى است و آن در جايى است كه مصلحت شيعه و شيعيان و اسلام، مقتضى تقيه و مدارا كردن با اهل سنت باشد.

نوع ديگر، تقيۀ خوفى است و آن در جايى است كه ترك تقيه، موجب خوف رسيدن ضرر باشد. اگر هيچ كدام از دو نوع تقيۀ مذكور در بين نباشد صحت اقتدا محل اشكال است.

«سؤال 2931» وقتى در نماز جماعت اهل سنت شركت مى كنيم آيا مى توانيم مثل آنها با دست هاى بسته نماز بخوانيم و بر چيزهايى غير از خاك و سنگ سجده كنيم؟

جواب: در تقيۀ مداراتى قطعاً جايز نيست و همۀ اهل سنت نيز دست بسته نماز نمى خوانند، ولى اگر در موردى تقيۀ خوفى در بين باشد در حد رفع خوف ضرر اشكالى ندارد.

«سؤال 2932» در نماز جماعت

مسجدالحرام و مسجد النبىّ اگر قنوت را در ركعت آخر و پس از ركوع بخوانند؛ آيا اين قنوت كفايت از قنوت مستحب مى كند؟

جواب: در صورت حضور در جماعت آنها بايد از باب متابعت از آنها پيروى شود و تكليف استحبابى بر خواندن قنوت در محل خود ساقط است نه از باب اين كه قنوت در غير محل كافى از قنوت است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 102

«سؤال 2933» در صورتى كه بيشتر صحن مسجدالحرام سنگ فرش باشد به طورى كه نماز خواندن در قسمت هاى بدون فرش موجب انگشت نما شدن نشود؛ آيا لازم است در قسمت هاى سنگ فرش نماز خواند و يا اين كه مى توان در قسمت هاى ديگر هم، روى فرش نماز خواند؟

جواب: اگر بر روى سنگ ها سجده كردن بر خلاف تقيه نباشد بايد روى سنگ ها سجده كند.

«سؤال 2934» دانشجويى هستم كه در يكى از دانشگاه هاى انگلستان در حال تحصيل هستم در دانشگاه نمازخانه اى داريم كه برادران اهل سنت در آن نماز مى خوانند، آيا مى توانم در جماعت آنان شركت كنم و مثل آنان بر فرش سجده كنم؟

جواب: شركت در جماعت آنان علاوه بر اين كه جايز است ثواب هم دارد، ولى به وظيفۀ انفرادى خود عمل كنيد، حمد و سوره را ولو آهسته ولو به نحو گذراندن در دل بخوانيد و سعى كنيد روى سنگ يا حصيرى سجده كنيد و در نماز مغرب اگر اول غروب شروع مى كنند شركت در جماعت آنان مشكل است و اگر ناچار شديد خودتان هم بعداً بخوانيد.

«سؤال 2935» با توجه به اين كه شركت در نماز جماعت اهل سنت و معيت با آنها مستحب است و از طرف ديگر حضرت عالى خواندن حمد و سوره را

ولو به نحو حديث نفس واجب مى دانيد، آيا در اين نماز همراه با آنها ساير شرايط جماعت، مثل اتصال صفوف و عدم تقدم بر امام، بايد رعايت شود يا نه؟ لازم به توضيح است كه گاهى امام جماعت مسجدالحرام در صحن ايستاده و بين صحن و سالن ها فاصله مى شود و گاهى امام در سالن ها ايستاده و مردم در صحن و حول كعبه اقتدا مى كنند و به هر حال نزد اهل سنت اين شروط رعايت نمى شود و شايد اصلًا لازم هم نباشد.

جواب: در فرض سؤال، در صورت حضور در جماعت آنها اعادۀ نماز لازم است.

«سؤال 2936» در نماز جماعت با اهل سنت كه قرائت حمد و سوره را ولو به نحو حديث نفس واجب مى دانيد، اولًا: آيا گوش كردن به قرائت حمد امام در نماز صبح و مغرب و عشا كفايت از حديث نفس نمى كند؟ و ثانياً: اگر بعد از اتمام حمد در فاصلۀ بين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 103

حمد و سوره، سوره اى را خوانديم و بعداً امام جماعت سورۀ كاملى خواند، آيا اين تعدد سوره است و مكروه است يا نه؟

جواب: گوش كردن به قرائت امام كافى از حديث نفس نيست و حكم تعدد سوره را ندارد.

«سؤال 2937» شركت در نمازهاى جمعه و جماعت برادران اهل سنت با انگيزۀ تقويت وحدت و همبستگى بين كليۀ مسلمانان از نظر شرعى چه صورتى دارد و در صورت شركت، آيا مى توان به امام جماعت اقتدا كرد؟

جواب: در مورد حضور در جمعه و جماعات اهل سنت زياد تأكيد شده است و در برخى اخبار معتبره وارد شده كه هر كس در صف اول نماز آنان شركت كند، مانند

كسى است كه در صف اول پشت سر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز بخواند، ولى اگر در نماز جمعه شركت كرديد نماز ظهر را نيز قبل از نماز جمعه و يا بعد از آن بخوانيد و اگر در نمازهاى ديگر شركت كرديد، حمد و سوره را- هرچند به نحو حديث نفس- خوانده و يا نماز را قبل، يا بعد نيز خودتان فرادا بخوانيد و در حقيقت، صورت جماعت براى حفظ وحدت است.

«سؤال 2938» در جماعت اهل سنت كه شركت كرده ام حمد و سوره را به صورت حديث نفس نخوانده ام اكنون كه مسأله را ياد گرفته ام؛ آيا نمازهاى قبلى صحيح است؟

جواب: نماز صحيح است ان شاء اللّه.

«سؤال 2939» پس از اتمام نماز جماعت اهل سنت، آيا انسان مى تواند نماز دوم را با اين كه فرادا مى خواند بر فرش سجده كند؟

جواب: اگر ناچار نباشد نمى تواند بر فرش سجده كند.

«سؤال 2940» آيا بلافاصله پس از غروب آفتاب مى توان نماز مغرب را خواند؟

جواب: بنابر مشهور بين فقهاى شيعه نماز مغرب را بايد تأخير انداخت تا حُمرۀ مشرقيه زايل شود كه حدوداً ده تا پانزده دقيقه بعد از غروب آفتاب محقق مى شود.

«سؤال 2941» با توجه به اين كه حضرت عالى در زمان اقتدا به جماعت اهل سنت فرموده ايد كه بايد حديث نفس كرد؛ آيا بايد همان سوره را خواند كه امام جماعت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 104

مى خواند؟ اگر امام بخشى از آيات سوره اى را خواند كه ما حفظ نيستيم تكليف چيست؟

آيا مى توان سورۀ توحيد را خوانده و در بقيۀ مدت مكث كرد تا سورۀ امام تمام شود؟

جواب: در مفروض سؤال، اقتدا كردن اشكالى ندارد، ولى بايد حمد

و سوره- هرچند به طور حديث نفس- خوانده شود و لازم نيست همان سورۀ امام جماعت باشد و مكث كردن براى تمام شدن سورۀ امام نيز اشكالى ندارد.

«سؤال 2942» با توجه به اين كه اهل سنت در قرائت خود يك سورۀ كامل نمى خوانند؛ آيا هنگام شركت در جماعت آنان و رعايت تقيه مى توان ساكت بود و سوره را نخواند؟

جواب: در هر مكانى كه تقيه و شرايط آن وجود داشته باشد بايد تقيه كرد و عمل صحيح است، اما در حدى كه تقيه اقتضا مى كند. بنابراين قرائت حمد و سوره را در نمازهاى اخفاتيه بايد بخوانند و در جهريه هم به ذهن خطور دهند.

«سؤال 2943» با توجه به مسائل 1392 و 1394 در رسالۀ استفتائات، آيا احتياط در عدم تخيير بين قصر و اتمام در مسجد الحرام، مسجد النبى، مسجد كوفه، حرم ابى عبداللّه عليه السلام وجوبى است يا استحبابى و مقصود از مساجد، مسجد قديم است يا شامل بخش توسعه يافته هم مى شود و مقصود از حرم ابى عبداللّه عليه السلام فقط حائر حسينى است يا شامل بخش توسعه يافته هم مى شود؟

جواب: در اماكن چهارگانۀ فوق گرچه تخيير است، اما در قسمت قديم آنها قصر، مستحب مؤكد است و نسبت به بخش توسعه يافتۀ اين اماكن به احتياط واجب نماز را شكسته بخواند. در مورد حرم ابى عبداللّه هم به احتياط واجب صرفاً در حائر حسينى تخيير است.

«سؤال 2944» ساختمان طبقۀ دوم مسجدالحرام كاملًا روى طبقۀ اول نيست بنابراين بين صفوف طبقۀ اول و صفوف طبقۀ دوم فاصله وجود دارد؛ آيا براى اقتدا كردن اشكال دارد؟ در مسجدالنبى نيز بين صفوف بانوان و صفوف آقايان ديوار

چوبى وجود دارد، همچنين گاه بين صف هاى آقايان و بانوان چندين متر فاصله است؛ آيا براى نماز جماعت اشكال دارد؟

جواب: در غير مورد تقيه اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 105

نماز جمعه

«سؤال 2945» از موارد عدم وجوب شركت در نماز جمعه، دور بودن از محل نماز جمعه است، لطفاً حدود آن را معيّن فرماييد.

جواب: اگر فاصلۀ بين انسان و نماز جمعۀ واجد شرايط، بيش از دو فرسخ باشد شركت در نماز جمعه واجب نيست.

«سؤال 2946» شرايط امام جماعت و امام جمعه چيست؟

جواب: در امام جمعه و جماعت عدالت شرط است و امام جمعه بايد علاوه بر عدالت، مجتهد و يا منصوب از ناحيه حاكم شرع جامع الشرايط باشد و اگر كسى عادل بود و در خروج او از عدالت شك كرديم استصحاب عدالت جارى است.

«سؤال 2947» اگر خطبه هاى نماز جمعه به خاطر اختلاف زبان امام و مأموم براى برخى مؤمنين قابل فهم نباشد؛ آيا نماز جمعۀ اين عده صحيح است؟

جواب: چون كه در خطبه ها، واجب است امام دعوت به تقوا و موعظه كند، لازم است به زبان مستمعين باشد تا دعوت به تقوا صدق كند؛ و چنانچه عده اى از مستمعينِ خطبه، دعوت به تقوا را بفهمند و بعضى ديگر نفهمند، نماز جمعۀ آنها اشكال ندارد.

نماز عيد و آيات

«سؤال 2948» آيا مى توان ثواب نماز عيد فطر و قربان را به ديگرى هديه كرد؟

جواب: هر عمل مستحبى را مى توان به نيابت ديگرى زنده باشد و يا مرحوم شده باشد انجام داد و نيز مى توان ثواب آن را براى او هديه كرد.

«سؤال 2949» اگر نماز عيد را بدون قنوت هاى آن بخوانيم، آيا اشكالى دارد؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد در نماز عيد بعد از هر تكبير، قنوت هم خوانده شود با هر دعايى، ولو مختصر باشد.

«سؤال 2950» با توجه به گسترش فن آورى اطلاعات؛ آيا افرادى كه با اين وسيله به بررسى آيات

الهى، همچون: كسوف، خسوف و مسائلى از اين قبيل مى پردازند و از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 106

كيلومترها فاصله، تصوير زندۀ اين رويدادها را دريافت مى كنند لازم است نماز آيات بخوانند.

جواب: تنها براى كسانى كه در منطقۀ وقوع آن آيات، ساكن هستند نماز آيات واجب است.

«سؤال 2951» نمازهاى آيات بر ذمّۀ كسى بوده و الآن مى خواهند نيابت بدهند، آيا نايب بايد هر يك از نمازها را معيّن كند كه مثلًا مال كسوف بوده يا مال زلزله و يا ...؟

جواب: نيت نماز آيات كافى است و معيّن كردن مورد لازم نيست.

نماز در اماكن مقدسه

«سؤال 2952» آيا نماز خواندن در مقام هاى بزرگان و ائمه عليهم السلام چون مقام امام سجاد عليه السلام و ... بدعت است؟ و اگر مشروع است مدرك آن چيست و به چه نيتى بايد اقامه شود؟

جواب: تفصيل نمازهاى مذكور در كتاب «مصباح الزائر» اثر عالم بزرگ شيعه، سيد بن طاوس رحمه الله مذكور است. بهتر است اين گونه اعمال به قصد رجا انجام گيرد و اساساً اعمال عبادى كه در كتاب بزرگان يا بعضى از روايات غير معتبر ذكر گرديده، اگر به اميد ثواب آورده شود نمى توان آن را بدعت «كه نوآورى به نام دين است» نام گذاشت.

تكتُّف در نماز

«سؤال 2953» براساس روايتى از مالك، جمعى معتقدند: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نمازهاى يوميه را به صورت تكتُّف (مثل اهل سنت) خوانده، ولى بقيۀ نمازهاى خود را با دست باز (مثل شيعه) مى خواندند و اين را علامت نوع نماز خود قرار داده بودند. نظر شما چيست؟

جواب: بر حسب اخبار معتبرۀ مأثوره از ائمۀ معصومين عليهم السلام نماز، واجب باشد يا مستحب، با تكتُّف (دست بسته) حرام و بدعت بوده و طبعاً باطل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 107

نماز معذور

«سؤال 2954» پدر من در سال 1361 در جبهۀ جنگ، از هفت ناحيۀ بدنش زخمى شد و پس از مدتى به لطف خدا بهبود يافت، اما در سال 76 تركش هاى آن موقع، اثر خود را كرد و به شدت مريض شد به طورى كه نه تنها قوۀ ماسكه را از دست داده، بلكه دچار تشنج و فراموشى شده است و توان انجام تكليف شرعى خود را ندارد، تكليف فرزندان در مورد نماز و روزۀ او چيست؟

جواب: اگر پدر شما به طورى حال و حواسش نامرتب است كه حتى اوقات نماز را تشخيص نمى دهد نماز و روزه بر او واجب نيست، ولى اگر اوقات نماز را تشخيص مى دهد نماز به هر كيفيتى كه مى تواند بر او واجب است، ولى قضاى روزۀ سال هايى كه در تمام طول سال مريض بوده بر او واجب نيست و بايد براى هر روز يك مد طعام (750 گرم) گندم يا جو به فقير بدهيد.

«سؤال 2955» شوهرم نماز را خيلى سبك مى شمارد بفرماييد چگونه و از چه راهى امر به معروف و نهى از منكر در او مؤثر

است؟

جواب: وظيفۀ شما همان امر به معروف و نهى از منكر است با زبان خوش و يادآورى عوارض دنيوى و اخروى اين كارها.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 108

مسائل روزه

مبطلات روزه

«سؤال 2956» اگر روزه دار مى داند كه در صورت مسافرت با اتومبيل قى خواهد كرد؛ آيا چنين مسافرتى براى او جايز است؟

جواب: در روزۀ واجب معيّن چنانچه مضطر نباشد بايد از مسافرت با اتومبيل خوددارى كند.

«سؤال 2957» آيا موقعى كه روزه هستيم لبهايمان را با زبان تر كنيم و دوباره كه هنوز لبهايمان خشك نشده اين كار را انجام دهيم روزه مان باطل مى شود؟

جواب: اگر رطوبت معمولى و غير محسوس باشد مانعى ندارد.

«سؤال 2958» آيا فرو بردن مقدارى از آب دهان كه معمولًا هنگام صحبت كردن به گوشه هاى لب آمده، براى روزه دار اشكال دارد؟

جواب: اگر به خارج لب و دهان نرسد اشكالى ندارد.

«سؤال 2959» آيا تر كردن لب ها و اطراف دهان به وسيله زبان براى روزه دار اشكال دارد و اگر احياناً بعد از اين رطوبتى فرو رود باعث ابطال روزه مى شود؟

جواب: تر كردن لب ها و اطراف دهان اشكالى ندارد، ولى اين رطوبت نبايد به دهان برگردد و فرو رود.

«سؤال 2960» بنده در فرودگاه يكى از كشورهاى اروپايى مشغول به كار هستم.

شرايط آن جا به نحوى است كه هيچ امكان ندارد خانمى حجاب را رعايت كند، يا بايد كار را كنار بگذارد و يا حجاب را رعايت نكند، ولى من مشتاق گرفتن روزه هستم و امروز دوازده روز است كه با اين وضع روزه مى گيرم حكم روزه ها و وظيفۀ من چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 109

جواب: اولًا: حجاب منحصر به چادر نيست تا مزاحم كار شما باشد و حجاب،

با پوشيدن جوراب و يك مقنعه كوچك كه سرو گردن را بپوشاند محقّق مى شود.

ثانياً: بر خانم ها لازم است حتى الامكان ولو با تغيير محيط و شغل، حجاب را رعايت كنند. زن متاع نفيسى است كه مورد رغبت واقع شده. و عقلاى جهان، متاع هاى نفيس و با ارزش را از چشم اغيار مى پوشانند.

ثالثاً: حجاب شرط صحت نماز است، ولى شرط صحّت روزه نيست، پس با فرض عدم رعايت حجاب، روزه اگر با شرايطش محقّق شود صحيح است.

«سؤال 2961» اگر بدانيم قطره هايى كه به چشم مى ريزيم به حلق مى رسد در زمان روزه آيا مى توان اين قطره ها را به چشم ريخت؟

جواب: در فرض مذكور، احتياطاً خوددارى كنيد مگر در صورت اضطرار كه در اين صورت احتياطاً آن را قضا كنيد.

«سؤال 2962» آيا روزه دار حق دارد آب بينى را از طريق سينه عمداً فرو دهد؟

جواب: چنانچه در فضاى دهان نيايد مبطل روزه نيست.

«سؤال 2963» آيا روزه دار مجاز است آدامس بدون قند بجود؟

جواب: اگر در اثر جويدن اجزا و ذراتى از آن جدا و خورده مى شود جايز نيست و مبطل روزه است.

«سؤال 2964» حكم نسوار كشيدن (قرار دادن ناس در دهان) در ماه رمضان در صورتى كه به حلق نرسد را بيان فرماييد؟

جواب: تعيين موضوع شأن فقيه نيست و اجمالًا اين كه اگر ماده اى را در دهان بگذارد، ولى چيزى از آن وارد گلو نشود براى روزه اشكال ندارد.

«سؤال 2965» كسى كه دندان مصنوعى دارد و هنگام روزه در ماه مبارك رمضان مى خواهد دهان خود را بشويد؛ آيا پس از بيرون ريختن آب از دهان، مى تواند آب دهان را فرو دهد يا بايد دندان مصنوعى را بيرون آورد؟

جواب: همين كه همۀ آب

غير آبِ دهان را بيرون ريخته، كافى است و بيرون آوردن دندان مصنوعى لازم نيست و مى تواند آب دهان را فرو دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 110

وجوب امساك

«سؤال 2966» در كدام يك از موارد زير امساك واجب است؟

الف: مسافرى كه بعدازظهر به وطن يا محل اقامت خود برسد و از اذان صبح تا آن موقع مبطل روزه انجام نداده باشد؟

ب: كسى كه در يوم الشك روزه نگرفته، ولى در وسط روز يقين كند كه امروز روز اول ماه مبارك رمضان است؟

ج: روزه دارى كه در ماه رمضان هر روز بى اختيار قى كند؟

جواب: الف: روزه نيست و امساك هم واجب نيست.

ب: روزه نيست ولى امساك احتراماً لازم است.

ج: قى كردن بى اختيار روزه را باطل نمى كند، ولى بايد آنچه را وارد دهان شده فرو نبرد.

قضا و كفارۀ روزه

«سؤال 2967» كسى در اوايل انقلاب در اثر حضور در كشور بيگانه و تبليغات عليه دين دچار انحراف عقيده شده و مدتى به حساب اين كه به احكام اسلام معتقد نيست روزه نگرفته، اما اكنون مستبصر شده است؛ آيا با امكان قاصر بودن در زمان انحراف عقيده باز كفارۀ روزه ها واجب است؟

جواب: بر جاهل، يعنى كسى كه خيال مى كرده است مكلف به روزه و مانند آن نيست، كفاره واجب نيست و با شك در تكليف نيز كفاره واجب نمى شود.

«سؤال 2968» فردى چند سالى روزۀ قضا دارد و يقين دارد كه توان گرفتن همۀ روزه ها را ندارد، آيا بايد شروع به گرفتن روزه ها كند يا تكليف ديگرى دارد؟

جواب: در فرض مذكور تا مقدارى كه مى تواند و خوف ضرر ندارد بايد روزه ها را قضا كند و بايد قضاى روزه هاى سال اخير را مقدم كند.

«سؤال 2969» با توجه به مسائل 1564 و 1583 توضيح المسائل: زنى كه وضح حمل او نزديك است و نمى تواند در ماه رمضان روزه بگيرد پس از ماه رمضان هم طبعاً به

خاطر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 111

وضع حمل و شير دادن بچه، توان قضاى روزۀ ماه رمضان را ندارد و عذر او تا رمضان بعدى ادامه دارد؛ آيا بايد براى هر روز دو مد طعام (يكى براى نگرفتن روزه و يكى هم كفارۀ تأخير) به فقير بدهد يا يك مد كافى است؟

جواب: براى اصل خوردن روزه يك مد و بنابر احتياط واجب براى تأخير قضا از سال اول هم يك مد طعام بايد بدهد.

«سؤال 2970» خانمى مى دانسته كه خون روز يازدهم قاعدگى خون استحاضه است، ولى نمى دانسته بايد روزه اش را بگيرد و اين روز را روزه نگرفته؛ آيا كفاره بر او واجب است؟

جواب: اگر در ندانستن مسأله مقصر نباشد كفاره بدهكار نيست و فقط بايد روزه را قضا كند.

«سؤال 2971» خانمى در شب ماه رمضان به نيت اين كه قبل از اذان بيدار شده و غسل خود را انجام مى دهد، به رختخواب رفته است. پس از نيمۀ شب كه بيدار شده و به حمام رفته، همراه غسل، مقدارى آب هم نوشيده است. وى در حالى از حمام خارج شده كه خيال كرده پس از اذان صبح آب نوشيده؛ لذا روزۀ آن روز را باطل دانسته و افطار كرده است، آيا كفاره بر او واجب است؟

جواب: اگر در ندانستن مسأله، مقصر نباشد كفاره بدهكار نيست و فقط بايد روزه را قضا كند.

«سؤال 2972» شخصى كه كفارۀ روزه را چند سال به تأخير مى اندازد؛ آيا معصيت كار است؟

جواب: اگر از روى مسامحه و سهل انگارى نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 2973» اين جانب دانشجويى هستم كه به عللى- دو سال اول بلوغ- تكاليفم را انجام نداده ام، اكنون هم توان اداى كفارۀ

دو سال روزه را ندارم، چون هم فقيرم و هم توان گرفتن كفارۀ روزه ها را ندارم لطفاً مرا راهنمايى فرماييد؟

جواب: اعمال عبادى نماز و روزه را بايد قضا كنيد و غير عبادى كه امكان جبران دارد را بايد جبران كنيد و هر موقع كه بتوانيد بايد به يكى از دو طريق كه در سؤال

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 112

آمده است كفاره را انجام داده و لازم نيست همه را به يك مرتبه انجام دهيد.

«سؤال 2974» اگر زنى به خاطر شير دادن به فرزندش نتوانسته است روزه بگيرد، در حالى كه قضاى آن روز بر آن زن واجب بوده است، ولى تا رمضان بعدى، قضاى روزه را نگرفته است؛ آيا علاوه بر اين كه بايد يك مد طعام كفاره بدهد؛ كفارۀ تأخير را هم بدهكار است؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر روزه براى بچۀ شيرخوار ضرر دارد علاوه بر قضاى روزه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و بنابر احتياط واجب كفارۀ تأخير را هم بدهد و اگر روزه براى خود زن ضرر دارد علاوه بر قضا بنابر احتياط واجب هم يك مدّ طعام و هم كفارۀ تأخير را- كه يك مدّ است- بدهكار است.

«سؤال 2975» در مورد روزۀ كفارات سه گانۀ ميّت؛ آيا بايد فقط يك نفر «سى و يك روز» را پى در پى روزه بگيرد يا اين كه دو نفر هم به نوبت مى توانند اين كار را انجام دهند؟

جواب: بنابر احتياط يك نفر كفاره را به نحو لازم انجام دهد.

رؤيت هلال

«سؤال 2976» آيا مكلف براى تشخيص اين كه چه روزى عيد فطر است بايد از مرجع تقليد خود سؤال كند يا

منتظر اعلام ولىّ فقيه باشد. به طور كلى اگر ولىّ فقيه روزى را به عنوان عيد فطر اعلام كرد بايد روزۀ خود را افطار كند يا صبر كند تا ببيند مرجع تقليدش چه روزى را به عنوان عيد، تعيين مى كند؟

جواب: به طور كلى اول ماه به پنج راه ثابت مى شود:

1- خود انسان، ماه را بدون استفاده از دوربين يا تلسكوپ ببيند.

2- دو مرد عادل گواهى دهند كه در شب در آن منطقه، ماه را رؤيت كرده اند؛ به شرط آن كه شهادت هر يك خلاف ديگرى يا خلاف واقع نباشد.

3- از گفته عده اى يا از هر چيز ديگر اطمينان حاصل شود.

4- سى روز از آغاز ماه گذشته باشد، مثلًا اگر سى روز از آغاز ماه رمضان گذشته

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 113

باشد، به واسطه آن، اول ماه شوال (عيد فطر) ثابت مى شود.

5- حاكم شرع جامع الشرايط حكم كند كه اول ماه است، ولى اگر حكم نكند و فقط نظر خود را بيان كند يا كسى بداند كه حاكم شرع اشتباه مى كند و يا كسى او را جامع الشرايط نداند نبايد به آن عمل كند.

«سؤال 2977» آيا رؤيت هلال در مناطق ايران براى كشور افغانستان كفايت مى كند؟

جواب: رؤيت هلال در بلاد ايران براى بلاد شرقى مانند افغانستان كافى نيست، ولى رؤيت در بلاد شرقى براى بلاد غربى كافى است

اعتكاف

«سؤال 2978» اگر كسى به اعتكاف برود، آيا مى تواند براى غسل مستحب جمعه و يا نماز جمعه از مسجد خارج شود؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 2979» اگر شخصى روز سوم اعتكاف را براى راهپيمايى خارج گردد، ولى در برگشت تعلل ورزد در صورتى كه مى توانسته زودتر برگردد وظيفه اش چيست؟

جواب:

بايد اعتكاف را اعاده كند.

«سؤال 2980» آيا در مراسم اعتكاف مى توان روزه هاى آن را روزۀ قضا گرفت و پس از آن اعمال اعتكاف را انجام داد؟ و در اين صورت روزۀ قضا و اعتكاف، كدام صحيح است.

جواب: يكى از شرايط صحت اعتكاف گرفتن روزه در ايام اعتكاف است خواه روزۀ مستحبى يا واجب و خواه براى خود يا به نيابت از ديگرى؛ پس در فرض مذكور، روزه هايى كه بابت قضاى ماه مبارك رمضان گرفته ايد صحيح بوده و اعتكاف شما نيز صحيح است.

تقيه در روزه

«سؤال 2981» من يك دوست سُنى دارم كه واقعاً شيعه شده است، ولى نمى خواهد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 114

فاميل و نزديكان او بفهمند؛ آيا در ماه مبارك رمضان اجازه دارد مثل اهل سنت افطار كند؟

جواب: در غير حالت ضرورت اشكال دارد.

روزۀ استيجارى

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 114

«سؤال 2982» كسى كه روزۀ قضا را در بعد از ظهر باطل كرده و هنوز كفارۀ آن را نگرفته است؛ آيا مى تواند روزۀ استيجارى بگيرد؟

جواب: اگر روزه استيجارى مانع قضاى روزه و كفارۀ آن نشود مانعى ندارد.

روزۀ با حَرَج

«سؤال 2983» نانوايى كه روزه براى او عسر و حرج دارد و يا كشاورزى كه به خاطر خطر آتش سوزى بايد سريع محصول خود را جمع كند، اما با زبان روزه نمى تواند اين كار را انجام دهد؛ آيا روزه در اين موارد واجب است؟

جواب: بايد گرچه با كار كردن در شب روزه بگيرد و يا اگر مى تواند خود را مسافر كند و اگر مضطر است و هيچ راهى ندارد، روزه بگيرد و در هر وقت از روز عسر و حرج غير قابل تحمل برايش پديد آمد به مقدار ضرورت افطار كرده و بعد آن را قضا كند.

«سؤال 2984» دخترى كه تازه به سن تكليف رسيده است و به تشخيص پدر، روزه براى او ضرر دارد، آيا مى توان به زور او را از روزه گرفتن منع كرد؟

جواب: روزه در صورت عسر و حرج واجب نيست و اگر احتمال عقلايى ضرر وجود داشته باشد، نبايد روزه بگيرد و در هر صورت بعداً آن را قضا مى كند و پدر و مادر اين مسأله را بايد به فرزند تذكر دهند.

«سؤال 2985» آيا معتادى كه اگر روزه بگيرد نمى تواند كار كند و هيچ ذخيره اى هم ندارد و فرضاً هيچ راهى جز كار كردن ندارد و توان كارى اش هم منحصر به اين است كه

چند بار در روز دود بكشد تكليف او چيست؟

جواب: بايد هرچند با تغيير وقت و محل كار خود روزه بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 115

مسائل متفرقۀ روزه

«سؤال 2986» اگر كسى با زنش در ماه مبارك رمضان جماع كند و به واسطۀ ندانستن مسألۀ شرعى به خيال خود اگر انزال منى نشود جنب نمى شود بعداً بفهمد كه اشتباه كرده؛ آيا علاوه بر قضاى روزه، كفاره نيز بر اين زن و شوهر واجب است؟

جواب: اگر جاهل قاصر بوده اند به گونه اى كه يقين داشته اند اين عمل جايز است و احتمال خلاف نمى دادند كفاره لازم نيست، ولى بنابر احتياط واجب قضاى روزه را بگيرند.

«سؤال 2987» در مسائل روزه اگر در مسأله اى جاهل بوده باشيم از كجا بدانيم كه جاهل مقصر بوده ايم يا جاهل قاصر؟

جواب: اگر در صدد ياد گرفتن مسأله نبوده و امكان آن را داشته ايد، ولى مسامحه كرده و دنبال ياد گرفتن مسأله نرفته ايد؛ تخلف كرده و خلاف وظيفه عمل كرده ايد، پس جاهل مقصر هستيد و در غير اين صورت جاهل قاصر شناخته مى شويد.

«سؤال 2988» اگر خانم ها در ماه مبارك رمضان وظيفۀ شرعى خود را انجام دهند بهتر است يا اين كه سعى كنند تمام ماه را روزه بگيرند ولو با استفاده از قرص و ...؟

جواب: با توجه به اين كه عادت ماهانۀ خانم ها امرى طبيعى و مطابق حكمت و مصلحت است و بسا جلوگيرى مضر باشد، بجاست به وظيفۀ شرعى خويش عمل كرده و ايام عادت را روزه نگيرند و قضاى آنها را انجام دهند.

«سؤال 2989» آيا زن مستحاضه مى تواند روزۀ قضا بگيرد؟

جواب: صحت آن در وسعت وقت، محل اشكال است بويژه اگر روزۀ استيجارى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3،

ص: 116

مسائل خمس

[خمس در زمان پيامبر]

«سؤال 2990» نظر شريف جناب عالى در مورد خمس چيست؟ در زمان پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام كه همه در بيت المال برابر بودند و حضرت على عليه السلام آتش را به دست برادر خويش نزديك مى كرد، آيا اعتقادى به پرداخت خمس بجز در غنائم جنگى بوده؟ و آيا پرداخت خمس مال، به سيد مستطيع جايز است؟ و اصولًا مى توان بين فقراى سيد و غير سيد فرقى قائل شد؟ آيا شك در خمس يا انكار آن و يا عدم پرداخت آن با مسلمانى منافات دارد يا در حد ارتداد است؟

جواب: در تواريخ، گرفتن خمس ارباح مكاسب، توسط پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت على عليه السلام ديده نمى شود، شايد علت آن، با وجود غنائم جنگى و زكوات، عدم نياز به آن بوده است؛ اما در زمان امامان بعد عليهم السلام غنائم در حدّى كه در زمان صدر اسلام بود وجود نداشت و زكوات نيز به كلى در دست خلفاى غاصب بود، از اين جهت حكم خمس ارباح مكاسب توسط امامان عليهم السلام به اجرا درآمد.

به سيد غير نيازمند، نمى توان خمس داد و از نظر فقر، بين سيد و غير سيد فرقى نيست، منتهى مطابق بعضى روايات، سادات به خاطر انتساب به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم نمى توانند از زكوات استفاده كنند.

اگر ضرورى بودن وجوب خمس در مذهب، براى كسى روشن و قطعى باشد به نحوى كه بداند جزء احكام قطعى دين است و از روى عناد با حق، آن را انكار كند حكم مرتد بر او جارى است.

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 3، ص: 117

خمس غنائم

«سؤال 2991» خمس در قرآن در مورد غنيمت در جنگ بدر نازل شده است، پس چرا اين لفظ، عموميّت پيدا كرده و به موارد ديگر نيز تعلق پيدا كرده است؟

جواب: هرچند آيۀ شريفه مربوط به خمس، در جنگ بدر نازل شده است، ولى كلمۀ «ما» در آيۀ شريفۀ: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ ...» «1» و نيز صله آن، يعنى كلمۀ: «غَنِمْتُمْ»* و كلمه: «مِنْ شَيْ ءٍ»* عموميّت دارد و شامل هر آنچه عنوان غنيمت و فايده بر آن صدق مى كند مى شود و شأن نزول نمى تواند مخصص باشد و گرنه بسيارى از آيات مربوط به ساير احكام شريعت نيز چنين است و التزام به اين مطلب با خاتميت و ابدى بودن دين اسلام منافات دارد.

«سؤال 2992» در قرآن تنها يك آيه در مورد خمس وارد شده آن هم مربوط به غنايم جنگ است، پس چرا فقها به نحو عموم از آيه استفاده مى كنند؟ و چرا بعد از نماز در قرآن زكات آمده، اما نامى از خمس نيامده است؟

جواب: بعيد نيست مراد از زكات در قرآن مطلق مالى باشد كه بايد در راه خدا داده شود كه قهراً شامل خمس نيز مى شود و نيز مراد از صلاة نيز مطلق عبادات باشد كه موجب ارتباط و نوعى اتصال معنوى با عالم غيب و خداوند مى شود؛ به علاوه، خمس درآمدهاى كسب و تجارت ها از عموم آيۀ شريفۀ: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ ...» نيز استفاده مى شود، زيرا اولًا: كلمۀ «ما» در «إِنَّمٰا»* عام است و ثانياً:

كلمۀ «غَنِمْتُمْ»* نيز شامل مطلق درآمد و بهره مى شود و منحصر به غنائم جنگى كه شأن

نزول آيه بوده است نيست و گرنه از هيچ آيۀ قرآن كه به مناسبتى نازل شده است نمى توان براى ساير ازمنه، حكمى را استفاده كرد و اين مطلب مستلزم اشكالات زيادى است. البته تعلق خمس به درآمدها شرايطى دارد كه در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده است.

______________________________

(1)- سورۀ انفال (8): آيۀ 41.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 118

«سؤال 2993» آيا به پول ديه خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: بر ديه، عنوان غنيمت صادق نيست و خمس تعلّق نمى گيرد.

متعلق خمس

«سؤال 2994» اگر مرجع تقليد قائل به زكات در سكه هاى طلا نباشد؛ آيا خمس به سكه هاى طلا تعلق مى گيرد؟

جواب: مسألۀ خمس جداى از مسأله زكات است و خمس به هر درآمدى كه در طول سال، صرف زندگى نشود تعلق مى گيرد، ولى زكات با شرايطى بنابر نظر مشهور فقها به نُه چيز تعلق مى گيرد.

«سؤال 2995» اگر كسى به خاطر پرداخت خمس به مضيقه افتد و امرار معاش بر او سخت شود؛ آيا باز هم خمس بر او واجب مى شود؟

جواب: فرض تعلق خمس جايى است كه چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد؛ پس با اين فرض مضيقه وجود ندارد، مگر در موردى كه قبلًا بدهكار شده و در حال حاضر نمى تواند پرداخت كند كه در اين صورت هر وقت كه توانست بايد بپردازد و يا اين كه اگر بتواند با دستگردان كردن با حاكم شرع، تدريجاً بپردازد.

«سؤال 2996» كسى كه مخارج او را ديگران مى دهند و خرجش بيش از دخلش است؛ آيا بايد حساب خمس داشته باشد؟

جواب: اگر در آخر سال از درآمد سال مبلغى خرج نشده باقى ماند، متعلق خمس است.

«سؤال 2997» مكلفى به عنوان سهمين مبلغى را بدهكار مى شود و

توان پرداخت آن را با اموال منقول و يا غير منقول دارد، اما به خاطر اين كه به اموال وى لطمه اى وارد نشود آن را با نمايندۀ مرجع، دستگردان و يا آن را به صورت اقساط طولانى قرار مى دهد؛ وظيفه شرعى مكلف و نمايندۀ مرجع، چگونه خواهد بود؟

جواب: خمس، متعلق به عين مال است و لازم است هر چه زودتر پرداخت شود ولو به فروختن قسمتى از اموال، مگر اين كه با فروش مال، شخص در عسر و حرج

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 119

بيفتد و چاره اى جز دستگردان و امهال در ميان نباشد. در اين صورت مى توانيد به دفتر و يا يكى از نمايندگان اين جانب مراجعه فرماييد.

«سؤال 2998» اگر مكلفى از مجتهدى تقليد مى كرده كه خمس در موردى خاص را واجب نمى دانسته، ولى اكنون از مجتهدى تقليد مى كند كه خمس را در آن مورد واجب مى داند؛ آيا بايد خمس مواردى را كه نداده بدهد يا اگر از اين به بعد موردى پيدا شد خمس بدهد؟

جواب: از باب بقا بر تقليد ميّت در صورت وجود شرايط بقا مى تواند به همان فتوا باقى بماند.

«سؤال 2999» اگر چيزى را از افرادى مثل بهايى ها بخرد؛ آيا با پرداخت خمس، تصرف در آن جايز مى شود؟

جواب: معاملۀ با بهايى ها اگر تقويت بهائيت باشد جايز نيست و در غير اين صورت اشكال ندارد و خمس هم تعلق نمى گيرد، مگر اينكه از مؤونه سال زياد بيايد.

«سؤال 3000» در كشورهاى خارجى كه فروشنده خمس نمى دهد؛ آيا بايد خمس اجناسى را كه مى خريم شخصاً بپردازيم؟

جواب: از كسى كه به خمس اعتقاد ندارد اگر چيزى خريديد خمس آن چيز بر شما واجب نيست.

«سؤال 3001» كسى كه

از اول تكليف تا حال، يعنى حدود 30 يا 40 سال حساب سال نداشته و اكنون مى خواهد خمس اموال خود را حساب كند، آيا تمام اجناس مورد ضرورت منزل از قبيل فرش، ظرف و ساير لوازم منزل را كه در اختيار دارد- يعنى به تمام مايملك وى- خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر اجناس و لوازم منزل را تدريجاً با درآمد هر سال تهيه كرده باشد خمس آنها را بدهكار نيست و اگر از درآمد سال هاى قبل تهيه كرده باشد بايد تخميس شود.

«سؤال 3002» مكلفى به حج مشرف شده و سهمين خود را دستگردان كرده و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 120

بضاعت پرداخت آن را هم دارد كه به اساس كار او ضررى نمى زند، ولى در عين حال مى گويد: بازار كساد است. حضرت عالى لطف فرموده در باب تأكيد دادن سهمين ارشاد فرماييد.

جواب: خمس مانند ساير بدهكارى ها است و لازم است هر چه زودتر پرداخت شود و ما از عزرائيل ضمانت نگرفته ايم كه تا كى زنده باشيم.

«سؤال 3003» افرادى در زمان حيات امام خمينى رحمه الله با مراجعه به دفتر ايشان براى پرداخت خمس درخواست حسابرسى كردند، محاسبين دفتر نيز خمس اموال و زمين هاى خريدارى شدۀ آنها را به قيمت خريد محاسبه كرده و آنان پرداخت كردند و نظر محاسبين اين بوده كه مازاد بر قيمت خريد را در زمان فروش اموال و املاك بايد بدهند. اولًا: آيا فتواى امام رحمه الله اين گونه بوده است؟ و ثانياً: آيا مقلدين ايشان فعلًا مى توانند در صورت بقا بر تقليد به اين شكل عمل نمايند؟

جواب: اگر اموال را چه با عين درآمد يا به ذمّه خريده باشد بايد به قيمت فعلى

خمس آن را بدهد و بقا بر فتواى مرحوم امام- بر فرض اين كه چنان باشد كه در سؤال ذكر شده- در صورتى جايز است مقلدين معظم له اين مسأله را در زمان حيات ايشان عمل كرده باشند يا حداقل براى عمل كردن ياد گرفته باشند.

«سؤال 3004» آيا خمس و زكات مانند بقيۀ عبادات فقط بر مسلمانان واجب بوده و اعتنا و عمل به آنها از مسلمانان صحيح و پذيرفته است، يا كفار (چه حربى و چه ذمّى) و اقليت هاى دينى (ارمنى، كليمى و زرتشتى) نيز مكلف به فروع و احكام اسلام هستند؟

جواب: از آن جهت كه شريعت اسلامى خاتم شرايع و ناسخ همه آنهاست، احكام و قوانين آن همگانى و مشترك بين همه انسان هاى بالغ و عاقل است؛ از اين رو كسانى كه به حقانيت اسلام پى برده اند، چه مسلمان باشند يا غير مسلمان باشند و حتى كسانى كه احتمال حقانيت اين دين را داده و بدون تحقيق و بررسى به احكام آن عمل نمى كنند، عملًا معذور نمى باشند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 121

«سؤال 3005» فردى مبلغى خمس به دفتر امام خمينى رحمه الله بدهكار بوده و دستگردان هم كرده است، الآن كه مى خواهد آن را به مرجع فعلى بدهد چه مقدار بايد بدهد؟

جواب: بنابر احتياط قدرت خريد پول را در وقت حساب در نظر بگيرد و همچنين در ساير بدهكارى ها.

«سؤال 3006» علماى عظام- همگى- فتوا مى دهند كه تصرف در سهم امام بدون اجازۀ مراجع جايز نيست، لطفاً دليل آن را مرقوم فرماييد؟

جواب: ائمه عليهم السلام خمس را به خود نسبت داده اند:

«لى منه الخمس» «1»

و از خمس به عنوان حق الاماره ياد شده، پس طبعاً خمس بايد

به نايب امام پرداخت شود و او آن را در مصارف لازم صرف كند.

خمس اتومبيل

«سؤال 3007» اين جانب سه مرتبه در سال هاى گذشته خودروى شخصى ام را فروخته و خودروى ديگر خريده ام؛ آيا در زمان فروش هر خودرو بايد خمس پرداخت كنم؟ البته خريد و فروش ها به خاطر خريد خودروى بهتر بوده و شغلم خريد و فروش خودرو نبوده است.

جواب: چنانچه خودروى بهتر در شأن شما باشد خمس ندارد.

«سؤال 3008» اين جانب مستأجرم و از بابت رهن و اجاره مبلغى را به عنوان وديعه و يا قرض الحسنه به صاحبخانه داده ام. لطفاً بفرماييد از بابت محاسبۀ خمس مبلغ فوق چه حكمى دارد؟

جواب: راه صحيح مسأله اين است كه خانه را به قيمتى ولو نازل اجاره كنيد و در ضمن عقد اجاره، شرط كنيد كه مبلغى را قرض الحسنه به طرف بدهيد و اگر تهيۀ خانۀ مسكونى شما متوقف باشد بر قرض الحسنۀ مذكور، بعيد نيست فعلًا مؤونه محسوب شود و پس از باز پس گرفتن پول خمس آن را بدهيد.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 9، ص 500، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 8، ح 2 و 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 122

خمس اجارۀ موقوفه

«سؤال 3009» فردى وصيت كرده است كه عمارت معينى از ماترك خود را به عنوان كتابخانۀ عمومى براى طلّاب و دانشجويان تخصيص يابد. وصى براى تحقق وصيت موصى به هزينۀ معتنابهى احتياج دارد؛ لذا براى تأمين هزينۀ تبديل و تجهيز كتابخانه، فعلًا عمارت مزبور را اجاره داده است تا با جمع آورى مال الاجارۀ آن در طول چند سال بتواند به وصيت عمل كند. بنابراين آيا به مال الاجارۀ فوق الذكر در صورت گذشت سال خمس تعلق مى گيرد؟ با عنايت به اين كه درآمد فوق الذكر صرفاً به منظور تأمين مخارج تجهيز و تعمير كتابخانه

نگه دارى مى شود.

جواب: در مفروض سؤال به درآمد حاصل از اجارۀ موقوفه، خمس تعلق نمى گيرد.

خمس بخشش

«سؤال 3010» از محل دريافت حقوق ماهيانه، گاهى اوقات مبلغى را به همسرم هديه مى دهم و ايشان ضمن پس انداز در مواقع ضرورى هزينه كرده و يا احياناً سرمايۀ زندگى آيندۀ فرزندان مى كند؛ آيا به ترتيبى كه ايشان اتخاذ كرده خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: هديه، حكم ساير درآمدها را دارد و اگر در طول سال صرف مؤونۀ زندگى نشود خمس دارد، ولى اگر ايشان مثلًا مبلغ مذكور را صرف خريد طلاهاى زينتى متعارف در حدّ شأن فعلى كرده و از آن استفاده كند خمس ندارد، گرچه بعداً بخواهد در موارد نياز آن را بفروشد. و همچنين اگر در خريد جهيزيۀ فرزندان، هزينه شود خمس ندارد.

خمس درآمد و كسب

«سؤال 3011» دانشجويى هستم كه در كانادا مشغول تحصيلم. تمام دارايى خود را فروخته و به كانادا آورده ام و با آن پول، بخشى از وسايل ضرورى زندگى را تهيه كرده ام،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 123

ولى چون بورسيه هستم براى هر ماه دولت مبلغى را به حساب ما واريز مى كند كه پرداخت آن 6 ماه يك بار است. امسال پس از گذشت يك سال از آن تاريخى كه به كانادا آمده ام سال خمسى براى خود قرار دادم، مقدارى پول به صورت پس انداز برايم منظور كرده اند. البته ما هنوز خيلى از وسايل مورد نياز زندگى را نداشته و به آن نياز داريم.

نكته اى كه قابل ذكر است اين كه دولت سر سال خمسى ما پول 6 ماه آيندۀ ما را كه ما به آن نياز داريم پرداخت مى كند؛ آيا به پول ما خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به هر درآمدى كه در طول همان سالِ درآمد، صرف نيازهاى زندگى نشده باشد خمس تعلق مى گيرد و پولى كه به

عنوان بورسيه مى دهند اگر در مقابل كار است كه بعداً بايد انجام دهيد خمس ندارد، مگر اين كه بعد از انجام كار مانده باشد.

«سؤال 3012» شخص روستايى كه حساب ساليانه نداشته مقدارى گوسفند دارد كه براى معاش خود و عيالاتش احتياج به شير و دوغ آنها دارد. در موقع حساب دارايى خود، آيا بايد خمس آن حيوانات را بدهد؟

جواب: تعدادى گوسفند و مانند آن (مثلًا 2 الى 3 رأس) كه براى شير و ماست مورد نياز خانواده لازم است خمس ندارد، ولى بقيۀ آنها خمس دارد.

«سؤال 3013» گوساله اى خريده ايم كه گاو شود و از شير و فروش بچۀ آن استفاده كنيم كه تاكنون نه شير داده و نه بچه؛ آيا به اين گوساله، خمس تعلق مى گيرد و اگر بعد آن را بفروشيم آيا به پول آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر داشتن گاو براى استفاده از شير آن، جزء نيازهاى متعارف آن منطقه محسوب مى شود خمس ندارد و اگر بعداً خود آن را بفروشيد و قبل از رسيدن سال خمسى تبديل به مؤونۀ ديگرى نشود خمس دارد.

«سؤال 3014» اين جانب در يك شركت دولتى كار مى كنم كه هر دو ماه يك بار و در روز نامشخصى حقوق ما را مى دهند به اين ترتيب ما هر روزى از سال را كه به عنوان ابتداى سال خمسى تعيين كنيم ممكن است روز قبل از آن حقوق دو ماه خود را دريافت كنيم. در اين حالت آيا بايد خمس حقوق دريافت شده را بدهيم و يا به اين دليل كه مورد احتياج مى باشد جزء مؤونه محسوب مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 124

جواب: پس از اختيار سال كه مبدأ آن اولين حقوق

است بايد آنچه در آخر سال باقى مانده است و صرف مؤونه نشده تخميس شود؛ البته بعد از كسر بدهى هاى مربوط به همين سال.

«سؤال 3015» كسى كه از پول شخصى خود به زيارت عتبات عاليات و يا به زيارت امام رضا عليه السلام مشرف مى شود؛ آيا بايد خمس هزينه هاى زيارت را هم پرداخت كند؟

جواب: اگر مخارج زيارت از درآمد همان سال كه به زيارت مى رود باشد خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3016» شخصى به زيارت عتبات عاليات مشرف شده و حدوداً دويست هزار تومانى كه خمس آن را نداده بود را صرف زيارت كرده است. از اين پول مقدارى هم سوغات خريده است؛ آيا خمس آن را لازم است پرداخت كند؟

جواب: اگر خمس به آن مبلغ تعلق گرفته باشد صرف آن در راه زيارت كربلاى معلّا كافى نيست و خمس را بايد بدهد، ولى اگر از درآمد همان سال بوده خمس ندارد.

«سؤال 3017» معمولًا در هر خانه اى پس از اتمام سال، مقدار كمى خوراكى مثلًا يك كيلو برنج، نيم كيلو چاى و كم و بيش از چيزهاى ديگر باقى مى ماند كه گاهى حسابرسى آن مشكل است؛ آيا در حساب مال اين قبيل موارد هم بايد منظور شوند؟

جواب: به اشياى مصرفى باقى مانده خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3018» شخصى در ايران به وسيله كار كردن مبلغ يك ميليون تومان به دست آورده، ولى در افغانستان يك ميليون و شايد هم بيشتر از آن مبلغ بدهكار است، اما به دليل موانعى نتوانسته آن را به طلبكاران در افغانستان برساند و آن پول را در ايران بعد از سال خمسى صرف ازدواج خود كرده است؛ آيا بايد خمس يك ميليون تومان

را بدهد؟

جواب: اگر بدهكارى مربوط به همان سال كسب درآمد باشد، بدهى از درآمد همان سال كسر شده و قهراً متعلق خمس نمى باشد.

«سؤال 3019» فرد بازنشسته اى يك دستگاه تاكسى به صورت اقساط خريده است، وى از حقوق بازنشستگى، اقساط تاكسى را پرداخت مى كند و نصف درآمد تاكسى را به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 125

وام هاى ديگر اختصاص داده است. حال با توجه به اين كه اين تاكسى پس از مدتى از وسايط نقليه اسقاطى محسوب شده و دولت در قبال آن صرفاً مبلغى پرداخت مى كند؛ آيا درآمدهاى مزبور مشمول خمس مى شود؟

جواب: وسيلۀ كسب (تاكسى) متعلق خمس است پس در فرض مذكور، سر سال خمسى هر مقدار از تاكسى را كه اقساطش را پرداخته است به مقدار ارزش فعلى تاكسى بايد خمس آن را بپردازد، ولى اگر تاكسى، هم وسيلۀ كسب و هم براى رفت و آمد خانوادگى است نصف آن متعلق خمس است و در هر حال صرف اين كه پس از مدتى ارزش آن كم مى شود مانع تعلق خمس نيست. همچنين هر مقدار از درآمدها كه سر سال از مخارج آن سال زياد بيايد، متعلق خمس است.

«سؤال 3020» تعدادى سهام به ارزش دويست هزار تومان خريدارى كردم كه سال نيز از آن گذشته و ارزش فعلى آن متغير است. نسبت به قبل و اضافۀ آن چگونه خمسش را محاسبه كنم؟ در ضمن مقدارى از سهام كه فروخته شده و صرف خريد منزل يا ضروريات ديگر منزل شده چگونه عمل كنم؟

جواب: سهام، سرمايه است و به قيمت روز متعلق خمس است، ولى اگر در همان سالى كه سهام را خريده، باز بفروشيد و منزل بخريد خمس تعلق

نمى گيرد.

«سؤال 3021» كسى كه براى مصارف عروسى پسرش پول تهيه كرده و قبل از آن كه پول را در اين راه هزينه كند سال خمسى او فرا رسيده، آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به آنچه در ظرف سال صرف نشده باشد خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3022» شخصى بدون وصيت از دنيا رفته است و چند ورثۀ صغير و كبير دارد.

يكى از روحانيون محل بدون اين كه سهم و حصۀ صغار را جدا كند خمس اموال را جدا كرده است در حالى كه شخص متوفى سال خمسى داشته است؛ علاوۀ بر آن اموالى چون ماشين سوارى شخصى و موتور سيكلت و يك عدد تلويزيون كه مورد استفادۀ ايشان و همسر و فرزندان بوده و همين طور موتور آب (پمپ) مورد استفاده در كشاورزى، همه را حساب كرده است؛ آيا به اموال مذكور مخصوصاً كه با اموال صغير مخلوط بوده خمس تعلق گرفته؟ و اگر خمس تعلق نگرفته و بابت خمس اموال زيادى گرفته شده، آيا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 126

مى توان آنها را پس گرفت؟

جواب: وسايل و لوازمى كه زمان حيات متوفى جزء مؤونه زندگى او بوده است و از جمله ماشين سوارى، خمس ندارد و به ورثه مى رسد، ولى سرمايۀ كسب و كار و از جمله پمپ آب كه خمس آن بر متوفى واجب بوده است و بدانيم خمس آن را نپرداخته و همچنين بنابر احتياط واجب آنچه احتمال دهيم خمس آن را نپرداخته است بايد قبل از تقسيم ارث خمس آن پرداخت شود و همچنين است آنچه از درآمد بين سال خمسى او بوده است و تا زمان حيات صرف در مؤونه زندگى نكرده است

و ديون ميّت، چه حق اللّه و چه حق الناس و از جمله خمس، بايد از تركه كم شود؛ يعنى اساساً جزء اموال ورثه صغير و يا ساير ورثه نخواهد شد.

در ضمن آنچه اشتباهاً از بابت خمس محاسبه شده است را با مرجع مذكور يا نمايندۀ ايشان مطرح كنيد.

«سؤال 3023» اگر شخصى ماشينِ باركشى دارد كه درآمدش فقط به اندازۀ مخارج زندگى اوست؛ آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خود ماشينِ كار، متعلق خمس است و اگر خمس آن را نپرداخته به تمام درآمد آن هم خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3024» آيا درآمد متعلق خمس، اختصاص به اغنيا دارد يا مربوط مى شود به هر كسى كه درآمدش بيش از مخارج ساليانه اش باشد ولو آن درآمد اضافى بسيار ناچيز باشد؟

جواب: انسان از درآمد ساليانه خود مخارج ساليانه خود و عائله اش را به نحو متعارف تأمين مى كند؛ آنچه از درآمد ساليانه زايد بر مخارج ساليانه باشد متعلق خمس است و اين دستور، شامل همۀ انسان ها مى باشد. براى تفصيل به رسالۀ عمليۀ اينجانب مى توان مراجعه كرد.

«سؤال 3025» اين جانب مقدارى پول نزد خود دارم كه مخمس است و مقدارى نيز در بانك دارم كه غير مخمس مى باشد؛ آيا مى توانم آنچه را نزد خود دارم غير مخمس و مقدار مساوى آن را كه در بانك دارم، مخمس فرض كرده و براى مخارج خود از آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 127

خرج كنم، تا قهراً پول موجود در بانك مشمول خمس نشود؟

جواب: با صرف فرض و اعتبار، پول مخمس، غير مخمس نمى شود. بنابراين اگر از همان پول مخمس، صرف هزينه و مخارج خود كرديد نمى توانيد آن مقدار را در آخر سال جزء

مؤونه حساب كنيد.

«سؤال 3026» پولى را پدر به فرزند خود جهت خريد خانه داده و او خانه اى كوچك و كمتر از نياز خود تهيه كرده است؛ سپس خانه را فروخته و ترقى قيمت پيدا كرده است.

اگر بخواهد ترقى قيمت را خمس دهد ديگر نمى تواند خانه اى بزرگ تر از آن خانۀ قبل بخرد، آيا باز هم خمس دارد؟

جواب: اگر در همان سالى كه خانۀ كوچك تر را مى فروشد خانه بزرگ تر را بخرد چيزى به عنوان خمس بدهكار نمى شود.

«سؤال 3027» هزينۀ تحصيلات دانشگاه خواهرم از درآمد مغازه و كسب و كار پدر تأمين شده و اكنون خواهرم پس از اخذ مدرك، مشغول به كار شده است؛ آيا پول هايى كه براى خواهرم هزينه شده متعلق خمس است؟ و در اين مورد خواهرم تكليفى دارد؟

جواب: مخارج تحصيل جزء مؤونۀ زندگى محسوب مى شود و اگر از درآمد بين سال صرف آن شود خمس ندارد.

«سؤال 3028» اوايل استخدام- حدود بيست و سه سال پيش- عضو تعاونى فرهنگيان شده ايم و هر سال سود خريد و سود سهام محاسبه شده و به سهام ما اضافه مى شود.

وظيفۀ ما در مقابل اين سودى كه ساليانه اضافه مى شود چيست؟ آيا مى شود پس از آن كه عضويتمان لغو شد خمس آن را بدهيم و يا هم اكنون بايد بپردازيم و آيا بايد يك چهارم بدهيم يا يك پنجم و چنانچه يك بار خمس داديم سال هاى بعد بايد اضافه آن را خمس بدهيم يا همين امسال كفايت مى كند؟

جواب: خود سهام تعاونى سرمايه است و بايد خمس آن پرداخت شود، و سود سهام در زمانى كه قابل وصول باشد فايده محسوب مى شود و سر سال خمس آن را بايد بپردازد و اگر نپردازيد

علاوه بر خمس آن بايد سودى كه بعداً به همان مبلغ خمس تعلق مى گيرد را نيز به عنوان خمس بپردازيد و در صورتى كه تعيين آن مشكل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 128

است مى توانيد به نمايندۀ اين جانب رجوع و مصالحه كنيد و آنچه خمس آن داده شده بعداً خمس ندارد هرچند سودهاى سال هاى بعد خمس دارد.

«سؤال 3029» آيا به منفعت كسب كسى كه شغل موقت دارد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منفعت كسب در همان سال كسب، صرف مؤونۀ زندگى نشود متعلق خمس است.

«سؤال 3030» كسى كه دستمزد هر ماه را آخر ماه مى گيرد، اگر سال خمسى او وسط ماه تمام شود؛ آيا همۀ دستمزدى كه آخر ماه خواهد گرفت درآمد سال بعد او محسوب مى شود.

جواب: اگر متعارف باشد كه در سال بعد بدهند و مطالبۀ آن در آخر سال قبل ممكن نيست از درآمد سال بعد محسوب است.

«سؤال 3031» اين جانب به صورت ماهيانه حقوق دريافت مى كنم و دارايى ها و بدهى هاى اين جانب نيز به شرح زير است:

الف: دارايى ها: مقدارى نقدينگى و مقدارى آذوقه و سهام واگذارى بانك و طلبى هم از اشخاص حقيقى و ....

ب: بدهى ها: بدهكارى به اشخاص حقيقى، به همسرم، به مستأجر، به شهردارى و مقدارى هم بدهى به بانك بابت دريافت وام.

سؤال اين است اگر قسمت يا تمام وام دريافتى، موجود باشد با توجه به اين كه آن را مى بايست به صورت اقساطى باز پرداخت كنم؛ آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: خود مبلغ وام، فايده و درآمد محسوب نمى شود و خمس ندارد؛ ولى مقدارى از مبلغ وام كه تا سر سال خمسى باقى مانده و اقساطش پرداخت شده است و در مقابل

آن هم بدهى ديگر مربوط به مؤونه هاى صرف شده در همان سال نداشته باشد بايد خمس آن را بپردازد.

«سؤال 3032» خانمى كه خياطى مى كند پس از پايان سال خمسى اش مثلًا چند عدد سوزن، نصف قرقرۀ نخ، مقدارى نخ گلدوزى، يك تكّه پارچه و چيزهاى ريز ديگرى برايش باقى مانده است؛ آيا خمس اينها را بايد بدهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 129

جواب: به اشياى مصرفى باقى مانده خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3033» پدر بنده هر سال مقدار پولى كه از درآمدِ كسب و كار به دست مى آورد و اضافۀ اين درآمد را خمس مى دهد؛ آيا جايز است كه براى ادامۀ تحصيل اين جانب كه دانشجو هستم از آن خمس استفاده كنم.

جواب: فرزند، واجب النفقۀ پدر است و خمس را جايز نيست به واجب النفقه بدهند.

«سؤال 3034» بنياد جانبازان- چند سال پيش- با هزينۀ خود براى ما سهام خريده و ساليانه اين سهام، اضافه گرديده كه نامۀ آن براى ما پست مى شود و ما هيچ دخل و تصرفى و استفاده اى از آن نداريم؛ آيا خمس اين سهام را آخر بار كه دريافت كرديم بايد بدهيم؟ يا هر سال بايد حساب كرده و خمس آن را بدهيم؟

جواب: اگر آنچه را به حساب شما ريخته اند مى توانيد آن را دريافت كنيد بايد هر سال حساب كنيد و خمس آن را بدهيد.

«سؤال 3035» شخصى با اين كه حساب سال دارد؛ آيا مى تواند ماهيانه مازاد هزينۀ زندگى خود را تخميس كند و مبلغ سهمين را بر دو قسمت كرده و در يكى از بانك ها به صورت مجزّا در حساب دفترچه پس انداز واريز كند تا مبلغ قابل ملاحظه اى شود بعداً آن را برداشت كرده خدمت حضرت عالى برساند

و در صورت مجاز بودن، آيا بقيۀ پول تخميس شده در پايان سال مجدداً بايد تخميس شود؟

جواب: ميزان در خمس كه بايد زايد بر مؤونه سال باشد غالباً قبل از پايان سال معلوم نمى شود و بهتر است همان آخر سال به حساب رسيدگى شود گرچه زودتر هم اگر حساب و پرداخت شود اشكال ندارد.

«سؤال 3036» آيا پاداش پايان خدمت كه از طرف دولت به كاركنان بازنشسته پرداخت مى گردد مشمول سهم مبارك امام عليه السلام مى گردد؟

جواب: پولى كه به عنوان پاداش داده مى شود حكم حقوق همان سال را دارد كه اگر تا آخر سال خرج مؤونۀ زندگى نشود متعلق خمس مى گردد، كه نصف آن سهم سادات و نصف ديگر آن سهم امام مى باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 130

«سؤال 3037» دانشجويان شاغل و غير شاغل اگر كتاب هايى از آنها از سال هاى قبل بلااستفاده باقى باشد؛ آيا پس از گذشت سال، خمس تعلق مى گيرد؟ كيفيت تخميس آن چگونه است؟

جواب: اگر كتاب هاى درسى به طور كلى از استفاده خارج شده باشد در صورتى كه از درآمدهاى سال هاى قبل پيش از تخميس خريده شده باشد بنابر احتياط واجب از عين آنها يا از قيمت فعلى آنها خمس آنها پرداخت شود.

«سؤال 3038» كتاب هايى در آينده مورد نياز يا مراجعه است. اگر فعلًا تهيه شود و سال بر آنها بگذرد، آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر فعلًا يا در آينده مورد نياز باشد و نتواند در آن موقع تهيه كند خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3039» شخصى مقدارى كتاب خريده و هنوز همۀ كتاب ها را مطالعه نكرده و به مرور زمان مطالعه مى كند. اگر سر سال رسيد؛ آيا به آنها خمس تعلق

مى گيرد؟

جواب: اگر كتاب ها در معرض استفاده بوده هرچند از آنها در طول سال استفاده نكرده باشد خمس ندارد.

«سؤال 3040» كاسبى هستم كه سر سال دو ميليون تومان بدهى حالّ دارم در حالى كه دارايى فعلى پانصد هزار تومان است؛ آيا يك و نيم ميليون تومان بقيه را مى توانم از درآمد سال بعد يا سال هاى بعد كسر كنم؟ و در صورتى كه بدهى حالّ نباشد چطور؟

جواب: بدهى بايد مربوط به همين سال باشد و الّا كسر نمى شود، ولى اگر بدهى امسال را از درآمد سال آينده پرداخت كند از مؤونۀ همان سال حساب شده و متعلق خمس نمى شود و فرقى بين بدهى حال و مأجل نيست.

«سؤال 3041» اگر كاسبى حساب تك تك اجناس خود را داشته باشد؛ آيا مى تواند براى هر جنسى يك حساب سال جداگانه قرار بدهد يا بايد سر سال حساب تمام اجناس را جمع آورى كرده ولو سودى تازه به دست آورده باشد؟

جواب: آخر هر سال بايد مجموع درآمد در طول سال را يكجا حساب كنند.

«سؤال 3042» اگر از سال قبل مثلًا صد هزار تومان مخمس دارم و امسال ده هزار تومان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 131

درآمد داشته و به همين مقدار در مؤونه هزينه كرده ام؛ آيا مى توانم مؤونۀ امسال را از درآمد امسال كسر كنم و در نتيجه خمس بدهكار نشوم؟

جواب: اگر مال مخمس را جدا نكرده ايد، بلكه با همۀ موجودى تجارت كرده ايد و در آخر سال دوم چيزى اضافه بر مال مخمس سال قبل نداريد خمس بر شما واجب نيست، ولى اگر عين خمس داده را جدا گذاشته ايد و آن را صرف مؤونه سال دوم كرده ايد برداشتن مقدار آن از

درآمد سال دوم محل اشكال است.

خمس سرمايه و ترقى قيمت

«سؤال 3043» اگر اموالى داشته باشد كه خمس به آنها تعلق نگرفته يا خمس آنها را داده و قيمت بازار آنها بالا رود؛ آيا خمس آن زيادى واجب است؟ آيا در صورت فروش بايد خمس بدهد؟

جواب: اگر مال التجارة و سرمايۀ كسب باشد ترقى قيمت هم بايد حساب شود.

«سؤال 3044» آيا به وسايل زنى كه شغلش آرايشگرى است خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به ابزار كسب و شغل خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3045» مدتى است هرچند وقت يك بار از طرف دولت و مؤسسات و شركت ها و ... مدل هايى از اتوبوس هاى مسافربرى و كاميون هاى از رده خارج شده اعلام مى شود و صاحبان اين وسايل مجبورند وسيلۀ خود را به قيمت نازلى بفروشند و احياناً با زحمت فراوان مدلى بالاتر را بخرند و با آن كار كنند. حال سخن اين است كه مثلًا اگر شخصى مدل قبلى را چند سال قبل به پنج ميليون خريده و خمس آن را هم پرداخته، ولى الآن مجبور است آن را به قيمت شش ميليون بفروشد- كه اگر وضعيت جديد پيش نيامده بود پانزده ميليون ارزش داشت- و مدل بالاترى را به قيمت بيست ميليون بخرد (كه همين هم احياناً يك سال نگذشته ممكن است ارزان تر شود) و با سختى و مشقّت و فروختن تمام اموال خود و قرض گرفتن پول آن را بدهد؛ آيا چنين افرادى مصداق سؤال 1431 از استفتائات هستند كه اگر بخواهند خمس اين سرمايه را بدهند فلج مى شوند و چيزى به عهده شان نيست؟ لطفاً نظر مبارك خود را مرقوم فرماييد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 132

جواب: در فرض مذكور با توجه به تورّم، به

پول فروش ماشين خمس تعلق نمى گيرد، بلكه اگر ارزان تر شدن آن بر اثر وضعيت جديد، ضرر به سرمايه محسوب مى شود مى تواند مقدار ضرر را از منافع همان سال ضرر، جبران كند و به اندازۀ آن مقدار خمس ندارد، ولى مقدار اضافه اى را كه صرف خريد ماشين جديد مى كند چنانچه از طريق فروش اشيايى بوده است كه از درآمد خود خريده است، ولى به دليل مؤونه بودن، خمس آنها واجب نبوده است بايد خمس آن را بدهد و وام نيز تا زمانى كه اقساط آن را نپرداخته است خمس ندارد و بعداً هر مقدار را ادا كرد سر سال به همان مقدار خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3046» افرادى با هم به صورت شراكت كارگاه ها يا كارخانه هايى با سرمايه هاى كمى راه اندازى كرده و براى راه اندازى آن شركت ها مجبور شده اند از بانك هاى متفاوت وام بگيرند و در نتيجه اصل وام ها و بهرۀ بانكى كه به بانك مى پردازند بيشتر از اصل سرمايه و حتى ارزش كارخانه و درآمد آن است و تنها سودى كه اين گونه شركت ها داشته اند اين بوده كه عده اى مشغول به كار شده و حقوقى مى گيرند و براى كارفرما، هيچ گونه سودى نداشته و ندارد. وظيفۀ صاحبان اين شركت ها در مورد وجوهات شرعى چيست؟

جواب: چنانچه كارگاه يا كارخانه، در رأس سال، سودى نداشته باشد تنها به آن مقدار از سرمايه كه در مقابل آن بدهى ندارند و اقساط آن پرداخت شده است خمس تعلق مى گيرد و بهرۀ بانكى كه به بانك پرداخت مى گردد خمس ندارد و با فرض عدم تمكن فعلى از پرداخت خمس، بايد با مرجع تقليد خود يا وكيل وى محاسبه و دستگردان كنند.

خمس مهريه و جهيزيه

«سؤال 3047» اگر

شوهر در پرداخت مهر، مقدارى بيشتر از مهر مقرّر بپردازد، آيا به آن مازاد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: مازاد بر مهر اگر به عنوان هبه و بخشش باشد و زائد بر شأن او نباشد خمس ندارد ولى زن او اگر مقدار هبه را در سال صرف نكند بايد خمس آن را بدهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 133

«سؤال 3048» آيا قبل از سال مالى مى توان جهيزيۀ دختر و يا براى عروس، طلا و يا غير آن تهيه كرد يا بر چنين خريدهايى خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: جهيزيۀ دختر را اگر موقع آن رسيده باشد مى توانند از درآمد هر سال در همان سال تهيه كنند.

«سؤال 3049» پولى را كه پدر دختر از داماد مى گيرد و آن را مهريۀ دخترش قرار مى دهد به اين معنا كه پدر مبلغى را از داماد اخذ كند و از اين پول هر مبلغى را كه صلاح ديد به دختر به عنوان مهريه پرداخت مى كند و چه بسا مقدارى را براى خود و يا ديگران بر مى دارد؛ آيا گرفتن اين پول حلال است؟ و اگر حلال است خمس آن بعد از يك سال به عهدۀ پدر است يا دختر؟

جواب: در فرض سؤال، كلّ مبلغ، مهريۀ دختر و مال اوست و مهريه خمس ندارد، ولى آنچه را دختر به پدر يا به ديگران هبه مى كند آنان پس از مؤونۀ سال بايد تخميس كنند.

«سؤال 3050» دو فرزند دختر در خانه دارم كه براى جهيزيۀ آنها تدارك نديده ام و درآمد آنچنانى هم ندارم كه بتوانم به صورت يك جا براى آنها چيزى بخرم و چون اميدى به آيندۀ خود ندارم كه زنده باشم و مى خواهم حق آنها

را بدهم كه محروم نشوند؛ آيا مى شود ملكى و يا زمينى و ... به عنوان جهيزيه به آنها بدهم و در اين صورت اگر زمين مزبور را بفروشند، آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: ملك يا زمين را اگر به آنها ببخشيد و در همان سال صرف در جهيزيه شود خمس ندارد.

«سؤال 3051» در بين بعضى از اقوام مرسوم است كه تمام جهيزيه و لباس عروس را داماد تهيه كند و داماد هم توان و قدرت مالى ندارد كه هم جهيزيۀ عروس و هم لباس داماد و هزينۀ مراسم عروسى را يك جا تهيه كند؛ لذا مجبور است طى چند سال كم كم مقدارى پول براى مصارف ياد شده پس انداز كند؛ آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر پول را نگه دارد متعلق خمس مى شود، ولى اگر تدريجاً جهيزيه را بخرد خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3052» فردى به جاى جهيزيه براى دختر خود يك آپارتمان خريدارى كرده است؛ آيا بايد خمس آن را پرداخت كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 134

جواب: خريد خود جهيزيه براى دختر اشكال ندارد و مؤونه محسوب است، ولى آپارتمان و يا پول نگه داشتن براى تهيۀ جهيزيه مؤونه محسوب نيست و بايد خمس آن پرداخت گردد.

خمس صدقه

«سؤال 3053» بنده چند سالى است كه مرض قلبى دارم و وضع اقتصادى خوبى هم ندارم؛ لذا از طريق جمع آورى كمك هاى مردمى، هزينۀ بيمارستان را تهيه كرده و در ميان آنها ممكن است صدقه باشد. با توجه به اين كه نظر حضرت عالى در مورد صدقه اين است كه به آن خمس تعلق مى گيرد حال وضع اين صدقات كه نزد اين جانب است چگونه است؟

جواب: اگر صدقه و

هر درآمد ديگر در همان سال پيدايش، صرف نيازهاى زندگى بشود خمس تعلق نمى گيرد.

خمس ارث

«سؤال 3054» اگر مطمئن باشيم مالى كه به وسيله ارث يا مهر به ما رسيده، خمس آنها داده نشده، آيا باز هم خمس و زكات به آنها تعلق نمى گيرد؟

جواب: مالى مانند ارث و مهريه هرچند به خودى خود خمس ندارد، ولى اگر قبل از آن كه ارث يا مهريه گردد متعلّق خمس بوده و خمس آن پرداخت نشده باشد، مقدار خمس آن به ورّاث يا زن، انتقال شرعى نمى يابد و وراث بايد قبل از تقسيم مقدار خمس آن را بپردازند و زن هم معادل آن مقدار را از شوهر طلبكار است.

«سؤال 3055» اگر شخصى مالى را به ارث برده باشد و مدت 20 سال اصلًا در آن تصرفى نكند؛ آيا بايد خمس آن را بپردازد؟ و اگر آن را صرف ساختن مسجد كند بازپرداخت خمس واجب است؟

جواب: ارث هرچند بماند و گران هم بشود متعلق خمس نيست ولى اگر مال متعلق خمس را بخواهند صرف ساختن مسجد كنند بايد اول خمس آن را بپردازند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 135

«سؤال 3056» به قصد سهم الارث به دوتا از دخترهايم كه ازدواج كرده اند براى هر كدام مبلغى جهت خريدن خانه و گشايش در امر زندگى آنها به حساب پس انداز مسكن كه به نامشان افتتاح شده، از محل وجوه پس انداز شده واريز كرده ام. آيا به مبالغ فوق كه به عنوان سهم الارث پرداخت شده خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به وجوه پس انداز شده كه در همان سال صرف مؤونه نشده خمس تعلق مى گيرد و بخشش در زمان حيات حكم ارث را ندارد.

خمس اموال ميّت

«سؤال 3057» پدر همسرم، ملكى را در زمان حيات خود به نام فرزندانش كرده و وصيت كرده كه

خمس آن را بدهيد بعضى مى گويند: وصيت كرده پس از فروش، خمس آن را بدهيم؛ ولى هنوز فروش نرفته است. همسرم سهم خود را قيمت كرده و خمسش را با نمايندۀ شما دستگردان كرده و در سال بعد آن را پرداختيم. اخيراً شنيده ايم كه مى گويند: چون از اصل مال خمس نداده ايد و از پول خودتان خمس مى دهيد بايد يك چهارم بدهيد. حال وظيفۀ ما در مقابل خمس ملكى كه يك پنجم آن را داده ايم چيست؟ و آيا بايد بعد از فروش آن ملك افزايش قيمت را خمس بدهيم يا يك بار كفايت مى كند؟

جواب: در اين موارد اگر آن 15 ملك را كه معادلش را به عنوان خمس پرداخت كرده ايد مورد نياز شما بوده است پرداخت همان مبلغ كافى است، ولى اگر مورد نياز شما نبوده است بايد سر سال خمس آن 15 را نيز بپردازيد و پس از پرداخت اگر باز هم مورد نياز نباشد بايد هنگام فروش آن، خمس افزايش قيمت آن را نيز بپردازيد.

«سؤال 3058» دو برادر پس از مرگ پدرشان مال و اموال او را تقسيم نمى كنند و با هم به نحو اشتراك از اموال به ارث رسيده در آن كار مى كنند. حال اگر يك قطعه زمين با درختانى كه ارث پدرشان بوده را با زمين و درختان همسايه معامله كنند (معاملۀ كالا به كالا) آيا زمين و درختان اين قطعه زمين كه در عوض درختان و زمين ارثى گرفته اند مشمول خمس مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 136

جواب: اگر معاوضه بدون پرداخت اضافه بوده خمس تعلق نگرفته، ولى اگر پولى اضافه داده باشند به آن مبلغ كه سر داده اند خمس تعلق گرفته

است.

خمس هديه

«سؤال 3059» اين جانب كارمند بانك ملت مى باشم. در ايام عيد، مبلغى عيدى از طرف مشتريان به كارمندان مى دهند. بفرماييد چه حكمى دارد؟ و اگر از طرف مشتريانى باشد كه پايبند به مسائل دينى و خمس و زكات نيستند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر نمى دانيد كه آن عيدى ها متعلق خمس بوده و خمس آن داده نشده براى شما اشكال ندارد.

«سؤال 3060» فرزندى كه به حدّ تكليف نرسيده است از فردى كه مى دانيم خمس مى دهد پولى به عنوان هديه گرفته و به نام خود پس انداز كرده است و سال بر آن گذشته، وى پس از مدتى مقروض مى شود و از اين پول قرض خود را ادا مى كند. مسألۀ خمس چگونه است؟ اگر فرزند به حدّ تكليف رسيده باشد چگونه است؟

جواب: انسان اگر به حدّ تكليف رسيده باشد چنانچه به او هديه دادند حكم ساير درآمدها را دارد. اگر در وسط سال صرف مؤونۀ سال شد خمس ندارد و اگر باقى ماند بايد خمس آن را بدهند. در مورد بچۀ نابالغ چنانچه به او هديه داده شد و سال بر آن گذشت بنابر احتياط واجب پس از بلوغ خمس آن را بپردازد.

«سؤال 3061» اگر كسى به انسان هديه اى بدهد و ما شك كنيم كه آيا خمس آن را پرداخته است يا نه، چه كنيم؟ و اگر در حال حاضر پولى را به ما هديه داده و سال بر آن گذشته است و خانواده به عنوان هزينۀ زندگى از آن استفاده مى كند؛ وظيفۀ ما چيست؟

جواب: اگر شك داريم هديه دهنده، خمس هديه را داده يا نه و مى دانيم متعلق خمس شده است بايد خمس آن را بدهيم و در

نزد هديه گيرنده اگر در ظرف يك سال، صرف مؤونه شده خمس ندارد وگر نه او هم بايد خمس آن را بدهد، ولى اگر شك داريد كه خمس بدان تعلق گرفته لازم نيست خمس آن را پرداخت كنيد.

«سؤال 3062» اين جانب آموزگارم و در روز معلم هر سال، دانش آموزان وسايلى از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 137

قبيل خودكار، تسبيح و امثال آن برايم هديه مى آورند كه فقط در حدّ امتحان رنگ و نرمى از آن استفاده مى كنم. تا به حال گمان مى كردم فتواى آن حضرت با فتواى حضرت امام رحمه الله مطابق است، لكن حال كه دريافتم اين طور نيست؛ تكليف شرعى اين جانب چيست؟

جواب: اگر اشياى مذكور مورد نياز شما بوده و در طول سال در معرض استفاده شما بوده است، خمس ندارد و در غير اين صورت پس از گذشت سال خمس دارد و اگر قبلًا اين مسأله را در زمان حيات امام از ايشان ياد گرفته ايد و فراموش نكرده ايد مى توانيد به فتواى ايشان باقى باشيد.

«سؤال 3063» مالى كه براساس فتواى مرجع تقليد ميّت، متعلق خمس نبوده (هبه بوده است) و در نتيجه خمس آن را پرداخت نكرده، اما براساس فتواى مرجع تقليد وارث، بايد خمس آن پرداخت مى شده؛ آيا وارث بايد خمس اين مال را بپردازد؟

جواب: در فرض سؤال، ميّت بدهكار نبوده و وارث هم بابت ارث، خمس بدهكار نمى شود.

«سؤال 3064» ملاك عرفى بودن هديه چيست، يعنى اگر هديه را دريافت كند و در شأن عرفى او باشد، اما آن را در طول سال مصرف نكند؛ آيا بدان خمس تعلق مى گيرد؟

به عنوان مثال پارچه اى را به او هديه مى دهند با اين كه نياز دارد، اما تا

پس از گذشت سال آن را نمى دوزد و يا اين كه ظروفى كه در شأن عرفى اوست براى او هديه مى آورند، اما در طول سال مورد مصرف قرار نمى دهد.

جواب: اگر در معرض نياز و استفاده بوده هرچند تصادفاً در طول سال از آن استفاده نشده خمس واجب نيست.

«سؤال 3065» آيا مرد مى تواند با توجه به مسائلى چون: كم بودن اصل مهريه، يا فعاليت اقتصادى زن در خانه از درآمد سال خود مبلغى يا چيزى را به عنوان مهريه به زن خود ببخشد و آيا به اين سرمايۀ زن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: بخشش مرد اگر موافق شأن او باشد و براى فرار از خمس نباشد مانعى ندارد، ولى درآمد زن و از جمله بخشش به او اگر زايد بر مخارج سال باشد متعلق خمس است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 138

«سؤال 3066» اين جانب در زمان حيات حضرت امام رحمه الله مقلد ايشان بودم و در زمان جنگ تحميلى ماهيانه حقوقى كه به من پرداخت مى شد آن را به پدرم كه بسيار فقير و تنگدست بود مى دادم نه به نيّتى كه آن را پس بگيرم، صرفاً به خاطر فقرِ پدرم به او مى دادم و در زمان بعد از جنگ كه دانشجو شدم، ازدواج كردم؛ ولى حقوق دانشجويى كفاف زندگى ما را نمى داد طبيعتاً خمس هم به عهدۀ من نيامده تا اين كه پدرم وضعش سر و سامان گرفت و مقدار پولى كه در زمان جنگ به وى داده بودم به من برگرداند. فعلًا كه مقلد شما هستم، آيا اين پول متعلق خمس است؟

جواب: پول هايى را كه به پدر داده ايد اگر به او بخشيده ايد طبعاً او بعداً از پول خودش

به شما داده و مصرف كرده ايد، پس خمس به شما تعلق نگرفته است، ولى اگر از باب قرض به پدر داده ايد پس از دريافت بايد بلافاصله خمس آنها را بدهيد، چون از درآمدهاى سال هاى سابق بوده است.

«سؤال 3067» اگر انسان مالى را به منظور اهداى به ديگران از اموالش جدا كند تا هرگاه به او دسترسى پيدا كرد آن را به وى تحويل دهد چنانچه سال خمسى وى فرا رسد و آن مال هنوز در نزدش باشد، آيا خمس به آن پول تعلق مى گيرد؟

جواب: تا هبه را شخص موهوب له قبول نكند و تحويل نگيرد در ملك واهب باقى است. بنابراين به آن خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3068» شخصى منزلى دارد كه فرسوده شده و نياز مبرم به تعمير و بازسازى دارد. صاحب اين منزل مقدارى پول دارد كه براى تعمير و بازسازى منزل كفايت نمى كند و لازم است حداقل يك سال صبر كند تا به آن بيفزايد؛ آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر پول از درآمد سالى باشد كه در آن سال خانه را بازسازى مى كنيد خمس تعلق نمى گيرد، ولى چنانچه پول را صرف تعمير منزل نكرديد و سال بر آن گذشت متعلق خمس است.

«سؤال 3069» كسى كه زيارت مى رود و براى اهل و عيال خود و ديگران سوغات مى آورد از قبيل مهر، تسبيح، انگشتر، جانماز و ...؛ آيا به اينها خمس تعلق مى گيرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 139

جواب: اگر قبل از رسيدن سر سال، سوغات را به افراد تحويل دهيد خمس تعلق نمى گيرد و همچنين است چيزهايى را كه براى مصرف خودتان خريده و مصرف مى كنيد.

«سؤال 3070» فردى گاراژى داشته كه

خمس اصل آن را داده است و اما اكنون به عللى خانه نشين شده و بر اثر اضطرار، گاراژ را فروخته و پول آن را بلافاصله بين فرزندان خود تقسيم كرده به شرطى كه خودشان خمس آن را بدهند؛ آيا خمس اين پول را بايد بدهد؟

جواب: اگر در همان سال فروش پول آن را صرف نيازهاى زندگى كرده يا به فرزندانش بخشيده به خود او چيزى تعلق نگرفته، ولى فرزندان اگر مبلغ را يا بعض آن مبلغ را در همان سال صرف مؤونۀ زندگى نكرده باشند بايد خمس آن را بپردازند.

«سؤال 3071» از زمانى كه شما را به عنوان مرجع تقليد انتخاب كرديم كادوهايى را كه براى ما آورده اند به گمان اين كه خمس بر آنها تعلق نمى گيرد خمس آن را نداده ايم و اكنون تعداد و مقدار آنها در ذهن ما نيست، چون آنها را به ديگران هديه كرده ايم. اكنون تكليف ما چيست؟ لازم به ذكر است قبلًا مقلد مرحوم امام بوده ايم و خمس هدايا را پرداخت نمى كرديم.

جواب: مى توانيد به فتواى آن مرحوم باقى باشيد و نيز مى توانيد مجموع آنها را به نحو اجمال در نظر بگيريد و بر طبق حدس و تخمين، خمس هدايايى را كه سال بر آنها گذشته است بپردازيد.

«سؤال 3072» آيا مى توان براى هدايايى كه براى انسان مى آورند سال جداگانه قرار داد و تاريخ هر كدام را جدا يادداشت كرد و قبل از رسيدن سال آن را مصرف و يا با فروش در مؤونه مصرف كرد؟

جواب: براى همۀ درآمدها يك سال معيّن مى شود و مبدأ آن حصول اولين درآمد است.

«سؤال 3073» فردى كه حساب خمسى اش را فراموش كرده و از درآمد سالش،

مبالغى به فرزندان و همسرش هبه مى كند؛ آيا بعد كه مى خواهد خمس مالش را بدهد بايد خمس مقدار هبه شده را هم بدهد؟ به چه مقدار؟

جواب: اگر از درآمد سال فعلى نه سال هاى سابق به همسر يا اولادش هبه كند، هبۀ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 140

مناسب شأن، نه به قصد فرار از خمس، مانعى ندارد؛ ولى همسر و اولاد بايد پس از يك سال اگر مصرف نكنند خمس آن را بدهند.

«سؤال 3074» دخترى پولى را به عنوان هديه گرفته است والدين وى از آن براى او وسائلى به عنوان جهيزيه تهيه كرده اند، ولى پس از مدتى خانواده به آن وسايل نيازمند شده و آنها را مصرف كرده اند و در حال حاضر تهيه عين وسايل هم ممكن نيست.

بفرماييد در اين مورد، آيا خمس واجب است؟

جواب: در مفروض سؤال، خمس واجب نيست.

«سؤال 3075» نفقه اى كه پدر به فرزند و يا زوج به زوجه مى دهد و از اين راه، مبلغى جمع و پس انداز شود؛ آيا بدان خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر شوهر به زن مبلغى را مى بخشد در آخر سال زن بايد خمس آنچه را خرج نكرده بپردازد، ولى اگر زن صندوق دار شوهر است بقيه را شوهر بايد در آخر سال تخميس كند و همچنين است فرزند نسبت به پدر.

«سؤال 3076» شخصى كه مقلد شماست اگر كسى به او سكه اى ببخشد؛ آيا خمس يا زكات به او تعلق مى گيرد؟

جواب: به نظر اين جانب هبه هم مثل ساير درآمدها اگر در همان سال صرف مؤونه زندگى نشود متعلق خمس است، ولى سكه هاى طلا كه فعلًا پول رايج در معاملات نيست زكات ندارد.

«سؤال 3077» در توضيح المسائل حضرت عالى آمده كه هبه

خمس دارد. اولًا: آيا مقدار در آن اثر دارد؟ يعنى اگر مال هديه داده شده كم باشد باز به آن خمس تعلق مى گيرد؟ ثانياً: اگر كسى خمس مال را پرداخت و سپس آن را هبه كرد؛ آيا گيرندۀ هبه از پرداخت خمس معاف مى شود؟

جواب: هبه متعلق خمس است چه كم باشد و چه زياد به اين معنا كه اگر در طول سال خمسى، صرف مؤونه نشود بايد خمس آن پرداخت گردد. و اين كه هبه كننده خمس مال موهوبه را داده تأثيرى در حكم نسبت به موهوب له ندارد و كسى كه به او هبه شده اگر در طول سال خمسى، صرف مؤونه نكند بايد خمس آن را بپردازد و اگر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 141

بداند كه واهب خمس مال موهوبه را نداده اصل هبه نسبت به 15 مال تحقق نيافته و موقوف به اجازۀ مرجع تقليد و يا نمايند اوست.

«سؤال 3078» اگر چيزى را- مانند پارچه- در حالى به انسان هديه دهند كه فعلًا بدان نياز ندارد؛ آيا زمان پرداخت خمس آن اكنون است يا زمانى كه بدان نيازمند مى شود؟

جواب: در آخر سال به مقدار ارزش آن بايد تخميس شود.

خمس پس انداز

«سؤال 3079» اگر كسى به خاطر شرايط سخت، مجبور شود محل زندگى خود، يعنى خانۀ خود را بفروشد و به كرايه نشينى برود و پول آن را در بانك بگذارد تا با سود آن هزينۀ زندگى را بپردازد؛ آيا سودى كه مى گيرد حلال است؟ و آيا اين پول متعلق خمس است؟

جواب: اگر منزل مورد احتياج فروخته شود و صرف تهيه منزل ديگرى يا مايحتاج زندگى نشود خمس دارد و اگر با قصد جدّى

پول خود را تحت عناوين عقود صحيحى مانند مضاربه و وكالت در مصالحۀ سود آن در اختيار بانك گذارده باشد دريافت سود اشكالى ندارد.

«سؤال 3080» آيا پولى كه براى بچه ها به حساب بانك آنها ريخته شده خمس دارد؟

جواب: بچه ها كه مكلف نشده اند تكليفى ندارند، ولى وقتى به سن بلوغ رسيدند بايد بنابر احتياط واجب خمس آن را بپردازند و ولىّ شرعى آنان نيز مى تواند خمس آنان را بدهد.

«سؤال 3081» خانم اين جانب كارمند دولت مى باشد كه از طرف ادارۀ مربوطه، قطعه زمينى مسكونى در شهرك هاى جديد به او واگذار كرده اند كه پول آن را در سه قسط پرداخت كند. قسط اول را از مهريه خود پرداخت كرد و دو قسط ديگر را در دو فقره چك داده كه فاصلۀ بين آنها يك سال است. ايشان از اول سال مبلغى را ماهيانه از حقوق خود پس انداز كرده كه در تاريخ مورد نظر چكش را پاس كند و هم اكنون سال خمسى او فرا رسيده است؛ آيا به اين موجودى كه براى پرداخت بدهى خود پس انداز كرده خمس تعلق مى گيرد و همچنين ايشان در سال هاى گذشته براى تهيۀ جهيزيۀ خود مبلغى وام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 142

گرفته كه الآن از حقوق خود ماهيانه قسط پرداخت مى كند؛ آيا به آن موجودى خمس تعلق مى گيرد؟

در ضمن همسرم در خانۀ اين جانب زندگى مى كند و مخارجش به عهدۀ اين جانب است و من هم در حال تهيۀ منزل مى باشم كه جداى از آن زمين است؛ آيا به آن زمين كه متعلق به همسرم است خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: در فرض مذكور آنچه ايشان در طول سال صرف اداى وامى كه بابت جهيزيه است

كند خمس ندارد همچنين آنچه در طول سال صرف اداى وام زمين كند در صورتى كه زمين براى تهيه منزل مورد نياز اوست، يعنى مثلًا فعلًا منزل شخصى ندارد و معلوم هم نيست قبل از ساختن آن زمين، شوهرش بتواند منزل شخصى متناسب شأن او تهيه كند خمس ندارد، ولى اگر در فرض مذكور، در طول سال درآمد را صرف اداى دِين نكند و تا سر سال پس انداز كند بنابر احتياط واجب خمس دارد و همان طور كه گفته شد اگر ايشان براى سكونت به زمين و ساختن آن نياز دارد، جزء مؤونه است و خمس ندارد، ولى با توجه به اين كه شما به زودى منزل مناسب شأن ايشان را تهيه مى كنيد اگر براى سكونت نياز به زمين و ساختن خانه ندارد بايد خمس پولى را كه بابت آن زمين از درآمد خود مى پردازد بدهند، اما آنچه از مهريه پرداخته است خمس ندارد و همين طور خمس ترقى قيمت زمين قبل از فروش آن واجب نيست.

«سؤال 3082» شخصى بابت خريد منزل بدهكار بوده، اما سررسيد بدهى او سال آينده است، وى از همين امسال بايد پس انداز كند تا سال آينده بتواند بدهى خود را ادا كند. آيا به اين پول پس انداز شده، در پايان امسال (سال خمسى) خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به طور كلى پرداخت بدهى سال جزء مؤونه است، ولى اگر نپردازد آخرِ سال، به آن پول كنار گذاشته شده خمس تعلق مى گيرد، اما در فرض مذكور- بدهى از بابت منزلى بوده كه مؤونۀ فعلى اوست- مى تواند موجودى را بابت بدهى محسوب كند و اگر اضافه آمد خمس آن را بپردازد.

«سؤال 3083» شخصى كه در طول

سال مبالغى را براى فرزندش در بانك پس انداز

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 143

مى كند، گرچه از نظر قانونِ بانك؛ صرفاً پدر حق برداشت دارد، اما هدف پدر فقط پس انداز پول براى فرزند است؛ آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟ (چون فرزند هنوز به حدّ بلوغ نرسيده) و آيا بر پدر قبل از بلوغ فرزند واجب است خمس اين پول را بدهد؟

جواب: تا مال به نام فرزند و تحويل خود او نشده باشد مال او نبوده و مال پدر است و بايد در آخر سال پدر خمس آن را بپردازيد.

«سؤال 3084» بانك سپه حساب پس اندازى به نام سپردۀ سرمايه گذارى مستمرى مادام العمر دارد، به اين صورت كه 5 سال يا بيشتر ماهيانه مبلغى مشخص به صورت وام به بانك پرداخت مى شود. پس از مدت مشخص بانك تا پايان عمر همان مبلغى كه ماهيانه پرداخت مى شد را به ما مى پردازد؛ آيا به اين پول هاى موجود در اين حساب خمس تعلق مى گيرد و در صورت تعلق با توجه به اين كه از اين حساب تا مدت مشخص نمى توان پول دريافت كرد. چگونه بايد خمس آن را پرداخت كرد؟

جواب: صحت قرارداد مذكور به عنوان وام محل اشكال است، ولى در هر صورت با فرض عدم امكان دريافت آن پول خمس واجب نيست، اما هر وقت دريافت ممكن شد مبلغى كه به بانك پرداخته است بايد فوراً تخميس شود.

«سؤال 3085» كسى كه مخارج زندگى او را ديگرى مى دهد و او على رغم نياز شديد به وسائلى مثل يخچال، بخارى و ... اقدام به تهيۀ آن ها نمى كند و پول آن را نگه مى دارد؛ آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب:

خمس تعلق مى گيرد.

«سؤال 3086» يكى از بستگانم مبالغى پول مخمّس را به تدريج به عنوان پس انداز در اختيار اين جانب قرار داده و اجازه تصرف در آن را هم داده است. من طى چند سال از اين پول خانه اى براى پسرم كه به تحصيل اشتغال دارد ساخته ام و قسمتى از بدهى مذكور را از درآمد ماهيانه ام به پس انداز نامبرده مسترد كرده ام؛ آيا از اين بابت خمس به ذمّه دارم؟ اگر دارم چگونه پرداخت كنم؟

جواب: اگر موقع ازدواج و تهيّه منزل براى فرزند رسيده و لازم باشد متعلق خمس نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 144

«سؤال 3087» كسى قبلًا مقلد يكى از مراجع بوده و حساب سال خود را نزد ايشان رسيدگى مى كرده و مبلغى از اين بابت به ايشان بدهكار است؛ حالا با عدول به حضرت عالى تكليف بدهكارى سابق چه مى شود؟ آيا مجاز است بدهكارى سابق را براى تعمير مساجد به مصرف برساند؟

جواب: خمس را بايد به مرجع جامع الشرايط تحويل داده و گذشته ها را هم بايد با مرجع فعلى حلّ و فصل كنند و براى تعمير مساجد هم بايد با مرجع صحبت و كسب اجازه كنند.

«سؤال 3088» اين جانب جهت خريد ماشين، مبلغ دو ميليون تومان از يكى از اقوام نزديك خود قرض كردم. در حال حاضر و بعد از دو سال اين مبلغ را با صرفه جويى در زندگى مهيا كردم، ولى با توجه به عدم نياز صاحب پول، اين مبلغ را طى پانزده روز گذشته در صندوق قرض الحسنه گذاشتم تا بعد از شش ماه بتوانم چهار ميليون تومان پول به عنوان وام براى خريد خانه دريافت كنم. (علاوه بر دو ميليون)، زيرا از خودم خانه اى

ندارم. آيا با توجه به بدهكارى كه دارم به اين دو ميليون تومان خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: چون بدهكارى بابت مؤونه امسال نيست نمى توانيد از درآمد و فروش وسايل، كسر كنيد؛ اما مى توانيد قبل از رسيدن سال، بدهكارى را بپردازيد تا خمس به آن تعلق نگيرد اگر كل آن از درآمد امسال است؛ ولى اگر مبلغى هم از سال گذشته است به آن مبلغ خمس تعلق گرفته است.

«سؤال 3089» اين جانب در يك شركتى مشغول به كار هستم و همسرم نيز در همان شركت مشغول به كار است. ما از درآمدها، هدايا و ... به صورت مشترك و بدون محاسبۀ سهم هر يك، خرج و استفاده مى كنيم با توجه به اين كه همسرم مقلد مرجع ديگرى است و احياناً نحوۀ محاسبۀ خمس ايشان با شما متفاوت است. وظيفۀ ما در قبال محاسبۀ خمس و نيز پرداخت آن چيست؟ و بايد به چه صورت به مراجع مختلف پرداخت كنيم؟

جواب: در مفروض سؤال كه اموال شما مشترك و سهم هر كدام مشخص نيست هر كدام نسبت به سهم تقريبى خود مى تواند با مرجع تقليد خود يا نايب او مصالحه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 145

خمس وام و قرض

«سؤال 3090» برخى از جوانان براى فراهم كردن مقدمات ازدواج خودشان از بانك ها وام مى گيرند و سپس مبلغ وام را در بانك مسكن به عنوان قرض الحسنه مى گذارند و پس از گذشت مدتى وام خريد مسكن دريافت مى كنند و از طرفى هم تمام درآمدشان را بابت اقساط وام مى دهند. سؤال اين است: آيا به وام هايى كه به هدف هزينۀ ازدواج و خريد مسكن از بانك ها گرفته شده خمس تعلق مى گيرد يا نه؟

جواب: اگر اقساط وام ها

پرداخت شده، ولى وام به مصرف مؤونه زندگى نرسيده باشد در آخر سال، خمس به آن تعلق مى گيرد و هر مقدار از وام كه صرف مؤونه نشده و اقساط آن پرداخت شده است سر سال، خمس آن را هم بايد بدهد.

«سؤال 3091» مبلغى را به برادرم قرض داده ام، سر موعد مقرر بازپرداخت نشده و اكنون دو سال بر آن گذشته است؛ آيا زمانى كه توان پرداخت داشته باشد و تسويه حساب كند خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: دين تا زمانى كه قابل وصول نباشد پرداخت خمس آن واجب نيست، ولى پس از امكان وصول بايد خمس آن را بدهيد.

«سؤال 3092» معلمى هستم كه به بانك مسكن در اقساط چند ساله وام بدهكارم. اكنون كه پايان سال خمسى من است، آيا مى توانم بدهى هاى اقساط سال آينده را از موجودى كسر كرده و در نتيجه خمس بدهكار نشوم؟

جواب: چون مازاد بر مؤونه صرف مؤونه نشده خمس آن را بپردازيد.

«سؤال 3093» سر سال خمسى، موقعى كه وقت پرداخت خمس فرا مى رسد بدهى ها را چگونه كسر كنيم.

جواب: در پايان سال مالى شخص مى تواند كل بدهكارى هاى خود را بابت مؤونۀ همان سال از درآمد كسر كند.

«سؤال 3094» معمولًا در ساختمان ها پيمانكاران قراردادى مى بندند كه يا به صورت اجاره و يا مترى كار كنند و يا تمام پول پايان كار محاسبه شود. در اثناى كار اگر صاحب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 146

ساختمان يا پيمانكار پولى داشته باشد و سال خمسى اش فرا رسد؛ آيا بايد كل مبلغ را حساب كند يا به مقدار بدهى خمس تعلق نمى گيرد؟

جواب: مقدارى كه قبل از رسيدن سال خمسى پرداخت شده يا آن را بابت كارهايى

كه شده بدهكار است خمس ندارد.

«سؤال 3095» اين جانب به صورت قرض (قسطى) يك دستگاه تراكتور خريده ام و با آن مقدارى گندم كاشته ام از آن جا كه بنده در حال حاضر بابت خريد تراكتور مقروض هستم. زكات محصول گندم خود را چگونه بايد پرداخت كنم؟

جواب: زكات گندم را اگر با آب قنات يا رودخانه آبيارى شده 110 و اگر با آب چاه آبيارى شده 120 بايد بپردازد و در مورد خود تراكتور آنچه كه از بدهى آن پرداخت شده، خمس آن واجب است.

«سؤال 3096» آيا به وامى كه كسى از بانك دريافت كرده و هنوز اقساط آن را نپرداخته خمس تعلق مى گيرد؟ در صورتى كه با آن پول اجناسى تهيه كرده و از آنها حتى يك سال يا بيشتر استفاده نكند چطور؟

جواب: در فرض سؤال، به وام و به اجناسى كه براى رفع نياز خود با آن وام خريدارى كرده خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3097» شخصى براى خريد ماشين سوارى يا ساختن منزل مسكونى مبلغى قرض كرده است. قبل از خريد، سال خمسى وى مى رسد و عين پول باقى است؛ آيا به چنين پولى خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به پول قرض كه اقساط آن پرداخت نشده خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3098» اگر كسى براى خريد منزل از بانك پولى قرض كرد كه در مدت چند سال آن را بپردازد و با آن منزلى را خريد و سپس آن را فروخت تا منزل ديگرى خريدارى كند؛ آيا به پول حاصل از فروش منزل اول خمس تعلق مى گيرد، يا در صورتى خمس تعلق مى گيرد كه قبل از رسيدن سال مالى منزل دوم را نخريده باشد؟

جواب: كسى كه منزل اول را براى خريدن

منزل ديگرى بفروشد در صورتى كه فوراً يا به مقدار زمانى كه عرفاً صرف در مؤونه و تبديل منزل به منزل ديگر صدق

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 147

مى كند، پول حاصل از فروش منزل اول مشمول خمس نمى شود، چه پول منزل اول را قرض كرده باشد يا نه.

«سؤال 3099» فرزندم به دليل اين كه مى خواست به دانشگاه برود با مشقت فراوان پس از پنج ماه سيصد هزار تومان پس انداز كرد و مبلغى هم از من قرض گرفت و يك خط موبايل ثبت نام كرد. متأسفانه نتوانست به دانشگاه برود و پس از گذشت يك سال در حالى كه به پولش خمس تعلق گرفته مى خواهد قرض مرا از همان پول بدهد. با توجه به اين كه او مى گويد من خمس نمى دهم؛ آيا در اين پول، من حق تصرف دارم و مى توانم به جاى او خمس بدهم؟

جواب: مبلغى كه از پس انداز خودش بوده و در طول سال صرف نيازهاى زندگى او نشده متعلق خمس است و همچنين پولى كه شما به او قرض داده ايد و اكنون مى گيريد اگر از مهريه و ارث نباشد متعلق خمس است.

«سؤال 3100» مستأجر مبلغى به عنوان سپرده به موجر پرداخت كرده است. اگر موجر در مدت اجاره از سپرده استفاده كند و يا نكند؛ آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: پولى كه به عنوان قرض و وام از مستأجر مى گيرد خمس ندارد، ولى اگر با آن كار كند قهراً سود و استفادۀ آن مثل ساير درآمدها اگر سر سال خمسى زياد بيايد متعلق خمس است.

«سؤال 3101» فردى مبلغى از بانك قرض كرده و در مؤونه مصرف كرده است، ولى اين پول را بايد

در سال هاى بعد به بانك بپردازد؛ آيا در رأس سال، اين شخص مى تواند مبلغى را كه براى مؤونه قرض كرده از سود به دست آمده در همان سال كسر كند؟

جواب: مى تواند و اشكال ندارد.

«سؤال 3102» در مورد وامى كه خمس قسطهاى پرداخت شدۀ آن را داده است؛ آيا به سود حاصل از اين وام خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر تا سر سال خمسى صرف مؤونه نشده متعلق خمس است.

«سؤال 3103» چنانچه شخصى به موجب چند فقره چك مدت دار، مبلغى به ديگرى بدهكار باشد و به منظور تأمين محل چك هاى ياد شده كه سر رسيد آنها بعد از حلول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 148

سال مالى بدهكار است، مبلغى اندوخته كند تا در سر رسيد چك هاى ياد شده دچار مشكل مالى نشود، آيا با حلول سال مالى، موظف به پرداخت خمس وجه اندوختۀ مزبور نيز مى باشد يا خير؟

جواب: اگر بدهى بابت هزينه هاى زندگى همان سال باشد مبلغ بدهى از مبلغ پس انداز كسر مى شود و مابقى آن خمس دارد، ولى اگر بدهى به خاطر تهيۀ سرمايۀ كسب يا هزينۀ زندگى در سال هاى قبل بوده است، آن چه را عملًا تا سر سال صرف پرداخت وام نكند خمس دارد.

خمس خانه و زمين

«سؤال 3104» اگر كسى خانۀ خود را فروخته و مهر همسرش را داده و با باقيماندۀ آن نتواند منزلى خريدارى كند؛ آيا بايد خمس سهم خود را بپردازد؟

جواب: اگر بقيۀ پول آن را صرف مؤونۀ زندگى نكند بنابر احتياط خمس آن را بپردازد و مى تواند آن را صرف خريد زمين و مانند آن براى تهيه و ساخت منزل ديگرى در آينده كند كه در اين صورت خمس ندارد.

«سؤال 3105»

زمين هاى نوآباد كه بعضى توسط كاريز موروثى و بعضى توسط رودخانه آبيارى مى شوند با فرض وجوب خمسشان؛ آيا به همراه آب قيمت مى شوند يا اين كه بدون تقويم آب مى توان آنها را تخميس كرد؟

جواب: زمين اگر موروثى باشد خمس ندارد و اگر حيازت يا خريده شود با توجه به ارزش آن با موقعيت خاصى كه دارد و در محل خاصى واقع است متعلق خمس بوده و طبعاً وجود آب در قيمت زمين كشاورزى مؤثر است.

«سؤال 3106» پدرى داراى دو فرزند عقب افتادۀ ذهنى است لذا براى امرار معاش حال و آينده، مقدارى از زمين هاى كشاورزى خود را كه حساب خمسى آنها را پرداخت كرده به نام اين دو فرزند كرده است. در اين زمين ها هر ساله مقدارى برنج و جو كاشته و برداشت مى شود و پس از فروش پول آن به حساب آنها گذاشته مى شود و بعضاً از همين درآمد زمين هاى ديگرى مى خرد. حال آيا اين محصولات زمين فرزندان كه فعلًا قيّم و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 149

ولىّ آنها پدرشان است خمس دارد؟ و اگر خمسى دارد به عهدۀ چه كسى است؟ ولىّ يا فرزندان؟ و يا اصلًا اين بچه ها تكليفى ندارند و خمس به اموال آنها تعلق نمى گيرد.

لازم بذكر است كه پدرشان مى گويد: تا زنده هستم از اموال خودم آنها را اداره مى كنم و اموال و محصول كشاورزى و ... كه به آنها داده ام را براى بعد از خودم مى گذارم كه زندگى آنها اداره شود.

جواب: به نظر اين جانب نفس عين موهوبه، متعلق خمس است و عمومات خمس شامل صغير و مجنون نيز مى شود، پس در مفروض سؤال، خود زمين و همچنين درآمدهاى آن متعلق

خمس است كه پدر مى تواند از عين آنها بدهد و مى تواند از مال خودش بدهد، منتهى اگر مى خواهد از مال خودش بدهد از مال مخمس خودش بدهد و يا به مقدار يك چهارم از درآمد مال صغير بدهد و در جايى ثبت شود كه مال صغير يا مجنون تخميس شده تا در آينده تكليف روشن باشد.

«سؤال 3107» يك منزل كوچكى داشتيم آن را فروخته و با دريافت وام منزل بزرگ ترى خريدارى كرده ايم. بعد از خريد منزل قيمت منزل بسيار بالا رفت؛ آيا ترقى قيمت منزل جديد خمس دارد يا خير؟ (منزل قبلى خمسش داده شده بود).

جواب: منزل مسكونى مورد نياز متعلق خمس نيست و اگر بعدها آن را فروختيد و پول آن را در همان سال صرف نيازهاى زندگى كرديد خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3108» چند سال پيش از طرف دولت زمينى به صورت مجانى به بنده واگذار شد تا بتوانم به واسطۀ آن و از طريق كشاورزى امرار معاش كنم. آيا اصل اين زمين خمس دارد؟ و اگر به علت كمبود آب، قسمتى از زمين درختكارى و كشاورزى شود كدام قسمت از زمين متعلق خمس خواهد بود؟ و آيا بايد خمس، موقع فروش پرداخت شود؟

جواب: زمين مذكور و نيز ارزشى كه به خاطر آباد كردن پيدا شده است خمس دارد كه در آخر سال خمسى بايد خمس آن را بپردازد.

«سؤال 3109» شخصى منزلى را به مبلغ شصت ميليون تومان خريدارى كرده و فعلًا در آن سكونت دارد، وى اين منزل را با كليۀ وسايل آن به همسرش بخشيده است؛ آيا بايد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 150

خمس آن را بدهد؟

جواب: منزلى كه مؤونۀ شخصى است

و با وسايل آن اگر به همسرش ببخشد براى خودش متعلق خمس نمى شود، ولى همسر اگر به منزل نياز ندارد بايد خمس آن را بپردازد.

«سؤال 3110» شخصى چند سال پيش زمينى براى كشاورزى خريده كه مقدارى از پول آن غير مخمّس بوده است الآن براى پرداخت خمس آن چه كار بايد بكند؟ در ضمن مقدار پول غير مخمّس هم دقيقاً معلوم نيست.

جواب: از قيمت فعلى زمين نسبت به مقدارى كه مى داند از مال غير مخمّس است خمس آن را بدهد و نسبت به مقدار مشكوك با مرجع تقليد خود يا وكيل او مصالحه كند.

«سؤال 3111» يك مغازه در طول چندين سال توانسته ام بخرم كه وجوهات آن را تماماً پرداخت كرده ام. آيا افزايش ساليانۀ قيمت، جزء درآمد است؟ و پس از وفات اين جانب آيا وارث بايد وجوهات افزايش قيمت را بدهند؟

جواب: اگر مغازه را براى گران شدن و فروختن خريده ايد ترقى قيمت ساليانه خمس دارد، ولى اگر براى فروش نخريده ايد ترقى قيمت خمس ندارد، مگر اين كه تصادفاً بفروشيد و ترقى قيمت آن از مؤونه سال فروش زياد بيايد.

«سؤال 3112» يك باغ كوچك براى رفاه خانواده خريده ام و منبع درآمدى نيز ندارد.

وجوهات آن را نيز پرداخت كرده ام و كارهاى آن را خودم در اوقات فراغت انجام مى دهم؛ آيا وراث بايد وجوهات افزايش قيمت آن را بدهند؟

جواب: ترقى قيمت آن خمس ندارد.

«سؤال 3113» پدرى منزل ويلايى داشته است. براى آن كه فرزندانش بى مسكن نمانند آن را به شخصى واگذار كرده تا آن شخص در جاى ديگر چند آپارتمان در قبال آن منزل ويلايى به او بدهد و پدر هم 15 ميليون تومان ما به التفاوت به آن شخص بپردازد

و پدر نيز موقع تحويل آن آپارتمان ها را به نام فرزندانش مى كند؛ آيا در فرض بالا بر چنين خانه هايى خمس تعلق مى گيرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 151

جواب: تأمين مؤونۀ زندگى و از جمله مسكن فرزندى كه نيازمند است و خود از عهدۀ آن بر نمى آيد به عهدۀ پدر است و پدر از درآمد سال مى تواند در همان سال هزينه كند، ولى درآمد سال هاى قبل را بايد اول تخميس كرده و بعداً صرف نيازهاى خود و فرزندان كند.

«سؤال 3114» اين جانب منزلى در روستا دارم كه در شأن اين جانب نبوده و خانواده نيز اين منزل را دوست ندارند، لذا با گرفتن وام مسكن، منزلى شصت مترى در اصفهان خريدارى كردم كه قصد سكونت در آن را ندارم، ولى براى پشتوانه اقتصادى فرزندان و خودم آن را نگه داشته ام. از طرفى منزل اول را رها كرده و به صورت مستأجر زندگى مى كنم. اكنون توانايى خريد منزل جديد را پيدا كرده ام و با توجه به اين كه در سال هاى گذشته خمسى پرداخت نكرده ام تكليف چيست؟ ضمناً مقدار چهار ميليون تومان پول نقد دارم كه براى خريد منزل در طى سال گذشته جمع آورى كرده ام، آيا به اين نيز خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: چهار ميليون كه براى خريد منزل جمع آورى كرده ايد اگر سال از آن نگذشته باشد خمس ندارد و اگر سال گذشته بنابر احتياط واجب خمس دارد و خانۀ شصت مترى اگر از ابتدا براى سرمايه گذارى خريده شده باشد يا اكنون به عنوان سرمايه نگه دارى مى شود خمس دارد، ولى اگر آن را براى سكونت خود خريده باشيد گرچه به هر دليلى در آن سكنى نداشته ايد جزء مؤونه

شما بوده و خمس ندارد و مى توانيد آن را به منزلى ديگر براى سكونت خود تبديل كنيد.

«سؤال 3115» تعدادى از مهاجرين افغانى با پولى كه در ايران تهيه مى كنند در شهرهاى افغانستان زمينى براى ساخت خانه مى خرند تا اين كه در آينده كه به افغانستان بازگشتند داراى منزل باشند؛ حتى بعضى از آنها مقدارى از خانه را ساخته و آن را براى مدتى كه در ايران هستند رها مى سازند؛ آيا به زمين و يا خانۀ مذكور خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر زمين براى تهيۀ منزل از درآمد ساليانۀ غير مخمس خريده شود و تهيۀ منزل عرفاً لازم باشد خمس واجب نيست و اگر تهيۀ منزل عرفاً لازم نباشد يا زايد بر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 152

شأن باشد تخميس آن به قيمت فعلى لازم است و اگر از درآمد مخمس يا ارث خريده شود خمس آن واجب نيست.

«سؤال 3116» اين جانب كارمندى مى باشم كه فقط از حقوق كارمندى، زندگى خود را تأمين مى كنم. از مال دنيا فقط يك منزل مسكونى داشتم كه دو دانگ آن به قبالۀ همسرم بود تا اين كه پدرم مرحوم شد و زمينى به مقدار 200 متر به من ارث رسيد كه آن را در طول ده سال تبديل به منزل مسكونى كرده و منزل قديمى را فروخته ام. سهم همسرم را كه حدوداً شش ميليون است هنوز نپرداخته ام. اما براى يكى از فرزندانم كه سرباز بوده و در شرف ازدواج است زمينى به مبلغ ده ميليون خريدارى كرده ام و هنوز هم براى دخترانم كه آنها نيز در شرف ازدواجند جهيزيه اى تهيه نكرده ام؛ آيا به اين پول خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر منزل مذكور را براى

سكونت خود ساخته ايد خمس ندارد و منزل قبلى را پس از فروش مقدارى را كه سهم خودتان است چنانچه در همان سال فروش، صرف تهيۀ جهيزيه و يا منزل مورد نياز فرزندان كرده باشيد خمس ندارد، ولى در غير اين صورت خمس دارد.

«سؤال 3117» زمين هاى شهر ما همگى وقف بوده و مردم سالانه بابت اين زمين ها به ادارۀ اوقاف مبلغى مى پردازند. حال اگر مقدارى از اين زمين ها را به واسطۀ هبه، يا ارث و يا احيا كردن مالك شديم؛ آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: زمين وقفى به ملك كسى در نمى آيد، ولى ممكن است، امتياز حق استفاده از آن قابل انتقال و معامله باشد و هر كس چنين حقى را از راه هبه يا معامله به دست آورد حكم ساير درآمدها را دارد كه بايد در آخر سال تخميس شود. در ضمن اگر زمين موات باشد و سابقۀ احيا ندارد وقف آن صحيح نيست و هر كس آن را احيا كند مالك مى شود و در آخر سال بايد تخميس گردد.

«سؤال 3118» در چه صورتى به زمين كشاوزى خمس تعلق مى گيرد؟ اگر خمس زمين بايد داده شود، آيا صاحب اصلى زمين بايد خمس آن را بپردازد و يا به عهدۀ خريدار است؟ و اگر صاحب اصلى خمس زمين را ندهد؛ آيا خريدار بايد خمس آن را بدهد؟

جواب: خمس دادن فروشنده براى خريدار كافى نيست، خريدار اگر از درآمد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 153

خريده، بايد در آخر سال خمس آن را بدهد و اگر از كسى بخرد كه خمس آن را نداده معامله نسبت به خمس زمين معامله فضولى است كه بايد حاكم شرع

آن را امضا كند.

«سؤال 3119» شخصى زمين كشاورزى را چهل سال پيش خريده و خمس آن را همان موقع داده است. وى امسال زمين فوق را به هفتاد ميليون تومان فروخته است كه بيست ميليون آن را براى جهيزيۀ دو دختر خود قرار داده و چهل ميليون آن را به دو پسر خود هبه كرده و ده ميليون باقى مانده را به عنوان مضاربه براى خود نگاه داشته است؛ آيا به اين پول ها خمس تعلق گرفته است؟ لطفاً نظر خود و نظر حضرت امام خمينى را بيان فرماييد؟

جواب: در مفروض سؤال كه زمين براى تجارت نبوده است و خمس اصل زمين را پرداخت كرده، پس از فروش ترقى زمين خمس دارد، مگر آن كه قبل از رسيدن سال خمسى صرف جهيزيۀ دخترها كرده، يا به فرزندان خود هبه كند و يا صرف ساير موارد لازم در زندگى كند؛ ولى آنچه باقى مى ماند خمس دارد.

«سؤال 3120» كشاورزى كه جهت كشاورزى خود، ملكى خريده و آن ملك ابزار كار آنهاست؛ يعنى در آن زمين كشاورزى كرده و امرار معاش خانواده اش را اين زمين مى دهد؛ آيا به اين زمين خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: زمين مذكور حكم سرمايه دارد و به آن خمس تعلق مى گيرد و اگر از خود زمين خمس اخراج نشود و از درآمد داده شود اول بايد خمس آن درآمد داده شود و از چهار پنجم ديگر خمس زمين داده شود.

«سؤال 3121» شخصى زمين كشاورزى خود را بين سه پسر خود تقسيم و به آنها هبه كرده و قبض و اقباضى هم صورت گرفته است. پسرها فوراً در زمين هاى خود كشت و زرع كرده اند. حال با توجه به

اين كه زمين سرمايه محسوب مى شود؛ آيا اين زمين ها خمس دارد؟

جواب: در مفروض سؤال، پسران در آخر سال بايد خمس زمين ها را بپردازند، چون هبه اگر در ضمن سال صرف زندگى نشد و به صورت سرمايه يا محل كشت درآمد بايد تخميس شود و اگر از عين زمين بابت خمس داده نشده بايد اول درآمد تخميس شده و خمس زمين از چهار پنجم باقى مانده ادا گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 154

«سؤال 3122» اگر كشاورزى زمين كشاورزى خود را از پولى كه خمس آن پرداخت شده بخرد؛ آيا به زمين مذكور خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: در مفروض سؤال، خمس واجب نيست؛ مگر اين كه آن را براى تجارت و فروش خريده باشيد و در اين صورت فقط ترقى ساليانۀ آن خمس دارد.

«سؤال 3123» اين جانب قطعۀ زمينى را خريدارى كرده و قصد من از آن اين بوده كه منزل مسكونى خود را وسعت بدهم؛ آيا به اين زمين خمس تعلق مى گيرد؟

در ضمن مبلغى را جهت سرمايه گذارى خريد همين محل به فردى داده ام، اما او ورشكست شده و تاكنون مبلغ ما را نداده است؛ آيا به اين مبلغ هم خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: قطعه زمين اگر ضرورت دارد و از درآمد سالِ خريد خريده شده متعلق خمس نيست و به آن مبلغ هم اگر قبل از معامله با فردى كه ورشكسته شده خمس تعلق گرفته بايد خمس آن پرداخت گردد.

«سؤال 3124» شخصى به قصد تجارت زمينى خريده و خمس آن را پرداخت مى كند و در مدت بيشتر از يك سال، بنايى در آن مى سازد. حال اگر آن را فروخت و با قسمتى از آن پول، براى فرزندش خانه اى خريد؛

دِين (خمس) به عهدۀ كدام يك است؟ و اگر نفروخت و آن را اجاره يا رهن داد مسألۀ خمسش چگونه است؟

جواب: اگر زمين را براى تجارت خريده است سر سال خمسى بايد اضافۀ ارزش خود زمين و نيز ارزش ساختمان را- پس از كسر بدهى هاى بابت همان ساختمان يا بدهى هاى بابت مؤونۀ همان سال- تخميس كند، ولى مقدارى از ساختمان كه در همان سال خمسى فروخته است و در همان سال نيز براى فرزندش خانه خريده است خمس ندارد و چنانچه پس از تعلق خمس، بدون پرداخت خمس به ديگرى واگذار كند هر دو ضامنند، ولى اگر واگذار كننده، خمس را ادا كند ديگرى ضامن نيست.

همچنين اگر اجاره داده شود علاوه بر خمس عين بايد خمس اجاره را هم اگر تا سر سال خمسى صرف در مؤونه زندگى نشود بپردازد.

«سؤال 3125» اين جانب در منزل مسكونى كه خودم در آن سكونت دارم با وامى كه از بانك گرفته ام يك طبقۀ فوقانى جهت استفادۀ فرزندم كه بعد از ازدواج از آن استفاده كند

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 155

احداث كردم و فعلًا آن را اجاره داده ام. در اين صورت آيا متعلق خمس است؟

جواب: وام خمس ندارد، ولى اگر از درآمد، آن را پرداخت كرديد و طبقۀ فوقانى فعلًا جزء مؤونه شما محسوب نيست بايد تخميس شود و اگر فعلًا جزء مؤونۀ شما محسوب است و الآن وقت ازدواج پسر شماست و او به خانه احتياج دارد خمس لازم نيست. مال الاجاره نيز مانند ساير درآمدها اگر در طول سال صرف در مؤونه زندگى نشود خمس دارد.

«سؤال 3126» اين جانب در سال 1375 ملكى را به ارزش دو ميليون تومان

خريدارى كرده و خمس آن را پرداخت كردم و اينك يعنى در سال 1384 آن را به مبلغ ده ميليون تومان فروخته ام. طبق شاخص بانك مركزى: دو ميليون سال 74 معادل هفت ميليون در سال 84 است. فعلًا كه مى خواهم خمس مازاد ارزش را حساب كنم، آيا بايد مقدار خمس داده شده را دو ميليون حساب كنم يا هفت ميليون؛ يعنى آيا بايد خمس هشت ميليون را حساب كنم يا سه ميليون؟

جواب: در فرض سؤال، هفت ميليون تومان مخمس حساب مى شود، و سه ميليون ديگر در صورتى كه در سر سال خمسى زياد بيايد و صرف مخارج زندگى نشده باشد خمس دارد.

«سؤال 3127» اگر كسى خانه اش را بفروشد و خانه اى ديگر بخرد يا بسازد؛ آيا پول خانۀ فروخته شده خمس دارد؟ اگر چه بر آن پول سال نگذرد؟

جواب: اگر فروش خانه و صرف پول هر دو در سال مالى شخصى واقع شود خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3128» زمين هاى زراعى كه موات بوده و احيا كرده و در آن كشاورزى مى كند؛ آيا اصل زمين خمس دارد؟

جواب: زمين احيا شده متعلق خمس است.

«سؤال 3129» منزلى را بر حسب اضطرار فروخته ام و با فرد ديگرى اقدام به احداث بناى جديد در همان موقع كرديم. پس از خاتمه كه حدود دو سال بطول انجاميد در آن سكونت كرده و بناى اضافى را فروخته و بلافاصله زمين جديدى به منظور ساخت مسكن براى فرزندانمان خريدارى كرديم. از آن جا كه اين جانب معادل خريد زمين،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 156

بدهكارى دارم (از سهم مشاركت خود) و اكنون زمان پرداخت آن فرا رسيده؛ آيا ضرورت به محاسبه خمس هست؟

جواب: بناى زايد بر نياز

و شأن خود را اگر براى رفع نياز فعلى فرزندانتان ساخته ايد خمس ندارد، ولى اگر براى فروش ساخته ايد خمس دارد. البته سر سال مى توانيد ديونى كه در همين سال پيدا شده است و يا ناشى از ساخت همين بنا بوده است را از دارايى خود كسر كنيد.

«سؤال 3130» كسى كه توان خريد منزل ندارد، ولى يك قطعه زمين براى ساخت منزل مى خرد و اين زمين سال ها معلق مى ماند؛ آيا زمين و ترقى قيمت آن متعلق خمس است؟

جواب: ترقى قيمت زمينى كه براى ساختن منزل مورد نياز خريدارى شده خمس ندارد.

«سؤال 3131» شخص مديونى، قسمتى از زمين هاى ملكى اش را جهت اداى قرض و ادارۀ امور زندگى، تبديل به چند باب مغازه كرده و زمين آن را جهت ساختمان به افراد سازنده به حساب پنج و دو (يعنى از پنج باب مغازه كه ساخته مى شود دو باب آن مال سازندگان و سه باب آن مربوط به صاحب زمين است). حال آيا به آن تعداد مغازه كه براى صاحب زمين باقى مى ماند و از آن براى ادارۀ امور زندگى روز مرّه و اداى قرض استفاده مى كند خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر زمين هاى قبلى متعلق خمس نبوده مثلًا به ارث رسيده يا اگر متعلق خمس بوده خمس آن پرداخت شده است قيمت مغازه هايى كه فعلًا سهم شما شده است اگر بيش از قيمت زمين هاى قبلى نباشد خمس واجب نيست و اگر بيشتر باشد خمس مازاد را پرداخت كنيد.

«سؤال 3132» شخصى از درآمد سال و در بين سال، ملك و يا باغى را- نه براى تجارت، بلكه براى نگه دارى و استفاده- خريدارى كرده است. مرقوم فرماييد: هنگام محاسبۀ اموال براى تخميس،

باغ و ملك را به قيمت فعلى محاسبه كند و يا به قيمتى كه خريدارى كرده است؟

جواب: به قيمت فعلى محاسبه كند و اگر مقصود از باغ، استفاده از محصول آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 157

براى فروش نيست، بلكه باغچۀ كوچكى براى زن و بچه است، حكم خانۀ مسكونى را دارد كه در اين صورت خمس واجب نيست.

«سؤال 3133» پنج سال پيش قطعه زمينى را جهت كسب و سود دهى خريده ام بدون اين كه به آن زمين احتياج داشته باشم در حال حاضر قيمت زمين پنج برابر شده است و خمس آن را تاكنون نيز نپرداخته ام. براى دادن خمس، آيا بايد قيمت خريد را در نظر بگيرم يا قيمت فعلى را؟

جواب: اگر از درآمد غير مخمس خريده ايد خمس آن به قيمت فعلى لازم است.

«سؤال 3134» اخيراً به كسانى كه در اطراف يزدانشهر نجف آباد اسيل داشتند (اسيل هاى شاه آبادى ها) زمين هايى واگذار مى شود، آيا به اين زمين ها خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر به جاى زمين موروثى يا زمين مخمس، زمينى به كسى داده شود به گونه اى كه غنيمت تازه صدق نكند خمس واجب نيست، ولى اگر به كسى به بهانه اى زمينى هبه و يا واگذار كنند جزء درآمد سال محسوب است كه اگر صرف مؤونۀ سال نشود بايد تخميس گردد.

«سؤال 3135» پدرم زمينى را خريدارى كرد و در آن يك خانه و دو باب مغازه ساخت.

اما از آن جا كه فروشنده كلاه بردار بود مجبور به فروش همان زمين يا پرداخت دوبارۀ قيمت آن زمين است. ما به او مى گوييم كه چرا خمس اموالت را حساب نمى كنى؟

مى گويد: چون مقروضم خمس بدهكار نيستم و به درآمد من خمس تعلق نمى گيرد؛

آيا سخن وى درست است؟

جواب: آنچه بابت زمين خانه پرداخت مى شود خمس ندارد، ولى پولى كه براى زمين و ساخت مغازه پرداخت مى شود، سرمايه محسوب شده و پس از اداى قرض آن زمين خمس دارد.

«سؤال 3136» شخصى در زادگاهش منزل مسكونى دارد وى چون مدتى از سال براى زندگى به شهر ديگرى مى رود، منزل مسكونى ديگرى را نيز در آن شهر خريدارى كرده است؛ آيا به منزل دوم خمس تعلق مى گيرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 158

جواب: با فرض مذكور، منزل ديگر را اگر با درآمد سال در همان سال تهيه كرده خمس ندارد.

«سؤال 3137» در رساله هاى عمليه گفته شده است اگر كافر ذمّى از مسلمان زمينى بخرد بايد خمس آن را بپردازد. آيا مقصود وقوع بيع و نتيجه آن است؟ و آيا اگر انتقال زمين از مسلم به ذمّى به موجب عقود ديگر، از جمله عقد صلح و مانند آن و يا به ارث و يا به عنوان جهيزيه و مهريه صورت گيرد ذمّى مكلّف به پرداخت خمس است؟ و منظور از زمين، چه نوع زمين هايى است، زمين مفتوحة العنوة، زمين عشريه و ...؟

جواب: بنابر نظر مشهور بين فقها اگر كافر ذمّى زمينى را به هر نحوى از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را بپردازد و همين طور است اگر به واسطۀ معاوضات ديگرى زمين را مالك شود؛ ولى در معاملات مجانى مورد اختلاف است و ظاهراً فرقى بين ارض عشريه و ارض مفتوحة العنوة در صورتى كه مالك خود زمين شود نه مالك انتفاع، نيست و در هر صورت اين حكم مطابق نظر مشهور فقهاست؛ ولى به نظر مى رسد ثبوت خمس در خود

زمين، محل اشكال بوده و احتمال دارد مراد حديث و بعضى فقها در اين مورد، خمس غلّات هر سال زمين باشد كه در حقيقت زكات غلّات حاصل از زمين به جاى يكدهم، دو برابر؛ يعنى يك پنجم مى شود و بايد به مصرف زكات برسد.

«سؤال 3138» منزلى داشتم كه خمس آن پرداخت شده بود آن را تبديل به 18 واحد آپارتمان كردم. در حال حاضر از دو واحد آن استفاده مى كنم و شش واحد آن نيز جهت ساخت ساختمان به فروش رفته است. بنابراين در حال حاضر ده واحد باقى مانده است.

از ده واحد باقى مانده اگر به فرزندانم هر كدام يك واحد بدهم به چند واحد خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: آنچه را از ابتدا براى رفع نياز خود يا فرزندانتان ساخته ايد خمس ندارد، ولى خمس مازاد بر آن را- پس از كسر قيمت زمين كه خمس آن را داده ايد و نيز كسر بدهى هايى كه بابت همان ساختمان و يا بابت مخارج همان سال به وجود آمده است-

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 159

بايد بپردازيد. و اگر ساختمان ها را براى فرزندان نساخته ايد بايد خمس آنها را بپردازيد و اين كه بعداً تصميم بگيريد به فرزندان بدهيد اثرى ندارد.

«سؤال 3139» با توجه به تورّم پولى افغانستان زمين هايى كه قبل از انقلاب افغانستان به نرخ نازلى مثلًا دو هزار افغانى خريدارى شده و براى سكونت منزلى در اين زمين ها ساخته شده و فعلًا براى تعمير همان ساختمان بايد حدود دويست ميليون افغانى هزينه كنيم. مستدعى است مرقوم فرماييد كه خمس آن را چگونه حساب كنيم؟ البته اكثراً به خاطر بالا بودن وجه از خمس در اين جهت شانه خالى مى كنند؟

جواب:

بر زمين و ساختمان منزل مسكونى خمس واجب نيست، مگر اين كه از درآمد غير مخمّس سال هاى قبل تهيه شده باشد كه در اين صورت آن را به قيمت فعلى تخميس كنيد.

«سؤال 3140» شخصى منزل مسكونى اش را فروخته و در كمتر از يك سال مبلغ هفتصد هزار تومان آن را جهت خريد زمين براى ساختمان صرف كرده و مابقى آن را در بانك مسكن جهت اخذ وام گذاشته است با در نظر گرفتن اين كه پرداخت وام بيش از يك سال به طول مى انجامد لذا باز زمين را هم فروخته و با پول آن و مقدارى از پول هاى منزل سابق منزل كوچكى خريدارى كرده. حال با توجه به مسائل مذكور، آيا منزل جديد مشمول خمس است و اگر مشمول خمس است چگونه محاسبه شود؟

جواب: اگر منزل مسكونى از درآمد تهيه شده و در همان سال كه فروش رفته باز زمين يا منزل مسكونى ديگرى خريدارى شده باشد خمس تعلق نگرفته، ولى اگر تا آخر سال مالى شخص، پول آن خرج نشده باشد متعلق خمس است.

«سؤال 3141» اغلب مردم به علت فقر مالى توان خريد منزل شخصى ندارند بنابراين مجبورند در طى چند سال مقدارى پول پس انداز كنند و اين پول تا خريد منزل در دستشان باقى مى ماند؛ آيا به اين پول ها خمس تعلق مى گيرد؟ و اگر تعلق مى گيرد براى حل اين مشكل چه راه حلى را پيشنهاد مى كنيد؟

جواب: اگر پول را براى خريد منزل در سال هاى بعد ذخيره كنند بايد تخميس شود، ولى اگر خانه را بخرند و به تدريج پول آن را بدهند خمس واجب نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 160

خمس اسباب منزل

«سؤال 3142» شخصى از

ابتداى زندگى تا به حال خمس پرداخت نكرده است و تذكرات همسرش در وى هيچ اثرى نگذاشته است؛ آيا آن زن مى تواند از اموال شوهر بدون اجازه خمس پرداخت كند؟ و آيا از پولى كه براى مخارج منزل مى گذارد (كه براى مصرف خوراك و پوشاك خود و بچه هاست) مى تواند خمس اموال وى را بپردازد؟

جواب: اگر نمى داند به عين پول يا اشيايى كه شوهر به او مى دهد خمس تعلق گرفته يا نه، وظيفه اى در مورد آن ندارد و مى تواند در آن تصرف كند و اگر بداند عين آن متعلق خمس است بدون اجازۀ مجتهد جامع الشرايط حق تصرف در آن را ندارد، مگر آن كه خمس آن را از اموال خودش (هرچند اموالى كه شوهر به عنوان نفقه به او داده است و يا اموالى كه با صرفه جويى پس انداز كرده و مى داند شوهر به او تمليك كرده است و يا به او اذن در تصرف داده است) بپردازد؛ ولى نمى تواند از اموال شوهر بدون اذن او خمس اشياى مذكور را بدهد.

«سؤال 3143» كفن يا قبرى كه خمس آن داده شده اگر در سال هاى بعدى افزايش قيمت پيدا كرد؛ آيا لازم است خمس افزايش آن داده شود؟

جواب: لازم نيست.

«سؤال 3144» من يك ضبط صوت براى فروش به فروشنده داده و يك ضبط صوت ديگر از او برداشتم. ضبط صوت اول هنوز فروش نرفته است و فروشنده مبلغ ضبط صوت دوم را مطالبه كرده كه اين جانب با قرض كردن مبلغ آن را پرداخت كردم؛ آيا خمس ضبط صوتِ اول كه هنوز فروش نرفته را بايد بپردازم؟

جواب: با فرض خارج شدن ضبط صوت مذكور از معرض استفاده، چنانچه از درآمد

غير مخمس خريده شده بنابر احتياط واجب سر سال خمسى، خمس آن را بدهيد.

«سؤال 3145» چيزهايى مثل برنج كه انسان براى استفادۀ خانوادۀ خود مى خرد اگر در سر سال مقدارى از آن هنوز باقى مانده باشد؛ آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 161

جواب: اگر در مقابل آن اجناس براى مخارج سال گذشته بدهكارى دارد خمس واجب نيست و گرنه بايد خمس آنها را بدهد.

«سؤال 3146» بنده گاهى لباس يا چادر و يا مانتويى كه به نظرم خوب و پسنديده باشد را مى خرم، ولى نمى پوشم و در آينده كه به آن نياز پيدا مى كنم آن را مى پوشم؛ آيا به اين لباس خمس تعلق مى گيرد؟ حتى ممكن است نزديك سال خمسى خريده شود.

جواب: اگر بر حسب شأن خود به آنها نياز داشته ايد خمس واجب نيست، ولى اگر بعداً از مؤونه خارج شد احوط تخميس است.

«سؤال 3147» بعضى از وسايل كه در منزل مورد نياز بوده، ولى به دلايلى تا يك سال معطل مانده و يا فروخته و تبديل به پول شود؛ آيا به آن خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: اگر وجود وسيله اى در منزل لازم باشد به آن خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3148» آيا مواد غذايى كه معمولًا در خانه نگه دارى مى شود و ميزان موجودى آن از يك حدودى بيشتر تغيير نمى كند، شامل خمس سالانه است؟ يا يك بار پرداخت آن كفايت مى كند؟

جواب: آن مقدار از مواد غذايى كه از سال زياد بيايد متعلق خمس بوده و يك بار پرداخت كردن خمس آن كفايت مى كند.

خمس پول حج و عمره

«سؤال 3149» قبل از ثبت نام براى تشرف به خانه خدا نيت كرده بوديم كه در صورت فروش منزل پدرى و

دريافت ارث خود با آن پول كليۀ هزينه هاى سفر خود و همسرم را بپردازم. به دليل طولانى شدن زمان فروش منزل، از پس انداز خود ثبت نام كرديم. قبل از رسيدن سال، ارث به فروش رفته و سهم مرا دادند؛ آيا مى توانم پول ارث را جايگزين پول ثبت نام در نظر بگيرم و پول ثبت نام را از ارث حساب كرده و مبلغ معادل آن را به پس انداز خود برگردانم؟

جواب: در مفروض سؤال، پول ارث جايگزين پول ثبت نام نمى شود و با انقضاى سال و فرض مضاربه كه اخيراً در سازمان حج رايج شده است خمس تعلق مى گيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 162

«سؤال 3150» مى خواهم به جاى مرحوم پدرم به عمره مشرف شوم، ولى چون پدرم در زمان حيات اموالى نداشته است كه به آن خمس تعلق بگيرد؛ آيا مبلغ هزينه اى را كه مى خواهم در اين سفر خرج كنم مشمول خمس است؟

جواب: در فرض سؤال خمس تعلق نمى گيرد.

«سؤال 3151» آيا براى صحت اعمال حج و عمرۀ كسى كه حسابرسى خمس ندارد، پرداخت خمس لباس احرام و لباسى كه در طواف و نماز طواف بپوشد كفايت مى كند يا بايد حسابرسى تمام اموال صورت گيرد؟

جواب: اگر فعلًا از حساب همۀ اموال خود و تخميس آن معذور است مى تواند خمس پول حج و احرام و قربانى خود را جدا كرده و آن را بپردازد.

«سؤال 3152» اگر فردى حاضر به پرداخت خمس نباشد و بگويد: هر وقت خواستم به سفر حج بروم خمس مى دهم؛ آيا كفايت مى كند و در اين صورت مال او حرام نخواهد بود؟

جواب: كفايت نمى كند و بايد قبل از هر تصرفى خمس اموالش را بپردازد.

«سؤال 3153»

خانمى هستم كه قصد سفر حج دارم. مقدارى پول تهيه كرده ام براى اين سفر، آيا اين پول جزء مصارف حج است؟ يا خمس به آن تعلق مى گيرد؟ در ضمن انجام اعمال حج بعد از رأس السنه مى باشد؟

جواب: اگر قبلًا ثبت نام جهت تشرف به حج شده و اين پول جهت هزينه هاى ديگر سفر است در اين فرض خمس به آن تعلق مى گيرد.

«سؤال 3154» براى ثبت نام حج و عمره اقدام كرده ام. شنيده ام اين پول طبق قرارداد نزد بانك است و به آن سود تعلق مى گيرد. اگر يك سال بگذرد هم به اصل پول و هم به سود آن خمس تعلق مى گيرد؛ نظر حضرت عالى چيست؟

جواب: چون اخيراً سازمان حج دستور داده كه پول حج را در بانك به عنوان مضاربه واريز كنند، پس پول هنوز مال شماست و سود مضاربه هم به شما مربوط است. بنابراين به نظر مى رسد كه خود پول اصلى- اگر از درآمد غيرمخمس باشد- متعلق خمس است و چون اصل پول متعلق خمس است سود آن نيز بايد تخميس شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 163

«سؤال 3155» سال خمسى من دوم دى ماه است و ان شاء اللّه دهم دى عازم سفر حج هستم؛ وسايل و تداركاتى كه براى اين سفر قبل از سال خمسى خريدارى مى كنم، ولى بعد از سال از آنها استفاده مى كنم. از لحاظ خمس آنها چه حكمى دارند؟

جواب: اگر وسايل مذكور از امورى است كه معمولًا قبل از سفر و در مدتى كه آن را تهيه كرده ايد فراهم مى شود خمس به آن تعلق نمى گيرد.

خمس وجوهات و شهريه

«سؤال 3156» آيا شهريه خمس دارد؟

جواب: اگر از موقوفات يا صدقات يا بودجه هاى دولتى

باشد و در طول سال مصرف نشده باشد خمس به آن تعلق مى گيرد، بلكه اگر از سهمين نيز باشد بنابر احتياط واجب خمس دارد.

«سؤال 3157» آيا لازم است براى كل درآمدها (اعم از شهريه و غير شهريه) يك سال خمسى قرار داد و يا اين كه مى توان براى هر كدام سال جداگانه قرار داد؟ و اصولًا داشتن سال خمسى تعبداً واجب است يا واجب توصلى است؟

جواب: داشتن سال خمسى مستفاد از روايات باب خمس است و آن روايات از اين جهت ناظر به روش و عرف عقلاست كه معمولًا براى حسابرسى اموال خود و بررسى سود و زيان در آن ها سال را ملاك و مدّ نظر قرار مى دهند. داشتن سال خمسى، تعبّدى در مقابل توصلى به معناى امرى كه در آن قصد قربت معتبر باشد نيست هرچند تعبّدى به معناى امر لازم شرعى مستفاد از روايات است.

پرداخت خمس

«سؤال 3158» براى حساب خمس، آيا مى توان نرخ تورّم را به حساب آورد، چگونه؟

جواب: خمس به غنيمت و استفاده تعلق مى گيرد. اگر در جايى استفاده صادق نباشد خمس واجب نيست و اگر عرفاً استفاده صادق باشد خمس واجب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 164

«سؤال 3159» كسى كه از دنيا رفته و بر عهدۀ او خمس است؛ آيا ورثه مى توانند در ما ترك او تصرف كنند؟

جواب: بايد اول بدهى ها را بپردازند و بعد تصرف كنند و از جملۀ بدهى ها خمس است.

«سؤال 3160» با توجه به اين كه سال خمسى كارمندان از اولين روزى كه حقوق مى گيرند آغاز مى شود؛ آيا سال بعد در همان روز كه كارمند حقوق ماهيانه دريافت مى كند بايد خمس آن را بپردازد يا آن حقوق جزء سال

بعد به حساب مى آيد؟

جواب: مى تواند فعلًا سر سال خمسى خمس آن را بپردازد و سال بعد مثلًا چند روز قبل از سر سال قبلى، خمس خود را محاسبه و ادا كند و از آن به بعد زمان جديد را سر سال خود قرار دهد.

«سؤال 3161» اگر سر سال خمسى خود را فراموشى كرديم و بين دو يا سه موعد مردد شديم تكليف چيست؟

جواب: مى توانيد آخرين زمانى را كه احتمال مى دهيد سر سال خمسى باشد سر سال قرار دهيد، ولى اگر پس از آن معلوم شد كه سر سال خمسى زمانى قبل از آن زمان بوده است بايد به لحاظ زمان معلوم شده، خمس را محاسبه كنيد.

«سؤال 3162» ملاك در محاسبه خمس براى كسى كه درآمد ندارد، سال خمسى است يا گذشت يك سال از هر چيز؟ اگر ملاك گذشت سال از هر چيز است، در مورد كسى كه تاكنون خمس نداده و درآمد هم نداشته، اما به تازگى تحصيل درآمد مى كند، ولى وسايل زندگى مربوط به قبل از درآمد است، تكليف چيست؟

جواب: كسى كه كسب و كار ندارد چنانچه از طريق هديه و غيره چيزى به دست آورد مى تواند براى همان چيز، سال مخصوص قرار دهد، پس چنانچه تا يك سال از به دست آوردن آن، مورد استفاده قرار ندهد خمس آن را بدهد و پس از شروع كسب و كار، زمانى را كه اولين درآمد را به دست مى آورد، اول سال خمسى خود قرار داده و سر سال، خمس آنچه را از مجموع درآمدهاى طول سال زياد آمد بدهد. همچنين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 165

وسايلى را كه مربوط به قبل از كسب

و كار بوده است چنانچه بداند از زمانى كه از طريق هبه و مانند آن مالك شده است تا يك سال در نيازهاى زندگى، صرف نكرده است خمس دارد و الّا خمس آن واجب نيست.

«سؤال 3163» بنده تا چند سال پيش گرچه محاسبۀ خمسى مكتوب، منظم، مرتب و مندرج در دفتر حساب نداشته ام، ولى مبالغ زيادى به عنوان خمس پرداخت كرده ام، اما باز نمى دانم كه بر عهدۀ من خمس باقى مانده يا خير؟ و ممكن است حتى زيادتر از آنچه بر عهده ام بوده، داده باشم. تكليف اين جانب نسبت به آن چگونه است؟

جواب: واجب است اموالتان را بررسى كرده و اگر متعلق خمس است آنها را تخميس كنيد و در صورت اجمال و شك به وكلاى اين جانب مراجعه فرماييد و با آنان حساب و مصالحه كنيد.

«سؤال 3164» اگر كسى در يك كشور ديگر مثل افغانستان مقدارى پول دارد كه به آن خمس تعلق گرفته و تخميس نشده؛ آيا واجب است آن فرد خمس اموال را مثلًا در ايران بپردازد؟ در حالى كه اموال او در ايران تخميس شده است؟

جواب: اگر در اختيار اوست و جزء اموال او محسوب مى شود بايد خمس آن را بپردازد و مكان در آن دخالت ندارد.

«سؤال 3165» قبل از رسيدن سال مالى مبلغى را براى مخارج دخترم به مدرسه داده ام و در سال بعد عوض آن از طرف حكومت به من پرداخت شد. آيا بايد فوراً خمس آن را بپردازم يا مى توانم تا رسيدن سال مالى آينده به تأخير بيندازم؟

جواب: اگر آنچه براى مدرسه پرداخته ايد از درآمد سال شما بوده است به مجرد اين كه عوض آن را گرفته ايد بايد خمس آن پرداخت

شود، زيرا اين عوض در حقيقت در مقابل درآمد سال قبل شماست و وجهى براى تأخير پرداخت خمس ندارد.

«سؤال 3166» آيا لازم است انسان روز خاصى را براى پرداخت خمس خود معيّن كند، يا همين كه يك سال از درآمدهاى انسان گذشت كفايت مى كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 166

جواب: اگر انسان در يك سال استفاده هاى گوناگون دارد، ملاك اول سال او، اولين استفادۀ اوست، پس اگر از درآمدهاى گوناگون او چيزى در آخر سال زياد آمد بايد تخميس شود.

«سؤال 3167» پولى را كه پدر به فرزند خود جهت خريد خانه مى دهد و او خانه اى كوچك و كمتر از نياز خود تهيه مى كند؛ سپس خانه را مى فروشد و ترقى قيمت پيدا مى كند. اگر بخواهد ترقى قيمت را خمس دهد ديگر نمى تواند خانه اى بزرگ تر از آن خانۀ قبل بخرد، آيا باز هم خمس دارد؟

جواب: اگر در همان سالى كه خانه كوچك تر را مى فروشد خانه بزرگ تر را بخرد چيزى به عنوان خمس بدهكار نمى شود.

«سؤال 3168» اگر به واسطۀ گرفتارى نتوانم به حساب سال خود رسيدگى كنم؛ آيا مى توانم آن را به سال آينده موكول كنم؟

جواب: جايز نيست و بايد با تخمين و على الحساب معيّن و پرداخت شود.

«سؤال 3169» اگر كسى خمس مال خود را حساب كند و مبلغ خمس را از خرجى و مؤونۀ سال ديگر بدهد كه از كسب و كار به دست آمده؛ آيا دادن خمس از مال جديد صحيح است؟

جواب: بايد اول خمس درآمد سال جديد را بدهد و سپس از درآمد سال جديد خمس سال گذشته را بپردازد.

«سؤال 3170» اگر در يك محلى سيد فقيرى وجود دارد كه از روى حيا و عفاف

ابراز فقر نمى كند و اگر هم بگويند خمس است قبول نمى كند؛ آيا مى شود از بابت هديه چيزى به او داد؟

جواب: اگر مستحقّ باشد اشكال ندارد.

«سؤال 3171» كسى كه از مجتهد خاصى تقليد نمى كند، مثل كسى كه به احتياط عمل مى كند يا كسى كه نمى تواند مجتهدى كه بايد از او تقليد كند را تشخيص دهد يا كسى كه به تقليد آن چنان كه گفته اند اعتقاد ندارد، خمس را به چه كسى بايد بدهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 167

جواب: خمس بايد به مجتهد جامع الشرايط پرداخت شود يا از او براى مصارف خاصى استجازه شود. و احوط، رجوع به مجتهد عادل اعلم يا مظنون الاعلمية است و در صورت تساوى آنان رجوع به هر يك از آنان كافى است.

«سؤال 3172» آيا خمس به عين تعلق مى گيرد يا به ذمّه؟

جواب: به نظر اين جانب به عين تعلق مى گيرد.

«سؤال 3173» به چه دليل سهم مبارك امام زمان عليه السلام را بايد به فقيه جامع الشرايط داد؟

آيا نمى توان آن را در راه مرضىّ امام زمان خرج كرد؟

جواب: سهم مبارك امام «عجّل اللّه تعالى فرجه» براى منصب امامت ايشان است و در زمان غيبت، مجتهد جامع الشرايط عهده دار آن منصب است و چون يكى از مصارف مهم آن ترويج مذهب و تقويت حوزه هاى علميه مى باشد لذا بايد سهم مبارك امام عليه السلام به نظر مجتهد جامع الشرايط صرف شود و در غير اين صورت يقين به برائت ذمّه پيدا نمى شود.

«سؤال 3174» فردى مبلغ پنج ميليون تومان خمس بدهكار بوده و تصميم داشته كه آن را بپردازد، ولى براى يكى از دخترانش مشكل مالى به وجود مى آيد كه تا حدّ جدايى از شوهر مى انجامد. وى براى جلوگيرى

از جدايى مبلغ مزبور را به دخترش مى دهد؛ آيا خمس محسوب مى شود؟

جواب: پرداخت وجوه شرعيه واجبه به واجب النفقه مجزى و كافى نيست.

«سؤال 3175» شخصى مقلد يك مرجع است؛ آيا چنين فردى مى تواند خمس و سهمين را براى مرجع ديگر بفرستد؟

جواب: اگر اختلاف نظر در مصرف داشته باشند جايز نيست.

«سؤال 3176» اگر چند سال در دادن خمسى كه بر ما واجب بوده تأخير بيندازيم جريمه آن را چگونه حساب كنيم؟

جواب: قيمت فعلى آنها را در نظر بگيريد.

«سؤال 3177» آيا حقوق شرعى را مى توان زودتر از موعد داد؟ مثلًا آيا من مى توانم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 168

امسال كمى بيشتر از آن مقدار كه بايد خمس دهم پرداخت كنم و سال بعد آن مقدار اضافى را از خمس سال بعد كم كنم؟

جواب: در هيچ يك از حقوق الهى يا مردمى نمى توان به نحو مذكور عمل كرد، ولى مى تواند زايد بر خمس يا دين را به عنوان قرض به حاكم شرع يا مستحق يا طرف حساب بپردازد و به او اعلام كند كه قرض است تا طرف قبول كرده و هنگام بدهكارى آن را حساب كند؛ به شرط اين كه استحقاق مستحق، باقى باشد.

خمس معدن

«سؤال 3178» اگر شخصى اقدام به خريد سهام شركت هايى كند كه فعاليت اصلى آن استخراج معدن است و سهام آن توسط دولت از طريق بورس اوراق بهادار به مردم فروخته مى شود؛ آيا خمسى كه به استخراج معدن تعلق مى گيرد به مورد خريدارى فرد مذكور تعلق مى گيرد؟

جواب: بعد از استخراج معدن، سهم هر شريك كه به حدّ نصاب معدن، يعنى پانزده مثقال طلاى سكه دار برسد بايد بعد از كسر مخارج استخراج كه در مفروض سؤال، توسط

شركت انجام مى گيرد خمس سود سهم خود را بدون استثناى مؤونۀ سنه بپردازد.

مال حلال مخلوط به حرام

«سؤال 3179» اگر كسى مرحوم شد در صورتى كه خمس مالش را نداده باشد يا مالش با حرام آميخته و كاملًا حرام بوده و هزينۀ مجالس عزادارى از همين پول تأمين شود شركت عزاداران از فرد روحانى گرفته تا مردم و اقوام چه حكمى دارد؟ اگر در اين مجالس با پول شخصى متوفى غذايى تهيه شود و به مردم خورانده شود چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 169

جواب: اگر چيزهايى را كه در اختيار آنان قرار مى دهند علم به حرمت آنها يا علم به تعلق خمس به آن چيزها ندارند تصرف در آنها اشكال ندارد.

«سؤال 3180» پدر من از راه حلال و حرام مال اندوزى كرده است، مثلًا گوشت يخى را كه مى بايست بين مردم توزيع كند به كبابى ها مى داد، يا در بين گوشت چرخ كرده، گوشت كلۀ گاو چرخ مى كرد. به هر حال بر من مسلم است كه مال حرام زيادى در اموالش هست.

تكليف من كه پسر ارشدش هستم از اين بابت چيست؟

جواب: اگر يقين قطعى نداريد كه مال حرام در آنچه به شما رسيده است وجود دارد براى شما اشكال ندارد و اگر به حرام بودن اموالى در ميان اموال پدر يقين داريد، اما مقدار آن را نمى دانيد حكم آن تخميس است. يكى از چيزهايى كه متعلق خمس است مال حلال مخلوط به حرام مى باشد و اين غير از خمس درآمد سال است. شما مجازيد اين خمس را به سادات فقير متدين بپردازيد. ان شاء اللّه برى ءالذمه مى شويد.

«سؤال 3181» اگر كسى سر سال خمسى اش رسيد در حالى كه

مالش مخلوط به حرام بود و منفعت كسب هم داشت و نيز مى خواهد كه مقدارى از اموالش را رأس المال تجارت براى كارهاى ديگر قرار دهد؛ اگر اين فرد بخواهد در آن واحد همه را مخمس كند آيا بايد اين اموالش را سه بار تخميس كند؟ 1- به خاطر اين كه مال حلال مخلوط به حرام بوده. 2- منفعت كسب داشته. 3- از منفعت كسب مى خواهد رأس المال قرار دهد؟

جواب: اگر كسى تمام مالش مخلوط با حرام باشد و مقدار حرام و صاحبش معلوم نباشد بايد خمس مال را به عنوان خمس مال مخلوط بپردازد و درآمد كسب حلال نيز اگر زايد بر مخارج سال باشد چه آن را ثابت نگه دارد و چه سرمايه قرار دهد خمس آن مال را نيز- پس از جدا كردن مؤونه سال- بايد بپردازد؛ پس دو خمس بر عهدۀ او ثابت است.

«سؤال 3182» يكى از مسيحيان آشورى هموطن، سال ها قبل از دنيا رفته و على الظاهر ورّاث وى سال ها قبل از انقلاب در امريكا زندگى مى كرده اند. دادگاه انقلاب به جهت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 170

خارج شدن ايشان از كشور و خروج از استيمان نظام جمهورى اسلامى دادنامه اى صادر و مقرر كرده كه املاك شناسايى شدۀ متوفى و ورثه او و اموالى كه بعداً به نام او شناسايى مى شود به تمليك ستاد اجرايى فرمان حضرت امام رحمه الله در آيد و با قيمت كارشناسى، به فروش رسد، تا پس از كسر حق سرپرستى و كسر خمس اموال به جهت اختلاط به حرام از جهت مشاركت آنان در جزيره (در رستوران جزيره قبل از انقلاب مشروبات الكلى بفروش مى رسيده است) بقيۀ بهاى پيش پرداخت

به حساب امانى ستاد مذكور منظور شود و در صورت مراجعه ورثۀ متوفى و رسيدگى دادگاه و احراز حقانيت آنان، بقيۀ بهاى اموال به آنان مسترد شود. حضرت عالى بفرماييد: اگر با استناد غير قابل انكار، ثابت شود مسيحى متوفاى مذكور و ورثۀ وى در رستوران جزيره مشاركتى نداشته اند؛ آيا به ما ترك منظور باز خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: به مجرد احتمال و يا وجود شايعه هاى بى اساس، اخراج خمس مال مختلط از آنها جايز نيست.

«سؤال 3183» در كشور بنگلادش به شغل ماهى فروشى مشغولم. در اين كشور انواع ماهى هاى حلال و حرام به فروش مى رسد. و اگر بخواهيم فقط ماهى حلال بفروشيم متحمل ضرر شده و كسى هم از ما خريد نمى كند. پس از فروش ماهى هاى حلال، آيا خمس به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: از برخى اخبار معتبره استفاده مى شود كه چيزى را كه براى ما خوردن آن حلال نيست جايز است به كسانى كه آن را حلال مى دانند بفروشيم و ماهى بى فلس را اهل سنت و همچنين غير مسلمانان حلال مى دانند و اين جانب به مضمون اين اخبار فتوا داده ام و درآمد حلال پس از اخراج مؤونۀ سال بايد تخميس شود.

خمس اموال غير مسلمان

«سؤال 3184» بهايى در اسلام چه حكمى دارد؟ اموالى كه از بهايى ها به هر شكلى به دست مى آيد و خمس آن به حاكم شرع پرداخت مى گردد، آيا آن اموال مباح و مصرف آن جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 171

جواب: بهايى كه منكر خاتميت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم و احكام ضرورى اسلام است مسلمان نبوده، بلكه داراى هيچ يك از اديان الهى نيست بنابراين محكوم به طهارت نيز نمى باشد و اموال كسانى

كه سابقۀ مسلمانى داشته اند- در اثر ارتداد- به ورثۀ مسلمان آنها مى رسد و كسانى كه سابقه اسلام ندارند حكم ساير كفار را دارند كه در شرايط استيمان؛ يعنى خواستن امنيت از حاكميت اسلامى، نمى توان متعرض آنان و اموالشان شد.

«سؤال 3185» در صورت خريد از اهل كتاب، مثل مسيحى ها يا يهودى ها، آيا پرداخت خمس مورد معامله واجب است؟

جواب: در مورد خريد واجب نيست.

تصرف در مال متعلق خمس

«سؤال 3186» شخصى از دنيا رفته كه طبق اظهارات خودش در ايام حيات، وجوهات مالش را نپرداخته و چون وصيت كرده كه بعد از وفاتش ورثه خمس اموالش را بپردازند و ورثه هم نمى دانند كه كدام يك از اموال خمس دارد و كدام يك ندارد. لطفاً با توجه به ما ترك ايشان ما را راهنمايى فرماييد.

جواب: به استثناى منزل مسكونى و لوازم آن، بقيه را اگر ارث از پدر و مادر آن مرحوم در بين آنها نباشد قبل از اين كه ورثه، تركه را تقسيم كنند بايد تخميس شود و نسبت به منزل و لوازم آن نيز مصالحه نمايند.

«سؤال 3187» در صورتى كه خرجى پسر را پدر مى دهد و پسر مى داند كه پدر خمس نمى دهد استفاده و ساير تصرفات چه حكمى دارد؟ وظيفۀ پسر چيست؟

جواب: چنانچه پدر اعتقاد به خمس ندارد و يا اعتقاد داشته، ولى آن را پرداخت نمى كند و فرزند هم يقين ندارد آنچه در اختيار او قرار داده شده خمس به آن تعلق گرفته است، تصرف در آن مانعى ندارد و با فرض يقين اگر مال به صورت تمليك در اختيار او قرار گرفته بايد خمس آن را داده و در بقيه تصرف كند و اگر بدون تمليك در اختيار وى

قرار گرفته و پدر از دادن خمس آن امتناع مى كند بايد فرزند با اجازۀ حاكم شرع، خمس آن را خارج كرده و در بقيه تصرف كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 172

«سؤال 3188» آيا به ديه، قبل از اين كه سال بر آن بگذرد، خمس تعلق مى گيرد؟

جواب: ظاهر اين است كه به ديه، خمس تعلق نمى گيرد و آن در حكم ارث است.

تصرف در خمس

«سؤال 3189» آيا مى توان پول خمس داده شده رابه جاى پولى كه خمس آن داده نشده گذاشت و در حين مصرف آن را جابه جا كرد؟

جواب: اگر همۀ آنها در بانك باشد با نيت مى توانيد هر كدام را برداريد، ولى اگر در محلى مخلوط شده احتياط كنيد.

«سؤال 3190» كسى كه از پول خمس نداده اشيايى را بخرد و به خانوادۀ خود ببخشد چه حكمى دارد؟

جواب: ضامن خمس است و گيرندۀ هديه هم اگر بداند ضامن است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 172

مصرف خمس

«سؤال 3191» آيا كسى كه خمس بدهكار است مى تواند سهم امام يا قسمتى از آن را جهت صرف امر خيرى كه خود مصلحت مى داند پرداخت كند؟

جواب: بايد از مرجع تقليد خود اجازه بگيرد و شما مجازيد از ثلث سهم امام عليه السلام به فقرا و امور مربوط به ترويج مذهب كمك كنيد.

«سؤال 3192» براى نگه دارى دختران فرارى از اموالى كه متعلق به ايتام و يا وجوهات شرعى و يا وقف است، آيا مى توان استفاده كرد؟

جواب: براى مورد سؤال مى توان از سهم سبيل اللّه زكات و نيز سهم مبارك امام عليه السلام كه نصف خمس است البته با اجازه مرجع تقليد استفاده كرد.

«سؤال 3193» اشخاصى كه بدهى از بابت سهم مبارك امام عليه السلام و از سهم سادات دارند و به يك شخص روحانى غير مجتهد مراجعه مى كنند و مبلغى از اين وجوهات را به خود شخص مديون بخشش مى كنند و مبلغى هم حواله مى كنند كه به اقرباى خود از قبيل عمه، خاله، پسر و دختر شخص مديون بپردازد؛

آيا اين عمل صحيح است و شخص بدهكار،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 173

برى ءالذمه مى شود؟

جواب: اگر از مرجعى كه تقليد مى كنند يا نمايندۀ او اجازه بگيرند كه مبلغى از سهم امام عليه السلام را به فقرا و مبلغى از سهم سادات را به سادات مستحق- در صورتى كه شخص فقير و سيد مستحق و واجب النفقه نباشند- بپردازند صحيح است، ولى بخشش به خود بدهكار معنا ندارد.

«سؤال 3194» فقيرى كه از دادن خمس معاف است و حساب سال خمسى هم ندارد، اگر درآمدى مثلًا بخششى به او شود، آيا بايد فوراً خمس دهد يا بعد از گذشت سال خمس دارد؟

جواب: اگر در طول سال صرف نيازهاى زندگى نشده باشد متعلق خمس است.

«سؤال 3195» فردى گاراژى داشته كه خمس خريد آن را داده بوده است فعلًا آن را فروخته و خريداران آن را براى حسينيه خريدارى كرده اند و مبلغ پنج ميليون تومان از پول آن را بابت خمس حساب كرده اند كه از مجتهد رسيد بياورند؛ آيا مورد قبول است؟

جواب: اگر مجتهد به نيت سهم امام عليه السلام قبول كرده و از مبلغ كسر كرده قبول است ان شاءاللّه.

«سؤال 3196» آيا مى توان سهم سادات را به كسى داد كه مادرش سيد است؟

جواب: جايز نيست.

«سؤال 3197» يكى از مشترى هاى شركت تعاونى فرش دستباف، اعلام ورشكستگى كرده و حدوداً بيست ميليون تومان بدهى ايشان محاسبه شده كه پنج ميليون آن بدهى به شركت تعاونى مذكور و بقيه به اهالى بازار است. از طرفى هم كل دارايى وى يك منزل مسكونى است و مال ديگرى ندارد، لذا به خاطر آبروى اين خانواده تصميم گرفته شد كه منزل ايشان را به وى

برگردانده و اگر اجازه مى فرماييد به جاى سهم امام حساب كنند، ولى شركت مجاز به اين كار نيست، چون شركت در حدود 4000 عضو دارد كه همه از قشر كم درآمدند. حال سؤال اين است كه آيا طلبكارهاى بازار مى توانند به جاى سهم امام بدهى خود را حساب كنند و در ضمن تكليف شركت تعاونى چيست و چگونه مى تواند عمل كند كه حق شركت ضايع نشود و آبروى ايشان هم حفظ شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 174

جواب: خانه مسكونى و فروش لوازم زندگى متعارف و مورد احتياج از مستثنيات دين است و طلبكاران حق ندارند آنها را بابت طلب بردارند و اگر شخص مفلس، غير از اينها چيزى دارد بين همه طلبكاران به نسبت طلبشان تقسيم مى شود و نسبت به باقيمانده طلب حكم «فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ» جارى است و در اين جهت شركت و ساير طلبكاران با هم يكسانند و شركت حق تقدم ندارد، ولى اگر يكى از طلبكارها عين مال خود را كه به او فروخته بيابد او نسبت به آن احقّ است و سهم امام براى خود مصارف لازمه اى دارد و معمولًا روغن چراغ سوخته را نذر حضرت عباس نمى كنند، ولى در عين حال اگر طرف مرد متديّن و متعهّدى است طلبكاران مجازند از ثلث سهم امام خود بابت طلب خود حساب كنند.

«سؤال 3198» بعضى از روحانيون هستند كه سال هاست در يك منطقه مستقرند و خالصانه و صادقانه به مردم خدمت كرده و با حقوق بسيار پايين، زندگى خود را مى گذرانند؛ آنها براى انجام كارهاى خير و خدمات خيريه در جامعه، مثل ساختن مدرسه، كتابخانه، مسجد، بيمارستان، درمانگاه و ... از مردم

منطقه وجوهات شرعيه را مى گيرند و در موارد فوق الذكر مصرف مى كنند، ولى متأسفانه وكالت در اخذ و مصرف وجوهات شرعيه از مراجع عظام ندارند و تقريباً بنابر فهم و تشخيص خودشان وجوهات شرعيه را گرفته و به مصرف مى رسانند؛ آيا اين كارشان شرعاً صحيح است يا خير؟

جواب: اخذ وجوهات شرعى از مردم و صرف آن موكول به اذن و نظر مرجع تقليد آنهاست.

«سؤال 3199» شخصى معروف به ولدالزنا است. آيا مى توان به وى سهم سادات را داد.

حكم فرزند وى چگونه است؟

جواب: اصل در نسب سلامت است و مادامى كه ولدالزنا بودن كسى محرز نشود محكوم به سلامت نسب است و بر فرض احراز، اگر او ازدواج كند فرزند او حلال زاده است و بنابر احتياط از دادن خمس به ولدالزنا كه پدرش سيد است و اولاد او اجتناب گردد و همچنين زكات غير هاشمى، ولى زكات هاشمى مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 175

مسائل زكات

«سؤال 3200» چرا معمولًا در كلمات، عاملان زكات را در درجۀ اول قرار مى دهند؟

در حالى كه در آيۀ قرآن در رديف سوم قرار گرفته اند و اولين مصرف را فقرا ذكر كرده است؟

جواب: تقديم و تأخير مصارف زكات در مقام بيان، احياناً برخلاف ترتيب قرآنى، موضوع و امر مهمّى نيست. ملاك قرآن است كه اولين مصرف را فقرا ذكر كرده است.

«سؤال 3201» شركت فاضلاب تهران بابت آب فاضلاب كه كشاورزان از آن استفاده مى كنند مبلغى مى گيرد؛ آيا با اين وصف، زكات گندم و جو اين كشاورزان يكدهم است يا يك بيستم؟

جواب: مانند آب نهرها يا كانال هايى است كه پول مى گيرند كه زكات آنها 110 است.

«سؤال 3202» من تا 25 سالگى تحت

تكفل پدرم بودم، پدرم چند هكتار زمين ديمى دارد كه بيشتر سال ها گندم، باقلا و لوبيا كه به آب كمترى نياز دارد مى كارد و با فرض اين كه پدرم زكات مالش را نمى داده و نمى دهد تكليف چند سالى كه با پدرم زندگى مى كردم چه مى شود؟ اكنون در سن 36 سالگى هستم اگر قرار است زكاتى پرداخت كنم چه مقدار بايد محاسبه كنم؟

جواب: اگر يقين داريد از مال متعلق زكات مصرف كرده ايد بايد زكات آن را به نسبت آن مقدار بپردازيد و چون ديم بوده 110 از مقدار مصرف را بايد بپردازيد.

«سؤال 3203» شخصى در كشور افغانستان زمين زراعى خود را اجاره داده است و اين زمين به حدّ نصاب زكات نمى رسد؛ اما از آن جايى كه اجارۀ هر سال در طول بيست سال انباشته شده، به مقدارى رسيده كه در حدّ نصاب است؛ آيا به اين ميزان گندم زكات يا خمس تعلق مى گيرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 176

جواب: در فرض سؤال كه گندم ها بابت مال الاجاره دريافت مى شود متعلق زكات نيست، ولى اگر در اصل زراعت و گندم شريك بوده و در هر سال به مقدار نصاب هم بوده متعلق زكات مى شده است.

«سؤال 3204» آيا سهام و اوراق قرضه، مشمول زكات مى شوند؟ و آيا زكات نقدين شامل پول مى شود؟ همچنين آيا به مستقلات زكات تعلق مى گيرد؟

جواب: چه بسا به ذهن مى رسد كه طلا و نقرۀ سكه دار كه در دليل شرعى، متعلق زكات واقع گرديده خصوصيتى نداشته و شامل هر نوع پول رايجى مى باشد؛ از اين رو احتياط مستحب آن است كه پول را معادل نصاب طلا ونقرۀ سكه دار حساب كرده و همراه با تحقق شرايط ديگر،

زكات آن را بدهند، بلكه شايد بتوان گفت: موضوع زكات وسيع تر از نُه موردى است كه مشهور در نظر فقهاست و حاكم اسلامى مى تواند با در نظر گرفتن شرايط و كمبودهاى اقتصادى و ثروت و درآمد عمومى، زكات را هرچند به عنوان ماليات، در كليه اموال مردم و اعم از اصل و سود آن و به ميزان صلاحديد قرار دهد، ولى اين تنها در حدّ احتمال و حدس بوده و دليل قطعى كه بتوان براساس آن فتوا داد وجود ندارد. البته شكى نيست كه موارد سؤال با وجود شرايطى كه مفصّلًا در مبحث خمس مطرح گرديده متعلق خمس قرار مى گيرد.

مصرف وجوهات

«سؤال 3205» پرداخت خمس، زكات و كفارات به افراد واجب النفقه براى غير هزينه هاى واجب، مثل مسافرت چگونه است؟ و در صورت ممنوع بودن، آيا بين هزينه هايى چون مسافرت و هزينۀ ازدواج تفاوت است؟

جواب: پرداخت وجوه شرعيه در جهت نفقه جايز نيست و اگر مسافرت خارج از مؤونه و لازم باشد اشكال ندارد و هزينه ازدواج در حدّ عرف اگر بر عهدۀ پدر باشد مؤونه است و نبايد از وجوه شرعيه حساب شود.

«سؤال 3206» آيا مى توان مخارج نگه دارى دختران فرارى را از ابن سبيل پرداخت كرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 177

جواب: ابن سبيل در مورد سؤال صدق نمى كند، بلكه اين مورد با سهم سبيل اللّه زكات بهتر منطبق است. و سبيل اللّه كه يكى از مصارف زكات است، بر هر كار خير و مطلوبى كه شرعاً و عقلًا مطلوب است به خصوص امور مربوط به اجتماع، صدق مى كند.

زكات فطره

«سؤال 3207» آيا فرزند مى تواند زكات فطرۀ خود و عائله اش را به مادرش كه همراه او زندگى مى كند بدهد تا به مصرف دارو و درمان خود برساند؟

جواب: مؤونۀ متعارف پدر و مادر اگر فقير باشند به عهدۀ فرزندان است بنابراين نمى توانند بابت زكات حساب كنند.

«سؤال 3208» كسى كه فقير نيست، اما بر عائله اش سخت مى گيرد و خرجى درستى نمى دهد؛ آيا عائلۀ او مى توانند براى درمان و دارو و غيره از زكات فطره استفاده كنند؟

جواب: با فرض سؤال اشكال ندارد.

«سؤال 3209» مراسم چهلمين شب درگذشت پدرم مصادف با شب عيد سعيد فطر است در صورتى كه در شب عيد فطر، پذيرايى افطارى از ميهمانان داشته باشيم، آيا زكات فطرۀ ميهمانان بر عهده ماست يا اين كه بر عهدۀ

خود ميهمانان است؟

جواب: اگر در مغرب شب عيد مهمان و نانخور شما باشند فطرۀ آنان بر عهدۀ شماست، مگر اين كه با اجازۀ شما خودشان بدهند و مى توانيد چهلم را يك روز جلو بيندازيد، ضرورت ندارد روز چهلم شب عيد باشد.

«سؤال 3210» خانم سالخورده اى است كه با پسرش زندگى مى كند، وى مى گويد كه پسرش خرج دارو و درمان و مسافرت او را نمى دهد؛ آيا چنين شخصى مى تواند براى دارو و درمان و خرج مسافرت خود از زكات فطره استفاده كند؟

جواب: اشكال ندارد.

«سؤال 3211» آيا زكات فطره را مى توان در امور عمرانى و يا فرهنگى مسجد و يا مدرسه (همچون كتابخانه و ...) مصرف كرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 178

جواب: با وجود فقير خلاف احتياط است.

«سؤال 3212» فطريۀ زن شيرده بر عهدۀ چه كسى است؟

جواب: فطرۀ او بر عهدۀ كسى است كه مخارج زن را مى دهد.

«سؤال 3213» اين جانب در خارج از ايران به سر مى برم و امكان مصرف فطريه را ندارم، لذا مبلغ مربوطه را كنار گذاشته ام. اگر شخصى در ايران (به عنوان قرض) از طرف من معادل آن را پرداخت كند آيا كفايت مى كند؟ در اين صورت آيا مى توانم در اين پول تصرف كنم؟

جواب: اگر مبلغ را به قصد فطره كنار نگذاشته بوديد جايز بود به ديگرى وكالت دهيد از بابت قرض آن را بپردازد؛ ولى پس از كنار گذاشتن، آنچه را به قصد زكات جدا كرده ايد بايد بدهيد. البته ممكن است شخص فقيرى آن را قبول كند و اجازه دهد شما عوض آن را حواله دهيد و اين امر با نامه يا تلفن حل مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 179

مسائل حج

«سؤال 3214» احتراماً

همان گونه كه مستحضريد رؤيت هلال ماه ذى الحجة الحرام 1428 ق در عربستان سعودى با ايران و ساير بلاد هم افقِ با آن، دو روز اختلاف دارد.

(كه به نظر مى رسد بيشتر داراى جنبه سياسى است) و از آن جا كه اعمال و مناسك حج در ايام خاص بايد صورت بگيرد از جمله وقوف در عرفات، منى، مشعرالحرام و... و نيز به صرف اين كه بايد در كنگره عظيم حج با ساير مسلمين وحدت و انسجام اسلامى را حفظ كنيم، افرادى كه براى نخستين بار جهت انجام مناسك حج به مكۀ مكرمه مشرف شده اند و شايد بار ديگر نتوانند به هر عللى شركت كنند، با توجه به اين تغيير تقويم؛ آيا به فتواى حضرت عالى توانسته اند حجةالاسلام را به جا آورند؟ يعنى اعمال و مناسك آنها صحيح است يا مجدداً بايد به حج مشرف شوند؟ به هر حال در اين گونه موارد و تغيير تقويم ها تكليف چيست؟

جواب: در زمان خلفاى اموى و عباسى، اميرالحاج از ناحيۀ آنان تعيين مى شد و حاكميت با آنان بود و مع ذلك ائمه ما عليهم السلام در حج با آنان هماهنگ بودند و هيچ شنيده نشده كه آن بزرگواران مخفيانه وقوف به عرفات يا مشعر را تكرار كرده باشند، پس در صورتى كه يقين به مخالفت نظرِ آنان- نسبت به ماه با واقعيت- نداشته باشيد متابعت آنان مجزى است، ولى در صورت يقين به اشتباه آنان متابعت آنان مشكل است، در اين رابطه مى توانيد به مسأله 515 صفحۀ 191 از «مناسك حج» اين جانب مراجعه كنيد.

«سؤال 3215» قطعه زمينى است كه مالكش مى توانسته با بودن آن به حج مشرف شود، ولى مدّعيانى داشته كه مالك

را از تصرف در آن باز مى داشته اند. مالك نذر كرده كه اگر زمين ياد شده آزاد شود آن را در راه امام حسين عليه السلام خرج كند. اكنون اين زمين آزاد شده،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 180

آيا نذر فوق صحيح است و بايد به آن عمل كند؟ يا اين كه حج مقدم است؟ در صورتى كه صيغۀ نذر نخوانده باشد تكليف چيست؟

جواب: در فرض مذكور ظاهراً حج مقدم است و بايد به حج برود.

«سؤال 3216» بنده مستطيع شده ام و به نظر خودم حج بر من مستقر شده. همچنين ازدواج نكرده ام كه اگر به حج بروم ممكن است ساليانى ازدواج بنده به تأخير بيفتد و مى ترسم به حرام بيفتم و اگر ازدواج كنم امكان حج رفتن به تأخير مى افتد. در اين مورد چه تكليفى دارم؟

جواب: اگر قبل از ضرورت ازدواج، از نظر مالى و بدنى و نيز امكان سفر حج مستطيع شده ايد، ولى به حج نرفته ايد حج بر شما مستقر شده است و اكنون هر طور شده بايد به حج برويد؛ ولى اگر قبلًا مستطيع نشده و اكنون كه از نظر مالى متمكن شده ايد ازدواج براى شما ضرورى است و با ازدواج، استطاعت مالى براى حج باقى نمى ماند، حج وجوبى ندارد.

«سؤال 3217» مادرى وصيت كرده كه دخترش براى او حج واجب انجام دهد و طبيعتاً چند سال ديگر نوبتش خواهد شد. اگر در طول اين مدت، خود او واجب الحج شد تكليف چيست؟

جواب: در فرض مذكور چنانچه قبل از نوبت مادر و با قطع نظر از نوبت حج مادر، متمكن از رفتن به حج نباشد خودش استطاعت از نظر راه ندارد و بايد به وصيت عمل كرده

و خودش هر وقت متمكن باشد براى خودش حج انجام دهد.

«سؤال 3218» شخصى كه با پرداخت عشريۀ معروف در صوفيه به حج رفته است؛ آيا حج او قبول است؟ و اعمال او با عدم پرداخت خمس و زكات درست است يا خير؟

جواب: چنانچه لباس يا پوششى كه در حال طواف و نماز طواف به عنوان ستر واجب از آن استفاده كرده است، بلكه به طور كلى لباسى كه با آن طواف و نماز طواف انجام داده و نيز پولى كه صرف قربانى كرده از عين پولى باشد كه يقين به تعلق خمس به آن دارد حج او اشكال دارد؛ مگر اين كه جاهل قاصر نسبت به وجوب و تعلق خمس بوده باشد و اگر در خريد آنها ثمن به صورت كلى و در ذمّۀ او بوده و بعداً در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 181

مقام پرداخت پولى را كه به آن خمس تعلق گرفته بابت بدهى داده باشد و يا آن را از پولى كه احتمال مى دهد بر آن سال نگذشته بوده خريده باشد حج او اشكالى ندارد.

«سؤال 3219» وقوف اضطرارى مشعرالحرام براى زنان و افراد سالخورده چگونه است؟ آيا حتماً بايد نيمۀ شب شرعى را درك كنند يا مى توانند به قسمى از شب (قبل از نيمه شب) اكتفا كنند؟ ضمناً نيمه شب چگونه محاسبه مى شود؟

جواب: براى افراد ضعيف و معذور، مانند زنان، بچه ها، پيرمردان، بيماران و كسانى كه براى پرستارى و راهنمايى آنان لازم است، جايز است وقوف در مشعر را در شب انجام دهند و شبانه به طرف منى كوچ كنند، ولى بنابر احتياط واجب پيش از نصف شب حركت نكنند؛ گرچه بهتر

است تا جايى كه ممكن بوده و توان دارند بمانند و مانند ديگران وقوف را پس از طلوع فجر انجام دهند. براى محاسبۀ نيمه شب بنابر احتياط، شب را از اول مغرب تا طلوع آفتاب محاسبه كنند.

«سؤال 3220» شخصى نيابت حج داشته و پس از مشرف شدن به مكۀ مكرمه و به جا آوردن عمرۀ تمتع، از مكه خارج گشته و تا آخر منى و اول مشعرالحرام رفته است و سپس احرام حج پوشيده و حج را به جا آورده است؛ آيا حج مورد اشاره از منوب عنه كفايت مى كند؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر به مكه بر گشته و در مكه محرم به حج شده و حج را انجام داده است حج او صحيح و مجزى از منوب عنه است.

«سؤال 3221» با توجه به جمعيت زياد حج گزاران براى بسيارى از حجاج، قربانى در روز عيد قربان مقدور نيست؛ آيا قربانى در شب را اجازه مى فرماييد؟

جواب: بنابر احتياط واجب قربانى بايد در روز باشد و جايز نيست قربانى را در شب انجام دهند و اگر در روز عيد، مقدور نيست روزهاى بعد قربانى كنند، ولى شخص خائف و ترسان كه در روز نمى تواند قربانى كند مى تواند در شب آن را انجام دهد.

«سؤال 3222» چنانچه در روز عيد قربان، ذبح گوسفند مقدور نشد؛ آيا ترتيب حتماً شرط است؟ آيا مى توان قبل از ذبح، حلق يا تقصير كرد و از احرام خارج شد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 182

جواب: اگر قربانى از روز عيد تأخير افتاد بنابر احتياط واجب، جايز نيست تقصير كند و از احرام خارج شود، بلكه بايد صبر كند پس از قربانى تقصير كرده و سپس

طواف و سعى را به جا آورد.

«سؤال 3223» براى عمرۀ مفرده پس از اعمال حج تمتع تهيۀ ماشين بدون سقف از مسجد تنعيم به سمت مسجدالحرام بسيار مشكل و تقريباً امكان پذير نيست. در اين مورد چه نظرى داريد؟

جواب: در صورتى كه ماشين بدون سقف پيدا نشود استفاده از ماشين مسقف براى مرد محرم نيز اشكالى ندارد، ولى بنابر احتياط بايد كفاره بدهد و كفارۀ آن يك گوسفند است كه مى تواند آن را در وطن خود نيز ذبح كند و بايد همۀ آن را به فقير بدهد.

«سؤال 3224» شخصى در عمره مفرده از مسجد شجره محرم شده و با ماشين سقف دار در شب به مكه آمده و مجدداً از هتل با ماشين مسقف براى انجام اعمال عمره به مسجدالحرام آمده و همچنين براى انجام اعمال عمره دوم از مسجد تنعيم با ماشين مسقف وارد مسجدالحرام شده؛ آيا چند كفاره بايد بپردازد؟

جواب: آنچه در يك عمره تا آخر، سوار ماشين سقف دار شده يك كفاره دارد و آن ذبح يك گوسفند و تقسيم بين فقراست هرچند در محل باشد و بالاخره هر احرام يك كفاره دارد و در احرام در تنعيم چون در خود مكه است وجوب كفاره از باب احتياط مى باشد.

«سؤال 3225» اگر انسان با گروهى از اهل تسنّن به حج برود و از جدّه بخواهد به مكّه رود، با توجه به اين كه آنان به جحفه نمى روند بلكه احرام خود را در همان هواپيما مى بندند، تكليف ما چيست و كجا بايد مُحرم شويم؟ مخصوصاً اين كه اخيراً گاهى اوقات مأموران سعودى اجبار مى كنند كه اتوبوس ها مستقيماً به مكّه بروند و نمى گذارند قبل ار آن به جحفه روند. آيا

اين كه عده اى به مكّه رفته و بعد از مكّه خودشان به جحفه بروند درست است؟ آيا نيازى به اين كار است، يا اين كه ما هم مى توانيم در همان هواپيما يا در فرودگاه جدّه مُحرم شويم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 183

جواب: كسى كه نمى تواند به ميقات برود و از آنجا مُحرم شود، مى تواند نذر كند كه در شهر خود يا شهر ديگرى مُحرم شود. در اين صورت عمل به نذر واجب است و احرام صحيح مى باشد و لازم نيست به ميقات برود يا در ميقات احرام را تجديد نمايد. همچنين در فرض سؤال اگر به هيچ وجه نمى تواند به ميقات برود مى تواند از همان جدّه احرام ببندد و احتياطاً در ادنى الحلّ، يعنى پيش از ورود به حرم خدا احرام را تجديد نمايد و حج او صحيح است.

«سؤال 3226» نظر به اين كه ظاهراً حضرت عالى در زير سايه قرار گرفتن را در وسايل نقليه در حال احرام موجب كفاره مى دانيد و اين امر كه به طور عادى در اختيار ما نيست و به طور معمول و عرف، همۀ مسيرها و وسائل نقليه برنامه ريزى شده و فقط مقلدين شما دچار مشكل مى شوند و با توجه به اين كه بعضى آقايان با حضور خود و يا نمايندگانشان در سرزمين وحى در اين مورد تجديد نظر كرده و فتوايشان را به روز كرده اند بنابراين آيا مى توانيم در اين مسأله از مرجع ديگرى تقليد كنيم؟

جواب: وجوب كفاره براى رفتن زير سقف در حال حركت در احرام براى مردها حتى در حال اضطرار اجمالًا محل خلاف نيست فقط برخى در شب را بى اشكال مى دانند و بالاخره به نظر اين جانب روز و شب تفاوتى

ندارد و كفارۀ آن در هر احرام يك گوسفند است و در محل نيز جايز است گوسفندى را ذبح كرده و به فقرا بدهد و اگر در اين مسأله از اين جانب تقليد نكرده ايد مى توانيد به مجتهدى كه او را مساوى در علم مى دانيد رجوع كنيد وگرنه بايد مثل ساير مسائل حج و عمره به فتوا عمل كنيد.

«سؤال 3227» نماز جماعت استداره چه حكمى دارد؟

جواب: اشكالى ندارد، ولى احتياط آن است كه امام بر حسب دايرۀ اطراف كعبه جلوتر از مأموم و به كعبه نزديك تر باشد.

«سؤال 3228» با توجه به اين كه اذان مغرب اهل سنت زودتر است، شركت در جماعت مغرب آنها كفايت مى كند؟

جواب: پس از غروب آفتاب وقتى سرخى مختصرى كه در سمت مشرق است ديده نشود و سرخى مختصرى در سمت مغرب پيدا شود اول وقت مغرب است؛ پس

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 184

اگر پس از تمام شدن اذان اهل سنت عملًا نماز پس از بين رفتن سرخى طرف شرق شروع شود نماز صحيح است.

«سؤال 3229» در نماز جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبى يا ساير مساجد مكه و مدينه، آيا سجده بر فرش جايز است؟ در نماز فرادا در مسجدين چطور؟

جواب: نمازگزار اگر در جايى قرار گرفته است كه سجده بر حصير يا سنگ و آنچه سجده بر آن صحيح است خلاف تقيه باشد و در معرض انگشت نما شدن و وهن شيعه باشد مى تواند بر فرش و مانند آن سجده كند و لازم نيست براى نماز به جاى ديگر برود.

«سؤال 3230» ظن در اشواط طواف و سعى چه حكمى دارد؟

جواب: ظن در طواف و سعى، حكم شك را دارد. البته اگر به حدّ

اطمينان برسد حكم يقين را دارد.

«سؤال 3231» قطع طواف واجب چه حكمى دارد؟ و وظيفه اش چيست؟

جواب: اگر طواف واجب را قطع كند؛ يعنى از محل طواف خارج شده يا موالات عرفى به هم خورده باشد بعد از شوط چهارم بايد طواف را ادامه دهد و صحيح است و اگر بعد از نصف طواف و پيش از تمام شدن شوط چهارم باشد بايد احتياط كند؛ يعنى طواف را تمام و بعداً از سر بگيرد و اگر پيش از نصف باشد طواف او باطل شده و بايد از سر بگيرد و اگر قطع، در اثر حدث يا نجس شدن بدن يا لباس باشد حكم آنها در مسائل 381، 390 و 397 مناسك بيان شده است.

«سؤال 3232» در عربستان قرآن هايى به حجاج به عنوان هديه داده مى شود كه روى آن مهر وقف للّه درج شده است. با توجه به اين كه متصديان امور حج و عمرۀ عربستان اين قرآن ها را هديه مى دهند؛ آيا استفاده از اين قرآن ها خارج از مسجدالحرام، مثلًا آوردن به ايران اشكال دارد؟

جواب: معناى وقف للّه اين است كه قرآن براى رضاى خدا وقف شده است، پس استفاده از آن مخصوص مكان خاصى نيست و چون متصديان، به شما هديه كرده اند آوردن آنها به ايران اشكال ندارد، منتهى حق فروش آنها را نداريد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 185

مسائل حكومتى

«سؤال 3233» در زمان غيبت امام زمان عليه السلام در جامعۀ اسلام «حاكم شرع» چه كسى است؟ (مجتهد جامع الشرايط، رهبر و ...) لطفاً توضيح دهيد.

جواب: مجتهدى كه در زمان غيبت، شرايط افتا و حاكميت را دارا باشد، حاكم شرع جامع الشرايط است.

«سؤال 3234» نايب امام زمان عجّل اللّه فرجهم

هم اكنون كيست؟

جواب: امام زمان عليه السلام در زمان غيبت كبرا نايب خاصى ندارند، اما از آن جا كه احكام اسلام در هيچ زمانى نبايد تعطيل شود و از طرفى دسترسى به امام زمان عليه السلام در زمان غيبت ميسر نيست، از اين جهت مراجع تقليد و عالمان دينى كه واجد تمام شرايط باشند به عنوان نيابت عام در زمان غيبت، وظايف امام معصوم عليهم السلام را در حد ميسور و مقدور انجام مى دهند و احكام و معارف شريعت را براى مردم بيان و در حد قدرت اجرا مى كنند.

«سؤال 3235» از ديد شما تعريف «حُكم حكومتى» چيست؟ در جامعه اى كه فقيه زمامدار باشد، حكم فقط در اختيار اوست؟ يا حُكم در اختيار همۀ فقهاست؟ يا بعضى از حكم ها اختصاص به فقيه زمامدار دارد وبقيه در اختيار بقيۀ فقهاست؟

جواب: حكم حكومتى حكمى است كه حاكم شرع جامع الشرايط در شرايط خاص و استثنايى به طور موقت و با استناد و اتكاى به قواعد كلى فقه اعلام مى كند.

البته بايد تمام جوانب و مصالح و مفاسد گوناگون توسط كارشناسان مربوطه سنجيده و ملاحظه شود و سپس حاكم شرع حكم كند. و در حقيقت مى توان گفت:

حكم حكومتى، متقوم به حاكميت اسلامى است نه شخص حاكم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 186

«سؤال 3236» آنچه از فرمايش شما ظاهر مى شود اين است كه اموال بر دو قسم است:

1- شخصى. 2- حكومتى، يعنى اموالى هست كه در دست فرمانروا و حاكم است تا وقتى كه حاكم است، لكن ملك شخصى او نبوده و فقط اختيار در دست اوست تا وقتى كه حكومت دارد و آنچه از كتب فقهى ظاهر مى شود اين است كه زمين هاى

مفتوحة العنوة تعلق به همۀ مسلمين دارد. در هر صورت چه اموال حكومتى باشد و چه مفتوحة العنوة باشد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حق تمليك بفرزندان خود را ندارد. در اين جا يك سؤال پيش مى آيد كه اگر فدك ملك شخصى پيامبر نبود، چرا به فاطمه عليها السلام تمليك كرد؟ در حالى كه اين يك فعل خلاف شرع است و اين چگونه با آيۀ تطهير «1» و با آيۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ» «2» كه وقتى نازل شد پيامبر به فاطمه عليها السلام بخشيد و ملك او قرار داد. و نيز اخبار زيادى كه قريب به تواتر هم نقل شده، مى سازد؟ و ديگر اين كه اگر فدك ملك فاطمه نبود چرا آن حضرت در موارد متعدد با خلفا بحث كرد؟ آنان را محاكمه كرده و شهود آورد كه از جملۀ شهود حضرت على و حسنين عليهم السلام بودند. پس بايد نعوذ باللّه اينها هم معصيت كرده باشند و حال اين كه اينان هم جزء آيۀ تطهيرند و آيۀ تطهير در شأن آنان هم بود. به هر جهت مطلب روشن نيست لطفاً مقدارى آن را بيان فرماييد.

جواب: غنائمى كه مفتوحة العنوة باشند هرچند ابتدا بايد در اختيار امام مسلمين قرار گيرد، ولى پس از اخذ صفايا و خمس آنها مابقى بين رزمندگان تقسيم مى شود؛ اما غنائمى كه با اذن امام و بدون جنگ و خون ريزى و يا بدون اذن به دست آيند كلًا در اختيار امام و ملك حيثيت امامت است و امام به هر نحو كه مصلحت ديدند آنها را به مصرف مى رسانند و فدك جزء اموالى بود كه بدون جنگ در

دست پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم قرار گرفت و آن حضرت پس از نزول آيۀ شريفۀ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ» آن را به حضرت زهرا عليها السلام اعطا فرمودند و در حقيقت خواستند بيت امامت از نظر مالى تا اندازه اى تأمين گردد.

«سؤال 3237» با وجود خمس و زكات، ماليات چگونه توجيه مى شود؟

______________________________

(1)- سورۀ احزاب (33): آيۀ 33.

(2)- سورۀ إسراء (17): آيۀ 26.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 187

جواب: اگر همۀ افراد، وجوه شرعيۀ خود را بپردازند شايد كافى باشد و در عين حال اگر كافى نباشد دولت اسلامى مى تواند براى رفع نيازهاى جامعه و كشور ماليات وضع كند به خصوص كه نيازهاى ادارۀ كشور با صدر اسلام بسيار تفاوت دارد.

«سؤال 3238» مى خواستم بدانم جزيه چيست؟ مبلغ آن چقدر است؟ و اين كه آيا اين حكم عادلانه است كه فردى به خاطر اين كه مسلمان نمى شود با زجر و خوارى به مسلمانان پول بدهد؟ مگر انسان ها آزاد نيستند تا خود انتخاب كنند؟ مگر در قرآن گفته نشده «لٰا إِكْرٰاهَ فِي الدِّينِ»؟ پس چرا بايد كسى را به خاطر مسلمان نشدن از بين برد و يا از او پول گرفت، آن هم با خفت و خوارى؟

جواب: جزيه، عبارت از مالياتى است كه اقليت هاى مذهبى كه در حاكميت اسلامى زندگى مى كنند به آن پرداخت مى كنند. اين ماليات در مقابل خدماتى است كه در حاكميت اسلامى از آنها استفاده مى كنند، همچون بهره بردارى از امكانات عمومى متعلق به همۀ مردم و حفظ خودشان و اموال و نواميس آنان از هر خطر و حادثه اى.

اقليت هاى مذهبى چون از دادن زكات معافند، حاكميت دينى به ازاى زكات كه ماليات

بر اموال است نوعى ماليات بر خود افراد آنان مقرّر مى كند و مقدار آن تابع شرايط زمان و مكان و توافقى است كه بين حاكميت دينى و اقليت هاى مذهبى برقرار مى شود. بنابراين، جزيه هرگز در مقابل مسلمان نشدن آنان نيست، زيرا بنا به منطق اسلام و قرآن هيچ اكراه و اجبارى در دين نبايد اعمال شود و مراد از «صٰاغِرُونَ»* كه در آيۀ جزيه آمده است همان تسليم بودن اقليت هاى مذهبى در مقابل حاكميت اسلامى و مقررات آن است، نه اين كه علاوه بر تسليم بودن، خفت و خوارى بر آنان تحميل گردد.

«سؤال 3239» بسيارى از قوانين و مقررات، توسط مؤسسات، سازمان ها، شوراها، شهردارى ها و شركت هاى بزرگ، مانند آب و فاضلاب و ... تصويب و در جامعه اعمال مى شوند و مردم مجبور به رعايت آنها بوده و گرفتارى هاى متعدد اجتماعى از پيامدهاى آنهاست. چگونه زندگى كنيم تا خداوند از ما راضى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 188

جواب: مقررات هر نهادى كه براى حفظ حقوق و نظام اجتماعى مردم تعيين مى شود در صورتى كه مخالفتى با احكام شرعى نداشته باشد عمل به آنها لازم است.

«سؤال 3240» برخى افراد بر خلاف قوانين و مقررات و بدون اخذ مجوّز از مراجع ذي صلاح و على رغم مخالفت صريح و اكيد آنان (بويژه سازمان ميراث فرهنگى و گردشگرى) به تخريب بناهاى تاريخى- مذهبى كه به ثبت آثار ملى ايران رسيده است اقدام مى كنند. لطفاً نظر مبارك خود را در اين خصوص اعلام فرماييد.

جواب: در بناهاى غير شخصى، جواب روشن است و مسؤولين مى توانند طبق مقررات با آنها برخورد كنند، ولى در بناهاى شخصى كسى حق ندارد كه مانع

تصرف مالك شود و مى توانند آن را با كسب رضايت مالك از مالك خريدارى كنند؛ البته در مواردى هم كه ملك تاريخى ارزش عقلائى پيدا نموده به گونه اى كه تخريب آن اسراف محسوب گردد جايز نيست مالك آن را تخريب نمايد.

«سؤال 3241» آيا ولايت پدر ميّت بر فرزند صغير ميّت براى نظارت امور طفل است؟

و يا اين كه ولىّ قهرى طفل اختيار هر گونه اقدام در امورات طفل را دارد حتى اگر دخل و تصرف در اموال طفل باشد؟

جواب: جدّ پدرى صغير هر گونه تصرفى را كه به مصلحت صغير باشد مى تواند در مال او انجام دهد چه صرف آن در زندگى صغير وچه انجام معاملات روى آن.

«سؤال 3242» آيا مصوبات شوراى عالى فرهنگى مثل احكام شرعى است؟

جواب: تخلّف از مقررات اجتماعى كه موجب اخلال در نظم اجتماع شود، جايز نيست؛ مگر اين كه ذاتاً امر غير مشروعى باشد، زيرا

«لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»

. «سؤال 3243» در صورتى كه انسان فرد اصلحى را در زمان انتخابات پيدا نكند يا اصلًا به دليل پوچى مسأله در انتخابات شركت نكند، آيا شرعاً مرتكب خلافى شده است؟

جواب: اين گونه مسائل تقليدى نيست و هر كس بايد تحقيق كرده و عمل كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 189

مسائل خريد و فروش

[بركت در كسب]

«سؤال 3244» در كاسبى چه مواردى را بايد رعايت كرد تا خدا بركت بيشترى به ما داده و براى رزق و روزى بيشتر مفيد باشد؟

جواب: مستحب است فروشنده در بهاى كالا، فرقى بين مشتريان نگذاشته و در تعيين قيمت، سختگيرى و اجحاف نكند و اگر خريدار پشيمان شود و تقاضاى به هم زدن معامله را كند، بپذيرد و قسم راست هم در

معامله نخورد چه رسد به قسم دروغ كه حرام است. خواندن اين دعا در قنوت نماز براى افزايش روزى خوب است:

«اللهُمّ أغنِنٰا بحلالِكَ عن حَرامِك و بفَضلِكَ عَمّن سِواك».

اصل اولى و بناى عقلا در معاملات

«سؤال 3245» چرا اصل در معاملات فساد آنهاست؟ با توجه به اين كه تقريباً تمامى معاملاتى كه اكنون در فقه مطرح است، از جمله موارد امضايى شارع بوده است؛ آيا حضرت عالى الف و لام را در «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» استغراقى مى دانيد؟

جواب: با فرض عدم ورود عمومات از ناحيۀ شرع و به طور كلى با فرض عدم دليل بر صحت عقد، اگر در صحت عقدى شك كرديم، استصحاب عدم ترتب اثر جارى است و مقصود از اين كه اصل در معاملات فساد آنهاست، همين استصحاب است؛ ولى به مقتضاى «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» هر عقد عقلايى، محكوم به صحت و لزوم است و ظاهراً الف و لام، استغراقى بوده كه در حقيقت امضاى بناى عقلاست و بالاخره مقتضاى طبع عقد و قرارداد، وجوب وفا است، مگر اين كه دليلى بر عدم لزوم داشته باشيم و حتى عقود اذنيّه از قبيل مضاربه و شركت نيز جواز و عدم وجوب وفاى به مقتضاى آنها محل اشكال است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 190

معاملات، تأسيسى يا امضايى است؟

«سؤال 3246» آيا قراردادهاى مشاركتى، مانند مضاربه، مزارعه، مساقات و ... امضايى بوده يا تأسيسى اند؟

جواب: معمولًا معاملات، امورى است كه ضرورت هاى اجتماعى در عرصۀ اقتصاد، آن ها را ايجاب كرده است و شارع مقدس با توجه به احاطۀ كاملى كه به تمام مصالح و مفاسد بشر دارد، بخش عمده اى از آنها را امضا يا تصحيح كرده و برخى را فاسد و ممنوع شمرده است؛ از اين رو مشروعيت هر گونه معامله و قراردادى منوط به عدم ثبوت منع و ردع شرعى نسبت به آن بوده و به تعبيرى عدم مخالفت آن با اصول و قواعد شرعى است.

ملكيت موقت در خريد و فروش

«سؤال 3247» در خريد و فروش، آيا دوام مالكيت مشترى و بايع نسبت به مبيع و ثمن به اقتضاى ذات بيع و شرا است، يا اين كه مقتضاى اطلاق آن مى باشد به نحوى كه اگر خلاف دوام شرط شود، مخالفت با مقتضاى ذات معامله نشده است؟

جواب: ملكيت يك امر تكوينى غير قابل تغيير نيست، بلكه يك امر اعتبارى عقلايى بوده و تابع اعتبار عقلاست و بيع و شرا براى نقل ملكيت و تبادل مالكين است. و هرچند متعارف بين عقلاى جهان تا حال، ملكيت مطلقۀ مالكين است و اطلاق بيع و شرا منصرف به ملكيت مطلقۀ طرفين مى باشد، ولى به نظر مى رسد اگر ملكيت موقت بر حسب نيازها، نسبت به عين و ذات، معمول و معتبر شود نزد عقلا، دليلى بر فساد آن نداريم؛ مثلًا يك ساختمان در هر سال شش ماه معيّن مال زيد باشد و از آن بهره ببرد و شش ماه ديگر مال عمرو باشد.

«سؤال 3248» آيا نظام اجارۀ كار و دستمزد ساعتى از نظر اسلام مطلوب است

و يا نظام مشاركتى (همچون مساقات، مضاربه، مزارعه و ...) كه كارگر را در سود عادلانه شريك مى سازد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 191

جواب: با توجه به تفاوت شرايط كار و كارگر، نمى توان حكم به رجحان يكى از طرفين مورد سؤال بر ديگرى كرد و هر كدام از آن دو در جايگاه خود صحيح و مطلوب است.

«سؤال 3249» مالكيت صنايع بزرگ و توسعۀ فن آورى و جايگزين شدن دستگاه ها به جاى كارگر، روز به روز نياز صنايع به كارگر را كاهش داده و به بيكارى كارگران مى انجامد، آيا اسلام راهكارى ارائه داده است؟

جواب: اسلام قطع نظر از امضا يا تصحيح بعضى معاملات يا ممانعت از برخى ديگر آنها، نسبت به امورى كه عقول بشرى خود به خود به آن روى آورده و مى تواند براى آن برنامه ريزى كند، طرح ويژه اى جز سفارش اخلاقى و ارشاد به عدل و انصاف و مراعات حال يكديگر بويژه طبقۀ ضعيف و تهى دست ندارد. به عبارت ديگر، اسلام داراى اخلاق اقتصادى است نه علم اقتصاد.

قصد در معاملات

«سؤال 3250» اگر شخصى مايل به انجام معامله اى نباشد، ولى به لحاظ مصلحت خود و خانواده اش و به خاطر انگيزۀ آينده نگرى اش معامله اى را انجام دهد؛ آيا معاملۀ او صحيح است؟ آيا عدم ميل او اكراه محسوب مى شود؟

جواب: در فرض سؤال، معامله با اختيار و روى تشخيص مصلحت انجام شده و اشكالى ندارد.

معاملات ربوى

«سؤال 3251» يكى از مراجع فعلى در رسالۀ خويش گفته: «قرض بر دو نوع است: الف:

استنتاجى (توليدى). ب: استهلاكى. و سود گرفتن در قرض هاى استنتاجى اشكال ندارد.

نظر مبارك حضرت عالى چيست؟

جواب: به نظر اين جانب بين دو نوع مذكور از قرض، فرقى نيست و هر دو ربا و حرام مى باشد، آنچه حلال است مضاربه است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 192

«سؤال 3252» اين جانب به خاطر فقر و ندارى و براى حفظ آبرو مجبور شدم مبلغ چهار ميليون تومان از شخصى رباخوار با بهرۀ بسيار بالا دريافت كنم؛ آيا گرفتن ربا براى حفظ آبرو چه حكمى دارد؟ و براى جبران گناه آن چه بايد بكنم؟

جواب: در حديث وارد شده:

«لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فى الربا خمسة: آكله و مُوكله و شاهديه و كاتبه» «1»

رسول خدا در ربا پنج نفر را لعن نمودند: دهنده و گيرنده و دو شاهد و نويسنده آن را. در عين حال خدا توبه را قبول مى كند و جبران گناه توبه است و طلبكار بايد بدون گرفتن سود به بدهكار فرصت بدهد.

«سؤال 3253» اگر كسى خانه و يا مغازه اى را به عنوان ربا و يا سود و بهره، خريدارى كرده باشد؛ آيا مى توان آن خانه را از خريدار خريد؟

جواب: اگر خانه را از صاحبش به عنوان ربا گرفته

است مالك آن نشده است و معاملۀ آن صحيح نيست، مگر اين كه مالك اصلى معامله را امضا كند.

«سؤال 3254» معامله اى بين دو طرف صورت گرفته است. آنها در قرارداد اين طور نوشته اند: «خريدار ملكى را از فروشنده به 80 ميليون تومان خريدارى كرده نقداً، و 6 ماه ديگر آن را به فروشنده مى فروشد به 90 ميليون تومان». فروشنده ملك پس از اخذ 80 ميليون تومان و گذشت بيش از 6 ماه ادّعا كرده كه نمى تواند از خريدار 90 ميليون را باز پس گيرد و خانه را پس دهد لذا به دادگاه شكايت كرده كه شخص خريدار قصد اخذ ربا را دارد؛ آيا اين بيع ربوى بوده است؟ و آيا خريدار ملك بايد 90 ميليون را بگيرد يا همان پول اوّلى را؟

جواب: با توجه به اشتراط معامله دوّم در ضمن معاملۀ اوّل معامله صحيح نيست و خريدار بايد ملك را تحويل دهد و اصل پول خود را دريافت كند و به لحاظ كاهش ارزش پول بنابر احتياط در مقدار تفاوت با يكديگر مصالحه كنند، و بالاخره او را راضى كند.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 127، ابواب الربا، باب 4، ح 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 193

«سؤال 3255» اين جانب وكيل هستم و در بعضى از قراردادها با افراد حقيقى و حقوقى از آنها چك يا سفته دريافت مى كنم. در بسيارى از موارد با اين كه موكّلين، تمكن مالى دارند، اما چك ها را پاس نمى كنند و اين امر طورى است كه بعضاً ماه ها يا سال ها به طول مى انجامد. اخيراً در ضمن قرارداد خود چنين ذكر كرده ام: «خريدار قبول كرد كه در صورت تأخير در پرداخت وجه چك در سررسيد ماهيانه،

فلان درصد به عنوان خسارت پرداخت كند و ...». آيا اين قيد مذكور شرعى است يا ربوى؟ و همچنين آيا مبلغ درج شده در قراردادها به عنوان وجه التزام با خسارت تأخير در تأديه يكسان است و يا وجه التزام در صورت فسخ قرارداد به فروشنده تعلق مى گيرد؟

جواب: بابت دير پرداخت طلب اضافه گرفتن چه با شرط باشد يا بدون شرط ربا و حرام است. بله اگر در عقد معامله شرط كنند كه در صورت تأخير در پرداخت خيار فسخ معامله را داشته باشند صحيح است و مى تواند فروشنده معامله را فسخ كند.

همچنين وجه التزام اگر در عقد معامله شرط شده باشد كه طرفى كه مى خواهد معامله را فسخ كند بايد فلان مبلغ را بپردازد مانعى ندارد.

«سؤال 3256» آيا بهره اى كه بانك هاى خارجى مى دهند حرام است؟

جواب: اگر معاملات شرعى انجام شود حلال است، ولى ربا حرام است چه در داخل و چه در خارج؛ آرى گرفتن سود از كفّار حربى كه خودشان با رضايت مى دهند مانعى ندارد.

«سؤال 3257» چند سال پيش به منظور خريد زمين به بانك مراجعه كرده تا وام دريافت كنم. بانك هم وعدۀ دو ماهه داد، لذا براى اين كه معاملۀ زمين انجام گيرد از يكى از دوستان مبلغ يك ميليون و هفتصد هزار تومان قرض گرفتم بدون اين كه صحبت يا نوشته اى در مورد سود پول باشد. پس از دو ماه بانك اعلام كرد كه به شما وام تعلق نمى گيرد، لذا با صاحب پول در ميان گذاشتم قرار شد با پول كار كنم و مقدارى به وجه مذكور اضافه كنم. پس از يك سال پانصد هزار تومان و سپس يك صد هزار تومان

و بعد از آن هم همۀ يك ميليون و هفتصد هزار تومان را پرداخت كردم (جمعاً دو ميليون و سيصد هزار تومان) اما صاحب پول باز هم راضى نيست و مى گويد: دو سال پيش كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 194

وضع زمين و تورّم اين قدر بالا نبوده و اگر پول مرا داده بودى من مى توانستم فلان مقدار زمين بخرم. حال سؤال اين است كه باز بايد او را راضى كنم يا همين مقدار كفايت مى كند؟

جواب: هر گونه اضافه گرفتن در مقابل وام (قرض) ربا و حرام است؛ البته چنانچه ارزش پول كاهش جدى پيدا كند بنابر احتياط بدهكار بايد كاهش ارزش را جبران نمايد، ولى اگر پول را به كسى يا به بانك بدهند كه او با آن پول كار كند و سودى كه به دست مى آيد را با هم تقسيم كنند به صورت مشاع، يعنى نصف و نصف، يا ثلث و دو ثلث و ... اين قرارداد صحيح است و اگر سودى پيدا نشد صاحب پول چيزى به جز پول اصلى اش طلبكار نيست.

«سؤال 3258» در كشورهاى غربى، استفاده از كارت هاى اعتبارى بسيار رايج است و طرز كار اين كارت ها اين گونه است كه هنگام خريد، قيمت كالا را بانك پرداخت مى كند و آخر ماه، خريدار بايد قيمت را به بانك برگرداند. در مواقعى افراد بدون داشتن مبلغ خريد مى كنند و در نتيجه نمى توانند مبلغ را به بانك برگردانند. از اين رو بانك روى اين مبلغ سود نسبتاً زيادى مى كشد و اصلًا درآمد بانك ها از اين گونه سودهاست كه اگر سر موقع پرداخت شود بانك هيچ گاه سودى نمى برد و متضرر مى شود؛ آيا ما مى توانيم از چنين

بانك هايى استفاده كنيم و هميشه سر ماه پول را پرداخت كنيم تا بانك از پول، سودى نبرد؟

جواب: سودهاى مذكور ربا و حرام است، ولى استفاده از كارت ها فى نفسه و بدون پرداخت ربا مانعى ندارد. هرچند اگر تنها درآمد بانك ها از طريق سودهاى ربايى باشد استفاده از كارت ها در اين صورت خالى از اشكال نيست.

«سؤال 3259» در كشورهاى غربى هنگام خريد مسكن از آن جايى كه معمولًا مشترى تمام پول را نقداً ندارد بانك پول را به جاى او مى دهد و مشترى بعداً در طول چند سال پول را به طور قسطى به بانك پرداخت مى كند؛ اما بانك روى اين مبلغ سود بسيارى مى گيرد و قرارداد طورى تنظيم مى شود كه اولًا: بانك ضرر نكند، ثانياً: اگر در اثنا ولو يك ماه پس از اخذ قرارداد مشترى تمام پول منزل را به دست آورد بانك ابتدا سودها را

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 195

مى گيرد و مابقى را براى قيمت منزل برمى دارد؛ آيا وارد شدن در چنين قراردادى اشكال دارد؟

جواب: قرارداد مذكور با بانك محل اشكال است و بانك حق گرفتن بيش از آنچه را پرداخته است ندارد. گرچه در هر صورت خريدار مالك خانه شده و مبلغى را كه بانك پرداخته است بايد به او بپردازد.

راه بدون اشكال اين است كه بانك خانه را بخرد براى خودش و سپس آن را به بهاى مورد نظر به صورت مدت دار به شما بفروشد.

«سؤال 3260» اين جانب مقدارى پول به شخصى دادم كه اين شخص اين پول را براى رهن منزل و يا اتاق به كار ببرد و او در عوض ماهانه اجاره به من بدهد بعداً مطلع شدم كه آن

شخص پول مرا در رهن منزل و يا اتاق به كار نبرده و تا اكنون كه دو سال است پول من در دست اوست؛ آيا مى توانم علاوه بر اصل پول مقدارى به عنوان اجارۀ دو ساله از وى طلب كنم؟

جواب: اصل قرارداد اوليۀ شما هم صحيح نبوده و اكنون هم حق گرفتن اضافه را نداريد. بله بنابر احتياط واجب بدهكار بايد كاهش ارزش پول در اين مدت را جبران نمايد.

«سؤال 3261» اين جانب مبلغ دو ميليون تومان از شخصى قرض گرفتم و به صورت متوالى آن را پرداخت كردم، ولى قرض دهنده مدّعى است كه مبلغ اصلى را به او نپرداخته ام. حال سؤال اين است: آيا اين جانب مبلغى را كه پرداخت كرده ام ربا محسوب مى شود؟ و آيا باز چيزى به قرض دهنده بدهكارم؟

جواب: اگر پول ايشان را پرداخت كرده ايد ديگر چيزى به ايشان بدهكار نيستيد و گرفتن زياده ربا و حرام است، مگر اين كه در اثر تأخير اداى دين، ارزش پول كاهش زياد پيدا كرده باشد كه در اين صورت بنابر احتياط واجب نسبت به تفاوت قدرت خريد، مصالحه و يا جبران كنيد.

«سؤال 3262» اگر پدر خانواده اجناسى خريد و فروش مى كند كه بعضاً حرام و يا خريد و فروش ربوى است، تكليف اهل منزل چيست؟ آيا مى توانند از آن استفاده كنند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 196

جواب: اگر يقين داشته باشند كه عين مالى كه در اختيار خانواده قرار مى گيرد حرام است نبايد مصرف كنند و اگر ناچار باشند بايد اگر صاحب مال را نمى شناسند از طرف صاحبش به فقير صدقه بدهند. البته تا يقين به وجود مال حرام در اموال مصرفى حاصل نشود مصرف

آن مانعى ندارد.

رشوه

«سؤال 3263» از آن جا كه مأمورين نيروى انتظامى جهت خدمات دهى به مردم از جمله ابلاغ و اجراى احكام دادگسترى و حل فصل دعاوى از دولت حقوق دريافت مى كنند، ولى گاهى ارباب رجوع پس از انجام كار و مأموريت به اصرار پول يا چيز ديگرى به عنوان شيرينى و حق الزحمه به آنها مى دهند بدون آن كه توقع كار ديگرى از آنها داشته باشند، قبول كردن اين پول يا جنس از ارباب رجوع پس از پايان اجراى حكم به عنوان هديه يا شيرينى با اصرار و تمناى فراوان مراجعين در وقت ادارى و غير ادارى چه حكمى دارد؟ و آيا از مصاديق رشوه نيست؟

جواب: اگر تضييع حقوق ديگران در بين نيست مانعى ندارد و مصداق رشوه نيست؛ ولى بايد از مظانّ اتهام دورى شود.

«سؤال 3264» مجرمى بيمار است و بيماريش توسط پزشك گواهى شده و از اجراى تعزير نيز معاف گرديده است. وى به خاطر خوف جانى و حفظ آبرو تحمل شلاق ندارد.

اگر اين شخص كسى را وكيل كند كه به مأمور اجراى قانون رشوه بدهد براى اين كه طورى حكم را اجرا كند كه جان و آبرويش محفوظ باشد. اولًا: اگر مأمور قصد جدّى از اجراى حكم داشته باشد و باز پول را بگيرد چه حكمى دارد؟ ثانياً: شخصى كه وكيل شده تا به مأمور رشوه بدهد (چون براى حفظ جان مسلم اقدام كرده)، آيا مرتكب حرام شده؟

و آيا خودش مى تواند به خاطر وكالتش اخذ اجرت كند؟

جواب: تعزير نبايد به نحوى واقع شود كه جان را به خطر بيندازد و براى فرد محكوم نيز حفظ جان واجب است و در صورتى كه براى حفظ

جان، جز پرداخت پول راهى نداشته باشد پرداخت پول نيز اشكال ندارد و با فرض جواز پرداخت پول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 197

براى حفظ جان، راشى و نيز وكيل او معذورند، ولى گرفتن پول توسط مأمور خلاف مقررات است و نبايد آن را بگيرد و در هر حال زمينه سازى براى تحقق جرم، جايز نيست. همچنين پرداخت رشوه براى وكيل چون براى حفظ جان بوده است اشكالى ندارد و اخذ اجرت براى انجام عمل مورد وكالت جايز است، مگر اين كه عمل وكيل ظهور در تبرعى بودن فعل او داشته باشد.

«سؤال 3265» شخصى در حدود 30 سال پيش ملكى را فروخته و ثمن آن را كلًا دريافت كرده، ولى مبيع تا اين تاريخ تحويل خريدار نشده. اينك خريدار تقاضاى تسليم و تحويل مورد معامله را كرده، ولى معلوم شده است كه ملك مذكور در تاريخ انعقاد عقد بيع در مالكيت فروشنده نبوده است؛ آيا استرداد عين ثمن مأخوذ، فروشنده را برى ءالذمه مى كند و يا اين كه با توجه به تفاوت فاحش در قدرت خريد بايد ترقى قيمت به قيمت روز حساب شود؟

جواب: اگر ثمن معامله، عينى مانند زمين يا باغ يا منزل باشد بايد همان عين را به خريدار ملك پس داد، ولى اگر ثمن ملك پول رايج قرار داده شده با توجه به كاهش قدرت خريد پول بنابر احتياط واجب بايد نسبت به تفاوت ارزش و قدرت خريد پول با يكديگر مصالحه كنند.

«سؤال 3266» اين جانب در چند سال پيش سند منزلى را در دفتر خانۀ رسمى به نام فردى انتقال دادم. در زمان انتقال سند، قيمت ملك و نحوۀ پرداخت آن بين دو طرف

اصلًا مطرح نشده است. حالا پس از گذشت چند سال از انتقال سند منزل، مى خواهيم حساب و كتاب كنيم؛ قيمتى را كه اين جانب پيشنهاد كردم مورد قبول آن فرد نيست و قيمتى را كه او در نظر گرفته مورد قبول اين جانب نيست؛ آيا معامله صحيح بوده است يا خير؟ و مالك شرعى چه كسى است؟

جواب: مجرد نقل سند در دفاتر رسمى موجب انتقال مالكيت نمى شود و بر فرض اين كه با انتقال سند قصد جدى معامله را داشته ايد به خاطر معلوم نبودن قيمت منزل، معامله باطل است، ولى اگر هدف نقل مالكيت عين با قيمت مشخص فى ما بين بوده و خريدار هم به همين نحو قبول كرده، انتقال حاصل شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 198

«سؤال 3267» با توجه به تورّم در جامعه اگر خواستيم مهريۀ همسر را بدهيم و يا قرض خود را بپردازيم چگونه بايد پرداخت شود؟ علاوه بر آن بانك در هر سال تورّمى را اعلام مى كند كه با تورّم در جامعه متفاوت است مثلًا مى گويد 10 درصد، ولى عملًا مى بينيم 35 درصد يا كمتر و يا بيشتر است.

جواب: ظاهراً پول هاى كاغذى متاع و كالا نيستند، بلكه نمايندۀ كالاها و ارزش ها مى باشند و در معاملات و مهريه و قرض ها قدرت خريد آنان مورد نظر است، پس بنابر احتياط واجب لازم است، ارزش و قدرت خريد آنان هنگام معامله يا پرداخت قرض ها يا مهريه ها، محسوب گردد و به طرف پرداخت شود.

«سؤال 3268» با توجه به حرمت گرفتن ربا در جامعۀ اسلامى و با عنايت به اين كه ارزش پول در نظام اقتصادى كنونى هر روز رو به كاهش است اگر كسى به ديگرى

قرض بدهد و ما به التفاوتى اخذ شود حكم پولى كه در ازاى مابه التفاوت پول قرض گرفته شده و ارزش كنونى پول توسط شخص گرفته مى شود چيست؟

جواب: اسكناس و ساير پول هاى كاغذى كالا و متاع نيستند، بلكه قدرت خريد آنها معيار است، بنابراين به احتياط واجب بايد قدرت خريد آنها ملاحظه شود و در مقام پرداخت به طلبكار پرداخت شود و اين امر، در مهريه ها و قرض ها و معاملات جارى است.

«سؤال 3269» شخصى در حدود سال 1353 ش زمينى را به شخص ديگرى واگذار كرده و مبلغ پنجاه هزار تومان دريافت كرده است. اكنون روشن شده كه در سال 1348 ش اسناد اراضى مزبور از طريق شوراى عالى ثبت ابطال شده و طبعاً فروشنده در زمان وقوع معامله مالك نبوده است. در زمان حاضر آيا خريدار مستحق پنجاه هزار تومان فعلى است كه داراى ارزش اقتصادى بسيار پايينى است؟ يا مستحق ارزش پنجاه هزار تومان، در زمان سابق است؟

جواب: بنابر احتياط واجب با پرداخت پنجاه هزار تومان با تفاوت تورّمى آن، رضايت همديگر را تحصيل كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 199

معاملۀ پول و چك

«سؤال 3270» آيا معاملۀ پول به پول مثلًا پول ايرانى به پول افغانى به بيش از قيمت روز جايز است؟ و اگر به صورت مدت دار بفروشد چه حكمى دارد، مثلًا يك هزار افغانى را به مدت شش ماه به 25 هزار تومان بفروشد در حالى كه قيمت روز آن 18 هزار تومان است؟

جواب: در معاملۀ پول به پول احوط اجراى احكام صرف است بدين معنا كه در مجلس معامله، قبض و اقباض حاصل شود، ولى قيمت پول بسته به توافق طرفين است

اگر دو نوع پول باشد.

«سؤال 3271» با توجه به اين كه پول رايج افغانستان ارزش بيشترى از پول پاكستان دارد، آيا معاملۀ پول افغانستان به پول پاكستان اشكال دارد؟ و آيا مى توان آن را به صورت مدت دار خريد و فروش كرد؟

جواب: در معاملۀ پول به پول احوط قبض هر دو در مجلس واحد است نظير بيع صرف؛ بنابراين در فرض سؤال اگر قبض هر دو در مجلس واحد باشد اشكالى ندارد.

«سؤال 3272» اسكناس كه جزء معدودات بوده و قرض دادن آن به زيادتر، ربا و حرام است؛ آيا خريد و فروش آن به زيادتر جايز است يا خير؟

جواب: خريد و فروش اسكناس چون غالباً براى فرار از رباست صحيح نيست، ولى اگر براى اين منظور نباشد و غرض عقلايى در بين باشد مثل تبديل اسكناس كهنه به نو و يا اين كه اسكناس درشت لازم دارد و اسكناس ريزه را مى دهد اشكال ندارد.

«سؤال 3273» در معاملاتى كه خريدار چك مدت دار مى دهد و از طرفى فروشنده نياز مبرمى به وجه نقد دارد؛ آيا مى توان چك هاى مذكور را در قبال پول به شخص ثالثى واگذار كرد؟ بديهى است كه شخص ثالث، مبلغى كمتر از وجه چك مى پردازد؟

جواب: چك را به صاحب چك بدهند و مبلغى را كم كنند و نقد بگيرند «اسكنت» مانعى ندارد، اما فروش قطعى به ديگرى مشكل است، ولى جايز است پولى را از ثالثى بگيرند، به عنوان قرض و چك را به او بدهند و وكالت دهند زحمت بكشد چك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 200

را وصول كند و پس از وصول و كسر پول خود مابقى را به عنوان حق الزحمه بردارد و چنانچه

وصول نشد چيزى طلبكار نيست.

«سؤال 3274» خريد و فروش چك كه اكنون در جامعه انجام مى شود چه حكمى دارد؟

مثلًا چك يك صد هزار تومانى كه يك ماه ديگر قرار است وصول شود به قيمت نود هزار تومان خريده شود و امثال آن.

جواب: اشكال دارد، ولى اگر به صورت «اسكنت» باشد، يعنى اين كه شخص طلبكار در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا چك مدت دار داشته باشد و بخواهد مقدارى از طلب خود را پيش از موعد آن بخشيده و بقيه را از خود بدهكار دريافت كند مانعى ندارد. همچنين اگر مبلغى را از شخص ثالثى قرض بگيرد و سفته يا چك را به او بدهد و وى را در وصول آن وكيل كرده تا پس از وصول، طلب خود را برداشته و مبلغ زايد بر آن را به عنوان كارمزد وصول، حساب كند اشكال ندارد. به شرط اين كه مبلغ زايد بر طلب عرفاً در حدّ كارمزد باشد نه اين كه بخواهد به اين طريق از رباى قرضى فرار كند.

«سؤال 3275» فردى نزد فرد ديگرى مى رود و اظهار مى دارد: من مى خواستم اجناسى را به صورت مدت دار از شخص سوم بخرم، ولى شخص سوم به صورت مدت دار جنس نمى فروشد و اين چك هاى مدت دار مرا قبول نكرده:

الف: آيا شخص دوم مى تواند با توافق شخص اول درصدى از مبلغ چك هاى مدت دار او را كسر كند و مابقى را به شخص اول بپردازد.

ب: و اگر زمان وصول كردن چك هاى شخص اول فرا رسد و شخص اول بگويد كه دروغ گفته است و هيچ خريدى در كار نبوده و فقط مى خواسته پول سودى بگيرد و سپس وجه چك را به شخص دوم

بدهد و چك خود را بگيرد. اين پول براى شخص دوم چه حكمى دارد؟

جواب: پرداخت پول در قبال چك هاى مدت دار اگر مشروط به دريافت سود منفعتى باشد اشكال دارد و قرارداد مذكور به عنوان مضاربه نيز صحيح نيست، زيرا سرمايه در مضاربه بايد نقد باشد. و چنانچه- همان طور كه از ظاهر قرارداد مذكور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 201

برمى آيد- سرمايه گذار، سرمايه را پس از عمل و تجارت عامل در اختيار او بگذارد، مضاربه صحيح نيست. علاوه بر اين در مضاربه خسارت سرمايه بر عهدۀ عامل نمى باشد و خلاف آن را نيز نمى توان شرط كرد. گرچه مى توان در ضمن عقد لازمى شرط كرد كه در فرض خسارت بر سرمايه به ميزان خسارت، عامل وجهى را به صاحب سرمايه هبه كند. در ضمن خسارت ديركرد نيز ربا و حرام است.

و آنچه را كه شخص دوم- بيش از آنچه به شخص اول پرداخته است- مى گيرد ربا و حرام است. البته در اين گونه موارد شخص اول مى تواند اجناس مذكور را با پول شخص دوم و به وكالت از او بخرد و سپس به وكالت از او به خودش به صورت نسيه بفروشد و بابت آن، چك ها را به شخص دوم بپردازد.

اگر زمان وصول فرا رسيد و فهميد كه شخص اول دروغ گفته تنها مبلغى را كه به او پرداخته است مى تواند بگيرد و مازاد آن را مالك نمى شود، مگر اين كه مثلًا شخص اول آن مقدار را به او هبه كند.

«سؤال 3276» شخصى تعدادى چك متفرقۀ مدت دار نزد ديگرى برده و مى گويد: اين چك ها بابت اجناسى كه به صورت مدت دار فروخته ام مى باشد؛ آيا شخص دوم با توافق

فيما بين مجاز است درصدى از مبلغ آن چك ها را كسر كند (اسكنت كند) و مابقى را به شخص اول بپردازد؟

جواب: معامله به صورت مذكور اشكال دارد، ولى مى تواند به ترتيبى عمل كند كه ربا لازم نيايد. به عنوان مثال اگر چك ها بابت طلب از ديگران است مى تواند از شخص دوم مبلغى را قرض بگيرد و چك ها را در اختيار او بگذارد و او را وكيل كند كه پس از وصول آنها، علاوه بر مبلغى كه به او قرض داده بود باقى مانده را نيز به عنوان كارمزد بردارد. البته به شرط آن كه پرداخت مبلغ باقى مانده به عنوان كارمزد، عقلايى باشد.

معاملۀ خانه

«سؤال 3277» چند سال پيش سه دانگ از يك باب خانه را از ورثۀ برادرم خريدارى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 202

كردم و نصف مبلغ را زمان معامله پرداخت نموده و مقرر شد بقيۀ قيمت را بعد از اخذ انحصار وراثت هاى لازم و هنگام تنظيم سند در دفتر خانه پرداخت شود و براى تضمين پرداخت و حضور در دفتر خانه از طرف اين جانب چهار فقره سفته به توافق نزد شخص ثالث قرار گرفت. و همچنين مقرر شد در صورت خوددارى هر يك از خريدار و يا فروشنده به انجام معامله بايد مبلغ پنجاه هزار تومان خسارت به طرف مقابل پرداخت شود؛ آيا اين معامله با اين اوصاف اشكال شرعى دارد؟ و آيا منوط كردن پرداخت بقيۀ قيمت «به دريافت انحصار وراثت و تنظيم سند در دفتر خانه» على رغم نقد بودن وجه مذكور، معامله دچار اشكال است؟

جواب: چون قسمتى از ثمن معامله نسيه بوده و مدت و وقت پرداخت آن دقيقاً مشخص نشده

است صحت معامله محل اشكال است و بجاست طرفين رضايت يكديگر را تحصيل كنند.

معاملۀ زمين

«سؤال 3278» يكى از ادارات، اعلام مى كند كه بناست پلاكى از يك زمين بزرگ را پس از طى مراحل قانونى و پلاك بندى به قيد قرعه به كارمندان خودش واگذار كند. قبل از قرعه كشى يكى از كارمندان قولنامه اى صورى ترتيب داده و در آن قيد كرده كه زمين نامبرده از زمين هاى شهردارى معروف به زمين هاى طلا و با ذكر شماره فيش و ... آن را به شخص ديگر واگذار كرده است؛ آيا معاملۀ چنين زمينى كه در حين معامله در مالكيت فروشنده حتى به صورت مشاع نبوده و از طرفى متراژ و محل دقيق آن مشخص نبوده از نظر شرعى چه حكمى دارد؟

جواب: فروش زمينى كه نه مشخص است و نه در اختيار و نه ملك فروشنده است صحيح نيست، مگر در معامله سلف كه شرايط آن در مفروض سؤال محقق نيست.

«سؤال 3279» شخصى زمين خود را به نحو مشروط بفروش مى رساند، به اين شرط كه تا زنده هستم خريدار خرج و مؤونۀ زندگى مرا بدهد و بعد از مردن هم نماز و روزه و مستحبات از قبيل نذورات و خيرات مرا پرداخت كند. خريدار هم اين شرط را پذيرفته و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 203

زمين را تصاحب كرده، اما بعضى از اين شروط را انجام داده تا اين كه فروشنده وفات مى كند. وظيفۀ وارث او چيست؟

جواب: فروختن زمين در مقابل مؤونه و خرجى كه مقدار آن معلوم نيست اشكال دارد، ولى اگر صلح كند به شرط اين كه شخص اين كارها را انجام دهد صحيح است و آن شخص موظف است

به تمام شرايط عمل كند.

«سؤال 3280» زمينى را خريدارى كرده ام كه طبق قرارداد بايد 187 متر باشد، اما پس از عقب نشينى و مقدارى از آن كه اشتباهاً به منزل برادر بايع رفته بود 177 متر تقليل يافته و در قرارداد نيز ذكر شد كه انتقال سند نيز به عهدۀ بايع است و در ضمن قرار شد كه مقدارى از وجه باقى مانده را (180 هزار تومان) در محضر پرداخت كنم، اما از طرفى چون زمين مشاع بود قابل تفكيك نبوده و من پس از دوندگى فراوان توانستم سند را با پول خود به نام خود بزنم. امروز پس از گذشت دو سال فروشنده ادّعا دارد كه بايد به جاى 180 هزار تومان- چون قيمت بالا رفته- چهار ميليون تومان پرداخت كنى در حالى كه آنچه من خرج كردم بيشتر از پولى است كه مى بايستى مى دادم؛ آيا از نظر شرعى من بايد پولى به بايع پرداخت كنم؟

جواب: در مورد اختلاف مساحت زمين از مقدار مذكور در قرارداد، مقدارى كه به طور متعارف از عقب نشينى هنگام ساخت ناشى شده است به عهدۀ فروشنده نيست، ولى نسبت به مقدارى كه معلوم شده ملك فروشنده نبوده است، مى توانيد به نسبت از مجموع قيمت كسر كنيد و از مابقى آن مقدارى را كه تاكنون نپرداخته ايد به او بدهكاريد و بنابر احتياط يا بايد با او مصالحه كنيد و يا به ميزان قدرت خريد، مبلغ بدهكارى خود را در آن روز به او بپردازيد كه جبران كاهش ارزش پول در اين مدت بشود و اگر ضمن معامله شرط شده باشد كه مخارج تفكيك سند بر عهدۀ فروشنده است او نيز

مخارج مذكور را به شما بدهكار است و مى توانيد آن را نيز از مبلغ بدهكارى خود با ملاحظۀ قدرت خريد آن مبلغ در آن روز، كسر كنيد و در مورد نزاع شخصى براى رفع نزاع بايد به قاضى جامع الشرايط رجوع كنيد.

«سؤال 3281» قطعه زمينى است كه با آب فاضلاب كشت مى شود كه از لحاظ بهداشتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 204

مورد تأييد نيست و مصرف آن ضررهايى به همراه دارد؛ آيا استفاده از محصول آن اشكال دارد و آيا خريد و فروش محصولات آن صحيح است؟

جواب: اگر با تأييد متخصصين مربوطه ضرر داشته باشد اشكال دارد و با فرض ضرر داشتن محصولات آن، خريد و فروش آن هم اشكال دارد.

«سؤال 3282» اين جانب سه دانگ از شش دانگ قطعه زمينى را پس از مشاهده، خريدارى كرده ام و تقريباً پول آن را پرداخت كرده و مقدار ناچيزى را براى ثبت سند در محضر واگذاشته ام. در اين مدت چندين بار به بايع مراجعه كرده كه آيا سند حاضر است؟

در جواب مى گفت: هنوز مراحل آن طى نشده است. اكنون متوجه شده ام كه بايع زمين را به كس ديگر فروخته است؛ آيا اين زمين كه هنوز به نام اين جانب سند نخورده از من بوده و فروش آن بدون رضايت من كار خلافى بوده و يا حق با بايع بوده و بايد پول مرا پس بدهد؟

جواب: در فرض سؤال، فروش زمين بدون اجازه و رضايت شما صحيح نبوده و باطل است و بايد برگردد و يا رضايت شما را تحصيل كنيد.

«سؤال 3283» زمين كشاورزى با ذكر حدود و حدّ معيّن خريدارى شده است، يعنى از هر چهار طرف كاملًا محدود و

ديوار كشى بوده است. فروشنده در مبايعه نامه، متراژ آن را 17 هزار متر ذكر كرده است. اكنون پس از هفت سال كه زمين متراژ شده 18 هزار متر محاسبه گرديده است. از طرفى فروشنده، زمين محصور خود را فروخته گرچه متراژ هم قيد شده، اما زمين كلى فروخته شده است؛ آيا فروشنده مى تواند ادّعاى ثمن نسبت به متراژ اضافى را بكند؟ و اگر مجاز به چنين ادّعايى است، آيا به قيمت روز بايد محاسبه شود يا قيمت زمان معامله؟

جواب: اگر در معامله و تقويم زمين، زمين محدود به حدود اربعۀ مورد نظر بوده و هرچند تصادفاً متراژ ذكر شده، ولى در مقام تقويم و معامله، متراژ خاص مورد نظر نبوده است، معاملۀ همۀ زمين به ثمن معيّن مزبور صحيح است و خيارى در بين نيست و اگر متراژ نيز در تقويم و معامله مورد توجه طرفين بوده است در مفروض سؤال، مقدار زايد در ملك بايع باقى است؛ منتهى خريدار به خاطر عيب اشاعه، حق

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 205

فسخ معامله را دارد و طبعاً اگر مشترى بخواهد مقدار زايد را بخرد بايد رضايت فروشنده را تحصيل كند و اگر فعلًا شك دارند كه معامله به نحو اول بوده يا به نحو دوم، بنابر احتياط مشترى پول مقدار زايد را به فروشنده بدهد و نسبت به تفاوت قيمت سابق با قيمت فعلى با يكديگر مصالحه كنند.

«سؤال 3284» يك قطعه زمينى كه داراى چند مالك بوده به دليل اين كه آنان عاجز از ادارۀ امور زراعت در ملك خود بودند اين جانب با مالكين قرارداد كشت و زرع در آن را بستم كه يك دوم

زراعت از آنها باشد. بنده براى تداوم و احياى زراعت و رفع كمبود آب زراعتى، خود رأساً مخارج سنگين آن را تقبل كردم، لذا اقدام به احداث استخر و تأسيسات لوله گذارى كرده و ديوارهاى در حال تخريب را تعمير كرده سپس نهال هاى زيادى در آن غرس كردم. پس از سه سال كه بدين منوال گذشت مالكين عدم رضايت خود را اعلام و نتيجتاً تصميم به باز گرداندن زراعت به آنان گرفته و تحويل دادم. مالكين محل زراعت را با رويۀ فوق به شخص ديگرى داده و از پرداخت مخارج اعيانى ساخته شده از جمله استخر و تأسيسات و تعمير ديوارها و غرس نهال امتناع ورزيده و بيان كردند كه: (مى خواستى نكنى) و فعلًا تأسيسات و استخر مورد استفادۀ آنهاست.

حال سؤال اين است: آيا براى اين جانب حقى هست تا مطالبۀ مخارج تقبل شده را بكنم و در صورتى كه از پرداخت خوددارى كنند آنچه بر عهدۀ آنان است دين بر آنان است و آيا مشمول اصل بدل حيلوله مى شود؟

جواب: اگر احداث استخر و تأسيسات به درخواست مالكين نبوده و بقاى درختان و باغ نيز بر آنها متوقف نبوده است عمل شما از قبيل فضولى بوده و چيزى طلبكار نيستيد، ولى استخر و تأسيسات مال شماست و كسى نمى تواند بدون اذن شما از آنها استفاده كند و اگر احداث آنها به درخواست مالكين بوده و يا عرفاً بقاى درختان و باغ متوقف بر آن بوده است به طورى كه اگر انجام نمى گرفت درختان از بين مى رفتند و در نظر عرف مورد تخطئه قرار مى گرفتيد در اين صورت مى توانيد اجرت اعمال مذكوره را از مالكين مطالبه كنيد.

«سؤال

3285» بورس بازى زمين و خريد و فروش آن به گونه اى كه فروشنده، هيچ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 206

ارزش افزوده اى در زمين ايجاد نكرده، بلكه با ترفندهاى مختلف زمين را با سود بسيار گزاف انتقال داده و نتيجۀ آن تورّم و سوق ثروت هاى چشمگير به بخش واسطه گر است و بسيارى از استعدادها را به جاى حركت به سمت و سوى توليد به اين بخش مى كشاند. آيا جايز است؟

جواب: اين گونه معاملات چنانچه با شرايط شرعى انجام گيرد عقلًا و شرعاً باطل نيست هرچند در سطح كلى، موجب آسيب جدّى به فعاليت هاى اقتصادى است و راه صحيح جلوگيرى از آسيب هاى ناشى از آن مقابلۀ مستقيم با آن نيست؛ بلكه بايد با برنامه ريزى صحيح براى سرمايه گذارى در كارهاى توليدى و امثال آن و ترغيب و تشويق مردم به سمت و سوى آن از تورّم و افزايش كاذب قيمت ها جلوگيرى كرد.

«سؤال 3286» شخصى قطعه زمينى را به مبلغ 843 هزار تومان فروخته و مبلغ 800 هزار تومان آن را نقداً دريافت كرده و قرار بر اين شده كه باقى مانده را در دفتر اسناد پس از زدن سند به نام خريدار، دريافت كند. در ضمن در قول نامه هيچ گونه زمان و مدت براى انتقال سند قيد نشده و اكنون پس از گذشت 12 سال اين عمل انجام گرفته است. با توجه به تورّم ساليانه، آيا فروشنده فقط همان مبلغ 43 هزار تومان باقى مانده را طلبكار است؟

جواب: اگر آنچه در قرارداد معامله معيّن شده است نسبت به مبلغ 43 هزار تومان نسيه بوده، معامله باطل است؛ چون در نسيه بايد مدت تعيين گردد و اگر مقصود

نسبت به همۀ ثمن نقد بوده منتهى مبلغى از ثمن نقد را گرو نقل سند قرار داده اند ظاهراً اشكال ندارد و نسبت به تفاوت ارزش پول كه در اثر سقوط ارزش آن پديد آمده بنابر احتياط مصالحه كنند.

«سؤال 3287» حدود شش سال پيش، قطعه زمينى را از شخصى اجاره كردم به همراه يك وكالت نامه كه طى آن سرپرستى زمين هاى مذكور در زمان حيات آن شخص به اين جانب واگذار شود؛ لذا هر ساله وجه الاجاره را طبق قرارداد به موجر پرداخت مى كردم تا اين كه سال گذشته آن شخص مرحوم شد و دوماه پس از وفات وى، يكى از دختران آن مرحوم به من مراجعه كرد و با تعهد كتبى در خصوص جواب گويى در مورد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 207

مشكلات احتمالى و يا اعتراض ورثه، سهم الارث خود را به من فروخت. اكنون از محضر حضرت عالى پرسش دارم كه حكم شرعى معامله چيست؟ چون در حال حاضر با گذشت يك سال از معاملۀ فوق فروشنده به همراه برادرش به اين جانب رجوع كرده و درخواست فسخ معامله را كرده است؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر مقدار و متراژ زمين معلوم بوده، معامله صحيح و لازم است و فروشنده حق فسخ ندارد؛ مگر ثابت شود كه به قيمت وقت، معامله مغبون بوده، ولى اقالۀ شخص نادم مستحب است.

«سؤال 3288» شخصى يك زمين يا ملك را مى خرد در حالى كه آن ملك غصبى بوده و خريدار از موضوع اطلاع نداشته است. حال اگر امكان دسترسى به صاحب اصلى ملك باشد چه حكمى دارد؟ در صورتى كه دسترسى به صاحب اصلى ملك امكان نداشته باشد داراى چه حكمى است؟

جواب: معاملۀ زمين

غصبى صحيح نيست، مگر اين كه مالك معامله را امضا كند و جهل مشترى موجب صحت معامله نيست و اگر دسترسى به مالك وجود دارد ولو به وسيله تلفن يا نامه، بايد به او برگرداند و اگر به هيچ وجه اطلاع از او ممكن نيست بايد ملك يا پول آن را از طرف او صدقه داد و احوط استجازه از حاكم شرع است.

«سؤال 3289» من و دوستم زمينى داشتيم كه به نحو فضولى فروخته شد و من فروش آن را اجازه دادم، اما شريكم با پول آن يك قطعه زمينى را خريد كه من از جاى آن و نحوۀ خريد آن بى اطلاع بودم. اكنون و پس از ده سال كه شريكم مرحوم شده، ورثۀ او در حالى قصد دارند طلب مرا پرداخت كنند كه زمين ارزش زيادى پيدا كرده است؛ آيا من همان نصف پول زمين اوليه را طلب دارم يا نصف زمين فعلى را؟

جواب: شما مى توانيد معاملۀ اخير را امضا كرده و ملك را مطالبه كنيد و مى توانيد امضا نكنيد و پول خود را مطالبه كنيد و با فرض سقوط ارزش پول و قدرت خريد آن لازم است شما را راضى كنند.

«سؤال 3290» اين جانب 35 سال پيش، قطعه زمينى را از قرار هر مترى هفت ريال به كسى فروختم و خريدار مبلغ 250 تومان به من بابت زمين بدهكار است. وى در اين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 208

مدت در زمين كشاورزى كرده و الآن مى گويد: همان 250 تومان را طلب داريد. حكم شرعى اين معامله چگونه است؟

جواب: با فرض سقوط ارزش پول به احتياط واجب لازم است خريدار شما را راضى كند، چون اسكناس،

كالا نيست و معيار، قدرت خريد آن مى باشد.

«سؤال 3291» قطعه زمينى بوده به صورت مشاع كه پس از قطعه بندى به حكم ضرورت يك كوچه اى در وسط آن پديد آمده، لذا چند نفر از صاحبان زمين مدّعى هستند كه از متراژ زمين آنها مقدارى كم شده و بايد صاحبان زمين مجاور نصف آن را بپردازند؛ آيا واقعاً حق چنين طلبى را دارند؟

جواب: اگر در زمان تقسيم و قطعه بندى، حكم و قانون شهردارى هرچند فى الجمله وجود داشته است و زمين مذكور، معيوب محسوب مى شده است و آنان مطلع نبوده اند، فردى كه متضرر شده مى تواند تقسيم را به هم زده و بار ديگر تقسيم كنند، ولى اگر در زمان تقسيم مشكلى وجود نداشته و تقسيم نيز با رضايت همه صورت گرفته است و مشكل بعداً به وجود آمده صاحبان زمين مجاور مسؤول آن نيستند.

«سؤال 3292» چند سال پيش قطعه زمينى را خريدارى كرده ام كه هنوز قطعه بندى نشده، اما متراژ آن و حدوداً محل تقريبى آن كه كنار جوى آب است معلوم بود. الآن سه طرف آن زمين ساختمان شده و چند متر به زمين بنده اضافه گرديده و نمى دانم از مالك است يا از همان جوى آب، تكليف چيست؟

جواب: بايد از مالكش تحقيق كرده و بخريد يا كسب رضايت كنيد.

معاملات اينترنتى

«سؤال 3293» در مورد معاملات اينترنتى و كارت هاى اعتبارى جديد و عقود و معاملات مستحدثه توضيح دهيد و آيا «كوئيست» مشكل شرعى ندارد و فقط مشكلش به خاطر برخورد حكومت است؟

جواب: به طور كلى معاملات اينترنتى حكم ساير معاملات را دارد و چنانچه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 209

موضوع حلال باشد و شرايط عمومى

معاملات، مانند معلوم بودن «عوض» و «معوّض» و ... رعايت شود و نيز چنانچه در قالب معاملات خاصى، مثل بيع و اجاره انجام شده و شرايط آنها مثل احكام نقد، نسيه و سلف، رعايت مى شود صحيح و بى اشكال است و خريد كارت اعتبارى و يا محيط كار الكترونيكى و هر آنچه نيز نزد عرف عقلا ماليت داشته و شرعاً استفاده از آن حلال است، به شرط معلوم بودن خصوصيات مؤثر در ماليت آن، نيز اشكالى ندارد. حق الزحمۀ بازاريابى و حق دلالى براى معاملات حلال نيز چه به صورت شرط ضمن عقد و چه به صورت جعاله اشكالى ندارد.

معاملات جديد و مستحدث، مانند عقد بيمه نيز به شرط رعايت عمومى معاملات اشكالى ندارد و مشمول عمومات صحت عقود و معاملات مى گردد؛ مشروط به آن كه خصوصيات آن به نحوى نباشد كه عرفاً اكل مال به باطل بر آن صادق باشد. در معاملات مشهور به هرمى به كيفيت متداول، چنانچه در زمان معامله، ارزش مجموع خدمات و اشياى ارائه شده به مشترى با قطع نظر از حق الزحمۀ بازاريابى براى همان نوع معامله، كمتر از ارزش مبلغ پرداختى باشد- هرچند بعداً قيمت آن افزايش يابد- و رغبت عقلا به آن تنها براساس سود ناشى از بازاريابى براى همان نوع معامله باشد، به «اكل مال به باطل» شبيه تر است تا به عقود عقلايى.

به عبارت ديگر: معاملاتى كه اساس و مبناى آنها بر مبناى تضرر مشترى است و خود معامله عقلايى و مورد رغبت عقلا نيست و اقدام عقلا به آن تنها به انگيزۀ سود و حق بازاريابى و جذب مشتريان جديدى كه آنان نيز انگيزه اى جز اين ندارند، مى باشد

و مبناى اين نوع معاملات به گونه اى است كه هرگاه چنين معاملات متسلسلى متوقف شود شمار متضرران بسيار بيشتر از منتفعان است، صحت چنين معاملاتى محل اشكال است و چنين معاملاتى چه از طريق اينترنت انجام شود يا از طريق ديگر، شمول ادلّۀ صحت معاملات نسبت به آنها محل اشكال است، زيرا ادلۀ صحت عقود و معاملات، ناظر به عقود عقلايى است كه براى حلّ معيشت مردم باشد نه تضرر آنان و تا زمانى كه صحت معاملات احراز نشود ظاهراً محكوم به فساد و بطلان مى باشند،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 210

ولى اگر در معاملات مذكور، مجموعۀ خدمات و كالاهاى ارائه شده به مشترى با قطع نظر از حق بازاريابى براى همان نوع معامله، عرفاً با پول پرداختى متناسب باشد و خود به خود مورد رغبت عقلا باشد و سود ناشى از بازاريابى رغبت مضاعف ايجاد مى كند، از اين جهت اشكالى ندارد هرچند در صورتى كه به تشخيص كارشناسان موجب اختلال نظام اقتصادى مسلمانان شود يا موجب كمك به دشمنان مسلمانان در جهت دشمنى آنان گردد، بايد از آن خوددارى كرد و تشخيص موضوع در همۀ مراحل فوق، با خود مكلف و در صورت شك و ابهام با متخصصان فن و اهل خبره است.

«سؤال 3294» قبلًا با شركت گلد كوئيست كار مى كردم و حالا متوجه شدم كه كار خلاف شرعى است و نبايد ادامه بدهم، تكليف سرمايۀ اوّليۀ من چه مى شود؟ آيا بايد پول را پس بگيرم و يا قيد همه چيز را بزنم؟

جواب: پول خودتان را برداريد و بقيه را به كسانى كه از اين راه متضرّر شده اند بدهيد و اگر نتوانستيد به خود

آنها برگردانيد صدقه بدهيد.

«سؤال 3295» شركتى است به نام (كيش وست ويژن انترنشنال) كه اصلى ترين اهداف شركت عبارتند از: كم كردن فشار از روى دولت در جهت ايجاد اشتغال، كمك به دولت محترم در جهت جلوگيرى از خروج بى ضابطۀ ارز، كمك به اقتصاد ملى از طريق ايجاد نمايندگى در كشورهاى همسايه، ورود ارز، احياى صنايع دستى، حمايت از صنعتگران و توليد كنندگان كشور و ايجاد توازن در قيمت كالاهاى مورد نياز آحاد مردم از طريق ايجاد تسهيلات با قرارداد بستن با فروشگاه ها، مراكز درمانى، آموزشى ورزشى و غيره.

اين شركت داراى مجوز رسمى و ثبتى براى فروش كالاهاى بازرگانى و اشتغال زايى از طريق بازار يابى و نيز مشاركت عمومى و مردمى است. كه عضو شدن افراد در آن بدين گونه است كه هر فرد با پرداخت پنجاه و پنج هزار تومان به جهت مشاركت در طرح، به عنوان بازارياب، نامش در رديف اول فرم هاى قرارداد مشاركت ثبت مى گردد و با اين مبلغ، امتياز خريد سهم و نيز يك كارت تسهيلات براى خريد كالاهاى ضرورى از فروشگاه هاى طرف قرارداد شركت به وى واگذار مى شود و به علاوه خريد سهم و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 211

دريافت كارت تسهيلات، فرد مى تواند با جذب و بازاريابى مردمى، مبالغى را به عنوان حق الزحمه و تلاش فردى خود، در حساب شخصى اش دريافت كند. قلّت و كثرت مبلغ دريافتى و زمان آن بستگى به سرعت و اندازۀ فعاليت شخص ديگرى دارد و هيچ كس بدون فعاليت و مشاركت در طرح نمى تواند از حق الزحمه بهره مند شود، لذا افراد به ميزان فعاليتشان حق الزحمه دريافت مى كنند و شركت به جهت فعاليت مستمر افراد و

نيز به جهت ايجاد انگيزۀ مثبت و حمايت از اقشار كم درآمد، كالاهاى مورد نياز افراد را با تخفيف 15 الى 20 درصد متناسب با قيمت روز بازار به كسانى كه صاحب امتياز و مشترك اين شركتند در فروشگاه هاى طرف قرارداد شركت در معرض فروش قرار مى دهد؛ آيا خريد كالاهاى اساسى و مورد نياز مردم از طريق بازاريابى و مشاركت مردمى و نيز دريافت حق الزحمه كه شركت به افراد در نظر گرفته از اين شركت به لحاظ شرعى صحيح است يا خير؟

جواب: ماهيت معاملۀ مذكور در سؤال، درست روشن نيست؛ ولى به طور كلى اگر دريافت وجه يا امتيازى در مقابل دلالى باشد اشكال ندارد و نيز اگر كسى مالى را به شخص يا مؤسسه اى هبه كند مى تواند در ضمن، شرط كند كه شخص مذكور يا مؤسسه، فوايدى مشخص را به هبه كننده برساند و يا شرط كند به نحو جعاله كه به ازاى معرفى هر مشترى، مالى به او بدهد. در هر صورت لازم است از معاملاتى كه شرعاً حرام است پرهيز شود.

«سؤال 3296» خريد از طريق اينترنت از بعضى شركت ها مستلزم واسطه است؛ يعنى در صورتى كه خريدار قبلى شركت، شخص جديدى را به شركت معرفى كند شركت به خريدار جديد ارائه خدمات مى كند. اين گونه خريدها از طريق اينترنت چه حكمى دارد؟

جواب: اگر چه معاملات ذكر شده در قالبى شرعى مانند جعاله و يا شرط ضمن عقد قابل توجيه است، ولى با توجه به اين كه در كل مضرّاتى براى اقتصاد كشور داشته و نيز ابهامات ديگرى دارد كار مطلوبى به نظر نمى آيد.

«سؤال 3297» خريد و فروش از طريق اينترنت چه حكمى دارد و

اگر شركت داراى اهدافى باشد كه به نفع نظام و همچنين در پيشرفت مقاصد اسلامى مؤثر باشد، مثل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 212

اعطاى وام، بيمه و ...؛ آيا كسب درآمدى كه به عنوان پاداش به افراد داده مى شود مثلًا بيمۀ حوادث يا وام هاى اعطايى يك ميليون تومانى و يا بيشتر و يا وام مسكن و ...

چه حكمى دارد؟

جواب: خريد و فروش به وسيله اينترنت ذاتاً بى اشكال است و هرچند به طور كلى اهداف مذكور، اهداف مطلوبى بوده و تجارت هم فى نفسها مشروع است و اگر كسى مال را به شخص يا مؤسسه اى هبه كند مى تواند در ضمن، شرط كند كه شخص مذكور يا مؤسسه فوايدى مشخص را به هبه كننده برساند و يا شرط كند كه به نحو جعاله به ازاى معرفى هر مشترى مالى به او بدهد؛ ولى توجه داريد كه اين گونه معاملات، به شكل هاى گوناگون فراوان شده و بسيارى از آنها مشكوك و به قمار شبيه ترند و گمان نمى كنم كه دردى از مشكلات جامعه را برطرف كنند.

قراردادهاى شركت ها

«سؤال 3298» يكى از شركت ها نسبت به فروش محصولات مختلف اقدام كرده است بدين ترتيب كه هر شخصى مى تواند به طور حضورى يا غير حضورى مبادرت به خريد اين محصولات از شركت يا شعب آن بكند. شركت براى فروش اجناس دو پيشنهاد براى مشتريان در نظر دارد:

1- هر شخصى مى تواند مبلغ هر نوع جنس يا كالاى مورد نظر را تماماً پرداخته و كالاى مذكور را از طريق پست يا حضوراً دريافت كند.

2- نفراتى كه با شركت قرارداد منعقد كرده اند به عنوان بازارياب، فعاليت كرده و به هر ميزان كه اجناس شركت را به

فروش برسانند و يا مشترى معرفى كنند شركت درصدى از سود فروش اجناس را براى بازارياب در نظر مى گيرد كه اين درصد مى تواند نقدى يا به صورت كالا در اختيار بازارياب قرار گيرد. در ضمن بازارياب در هر مرحله اى حق انصراف از ادامۀ فعاليت را دارد.

با توجه به اين شيوۀ عملكرد، آيا خريد و فروش محصولات شركت از طريق ذكر شده و پرداخت كميسيون (حق الزحمه) توسط شركت به نفرات بازارياب شرعاً جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 213

جواب: به طور دقيق از ماهيت شركت مذكور و عملكرد آن اطلاع ندارم، ولى بر حسب آنچه از ظاهر سؤالات استفاده مى شود معاملات فوق فى حدّ نفسه از نظر شرعى بلامانع است.

«سؤال 3299» شركتى ملكى را از طريق مزايده به فروش گذاشته، خريدار با قيمت پيشنهادى (155 ميليون تومان) در مزايده برنده شده است. در موقع تنظيم قرارداد و براساس توافق طرفين قرار بر اين شده كه خريدار 30 ميليون تومان از بهاى مورد معامله را نقداً به فروشنده پرداخت كند و باقى مانده را (125 ميليون تومان) با احتساب 18 درصد سود در 60 قسط متساوى به فروشنده پرداخت كند كه به همين نحو نيز عمل شده است و در واقع ملك به ارزش 155 ميليون را به قيمت 183 ميليون فروخته است؛ آيا اين معامله از نوع معاملۀ ربوى بوده است؟ و يا يك معاملۀ نقد و نسيه است و اضافۀ دريافتى ربا و حرام نيست؟

جواب: اگر هنگام قرارداد ملك مزبور به مبلغ 30 ميليون تومان نقد و مبلغ مشخصى نسيه در اقساط معيّن- هرچند براساس سود (18 درصد)- فروخته شده معامله صحيح است و

مشترى بايد بر طبق قرارداد عمل كند، ولى اگر معامله بر روى 155 ميليون تومان نقد انجام گرفته و پس از معامله مشترى موظف شده در قبال تأخير در پرداخت همۀ ثمن يا قسمتى از آن مبلغى زايد بر ثمن به فروشنده بدهد گرچه اصل معامله صحيح است؛ ولى مازاد بر ثمن، ربا و حرام مى باشد و ظاهراً قرارداد مذكور، وقوع معامله از ابتداى امر براساس تعيين بخشى از ثمن به طور نقد و بخشى از آن به طور نسيۀ اقساطى است و چنين معامله اى با تعيين مدت اقساط، صحيح بوده و ربوى نيست.

معامله با اجانب

«سؤال 3300» در تجارت با شركت هاى خارجى اگر ندانيم كه آن شركت وابسته به اسرائيل است، آيا تجارت با آنها و سود به دست آمده اشكال دارد؟ و در صورت علم چگونه است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 214

جواب: در صورت شك مانعى ندارد هرچند احتياط خوب است، ولى اگر تقويت اسرائيل باشد جايز نيست.

«سؤال 3301» شخصى قصد پرورش و نگه دارى گربه و سپس ذبح و كشتار آن جهت فروش در كشور چين را دارد با توجه به اين كه مصرف گوشت گربه در كشور چين امر معمول و جزء گوشت و غذاى برتر و گران قيمت محسوب مى گردد؛ بفرماييد در صورت حرمت ذبح و كشتار، تنها پرورش و نگه دارى و سپس فروش آن به شركت ها يا اشخاصى كه علم به خريد جهت ذبح و فروش در كشور چين را دارند؛ آيا جايز است؟

جواب: فروش گوشت حيوانات حرام گوشت و همچنين فروش خود آن حيوان جهت خوردن آنها محل اشكال است. بجاست سرمايه خود را در راه معاملات حلال صرف

كنيد تا خداوند ان شاء اللّه به شما بركت و وسعت عنايت فرمايد.

«سؤال 3302» شخصى در لندن مى باشد و كارش اين است كه گوشت خوك را خريده و بعد در لابلاى پيتزا به صورت پخته به افراد غير مسلمان مى فروشد. حكم آن را بيان فرماييد؟

جواب: خداوند روزى مسلمان را در امر حرام قرار نداده است. بجاست ايشان سعى كنند شغل ديگرى را انتخاب كنند.

«سؤال 3303» استفاده از كالاها و محصولاتى نظير كوكاكولا، اينتل، فانتا و غيره كه سرمايه داران اصلى آنها صهيونيست ها هستند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر موجب ترويج و سُلطۀ آنان نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 3304» مسلمانانى كه در كشورهاى غربى در سوپر ماركت ها و ساندويچ فروشى ها گوشت خوك را به آنان مى فروشند، آيا اين عمل جايز است؟ آيا مى تواند نيت كند كه پولى كه از آنها مى گيرد در ازاى نان و سالاد در داخل ساندويچ باشد؟

جواب: تهيه گوشت خوك و فروش آن به كفار محل اشكال است و خداوند روزى انسان مسلمان را در اين قبيل معاملات قرار نداده است.

«سؤال 3305» بنده در يكى از كشورهاى خارجى داراى سوپر ماركت مى باشم و در سوپر ماركت ها هم معمولًا مشروبات الكلى جزء اجناس مغازه است. حكم خريد و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 215

فروش آن چيست؟

جواب: علاوه بر حرمت نوشيدن آنها فروششان براى نوشيدن و استفاده هاى حرام نيز حرام بوده و معامله باطل است.

دريافت وجه در مقابل تعليم قرآن

«سؤال 3306» در كتاب «لؤلؤ و مرجان» مرحوم محدّث نورى و همچنين كتاب «چهل حديث» مرحوم امام خمينى از پول گرفتن در مقابل خواندن قرآن مذمت شديد شده و رواياتى نيز به همين مضمون نقل شده است. بنده سال هاست كه استاد قرائت

قرآن و تجويدم و بعضاً نيز در مجالس، آن را تلاوت مى كنم و كمكى توسط افراد به من مى شود.

آيا گرفتن اين پول كراهت دارد يا حرام است؟

جواب: شما قرآن را به قصد قربت بخوانيد و هدف شما ياد دادن الفاظ و ترويج آن و اهداى ثواب آن براى كسى باشد كه مورد نظر است، در اين صورت آنچه به شما داده مى شود بلامانع است. البته از بعضى روايات استفاده مى شود كه اگر قارى براى تعليم قرآن شرط اجرت كند كراهت دارد. «1» و رواياتى كه در دو كتاب فوق الذكر مذكور است، بر فرض صحت سند آنها، ناظر به كسانى است كه براى تقرّب به پادشاهان و قدرتمندان و اخذ حقوق از آنان و فخر فروشى بر مردم و به دست آوردن حطام و زينت دنيا و كسب وجهه و عنوان بين مردم، قرآن را قرائت مى كنند.

خريد و فروش حق نوآورى

«سؤال 3307» آيا ابتكار و نوآورى را مى توان به قيمت گزاف فروخت؟

جواب: هر گونه چيزى كه در نظر شرع و عقلا ارزش و ماليت داشته باشد فروش آن به هر قيمتى كه مورد رضايت طرفين معامله باشد صحيح و بلامانع است؛ هرچند فروش با قيمت گزاف منصفانه نيست.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 17، ص 154، ابواب ما يكتسب به، باب 29.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 216

معاملۀ ترياك

«سؤال 3308» در بعضى از مناطق افغانستان كاشت ترياك شيوع دارد؛ آيا كاشت و برداشت و فروش آن حلال است؟

جواب: چون ترياك مصرف حلال براى ساخت دارو و مصارف ديگر هم دارد، اگر براى مصرف حلال، كشت و خريد و فروش شود اشكال ندارد.

خريد و فروش بن كارگرى

«سؤال 3309» با عنايت به اين كه من دانشجوى، متأهل و بيكارم و از لحاظ درآمد زندگى مشكل دارم؛ آيا شرعاً جايز است تا زمانى كه كار دائمى برايم مهيا شود نسبت به خريد بن هاى كارگرى كارگران اقدام كنم؟ سپس اقلامى كه به آنها تعلق مى گيرد را از عاملين توزيع اجناس بن كارگرى تهيه كرده و بعد آنها را به نرخ بازار بفروشم و از محل آن ارتزاق معيشت كنم؟

جواب: اشكال ندارد، مگر اين كه اداره يا كارخانۀ دهنده بن ها و اجناس، دادن آنها را مشروط به عدم فروش به غير كرده باشد.

خريد و فروش وسايل صوتى و تصويرى

«سؤال 3310» مشاهده مى شود كه در بازار مسلمين لوازم و اسباب بازى هايى خريد و فروش مى شود كه مجهز به سيستم موسيقى هستند (حتى بعضى از خوانندگان خارجى و يا خوانندگان زمان طاغوتند). حكم خريد و فروش اين گونه اسباب بازى ها و لوازم چيست؟

جواب: اگر موسيقى حرام باشد خريد و فروش آن هم حرام است، ولى اگر فقط خواندن زن يا غير زن باشد، لكن مناسب مجالس لهو نباشد، اشكال ندارد.

«سؤال 3311» خريد و فروش ماهواره و لوزام جانبى آن و همچنين سى دى هايى كه معمولًا در جهت حرام استفاده مى شود چه حكمى دارد؟ و اگر بدانيم خريدار آن را براى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 217

استفاده از حرام خريدارى كرده، آيا مى توان آن وسايل را فروخت؟

جواب: اگر بدانيد كه در جهت حرام استفاده مى كنند نبايد بفروشيد، ولى اگر براى استفاده حرام خريد و فروش نشود اشكالى ندارد.

«سؤال 3312» فروشندگان لوازم صوتى و تصويرى اگر ندانند كه آيا خريدار استفاده صحيح از اين وسايل مى كند و يا در جهت ناصواب از آن بهره بردارى مى كند حكم

آن چيست؟ و اگر خريدار يكى از اين گونه وسايل را خريد و در جهت فحشا و منكرات استفاده كرد، آيا فروشنده مسؤوليتى در اين باره دارد؟

جواب: اگر براى استفادۀ حرام معامله نشود اشكال ندارد و اگر به عنوان استفادۀ حرام نفروخته باشيد شما مسؤوليتى نداريد.

«سؤال 3313» كارگرى كه در مغازه اى مشغول به كار است و نمى داند كه قيمت هاى اجناس به انصاف نزديك است يا نه. چه وظيفه اى دارد؟

جواب: بايد به دستور كارفرما تا جايى كه خلاف شرع نباشد عمل كند.

بيع سلف

«سؤال 3314» اگر من كه ساكن شيرازم بنا به تقاضاى همكارم كه در جهرم است كالايى را از تهران خريدارى كنم و از فروشندۀ تهرانى بخواهم آن را به آدرس جهرم حمل كند (با رعايت حق فسخ و قبول همۀ خطرات ناشى از رساندن كالا به مقصد) و آن را به دوست جهرمى خود بفروشم. در اين صورت آيا قبض كالا و پذيرش آن توسط طرف جهرمى جانشين قبض اين جانب كه ساكن شيرازم مى شود؟ و آيا اين نوع بيع صحيح است به خصوص اگر انتقال كالا از تهران به شيراز و از شيراز به جهرم مستلزم هزينه هاى اضافى شخصى و عمومى باشد؟

جواب: اگر جنسى را سلف خريده ايد فروش آن قبل از رسيدن مدت يا قبل از تحويل گرفتن محل اشكال است، ولى اگر جنسى را به نقد و بدون تعيين مدت بخريد، فعلًا مال شما شده و فروختن آن به ديگرى و يا حوالۀ تحويل آن به ديگرى و سپس فروش به او مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 218

تعيين ثمن و مثمن در بيع

«سؤال 3315» ارثى كه از پدرم بر جاى ماند سه دانگ از يك منزل مسكونى بود و يك باغى كه از اجداد ما به پدرم رسيده بود و عموها و عمه ها نيز در آن باغ شريك پدرم بودند. از عموهايم سؤال كردم كه متراژ باغ سهم الارث من چقدر است؟ گفتند: يك هزار متر كه از نظر ارزش مالى مطابق سه دانگ منزل سهم مادرم بود؛ لذا من و مادرم تصميم گرفتيم كه سهم الارث باغ را به مادرم بدهم و در عوض سه دانگ منزل را كه سهم مادرم بود را به نام

من كند. اكنون پس از 23 سال متوجه شديم كه سهم الارث باغ اين جانب دو هزار متر بوده و با اين وصف من دو برابر آنچه را كه بايد بدهم داده ام. حال تكليف چيست؟

جواب: اگر معامله روى يك هزار متر واقع شده بقيه زمين مال شماست، ولى اگر معامله روى كل سهم الارث شما واقع شده كه حد و حدود آن در حال معامله ولو اجمالًا معين و منطبق بر همۀ دو هزار متر بوده است زمين كلًا مال مادر شماست منتهى اگر در اثر اشتباه، شما مغبون شده ايد در آن موقع خيار غبن داريد و مى توانيد معامله را فسخ كنيد.

«سؤال 3316» چند سال پيش، مشترى منزلى را از بايع خريدارى كرده و در قرارداد، مساحت آن صد متر مربع و قيمت آن نه ميليون تومان درج شده است. در حال حاضر معلوم شده كه مساحت كل آن منزل هشتاد متر مربع و بيست متر كسرى دارد و به مقدار 50 متر مربع نيز مستحق للغير درآمده و مشترى نيز در حين عقد بيع، جاهل بوده و در حال حاضر مالك يك باب منزل سى مترى است و بايع پس از شكايت مشترى، متعهد شده كه مقدار مساحت مستحق للغير را از سازمان مربوطه خريدارى كند و شخصاً ثمن آن را بپردازد، ولى متأسفانه به تعهد خود عمل نكرده است.

به نظر حضرت عالى، مشترى براى استيفا و احياى حقوق تضييع شده چگونه عمل كند و آيا مشترى مى تواند مطابق تعهدنامۀ كتبى بايع، مبنى بر خريدارى مقدار 50 مترى از سازمان مربوطه و پرداخت ثمن آن بايع را ملزم به انجام تعهد كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 219

جواب: در مفروض سؤال، مشترى مى تواند معامله را فسخ كرده و يا مقدار سى متر زمين را كه باقى مانده اخذ كند و بقيۀ پولى را كه داده است پس بگيرد و در صورت كاهش ارزش و قدرت خريد پول، بنابر احتياط واجب بايع مقدار كاهش را جبران كند و مشترى حق ندارد بايع را ملزم به خريد زمين از سازمان مذكور يا غيره كند؛ گرچه احتياط آن است كه تعهد دهنده در صورت امكان به تعهد خود عمل كند.

«سؤال 3317» نتيجۀ قرارداد تايم شر (بيع زمانى) مالك شدن شخص بر ملكى در زمان معيّن و محدودى همچون ماه خرداد در هر سال است و در غير اين زمان هيچ حق مالكيتى بر عين و منافع آن ندارد. با توجه به اين نوع قرارداد كه در عرف خريد و فروش تلقى مى گردد؛ آيا از جهت فقهى نيز مى توان آن را در قالب عقد بيع، محقق ساخت؟

و همچنين با عنايت به عدم تبعيت عقد صلح در احكام و شرايط از ساير عقود، آيا مى توان قرارداد ياد شده را در قالب عقد صلح ابتدايى منعقد كرد؟ و چون اين قرارداد، فاقد منع عقلى و عرفى و شرعى است، آيا عقد جديد و مستقلى است؟

جواب: معاملات، از امور عقلايى بوده و اختراعى شارع نيست و خود مالكيت نيز امر اعتبارى و تابع اعتبار عقلاست. و اگر معامله غررى نباشد دليلى بر بطلان آن نداريم و مشمول «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است و اگر به لفظ صلح يا بيع انشاء نشود معامله اى است مستقل و دليلى بر انحصار معاملات در عقود معروفه نداريم. بالاخره ظاهراً معاملۀ مذكور بى اشكال است.

«سؤال 3318» در

ماه مبارك رمضان كه برخى براى اموات خود پول مى دهند تا قرائت قرآن و يا ختم قرآن شود؛ آيا مى توانيم لب خوانى كنيم؛ يعنى مخارج حروف را رعايت نكنيم و همچنين مبلغى را كه بابت يك ختم قرآن داده مى شود به علت كم بودن مبلغ، آيا مى توانيم به اندازۀ پول داده شده قرآن خواند؟

جواب: قرائت قرآن بايد صحيح و با تلفظ از مخارج حروف باشد و طبق قرار معامله، يعنى يك ختم كامل قرآن خوانده شود.

«سؤال 3319» چنانچه شخصى ملكى را از مالك شرعى و قانونى آن به بيع قطعى بخرد، ولى سند رسمى آن را به دلايلى به طور صورى به نام ديگرى كند؛

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 220

آيا كسى كه سند رسمى به نام او شده مالك است يا كسى كه طرف معامله بوده؟

به عبارت ديگر ملاك شرعى مالكيت، انجام عقد شرعى است يا تشريفات محضرى انتقال سند رسمى؟

جواب: طرفينى كه مثمن و ثمن با ارادۀ جدّى و معاملۀ شرعى از سوى آنان انتقال پيدا كرده مالكين حقيقى اند و سند رسمى دخالتى در تحقق مالكيت شرعى ندارد.

«سؤال 3320» شخصى با يك شركت دولتى قرارداد توليد قطعات صنعتى بسته است و اين شركت دولتى به درخواست كارشناس تأييد كنندۀ قطعات فوق مجبور است فاكتور دريافت حق الزحمه را مقدارى بيش از مبلغ حقيقى آن بنويسد و پس از دريافت حق الزحمه، مبلغ اضافى را به كارشناس فوق پرداخت كند. لطفاً حكم شرعى در اين مورد را بفرماييد. ضمناً در صورتى كه به اين صورت عمل نكند قراردادى با نامبرده بسته نمى شود و در نتيجه باعث بيكارى تعدادى از كارگران و تعطيلى كارگاه مى شود.

جواب: حق الزحمه را

لازم است به نحو عادلانه و متعارف محسوب كند و مى تواند از حق الزحمۀ خود چيزى را به واسطه بپردازد، ولى از حق الزحمۀ عادلانه و اضافه به عنوان حق الزحمه ارائه كردن جايز نيست و روزى دهنده خداست.

«سؤال 3321» آيا خريد و فروش جريمه هاى دولتى جايز است؟ و حكم ربا بر آن مترتب مى شود؟ به عنوان مثال شخصى قصد فروش وسيلۀ نقليۀ خود را دارد، اما وقتى كه براى اخذ خلافى به راهنمايى و رانندگى مراجعه مى كند متوجه مى شود كه مبلغ خلافى يك چهارم قيمت اتومبيل است. لذا اين مقدار را كه قادر به پرداخت آن نيست براى خريدار دو برابر حساب مى كند؛ يعنى به جاى يك چهارم، دو چهارم پول اتومبيل را بابت جريمه ها كسر كرده و پول بقيه را از خريدار دريافت مى كند وخريدار را مسؤول پرداخت جريمه ها كرده و اتومبيل را واگذار مى كند.

جواب: مانعى ندارد كه شخصى از ديگرى بخواهد جريمه هاى او را بپردازد و در عوض او ماشين خود را به او ارزان تر بفروشد و يا ماشين را ارزان بفروشد و شرط كند كه او جريمه هاى وى را بپردازد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 221

«سؤال 3322» اين جانب در حال خريد يك خانه ام و از طريق يكى از دوستان با خبر شدم كه اين خانه قبل از من خريدار ديگرى نيز داشته و خريدار قبل، مبلغى پول به عنوان بيعانه به صاحب منزل داده و رسيد گرفته و به شرطى كه گزارش مهندسى خانه مثبت باشد معامله را تمام كنند؛ ولى گزارش مهندسى كاملًا مثبت نبوده و خريدار از خريد خانه صرف نظر كرده، صاحب خانه هم از برگرداندن پول خريدار قبلى خوددارى كرده

است.

با اين شرايط، آيا صحيح است آن منزل را خريدارى كنم؟

جواب: اگر نسبت به خانۀ مزبور معاملۀ خريد و فروش با شخص قبلى انجام نشده و فقط وعدۀ فروش بوده و يا با فرض انجام معامله با رضايت طرفين معامله فسخ شده است خريدن شما بى اشكال است.

«سؤال 3323» برخى از مؤلفين يا مؤسسات، كتاب هايى به صورت مجانى به افراد مى دهند و آنها اقدام به فروش آنها مى كنند. حكم فروش آنها چيست؟

جواب: اگر شرط عدم فروش نشده باشد اشكال ندارد.

«سؤال 3324» مدتى است در شهر اهواز بعضى از افراد حقيقى مشغول به تجارت و سرمايه گذارى با پول مردمند كه اين سرمايه گذارى به دو روش انجام مى گيرد:

الف: مبلغى، مثلًا يك ميليون ريال را به شخصى داده و 25 روز بعد يك ميليون و پانصد هزار ريال دريافت مى كنند.

ب: از مغازه دارى يك كالا را (مثلا كولر گازى) كه 450 هزار تومان قيمت دارد به مبلغ 250 هزار تومان خريده به شرطى كه 25 روز ديگر تحويل گرفته و سپس روز بيست و پنجم اگر مايل باشند كولر را برداشته و اگر مايل نبوده فروشنده آن را به مبلغ 370 هزار تومان از ما خريدارى مى كند. در هر دو نوع معامله، پنجاه درصد سود عايد خريدار مى شود. در ضمن معلوم نيست كسانى كه متصدى اين گونه معاملاتند و اين گونه سرمايه گذارى مى كنند در خارج هستند يا داخل؛ آيا اين گونه معاملات صحيح مى باشند؟

جواب: معامله نوع اول ربا است و جايز نيست، اما نسبت به معاملات نوع دوم از ماهيت واقعى معاملات نامبرده و ريشه هاى آنها بى اطلاعم و نمى گويم حرام است؛ ولى تشريع تجارت در اسلام براى رفع نيازهاى

زندگى است و اين قبيل معاملات به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 222

انواع مختلف رايج شده و برخى از آنها به قمار شبيه بوده و نوعاً ريشه هاى آنها در كشورهاى خارج است و لذا بهتر است برادران و خواهران، خود را گرفتار اين قبيل معاملات مجهول الهويه نكنند و پول خود را به مصرف معاملات حلال و واضح برسانند و يا شركت هاى توليدى عام المنفعه تأسيس كنند.

«سؤال 3325» جهت اجراى كار برق يك ساختمان كه مبلغ آن حدود نهصد هزار تومان بود بعد از قرارداد با صاحب كار قراردادى با دو نفر از همكاران جهت همكارى و شراكت بستم. قرار بر اين شد كه ده درصد از كاركرد هر كدام از شركا به بنده واگذر شود (حق كارفرمايى) در عوض جواب گويى و پاسخ نهايى بر عهدۀ من بود. پس از مقدارى از انجام كار كه تقريباً نصف عمل مى شد به علت خرابكارى ها و كوتاهى هاى شركا مابقى كل كار را خودم تمام كردم و تقريباً پنجاه درصد از وجه قراردادى را به آنها پرداخت كردم؛ آيا مى توانم ده درصد از پول آنان را اخذ كنم؟ و آيا اين قراردادها به اين نحو اشكال شرعى داشته است؟

جواب: اگر انسان اجير شود كه كارى را هرچند با كمك ديگران، انجام دهد نمى تواند ديگرى را براى آن كار به مبلغى كمتر اجير كند، مگر اين كه مقدارى از كار را خودش انجام دهد. بنابراين در فرض مذكور خود شما كه طرف قرارداد با كارفرما بوده ايد مقدارى از كار را- هرچند نظارت فنى را- به عهده گرفته ايد مى توانيد مبلغى از آن را به خودتان اختصاص دهيد.

قرارداد شما نيز با كارگرتان- با

توجه به اين كه مقدار دقيق كارى كه آنان انجام مى دهند معيّن نشده، بلكه ممكن است خود شما نيز مقدارى از كار را انجام دهيد- اجاره و عقد لازم نيست و مى توانيد آن را به هم بزنيد و هرگاه آن را به هم بزنيد نسبت به آنچه قبلًا انجام داده اند بايد طبق قرارداد عمل كنيد، مگر شرايط ضمن قرارداد را رعايت نكرده باشند كه در اين صورت تنها حق گرفتن اجرت المثل، يعنى اجرت معمولى را دارند و اگر خسارت نيز زده اند بايد آن را جبران كنند. در هر صورت اگر با رضايت آنان به هر مبلغى مصالحه كرده ايد مانعى ندارد و برى ءالذمه شده ايد و امضا كردن، ظهور در رضايت دارد، مگر آن كه خلاف آن احراز شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 223

«سؤال 3326» دو نفر بين خود قرارداد مى كنند كه به كمك هم، منزلى را رهن و اجاره كنند مثلًا يك نفر يك ميليون تومان پول رهن را مى دهد و ديگرى ماهيانه 30 هزار تومان اجاره را مى دهد و اين نفرى كه پول رهن را مى دهد به شريكش مى گويد: شما در منزل بنشينيد و ماهيانه 25 هزار تومان به من بدهيد؟ در صورتى كه در قول نامه بنگاه يك نفر قرارداد بسته است؛ آيا اين قرارداد بين طرفين شرعى است يا خير؟ در صورت شرعى بودن، پولى كه شريك به خاطر پول رهن شريكش مى دهد چه صورت دارد؟

جواب: فرض مورد سؤال، اشكال دارد؛ ولى اگر صاحب پول، منزل را از صاحب خانه به قصد اجاره هرچند به قيمت كمتر، اجاره كند و در ضمن عقد شرط شود كه وى مبلغى را به صاحب خانه قرض دهد معامله

صحيح است و پس از آن مستأجر صاحب پول مى تواند با عدم منع صاحب خانه از اجاره دادن خانه به ديگرى با انجام كارى در خانه مثل رنگ آميزى يا تعمير آن را به نفر دوم اجاره دهد و مبلغى بيشتر از اجاره اى كه به مالك پرداخته دريافت كند.

«سؤال 3327» در بسيارى از موارد اتفاق مى افتد كه فروشنده و خريدار و يا موجر و مستأجر در بنگاه معاملاتى با يكديگر آشنا مى شوند، اما معامله را در بيرون از بنگاه انجام مى دهند به قصد اين كه پولى به بنگاه دار ندهند؛ آيا آنها مديون بنگاهند؟

جواب: اگر متصدّى بنگاه عمل انجام داده باشد كه موجب انجام معامله شده است بايد رضايت او را تحصيل كنند، ولى اگر بر حسب اتفاق فروشنده و خريدار در بنگاه با هم آشنا شده اند و متصدّى بنگاه دخالتى در معامله آنها نداشته باشد بنگاه حقى ندارد.

خريد و فروش اعضاى بدن

«سؤال 3328» كسانى كه بر اثر فقر شديد، اقدام به فروش اعضاى بدن خود مى كنند و چه بسا فرزندان به خاطر همدردى با پدر و يا مادر حاضر به فروش اعضا مى شوند، ولى به حدّ تكليف شرعى نرسيده اند؛ آيا پدر و مادر مسؤول اين عمل بوده؟ و پدر اجازه چنين كارى را دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 224

جواب: نسبت به كودكان جايز نيست و نسبت به خودش هم اگر ضرر معتنابه داشته باشد جايز نيست به خدا توكل كنيد.

حق دلالى

«سؤال 3329» اگر شخصى براى ايجاد شغل براى ديگران در يك شركت دولتى يا خصوصى، مطالبۀ پول كند (مثلًا يك ميليون تومان) و فرد متقاضى هم با اين كار موافق باشد؛ حكم مسأله براى شخص دهنده و گيرنده چيست؟

جواب: اگر براى كار مباح باشد و خلاف مقررات نباشد اشكال ندارد، ولى رعايت انصاف و رضاى خداوند بشود.

«سؤال 3330» شركتى متعلق به مسلمين است به نام شركت «ارمغان خليج فارس» كه در زمينۀ فروش لوازم مختلف (اكثراً صنايع دستى) در ايران فعاليت مى كند. نحوۀ فعاليت اين شركت بدين گونه است كه شخص در صورت تمايل مى تواند در زمينه فروش محصولات با اين شركت همكارى كند، بدين طريق كه به ازاى فروش هر محصول درصدى از قيمت آن محصول به صورت پورسانت به او تعلق خواهد گرفت. همچنين در صورتى كه افراد تحت مديريت شخص (با واسطه يا بى واسطه) كالايى را به فروش برسانند به اين شخص هم درصدى از مبلغ فروش (طبق فرمول ها و محاسبات مشخص) تعلق خواهد گرفت. درآمد حاصل از فعاليت در اين شركت چه حكمى دارد؟

جواب: همكارى در خريد و فروش مشروع به

عنوان وكالت يا دلالى به خودى خود- اگر همراه با دروغ و تدليس نباشد- جايز است و آنچه در قبال آن به عنوان اجرت يا پورسانت يا هبه پرداخت مى شود نيز اشكال ندارد.

معاملۀ اوراق بهادار

«سؤال 3331» حكم اوراق قرضه (اوراقى كه در ازاى سود و بهرۀ معيّن داده مى شوند) چگونه است؟

جواب: اگر مبلغى كه در ازاى اوراق قرضه پرداخت مى شود به عنوان قرض بوده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 225

باشد همان طور كه از اسم اوراق مزبور ظاهر است مازاد بر آن مبلغ، ربا و حرام است؛ مگر اين كه از نظر اقتصادى، زيادى، ربح و سود نبوده، بلكه جبران كاهش ارزش پول محسوب گردد و اگر مبلغ پرداختى در مقابل اوراق قرضه بر خلاف ظاهر مستفاد از آن به عنوان مضاربۀ جدّى و حقيقى بوده و سود دريافتى على الحساب باشد تا در پايان، طرفين با يكديگر نسبت به آن مصالحه كنند معامله بلااشكال است.

بيع مضطر

«سؤال 3332» چنانچه فروشنده مضطر باشد و قيمت مورد معامله، بيش از مبلغ مندرج در قرارداد باشد و خريدار نيز قصدش اين باشد كه در صورت اجرا شدن كليه شروط و ضوابط اجاره نامه از سوى فروشنده يا مستأجر در وقت معينى مورد معامله را به همان مبلغ خريدارى شده به فروشنده مسترد كند؛ آيا از نظر شرعى چنين معامله اى صحيح است؟ و آيا خريدار يا موجر حق مطالبۀ اجاره طبق قرارداد را دارد؟

جواب: بيع مكره باطل است، ولى بيع مضطر كه از جهت ناچارى و به اختيار خود، ملك را مى فروشد و همين طور اجارۀ مضطر صحيح است و بايد بر آن ترتيب اثر دهد ولى اگر در اجاره قيد شده كه اگر در پرداخت مال الاجاره تأخير واقع شد مبلغى هر روز به عنوان ديركرد بدهد جايز نيست و ربا و حرام است.

جايزۀ فروشگاه ها

«سؤال 3333» اگر كسى از جانب چند نفر وكيل شود تا سقف معينى از يكى از فروشگاه ها خريدارى كند، پس از چندى آن فروشگاه از جانب خريداران قرعه كشى كند و نام همين فرد وكيل شده از قرعه بيرون بيايد، آيا اين جايزه از آن وكيل است يا موكلين؟

جواب: اگر فروشگاه ها از نظر جنس و قيمت فرقى ندارند و وكيل يكى از آنها را انتخاب مى كند و فروشگاه هم جايزه را به كسى كه مباشرت به خريد كرده مى دهد اشكال ندارد و متعلق به خود وكيل است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 226

«سؤال 3334» حكم جوايز بازى هايى كه در آنها به قيد قرعه جايزه مى دهند چيست؟

در ضمن حكم جوايزى كه از داخل شانسى هايى كه كودكان مى خرند و داخل آن معلوم نيست چيست؟

جواب:

اگر در بازى غرض عقلايى باشد و از سوى طرفين شرط بندى نشده و جايزه از ناحيۀ فرد ثالث يا دولت يا مؤسسه اى باشد گرچه به نحو قرعه اهدا گردد مانعى ندارد. خريد و فروش شانسى ها به خاطر مجهول بودن كالا باطل است؛ ولى با مصالحه، تصرف در آن ها اشكالى ندارد. در خريد و فروش بايد كالا و عوض آن معلوم باشد، اما به نحو مصالحه مانعى ندارد.

«سؤال 3335» لطفاً نظر حضرت عالى را در ارتباط با استفاده از بليطهاى قرعه كشى كه برخى سوپر ماركت ها به هنگام خريد مى دهند و نيز خريد محصولات كارخانجاتى كه به قيد قرعه جايزۀ مى دهند بيان فرماييد؟

جواب: ظاهراً اشكالى ندارد.

«سؤال 3336» يك مؤسسۀ فرهنگى قصد دارد مقدارى از هزينۀ خود را طبق بند يك و سۀ اساسنامۀ مؤسسۀ ادارۀ ارشاد اسلامى، از طريق برگزارى مسابقۀ سنجش، اطلاعاتِ ورزشى، تأمين كند. با توجه به اين كه متقاضيان شركت در مسابقه بايد برگه هاى مسابقه را خريدارى كنند، آيا از نظر شرعى اشكال دارد يا خير؟ قابل ذكر است كه مقدارى از اين درآمد صرف خريد جايزه براى شركت كنندگان و بقيه صرف امور فرهنگى و گردانندگان مؤسسه خواهد شد.

جواب: فروختن برگه براى شركت در مسابقاتِ حلال و يا تماشاى آنها در صورتى كه به رضايت خود بخرند مانعى ندارد.

«سؤال 3337» اگر مشترى از ما خريد كرد، آيا مى توانيم به دلخواه خود و بدون اين كه اضافه اى بر روى فاكتور بكشيم مبلغى را به او بدهيم؟

جواب: اگر خريد به وكالت بوده و عمل مذكور خيانت در وكالت و موجب اضرار به منافع موكّل نباشد مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 227

نقد و نسيه

«سؤال 3338» شغل

من فروش ذرت است؛ 1- آيا مى توانم به خريدار بگويم: فروش نقد هر كيلو گرم يكصد و پنجاه تومان و نسيۀ دو ماهه يكصد و شصت تومان؟ 2- خريد بعضى از خريداران دو ماهه است، ولى پول آن را تا چهار ماه و يا بيشتر تأخير مى اندازند، آيا مى توان از آنها ديركرد گرفت؟ 3- آيا مى توان از خريداران چيزى به عنوان گرو گرفت؟

جواب: 1- فروش نقد به يكصد و پنجاه تومان و نسيه به بيشتر در صورتى كه از اول مشخص شود مانعى ندارد.

2- تأخير پرداخت پول از مدت تعيين شده جايز نيست، همچنين گرفتن ديركرد و حق التأخير هرچند با شرط جايز نيست.

3- بدهكار، مالى را گرو بگذارد مانعى ندارد، ولى اگر در وقت معيّن بدهكارى را نداد، مرتهن مى تواند طبق صور و شرايطى كه در مسألۀ 2326 توضيح المسائل ذكر شده، عين مرهونه را بفروشد و طلب خود را بردارد.

«سؤال 3339» اين جانب به فروش فرش مشغولم و از اعتبار نسبتاً خوبى در بازار بهره مى برم؛ لذا معاملاتى كه انجام مى دهند داراى سه صورت است:

1- برخى از دوستان كه به پول احتياج دارند گاهى مراجعه كرده و دو الى سه ميليون پول گرفته و حاضرند با 30 الى 40 درصد پول را به صورت اقساط باز پس دهند؛ آيا اين معامله داراى اشكال است؟

2- علاوه بر آن گاهى آنها جنس را به صورت اقساطى خريده، ولى ما آن اجناس را براى آنها با سود 30 الى 40 درصد بفروش مى رسانيم؛ آيا اين عمل صحيح است؟

3- خود ما نيز فرش ماشينى يا دستبافت را به صورت نقد و يا مدت دار از كارخانه و يا اشخاص خريدارى كرده

و به صورت نقد و يا مدت دار با 10 درصد به فروش مى رسانيم. لطفاً حكم مسائل فوق را بيان فرماييد؟

جواب: 1- قرض دادن پول با شرط سود ربا و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 228

2- اگر جنس معينى را به عنوان نسيه بخرد و قصد جدّى در بين باشد و سپس خود او يا شما وكالتاً آن را بفروشيد مانعى ندارد، ولى در نسيه بايد مدت معلوم باشد.

3- فرض اخير، بى اشكال است؛ ولى در نسيه مدت مشخص شود.

قبض و اقباض فضولى

«سؤال 3340» آيا قبض و اقباض فضولى صحيح است؟

جواب: اقباض و قبض فضولى، مانند ايجاب و قبول فضولى پس از امضا صحيح و نافذ است.

«سؤال 3341» دختر خردسالى از مادر خود قطعه زمينى را به ارث برده و پدر در همان موقع آن را فروخته است. فرزند پس از رسيدن به سن بلوغ و رشد، زمين را از پدر مطالبه كرده و فروش آن را اجازه نداده است؛ آيا معامله باطل بوده است؟ و اگر دختر بخواهد زمين را پس بگيرد، آيا بايد پول مشترى را پس بدهد يا پدر به مشترى بدهكار است؟

جواب: اگر پدر بدون رعايت مصلحت دختر زمين را فروخته و دختر هم بتواند اين مطلب را ثابت كند حق دارد معامله را برگرداند و در اين صورت پدر ضامن است.

فروش اموال ديگران

«سؤال 3342» شخصى سال ها پيش ملكى را فروخته و اكنون مورد معامله مستحق للغير درآمده است؛ آيا فروشنده ضامن پرداخت قيمت روز ملك به عنوان ضمان درك و خسارات وارده براساس نظريۀ كارشناسى است؟

جواب: در مفروض سؤال، فروشنده بنابر احتياط واجب پول خريدار را با لحاظ كاهش ارزش پول بپردازد و حتى المقدور مصالحه كند.

«سؤال 3343» افرادى كه به نام مهاجرين از تعاونى هاى دولتى اجناسى را گرفته و در بازار آزاد به فروش مى رسانند؛ آيا چنين معاملاتى صحيح است؟

جواب: چنين معاملاتى تابع شرايط و مقرراتى است كه حكومت صالح مقرر كرده و براى مهاجرين وضع كرده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 229

غش در معامله

«سؤال 3344» معمولًا درب هاى آلومينيومى داراى مقدارى مفتول آهنى است، قيمت مفتول هم بسيار پايين تر از قطعات آلومينيوم است، اما پس از ساخت و ساز، قيمت آلومينيوم محسوب مى شود؛ آيا اين قيمت گذارى غش در معاملات نيست و معامله صحيح است؟

جواب: مقدار مفتولى كه معمولًا بايد در درب و پنجره آلومينيوم مصرف شود و همه مى دانند اشكال ندارد، ولى اگر زيادتر از معمول و نياز مصرف كنند بايد به مشترى اطلاع دهند و نسبت به قيمت تراضى كنند.

معامله با ثمن مجهول

«سؤال 3345» اين جانب مقدار 150 تن كشمش به شخصى فروخته و در قبال آن چك دريافت كرده ام، پس از مدتى قبل از سر رسيد چك ها خريدار به من مراجعه كرده و چك ها را گرفته و چك هاى ديگرى در عوض آن چك ها به من داد. بعداً معلوم شد كه خريدار مى دانسته كه صاحب اين چك ها شخص مجهولى است كه اصلًا در ايران زندگى نمى كند. گرچه من با فروش تمام زندگى ام طلب طلبكاران را داده ام اما فعلًا ورشكسته ام؛ آيا معاملۀ اين جانب صحيح بوده است؟ و آيا من از خريدار طلب دارم يا از شخصى كه فعلًا مجهول است؟

جواب: اگر معلوم شود كه خريداران از ابتدا قصد معاملۀ جدّى نداشته و معامله صورى بوده، معامله صحيح نبوده است و اگر قصد معامله داشته اند و ثمن آن كلى و در ذمّه خريداران بوده كه قصد داشته اند بپردازند معامله صحيح بوده است و تعويض چك ها با چكى كه دهندۀ آن مجهول المكان و فاقد اعتبار بوده در حقيقت حواله بر سر فرد مجهول بى اعتبار است؛ پس اگر شما نسبت به آن شخص شناخت نداشته ايد و جاهل بوده ايد مى توانيد حواله را فسخ كنيد و

از خريداران ثمن را مطالبه كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 230

فروش اشياى مجهول المالك

«سؤال 3346» بعد از پايان جنگ تحميلى خيلى از كاميون هاى عراقى از طريق مرزهاى ايران توسط عده اى سودجو وارد شده و دولت، اقدام به شماره گذارى و در بازارهاى ايران مورد معامله قرار گرفت و عوارض آن نيز توسط دولت اخذ گرديده است. خريد و فروش آن چگونه است؟

جواب: كاميون هاى مذكور اگر به سرقت از دولت يا اشخاص گرفته نشده باشند معاملۀ آنها صحيح است و در صورت شك در سرقت با توجه به قاعدۀ «يد» و احترام سوق مسلمين حمل بر صحّت مى شود؛ ولى اگر يقين به سرقت داشته باشيد حكم مجهول المالك را دارد كه بايد با اجازۀ حاكم شرع جامع الشرايط از طرف صاحبان آنها خودش يا پولش را صدقه داد.

خيارات و شرط ضمن عقد

«سؤال 3347» چنانچه در معامله اى (بيع) شرط فسخ يا خيار شرط و خيار تخلف شرط، مقرّر شده باشد و ليكن زمان و مهلت يا اجلى بر آن تعيين نشده باشد، آيا صرفاً شرط باطل است يا شرط و بيع هر دو باطلند؟

جواب: شرط فسخ به اين صورت كه در معامله براى يكى از دو طرف يا هر دو، حق فسخ شرط شود، اگر مدت آن معيّن نباشد اصل معامله اشكال دارد، ولى در خيار تخلف شرط چنانچه اصل شرط غررى نباشد تعيين مدت خاص براى تخلف لازم نيست.

«سؤال 3348» اگر كسى در ضمن معامله شرط كند «به مجرد وصول نشدن چك، معامله خود به خود فسخ شود»؛ اين نحو شرط آيا صحيح است؟ و آيا معامله خود به خود فسخ مى شود؟

جواب: به نحو شرط نتيجه كه خود به خود فسخ شود محل اشكال است؛ ولى اگر شرط كند به مجرد عدم وصول چك،

حق فسخ معامله را دارد شرط صحيح و نافذ است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 231

«سؤال 3349» اين جانب در سال 1351 يك باب گاراژ و شش باب مغازه در بهترين نقطۀ شهر اهواز به شركت بيمارستان پارس جهت احداث بيمارستان به صورت مشروط فروختم و خريدار در شرط ضمن عقد تقبل كرد كه پس از اتمام ساختمان بيمارستان و شروع به بهره بردارى به مدت پنج سال چهار تخت عمومى از بيمارستان را مجاناً در اختيار اين جانب قرار دهد تا بيماران بى بضاعتى را كه خود صلاح بدانم معرفى و بيمارستان مجاناً آنان را بسترى و به طور رايگان درمان كند، ولى متأسفانه پس از گذشت سى سال شركت بيمارستان پارس اقدام به ايجاد و ساخت بيمارستان نكرده و سال قبل كل مورد معامله را به طور قطعى به شخص ديگرى فروخته است بدون آن كه خريدار را از شرط ضمن عقد آگاه گرداند واين جانب بعد از معامله و واگذارى مطلع شدم. حال با توجه به اين مسأله، آيا مى توانم تقاضاى فسخ معامله با بيمارستان پارس را بكنم و يا مسأله داراى صور ديگرى است؟

جواب: شرط مذكور به قوت خود باقى است و فروشندۀ اوّلى حق دارد به لحاظ عدم عمل به شرط، معامله را فسخ كرده و يا او را ملزم به عمل به شرط كند و مشترى دوم نيز با جهل به شرط مذكور حق فسخ دارد.

«سؤال 3350» در عقد بيعى كه به طور قطعى و با ثمن معيّن بين دو نفر منعقد گرديده است، بخشى از ثمن معامله فى المجلس پرداخت شده و تتمۀ مبلغ نيز بايستى يك ماه پس از انعقاد بيع پرداخت گردد؛

ولى فروشنده در ضمن عقد شرط كرده است كه چنان كه در پرداخت تتمۀ ثمن تأخيرى افتد روزانه مبلغ قابل توجهى به عنوان خسارت و افزايش قيمت از خريدار دريافت كند؛ آيا شرط مزبور از نظر شرعى صحيح است؟ و با وجود قطعى بودن معامله و معيّن بودن ثمن، آيا مبلغ مورد ادّعا به عنوان خسارت قيمت مشمول عنوان رباست؟

جواب: اگر در عقد بيع، شرط كنند كه «در صورت تأخير پرداخت بقيۀ ثمن در زمان تعيين شده، فروشنده خيار فسخ داشته باشد و يا مشترى مقدار تورّمى و سقوط پول را بدهد نه بيشتر» مانعى ندارد؛ ولى شرط پرداخت مبلغى به عنوان خسارت تأخير، جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 232

«سؤال 3351» در شهرهاى مرزى گازوئيل براى تريلى ها و كاميونت ها سهميه بندى است؛ آيا راننده اى كه در شهرهاى ديگر سوخت گيرى كرده، حق دارد مازاد سوخت خود را آزاد و با قيمت بالاتر از قيمت داخل كشور بفروشد؟ و در صورت منفى بودن جواب، اگر از روى دلسوزى به مردم بيچاره اى كه از اين طريق امرار معاش مى كنند، فروخته باشد تكليفش چيست؟

جواب: در مفروض سؤال، اقدام به فروش در صورت منع دولت از آن جايز نيست.

«سؤال 3352» كسانى كه براى ايجاد محبت بين زن و شوهر و پدر و مادر و يا بستن زبان به شغل تعويذ نويسى مشغولند و از اين راه كسب درآمد مى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر سحر و جادو و يا كارى كه به ضرر افراد است در بين نباشد و صرف نوشتن دعا يا سوره اى از قرآن باشد اشكال ندارد.

«سؤال 3353» شخصى اتومبيل پلاك موقت را فروخته است و در قرارداد

مقرر شده كه فروشنده حداكثر تا يك ماه ديگر اتومبيل را پلاك كرده و سند آن را انتقال دهد، اما فروشنده به تعهد خود عمل نكرده تا اين كه هشت ماه طول كشيده و اتومبيل بدون استفاده در پاركينگ خريدار متوقف مانده است. خريدار هم از طريق مراجع قانونى، اتومبيل را پلاك كرده و سند آن را به نام خود انتقال داده است. با توجه به اين كه عدم اجراى تعهدات فروشنده، باعث خساراتى به خريدار شده است از جمله: بدون استفاده ماندن، افت مدل، پايان بيمه اتومبيل و ... كه كارشناس رسمى دادگسترى در نهايت خواب اتومبيل را روزى شش هزار تومان برآورد كرده است. حال آيا مبلغ مذكور به عنوان عدم نفع يا خسارت ناشى از عدم انجام تعهّد قابل وصول است؟ و آيا خسارت عدم نفع با خود عدم نفع تفاوت دارد؟

جواب: اگر شرط كرده باشد در ضمن عقد معامله كه در صورت تخلّف، خيار فسخ داشته باشد مى تواند معامله را فسخ كند و اگر عدم امكان استفاده از ماشين كه ملك اوست مستند به تعلّل فروشنده در گرفتن پلاك باشد اجارۀ مدت بيكار ماندن ماشين را ظاهراً فروشنده ضامن است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 233

«سؤال 3354» بين دو نفر عقد بيعى صورت گرفته و مبايعه نامه اى تنظيم گرديده است كه داراى چند بند است:

در بند پنجم آمده: اگر هر يك از طرفين از معامله منصرف شدند، ده ميليون ريال به طرف مقابل به عنوان خسارت بپردازد!. در بند ششم آمده: خريدار مى تواند به استناد اين مبايعه نامه مورد معامله را قبل از تنظيم سند رسمى تغيير و به هر شرايطى كه بخواهد

انتقال و يا واگذار نمايد و فروشنده نسبت به آن هيچ گونه حق و ادّعايى نخواهد داشت.

و در بند هفتم آمده: همۀ خيارات ساقط و جاى هيچ گونه عذر و بهانه اى نبوده و نيست.

سؤال اين است:

1- آيا بند پنجم و هفتم چگونه قابل جمع است و هر يك چه اثرى دارد؟ 2- آيا بند ششم منافاتى با بند پنجم بر فرض جعل خيار ندارد؟ و فى الواقع چنين خيارى را منتفى نمى سازد و تصرف فروشنده در ثمن مسقط خيار شرط نيست؟ 3- آيا شرط اسقاط كافۀ خيارات كه شرط نتيجه بوده با چه مبنايى قابل توجيه است؟

جواب: 1- معاملۀ نامبرده به حسب ظاهر مانعى ندارد و در بند هفتم قرارداد آن، همۀ خيارات اسقاط گرديده است. و در بند پنجم حق خيار شرط براى طرفين معامله قرار داده شده است، منتهى جواز اعمال آن خيار، مشروط به پرداخت مبلغ مذكور در آن بند، به عنوان حق خسارت مى باشد و موضوع بند هفتم غير از اين خيار است و براساس بند ششم ظاهراً مدت جواز اعمال آن خيار، براى فروشنده، محدود است به زمانى كه تنظيم سند رسمى و يا نقل و انتقال به غير توسط خريدار هر كدام كه زودتر باشد انجام گيرد و صرف تصرف طرفين معامله در ثمن و مثمن قبل از گذر زمان تعيين شده براى حق خيار شرط، ظاهراً مسقط آن خيار نيست.

2- ممنوعيت تصرف در زمان خيار شرط، كه لازمۀ بند پنجم است به جهت ظهور اشتراط حق فسخ، در منع از تصرف است؛ لذا با تصريح به عدم منع، كه لازمۀ بند ششم است تصرف اشكالى ندارد.

3- اسقاط همۀ خيارات نيز

مانعى ندارد و اساساً ثبوت خياراتى، مثل خيار عيب و يا غبن، از جهت ظهور عقد در اشتراط سلامت عوضين و عدم غبن است و همان گونه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 234

كه با تصريح بر رضايت به عيب يا غبن، خيار ثابت نيست، اسقاط آن نيز اشكال ندارد.

«سؤال 3355» چنانچه فردى در هنگام خريد زمينى، كليۀ خيارات از جمله خيار غبن «لو كان فاحشاً بل أفحش» را از خود ساقط كرده باشد و بعداً معلوم شود زمين مذكور چند برابر قيمت واقعى گران تر فروخته شده باشد. آيا خريدار حق فسخ دارد؟

جواب: اگر غبن، بيش از متعارف و بيش از مقدارى است كه خريدار احتمال مى داده، خيار باقى است و بنابر احتياط با هم تراضى كنند.

«سؤال 3356» شخصى منزلى را از فروشندۀ آن با يك سال خيار فسخ خريده است و خريدار در مدت نُه ماه، دو طبقۀ ديگر بر آن افزوده است و قبل از اتمام سال فروشنده اعمال خيار فسخ كرده است. اولًا: تكليف دو طبقه اى كه مشترى در ظرف اين مدت ساخته چه مى شود؟ ثانياً: عقد بيعى كه مشروط به خيار فسخ است، در مدت زمان خيار (يك سال)، آيا عقد لازم است يا معلق و غير لازم؟

جواب: اولًا: هرچند فروشنده حق اعمال خيار در مدت مقرر را دارد، ولى در صورتى كه با مشترى شرط «نيفزودن بناء» نكرده باشد فروشنده اگر اعمال خيار كرد بايد قيمت بناى جديد را به مشترى بدهد يا به گونه اى او را راضى كند و ثانياً: عقد در مدت خيار از ناحيۀ كسى كه حق خيار دارد لازم نيست.

«سؤال 3357» آيا خيار مجلس در معاملاتى كه

به صورت تلفنى انجام مى گيرد وجود دارد؟

جواب: در معاملات تلفنى نيز مادامى كه بايع و مشترى مشغول مكالمه اند و مجلس خود را تغيير نداده اند خيار مجلس ثابت است و پس از قطع مكالمه خيار مجلس وجود ندارد.

«سؤال 3358» بيعى بين دو نفر صورت گرفته و در قرارداد، همۀ خيارات از جمله خيار غبن نيز اسقاط شده است، ولى مابين دو طرف، شفاهى گفته شده كه تا 48 ساعت اجازۀ فسخ براى مغبون وجود دارد. در اين مورد شخص بنگاهى (دلّال) نيز شاهد بر مدّعاست و فعلًا بين فروشنده و خريدار اختلاف است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 235

اولًا: آيا اين حق فسخ با شهادت يك نفر دلّال قابل احراز است؟

ثانياً: آيا خيار غبن افحش در زمان انعقاد قرارداد قابل اسقاط است؟

ثالثاً: در صورت صحت ادّعاى فروشنده (دائر برحق فسخ داشتن) نزد خريدار و دلّال و عدم امكان اثبات حقانيّتش در دادگاه، وضعيت شرعى خريدار نيز نسبت به ملك چگونه است؟

جواب: اولًا: در مورد مذكور، ادّعا با شهادت يك مرد (دلّال) و قسم خوردن مدّعى ثابت مى شود و ثانياً: اگر غبن افحش نيز ولو اجمالًا مورد توجه اسقاط كننده خيار باشد قابل اسقاط است و ثالثاً: در مفروض سؤال، چنانچه فروشنده حق خود را اعمال و معامله را فسخ نمايد، خريدار شرعاً مالك نيست و بايد رضايت فروشنده را تحصيل كند.

«سؤال 3359» اين جانب آپارتمانى را از شخصى كه سند بنامش بود خريدم. نصف مبلغ را هنگام عقد بيع و نصف مابقى را در زمان انتقال سند پرداختم و سند در محضر به نام اين جانب انتقال يافت؛ اما فروشنده عنوان كرد كه چون آپارتمان در دست كسى

است حدود 6 ماه ديگر ملك را تخليه مى كند و من هم قبول كردم. پس از 6 ماه با مدارك نزد او رفته و عنوان كردم كه چون قرارداد شما تمام شده لطفاً آپارتمان را تخليه كنيد. ايشان در جواب گفتند: من آپارتمان را به فروشندۀ شما به طور مدتى فروخته و در قرارداد شرط كرده ام هر كدام از چك ها كه برگشت شود معامله فسخ است و من در اين جا به طور رايگان مى نشينم. آيا خيار جعل شدۀ ميان فروشنده و خريدار اول، خيار شرط است يا غير آن؟ و با جعل خيار مذكور، حكم معامله دوم چگونه است؟ و بنابر اين كه معاملۀ دوم صحيح باشد، فروشندۀ اول باقى طلب خود را از خريدار خودش، بايد بگيرد يا از اين جانب؟

جواب: ظاهراً خيار مذكور خيار شرط است به نحو نتيجه و با احراز صحّت ادّعاى شخصى- كه خود را مالك اول معرّفى مى كند- و ثبوت آن به طريق شرعى، دو فرض براى شرط مورد سؤال متصور است: فرض اول اينكه شرط شده باشد كه اگر چك وصول نشد معاملۀ اول به واسطۀ خيار مذكور فسخ گردد، در اين صورت با عدم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 236

وصول چك، آن معامله فسخ شده و مالك اول مى تواند قيمت آن خانه را يا مثل آن را چنانچه مثلى داشته باشد از خريدار اول دريافت كند. فرض دوم اينكه شرط شده باشد كه اگر چك وصول نشد خانه به ملك مالك اول برگشت نمايد، در اين صورت مشترى (مالك دوّم) حق نداشته است قبل از گذشتن زمان خيار، خانه را بفروشد و بنابراين، معاملۀ دوم قبل از زمان

سقوط خيار و قطعى شدن معاملۀ اول، فضولى است و مالك اول مى تواند از تحويل ملك، خوددارى كند، مگر اين كه وى معاملۀ دوم را امضا كند. همچنين با فرض تماميت معاملۀ اول، فروشندۀ اول باقى ثمن را از خريدار خودش طلبكار است در هر صورت براى رفع نزاع و روشن شدن جزئيات مورد خلاف بايد به محاكم قضايى مراجعه شود.

«سؤال 3360» مبناى حضرت عالى در ضرورت خيار در فقه و به خصوص خيار تعذّر تسليم چيست؟

جواب: مبناى خيار در خيارات مختلف است، هرچند يكى از ادلّۀ آنها حديث

«لا ضرر»

است و مبناى خيار تعذّر تسليم، اخبار معتبر در بيع سلف «1» است در صورتى كه متاع پيش فروش شده در وقت مقرر ناياب شود.

«سؤال 3361» آيا مى توان با الغاى خصوصيت و تنقيح مناط، خيار تعذّر تسليم را به كليۀ تعهدات نيز تسرّى داد؟ و به عبارتى از خيار تعذّر تسليم به خيار تعذّر عمل به تعهد برسيم؟

جواب: ملاك در مطلق موارد تعذّر جارى است. «لٰا يُكَلِّفُ اللّٰهُ نَفْساً إِلّٰا وُسْعَهٰا» «2» خداوند هيچ كس را جز به اندازۀ توانش مكلف نمى كند.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 18، ص 303، ابواب السلف، باب 11.

(2)- سورۀ بقره (2): آيۀ 286.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 237

مسائل صلح

«سؤال 3362» شخصى در زمان حيات خود ضمن صلح نامه اى ملكى را به فرزندان ذكور خود مصالحه كرده و ضمن عقد، شرط كرده است كه منافع مورد مصالحه تا زمانى كه مُصالح زنده است متعلق به خودش و حق استيفاى رايگان منافع و واگذارى به غير را داراست. همچنين شرط كرده تا زمانى كه صلح كننده زنده است حق فسخ صلح نامه به طور

يك جانبه صرفاً متعلق به خودش است.

سؤال اين است، در صورتى كه ثابت شد كه متعاملين قصد صلح نداشته و مقصود واقعى و پنهانى آنان وصيت به ثلث بوده است؛ آيا چنين معامله اى صحيح است و آيا سلب مالكيت منافع براى مدت موهوم به ترتيب فوق، موجب جهل طرفين به عوضين و در نتيجه غررى بودن آن نيست؟

جواب: با توجه به تعبيراتى كه ذكر شده، عقد مذكور ظهور در صلح دارد و وصيت بودن آن خلاف ظاهر است، مگر اين كه قرائن قطعيه بر اراده وصيت داشته باشيد و در صلح اين قبيل جهل ها مضر به صحّت آن نيست.

«سؤال 3363» اين جانب كليۀ دارايى خود را بين فرزندانم مصالحه و تقسيم كرده ام و از جملۀ آنها چند باب مغازه بوده كه با اجازه و رضايت و موافقت كامل اين جانب به فرزند دوم خود اجازه داده ام كه طبقۀ فوقانى بر روى مغازه ها بسازد؛ آيا بعد از من فرزندانم نسبت به طبقۀ فوقانى ادّعايى مى توانند بكنند يا متعلق به فرزند دوم اين جانب است؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر طبقۀ فوقانى قبل از صلح به فرزندان بنا شده است و بعداً فقط طبقه اول به آنان صلح شده است آنان حقى نسبت به طبقۀ دوم و فضاى آن ندارند و مالك مى تواند در حيات خويش فضاى طبقۀ دوم را به هر كسى كه هزينۀ

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 238

ساخت آن را پرداخته است تمليك كند؛ ولى اگر بعد از صلح به فرزندان، طبق دوم ساخته شده است در واقع در ملك فرزندان ساخته شده است و فضاى آن، ملك فرزندان بوده و تصرف در آن بدون رضايت آنان جايز

نيست.

«سؤال 3364» آب زمينى كه ميان دو برادر مشترك بوده است مورد دعواى طرف ثالث قرار مى گيرد. يكى از برادران بدون اطلاع و رضايت برادرِ ديگر، با شخص ثالث- طرف دعوا- مصالحه به مقدار آب مى نمايد. آيا چنين مصالحه اى معتبر است يا خير؟

جواب: مصالحۀ وى در مقدار سهم خود مانعى ندارد؛ ولى او نمى تواند در سهم برادر ديگر وى را به آنچه خود بر آن مصالحه نموده است ملزم نمايد، بلكه برادرى كه مصالحه ننموده است مى تواند با طرف ثالث در سهم خود به هر مقدار كه توافق كردند مصالحه نمايد؛ يا بر طبق موازين شرعى ديگر عمل نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 239

مسائل شركت

«سؤال 3365» سه سال پيش قطعه زمينى به مبلغى معيّن، توسط دو نفر خريدارى شده است. دو نفر مذكور با 5 نفر ديگر يك شركت تعاونى تأسيس كرده و مقرر گرديده: شركا از سهم الشركة خود بابت زمين خريدارى شده هر مبلغى را كه مى توانند پرداخت كنند.

همۀ شركا به تعهد خود عمل كردند، مگر يكى از آنها كه فقط يك سال پيش مقدارى پول آورده و نسبت به سهم بقيه بسيار كمتر است. طبق نظر كارشناسى، زمين مذكور دو برابر ارزش يافته و سهم هر شريكى دو برابر شده است، لذا نفر آخر هم ادّعا مى كند كه بايد سهم او را دو برابر حساب كنيم. خواهشمنديم نظر شرعى خود را پيرامون سهم شركا بيان فرماييد؟

جواب: اگر دو نفر اول زمين را براى خودشان خريده اند و بعداً پيشنهاد كرده اند هر كس پول بدهد فعلًا در زمين شريك باشد طبعاً كسى كه در آغاز پول نداده است شريك نيست. ولى بجاست چون با

او مذاكره شده او را بى بهره نگذارند.

«سؤال 3366» قبل از انقلاب- در اصلاحات ارضى- مالكين به كشاورزان پيشنهاد كردند كه ما مقدار 25 هكتار زمين را به شما مى بخشيم. تقريباً 50 نفر كشاورز وجود داشت كه اين زمين به آنها تعلق مى گرفت. حدود 40 نفر از كشاورزان آن را امضا كردند، ولى بقيۀ آنها با اين كه زمين به آنها نيز تعلق مى گرفت آن را امضا نكردند؛ آيا كشاورزانى كه تقسيم نامه را امضا كردند حق دارند كل زمين را صاحب شوند و يا آن را واگذار كنند؟

جواب: چنانچه مالكين شرعى زمين ها آنها را به كشاورزان بخشيده و به آنان تحويل داده باشند به همان مقدار كه به آنان بخشيده اند مالك گرديده و مى توانند هر گونه تصرف مالكانۀ شرعى در آن انجام دهند.

«سؤال 3367» زمينى بين چند نفر ورثه، به طور مشاع بوده كه يكى از ورّاث- بدون

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 240

اجازۀ ديگر ورثه- تعدادى از درختانى را كه بين برادران و خواهران به صورت مشاع بوده قطع و فروخته است. اين عمل از نظر شرعى چه حكمى خواهد داشت؟

جواب: هر گونه تصرف در مال مشترك، موقوف به اجازه و رضايت همۀ شركا بوده و در غير اين صورت غصب و موجب ضمان است.

«سؤال 3368» دو نفر شريك قطعه زمينى را به صورت قسطى (در سه قسط) خريده اند.

دو قسط اول و دوم را هر دو پرداخت كرده اند، ولى موقع سر رسيد قسط سوم يكى از شركا مى گويد: فعلًا پولى براى پرداخت ندارم. نفر دوم علاوه بر سهم خود سهم شريكش را نيز پرداخت كرده، ولى مى گويد: به همان اندازه زمين از من است، يعنى

46 از من است و 26 از آن تو. بفرماييد: حق با شريك اول است يا دوم؟

جواب: زمين مزبور مال دو نفر است نصف و نصف و شريكى كه پول قسط سوم را داده فقط پول را طلبكار است، چون معامله اى انجام نشده.

«سؤال 3369» برخى از شركت ها در كويت و عراق هستند كه با شركت هاى امريكايى قرارداد واردات اغذيه هايى مانند گوشت هاى حرام و چه بسا شراب و ... مى بندند؛ آيا مى توان از اين شركت ها سهام خريد؟

جواب: جايز بودن خريد سهام از چنين شركت هايى محل اشكال است.

«سؤال 3370» يك زمين موروثى بين چند نفر از شركا و با حضور چند نفر از مؤمنين تسويه و تعادل سهام شده است كه بعضى از قطعات زمين بعد از تعادل و تسويه و نظر سنجى قرعه كشى شده و با رضايت شركا تقسيم و مورد قبول همه واقع شده است. چند سال از واقعه گذشته است، بعضى از شركا به دليل اين كه اطراف زمين هايشان استعداد توسعه را دارا بوده زمين هاى خود را توسعه داده اند، اما برخى توسعه نداده اند، ولى ادّعا مى كنند كه اصل تقسيم بندى صحيح نبوده و بايد زمين موجود امروزى كه توسعه يافته تقسيم شود آيا آنها چنين حقى دارند؟

جواب: اگر مال مشترك، بعد از تعديل سهام توسط قرعه يا رضايت همۀ شركا تقسيم گردد، هيچ كدام حق برهم زدن آن را ندارد، مگر اين كه ثابت شود در تعديل و تقسيم سهام اشتباهى رخ داده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 241

«سؤال 3371» در يك كارخانۀ لاشه برى، سه نفر با هم قرار شراكت گذاشته كه بابت سهم خود مبلغ يك ميليون تومان پرداخت كنند. دو نفر

از آنها به تعهدات خود عمل كرده، ولى يك نفر به جاى اين كه يك ميليون بپردازد ششصد هزار تومان آورده و در عوض، ششصد هزار تومان گرفته است. الآن پس از گذشت يك سال، آيا نفر سوم باز هم شريك محسوب مى شود يا خير؟

جواب: مجرّد قرارداد، موجب شركت نمى شود، بلكه لازم است اموال مورد شركت مخلوط شود به طورى كه از هم ممتاز نباشند. پس كسى كه اساساً چيزى پرداخت نكرده شريك محسوب نشده و طبعاً چيزى از سود طلبكار نيست، ولى بنابر احتياط، نسبت به سود مقدار پولى كه در آن زمان محدود پرداخت كرده با يكديگر مصالحه كنند.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 242

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 242

مسائل مضاربه

«سؤال 3372» اين جانب قبل از جنگ تحميلى با فروش تمام دارايى خود، مبلغى را به يكى از معتمدين خود كه فروشندۀ آهن آلات بود داده تا با آن كار كند و مقدارى از اين بابت سود به سرمايه ما تعلق گيرد؛ اما پس از گذشت چند روز، جنگ شروع شده و تاكنون كه 26 سال از شروع جنگ مى گذرد فقط توانسته ام اصل پول خود را از وى بگيرم. آيا علاوه بر اصل پول، سود سرمايه و يا تورّم پول را هم طلبكارم؟

جواب: چون پول شما نزد آن آقا به عنوان مضاربه بوده اگر شرايط مضاربه، موجود بوده شما طبق قرارداد سهم سود خود را از همۀ معاملات انجام شده طلبكاريد و اگر شرايط مضاربه، محقق نبوده طرف، هر چه سود از پول شما برده مال شماست و او اجرت

عمل را طلبكار است و در غير اين صورت شما اصل پول را قطعاً طلبكاريد و نسبت به مسألۀ تورّم و سقوط قدرت خريد پول، بايد او شما را راضى كند.

«سؤال 3373» ادارۀ استاندارد ملى، ساخت زودپز را ممنوع اعلام كرده است. حال اگر كسى سرمايه اى را به سازندۀ زودپز براى ساخت آن به عنوان مضاربه پرداخت كند و از آن سودى به دست آيد، آيا آن پول حلال است؟

جواب: مضاربه در كار تجارى است، ولى در موارد صنعت با صاحب صنعت مى توانيد شركت كنيد و طبق قرارداد سود آن را تقسيم كنيد؛ و اگر زودپزها كاملًا مطمئن و بى خطر باشد اشكال ندارد. اگر معاملۀ شركت صحيح انجام شود خسارت هم مال هر دو است.

«سؤال 3374» شركتى غير انتفاعى، به كارخانه ها، شركت ها، كارگاه ها و كسبه وام مضاربه داده و مبلغى را- على الحساب- بابت سود حاصل دريافت مى كند. در صورتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 243

كه سود مازادى وجود داشته باشد اين مؤسسه به عامل صلح كرده و اگر عامل داراى زيانى شده باشد زيان را به اين مؤسسه صلح مى كند كه اين موارد در قالب قراردادى تنظيم گرديده است. در ضمن در قرارداد شرط مى شود كه اگر عامل در موقع تعيين شده از پرداخت بدهى خود به هر دليلى استنكاف ورزد مبلغى را به عنوان خسارت يا جريمه تأخير از او دريافت مى كند؛ آيا اين عمل مشروع است؟

جواب: اگر عمل مذكور صورى نبوده و مضاربه حقيقى باشد كه سرمايه در ملك صاحبش باقى بماند و با آن تجارت شود و سهم هر يك از صاحب سرمايه و عامل از سود آن به طور مشاع معيّن

شود مضاربه صحيح است و مى توان در ضمن عقد لازم شرط كرد كه مبلغى را به عنوان على الحساب دريافت كرده تا در پايان با يكديگر مصالحه كنند.

مبلغ دريافتى به عنوان جريمۀ ديركرد در پرداخت دِين، ربا و حرام است؛ مگر اين كه عرفاً تأخير در پرداخت، موجب كاهش ارزش پول گردد و مبلغ مذكور در برابر كاهش ارزش پول باشد كه در اين صورت بنابر احتياط واجب مصالحه كنند.

«سؤال 3375» در يك عقد قرارداد مضاربه، عامل فقط سود مشاعى ماهانه كه على الحساب به سرمايه گذار مى دهد را مشخص مى كند و صحبتى از سود اصلى- كه در اصل قرارداد درج شده بود- نشده است؛ آيا در اين صورت مضاربه صحيح است؟

جواب: تعيين سود على الحساب در صورتى صحيح است كه سود قطعى و مسلّم و تا حدّى، مقدار آن هم مشخص باشد.

«سؤال 3376» شخصى يك فقره چك به يك نفر مورد وثوق خود مى دهد و به او مى گويد كه تا يازده ماه ديگر نيازى به اين پول ندارم و شما با آن سرمايه اى تهيه كنيد و مضاربه انجام دهيد و در عوض، نفر دوم هم يك فقره چك به همان مبلغ به نفر اول به تاريخ يازده ماه ديگر مى دهد؛ آيا نفر اول مى تواند اين چك مدت دار را به عنوان سند از او بگيرد؟

جواب: در مضاربه، خسارت به عهدۀ صاحب پول (سرمايه گذار) است و اين كه بخواهد از عامل چك بگيرد و خود را طلبكار تمام وجه در آخر مدت بداند صحيح

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 244

نيست، ولى تعيين مدت بر هر مقدار كه تراضى كنند لازم است و اشكال هم ندارد.

«سؤال 3377» شخصى مبلغى را نزد

دوست امينش به امانت مى سپارد تا با آن مضاربه كند. دوست امين كه پول را گرفته در هر ماه به ازاى هر يك ميليون تومان سى هزار تومان على الحساب مى پردازد و اگر خسارتى حاصل شد به صاحب پول بخشيده و از خود جبران مى كند و اگر اضافه بر سى هزار تومان سود برد خودش به عنوان كارمزد برمى دارد؛ آيا اين سى هزار تومان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر پول نزد شخص به عنوان مضاربه است، يعنى با پول تجارت كند و اگر سودى پيدا شد سهمى هم به صاحب پول بدهد؛ به شرط اين كه هم مدت و هم مقدار مشاع سهمى را كه به صاحب پول مى دهد از اول معيّن كنند اشكال ندارد. بنابراين امانت معنا ندارد و كارمزد هم معنا ندارد و اگر سودى در معاملات پيدا نشود، صاحب پول چيزى طلبكار نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 245

مسائل مزارعه

«سؤال 3378» يك جوى آبى است كه زمين هاى سه نفر كشاورز را مشروب مى كند.

اطراف اين جوى آب علف هاى زيادى روييده است و اين سه نفر بر سر اين علف ها دعوا دارند. اولى مى گويد: اگر قسمت من نبود شما محلى براى بردن آب نداشتيد و علف هاى اطراف آن مال من است. دومى به دليل سابقه در داشتن زمين همين ادّعا را مى كند و سومى نيز مى گويد: اگر سهم آب من نبود نيازى به جوى نبود پس علف ها از من است.

بفرماييد حق با كدام يك است؟

جواب: اگر مسير جوى آب ملك هر سه نفر باشد علف سر جوى هم مال هر سه نفر است، ولى اگر مسير جوى آب هر قسمتى مال فردى است، علف آن قسمت هم

مال اوست.

«سؤال 3379» شخصى در باغ خود درختى كاشته كه از ريشۀ آن، درختى هم در باغ همسايه روييده و بزرگ شده و بين آن دو نفر نزاع شده است. مالك اول مى گويد: اصل اين درخت از من است و مالك زمين مى گويد: درخت در زمين من رشد كرده است.

بفرماييد: حق با كدام يك از مالكين است؟

جواب: ريشۀ درخت هر كجا برود مال مالك درخت است هرچند رشد كرده و درخت شود، ولى صاحب زمين هم حق دارد به مالك درخت بگويد ريشه را قطع كن و اگر نكرد خودش قطع كند و مى تواند هم با دريافت اجارۀ زمين يا مجاناً رضايت دهد و بگذارد ريشه بماند و براى مالك درخت شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 246

مسائل اجاره

«سؤال 3380» چنانچه منزلى فروخته شده و مقرّر بوده در تاريخ مشخص، تحويل شود، ولى فروشنده به تعهد خود عمل نكند؛ آيا براى مدت تصرف، اجاره بدهكار است؟

جواب: آرى اجارۀ متعارف را بدهكار است.

«سؤال 3381» موجرى به عقد لازم، باغ انارى را به قيمت مشخصى به عنوان اجارۀ پنچ ساله در اختيار مستأجر مى گذارد. پس از يك سال با اين كه مستأجر حدود نصف بهاى اجاره را به عنوان استفاده كسب مى كند، اما موجر متوجه مى شود كه مستأجر، يك يا دو تا از قراردادهاى ضمن عقد از جمله دادن كود شيميايى و ... را انجام نداده، لذا مى خواهد اجاره را فسخ كند، اما مستأجر طلب پولى اضافه مى كند؛ آيا مستأجر چنين حقى دارد؟

جواب: اگر مستأجر به شرايط ضمن عقد عمل نكند احوط اجبار او بر عمل است و اگر ميسّر نيست موجر حق فسخ اجاره را دارد و

مستأجر حق ندارد چيزى مطالبه كند.

«سؤال 3382» در برخى از شهرهايى كه دانشگاه يا حوزۀ علميه وجود دارد گاهى يك نفر منزلى را با رهن بالا و اجارۀ كم رهن و اجاره مى كند و بعداً تعدادى از دانشجويان يا طلاب را در آن جاى مى دهد و از آنها مقاديرى پول بابت استفاده از جا و مكان و امكانات ديگر مى گيرد؛ آيا اين عمل وجه شرعى دارد، يا مخالف شرع است؟

جواب: اگر مبلغى كه به صاحب خانه پرداخت مى شود به عنوان وام به او پرداخت شده و خانۀ او گرو گذاشته شود و شرط كنند كه قيمت كمترى جهت اجاره پرداخته يا اصلًا اجاره ندهند ربا و حرام است؛ ولى چنانچه صاحب خانه به قصد اجاره، خانه را به مبلغى هرچند كمتر از قيمت معمول اجاره دهد و در ضمن عقد اجاره، شرط كند كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 247

مستأجر مبلغى را به او قرض دهد و او نيز خانه را در مقابل آن گرو بگذارد معامله صحيح است و در اين صورت اگر موجر شرط نكرده كه مستأجر ملك را به ديگرى واگذار نكند و ظاهر حال او هم اين نباشد كه تنها مستأجر از ملك استفاده كند مستأجر مى تواند به سبك مشروع ذكر شده آن را به ديگرى اجاره دهد. البته تحويل ملك به ديگرى هم بايد با اجازه مالك باشد. و در مواردى كه مستاجر حق اجاره به غير را دارد نمى تواند مبلغ بيشترى از آنچه به مالك مى پردازد به ديگرى اجاره دهد، مگر آن كه در آنجا كار با ارزشى مثل تعمير انجام دهد.

«سؤال 3383» در كنار مسجدى جوى آبى قرار دارد

كه سابقاً از آن استفاده شده و درآمد آن صرف روضه خوانى مى گرديده، اما در حال حاضر از آن جوى هيچ استفاده اى نمى شود و درآمدى نيز ندارد و قابل استفاده نيست جز اين كه جهت دست شويى و وضوخانۀ مسجد از آن استفاده گردد؛ آيا جايز است در اين جهت از آن استفاده كرد.

جواب: اگر اجاره كنند و مال الاجاره آن را صرف روضه خوانى كنند اشكال ندارد.

«سؤال 3384» اين جانب يازده سال است كه در پاساژى مغازه اى را اجاره كرده ام و مبلغى از من به عنوان سپرده گرفته شده است و مدت پنج سال است كه مغازۀ ديگرى را از شخصى گرفته ام. البته جابجايى بنده به امر مدير عامل پاساژ بوده است حال پس از مدت مذكور، مدير عامل پاساژ اصرار بر نوشتن قرارداد جديد با مفاد جديد و ازدياد كرايه و از بين بردن حق كسب و پيشۀ ما را دارد. لذا به علت پرداخت نشدن اجاره، صاحبان پاساژ به دادگاه شكايت كرده و از طريق پيگيرى در دادگاه حكم تخليه مغازه صادر شده است. بفرماييد تكليف بنده چيست؟ لازم به ذكر است كه بنده از جانبازان شيميايى و مدت 60 ماه حضور در جبهه دارم.

جواب: در جبهه بودن و جانبازى شما البته كمالى است براى شما و ان شاء اللّه عنداللّه مأجوريد؛ ولى چنانچه بودن شما در مغازۀ دوم واجد شرايط اجاره و از جمله تعيين مدت اجاره در عقد اجاره نبوده است، چندين سال در مغازه بودن حقى را ثابت نمى كند پس لازم است با رضايت طرفين و تعيين مدت اجاره و اجرت ماهيانه از نو عقد اجاره منعقد شود و اگر رضايت حاصل

نشد لازم است تخليه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 248

«سؤال 3385» معمولًا منازلى كه دو طبقه است و يك طبقۀ آن را اجاره مى دهند نصف هزينۀ آب، برق و گاز آن را از مستأجرين مى گيرند. حال اگر يكى از دو طرف مستأجر و موجر، وسيله اى برقى داشت كه ديگرى ندارد و خلاصه از مقدار نصف، بيشتر مصرف كرد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر احتمال بدهند كه مستأجران راضى نباشند بايد مذاكره و رضايت آن ها را تحصيل كنند.

«سؤال 3386» شخصى كارخانه اى را به مبلغ و مدت معيّن اجاره كرده و متعهد مى شود كه علاوه بر اجاره، پول آب، برق و ماليات آن را بپردازد، اما به علت گران شدن ماليات، برق و ... با صاحب كارخانه مشاجره كرده و به مدت بيست روز كارخانه تعطيل مى شود؛ آيا در اين بيست روز موجر بايد اجاره را بپردازد؟

جواب: در فرض مسأله كه مورد اجاره به جهت مانع و آفتى مربوط به غير مستأجر از استفاده نيفتاده، مستأجر مال الاجاره را بدهكار است.

«سؤال 3387» شخصى مكانى را ماهيانه به قيمت يك صد هزار تومان اجاره كرده است. آيا اين شخص مى تواند همين مكان را با اجازۀ موجر به مبلغ ده هزار تومان و سه ميليون تومان قرض الحسنه اجاره دهد؟

جواب: با اجازۀ موجر و به مبلغى كه زيادتر از مال الاجارۀ اول نباشد اشكال ندارد، ولى اجاره دادن به مبلغ بيشتر اشكال دارد، مگر اين كه در آن مكان چيزى اضافه كرده باشد.

«سؤال 3388» ملكى به صورت مشاركت خريده شده و سپس يكى از شركا سهم خود را به شريك ديگر اجارۀ به شرط تمليك مى دهد. به طورى كه بعد از

پرداخت تمامى اقساط (كه طبعاً بيش از پولى است كه شريك براى آن سهم داده بود) قسمت مورد اجاره به ملكيت مستأجر در مى آيد؛ آيا مى توان اين كار را كه در بانك ها و يا شركت ها، اشخاص حقوقى و بعضى اشخاص حقيقى انجام مى دهند، راهى شرعى براى فرار از رباى قرضى دانست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 249

جواب: شرط مذكور در اجاره اشكال ندارد و آنچه اشكال دارد شرط سود در قرض است.

«سؤال 3389» فردى براى اين جانب چند سالى كار كرده است، حالا قصد دارم كارم را تعطيل كنم. او از بنده حق سنوات كارش (چيزى شبيه به سرقفلى) را مى خواهد و اين در حالى است كه قبلًا در اين باره با همديگر حرفى نزده و توافقى هم نكرده بوديم. از نظر شرعى دادن و گرفتن اين پول (حتى با حمايت قانون كار) چه حكمى دارد؟

جواب: اگر هنگام عقد اجاره، عمل بر طبق قانون كار و يا دادن حق سنوات صريحاً شرط شده باشد، بايد طبق شرط عمل شود و در غير اين صورت چيزى اضافه بر دستمزد شرعى طلبكار نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 250

مسائل سرقفلى

«سؤال 3390» آيا چيزى به نام سرقفلى كه به شدت در جامعۀ تجارى ما شيوع يافته اساس فقهى دارد؟

جواب: مجرّد اجارۀ ملك موجب، استحقاق سرقفلى نيست و مستأجر حق ندارد مطالبه كند، ولى خود موجر در آغاز اجاره مى تواند از مستأجر پولى بگيرد و حق اجارۀ ملك به ديگران را به او واگذار كند. در اين صورت مستأجر اول، به مقتضاى اين حق مى تواند از مستأجر دوم پولى را براى اجاره دادن به او مطالبه كند كه نام آن

سرقفلى است.

«سؤال 3391» شخصى ده سال قبل سرقفلى يك باب كامل مغازه را به مبلغ پنج ميليون تومان فروخته، اكنون پس از گذشت ده سال ادّعاى غبن كرده و به دادگاه نيز شكايت كرده است. دادگاه نيز ادّعاى غبن وى را ردّ كرده است؛ آيا از نظر شرعى حقى براى او ثابت است؟

جواب: مدّعى غبن بايد غبن در موقع معامله را شرعاً ثابت كند و الّا حقى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 251

مسائل بيمه

«سؤال 3392» يكى از اشكال بيمه، بيمۀ تكميلى است كه شركت بيمه در قبال دريافت وجهى از هر نفر، وى را در هنگام دچار شدن به بيمارى هاى پر هزينه، پشتيبانى مى كند؛ حال اگر مبلغ دريافتى طى يك دورۀ پنج ساله توسط شركت بيمه دريافت گردد به شرط آن كه ضمن برخوردارى از مزاياى بيمۀ مذكور كل مبلغ دريافتى نيز توسط شركت بيمه رأس سال ششم به صورت يك جا به اشخاص بازگردانده شود. اين نوع خدمت جديد آيا مشروع است؟

جواب: بيمۀ تكميلى به اين صورت كه مبلغى را به شركت بيمه بپردازد به شرط اين كه شركت، آن مبلغ را پس از مدتى به او بازگرداند و در ضمن متعهد شود كه مخارج بيمارى هاى احتمالى او را بپردازد اشكال دارد، ولى اگر به يكى از صور زير باشد اشكال ندارد:

الف: پولى كه بيمه گذار پرداخته است، در اثر كاهش فاحش ارزش پول، ارزش بيشترى از پولى كه از شركت مى گيرد داشته باشد.

ب: مبلغ مورد نظر را بدون شرط به شركت بيمه تمليك كند هرچند بداند شركت در مواردى خاص او را پشتيبانى مى كند.

ج: مبلغ مذكور را به صورت بضاعت (يعنى: بدون آن كه آن را

به شركت بيمه تمليك كند) در اختيار شركت بيمه قرار دهد و در ضمن از آن بخواهد كه مخارج احتمالى بيمارى وى را بپردازد و به شركت بيمه وكالت دهد كه در پايان مدت فوايد پولى را كه به شركت داده است در مقابل مقدارى كه شركت بابت بيمارى او پرداخته يا به ازاى مبلغى كه از شركت بابت ضمانت مخارج بيمارى او طلبكار است، مصالحه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 252

«سؤال 3393» دولت از حقوق تمامى كارمندان خود هر ماهه مبلغى ناچيز در حدود (600 تومان) را به حساب يكى از شركت هاى بيمه طرف قرارداد خود واريز مى كند و در مقابل شركت بيمه تعهد مى كند كه فقط در صورت وفات كارمند به طور عادى يا بر اثر حادثه مبلغ سه ميليون تومان به كسى كه كارمند در پرونده خود مشخص نموده بلاعوض و فورى پرداخت نمايد كه به اين نوع بيمه در اصطلاح بيمه عمر گفته مى شود، آيا اين نوع بيمه از نظر شرعى درست است يا نه؟

جواب: بيمه عمر به صورت مذكور اشكالى ندارد.

«سؤال 3394» شركت بيمه در برخى موارد مبلغى مثلا 200 الى 300 ريال طى 15 سال اضافه بر مبلغ بيمۀ عمر از كارمند دريافت مى كند در عوض، شركت بيمه تعهّد مى كند كه پس از پايان 15 سال مبلغ يك ميليون تومان را به خود كارمند پرداخت كند كه به اين نوع بيمه «بيمه عمر و پس انداز» گفته مى شود؛ آيا اين نوع بيمه از نظر شرعى اشكال دارد؟

جواب: بيمۀ پس انداز به اين صورت كه شخصى ماهيانه مبلغى به شركت بيمه بپردازد به شرط اين كه بعد از آن مبلغ بيشترى از

آن دريافت كند، مشكل است، ولى در يكى از صورت هاى زير ظاهراً بى اشكال است.

الف: پولى را دولت بدون آن كه به كارمند خود تمليك كند به شركت بيمه تمليك كند به شرط اين كه شركت، مبلغ بيشترى را پس از آن به كارمند بپردازد.

ب: در اثر كاهش فاحش ارزش پول در مدت مذكور، مبلغى را كه بيمه گذار مى گيرد با مبلغى كه مى پردازد از نظر ارزش حقيقى و قدرت خريد و اقتصادى تقريباً يكسان باشد.

ج: بيمه گذار بدون آن كه با شركت بيمه شرط كند، پولى را به آن تمليك كند هرچند بداند شركت بالاخره در عوض آن، پول بيشترى به او پرداخت مى كند.

د: بيمه گذار پول خود را به طور بضاعت؛ يعنى بدون آن كه آن را به شركت بيمه تمليك كند در اختيار شركت گذاشته و به آن اجازه دهد تا با پول وى معامله و تجارت كند و در پايان نسبت به اصل پول و فوايد آن با شركت به مبلغ تعيين شده مصالحه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 253

«سؤال 3395» شخصى خود را بيمه عمر كرده است به اين نحو كه تا 15 سال، نود هزار تومان به بيمه مى دهد و اگر در بين اين پانزده سال بميرد، بيمه مبلغ سه ميليون به وراث شخص بدهد و در صورتى كه 15 سال تمام شود و شخص بيمه شده زنده بماند، مبلغ سه ميليون را به خود شخص بدهد؛ آيا در قرارداد اين بيمه اشكال هست يا خير؟

جواب: در مفروض سؤال، ظاهراً معامله هم با جهل ملازم است و هم مشتمل بر رباست و اين جانب راهى براى تصحيح آن نيافتم.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 254

مسائل وكالت

«سؤال 3396» آيا وكلايى كه در هر يك از مراحل دادرسى، متوجه مى شوند كه موكّل خود به ناحق است وظيفۀ وكيل در اين مورد چيست؟ و حق الوكالۀ وكيل مباح است يا حرام؟

جواب: وكالت در موردى كه حق نباشد جايز نيست، و حق الوكالۀ آن نيز اگر براى دفاع از امر ناحق باشد حرام است.

«سؤال 3397» اگر وكيلى يا مشاورى براى احقاق حقى درصدى را از صاحب حق بگيرد (هر درصدى كه به توافق برسد)؛ آيا مشكلى از لحاظ شرعى دارد يا خير؟

جواب: با رضايت موكّل اشكال ندارد.

«سؤال 3398» اگر وكيلى متوجه شود كه موكّل و يا كسى كه به وى مراجعه كرده حقى از وى پايمال شده و از سوى ديگر موكّل و يا مدّعى حق توان پرداخت هزينه هاى شغلى را نداشته باشد وظيفۀ وكيل چيست؟ و اگر براى احقاق حقوق وى لازم باشد به بعضى از مسؤولين يا قضات و يا افراد همكار و غيره مراجعه و يا با آنها درگير شوند و احتمالًا در مواردى نياز به اجرت و پرداخت اجرت نيز هست؛ آيا وكالت در چنين موردى از باب امر به معروف و نهى از منكر وظيفه است و يا به جهت ديگر؟ و اگر متوجه شود كه از اين درگيرى فايده اى حاصل نمى شود چه وظيفه اى دارد؟

جواب: در حدّ دفاع از مظلوم و احقاق حق در حد قدرت و نيز امر به معروف و نهى از منكر وظيفه دارد و از شرايط امر به معروف و نهى از منكر احتمال تأثير است.

«سؤال 3399» اگر شخص وكيل در حقانيت موكّل خود شك كند؛ آيا مى تواند به وكالت خود ادامه داده و از موكّل

خود دفاع كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 255

جواب: اگر وكيل موكّل را محقّ نمى داند يا در حقانيت او شك دارد، نمى تواند از او دفاع كند و حق الوكاله براى او حلال نيست.

«سؤال 3400» آيا توسط تلفن، تلكس، فاكس، مى توان كسى را وكيل گرفت خصوصاً وكالت در عقد نكاح؟

جواب: با تلفن هم اشكال ندارد، ولى تلكس و فاكس در حكم نامه نويسى است و اشكال دارد و فرقى بين وكالت در عقد نكاح و غير آن نيست.

«سؤال 3401» شخصى با علم به اين كه در شهر، وكلاى زيادى وجود دارد؛ اما شخصى را به وكالت انتخاب مى كند كه وكيل رسمى دادگسترى نيست. آيا اين عقد وكالت صحيح است يا خير؟ و آيا اگر وكيل حق شكايت را از خود سلب كرده باشد مجاز به شكايت از وكيلند؟ و آيا مى توان اجرت وكيل را پرداخت نكرد؟

جواب: اولًا: وكالت صحيح است و با فرض امكان انجام مورد وكالت، اجير كردن بر انجام مورد وكالت نيز مانعى ندارد.

ثانياً: اسقاط حق شكايت، اثرى ندارد البته اگر ضمن عقد لازم شرط شود كه اقدام به شكايت نشود بايد به شرط وفا شود، مگر اين كه شكايت مربوط به وفا به همان عقدى باشد كه عدم اقدام به شكايت ضمن آن عقد شرط شده است.

ثالثاً: در صورتى كه وكيل اقدام به انجام عمل مورد وكالت كند بايد اجرت او پرداخت شود.

«سؤال 3402» پنج برادر زمين مشتركشان را به طور موقت تقسيم كرده بودند كه يكى از برادرها از آن شهر هجرت مى كند و سه وكيل مى گيرد تا اين زمين را به طور قطعى بين پنج برادر تقسيم كنند به شرطى كه هر سه وكيل

يك تصميم مشترك و واحد گرفته باشند.

متأسفانه دو تن از وكلا بدون اين كه به ديگرى خبرى بدهند زمين را تقسيم و در ضمن شرايط، بد و خوب بودن و يا شرايط بعضى از برادرها را در نظر نگرفته اند؛ آيا اين وكالت با اين شرايط صحيح است؟

جواب: اگر برادر مهاجر سه نفر را وكيل كرده است تا از سوى او هر سه نفر با هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 256

در تقسيم زمين نظر دهند، تصميم دو وكيل بدون نظر وكيل ثالث فضولى بوده و بدون امضاى او صحيح نيست.

«سؤال 3403» آيا ترغيب و تشويق موكّل، توسط بازجو به شكايت بر عليه وكيلى كه براى احقاق حق اقدام به رشوه كرده وجه شرعى دارد؟

جواب: ترغيب در شكايتى كه داراى شرايط است جهت احقاق حق، اشكالى ندارد هرچند بهتر است به صلح و سازش ترغيب شود نه شكايت، ولى اگر تنها به قصد اضرار به غير باشد جايز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 257

مسائل قرض

«سؤال 3404» در برخى از مجتمعات، تعدادى دور هم جمع مى شوند و هر كدام مقدارى پول به عنوان امانت نزد فردى جمع مى كنند و هر دفعه بر حسب قرعه آن پول جمع شده به يك نفر تعلق مى گيرد و اگر اسم كسى يك بار درآمد بار دوم ديگر پول به او تعلق نمى گيرد. اين گونه قرض الحسنه ها چه حكمى دارد؟

جواب: قرض دادن به صندوق اگر مشروط به قرض دادن به او باشد محل اشكال است، ولى اگر قرض نيست، بلكه پول ها به عنوان امانت نزد كسى جمع مى شود تصرف در آنها با رضايت صاحبان پول بى مانع است.

«سؤال 3405» شخصى يك برادر صغير و يك

برادر بزرگ تر از خود داشته و اموال آن دو را تصرف كرده است. برادر بزرگ تر بعد از اطلاع از تصرف، اجازه در تصرف داده و برادر كوچك تر نيز پس از بلوغ اعلان نارضايتى نكرده است. از حسن اتفاق، اين اموال ترقى زيادى يافته و فعلًا اين شخص مرحوم شده است. وى به ورثۀ خود وصيت كرده كه به گفته ديگران كه مى گويند: تو مستطيع هستى گوش ندهيد، چون من به برادرانم مديونم و آن دو را راضى نماييد و چون برادران متوفّى در خارج از ايران زندگى مى كنند؛ آيا ورثۀ برادر متوفّى مى توانند بدون اجازۀ دو برادر ديگر در آن اموال تصرف كرده و يا براى وى حج به جا آورند؟

جواب: اموال برادران غايب تا زمانى كه به ناقل شرعى از قبيل: بيع، صلح و هبه به برادر حاضر منتقل نشده از خود آنهاست و برادر حاضر و ورثه او سهمى در آنها ندارند و تنها مزد زحماتى را كه متحمل شده اگر قصد تبرّع و مجّان نداشته حق مطالبه دارد. و مستطيع بودن يا نبودن برادر حاضر به لحاظ اموالش بايد بررسى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 258

«سؤال 3406» مريضى را جهت عمل جرّاحى به بيمارستان برده و اجرت عمل را به بيمارستان پرداخت مى كنند، اما دو روز بعد يكى از بستگان مريض به دكتر مراجعه و تقاضاى سرعت در عمل جرّاحى را مى كند دكتر از ايشان اجرت عمل را دو برابر قرار اوّلى قرار داده است. اكنون كه عمل انجام يافته؛ آيا بستگان مريض بايد طبق قرار بيمارستان پول را پرداخت كنند يا اضافه اى كه دكتر تقاضا كرده است را نيز بدهكارند؟

جواب: اگر

نفر دوم به دكتر قول زياده داده و در اثر آن دكتر در عمل تسريع كرده است پول را مديون است، مگر اين كه دكتر ببخشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 259

مسائل بانكى

[معاملات ظاهرى بانك ها]

«سؤال 3407» معاملات بانك ها كه در ظاهر به صورت مضاربه و جعاله صورت مى گيرد، ولى نوع معاملات، بندها و تبصره هايى كه در آن معاملات آورده مى شود از طرف بانك گذاشته شده و طرف مورد معامله، هيچ گونه حق و چاره اى جز پذيرش ندارد. آيا اين معاملات صورت شرعى دارد؟ و اين سيستم از نظر اسلام صحيح است؟

و آيا سود آنها كه از طرف بانك به سپرده گذاران كوتاه مدت يا بلند مدت داده مى شود از نظر شرعى بدون اشكال بوده و ربا محسوب نمى شود؟ خواهشمندم نظر كامل خود را مرقوم فرماييد و اگر آن را مجاز نمى دانيد براى رفع اين ايراد چه بايد كرد؟

جواب: معاملات و اخذ و پرداخت هرگونه سودى كه بانك ها به حسب ظاهر تحت يكى از عناوين شرعى، مانند مضاربه، جعاله و شركت و نيز همراه با شرايط هر كدام از آنها انجام مى دهند تا زمانى كه معلوم نگرديده قصد آنها از طرح آن عناوين، غير جدّى و براى فرار از رباى قرضى مى باشد محكوم به صحّت است و كراهت و ناچارى طرف معامله كه موجب سلب اختيار و ارادۀ وى در انجام معامله نيست موجب بطلان معامله نمى گردد.

«سؤال 3408» اين جانب در زمينۀ مسائل بانكى، مشغول تهيۀ رسالۀ دكتراى حسابدارى ام و تا آن جا كه از فتاواى فقهاى محترم شيعه استنباط كردم در قرارداد مشاركت، تقسيم سود و يا تحمل زيان مشاركت را براساس نسبت توافق شده (كه ممكن است لزوماً برابر

نسبت سرمايۀ تأمين شده نباشد) مجاز دانسته اند.

اين جانب در جلساتى كه با بانكداران اهل سنت داشتم چنين مى گفتند: براساس شريعت آنان، تقسيم سود به ترتيب فوق مجاز است، اما در صورت ايجاد زيان، تحمل آن بايد لزوماً به نسبت سرمايۀ تأمين شده باشد و گرنه مابه التفاوت، ربا محسوب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 260

مى شود (آنان چنين استدلال مى كنند كه ريسك، ذاتى سرمايه گذارى است و قابل حذف يا احاله به ديگرى نيست و لذا بايد شركا به نسبت سرمايه متحمل و متقبل ريسك شوند).

نظر حضرت عالى چيست؟

جواب: در مال مشترك، همۀ شركا در سود و زيان به نسبت سرمايه شريكند هرچند مى توانند شرط كنند: كسى كه كار بيشترى انجام مى دهد و يا كارش تخصصى است سود بيشترى ببرد، ولى اگر شرط كنند همۀ استفاده را يك نفر ببرد و يا تمام ضرر و يا بيشتر آن را يكى از آنها بدهد صحت شرط محل اشكال است، بلكه خود شركت هم اشكال دارد. در هر صورت اگر هنگام برهم زدن شركت و تقسيم مال با يكديگر مصالحه كنند كه يك نفر از آنان اصل سرمايه اولى خود را بردارد و باقيمانده از نقد و نسيه و سود و زيان مربوط به ديگرى باشد مانعى ندارد. براى توضيح بيشتر به توضيح المسائل، مسائل 2118 تا 2120 رجوع شود.

«سؤال 3409» صندوق قرض الحسنۀ يكى از شهرهاى ايران به دليل پايين بودن كارمزد دريافتى از وام گيرندگان با كسرى درآمد و بالا بودن سطح هزينه ها روبه رو شده است؛ آيا اين صندوق مجاز است قسمتى از مازاد موجودى صندوق را كه هميشه بايد باشد در بانك رفاه كارگران و يا غير آن نگه

دارى كند و از سود هشت درصدى آنها جبران كسرى صندوق را بكند؟

جواب: با رضايت سپرده گذاران در صندوق و رعايت مقررات شرعى بانك و انجام معاملات مضاربه يا جعاله و امثال اينها مانعى ندارد و اگر خود صندوق با رضايت سپرده گذاران با قسمتى از سرمايه تجارت هاى سود آور انجام دهد بى اشكال است.

«سؤال 3410» وجه الالتزام براساس تعاريف حقوقى، عبارت از مبلغ مقطوع معينى است كه به تراضى طرفين براى ضمانت ايفاى تعهدات تعيين مى شود. بر اين اساس آيا اگر يكى از طرفين معاملات (عقود بانكى) به بخشى يا تمام تعهدات خويش وفا نكند يا به انجام نرساند، اخذ وجه الالتزام به منظور حفظ امانت (سپرده گذاران) چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 261

جواب: رهن گرفتن وجه در مضاربه و مانند آن براى خسارت هايى كه به اصل پول سپرده گذاران در اثر افراط يا تفريط عامل وارد مى شود اشكالى ندارد، ولى خساراتى كه بدون افراط و يا تفريط بر سرمايۀ سپرده گذاران وارد مى شود شرعاً بر عهدۀ عامل نيست؛ لكن بانك مى تواند- ضمن عقد لازم- شرط كند كه حق داشته باشد خودش به ميزان خساراتى كه به سرمايه وارد مى شود از مالى كه عامل نزد بانك دارد تملك كند، بلكه مى تواند شرط كند كه در صورت عدم سود آورى به ميزان مقرّر به همان مقدار از پولى كه عامل نزد بانك دارد تملك نمايد، ولى خسارات تأخير را نمى تواند بگيرد.

همچنين در عقود ديگر مى تواند شرط جبران خسارت كند، البته در ضمن عقد قرض، شرطى كه ماليت و ارزش مالى داشته باشد صحيح نيست.

«سؤال 3411» با عنايت به اين كه تقسيم سود در عقود

اسلامى براساس اقرار صدق عامل، بين طرفين (سرمايه دار و عامل) صورت مى پذيرد، چنانچه عامل به هر دليلى در خصوص كسب سود، بر اقرار كذب خود اصرار ورزد، وظيفۀ بانك كه امانتدار حقوق مردم است چيست؟

جواب: عامل، امين و سخن او مسموع است و در صورتى كه بانك- كه وكيل سپرده گذاران است- بداند عامل دروغ مى گويد بايد از راه هاى ممكن و قانونى براى گرفتن حق موكلّين خود اقدام كند و مى تواند از طريق شرايط ضمن عقد و گرفتن تضمينات لازم، اطمينان مورد نياز را كسب كند.

«سؤال 3412» براى سپرده گذارى بلند مدت بانك قراردادى كه شامل دو بند است به اين مضمون ترتيب داده است:

«1- بانك به وكالت و وصايت از طرف ذى نفع سپرده هاى سرمايه گذارى بلند مدت با داشتن حق توكيل به غير، وجوه آنها را بر طبق قانون عمليات بانكى بدون ربا به طور مشاع به كار گرفته و منافع حاصله را پس از كسر حق الوكاله و حق الوصايه و با داشتن حق مصالحه، طبق آيين نامه و مقررات مربوط به تناسب مبلغ و مدت به ذى نفع سپرده يا قائم مقام قانونى وى پرداخت مى كند. 2- سهم سود سپردۀ سرمايه گذارى بلند مدت براساس ضوابط مربوط به طور على الحساب محاسبه و به حسابى كه ذى نفع تعيين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 262

مى كند منظور و يا نقداً پرداخت خواهد شد. تسويه حساب نهايى در هنگام ابطال و يا پس از سر رسيد با دارنده يا انتقال گيرندۀ سپرده به عمل خواهد آمد». لازم به ذكر است كه در قراردادهاى كوتاه مدت تنها بند 1 در عقد قرارداد مندرج است. حال آيا اين عملياتى

كه بانك انجام مى دهد اشكال شرعى دارد؟

جواب: عمليات بانكى مورد سؤال اگر به طور جدّى انجام شود و فقط حرف نباشد ظاهراً مانعى ندارد.

«سؤال 3413» براى ايجاد يك بانكدارى اسلامى نمونه، آيا رعايت مفاد قانون عمليات بانكى بدون ربا و دستورالعمل ها و آيين نامه هاى اجرايى كه به تأييد شوراى نگهبان رسيده است كفايت مى كند؟

جواب: هر يك از مفاد قانونى و دستورالعمل ها و آيين نامه هاى مذكور قابل بررسى و گفتگوى علمى است و نمى توان به طور كلى به صحت و كفايت تمامى آنها يا عدم آن حكم كرد.

سپرده گذارى و سود بانكى

«سؤال 3414» اخيراً بانك ها حسابى باز مى كنند به نام «عابر بانك» كه هر مقدار پولى كه شما در حساب داشته باشيد به عنوان حساب سرمايه گذارى كوتاه مدت محاسبه شده و ساليانه چهار درصد سود به آن تعلق مى گيرد. البته هنگام افتتاح حساب، هيچ قراردادى بابت سرمايه گذارى و ميزان سود با شما منعقد نمى شود. بفرماييد حكم اين سود چيست؟

حلال است يا حرام؟

جواب: اگر يكى از معاملات شرعيه از قبيل مضاربه و نحو آن انجام مى شود مانعى ندارد و همچنين اگر قرض باشد و سود دريافتى بيشتر از كاهش ارزش پول نباشد اشكال ندارد و تشخيص آن با كارشناسان مربوطه است.

«سؤال 3415» بانك سپه، حساب پس اندازى به نام سپردۀ سرمايه گذارى مستمرى مادام العمر دارد و كار آن به اين صورت است كه پنج سال يا بيشتر، ماهيانه مبلغى مشخص به صورت وام به بانك پرداخت مى شود و پس از مدت مشخص، بانك تا پايان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 263

عمر همان مبلغى كه ماهيانه پرداخت شده را به ما مى پردازد. بفرماييد حكم اين حساب ها چيست؟

جواب: اشكال دارد.

«سؤال 3416» پيرزنى هستم كه دو

دختر در خانه دارم و مقدارى زمين داشتم كه آن را فروخته ام و هيچ درآمدى از جاى ديگر ندارم. آيا مى توانم پول اين زمين را در بانك گذاشته و سود آن را بگيرم يا نه؟

جواب: پولى كه در بانك مى گذاريد اگر به عنوان سرمايه گذارى و مضاربه باشد با رعايت مسائل آن اشكال ندارد و سودى كه مى دهند سود تجارت است نه سود قرض.

وام

«سؤال 3417» بعضى از صندوق هاى قرض الحسنۀ عمومى به هر كس و برخى صندوق هاى قرض الحسنۀ ادارات به كارمندانشان وام بدون سود و كارمزد مى دهند و فقط يك شرط براى آن دارند و آن اين است كه بايد عضو صندوق بوده و هر ماه مبلغى در آن بگذارند. آيا اين شرط صحيح است؟

جواب: در فرض سؤال، شركت افراد و تشكيل صندوق قرض الحسنه كه به نوبت به افراد، قرض الحسنۀ بدون كارمزد داده مى شود اشكال ندارد، ولى قرض به شرط قرض به صندوق محلّ اشكال است.

«سؤال 3418» اين جانب كارمند شركت ملى نفت ايرانم و تنها تسهيلاتى كه در ارتباط با مسكن برايم فراهم شده يك فقره وام مسكن است. وام مذكور در ازاى خريد يك خانه توسط بنده به صورت نقدى و فروش آن به شركت نفت به صورت رهنى به من واگذار مى شود كه قرارداد آن به صورت جداگانه با چنين مضمونى تنظيم مى شود:

شركت نفت مبلغ پنج ميليون تومان جهت خريد منزل مذكور به بنده مى دهد در ازاى درآوردن خانه به رهن شركت و همچنين تعهّد به كسر مبلغ مذكور به علاوۀ سه ميليون تومان كارمزد به صورت متوالى و طى 300 قسط ماهيانه از حقوق اين جانب (يعنى:

هشت ميليون تومان در مدت 300 ماه

بازپس گرفته شود).

آيا اين گونه معامله صحيح مى باشد؟ و راه اصلاح و حليت آن چگونه است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 264

جواب: اگر خانه را به وكالت از طرف شركت يا بانك براى بانك يا شركت بخريد و به وكالت آنها به خودتان گران تر به اقساط بفروشيد و خانه در گرو بدهى شما باشد مانعى ندارد.

«سؤال 3419» اگر از كسى پولى قرض و يا از بانك وامى گرفته شود تا در يك مورد خاص مصرف شود؛ آيا مى توان در جايى ديگر مصرف كرد؟

جواب: بايد به مورد قرارداد بين طرفين عمل شود.

«سؤال 3420» در برخى از منازل خويشان و اقوام، قرض الحسنه هايى تشكيل مى گردد كه به همديگر قرض مى دهند؛ آيا اين قرض الحسنه ربايى است يا خير؟ و در صورتى كه تسويه حساب كرده باشند؟ چه حكمى دارد؟

جواب: قرض الحسنه هاى خانگى نيز اگر پول را در صندوق امانت بگذارند و نه قرض و آنچه به قرض مى گيرند شرط سود در آن نباشد، مانعى ندارد و هر وقت صاحب پول بخواهد پولش را از صندوق بگيرد بايد به او بدهند.

«سؤال 3421» در بعضى از صندوق هاى قرض الحسنه براى تشويق مردم به سنت قرض، گرفتن وام را مشروط به قرار دادن مبلغى پيش از گرفتن وام مى كنند و هر مقدار موجودى كه در صندوق، گذاشته شود، مثلًا دو برابر يا سه برابر آن را وام مى دهند؛ آيا شرطى كه قبل از دادن وام وجود دارد موجب ربوى شدن وام نيست؟

جواب: چنانچه وام گيرنده پول خود را به بانك مربوطه به عنوان قرض ندهد، بلكه آن را با قصد جدى به عنوان امانت با اجازۀ تصرف در آن به بانك بدهد پس انداز پول و

وام گرفتن اشكالى ندارد.

«سؤال 3422» نظر حضرت عالى دربارۀ قرض گرفتن از بانك هاى فرانسوى براى خريد آپارتمان يا محل تجارى جهت امرار معاش چيست؟ همان گونه كه مستحضريد نرخ بهره در بانك هاى فرانسه از 9/ 2 درصد الى 95/ 4 درصد با زمان بازپرداخت 15 الى 20 سال است و تصديق مى فرماييد كه مى شود همين ميزان بهره را به عنوان كارمزد با نرخ تورّم يا نوسان قيمت يورو حساب كرد؟

جواب: قرض گرفتن با سود، ربا و حرام است و من نمى توانم آن را اجازه دهم؛ ولى گرفتن پول براى خريد، يك راه خوب دارد: بانك پول را به شما قرض ندهد،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 265

بلكه پول را در اختيار شما قرار دهد و شما خانه را براى بانك بخريد و به وكالت از بانك آن را گران تر به اقساط معيّن به خودتان بفروشيد. اين يك معاملۀ شرعى است و قرض و ربا نيست.

«سؤال 3423» معمولًا بانك ها با عناوين مختلفى از قبيل: جعاله، خريد مسكن و ... با كارمزد بالا، وام پرداخت مى كنند. اين گونه وام ها از لحاظ شرعى چه حكمى دارد؟ و اگر شخصى وام را دريافت كرد (با كارمزد بالا) ولى آن را در جهتى سرمايه گذارى كرد كه سود بيشترى نسبت به كارمزد دريافت شده به دست آورد چه حكمى دارد؟

جواب: در بانك ها اين موارد معمولًا وام نيست بلكه در قالب معاملاتى، چون:

جعاله، وكالت در عمل مورد جعاله و نيز وكالت در خريد و فروش از طرف بانك، پول پرداخت مى گردد و چنانچه طرفين قصد جدّى مفاد اين معاملات را داشته باشند معامله صحيح است، ولى چنانچه اين امور حيله اى براى فرار از رباى

قرضى باشد زيادى كه بانك مى گيرد چنانچه در حدّى نباشد كه عرفاً كارمزد به شمار رود ربا بوده و حرام است و اگر گرفتن پول از بانك و نيز صرف آن پول ضمن عقد و معاملۀ صحيحى باشد اشكال ندارد.

«سؤال 3424» بنده در كشور كانادا زندگى مى كنم. بانكى كه در آن حساب دارم در پايان سال مبلغ اندكى (5/ 2 درصد) سود به موجودى حساب پرداخت مى كند. استفاده از اين سود چه حكمى دارد؟

جواب: اشكالى ندارد.

«سؤال 3425» برخى از بانك ها وامى به نام جعاله به كارمندان دولت پرداخت مى كنند كه بدون دريافت فاكتور است؛ آيا اين وام را براى هر خريدى مى توان مصرف كرد؟

جواب: تعبير به وام جعاله تعبير صحيحى نبوده و قراردادى كه در بانك ها به عنوان جعاله وجود دارد وام نيست، بلكه جعالۀ- مثلًا- تعمير منزل است. مراجعه كننده، متعهد مى شود كه اگر بانك منزل او را تعمير كند مبلغ معينى به بانك بپردازد؛ پس بانك به عنوان عامل باز پرداخت هزينۀ تعمير به او وكالت مى دهد كه از طرف بانك منزل را تعمير كند و قرارداد مذكور اگر به قصد جدّ انجام شود مانعى ندارد و در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 266

اين صورت صاحب منزل كه وكيل بانك است حق ندارد پول را در غير تعمير منزل صرف كند، مگر با اذن صريح بانك.

«سؤال 3426» صندوق قرض الحسنۀ فرهنگيان آموزش و پرورش، ماهانه از حقوق اعضا به طور ميانگين پنچ هزار تومان كسر و در صندوق پس انداز مى كند. هر زمان كه اعضا نياز به وام داشته باشند بدون نوبت و بلافاصله، چهار برابر و در صورت درخواست فرد تا شش برابر

موجودى، وام با كارمزد 2 درصد تا سقف دو ميليون تومان پرداخت مى كند كه طى ده قسط از حقوق وام گيرنده، كسر و به حساب صندوق واريز مى گردد. ضمناً پس انداز فرد تا پايان پرداخت اقساط در صندوق مى ماند؛ آيا اين روش پرداخت وام كه رضايت بيش از 95 درصد اعضا را فراهم كرده صحيح است؟

جواب: اگر كارمزد واقعى كمتر از 2 درصد نباشد و براى وام دادن هم، شرط به نفع صندوق در كار نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 3427» بانك جهت پرداخت وام خريد كالا، يك عدد فاكتور خريد كالا برابر مبلغ وام دريافت كرده و براساس آن وام را پرداخت مى كند. حال اگر وام گيرنده وام را در جهت ديگر مصرف كند اشكال خواهد داشت؟

جواب: بدون اذن بانك، اشكال دارد.

«سؤال 3428» افتتاح حساب در برخى از بانك ها باعث مى شود كه به صاحب حساب امتياز بدهند، اما در برخى از بانك ها افتتاح حساب باعث مى شود نهايتاً يك صد هزار تومان وام بدهند؛ افتتاح حساب با قصد اين كه هم كمكى به مردم باشد و هم بعداً از شرايط وام بيشتر بهره مند شويم، چه حكمى دارد؟

جواب: در اين گونه موارد اگر سپرده گذارى شما كه در حقيقت همان قرض است، مشروط به قرض دادن متقابل آن مؤسسه به شما نباشد اشكالى ندارد هرچند بدانيد از شرايط وام دادن در آن مؤسسه، سپرده گذارى در آن جاست و به غير سپرده گذار وام نمى دهند.

«سؤال 3429» يكى از صندوق هاى قرض الحسنۀ اصفهان براى گرفتن وام، شرايطى قرار داده كه مقدارى گرفتن وام را مشكل كرده است مثلًا شرط كرده كه بايد موجودى در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 267

بانك به مدت فلان ماه

در بانك باشد تا اولويت گرفتن وام حاصل شود، علاوه بر آن كارمزدهايى قرار داده اند. آيا گرفتن وام اشكالى دارد؟

جواب: در ضمن عقد قرض شرط به نفع قرض دهنده (شخص باشد يا مؤسسه) حرام است، در عين حال، اصل قرض و پولى كه مى گيرند اشكال ندارد و اضافه اى كه گرفته مى شود اگر به عنوان كارمزد و به مقدار كارمزد واقعى باشد و يا در حدّ جبران كاهش ارزش پول باشد اشكال ندارد؛ البته اگر شرط قرض دادن اين باشد كه قبلًا مدتى سپرده در بانك داشته باشيد اشكالى ندارد.

«سؤال 3430» وام هايى كه بانك ها و صندوق هاى قرض الحسنه مى دهند و اسم آن را به عنوان خاصى اختصاص مى دهند، مثل وام ازدواج و ...؛ آيا مى توان پس از اخذ وام آن را در مورد ديگرى مصرف كرد؟

جواب: جايز نيست، ولى اگر بعداً اجازه دهند كافى است.

فروش حق وام

«سؤال 3431» افرادى براساس امتيازى كه به تبع شغل خود و يا به تبع ميزان پس انداز خود در بانك ها پس از مدتى، واجد صلاحيت براى اخذ وام، مثلًا به مبلغ سه ميليون تومان مى گردند و خودشان به آن وام نيازى نداشته و نيز توانايى معرفى ضامن و پرداخت اقساط را ندارند؛ ولى در مقابل، افراد ديگرى هستند كه هم توان پرداخت اقساط وام را دارند و هم مى توانند ضامن معرفى كنند و هم به پول نياز دارند. در اين حال، افراد اخير حق امتياز و وام قرض گيرنده را در مقابل مثلًا هفتصد و پنجاه هزار تومان مى خرند و به ازاى آن ضامن معرفى كرده و متعهد مى شوند كه اقساط وام را در سر رسيدهاى آن پرداخت كنند و وام گيرنده متعهد

مى شود: پس از اخذ وام از بانك، كل مبلغ را به خريدار امتياز پرداخته و مبلغ حق امتياز توافق شده را دريافت كند.

آيا انعقاد چنين قراردادى شرعاً اشكال دارد يا نه؟ و در صورت مشروعيت، آيا هر يك از طرفين قرارداد مى توانند ديگرى را به انجام تعهد ناشى از قرارداد ملزم كند؟

جواب: تابع مقررات بانك است. اگر مقصود بانك از دادن امتياز، استفادۀ خود

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 268

شخص است واگذار كردن به ديگرى ولو مجاناً جايز نيست، و اگر مقصود استفادۀ مطلق ولو ديگرى باشد نقل آن مانعى ندارد، و بايد از بانك استفسار كرد و در فرض دوم، چون حق امتياز عرفاً ماليت و ارزش دارد گرفتن پول در مقابل آن اشكال ندارد.

«سؤال 3432» آيا فروش امتياز وام به ديگرى جايز است يا خير؟ (به اين معنا كه بانك به افرادى كه در آن بانك سرمايه گذارى كرده اند وام پرداخت كرده و سرمايه گذار، اخذ وام خود را به ديگرى واگذار كند).

جواب: اگر واگذارى به ديگرى بر حسب قانون و موازين بانكى مجاز باشد و مسؤولين بانكى آن را اجازه دهند، اشكال ندارد؛ ولى اگر وام را از بانك بگيرد و به ديگرى بدهد و مقدارى هم اضافه بگيرد، ربا و حرام است.

ديركرد

«سؤال 3433» شخصى منزلى را خريده است. خريدار، مبلغى از ثمن را بدهكار بوده و بعد از مدتى پرداخت كرده است. آيا بابت چند ماه تأخير در پرداخت، اضافه بر بدهى، مبلغى نيز به عنوان ديركرد بايد پرداخت كند؟

جواب: گرفتن ديركرد جايز نيست، ولى اگر تأخير، سبب سقوط ارزش پول شده باشد بنابر احتياط واجب نسبت به مقدار

تفاوت ارزش پول، رضايت فروشنده را جلب كند.

«سؤال 3434» ديركرد بانكى چه حكمى دارد؟ و از آن جا كه بانك جريمۀ تأخير خود را به هر طريقى مثلًا اجبار و يا اخذ از ضامن و ... مى گيرد در صورت ربا بودن، آيا پرداخت كنندۀ سود جريمۀ تأخير، مرتكب گناه كبيرۀ ربا شده است؟

جواب: اضافه گرفتن در قرض الحسنه به جهت ديركرد و تأخير در پرداخت، ربا و حرام است و اگر از اول هم قبول كرده باشد اشكال دارد؛ و در هر حال با اختيار نبايد بپردازد.

«سؤال 3435» اين جانب به علت نداشتن مسكن، مبلغى را تحت عنوان تسهيلات بانكى از بانك مسكن در سه نوبت دريافت كردم كه مى بايست در موعد مقرّر به بانك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 269

مراجعه مى كردم تا آن را قسط بندى كند، اما به علت ابتلاء به بيمارى قلب نتوانستم در موعد مقرر حاضر شوم، لذا بانك علاوه بر اين كه از حقوق اين جانب مقدارى كسر كرد مقدارى هم به عنوان ديركرد به مبلغ بدهى من اضافه كرده است؛ آيا برداشت از حقوق و اضافه كردن بدهى صاحب حساب در اسلام وجهى دارد؟

جواب: ظاهراً پرداخت بانك براى مسكن، بدين صورت است كه بانك پول را وام نمى دهد، بلكه شما را وكيل كرده تا خانه را براى بانك به مبلغ پرداختى بخريد و سپس آن را به اقساط به خودتان منتقل كنيد. پس اصل معامله كه براى بانك سود دارد صحيح است، ولى گرفتن جريمه به عنوان ديركرد در پرداخت حرام است و اگر در اثر تأخير اداى دين، ارزش پول تنزل فاحشى كرده باشد بنابر احتياط واجب در مقدار تنزل ارزش و قدرت

خريد پول با يكديگر مصالحه كنيد.

كارمزد بانكى

«سؤال 3436» اين جانب مسؤول قرض الحسنه ... مى باشم كه به اقتضاى ضرورت دو درصد از وام گيرندگان به عنوان كارمزد دريافت مى كنيم، ولى بعضاً اين مبلغ زياد آمده و لذا آن را صرف امور خيريه مثل مسجد و ... مى كنيم؛ آيا وجه اضافى را مجازيم در اين گونه موارد مصرف كنيم؟

جواب: در مفروض سؤال، چون مبلغ مذكور را به عنوان كارمزد كاركنان مؤسسه نامبرده پرداخت مى كنند لازم است رضايت آنان براى صرف در غير آن مورد احراز شود.

«سؤال 3437» جمعى از مؤمنين دور هم جمع شده و هر هفته جلسه اى تشكيل داده و مبلغى به طور نامساوى روى هم گذاشته و پس از اين كه مبلغ معتنابهى شد شروع به وام دادن كردند، اما با مسائل مالى مواجه شدند؛ آيا كارمزد حلال است يا حرام؟ و اگر راهكار بهترى سراغ داريد بفرماييد.

جواب: 1- اگر به قرض گيرندگان گفته شود به ميل خود هر مبلغى كه مى خواهند براى مخارج مؤسسه كمك كنند و آنها هم هر چه مى خواهند بدهند بهترين راه است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 270

2- اگر بتوانند دقيقاً مقدار كارمزد را معيّن و معلوم كنند و از همۀ افراد به طور مساوى نه به نسبت و درصد پولى كه مى گيرند دريافت كنند هم اشكال ندارد.

3- راه ديگر اين كه مبلغى از سپرده ها را با اجازه از افراد به تجارت بزنند و خرج مؤسسه را درآورند كه اين هم راه خوبى است.

تخلف از قرارداد بانكى

«سؤال 3438» اين جانب كارمند ادارى ام. در يك قرارداد، جهت جذب يك اعتبار با هماهنگى مسؤول مربوطه، قراردادى با يك شركت به صورت صورى بسته ايم تا اعتبار جذب كنيم و با شركت مربوطه مقرر كرده ايم كه زمان

تأمين اعتبار، 20 درصد از كل مبلغ را به او خواهيم داد؛ آيا چنين قراردادى صحيح است؟

جواب: قرارداد صورى و تبانى، نوعى تدليس محسوب شده و برخلاف مصالح كشور و مقررات مربوطه است و چنين كارهايى كه بر خلاف مقررات باشد جايز نبوده. و تصرف در آن مال صحيح نيست.

«سؤال 3439» اين جانب طبق توافق با بانك، مبلغى را جهت وام خريد خودرو به عنوان سپرده در بانك گذاشتم، پس از كسب امتياز لازم، وام خودرو منتفى شد و رئيس شعبۀ مربوط اجازه مى دهد كه به جاى وام خودرو وام خريد لوازم خانگى به من تعلق گيرد. با توجه به اين كه سهميۀ خودرو جهت امرار معاش بوده و راه ديگرى غير از دريافت وام براى من مقدور نيست. نظر مبارك را بيان فرماييد.

جواب: اگر سپرده به عنوان مضاربه با رعايت شرايط آن باشد اشكال ندارد، ولى وامى كه مى دهند اگر مشروط به صرف در خريد لوازم خانگى باشد رعايت شرط، لازم است و الّا اشكال ندارد.

«سؤال 3440» يكى از موارد پرداخت وام به كارمندان دولت، وامى به نام خريد لوازم منزل است كه متأسفانه كارمندان، فاكتورى صورى از فروشندگان لوازم خانگى ارائه داده و بانك براين اساس وام مذكور را به آنان پرداخت مى كند، سپس كارمندان آن وام را در موارد ديگرى كه نياز دارند مصرف مى كنند؛ آيا اخذ چنين وامى اشكال شرعى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 271

جواب: وام مذكور كه در قالب عقود مشروع پرداخت مى شود چنانچه به شرط صرف در خريد لوازم منزل است، صرف آن در غير خريد لوازم منزل بر خلاف شرط است و جايز نيست، مگر با اذن و

اجازۀ مالك.

«سؤال 3441» مقدارى پول جهت خريد خودرو آماده كرده بودم، ولى معامله اى پيش آمد و با آن پول زمين كشاورزى خريده ام و نيت كرده ام كه بعداً يك وام كشاورزى گرفته و با آن خودرو را تهيه كنم؛ آيا مى توانم چنين كارى را انجام دهم؟

جواب: اگر بانك كه وام را در قالب تسهيلات و عقود شرعى واگذار مى كند در جريان باشد و منع نكند اشكال ندارد.

«سؤال 3442» جهت خريد خودرو وامى از بانك گرفته ام تحت عنوان قرارداد رهنى خودرو، ولى اين وام كفايت خريد خودرو را نمى كند و مجبورم تا 7 و يا 8 ماه صبر كرده و بقيه پول را فراهم كنم و اين مطلب را به مسؤول شعبه بانك گفته ام و ايشان قبول كرده است. آيا مى توانم تا موقع خريد خودرو از اين پول در معاملات استفاده كنم؟

جواب: اگر بانك در جريان باشد و منع نكند اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 272

مسائل رهن

«سؤال 3443» خانمى زمين موروثى پدرى خود را در اثر فقر براى بستگان خودش رهن داده و قبل از اين كه فكّ رهن شود اين خانم وفات كرده و از وى يك پسر صغير باقى مانده است. شخص مرتهن از فسخ و برگرداندن زمين طفره رفته و به بهانه هاى مختلف از آن خوددارى مى كند حتى در آن زمين به كشت و زرع مشغول است؛ آيا فرزند اين زن مى تواند زمين را بفروشد؟

جواب: در مفروض سؤال، هرچند ملكيت زمين به فرزند آن زن منتقل شده، ولى تا رهن فكّ نشود زمين در گرو مرتهن است و معامله روى آن صحيح نيست، ليكن كشت زمين براى مرتهن جايز نيست، و چنانچه در

آن تصرف كند ضامن اجرةالمثل است.

«سؤال 3444» شخصى براى اين كه بتواند از محصول زراعت زمينى استفاده كند زمين زراعتى را به مبلغ يك صد هزار تومان از يك رعيت رهن كرده و سپس آن را به صاحبش به مدت يك سال در عوض چند سير گندم معامله كرده است؛ آيا معاملۀ فوق صحيح است؟

جواب: درآمد زمين رهن مال صاحب زمين است نه مال مرتهن تا آن را واگذار كند.

«سؤال 3445» اين جانب مغازه اى را به مدت يك سال از كسى رهن كرده ام. پس از انقضاى مدت، صاحب مغازه پولى را كه من به عنوان رهن نزد او گذاشته ام نمى تواند بدهد؛ آيا مى توانم شخص ديگرى را در مغازه بگذارم و از او اجاره بگيرم و يا آن را رهن بدهم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 273

جواب: مغازه اى را كه اجاره كرده ايد نمى توانيد بدون اجازۀ مالك به ديگرى اجاره بدهيد.

«سؤال 3446» اين جانب منزل خود را رهن داده ام و از اصل رهن و مسائل فرعى آن بى اطلاع بوده ام و در پولى كه از مستأجر گرفته ام تصرف كرده ام. تكليف اين جانب چيست؟

جواب: آن طور كه در معاملات رهنى رايج است: صاحب خانه مبلغى از مستأجر به صورت پول پيش و به عنوان قرض مى گيرد تا بعد از تخليه به او بر گرداند و خانه را در مقابل نزد او رهن مى گذارد همچنين ضمن قرض، شرط مى كند كه براى استفاده از خانه اجاره نپردازد يا مبلغ كمترى بپردازد كه ربا محسوب شده و شرط مذكور صحيح و مشروع نيست، ولى در هر حال تصرف در مبلغى كه به عنوان قرض گرفته است اشكال ندارد و نيز چنانچه بعداً به تصرف مجانى طرف مقابل

در خانه راضى شود و يا هر دو به پرداخت مبلغى كمتر در پرداخت اجاره راضى شوند اشكالى ندارد. به طور كلى راه صحيح در اين موارد آن است كه ابتدا صاحب خانه به قصد اجاره، خانه را به مبلغى هرچند كمتر از قيمت معمول اجاره دهد و در ضمن عقد اجاره، شرط كند كه مستأجر مبلغى به او قرض دهد و او نيز خانه را در مقابل آن گرو بگذارد كه در اين صورت معامله هيچ اشكالى نداسته و لازم الوفاست.

«سؤال 3447» رهن شرعى به چه معناست؟ آيا مى شود اموال رهن دهنده را تصرف كرد و اگر با اجازۀ وى باشد چطور؟

جواب: رهن صحيح شرعى بدين معناست كه بدهكار مالى را در اختيار طلبكار مى گذارد تا اگر طلب او وصول نشد طلبكار آن مال را بفروشد و طلب خود را بردارد، پس رهن مال غير، بدون اذن او باطل بوده و رهن محقّق نشده است. و اگر با اجازۀ او رهن قرار گيرد هم تصرف مرتهن و هم تصرف راهن در آن جايز نيست مگر با رضايت همديگر.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 274

مسائل ضمان

«سؤال 3448» در يك حادثۀ رانندگى كه منجر به وفات طرف مقابل شده اگر اولياى دم يا مدافعان آنها اقدام به اعمال نظر در نظر كارشناسى كرده و از حق مسلم راننده در اعتراض به نظر كارشناسى و اعزام هيأت كارشناسى جلوگيرى كنند و در نتيجه، صد در صد تقصير به عهدۀ راننده گذاشته شود در صورتى كه راننده حداكثر پنجاه درصد مقصر باشد؛ آيا اين عمل شرعاً جايز است؟ و اخذ مبلغ اضافى ولو به مصرف شخصى نرسد چه حكمى

دارد؟

جواب: جرم و مقدار ديه را اهل خبرۀ با تقوا مشخص مى كنند و گرفتن مبلغ اضافى نيز حرام و ضمان آور است.

«سؤال 3449» چنانچه در اثر تصادف چند وسيلۀ نقليه تعدادى از سرنشينان مصدوم يا كشته شوند و خسارت به وسيلۀ نقليه وارد شود در صورتى كه ميزان تقصير هر يك از رانندگان مشخص نباشد مسؤوليت هر يك از آنها چيست؟

جواب: در فرض سؤال بايد با هم مصالحه كنند.

«سؤال 3450» اگر بين موجر و مستأجر، ذكرى از خسارت نشده باشد، اما در پايان اجاره صاحب منزل ادّعا مى كند كه كولر، آبگرمكن و بعضى از لامپ ها از كار افتاده است، آيا موجر حق اين ادّعا را دارد؟

جواب: اگر در صيغۀ اجاره، شرط ضمانت هرگونه خسارت نشده باشد و مستأجر در تصرف و حفظ عين مستأجره و لوازم خانه هم مسامحه نكرده باشد ضامن نيست.

«سؤال 3451» در زمان تغيير حكومت افغانستان كه پول قديم افغانستان به پول جديد تبديل مى شد اين جانب پولى را به مغازه دار معروفى پرداخت كردم تا آن را تبديل كند، اما او مى گويد پول را گُم كرده ام؛ آيا خسارت آن را بايد پرداخت كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 275

جواب: اگر ايشان از طرف مالك پول، مأذون و وكيل در تبديل بوده است ضامن نيست، مگر اين كه ثابت شود در نگه دارى پول كوتاهى كرده است.

«سؤال 3452» وامى از مؤسسۀ مالى و اعتبارى بنياد به اين جانب تعلق مى گرفت به دليل اين كه به آن پول نيازى نداشتم با اجازه بانك شخص ديگرى را به جاى خود به بانك معرفى كرده تا وام به وى داده شود. گيرندۀ وام نيز يكى از دوستان خود را جهت ضمانت

معرفى كرد و پس از اخذ وام اقساط آن را نپرداخته و بانك سند منزل ضامن را توقيف كرده است. حال از نظر شرعى آيا اين جانب نسبت به شخص ضامن دينى دارم؟

جواب: اگر شما امتياز وام را با اجازۀ بانك به ديگرى واگذار كرده ايد و بانك به او وام پرداخت كرده است شما بدهكار نيستيد، و ضمانت شخص ثالث نيز اگر به تقاضاى شما نبوده است نسبت به ملك او نيز ضمان نداريد.

«سؤال 3453» مقبوض بالسّوم چرا ضمان آور است؟ اگر بايع به مشترى بگويد: «اين اتومبيل را يك روز براى امتحان به همراه خود ببرد»، آيا يد مشترى امانى محسوب نمى شود تا در صورت عدم تعدّى با تفريط ضامن نباشد؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر بايع جنس را به نحو عاريه تحويل مشترى دهد با عدم تعدّى و تفريط ضامن نيست، ولى در صورت تعدى ضامن است.

«سؤال 3454» اين جانب مبلغى پول به هيأت ابوالفضل بدهكار بودم و مى خواستم آن را بپردازم لذا آن مبلغ را به همراه مبلغى ديگر كه از خود اين جانب بود پشت صندلى ماشين پنهان كرده بودم و هيچ كوتاهى در نگه دارى آن نكردم، اما متأسفانه سارق با شكستن شيشۀ ماشين آنها را به سرقت برده است؛ آيا اين پول را به هيأت ضامن هستم؟

جواب: اگر در مصرف به موقع و حفظ آن مسامحه و كوتاهى نشده باشد ضامن نيستيد.

«سؤال 3455» در زمان جنگ تحميلى بخشى از كمك هاى مردمى را نزد اين جانب به امانت مى سپردند تا آنها را در جهت جبهه به مصرف برسانم مقدارى را به فردى دادم تا وسايل مورد نياز رزمندگان را تهيه كند، اما متأسفانه او پس

از اين كه پول ها را گرفت فرار كرد؛ آيا بنده ضامن هستم و اگر چنين است وجه آن را به چه مصرفى برسانم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 276

جواب: فرار كردن آن فرد دليل بر اين كه پول را براى جبهه مصرف نكرده نيست و اگر مسامحه نكرده باشيد ضامن نيستيد.

«سؤال 3456» با توجه به اين كه ضمان به معناى التزام است- هرچند در اصطلاح متشرعه عقدى است كه به وسيلۀ آن، حقى كه بر ذمّه است گردن گير ثالثى نيز مى شود- و ظاهراً فقهاى شيعه نيز ضمان را به معناى مطلق التزام معنا و تفسير مى كنند. با اين حال و با توجه به اين كه معاملات از اعتبارات عقلاييه است و معناى الفاظ آن از مخترعات شارع نيست و بايد الفاظ معاملات را به همان معانى متداوله عرفى حمل كرد، آيا در عقد ضمان امروزه كه بين تجار و كسبه واقع مى شود، مى توان احكام را بر معناى مصطلح نزد آنان اجرا كرد؟ به اين معنا كه طلبكاران حق داشته باشند به ضامن و مديون به نحو تضامنى رجوع و دين خود را وصول كنند؟ و آيا عقد ضمان نسبت به طلبكار لازم است يا جايز؟ و طلبكار مى تواند ضامن را از قيد مطالبه آزاد كند؟

جواب: ضمان در لغت به معناى مطلق التزام نيست، بلكه به معناى عهده دارى و به عهده گرفتن است؛ هرچند مقتضاى عقد ضمان نزد مشهور فقهاى اهل سنّت، ضمِّ ذمّه به ذمّه است و در نتيجه، طلبكار مى تواند به هر يك از مديون و ضامن مراجعه كند، ولى بر حسب اخبار وارده و فتاواى فقهاى شيعه، ضمان به معناى نقل ذمّه است و طبعاً

مديون، فقط مى تواند به ضامن مراجعه كند، مگر اين كه معلوم شود ضامن، هنگام عقد ضمان معسر و ندار بوده است.

«سؤال 3457» شخصى به وسيله اخاذى و كلاهبردارى مبلغى وجه نقد و تراول چك از بانك اخذ مى كند. متعاقب آن پس از چند ماه به وسيله مقامات قضايى دستگير شده و چند ماه بعد از دستگيرى، بانك موفق به دريافت وجوه حاصله از مجرم مى شود.

حال آيا بانك، جواز شرعى دارد تا با استناد به نرخ تورّم و يا با اين استدلال كه بانك مؤسسه اى مالى است و مى توانسته با مبالغ موصوف كار كند، يا آنها را وام دهد و بهره و درآمد كسب كند و ...؛ آيا بانك مى تواند علاوه بر دريافت اصل مال، مبلغى را به عنوان ضرر و زيان و خسارت از مجرم مطالبه كند؟

جواب: در فرض سؤال اگر به جهت طول مدت برگشت پول و تراول چك، تورّم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 277

قابل توجه به وجود آمده باشد بنابر احتياط واجب بايد جبران شود، ولى مطالب ديگر عنوان شده از طرف مسؤولين بانك موجب پرداخت اضافه نمى شود.

«سؤال 3458» اگر چنانچه شخصى در اداره اى كارمند باشد كه وقت مشخصى داشته و طبعاً ارباب رجوع هم دارد كه بايد پاسخ گوى آنها باشد و همين فرد، همزمان در اداره اى ديگر هم استخدام شده و از آن جا هم حقوق مى گيرد؛ آيا اين كار جايز است؟ و آيا حرمت تكليفى و حرمت وضعى بر آن مترتّب نيست؟

جواب: اين كار تخلف از مقررات و تخلف از وظيفه است و هم خلاف شرع بوده و هم موجب ضمان است.

«سؤال 3459» حدود 8 سال پيش دخترم با شخصى ازدواج

كرد و چون منزل آنها ساخته نشده بود ابتدا در منزل ما زندگى مى كردند، اما پس از اين كه منزل خودشان ساخته شد اثاث و وسايل خود را به منزل جديد بردند، مگر مقدارى از اثاث ريز و خرده خود را. از قضا روزى سارقى به منزل ما دست برد زد و علاوه بر كليۀ اموال اين جانب از اثاث داماد و دخترم نيز مقدارى به سرقت برد. الآن داماد من مدّعى است كه مقدارى طلا و جواهرات داشته كه بر اثر سهل انگارى من دزديده شده است و آن را طلب مى كند در حالى كه سهل انگارى در كار نبوده است. بفرماييد تكليف حقير چيست؟

جواب: در مفروض سؤال كه مال نزد شما امانت بوده است و شما هم در حفظ آن كوتاهى نكرده ايد ضامن تلف آن نيستيد.

«سؤال 3460» مرحوم پدرم يكى از اساتيد معروف و نمونه در تعمير فرش هاى دست بافت بود، لذا فرشى را جهت انجام تعميرات نزد او آوردند. آن مرحوم در اثناى كار متوجه مى شود كه اگر آب به اين فرش برسد رنگ پس مى دهد و براى انجام تعميرات فنى آن را به اصفهان فرستاد تا تعميرات اساسى و كلى بر روى آن انجام گيرد. از قضا سارقى آن فرش را دزديد كه پس از پيگيرى هاى متمادى سارق دستگير شد، اما از فرش خبرى نبود. اكنون پس از گذشت 18 سال مالك فرش، فرش را از ورثه طلب مى كند با اين كه سارقين اقرار به دزدى فرش كرده اند، تكليف چيست؟

جواب: اگر پدر مرحوم شما در نگه دارى و حفظ قالى مزبور كوتاهى نكرده و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 278

مجاز به فرستادن قالى به

اصفهان بوده، ضامن نبوده و طبعاً ورثه هم اكنون چيزى بدهكار نيستند.

«سؤال 3461» فردى با نامۀ يكى از مسؤولين سرشناس شهر، ملك و زمين مرا به طور غاصبانه تصرف كرده است، يعنى عملًا استفاده از نامۀ او زمين را به تصرف غاصب در آورده است؛ آيا اين عمل موجب ضمان نويسندۀ نامه نيست؟

جواب: اگر عمداً و با توجه نامه را نوشته مرتكب حرام شده و مُخل به عدالت است، ولى ضمان بر عهدۀ مباشر غصب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 279

مسائل وديعه

«سؤال 3462» در صورتى كه امانت گيرنده، تعدّى و تفريط كند و سپس دست از تعدّى و تفريط بردارد از قضا مال تلف شود؛ آيا ضامن است يا نه؟

جواب: امانت گيرنده در صورت تعدّى يا تفريط ديگر امين نيست و ضامن است، مگر اين كه پس از دست برداشتن از تعدّى و تفريط مالك مجدداً آن را نزد او وديعه گذارد.

«سؤال 3463» آيا امانت از عقود لازم است يا جايز؟ و آيا احتياجى به صيغه دارد يا خير؟

جواب: امانتدار و امانتگذار در عقد امانت هر گاه بخواهند مى توانند عقد را به هم بزنند و نيازى به خواندن صيغۀ مخصوص ندارد، بلكه همين قدر كه كسى مالى را به ديگرى بدهد تا از آن نگهدارى كند و او بپذيرد و يا مقصود خود را از پذيرش آن بفهماند، خواه كلامى گفته باشد يا عملى، امانت محقق مى شود و بايد به مسائل آن ملتزم باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 280

مسائل هبه

«سؤال 3464» آيا هبۀ معاطاتى وجود دارد يا خير؟

جواب: معاطات به قصد هبه نيز كافى است.

«سؤال 3465» آيا در صحت و تحقق هبه، صيغه و لفظ معتبر است؟ و يا اين كه هبه با عمل محقّق مى شود؟

جواب: ميزان، قصد هبه و اظهار آن و سپس تحويل مورد هبه است و لفظ خاصى معتبر نيست.

«سؤال 3466» آيا مى شود مالى را به كودكى كه ولىّ ندارد صلح يا هبه كرد مشروط بر اين كه اگر خداى نكرده كودك وفات كرد مال به واهب يا شخصى كه مالش را به كودك صلح كرده است برگردد؟

جواب: اگر صلح كننده بگويد: فلان مال را به كودك صلح كردم مشروط بر اين كه خيار فسخ داشته باشم كه

اگر كودك قبل از من از دنيا رفت، بتوانم صلح را فسخ كنم؛ و حاكم شرع جامع الشرايط يا وكيل او از طرف كودك كه ولىّ ندارد آن را قبول كند، ظاهراً مصالحه صحيح است و همين طور است هبه، با اين تفاوت كه در هبه علاوه بر قبول هبه از سوى كودك، توسط حاكم، لازم است مال تحويل حاكم داده شود.

«سؤال 3467» اين جانب داراى فرزند پسرى بودم كه چند سال پيش بر اثر بيمارى وفات كرد. پس از مراسم هفتم ايشان كه اقوام نيز حضور داشتند از من خواستند كه سهم الارث خود را از منزل مسكونى به جا ماندۀ از آن مرحوم به يكى از فرزندانش واگذار كنم كه اين كار صورت گرفت؛ پس از چند مدت متوجه شدم كه خودم نيز درآمدى ندارم و از نظر معيشت در مضيقه ام، لذا از تصميم خود منصرف گرديده و قصد فسخ آن بخشش را دارم؛ آيا چنين تصميمى شرعى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 281

جواب: اگر واقعاً سهم خود را به نوۀ خود بخشيده ايد و تحويل قيّم او شده ديگر حق فسخ نداريد، چون هبۀ به ذى رحم، قابل فسخ نيست و اگر صلح بوده تحويل دادن لازم نيست و حق فسخ نداريد.

«سؤال 3468» پدرى تمام اموال و اجناس و املاك خود را به فرزندش هبه كرده است؛ آيا بعد از هبه مى تواند دوباره آنها را گرفته و تصرف كند و يا بفروشد؟ و آيا مى تواند پول اموال و اجناس تمليك شده را از فرزندش باز پس گيرد؟

جواب: اگر پدر اموال را به پسر هبه كند و تحويل او بدهد ديگر حق ندارد در آن تصرف

كرده يا به ديگرى بفروشد و يا انتقال دهد.

«سؤال 3469» شخصى زمين خود را به كسى ديگر هبه مى كند به شرط عوض و موهوب له قبل از اين كه عوض را پرداخت كند مرحوم مى شوند؛ آيا واهب حق فسخ هبه را دارد؟

جواب: در فرض سؤال، واهب حق فسخ دارد.

«سؤال 3470» آيا مى توان تمام اموال را در زمان حيات، بالسويّه بين فرزندان پسر و دختر تقسيم كرد؟

جواب: انسان در زمان حيات، اختيار مال خود را داشته و مى تواند به هر كس مايل باشد صلح يا هبه كند، ولى صحت هبه مشروط به قبض و تحويل به موهوب له است.

«سؤال 3471» شخصى در حال حيات، نصف اموال و املاك خويش را به نوۀ صغير پسرى اش بخشيده است. حال نوۀ دخترى اش مدّعى شده كه آن وصيت صحيح نيست، چون قبض نشده است و به مادرش كه دختر صاحب اموال فوق بوده رسيده است؛ آيا حق با نوۀ پسرى بوده و هبه صحيح است يا با نوۀ دخترى و هبه باطل است؟

جواب: اگر جدّ پدرى كه ولى نوه بوده، مالى را به او بخشيده و خودش هم ولايتاً از طرف نوه قبول كرده هبه و بخشش، تحقق يافته و اشكال ندارد.

«سؤال 3472» آيا در هبۀ به ذى رحم اگر معوضه باشد واهب مى تواند رجوع كند و موهوب را پس بگيرد؟

جواب: هم در هبۀ مطلق به ذى رحم و هم در هبه معوضه، يعنى در عوض آن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 282

چيزى را به واهب هبه مى كند، پس از قبض و تحويل، واهب نمى تواند هبه را به هم زند، ولى اگر هبه به ذى رحم مشروط باشد و به شرط

عمل نشود واهب مى تواند هبه را به هم بزند.

«سؤال 3473» شخصى از اموال خودش مال منقولى را به پسر خود كه غايب بوده هبه كرده است و براى اين كه مال به دست پسرش برسد كسى را وكيل كرده تا مال را به دست او بسپارد، اما قبل از اين كه مال را قبض كند فرزند مرحوم شده است؛ آيا اين هبه نافذ است؟

جواب: اگر خود موهوب له يا وكيلى كه خودش معيّن كرده باشد مال را تحويل نگرفته باشد هبه تحقق نيافته است.

«سؤال 3474» من دو پسر و دو دختر دارم و مى خواهم اموالم را در حال حياتم به طور مساوى بين آنها تقسيم كنم؛ آيا اين عمل از نظر شرعى اشكالى دارد؟

جواب: موضوع مورد سؤال گرچه اشكال ندارد، اما از آن جا كه معمولًا موجب اختلاف بين ورثه مى شود بهتر است اين كار انجام نشود.

«سؤال 3475» شخصى قبل از فوتش اموال خود را بين فرزندانش تقسيم كرده و يك قطعه ملك را به همسرش و براى تأمين مخارج دو فرزند صغير خود گذاشته است. دو سال قبل، مادر زمين را بين ورثه تقسيم كرده و ورثۀ بزرگ تسامح در آبيارى كرده كه درختان آن خشك شده است. در حال حاضر براى تأمين جهيزيۀ يك دختر و مقدمات ازدواج يك پسر نياز به فروش آن ملك است. با توجه به اين كه ورّاث همه قبول دارند كه اين ملك براى تأمين مخارج دو فرزند صغير بوده؛ آيا اجازۀ برگشت زمين براى مادر ممكن است؟

جواب: اگر ملك مذكور در زمان حيات شخص به همسر و دو فرزند صغيرش تمليك شده باشد مادر بچه ها حق نداشته است سهم آنان را

بين ورثه تقسيم كند و بايد به بچه ها بر گردد و اگر وصيت كرده است كه پس از مرگ او زمين مذكور براى تأمين مخارج همسر و دو فرزند صغير باشد و اين وصيت زايد بر ثلث نبوده و يا اگر زايد بوده ورثه امضا كرده اند، مادر حق ندارد سهم بچه ها را بين ورثه تقسيم كند و مخارج

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 283

ازدواج دختر و پسر از سهم خودشان تأمين مى شود.

«سؤال 3476» شخصى زمين هاى مزروعى و منزل خود را به يكى از پسر برادرهاى خود هبه كرده است مشروط بر اين كه از او نگهدارى كرده و كارهاى او را در امورات زندگى انجام دهد. اما پسر برادرش بعد از قبول هبه به شرط عمل نكرده است. اين هبه با توجه به اين كه هبۀ به ذى رحم هم هست آيا صحيح است؟ و يا مى تواند آن را پس بگيرد؟

جواب: در هبۀ مشروط، اگر موهوب له به شرط عمل نكند واهب مى تواند از هبۀ خود رجوع كند.

«سؤال 3477» شخصى بعد از وفات پدرش اموالى را به زن پدرش هبه كرده مشروط بر اين كه شوهر اختيار نكند و زن پدر نيز اموال را قبول و قبض كرده، ولى به شرط عمل نكرده است؛ آيا هبه صحيح است؟

جواب: هرچند صحّت شرط مذكور محل اشكال است ولى واهب مى تواند هبۀ خود را فسخ كند. و اگر عين آن موجود است عين آن را پس گرفته و اگر موجود نيست مثل يا قيمت آن را پس بگيرد.

«سؤال 3478» در موارد خاصى، مثل خريد منزل يا زيارت و غيره از سوى اقوام زوجين، هدايايى براى آنها آورده مى شود و شخص

موهوب له را هم معيّن نمى كنند. در صورت بروز اختلاف، مالكيت اين هدايا به كدام يك از زوجين متعلّق است؟ و آيا واهب مى تواند آن را معيّن كند؟

جواب: معمولًا ابزار مردانه را براى مردان و زنانه را براى زنان مى آورند و اقوام و دوستان هر يك از زوجين نيز نظرشان به منسوب خودشان است و اگر از اين راه ها تشخيص داده نشد، يا استفسار و يا مصالحه كنند. و مانعى ندارد كه واهب معيّن كند، زيرا او ذواليد بوده «و لايعرف إلّا من قبله».

«سؤال 3479» آيا هبۀ زوجين به يكديگر كه ارحام نيز نيستند قابل رجوع است؟

جواب: احوط وجوباً عدم رجوع است.

«سؤال 3480» اگر واهب يك بسته اسكناس هزار تومانى به ارزش معيّن را به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 284

موهوب له بدهد، از حيث امكان يا عدم امكان رجوع، مشمول احكام ساير كالاهاست؟

يا قاعدۀ خاصى دارد؟ و آيا حكم چك يا چك مسافرتى نيز حكم اسكناس است؟

جواب: مانند ساير اعيان موهوبه است و هر عينى كه ماليّت و ارزش عرفى داشته باشد همين حكم را دارد.

«سؤال 3481» هبۀ غير قابل رجوع، خاص والدين و اولاد است؟ يا ساير ارحام را نيز شامل مى شود؟

جواب: عدم جواز رجوع، منحصر در والدين و اولاد نيست، بلكه مطلق رحم و قرابت متعارف را شامل مى شود.

«سؤال 3482» شخصى در زمان حياتش زمين زراعتى و مايملك خويش را حصه بندى كرده و به شش پسر خود هبه كرده است؛ ولى دو تن از پسرانش در صحنه حاضر نبوده و قبض و اقباض به عمل نيامده و قبل از اين كه دو فرزند به حضور پدر برسند وى وفات كرده است؛ آيا

اين دو پسر حق دارند كه ادّعايى كنند؟

جواب: تحقق هبه، با قبول و نيز قبض موهوب له است و قبض بعد از فوت واهب نتيجه ندارد.

«سؤال 3483» شخصى ملكى داشته كه آن را به فرزندان خود هبه مى كند مشروط بر اين كه در هر سال مقدارى گندم و شكر و روغن جهت مخارج به پدر بدهند، اما فرزندان پس از گرفتن زمين، به شرط عمل نكرده و به پدرِ خود آنچه را شرط كرده بود نمى دهند.

آيا اين هبه صحيح است؟

جواب: اگر هبه در عوض كار واقع شده باشد از روى اختيار، هبه صحيح است و فرزندان واجب است به شرط عمل كنند و در صورت تخلّف فرزندان از شرط، پدر حق فسخ هبه را دارد و همچنين حاكم شرع مى تواند فرزندان را مجبور كند كه به شرط عمل كنند.

«سؤال 3484» شخصى مقدار زيادى از مايملك خود را به يكى از ورّاث خود هبه كرده مشروط بر اين كه برايش حج و زيارت كربلا انجام دهد. موهوب له ابتدا قبول كرده، ولى پس از چندى به واهب مى گويد كه هبه را به نحو مشروط قبول ندارد و اگر هبه هست بايد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 285

بدون حج و زيارت كربلا باشد. در اين حالت باز واهب قبول كرده و مقدار زيادى از مايملكش را به وى هبه مى كند؛ آيا پس از قبول كردن در نخستين بار، حج و زيارت بر عهدۀ موهوب له آمده است؟

جواب: اگر در هبۀ اول، واهب موهوب را به موهوب له تحويل نداده است عمل به شرط از ناحيه موهوب له لازم نيست، و اگر تحويل داده عمل به آن لازم است ولى مشروط له

(يعنى واهب) مى تواند از مطالبۀ شرط صرف نظر كند و به عبارتى حق خود را اسقاط نمايد.

«سؤال 3485» آيا هبه به طفل صغير در صورتى كه ولىّ شرعى طفل از طرف طفل هبه را قبض نكرده باشد، واقع مى شود؟

جواب: به طور كلى قبض در هبه شرط است و مادامى كه موهوب له يا ولىّ او قبض نكرده است هبه محقّق نشده است.

«سؤال 3486» شخصى از املاك شخصى خود باغى را تفكيك كرده و براى هر قطعه، سند ثبتى با ابعاد مختلف تهيه كرده و آنها را بين فرزندان خود كه دو پسر و سه دختر بوده اند به متراژ مساوى تقسيم كرده است كه افراد نامبرده هر كدام در ملك سهم خود چند سال به غرس درخت و كشت و زرع مشغول بوده اند. اينك كه پسر كوچك از دنيا رفته افرادى از دادن سهم آن مرحوم خوددارى و درخواست مدرك زمين مزبور را كرده اند و مى گويند: فرزند متوفى سهمى از آن ملك نداشته، چون ملك مزبور مال پدرش بوده و پدرش آن را در اختيار فرزند گذاشته و حالا كه از دنيا رفته در اختيار ديگر فرزندان قرار داده يا در يد خويش مى باشد؛ آيا پدر شرعاً اين حق را دارد كه در زمان حيات فرزند مالى را به او ببخشد و بعد از مرگ فرزند كه داراى يتيم نيز هست مال خويش را باز پس بگيرد؟

جواب: مالى را كه پدر به پسر يا دختر خود بخشيده و تحويل او داده است چه در زمان حيات پسر يا دختر يا پس از مرگ او، حق ندارد پس بگيرد و به ورثۀ متوفى از جمله پدر منتقل مى شود

و اگر اصل بخشش يا تحويل دادن آن محل نزاع باشد، بايد به محكمۀ شرعى مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 286

«سؤال 3487» شخصى زمينى را براى احداث بهدارى هبه كرده و در هبه نامه اظهار داشته: از روى رضا و رغبت و براى رضاى خدا اهدا نمودم؛ پس از چند سال و بر اثر فشار فرزندان از هبه و عملى كه انجام داده پشيمان شده و به بهدارى مراجعه كرده تا زمين را پس بگيرد و حتى به يكى از فرزندانش وكالت داده تا به بهدارى مراجعه و زمين يا معوض آن را مسترد كند و بعد از آن هم واهب فوت كرده است. آيا هبۀ ابتدايى كه با رضايت بوده صحيح است؟ و آيا وكالت فرزند در استرداد زمين صحيح است؟

جواب: اگر زمين مذكور، صلح شده يا هبه به قصد قربت بوده است رجوع از آن جايز نيست و فقر ورثۀ واهب، مجوّز رجوع نمى باشد. خداوند ان شاء اللّه از جاى ديگر جبران كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 287

مسائل وقف

متصرفات وقف

«سؤال 3488» عده اى با در دست داشتن سندى كه به احتمال زياد جعلى است ادّعا مى كنند كه فلان زمين موقوفه است، اما ادارۀ اوقاف از آن اظهار بى اطلاعى مى كند؛ آيا اين زمين با اين سند، موقوفه محسوب است؟

جواب: اگر سند معتبر براى وقف وجود نداشته و در بين مردم هم به وقف بودن شايع نباشد حكم وقف بار نمى شود.

«سؤال 3489» مزرعه اى به متراژ شش هكتار در گذشته، وقف اولاد ذكور شده و بعداً آب مزرعه زياد شده است. كشاورزها نيز زمين هاى اطراف آن را كه باير بوده بر آن اضافه كرده اند. با

توجه به وقف بودن مزرعه؛ آيا زمين هايى را كه گرفته شده و به آن اضافه شده حكم وقف را دارد؟

جواب: اگر زمين ها جزء توابع مزرعه بوده و از آب مزرعۀ موقوفه، مشروب مى شوند موقوفه حساب مى شوند.

«سؤال 3490» شخصى زمين خود را وقف مدرسۀ دينى كرده و صيغۀ آن را به اين نحو خوانده است:

«امروز زمين خود را وقف مدرسۀ علميه كردم» و با صيغۀ «وقفت» وقف خود را كامل كرده، اما پس از آن فوراً مى گويد: اين تا ده سال ديگر «مسلوب المنفعة» باشد و حاصل آن تا ده سال ديگر از خودم است و توليت آن هم با متولّى مدرسه باشد؛ آيا اين وقف صحيح است؟

جواب: در مفروض سؤال كه فعلًا انشاء وقف شده منتهى «مسلوب المنفعة» تا ده سال، وقف از اين جهت مانعى ندارد و منفعت ده سال مستثناست، ولى براى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 288

صحت و نفوذ وقف لازم است مال موقوفه تحويل متولى شود.

«سؤال 3491» شخصى در حضور عده اى بدون اين كه نوشته اى بنويسد يك باب مغازۀ خود را براى حضرت ابوالفضل العباس وقف كرده و توليت آن را نيز چنين قرار داد كه اولاد ذكور متولّى باشند به شرطى كه تا اولى در قيد حيات است به اولاد دومى نرسد و تا اولاد دومى باقى است به اولاد سومى نرسد، دو پسر از پسرهاى ايشان وقف را قبول كرده و مابقى ورثه (1 پسر و 4 دختر) وقف را باطل دانسته اند. دادگاه محترم نيز وقف را پذيرفته و تنفيذ وصيت كرده و 6 سهم آن را از وقف خارج كرده است. سؤال اين است:

الف: آيا فروش و يا

تغيير مال وقف با بودن نزاع جايز است؟ و آيا ورثۀ ديگر از آن ارث مى برند؟

ب: آيا توليت آن مى تواند مازاد عايدات درآمدى آن مغازه را به نفع خودش تصاحب كند؟

جواب: در صورت اثبات وقف يا وصيت بايد طبق آن عمل كنند و قبولى بعض ورثه و ردّ بعض ورثه تأثيرى ندارد، مگر اين كه در اصل وقف يا وصيت، بين ورثه اختلاف باشد كه در اين صورت بايد مقام صالح قضايى رسيدگى و حكم آن را صادر كند. و چنانچه وصيت كرده كه ورثه آن ملك را بعد از مرگ او وقف كنند در اين صورت صحت وصيت در مازاد بر ثلث اموال او مشروط به اجازۀ همۀ ورثه است و چون ظاهر وقف صرف تمام عايدات مغازه در جهت منظور واقف است متولى نمى تواند چيزى از آن را به نفع خود تصاحب كند، هرچند مى تواند در صورتى كه مجاناً توليت را نپذيرفته باشد، به اندازۀ حق الزحمه متعارفى كه متولى متحمل مى شود به عنوان اجرت بردارد.

«سؤال 3492» تعدادى از مهاجرين افغانى در يكى از روستاهاى افغانستان چند پلاك زمين از برادران اهل سنت براى سكونت خريدارى كرده و در نقشه كشى كه انجام داده اند مكانى را براى مسجد معيّن كرده اند تا در صورت تمكن مالى در آن جا مسجد بسازند، ولى صيغۀ وقف خوانده نشده است. در همين مدت يكى از شيعيان قطعه زمينى را جهت مسجد وقف كرده است؛ آيا آنها مى توانند زمينى را كه براى مسجد معيّن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 289

كرده اند بفروشند و براى ساختن مسجد موقوفه مصرف كنند؟

جواب: وقفيت، وقتى محقّق مى شود كه صيغۀ وقف خوانده شود و به متولّى وقف

يا مردم كه موقوف عليهم مى باشند تحويل داده شود. و برادران و خواهران بجاست از زكوات و تبرعات و نذورات مطلقه صرف كرده و كمبود آن را مجازند از نصف سهم امام تأمين كنند.

«سؤال 3493» در بخش بيرم لارستان از استان فارس يك قطعه زمينى به قصد مسجد تهيه شده كه رضايت و قصد كليه مالكين آن به نيت مسجد بودن ثابت نيست. اين زمين داراى ديوار كوتاهى است و اطراف ديوار هم مقدارى مصالح ساختمانى كه كمك هاى مردمى است ريخته شده است. در فاصله 200 مترى نيز مسجدى بنا شده و فعلًا دائر است.

الف: آيا مى توان مصالح ساختمانى اين زمين را صرف مسجد دائر كرد؟

ب: آيا مى شود ديوار را خراب كرده و آن را مصرف مسجد فعال كرد؟

ج: با توجه به درخواست همسايۀ اين زمين، آيا مى شود زمين و ديوار آن را به همسايه فروخت و وجه آن را صرف مساجد ديگر كرد؟

جواب: اگر زمين مزبور به رضايت همۀ مالكين براى مسجد شدن واگذار شده و در آن هم به عنوان مسجديّت نماز خوانده شده باشد تغيير آن جايز نيست و بايد احيا شود، ولى اگر در آن نماز به عنوان مسجديّت خوانده نشده و يا اصلًا همۀ مالكين راضى نبوده اند، مسجد نشده و اشكال ندارد مصالح آن را در نزديك ترين مسجد محل مصرف كنند.

«سؤال 3494» در برخى از روستاهايى كه در كنار جاده ها هستند دستور داده اند كه براى مسافران، نماز خانه ساخته شود؛ آيا اين مكان ها حكم مسجد را دارد؟

جواب: اگر به قصد مسجد ساخته شده و در آن به عنوان مسجد نماز خوانده باشيد احكام مسجد بر آن بار است و مسافر

هم مى تواند با رعايت احترام مسجد در آن توقف كند.

«سؤال 3495» موقوفه اى است كه مطابق صريح وقف نامه، توليت آن به شخصى خاص

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 290

و اولاد و اعقاب او بطناً بعد بطن واگذار شده است. اكنون اين سؤال مطرح است كه چنانچه در بطن و طبقه اى، افرادى موجود باشند و شرايط مذكور در وقف نامه براى توليت را هم داشته باشند، اما از قبول توليت امتناع كنند، آيا توليت به شخص واجد شرايط در نسل بعد منتقل مى شود؟ و همچنين اگر از طبقۀ قبل افرادى موجود باشند، اما شرايط مندرج در وقف نامه را براى توليت نداشته باشند، آيا به طبقه بعد منتقل مى شود؟

جواب: در فرض سؤال، توليت به نسل بعد و به فرد داراى شرايط منتقل مى شود.

«سؤال 3496» الف: آيا متولّى خاص يك موقوفه، حق تفويض توليت به شخص ديگرى را دارد يا آن كه در اين خصوص تنها بايد مطابق وقف نامه عمل شود؟

ب: آيا نصب و انتصاب هاى يك متولّى پس از وفات وى همچنان نافذ است يا امر موقوفه تماماً به متولّى جديد مربوط مى گردد؟

جواب: اگر متولّى شرعى خود شخصاً قدرت ادارۀ موقوفه را ندارد بايد وكيل استخدام كند و منصوبين از طرف متولّى سابق تا زمانى كه شرايط را دارا باشند متولّى جديد نمى تواند آنان را بركنار كند.

«سؤال 3497» مدرسۀ علميه اى است كه دربارۀ توليت آن در متن وقف نامه چنين آمده است: «و امر توليتِ حال با متولّى معيّن است كه ... اعلم العلماء العظام افضل الفضلاء المجتهدين الفخام جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الاصول آخوند ... مى باشد و بعد از وفات او متعلق است به اعدل وارشد اولاد و

اعقاب او بطناً بعد بطن».

اولًا: چنانچه پيداست واقف شرايط خاصى را براى متولّى موقوفه در نظر گرفته است، اما با توجه به آن كه ابتدا توليت را به عالم ترين روحانى زمان خود واگذار كرده و مورد وقف نيز مدرسۀ علميه اى است كه همواره متوليان آن از علما و روحانيان برجسته از اولاد متولّى نخست بوده اند و از طرفى ادارۀ چنين موقوفه اى بالطبع مستلزم آشنايى به وضعيت حوزه هاى دينى است اين سؤال مطرح مى شود كه پس از احراز شرايط مذكور در وقف نامه، آيا روحانى و عالم دين بودن يك شخص مى تواند مرجّحِ امر توليت به شمار آيد و توليت را در او متعيّن سازد؟ و ثانياً: با نظر به عبارت وقف نامه و در صورت تساوى نوادۀ پسرى و دخترى در شرايط فوق و يا افضليت نوادۀ دخترى در آنها،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 291

آيا پسرى بودنِ شخص- من حيث هو- موجبِ حق تقدمِ او بر نوادۀ دخترى در امر توليت مى گردد؟

جواب: اولًا: با فرض وجود فردى داراى شرايط رشد و عقل و عادل بودن در اعقاب نوبت به غير اعدل و ارشد نمى رسد و ثانياً: اولاد و اعقاب، اعم است از پسرى و دخترى و صرف پسرى بودن، موجب حق تقدم نمى شود، مگر اين كه قرينه اى در ميان باشد كه مقصود واقف خصوص پسرى بوده است.

«سؤال 3498» قناتى وقف آب آشاميدن شده است؛ آيا جايز است كه متولّى، قنات مزبور را به سازمانى اجاره دهد تا سازمان اجاره كننده قنات مورد اجاره را سرپرستى كرده و آب حاصل از قنات را در اختيار موقوف عليهم قرار داده و احياناً مازاد آب را به دلخواه خود مصرف كند؟

جواب:

سپردن قنات به فرد يا سازمانى جهت سرپرستى آن و در اختيار موقوف عليهم قرار دادن، اجاره قنات محسوب نيست، ولى مى توان فرد يا سازمانى براى اداره سرپرستى قنات اجير كرد و اگر مال موقوفه به حفظ و مرمّت نياز داشته باشد مى توان قسمتى از منافع آن را صرف مرمّت آن كرد و اگر منافع آن بيش از نياز موقوف عليهم باشد مى توان مازاد را در راهى كه به غرض واقف نزديك تر است صرف كرد.

«سؤال 3499» هيأت امناى مسجدى در جهت توسعۀ مسجد در نظر دارند آن را مرمّت كنند و براى اين كار نياز به فروش قطعه زمين كشاورزى متعلق به مسجد كه حدوداً 5 هزار متر مربع است مى باشد؛ آيا حضرت عالى فروش آن را اجازه مى فرماييد؟

جواب: فروش زمين موقوفه جايز نيست، بلكه منافع آن هرچند با اجارۀ آن براى ساختمان اگر از نظر كشاورزى درآمد ندارد بايد در جهت وقف صرف شود و اگر براى خصوص مسجد وقف شده صرف منافع آن در غير مسجد جايز نيست، ولى اگر زمين مذكور وقف مسجد نشده، بلكه به آن اهدا شده است با نظر اهدا كننده و متولّى مسجد جايز است آن را بفروشند و صرف توسعۀ مسجد كنند.

«سؤال 3500» اگر مسلمانان يك كشور با كفار كتابى شهر ديگرى نبرد كرده و آن را فتح كردند؛ آيا معابد كفار كتابى، جزء اموال مسلمانان مى شود؟ تأكيد مى شود كه اهل كتاب،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 292

از گروه متخاصم ذمّى بوده و مالك اموال عمومى ملى خودشانند. شاهد بر سر بيت المقدس و مسجد استانبول است كه اموال عمومى ملى بوده و از همين ملت در بلاد اسلامى

به صورت ذمّى زندگى مى كردند و اموال آنها داراى احترام بوده است.

جواب: به طور كلى و با توجه به اين كه وقف صحيح معابد اهل كتاب، ثابت نيست حكم ساير املاك آنان را دارد كه ممكن است با صلاحديد حاكم شرع و با رعايت شرايط ذمّه به خود آنان واگذار شود و تعرض و هتك چنين معابدى اشكال دارد و با فرض خروج آنان از ذمّه، اختصاص آن به غير جهت عبادت مشكل است؛ ولى در خصوص معابدى مانند بيت المقدس كه به دست انبيا و صالحان بنا شده بعيد نيست مانند مسجدالحرام عنوان مسجد داشته است و لذا در قرآن به المسجدالاقصى تعبير شده است و در هر عصرى اهل اديان آن زمان در آن به عبادت مى پرداختند.

«سؤال 3501» در برخى از مساجد كتاب هايى مثل اصول كافى، الميزان و ... وجود دارد كه شخص هديه كننده روى صفحۀ كتاب نوشته است: اين كتاب را وقف مسجد كردم.

حال آيا چنين كتاب هايى را مى توان از مسجد خارج كرد و به منزل برد و مطالعه كرد؟

جواب: جايز نيست، مگر اين كه احراز شود نظر واقف اعّم بوده است.

تصرف در موقوفه براى غير مورد وقف

«سؤال 3502» در روستايى زمين هاى آن قطعه قطعه اضافه شده و به تبع آن زمين هاى متفاوتى هم جهت قبرستان وقف شده است. اهالى اين روستا در يكى از زمين ها سرويس بهداشتى ساخته اند و در يكى از زمين هاى ديگر، سالن اجتماعات براى خواهران و يا مراسم عزادارى يا فاتحه خوانى ساخته شده است؛ آيا ساخت سرويس بهداشتى در قبرستان مزبور قبل از دفن اموات اشكال دارد؟ در صورتى كه 20 متر از قبرستان 1000 مترى براى دفن اموات روستا كافى باشد در بقيۀ

زمين آن آيا مى توان سالن اجتماعات ساخت؟ در صورت اشكال داشتن سالن ها، آيا مى توان در آن سالن ها چند ميّت دفن كرد تا هم نظر واقف حاصل شود و هم از سالن ها استفاد شود؟

جواب: ظاهراً ساختن تأسيساتى متعارف و متناسب با قبرستان، مانند سرويس

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 293

بهداشتى و مانند آن منافاتى با نظر واقف ندارد، بلكه در فرض مذكور در سؤال با تخريب سرويس بهداشتى نيز دفن اموات در آن محل هتك مِيت محسوب مى شود و ساختن سالن ها متناسب با قبرستان كه محدوديتى براى دفن اموات ايجاد نكند و در صورت نياز بتوان در سالن نيز اموات را دفن كرد مانعى ندارد. ضمناً براى لزوم وقف، دفن اموات در قسمتى از آن زمين كافى است.

«سؤال 3503» حدود يك قرن است كه در روستاى ما تعدادى گاو وقفى كه وقف حضرت سيدالشهدا عليه السلام است نگه دارى مى شود. فعلًا نگه دارى گاوها مشكل است؛ آيا مى توانيم اين چند رأس گاو را بفروشيم و تبديل به زمين زراعتى كنيم؟

جواب: اگر وقف يا مورد وصيت باشد تبديل آن جايز نيست.

«سؤال 3504» قطعه زمينى در منطقۀ شاه آباد نجف آباد توسط پدر اين جانب وقف شده كه درآمد آن خرج برگزارى مراسم روضه خوانى شود. اكنون به علت خشك سالى و كمبود آب، زمين مذكور باير شده و هيچ گونه درآمدى ندارد. در صورتى كه اجازه بفرماييد اين زمين به فروش رسيده و وجه آن جهت ساختمان حسينيۀ مسجد صفا هزينه گردد و در صورت ساخته شدن طبقۀ دوم اين حسينيه اجازه داده خواهد شد درآمد حاصله صرف مجالس روضه خوانى گردد.

جواب: موقوفه را تا جايى كه مى توان از آن

استفاده كرد جايز نيست آن را بفروشند يا تبديل كنند. آن را براى مقصد ديگرى غير از كشاورزى كه ممكن است اجاره دهند، مانند ساخت منزل يا محل كسب يا انبار يا محل كار و صنايع يا گاراژ و در دفاتر رسمى ثبت كنند تا تصرف عدوانى نشود.

«سؤال 3505» اين جانب يك واحد مجتمع فرهنگى، ورزشى و درمانى را وقف عام جهت حضرت امام حسين عليه السلام كرده ام و توليت وقف و مديريت آن را به مهد قرآن سپرده ام. نظر به اين كه از زمان وقف تاكنون مهد قرآن هيچ گونه فعاليتى در مجتمع نداشته و هزينه هاى جارى آن را نيز پرداخت نكرده و در ضمن زمينۀ فعاليت و سرمايه گذارى ساير ارگان ها در مجتمع فراهم است؛ آيا امكان واگذارى توليت و مديريت وقف به ارگان ديگرى وجود دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 294

جواب: اگر همكارى مهد قرآن در جهت وقف و اهداف آن به هيچ نحو ممكن نيست توسط مجتهد جامع الشرايط يا به اذن او متولّى ديگرى براى عمل به وقف تعيين مى گردد.

«سؤال 3506» در مراكزى مثل دانشگاه ها و ادارات و ... متولّى مسجد كيست؟ نمايندۀ ولىّ فقيه يا رئيس آن مركز يا غير اينها؟

جواب: اگر از ناحيه سازندۀ مسجد متولّى تعيين نشده توليت آن با حاكم شرع است.

«سؤال 3507» قرآنى كه وقف مقبره شده است و حكومت حاضر، طبق قوانين شهردارى مقبره ها را خراب كرده، تكليف قرآن ها و چيزهاى مُشابه، مثل قابِ قرآنى و كتاب دُعا چيست؟

جواب: در فرض مذكور قرآن و كتاب دعا و مانند آن را در نزديك ترين مقبره يا مسجد يا حسينيه قرار دهند.

توليت وقف

«سؤال 3508» مجتمعى مشتمل بر يك مسجد،

دو حسينيه و چند خانه جهت خدام توسط فردى ساخته شده است. وى همۀ اين مجتمع را وقف و خودش را به عنوان متولّى وقف مقرر كرده است. آيا متولّى مى تواند توليت اين وقف را به ديگرى واگذار كند؟ و به طور كلى آيا متولّى شرعى مى تواند ولايت بر وقف را جهلًا يا علماً به ديگرى منتقل كند؟ و در هر صورت آيا تصرفات متولّى جديد نافذ و مشروع است؟

جواب: تغيير متولّى صالح جايز نيست، اما اگر از انجام امر مربوط شخصاً عاجز باشد جايز است با نظارت خودش فرد ديگرى را براى انجام امور مربوطه وكيل كند و اگر از اين كار هم عاجز است و به طور كلى ناتوان است بر حاكم صالحِ واجدِ شرايط لازم است كه فرد صالحى را به جاى او به عنوان متولّى منصوب كند.

«سؤال 3509» قطعه زمينى كه وقف سيدالشهدا عليه السلام بوده در آب گيرى سدّ البرز به زير آب رفته و قبل از آن كه به زير آب برود قابل كشت بوده است. فعلًا دولت مبلغ هشتصد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 295

هزار تومان به پدر بزرگ اين جانب بابت آن موقوفه پرداخت كرده است كه با اين پول كارى نمى توان كرد، يعنى نمى توان با آن پول، منزل يا زمين ديگر و يا مغازه اى خريد.

حال چه بايد بكنيم تا نظر واقف تأمين گردد؟

جواب: در فرض سؤال، با آن پول زمين مشابهى را در مكان ممكن خريدارى و به جاى آن زمين وقف كنند.

«سؤال 3510» عده اى از مؤمنين قطعه زمينى را براى مسجد و حسينيه وقف كرده اند، اما نقشۀ آن بدون نظر كارشناس صورت گرفته كه مسجد گنجايش نمازگزاران را

ندارد؛ آيا مى شود در مسجد و حسينيه تغييرى ايجاد كرد؟

جواب: در فرض سؤال، تغيير نقشه كه به نفع مسجد و نمازگزاران و صلاح باشد اشكال ندارد.

«سؤال 3511» مسجد حضرت ابوالفضل نجف آباد داراى فرش هايى به اندازه هاى مختلف و نقش هاى متفاوت كه بعضاً در حدّ نو و تعدادى نيز در حدّ متوسط و تعدادى نيز با كيفيت بسيار پايين است. همچنين به دليل اين كه قبلۀ مسجد مقدارى داراى زاويه است و بعضى از نمازگزاران قبله را رعايت نمى كنند؛ لذا هيأت امنا تصميم به فروش فرش هاى موجود داشته و در عوض، فرش هاى يكدست و يك نقش معروف به محرابى را- كه مشخص كننده قبله اند- تهيه كند. لازم به ذكر است كه اهدا كنندگان تعدادى از فرش ها مشخص بوده و تعدادى هم متعلق به مسجد است. متمنى است حكم شرع در اين امور را بيان فرماييد.

جواب: اگر فرش ها را وقف مسجد كرده اند مادامى كه قابل استفاده اند تبديل و تغيير آنها جايز نيست، ولى اگر آنها را تمليك به مسجد كرده اند با صلاحديد هيأت امنا تعويض آنها اشكال ندارد.

«سؤال 3512» مسجدى در حال وسعت و تعميرات مجدّد است، ولى درب و پنجره هاى آن براى مسجد كاربرى عرفى و قابل توجهى ندارد؛ آيا اجازه مى فرماييد بدون اين كه بفروش رسانده شود در همان محل به مسلمانى كه محتاج است داده شود؟

جواب: اگر عين آنها براى هيچ مسجدى كاربرد ندارد آنها را بفروشند و صرف

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 296

همان مسجد كنند.

«سؤال 3513» قطعه زمين بايرى به ابعاد 7* 21 در اول انقلاب وقف مسجد شده و صيغۀ مسجد آن جارى گرديده است و يك ماه رمضان هم در آن نماز

خوانده شده و از آن زمان تاكنون اين زمين باير و بلااستفاده مانده است. در اين فاصلۀ زمانى دو مسجد در اطراف آن (حدوداً با 2000 متر فاصله) ساخته شده است. امسال صاحب اين زمين تصميم گرفته اين قطعه زمين را فروخته و پولش را خرج يكى از اين مساجد كند تا ساختمان آن تكميل گردد؛ آيا اين شخص اجازۀ فروش زمين مسجد را دارد؟

جواب: چون زمين مزبور در اختيار مردم قرار گرفته و در آن به عنوان مسجد نماز خوانده اند مسجد شده و تبديل و تغيير آن جايز نيست.

«سؤال 3514» حسينيه و مسجد روستاى كندلُوس بر اثر كثرت جمعيت بايد توسعه داده شود. بر طبق نقشۀ جديد بايستى تمام يا بخشى از حسينيۀ قديم جزء حياط حسينيۀ جديد قرار گيرد. چنين توسعه اى حكم شرعى آن چگونه است؟ و نيز مسجدى كه هميشه در كنار و چسبيده به حسينيه بوده در توسعۀ اول مقدارى از حياط حسينيۀ قديم جزء مسجد شد و در نقشۀ جديد بايد مسجد به حالت اول برگردد يا كوچك شود تا مقدار اضافۀ آن به حياط حسينيۀ جديد افزوده گردد. حكم شرعى اين چگونه است؟

جواب: اضافه شدن حسينيۀ قديم به حسينيۀ جديد به شرط اين كه حسينيۀ قديم از عنوان حسينيه خارج نشده و كما فى السابق از آن به عنوان حسينيه بتوان استفاده كرد مانعى ندارد و اتصال حسينيه و مسجد در صورتى كه هر كدام مشخّص باشند و هيچ كدام جزء ديگرى نشوند بى اشكال است، زيرا هر يك از آنها داراى احكامى است:

«والوقوف على حسب ما أوقفها اهلها».

«سؤال 3515» مسجدى را به خاطر فرسوده بودن تخريب كرده و بناى دو طبقه-

يكى به عنوان مسجد و طبقه دوم به عنوان كتابخانه- ساخته اند، پس از مدتى زير زمينى هم در زير كل مسجد ساخته شده كه شايد روزى به آن نياز باشد. الآن در طبقۀ همكف نماز و مراسم مذهبى انجام مى شود و زير زمين مسجد تعمير نشده و بلااستفاده است؛ آيا مى شود زير زمين را اجاره داد و درآمد حاصله را صرف مسجد و كتابخانه كرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 297

جواب: تمامى فضاى فوق و تحت مسجد حكم مسجد را دارد و تغيير آن به غير مسجد و استفادۀ آن در غير جهت مسجد حتى مانند اجاره دادن آن جايز نيست در عين حال هرگونه استفادۀ مشروع از مسجد در جهت تبليغات و امور مباحه كه مزاحم نمازگزاران مسجد نشود اشكال ندارد.

«سؤال 3516» اگر فرش موقوفۀ مسجد به جهت وجود فرش هاى مناسب تر بدون مصرف گردد؛ آيا مى توان آن را فروخت؟ يا بايد به مسجد ديگرى بدهند؟

جواب: اگر ملك مسجد است بفروشند و صرف مصالح مسجد كنند و اگر وقف است به مسجد ديگرى بدهند.

«سؤال 3517» ملك وقف بر حضرت سيدالشهدا عليه السلام چند سال است كه مسلوب المنفعة شده و الآن به هيچ عنوان عايداتى ندارد. اگر بخواهيم آن را آباد كنيم هزينۀ سنگينى در بردارد و هيچ پولى در دست متولّى نيست. اگر هم مجوّز فروش به همين صورتى كه هست بدهند به هيچ عنوان به نفع وقف نخواهد بود، زيرا به قيمت بسيار ناچيزى آن را خريدارى مى كنند. حال اگر كسى حاضر شود روى اين ملك كار كرده و آن را احيا كند و در مقابل مقدارى از اين ملك به او تعلق

گيرد- به عنوان بهايى كه بابت تعميرات و هزينه هاى ملك پرداخت كرده- آيا جايز است بدين وجه عمل شود يا خير؟

جواب: در صورتى كه از غير راه مذكور در سؤال، احياى ملك موقوف و صرف عائدات آن در جهت منظور واقف، امكان نداشته باشد جواز آن بعيد نيست.

«سؤال 3518» واقفى در حال حيات خود قطعه زمينى را وقف امام حسين عليه السلام كرده است؛ آيا وارث كه متولّى زمين موقوفه نيز هست مى تواند از محصول اين زمين براى سفر به زيارت و مشرف شدن زائرين به كربلاى معلّى مصرف كند؟

جواب: در مفروض سؤال كه زمين وقف امام حسين عليه السلام شده و مصرف معينى در نظر گرفته نشده، صرف درآمد آن در زيارت آن حضرت مانعى ندارد.

«سؤال 3519» در برخى از مناطق ايران و افغانستان و پاكستان، مردم مجلس عقد يا عروسى خود را در اماكنى مثل حسينيه برگزار مى كنند و در آن رقص و پايكوبى به راه مى اندازند و چه بسا نمايش هاى مبتذل و غير اخلاقى و سخنان لغو و بيهوده گفته

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 298

مى شود؛ آيا چنين اعمالى، توهين به ساحت مقدس امام حسين عليه السلام و دين و اسلام نيست؟ وظيفۀ علما در اين باره چيست؟

جواب: انجام اعمال مخالف شرع در حسينيه و مانند آن علاوه بر آن كه ذاتاً حرام و گناه است موجب هتك حسينيه و شعائر دينى نيز مى باشد و قبح آن بيشتر است و برگزارى مجالس جشن و مانند آن در حسينيه، تابع كيفيت وقف آن است كه اگر قصد واقف، شامل چنين مراسمى نيز باشد مانعى ندارد و امر به معروف و نهى از منكر با

احتمال تأثير وظيفۀ همۀ مسلمانان است.

«سؤال 3520» آيا متولّى مسجد يا غير او مى تواند روى سرويس هاى بهداشتى مسجد طبقه اى بنا كند تا آن جا را به رايگان در اختيار گروهى- براى كارهاى غير مسجد- قرار دهد؟

جواب: روى سرويس هاى بهداشتى مسجد هم حكم مرافق مسجد را دارد كه نبايد در غير مرافق مسجد بودن استفاده شود.

«سؤال 3521» چندى است كه بسيج در تمام مساجد شهر پايگاه مقاومت تأسيس مى كند و اول كار، يك اتاق در گوشه اى از مسجد را مى گيرد و كم كم تمام مسجد را به عنوان كار فرهنگى يا ورزشى به تصرف در مى آورد و فقط قسمت كمى از مسجد براى برپايى نماز در اختيار نمازگزاران باقى مى ماند، از جملۀ اين مساجد مسجد صفاى نجف آباد است كه بسيج، تمام شبستان آن را به صورت كلوپ ورزشى درآورده و ميز تنيس، كيسۀ بُكس و وسايل ورزشى ديگرى را آورده است و خلاصه از مساجد و امكانات ديگر آن مثل آب، برق و گاز استفادۀ ابزارى مى كند؛ آيا اين گونه استفاده از مساجد درست است؟ و آيا تكليف ائمۀ جماعات و مردم نسبت به آنها چيست؟

جواب: مسجد محلى براى عبادت و مراسم دينى و تبليغى است و هر عملى كه موجب شود مسجد از مسجديت خارج شده و به صورت محلى براى كار غير عبادى و تبليغى در آيد جايز نيست.

«سؤال 3522» زمينى از طرف مالك آن در اختيار اين جانب قرار گرفت تا آن را تبديل به مسجد كنم. در اين زمين با كمك هاى مردمى و كمك خودم مسجدى ساخته شد، يعنى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 299

كل ساختمان با عنوان مسجد تكميل شد، اما پس از تكميل آن

فقط سيصد متر آن را مسجد اعلام كردم تا خانم هاى معذور براى شركت در مراسم هاى مذهبىِ مسجد مشكل نداشته باشند. الآن چندين سال از آن مى گذرد. آيا بايد خودم در مسجد حاضر شوم و آن را به مردم تذكر دهم يا تكليف ديگرى دارم؟

جواب: اگر مالك زمين آن را براى وقف به عنوان مسجد در اختيار شما قرار داده است بايد طبق نظر او همۀ زمين را وقف مسجد كنيد و يا نظر او را نسبت به كيفيتى كه انجام داده ايد جلب كنيد، پس هر چند به طور ضمنى اجازه دهد قسمتى به عنوان مسجد وقف شود و بقيه به عنوان ديگرى وقف شود اشكالى ندارد؛ ولى خوب است در هر حال كسانى را كه دست اندركار مسجدند در جريان كيفيت وقف قرار دهيد، همچنين است نسبت به اموالى كه مردم داده اند كه اگر براى خصوص ساختن مسجد داده اند بايد صرف همان جهت شود يا رضايت آن ها به دست آيد.

«سؤال 3523» آيا از اموال مسجد مى توان براى دخترانى كه از منزل فرار كرده اند استفاده كرد و آنها را به جاى اين كه به مكان هاى فاسد بروند در مسجد اسكان داد؟

جواب: از اموالى كه وقف مسجد يا غير آن باشد نمى توان در غير مورد وقف استفاده كرد و اصولًا استفادۀ غير عبادت از مساجد براى همگان مكروه است و در حال جنابت و حيض ماندن در مساجد حرام مى باشد. اگر مسجد را از مسجديّت خارج و به صورت محلى براى كار غير عبادى و تبليغى درآورند جايز نيست.

«سؤال 3524» در يكى از محله هاى توابع اصفهان مسجدى قديمى بود كه در آن نماز جماعت اقامه مى شد. به علت كمبود جا

و قديمى بودن ساختمان مسجد، با همّت مؤمنين و خيّرين مسجد بزرگ ترى در زمين هاى باير اطراف مسجد قبل ساخته شد و ساختمان مخروبه شدۀ مسجد قبلى را از بين بردند. متأسفانه زمين آن مسجد قديمى در حياط و جنب مسجد جديد قرار گرفت و هم اكنون در آن اشجار ميوه و غيره كاشته مى شود و به فضاى سبز مسجد جديد تبديل شده است. حال چند سؤال محضر مبارك مرقوم مى شود:

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 300

الف: با توجه به كفايت مسجد جديد، تكليف مسجد قديمى چيست؟ آيا بايد احيا شود ولو به صورت زمين مسطّح كه قابل نماز خواندن باشد؟

ب: كشت كردن و درخت كارى در زمين مسجد چه حكمى دارد؟

ج: خريد و فروش سبزيجات يا احياناً ميوه هاى حاصله از زمين مسجد چه صورتى دارد؟ و درآمد حاصلۀ آن، ملكِ چه كسى است؟

د: در صورت عدم جواز كشت و كار در زمين مسجد، خوردن سبزى و ميوۀ حاصله از آن توسط ديگران ولو مجاناً باشد چه صورتى دارد؟

جواب: اخراج زمين مسجد از مسجديت جايز نيست و احكام مسجد نيز بر آن مترتب است. بايد به صورت مسجديت درآيد هرچند صحنى براى مسجد جديد باشد و هر عملى كه مانع از نماز خواندن در آن محل باشد جايز نيست و در عين حال درآمد حاصله از كشت و كار لازم است در مصالح مسجد صرف شود.

«سؤال 3525» در روستاى قهريزجان واقع در شهرستان تيران و كرون، در يك منطقه، سه مسجد وجود دارد. وسعت يكى از مساجد به 3000 متر و ديگرى به 500 متر مى رسد، ولى مسجد ديگر بسيار كوچك (حدود 60 متر) و در

عين حال به دليل مخروبه شدن و قرار گرفتن بخشى از آن در مسير و همچنين به دليل عدم نياز اهالى، كاملًا صاف شده و چندين سال است كه اثرى از آن باقى نمانده است. علاوه بر آن يك حسينيه نيز در اين روستا كه جمعيت آن به دو هزار نفر هم نمى رسد وجود دارد. مستدعى است تكليف اهالى اين روستا را در قبال اين مسجد بيان فرماييد.

جواب: مسجد را نمى توان از مسجد بودن خارج كرده و در حدّ امكان بايد آن را حفظ كرد و از اين كه به آن بى حرمتى بشود اجتناب شود.

وقف سهم مشاع

«سؤال 3526» در صحت وقف گفته مى شود: قبض، معتبر است. هر گاه ملكى مشاع بين چند نفر باشد و يكى از مالكين مشاعى، سهم خود را وقف كند، استفادۀ آن در جهت وقف، موقوف به رضايت كليۀ مالكين مشاعى است. در صورتى كه آنان اجازه ندهند، آيا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 301

وقف به طور كلى از اعتبار مى افتد يا اين كه اصل وقفيّت تا رفع مانع به حال خود باقى است؟ آيا متولّى موقوفه قبل از اين كه قبض محقق شود مى تواند سهم وقف را افراز و بعد به تصرف وقف دهد؟ اگر ملك قابل افراز نباشد و بين مالكين و متولّى از همان ابتدا اختلاف باشد و رفع اختلاف، متوقف بر فروش ملك باشد، آيا وجه حاصل از فروش بايد در جهت وقف مورد استفاده قرار گيرد يا اين كه چون وقف محقق نشده به ورثه واقف تعلق مى گيرد؟

جواب: وقف سهم مشاع صحيح است و نياز به اجازۀ شركا ندارد و قبض آن نيز مانند قبض در بيع بوده و متوقف

بر تصرف فعلى نيست، بلكه همين كه واقف از آن رفع يد كند و به نحوى در اختيار متولّى يا موقوف عليهم قرار دهد كه آنان بتوانند با تحصيل رضايت شركا و يا توافق با آنان در افراز آن از آن استفاده كنند، كافى است.

مسائل متفرقۀ وقف

«سؤال 3527» در شهرستان پيربكرانِ اصفهان يك باب حمام قديمى وجود دارد كه حدود چهل سال قبل با پول مردم ساخته شده است و امروز محيط زيست اجازۀ باز بودن اين حمام را نمى دهد و شهردارى مى خواهد آن را تصاحب كند؛ آيا مى توان اين حمام را فروخت و وجه آن را خرج حسينيه و يا مسجد كرد؟

جواب: اگر زمين حمام وقف حمام شده فروش آن به هيچ نحو جايز نيست و مى توان آن را به صورت حمام مطابق مد روز ساخت تا مورد اعتراض محيط زيست قرار نگيرد و اگر وقف نباشد و از اموال عمومى است با توافق متولّى حمام و هيأت امنا و شوراى شهر و اعلام عمومى مى توانيد آن را بفروشيد و پول آن را صرف ساختن حمام در جاهاى ديگر كه نياز به حمام دارند بكنيد، زيرا بسيارى از روستاها حمام ندارند.

«سؤال 3528» يك قطعه زمينى حدوداً به مساحت هشتاد هزار متر مربع- طبق گفته بزرگان- وقف قبرستان روستاست، ولى وقف نامه ندارد؛ چون در روستا هزينۀ خريد قبر وجود نداشته و ندارد و طبق اصول قبرستان شهر، اموات دفن نشده اند، لذا در دفن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 302

اموات از نظر زمين خيلى افراط وتفريط شده و حدود چهل هزار متر مربع از زمين بدون استفاده مانده و اموات در آن دفن نشده اند كه مى شود سال هاى متمادى

در بين قبور، اموات دفن كنند و با اين كه بر روى بعضى از سنگ هاى قبور، اسامى ائمۀ معصومين عليهم السلام و آيات قرآن نوشته شده، متأسفانه عبور احشام هم مى شود؛ آيا اهالى مى توانند مقدارى از زمين را كه بلااستفاده مانده، تا زمانى كه لازم نباشد در آن اموات دفن شوند، اجاره داده يا خود در آن كشت كنند؟ و درآمد آن را صرف هزينۀ ديوار كشى و محفوظ ماندن قبرستان فوق كنند؟

جواب: با حفظ عنوان وقفيت زمين براى قبرستان به وسيله ثبت در اسناد و كشت موقت يا اجارۀ موقت آن به منظور مزبور با اذن متولّى و اگر متولّى ندارد با اذن حاكم شرع، مانعى ندارد.

«سؤال 3529» در حدود پنجاه سال قبل مقدارى زمين در شهر غزنى افغانستان از طرف شيعيان آن شهر جهت قبرستان خريدارى گرديده و متعاقباً در حدود سى سال قبل در جاى ديگرى باز هم مقدار زيادى زمين جهت قبرستان از سوى مردم خريدارى گرديده كه روى هم رفته مازاد بر مقدار احتياج اهالى غزنى افغانستان است. البته در چندين جاى ديگر هم شيعيان (هر ناحيه براى خودشان) موقوفاتى براى قبرستان دارند و هنوز به اين زمين خريدارى شده نياز نشده و دست نخورده باقى مانده است و از طرف ديگر نظر به تركيب قومى و مذهبى آن منطقه كه بخشى از مردم شيعه در جوار همين قبرستان زندگى مى كنند نياز مبرمى به مكتب دارند؛ آيا جايز است كه در همين منطقۀ دست نخورده از قبرستان يك باب مدرسه (مكتب) جهت تعليم و تربيت اطفال مؤمنين احداث كنند؟

جواب: زمينى را كه وقف قبرستان كرده اند تغيير مصرف آن جايز نيست و

اگر براى قبرستان نياز نباشد آن را براى مدرسه اجاره كنيد و مال الاجاره را به مصرف قبرستان يا تعمير آن برسانيد.

«سؤال 3530» همان گونه كه قبلًا مستحضريد، يك باب خانۀ موقوفۀ حاج ميرزا صادق نزديك باغ ملى نجف آباد تا سال 1357 همه ساله در دهۀ آخر صفر يك دهه روضه خوانى در خانۀ موقوفه برگزار مى شد. بر اثر خرابى ساختمان، ديگر امكان اين كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 303

در آن خانه روضه برگزار گردد نبوده، لذا با اجازۀ مرحوم آيت اللّه ايزدى روضه در حسينيه نصير نزديك همين محل برگزار مى شد. اكنون ادارۀ اوقاف خانه را يك مجتمع پزشكى ساخته و باز هم طورى ساخته كه نمى شود در آن روضه برگزار كرد. تكليف متولّى اين موقوفه راجع به برگزارى روضه چگونه است؟

جواب: اگر ممكن است به نحوى در همان محل مجتمع پزشكى، روضه را بگيرند و اگر ممكن نيست در محل نزديك تر مثل مسجد چهارسو روضه بگيرند.

«سؤال 3531» در سال هاى قبل، عده اى يهودى از شهر لار بيرون رانده شده اند و به منطقه جم آمده و بعد از صدو پنج سال زندگى در آن منطقه، هنگام بسيج يهوديان به فلسطين به آن جا كوچ كرده اند. هنگام ورودشان به روستاى جم بعضى از اهل خير در كنار روستاى جم كه فعلًا تبديل به شهر شده زمينى را به آنها واگذار كرده كه محل زندگى آنها باشد و آنها اقدام به خانه سازى كرده و در آن جا زندگى كرده اند. از جمله براى محل عبادت خود كنيسه ساخته اند كه در آن عبادت مى كردند. اكنون آن كنيسه از طرف بعضى از مسلمين تبديل به خانه شخصى شده و اظهار مى دارند كه زمين به

عنوان اباحۀ به يهوديان واگذار شده و به آنها تمليك نشده است.

آيا بر فرض اباحه، اين تصرفات موجب ملك مى شود؟ و اگر موجب ملك نباشد، آيا در ملك صاحب زمين باقى است يا اين كه هر كسى مى تواند تصرف كند؟ و سؤال مهمتر در مورد كنيسه است كه فعلًا خانه شخصى شده و مستلزم هتك است و شخصى غير از مالك زمين آن را تصرف كرده و ورثۀ مالك هرگز دربارۀ واگذارىِ زمين صحبتى نكرده كه قرينه بر تمليك يا اباحه باشد و اگر قرائن ملكيت غالب باشد و يهوديان در ملك خود كنيسه درست كرده اند، آيا مى شود كنيسه تبديل به خانۀ شخصى گردد و از مسجديّت خارج شود؟ در مورد اباحۀ تصرف چطور؟

جواب: در مفروض سؤال، ظاهراً واگذارى زمين به يهود به نحو تمليك يا حداقل اباحۀ مطلق تصرّفات حتى وقف براى كنيسه بوده است و يهود زمين را وقف براى آن كرده اند و در هر صورت بنابر احتياط بايد به مسجد تبديل گردد و بر فرض عدم تمليك و عدم اباحه، زمين متعلق به ورثه مالك اوّلى است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 304

«سؤال 3532» احتراماً معروض مى دارد كه ملكى سه طبقه در يكى از محلات تهران بوده كه مالك آن قصد داشت در زمان حيات خود قسمتى از آن را وقف كند، ولى در حيات ايشان اين امر محقق نشد. پس از فوت، ورثۀ وى كه تنها فرزند دختر و همسر ايشان بودند تمام ملك را وقف كردند. البته دختر آن مرحومه كه در حال حاضر متولّى وقف هم مى باشد معتقد است كه در آن برهۀ زمانى كه تازه يك هفته از فوت

مادرشان گذشته بود تحت تأثير القائات پدر و تألمات شديد روحى كه به واسطۀ فوت مادرشان حاصل شده بود و با توجه به اين كه از لحاظ عاطفى تحت فشار بودند چنين تصميمى را گرفته اند. خواهشمند است در خصوص پرسش هاى ذيل راهنمايى فرماييد:

1- آيا با توجه به اين كه ايشان در زمان اجراى صيغه در محذور اخلاقى و عاطفى نسبت به پدرشان و فوت مادرشان قرار داشته اند، آيا وقف صحيح است؟

2- با توجه به اين كه ايشان پس از اجراى صيغه از عمل وقف با آن شرايط (وقف تمام ملك) پشيمان شده و نظرش اين بوده است كه اگر وقف در مورد 13 يا 12 ملك مذكور صورت مى گرفت ايشان رضايت داشت، ولى به صورت فعلى رضايت ندارد در حالى كه تا قبل از آن هيچ تصرّفى در ملك صورت نگرفته بوده و منافع آن در موقوف عليهم صرف نشده بود؛ با توجه به اين كه ايشان مقلد حضرت امام بوده و پس از ايشان هم بر تقليد از ايشان به فتواى ساير مراجع تاكنون باقى مانده است، آيا پشيمانى ايشان در برگشت از وقف كافى است؟

3- اصولًا قبض و اقباض معتبر در وقف در خانۀ موصوف با توجه به شرايط گفته شده به چه چيزى محقق مى شود؟ همچنين در چه صورتى مى توان گفت: اين ملك به تصرف متولّى داده شده است؟

4- در حال حاضر نظر ايشان كه متولّى است بر اين است كه اگر وقف برگشت داده شود و ابطال گردد هم اكنون صيغه جديدى خوانده شود كه مطابق آن ثلث يا نهايتاً نصف (12) ملك مذكور وقف گردد يا اين كه همۀ ملك وقف گردد، ولى براى ايشان

تا زمان حياتشان 70 درصد حق التوليه قرار داده شود و 50 درصد هم براى متولّى بعدى، آيا با توجه به نكتۀ فوق الذكر وقف قابل برگشت است يا خير؟ در غير اين صورت حداكثر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 305

مقدارى كه مى توان براى ايشان حق التوليه قرارداد چند درصد است؟

جواب: 1- چون اجبارى در كار نبوده و به اختيار مالك، وقف انجام شده وقف صحيح است و چون خود واقف متولّى قرار داده شده قبض حاصل شده است.

2- با فرض اين كه قبض متولّى، حاصل شده و طبق آن عمل گرديده انصراف جايز نيست.

3- با فرض تحقق وقف، هيچ گونه تغييرى در آن جايز نيست و حق التوليه تابع عرف و مقدار زحمتى است كه براى ادارۀ آن صرف در مصارف معينه متحمل مى شود.

«سؤال 3533» در منطقۀ چالوس، ترديد بر وقفيت رقبه اى وجود دارد. در اين خصوص واقفى وجود نداشته و وقف نامه اى هم نيست و توليتى هم نداشته و ندارد. در عوض شهرت و شياع بر ملكيت آن وجود دارد و رفتار و عمل به وقف تاكنون از سوى اشخاص صورت نگرفته است؛ آيا اين رقبه حكم وقف پيدا مى كند؟

جواب: با فرض سؤال كه دليلى بر وقفيت وجود ندارد و شياع هم برخلاف است حكم وقف بار نمى شود.

«سؤال 3534» شخصى وصيت كرده كه قسمت معينى از املاك من وقف باشد، اما تا زمانى كه همسر من زنده است از حاصل اين قطعه زمين موقوفه استفاده كند و بعد از فوت او وقف باشد. بعد از مرگ شوهر همسرش سال ها در منزل يكى از فرزندانش زندگى كرده و از حاصل آن زمين استفاده اى نكرده است؛ آيا فرزندى كه مادر در

منزلش بوده مى تواند خرج سال هاى گذشته را كه نسبت به مادر انجام داده از ورثۀ ديگر مطالبه كند؟ آيا چنين وصيّتى واجب الوفا و نافذ است؟

جواب: تا همسرش زنده است حق استفاده از زمين را دارد، ولى پس از فوت او ملك را چنانچه زايد بر ثلث اموال ميت نباشد بايد وقف كرد، و اگر بيشتر است نفوذ وصيت نسبت به مقدار زايد بر ثلث تابع رضايت ورثه است، و پس از وقف استفاده را هم صرف موقوف عليه كنند و فرزند مذكور نيز حق مطالبه مخارج سال هاى گذشته را از ساير ورثه ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 306

«سؤال 3535» در كنار محلۀ ما مسجد كوچكى در گذشته بود كه محل اجتماع اهالى بوده و اكثر تصميمات در آن جا اتخاذ مى شد و نيز محل استراحت شبانۀ مسافران و اكثر مهمانان اهالى بود و گاهى نماز جماعت هم از قبيل نماز عيد و ... در آن بر پا مى شد به مرور زمان، خانه ها از كنار مسجد به جاهاى ديگر منتقل شده و محله هاى آنها به زمين هاى كشاورزى تبديل گرديد. متأسفانه مسجد مذكور به خاطر دور افتادن از محلۀ مسكونى، مخروبه گرديده و در و پنجره و چوب هاى به كار رفته در سقف، فرسوده شده و بعضى از آنها توسط افراد جاهل در سوخت و ... به كار رفته است.

حال با توجه به اين كه مسجد مذكور از حيّز انتفاع بيرون است و اگر تعمير گردد به احتمال زياد به سرنوشت مشابه دچار خواهد شد تكليف آن مسجد و مكان هاى مشابه چيست و نسبت به زمين، خاك و ... آن چگونه اجازه مى فرماييد؟

جواب: مسجد و ديگر مكان هايى كه

براى جهتى وقف شده اند هرچند مخروبه شوند از مسجد بودن و يا موقوفه بودن خارج نمى شوند و تصرفات منافى با مسجديّت و جهت وقف جايز نيست و سزاوار است هرچند به صورت ساده و بى آلايش و در حدّى كه بتوان در آن نماز خواند اقدام به آباد كردن آن گردد تا براى كشاورزان اطراف يا عابران مورد استفاده قرار گيرد. در و پنجره و مانند آن نيز وقف است و چنانچه قابل استفاده براى آن مسجد و يا مساجد ديگر نيست مى توانند با اجازۀ متولّى يا حاكم شرع بفروشند و پول آن را صرف تعمير همين مسجد كنند.

«سؤال 3536» شخصى متولّى زمينى بوده كه پدران وى حاصل درآمد آن را وقف اطعام عزاداران حضرت سيدالشهدا عليه السلام كرده اند. اين زمين هيچ گونه وقف نامه اى به صورت مكتوب نداشته و فقط از پدران شنيده شده كه آن وقف است. آن مرحوم هم تا زمانى كه زنده بود به وقف عمل مى كرد. اكنون اين زمين از حالت زير كشت بودن خارج شده و ديگر امكان كشت در آن وجود ندارد و اطراف آن منطقه مسكونى شده و آب كشاورزى نيز قطع گرديده است؛ آيا فرزندان آن مرحوم مجازند با فروش اين زمين قيمت آن را صرف ساخت مسجدى در همان محل كنند؟

جواب: خريد و فروش زمين موقوفه تا جايى كه استفاده از آن به طريقى ممكن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 307

باشد جايز نيست و اگر استفاده از راه كشاورزى امكان نداشته باشد از راه ديگر مثلًا ساختمان ساختن و اجاره دادن مى توانند عمل كرده و درآمد آن را صرف اطعام عزاداران كنند.

«سؤال 3537» براى بعضى مساجد

و حسينيه ها تعداد زيادى ساعت و يا وسايل مستعمل و غير مستعمل را وقف مى كنند. در صورتى كه مسجد لازم نداشته باشد، آيا مى توان قبل از عدم استفاده آنها را تبديل به احسن كرد؟

جواب: اگر آنها را تمليك به مسجد كرده اند و متولّى مصلحت بداند كه آنها را تبديل كند اشكال ندارد، ولى اگر وقف باشد جايز نيست.

«سؤال 3538» حسينيه اى در طرح خيابان واقع شده و مقدارى از آن باقى مانده است و بناست مقدارى پول بابت عقب نشينى از طرف شهردارى پرداخت شود؛ آيا مى شود اين پول را در جنب خيابان از زمين باقى ماندۀ حسينيه، مغازه ساخت و از اجاره آن خرج حسينيه و خادم و نماز جماعت و برق و آب پرداخت شود؟ و آيا مى شود با اين پول زمينى در مكان ديگر براى حسينيه تهيه كرد، چون زمين باقى مانده جواب گو براى حسينيه نيست و اطراف آن طورى است كه امكان توسعه وجود ندارد؟

جواب: پولى كه مى دهند در درجۀ اول بايد صرف توسعۀ حسينيه شود و اگر توسعه ممكن نشد صرف تعمير و بهسازى باقى ماندۀ حسينيه براى استفادۀ بهتر بشود.

«سؤال 3539» فردى سال ها پيش پس از فوت فرزندش قطعه باغى را وقف اولاد در اولاد مى كند تا نسل هاى بعد از ثمرات و محصول اين باغ استفاده كرده و سالى يك مقدار هزينه در راه سيدالشهدا عليه السلام كنند. پس از فوت واقف اين باغ به برادر وى و پس از فوت وى نيز به اولاد دختر و پسر و برادرزادگان واقف مى رسد. پس از اعلام ضرورت سنددار شدن املاك، ملك مورد اشاره نيز صاحب سند شده و سند به اتفاق

نظر خواهر و برادر به فرزند خواهر (نوۀ دخترى برادر واقف) منتقل مى شود. صاحب سند اكنون فوت كرده است و هيچ گونه وقف نامه اى هم موجود نيست و وقف نامه نيز تاكنون به رؤيت كسى نرسيده و بنابر قولى در اوايل سال هاى 1300 معدوم شده، به دليل آن كه هيچ جايى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 308

نيز ثبت نگرديده است. حال سؤال اين است:

اولًا: آيا با توجه به فوت فرزند واقف پيش از وقفِ زمين، آيا اين وقف لازم الاجراست يا نه؟ چرا كه موضوع وقف؛ يعنى اولاد فوت كرده و هيچ ورثه اى از اولاد نيز باقى نمانده است.

ثانياً: با توجه به ارث رسيدن اين زمين بين دختر و پسر و برادرزاده واقف، اين زمين چنانچه وقف است، آيا بين دختر و پسر متوفى فعلى توزيع و تقسيم مى شود؟

ثالثاً: آيا وقف اولاد در اولاد در صورت صحت وقف صرفاً به فرزند ذكور مى رسد؟

رابعاً: با توجه به تغيير كاربرى و نبود وقف نامه در صورت صحت وقف، اگر نتوان هيچ استفاده اى جز استفادۀ كشاورزى كرد تكليف چيست؟

جواب: 1- روشن است وقف براى اولاد در اولاد در فرض مذكور كه واقف در زمان وقف و پس از آن فرزند يا نوادگانى نداشته است معناى صحيح و معقولى ندارد، مگر آن كه قرائنى وجود داشته باشد كه منظور، وقف اولاد در اولادِ ورثۀ او، يعنى برادر و خواهر و اولاد آنان بوده است همان طور كه به احتمال قوى همين معنا، منظور واقف بوده است. در هر صورت اگر احراز شود كه وقف به صورت اول بوده، باطل و بى اثر است و زمين مذكور حكم ساير تركه را دارد و در صورت شك

در جهت وقف يا موقوف عليهم (البته اگر اصل وقف با شياع مفيد علم يا اقرار ذى اليد و مانند آن اثبات شود) بايد به مصرفى برسد كه از بين موارد احتمال قدر متيقن نظر واقف است كه بعيد نيست در فرض مذكور قدر متيقن همان اولاد برادر و خواهر واقف، با لحاظ صرف مقدارى از آن در جهت مراسم حضرت سيدالشهدا عليه السلام مى باشد.

2- در فرض صحت وقف و با توجه به آنچه در جواب اول گذشت ظاهراً زمين به همۀ ورثۀ نسل اول، يعنى به همۀ فرزندان برادر و خواهر واقف مى رسد.

3- ظاهراً فرقى بين فرزندان ذكور و غيره نيست.

4- استفاده در جهت كشاورزى مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 309

مسائل محجوران

«سؤال 3540» به استحضار مى رساند كه خانمى دچار بيمارى آلزايمر (فراموشى شديد) شده و تشخيص خود را از دست داده اند. اين خواهر مكرّمه زمينى در كنار مدرسه اى دارد و متوليان مدرسه براى ساخت نمازخانه به قسمتى از زمين فوق احتياج دارند كه بعضى از فرزندان اين خواهر تمايل به فروش و يا وقف جهت نمازخانۀ مدرسه را دارند؛ آيا فرزندان اجازۀ دخل يا تصرف يا وقف زمين فوق را دارند؟

جواب: اگر نسبت به گذشته فراموشى دارد، ولى مشاعر او بجاست و مى شود به او فهماند كه زمينت را مى خواهيم بفروشيم يا وقف كنيم و او با تشخيص اجازه داد مانعى ندارد، ولى اگر به طور كلى مشاعرش را از دست داده تصرف در زمين مذكور جايز نيست، مگر در صورتى كه فروش آن صد در صد به نفع مادّى او باشد، يعنى به قيمت خوب بفروشيد و فروختن هم از باقى گذاشتن

آن اصلح باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 310

مسائل مشاغل و درآمد

«سؤال 3541» گاهى دولت، برخى از كالاهايى چون برنج و چاى را قاچاق اعلام مى كند تا فروشندگان كالاهاى ايرانى خريد و فروش كنند. اگر كسى چنين مواد غذايى و غير غذايى را كه دولت قاچاق اعلام كرده خريد و فروش كند چه حكمى دارد؟

جواب: حتى المقدور مقررات رعايت شود، ولى در حال ضرورت اگر عمل خلاف شرع نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 3542» گرفتن سركتاب و ... كه جزء طلسمات، سحر و جادو است، آيا جايز است يا خير؟ گرفتن وجه در قبال آن چه حكمى دارد؟

جواب: انجام كارهايى كه از قبيل سحر و جادو باشد جايز نيست، ولى تفأل به آيات و اشعار و امثال اينها بدون اعتقاد به قطعيت آنها مانعى ندارد.

«سؤال 3543» آيا سحر و جادو وجود دارد؟ وسيلۀ ابطال آن چيست؟

جواب: اصل سحر و جادو امكان دارد، ولى اثبات آن مشكل است و اگر در موردى مسلّم شد كسانى كه اهل آن باشند مى توانند آن را باطل كنند.

«سؤال 3544» آيا از قرآن كريم و روايات معصومان يا سيرۀ آنان دليلى بر مشروعيت حجامت وجود دارد؟ و در صورت مشروع بودن، آيا گرفتن اجرت در قبال انجام آن جايز است؟ و اگر از طريق حجامت آسيبى به فرد حجامت شده وارد شود ضامن كيست؟

جواب: هم مشروع است و هم نسبت به آن ترغيب شده است (وسائل الشيعة، ج 17، كتاب التجاره، ص 112، باب 13) و اجرت گرفتن در قبال آن اشكال ندارد، ولى بهتر است قرارداد نكنند و انعامى باشد (وسائل الشيعة، ج 17، كتاب التجاره، ص 104، باب 9) و اگر با رضايت شخص

انجام شود و حجّام تخصّص داشته باشد و مسامحه نكرده باشد ضمانت معلوم نيست «مٰا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ».

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 311

«سؤال 3545» معاينۀ جسد مرد توسط خانم و همچنين خانم هايى كه در امور مربوط به تشريح جسد همكارى مى كنند چه حكمى دارد؟

جواب: با وجود مرد و عدم ضرورت، تصدّى زن جايز نيست و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 312

مسائل مسابقات و سرگرمى ها

«سؤال 3546» ملاك حلال و حرام بودن موسيقى چيست؟

جواب: ملاك، مناسب مجالس لهو بودن است و امرى عرفى است.

«سؤال 3547» اين جانب به اتفاق چند نفر از دوستان در حال فراگيرى و آموزش ساز از انواع ترومپت (شيپور) بوده تا در ايام سوگوارى ائمۀ اطهار عليهم السلام و در شهادت اين عزيزان از آن استفاده كنيم. نظر جناب عالى در خصوص اين نوع ساز چگونه است؟

جواب: اگر براى تنظيم اصوات و نغمات باشد و مناسب با مجالس لهو نباشد و موجب آزار ديگران نيز نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 3548» يادگيرى موسيقى دَف براى دختر 21 سالۀ مجرد با شرايط زير چه حكمى دارد؟

الف: زير نظر مربى مرد مجرد.

ب: زير نظر مربى مرد متأهل.

ج: شركت در گروهاى كنسرت موسيقى همراه با پسران مجرد و متأهل.

د: مواقعى كه در شهر خود مربى وجود نداشته باشد و به شهر ديگرى برود.

جواب: يادگيرى آن نوع موسيقى كه هم موارد استعمال حلال دارد و هم موارد استعمال حرام، به خودى خود اشكال ندارد مشروط به آن كه تعلم آن مستلزم نواختن به نحو حرام نباشد، ولى در مواردى همانند موارد مذكور در سؤال كه مظانّ مفسده باشد و احتمال عقلايى وقوع در فساد وجود داشته باشد جايز نيست.

«سؤال 3549»

رقص و پايكوپى جوانان در اعياد و ميلاد معصومين عليهم السلام چه صورت دارد؟

جواب: علاوه بر اين كه بر حسب روايتى از نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از مطلق رقص منع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 313

شده، در مجالس منسوب به ائمه اين كار نيز موهن است.

«سؤال 3550» نواختن آلات موسيقى و يا گذاشتن نوارهاى موسيقى چه سنتى و غير سنتى در مساجد و تكايا در اعياد و ميلاد معصومين عليهم السلام چه صورت دارد؟

جواب: مسجد محل مخصوص عبادت است و كارهايى كه جنبۀ عبادى نداشته باشد در مسجد مناسب نيست و اگر آلات موسيقى مناسب با مجالس لهو باشد جايز نبوده و حرام است.

«سؤال 3551» آيا در اسلام موسيقى حلال و حرام وجود دارد؟ ملاك تشخيص كدام است؟

جواب: هر آواز و صدايى كه مناسب با مجالس لهو و طرب باشد در اسلام ممنوع و حرام است

«سؤال 3552» در مناسبت هاى شاد، مثل اعياد و عروسى ها مسلمانان بعضى از مناطق، تعدادى از اسب سواران را جمع كرده و بز يا گوساله اى را ذبح مى كنند و جسد آن را در ميدان شهر در نقطه اى معيّن قرار مى دهند و اعلام مى كنند هر كس توانست اين جسد را بردارد و در اين مسير خاص سه دور بچرخاند و در دور آخر آن را به اين نقطۀ خاص پرتاب كند برندۀ مسابقه است و حيوان ذبح شده مال اوست. اينان يقين دارند كه در چنين مسابقه اى با مخاطرات سختى مواجه خواهند شد از جمله سقوط از اسب، قرار گرفتن زير سم اسب هاى ديگر، برخورد با كوه، سقوط از كوه و ... با اين شرايط، آيا شركت

در چنين مسابقه اى جايز است؟ و اسلام اين مسابقه را حلال مى داند؟

جواب: بازى مورد سؤال اگر در آن عادتاً احتمال عقلايى ضرر مهم و غير قابل تحمل باشد، جايز نيست؛ و در غير اين صورت اشكال ندارد. و در صورت جواز، گرفتن جايزه و حيوان ذبح شده و مانند آن در صورتى براى برنده حلال است كه از طرف فرد يا افرادى غير از اسب سواران باشد.

«سؤال 3553» در بعضى روستاها مسابقاتى از قبيل: جنگ خروس ها يا جنگ سگ ها به راه انداخته و صاحبان آنها بر سر آنها شرط گذارى مى كنند؛ آيا اين شرط گذارى حلال است يا حرام؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 314

جواب: اصولًا اين گونه كارها كار درستى نيست؛ و اگر شرط بندى كنند جايز و مشروع نيست.

«سؤال 3554» آيا سبق و رمايه در خودروهاى جديد و تفنگ هاى شكارى جايز است؟

جواب: جواز مسابقه با شرط بندى نسبت به تفنگ و هر ابزار جنگى كه در دفاع و جنگ كارآيى داشته باشد بعيد نيست و در ماشين هاى جديد، مسابقۀ بدون شرط بندى و با اطمينان از عدم تضرر جسمى و روحى مانعى ندارد، هرچند اگر شخص ثالث يا دولت جوايزى اهدا كند اشكال ندارد.

«سؤال 3555» نظر حضرت عالى در مورد پاسور چيست؟ در موردى كه از آن فقط براى سرگرمى استفاده كنيم تكليف چيست؟

جواب: اگر پاسور عرفاً از آلات قمار محسوب باشد بازى با آن حتى بدون برد مالى محل اشكال است.

«سؤال 3556» دلايل استفاده نكردن از شطرنج را از نظر شرع بيان فرماييد؟

جواب: در اخبار وارده از ائمۀ اطهار عليهم السلام كه ظاهراً به حدّ تواتر است و با تعبيرات بسيار تند از

آن نهى شده است. فقط اگر فرضاً در سطح جهانى از آلت قمار بودن به طور كلى خارج شده باشد مى توان گفت: مانعى ندارد. به علاوه اين قبيل امور معمولًا انسان را از كارهاى مهم و اساسى باز مى دارد.

«سؤال 3557» بازى كردن با شطرنج، پاسور، بيليارد چه مستقيم و چه غير مستقيم (از طريق رايانه) و نگاه كردن، همكارى كردن، ياد دادن و ياد گرفتن اين بازى ها چگونه است؟

جواب: بازى با هر وسيله اى كه وضع آن براى قمار است جايز نيست هرچند بنابر احتياط به قصد سرگرمى و بدون شرط بندى باشد، ولى وسايلى كه فعلًا در نظر مردم وسيلۀ قمار محسوب نمى شوند بازى با آن ها مشروط به آن كه همراه با شرط بندى نباشد، اشكالى ندارد و هر كارى كه كمك به بازى با آلات قمار و يا تشويق به آن محسوب گردد اشكال دارد و تشخيص مصاديق با خود مكلفين است و اين مسأله در بازى هاى كامپيوترى نيز صادق است و اگر وضع آن براى قمار كردن باشد و معمولًا با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 315

آن قمار مى شود، بازى با آن اشكال دارد.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 315

«سؤال 3558» يكى از ورزش هايى كه قبل از انقلاب رواج داشت (بيليارد) است و چون در آن برد و باخت بود بعد از انقلاب اين ورزش ممنوع شد، اما با گذشت زمان اين ورزش از آلت قمار خارج و به يك ورزش و تفريح سالم درآمده است؛ آيا فعاليت مراكزى كه در آن ها اين گونه فعاليت ها انجام مى گيرد اشكال شرعى دارد؟

جواب:

به طور كلى آلات و ادواتى كه براى قمار ساخته شده اند بازى با آنها ولو بدون برد و باخت مالى باشد محل اشكال است، ولى اگر به نظر عرفى در سطح جهانى از آلت قمار بودن خارج شده است و فقط براى ورزش فكرى بدون برد و باخت از آنها استفاده مى شود اشكال ندارد.

«سؤال 3559» آيا بازى كردن با نرم افزارهاى كامپيوترى، بازى هايى كه آلت قمار محسوب مى شوند بدون قصد برد و باخت و تنها براى سرگرمى حرام است؟

جواب: بازى كردن خود شخص به تنهايى دليلى بر حرمت آن نداريم، ولى بازى كردن با ديگرى با صدق وسيله قمار بر آن اشكال دارد هرچند مالى ردّ و بدل نشود.

«سؤال 3560» در برخى از ورزش هاى رزمى، مثل كاراته، تكواندو و ... ممكن است ورزشكار بداند كه در اين ورزش آسيب خواهد ديد؛ آيا با توجه به علم به ضرر، چنين ورزشى جايز است؟

جواب: اگر اضرار به نفس صدق كند جايز نيست.

«سؤال 3561» حضور داوران زن براى مسابقات ورزشىِ مردان چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مستلزم نگاه به بدن مرد نامحرم يا مفسده اى مانند تهييج و تحريك شهوانى باشد، اشكال دارد.

«سؤال 3562» مدتى است كه مسؤولين ورزشى، قصد راه اندازى ورزش كشتى بانوان را دارند؛ آيا بنده به عنوان خبرنگار، حق توسعه و ترويج اين رشته براى بانوان در مطبوعات را دارم؟

جواب: اگر اشاعۀ خبر و ترويج آن رشته، موجب فحشا و حرام ديگرى نباشد مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 316

«سؤال 3563» استفاده از مواد نيرو زا براى ورزشكاران چه حكمى دارد؟

جواب: اگر موجب ضرر قابل توجه براى بدن يا تقلب در مسابقه و تضييع حق

ديگرى باشد جايز نيست.

«سؤال 3564» اخيراً برخى از افراد در محافل و مجالس گوناگون براى سرگرمى با جوك گفتن و تمسخر اقوام مختلف، موجب خنده و يا موجب ناراحتى عده اى مى شوند؛ آيا از باب مسرور كردن مؤمن است يا از باب غيبت و آزار مردم؟

جواب: اگر جوك و شوخى مستلزم هتك حرمت يا ناراحتى افراد بشود جايز نبوده و حرام است.

«سؤال 3565» نظر جناب عالى را در مورد استفاده از اينترنت و قانون محدوديت آن چيست؟

جواب: چند روز پيش نيز از كانادا در رابطه با «اينترنت در ايران» از من سؤال شده بود و من جواب دادم. اين جانب كه اينك بيش از هشتاد سال دارم، به ياد دارم هنگامى كه بچه بودم تازه راديو در ايران پيدا شده بود و بسيارى از بزرگان و افراد علاقه مند به دين و اخلاق، آن را تحريم مى كردند و مى گفتند: موجب فساد جامعه مى شود؛ ولى به تدريج در همه يا اكثر خانه ها و محافل پيدا شد و جنبۀ عمومى پيدا كرد و تحريم ها بى اثر، بلكه نتيجۀ معكوس داشت؛ زيرا

«الانسان حريص على ما منع

؛ انسان بر آنچه منع شود حريص مى شود». سپس نوبت به «تلويزيون»، «ويدئو» و بعد به «ماهواره» و اينك به «اينترنت» رسيده است و قشرهايى از جامعه با آنها مخالفت مى كنند و در اين جهت اصرار دارند؛ غافل از اين كه اگر چه از اين آلات و ابزار بسا در كارهائى سوءاستفاده مى شود، ولى در تربيت جامعه و پيشرفت علم و فرهنگ و اخلاق و آگاهى و اقتصاد نيز بهره هاى بسيارى از آنها برده مى شود.

اين كه با ابزار و آلات مفيد مبارزه كنيم كار غلطى است و اثر معكوس

دارد. ابزار و آلات كه گناه ندارند و مبارزه با آنها يك حركت غير علمى و قسرىِ موقت است و با وسعت ارتباطات جهانىِ امروز و استقبال جهان از آنها تحريمشان چيزى جز شكست و عقب ماندگى در پى ندارد، بلكه بايد آنها را توسعه داده و تكميل كرد. البته

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 317

لازم است دانشمندان، نخبگان و رهبران جامعه آنها را در مسير صحيح قرار داده و برايشان برنامه هاى خوب و سازنده و با ارزش تهيه كنند و نيز در راه پيشرفت علم، فرهنگ و بالا بردن سطح آگاهى مردم و منافع مادّى و معنوى جامعه آنها را به كار گرفته و با تبليغات صحيح و عاقلانه- و نه آمرانه و خشونت بار- جامعه را متوجه سوءاستفاده ها كنند و اگر كسانى علناً و در خارج از منازل شخصى سوء استفاده مى كنند جلوى آنها را بگيرند. از همۀ نعمت هاى الهى ممكن است سوء استفاده شود، آيا ما بايد با همۀ نعمت هاى خداوند- به بهانۀ سوءاستفاده از آنها- مبارزه كنيم و آنها را تحريم كنيم؟!

«سؤال 3566» در سايت جناب عالى جوابيه اى مبنى بر نظر آن جناب در مورد استفاده از ماهواره و اينترنت مشاهده كردم. حال با توجه به در نظر گرفتن سن و سال و مجرد و متأهل بودن افراد، آيا حكم آن تفاوت دارد؟ و آيا موسيقى مطلقاً حرام است؟ و نگاه به فيلم هاى زننده براى افراد ميان سال كه آثار سويى برايشان ندارد جايز است يا نه؟

جواب: ماهواره و اينترنت با راديو و تلويزيون تفاوت ندارند؛ همۀ اين آلات، هم برنامۀ حلال دارند و هم برنامۀ حرام؛ بايد فرهنگ دينى را در جامعه

تقويت كرد تا سوء استفاده نكنند. تحريم آلات دردى را دوا نكرده، بلكه افراد را حريص تر مى كند.

از همۀ نعمت هاى الهى ممكن است سوء استفاده شود، آيا مى توانيم مثلًا خريد و فروش انگور يا كشمش را تحريم كنيم چون ممكن است برخى افراد با آنها مشروب درست كنند؟! و پير و جوان و متأهل در اين حكم تفاوت ندارند.

ضمناً هر موسيقى حرام نيست؛ در خصوص غنا نهى صريح وارد شده و آن هر صدا و آهنگى است كه مهيّج شهوت جنسى بوده و يا تعادل عقل را برهم زند.

فيلم هاى زننده اگر مشاهدۀ آنها موجب وقوع در حرام از قبيل استمناء يا زنا و امثال اينها گردد جايز نيست و بالاخره با وسعت ارتباطات جهانى، تحريم آلات دردى را دوا نمى كند.

«سؤال 3567» برخى از جوانان از نوارها و فيلم هاى مبتذل استفاده كرده و مى گويند ما به موارد خلاف آن توجه نداريم؛ آيا مورد تحريك قرار نگرفتن و عدم استفاده از موارد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 318

خلاف شرع و عرف مى تواند دليل كافى باشد؟

جواب: استماع صدا و آوازِ لهوى كه مناسب مجالس فسق و فجور باشد مطلقاً حرام است چه كسى را تحريك بكند يا تحريك نكند، مثل شراب كه حرام است چه كسى مست بشود يا در اثر اعتياد مست نشود و همچنين است ديدن فيلم هايى كه موجب فساد يا ارتكاب گناه مى شود.

«سؤال 3568» خواندن كتاب هايى كه داراى لطايف و مطالب شهوت آميز باشد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر تحريك آميز و منجر به خلاف شرع باشد جايز نيست.

«سؤال 3569» آيا عكس بردارى و فيلم بردارى توسط موبايل هاى جديد كه مجهز به دوربين هستند بدون اجازه از اشخاص اشكال دارد؟ و

اگر رضايت داشته باشند چه حكمى دارد؟

جواب: با وجود شاهد حال بر رضايت، مانعى ندارد و گرنه محل اشكال است بويژه در صورت منع طرف.

«سؤال 3570» كارت هايى معمول شده كه بر روى آن عكس هاى ورزش كاران و يا وسايل نقليه چاپ شده است و بچه ها با آنها قمار بازى مى كنند؛ آيا اين كارت ها ماليت دارند و آيا از بين بردن آنها جايز است و آيا جلوگيرى از بازى با آنها واجب است؟

جواب: آلاتى كه براى قمار ممحّض است شرعاً ملكيت ندارند و اتلاف آنها واجب است و ضمان آور نيست، ولى آلات مشتركه چنين نيست و بجاست به منظور عدم اعتياد فرزندان، از استفادۀ آنها جلوگيرى شود.

«سؤال 3571» در برخى از مجالس شادى، مثل عروسى و ...؛ بعضى از متشرعين از آلت موسيقى استفاده نكرده و به جاى آن بر روى ميز مى كوبند و برخى هم كف مى زنند؛ آيا اين عمل منعى دارد؟

جواب: كف زدن و روى ميز كوبيدن در جلسه عروسى اشكال ندارد.

«سؤال 3572» خواندن مطالب جنسى در اينترنت چه حكمى دارد؟ آيا ما مى توانيم بعد از ازدواج براى ترغيب زن از فيلم هاى جنسى استفاده كنيم؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 319

جواب: خواندن و يا ديدن مطالب مذكور در صورتى كه موجب وقوع در حرام و يا فسادى مانند بى رغبتى به همسر خود، اختلال ذهن و پريشانى خاطر گردد جايز نيست و معمولًا هم مطالب مزبور خالى از چنين مفاسدى نيست.

هنرها

«سؤال 3573» امروزه پيشرفت علم و تكنولوژى، مظاهر گوناگون از تمدن و هنر را در اشكال مختلف مثل نمايش، فيلم و تصوير براى بشريت به وجود آورده است. اصولًا نظر اسلام با چنين

پيشرفتى كه به طور كلى زندگى اجتماعى امروزه را متحوّل و با اعصار گذشته متمايز ساخته است چيست؟

جواب: تجربه نشان داده كه اثر نمايش و فيلم و تصوير در افكار عمومى و تربيت جامعه از گفتار و نوشتار به مراتب بيشتر است. و به تعبير ديگر، مشاهده و احساس معمولًا بيش از تفكر و تعقل در جامعه اثر محسوس دارد. دين مقدس اسلام هرچند بر حسب رعايت مصالح و اهداف آفرينش انسان، براى زندگى بشر معيارهايى را مشخّص كرده، به گونه اى كه روش و رفتار او در زندگى با تكامل روحى و سعادت ابدى اش سازگار و يا در تضاد نباشد، ولى هيچ گاه شكل خاصى را براى زندگى ترسيم نكرده است؛ هنر نيز يكى از نيازها و جلوه هاى زندگى است كه در ساخت انسان ها و شكوفايى استعدادهاى درونى آنان نقش بسزايى دارد و با پيشرفت علم و تكنيك و تغيير شرايط زمانى، مكانى و محيط اجتماعى طبعاً تكامل در جلوه هاى هنر نيز ضرورت خود را نشان مى دهد. اسلام با تنوّع و تفنّن در اشكال و مظاهر زندگى مخالف نيست؛ بلكه با تكامل علم و تكنيك هماهنگ بوده و گرنه نمى توانست خاتم اديان الهى باشد.

ملاك حرمت غنا

«سؤال 3574» غنا به چه چيزى اطلاق مى شود و فلسفۀ حرام بودن آن چيست؟

جواب: از غنا و از استعمال آلاتى كه مناسب مجالس لهو و فحشاست اجتناب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 320

كنيد. مقصود از غنا غلطاندن صدا در گلوست به گونه اى كه اين كيفيت انسان را معمولًا از حالت عادى خارج كرده كه زياد طرب انگيز و يا زياد غمبار است و مجرد خوب بودن صدا اشكال ندارد و به

نظر اين جانب غناى زن مغنّيه در شب عروسى براى خصوص زنان مانعى ندارد.

«سؤال 3575» گفته مى شود حضرت عالى در مورد غنا نظرتان اين است كه غنا يك امر محتوايى است و اگر چيزى خوانده شود كه محتواى بدى داشته باشد حرام است. در غير اين صورت آيا اگر با همان آواز خوانده شود و لهو نباشد حلال است؟

جواب: بر حسب آنچه از برخى اخبار مسأله استفاده مى شود و بعضى از بزرگان به آن فتوا داده اند، حرمت غنا در اثر بطلان و لهو بودن محتواى كلام و مقارنات خارجى آن است نه كيفيت صدا، ولى بنابر احتياط واجب از هر صدايى كه تُن و زير و بم آن محرك شهوات و مناسب مجالس فسق، لهو و رقص باشد، اجتناب شود و در صورت شك مانعى ندارد.

«سؤال 3576» گوش دادن به سازهاى موسيقى در صورتى كه نه تنها مفسده اى بر آن بار نشده، بلكه پس از گوش دادن به آن باعث يارى مستمندان، عيادت بيماران، زيارت اهل قبور و ... مى شود چه حكمى دارد؟

جواب: هر موسيقى حرام نيست اگر موسيقى مناسب مجالس لهو، فسق و فجور و يا موجب تحريك شهوانى و يا عدم تعادل عقلى انسان نشود گوش دادن به آن مانعى ندارد.

«سؤال 3577» در مورد حرمت موسيقى و غنا فرموده ايد: در جايى حرام است كه شهوت انگيز باشد و در برخى موارد معيار را در مفسده انگيز بودن آن قرار داده ايد.

پرسش اين است كه:

الف: مقصود از شهوت انگيز چيست؟ آيا صرف اين كه شنونده از موسيقى لذت برده و يا اين كه او را به رقص درآورد مصداق شهوت انگيز است و يا مقصود اين است كه شنونده تحريك جنسى شود؟

ب: اگر

موسيقى صرفاً شهوت انگيز باشد، اما هيچ مفسده اى به دنبال نداشته باشد مثل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 321

اين كه زن و شوهر شنوندۀ آن باشند و يا اين كه راننده در نيمه شب هنگام رانندگى بدان گوش مى دهد، آيا باز حرام است؟

ج: خيلى از موسيقى هاى شهوت انگيز براى مرتبۀ اول و دوم و حداكثر تا مرتبۀ سوم براى شنونده مؤثر است، اما از مرتبۀ چهارم به بعد در شنونده از آن جهت هيچ اثرى ندارد و صرفاً نوعى سرگرمى براى او محسوب مى شود؛ در اين صورت آيا گوش دادن به چنين موسيقى براى دفعات اول حرام است يا به طور مطلق گوش دادن بدان حرام مى باشد؟

جواب: هر نوع آواز، آهنگ و موسيقى كه عرفاً مناسب مجالس فسق، فجور، لهو و لعب باشد كه طبعاً براى نوع مردم محرك شهوت شناخته مى شود، حتى اگر براى فرد خاصى نه تحريك كننده و نه موجب مفسده و تنها سرگرمى او باشد، اشكال دارد و نيز اگر مضمون آن مشتمل بر مضامين باطل، دروغ و اهانت باشد، ولى اگر عرفاً مناسب مجالس لهو و لعب شمرده نشود و مشتمل بر مضامين باطل و فاسد نيز نباشد حرام نيست، مگر آن كه براى فردى به نحوى تحريك كننده باشد كه او را در معرض فساد قرار دهد كه در اين صورت براى او حرام است و صرف لذت بردن موجب حرمت نمى شود.

«سؤال 3578» در مورد رقص و موسيقى و اين كه نبايد انجام شود دليل هاى قانع كننده اى مى خواهم، كه واقعاً چرا اين عمل، يعنى رقص نبايد باشد؟ چون فكر مى كنم هر چيزى بستگى به نيت انسان از انجام عملى دارد، حال آن عمل رقصيدن باشد

يا همان لباس پوشيدن ساده؟

جواب: خوبى و بدى هر چيزى بستگى به نيت انسان ندارد. بعضى چيزها ممكن است اصولًا داراى مفاسد اجتماعى يا فردى باشد كه شارع مقدس از آن جهت آنها را حرام يا مكروه كند، مثلًا بدى قتل نفس، تهمت، غيبت و امثال اينها متكى به نيت انسان نيست. موسيقى اگر از آن نوع باشد كه مهيّج شهوت جنسى و موجب فساد اخلاق و تباه شدن عقل و شرافت انسان باشد براى فرد و جامعه ضرر دارد و دين از آن منع كرده است و اگر از اين نوع نباشد ضررى ندارد و قهراً حرام هم نخواهد بود. حرمت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 322

رقص به طور مطلق دليل قطعى ندارد، فقط مطابق روايتى معتبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم از آن نهى فرموده است؛ لذا در غير مورد رقص زن براى شوهر احتياط در ترك آن است.

«سؤال 3579» آموزش موسيقى هاى آرام بخش و يوگا و كلاسيك حلال است يا حرام؟

جواب: هر موسيقى حرام نيست، موسيقى هايى كه محرك جنسى است يا انسان را از حال عادى و عقلانيت خارج مى كند به گونه اى كه نمى تواند خود را كنترل كند حرام است. در عين حال خودتان را به موسيقى عادت ندهيد كه شما را از همۀ كارهاى مفيد باز مى دارد و وقت خود را بيشتر صرف مطالعۀ كتب ارزنده كرده و بر علم و دانش خود بيفزاييد.

«سؤال 3580» نظر خود را در مورد آواز زن چه با موسيقى و چه بدون موسيقى و در مجالس طرب و غير طرب بيان فرماييد؟

جواب: صداى زن اگر عادى باشد و تهييج آميز نباشد

شنيدن آن مانعى ندارد.

غناى زن نيز در مجلس عروسى براى زنان در صورت عدم حضور مردان طبق حديث معتبر مانعى ندارد.

«المغنية التي تزفّ العرائس»

حضرت زهرا و حضرت زينب كبرا عليهما السلام در ميان مردان سخنرانى كردند.

«سؤال 3581» خواندن اشعار توسط مداحان اهل بيت در مورد صفات و بيان سيرۀ اهل بيت عليهم السلام با لحن موسيقايى (و نه همراه با موسيقى) همراه با دست زدن مستمعين چه حكمى دارد؟

جواب: خواندن با لحن اگر غنا نباشد و مناسب با مجالس لهو و دانس نباشد اشكال ندارد و مجرد دست زدن نيز حرام نيست.

«سؤال 3582» اين جانب در يك آموزشگاه مشغول آموزش دف مى باشم؛ آيا آموزش آن براى اين جانب اشكال دارد؟ البته پدرم از عمل من ناراضى است، بفرماييد وظيفۀ من چيست؟

جواب: استعمال دف اشكال دارد. بنابراين از ياد دادن و ياد گرفتن آن هم بايد خوددارى شود و آزار و اذيت پدر و مادر حتى در مورد كارهاى حلال و مباح هم حرام است چه رسد به حرام.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 323

«سؤال 3583» در منزل ما هر ساله مراسمى زنانه هست كه خانمى مى آيد و همراه دف زدن از اهل بيت مى خواند و مجلس نورانى اى است. مى خواستم بدانم آيا اشكال دارد؟ البته هيچ مردى نيست و گوش نمى دهد.

جواب: خواندن زن براى زنان اگر غنا نباشد اشكال ندارد، ولى دف زدن محل اشكال است. در حديثى وارد شده كه: «ملائكه داخل نمى شوند در اتاقى كه در آن شراب يا دف يا طنبور يا نرد باشد و دعاى آنان مستجاب نشده و بركت از آنان برداشته مى شود».

«سؤال 3584» خواندن مولودى همراه دست زدن و ... چه حكمى

دارد؟ و آيا در مساجد جايز است اين گونه مولودى ها خوانده شود؟

جواب: اماكن مذكوره مخصوصاً مساجد، محل عبادت و خضوع در پيشگاه بارى تعالى است و با كف زدن مناسبت ندارد گرچه كف زدن به خودى خود اشكال ندارد.

«سؤال 3585» موسيقى و مجالس مولودى كه با دست زدن همراه است و نيز مجالس عزادارى كه باعث از خودبى خود شدن مى شود؛ همچنين صوفى گرى ها و شطرنج چه احكامى دارند؟

جواب: تشكيل مجالس مولودى و مديحه خوانى با نغمه هايى كه مشتمل بر غنا نباشد و دست زدن در آن مجالس مانعى ندارد و تشكيل مجالس عزادارى نيز اگر مشتمل بر غنا و آلات لهو نباشد اشكال ندارد. برخى كارهاى باطل و صوفى گرى در كتاب و سنّت مبنا و اساسى ندارد و در اخبار كثيره از شطرنج نهى شده است، مگر اين كه فرض كنيم به طور كلى در جهان از آلت قمار بودن خارج گرديده و در حقيقت موضوع عوض شده باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 324

مسائل معاشرت

«سؤال 3586» براى مسلمانانى كه در خارج از ايران (مثلًا كانادا) زندگى مى كنند، پايبندى به قوانين كشور محل سكونت تا چه حدّ ضرورى است؟ براى مثال با عدم اظهار قسمتى از درآمد به دولت مى توان ماليات كمترى پرداخت كرد؛ آيا اين كار جايز است؟

جواب: اشكال دارد، مخصوصاً اگر به نام اسلام و مسلمان ها باشد؛ گرچه اظهار واقع واجب نيست و قوانينى كه در جهت نظم و عدم اختلال جامعه وضع شده است بايد رعايت شود و علاوه بر آن نبايد طورى عمل شود كه مسلمانان در مظان اتهام و توهين قرار گيرند.

«سؤال 3587» اين جانب كارمند پزشك قانونى ام و در مركزى كه ما مشغول

به كاريم يك نفر از آقايان هست كه مى تواند معاينۀ جسد و كالبد شكافى را انجام دهد و در اتاق تشريح، مجبور به بستن در، يا قفل كردن آن مى باشيم. حضور يك خانم كارمند با يك پزشك مرد و يك جسد در اتاق چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال، تصدّى زن براى تشريح جسد مرد نامحرم در غير موارد ضرورت جايز نيست و اجتماع زن و مرد نامحرم هم در جاى خلوت كه در بسته يا جايى كه رفت و آمد نباشد جايز نيست.

«سؤال 3588» كسانى كه از نظر مالى به حدّ فقر شديد رسيده اند؛ آيا مى توانند از شخصيت هاى دولتى خارجى نظير امريكا يا افراد ايرانى (فراريان از ايران، مثل خواننده ها و سرسپردگان زمان شاه) كمك بخواهند با اين كه در ايران ممكن است مددجويان فراوانى يافت شود؟

جواب: اگر كارهاى خلاف شرع نباشد مانعى ندارد، ولى بايد مصالح جامعه و كشور رعايت شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 325

«سؤال 3589» ارتباط و دوستى پسر و دخترى كه قصد ازدواج دارند چه حكمى دارد؟

و اگر شخصى مقلد مرجعى باشد كه نكاح معاطاتى را جايز مى داند، طبق فتواى اين مرجع آيا روابط دختر و پسر در مورد فوق حلال است؟

جواب: دوستى قبل از ازدواج غالباً خالى از خطر و اشكال نيست. بله، مجرد ملاقات و صحبت به منظور به دست آوردن موافقت اشكال ندارد.

«سؤال 3590» اختلاط و گردش جوانان فاميل (پسر و دختر) با يكديگر كه مميزند چگونه است؟ اگر موجب جلب توجه ديگران و سوء ظن گردد و آنها را در محل تهمت قرار دهد چگونه است؟

جواب: گردش با نامحرم اگر مستلزم خلاف شرع و مفسده باشد

جايز نيست.

«سؤال 3591» آيا رابطۀ دوستى بين يك پسر و دختر كه واقعاً قصدشان ازدواج با يكديگر در آينده است و به همين قصد با يكديگر دوست شده اند محل اشكال است؟

جواب: قبل از اجراى صيغۀ عقد ازدواج «رابطه» تنها با رعايت مقررات شرعى جايز است؛ ولى مى توانند براى اجتناب از محذور ارتكاب حرام، با رعايت مصالح و احتياطاً با اذن پدر دختر به عقد موقت همديگر درآيند و نيز مى توانند ضمن عقد، رابطۀ خود را محدود به شرايط و حدود خاصى كنند. البته در صورتى كه به عقد موقت همديگر درآيند، اگر قبل از پايان مدت آن، بخواهند به عقد دائمى همديگر درآيند، ابتدا مدت باقى مانده را شوهر ببخشد و سپس به عقد دائم درآيند.

«سؤال 3592» لطفاً بفرماييد حكم «چت» بين مرد و زن نامحرم كه امروزه معمول شده چيست؟

جواب: چت كردن مرد و زن نامحرم اگر همديگر را نبينند و يا نشناسند، ارتباط آنان با يكديگر دربارۀ مسائل اخلاقى و جنسى نباشد و نيز موجب تحريك و تهييج شهوانى يا سُست شدن كانون خانواده و يا در معرض اتهام قرار گرفتن نباشد مانعى ندارد؛ و اگر همديگر را ببينند و بشناسند علاوه بر شرايط مذكور بايد حجاب و پوشش اسلامى را رعايت كنند و نگاه به قصد لذت و يا محرك نباشد.

«سؤال 3593» حكم چت كردن با ديگران چگونه است؟ اگر چت كردن با دختران هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 326

دانشگاهى باشد در مورد وقايع روز مره اجتماعى و يا مسائل درسى و يا حتى بحث هاى ديگر چه اشكالى دارد؟

جواب: با حفظ حجاب اسلامى و پرهيز از امور محرك و مهيّج جنسى

و عدم ترتب فساد، مانعى ندارد و همچنين است مكالمات و مباحثات حضورى.

«سؤال 3594» آيا رابطۀ پسر با دختر از طريق اينترنت صحيح است؟

جواب: رابطۀ علمى و سؤال و جواب با حفظ حجاب اسلامى و عدم ترتّب فساد بر آن مانعى ندارد و اگر چت و مشاهدۀ يكديگر در كار نباشد حجاب هم لازم نيست.

«سؤال 3595» آيا پسرى مى تواند دوست دختر داشته باشد؟

جواب: اگر دوست گرفتن به معناى داشتن ارتباط نامشروع يا ارتباطى كه زمينۀ عمل نامشروع و فساد است و يا موجب اتهام به آن گردد، جايز نيست.

«سؤال 3596» معمولًا در دانشگاه ها دختران با صورت هاى آرايش كرده و لباس هاى نامناسب حضور مى يابند. تكليف ما پسران در برخورد با آنها چيست؟

جواب: بايد از نظر كردن عمدى به آنان اجتناب شده و حتى الامكان از راه هاى مؤثر به آنها تذكر داده شود ولى نه بگونه اى كه به لجاجت منجر گردد.

«سؤال 3597» لطفاً بفرماييد نظر اسلام در مورد عشق نوجوانى چيست چون من با دخترى آشنا شده ام و قصد ازدواج با ايشان را دارم و پدر و مادرم به خاطر اين كه من هنوز 16 سال دارم با اين ازدواج مخالفند و رابطۀ من با اين دختر چه حكمى دارد؟

جواب: در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده:

«من حق الولد على والده أن يعلّمه الكتابة و السباحة و الرماية و ان لايرزقه الّا طيّباً و أن يزوّجه إذا بلغ» «1»

از حقوق اولاد بر پدرش اين است كه به او نوشتن، شنا كردن و تير اندازى ياد بدهد و جز روزى حلال به او ندهد و هنگام بلوغ، وسايل ازدواج او را فراهم كند.

شما به يك نحو ولو به وسيلۀ دوستان به مادر و پدرتان خواسته هاى درونى خويش را بفهمانيد ان شاءاللّه خداوند وسايل ازدواج شما را فراهم كند. دوست داشتن و علاقه به دخترى

______________________________

(1)- كنز العمّال، ج 16، ص 443، ح 45340- 45345 و ص 457، ح 45416.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 327

خاص، گناه نيست؛ بلكه حاكى از لطافت روحى انسان است، ولى معاشقه با دختر نامحرم و تماس با او جايز نيست و بايد وسيلۀ ازدواج با او را فراهم كرد.

«سؤال 3598» اگر حرفى را كه بين قائل و شنونده معلوم است پشت سر كسى زده شود كه اگر بشنود باز هم ناراحت مى شود؛ آيا غيبت محسوب مى شود؟

جواب: اگر موجب بدبينى شنونده باشد جايز نيست.

«سؤال 3599» اگر جوانى به قصد زيارت امام هشتم عليه السلام به مشهد مشرف شود، ولى همراه وى دخترى است نامحرم كه ابايى ندارد از اين كه دست به دست يكديگر بزنند و از اين قبيل كارها؛ آيا سفر آنها سفر معصيت به شمار مى رود؟

جواب: اگر هدف از سفر تنها زيارت يا امر مباح ديگرى باشد و اعمال نامشروع انگيزۀ سفر نيست در اين صورت سفر، سفر معصيت نيست هرچند اعمال نامشروع به حرمت و شنائت خود باقى است بويژه در سفرى كه براى زيارت انجام شود.

«سؤال 3600» سفر كردن زن بدون شوهر به كشورهاى اسلامى و غير اسلامى در صورتى كه امنيت بر طريق حاكم بوده و محرمى در معيت زن نباشد چه حكمى دارد؟

جواب: مانعى ندارد مگر مستلزم مفسده اى باشد.

«سؤال 3601» حكم رفت و آمد، غذا خوردن و نماز خواندن در منزل دوست يا فاميل نزديكى كه مشروب مى خورد و

يا مشروب در منزلش هست چگونه است؟

جواب: از غذا خوردن در سر سفره اى كه مشروب در آن وجود دارد نهى شده است، ولى وجود مشروب در منزل موجب حرمت غذا خوردن در آن نيست در صورتى كه يقين به نجاست و آلوده شدن غذا نداشته باشيد و نماز خواندن نيز اشكال ندارد، ولى اگر رفت و آمد با چنين شخصى موجب تشويق و جرأت او در انجام حرام باشد جايز نيست.

«سؤال 3602» معاشرت با افرادى كه منكر بعضى از ضروريات دين هستند مثلًا به موسيقى غنايى گوش مى دهند، اما نماز مى خوانند و روزه مى گيرند چه حكمى دارد؟

جواب: صرف گوش دادن به موسيقى غنايى موجب انكار ضرورى دين نيست و معاشرت با وى به اميد ارشاد و هدايت او اشكالى ندارد، بلكه مطلوب است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 328

«سؤال 3603» شخصى در ماه مبارك رمضان- العياذ باللّه- به خدا توهين كرده و قرآن را به زمين كوبيده و به مسجد توهين مى كند؛ آيا معاشرت با چنين شخصى جايز است؟

روزه اش چگونه است و وظيفۀ خانمش چيست؟

جواب: اگر از روى عصبانيت است و قصد جدّى ندارد كافر نيست و اگر منكر اسلام و قرآن است كافر است و زنش بايد از او جدا شود.

«سؤال 3604» شوهر اين جانب معتاد بوده و ترك كرده است و الآن نماز و روزه هايش را به جا نمى آورد. در صورتى كه خدا را قبول دارد و مسلمان است وظيفۀ زناشويى من چه مى شود؟

جواب: زناشويى با او اشكال ندارد، ولى سعى كنيد به هر نحو ممكن و مؤثر امر به معروف و نهى از منكر را انجام دهيد.

«سؤال 3605» در ميان عزاداران سيدالشهدا عليه السلام

ممكن است خانم هايى با صداى بلند گريه و عزادارى كنند؛ آيا شنيدن صداى آنها اشكال دارد؟

جواب: اگر صداى آنها تحريك آميز نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 3606» شخصى از بستگان همسرم از راه حلال و غير حلال، كسب درآمد مى كند. از طرفى ما علم داريم به اين كه اگر به وى تذكر داده شود علاوه بر اين كه كارهاى خلاف خود را كه تاكنون مخفى نگاه داشته علنى سازد و از طرف ديگر ممكن است ارتباط خانوادگى و حتى ارتباط همسرم با من به وخامت بگذرد و اگر قطع رابطه شود ضرر غير قابل جبران متوجه ما خواهد شد. در اين صورت وظيفۀ ما چيست؟

جواب: در صورتى كه قطع ارتباط مضر باشد، ارتباط مانعى ندارد و آنچه را براى پذيرايى در اختيار شما قرار مى دهند در صورتى كه شما يقين به حرمت عين آن نداريد استفاده از آن مانعى ندارد، از كجا كه از اموال حرام او باشد.

«سؤال 3607» آيا جهان گردان غير مسلمان مجازند در كشور اسلامى از مشروبات الكلى، گوشت خوك و ساير اقلامى كه از نظر مذهبشان جايز است بدون تظاهر و در مجلس خصوصى استفاده كنند؟ در صورت جواز آيا مسلمانان مى توانند اين قبيل اجناس را به آنها بفروشند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 329

جواب: جلوگيرى از استفادۀ آنان از اين گونه اشيا به طور خصوصى و بدون تظاهر لازم نيست، ولى فروش آنها به آنان اشكال دارد.

«سؤال 3608» من در يك مؤسسۀ ژاپنى مشغول به كارم و رئيس ما هم يك فرد ژاپنى است و در اكثر اوقات با ايشان هستم. با توجه به اين كه ايشان كافر است مسألۀ شرعى مراوده و رفتار و برخورد با

ايشان چگونه است؟

جواب: برخورد با ايشان مانند ساير انسان ها بايد با اخلاق خوب و پسنديده باشد و اگر اهل كتاب- يهودى، يا مسيحى و يا زرتشتى- باشد و از شراب و خوك و ساير نجاسات اجتناب مى كند به نظر اين جانب پاك است و گرنه در خورد و خوراك، البته به نحو عاقلانه اجتناب كنيد.

«سؤال 3609» براى تربيت فرزندانى تواناتر و آگاه تر تجربه جهانى نشان داده است كه آموزش مهارت هاى زندگى در سنين كودكى به خصوص در مقاطع سنى دبستان و راهنمايى مى تواند به پيشگيرى از آسيب هاى اجتماعى در بزرگسالى (از جمله اعتياد، ايدز و ساير مشكلات ناشى از رفتارهاى پر خطر) منجر شود. با توجه به تأكيد اسلام بر آموزش و نقش پر اهميت سنين خردسالى، جايگاه اين آموزش ها در مذهب ما چيست؟

روحانيون و ائمۀ جماعات چه نقشى در اين خصوص مى توانند داشته باشند؟

جواب: تلاش در پيشگيرى از مفاسد، وظيفۀ همگان بويژه مسؤولين تعليم و تربيت جامعه است و آگاه كردن مردم در زمينه هاى مذكور نيز از دوران نوجوانى لازم است، ولى بايد متناسب با سن و ظرفيت و ادراك آنان باشد به گونه اى كه مستلزم بدآموزى نباشد.

«سؤال 3610» در يكى از كشورهاى اروپايى كه هر روز از طريق رسانه ها عليه اسلام تبليغ مى شود تعدادى از ايرانيان، انجمنى تشكيل داده اند تا مراسم مذهبى را اجرا كنند.

متأسفانه مسؤولين انجمن در اين گونه مراسم از كسى كه در مجالس رقص و عيش و نوش در كاباره ها و قمارخانه خوانندگى مى كند به عنوان مداح اهل بيت عليهم السلام بهره مى گيرند.

بفرماييد وظيفۀ شرعى مسؤولين انجمن در مورد بهره مندى از شخص مذكور چيست؟

و وظيفۀ ما را نيز مشخص فرماييد؟

رساله استفتاءات

(منتظرى)، ج 3، ص: 330

جواب: اگر شخص مذكور با ارشاد و منطق صحيح قابل هدايت است لازم است او را راهنمايى كرده و حتى الامكان او را از انجام امور غير مشروع منصرف كنيد و در غير اين صورت دعوت از او براى مداحى اهل بيت عليهم السلام موجب وهن دين و برخلاف اهداف اهل بيت عليهم السلام است. همچنين شركت در مراسم دينى امرى لازم است، ولى بايد با بيان اصول معارف و اخلاق و احكام اسلامى و خواندن كتاب هاى نافع و مفيد باشد و از هر چه موجب وهن دين و سُستى اعتقاد نسل جوان مى گردد اجتناب شود و در اين مسير از قلّت يار و تمسخُر اغيار نهراسيد. كلام مولا امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه را مورد توجه قرار دهيد:

«ايها الناس لا تستوحشوا في طريق الهدى لقلّة أهله ...»

در راه هدايت به جهت كمى رهروان آن وحشت نكنيد؛ ان شاء اللّه سالم و موفق باشيد.

«سؤال 3611» در صورتى كه در خارج از كشور و در كشورى كه اكثريت با غير مسلمانان است ميهمان يك مسلمان سنّى باشيم؛ آيا استفاده از غذاى گوشتى ميزبان جايز است؟ و آيا اصولًا تحقيق در مورد نحوۀ تهيۀ گوشت در اين ميهمانى لازم است؟

جواب: اگر ميزبان شما مسلمان است هرچند سنّى باشد تحقيق لازم نيست، حمل بر صحت كنيد، مگر اين كه بدانيد او گوشت حرام تهيه كرده است.

«سؤال 3612» در مجالسى كه در خارج از ايران است و معمولًا مشروبات الكلى نوشيده مى شود و اگر دعوت ميزبان ردّ شود پيامدهاى سياسى، مانند سردى مناسبات و يا القاى آن و تفويت مصالح سياسى و ... را به

دنبال دارد؛ آيا اين موارد از عناوين تزاحم است و ملاك ترجيح چيست؟

جواب: با احراز ضرورت عرفى، اين مورد مثل ساير موارد تزاحم بوده كه لازم است جانب اهم رعايت شود، البته حتى الامكان بايد سعى شود با توجيه ميزبان، جلسه به شكلى تنظيم شود كه ميز متمايزى كه خالى از مشروب الكلى باشد ترتيب دهند كه عرفاً حضور بر سر آن حضور بر سر ميز شراب محسوب نگردد.

«سؤال 3613» در برخى از ضيافت هاى رسمى برخى از شركت ها خصوصاً در مواردى كه ديپلمات ها در آن شركت مى كنند معمولًا مشروبات الكلى روى ميزها قرار مى دهند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 331

حضور در اين ضيافت ها چه حكمى دارد؟ و چنانچه ميزهاى داراى مشروبات از ميزهاى بدون مواد الكلى جدا باشد چه حكمى دارد؟

جواب: حضور مسلمان بر سر سفره يا ميزى كه مشروبات الكلى در آن وجود دارد به گونه اى كه وى يكى از اهل آن سفره يا ميز محسوب شود جايز نيست و به طور كلى در غير موارد ضرورت، نفس حضور در اين قبيل مجالس گرچه بدون حضور بر سر چنان سفره يا ميز است مناسب با شأن مسلمان نيست و چنانچه ميزى كه مشروب الكلى بر روى آن قرار ندارد به طورى متمايز باشد كه عرفاً حضور بر سر آن، حضور بر سر ميزى كه مشروبات الكلى در آن قرار دارد محسوب نشود اشكالى ندارد.

«سؤال 3614» آيا دست دادن مسلمان با غير مسلمان در مواقع ضرورى حرام است؟

جواب: دست دادن مرد مسلمان با مرد غير مسلمان يا زن مسلمان با زن غير مسلمان به خودى خود و بدون مفسده و بدون اين كه در معرض تهمت

قرار گيرد مانعى ندارد و دست دادن زن مسلمان با مرد غير مسلمان به هيچ وجه جايز نيست و دست دادن مرد مسلمان با زن غير مسلمان نيز جايز نمى باشد، مگر در موردى كه حرجى بوده و ضرورت عرفى داشته باشد و ترك آن موجب وهن دين و مذهب گردد و مفسده اى از قبيل قصد ريبه وتلذذ نيز در پى نداشته باشد كه در اين صورت به مقدار ضرورت جايز است و حتى الامكان اگر از روى لباس يا دستكش باشد بهتر است.

«سؤال 3615» دست دادن به مرد نامحرم با دستكش چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مفسده نداشته باشد و يا با قصد ريبه نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 3616» حكم دست دادن به زنان ذيل چه حكمى دارد؟

الف: زن يائسه.

ب: زن كريه المنظر.

ج: زن مجنون.

د: زن اهل ذمّه.

ه: زن كافرۀ غير اهل كتاب.

و: زن مُسلم لاابالى (اجباراً يا بدون قصد التذاذ).

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 332

ز: زنى كه در حكم خواهر رضاعى است.

ح: دختران غير مميّزه و نابالغ.

جواب: (الف تا و) هر گونه تماس بدنى به هر زن نامحرم در حال اختيار جايز نيست چه با قصد لذت باشد يا بدون آن.

(ز) كسى كه با وجود شرايط رضاع به انسان محرم گشته است در لمس و نظر، حكم ساير محارم را دارد.

(ح) تماس با بدن دختر غير مميز و نابالغ در صورتى كه به قصد لذت نباشد مانعى ندارد.

نگاه و لمس

«سؤال 3617» فقها فرموده اند نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است. بفرماييد چه جاهايى از بدن مرد براى زن نامحرم حرام نيست؟

جواب: نگاه كردن زن به هيچ قسمت از بدن مرد نامحرم جايز نيست، مگر

سر و صورت و آن قسمت از دست كه معمولًا مردها آن را نمى پوشانند.

«سؤال 3618» در صورتى كه زن مسلمانى كه اعتقاد به فروعات اسلام (نماز، روزه، اصل حجاب و ...) دارد، ولى در محيطى رشد كرده و زندگى مى كند كه به خاطر رشد در آن محيط و فرهنگ، هنگامى كه مرد نامحرم با وى صحبت مى كند اگر به او نگاه نكند (نگاه بدون قصد ريبه) و يا با وى مصافحه نكند زن آن را موجب وهن به خود مى داند در اين صورت نگاه و يا مصافحه با وى چه حكمى دارد و تشخيص ضرورت در نظر يا مصافحه با چه كسى است؟

جواب: عدم مسّ و عدم نظر به اجنبيه براى حرمت و احترام اوست. اگر او اين حرمت را براى خويش قائل نيست، بلكه عدم نظر و عدم مصافحه را بى احترامى به خود مى داند در اين صورت با عدم قصد التذاذ و عدم حصول آن، مصافحه مانعى ندارد. و عرفِ محل ملاك است.

«سؤال 3619» آيا ديدن تصاوير و فيلم هاى مستهجن اينترنتى از روى كنجكاوى و يا به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 333

انگيزه آشنايى با مظاهر تمدن غربى جايز است؟

جواب: اگر ديدن فيلم ها موجب وقوع در فساد و تحريك جنسى حرام و انجام گناه نباشد و صاحبان آنها شناخته شده نباشند اشكال ندارد.

«سؤال 3620» من عكس يك خانم نامحرم را كه ازدواج نكرده بدون اجازه اش ديدم.

عكس در حدّ كاملًا بى حجاب بود. قصد من از اين امر داشتن يك ديد كلى براى زندگى آينده ام بود، يعنى به احتمال خيلى زياد با اين خانم ازدواج مى كنم. مى خواستم ببينم اين كار گناه بوده يا نه؟ اگر بوده

چرا؟

جواب: اگر انسان قصد ازدواج با خانمى را داشته باشد مى تواند محاسن او را براى پسنديدن نگاه كند و در عين حال اگر گناهى رخ داده باشد خداوند ارحم الراحمين است و با توبه مشكل حلّ مى شود.

«سؤال 3621» سونوگرافى كه زنان باردار براى دانستن مذكر و مؤنث بودن جنين انجام مى دهند اگر توسط پزشك مرد انجام گيرد چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مرد نامحرم انجام دهد يا عورت زن ديده شود جايز نيست، مگر در موارد ضرورت و نياز به سونوگرافى مذكور براى معالجه و امثال آن باشد.

«سؤال 3622» پوشاندن ميل (النگو) و يا انگشترى توسط مرد به دست زن نامحرم در صورتى كه حائلى مانند دستمال و يا غيره وجود داشته باشد چه صورت دارد؟

جواب: اشكالى ندارد؛ مگر اين كه همراه با تحريك شهوانى يا در معرض فساد باشد.

پوشش و حجاب

«سؤال 3623» آيا مسألۀ حجاب كه در قرآن آمده مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و حجاب را امرى اختيارى در نظر گرفته بودند، همانند آنچه در كشورهاى عربى مرسوم است؟

جواب: بر حسب آيۀ شريفۀ 31 سوره نور و اخبار معتبر از اهل بيت عليهم السلام وجوب حجاب براى خانم ها امرى واضح و روشن است؛ ولى اكراه زن ها بر رعايت و اجبار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 334

آنان وجهى ندارد، البته از باب نهى از منكر با رعايت شرايط آن از جمله احتمال تأثير مثبت و عدم تأثير منفى، بر هر كسى امر به معروف و نهى از منكر واجب است؛ همان طور كه در موارد خاصى كه فتنۀ اجتماعى بر كشف حجاب مترتب شود حاكميت مى تواند اقدام نمايد و تشخيص

آن بر عهده اهل خبره عادل و متعهد است.

«سؤال 3624» من به دنبال دليل قانع كننده در مورد حجاب زنان هستم. مى خواهم بدانم چرا موهاى يك زن نبايد ديده شود؟

جواب: بر حسب حديث معتبر بين شيعه و سنّى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى بعد از وفات خويش مردم را به «ثقلين»، يعنى كتاب خدا و عترت خويش ارجاع داده است و فرموده است:

«ان تمسكتم بهما لن تضلّوا»

و ما در آيۀ 31 سوره نور مى خوانيم: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا» پس زنان از اظهار زينت خويش نهى شده اند و موى زن از زينت هاى او محسوب است آنچه استثنا شده در روايات عبارت است از صورت و كفين و قدمين؛ بزنطى از حضرت رضا عليه السلام سؤال كرد: آيا مرد مى تواند به موى خواهر زنش نگاه كند؟ فرمودند:

نمى تواند، مگر اين كه زن از قواعد نساء- پيرزن- باشد. گفتم: خواهر زن با زن غريبه يكسان است؟ فرمودند: آرى. بالاخره استفاده مى شود كه زن بايد همۀ بدن خويش جز وجه و كفين و قدمين را از اجانب بپوشاند و در اين جهت از لحاظ فقهى ترديدى نيست. بدن زن جوان داراى ارزش است و مردم عاقل اشياى نفيس و با ارزش را از چشم طمعكاران مى پوشانند و استثناى وجه، كفين و قدمين نيز در اثر ضرورت زندگى بوده است كه تفصيل آن در نامه نمى گنجد.

«سؤال 3625» بنده به اتفاق دو دخترم در فرانسه زندگى مى كنيم. در فرانسه از دختران محجبه ممانعت به عمل مى آورند. امسال به خاطر ممانعت از ورودشان با روسرى مجبور شد

كه به مدرسۀ ايرانى سفارت برود از طرفى دختر بنده حجاب كاملى ندارد، يعنى روسرى اش كاملًا تمام موهاى سرش را نمى پوشاند و متأسفانه من هر چه تلاش كردم نتوانستم حجابش را كامل كنم از طرفى بعد از دبيرستان، نوبت دانشگاه خواهد بود و در آن جا كاملًا بدون حجاب وارد دانشگاه مى شوند. وظيفه بنده چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 335

جواب: بالاخره حجاب اسلامى را لازم است زنان و دختران رعايت كنند و آيۀ 31 سورۀ نور بر اين امر دلالت دارد و اگر انسان نتواند در جايى موازين اسلامى را رعايت كند بايد از آن جا مهاجرت كند.

«سؤال 3626» با توجه به سختگيرى هاى برخى كشورهاى اروپايى نسبت به رعايت حجاب بانوان مسلمان، خواهشمند است وظيفۀ مسلمانان را در اين كشورها و همچنين ديگر كشورهاى اسلامى بيان فرماييد؟

جواب: اصل حجاب يكى از ضروريات دين اسلام است كه براى حرمت زنان تشريع شده و عقلًا هر زن مسلمانى حق دارد به احكام شريعت خود پايبند باشد.

ممانعت از اين حق نيز از سوى هيچ كس به خصوص مدّعيان آزادى و دمكراسى عين ظلم و سلب آزادى است. وظيفۀ مسلمانان و دولتمردان آنها در اين زمينه دفاع از حق بانوان مسلمان و استرداد آن در مجامع بين المللى است.

«سؤال 3627» حدّ حجاب شرعى چه مقدار است؟ آيا جيوب به روسرى هاى امروزى اطلاق مى شود يا اندازۀ آن بزرگ تر است؟ در ضمن از پوشيدن شلوار لى و مانتو و روسرى توسط خانم خويش راضى نيستم، ايشان مى گويند: اين حجاب شرعى است و نياز به رضايت شوهر نيست. همچنين استفاده از عطر ملايم و آرايش بسيار كم در بيرون از خانه چه حكمى دارد؟

جواب:

زن اگر به جز صورت و دست ها تا مچ و بنابر احتياط قدم ها را بپوشاند و احتياطاً برجستگى هاى بدن را نيز نمايان نسازد، كافى است. نوع لباس نيز نبايد تحريك كننده باشد و مناسب است بيش از مقدار شرعى، سختگيرى نكنيد تا منتهى به اختلاف و احياناً طلاق و مانند آن نشود و استفاده از عطر نيز اگر به قدرى خفيف باشد كه موجب جلب توجه نامحرم نشود اشكالى ندارد.

«سؤال 3628» آيا صورت بانوان كه امروزه عموماً به صورت طبيعى نيست (مثل اصلاح و آرايش ابروها، اصلاح موهاى صورت و رنگ كردن ابرو يا كرم هاى براق كننده يا سفيد كننده كه در عرف جامعه جا افتاده است) بيشتر از حدّ وجه و كفين نياز به پوشش دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 336

جواب: پوشاندن صورت و دست ها تا مچ اگر به قصد نشان دادن به مردها و لذت بردن نباشد، لازم نيست، ولى ظاهر كردن آنچه در نظر عرف آرايش و زينت محسوب شود در برابر مردها جايز نيست. اصلاح ابروها نيز اگر در حدى باشد كه عرفاً زينت محسوب نشود پوشاندنش لازم نيست.

«سؤال 3629» خانمى است كه ظاهرى مردانه دارد و صدايش هم مردانه است و لباس هاى مردانه مى پوشد حتى چهره و اندامش مانند خانم ها نيست، ولى واقعاً خانم است و فرزند نيز دارد؛ آيا ما بايد به او نگاه نكنيم؟

جواب: ممكن است زنى از نظر قيافه و صدا به مردان شباهت داشته باشد و وضع حمل فرزند بهترين دليل بر زن بودن مورد سؤال است. و احكام و تكاليف زنان را بايد رعايت كند.

«سؤال 3630» اجبارى بودن حجاب در جامعه از نظر اسلام

چگونه است؟

جواب: در دين اكراه نيست، ولى اگر بى حجابى ملازم با پوشش تحريك آميز و مخّل به عفت عمومى باشد لازم است از آن جلوگيرى شود.

«سؤال 3631» عمل جراحى زيبايى اندام اكنون در سراسر دنيا مرسوم است اين گونه جراحى ها گرچه به ندرت براى سلامت جسم ضرورت دارند، اما در بسيارى از موارد عوارض جانبى داشته و به ندرت باعث مرگ طرف مى شوند، با اين وجود بسيارى از خانم ها با تحمل هزينۀ سنگين آن با تمام وجود حاضرند خود را به تيغ جراحى بسپارند، چرا كه احساس مى كنند بخشى از قسمت ظاهرى بدن آنان همچون بينى يا سينه ها يا شكم حالت غير طبيعى دارد و از اين بابت دچار ناراحتى روانى مى شوند. اين خانم ها اگر دختر باشند احساس مى كنند با شرايط موجود، شوهر مورد علاقۀ خود را نخواهند يافت و اگر متأهل باشند در مقابل شوهر خود احساس كمبود مى كنند اينان بر اين باورند كه با انجام جراحى فوق، از اين مشكل رهايى خواهند يافت و به محض مراجعۀ به پزشكان مربوطه، پزشك بدون سؤال از علت تن دادن به اين عمل پر خطر آمادۀ انجام عمل مى شود. سؤال اين است كه پزشك، قبل از آگاهى از ضرورت اين عمل آيا مجاز است اين عمل را انجام دهد؟ و در صورت ضرورت، آيا پزشك مرد مجاز است كه اين عمل را انجام دهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 337

جواب: شريعت مقدس اسلام، شريعت سمحۀ سهله است و بر حسب كتاب، سنّت و حكم عقل، ضرورت عرفى رافع حرمت محرمات است. البته به مقدار رفع ضرورت و هرچند عمل زيبايى در صحت و سلامت جسم مريض مؤثر نباشد،

ولى ممكن است عدم اجراى آن موجب مرض روانى غير قابل تحمل باشد. در صورت اقتضاى نظر و لمس اجنبى بجاست پزشك حرمت اصل عمل را به جهت اين امور به مريض تذكر دهد و اگر از گفتار مراجعه كننده احراز كرد كه واقعاً گرفتار واهمۀ روانى غير قابل تحمل شده است جايز است گفتار او را حمل بر صحّت كند و در صورت انحصار علاج در آن، انجام به مقدار ضرورت مانعى ندارد و با عدم وجود پزشك هم جنس، عمل جنس مخالف نيز مانند ساير موارد معالجه مانعى ندارد، ولى انجام آن با احراز عدم ضرورت عرفى محل اشكال است.

تراشيدن ريش

«سؤال 3632» تراشيدن صورت با ماشين هاى سه تيغه به طورى كه سياهى ريش محو نشود، اشكال دارد يا خير؟

جواب: بنابر احتياط واجب بايد عرفاً صدق ريش كند، پس از ته زدن آن لازم است اجتناب شود.

«سؤال 3633» دليل اين كه تراشيدن ريش حرام است چيست؟

جواب: با توجه به اين كه در روايات از تراشيدن ريش نهى شده است و مشهور بين فقها و نيز سيرۀ عملى متدينين بر عدم جواز و ترك آن است، فتوا به جواز آن مشكل است و بايد احتياط كرد.

«سؤال 3634» زايل كردن موهاى زير چانه با ليزر و يا دستگاه هاى ديگر، آيا حرام است؟ جاهاى ديگر بدن به جز ريش چگونه است؟

جواب: ازاله موهاى ساير بدن غير از ريش به هر وسيله باشد مانعى ندارد.

«سؤال 3635» من از ريش متنفرم چون ريش من طورى است كه خيلى كم پشت و اگر آن را از ته نزنم خيلى بد قيافه مى شود؛ آيا اين عمل من مكروه يا حرام است؟ اصلًا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3،

ص: 338

فلسفۀ ريش در اسلام چيست؟

جواب: اين تعبير شما: «من از ريش متنفرم» تعبير خوبى نيست همۀ انبيا و اولياى الهى داراى ريش بودند و در حديث وارد شده: حضرت آدم عليه السلام پس از اتمام خلقتش گفت:

«يا رب زدنى جمالًا»

خدايا بر جمال من بيفزا؛ پس صبح كرد در حالى كه خدا ريش سياهى براى او خلق كرد، گفت: خدايا اين چيست؟ خطاب شد:

«هذه اللحية زيّنتك بها أنت و ذكور ولدك الى يوم القيامة» «1»

اين ريش است تو را و اولاد مذكر تو را تا روز قيامت به آن زينت دادم». ريش واقعاً زينت مردان است بويژه نسبت به پيرمردها و بنابر احتياط واجب مردها بايد از تراشيدن و ته زدن آن پرهيز كنند. البته صدق ريش كافى است و لازم نيست بلند باشد و تُنُك بودن آن مجوّز تراشيدن آن نمى شود.

«سؤال 3636» تراشيدن ريش و اجرت ريش تراشى و نشستن سر سفره ريش تراش چه حكمى دارد؟

جواب: تراشيدن ريش و اجرت گرفتن براى آن خلاف احتياط است، ولى نشستن سر سفرۀ ريش تراش اشكال شرعى ندارد.

«سؤال 3637» نظر حضرت عالى دربارۀ شارب و بلندى آن چيست؟

جواب: كراهت دارد، زيرا در بعضى روايات از آن نهى شده است.

مسائل متفرقه پوشش و حجاب

«سؤال 3638» آيا استعمال طلاى زرد (تركيبى از طلا و مس) و همچنين طلاى سفيد (تركيبى از طلا و نيكل) حرام است يا خير؟ و آيا زينت به فلز گران بها مثل پلاتين كه دو برابر قيمت طلاست حرام است يا خير؟

جواب: در حكم مذكور بين طلاى زرد و طلاى سفيد فرقى نيست فقط زينت كردن به طلا براى مرد حرام است و زينت به ساير فلزات حرام نيست.

______________________________

(1)- بحارالانوار،

ج 11، ص 172، ح 18.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 339

«سؤال 3639» آرايش كردن مردان همانند زنان (استفاده از ژل و يا گذاشتن موى بلند و ...) آيا اشكال دارد؟

جواب: چنانچه براى غير از همسر موجب تهييج و تحريك و فساد بوده يا به گونه اى باشد كه تشبّه به زنان محسوب شود جايز نيست، بلكه عمل مذكور زيبنده و سزاوار پسر و مرد مسلمان نيست.

«سؤال 3640» حكم پوشيدن لباس آستين كوتاه براى مردان چيست؟

جواب: مانعى ندارد.

«سؤال 3641» ما در خارج از كشور براى شركت در مراسم رسمى دانشگاه مثل جشن فارغ التحصيلى با لباس رسمى بايد شركت كنيم و بايد كروات بزنيم مى خواستم بدانم در اين خصوص نظرى يا فتوايى داريد؟

جواب: پوشيدن لباس هاى رسمى و كراوات اگر لباس معمولى در آن جا شمرده شود و عنوان تشبّه به كفّار بر آن صادق نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 3642» ساعتى كه در آن مقدارى طلا به كار رفته آيا در غير نماز، حرام است يا حلال؟

جواب: براى مرد تزيّن به طلا جايز نبوده و نماز نيز با آن صحيح نيست، ولى وجود طلا با مرد اگر مخفى باشد مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 340

مسائل پزشكى

پيوند اعضا

«سؤال 3643» اگر بر فرض، علم به قدرى پيشرفت كند كه بتوانند سر يك نفر را به بدن ديگرى پيوند زنند؛ آيا زن و اولاد و مايملك او به صاحب سر مى رسد يا صاحب بدن؟

جواب: هويّت و تشخّص هر انسانى به نفس و روح اوست، پس با فرض اين كه چنين عمل انجام گيرد، شناخت شخصيت واقعى فرد مورد عمل موقوف بر شناخت ادراكات و حالات روحى اوست و طبعاً تمام سر و بدن

پيوند شدۀ جديد، مربوط به همان روحى است كه از اين طريق شناخته شده است. روح در مرحلۀ اول به مغز كه در سر است تعلق گرفته و به واسطۀ آن به بدن مرتبط است، پس از نظر علمى ظاهراً تشخيص هويّت به ملاك سر است واللّه العالم.

«سؤال 3644» اهداى اعضاى بدن مرده چه حكمى دارد؟ آيا بر وارث مرده نيز لازم است كه اذن بدهد يا وصيت شخص متوفى كفايت مى كند؟ آيا اجازه گرفتن از شوهر براى اهداى اعضاى بدن زن كفايت مى كند؟

جواب: اگر با تشخيص اهل خبرۀ متعهد، ثابت شود كه مفهوم عرفى «مرده» بر او صدق مى كند، حكم ساير اموات را دارد؛ يعنى اگر وصيت كرده باشد يا نجات ديگران متوقف بر اهداى عضو او باشد جدا كردن اعضاى او براى پيوند ديگران مانعى ندارد و اجازۀ شوهر يا پدر و مادر نيز تأثيرى ندارد.

«سؤال 3645» چندى پيش تصميم گرفتم اعضاى بدنم را پس از مرگ اهدا كنم، مى خواستم بدانم آيا اين كار جايز است يا خير؟

جواب: وصيت مذكور به اين نحو كه وصيت كند پس از مرگ در مواردى كه حفظ جان مسلمانى متوقف بر اهداى عضو باشد، اعضاى او را اهدا كنند مانعى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 341

تلقيح

«سؤال 3646» زوجينى كه تمايل به استفاده از خدمات درمان نابارورى از طريق لقاح خارج رحم را دارند بايد نمونۀ مايع منى زوج با تخمك زن را در محيطى كه ويژه اين كار است با حضور يكديگر اخذ و به گروه پزشكى تحويل دهند. با توجه به اين كه نمونه منى هر فرد براى لقاح با تخمك زوجه خود او استفاده

مى شود جهت رفع شبهۀ تحويل منى شخص اجنبى به گروه پزشكى؛ آيا صرف اظهار و اقرار زوجين بر اصالت نمونۀ منى مذكور و تعلق آن به زوج كفايت مى كند يا مركز براى اين منظور تجسس كند؟

جواب: اگر زوجين ظاهرالصلاح باشند و سابقه اتّهام نداشته باشند اقرار آنان حجت است.

«سؤال 3647» اگر زوج فاقد نطفه بوده و زوجه سالم باشد؛ آيا صحيح است كه از زن و شوهر ديگرى اسپرم و تخمك گرفته شود و پس از لقاح در آزمايشگاه، جنين حاصله به رحم زن اول انتقال يابد؟ و حكم فرزند به وجود آمده چيست؟ آيا حلال زاده است؟

جواب: قرار دادن جنين حاصله در رحم زن شوهردار محل اشكال است و بر فرض وقوع، فرزند حلال زاده است، ولى فرزند مرد و زن صاحب نطفه بوده و فرزند زن صاحب رحم و شوهرش نيست و نسبت به محرميّت با آن دو احتياط رعايت شود.

«سؤال 3648» زن و شوهرى بچه دار نمى شوند، پزشك معالج آنها مى گويد: اگر اسپرم و تخمك زن و شوهرى را بگيرند و در خارج از رحم تركيب كنند و در آزمايشگاه پرورش دهند زمانى كه استعداد بقا پيدا كرد، جنين را در داخل رحمِ زنِ نابارور قرار داده، آن گاه جنين رشد كرده و به دنيا مى آيد بر اين اساس پزشك هم پيشنهاد چنين عمل را به اين زوج داده است؛ آيا اين عمل جايز است؟ و بر فرض انجام اين عمل فرزندى كه به دنيا مى آيد متعلق به چه كسى است؟

جواب: اگر تخمك زن و اسپرم شوهر كه در خارج رحم تركيب شده اند به قدرى رشد كرده كه از حالت اوليه خارج شده

و به حالت جنين تبديل شده باشند آن گاه به رحم زن ديگرى منتقل شوند مانعى ندارد، مشروط بر اين كه در طول عمليات مذكور

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 342

از كارهاى حرام نظير نگاه و لمس كردن عورت نامحرم خوددارى گردد، مگر اين كه بچه دار شدن زوج نازا ضرورى باشد؛ به عنوان مثال: نداشتن بچه موجب جدايى آنان شود يا مشكلات غير قابل تحملى براى آنان فراهم آورد كه در اين موارد بايد به مقدار ضرورت اكتفا شود و به نظر اين جانب پدر و مادر نسبى بچه، صاحبان تخمك و اسپرمند و زنى كه بچه در رحم او پرورش يافته در غير احكام محرميّت و ازدواج، مادر او محسوب نمى شود و در احكام محرميّت و ازدواج احتياط شود.

«سؤال 3649» اگر نطفۀ خانمى كه به عقد موقت شخصى درآمده را در رحم زن دائمى آن مرد قرار دهند فرزند متعلق به چه كسى است؟

جواب: عمل مذكور اگر ملازم با عمل حرامى نباشد يا ضرورت عرفى در بين باشد مانعى ندارد و خانم اول صاحب تخمك، مادر فرزند است و خانم دوم كه فرزند در رحم او پرورش يافته به لحاظ اين كه همسر پدر فرزند است به فرزند محرم است، ولى به لحاظ اين كه او هم ممكن است به حسب واقع در نظر شرع مادر فرزند محسوب شود، بايد در محرميّت و ازدواج فرزند نسبت به بستگان ديگر زن دوم احتياط شود.

«سؤال 3650» در خصوص اهداى اسپرم، نظر شرعى شما چگونه است؟ حال آن كه براى اهداى جنين، هم قانون گذار در اين خصوص اجازه داده است و هم برخى مراجع تقليد.

جواب: نقل اسپرم مرد اجنبى به رحم اجنبيه

محل اشكال است و بر فرض نقل، بچه تابع صاحب اسپرم بوده و بچه او محسوب است، ولى تركيب اسپرم مرد با تخمك همسرش در خارج رحم و سپس نقل آن به رحم همسر ذاتاً بى اشكال است، ولى چون مستلزم مشاهده و لمس عورت نامحرم است در جايى جايز است كه بچه دار شدن آنان به حد ضرورت رسيده باشد.

كاشتن جنين در رحم زوجه

«سؤال 3651» كاشتن جنين مرد با دستگاه پزشكى در رحم زوجۀ خودش چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 343

جواب: اگر مستلزم امر حرامى از قبيل مشاهدۀ عورت نباشد يا ضرورت داشته باشد اشكال ندارد، مثل اين كه از راه ديگر بچه دار نمى شوند و بچه نداشتن آنان موجب از هم پاشيدن زندگى آنان باشد.

قصور پزشك

«سؤال 3652» حكم ضرر و زيان جسمى و مالى كه بر اثر اعمال ناخواسته و اتفاقى و گاهى به علت تازه كار بودن پزشك ها متوجه بيمار مى شود (گرچه هيچ قصد عمدى در كار نباشد و گاهى پزشك تشخيص درست مى دهد، اما به دليل تازه بودن داروها كه هر روز نوع جديدى وارد بازار مى شود و هنوز امتحان خود را پس نداده خسارتى وارد مى شود) چيست؟

جواب: هر گونه ضرر و نقصى كه به جهت معالجۀ اشتباهى از ناحيۀ دكتر به مريض وارد شود، دكتر ضامن است.

مرگ مغزى

«سؤال 3653» آيا مرگ مغزى، مرگ محسوب مى شود؟

جواب: با مرگ مغزى در حالى كه قلب كار مى كند، مرگ حتمى محقّق نيست.

«سؤال 3654» با توجه به اين كه عامل بيمارى ايدز به صورت ويروس در بدن ممكن است سال ها بماند براى جلوگيرى از ابتلاى مرد مسلمان به بيمارى غير قابل علاج ايدز، استفاده از وسايل پيشگيرانه با تأثير ثابت شده (مانند كاندوم) در مورد زن با عقد موقت چه حكمى دارد؟

جواب: تمهيدات لازم براى پيشگيرى نه تنها اشكالى ندارد، بلكه در موارد احتمال عقلايى خطر و ضرر مُهم براى خود و ديگران احتياط لازم است، بلكه در موارد نا آگاهى طرف مقابل اگر نسبت به ارشاد او كوتاهى شود و او مبتلا گردد بسا موجب ضمان است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 344

مسائل ازدواج و زناشويى

نياز به ازدواج

«سؤال 3655» اگر دختر يا پسرى احساس نياز به ازدواج داشته باشند؛ آيا بر عهدۀ پدر و مادر است كه وسايل ازدواج را فراهم كند يا خود فرد بايد اقدام كند؟

جواب: وظيفۀ همه است كه اقدام كنند، البته در حدّ قدرت و امكانات و پدر و مادر مصلحت دختر و پسر را در نظر بگيرند.

«سؤال 3656» معناى احتياج داشتن به همسر را بيان بفرماييد؟

جواب: معناى نياز به همسر اين است كه اگر ازدواج نكند به گناه و فساد مى افتد و يا موجب حرج و مشقت مى شود.

شرايط ازدواج

«سؤال 3657» اگر مردى با زنى عمل منافى عفت انجام دهد؛ آيا راهى هست تا بتواند با دختر او ازدواج كند؟

جواب: اگر عمل زنا با مادر دختر قبل از ازدواج با دختر باشد و آن زن هم خالۀ زانى باشد دختر او بر زانى حرام است و اگر زانيه عمۀ زانى يا زن ديگرى (غير از عمه و خاله) باشد بنابر احتياط واجب دختر آنها بر زانى حرام است و در مورد احتياط رجوع به غير با رعايت الأعلم فالأعلم مانعى ندارد.

«سؤال 3658» زنى داراى يك فرزند پسر است، زن ادّعا مى كند كه فرزند پسرش از زنا به وجود آمده و زمانى نطفه منعقد شده كه شوهر نزدش نبوده و مرد زانى هم اين ادّعا را قبول دارد، ولى شوهر زن ادّعاى زن را بى اساس مى داند؛ آيا اين پسر مى تواند با دختر مرد زانى ازدواج كنند؟ و آيا قاعدۀ

«الولد للفراش»

شامل حال اينها مى شود؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 345

جواب: در مفروض سؤال، اگر پسر و دختر يقين ندارند و يا از راه معتبر براى آنان ثابت نشده كه هر

دو فرزند يك نفر و از نطفۀ او مى باشند ازدواج آنان مانعى ندارد و مجرد اعلام مادر براى آنان حجت شرعى نيست و با احتمال اين كه پسر از نطفۀ شوهر زن باشد قاعدۀ فراش جارى است و ولد به شوهر زن ملحق است، مگر اين كه خلاف آن ثابت شود.

اكراه در ازدواج

«سؤال 3659» شخصى با اجبار فاميل با دختر عمۀ خود ازدواج مى كند و بعد از گذشت چند سال و داشتن يك فرزند هنوز به همسر خود علاقه پيدا نكرده و با دختر ديگرى دوست است؛ آيا اين كار حرام است؟

جواب: اگر ازدواج با اكراه و زور بوده باطل بوده و اگر ناچاراً و از روى، روى در بايستى راضى شده نبايد موافقت كرده باشد و حالا هم بايد يا با هم زندگى مسالمت آميزى داشته باشند يا با رضايت از هم جدا شوند و اگر ارتباط نامشروعى با دختر يا زن اجنبى برقرار كرده حرام است.

ولايت پدر در امر ازدواج

«سؤال 3660» اگر پدر رضايت به ازدواج دختر ندهد و دختر بدون اذن پدر ازدواج كند، آيا نزديكى بين اين دو نفر زنا محسوب مى شود؟

جواب: ازدواج با دختر باكره، دائم باشد يا موقت؛ بنابر احتياط واجب بايد با اذن پدر يا جدّ پدرى دختر باشد، مگر اين كه طرفين كفو يكديگر باشند و ازدواج به مصلحت باشد و پدر يا جدّ لجاجت كنند كه در اين صورت اذن آنها لازم نيست.

«سؤال 3661» در ميان ما عشاير، بدين صورت صيغۀ عقد جارى مى شود:

اين گِلال و آن گِلال عقد فلانى به فلانى حلال؛ آيا اين عقد صحيح است؟

جواب: با توجه به اهمّيت مسألۀ ازدواج، بنابر احتياط لازم، عقد ازدواج مطابق آنچه در رساله هاى عمليه ذكر شده انجام شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 346

«سؤال 3662» مردى داراى دو زن بوده است؛ آيا زن دوم اين مرد با شوهر نوۀ زن اول محرم است؟

جواب: در فرض سؤال، دختر پسر شوهر، خودش اولاد شوهر است و شوهرش داماد شوهر است، ولى چون داماد زن دوم

نيست محرم نيست.

ازدواج صغيره

«سؤال 3663» اگر مردى دختر صغيره اى را با اذن اولياى دختر به عقد پدر يا جد پدريش يا مادريش درآورد؛ آيا محرميّت براى اين مرد حاصل شده است؟

جواب: اگر مدت را به قدرى قرار دهند كه استمتاع جنسى كودك ممكن باشد عقد صحيح و محرميّت حاصل است.

«سؤال 3664» شخصى براى سرپرستى لقيط (فرزند صغير يا صغيره اى كه پدر و جد پدرى او معلوم نيست) مى خواهد صيغۀ محرميّت بخواند با توجه به اين كه مشهور بين اصحاب اين است كه حاكم شرع ولايت در نكاح ندارد؛ آيا اجازه ساقط است يا صيغۀ عقد باطل است؟ و آيا در صحت عقد صغير و صغيره، عدم مفسده كفايت مى كند و يا بايد رعايت مصلحت شود؟

جواب: باطل است و بايد عقد به اذن ولىّ و بنابر احتياط به مصلحت كودك باشد.

«سؤال 3665» دختر بالغى كه ادّعا مى كند قيّم از طرف پسر بچۀ 8 ساله است با همان پسر عقد دائم مى خواند؛ آيا عقد صحيح است؟ و آيا پسر از دختر كه زن او شده ارث مى برد؟

جواب: عقد دختر بالغه براى صغير در صورتى صحيح است كه به مصلحت صغير باشد و از طرف، ولى شرعى انجام گيرد و مجرّد ادّعا كافى نيست و در فرض انجام عقد به صورت صحيح احكام ارث بين آنها جارى مى شود.

نكاح سيد با غير سيده

«سؤال 3666» يكى از معضلات بزرگ و خطرناك در برخى از مناطق كشور ما

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 347

(افغانستان) اين است كه سادات دختران خود را به غير سادات تزويج نمى كنند، اما در عوض ازدواج مرد سيد به زن غير سيد را بدون اشكال مى دانند. و دليل اين عمل خود را جايز نبودن

پريدن سگ به روى گوسفند مى دانند؛ حال سؤال اين است كه چگونه با اين سادات بايد برخورد شود؟

جواب: با اين كه احترام سادات محفوظ است، ولى مسلمانان همه نزد خدا محترم اند و ازدواج مرد مسلمان غير سيد با دختر سيد بى اشكال است، انتظار مى رود برادران دست از تندى هاى غير مشروع بردارند. و مرد مسلمان را با سگ تشبيه نكنند، عثمان سيد نبود و با اجازۀ شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دو دختر آن حضرت ازدواج كرد.

نكاح در عدّه

«سؤال 3667» دخترى نامزد مرد جوانى بوده است و براى رعايت مسائل شرعى، خودشان صيغۀ عقد را خوانده بودند و جوان از راه دُبر با دختر نزديكى مى كرده است و بعد از مدتى از هم جدا مى شوند و دختر كه جاهل بوده و نمى دانسته اين آميزش هم عدّه دارد در زمان عدّۀ شرعى به عقد دائم جوان ديگرى درآمده و فعلًا بعد از چند سال زندگى متوجه شده است، حكم او چيست؟

جواب: چون عقد دختر باكره بنابر احتياط بايد به اذن پدر يا جدّ پدرى او باشد، در فرض سؤال، اگر عقد اول بدون اذن آنان بوده، عدّه نگاه داشتن او نيز مبنى بر احتياط است و عقد دوم در عدّه احتياطى واقع شده است، لذا بنابر احتياط بايد هم زن را طلاق دهد وهم ديگر با او ازدواج نكند.

عقد فضولى

«سؤال 3668» اين جانب ده ساله بودم كه شخصى به خواستگارى من آمد و پدرم هم بدون اجازۀ من و به اجبار به او وكالت داد تا صيغۀ عقد موقت را خودش بخواند به شرط اين كه بعداً ازدواج دائم كنم. اكنون شوهر، مدت هشت سال است كه به دليل شرارت و

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 348

زورگويى فرارى است با توجه به اين كه اصلًا تماس با اين جانب نداشته و صرفاً شنيده ايم كه او صيغۀ عقد موقت را جارى ساخته و همچنين هيچ گونه توافق نامه يا مدركى در خصوص شرايط عقد موقت از قبيل مهريه وجود ندارد؛ آيا من مى توانم ازدواج مجدد كنم؟

جواب: اگر واقعاً در صدق و كذب و وقوع عقد شك داريد، شرعاً محكوم بر عدم وقوع عقد است و اگر فرضاً عقد موقت باشد و

مهريه يا مدت، مشخص نشده باشد عقد موقت باطل است، ولى در صورتى كه او به وكالت از شما و پدرتان مدت و مهر را معيّن كرده است عقد صحيح مى باشد به شرط اين كه شما و يا پدرتان تعيين مهر و مدت را بر عهدۀ او گذاشته باشيد و گرنه تعيين او فايده ندارد و عقد باطل است و در صورت صحّت عقد، فرضاً اگر مى دانيد مدت كمتر از هشت سال بوده است در مفروض سؤال، مدت آن تمام شده و چون دخول واقع نشده عدّه نيز ندارد و شما مى توانيد ازدواج كنيد و اگر مدت آن بيش از هشت سال بوده است بايد صبر كنيد تا تمام شود.

ازدواج با خنثاى مشكل

«سؤال 3669» ازدواج با خنثا آيا اشكال شرعى دارد؟

جواب: اگر خنثاى مشكل باشد اشكال دارد.

«سؤال 3670» رابطۀ جنسى مرد با يك فرد دو جنسى (كسى كه كاملًا شبيه زنان است ولى آلت جنسى مردان را دارد) چه حكمى دارد؟

جواب: اگر زن بودن او ثابت شود مثل اين كه مانند زنان عادت مى شود يا از مجراى زنانه ادرار مى كند ازدواج با او مانعى ندارد و گرنه محل اشكال است.

«سؤال 3671» حكم خنثاى مشكل چيست؟

جواب: مسأله داراى سه فرض است: 1- از يكى از دو فرج به طور دوام و يا غالب بول مى كند كه در اين حالت محكوم به حكم صاحب فرجى است كه بول از آن دائماً يا غالباً خارج مى شود. 2- از هر دو بول مى كند، اما از يكى زودتر خارج مى شود كه در اين فرض محكوم به حكم صاحب فرجى است كه بول از آن زودتر خارج مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 349

3- بول

وى از هر دو با هم خارج مى شود، اما از يكى ديرتر بند مى آيد كه در اين حالت محكوم به حكم صاحب فرجى است كه بول از آن ديرتر بند مى آيد.

نكاح با لا ابالى

«سؤال 3672» بعضى افراد به طور تفريحى نماز مى خوانند و مدّعى اند: «چون ما معيارهاى انسانى، اخلاقى و اجتماعى را به خوبى رعايت كرده و در زندگى با وجدان و شرافت برخورد مى كنيم و نيز از گناه دورى مى كنيم، ضرورتى در نماز خواندن نمى بينيم و برايمان مهم نيست و اگر قرار باشد نماز، يك خط قرمز براى فحشا و منكر بوده و عامل ارتباط با خدا باشد ما همۀ اينها را رعايت مى كنيم و بدون نماز هم با زبان دل به خدا نزديك مى شويم»؛ آيا اين افراد مسلمان تلقى مى شوند؟ و آيا مى توان با آنها ازدواج كرد؟

جواب: افراد مذكور در سؤال، كافر نيستند؛ بلكه مسلمانانى جاهل و يا بى مبالات تلقى مى شوند. بايد با منطق و ارشاد مستدل با آنان صحبت شود و ازدواج با آنان اشكالى ندارد و اگر افرادى با صداقت و حق طلب باشند مى توان به آنان در امور اجتماعى اعتماد كرد مشروط بر اين كه اين ارتباط باعث تأييد وى و بى دينى نشود.

ازدواج با غير مسلمان

«سؤال 3673» با اين كه در آيۀ پنجم سورۀ مائده آمده است كه غذاى اهل كتاب و نكاح با زنان آنان براى مسلمان ها حلال است، پس چه شده است كه بسيارى از فقها نكاح دائم با زنان اهل كتاب را داراى اشكال مى دانند؟

جواب: استفاده از غذاى اهل كتاب مانند حبوبات اشكالى ندارد، اما دليل فتوا يا احتياط نسبت به ترك نكاح دائم با زنان آنان رواياتى است كه به وسيلۀ آنها عموم آيۀ قرآن تخصيص زده مى شود؛ از جمله مى توانيد به «وسائل الشيعة، ج 20، ص 533، ابواب مايحرم بالكفر، باب 1» مراجعه كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 350

«سؤال 3674» در

آيۀ پنجم سورۀ مباركۀ مائده خداوند ازدواج و نكاح با زنان پارساى اهل كتاب را در صورت پرداخت مهريه مجاز دانسته است. حال بر چه اساس در فقه اماميه تنها ازدواج موقت با اين زنان مجاز شمرده شده است؟ آيا در اين آيه به ازدواج موقت اشاره اى شده است؟

جواب: آيۀ شريفه ظاهراً اطلاق دارد، ولى با توجه به تعبير «أُجُورَهُنَّ»* در آيه و شهرت بين فقها احوط عدم ازدواج دائم با اهل كتاب است.

«سؤال 3675» ازدواج يك فرد مسلمان با فرد بهايى چه حكمى دارد؟ و به طور خاص آيا ازدواج (موقت يا دائم) مرد مسلمان با زن بهايى مجاز است؟

جواب: بهايى نه مسلمان است و نه اهل كتاب آسمانى بنابراين ازدواج با او صحيح نيست نه دائم و نه موقت، مگر اين كه فرد بهايى مسلمان شود و بعد ازدواج كند.

شرط ضمن عقد

«سؤال 3676» زنى هنگام عقد نكاح شرط كرده كه اگر شوهرش به هر دليل شش ماه از وى جدا شد او وكيل است كه از شوهرش جدا شود. پس از سه ماه از عقد نكاح شوهر تصادف كرده و شش ماه است كه درك و فهم خود را از دست داده، اما دكترها حال وى را رضايت بخش مى دانند؛ آيا اين زن مى تواند از همسرش جدا شود؟ و آيا مى تواند بعد از بخشيدن مهريه آن را باز پس گيرد؟

جواب: مورد تصادف و مريضى غير از موردى است كه در عقد شرط شده، بنابراين نمى تواند به وكالت عمل كند. و اگر مهر را در مقابل جدا شدن بخشيده باشد، مى تواند باز پس گيرد.

«سؤال 3677» خانمى در زمان عقد نكاح شرط كرده است كه علاوه بر

مهريه، شوهرش براى او خانه اى نيز بخرد و نصف آن را به او تمليك كند، اما قبل از اجراى شرط، طلاق اتّفاق افتاده است تكليف شرط چيست؟

جواب: ظاهراً شرط مذكور جزء و متمم مهر است و طبعاً پس از طلاق و قبل از دخول، سهم زوجه تنصيف مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 351

«سؤال 3678» اگر در عقد دائم زن شرط كند كه شوهر دخول نكند؛ آيا اين شرط نافذ و واجب العمل و صحيح است؟

جواب: ظاهراً صحيح است.

«المؤمنون عند شروطهم»

. «سؤال 3679» آيا زن مى تواند در ضمن عقد نكاح شرط كند كه طلاق به دست زن باشد؟

جواب: در فرض مذكور اگر منظور اين است كه اختيار طلاق، با زن باشد شرط باطل است، ولى عقد اشكالى پيدا نمى كند و اگر منظور آن است كه زن وكيل مرد در طلاق باشد، شرط صحيح است و اگر او را وكيل بلاعزل كرده است پس از عقد، شوهر حق رجوع و عزل او را ندارد و زن مى تواند مطابق شرطى كه كرده است خود را به وكالت از شوهر طلاق دهد. براى توضيح بيشتر به مسأله 2599 توضيح المسائل رجوع كنيد.

«سؤال 3680» دخترى به اين شرط ازدواج مى كند كه شوهر او را از درس خواندن در حوزۀ علميۀ قم منع نكند. شوهر اين شرط ضمن عقد را مى پذيرد، اما بعد از اين كه ازدواج مى كند شوهر، زوجه را از درس خواندن منع مى كند. زوجه به اين دليل عقدش را فسخ كرده است؛ آيا شرعاً درست است يا خير؟

جواب: در فرض سؤال كه شوهر به شرط خود عمل نكرده است، هرچند گناهكار است، ولى زوجه حق ندارد خود را طلاق دهد،

مگر اين كه شوهر در ضمن عقد، زوجۀ خود را وكيل كند كه اگر شوهر به شرط مورد نظر عمل نكند زوجه مى تواند به وكالت از شوهر، خود را طلاق دهد كه در اين صورت زوجه مى تواند خود را طلاق دهد.

«سؤال 3681» يكى از مهاجرين افغانستانى به خاطر مشكلات امنيتى در سال 1380 به كشور دانمارك پناهنده و در آنجه ساكن شد. وى در همان سال خانوادۀ خود را به دانمارك دعوت كرد و قبل از رفتن خانواده اش اجازه داد كه دخترش با يكى از مهاجرين ديگر به شرط اين كه داماد به دانمارك رفته و آن جا زندگى كند ازدواج كند. دختر هم به شرط زندگى مشترك در دانمارك ازدواج را پذيرفت و عقد ازدواج دائم به شرط زندگى مشترك در دانمارك خوانده شده است. بعد از رفتن خانواده و دختر قانون مهاجرت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 352

دانمارك تغيير كرده و اكنون دختر خانم نمى تواند شوهرش را دعوت كند و شوهر هم نمى تواند به آن كشور برود. آنان مدت پنج سال است كه بلاتكليف مانده اند؛ آيا دختر خانم مى تواند عقد ازدواج را فسخ كند؟

جواب: وفاى به شرط ضمن عقد نكاح هرچند در صورت تمكن لازم است، ولى تخلف از آن موجب حق فسخ نكاح نمى شود و در فرض مذكور كه زوج تمكن عمل به شرط را ندارد تكليفى نسبت به آن نداشته و بجاست طرفين به نحوى تفاهم كنند.

«سؤال 3682» در سند رسمى ازدواج دائم بين زوجين، ضمن عقد خارج لازم چند شرط گنجانده شده است، مثلًا شرط شده كه: «با توجه به شاغل بودن زوجه كليۀ درآمد زوج و زوجه به صورت مالكيت اشتراكى مصرف

يا پس انداز گردد». حال اگر حقوق زن افزايش داشته باشد؛ آيا وفاى به اين شرط لازم الاجراست؟

جواب: هر گونه شرط كه مخالف شرع و يا مغاير با مقتضاى عقد نباشد اگر در ضمن عقد ازدواج ذكر شده باشد لازم العمل است.

«سؤال 3683» ازدواجى انجام شده بدون هيچ قيد و شرطى، ولى موقع ثبت؛ يعنى چند روز بعد شرطى به آن اضافه شده و در دفتر ثبت شده است؛ آيا اين شرط لازم الاجراست؟

جواب: شرايطى كه در ضمن عقد نكاح قيد نشده باشد لازم الاجرا نيست؛ ولى اگر مرد آن شرط اضافى را پذيرفته است لازم است بر طبق آن عمل كند.

مهريه و شيربها

«سؤال 3684» در عقد شرعى ام فقط ميزان مهريه را ذكر كرده اند، وليكن مطلبى دربارۀ «عندالمطالبه» يا «عندالقدرة» ذكر نكرده اند و شهود هم امضا كردند. سؤالم اين است كه از نظر شرعى تكليفم نسبت به پرداخت مهريۀ همسرم چيست؟

جواب: اگر مهر موجّل نباشد حال است و زوج بايد عندالمطالبه بپردازد و زوجه در ابتدا مى تواند زفاف را متوقف بر پرداخت مهر كند.

«سؤال 3685» ازدواجى صورت پذيرفته كه زوجين به دليل نقصان عقل هيچ، اراده اى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 353

از ازدواج نداشته اند به جز مصلحتى كه پدرانشان براى آنها در نظر گرفته بودند به طورى كه بعد از 24 سال هنوز زوجه باكره است. با توجه به اين مورد مذكور در صورتى كه زوج قصد طلاق داشته باشد چه مقدار بايد مهريه و نفقه پرداخت شود؟

جواب: اگر پدر زوج و پدر زوجه مصلحتشان را در ازدواج آنها ديده اند اشكال نداشته چنانچه اگر در حال حاضر هم مصلحت آنان را در طلاق ببينند طلاق اشكال ندارد، ولى نفقه

و نصف مهر را زوجه با اصل عقد طلبكار شده و نصف ديگر مهر را اگر دخول واقع نشده طلبكار نيست.

«سؤال 3686» پدرى موقع ازدواج فرزندش يك دانگ از منزل مسكونى خود را به مهر عروس خود كرده است. پسران ديگر براى همسران خود از پدر تقاضاى يك دانگ منزل را دارند در حالى كه پدر توانايى بخشش يك دانگ براى هر كدام از پسران را ندارد.

وظيفۀ او در قبال عروس هاى آينده اش چيست؟ و آيا مى تواند منزل خود را بفروشد؟

جواب: مهر زن بر عهدۀ شوهر است و پدر داماد يا ديگرى هم مى تواند آن را از ناحيۀ شوهر بدهد، ولى واجب نيست. البته بهتر است بين فرزندان تبعيض نباشد و در مفروض سؤال كه پدر مالك پنج دانگ خانه است حق دارد آن را بفروشد و براى عروس او كه مالك يك دانگ است حق شفعه ثابت بوده و اگر بخواهد بجاست كه پدر به او بفروشد.

«سؤال 3687» اگر دختر و پسرى بخواهند با هم ازدواج كنند و هر دو بر سر مهريه توافق داشته باشند و تمامى مهر بر ذمّۀ زوج باشد، ولى پدر داماد موافق نباشد و براى اين كه پدر داماد مانع ازدواج نشود در مراسم عقد مقدار مهريه را موقع خواندن صيغۀ عقد، كمتر ذكر كنند، ولى در قباله همان مقدار مورد توافق قبلى ثبت گردد چه حكمى دارد؟

جواب: اشكال ندارد، ولى ملاك در مهريه مبلغى است كه عملًا صيغه بر آن جارى شده است نه آنچه بعداً در قباله ثبت مى شود. البته اگر زوج غير از مهريه، وعده اى به زوج داده است بنابر احتياط بايد به آن وفا نمايد.

«سؤال 3688» شخصى

مهريۀ زن خود را نود سكه قرار داده است و موقع عقد از قيمت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 354

سكه بى خبر بوده و نود سكه را معادل يك ميليون و پانصد هزار تومان در عقدنامه ذكر كرده اند در حالى كه قيمت سكه ها موقع عقد نُه ميليون تومان بوده است؛ آيا داماد در صورت طلاق بايد نود سكه را بپردازد يا معادل يك ميليون و پانصد هزار تومان را؟

جواب: اگر قيمت سكه ها در موقع عقد يك ميليون و پانصد هزار تومان بوده و بعداً گران شده داماد نود سكه را بدهكار است، ولى اگر قيمت بالاتر بوده و آنها نمى دانسته اند به طورى كه اگر مى دانستند به چنين مهريه اى رضايت نمى دادند و اكنون هم معلوم شده كه مهريه عروس اين مقدار بر حسب شأن او نبوده، داماد نسبت به مبلغ مهر خيار غبن دارد و مى تواند مهريه را بر حسب شأن بپردازد.

«سؤال 3689» اين جانب شش ماه است كه ازدواج كرده ام و همسرم مهريه اش را طلب كرده كه پرداخت آن براى بنده مقدور نيست و مدت آن نيز معيّن نشده و همسرم هم حقوق مرا مراعات نمى كند. وظيفه ام چيست؟

جواب: اگر براى مهريه مدت معيّن نشده، زن حق دارد قبل از گرفتن مهريه از نزديكى شوهر و ساير استمتاعات جلوگيرى كند، خواه شوهر قدرت پرداخت مهر را داشته باشد يا نه، ولى اگر قبل از گرفتن مهريه، راضى به نزديكى شوهر شده و نزديكى با رضايت او انجام گرفته، زن ديگر نمى تواند به جهت مهريه از نزديكى و استمتاعات جلوگيرى كند و در هر حال شوهر مهريه را بدهكار است. البته در موارد مهريه هاى بسيار سنگين كه زوجه در

حال عقد مى داند زوج قادر به پرداخت يكبارۀ آن به اين زودى ها نيست، نمى تواند تمكين خود را متوقف بر دريافت همۀ مهريه نمايد، هرچند در ضمن عقد به طور صريح شرط مهلت نشده باشد. بلكه همين كه زوج به طور متعارف هرچند به طور اقساطى و در حد توان شروع به پرداخت مهريه نمايد زوجه نمى تواند بيش از حد متعارف تمكين را به تأخير بيندازد، مگر آن كه محرز شود زوج بناى بر پرداخت بقيه مهريه را ندارد.

«سؤال 3690» حكم شيربها چيست؟ و آيا براى دامادى كه مجبور است آن را پرداخت كند اشكال شرعى دارد؟

جواب: شيربها پولى است كه زوج به اطرافيان و يا پدر زوجه مى دهد و اگر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 355

پرداخت آن به عنوان مهريه باشد متعلق به زوجه خواهد بود كه در واقع به همسر داده شده و اشكالى ندارد. در غير اين صورت اگر اجبار كردن شوهر به پرداخت آن باشد جايز نيست، ولى با رضايت مانعى ندارد.

«سؤال 3691» نظر حضرت عالى در مورد شيربهايى كه شوهر با طيب نفس و يا صرفاً براى راه افتادن امر ازدواج به اقوام عروس مى دهد چيست؟ و آيا پس از ازدواج مى تواند رجوع كند و آن را پس بگيرد؟

جواب: با فرض سؤال، شيربها اشكال ندارد و در صورتى كه عين، باقى باشد و نزديكان هم رَحِم داماد نباشند رجوع اشكال ندارد.

«سؤال 3692» چند سال پيش بنده با يكى از همكاران خود ازدواج كردم و پس از چند ماه متوجه شدم كه وى باكره نيست، اما براى حفظ آبرو از مسأله و بيان آن صرف نظر كردم. الآن پس از چند سال كه من

بازنشسته شده ام و قصد عزيمت از تهران به شهرستان خود را دارم، خانم من مهريۀ خود را به اجرا گذاشته است؛ آيا من به همسرم بابت مهريه بدهكارم؟

جواب: نصف مهر به مجرد عقد و نصف ديگر آن بعد از دخول مستقر شده و شوهر آن را به زن بدهكار مى شود و عقد ازدواج به جهت باكره نبودن دچار اشكال نمى شود. بله، چنانچه در ضمن عقد هرچند به نحو ضمنى شرط بكارت شده باشد شوهر حق دارد نسبت به مهر چون زن باكره نبوده تفاوت را كسر كند.

«سؤال 3693» آيا مرد مى تواند مهريه را به قدرى سنگين بگيرد كه توان پرداخت آن را ندارد؟ و اگر چنين عقدى صورت بگيرد، آيا مضر به عقد نخواهد بود؟

جواب: از نظر شرعى عقد اشكالى ندارد، ولى اخلاقاً بلكه عقلًا كار صحيحى نيست.

«سؤال 3694» پدر شوهر اين جانب در زمان عقد (سال 1368) مهريۀ مرا يك دانگ خانه كه مبلغ دويست هزار تومان قيمت داشت قرار داد، اما چون منزل فاقد سند بود در قباله، آن را دويست و پنجاه هزار تومان نوشتند. فعلًا منزل به فروش رفته و پدر شوهر همان مبلغ را به من پرداخت كرده است؛ آيا من مبلغ يك دانگ را طلبكارم يا مبلغ ياد شده را؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 356

جواب: اگر عقد ازدواج روى يك دانگ خانۀ معيّن خوانده شده و گفته شده كه قيمت آن دويست و پنجاه هزار تومان است شما مالك يك دانگ خانه بوده ايد كه بدون اجازۀ شما حق فروش هم نداشته اند و اگر اجازه داده ايد بفروشند يك ششم از پول فروش منزل فروش رفته را طلبكاريد و اگر عقد

روى دويست و پنجاه هزار تومان خوانده شده شما پول طلبكاريد؛ منتهى در زمان پرداخت، بنابر احتياط واجب بايد با حساب تورّم از سال 1368 تا زمان پرداخت، ارزش آن به قيمت روز پرداخت شود.

«سؤال 3695» آيا شخص ديگرى غير از زوج مى تواند مهريه را بر عهده بگيرد؟ مثلًا پدر زوج آنچه كه تقبّل مى كند آيا مهر است؟ ثانياً: آيا پرداخت آن بر عهدۀ زوج است يا پدرش؟ و ثالثاً: اگر پدر زوج متعهد شود كه يك دانگ منزل را به مبلغ يك ميليون تومان به عروس بدهد؛ آيا يك دانگ را بدهكار است يا مبلغ يك ميليون را؟

جواب: اگر پدر بخشى از مهر را از ناحيۀ فرزند قبول كند مانعى ندارد و پدر بايد به تعهد خويش عمل كند و بايد يك دانگ را به نام عروس خويش بكند. و اگر يك دانگ خانه، مورد تعهد پدر زوج بوده است همان يك دانگ را بدهكار است به هر قيمتى كه باشد.

«سؤال 3696» اگر در نكاح دائم مرد پيشاپيش شرط كند كه در صورتى حاضر به ازدواج است كه چيزى به عنوان مهر نپردازد، بلكه زن چيزى هم پرداخت كند، مثلًا اتومبيل خود را به نام او سند بزند و زن هم موافقت كند. در صورت توافق، آيا عقد صحيح است؟ و آيا به مهرالمثل برگشت مى كند؟

جواب: در فرض سؤال، عقد اشكال ندارد و بر عهدۀ مرد چيزى نيست، مگر اين كه طلاق بدهد كه در اين صورت- در فرض عدم دخول- بايد چيزى به او بدهد هرچند كمتر از مهرالمثل باشد و اگر دخول واقع شده باشد مهرالمثل را به او بپردازد.

«سؤال 3697» خانمى كه

شوهرش از دنيا رفته و مقدارى از مهريه اش بر ذمّۀ شوهر بوده با وجود اين كه آنها طفل صغير هم داشته اند، ولىّ قهرى به فروش اموال مرحوم مبادرت كرده، آيا نبايد مهريۀ عروس خود را پرداخت مى كرد و اين امر جزء امور ولايت وى نيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 357

جواب: ولىّ طفل وظيفه دارد بدهكارى هاى متوفى را از اموال او بپردازد و از جمله مهريۀ عروس را بايد بدهد و وصاياى متوفى را نيز اگر بيشتر از ثلث مال نباشد انجام دهد و باقى مانده مال طفل صغير و پدر و مادر متوفى و همسر او مى باشد.

«سؤال 3698» در يك مراسم عقد، پدر زوج متقبّل مهريه اى مى شود كه عبارت است از يك ملك با چند ساعت آب، اما در محضر به آنها مى گويند مهريه بر عهدۀ شوهر است نه پدر شوهر و لذا پدر زوج به فرزندش مى گويد: «آب و زمين را به پسرم مى فروشم و وجه آن را نقداً دريافت مى كنم»؛ لكن آب و ملك و خانه تحويل فرزند نمى شود. پس از چند سال زن درخواست مهريه مى كند پدر شوهر مى گويد: من به تو چيزى بدهكار نيستم و آنچه به فرزندم فروختم وجهى در مقابلش دريافت نكرده ام اكنون پدر از دنيا رفته است؛ لطفاً بفرماييد: عروس اين خانواده چگونه مى تواند مهريۀ خود را از ورثۀ پدر يا فرزند دريافت كند؟

جواب: در مفروض سؤال، آب و زمين مذكور در صورتى ملك عروس است كه به عنوان مهريه در عقد نكاح قيد شده باشد هرچند به خاطر محذور قانونى در قباله ذكر نشده باشد، ولى اگر مهريه در عقد نكاح بر ذمّۀ شوهر قرار داده شده عروس

ملك و آب طلبكار نيست و پدر اگر ملك و آب را به فرزند فروخته است در مقابل پولى، ملك و آب مال فرزند است و فرزند پول را بدهكار است و اگر ملك و آب را به فرزند هبه كرده است شرط صحت هبه قبض است؛ پس اگر تحويل پسر نداده هبه ثابت نيست و جزء تركه محسوب است و در صورت شك، بجاست ورثه با پسر مصالحه كرده و يا به قاضى جامع الشرايط مراجعه كنند.

«سؤال 3699» شخصى پس از شش ماه كه از عروسى وى گذشته است به بهانۀ اين كه من نمى دانستم كه تو قبل از ازدواج با من به عقد شخص ديگرى درآمده اى، تمايلى به ادامۀ زندگى با خانم خود را ندارد. در حالى كه به نظر زوجه شوهرش از اين امر اطلاع داشته است. حال آيا زوج مى تواند عقد را فسخ كند، يا طلاق بايد صورت گيرد؟ و اگر طلاقى صورت گرفت زوجه تمام مهر را طلبكار است؟

جواب: در مفروض سؤال كه هم بستر شده اند و دخول انجام شده است زن تمام

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 358

مهر را از شوهر طلبكار است.

«سؤال 3700» در يك قبالۀ ازدواج آمده: «زوجه، صرفاً عين خانۀ مسكونى را صاحب است» و به تبع آن پدر زوج در زمان حيات خود از منافع ملك مزبور بهره برده است و سپس پدر زوج فوت كرده است. اولًا: با توجه به اين كه زوجه تاكنون مالك عين ملك بوده؛ آيا شرعاً مى تواند اجرت المثل يك دانگ عين ملك خود را مطالبه كند.

ثانياً: اگر شارع در پرداخت اجرت المثل نظر مساعد دارد با توجه به آيات 4 سورۀ نساء و

237 سورۀ بقره كه پرداخت مهريه بر عهدۀ زوج است پرداخت اجرت المثل عين ملك بر عهدۀ چه كسى است، زوج يا ساير ورثۀ پدر زوج؟

جواب: عبارت مذكور دو احتمال دارد.

1- زوجه مالك عين يك دانگ است نه قيمت آن فقط.

2- زوجه مالك عين يك دانگ است نه منافع آن؛ پس عين مسلوبةالمنفعة، مهر قرار داده شده است. در فرض اول، زوجه اجرت يك دانگ از پدر زوج و هر متصرف ديگر را طلبكار است، مگر اين كه به تصرف آنان راضى بوده كه مجاناً تصرف كنند و در فرض دوم، چيزى طلبكار نيست و اگر قرائن، شاهد يكى از دو احتمال باشد طبق آن عمل شود و اگر نه مصالحه كنند، ولى ظاهراً مقصود فرض اول بوده است و بعيد است عين مسلوب المنفعة را مهر قرار دهند و در صورت ادامۀ نزاع و عدم تصالح به حاكم شرع مراجعه شود.

«سؤال 3701» برخى از فقها مهريۀ به نرخ روز را خلاف شرع مى دانند و معتقدند كه عين مهريه بايد پرداخت شود و مهريه، شامل حال نرخ تورّم و مسائل اقتصادى نمى شود در حالى كه طبق قانون فعلى، مهريه به نرخ روز محاسبه مى شود، حكم شرعى چيست؟

جواب: مهريه اگر زمين يا از نقدين يا كالا باشد زن عين آن را طلبكار است، ولى اگر پول هاى كاغذى باشد، چون آنها ذاتاً ارزش ندارند و ارزش آنها به اعتبار و قدرت خريد آنهاست، لذا بنابر احتياط واجب بايد ارزش آنها در زمان عقد منظور گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 359

«سؤال 3702» اين جانب 16 سال پيش زمينى را كه مبلغ دويست هزار تومان ارزش داشت را فروخته و پول آن

را به پسرم دادم تا با آن كسب و كار و تجارت كند، ولى پسرم آن را به عنوان وجه القبالۀ همسرش قبول كرد. متأسفانه موقع عقد، پرداخت قباله را بر عهدۀ اين جانب گذاشتند. اكنون بعد از گذشت 16 سال پسرم مى گويد: همان مبلغ دويست هزار تومان را به تو مى دهم و وجه القباله را تو بايد پرداخت كنى. حال من در مورد حل اين مسألۀ مهم چه بايد بكنم؟

جواب: اگر مهريۀ عروس را پدر بر عهده گرفته، پرداخت پول به پسر او را برى ء الذمه نمى كند، مگر اين كه به عروس گفته شود و او قبول كند. پس اگر عروس خبر ندارد و قبول نكرده است عروس مهريه را از پدر به قيمت روز طلبكار است و پسر پولى را كه از پدر گرفته اگر هبه نبوده است بايد به پدر بدهد و اگر ارزش پول سقوط كرده است نسبت به مقدار تفاوت بنابر احتياط واجب بايد پدر را راضى كند.

ازدواج موقت و اذن ولىّ

«سؤال 3703» چنانچه دخترى كه داراى رشد جسمى و فكرى لازم بوده و صلاح خود را تشخيص مى دهد بخواهد به عقد موقت پسر يا مردى درآيد با شرط ضمن عقدى كه دخول واقع نشود، حال اگر پدر حضور داشته باشد، ولى راضى به چنين امرى نباشد، يا خود دختر مايل نباشد كه موضوع عقد را با پدرش در ميان بگذارد؛ آيا جارى كردن صيغۀ شرعى وجاهت شرعى دارد يا خير؟

جواب: مسأله مورد اختلاف است و بنابر احتياط واجب در دختر باكره، استيذان از پدر دختر لازم است، عقد دائم باشد يا موقت و شرط عدم دخول بكنند يا نه، مگر اين كه دختر تمايل شديد داشته باشد

و طرف كفو او باشد، ولى پدر بى جهت كار شكنى و لجبازى مى كند كه در اين صورت عقد بدون اذن او صحيح است.

«سؤال 3704» شخصى زنى را به مدت كوتاهى به ازدواج موقت خود در مى آورد. در اثناى مدت، زن مى گويد كه آبستن است و پس از چند ماه هم دخترى به دنيا مى آيد. زن ادّعا مى كند كه اين فرزند از شوهر قبلى است، چون شباهت زيادى به فرزندان شوهر اول

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 360

دارد و با اين ادّعا فرزند را بزرگ و حتى شوهر مى دهد، اما شوهر دوم زن، خود را پدر آن فرزند مى داند حتى به فرزند هم پيشنهاد آزمايش خون داده، اما فرزند مى گويد كه اگر روشن شود آبرويش مى رود، لذا فرزند از تمام حقوق خود نسبت به شوهر دوم مادرش گذشته است، وظيفۀ شوهر دوم در قبال اين مسأله چيست؟

جواب: به سبب شباهت، قيافه و امثال آن نسب شرعاً ثابت نمى شود و در مفروض سؤال در صورتى كه از زمان آميزش شوهر دوم تا زايمان زن، حداقل شش ماه گذشته باشد، بچه شرعاً متعلق به شوهر دوم بوده و احكام نسب بين آنها جارى است و در اين صورت چون دختر ربيبۀ شوهر اول است به او نيز محرم است.

«سؤال 3705» دخترى كه دوبار عمل شنيع زنا را انجام داده و هر بار پردۀ بكارت خود را ترميم كرده است، آيا ازدواج موقت با اين دختر بدون اذن پدر اشكال شرعى دارد؟

لازم به ذكر است اين دختر در غير ازدواج موقت باز ممكن است دنبال عمل شنيع سابق خود برود.

جواب: بنابر احتياط واجب، اذن پدر يا جدّ پدرى در

صحّت عقد دختر باكره معتبر است و با زوال بكارت به واسطه زنا نيز بنابر احتياط اذن آنان لازم است و بهتر است دختر مشكل خود را با پدر به طور مستقيم يا غير مستقيم در ميان گذارد و رضايت او را جلب كند و فرضاً دختر اگر ازدواج موقت يا دائم نكند به حرام مى افتد و پدر يا جدّ پدرى بهانه تراشى يا سختگيرى بيجا كرده و اجازه نمى دهند در اين صورت اجازۀ آنها لازم نيست.

«سؤال 3706» در ازدواج موقتِ دختر باكره، در صورتى كه يقين داشته باشيم هيچ گونه دخولى صورت نمى گيرد و در صورتى كه احتمال بدهيم پدر دختر با آن موافقت نمى كند؛ آيا باز هم اجازۀ پدر را شرط مى دانيد؟ و اگر دختر از پدر اجازه نگرفت، آيا عقد باطل است يا خير؟

جواب: در عقد دختر باكره بنابر احتياط واجب بايد رضايت پدر تحصيل گردد، مگر اين كه دختر نياز داشته و طرف كفو باشد و پدر بى جهت لجبازى مى كند كه در اين صورت اذن پدر يا جدّ لازم نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 361

«سؤال 3707» اگر پسرى بخواهد دخترى را به عقد موقت خود در آورد، در حالى كه پدر دختر براى مدت نامعلومى به خارج از كشور سفر كرده و از لحاظ قانونى در محضر وكالت نامۀ رسمى به همسر خود- جهت ازدواج دخترش- داده باشد، آيا هم چنان اذن پدر لازم است و يا اين كه اذن مادر كفايت مى كند؟

جواب: در صورت دست رسى به پدر هرچند به وسيله نامه يا تلفن، بنابر احتياط از او استجازه شود و در مفروض سؤال، اگر وكالت دادن به مادر در اجازۀ مطلق و

شامل عقد موقت نيز باشد اجازۀ او كافى است.

«سؤال 3708» اگر مردى زنى را به مدت سه ماه به ازدواج موقت خود در آورد، ولى پس از يك ماه زن تقاضاى بخشش مدت باقى مانده را كند، آيا مرد بايد تمام مهريۀ مقرره را بپردازد يا مهريه تقسيط مى شود؟

جواب: مرد باقى ماندۀ مدت را ببخشد و مهريه را بر مدت سه ماه تقسيط كند.

«سؤال 3709» ازدواج با زن فاحشه چه حكمى دارد؟ در صورتى كه قصد دخول نباشد چطور؟

جواب: اشكال دارد، مگر اين كه توبه كرده باشد.

«سؤال 3710» دختر و پسرى بدون رضايت پدر و مادر قرار ازدواج مى گذارند و در محّلى عقد موقت را از روى كتاب مى خوانند؛ پس از چندى متوجه مى شوند: به جاى عقد موقت عقد دائم خوانده اند. سؤال اين است كه جارى كردن صيغۀ عقد موقت بين دختر و پسر در صورتى كه مفسده اى براى دختر نداشته باشد و با شرط اين كه رابطۀ جنسى هم در كار نباشد بدون رضايت پدر و مادر چه حكمى دارد؟

جواب: اگر طرفين معناى كلماتى را كه خوانده اند نمى دانسته اند و قصد انشاى زوجيت دائم نداشته اند عقد دائم واقع نشده است و فعلًا حكم خاصى بر آنان مترتب نيست، مگر اين كه دخول واقع شده باشد هرچند از عقب كه در اين صورت بايد زن عدّه نگه دارد و اگر آن دو كفو هم و به يكديگر علاقه دارند بجاست خانواده آنان لجاجت نكنند و پدر دختر اجازه دهد و در صورت كفو بودن و علاقه آنان اگر پدر لجاجت مى كند اجازه او لازم نيست و مى توانند عقد دائم را به وسيلۀ اهل علمِ وارد، جارى كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 3، ص: 362

«سؤال 3711» آيا يك مرد مسلمان مى تواند با زنى كه مسلمان نيست و ده سال با يك مرد ديگر بدون ازدواج با هم زندگى كرده اند و حالا يك ماه است كه از هم جدا شده و معلوم نيست كه دوباره با هم زندگى كنند ازدواج موقت كند؟

جواب: اگر زن مذكور ده سال با مردى به عنوان زن و شوهر زندگى كرده هرچند صيغۀ عربى نخوانده باشند زن و شوهرند و ازدواج متعه با او جايز نيست، ولى اگر ده سال را با يكديگر به عنوان زنا و عمل نامشروع زندگى كرده اند متعۀ او مانعى ندارد، به شرط اين كه مسلمان، يا يهودى، يا مسيحى و يا زرتشتى باشد و اگر هيچ دينى ندارد اول از او بخواهيد با گفتن شهادتين مسلمان شود و سپس با او ازدواج كنيد. در عقد متعه، بايد هم مهر و هم مدت مشخص شوند، و كوشش كنيد اگر از راه حلال نشد سراغ حرام نرويد مخصوصاً اگر شوهردار باشد. لازم است مسلمان در راه صحيح صبر و استقامت داشته باشد.

«سؤال 3712» آيا براى ازدواج موقت با اهل كتاب لازم است تمام شرايط و ويژگى هاى امر ازدواج را براى زوجه تشريح كنيم؟ و آيا پس از پايان مدت ازدواج آنان نيز بايد عدّه نگه دارند؟ و اگر بدانيم كه او پس از ازدواج با ما و پايان مدت ازدواج موقت، عدّه نگه نخواهد داشت ما چه تكليفى داريم؟

جواب: بايد بداند اقدام به نكاح مشروع مى كند و نيز علم به مدت و مهريه داشته باشد. ولى اگر شما (يا ديگرى را به طور مطلق وكيل كند كه آن طور كه صلاح

مى دانيد) او را به نكاح مشروع در آوريد، كافى است. بنابر احتياط آنان نيز مكلّف به فروعند و بايد عدّه نگه دارند و در هر صورت در عدّه نمى توان با آنان ازدواج كرد و اگر بعد از مدت عدّه نگه نداشت شما تكليفى نداريد.

«سؤال 3713» زنى به عقد موقت مردى درآمده به مدت 99 سال و پس از چهار سال زندگى با يكديگر زن مرد را رها كرده و به عقد مرد ديگرى درآمده و پس از 5 ماه از شوهر دوم حامله شده؛ آيا عقد دوم باطل بوده است؟

جواب: اگر مرد مدت عقد منقطع را نبخشيده باشد عقد اول باقى بوده و عقد

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 363

بعدى باطل است، ولى اگر زن به مرد بگويد تو را نمى خواهم و مرد هم به عنوان اين كه از اين به بعد زن من نيستى قبول كند، زن مى تواند بعد از نگه داشتن عدّه به ديگرى شوهر كند.

«سؤال 3714» مدتى قبل قصد ازدواج موقت كردم، اما چون مخفى بود خودمان صيغه را جارى كرديم و بنابراين شد تا زمانى كه شوهر مناسبى براى من پيدا شود با هم محرم باشيم؛ اما چون احتمال دادم كه ممكن است شوهر پيدا شود و بايد عدّه هم نگه دارم طبيعى است كه مدتى طول بكشد از زوج خواستم مدت زمان اضافى آن را ببخشد. حالا در رسالۀ شما ديده ام كه اگر مدت معيّن نشود عقد دائم مى شود. بفرماييد: آيا عقد صحيح بوده و چگونه مى توان مشكل را حلّ كرد؟

جواب: اگر با توجه به معنا و قصد انشا عقد را خوانده باشيد در فرض سؤال بنابر احتياط با اجراى

طلاق و عدّۀ طلاق از هم جدا شويد و پس از انقضاى عدّه اگر مايل بوديد باز ازدواج كنيد.

«سؤال 3715» آيا در قرآن به متعه و صيغه اشاره شده است؟ آيا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام زنى به صورت صيغه داشته اند؟

جواب: ظاهر آيۀ 24 سوره نساء متعه است و جواز متعه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمۀ اطهار عليهم السلام مورد ترديد نيست هرچند خود آنان انجام نداده باشند.

موانع ازدواج

«سؤال 3716» آيا بيمارى ايدز قبل از ازداوج، مانع نكاح و بعد از ازدواج، باعث فسخ آن مى شود؟

جواب: اين بيمارى به خودى خود مانع از صحّت نكاح و يا سبب انفساخ عقد نيست و در صورت جهل مرد از ابتلاى زن هم، جواز فسخ عقد محل اشكال است، ولى مى تواند او را طلاق دهد و در عكس آن نيز جواز فسخ محل اشكال است و زن مى تواند به حاكم شرع مراجعه كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 364

موارد فسخ عقد

«سؤال 3717» شخصى پس از اين كه يك ماه از عقد ازدواجش گذشته، تصادف كرده، بسيار مصدوم شده و چند رگ از اعصابش قطع شده و علاوه بر آن عقل وى نيز زايل شده است. در صورتى كه دخول نشده باشد، آيا زوجه مى تواند از جانب شوهر خود را طلاق دهد؟

جواب: در مفروض سؤال اگر شوهر عقل را از دست بدهد زن حق دارد عقد ازدواج را به هم زده و فسخ كند بدون اين كه مهر را طلبكار باشد.

«سؤال 3718» دخترى در زمان عقد، بيمارى خود را كتمان كرده و زوج از آن بى اطلاع بوده است و اين بيمارى هم براى فرزند آيندۀ آنها ضرر داشته است، لذا زوج در دوران عقد از اين بيمارى اطلاع پيدا كرده و زوجۀ ديگرى اختيار مى كند. زوجۀ اول بعد از ازدواج دومِ همسر خود، تقاضاى طلاق مى كند؛ آيا اين زوج بايد مهريۀ زن اول خود را پرداخت كند يا بيمارى، باعث عدم پرداخت مى شود؟

جواب: اصل عقد اشكال ندارد، ولى نسبت به مهر اگر مهر چنين زنى با وصف مريضى كمتر از آن است كه در عقد خوانده شده زوج حق دارد

مهر را كسر كند.

«سؤال 3719» زنى نمى دانسته كه جنون يكى از مواردى است كه حق فسخ عقد را به دنبال دارد و بعد از اين كه فهميد شوهرش داراى جنون است به دليل عدم علم به مسأله، مدت هشت سال با وى زندگى كرده و الآن فهميده كه حق دارد بدون طلاق از وى جدا شود. اين زن از چه زمانى بايد عدّه نگه دارد؟

جواب: اگر مسألۀ خيار را نمى دانسته مى تواند از همان موقع كه مى فهمد نكاح را فسخ كند و عدّه هم از موقع فسخ حساب مى شود.

تمكين و نشوز

«سؤال 3720» اگر زوجه از تمكين و حقوق زوج امتناع كند، مگر در صورت پرداخت مهريه و از سويى زوج نيز براى زن فرش، طلا و جواهرات و ... خريده باشد در صورتى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 365

كه شوهر راضى به استفادۀ زن از وسايل فوق نباشد، آيا نماز زوجه اشكال شرعى دارد؟

جواب: در صورتى كه زن ناشزه نباشد و از تمكين به شرط اداى مهر ابا ندارد و اثاث مذكور به عنوان نفقه در اختيار او قرار گرفته تصرف و نماز او در آنها بى اشكال است، ولى چنانچه قبلًا تمكين كرده باشد نمى تواند به خاطر عدم دريافت مهريه مانع استمتاع زوج شود و در هر حال زوج، مهريه را بدهكار است.

«سؤال 3721» در صورتى كه هيچ گونه شرطى مبنى بر اختيار سكونت زوجه در ضمن عقد نكاح قيد نشده باشد، آيا زوجه بدون مصلحت و اجازۀ شوهرش حق سكونت در جاى ديگر را دارد؟

جواب: در مفروض سؤال، حق انتخاب مسكن با زوج است.

«سؤال 3722» همسر اين جانب به دلايل واهى از اين جانب اطاعت نكرده و در حقوق

زناشويى نيز تمكين نمى كند؛ خانه را ترك كرده و به منزل پدر خود رفته و من با مراجعات زياد هم نتوانستم او را باز گردانم؛ آيا در صورتى كه ترس از گناه داشته باشم مى توانم ازدواج مجدّد كنم؟ و اگر در ضمن عقد نكاح شرط شده باشد كه ازدواج دوم صورت ندهم، آيا مى توانم به شرط عمل نكنم؟

جواب: اگر كسى به واسطۀ نداشتن همسر در كنار خود به گناه مى افتد مى تواند، بلكه واجب است ازدواج كند و انتخاب همسر دوم جايز است، ولى در هر صورت همۀ جوانب امر از جمله حقوق همسر را بايد مراعات كند و اگر در ضمن عقد نكاح يا عقد لازم ديگرى همسر اول را وكيل كرده ايد كه در صورت ازدواج دوم بتواند خود را مطلّقه كند طلاق او با فرض ثبوت وكالت از ناحيۀ شما صحيح است.

«سؤال 3723» اگر زوج بخواهد زوجه را به منزل مادر خود ببرد به طورى كه برادران شوهر هر كدام كليد جداگانه اى داشته باشند و بدون اذن و اجازه وارد منزل مشترك بين زوج و ديگر برادران مى شوند؛ آيا زوجه مى تواند منزل مُجزّا از شوهر طلب كند؟

جواب: در صورتى كه زن ناشزه نيست و از شوهر اطاعت مى كند نفقۀ او بر شوهر واجب است و از جمله مسكن او بايد عرفاً مستقل و مناسب با زندگى او باشد و در فرض مذكور، منزل مناسب نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 366

«سؤال 3724» آيا به محض خروج زن از منزل و ترك زندگى زناشويى و اثبات عدم تمكين از سوى دادگاه، زن استحقاق نفقه را از دست مى دهد؟ يا از زمان اجراى حكم عدم تمكين،

زن ديگر مستحق نفقه نيست؟

جواب: به مجرد ناشزه شدن زن، نفقه اش منتفى شده، ولى هر خروج از منزل و ترك زندگى، ممكن است موجب نشوز نشود و عذر شرعى در كار باشد.

«سؤال 3725» دختر و پسرى عقد ازدواج خوانده اند و دختر در منزل پدر است و هنوز زفاف صورت نگرفته. آيا براى مسافرت و خروج از منزل پدر، اذن زوج براى زوجه شرط است يا خير؟ و آيا نفقه بر زوج واجب خواهد بود؟

جواب: اگر زن براى زفاف حاضر باشد، ولى زوج او را به خانۀ خود نمى برد و نفقه هم نمى دهد خروج او از منزل مشروط به اذن زوج نيست و همچنين است اگر دختر با پدر و مادر خود زندگى كرده و پدر و مادر بناى مسافرت دارند و زندگى دختر به تنهايى در منزل موجب عسر و حرج باشد. نفقه هم در صورتى بر زوج واجب است كه زن حاضر باشد تمكين كامل كند و نيز به خانۀ زوجه برود.

«سؤال 3726» اگر زنى به حكم دادگاه به تمكين و انجام وظايف زناشويى محكوم شده باشد، ولى به هيچ وجه تمكين نكند و در حال نشوز باقى بماند و از دادگاه تقاضاى عسر و حرج كند، آيا دادگاه مى تواند حكم طلاق صادر كند؟ اگر مرد هنوز از طلاق دادن امتناع كند و در محضر حاضر نشود، آيا دادگاه مى تواند نماينده به محضر بفرستد و زن را طلاق دهد؟

جواب: زن ناشزه گناهكار بوده و مستحق نفقه نيست و دادگاه بايد او را به اطاعت وادار كند و طلاق در اختيار مرد است و حاكم شرع بدون تحقيق و احراز امتناع مرد از اداى حقوق

زن و لجاجت او، حق طلاق ندارد.

محرميّت

«سؤال 3727» اين جانب به علت نداشتن فرزند، پسرى 5/ 4 ساله از ادارۀ بهزيستى برداشته تا او را بزرگ كنم. بفرماييد راه محرميّت اين فرزند نسبت به همسر و خانوادۀ پدرم چگونه است؟ و اگر اين بچه از راه نامشروع باشد حكم آن چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 367

جواب: در مفروض سؤال، راهى براى محرميّت پسر مذكور با همسر و خانوادۀ پدرتان نيست، زيرا رضاع در فرزند بيش از دو سال فايده اى ندارد و از راه نكاح مادر و جدّه همسر نيز چون توقف به دخول دارد محرميّت حاصل نمى شود و در اين جهت فرزند مشروع و غير مشروع تفاوتى ندارند.

«سؤال 3728» در مورد ولايت پدر و جدّ پدرى بر دختر باكرۀ عاقلۀ رشيده در انجام ازدواج؛ آيا سقوط ولايت با مطلق دخول، در حدّ استقرار تمام مهر بر ذمّۀ زوج، حاصل مى شود؟ يا اين كه منوط است به تحقّق زوال بكارت؟ و همچنين آيا وطى در دبر زوال و سقوط ولايت پدر و جدّ پدرى را بر عقد ازدواج ايجاب مى كند؟ و اگر زنى داراى پردۀ بكارت از نوع حلقوى و داراى اتّساع باشد به نحوى كه دخول، منجر به ازالۀ بكارت نشود، آيا با تحقّق دخول به نحو متعارف (به نحوى كه در زنان ديگر منجر به ازاله مى شود) ولايت ساقط خواهد شد يا خير؟ و آيا اشتراط وجود صفات كمالى از جمله بكارت در ضمن عقد نكاح و سلب آن در زوجه براى زوج ايجاد خيار فسخ مى كند؟

جواب: قاعده، اقتضا مى كند كه بالغۀ رشيده همان گونه كه در معاملات آزاد و صاحب اختيار است در

نكاح نيز آزاد باشد، ولى بر حسب اخبار كثيرۀ متعارضه نسبت به باكره، احتياط استيذان از او و از پدر يا جدّ پدرى است و هرچند «دخول» در برخى روايات ذكر شده، ولى اولًا: دخول منصرف به ازاله بكارت است و ثانياً: آنچه در اكثر روايات استثنا شده عنوان «ثيبوبت» است آن هم ثيبوبتى كه در اثر شوهر دارى پيدا شده باشد و او شوهر دارى را تجربه كرده باشد نه اينكه از طريق جستن و يا زنا حاصل شده باشد و به وطى در دبر، ثيبوبت محقق نمى شود، زيرا معناى ثيبوبت، زوال بكارت از طريق شوهر است. ولى در هر حال در سه سؤال اول چنانچه عرفاً بكارت باقى باشد يا به غير دخول شوهر زائل شده باشد احتياط لازم است و در مورد شرط ضمن عقد نكاح- حتى در موارد تدليس- ثبوت حق فسخ محل اشكال است.

«سؤال 3729» مرد و زنى در عقد موقت و در مدت آن اتفاق نظر دارند، اما در تعداد روزهاى آن اختلاف دارند و همچنين در اين كه مدت ذكر شده و يا ذكر نشده اختلاف دارند؛ آيا حرف مرد مقدم است يا زن؟ و اگر عقد آنها دائم شده با توجه به متوارى شدن مرد تكليف زن چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 368

جواب: با توافق هر دو در اصل نكاح، شوهر كه مدّعى ذكر مدت مى باشد مدّعى است و طبعاً حق قسم با زن است كه منكر ذكر مدت در عقد است و اگر غرض، متعه بوده، اما مدت در ضمن عقد ذكر نشده مشهور مى گويند: عقد به دائم منقلب مى شود، ولى مسأله خالى از اشكال نيست

و احتياط در طلاق و اعادۀ صيغۀ متعه است. در مفروض سؤال دوم، زن به حاكم شرع مراجعه كند اگر نفقۀ زن را پدر شوهر يا ديگرى قبول كند زن بايد صبر كند و اگر نفقۀ او را نمى دهند حاكم تا چهار سال مدت معيّن مى كند تا تفحص كنند كه اگر شوهر پيدا شد بايد زن صبر كند و اگر پيدا نشد ولىّ شوهر و يا حاكم شرع او را طلاق مى دهد و زن احتياطاً عدۀ وفات نگه مى دارد و اگر زن يقين كند شوهرش مرده است پس از عدّه وفات مى تواند شوهر كند.

«سؤال 3730» اگر مردى زن خود را طلاق دهد و زن با مرد ديگرى ازدواج كند و از او دخترى پيدا شود؛ آيا اين دختر بر مرد اول محرم است؟

جواب: اگر بين زوجه و زوج اول دخول صورت گرفته باشد محرم است.

«سؤال 3731» زنى فوت كرده است و دختر او از مرگ مادر اطلاع نداشته و با مردى ازدواج مى كند؛ آيا شوهر به ميّت مَحرم مى شود و مى تواند جسد زن را ببيند؟

جواب: ادلّۀ محرميّت از شمول بعد از مرگ انصراف دارد و استصحاب عدم محرميّت، جارى است.

«سؤال 3732» اين جانب به دليل اين كه از همسر اوّلم بچه دار نمى شدم فرزندى را از ادارۀ بهزيستى قبول كردم و خواهرم او را شير داده است تا به من محرم شود بعد از يك سال شوهرم فوت كرد و ازدواج مجدد كردم و يك فرزند دختر از شوهر دوم دارم. در ضمن شوهر دوم من سه فرزند داشت دو پسر و يك دختر. مسألۀ محرميّت اين پنج فرزند با من و شوهر چگونه خواهد بود؟

جواب: در مفروض

سؤال، شما خالۀ رضاعى فرزند خوانده بوده و دختر شما دختر خالۀ اوست و دختر خاله محرم نيست. پسر خواندۀ شما با فرزندان شوهرتان نيز محرميّت ندارد، ولى دختر شما و فرزندان شوهرتان با هم محرمند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 369

«سؤال 3733» اگر اسپرم و تخمك زن و شوهرى را در رحم زنى كه بارور مى شود قرار دهند و اين زن هيچ نسبتى با زن و شوهر نداشته باشد اگر شيرى در پستان اين زن به وجود آيد و فرزند را شير دهد؛ آيا نسبتى بين زن و شوهر با اين بچه ايجاد مى شود؟ و آيا محرميّت حاصل مى شود؟ و اگر محرميّتى حاصل نمى شود راه حل شرعى اين مسأله چيست؟

جواب: در فرض مذكور، با توجه به اين كه شيرى كه در پستان زن آماده شده ناشى از حاملگى توسط شوهر آن زن نيست موجب محرميّت نمى شود، ولى چون كه در رحم اين زن نموّ كرده و انبات لحم و شدّ عظم پيدا نموده محتمل است از باب اولويت از رضاع، زن حكم مادر بچه را پيدا كند ولى قطع به اين معنى مشكل است و زن و شوهر نازا براى اطمينان بيشتر مى توانند پس از به دنيا آمدن بچه او را به يكى از بستگان نزديك خود كه به واسطۀ شير خوردن از آن زن، بچه به آنها محرم مى شود بدهند تا با شرايط مقرّر او را شير دهد؛ ولى ظاهراً بچه فرزند صاحبان اسپرم و تخمك محسوب است.

«سؤال 3734» آيا مرد مى تواند به دليل نازا بودن همسر دائمش زنى را صيغه كند و تخمك اين زن با اسپرم خودش مخلوط شود و جنين حاصله

به رحم زن دائمى منتقل شود و در صورت جواز، اگر بچه پسر باشد؛ آيا زن دائم، زن پدر او محسوب و به او محرم است؟

جواب: عمل مذكور، چون مستلزم كارهاى حرام از قبيل نگاه و لمس عورت نامحرم است جايز نيست، مگر اين كه زندگى براى زن و شوهر به حالت عسر و حرج رسيده باشد و در مفروض سؤال زن دائم چون زن پدر پسر مى باشد با او محرم است.

«سؤال 3735» اگر دختر صغيرى با شوهر عمۀ خود ازدواج موقت كند- براى محرميّت مادر نوزاد با شوهر عمه- در حقيقت اين دختر صغير، زن پدرِ پسر عمه هاى خود است.

اگر خواهر بزرگ تر اين دختر صغير بخواهد با يكى از پسر عمه هاى خود ازدواج كند؛ آيا مى توان گفت خواهر اين دختر خالۀ ناتنى براى پسر عمه اش است؟ و آيا ازدواج اين دو با هم چه حكمى خواهد داشت؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 370

جواب: در مورد بحث، فقط زن پدر بودن اين دختر براى فرزندان آن مرد تحقق مى يابد كه هيچ كدام نمى توانند با خود اين دختر (صغيره) ازدواج كنند، ولى ازدواج فرزندان آن مرد با خواهران آن صغير اشكال ندارد.

«سؤال 3736» پدرى براى سهولت در رفت آمد شوهر خواهرش به منزلشان و براى ايجاد رابطۀ محرميّت شوهر خواهر با همسرش، دختر نوزاد خود را به عقد موقت (مثلًا يك ساعته) وى كه شوهر عمۀ اوست در آورده و پس از انقطاع مدت مذكور، چنين نتيجه و استنباطى صورت گرفت كه همسرش به شوهر خواهرش محرم شده است، آيا اين دختر به فرزندان ذكور شوهر عمۀ خويش محرم است؟ و آيا مادر نوزاد مى تواند در كنار

شوهر خواهرِ شوهر خود و فرزندان آن بدون داشتن حجاب شرعى ظاهر شود؟

جواب: عقد موقت دختر نوزاد اولًا: بايد به مصلحت دختر باشد و ثانياً: به مدت يك ساعت محل اشكال است، بلكه بنابر احتياط واجب بايد مدت را به گونه اى قرار دهند كه دختر به حدّ استمتاع از او برسد؛ پس بنابر فرض مذكور، صحت عقد نوزاد محل اشكال است؛ ولى اگر شرايط موجود باشد، يعنى عقد به مصلحت فرزند باشد و مدت آن در جهت استمتاع كافى باشد احكام آن براى همۀ فرزندان پدر (شوهر عمه) جارى است و مادر نوزاد نيز بر شوهر عمه محرم خواهد بود.

«سؤال 3737» زن و شوهرى مدت 25 سال از هم دور بودند. در اين بين زن با مرد ديگرى عمل زنا انجام داده و بعداً معلوم شده كه زمان انجام عمل زنا شوهر فوت كرده بوده است؛ آيا پس از عدّۀ وفات مى توانند آن دو با هم ازدواج كنند؟

جواب: در فرض سؤال، كه زنا بعد از فوت زوج و قبل از شروع عدۀ وفات بوده است بنابر احتياط واجب آن زن با آن مرد، حرام ابدى است و نمى توانند با هم ازدواج كنند.

«سؤال 3738» خانمى هستم كه به دليل اين كه بچه دار نمى شدم فرزندى را بزرگ كردم اكنون او به سن بلوغ رسيده و براى اين كه با ما محرم شود به عقد مادر بزرگ خود در آوردم، ولى متأسفانه مادر بزرگ فوت كرده و دخولى هم صورت نگرفته است؛ آيا با همان عقد او محرم شده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 371

جواب: در مفروض سؤال، چون مقاربت حاصل نشده دختران مادر بزرگ و نوه هاى او به

آن پسر محرم نشده اند.

«سؤال 3739» اگر زن و شوهرى كه بچه دار نمى شوند يك فرزند دختر را از ادارۀ بهزيستى قبول كنند بعد از اين كه فرزند بزرگ شد از چه راهى به شوهر آن زن محرم مى شود؟

جواب: براى ايجاد محرميّت بهترين راه اين است كه بچۀ شيرخواره را بگيرند و بدهند به خواهر يا مادر يا زن برادر هر يك از زن و شوهر تا به مقدار لازم به او شير بدهند، ولى اگر زمان شير خوارگى گذشته باشد راهى براى محرميت به نظر نمى رسد.

«سؤال 3740» بوسيدن روى مادر زن و همين طور بوسيدن مادر زن، داماد خود را چه حكمى دارد؟ و اگر مادر زن بدون روسرى نزد داماد خود رفت و آمد كند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر بدون لذت و ريبه و يا بدون احتمال وقوع در گناه باشد مانعى ندارد.

حكم عزل

«سؤال 3741» آيا عزل كردن به يكى از روش هاى (عزل به صورت طبيعى، كاندوم، كپسول كاشتنى زير پوست، استفاده از دستگاه داخل رحم، مصرف قرص خوراكى و استفاده از ژل يا داروى اسپرم كُش) كه معمولًا بدون ضرر است اگر با رضايت زوجين باشد چه حكمى دارد؟ در صورتى كه يكى از زوجين ناراضى باشد چطور؟

جواب: جلوگيرى از باردارى به وسيلۀ عزل و منع از استقرار نطفه در رحم و به طور كلى به وسيلۀ روش هاى بى ضررى كه مانع انعقاد نطفه شود، با رضايت زوجين مانعى ندارد، ولى بدون رضايت شوهر جز در مواردى كه بار دارى براى زوجه ضرر دارد، اشكال دارد و عزل بدون رضايت زوجه در عقد دائم كراهت دارد. در هر حال استفاده از وسايل مذكور در صورتى كه

باعث از بين رفتن نطفه پس از استقرار و انعقاد در رحم شود اشكال دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 372

كنترل جمعيت

«سؤال 3742» بنده زنى 33 ساله ام كه سه فرزند دارم و در آخرين زايمان، صاحب فرزندان دوقلو شده ام و ديگر توانايى باردارى ندارم. مى خواستم بدانم، آيا از بيم اين كه دوباره باردار شوم مى توانم لولۀ خود را ببندم يا خير؟ با عنايت به اين نكته كه مى دانم هيچ كارى بدون اذن خدا نمى شود.

جواب: اگر باردار شدن شما موجب مرض سخت و غير قابل تحمّل باشد عمل مذكور مانعى ندارد و گرنه محل اشكال است.

«سؤال 3743» مسأله كنترل جمعيت و كنترل مواليد به لحاظ فقه سياسى چه حكمى دارد؟

جواب: در مواردى كه ازدياد جمعيت به نحو كنترل نشده موجب مشكلاتى در جامعه باشد و جامعه ظرفيت تحمّل آن را نداشته باشد دولت مى تواند با اعمال روش هاى تشويقى و مانند آن جمعيت را كنترل كند. البته بايد در اين موارد، همۀ جوانب از جمله تقليل احتمالى جامعه تشيّع در قبال جوامع ديگر مدّ نظر قرار گيرد.

وطى به شبهه

«سؤال 3744» اگر مردى زن خود را به طلاق بائن مطلّقه كند و در ايام عدّه با او وطى به شبهه كند حكم مسأله چيست؟

جواب: اگر به اشتباه و به خيال اين كه زن غير مطلّقۀ اوست با او وطى كند گناه نكرده و احكام وطى به شبهه در مورد او جارى است.

مسائل نابارورى

«سؤال 3745» اگر مردى دچار معضل نابارورى شد به طورى كه زوج مطلقاً اسپرمى جهت بارورسازى تخمك زوجۀ خود نداشت؛ آيا مى تواند عمل اهداى اسپرم انجام دهد؟ به اين معنا كه از اسپرم مرد ديگرى استفاده و سپس به زن منتقل كند؟ و آيا مى توان

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 373

به عنوان قدر دانى به مرد اهدا كنندۀ اسپرم مالى بخشيد؟

جواب: به نظر اين جانب عمل مذكور كه تركيب «اسپرم» مرد اجنبى با تخمك زوجه مرد نابارور مى باشد محل اشكال است و بر فرض وقوع؛ فرزند متولّد از آن، فرزند مرد نابارور نيست، بلكه ملحق به صاحب اسپرم و تخمك است.

نفقه

«سؤال 3746» هرگاه مردى با زنى ازدواج كند، اما به جهت اختلاف قبل از زفاف وى را طلاق دهد، آيا علاوه بر مهريه، مخارج لباس و نفقۀ بعد از عقد و قبل از زفاف به عهدۀ زوج مى آيد؟

جواب: به مجرد عقد احكام زوجيت بر طرفين بار است، ولى غالباً قبل از زفاف توافق در كار است و در اين صورت بعداً نمى توانند ادّعا كنند.

«سؤال 3747» اين جانب همسر خود را طلاق داده ام، ولى از او دو فرزند دارم كه اولى 17 و ديگرى 10 ساله است كه نزد مادرشان زندگى مى كنند؛ آيا نفقۀ هر دو فرزند بر من واجب است؟ و يا فقط نفقۀ پسرى كه ده ساله است؟

جواب: فرزند چه بالغ و چه غير بالغ چه دختر يا پسر در صورت نياز، نفقه او بر عهدۀ پدر و پدران او به ترتيب هر كدام نزديگ ترند واجب است، پس پدر بر جدّ و جدّ بر پدر جدّ مقدمند و اگر هيچ يك نباشند يا نتوانند يا ندهند

بر مادر واجب است.

«سؤال 3748» اين جانب با شوهر خود مدت 13 سال زندگى كردم و در اين مدت همسرم با اين كه امكانات مالى داشت از دادن نفقه و خوراك و پوشاك به من و فرزندانم دريغ مى كرد و با مشاجرات لفظى مرا آزار مى داد، لذا تصميم گرفتم كه مهريۀ خود را بذل كرده و از وى طلاق بگيرم؛ اما خود من در دوران عقد با پول خودم زمينى خريده و سه دانگ آن را به همسرم داده، ولى هنوز آن را به اسم او نزده ام؛ آيا مى توانم آن را به نام وى نزنم با اين كه دادگاه هم آن را جزء اموال من محسوب كرده است؟ و آيا مى توانم خرج و مخارج و نفقه را در اين مدت 13 سال از وى طلب كنم؟

جواب: اگر زوجه از زوج كراهت داشته و حاضر به زندگى با او نبوده، طلاق او به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 374

نحو خلع است و در مفروض سؤال، اگر طلاق به صيغۀ خلع واقع شده مهريه اى را كه زوجه به زوج در برابر طلاق بخشيده ملك زوج بوده و تصرف او در آن مانعى ندارد و اگر سه دانگ زمين را به شوهر خود هبه كرده و تحويل او هم داده ايد نمى توانيد پس بگيريد هرچند به اسم او نكرده باشيد، ولى اگر او هنوز تحويل نگرفته به ملكيت او در نيامده است. در ظرف 13 سال هم آنچه را شما از اموال خود براى شوهر و فرزندان خرج كرده ايد اگر به قصد مجان بوده نمى توانيد مطالبه كنيد، اما نفقۀ شما كه بر عهدۀ زوج بوده اگر شما نبخشيده ايد مى توانيد آن را مطالبه

كنيد. و همچنين آنچه را كه شما خرج شوهر و اولاد كرده ايد اگر به قصد قرض بوده مى توانيد مطالبه كنيد و كارهايى كه در منزل براى او انجام داده ايد اگر به قصد مجان نبوده مى توانيد به مقدار متناسب از وى وجه مطالبه كنيد.

«سؤال 3749» آيا مخارج ازدواج پسر و جهيزيۀ دختر از نفقات واجب است و بايد پدر تأمين كند؟

جواب: تابع عرف محل است و اگر نيازمند باشند جزء نفقه محسوب است.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 374

«سؤال 3750» همسر متوفى از زمان فوت شوهر مرحومش در اثر باردارى تا زمان وضع حمل به مدت يك صد و نود و يك روز تحت مراقبت هاى ويژۀ پزشكى قرار داشته و اين اقدامات مستلزم هزينه گرديده است. آيا پرداخت كننده، حق مطالبۀ هزينه هاى فوق را از ولىّ قهرى خواهد داشت كه اموال متوفى در يد اوست؟

جواب: بر حسب اخبار وارده و مشهور فقها مخارج زن آبستن بعد از مرگ شوهر بر عهدۀ خود زن بوده و اين قول مطابق احتياط است، مگر اين كه كبار ورثه با رضايت از سهم خودشان كمك كنند.

«سؤال 3751» شخصى فوت كرده و فرزند صغيرى داشته كه فردى به مدت هفت سال نفقۀ او را متحمل شده است؛ آيا سرپرست كودك، حق مطالبۀ هفت سال نفقۀ وى را دارد؟ و از اين پس چگونه بايد مخارجات طفل تأمين گردد؟

جواب: كسى كه مخارج صغير را متحمل شده اگر با اجازۀ ولىّ شرعى يا حاكم شرع يا عدول مؤمنين خرج كرده و قصد مجان نداشته مى تواند از ولىّ يا قيّم او

مطالبه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 375

كند و اگر صغير اموالى دارد آنها مى توانند از اموال او بردارند.

«سؤال 3752» با توجه به عوارض زندگى ماشينى و شيوع بيمارى هاى روانى از جمله افسردگى، چنانچه زن براى تمديد و حفظ اعصاب و يا ديدار خانواده اش كه در شهر و يا كشور ديگرى ساكنند نياز به سفر داشته باشد؛ آيا تأمين هزينۀ اين سفر بر مرد واجب است؟

جواب: اگر عرفاً جزء معالجۀ زوجه و مداواى او محسوب گردد تأمين هزينۀ آن بر عهدۀ زوج مى باشد و بالاخره موارد مختلف است.

«سؤال 3753» چنانچه زوجه از پولى كه شوهر به عنوان نفقه داده، در نفقۀ خود صرفه جويى كند (البته هيچ گونه كسرى در ارتباط با تهيۀ خوراك و پوشاك خود و فرزندانش نگذارد) و مقدارى از نفقه اش به صورت ذخيره و پس انداز باقى بماند؛ آيا مالك اين مقدار پس انداز، زوجه است؟ و مى تواند هر گونه دخل و تصرفى در آن بكند؟

جواب: آنچه زوجه بر زوج حق دارد انفاق بر زوجه است نه تمليك نفقه به وى؛ پس اگر پولى را به زوجه بدهد براى صرف در نفقه است، ولى به ملك زوج باقى است مگر اين كه معلوم شود به وى تمليك كرده است كه در اين صورت در اختيار اوست.

«سؤال 3754» آيا تأمين مخارج دارو و درمان نيز جزء موارد نفقۀ زوجه محسوب مى شود؟

جواب: مخارج متعارف معالجه و مداوا بر عهدۀ زوج است، مگر اين كه خارج از معالجات متعارف باشد.

«سؤال 3755» مادرى كه پير و ناتوان گشته و حتى زمين گير شده؛ آيا فرزندان پسر موظف به نگه دارى او بوده؟ يا دخترها نيز در نگه دارى او سهيمند؟

اگر فرزندى توان مالى آن را نداشت وظيفه چيست؟

جواب: سرپرستى و تأمين مخارج مادر با همۀ فرزندانى است كه امكان مالى دارند و فرقى بين پسر و دختر نيست و فرقى هم بين اين كه كدام بيشتر ارث برده يا مال بيشترى دارد با كسى كه مال كمتر دارد يا ارث كمترى برده، نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 376

حق حضانت

«سؤال 3756» حقير دو فرزند دختر نوجوان دارم، در صورت طلاق همسرم، آيا بايد آنها را به او واگذار كنم؟ چون ايشان معتقدند آنها دخترند و شرايط خاص خود را دارند كه بايد در صورت طلاق، دختران به مادر واگذار شوند؟

جواب: حق حضانت دختران پس از هفت سال با پدر است و نبايد در تربيت آنها كوتاهى شود يا موقعيّتى پيش آيد كه آثار سوء در تربيت آنان داشته باشد.

«سؤال 3757» اجازه از حاكم شرع در حضانت لقيط به چه نحوى است؟ آيا وجوبى است؟

جواب: اجازه گرفتن از حاكم شرع در حضانت لقيط به نحو احتياط مستحب و در امور مالى واجب است.

«سؤال 3758» آيا حضانت، حق كودك است؟ يا حق پدر و مادر؟ و يا هر دو؟ و در صورت تعارض حق كودك با حق پدر و مادر، كدام حق مقدم است؟

جواب: حضانت شدن، حق كودك است و حضانت كردن نيز هم حق پدر و مادر و هم وظيفۀ آنهاست. حق كودك به هيچ وجه ساقط نمى شود، اما پدر و مادر مى توانند از حق حضانت خود صرف نظر كنند، ولى نمى توانند نسبت به نگه دارى و تربيت فرزند كوتاهى كنند.

«سؤال 3759» آيا حضانت فرزند لقيط (فرزندى كه پدر و جد پدرى وى معلوم نيست) ايجاد

حقى عليه وى مى كند؟

جواب: مى توان مخارجى را كه صرف او شده و در شأن او بوده است پس از بلوغ از او مطالبه كرد.

«سؤال 3760» كسى كه بچه اى را برداشته تا او را بزرگ كند؛ آيا حق دارد او را رها كند؟

بويژه در صورتى كه بچه در معرض تلف باشد و كسى سرپرستى او را قبول نمى كند؟

جواب: اگر كودك در معرض تلف باشد واجب است انسان او را برداشته و حفظ كرده و مخارجش را تأمين كند تا به حدّ بلوغ رسيده يا پدر و مادر و يا بستگان او پيدا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 377

شوند، گرچه لازم نيست انسان مخارج كودك را از اموال خود و به طور مجانى پرداخت كند، بلكه اگر كودك مال دارد مى تواند از آن با اجازۀ حاكم شرع صالح و يا از زكوات و كمك مردم خيّر صرف كند و يا اگر از مال خود صرف مى كند با عدم قصد مجان پس از بلوغ كودك از او مطالبه كند.

«سؤال 3761» آيا حاكم شرع يا نمايندۀ او مى تواند لقيطى يا بچۀ پرورشگاهى را با شرايطى كه به مصلحت كودك است- اعم از مسائل مالى، تربيتى، حضانت و سرپرستى- به صورت عقد لازم به شخصى واگذار كند؟ و اگر ممكن نيست به چه دليل؟

جواب: واگذارى سرپرستى در موارد مزبور به صورت عقد لازم با شرط ضمن عقد لازم يا شرط خارج از عقد هرچند از سوى حاكم شرع باشد محل اشكال است؛ ولى به صورت عقد وكالت كه عقدى جايز است، مانعى ندارد كه حاكم شرع كسى را وكيل كند كه سرپرستى طفل را به عهده گيرد و وى

هم بپذيرد. البته اگر در شرايطى مصلحت كودك ايجاب كند حاكم شرع مى تواند اين وكالت را در ضمن عقد لازم، مانند بيع، اجاره و صلح به عنوان شرط قرار داده و به اين طريق به آن لزوم بخشد و قدر متيقّن از ولايت بر لقيط، سرپرستى او به نحو مباشرت يا اذن و وكالت از ناحيۀ حاكم است؛ ولى ولايت بر واگذارى به نحو لازم و غير قابل فسخ دليلى ندارد.

«سؤال 3762» براى كسى كه لقيطى (فرزندى كه پدر و مادر او معلوم نيست) را برداشته است، كدام حق ثابت است؟

جواب: كسى كه لقيطى را بر مى دارد وظيفه دارد او را حفظ و حضانت كند.

همچنين مى تواند با در نظر گرفتن مصلحت و حق كودك و بنابر احتياط با اذن حاكم شرع حق حضانت خود را اسقاط كرده و اگر بخواهد در مقابل آن نيز چيزى دريافت كند، و در اين صورت اگر فرد شايستۀ ديگرى حضانت كودك را درخواست كرد در اين زمينه حق حضانت متعلق به اوست.

«سؤال 3763» فرزند شش ماهه اى است كه پدر، مادر، پدر بزرگ مادرى و پدرى خود را در يك حادثه از دست داده، ولى مادر بزرگ ها، عموها و دايى هاى اين كودك خردسال در قيد حياتند؛ كدام يك از ورّاث جهت احراز قيموميت اين طفل مقدم ترند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 378

جواب: با نبود پدر، جدّ پدرى و وصى آنها قيمومت صغير در رابطه با دارايى او با حاكم شرع است و حاكم شرع بايد شخص مورد اعتمادى را قيّم قرار بدهد و در مفروض سؤال، حضانت فرزند با مادر بزرگ پدرى است و احوط نظارت عموهاست.

«سؤال 3764» آيا در

نگه دارى دختر 9 ساله و پسر 5 ساله، اولويت با مادر فرزند است يا جدّ پدرى؟ و همچنين اگر قيّم كودكى عموى ايشان باشد و بين قيّم و مادر فرزند در مصلحت محل سكونت فرزند، اختلاف باشد كدام مقدم است؟

جواب: در نبود پدر، حق حضانت با مادر است و قيّم و جدّ پدرى در غير حضانت، مصلحت فرزند را بايد در نظر بگيرند و در اموال و شؤون ديگر، مثل ازدواج و سكونت در محلى، نظر قيّم و جدّ پدرى معتبر است.

«سؤال 3765» بچه اى در حادثۀ آتش سوزى منزل، پدرش را از دست داده است. وى چند عمو، عمه، خاله و دايى دارد؛ آيا لازم است قيّم داشته باشد؟ و اگر كسى كارى براى وى انجام داده چه حكمى دارد؟ و كدام يك از عمو، عمه، خاله و دايى اولويت در سرپرستى او دارند؟

جواب: بنابر احتياط اگر كسى از او نگه دارى نمى كند، بر اقوام و اقارب لازم است از او نگه دارى كنند و اگر در معرض تلف باشد حفظ او بر ديگران نيز واجب است و در هر صورت اگر خود فرد محجور، مال دارد مى توانند از مالش با اجازۀ ولىّ، يا قيم و يا حاكم شرع، صرف او كنند و اگر مال ندارد از بيت المال يا از مردمان خيّر كمك بگيرند. و در فرض مذكور كه پدر يا جدّ پدرى يا كسى كه پدر يا جدّ پدرى به عنوان قيّم بعد از خود، تعيين كرده اند، وجود ندارد ولايت بر اموالش با حاكم شرع يا كسى است كه او تعيين مى كند و بدون اذن قبلى يا اجازۀ بعدى او تصرفات در اموالش

نافذ نيست، مگر تصرفاتى كه براى حفظ او لازم بوده و امكان اجازه از حاكم شرع نبوده است.

«سؤال 3766» آيا جدّ مادرى، ولىّ طفل محسوب مى شود؟

جواب: جدّ مادرى طفل ولىّ شرعى او نيست، مگر اين كه ازناحيۀ حاكم شرع منصوب شده باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 379

عقيقه

«سؤال 3767» آيا گوسفند عقيقه را مى توان به امور خيريه اهدا و بين بيماران تقسيم كرد؟

جواب: گوسفند عقيقه را مى توانند به مؤسسه تحويل دهند و مؤسسۀ خيريه گوشت آن را پخته و يا نپخته بين فقرا تقسيم كند.

مسائل متفرقۀ ازدواج

«سؤال 3768» آيا ازدواج شيعه با اهل سنت مشكلى دارد؟

جواب: ازدواج مرد شيعى با دختران اهل سنت بى اشكال است.

«سؤال 3769» دليل حرمت زنا و دستوراتى كه اسلام در رابطه با مسائل جنسى داده چيست؟

جواب: اختلال و فروپاشى نظام خانواده و اخلال در نسب و ساير مفاسدى كه مترتب بر زناست، حكمت حرمت آن مى باشد.

«سؤال 3770» در اواخر سورۀ نور آمده: كه بر زنان سالخورده اى كه ديگر اميد زناشويى و آميزشى ندارند گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند بدون آن كه زينتى را آشكار كنند، به نظر اين جانب براساس اين آيه زنانى كه به سن يائسگى مى رسند ديدن موهاى آنها اشكالى ندارد و لازم نيست آنها مو و حتى قسمت هايى از بدن خود را بپوشانند و آنچه براى آنها زينت محسوب مى شود طلا و جواهرات آنهاست.

نظر جناب عالى در اين باره چيست؟ در حالى كه از نظر عقلى همچنين زنانى ديگر جذبه اى ندارند و مورد توجه قرار نمى گيرند آيا جز اين است؟

جواب: مقصود از (القواعد من النساء) در آيه مورد اشاره، زنانى هستند كه سن ازدواج و رغبت در آنان گذشته است و ديگر مورد رغبت نمى باشند؛ بنابر اين، آيۀ مذكور زنانى را كه به سن يائسگى رسيده اند، ولى هنوز مورد رغبت مى باشند و اميد به ازدواج نيز دارند شامل نمى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 380

«سؤال 3771» خواهشمند است بيان فرماييد در صورتى كه يك مرد بخواهد

با زنى ازدواج موقت كند و صيغه عقد را خودش به نيابت از هر دو طرف (خودش و آن زن) بخواند، اين كار با چه كيفيتى بايد باشد؟ و آن صيغه به چه مضمونى است؟

جواب: اين كه مردى زنى را براى خود عقد كند خلاف احتياط است، يا زن ديگرى را وكيل كند و يا خود زن صيغه را به عربى، با توجه به معناى آن بخواند و مرد قبول كند و در صورت عدم تمكن از وكيل و عربى خواندن، خود زن صيغه را به فارسى بخواند.

«سؤال 3772» دختر باكره اى با پسرى عقد نكاح دائم منعقد كرده و هنوز در دوران عقد بسر مى برند و عروسى نكرده اند، اما چندين مرتبه با همديگر به مسافرت رفته و در هر مرتبه نيز به مدت حداقل يك هفته در يك مكان بوده اند پس از مدتى زوجه مدّعى گرديده كه به لحاظ خلوت كردن و انجام مواقعه با زوج بكارتش زايل گرديده، ولى زوج منكر اين ادّعاست. حال با توجه به قاعدۀ فقهى

«البينة على المدعى و اليمين على من انكر»

، آيا مى توان گفت كه زوجه بايد بر ادّعاى خود دليل ارائه كند؟ و آيا مى توان به اصل ظاهر استناد كرد و چنين گفت كه چون زوج عنين نبوده و زوجه نيز باكره بوده و زوجين نيز چند مرحله با يكديگر بوده و خلوت كرده اند؛ بنابراين زوج مرتكب ازاله بكارت شده باشد و اين زوج است كه بايد دليل بر عدم ازالۀ بكارت بياورد؟

جواب: چنانچه نزاع در بكارت فعلى باشد، يعنى بعد از توافق بر باكره بودن زوجه در حال عقد و نيز تحقق تماس جنسى، نزاع در اين است

كه در اثر تماس جنسى، بكارت زايل شده يا نه، مى توانند از طريق شهادت زنان و يا رجوع به پزشك خبره، واقع امر را روشن كنند و چنانچه نزاع تنها در اين است كه اساساً دخولى صورت گرفته است (تا استحقاق تمام مهر ثابت شود) يا نه، زوجه مدّعى است و بايد دخول را ثابت كند و گرنه قول زوج با قسم مقدم است و چنانچه نزاع در اين است كه زمان عقد، بكارت بوده است و بعداً زايل شده و يا از همان زمان بكارت نبوده است، در اين فرض زوج مدّعى است و بايد عدم بكارت در زمان عقد را ثابت كند و گرنه قول زوجه با قسم پذيرفته مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 381

«سؤال 3773» اين جانب سه سال پيش به خواستگارى دختر دايى خود رفته و پس از موافقت وى، عقد موقت براى آشنايى بيشتر به مدت دو ماه با وى بستم. در اين مدت من علاوه بر خريد شيرينى و لباس براى او، مادر، خواهران و ديگر بستگانش، مبلغ دو ميليون تومان براى خريد كامپيوتر و ديگر لوازم به وى پرداخت كرده ام. الآن پس از گذشت سه سال مرا جواب كرده و قصد ازدواج با من را ندارد؛ آيا من حق دارم تمام پول هاى نقد و اجناسى را كه داده ام پس بگيرم؟ آيا پدر دختر (كه در بعضى از موارد مثل خريد كامپيوتر و ... اطلاعى نداشته است) ضامن است؟

جواب: اشيايى كه هبه شده اگر عين آنها باقى است و طرف هم ذى رحم نباشد هبه كننده، حق دارد آنها را پس بگيرد و در مورد سؤال، چون دختر دايى

است اشياى هبه شده را نمى توانيد برگردانيد، مگر اين كه نبخشيده باشيد و فقط در اختيار او قرار داده باشيد. در ضمن با فرض سؤال كه پدر در جريان نبوده مسؤوليتى ندارد و ضامن نيست.

«سؤال 3774» اين جانب ده سال پيش با مرد جوانى ازدواج كرده و با هم به خارج از كشور رفتيم و يك سال بعد به علت ناسازگارى، بدون طلاق از هم جدا شديم و دو سال به همين منوال گذشت تا اين كه با جوانى ايرانى آشنا شدم و با او ازدواج كردم. البته در آن جا ازدواج به صورت ازدواج مسيحى بود و چند سال با او به همين صورت زندگى كرديم تا اين كه پليس شوهر دوم را به دليل اين كه مجوّز ماندن نداشت اخراج كرد و پس از يك سال شوهر اول مرا طلاق داد و من هم به ايران آمدم و با شوهر دوم ادامه زندگى داديم. الآن فهميدم كه ازدواج دوم اشكال داشته بفرماييد چه كنم؟

جواب: در مفروض سؤال كه ازدواج دوم با مراسم مسيحيت انجام گرفته است اگر آن ازدواج، قبل از طلاق از شوهر اول واقع شده و دخول محقّق شده بنابر احتياط واجب شما براى شوهر دوم حرام ابدى شده ايد و پس از نگه داشتن عدّه مى توانيد با مرد ديگرى ازدواج كنيد و اگر آن ازدواج بعد از طلاق و عدّۀ آن واقع شده بنابر احتياط صيغۀ نكاح را دوباره طبق مراسم اسلامى انجام دهيد و براى يكديگر حلال مى باشيد.

«سؤال 3775» اگر دختر باكره اى بدون اين كه مدخول بها واقع شود سه طلاقه شود؛ آيا اين دختر براى ازدواج مجدد با شوهر قبل نياز به محلّل دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)،

ج 3، ص: 382

جواب: اگر شوهر پس از هر ازدواج با دختر، او را طلاق داده است؛ پس از طلاق سوم اگر در مرتبۀ چهارم بخواهد با آن دختر ازدواج كند به محلّل با شرايط آن نياز است هرچند شوهر دخول نكرده باشد.

«سؤال 3776» اين جانب زنى هستم كه دوازده سال است از همسرم به علت مشاجرات جدا زندگى مى كنم بدون اين كه طلاقى بين ما جارى شده باشد در ضمن هيچ نفقه اى در اين دوازده سال پرداخت نكرده است. مراتب را به دادگاه اطلاع داده ام و دادگاه تمام مهريه اين جانب را از شوهرم گرفته است. چند روز پيش با زنى آشنا شدم و او مرا با مردى آشنا ساخته و يك عقد موقت خوانده ايم و متأسفانه آميزش نيز انجام داده ايم و مى خواهيم كه بعداً عقد دائم بخوانيم؛ آيا عمل ما اشكال شرعى داشته است؟

جواب: ازدواج زن شوهردار يا زنى كه در عدّه طلاق باشد باطل و حرام است و اگر دخول هم واقع شده باشد حرمت ابدى بين زن و مرد دوم حاصل شده و بايد از هم جدا شوند و ندانستن مسأله يا اشتباه كردن موجب تغيير حكم شرع نمى شود، ولى اگر دخول واقع نشده و مسأله را و يا در عدّه بودن را نمى دانسته اند حرمت ابدى نيست و مى توانند بعد از اجراى صيغۀ طلاق و اتمام عدّۀ طلاق با هم ازدواج كنند.

«سؤال 3777» همان گونه كه در احاديث بر بازى و ملاعبه بين زن و شوهر قبل از دخول سفارش شده نشان مى دهد كه اسلام بر لذت بردن زن و شوهر در هنگام جماع تأكيد دارد. حال پس چرا در بعضى روايات از صحبت

كردن بين زن و شوهر در هنگام جماع نهى شده در حالى كه ممكن است اين صحبت كردن نيز لذتى را براى زن و شوهر به همراه داشته باشد؟

جواب: روايات دال بر نهى از تكلم هنگام جماع ناظر به حال دخول و جماع است، چون ممكن است مانع از التذاذ باشد، ولى روايات دال بر ملاعبه مرد و زن و عدم تعجيل در جماع ناظر به مقدمات عمل قبل از جماع است.

«سؤال 3778» اگر زنى مرده باشد و شوهر او را از روى شهوت ببوسد و يا با او جماع كند، آيا حرمتى دارد؟ در اين زمينه به نصّى برخورد نكرده ايم و به حكم استصحاب هم نبايد اشكالى داشته باشد. نظر حضرت عالى چيست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 383

جواب: محل اشكال بوده و مخالف سيرۀ متشرعه است و جماع هتك محسوب مى شود.

«سؤال 3779» كلمات معصومين و يا پوسترهايى كه از ائمۀ اطهار بر در و ديوار نصب است؛ آيا عمل زناشويى در مقابل آن اشكال دارد؟

جواب: اگر بى حرمتى نباشد اشكال ندارد.

«سؤال 3780» شخصى دچار لغزش گرديده و پس از ازدواج با زنى العياذ باللّه با مادر او هم بستر گرديده است؛ آيا ارتكاب اين معصيت موجب بطلان عقد نكاح او با دختر آن مى گردد؟

جواب: در فرض سؤال، نكاح دختر اشكال پيدا نمى كند.

«سؤال 3781» شخصى كه سرپرستى لقيط يتيمى را بر عهده دارد، در مواردى كه بايد از عدول مؤمنين اجازه بگيرد نحوۀ استيذان چگونه است و بايد از چند نفر اجازه بگيرد؟

و آيا خود او كه مؤمن و عادل است مى تواند با رعايت مصلحت لقيط، براى او عقدى را منعقد سازد؟

جواب: احوط تعدّد و رعايت

شرايط حاكميت در عدول مؤمنين است و با عدم دسترسى به حاكم شرع و مراعات مصلحت و شرايط لقيط مى تواند وى را به عقد ديگرى درآورد.

«سؤال 3782» چرا ختنه بر مردها واجب شده؟ در حالى كه خدا ما را با اين خلقت آفريده است؟

جواب: ما با دليل قطعى مى دانيم كه تشريع احكام دين از طرف شارع حكيم به طور گزاف نبوده و در متعلق آن احكام، مصالح و مفاسدى است كه چه بسا براى ما روشن نيست و در بعضى ادلّۀ احكام به بعضى از آن مصالح و مفاسد اشاره شده است.

مثلًا در مورد ختنه چنين آمده است: موجب سرعت رشد گوشت كودك و طهارت و پاكيزگى آن مى باشد. «1»

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 21، ص 434، ابواب احكام الاولاد، باب 52، ح 4.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 384

و اين كه بچه، ختنه نشده متولد مى شود موجب آن نيست كه حكم ختنه كردن تشريع نشود، كما اين كه بچه هنگام تولد، ناف او به ناف مادرش متصل است و سپس بايد قطع شود و اگر قطع نشود موجب فسادهايى براى او و مادرش مى باشد. همچنين ناخن ها و موهاى انسان هنگام تولد، بزرگ نيست و به تدريج بزرگ شده و توسط انسان كوتاه مى شود، در صورتى كه خداوند قدرت داشت كه ناخن ها و موها را به شكلى بيافريند كه به ميزان خاصى ثابت باشد و رشد نكند.

«سؤال 3783» با توجه به رشد و گسترش بيمارى ايدز، آيا آموزش جنسى براى جوانان و نوجوانان جايز است؟

جواب: اگر به نحو وقيحانه و مبتذل نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 3784» خانمى كه حدود يازده ماه قبل همسرش از دنيا رفته الآن فرزندى به

دنيا آورده كه زن معتقد است از شوهرش مى باشد. بفرماييد حكم اين ولد چيست؟ آيا جواب آزمايش A- N- D حجّيت دارد؟ و آيا قيافه شناسى در اين مورد جايگاهى دارد؟

جواب: در مفروض سؤال، كه امكان الحاق فرزند به پدر وجود دارد گفتار مادر حجّت است و ولد متعلق بفراش است و قيافه و شباهت به پدر و آزمايشات ملاك نيست.

«سؤال 3785» اگر زانى دخول كند، ولى انزال پس از خارج كردن آلت صورت گيرد و جذب رحم زانيه شود فرزند حاصل از آن چه صورتى دارد؟ و اگر زانى به دبر زن دخول كند و پس از اخراج ترشحات منى، جذب قُبل زانيه گردد و وى حمل بردارد فرزند حاصله چه صورتى دارد؟

جواب: در هر دو فرض، فرزند ملحق به آنان مى باشد و احكام ولد بر او مترتب است، ولى ظاهراً ارث نمى برد، زيرا جمله:

«الولد لغيّة لا يرث»

شامل او مى شود چون ولد در اثر زنا حاصل شده است.

«سؤال 3786» اگر زانيه باكره از زانى بخواهد كه به قدرى دخول شود كه ازالۀ بكارت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 385

نشود، ولى زانى عمداً يا سهواً ازالۀ بكارت كرد، آيا زانيه مستحق ارش البكارة يا چيز ديگرى است؟ در صورت نبودن بيّنه، قول كدام يك مسموع است؟ و اگر موقع دخول ازاله نشود، ولى موقع وضع حمل ازاله شود، آيا زن مستحق چيزى است؟

جواب: در مفروض سؤال، مرد ضامن مهرالمثل باكره است و در صورت اختلاف ظاهراً قول زن مقدم است، زيرا سقوط مهر متوقف بر اذن زن است و اصالة عدم الاذن جارى است. همچنين در مفروض سؤال، حمل و در نتيجه زوال بكارت به دنبال

آن، مستند به مرد است، مگر اين كه جذب منى به خواست زن باشد و يا با توجه در دفع آن كوتاهى كند؛ ولى احوط تصالح است.

«سؤال 3787» اگر در اثر ملاعبۀ زوج با زوجۀ باكره، بدون اين كه دخول شود و قصد انزال باشد منى زوج سهواً جذب رحم زوجه شده و حمل بردارد؛ آيا زوجه مستحق همه مهريه است؟ و در فرض استحقاق نصف، آيا ارش بكارت هم طلبكار است؟

جواب: در مفروض سؤال، ظاهراً زوجه مستحق همۀ مهر است، زيرا در اثر تولد بچه بكارت زايل مى شود. بر اين معنا برخى روايات دلالت دارد بدين مضمون كه مردى با همسر خود همبستر شد و زن بلافاصله با دخترى باكره مساحقه كرد و نطفه به رحم آن دختر منتقل شد، امام مجتبى عليه السلام فرمودند: مهر دختر باكره بر عهدۀ آن زن است، زيرا در اثر خروج بچه بكارت آن دختر زايل مى شود؛ «1» ولى احوط نسبت به مازاد بر نصف مهر در مفروض سؤال، تصالح است چون دخول واقع نشده است.

«سؤال 3788» اگر اجنبيّه بر اثر ملاعبه و تحريك اجنبى، موجب انزال وى شود و منى با ميل زن يا سهواً جذب رحم زن گردد، فرزند حاصله چگونه خواهد بود؟ و اگر زن باكره باشد و وضع حمل كند با ازالۀ بكارت، آيا مستحق ارش ازالۀ بكارت است؟

جواب: با فرض تعمّد زن و مرد در ملاعبه و ادامۀ آن تا نزول منى، هرچند فرزند ملحق به آنان است، ولى ثبوت توارث بين فرزند و آنان محل اشكال است و اگر جذب منى با رضايت زن باشد چيزى طلبكار نيست، ولى اگر مستند به مرد باشد

و زن راضى نباشد مهرالمثل باكره ثابت است.

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 27، ص 168 و 169، ابواب حدّ السحق، باب 3، ح 1 و 3.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 386

مسائل طلاق

[اجراى صيغه طلاق غيابى]

«سؤال 3789» در صورت غايب بودن زوج و درخواست زوجه براى طلاق، اگر دادگاه غياباً حكم طلاق را صادر كند نحوۀ اجراى صيغۀ طلاق چگونه است؟

جواب: در غياب شوهر در صورتى كه در عقد، شرط شده باشد كه زوجه وكالتاً خود را از طرف زوج طلاق دهد، طبق شرط مى تواند عمل كند و اگر خود زن صيغۀ طلاق را اجرا مى كند بگويد: «من قبل زوجى انا طالق» و اگر ديگرى از طرف زن صيغه را اجرا مى كند بگويد: «من قبل فلان زوجة فلان هى طالق» و به جاى فلان اول، نام زن و به جاى فلان دوم، نام شوهر را ببرد، ولى اگر شرط نشده و زوج مفقود گرديده است با شرايطى كه در مسألۀ 2796 توضيح المسائل نوشته شده است، حاكم شرع مى تواند او را طلاق دهد و صيغۀ آن چنين است: «زوجة فلان طالق»، و به جاى فلان، نام شوهر را ببرد.

«سؤال 3790» اگر مردى به زوجۀ غير مدخولۀ خود براى مطلّقه كردنش وكالت دهد، نوع طلاق و نحوۀ اجراى صيغه طلاق چگونه است؟

جواب: زن به وكالت از طرف شوهر، خودش را با شرايط مقرره طلاق مى دهد و اين طلاق، طلاق بائن است، كه احكام و نحوۀ صيغۀ آن در توضيح المسائل ذكر شده است.

«سؤال 3791» پسرى با دخترى طرح دوستى ريخته و قرار ازدواج گذاشته اند. پدر دختر با ازدواج مخالفت كرده و به خاطر مخالفت پدر، دختر و پسر فرار كرده و به

شهر ديگرى رفته اند. پدر براى حفظ آبرو و مسائل حلال بودن دخترش با پسر در غياب آنها عقد ازدواج را جارى كرده است، اما پس از چندى دختر متوجه مى شود كه پسر داراى زن و فرزند بوده و وى را فريفته؛ لذا به خانه برگشته است و فعلًا پيدا كردن پسر هم ممكن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 387

نيست تا طلاق آنها را جارى كنند؛ آيا حاكم شرع مى تواند آنها را طلاق دهد؟

جواب: اگر پدر دختر، بدون استجازه از دختر عقد خوانده و دختر آن را اجازه نكرده ازدواج محقّق نشده است و اگر با اذن يا اجازه دختر و پسر عقد واقع شده تا مدت چهار سال پس از مراجعه به حاكم شرع بايد نسبت به پسر تحقيق و تفحّص انجام شود و سپس ولىّ دختر و اگر نشد حاكم شرع دختر را طلاق دهد.

«سؤال 3792» زنى به دادگاه مراجعه كرده و درخواست طلاق كرده است و دادگاه حكم طلاق را به اين مضمون صادر كرده است: «زوجه از طرف خود تعداد چهار عدد سكۀ طلا بذل و از طرف زوج وكالتاً قبول بذل كرده و حق دارد صيغۀ طلاق خلع را جارى كند و زوج الباقى مهريه را بپردازد (170 سكه)» و زوج به اين رأى دادگاه اعتراض كرده است؛ آيا صيغۀ طلاق بدون اجازه و رضايت زوج قبول است؟ و آيا زن حق دارد از طرف خودش بذل كرده و از طرف مرد وكالتاً قبول كند؟ و در اين صورت آيا مهريۀ زن به ذمّۀ مرد است؟

جواب: در فرض سؤال، زن حق طلاق ندارد و على فرض كه در عقد شرط شده

باشد طلاق خلعى نيست، مگر اين كه زوج اختيار طلاق خلع و حتى وكالت در قبول بذل را به همسرش داده باشد.

«سؤال 3793» زنى متوجه مى شود كه شوهرش همسر دومى اختيار كرده است، لذا به دادگاه شكايت كرده است. زن دوم هم متوجه شده و او هم به خاطر اين كه از همسر اول اطلاع نداشته از وى شكايت مى كند. شوهر مى گويد طلاق نمى دهم، اما چون اجبار است زن دوم را آزاد كردم و همين جمله را نوشته و امضا كرده است و دو نفر هم شاهد بوده اند كه وى گفته كه زن دوم را طلاق دادم؛ آيا اين شهادت و همچنين آن نوشته، حكم طلاق را دارد؟

جواب: نامه مذكور طلاق محسوب نيست، ولى اگر دو نفر شاهد عادل گواهى دهند كه زوج اذن داده تا صيغه طلاق از ناحيۀ او به وكالت از او جارى شود مى توان با احراز ساير شرايط طلاق كه در توضيح المسائل ذكر شده زوجه را طلاق داد.

«سؤال 3794» آيا در استماع صيغۀ شرعى طلاق، معرفى زوجين، به شهود شرط است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 388

و يا اين كه صرف استماع عدلين كفايت مى كند؟ ولو اين كه شهودِ عدلين، زوجين را نديده و نشناسند؟

جواب: بايد به طورى بشناسد كه اگر بعداً اختلافى پيش آمد و نياز به شهادت شهود پيدا شد بتوانند شهادت بدهند كه مثلًا ما شاهد بوديم كه فلان مرد زنش را كه فلان شخص است طلاق داد.

«سؤال 3795» در صورتى كه زن به دروغ متوسل شود و با ادّعاى دروغ بتواند به طور غيابى بدون حضور و رضايت شوهر طلاق خود را بگيرد؛ آيا اين طلاق باطل است يا نه؟

و آيا

مهريۀ او بر عهدۀ شوهر است؟

جواب: اختيار طلاق در دست شوهر است، مگر در موارد خاصى كه حاكم شرع جامع الشرايط تشخيص دهد زندگى آنان ديگر ميسّر نيست و شوهر لجبازى مى كند؛ نه حاضر به زندگى و نه به طلاق است در اين صورت حاكم شرع بسا طلاق را به مصلحت دانسته و در صورت عدم طلاق ولىّ شرعى شخصاً طلاق مى دهد و تفصيل مسأله در كتب فقهى مسطور است و اگر مرد با زن همبستر شده است همۀ مهريه را بدهكار است.

«سؤال 3796» شوهر اين جانب به جرم كلاهبردارى و خوردن مال مردم، محكوم به زندان گرديده و مدت هفت سال است كه در زندان است و چون بعضى از طلبكاران درخواست يوم الاداء كرده اند و گفته اند تا اموال را ندهد از زندان بيرون نيايد؛ معلوم نيست چه وقت همسرم از زندان خلاصى پيدا مى كند و او مالى هم ندارد تا بتواند قرض خود را پرداخت كند. در ضمن، من و فرزندانم دچار عسر و حرج از بابت تهيه خرج و مخارجيم كه به دادگاه مراجعه كرديم، ولى متأسفانه همسرم حاضر به طلاق نشده است و توان گرفتن وكيل هم برايمان مقدور نيست؛ آيا مى توانم با وجود اختيار طلاق در شرط ضمن عقد، خود را مطلّقه كنم؟

جواب: با فرض سؤال، كه در عقد ازدواج وكالت شما براى طلاق در صورت زندانى شدن و يا نفقه ندادن شرط شده، شما الآن وكالت داريد و مى توانيد خود را وكالتاً از طرف شوهر مطلّقه كنيد و اشكالى ندارد و نيازى به اجازۀ شوهر نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 389

«سؤال 3797» در مادۀ 1130 قانون مدنى مسألۀ عسر و

حرج زوجه مطرح شده كه در صورت اثبات توسط زوجه در دادگاه صالحه، حاكم شرع مى تواند زوج را به طلاق اجبار كند و در صورت ميسّر نبودن براى اجبار زوج به استناد به برداشت فقهى

«الحاكم ولىّ الممتنع»

زن طلاق داده مى شود. لطفاً بفرماييد موارد عسر و حرج زن از ديدگاه اسلام چيست؟ و چگونه بايد توسط زن ثابت شود؟

جواب: عسر و حرج به حسب مفهوم هر گونه مشقت و سختى است كه عادتاً براى شخص، قابل تحمل نبوده و صدق آن بر مصاديق خود با ديد عرفى و نوع مردم است و اثبات آن نيز مانند ساير موضوعات از طريق اقرار، شهادت شهود و قسم مى باشد.

«سؤال 3798» زنى بدون اجازۀ شوهر به منزل پدرش رفته و وقتى شوهرش قصد بازگرداندن او را داشته، نزديكان زن دور او را گرفته و درخواست طلاق كرده اند و روحانى محل را آورده و طلاق را جارى مى سازند. شوهر به اين طلاق رضايت نداده و چندين بار به منزل پدر خانم خود مراجعه كرده تا او را بازگرداند، اما موفق نشده است؛ آيا طلاق با اين شرايط صحيح است؟

جواب: طلاق بدون اذن شوهر صحيح نيست و بر فرض صحّت، رجوع شوهر طلاق را برهم مى زند.

طلاق غيابى

«سؤال 3799» اين جانب با زنى از اقليت هاى مذهبى آشنا شده و پس از اين كه وى به دين اسلام مشرف شد با او ازدواج كردم و داراى دو فرزنديم حالا پس از چند سال وى خود را طلاق غيابى داده و با دو فرزند من ترك منزل كرده و شنيده ام كه به دين خود برگشته و در حال آموزش مذهب ارمنى به دو فرزند من است. لطفاً بفرماييد

وظيفۀ اين حقير در قبال اين عمل همسرم چيست؟

جواب: از خصوصيات قضيۀ شخصى شما اطلاع ندارم، ولى به طور كلى حق طلاق از آنِ شوهر است جز در موارد استثنا، مثل زمانى كه در ضمن عقد لازم، زن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 390

وكيل در طلاق باشد، يا شوهر مفقود الأثر شده و به حاكم رجوع شود و يا به هيچ وجه حاضر نيست نفقۀ زن را بدهد. فرزندان نيز اگر بالغ و رشيد باشند تحت ولايت پدر و مادر نيستند و كسى حق ندارد آنان را تحت تربيت غير اسلامى قرار دهد يا مانع ارتباط آنان با پدر يا مادرشان شود و در صورت منع يا مزاحمت مى توانيد به محكمۀ صالح قضايى مراجعه فرماييد؟

«سؤال 3800» در رسالۀ حضرت عالى و تمام مراجع عظام شيعه ذكر شده كه طلاقى كه در آن مرد مجبور باشد و يا به هيچ وجه رضايت ندهد باطل است؛ آيا طلاقى كه با استناد به مادۀ 1130 بدون حضور و رضايت مرد غياباً داده مى شود، از نظر شرعى صحيح است؟

جواب: طلاق بايد به اختيار مرد باشد، ولى اگر مرد در اداى نفقه كوتاهى كرده و از آن سرباز زد، خواه عدم پرداخت نفقه موجب عسر و حرج براى زن باشد يا نباشد، به درخواست زن، حاكم شرع جامع الشرايط ابتدا مرد را مجبور به پرداخت نفقه كرده و اگر از آن امتناع ورزيد او را مجبور به طلاق مى كند و در صورتى كه حاضر به طلاق نشد خود حاكم شرع زن را طلاق مى دهد و اگر از سوى مرد، چه به واسطۀ عدم پرداخت نفقه يا غير آن، عسر و حرج

براى زن به وجود آيد، به طورى كه مرد زن را تحت آزار و شكنجۀ جسمى يا روحى شديد و غير قابل تحمّل به حسب عادت، قرار دهد و تمام حقوق او را تضييع كند و نتوان او را با هر گونه اجبار و تمهيدى از آن عمل بازداشت، به درخواست زن، حاكم شرع جامع الشرايط ابتدا مرد را مجبور به طلاق كرده و اگر وى از آن امتناع ورزيد خود حاكم شرع زن را در حضور مرد در صورت امكان و در غير اين صورت غياباً طلاق مى دهد.

وكالت در طلاق

«سؤال 3801» اگر مردى به همسر خود وكالت بدهد مبنى بر اين كه «هر موقع نياز باشد بدون نياز به حضور زوج، خود را مطلّقه كرده و زوجه نيز مهر و نفقه را در حق زوج بذل كند». حال اگر زوج اظهار كند كه از روى عصبانيت به شما وكالت دادم يا بگويد از فعل

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 391

خود پشيمان شده ام؛ آيا اين گونه الفاظ موجب سقوط و بى اعتبارى و زوال وكالت خواهد شد؟

جواب: اگر در ضمن عقد لازم (اعم از عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر) شرط وكالت بلاعزل كرده باشد زوج حق رجوع از وكالت را ندارد، ولى اگر در وكالت نامه قيد بلاعزل نشده باشد يا وكالت در ضمن عقد لازم نباشد، پس از رجوع و پشيمان شدن زوج و ابلاغ آن به زوجه، وكالت باطل مى شود. البته اگر زوجه مهر و نفقۀ خود را مشروط به داشتن حق وكالت بلاعزل در طلاق بذل كرده است، با رجوع زوج از وكالت، زوجه نيز مى تواند مهر و نفقه خود را مطالبه كند و اگر بخشش آن در

قبال گرفتن حق وكالت در طلاق نبوده، حق رجوع ندارد.

«سؤال 3802» اگر زوجه ادّعا كند كه زوجش به او تفويض وكالت كرده كه خود را مطلّقه كند؛ آيا قولش در اين خصوص حجت شرعى است؟ يا اين كه اثبات صحت ادّعايش منوط به فحص و تحقيق است؟

جواب: اگر تفويض وكالت، مورد نزاع زوجين باشد زوجه بايد وكالت خود را از طريق معتبر شرعى مثل شهادت دو شاهد عادل، اثبات كند.

«سؤال 3803» شوهر اين جانب مدت 14 سال مرا رها كرده و مفقود شده بود، لذا من مجبور شدم به دادگاه شكايت كنم و حكم پرداخت نفقه از سوى دادگاه اعلان شد. بعد از آن معلوم شد او در زندان است (به دليل اعتياد). من هم پيش يك حاج آقا روحانى رفته تا طلاق مرا جارى سازد و سپس با شخص ديگرى ازدواج كرده ام؛ آيا ازدواج دوم ما از نظر شرعى داراى اشكال است؟

جواب: اگر از سوى شوهرتان وكالت داشته ايد كه خود را طلاق دهيد يا بر اثر عدم انفاق و استنكاف زوج از طلاق و يا عسر و حرج شديد، حاكم شرع جامع الشرايط به شما اختيار داده باشد كه خود را طلاق دهيد طلاقى كه با شرايط موجود در توضيح المسائل، داده شده صحيح است و چنانچه پس از آن طلاق، عدّۀ لازم را نگه داشته ايد عقد بعدى شما نيز صحيح است و اگر طلاق به يكى از طرق مذكور نباشد صحيح نيست و هنوز همسر مرد اوليد. بنابراين در صورتى كه مرد دوم مى دانسته شما شوهر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 392

داريد و شما را عقد كرده يا نمى دانسته و پس از عقد با شما

نزديكى كرده شما براى هميشه بر مرد دوم حراميد و نيز اگر طلاق به طور صحيح واقع شده، ولى قبل از تمام شدن عدّه، ازدواج كرده ايد و نزديكى نيز واقع شده است براى هميشه بر او حرام مى باشيد. همچنين است اگر نزديكى واقع نشده، ولى شما يا او مى دانسته ايد كه در عدّه قرار دارد و ازدواج در عدّه، حرام است. در ضمن، مدتى كه زن بايد عدّه نگه دارد در مسأله 2783 توضيح المسائل آمده است.

«سؤال 3804» زن و شوهرى بر اثر اختلاف به محكمه مراجعه كرده و مدت دو سال مراحل قانونى دادگاه سپرى و نهايتاً زوج محكوم شده است. در حال حاضر زوج فرارى است و دادگاه حكم طلاق صادر كرده است؛ آيا در غياب زوج مى توان صيغۀ طلاق جارى ساخت؟

جواب: در مورد شوهر مفقود بايد به مقام صالح قضايى مراجعه و قاضى چهار سال به زوج مهلت مى دهد و اگر بعد از جستجو پيدا نشد خود قاضى زن را طلاق مى دهد و اگر در عقد ازدواج شرط وكالت به عهدۀ زوجه شده باشد- كه در صورت مفقود شدن يا نفقه ندادن به مدت شش ماه زن بتواند خود را مطلّقه كند- صحيح است و زن مى تواند با گرفتن وكيل خود را مطلّقه كند و در غير اين صورت طلاق صحيح نيست.

«سؤال 3805» شخصى مدت ده سال است از منزل خارج شده و تاكنون برنگشته است و اميدى به بازگشت وى نيست وظيفۀ زوجۀ او چيست؟ و در صورتى كه احتياج به طلاق داشته باشد، آيا حتماً بايد حاكم شرع وى را طلاق دهد؟

جواب: اگر زن يقين پيدا كرد كه شوهرش از دنيا رفته

است بايد عدّۀ وفات نگه دارد و بعد مى تواند شوهر كند و اگر يقين به وفات شوهر ندارد يا بايد صبر كند و يا بايد به حاكم شرع مراجعه كند و پس از مراجعه، حاكم شرع چهار سال تحقيق و تفحص مى كند و پس از تفحّص، ولىّ شخص مفقود را وا مى دارد كه زن را طلاق دهد و اگر ولىّ ندارد خودش طلاق مى دهد و پس از انقضا مى تواند شوهر كند و بنابر احتياط، عدّه وفات كه چهار ماه و ده روز است بگيرد و بالاخره بايد به حاكم شرع مراجعه شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 393

طلاق خلع

«سؤال 3806» خانمى با بذل مهريه از شوهر خود طلاق خلع گرفته است؛ آيا اين خانم در موقع بذل مهريه مى تواند حق رجوع به ما بَذَل را از خود اسقاط كند؟ بر فرض صحت اسقاط، چنانچه دوباره پشيمان شود، آيا حق دارد مجدداً به ما بَذَل رجوع كند يا خير؟

جواب: جواز رجوع زوجه به فديه در طلاق خلع ظاهراً از باب حكم است، نظير جواز رجوع در هبه و معلوم نيست حق قابل اسقاط باشد.

احكام عدّه

«سؤال 3807» علت مدت عدّه چيست؟ آيا اطمينان از حامله نبودن، نافى زمان عدّه است؟

جواب: قانون خدا كلى است براى زنى كه يائسه نشده عدّه لازم است هرچند بدانيم آبستن نمى شود.

«سؤال 3808» دختر باكره اى بدون اذن پدر با پسرى به صورت عقد موقت، ازدواج كرده و همبستر نيز شده اند و قبل از پايان عدّه با شخص ديگرى با اذن پدر ازدواج دائم كرده است؛ آيا نگه داشتن عدّه در فرض مسأله لازم است (چون ازدواج قبلى بدون اذن پدر بوده) و آيا در صورت لزوم عدّه، چند روز بايد عدّه نگه مى داشت؟

جواب: هرچند بنابر احتياط واجب عقد باكره بايد با اذن پدر باشد، ولى در فرض سؤال پس از انقضا يا بخشش مدت، لازم است عدّه نگه دارد و عدّۀ عقد موقت با فرض همبستر شدن، گذشتن دو طهر يا دو حيض- هر كدام بيشتر است- مى باشد و اگر عادت نمى شود گذشتن چهل و پنچ روز از هنگام انقضاى مدت يا بخشش آن است.

«سؤال 3809» اگر رحم زن را بردارند كه يقيناً ديگر بچه دار نشود؛ آيا باز هم بايد عدّه نگه دارد و يا مثل زن يائسه عدّه ندارد؟

جواب: احوط

عدّه نگه داشتن است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 394

«سؤال 3810» دوشيزه اى بدون اذن پدر به عقد موقت مردى در مى آيد و از دُبر دخول واقع مى شود و پس از مدتى پدرش براى آن دوشيزه خواستگارى پيدا مى كند و چون قصد ازدواج دائم داشته، شوهر مدت باقى مانده را به دوشيزه مى بخشد و سپس به عقد دائم شوهر دوم در مى آيد و بدون اين كه عدّه نگه دارد تاكنون دو سال است با او زندگى مى كند و چون زن از روى جهالت اين عمل را انجام داده وظيفۀ فعلى او چيست؟

جواب: در مفروض سؤال، بنابر احتياط واجب زن بايد از مرد جدا شود و احتياطاً صيغه طلاق را نيز با رعايت شرايط طلاق جارى كنند و پس از جدا شدن، عدّه نگه دارد و سپس به ديگرى شوهر كند و لازم نيست علت اين كار را براى ديگران نقل كند.

«سؤال 3811» امروزه برخى از خانم هاى متدين نياز به ارضاى جنسى و تأمين نيازهاى اقتصادى خود دارند با توجه به پيشرفت علم و فن آورى، با پيشگيرى هاى زياد مى توان آنچه را در رحم است تشخيص داد؛ لطفاً بفرماييد چگونه ممكن است مدت عدّه را تحفيف داد؟

جواب: مقام زن بالاتر از اين است كه به منظور تأمين معاش، خود را در اختيار مردان متعدد بگذارد و بايد احكام و دستورات شرع كاملًا رعايت بشود.

«سؤال 3812» آيا زنا عدّه دارد؟

جواب: اگر زن آبستن شده باشد عدّه ندارد، ولى اگر آبستن نشده بنابر احتياط عدّه نگه دارد.

لعان

«سؤال 3813» آيا در نكاح منقطع، زوج مى تواند نفى ولد كند؟ و آيا قاعده فراش در اين مورد جارى است؟

جواب: قاعدۀ فراش جارى

است و ولد شرعاً به او ملحق است، هرچند ظاهراً لعان جارى نيست و به مجرّد نفى، ولد نفى مى شود. هرچند در صورت شك حق نفى ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 395

«سؤال 3814» اگر مردى همسر خود را ملاعنه كند؛ آيا زن مى تواند مهريۀ خود را طلب كند؟ و آيا مرد در ملاعنه حق رجوع دارد؟ و آيا مى تواند صيغۀ مجدد بخواند؟

جواب: لعان در حكم فسخ است و مهريه ارتباطى به فسخ يا لعان ندارد و به مجرد عقد و دخول، زن مهريه را طلبكار شده و پس از لعان حرمت ابدى ثابت است و ازدواج مجدد به هر صورت باطل و حرام است.

«سؤال 3815» در باب لعان اگر مردى همسر خود را ملاعنه كرد؛ آيا صيغۀ نكاح باطل مى شود؟ يا زن مطلّقه مى گردد و در صورت دوم، آيا از نظر قانونى زن مطلّقه شده، يا اين يك حكم شرعى است؟ و نفقه و ارث او چگونه خواهد بود؟

جواب: پس از تحقق لعان نكاح فسخ مى شود و زن حرام ابدى مى شود، و از اين پس نفقه و ارث ثابت نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 396

مسائل حقوق

حقوق والدين

«سؤال 3816» اين جانب داراى هشت فرزندم كه يك سال پيش فرزند بزرگ تر من بر اثر ورشكستگى به زندان افتاد و من براى نجات وى يك زمين 270 مترى خود را فروختم و او را از زندان نجات دادم. اكنون هفت فرزند ديگرم هر كدام به همان مقدار از من در خواست كرده اند؛ آيا آنان چنين حقى را دارند؟

جواب: در فرض سؤال، فرزندان ديگر، حقى به شما ندارند و شما مالك ملك خود بوده و اختيار داشته ايد به هر

كس بخواهيد بدهيد و كسى حق اعتراض ندارد.

«سؤال 3817» اين جانب از كودكى مورد بى مهرى پدرم قرار گرفته و تاكنون نيز مرا آزار داده است. البته من نيز متقابلًا او را اذيت مى كنم. او خود را از جناح راست دانسته و مى گويد: تو بايد بسيجى شوى و چون من كتب شريعتى، بازرگان و سروش را مى خوانم مرا از خود طرد كرده است. لطفاً بفرماييد چگونه با پدرم برخورد كنم؟

جواب: در حديثى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده:

«من حقّ الولد على والده أن يعلّمه الكتابة و السباحة و الرماية و أن لا يرزقه إلّاطيّباً و أن يزوّجه إذا بلغ» «1»

از حقوق اولاد بر پدرش اين است كه او را نوشتن، شنا كردن و تيراندازى ياد داده و به او روزى حلال و پاك بدهد و پس از بلوغ براى او زن بگيرد. پدر شما نبايد شما را طرد كرده و بايد با شما محبّت كند، ولى شما هم از پدر قهر نكنيد، سعى كنيد محبّت او را به دست آوريد و او را به نحوى وادار كنيد تا به زندگى شما توجه كند. ترك ازدواج، علاوه بر اين كه موجب افسردگى و بى حوصلگى شماست شما را نسبت به جامعه و كائنات

______________________________

(1)- كنز العمّال، ج 16، ص 443، ح 45340- 45345 و ص 457، ح 45416.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 397

بدبين كرده و زندگى شما را تباه مى كند. اخلاق اسلامى اقتضا دارد كه شما احترام پدر را حفظ كنيد. البته او هم حق تحميل به شما را ندارد، ولى بايد ساخت. شما به او نزديك شويد و در برخى كارها به او

كمك كنيد تا او در رفتار خود تجديد نظر كند.

«سؤال 3818» اگر پدرى فرزند خود را به انجام اعمال مستحبى يا ترك فعل مستحبى يا انجام فعل مكروه امر كند، در كدام يك از صور، اطاعت لازم است؟

جواب: پيروى از امر پدر و مادر در غير انجام كارهاى حرام و ترك كارهاى واجب عينى بنابر احتياط لازم است، و مخالفت آنان اگر موجب آزار و اذيت و بى احترامى شود حرام است.

«سؤال 3819» آيا مى توان فرزندى را براى جرم و جنايتى كه پدر مرتكب شده بازخواست كرد؟

جواب: قال اللّه تعالى: «وَ لٰا تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ» «1»* جبران جنايت پدر بر عهدۀ فرزند نيست، ولى خوب است در صورت امكان مخصوصاً بعد از وفات پدر، فرزند براى رهايى پدر از اشتغال ذمّه اقدام كند، زيرا اين كار بزرگ ترين خدمت به پدر است.

حقوق زوجين

«سؤال 3820» فلسفۀ عدم تساوى حقوق زن و مرد چيست؟

جواب: زن و مرد هر دو انسان بوده و داراى حقوق مشترك لازم المراعاتند و به لحاظ تفاوت نسبى در ساختار وجودى اين دو صنف كه حكمت بالغۀ خداوند عليم و حكيم آن را ايجاب كرده است، هر كدام جايگاه ويژه اى را در سطح خانواده و جامعه دارند كه طبعاً از اين جهت با توجه به مصالح حيات سالم و مترقى در برخى از امور، احكام خاصى را دارا مى باشند. به تعبيرى ديگر بعضى از وظايف سنگين از زنان برداشته شده است.

«سؤال 3821» خانم اين جانب در دانشگاه، انگليسى درس مى دهد و من راضى به اين

______________________________

(1)- سورۀ انعام (6): آيۀ 164.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 398

كار نيستم؛ آيا كم درآمد بودن اين جانب مى تواند دليل ايشان

براى كار باشد؟ در ضمن ايشان به واسطۀ دلايلى كه پيش خود ايشان مستحكم است از تمكين سر باز مى زند (از جمله كار دارم، توان تمكين ندارم، درس دارم و ...). آيا اين دلايل شرعى است؟

جواب: كم بودن درآمد شوهر، انگيزۀ مهمى براى اشتغال همسر است؛ لذا در صورتى كه درس دادن خانمتان مستلزم مفسده و مشكلاتى نيست مناسب است سختگيرى نكنيد؛ تا هم ايشان بتواند با شغل مورد علاقۀ خود به جامعه خدمت كند و هم كمك به اقتصاد خانواده شود. از سويى از جمله حقوقى كه مرد شرعاً بر عهدۀ همسرش دارد تمكين است و بر او واجب است در مواردى كه ضرر يا مشقت شديدى براى او ندارد از شوهر تمكين كند و درس، كلاس و مانند آن عذر محسوب نمى شود و مناسب است شما در موقعيت مذكور به حداقل لازم در تقاضاى تمكين اكتفا كنيد و ايشان نيز با تمهيد مقدّمات و تنظيم اوقات و حتى در صورت لزوم معالجه، فرصت و توان لازم را فراهم آورد.

«سؤال 3822» اگر بيرون رفتن زن باعث ناراحتى بيجاى شوهر شود؛ آيا باز هم واجب است كه بيرون نرود؟ چون تمام كارهاى منزل از نظافت و پخت و پز گرفته تا تمام كارهاى ديگر را خانم انجام مى دهد، ولى شوهر باز براى بيرون رفتن ناراحت است.

بفرماييد تكليف حقير چيست؟

جواب: با اين كه كار كردن زن در منزل او واجب نيست در عين حال زندگى زن و شوهر وقتى شيرين و با صفا مى شود كه با هم توافق كنند و به همديگر سختگيرى نكنند.

«سؤال 3823» آيا شوهر حق دارد بدون رضايت زن وطى در دُبر كند و

در صورت عصبانيت همسر، وظيفۀ اين جانب چيست؟

جواب: شوهر چنين حقى را ندارد، مگر با رضايت زن و شما مى توانيد مانع شويد.

«سؤال 3824» اگر زنى از پولى كه شوهر براى مخارج خانه مى دهد مجلس روضه يا ختم انعام و امثال اينها بگيرد، آيا جايز است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 399

جواب: با كسب اجازه و رضايت شوهر اشكال ندارد.

«سؤال 3825» آيا فرد مسلمان مى تواند از هزينۀ خود براى مصرف همسر غير مسلمانش مشروبات الكلى تهيه كند؟

جواب: خير، تهيۀ آن اشكال دارد.

«سؤال 3826» امروزه مى گويند در امر ازدواج و هنگام زندگى، مرد و زن بايد با عقل و هم فكرى زندگى كنند، ولى حضرت على عليه السلام فرموده اند: «هر مردى كه كارهايش را زنى تدبير كند ملعون است» چگونه اين دو كلام قابل جمع است؟

جواب: اولًا: فرمايش امير المؤمنين عليه السلام «1» ناظر به امور مهم و سياسى است و الّا در بسيارى از امور زن ها آشناتر بوده و مشورت با آنها نه تنها اشكال ندارد، بلكه لازم است، به خصوص در امور مربوط به زندگى مشترك وتدبير امور منزل و حضانت اولاد و ثانياً: مقصود از تدبير در حديث اين است كه مرد در كارهايش هيچ نقشى نداشته باشد و به طور كلى پيرو و تابع زن باشد.

«سؤال 3827» گفته مى شود: از حقوق شوهر بر عهدۀ زن اين است كه زن نمى تواند بدون اجازۀ شوهر از منزل بيرون برود، مگر در حال ضرورت. بفرماييد ضرورت يعنى چه؟

جواب: ضرورت دو نوع است يكى ضرورت شرعى است كه رعايت آن واجب است، مثل انجام فريضۀ حج و ياد گرفتن احكام شرعى، ديگرى ضرورت عرفى است، مثل نياز مريض

به مراجعۀ به پزشك، بنابراين در دو مورد فوق اجازۀ شوهر لازم نيست.

«سؤال 3828» آيا نماز خواندن اول وقت بهتر است يا رسيدگى به شوهر؛ يعنى غذا آوردن و ...؟ همين طور دعا بعد از نماز و تسبيحات واجب تر است يا رسيدگى به شوهر؟

جواب: غذا آوردن براى شوهر از واجبات و شرايط ازدواج نيست، ولى اگر موجب نزاع و درگيرى شود سزاوار است رعايت شود.

______________________________

(1)- كافى، ج 5، ص 518.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 400

«سؤال 3829» فردى با اتومبيل همسر خويش تصادف و آن را به صورت آهن پاره اى مبدل و خود نيز مرحوم شده است؛ آيا نبايد خسارت وارده به اتومبيل را جزء ديون متوفى محسوب و آن را تعمير و به همسر متوفى مسترد گردانند؟ و آيا اصلًا همسر حق مطالبۀ خسارت را ندارد؟ و آيا اطرافيان شرعاً حق داشته اند هفت سال تمام اتومبيل مزبور را ضبط كرده و همسر و فرزند متوفى را بدون وسيله نقليه بگذارند؟ نظر شرع مقدس در اين رابطه چيست؟

جواب: اگر همسر به رضايت خود اتومبيل را در اختيار شوهر قرار داده شوهر ضامن نيست، مگر اين كه از مقدارى كه همسر رضايت داده تعدّى كرده و يا در حفظ اتومبيل كوتاهى كرده و يا از ابتدا شرط ضمان شده باشد هرچند شوهر تعدّى يا كوتاهى هم نكرده باشد و اگر شخص ثالثى خسارت وارد كرده او ضامن است و در صورت نزاع بايد به محكمه شرعى مراجعه شود.

«سؤال 3830» رضايت شوهر تا چه اندازه در امور زندگى دخيل است؟ زيرا همسرم و مادرشان معتقدند: چون مراجع تقليد مردند، هميشه حكم به نفع مردان داده و حقوق بانوان

را تضييع مى كنند؟

جواب: فتواى مراجع، حاصل استنباط آنان از آيات قرآن و سنت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمۀ اطهار عليهم السلام است. زن نبايد بدون اجازۀ شوهر از خانه خارج شود و بايد خود را براى لذت جنسى مرد آماده كرده و از آنچه موجب نفرت اوست خوددارى كند و بدون عذر شرعى از نزديكى كردن او جلوگيرى نكند. در بعضى روايات آمده است:

اگر شبى بر زن بگذرد و شوهرش از او غضبناك باشد خدا نماز او را قبول نمى كند تا آن كه رضايت شوهر را به دست آورد «1»، ولى شوهر حتى الامكان بايد با همسر خود مدارا كرده و موجبات بدبينى او به دين و اختلال در روابط را فراهم نكند.

«سؤال 3831» آيا زوجۀ دائمى مى تواند بدون اجازه شوهر از داروهاى ضد باردارى استفاده كند و اگر استفاده كرد؛ آيا عمل زوجه به خاطر اتلاف نطفه ديه دارد؟

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 14، ص 112.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 401

جواب: استفادۀ زوجه از داروهاى ضدّ باردارى يا جلوگيرى از حامله شدن بدون اذن زوج محل اشكال است، مگر اين كه مريض بوده و علاج او منحصر در عمل مذكور باشد و استفاده از دارو ديه ندارد، ولى بعد از انعقاد نطفه و استقرارش در رحم، اسقاط آن حتى با اذن شوهر جايز نيست و ديه دارد، مگر اين كه باردارى براى او ضرر مهم يا مشقت غير قابل تحمل داشته باشد.

«سؤال 3832» اگر زن هنگام خروج از منزل كه قصد رفتن به مسجد را دارد عطر بزند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر به منظور حرام و يا مستلزم حرام نباشد اشكال ندارد.

«سؤال

3833» با توجه به فرمودۀ حضرت زهرا عليها السلام: برترين صفت براى زن اين است كه مردان نامحرم او را نبينند و او نيز مردان نامحرم را نبيند؛ اكنون فعاليت زنان در جامعه توصيه مى شود اين دو چگونه قابل جمع است؟

جواب: با رعايت عفّت و حجاب و اخلاق اسلامى و عدم ارتكاب حرام يا مقدمۀ حرام اشكال ندارد، بلكه در امورى كه مربوط به زنان است لازم است و مطابق آنچه از كتاب و سنت استفاده مى شود: بهتر است زنان در غير موارد ضرورت و لزوم در اجتماعاتى كه نامحرم وجود دارد ظاهر نشوند.

«سؤال 3834» خانم بنده معمولًا با ماشين رانندگى مى كند و به پدر ايشان نيز اطلاع داده ام كه راضى به اين امر نيستم، ولى ايشان اعتنايى نمى كنند؛ آيا شرعاً مسؤولند؟

جواب: رانندگى زن با رعايت موازين شرعى اشكالى ندارد و مناسب است ايشان را از رانندگى با رعايت حجاب و شؤون زن مسلمان منع نكنيد.

«سؤال 3835» با توجه به آيۀ 34 سورۀ نساء كه مردان به خاطر تعهدات مالى كه دارند سرپرست زنانند. اگر زنى خود داراى تمكن مالى باشد و نيازى به نفقۀ مرد نداشته باشد باز هم تحت اختيار مرد است؟

جواب: سرپرستى به معناى مديريت خانواده از لوازم عقد ازدواج با احكام و شرايط اسلامى آن است و ربطى به استقلال اقتصادى زن در اموال خود ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 402

«سؤال 3836» اگر مردى خود تمام علوم اسلامى و احكام را بداند، آيا بر زن او واجب است كه براى يادگيرى اين علوم به بيرون از خانه برود؟

جواب: اگر تمام مسائل مورد نياز زن را شوهر در منزل تأمين كند

و بيرون رفتن زن براى امر واجبى نباشد اجازۀ شوهر لازم است.

«سؤال 3837» لطفاً در مورد حقوق شرعى زنان توضيح دهيد؛ آيا در اسلام زنان محكوم به بردگى نيستند؟ چون مردان، حاكم بر زنان بوده و همه كاره اند، آيا اسلام بين زن و مرد تبعيض قائل نشده است؟

جواب: به نظر اسلام هيچ گاه زنان محكوم به بردگى نبوده، بلكه آنان نيز همانند مردان انسانند و در انسان بودن هيچ تفاوتى بين آنان وجود ندارد و تمام مزايا و حقوقى كه يك انسان دارد زنان نيز بايد دارا باشند و معناى آيۀ شريفۀ «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ ...» سلطه داشتن مردها بر زن ها و به بردگى گرفتن آنان نيست، بلكه به معناى اين است كه از طرفى سنگينى و سختى زندگى را بايد مردها تحمل كنند تا زن ها قوام و آسايش داشته باشند. از طرف ديگر در زندگى زناشويى خداوند حقوقى براى زن ها و مردها بر يكديگر مقرر كرده است و چنين نيست كه فقط مردها حقوقى بر زن ها داشته باشند. مردها اگر حقوق زن ها را تأمين نكردند حاكم شرع مى تواند آنان را مجبور كند تا حقوق زنان را تأمين كنند. مردها حق ندارند همسران خود را به كار كردن در منزل مجبور كنند، البته زن ها نيز بايد متقابلًا حقوق همسران خود را تأمين كنند و بعيد نيست گفته شود حقوق زن و شوهر در برابر يكديگر است. بنابراين زمانى كه يكى از آنان بدون عذر موجّه از اداى حق ديگرى امتناع كند ديگرى نيز بتواند از اداى حق او امتناع كند. همچنين كمال و تكامل هر يك از زن و مرد به ديگرى وابسته است

و نظام اجتماعى بشر بدون هر كدام ناقص خواهد بود.

در رابطه با حقوق زن و مرد مى توانيد به مسائل: 2612- 2615 و 2622 و 2624 توضيح المسائل و نيز رسالۀ حقوق اين جانب مراجعه كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 403

حقوق فرزند

«سؤال 3838» آيا حاكم شرع مى تواند به شخصى كه بچه اى برداشته است ولايت بدهد؟

جواب: در صورتى كه كودك، پدر و مادر و يا جدّ پدرى ندارد حاكم شرع صالح مى تواند در محدوده اى كه صلاح مى بيند سرپرستى و ولايت او را به ديگرى واگذارد.

«سؤال 3839» آيا انسان به علت داشتن بچۀ زياد يا شدت فقر مى تواند بچۀ خود را به كسى كه بچه ندارد واگذار كند و ولايت و حق حضانت را از خود ساقط كند؟ اخذ وجه در مقابل دادن بچه چه حكمى دارد؟

جواب: مى تواند از حق حضانت خود صرف نظر كند و ادارۀ فرزند را به ديگرى بسپارد و اخذ وجه در مقابل حضانت و تربيت بچه چه از سوى سرپرستى جديد و چه از سوى پدر و مادر مانعى ندارد، ولى ولايت پدر و مادر باقى است و ساقط نمى شود.

«سؤال 3840» آيا والدين مى توانند به بهانۀ اين كه فرزندان پسر به سن قانونى رسيده اند از دادن نفقه و مخارج زندگى استنكاف كنند؟

جواب: فرزند، واجب النفقه بوده و در صورت نياز بايد پدر مؤونه او را تأمين كند و سن و سال مدخليّت در اين امر ندارد.

«سؤال 3841» دخترى 14 ساله به بلوغ شرعى و رشد عقلى رسيده و از لحاظ رشد عقلى داراى گواهى از دادگاه اسلامى است و به علت وجود رفتار تبعيض آميز والدين، قصد دارد از پدر و مادر جدا شده و با

برادر خود كه وى نيز بالغ و عاقل و داراى صلاحيت علمى نيز هست زندگى كند و متأسفانه پدر به اين امر اجازه نمى دهد؛ آيا اذن پدر و مادر در اين مورد شرط است؟

جواب: دختر و پسرى كه به رشد عقلى رسيده اند در غير مورد ازدواجِ دختر، اختيار زندگى و محل آن با خودشان است.

«سؤال 3842» اگر پدر خرج فرزندان را ندهد، آيا فرزندان مجازند بدون اجازۀ پدر از اموال او براى خرج خود مالى بردارند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 404

جواب: اگر فرزند واجب النفقۀ پدر باشد و نياز داشته باشد و نتواند نياز خود را برطرف كند و پدر هم نفقه ندهد مى تواند از مالش به مقدار نفقۀ واجب استفاده كند.

«سؤال 3843» اين جانب در سال 1342 دو دانگ از يك خانۀ قديمى را به فرزندم وكالتاً و ولايتاً صلح كردم به اميد اين كه روزى مورد صلح را به من برگرداند. به همين اميد 5 سال بعد محل مورد صلح را خراب كردم و با صرف هزينۀ زياد محل را به يك مجموعۀ تجارى مسكونى تبديل كردم بعداً كه از وى درخواست بازگرداندن مورد صلح را كردم امتناع ورزيد و با امتناع وى، اين جانب قبول كردم مورد صلح كه دو دانگ از همان خانۀ قديمى است متعلق به وى بماند و بقيۀ زمين و كل ساختمان به ملكيت من برگردانده شود. اكنون سؤال اين است با توجه به اين كه پسر اين جانب سال ها از محل انتفاع برده، آيا اجرت المثل بايد بپردازد يا خير؟ و آيا هزينه هاى انجام شده را بايستى به قيمت روز بپردازد؟

جواب: اگر از سوى شما نفع رساندن به فرزند به قصد تبرع و

مجّانى بوده و يا فرزند در مدت انتفاع از آن به آن نياز داشته چيزى به شما بدهكار نيست، ولى اگر به قصد تبرع و مجّانى نبوده و فرزند هم به آن نياز نداشته است يا زايد بر نيازش بوده است به قيمت امروز به شما بدهكار است، ولى بجاست به مقتضاى ابوّت و بنوّت با يكديگر مصالحه كرده و رضايت يكديگر را تحصيل كنيد.

«سؤال 3844» پسر تا وقتى كه ازدواج نكرده تحت قيوميت پدر زندگى مى كند. حال اگر كار كرد و پول به دست آورد؛ آيا اين پول ملك خودش است يا تعلق به پدرش دارد؟

جواب: اجرت كار هر كس متعلق به خود اوست، ولى اگر صغير يا سفيه و تحت تكفل پدر باشد پدر مى تواند اجرت كار او را صرف نفقه و نيازهاى خود او كند.

حقوق معنوى

«سؤال 3845» اگر كتابى را از كسى امانت گرفته ايم، كپى كردن تمام يا بخشى از آن بدون اجازۀ صاحب كتاب به شرطى كه خسارت به كتاب وارد نشود چه حكمى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 405

با توجه به اين كه مالك كتاب فقط مالك كاغذ و مادۀ آن است نه مالك محتواى كتاب.

جواب: در صورت عدم رضايت صاحب كتاب، جايز نيست، ولى اگر شاهد حال بر رضايت او به اين گونه تصرّفات داشته باشيد مانعى ندارد.

«سؤال 3846» با توجه به قيمت سرسام آور برخى از كتاب ها و نرم افزارها و قانون حق چاپ و تكثير، آيا استفاده از نرم افزارهاى كامپيوترى و كتاب ها مجاز است؟ و در اين حكم بين مسلمانان و غير مسلمانان آيا تفاوتى است؟

جواب: ملكيت و حق از امور اعتبارى عقلاست و نرم افزارهاى كامپيوترى و حق التأليف و

حق الاختراع و امثال اينها نزد عقلا ارزش مالى دارند و طبعاً موجب حق ملكيت مى شوند و او حق محدود كردن آنها را دارد. به علاوه اگر در ضمن عقد لازم، عدم تكثير شرط شود عمل به شرط لازم است و استفاده از تكثيرهاى ناروا جايز نيست و در اين حكم بين مسلمانان و غير مسلمانانى كه محارب نيستند تفاوتى نيست. لازم است مسلمانان متعهد در ايجاد اين قبيل آثار سبقت گيرند تا استفادۀ آنها در جيب كفّار نريزد.

«سؤال 3847» آيا اسرار تجارى مال محسوب مى شوند يا خير؟ و اگر توسط غير به طريق نامشروع تحصيل شده و از اين بابت موجب خسارت شود، آيا خسارت وارده قابل مطالبه است؟ و آيا در صورت افشاى اسرار، وى مرتكب خيانت در امانت شده است؟

جواب: ماليت و ملكيت و حق، امور عقلايى مى باشند و شرع نيز- جز در مواردى كه براى جامعه ضرر كلى داشته باشند- آنها را امضا كرده است. عقلا براى امور فكرى و معنوى و ابتكارى و از جمله اسرار تجارى، ماليت و ارزش قائل بوده و معامله بر آنها بلامانع است و افشا و نشر آنها بدون اذن مالك و صاحب آنها غصب محسوب شده و موجب ضمان است و اگر در ضمن معامله عدم افشا شرط شده باشد مشترى حق افشا ندارد.

«سؤال 3848» حاكميت و مالكيت معنوى مخترعين، مكتشفين، هنرمندان و اهل فكر و قلم، نسبت به مصنوعات فكرى، هنرى و مخترعاتشان كه تا حدودى نسبت به آنها تسلّط

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 406

و مالكيت دارند، از چه سنخ و تا چه حدودى است؟

جواب: ملكيت و همچنين حق- كه مرتبۀ ضعيف

ملكيت است- از امور خارجى تكوينى نيستند، بلكه از امور عقلايى مى باشند كه براساس يك رشته واقعيت هاى خارجى اعتبار مى يابند و چه بسا شرايط زمانى و مكانى در اعتبار آنها نقش داشته باشند. بالاخره در عصر ما حق اختراع، حق كشف، حق تأليف، حق طبع و امثال اينها از حقوق معتبر نزد عقلاست و در مشروعيت اين قبيل امور عرفى و عقلايى، عدم ردع و منع از ناحيۀ شارع كافى است و تجاوز به اين حقوق از ناحيۀ ديگران جايز نيست.

«سؤال 3849» اگر شخصى يك عدد سى دى كامپيوتر را- كه از نظر حقوقى حق رايت او را نداشت- به ما هديه داد، آيا ما مى توانيم از آن استفاده كنيم؟

جواب: اگر شك داريم كه طرف، كار خلافى انجام داده يا نه مى توانيم حمل بر صحت كنيم، ولى اگر مى دانيم بر خلاف حق، سى دى اى كه تكثير آن ممنوع است را رايت كرده، تصرف در آن جايز نيست و بايد رضايت صاحب اصلى را به دست آورد.

«سؤال 3850» كپى بردارى از طرح هاى ابتكارى كه بر اثر آن خسارت به مبتكر وارد شود چه حكمى دارد؟

جواب: به نظر اين جانب حق طبع در موارد تأليف و حق بهره بردارى از اختراعات و ابتكارات براى مؤلفين و مخترعين محفوظ است و بدون اجازه آنان استفاده به وسيلۀ تكثير اشكال دارد.

«سؤال 3851» در دانشگاه مرسوم است كه دانشجويان در برخى از دروس خود پروژه هايى را مى گيرند كه بعضاً از ديگران و يا از كتب آنها استفاده مى كنند، دريافت مزد در قبال آن چگونه است؟

جواب: اگر منظور از دادن پروژه به دانشجو آزمايش استعداد و لياقت او باشد، ارائۀ نوشته ديگران

به نام خود تقلّب محسوب است و جايز نيست و نويسنده نيز به تقلّب و دروغ كمك كرده است.

«سؤال 3852» آيا مهندسين كارخانه ها مى توانند از ارائۀ دانش خود به نيروى كارگر،

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 407

خوددارى كرده و آنها را در جهل نگه دارند تا درآمد آنها به سبب رشد علمى زيادتر نگردد؟ و آيا كارخانه ها مى توانند از انتقال علوم و فنون خود به جامعه و شركت هاى ديگر بخل ورزند تا انحصار علوم و فنون در دست خودشان باشد؟

جواب: خوددارى و ممانعت از انتقال علم و فنّ و ارتقاى آن به خودى خود حرام نيست، ولى مذموم و ناپسند است.

«سؤال 3853» آيا به دست آوردن رمز عبور ايميل ساير افراد (هك) و تغيير اين رمز جايز است؟

جواب: جايز نيست.

حقوق كارگران و كارمندان

«سؤال 3854» بعضى از كارخانجات و شركت هاى صنعتى، كارگران را از برخى مزاياى قانون كار محروم مى كنند و از پرداخت نقدى بعضى مزايا و ايجاد تسهيلات لازم خوددارى مى كنند؛ آيا اين عمل موافق قوانين شرع است؟

جواب: اگر استخدام كارگر مبنى بر رعايت قوانين كار باشد تخلف از آنها جايز نيست و بايد كارفرما آنها را رعايت كند.

«سؤال 3855» قراردادهاى اضطرارى كه كارگر براى تأمين معاش و كسب اشتغال، مجبور به پذيرش آنهاست اگر با سوء استفادۀ كارفرما همراه باشد، آيا هيچ ضمانى بر عهدۀ كارفرما نمى آورد كه به نوعى كارگر را استثمار كند؟

جواب: هر گونه معامله اى كه براساس موازين شرعى و رضايت طرفين انجام گيرد صحيح است، گرچه اجحاف و بى انصافى نسبت به يكديگر به خصوص به طرف ضعيف سزاوار نبوده و شرعاً و عقلًا نكوهيده است.

«سؤال 3856» آيا صرف افزايش نيروى كار، اين حق

را به كارفرما مى دهد كه مزد كمترى بپردازد و يا بايد حق عادلانۀ كارگر را براساس بازدهى و بهره ورى او پرداخت كند؟

جواب: افزايش نيروى كار نيز عادتاً موجب كاهش دستمزد كارگر مى گردد، ولى

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 408

بايد معاملۀ عادلانه، يعنى براساس موازين شرع و مورد رضايت طرفين باشد و اجحاف و بى انصافى در آن روا نيست.

«سؤال 3857» اگر كارفرما هزينۀ آموزش كارگر را بپردازد بازدۀ بيشترى كه در پى مى آيد آيا از آنِ كارفرماست؟ يعنى كارفرما، چون هزينۀ آموزش كارگر را پرداخت كرده، آيا مالك دانش و مهارت كارگر مى شود؟ و اگر كارگر كارش را كه نزد كارفرما آموزش ديده به كارگر ديگرى انتقال بدهد، آيا كارفرما نوعى حق (مثل حق سرقفلى) پيدا مى كند كه بايد از نفر اول يا نفر دوم دريافت كند؟

جواب: كسى مالك مهارت و دانش ديگرى نمى شود، هرچند اگر هزينۀ آموزش او را به درخواست وى و بدون قصد مجانيت بپردازد، مى تواند آن را از او مطالبه كند؛ همان طور كه اگر شخص آموزش ديده در عقد لازمى مانند عقد اجاره متعهد شود كه پس از آموزش، مدت مشخص با حقوق معينى براى كارفرما مثلًا كار كند بايد به تعهد خود عمل كرده و نمى تواند بدون رضايت او براى ديگرى كار كند.

«سؤال 3858» قراردادها بايد بر چه اساسى تدوين گردند؟ آيا ممكن است در قراردادى فقط منفعت كارگر يا كارفرما در نظر گرفته شده ويك طرفه باشد؟

جواب: قراردادهايى كه با رعايت شرايط شرعى از جمله رضايت و عدم اكراه طرفين تنظيم مى گردد غير عادلانه نيست و اگر زمينه به گونه اى باشد كه يك طرف قرارداد از روى اضطرار

هرچند بدون اكراه به آن تن دهد منصفانه هم نيست.

«سؤال 3859» اگر براى شخصى مسلّم است كه شخص و يا مؤسسه و يا شركت دولتى و يا غير دولتى حق وى را به تمامه ادا نمى كند؛ آيا مى تواند به نحوى حق خود را به صورتى كه متوجه نشوند استنقاذ كند؟ يا اين كه در كارها كوتاهى كند و به مقدار پولى كه مى دهند كار انجام دهد؟

جواب: اگر شرعاً طلبكار باشد اشكال ندارد، ولى تشخيص آن مشكل است.

«سؤال 3860» بنده در يك محيط نظامى مشغول به كارم. يكى از مسؤولين ما كارهاى شخصى و امور مربوط به خانوادۀ خود را به صورت دستورات ادارى و با لحن آمرانه به ما امر مى كند؛ انجام اين قبيل كارها از لحاظ شرعى چه حكمى دارد؟ در ضمن ايشان از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 409

اموال بيت المال استفادۀ شخصى مى كند و به دليل ارتباط خانوادگى با ايشان، خوردن و آشاميدن در محيط منزل ايشان چه حكمى دارد؟

جواب: تا جايى كه ممكن است عمل غير را حمل بر صحّت كنيد و اگر سوءاستفاده و خلاف مشخص و محرز باشد اطاعت در آنها جايز نيست و موجب ضمانت است و نسبت به اموال خانۀ طرف در صورت شك، حمل بر مالكيت و صحت كنيد و با علم به حرمت، تصّرف جايز نيست و با زبان ليّن و دوستانه مسائل را تذكر دهيد و اگر نتيجه نداد شما ديگر تكليف نداريد، مگر اين كه بتوانيد به بالاترها تذكر دهيد. به ايشان تذكر دهيد كه تصّرفات ناحق در بيت المال عمومى با اختلاس و دزدى از ديگران تفاوت ندارد.

حقوق شهروندى

«سؤال 3861» خواستم بدانم رعايت قوانين جمهورى اسلامى

واجب يا لازم است؟ چرا؟

جواب: رعايت قوانين و مقررات كه براى حفظ نظم اجتماعى وضع شده است لازم است و عدم رعايت آنها موجب هرج و مرج در جامعه و موجب تضييع حقوق ديگران مى شود.

«سؤال 3862» گاهى از سر غفلت و جهالت، نسبت هاى ناروا به يك جمع يا فرد از زبان انسان جارى مى شود، آيا براى طلب مغفرت بايد رضايت آنها را جلب كرد يا خير؟

جواب: اگر جلب رضايت مشكل است و موجب بدبينى مى شود طلب مغفرت و استغفار كافى است.

«سؤال 3863» استفاده از تسهيلات ورود فرزندان اعضاى هيأت علمى به دانشگاه شرعاً چه حكمى دارد؟

جواب: اگر بر خلاف قوانين و مقررات كشور نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 3864» تقلب كردن در امتحانات و ضايع كردن حق شاگردان برتر و به تبع آن گرفتن پست هاى دولتى از اين راه چه حكمى دارد؟ و حقوقى كه گرفته مى شود آيا حلال است يا حرام؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 410

جواب: در اين كه تقلّب در امتحانات و ضايع كردن حق ديگران خلاف و موجب فسق است شكى نيست، ولى اگر داراى شرايط استخدام در واقع باشد حقوق گرفتن اشكال ندارد.

«سؤال 3865» در حال حاضر افرادى به دلايل مختلف به ويروس بيمارى ايدز آلوده شده اند. بعضاً مشاهده شده است كه اين افرادِ آلوده از جامعه طرد شده، از مدرسه اخراج شده و از حق انسان بودن و روابط انسانى- اجتماعى محروم مى شوند. نظر حضرت عالى در خصوص اين افراد چيست؟

جواب: بيمارى مذكور مجوّز طرد و محروميت افراد از حقوق فردى و اجتماعى نيست و حفظ و حرمت آنان لازم است و اهانت و هتك حرمت آنان جايز نيست گرچه لازم است در

تماس با ديگران هم از جانب خود بيمار و هم از جانب متوليان مدارس و اجتماعات در حدّ لازم جانب احتياط رعايت شود.

«سؤال 3866» در قوانين كشورهاى اسلامى و غير اسلامى اگر به حيثيت افرادى به وسيلۀ تهمت، افترا و ... لطمه وارد شود نسبت به كسى كه اقدام به هتك حيثيت كرده، جريمه هاى نقدى و زندان به نفع هتك شونده در نظر گرفته اند. اگر چنين جريمه هايى در قانون قرار داده شود اشكال دارد؟

جواب: وضع جريمه هاى باز دارنده زير نظر حاكم شرع جامع الشرايط از باب تعزير با استفاده از نظر كارشناسان مربوطه مانعى ندارد.

«سؤال 3867» اگر كسى از طريق رسانه هاى عمومى آبرويش با تهمت و افترا و نسبت دروغ و هتك حيثيت انسانى ريخته شود؛ آيا به صرف اعلان برائت فرد هتك شده و اعلان آن در رسانه اى عمومى (كه معلوم نيست به همه مطلعين برسد) كفايت مى كند يا بايد تمامى تبعات به وجود آمده از بين برود؟

جواب: علاوه بر اين كه بناى عقلا بر لزوم جبران است، متفاهم از ادلّۀ حرمت هتك ايذاى مؤمن اين است كه هتك و ايذا هم حدوثاً و هم بقاءً حرام است، لذا در مواردى كه مى تواند از استمرار هتك جلوگيرى كرده و هتك را جبران كند، ترك آن حرام است. بنابراين بايد حتى المقدور لطمات وارده كه مستند به فعل اوست را جبران كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 411

«سؤال 3868» اگر شخصى مورد تهمت، افترا، نسبت دروغ و هتك حيثيت قرار گيرد و اين امر، به خودى خود تبعاتى در جامعه داشته باشد، مثلًا به كسى كه تهمت دزدى يا اختلاس و ... زده مى شود اگر چه ممكن است از

سوى مجله اعلان برائت شود و در رسانه اى هم اعلان گردد، لكن در جامعه و بويژه بازار تجارت، با اين گونه افراد مانند سابق معامله نمى شود، بلكه مدت ها زمان مى برد تا فرد به اعتبار اوّليه اش برگردد؛ آيا محكمه مى تواند عليه هتك كننده جريمه اى نقدى به نفع هتك شونده در نظر بگيرد؟ آيا كسى كه آبرويش مورد تعرض قرار گرفته مى تواند ادّعاى خسارت مادى كند؟

جواب: در فرض اول، حاكم شرع جامع الشرايط مى تواند به عنوان تعزير و پيش گيرى از هتك حرمت اشخاص، فرد مذكور را محكوم به جريمۀ مالى كند و در فرض دوم، اگر از ناحيۀ هتك حيثيت، ضررى مالى متوجه هتك شونده گردد به گونه اى كه عرفاً ضرر، منتسب به وى باشد بايد جبران كند و در غير اين صورت دليلى بر ضمان مالى علاوه بر جبران لطمۀ وارده بر حيثيت و آبرو نداريم.

«سؤال 3869» آيا جلوگيرى از ديوانه يا حيوانى كه قصد ضرر به ديگران و يا اموال آنها را دارد لازم است؟

جواب: جلوگيرى از تضييع مال ديگران در حدّ قدرت لازم است.

«سؤال 3870» قانونى طرح شده كه هر كسى كه در بسيج به مدت سه سال فعاليت كند چند ماه از خدمت سربازيش كسر مى گردد، لذا بسيارى از كسانى كه پارتى دارند و فرزندشان يا اصلًا در بسيج فعاليت نداشته و يا مدت بسيار كوتاهى فعاليت داشته با نامه اى سه ماه خدمت فرزند خود را كسر مى كنند؛ آيا از نظر شرعى چنين عملى جايز است؟

جواب: عمل مذكور علاوه بر اين كه ممكن است موجب تضييع حقوق ديگران گردد، نوعى تقلّب و دروغ محسوب است و جايز نيست.

«سؤال 3871» اگر كسى به خاطر محبّت به ائمۀ

اطهار عليهم السلام فاميل خود را به نام يكى از ائمه اطهار عليهم السلام منتسب كند، مثل سجادى يا حسينى و يا ... در حالى كه خودش از سادات نيست، آيا اشكال شرعى دارد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 412

جواب: در مفروض سؤال، قرار دادن فاميل هايى كه عملًا و عرفاً مخصوص سادات است براى غير سادات در صورتى كه موجب خلط انسان و شهرت افراد غير سيد در آينده به سيادت گردد محل اشكال است، مگر اين كه قرينه اى ضميمه گردد كه اشتباه را بر طرف كند.

«سؤال 3872» جدّ دوم اين جانب در افغانستان توسط يكى از ظالمين دستگير و به همراه 18 نفر از افراد خانواده به قتل رسيده و سپس تمام اموال او تصاحب شده است.

اين شخص ظالم اموال و زمين هاى جدّ ما را به ديگران بخشيده است. آيا من مى توانم به آن افراد، اعلان عدم رضايت كنم و يا زمين هاى خود را از آنها پس بگيرم؟

جواب: كسى بدون رضايت مالك نمى تواند در ملك او تصرف كرده و تصرف او حرام و ضمان دارد و فروش و واگذارى آن نيز بدون اذن مالك، نافذ و صحيح نيست.

البته اگر زمين ها موات بوده و با شرايطش تحجير نيز نشده بوده، ملك كسى است كه آن را احيا و آباد كرده است و در هر صورت به حسب ظاهر كسى مالك محسوب مى شود كه زمين ها را فعلًا به عنوان مالك در تصرف خود دارد، مگر آن كه خلافش ثابت شود و در صورت نزاع شخصى بايد به قاضى و حاكم شرع جامع الشرايط رجوع شود تا طبق موازين قضا حكم كند.

«سؤال 3873» استفادۀ شخصى از وسايل مستهلك و يا اوراق

باطله اداره كه ديگر در اداره كارايى ندارند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر ديگر به كار اداره نمى خورند و قابل فروش هم نباشند اشكال ندارد.

حقوق همسايه

«سؤال 3874» دو سالى است كه همسايه اى بسيار مذهبى پيدا كرده ايم كه به هر مناسبتى همۀ اقوام و فاميل و همشهريان خود را جمع مى كند و علاوه بر اين كه كوچه و خيابان بر اثر ترافيك وسايل نقليۀ آنها بند مى آيد صداى بلندگوى آنها همۀ اهالى كوچه را آزار مى دهد و هر صبح و شام با بلندگو اذان مى گويد، بفرماييد در كجاى اسلام چنين مراسمى با اين اوصاف وارد شده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 413

جواب: چون اذان براى اعلام عمومى مؤمنين نسبت به اوقات است بجاست مؤمنين تحمّل كنند، البته نبايد صداى اذان موجب ايذاى همسايگان شود صداى روضه ها، مداحى ها و قرآن خواندن ها هم نبايد به گونه اى بلند باشد كه مزاحم همسايه ها گردد، چون مزاحمت همسايه ها بويژه مريضان، خلاف شرع بيّن است.

خداوند همۀ ما را به وظايف شرعى خويش آشنا گرداند.

حقوق اقليت هاى مذهبى

«سؤال 3875» آيا بهايى ها بايد حقوقى برابر با مسلمين و يا پيروان ساير اديان (اهل كتاب) داشته باشند؟

جواب: بهايى ها كتاب آسمانى ندارند تا حكم اهل كتاب بر آنان بار شود ولى مانند ساير شهروندان انسانند و كسى حق ندارد بدون ارتكاب جرمى مزاحم آنان شود.

حق مالكيت

«سؤال 3876» متأسفانه در بعضى از شهرها بالاجبار آب پمپاژ چاه ها و آب قنات ها با هم مخلوط شده و بعضى از كشاورزان، ديگر زمين مزروعى ندارند چون تمام آن زمين ها تبديل به منازل مسكونى شده اند و طبق تصميم كمسيون قنوات- آب مورد نظر- بين بقيه تقسيم و در عوض از آنها ماليات قنات گرفته مى شود. حكم دينى آن بر حسب اين كه خرده مالكان زيادى هم وجود دارد، براى آنان كه فعلًا استفادۀ كشاورزى مى كنند چگونه است؟

جواب: كسانى كه زمين هاى خود را فروخته اند و خانه شده اگر از آب قنوات سهم داشته اند و نفروخته اند مالكيت آنان باقى است كه بايد به آنان واگذار شود، يا از آنان استجازه شود و يا اعراض آنان محرز گردد و بالأخره نياز به يك اعلان عمومى دارد.

«سؤال 3877» آيا مالكيت ماشين آلات عظيم چند ميلياردى مى تواند در اختيار يك فرد باشد؛ يعنى آيا نظام صحيح اقتصادى امكان انباشت ثروت هاى بسيار عظيم را به يك فرد مى دهد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 414

جواب: به طور كلى مالكيت فرد بر آنچه از راه شرعى و حلال و بدون تعدّى به حقوق ديگران به دست مى آورد و واجبات مالى، مثل خمس و زكات را نيز مى پردازد مشروع است، گرچه حاكميت صالح و جامع الشرايط مى تواند بنا به ضرورت هاى جامعه و مصالح آن، مالكيت در امور خاصى را به نحوى

تحت كنترل خود درآورد.

گفتنى است: انباشت ثروت هاى بسيار عظيم در قبال فقير شدن قشر ضعيف از جامعه، نشانۀ ضعف نظام اقتصادى و مديريت آن است.

«سؤال 3878» شخصى مالك صحراى علف زارى با اين خصوصيت است كه آب ريزۀ اين علف زار از قريۀ ديگرى غير از قريه اى كه داراى صحراست مى باشد و دليل مالكيت مالك هم معلوم نيست. تنها چيزى كه معلوم است اين است كه مالك فعلى يك قرن مالك آن است و ديگران هم تا به حال هيچ اعتراضى نداشته اند. اكنون افراد قريه كه با مالك علف زار در آن قريه زندگى مى كنند مدّعى هستند كه بايد علف زار بين آنان تقسيم شود؛ آيا چنين حقى را دارند يا آن شخص مالك كل علف زار است؟

جواب: در مفروض سؤال، افراد قريه اى كه مالك در آن زندگى مى كند حقى نسبت به آن علف زار ندارند، مگر اين كه مدرك شرعى بر عدم مالكيت مالك فعلى و دالّ بر مالكيت افراد قريۀ مذكور وجود داشته باشد.

«سؤال 3879» چشمه سارى است كه پايين آن زمين هاى زراعى از آن مشروب مى شوند در مسير آب اين چشمه سار برخى از مردم درختانى كاشته اند. فعلًا صاحبان زمين هاى مزروعى مى گويند: كاشت اين درختان باعث كم شدن آب مى شود و بايد درختان را قطع كنيد. در اين صورت وظيفه صاحبان درختان چيست؟

جواب: هرچند آب چشمه سارها متعلق به صاحبان زمين هاى پايين است، ولى صاحبان درخت ها چون از قديم بوده داراى يك مرتبه سلطه و يد مى باشند و قطع آنها جايز نيست، مگر اين كه ثابت شود آنها را بدون اذن صاحبان چشمه ها كاشته اند كه غاصبند.

«سؤال 3880» درختى در مرز دو زمين كاشته شده و از آب و خاك و

هواى آن مكان مشترك استفاده و رشد و نمو كرده است؛ آيا يكى از شركا حق استفاده به تنهايى را دارد يا نه؟ بر فرض كه از آن استفاده كند، آيا مشغول الذمه به بقيه شريك ها مى باشد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 415

جواب: اگر بدون اجازه، درخت را در ملك مشترك كاشته باشد ثمرۀ آن مال خود اوست، ولى بايد اجارۀ زمين را به شركا بپردازد و يا آنها رضايت بدهند و اگر با اجازۀ شركا بوده است استفاده از آن بايد با رضايت آنها باشد.

احقاق حقوق

«سؤال 3881» دروغ گفتن براى احقاق حق چه حكمى دارد؟

جواب: دروغ گفتن يكى از گناهان كبيره است، ولى اگر احقاق حق انسان متوقف بر آن باشد و مستلزم ورود خسارت ناحق بر ديگرى نشود در اين صورت به مقدار ضرورت اشكال ندارد.

«سؤال 3882» در برخى از محاكم و دادگاه ها در مواردى، پس از رسيدگى قاضى به پروندۀ متّهم، حقى براى خواهان پيدا مى شود، آيا گذشتن از حق در مقابل درخواست وجه، مشروع است؟

جواب: گذشت از حق ثابت بلاعوض يا در مقابل عوض معيّن مانعى ندارد.

«سؤال 3883» در اوايل انقلاب، قطعه زمين كوچكى خريدم كه طبق نقشۀ شهر سازى و شهردارى و داراى سند شش دانگ و تفكيكى و ساير مراحل قانونى بود. چندى بعد ادارۀ منابع طبيعى، زمين هاى اطراف از جمله زمين مرا تصرف كرد و شرايطى قرار داد، از جمله اين كه اگر كسى از مالكان زمين ها منزل شخصى نداشته باشد بهاى زمينش كه تصرف شده را مى دهد. در حالى كه من يك منزل كوچك كمتر از صد مترى دارم- مى خواستم بدانم- آيا مى توانم براى احقاق حق خود دروغ بگويم

كه منزلى ندارم تا بتوانم بهاى زمين غصب شده ام را بگيرم؟

جواب: براى رسيدن به حق خود بدون اين كه دروغ گفته يا مخالفت با ضوابط ادارى كرده باشيد مى توانيد خانه خود را به همسر يا فرزندانتان ببخشيد يا صلح كنيد.

«سؤال 3884» بعضى افراد در محاكم به سوگند دروغ متوسل شده و حقى و يا حقوقى را ضايع مى كنند سپس درصدد جبران بر مى آيند؛ آيا با پرداخت كفاره، گناهان فرد خاطى با توجه به حق و نا حقى كه صورت گرفته بخشيده مى شود؟ و آيا جزا و كيفرى در دنيا

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 416

متوجه فرد خاطى مى شود؟ آيا معاشرت با اين افراد جايز است؟

جواب: قسم دروغ براى به حق جلوه دادن ناحق گرچه كفاره ندارد، ولى از گناهان كبيره است و موجب ضمان نيز مى باشد، شخص خاطى بايد از آن توبه كرده و حقى را كه بر اثر آن تضييع گرديده تدارك كند و حاكم شرع نيز مى تواند اگر مصلحت بداند او را تعزير كند. همچنين با رعايت مراتب امر به معروف و نهى از منكر- كه در توضيح المسائل مشروحاً ذكر شده- بايد با آنان برخورد شود.

«سؤال 3885» اگر وكيل يا مشاورى براى رفع خصومت، مقدارى از حق الوكالۀ خود را نگرفته و گذشت كند و اين در حالى باشد كه در زندگى خود مشكلات مالى نيز دارد؛ آيا شرعاً اجازۀ گذشت دارد يا از حقوق زن و فرزند وى بوده و موجب ضمان است؟

جواب: اگر احقاق حق در رفع خصومت، موقوف بر گذشت مبلغى باشد اشكال ندارد.

حقوق اتباع خارجى

«سؤال 3886» آيا مسلمان مى تواند آن دسته از اموال جهان گردان غير مسلمان را كه نزد مسلمين ارزش و

ماليتى ندارد (مثل شراب) تلف كند؟

جواب: جواز آن مشكل است.

«سؤال 3887» آيا زنان جهان گرد و غير مسلمان مى توانند بدون پوشش اسلامى در جامعه اسلامى تردد كنند؟

جواب: در صورتى كه عدم رعايت حجاب اسلامى مستلزم تضييع حقوق اكثريت جامعۀ اسلامى باشد، حاكم اسلامى مى تواند آنها را ملزم كند.

«سؤال 3888» آيا مى توان اختيارات و حقوق اهل ذمّه را به جهان گردان غير مسلمان تعميم داد؟ در صورت عدم امكان تعميم، جهان گردان بر كدام عنوان فقهى قابل انطباق بوده و چه اختيارات و محدوديت هايى در كشور اسلامى دارد؟

جواب: اگر به مقررات تعيين شده از سوى حاكميت اسلامى عمل كنند به حسب موارد مختلف، مستأمن يا معاهد و يا ذمّى محسوب مى شوند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 417

مسائل نذر و قسم

«سؤال 3889» آيا نذر به نام اولياى الهى و معصومين عليهما السلام بدون خواندن صيغه اى كه دلالت بر اسماى جلاله و متبركه باشد منعقد مى شود؟

جواب: نذر صيغۀ خاص دارد كه در توضيح المسائل بيان شده است در غير آن صورت، نذر نبوده و عمل به آن هم واجب نيست.

«سؤال 3890» اگر چيزى نذر شخصى شده و هنگام عمل به نذر، او خيلى ناراحت شده و به هيچ وجه آن را قبول نمى كند؛ آيا نذر ساقط شده؟ يا تبديل به نذر ديگرى شده است؟

جواب: اگر به هيچ وجه نمى توانيد وارد ملك او كنيد تكليف ساقط است.

«سؤال 3891» مردم به مناسبت عاشورا و تاسوعاى حسينى نذوراتى دارند، آيا مى توانند نذورات خود را به انجمن هاى خيريه اهدا كنند تا بين بيماران و ... تقسيم شود؟

جواب: اگر نذر مطلق براى امور خيريه باشد اشكال ندارد، ولى اگر نذر شرعى براى كار مخصوصى باشد بايد مطابق نذر عمل

شود.

«سؤال 3892» با وجودى كه امروزه همه جا برق وجود دارد مخصوصاً در حرم امامزاده ها؛ آيا صحيح است كه مثلًا چند شمع نذر امام زاده كنيم؟

جواب: در شرايط فعلى اين گونه نذرها رجحان شرعى ندارد.

«سؤال 3893» اگر كسى نذر كند در محرّم لباس سياه بپوشد؛ آيا واجب است به اين نذر عمل كند حتى در نماز كه لباس سياه پوشيدن كراهت دارد؟

جواب: تابع نيت نذر كننده است كه در نماز هم بپوشد يا فقط در غير نماز بپوشد و كراهت لباس سياه به عنوان عزادارى براى امام حسين عليه السلام معلوم نيست.

«سؤال 3894» اگر كسى نذر كند كه پس از برآورده شدن حاجتش هر هفته به حرم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 418

حضرت معصومه صلى الله عليه و آله و سلم رفته و زيارت بخواند و فعلًا انجام اين عمل براى وى مشكل است؛ آيا راهى براى ادا نكردن اين نذر وجود دارد؟

جواب: مشكل بودن، مجوّز ترك نيست، ولى اگر امكان نداشت اشكال ندارد.

«سؤال 3895» اگر كسى نذر كند كه پس از برآورده شدن حاجتش به مسجد جمكران رفته و نماز امام زمان بخواند، اتفاقاً حاجتش برآورده شده و نماز را در مسجد خوانده، ولى در ركعت دوم و سجده آخر فقط يك بار سبحان اللّه گفته باشد؛ آيا بايد نماز را اعاده كند؟

جواب: اگر نذر كرده به كيفيت مخصوص كه نوشته شده انجام دهد بايد به همان كيفيت انجام دهد و اگر اشتباه كرده بايد دوباره انجام دهد.

«سؤال 3896» آيا در تحقق نذر صيغۀ خاص و يا ذكر خاصى لازم است؟ مثلًا اگر نذر كنيم و بگوييم: «40 انعام» آيا اين نذر تحقق يافته است؟

جواب: در

تحقق نذر، نيت كافى نيست و لازم است صيغۀ آن به زبان آورده شود.

«سؤال 3897» اگر زن قبل از ازدواج نذرى كند كه موجب محدوديت حقوق شوهر شود مثلًا در هفته يك يا چند روز روزه بگيرد يا در هر سال يا ماه به سفر زيارتى برود و در موقع عقد هم تذكر داده نشده باشد، بعد از شوهر كردن، تكليف او با شوهر و تكليف شوهر با او چيست؟

جواب: نذر زوجه هرچند قبل از ازدواج واقع شده باشد بايد در مقام عمل مرجوح نباشد، پس اگر بعد از ازدواج مانع استمتاع زوج شود مرجوح مى گردد، مگر اين كه زوج آن را تنفيذ كند؛ بلكه اگر نذر موجب خروج زوجه از خانه براى غير امور واجبه باشد احوط تحصيل اذن زوج است و بالاخره رحجان، در زمان اداى نذر ملاك است نه زمان خواندن صيغۀ آن.

«سؤال 3898» اگر انسان نذر كند كه در صورت برآورده شدن حاجتش، مثلًا به مدت شش ماه، هر روز دو ركعت نماز مستحبى بخواند و بعد كه حاجتش برآورده شد نذرش را ادا كند، اما دو روز در اين ميان از روى غفلت و سهواً كوتاهى كند و دو ركعت نماز را نخواند، چه بايد كند؟ آيا كفاره يا روش جبرانى هست؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 419

جواب: در فرض مذكور بايد احتياطاً نماز آن دو روز را قضا كند. البته اگر نذرش مقيد به وقت معيّن نبوده و قصدش اين بوده است كه شش ماه نماز پشت سر هم باشد به نحوى كه حتى به علت غفلت بين آنها فاصله نيفتد، در اين صورت اگر نذرش داراى شرايط باشد بايد

از اول شروع كرده و طبق نذر عمل كند.

«سؤال 3899» شخصى نذر كرده يك گوسفند ذبح كند و بر همين اساس گوسفند را مى خرد، ولى قبل از اداى نذر، گوسفند مى ميرد و مُردن گوسفند بدونِ افراط و تفريط بوده است. آيا براى تحقق نذر لازم است گوسفند ديگرى خريده شود؟ يا همان گوسفند اوّلى جهت اداى نذر كفايت مى كند؟

جواب: اگر متعلّق نذر، گوسفند خاصى نبوده، بلكه مطلق گوسفند بوده است، مردن گوسفند خاص، موجب سقوط نذر نمى شود و بايد گوسفند ديگرى را تهيه و ذبح كند.

«سؤال 3900» اين جانب نذر كرده بودم كه يك سال تلويزيون تماشا نكنم، اما نذرم را شكستم و در اين يك سال تلويزيون تماشا كردم؛ آيا بايد براى همۀ موارد يك كفاره بپردازم يا براى هر بار ديدن تلويزيون يك كفاره نياز است؟

جواب: اولًا: نذرى صحيح است كه نام خدا در آن ذكر شده باشد بدين گونه كه بگويد: «للهِ عَلىَّ ان لا انظر الى التلويزيون» يا به فارسى بگويد: «از براى خداست بر من كه به تلويزيون نگاه نكنم» پس اگر نام خدا را به زبان نياورده ايد عمل بر طبق آن واجب نيست.

ثانياً: بر فرض تحقق، نذر صحيح تابع قصد نذر كننده است، اگر قصد او ترك اولين نگاه بوده نگاه هاى بعد حرام نيست و كفاره ندارد و اگر قصدش ترك هر نگاهى بوده براى هر نگاهى كفاره واجب است.

«سؤال 3901» اين جانب چند سال پيش تصميم گرفتم كه حداقل تا عيد سيگار نكشم و نذر كردم كه اگر تا عيد سيگار كشيدم فلان مبلغ را كه مبلغ زيادى هم هست به عنوان جريمه پرداخت كنم بعد از عيد چند بار

سيگار كشيدم و به دنبال آن شك كردم كه آيا نذر من مربوط به عيد سال اول بوده يا عيد سال بعد و هر بار كه مى خواستم سيگار بكشم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 420

احساس گناه كرده و خود را به شدت سرزنش مى كردم. دفعه بعد نذر كردم كه تا سه سال ديگر سيگار نكشم و باز مبلغ سنگينى را به عنوان جريمه براى هر بار تخلف معيّن كردم و در اين بين چند مرتبه تخلف كرده ام و اكنون از قضيه بسيار متأثر و مضطرب بوده، زيرا نه توان پرداخت جريمه ها را دارم و از طرفى تكليف سنگين در پرداخت جريمه ها را به عهده دارم. سؤال اول اين است: در مورد اول شك دارم كه تا عيد اول نذر كرده ام يا عيد بعدى را هم شامل مى شود تكليف چيست؟ و سؤال دوم اين كه اگر توان پرداخت موارد نذر را نداشته باشم، آيا نذر ساقط مى شود؟ نكتۀ مهم اين است كه در تمام موارد صيغۀ نذر را جارى كرده ام.

جواب: در فرض سؤال كه نذر كرده ايد و صيغۀ مخصوص آن را هم خوانده ايد كه براى هر نوبت سيگار كشيدن فلان مبلغ را بدهيد بايد به نذر خود عمل كنيد و نسبت به زياد و كم آن كه آيا عيد امسال را گفته ايد يا عيد سال بعد را، چون بعد از عيد امسال را شك داريد تكليف نسبت به سال بعد را نداريد و اين كه قدرت پرداخت مبلغ سنگين را نداريد موجب سقوط تكليف نمى شود و بايد هر وقت توانستيد انجام دهيد.

«سؤال 3902» تعدادى از عاشقان حضرت سيدالشهدا حدود 27 سال قبل بر آن شدند تا ظهرهاى عاشورا براى

عزاداران نهار تهيه كرده و مقرر كردند: در صورت تأمين نشدن اعتبارات آن توسط نذورات مردم، خود افراد مبلغ بدهى را به نسبتى بين خود تقسيم و پرداخت كنند و چند سالى به اين صورت عمل شد. به مرور زمان، نذورات مردم به حدّى رسيد كه علاوه بر افزايش كميت و كيفيت آن، مقدارى گوشت، روغن و ... اضافه مى آيد كه آن محله، ظرفيت افزايش آن را ندارد. حال با اين وصف از محضر حضرت عالى استيذان مى كنيم، آيا ما مجاز به فروش اجناس اضافى هستيم تا:

الف: مايحتاج مصرفى ديگر از قبيل برنج و ... را تهيه كنيم.

ب: مايحتاج سرمايه اى از قبيل ديگ، بشقاب، قاشق و ساختمان سازى براى اين كار هزينه كنيم.

ج: به صورت نقدينگى براى سال هاى آتى نگه دارى كنيم.

د: مقدار باقى ماندۀ گوشت، درب منازل به صورت نذرى توزيع گردد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 421

جواب: به طور كلى مصرف نذورات تابع كيفيت نذر مى باشد، بنابراين در مفروض سؤال، اگر از قرائن معلوم شود كه قصد آنان مقيّد به صرف در خصوص ظهر عاشورا نبوده، بلكه منظور اطعام عزاداران حسينى است مى توانيد عين مازاد را در شب يا شام عاشورا صرف اطعام آنان كنيد و اگر معلوم شود قصد آنان و كيفيت نذر مقيّد به محل خاص نبوده مى توانيد در ظهر عاشورا در محل ديگرى صرف اطعام كنيد، ولى اگر احتمال خصوصيت در ظهر عاشورا در محل خاص داده شود و نمى توانيد عين آن را براى سال بعد نگه داريد آن را بفروشيد و قيمت آن را همان سال و اگر نشد در سال بعد در ظهر عاشورا صرف اطعام كنيد و توزيع

آن درب منازل ظاهراً نظر نذر كنندگان را تأمين نمى كند و اگر نذورات نباشد و هبه باشد براى صرف آن در موارد ديگر بايد از اهدا كنندگان اجازه گرفت.

«سؤال 3903» چنان كه به نيت نذر، جمله اى بگوييم كه با قالب و صيغۀ قسم منطبق است، آنچه واقع شده چيست؟ و چه تكليفى متوجه شخص است؟ توضيح اين كه اين جانب سال ها قبل با نيت و قصد نذر چنين گفته و نوشته ام: و اللّه و باللّه اگر فلان شود در هر هفته و تا موقع توان جسمى نماز شب بخوانم؛ اكنون متوجه شده ام آنچه بر لسان من جارى شده و نوشته ام، صيغۀ قسم بوده نه نذر. بنابراين چنانچه در برخى موارد يك هفته بگذرد و نماز شب من قضا شود چه تكليفى دارم؟

جواب: در فرض سؤال، كه نيت نذر كرده و نام خدا را بر زبان جارى كرده و به شكل قسم بوده است، بنابر احتياط حكم قسم را دارد.

«سؤال 3904» در رساله آمده كه اگر كسى قسمش را بشكند يا بايد سه روز روزه بگيرد يا بايد ده فقير را اطعام كند. حال اگر كسى بخواهد به حكم دومى عمل كند مى تواند به جاى آن هزينۀ نقدى طعام ده فقير را به مرجع تقليد بدهد كه او به صلاحديد خود آن را هزينه كند يا به فقرا بدهد؟

جواب: كفارۀ مخالفت با قسم، اطعام ده فقير يا پوشاندن ده فقير يا آزاد كردن يك بنده است و پول كافى نيست؛ ولى جايز است پول را به ديگرى بدهد و او را وكيل كند كه ده فقير را اطعام يا بپوشاند، و مى تواند مرجع تقليد يا فرد مطمئن ديگرى را

وكيل نمايد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 422

«سؤال 3905» قسم دادن كسى را براى رأى گرفتن چه حكمى دارد و اگر كسى مجبور شد به قرآن يا ديگر مقدسات قسم بخورد، آيا عمل كردن به آن گناه است؟

جواب: اگر رأى دادن صحيح و لازم باشد بدون قسم بايد رأى بدهد و اگر صحيح نباشد نبايد قسم بخورد و اگر قسم بخورد هم اثرى ندارد و با فرض اجبار عمل نكردن گناه ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 423

مسائل احياى زمين هاى موات

«سؤال 3906» آيا زمين موات تحت قباله و سند در مى آيد؟

جواب: زمين موات- بدون احيا- قابل تملك نيست هرچند با تحجير و كارهاى مقدماتى مانند ديوار كشى حق تقدم دارد. ولى به مجرد ثبت رساندن و سند نويسى زمين، مالكيت و حق تقدم محقق نمى شود. در اين زمينه مى توانيد به مسألۀ 2859 توضيح المسائل مراجعه فرماييد.

«سؤال 3907» شخصى سال هاى پيش مقدارى زمين داشته كه در آن كشت و زرع مى كرده و الآن حدود پنجاه سال است كه آن را رها كرده و خود به سرزمين ديگر كوچ كرده است در حالى كه هيچ وارث سببى و نسبى از خود به جا نگذاشته و هيچ سفارشى هم نسبت به زمين ها نكرده است. از اين رو شخص ديگرى اقدام به احياى زمين كرده و آن را با خرج خود آباد و مقدارى هم از زمين هاى اطراف به آن افزوده است.

فعلًا اهالى آبادى ادّعا مى كنند كه اين زمين نه از شخص اول و نه از شخص دوم است، بلكه متعلق به آبادى است و بايد بين اهالى تقسيم شود. در اين زمينه حكم مسأله چگونه است؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر صاحب اصلى

زمين از آن اعراض كرده است كسى كه آن را احيا كرده مالك آن شده است و اهالى قريه حق تعرض نسبت به آن را ندارند.

زمين هاى ديگر را كه آن شخص احيا كرده اگر موات بوده و از حريم و لوازم آبادى نبوده نيز مالك شده است و يدِ فعلى او و ورثه اش امارۀ ملكيت بوده و مزاحمت آنان جايز نيست.

«سؤال 3908» اگر كسى زمينى را احيا كند؛ آيا مالك زمين مى شود؟ يا نوعى اختصاص و اولويت ايجاد مى شود؟ و اگر احيا كنندۀ زمين موات، سال ها از كشت و زرع زمين

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 424

صرف نظر كند؛ آيا به صرف احياى اوليه، مالكيت زمين براى تمامى نسل ها در اختيار خاندان او باقى مى ماند؟ و يا مالكيت (يا اختصاص) مادام الاحياست؟

جواب: احياى زمينى كه بالاصاله موات بوده است موجب مالكيت احياگر و پس از او ورثۀ وى، نسبت به كاركرد خود كه همان حيات و آبادانى زمين است مى گردد، ولى مالكيت آنها نسبت به اصل و رقبه محل اشكال است، از اين رو اگر زمين را بدون علت موجهى معطل گذارند تا دوباره موات گردد ديگران نيز حق احيا نسبت به آن مى يابند و در اين حال چه بسا حاكم جامع الشرايط مى تواند زمين را به ديگران واگذار كند.

«سؤال 3909» در كشور افغانستان دولت زمين هاى مواتى را به افرادى فروخته، يا تمليك مى كند. از طرفى برخى افراد ادّعا مى كنند كه صاحب زمين هاى فوقند؛ آيا مى شود از اين زمين ها استفاده كرده و آنها را تصرف كرد؟

جواب: زمين هاى مواتى را كه دولت و حكومت در اختيار افراد قرار مى دهد تصرف در آنها مانعى ندارد و مدّعيان سابقۀ

ملكيت بايد دعواى خويش را اثبات كنند و مجرّد ادّعا مثبت حق نيست.

«سؤال 3910» قطعه زمينى چند سال پيش توسط پدر اين جانب، تصرف، احيا و محصور گرديده است. در اطراف آن هم زمين هايى شور و لم يزرع و سنگلاخى فراوان وجود دارد. اخيراً افرادى پيدا شده اند كه ادّعاى مالكيت آنها را دارند و اسناد دست نويس قديمى هم در دست آنهاست. از سويى برخى ادّعا مى كنند كه اين زمين ها وقف حضرت ابا عبداللّه عليه السلام بوده، اما در ادارۀ اوقاف ثبت نشده است. لطفاً بفرماييد: آيا زمين از صاحب سند است يا وقف و يا از آن كسى است كه آن را آباد كرده؟

جواب: زمين هاى موات كه در حريم شرعى زمين محياة نباشند ملك شخص خاصى نيست، هرچند براى آن سند صادر كرده باشند و وقف نسبت به آنها باطل است و زمين هاى احيا شده و حريم شرعى آنها، متعلق به احيا كننده ها و مالكين آنهاست و ديگرى حق مزاحمت ندارد و طبعاً مالك شرعى مى تواند ملك خود را وقف كرده يا به ديگرى منتقل كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 425

مسائل غصب

«سؤال 3911» اگر كسى يا كسانى اموالى را غصب كنند؛ آيا صاحبان ملك در صورت بسته شدن طرق ديگر، حق دفاع از ملك و مال خويش را دارند؟ آيا در اين مورد

«من قُتل دون ماله فهو شهيد»

جارى است؟

جواب: هر كسى حق دارد از مال و ملك خويش به نحو عاقلانه و با تدبير و انتخاب بهترين راه، دفاع كند ولو بلغ ما بلغ.

«سؤال 3912» اين جانب چند سال پيش مغازۀ خويش را در قالب قرارداد متضمن «رهن و اجاره» با قيد و صراحت و

تأكيد بر باز پرداخت همان مبلغ دريافتى اوليه (مال الرهن) در زمان تخليه، تحويل مستأجر داده و متعاقب آن قراردادهاى ديگر تنظيم و تمديد گرديد. اكنون چند سال است كه قرارداد تمديد نشده و مستأجر بدون رضايت اين جانب از تخليۀ آن خوددارى و از پرداخت اجاره بها امتناع ورزيده است. پس از شكايت طرف مقابل به دادگاه، افزايش سن اين جانب را مطرح كرده در حالى كه سن ربطى به نياز اين جانب ندارد. بفرماييد: ابقاى مستأجر در مغازه و همچنين رابطۀ «سن» و «نياز» چه مدركى دارد؟

جواب: آنچه را كه انسان بدون قيد و شرط اجاره كرده است بايد پس از پايان مدت اجاره به صاحبش برگرداند و اگر مالك راضى به تجديد اجاره نباشد نمى توان او را به زور وادار به تجديد اجاره كرد و تصرف و عدم تخليه بدون تجديد اجاره، غصب و موجب ضمان است و نياز و سن، موجب جواز تصرف در ملك غير نيست و اگر در عقد اجاره، شرطى اخذ شده بايد طبق شرط عمل شود.

«سؤال 3913» اگر امام جماعت اقدام به غصب توليت مسجد كند، آيا شرط عدالت براى او جارى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 426

جواب: متولّى شرعى به توليت باقى است و مزاحمت او توسط هر كس كه باشد جايز نيست، مگر اين كه از صلاحيت بيفتد و حاكم شرع جامع الشرايط او را عزل كند و عمل امام جماعت را در صورت شك بايد حمل بر صحت كرد.

«سؤال 3914» در سال 1354 شركت برق منطقه، 20 عدد دَكَل برق در زمين هاى كشاورزى ما زد و در همان زمان با نارضايتى و شكايت ما مواجه شد. براى رفع خصومت

به ما گفتند كه براى كشاورزى هيچ گونه مشكلى وجود ندارد و زير آنها مى توانيد كشاورزى كنيد و زمين ها مال شماست؛ اما اكنون اين منطقه كه در محدودۀ شهر قرار گرفته و مى خواهند در آن خانه بسازند، به 20 نفر كه دَكل در زمين هاى آنها وجود دارد اجازه ساخت و ساز نمى دهند و از طرفى ادارۀ برق حاضر نيست معادل زمينى كه غصب كرده در جاى ديگر زمين و يا پول آن را بدهد. تكليف ما در اين خصوص چيست؟

جواب: هر گونه گرفتن ملك اشخاص يا تصرف در آن و يا ممانعت از بهره بردارى متعارف و مشروع از آن از ناحيۀ هر كسى كه باشد بدون رضايت و اذن مالك جايز نيست و ضمان آور است و بر فرض كه در گذشته بدون رضايت مالكين مقدارى از اراضى آنها جهت نصب دكل هاى برق تصرف شده است، تحصيل رضايت مالكين براى بقاى دكل ها لازم است و اگر شهردارى هم بخواهد حتى براى كارهاى عام المنفعه از اراضى مذكور بهره بردارى كند بايد رضايت مالكين را تحصيل كند.

«سؤال 3915» اگر كسى از عطر غصبى استفاده كند و با آن نماز بخواند اشكال دارد؟

جواب: با فرض بقاء عطر نماز خواندن با آن محل اشكال است چون به حركات صلاتى متحرك مى شود.

«سؤال 3916» چند نفر در يك جوى آب شريكند، يكى از شركا از آب اين جوى براى چرخاندن آسياب استفاده مى كرده و فعلًا مى خواهد علاوه بر استفاده از آب براى آسياب، براى توليد برق نيز استفاده كند؛ آيا بدون جلب رضايت شركاى ديگر مى تواند اين كار را انجام بدهد؟

جواب: هر گونه تصرف در آب و ملك مشترك

بايد با رضايت و اجازۀ همه مشتركين باشد و الّا غصب و حرام است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 427

«سؤال 3917» شخصى قطعه زمين مواتى را كه كنار قبرستان بوده تصرف و آن را فرش و موزاييك كرده و به عنوان قبرستان اختصاصى، فرزند خود را نيز در آن جا دفن كرده است. اخيراً فرزند شهيدى را با تعدادى از شهداى جنگ تحميلى با اجازۀ شهردارى در آن محل دفن كرده اند، ولى شخصى كه آن زمين را فرش و موزاييك كرده مى گويد: من راضى نيستم و زمين من غصب شده است مستدعى است فتواى حضرت عالى بيان شود.

جواب: اگر زمين مزبور موات بوده و به وسيلۀ ديوار كشى و موزاييك كردن به قصد تملك احيا شده ملك محيى بوده و تصرف در آن بدون اجازۀ او غصب است و دفن اموات بدون اجازۀ مالك جايز نيست و اگر زمين مزبور، حريم و محدودۀ قبرستان بوده هرچند در آن ميّت دفن نمى شده تصاحب آن فرد درست نبوده و در اين صورت دفن اموات و شهدا در آن اشكال ندارد.

«سؤال 3918» امام جماعتى در مسجدى به مدت چند سال اقامۀ نماز جماعت مى كرده و سپس از اين مسجد به مسجد ديگر منتقل شده، منتهى خانۀ مسجد قبلى را به عنوان دفتر كار خويش انتخاب كرده است. لازم به توضيح است كه مسجد قبلى نياز مبرم و ضرورى به آن خانه دارد. ولى شخص نامبرده به هيچ وجه حاضر به تخليۀ آن منزل نشده است. آيا شخص نامبرده ضامن اجاره است يا بر ذمّۀ وى چيزى نيست؟

جواب: اگر خانۀ مذكور براى امام مسجد مزبور ساخته شده است امام مسجد، پس

از انتقال به مسجد ديگر بايد خانه را تخليه كند و تصرف در آن جايز نيست.

«سؤال 3919» با فرض پذيرش مالكيت معنوى از قبيل: حق تكثير، تصنيف و ...؛ آيا در صورت عدم رعايت اين گونه حقوق، افراد بعدى نيز غاصب به شمار مى روند؟ مثلًا اگر كتابى افست شده باشد براى كسى كه در اين كار دخالت نداشته انتفاع از نسخه مذكور چه حكمى دارد؟

جواب: اگر چه صدق عنوان غصب بر انتفاع مذكور قابل تأمل است، ولى چون اگر انتفاع مذكور صورت نگيرد معمولًا براى متخلّف انگيزه اى براى تضييع حقوق باقى نمى ماند، به اين لحاظ انتفاع ديگران به نحوى معاونت در گناه متخلّف است، پس بدون اجازۀ مالك معنوى احوط ترك انتفاع است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 428

«سؤال 3920» خانه هايى كه دولت از ديگران گرفته و آنها را در معرض فروش قرار مى دهد چه حكمى دارد؟ آيا غصب و عبادت در آن باطل است؟

جواب: اگر دولت با صاحبان ملك به توافق رسيده باشد و يا ملك با حكم حاكم شرع جامع الشرايط مصادره گرديده است محكوم به غصبيت نيست و در فرض شك نيز تصرف دولت و تمليك آن محكوم به صحت است، مگر اينكه صاحب قبلى ملك، اظهار نارضايتى كند كه جلب رضايت او لازم است.

«سؤال 3921» در زمان ظاهر شاه در افغانستان دولت تصميم گرفت كه شهر جديدى احداث كند، لذا بخشى از زمين هايى كه ممكن است از مردم- خصوصاً اهل سنت- بود غاصبانه گرفته شد و از اين فرصت بعضى از اهالى خصوصاً شيعيان استفاده كرده و به خريد زمين ها از دولت اقدام كردند و در آن زمين ها منزل و مسجد ساختند. اكنون

كه مدت زمان زيادى از آن مسأله گذشته است وظيفه چيست؟ آيا مى توان از زمين ها و مساجد استفاده كرد؟

جواب: اگر در رضايت صاحبان اراضى مذكور شك داريد يا مى دانيد راضى نبوده اند بايد به نحوى رضايت آنان يا ورثۀ آنان فراهم شود.

«سؤال 3922» اگر نخى از پردۀ كعبه توسط حاجى كنده شود و با آن طواف كند؛ آيا به نماز و طواف او ضرر خواهد زد و آيا غصب محسوب مى شود؟

جواب: كندن نخ از پردۀ كعبه اشكال دارد، ولى اگر نمى دانسته كه اشكال دارد، نماز و طوافش صحيح است.

«سؤال 3923» در زمان رضا شاه شخصى كه نتوانسته بود ماليات بدهد، يك قطعه زمين از زمين هايش را ادارۀ ماليات به عنوان ماليات تصرف كرده و سپس شخصى آن را از دولت (ادارۀ ماليات) خريدارى كرده است و او هم پس از چند سال آن را به شخص دومى فروخته و خريدار هم به پدر اين جانب فروخته است حالا پدر اين جانب به رحمت ايزدى پيوسته است؛ آيا زمين، عنوان غصب دارد؟ يا معاملات انجام شده صحيح بوده است؟

جواب: زمين ظاهراً ملك كسى است كه با ادّعاى مالكيت بر آن تسلط دارد، مگر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 429

اين كه ثابت شود از مالك آن غاصبانه و بدون رضايت گرفته شده است. بنابراين در فرض مذكور اگر ثابت شود در آن زمان غاصبانه از مالك گرفته شده است بايد به مالك يا وارث فعلى او برگردانده شود و در اين صورت فروش آن نيز صحيح نيست و بايد پولى را كه از بابت آن گرفته ايد به صاحب پول برگردانيد. البته در صورتى كه بدانيد مالك يا وارث از زمين

اعراض كرده اند حق تصرف داريد.

«سؤال 3924» در برخى از هتل ها وسايلى در اختيار مسافران قرار مى دهند از قبيل خودكار، شامپو، صابون و ... آيا برداشتن آنها پس از تمام شدن مدت اقامت در هتل اشكال دارد؟

جواب: چيزهايى مثل صابون و شامپو كه براى مصرف افراد داده مى شود، چنانچه پولى كه از مسافران گرفته شده در قبال مصرف آن باشد بيرون بردن آنها جايز نيست؛ اما اگر پول آنها تماماً دريافت شده خواه شما استفاده كنيد و خواه نكنيد بيرون بردن آنها اشكالى ندارد. همچنين برداشتن اشيايى كه اطمينان داشته باشيد صاحب هتل از آن اعراض كرده و يا به برداشتن آن رضايت دارد، اشكال ندارد.

«سؤال 3925» بر روى قبوض آب نوشته شده: «نصب پمپ به صورت مستقيم بر روى شبكه، غير مجاز بوده و پيگرد قانونى دارد.» كسى كه پمپ نصب كرده، با اين كه پول آب مصرفى را كاملًا پرداخته و از آب براى وضو، غسل و ... استفاده كرده است؛ آيا نماز و روزه او اشكال دارد؟

جواب: اگر منع نصب پمپ از ناحيۀ مالكين آب و تأسيسات آن است نصب آن و استفاده از آبى كه به وسيلۀ پمپ به دست مى آيد جايز نيست و طبعاً وضو و غسل با آب غصبى خواهد بود و دادن پول آن را جبران نمى كند. اگر ممكن است منبع تهيه كنيد كه شب ها پُر شود و روز از آب آن استفاده كنيد و يا با متصديان و مسؤولين تفاهم كنيد.

«سؤال 3926» محلى است سبز و خُرم و داراى درختان مثمر و غير مثمر كه از چشمه هاى موجود در محل سيراب شده و منبع اين چشمه ها يكى است. اخيراً

بعضى از متنفذين از طريق حفارى و اكتشاف مى خواهند راه آب را عوض كرده و به محل خود ببرند و در نتيجه همۀ اين محل و درختان بى آب خواهند ماند؛ آيا اگر موفق شوند و آب

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 430

به محل ديگر برود اهالى محل دوم مى توانند از آب براى شرب، غسل و وضو استفاده كنند؟

جواب: در مفروض سؤال، عمل مذكور غير مشروع و استفاده از آب مغصوب بدون اذن صاحبان آن حرام و موجب ضمان بوده و وضو و غسل از آن باطل است.

«سؤال 3927» كسى كه زمين ديگران را بدون رضايت مالك غصب كرده و در آن احداث بنا كند چه حكمى دارد؟

جواب: در صورتى كه فرد مذكور با علم و آگاهى به عدم رضايت مالك، احداث بنا كرده مرتكب گناه گرديده است و چنانچه مالك زمين به فروش يا مبادله آن راضى نشود و عين زمين خود را مطالبه كند فرد غاصب بايد ساختمان را خراب كرده و زمين را به حالت اول برگردانده و تحويل صاحبش بدهد و اگر اشتباهاً اطمينان به رضايت مالك داشته و احداث بنا كرده است بايد با مالك زمين مصالحه كنند.

«سؤال 3928» كسانى كه قسمتى از ملك آنها در طرح خيابان واقع شده و مالك با اين كه راضى نيست، اما اقدام به اخذ سند براى بقيۀ ملك خود مى كند؛ آيا اقدام او اعراض از قسمتى از ملك خود است؟ و اگر اعراض محسوب نشود، آيا متصرف (شهردارى) ضامن مال تلف شده است؟

جواب: هر گونه تصرفى در ملك ديگران بدون تحصيل رضايت آنان غصب و حرام است، ولى در مفروض سؤال كه معمولًا در عوض

مقدار ملك واقع شده در طرح، تسهيلات و افزايش قيمت بقيۀ ملك قرار دارد و ظاهر حال و قرائن رضايت مالك است تصرف در ملكِ واقع در طرح در جهت مربوطه مانعى ندارد، مگر اين كه احراز گردد مالك راضى به تسليم آن نبوده است.

«سؤال 3929» در تقسيم اراضىِ قبل از انقلاب، دولت شاه اراضى يكى از اربابان را غصب كرد و مقدارى از آن را به من دادند و من هم پول آن را به حساب دولت واريز كردم فعلًا هم مسكونى شده و ورثۀ آن ارباب را نمى شناسم و معلوم نيست زنده اند يا مرده تا آنها را راضى كنم. وظيفۀ من چيست؟

جواب: چون مصادرۀ زمين به حكم مجتهد جامع الشرايط نبوده و رضايت مالك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 431

نيز به دست نيامده بايد رضايت مالك و در صورت فوت او رضايت وارثين او را تحصيل كنيد و اگر به هيچ نحو ممكن نباشد بايد قيمت زمين را از طرف مالكش به فقرا صدقه بدهيد.

«سؤال 3930» با زياد شدن جمعيت و توسعۀ شهرها، شوراهاى شهر و شهردارى ها و مردم توافق مى كنند كه زمين هاى كشاورزى كه در مجاورت شهر واقع شده و همۀ مردم در مالكيت آنها سهيمند را به وسيله طرح يك پارچه كردن يا طرح تغيير كاربرى براى جلب منفعت بيشتر مورد استفاده قرار دهند و با اين كار و خدمات دولت، زمين ها مرغوبيت و قيمت بيشترى پيدا كرده و قابل سكونت مى شوند و با توافق انجام شده، سى درصد آن را شهردارى ها براى خيابان هايى كه نياز دارند مى گيرند كه در نتيجه، ممكن است زمين هر شخصى جابجا و مقدارى كمتر شود، ولى

با اجراى اين طرح و مرغوبيت ايجاد شده كمبود زمين او، بلكه به طور مضاعف جبران مى گردد. سؤال اين جاست كه در اين طرح ها نوعاً نمى شود رضايت همۀ مالكين را فراهم كرد و بعضاً افراد ناراضى هستند؛ آيا رضايت همه شرط است؟ يا اگر شوراى شهر كه نمايندۀ همۀ مردمند و اجراى اين طرح ها هم به صلاح مردم باشد حكمى صادر كرد قابل اجراست؟ و به رضايت مالكين نيازى نيست؟

جواب: اگر زمين بين عدّه اى مشترك است، تصرف و اجراى طرح در آن بدون اذن و رضايت همۀ مالكين جايز نيست، ولى در صورتى كه طرح مفيد و عام المنفعه باشد شايسته است مالكين با آن مخالفت نكنند و رضايت همه را جلب كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 432

مسائل لُقطه

«سؤال 3931» حكم اشيايى كه پيدا مى كنيم چيست چه ارزشى داشته باشد و چه نداشته باشد؟

جواب: چيزى را كه انسان پيدا مى كند به آن لقطه گويند. اگر به مقدار يك درهم قيمت داشته باشد بايد از صاحبش جستجو كند تا يك سال اگر صاحبش پيدا نشد يا اصلًا از اول معلوم است كه صاحبش پيدا نمى شود بايد آن را به فقير صدقه بدهد، ولى اگر از درهم كمتر باشد براى خودش بردارد اشكال ندارد.

«سؤال 3932» اين جانب مقدارى طلا و جواهرات در مرز افغانستان پيدا كرده و به مسؤولين اردوگاه بين مرز هم خبر دادم و يك بار هم از تلويزيون استان هرات پيدا شدن آن را اعلام كرده ام. وظيفۀ اين جانب نسبت به آن چيست؟ آيا مى توانم مخارجى را كه متحمل شده ام از آن كسر كنم؟

جواب: در فرض سؤال اگر از پيدا شدن صاحب طلاها مأيوس باشيد بايد به حاكم

شرع مراجعه كنيد كه اگر اجازه داد آنها را از طرف صاحبش به فرد مستحق صدقه بدهيد و از اين جهت كه شما براى پيدا كردن صاحبش مخارجى متحمّل شده ايد چيزى طلبكار نيستيد، ولى اگر براى نگه دارى آن مستلزم مخارجى شده ايد آن را طلبكاريد و مى توانيد كسر كنيد.

«سؤال 3933» اگر انسان مال مسروقه را پيدا كند و صاحب اصلى مال را نشناسد؛ آيا مى تواند اين مال را در امور خيريه همچون مساجد و حسينه ها صرف كند؟

جواب: در مفروض سؤال، مال مسروقه حكم لقطه را دارد، پس واجب است در جاهايى كه احتمال پيدا شدن صاحبش را مى دهد تا يك سال معرفى كند و چنانچه پس از يك سال معرفى، صاحبش پيدا نشد، مى تواند آن را تملك كند، به قصد اين كه

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 433

اگر صاحبش پيدا شد عين آن را و اگر تلف شده عوض آن را به او بدهد و نيز مى تواند آن را براى صاحبش نگه دارى كند، ولى بهتر است با اجازۀ حاكم شرع آن را از طرف صاحبش صدقه دهد و اگر صاحب آن پيدا شد و به صدقه راضى نشد عوض آن را به صاحبش بدهد و مقصود از صدقه ظاهراً دادن آن به فقرا از مؤمنين است و بنابر احتياط به غير سادات بدهد.

«سؤال 3934» فردى مقدارى پول با مواد مخدّر پيدا كرده و يقين دارد اگر آن پول را به صاحبش برگرداند صرف مواد مخدّر و يا وسايل انحراف جوانان مى كند؛ آيا مثل لقطه (مال پيدا شده) بايد آن را به صاحبش برگرداند؟ اگر جواب منفى است با آن پول چه بايد بكند؟

جواب: در

فرض مذكور اگر بداند در اختيار گذاردن پول، موجب ارتكاب كار حرام خواهد شد و هيچ راهى براى جلوگيرى از آن نداشته باشد نبايد پول را در اختيار او بگذارد، بلكه بايد آن را به صورت امانت حفظ كند تا در زمانى كه احتمال دهد صرف كار حرام نمى شود در اختيار او بگذارد.

«سؤال 3935» ساعتى در يك تاكسى از مسافران جا مانده و معلوم نيست از كدام مسافر است و صاحب آن را نمى شناسم، وظيفه چيست؟

جواب: اگر از پيدا شدن صاحب مال مأيوسيد، احوط آن است كه با اذن حاكم شرع آن را از طرف صاحبش صدقه بدهيد و اگر خود شما استحقاق داريد مجازيد به عنوان صدقه قبول كنيد.

«سؤال 3936» شخصى نگهبان كارخانه اى بوده و مقدارى از اموال كارخانه را با اجازۀ صاحب آن به منزل خود برده است. اكنون كارخانه ورشكست شده و صاحب آن هم فرارى است و هيچ گونه دسترسى به صاحب آن وجود ندارد؛ آيا نگهبان مى تواند در آن مال تصرف كند؟

جواب: در فرض اين كه رساندن مال به مالكش ممكن نيست، احوط آن است كه با اذن حاكم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهيد و اگر خود شما استحقاق داريد مجازيد به عنوان صدقه قبول كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 434

اموال مجهول المالك

«سؤال 3937» اگر فردى مالى را غصب كند در حالى كه مى داند آن مال يا از على است يا از حسن، گر چه احتمال اين كه از على باشد بيشتر است، آيا آن مال مجهول المالك است و بايد با اجازه مجتهد صدقه داده شود؟

جواب: در مفروض سؤال كه مالك مردد بين دو نفر يا چند نفر معين باشد بايد

با مراجعه به آنها مالك واقعى را تشخيص داد و رضايت او را جلب كرد.

«سؤال 3938» در پايگاه هاى حراست دريايى در منطقۀ شمال در اثر تعقيب و گريز و درگيرى بين مأموران دولتى و قاچاقچيان دريايى در بعضى موارد اقلامى از قاچاقچيان باقى مى ماند كه فاسد شدنى است تكليف اين گونه اقلام چيست؟ و در اين صورت آيا استفاده از آنها جايز است؟

جواب: اگر امكان دارد بايد به صاحبانش تحويل گردد و الّا مصرف كرده و پول آنها را از جانب صاحبان آن به فقير صدقه بدهند.

«سؤال 3939» چند سال قبل مقدارى كتاب كه اكثراً تاريخى و ... به وسيلۀ گمرك مصادره و به حراج گذاشته شده و بعضاً مردم آنها را خريدارى و حتى برخى از آنها به كتابخانه ها اهدا شده است؛ چون كتاب ها مجهول المالك و پيدا كردن مالكين هم ميسر نيست، لطفاً وظيفۀ اين جانب را بيان فرماييد؟

جواب: اگر پيدا كردن مالك شرعى كتاب ها مقدور نباشد برحسب مستفاد از روايات حكم آن صدقه دادن از جانب مالك است، پس بجاست برخى از آقايان كه نياز دارند به عنوان صدقه قبول كنند و به اختيار خود به كتابخانه هاى عمومى اهدا كنند.

«سؤال 3940» اجناسى كه توسط شهردارى بخاطر سدّ معبر از مردم جمع آورى شده به آنان عودت داده نشده و جهت مصرف زندانيان و معلولين، تحويل زندان و بهزيستى مى شود. با توجه به اين كه صاحبان اجناس ناراضى بوده و براى امرار معاش به ناچار از طريق سدّ معبر اقدام به دست فروشى مى كنند مصرف اين گونه اجناس براى زندانيان و معلولين چه حكمى دارد؟

جواب: اگر صاحبان آنها را نمى شناسند با اجازۀ حاكم شرع از طرف آنها به فقير

صدقه بدهند و زندانيان و معلولين نيز اگر فقير باشند مى توانند از آنها استفاده كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 435

مسائل سربريدن و شكار حيوانات

«سؤال 3941» با توجه به آيۀ 121 سورۀ انعام، علماى شيعه اعتقاد دارند كه گوشت بايد حتماً ذبح اسلامى باشد و نام خدا قبل از ذبح گفته شود. در اين آيه هيچ صحبتى از گوشت نشده و اين در مورد هر چيزى مى تواند باشد نه گوشت، چرا بايد حتماً قبل از كشتن دام و طيور، اسم خداوند آورده شود؟ چرا نمى توان گفت كه حتى اگر موقع تناول غذا و يا طبخ گوشت هم نام خداوند آورده شود قبول است؟

با توجه به آيۀ 5 سورۀ مائده، طعام اهل كتاب بر مسلمانان حلال است. البته با توجه به مطالعاتى كه بنده داشتم علماى شيعه بر اين باورند كه اين طعام شامل گوشت نمى شود، اما عده اى از علماى اهل تسنن مى گويند كه گوشت را هم شامل مى شود فقط بايد قبل از طبخ به آن «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگوييم. در ضمن با توجه به اين كه آيۀ فوق مدنى بوده و آيۀ 121 سورۀ انعام مكّى است به نظر من چون اين آيه بعد از آيۀ 121 سورۀ انعام آمده است مى توان گفت كه اگر محدوديتى در قبل از اين آيه در مورد تناول غذاى اهل كتاب وجود داشته اين محدوديت برداشته شده است.

هدف من از بيان اين سؤال اين است كه مسلمانانى چون من كه در كشورهاى غيراسلامى زندگى مى كنند (كشورهايى كه اهل كتابند) آيا مى توانند از گوشت و مرغ مغازه ها خريده و قبل از طبخ «بسم اللّه الرحمن الرحيم» گفته و استفاده كنند؟ اين يك مسألۀ

بسيار بغرنجى براى اين گونه افراد شده است.

جواب: از نظر شيعه همان گونه كه قرآن كريم منبع احكام الهى است سنّت معصومين عليهم السلام كه شامل: گفتار، كردار و تقرير آن بزرگواران است، علاوه بر اين كه شارح و مبيّن آيات قرآن است خود نيز از منابع ديگر احكام الهى است و آنچه از مجموع كتاب و سنّت به دست مى آيد آن است كه حلال بودن حيوان، مشروط به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 436

شرايطى است كه تفصيل آن در رسالۀ توضيح المسائل ذكر شده، و يكى از آن شرايط، بردن نام خداوند قبل از ذبح است و بر فرض عدم اشكال در ذابح بودن اهل كتاب، احراز ساير شرايط در ذبيحۀ آنان مشكل است و بايد اجتناب شود.

«سؤال 3942» هنگام ذبح اگر گوسفند به گونه اى خوابانده شود كه سينه آن رو به قبله نباشد، ولى خون آن به سمت قبله بيرون بريزد؛ آيا براى رو به قبله بودن ذبيحه كافى است؟

جواب: هنگام ذبح بايد سينه و شكم گوسفند رو به قبله باشد و ريختن خون به طرف قبله معتبر نيست.

«سؤال 3943» شخصى سر حيوانى را كه در معرض تلف بوده در تاريكى شب مى برد، بعد از آن شك مى كند كه آيا حيوان در وقت ذبح زنده بوده يا نه و با توجه به تاريكى شب علامتى دال بر زنده بودن حيوان مشاهده نكرده، آيا اين حيوان پاك و حلال است؟

جواب: در مفروض سؤال، محكوم به حرمت است و از آن اجتناب شود.

«سؤال 3944» اگر گرگ چهار رگ از رگ هاى گوسفند را پاره كرده باشد و گوسفند هنوز زنده است چه بايد كرد؟

جواب: چنانچه چهار رگ گوسفند

قطع گرديده كه خواهى نخواهى خواهد مرد گوسفند حرام گرديده و قابل ذبح نيست.

«سؤال 3945» آيا ذبح اسلامى يك موضوع اقتصادى نبود؟ چه فرقى بين گوشت و ميوه است؟ ميوۀ مسيحى را مى شود خورد؛ ولى گوشتى كه ذبح كنندۀ آن مسيحى باشد را نمى خورند؟ حتى اگر ذبح كننده مسيحى باشد، ولى با روش اسلامى ذبح شده باشد؟

جواب: ذبح اسلامى دستورى بهداشتى و معنوى براى انسان است. در مورد شرايط ذبح در تمام اديان الهى- كم و بيش- شرايطى براى حليت ذبح تعيين شده است؛ به عنوان مثال در شريعت حضرت موسى صلى الله عليه و آله و سلم در تلمود آمده است: بايد با چاقو و قطع چهار رگ اصلى و اعصاب باشد، حتى آمده است: در هنگام ذبح بايد حمد خدا را به شكل معيّن انجام دهد. يكى از شرايطى كه در اسلام براى ذبح وجود دارد و در ذبح بسيارى از غير مسلمانان بويژه مسيحيان رعايت نمى گردد، ذكر خدا در هنگام ذبح است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 437

در قرآن آمده است: «وَ لٰا تَأْكُلُوا مِمّٰا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّٰهِ عَلَيْهِ» «1» (از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است نخوريد) و البته قياس ذبح به ميوه صحيح نيست، ميوه عمل طبيعت است، اما ذبح، عمل انسان است.

«سؤال 3946» اگر پرنده اى ماهى را از آب بگيرد و انسانى آن را از پرنده بگيرد؛ آيا خوردن آن حلال است؟ و همين طور خوردن ملخ چه حكمى دارد؟

جواب: اگر زنده به دست انسان برسد و سپس جان بدهد حلال است و همين طور است ملخ.

«سؤال 3947» آيا خوردن گوشت طاووس حلال است؟

جواب: طاووس از

مسوخ بوده و گوشت آن حرام است.

«سؤال 3948» خوردن لابستر يا شاه ميگو چه حكمى دارد؟ با توجه به اين كه شاه ميگو در بسيارى از رستوران ها و فروشگاه هاى ايران عرضه شود؟

جواب: حلال است.

«سؤال 3949» اخيراً خريد و فروش كوسه ماهى كه گاهى به آن «كولى» هم گفته مى شود در بازار رايج شده است و مى گويند طبق نظر كارشناسان كوسه ها هم نوعى فلس ريز كه قابل رؤيت با چشم غير مسلح نيست دارند؛ آيا فلس دار بودن بايد ملموس براى همه باشد؟ يا اگر با چشم مسلح هم ديده شود كفايت مى كند؟ و اگر فلسى كه با چشم مسلح ديده، با فلس هاى معمولى ماهى ها فرق كند و به صورت ميخكى باشد كافى است؟

جواب: تعيين موضوع شأن فقيه نيست، اگر واقعاً فلس دارد هرچند با چشم عادى ديده نشود حلال است و معيار داشتن فلس است و در صورت شك بايد احتياط شود.

«سؤال 3950» اين جانب چندين سال است كه مسلمان شده و به مذهب شيعه اعتقاد پيدا كرده ام؛ ولكن مسأله اى ذهن مرا و ذهن دوستى كه در مورد مذهب شيعه تحقيق مى كند به خود مشغول كرده و آن دليل حرام بودن ماهى بدون فلس است، زيرا:

______________________________

(1)- سورۀ مائده (5): آيۀ 121.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 438

1- شهيد ثانى در «مسالك» و مقدس اردبيلى در «مجمع الفائدة و البرهان» در حرمتشان تشكيك كرده اند.

2- صاحب «جواهر» مى گويد، قول به حرام بودن ماهى بدون فلس در نهايت ضعف است.

3- علامه حلّى در كتاب «مختلف الشيعه» مى گويد: هيچ دليلى از احاديث بر حرمت ماهى بدون فلس به دست نيامد.

4- در برخى از رساله هاى عمليه چنين آمده است: خوردن ماهى بدون فلس

جايز است و دليل آن پس از ملاحظۀ تعارض ادلّۀ دالّ بر حرمت و حليت، قاعدۀ اصالة الحلّ است كه پس از تعارض ادلّه بايد به اين قاعده رجوع شود.

5- حضرت عالى فرموده ايد: دليل بر حرام بودن ماهى بدون فلس، اجماع فقهاست.

من چگونه اين استدلال را به برادران شيعه و سنّى عرضه كنم و بگويم اجماع فقهاى شيعه بر خلاف آيۀ شريفه: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعٰامُهُ مَتٰاعاً لَكُمْ ...» (براى شما صيد دريا و طعام آن حلال شد در حالى كه آن دو، متاع شماست) فتوا به حرمت صيد دريا داده است؟ گذشته از اين كه اجماع منقول حجت نيست و اجماع محصل آنان وجود ندارد! چگونه در اين موضوع با وجود روايات متناقض، اجماع فقها بر خلاف ظاهر آيۀ شريفه فوق حجت است؟

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

رساله استفتاءات (منتظرى)؛ ج 3، ص: 438

جواب: 1- فقهاى اهل سنت، تمام انواع ماهى ها را حلال مى دانند، بلكه عدّۀ زيادى از آنان غير از ماهى، تمام حيوانات دريايى را نيز حلال دانسته اند ولكن اجماع فقهاى شيعه، غير ماهى از حيوانات دريايى را حرام دانسته و مشهور آنان ماهى بدون فلس را نيز حرام مى دانند و اخبار معتبر زيادى كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده و نمى توان از آنها چشم پوشيد دلالت بر آن دارد. كلمات شيخ طوسى در اين مسأله متهافت است و صاحب جواهر از كسانى است كه اصرار بر حرمت دارد، او پس از اشاره به رواياتى كه دلالت بر حرمت دارد، متعرض نقل بعضى روايات شده كه دلالت بر حلال بودن ماهى بدون

فلس دارد و سپس مى گويد: «شكى نيست كه تمام ادلّۀ دالّ بر حلال بودن ضعيف است، زيرا روايات دال بر حرمت كه نصند اگر فرضاً متواتر نباشند ولكن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 439

مضمون آنها قطعى است، زيرا اولًا: از نظر كمّى زيادند، ثانياً: يكديگر را تأييد مى كنند و متعاضدند و ثالثاً: اين گونه روايات در كتب اربعه و غير آن در مورد ماهى جرّى و غيره وارد شده است.» نامبرده پس از ذكر تمام روايات دال بر حرمت مى گويد:

«با وجود اين همه روايات و به علاوۀ شهرت عظيم، بلكه اجماع منقول در كلمات فقها شك و وسواس در حكم به حرام بودن جايى ندارد خصوصاً در مثل زمان ما كه تقريباً حرام بودن ماهى بدون فلس ضرورى مذهب شمرده مى شود، پس وسوسۀ بعضى فقهاى متأخر چيز غريبى است» «1» به هر حال مقتضاى روايات معتبر زيادى كه از عترت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده اين است كه ماهى بدون فلس حرام است. شهرت قطعى و اجماع منقول نيز مؤيد اين روايات بوده و مقصود از لفظ «كراهت» كه در بعضى روايات ذكر شده است كراهت اصطلاحى بين فقها نيست، بلكه مقصود همان حرمت است و رواياتى كه دلالت بر حلال بودن مى كند را بايد حمل بر تقيه كرد، زيرا در آن روزگار سياه، ائمۀ ما عليهم السلام در اين گونه مسائل كه نظرشان بر خلاف نظر فقهاى حكومت وقت بود چاره اى جز تقيه نداشتند. در روايت آمده:

«خذ بما اشتهر بين اصحابك ودع الشاذّ النادر لانّ المجمع عليه لاريب فيه؛ «2»

آنچه بين اصحاب و همفكرانت شهرت دارد را بگير و آنچه

شاذّ و طرفداران كمى دارد را واگذار، زيرا آنچه را همه مى گويند شكى در آن نيست» و نيز

«خذ بما خالف العامة فانّ الرشد فى خلافهم؛ «3»

آنچه را مخالف عامه است بگير، زيرا حق در مخالفت با آنان است»؛ و در بسيارى از مسائل، فقهاى حكومت هاى جور مطابق اميال حاكمان وقت فتوا مى دادند، از اين رو امامان ما مى فرمودند: حق و رشد در مخالفت با نظر آنان است و خودشان در بعضى مواقع كه چاره اى نبود به خاطر مصلحت حفظ شيعه تقيه مى كردند.

______________________________

(1)- جواهر الكلام، ج 36، ص 250.

(2)- عوالى اللئالى، ج 4، ص 133، ح 229؛ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 303، ح 2؛ بحارالانوار، ج 2، ص 245.

(3)- الاحتجاج، ج 2، ص 265؛ وسائل الشيعة، ج 27، ص 122، ح 42.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 440

2- دليل مسأله، منحصر به اجماع نيست، بلكه روايات زيادى از ائمۀ اطهار عليهم السلام- كه در بين آنها روايات صحيح نيز وجود دارند- بر حرمت ماهى بدون فلس دلالت دارد كه مى توانيد به كتاب «وسائل الشيعة، كتاب الاطعمة والاشربة، ابواب الاطعمة المحرمة، باب 8 و 9» مراجعه كنيد. با وجود چنين رواياتى بر فرض كه آيۀ شريفۀ مذكور در سؤال، اطلاق داشته باشد بايد به وسيلۀ اين روايات تقييد شود. تقييد مطلقات قرآن و تخصيص عمومات آن با روايات صحيح در بحث اصول الفقه اثبات شده است و حجت بودن روايات صادره از ائمۀ معصومين عليهم السلام در حديث ثقلين كه بين شيعه و سنّى متواتر است تصريح شده است، در اين حديث شريف، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عترت را در عرض

كتاب خدا قرار داد و امت خود را امر كرد كه به آن دو تمسك جويند؛ پس اين روايت به طور قطع بر حجت بودن اقوال و گفته هاى عترت دلالت مى كند. تفصيل اين بحث در اين مختصر نمى گنجد. «1»

«سؤال 3951» در بعضى از كشتارگاههاى اسلامى كه مقررات ذبح اسلامى مانند گفتن بسم اللّه و ... اجرا مى گردد گاهى ذبح حيوانات به دليل اين كه به وسيلۀ دستگاه و در حال حركت و دوران و چرخش صورت مى گيرد در حال سر بريدن حيوان پشت به قبله قرار مى گيرد؛ آيا در چنين صورتى گوشت آنها حلال است يا حرام؟

جواب: بايد حيوان در حال ذبح شدن رو به قبله باشد، ولى اگر مجريان ذبح مسلمان باشند و اظهار كنند: شرايط ذبح را رعايت كرده ايم براى مشتريان اشكال ندارد.

«سؤال 3952» اگر كارشناسان حيوانات دريايى بگويند كه كوسه ها داراى فلس ريز هستند كه قابل رؤيت با چشم عادى نيست، ولى فلس دارند؛ آيا نظر آنها براى ديگران حجّت است يا تحصيل اطمينان لازم است؟

جواب: اطمينان يا شهادت دو مرد عادل لازم است.

______________________________

(1)- مشروح اين موضوع در كتاب معظم له به نام «از آغاز تا انجام در گفتگوى دو دانشجو»، ص 172 ذكر شده است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 441

مسائل خوردنى ها و آشاميدنى ها

«سؤال 3953» تخم مرغ هايى كه ظاهر آن سفت نشده، همچنين تخم مرغ هايى كه از شكم مرغ بعد از ذبح شرعى به دست مى آيند در حالى كه زرد رنگند آيا پاكند؟ خوردن آنها چه حكمى دارد؟

جواب: پاك بوده و خوردنشان هم اشكال ندارد.

«سؤال 3954» آيا طوطى و بلبل حلال گوشتند؟

جواب: به غير از پرندگانى كه چنگال دارند و بنابر احتياط واجب انواع كلاغ

و هدهد، بقيه حلالند.

«سؤال 3955» اگر يكى از حيوانات حلال گوشت مثل شتر، بز، گوسفند و يا گوساله از شير سگ تغذيه كند حكم آن حيوان چيست؟

جواب: اگر بره يا بزغاله از شير خنزير بخورد به حدى كه گوشت و استخوان آن محكم شود، از آن بره و نسل آن بايد اجتناب شود. ولى اگر مقدار كمى بخورد گوشت آن كراهت دارد و با هفت روز استبراء كراهت آن برطرف مى شود و اگر تغذّى از شير سگ باشد دليلى بر حرمت آن و نسل آن نيست و حكم طهارت و حلّيت جارى است هرچند احتياط خوب است.

«سؤال 3956» اگر در كشور خارجى، غير مسلمانى براى انسان غذاى حلال (مثل ماهى) درست كند (مثلًا رستوران ها كه هم ماهى دارند و هم گوشت خوك و حرام)؛ آيا آن غذا حرام است؟ چون بالاخره دست آشپزى كه مسلمان نيست با غذا تماس پيدا خواهد كرد؟

جواب: اگر ماهى فلس دار باشد و اطمينان داريد هرچند توسط غير مسلمان زنده از آب گرفته شده است و در خارج از آب مرده است (نه در آب) و آشپز غير مسلمان از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 442

اهل كتاب باشد- كه به نظر اين جانب ذاتاً پاكند- و از نجاسات عرضى، مانند شراب، خوك و امثال آنها اجتناب كنند و يقين به ملاقات ماهى با نجاسات نداريد خوردن آن مانعى ندارد.

«سؤال 3957» اين جانب و خانواده ام در خارج از كشوريم و هزينۀ عزادارى و پذيرايى مناسبت هايى چون محرم و ... توسط ايرانى هاى مقيم آن جا تأمين مى گردد و فى الجمله مطمئنيم گاهى درآمد آنان از طريق غير شرعى و حرام تأمين مى گردد. با توجه به آن كه

امكان تمايز بين منابع مالى ميسر نيست، خواهشمند است نسبت به خوردن غذاها و نذورات راهنمايى بفرماييد؟

جواب: اگر يقين به حرام بودن غذايى كه در اختيار شما مى گذارند نداريد براى شما اشكال ندارد و تحقيق لازم نيست.

«سؤال 3958» ما در كشور ژاپن زندگى مى كنيم و از بازار مسلمين مواد غذايى خود را مى خريم؛ آيا ذبيحۀ آنها كه اكثراً از اهل سنّتند اشكال دارد؟ ذبيحۀ اهل كتاب چه حكمى دارد؟

جواب: ذبيحۀ اهل كتاب براى ما حرام است، و اگر از مسلمان ذبيحه اى را خريديم كه او گفت به نحو حلال ذبح شده، يا احتمال داديم به طريق شرعى ذبح شده، محكوم به حليت است و استفاده از آن اشكالى ندارد. اكنون كه يخچال و فريزر وجود دارد بهتر است ذبيحۀ حلال تهيه و در فريزر براى مدتى ذخيره شود و بالاخره لازم است برادران و خواهران مسلمان موازين اسلامى را رعايت كنند.

«سؤال 3959» اين جانب به يك بيمارى مبتلا شده ام و دكترهاى ايرانى داروهايى كه تجويز كرده اند اثر بخشى آن بسيار كم است، اما اطباى افغانستان مقدار يك گرم و يا دو گرم ترياك در روز تجويز كرده اند استفادۀ آن چه حكمى دارد؟

جواب: در فرض سؤال، مصرف ترياك به مقدار ضرورت اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 443

مسائل وصيت

«سؤال 3960» شخصى مقدارى از خانۀ خود را به يكى از فرزندان انتقال داده و بعد از وفات وى در مقدار مابقى شبهه اى ايجاد شده كه آيا بايد آن را به همان فرزند بدهند يا از بقيۀ ورثه است؟ لذا ورثه آن را به همان فرزند مى بخشند، ولى بعداً معلوم مى شود كه ميّت آن قسمت از منزل را

براى مخارج خود گذاشته است؛ آيا ورثه چنين حقى را داشته اند يا خير؟

جواب: هبۀ ساير ورثه در مورد ابهام بعد از آن كه حقيقت مسأله كشف و معلوم شده كه آن مقدار مورد وصيت براى مخارج خود مورّث بوده اثرى ندارد و بايد آن مقدار صرف مخارج مورّث بشود.

«سؤال 3961» آيا انسان مى تواند وصيت كند كه بعد از وفاتش، او را در ملك شخصى خود- بر فرض مثال قسمتى از باغ- دفن كنند؟

جواب: از نظر شرع اشكال ندارد، ولى رعايت قوانين كشورى در مورد دفن اموات لازم است.

«سؤال 3962» پدر اين جانب قطعه زمينى را كه ثلث اموال وى بوده را به عنوان مسجد قرار داده و وصيت كرده كه ورثه آن را به مسجد اختصاص دهند، اما در اطراف اين مسجد دو مسجد ديگر هم وجود دارد كه فاصلۀ هر كدام كمتر از 200 متر است؛ آيا مى شود اين قطعه زمين را به چيز ديگرى غير از مسجد تبديل كرد؟

جواب: به وصيت بايد عمل شود و وجود مساجد ديگر، موجب ترك عمل به وصيت نيست خانۀ خدا هر چه بيشتر بهتر.

«سؤال 3963» از پدر اين جانب- كه روحانى سرشناس بوده- دو وصيت نامه باقى مانده است كه در يكى از آنها آمده: «آنچه از مردم طلب دارم بعد از وصول بايد به فقرا داده

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 444

شود» و در وصيت نامۀ ديگرى آمده: «هر چه پول از هر كه طلب دارم بعد از وصول بايد به مجتهد داده شود. خدا را فراموش نفرماييد».

بعد از وفات ايشان 34 از طلب هاى وصول شده بين ورثه تقسيم شده و يك چهارم آن هنوز باقى است و وصول نشده است

علاوه بر اين كه ورثۀ ايشان از لحاظ درآمد در حدّ بسيار پايين و مستحقند، لذا درخواست مى شود كه راه حلّى براى اين مسأله تعيين شود كه تكليف طلب هاى وصول شده و وصول نشده را معيّن فرمايد؟

جواب: از وصيت ايشان ظاهر مى شود كه آنچه از افراد طلب داشته اند طلب شخصى نبوده، بلكه بابت وجوه شرعيه بوده است كه بايد به مجتهد پرداخت گردد.

بنابراين تقسيم ورثه بيجا بوده است و بالاخره ظاهراً نصف از مطالبات سهم امام و نصف ديگر سهم سادات است؛ نسبت به سهم امام آن اگر ورثه واقعاً نياز داشته اند نسبت به تصرف آنان اجازه مى شود، ولى نسبت به نصف ديگر كه سهم سادات است بايد ورثه آنها را به سادات فقير بپردازند تا برى ءالذمه شوند.

«سؤال 3964» مرحوم مادر اين جانب با اين كه اهل نماز و روزه بوده، اما وصيت كرده كه ده سال نماز و روزه برايش قضا كنند و ما تا ياد داريم ايشان اصلًا نماز و روزه شان ترك نشده است؛ آيا اجازه مى فرماييد همان مبلغ را صدقه بدهيم؟

جواب: اگر براى مورد وصيت ثلث مال كافى نباشد بنابر احتياط بايد از سهم ارث وارث هاى غير صغير برداشته شود و شما چه مى دانيد شايد به نظر خودش شبهه اى در كار بوده و بايد به وصيت عمل شود.

«سؤال 3965» به شخصى قبل از اين كه از دنيا برود گفته مى شود كه وصيت كن؛ مى گويد: فرزند بزرگ من كه از اهل علم است و خودش وقوف كامل به مسائل دارد، هر جور صلاح مى داند عمل كند؛ آيا اين يك نوع وكالت است يا وصيت؟ و آيا پسر بزرگ تر مى تواند براى وى خيرات دهد؟

جواب: وكالت بعد از مرگ

معنا ندارد و اگر گفته باشد كه پسر بزرگ تر هر طور صلاح مى داند عمل كند. پسر بزرگ تر مى تواند ثلث مال را براى پدر خيرات بدهد و صحيح است و آن وصيت است نه وكالت.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 445

«سؤال 3966» شخصى وصيت كرده كه منزل قديمى اش به مسجد تبديل شود، لذا بعد از وفاتش منزل او خراب شده تا به عنوان مسجد ساخته شود، اما شهردارى با عنوان مسجد بودن موافقت نمى كند؛ آيا مى توان به اسم ساخت منزل پروانه گرفت و سپس آن را حسينيه يا مسجد كرد؟ لازم به ذكر است كه صيغۀ مسجديّت روى آن خوانده نشده است؟

جواب: اگر مى دانيد مقصود از وصيت مسجد قرار دادن عين همان منزل نيست، بلكه مقصود به كار بردن ارزش مالى آن براى مسجد هرچند در جاى ديگر بوده است، يا اين كه هرچند مقصود مسجد قرار دادن عين منزل بوده، ولى به هيچ وجه عمل به آن ممكن نيست، مى توانيد قيمت منزل را براى ساختن مسجد در محل ديگرى مصرف كنيد، ولى اگر عمل به وصيت هرچند به طريقى كه مرقوم فرموده ايد ممكن است بايد طبق وصيت عمل كنيد و همۀ ملك مسجد شود و لازم نيست مسجد گنبد و بارگاه و مناره داشته باشد، ممكن است به صورتى شبيه به ساختمان منازل اطراف خود، قابل استفاده براى مراسم دينى و اقامۀ جماعت باشد.

«سؤال 3967» شخصى در زمان حيات خود بنا داشته زمينى را جهت ساخت مدرسه واگذار كند پس از وفات ايشان ورثه به اين امر راضى نيستند، آيا مى شود آن را به امر ديگرى غير ساخت مدرسه اختصاص داد؟

جواب: بنا داشتن و قصد و

نيت كردن فرد تا عملى انجام نشده باشد اثر ندارد، ولى اگر وصيت كرده باشد نسبت به ثلث مال نافذ است و بايد بدون تغيير و تبديل عمل شود.

«سؤال 3968» حدود پنجاه سال پيش در يك قطعه زمينى كه مساحت آن 500 متر بوده كشاورزى مى شده، اما از خود آبى نداشته است. موصى به وارث خود وصيت مى كند كه از خودتان بر روى آن آب بگذاريد و يك سوم از درآمد آن را در خانه يا جاى ديگر روضه بگيريد. اكنون اين زمين و اطراف آن به خانه تبديل شده است و عملًا كشت و زرعى در آن صورت نمى گيرد و اصلًا محصولى ندارد. با اين وصف آيا مى توان ثلث زمين را فروخت و به مصرف روضه خوانى رساند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 446

جواب: در فرض سؤال، زمين را به اجاره بدهيد و مال الاجاره را به مصرف روضه خوانى برسانيد.

«سؤال 3969» شخصى هنگام وفات وصيت مى كند كه ثلث اموال او را خرج مراسم سوم، هفته، سال و ... كنند، لذا پس از برگزارى مراسم سال از همين يك سوم هم باز مقدارى زياد آمده است؛ آيا مى توان مال باقى مانده را براى كمك به فقراى فاميل خودش به مصرف برسانند؟

جواب: اگر منظور موصى اين باشد كه تمام ثلث مال او را خرج او كنند بقيه را در فرض سؤال بايد در هر امر خيرى كه صلاح بدانند مصرف كنند.

«سؤال 3970» شخصى از دنيا رفته است و از وى سه پسر و هشت دختر باقى مانده است. آن مرحوم در زمان حيات املاكى را بر جاى گذاشته، اما ده سال آخر از كار افتاده

بوده و همسر ايشان به خاطر تربيت و سرپرستى فرزندان و پرستارى شوهر زحمات زيادى متحمّل شده و شوهر هم او را به عنوان وصى معيّن كرده است. تمام دختران در زمان حيات آن مرحوم و سپس بعد از فوتش سهم الارث خود را به پسران بخشيده اند و حتى آن را امضا كرده اند و پسران هم پذيرفته اند، ولى فرزند صغير ميّت به علت صغير بودن هنوز امضا نكرده است. طبق وصيت پدر به فرزند صغير بايد دو برابر ديگر پسران داده شود، اما دو برادر به اين امر راضى نيستند. سؤال اين است: آيا فرزند صغير مثل دو برادرش ارث مى برد و يا طبق وصيت پدر بايد عمل شود؟ و آيا مادر (همسر متوفى) غير از سهم الارث مى تواند چيزى از ماترك بردارد؟ و در آخر اين كه مخارج دفن و كفن پدر، به عهده كيست؟

جواب: مخارج كفن و دفن در حدّ متعارف از اصل تركه برداشته مى شود و اگر بيش از آن خرج شود بدهى ناشى ازآن بر عهدۀ كسى است كه خرج كرده است يا كسى كه به درخواست او چنين مخارجى انجام شده است و همسر متوفى نسبت به زحماتى كه در حال حيات شوهر كشيده است اگر تبرعاً بوده نمى تواند از تركه بردارد، ولى اگر چيزى براى خانه از مال خود خريده است و به ملك شوهر درنياورده است، در ملك او باقى است. نسبت به سهم صغير، وصيت تنها در حدّ ثلث نافذ است

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 447

و بيش از آن نافذ نيست، ولى نسبت به سهم ساير ورثه اگر وصيت را قبول كرده باشند بايد طبق وصيت

عمل شود و طبق ظاهر وصيت مذكور، ماترك بايد بين پسران به نحوى كه وصى صلاح مى داند تقسيم شود و وصى (مادر) بيش از حق الارث خود و نيز حق الزحمۀ اجراى وصيت را مالك نيست، مگر با هبه و صلح ساير ورثه.

«سؤال 3971» ميتى مقدارى از املاك خود را به عزادارى اختصاص داده و بقيۀ آن را ورثه بين خود تقسيم كنند. متأسفانه ورثه ابتدا اموال خود را تقسيم كرده و سپس مازاد را به عزادارى اختصاص داده اند؛ آيا اين عمل كه منافى وصيت ميّت است اشكال شرعى دارد؟

جواب: عمل به وصيت، مقدم بر تقسيم ارث است و اگر خلاف عمل شده بايد از نو كليۀ تركۀ ميّت به قيمت روز قيمت گذارى و ثلث آن به مصرف معيّن شده برسد.

«سؤال 3972» شخصى قبل از رفتن به حج در آخرين وصيت نامه اش كه 16 سال قبل از وفاتش بوده نوشته: به فرزند اول خود يك دانگ منزل براى اين كه آن را به قباله همسر خود كند و به فرزند صغيرش نيم دانگ داده شود. بعد از مراجعت از حج، فرزند اول را همسر داده و فرزند صغير هم در زمان حيات پدر، بزرگ شده است. الآن فرزند اول 15 سال است ازدواج كرده و فرزند صغير ميّت به سن بلوغ رسيده است وظيفۀ ورثه در قبال تقسيم ارث چگونه است؟

جواب: چون وصيت به نيم دانگ به خاطر صغير بودن ايشان انجام شده و در حين مرگ پدر، صغير نبوده اند اعتبار وصيت سابق نسبت به زمان فوت، محرز نيست و وصيت هايى كه قبل از سفر حج انجام مى شود معمولًا براى بيان تكليف در فرض مردن در حج

است.

«سؤال 3973» شخصى داراى مادر، خواهر و يك زن است. ايشان وصيت كرده كه بعد از وفاتش اموالش وقف مدرسۀ علميه باشد؛ آيا وصيت وى نافذ است؟

جواب: در فرض سؤال، دو ثلث مال بين ورثه تقسيم مى شود- زن 14 از غير زمين و بقيه مال مادر است- و يك ثلث را بايد طبق وصيت وقف كنند. اين تقسيم در صورتى است كه زن و مادر به وصيت رضايت ندهند، اما اگر به مفاد وصيت رضايت دهند

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 448

عمل به وصيت اشكال ندارد و همۀ اموال متعلق به حوزۀ علميه است.

«سؤال 3974» شخصى قبل از وفاتش دو وصيت نامه نوشته است كه اولين وصيت نامه بدون تاريخ است و طبق شواهد و قرائن پيداست كه آن را اول نوشته و داراى امضاست و يك وصيت نامه هم بدون امضا و داراى تاريخ بوده كه از شواهد و قرائن پيداست كه چند روز قبل از وفاتش نوشته است؛ اما يكى از ورثه كه وصيت نامه به نفعش بوده آن را به جاى مرحوم امضا كرده و مى گويد: مرحوم خودش به من گفت كه آن را امضا كنم.

كدام يك از اين دو وصيت نافذ است؟

جواب: اگر دو شاهد عادل شهادت دهند يا اطمينان حاصل شود كه نوشتۀ دوم مانند نوشتۀ اول از سوى متوفى و به عنوان وصيت نوشته شده است هرچند خود او آن را مهر يا امضا نكرده باشد در اين صورت اگر بين وصيت دوم با وصيت اول تنافى وجود داشته باشد وصيت دوم در بخشى كه با وصيت اول ناسازگار است بر وصيت اول مقدم است و در آنچه با هم تنافى ندارند

هر دوى آنها معتبرند.

«سؤال 3975» پدرى از دنيا رفته و دو اولاد صغير از او باقى مانده است. شخص متوفى زمين كشاورزى و دو فرزندش را به برادرش سپرده و سفارش مى كند تا سن بلوغ از فرزندان صغيرش مراقبت و محافظت كند. برادر متوفى به وصيت عمل كرده، اما وقتى فرزندان به سن بلوغ رسيدند اظهار مى دارد كه برادرش زمين را به وى هبه كرده است؛ آيا اين وصيت صحيح بوده؟ و سخن برادر متوفى مبنى بر هبه مسموع است؟

جواب: اگر از طريق شرعى ثابت نشود كه ايشان زمين را براى برادرش وصيت كرده است طبق احكام ارث به ورثۀ او مى رسد و اگر وصيت نيز ثابت شود تنها در حدّ ثلث اموال او صحيح است و نسبت به بيش از آن نافذ نيست، مگر فرزندان پس از بلوغ آن را امضا كنند و نيز اگر ثابت شود كه وصيت به حبس زمين كرده است، يعنى وصيت كرده كه تا زمان بلوغ فرزندان به فروش نرسد، بايد به وصيت عمل شود. البته در فرض مذكور، عمو مى تواند مخارجى را كه بدون قصد مجانيت صرف آنان كرده است از آنان مطالبه كند يا از منافع زمين مذكور بردارد.

«سؤال 3976» شخصى فوت كرده و در وصيت نامۀ خود يك نفر را ناظر و ديگرى را

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 449

وصى و شخص ثالثى را ولىّ صغار قرار داده است، اما شخص ناظر قبل از موصى وفات كرده است؛ آيا وصى و ولىّ بدون ناظر مجازند به وظيفۀ خود عمل كنند؟

جواب: اگر ناظر تنها ناظر بر صحّت و حسن اجراى وصيت باشد و رأى ونظر او هيچ نقشى

در نحوۀ عمل به آن نداشته باشد، موت او موجب عمل نكردن به وصيت يا تأخير در آن نمى شود و اگر ناظر به عنوان صاحب رأى و نظر بوده كه بايد در عمل به مفاد وصيت با او مشورت و نظر او را كسب و جلب كرده، در اين صورت چنانچه موصى به موت ناظر، علم و توجه داشته است و با اين حال ناظر ديگرى را تعيين نكرده است، در عمل به وصيت پس از او نيز، وجود ناظر لازم نيست و اگر به موت او علم و توجه نداشته است بايد عمل به وصيت وى زير نظر حاكم شرع جامع الشرايط يا كسى كه او تعيين كند، انجام گيرد. گرچه در دو فرض قبل نيز بهتر است عمل به وصيت زير نظر حاكم شرع مذكور يا وكيل او انجام گيرد.

«سؤال 3977» شخصى وصيت كرده كه از ماترك او مبلغى به عنوان خمس پرداخت شود. ورثه به وصى ميّت مى گويند: سهم هر يك از ما را پرداخت كنيد ما خودمان نسبت به سهممان خمس آن را مى پردازيم؛ آيا ورثه چنين حقى را دارند؟ و آيا انجام چنين كارى براى وصى جايز است؟

جواب: وصى بايد طبق وصيت عمل كند و ورثه حق ممانعت ندارند.

«سؤال 3978» از مرحوم پدرم يك وصيت بر جاى مانده و در آن آمده: «مهريۀ عروس ها را رد كرده ام، اما تمام و كمال نبوده است و پنچ باب مغازه هم وقف حضرت عباس باشد»؛ ولى وصيت نامه، فاقد امضا، تاريخ و اثر انگشت است. در ضمن يك عدد مغازه ها را قبل از فوتش فروخته است و چيز ديگرى غير از همين چهار مغازه به

ارث گذاشته نشده است. چگونه بايد به اين وصيت عمل شود؟

جواب: اگر با نشانه هاى خط و يا چيز ديگر اطمينان داشته باشيد كه اين وصيت از مرحوم پدرتان است بايد طبق آن عمل كنيد و مهريه ها را هم اگر واقعاً نداده بايد از اصل مال داده شود و وصيت پدر نسبت به چهار مغازۀ باقى مانده به اندازۀ ثلث آن نافذ و در مازاد بر ثلث نيازمند اجازۀ ورثه است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 450

«سؤال 3979» شخصى وصيت كرده كه: «بعد از فوت، ثلث مالم را خرج تعزيه دارى و اداى ديون و خيرات كنند»؛ ولى موقع وصيت، نه خودش و نه شخصى كه متصدى انجام وصيت بوده نمى دانستند كه ثلث مال او چقدر است. فعلًا كه او فوت كرده معلوم شده ثلث مال او خيلى بيشتر از اداى ديون و تعزيه دارى است؛ آيا ورثه مى توانند اموال را تقسيم كنند بعداً هر كسى خواست براى خيرات چيزى بدهد؟

جواب: عمل به وصيت مقدم بر هر كار است، به خصوص كه اداى ديون هم وصيت شده و بايد طبق وصيت به همان طور كه نوشته شده عمل كنند.

«سؤال 3980» پدرم وصيت مى كند: «همه اختيارات ماترك در دست همسرش (مادر اين جانب) باشد هر طورى كه خواست بين ورّاث تقسيم كند، يا حتى اگر بخواهد به يك نفر بدهد و يا خودش همه را تصرف كند». با توجه به چنين وصيت نامه اى اگر همۀ ورّاث وصيت نامه را امضا و قبول كنند و فقط يكى از ورّاث صغير باشد؛ آيا بعد از فوت پدر، مادرم مى تواند فقط سهم صغير را به صغير بدهد و بقيۀ ماترك را خودش

تملك كند؟

جواب: در مفروض سؤال كه وصيت را وارثين امضا كرده اند همسر او نسبت به همۀ مال- غير از مال صغير- اختيار دار است و نسبت به سهم صغير- وصيت- تا مقدار ثلث نافذ است و در صورت نزاع مرجع رسيدگى قاضى شرع است.

«سؤال 3981» اگر يكى از ورثه يا غير ورثه، مبلغى براى مخارجات ميّت بدهد كه بعداً در قبال آن از يك سوم مال ميّت دريافت كند و ميّت چيزى جز ملك و يا زمين ندارد. در موقع فروش ملك و يا زمين، ترقى قيمت در زمين پيدا شده، آيا وى حق دارد كه به مقدار زمين و متراژ آن از ورثه پول بگيرد؟ و يا همان مبلغ داده شده را از فروش آن ملك بگيرد؟

جواب: اگر مبلغ مذكور را به عنوان قرض داده است، نمى تواند بيش از آن را مطالبه كند و اگر شرط كرده است كه طلب خود را از ثلث اموال ميّت بردارد بايد طلب خود را از ملك مورد نظر به قيمت فعلى مطالبه كند، ولى اگر مبلغ مذكور را به درخواست وصى و يا همۀ ورثه صرف امور ميّت كرده است به شرط آن كه ثلث را تملك كند مى تواند ثلث را بدون ملاحظۀ قيمت، تملك كند.

«سؤال 3982» شخصى در حال سفر به كربلا وصيت كرده كه تمامى مايملك من از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 451

منقول و غير منقول دو حصّه شود يك حصّه اش از خودم باشد و يك حصّه اش را نيز دو قسمت كنيد يك قسمت از آن را به دخترم كه در حال حيات است داده و يك قسمت ديگر را به فرزندان پسر آن دخترى

كه فوت شده بدهند. خود موصى در همين سفر كربلا درگذشته است و همسفر او وصيت نامه اش را در وطن به دخترش ابلاغ كرده است. در ابتدا دختر به وصيت پدرش كاملًا راضى شده و قبول كرده و بعد از مدتى وصيت پدر را ردّ و به آن عمل نكرده است؛ آيا كدام يك از اين دو مورد ميزان شرعى دارد؟ آيا وصيت پدر در اموال نافذ است يا ردّ وصيت توسط اين دختر بعد از قبول كردن وصيت پدرش؟

جواب: وصيت تا ثلث مال، صحيح است و نسبت به زايد اجازۀ ورثه لازم است و پس از اجازه حق برگشت ندارند، مگر اين كه جاهل به مسأله باشند و گمان كرده باشند وصيت را به هر نحو باشد بايد امضا كرد و حق ردّ آن را ندارد كه در اين صورت بعيد نيست پس از آگاهى مختار در اجازه و ردّ باشند.

«سؤال 3983» شخصى در مرض موت است و بيشتر مايملك خود را به يك وارث خود هبه كرده و شرط مى كند كه موهوب له بعد از مردن واهب، حج به جا بياورد و موهوب له بعد از مردن واهب، پس از چندين سال بدون عذر حج به جا نياورده و از طرفى حج هم به گردن واهب، واجب نبوده و ورثۀ ديگر هم هبه را فسخ كرده و قبول نكرده اند. موهوب له هم بدون اين كه حق ساير ورثه را پرداخت كند از دنيا رفته و فعلًا مال موهوب را ورثه هاى او تصرف كرده اند. آيا به جا آوردن اين حج لازم است؟ و اگر لازم باشد چه كسانى آن را به جا آورند؟ و آيا ورثه هاى واهب كه هبه را فسخ

كرده اند در اموال موهوب ذى حقند؟

جواب: اگر موهوب له مالى را كه به او هبه كرده اند در زمان حيات واهب از او تحويل نگرفته باشد هبه صحيح نيست و اگر تحويل گرفته و به شرط عمل نكرده بنابر احتياط ورثۀ او حج را انجام دهند، مگر اين كه حج شرط شده زمان مشخصى داشته يا مباشرت موهوب له براى انجام آن در نظر واهب بوده باشد كه در آن انجام نگرفته باشد كه در اين صورت ورثۀ واهب خيار تخلّف شرط داشته و مى توانند هبه را فسخ كنند و مال هبه شده را طبق سهام شرعى به ارث ببرند و احتياطاً حجى براى او انجام دهند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 452

«سؤال 3984» پدرم در زمان حياتش چندين بار فرمودند: «بعد از فوت من بيشتر از پانصد هزار تومان خرج نكنيد»، اما بعد از فوت ايشان حدوداً هفت ميليون تومان خرج كردند. وقتى از برادران خود سؤال كردم گفتند كه پانصد هزار تومان خرج يك وعده غذا هم نمى شود. در ضمن پدرم به يكى از برادرانم بيش از دويست ميليون تومان و به ديگرى صد ميليون و به من فقط يك ميليون بخشيده است. سؤال اين است: آيا من بايد به خاطر خرج هايى كه شده سهم خود را بپردازم؟

جواب: آنچه بيش از مقدارى كه ميّت وصيت كرده است، خرج مراسم او شود بر عهدۀ كسى است كه آن را خرج كرده است يا به دستور او خرج شده است و مقدارى را نيز كه وصيت كرده است اگر در حدّ ثلث اموال او باشد ابتدا از اموال او برداشته و سپس ارث تقسيم گردد و اگر

بيش از ثلث باشد نيز با قبول ورثه، نافذ و لازم است.

بنابراين در فرض مذكور اگر محرز نشود كه به بيش از 500 هزار تومان وصيت كرده است شما در مورد بيش از آن تكليفى نداريد.

«سؤال 3985» وصيت ميّت كه در يك سوم اموال او نافذ است، آيا فقط مربوط به اموال موجود زمان مرگ است؟ يا شامل اموالى هم مى شود كه بعد از مرگ به ملكيت ميّت مى گردد (مثل طلب ها، كرايۀ منزل، ثمرۀ درخت و ... كه بعد از مرگ به ملكيت ميّت برمى گردد).

جواب: وصيت به نحو مزبور، ثلث مشاع همۀ اموال مانده از ميّت را شامل مى گردد؛ بنابراين، مطالبات ميّت نيز پس از وصول، جزء ماترك است و همچنين ميوه ها و زراعت او كه هنوز وقت برداشت آن نرسيده است در صورتى كه تا وقت برداشت و طبق وصيت، تقسيم نشده باشد محصول آن مانند ديگر نمائات آن از جملۀ تركه است.

«سؤال 3986» ميّت ده سال نماز و روزه وصيت كرده است، اما تمامى ورثه مايلند كه پانزده سال نماز و روزه براى او داده شود؛ آيا پانزده سال نماز داده شود بهتر است و يا مقدار اضافى در امور خيريه مصرف گردد؟

جواب: اگر مى دانيد بيش از مقدار وصيت نماز و روزۀ قضا به ذمّۀ ميّت نيست، مبلغ بيش از مقدار وصيت را با توافق ورثه بهتر است به مصرف خيرات برسانيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 453

مسائل ارث

«سؤال 3987» اگر دختر 35 از 16 ماترك را به ارث ببرد، كل ارث دختر بيش از 12 مى شود كه در قرآن به طور صريح آمده، كه دختر 12 ارث مى برد؛ آيا مى شود به دختر

بيش از آنچه در قرآن آمده ارث داد يا نه؟ و آيا اين مخالف دستور قرآن نيست؟ چون آنچه را كه خدا دستور داده 12 از ارث بوده و نه بيشتر.

جواب: در ارث، يك قسمت فريضه است و يك قسمت از باب ردّ پرداخت مى گردد اگر از ميّت، پدر و مادر و يك دختر باقى باشند فريضه هر كدام از والدين 16 و فريضۀ دختر نصف مال است طبعاً 16 باقى مى ماند كه بين آنها به نسبت سهام تقسيم مى شود و نام آن «ردّ» است، در نتيجه به هر يك از والدين 15 مال و به دختر 35 مى رسد و اين از مسلّمات فقه شيعه است.

«سؤال 3988» در رابطه با تقسيم ارث اشاره كرده بوديد به «باب ردّ» كه يكى از مسلمات شيعه است. مستدعى است توضيحى بفرماييد كه از چه هنگام «باب ردّ» در شيعه وارد شده و به چه دليل؟ و اگر ممكن است كتابى را در اين رابطه معرفى كنيد.

جواب: تفصيل در نامه نمى گنجد و به طور اجمال وجوب ردّ و باطل بودن تعصيب «1» از مسلمات فقه شيعه است و احدى از علماى شيعه تعصيب را كه مذهب

______________________________

(1)- تعصيب از ريشه و مادۀ عصبه است؛ يعنى خويشان مذكر ميّت كه بى واسطه يا با واسطۀ مرد باميّت نسبت داشته باشند. مورد تعصيب جايى است كه مال ميّت از سهام وارثان زيادتر باشد، اهل سنت مى گويند: «زايد بر آن به عصبۀ ميّت داده مى شود»، ولى علماى شيعه مى گويند: «زايد بر سهام به وارثان صاحب سهم داده مى شود». از باب مثال اگر وارث ميّت، منحصر به مادر او و يك دختر باشد مال

ميّت دوازده قسمت شده، نصف آن به دختر و يك ششم آن به مادر مى رسد و ثلث باقى مانده- چهار قسمت ديگر- به نسبت ارث مادر و دختر ميّت به آنها داده مى شود؛ يعنى سه قسمت مال دختر و يك قسمت مال مادر است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 454

اهل سنت است قبول ندارد. در اين رابطه مى توانيد به باب 8 از موجبات ارث «وسائل الشيعة» و اوايل كتاب الفرائض از «شرايع الاسلام»، نوشتۀ محقق حلّى مراجعه كنيد كه ايشان مى فرمايد: «فإن كان الوارث ذا فرض أخذ نصيبه، فإن لم يكن معه مساوٍ، كان الردّ عليه ...».

«سؤال 3989» شش برادر با هم شريك و از اموال مساوى برخوردار بوده اند. يكى از برادرها كه هيچ زن و فرزندى هم ندارد مدت 30 سال است گمشده و هيچ اثرى از او وجود ندارد و احتمالًا فوت كرده باشد؛ آيا پنج برادر ديگر مى توانند اموال و سهم او را بين خود تقسيم كنند؟ چون ورثه اى ديگر غير از اين پنج برادر ندارد؟

جواب: تا يقين به مرگ فرد مفقود شده پيدا نكنند بايد اموال او را تحت نظر حاكم شرع نگه دارند و اگر يقين به مرگ او پيدا كردند بين ورثه تقسيم كنند.

«سؤال 3990» آيا فرزندان پسر فوت شده از مادر بزرگ و يا پدر بزرگ خود با وجود فرزندان ديگر ارث مى برند؟ اگر مى برند به چه مقدار؟

جواب: اگر فرزند فوت شده قبل از پدر يا مادر خود از دنيا رفته باشد با وجود فرزند ديگرى براى آنها، فرزندان شخص فوت شده از پدر بزرگ يا مادر بزرگ خود ارث نمى برند. براى تفصيل بيشتر به توضيح المسائل مباحت ارث

مراجعه كنيد.

«سؤال 3991» دوستم از من مقدارى پول طلب داشت و متأسفانه او فوت كرده و دو نفر عمو به عنوان ورثه دارد و قبل از اين كه من طلب آن دو عمو را بدهم يكى از آنها فوت كرده و از او يك پسر باقى مانده است؛ آيا بدهكارى خود را به يك عمو و پسرِ عموى فوت شده بدهم؟ و يا فقط به عموى باقى مانده پرداخت كنم؟

جواب: به محض فوت طلبكار، طلب او به ورثۀ او كه دو نفر عمو هستند منتقل شده؛ پس الآن عمو و فرزند برادرش مالك طلبند.

«سؤال 3992» پدرم قبل از فوتش اتومبيل خود و يك باغ را به نام مادرم كرده است.

اعضاى خانواده قيمت باغ را 60 ميليون تومان تخمين مى زنند. در ضمن يك مغازه، يك منزل و 17 ميليون تومان پول از او باقى مانده كه دو دانگ از منزل را به مادر و دو دانگ ديگر را به يكى از برادرانم بخشيده است و مادرم ادّعا مى كند: پدرتان 6 ميليون از آن را

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 455

در بيمارستان به من بخشيده است و احتمال اين كه مادرمان دروغ بگويد زياد است.

چگونه اين اموال را تقسيم كنيم؟

جواب: هبۀ ايشان در صورتى صحيح است كه در حال حيات تحويل داده شده باشد و اگر تحويل نداده است اثرى ندارد. البته سزاوار است ورثه با رضايت خود مبلغى را به مادر بدهند خصوصاً اگر بدانند پدر چنين قصدى داشته است و اگر منظور پدر نيز وصيت بوده، چنانچه اثبات شود كه چنين وصيتى كرده است و مجموع وصيت او در حدّ ثلث اموال او بوده بايد به آن

عمل شود و زايد بر ثلث با اذن همۀ ورثه صحيح است و در هر صورت در هر دو مسأله در مورد نزاع شخصى، بايد به حاكم شرع جامع الشرايط رجوع شود.

«سؤال 3993» چرا از ناحيۀ پدر بزرگ و مادر بزرگ به نوه هاى صغيرى كه پدر و مادرشان زودتر فوت كرده است ارث تعلق نمى گيرد؟ در حالى كه كمك به ايتام مورد سفارش شديد قرآن و احاديث است؛ آيا معيار در ارث، فقر ورثه و يا قرب به ميّت است؟ در كجاى قرآن چنين حكمى وارد شده است؟

جواب: معيار در ارث، فقر ورثه نيست، بلكه قرب به ميّت است و ولد به ميّت اقرب از ولد ولد است، اخبار وارده بر اين معنا دلالت دارند و آيۀ شريفه: «وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتٰابِ اللّٰهِ»* نيز دلالت دارد.

«سؤال 3994» شخصى به يكى از ورّاث خود وصيتى مازاد بر ثلث كرده و وارث هم وصيت را قبول كرده است، اما متأسفانه آن وارث قبل از اين كه به وصيت عمل كند از دنيا رفته است و حالا نوبت وراث طبقه دوم رسيده كه آنها آن وصيت زايد بر ثلث را قبول ندارند؛ آيا مال مورد وصيت به طبقۀ دوم وراث مى رسد؟

جواب: اگر وارث طبقۀ اول كه وصيت را قبول كرده بعد از فوت موصى از دنيا رفته است قبول او نافذ است و از تركه ميّت به مقدار وصيت وى به طبقۀ دوم ورثه منتقل نمى شود.

«سؤال 3995» اگر شخصى تنها وارثش زوجه باشد و حق شفعه اى به ارث گذارد و امام المسلمين نخواهد سه چهارم خود را اجرا كند؛ آيا زن مى تواند تمام حق را اجرا كند،

يعنى 34 را به ارث ببرد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 456

جواب: چون اخذ به شفعه خلاف قاعده است، ارث بردن آن محل خلاف بوده و روايات در آن متعارض است و تفصيل در نامه نمى گنجد.

«سؤال 3996» آيا استثناى وارده بر آيۀ «أُولُوا الْأَرْحٰامِ»* در خصوص كيفيت توريث بين پسر عموى ابوينى و پسر عموى ابى را قابل سرايت به عمۀ ابى و يا به طور كلى ساير شقوقى كه ذكر فرموده اند مى دانيد؟

جواب: آيۀ شريفۀ مذكور مربوط به ارث است و در مواردى كه حكم به تقديم برخى از خويشان شده، مانند تقديم برادر ابوينى بر ابى يا تقديم ابن عم ابوينى بر عمّ ابى در حقيقت شارع مقدس تبيين مصداق «اولى» در آيه را كرده است و ما طبعاً از باب تعبّد بايد عمل كنيم و تفصيل در نامه نمى گنجد.

«سؤال 3997» شخصى پدر آبرومندش را در ملأ عام دوبار كتك زده است. پدرش از اين غصه و ناراحتى فوت كرده است؛ آيا اين فرزند از پدر ارث مى برد؟

جواب: اگر مرگ پدر صد در صد مستند به پسر نيست پسر ارث مى برد.

«سؤال 3998» شخصى در اول جنگ با كمونيست ها در افغانستان دستگير مى شود و چند ماه بعد يكى از دختران وى فوت مى كند. اكنون از شخص دستگير شده خبرى نيست؛ آيا دختر از پدر ارث مى برد يا پدر از دختر ارث مى برد؟ در ضمن همسر وى نيز ازدواج كرده، آيا ازدواجش صحيح است؟

جواب: تا يقين به فوت آن فرد دستگير شده پيدا نكنند بايد او را زنده به حساب آورند. بنابراين اگر تا موقع فوت دختر، يقين به مرگ پدر حاصل نشده باشد پدر وارث

دختر است و بايد اموالش حفظ شود و زن هم اگر يقين به مرگ شوهر حاصل كرده ازدواجش صحيح است والّا خير.

«سؤال 3999» اين جانب 5 پسر و 4 دختر دارم كه به درخواست برادر خانمم يك فرزند دختر و يك فرزند پسر خود را به آنها دادم تا آنها كه بچه اى نداشتند آن دو را بزرگ كنند.

اكنون برادر خانمم و همسرش (دايى و زن دايى دو بچه) فوت كرده اند، آيا فرزندان من كه بزرگ شدۀ آنهايند، از آنان ارث مى برند؟ در ضمن آنها براى فرزند دختر من شناسنامه به اسم خود گرفته اند؛ آيا اين دو فرزند از من هم ارث مى برند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 457

جواب: فرزند از پدر و مادر واقعى خود ارث مى برد و سرپرست بودن و اسم در شناسنامه نوشتن اثرى ندارد. چنانچه محرميّت هم تابع فرزند واقعى است و اگر دايى بخواهد مالى به آن دو فرزند برسد بايد در حيات خود به آنها ردّ كند و يا وصيت كند از ثلث تركه به آنها بدهند.

«سؤال 4000» در سال 1371 به ايثارگران در صورت تمايل، يك حلقۀ چاه واگذار مى كردند كه اين جانب با توجه به آزاده بودن و برادرم به خاطر جانبازى و پدرم به عنوان پدر شهيد به همراه چند نفر ديگر از درخواست كنندگان مجوز يك حلقه چاه بوديم و موفق به اخذ مجوز شديم، اما پس از انصراف پدر و عدم تمايل برادران، اين جانب سهم پدر را با رضايت و به صورت توافقى به همراه تمام هزينه ها پرداخت كردم. پدرمان در سال 78 مرحوم شدند. الآن كه چاه مذكور با مخارج زياد داراى ارزش شده، برادران و

خواهران آن را جزء ارث پدرى دانسته و مدّعى تقسيم سهم پدرند، لذا با عنايت به اين كه در اين مدت اين جانب متحمل مخارج زيادى شده ام تكليف شرعى را بيان فرماييد، آيا اين جزء ارث قرار دارد؟

جواب: چاه، ملك كسانى است كه مخارج آن را پرداخته اند و حق حفر چاه و مجوز آن گرچه ماليت دارد و پدر در آن شريك بوده و قابل ارث است، ولى با فرض اثبات اعراض عملى يا قولى پدر از آن، موضوعى براى ارث باقى نمى ماند.

«سؤال 4001» خانمى فوت كرده و پنجاه عدد سكۀ بهار آزادى مهريه اش در ذمّۀ شوهرش به همراه جهيزيه اى كه پدر براى او خريده است و مقدارى طلا و زيور آلات از او باقى مانده است و دليلى بر اين كه شوهر مهريۀ وى را پرداخت كرده وجود ندارد؛ چون قطعه زمينى بوده كه هنوز به اسم او نشده است؛ آيا علاوه بر اموال شخصى، ورثۀ او از مهريۀ او هم ارث مى برند؟ و چه كسانى ارث مى برند؟

جواب: هر سه مورد جزء تركۀ آن مرحومه است و بايد بين ورثه طبق قانون ارث اسلامى تقسيم شود، مگر اين كه دليلى بر خلاف آن ثابت شود و در مفروض سؤال، هم پدر و مادر و هم شوهر و فرزند به دنيا آمده ارث مى برند. پدر و مادر هر كدام 16 و شوهر 14 و بقيه مال فرزند است.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 458

«سؤال 4002» شخصى وصيت مى كند كه تمام مايملكش را به تنها فرزندش بدهند، اما پس از يك ماه از فوت وى فرزند ديگرش به دنيا مى آيد؛ آيا وصيت وى نسبت به فرزند اولش نافذ است؟

جواب: وصيت

موصى نسبت به ثلث نافذ است و دو ثلث باقى مانده متعلق به همۀ ورثه است؛ حتى بچه اى كه بعداً به دنيا مى آيد كه هر كدام سهم خود را طبق قانون ارث اسلامى مى برند.

«سؤال 4003» قطعه زمينى در سال 1364 شمسى بين وارثين تقسيم و سهم هر كدام مشخص شده و بر همان اساس، تقسيم نامه تنظيم و به امضاى همۀ چهار برادر رسيده است. سال بعد يكى از وارثين مقدارى از سهم خود را فروخته و قسمتى را به فرزندان خود مصالحه كرده است. اكنون كه تصميم به ثبت ملك گرفته شده، مشخص گرديده كه مقدارى از جلوى زمين در حريم جاده قرار گرفته و دو قطعه زمين كه قبلًا در رديف دوم قرار داشته اكنون در نبش قرار گرفته است و تعدادى از وارثين اصرار بر تقسيم مجدد آن داشته و اظهار مى دارند چون در ملك تصرف صورت نگرفته و برخى از قطعه ها مرغوب تر شده قابل برگشت است. عمل به تقسيم سال 1364 كه آن زمان مورد توافق همه بوده است چه حكمى دارد؟ و آيا نياز به تقسيم مجدد از لحاظ شرعى دارد؟ قطعه زمين هايى كه فروخته و يا واگذار شده در صورت تقسيم مجدد چه حكمى دارند؟

جواب: در فرض مذكور كه همۀ شركا تقسيم مذكور را قبول كرده اند بعداً هيچ كدام نمى توانند تقسيم را به هم بزنند، مگر آن كه ثابت شود تقسيم اشتباه بوده و مثلًا در همان زمان تقسيم، قسمتى از ملك در حريم جاده و غير قابل استفاده بوده است و در صورتى كه اشتباه ثابت شود، بايد براساس قرعه با رضايت همۀ اطراف مجدّداً تقسيم صورت بگيرد و

معاملاتى كه قبلًا يكى از شركا روى قسمتى از ملك انجام داده است اگر آن قسمت از ملك، سهم شريك ديگرى گرديده، فضول و غير نافذ است و صحت آن تابع اجازۀ مالك است و در صورت نزاع بايد به قاضى جامع الشرايط رجوع شود تا فصل خصومت كند.

«سؤال 4004» آيا كسى مى تواند فرزند يا برخى از فرزندانش را از ارث محروم كند؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 459

جواب: محروم كردن وارث از ارث صحيح نيست و وارث سهم خود را طلبكار است. البته اگر منظور اين است كه ماترك به ساير ورّاث داده شود وصيت محسوب مى شود و همراه با ساير اقلام وصيت تا ثلث نافذ است، ولى دو ثلث از ماترك بايد بين همۀ ورّاث تقسيم شود.

«سؤال 4005» آقايى ازدواج كرده و ثمرۀ اين ازدواج يك پسر بوده است. متأسفانه بعد از مدتى اين ازدواج به طلاق منجر شده و پسر به اروپا سفر مى كند. اكنون كه پدر فوت كرده خبر مرگ فرزند هم رسيده است. زن ادّعا مى كند كه وارث تمام اموال آن دو است؛ چون با فوت پدر به پسر منتقل شده و سپس به مادرش رسيده است، اما متأسفانه تاريخ فوت فرزند معلوم نيست و احتمالًا قبل از پدر فوت كرده باشد. لطفاً بفرماييد تقسيم ارث چگونه مى باشد؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر تاريخ مردن پدر فقط معلوم است، به مقتضاى استصحاب حيات پسر تا آن تاريخ، ارث به پسر مى رسد و از او به مادرش منتقل شده است و اگر تاريخ مردن هيچ كدام معلوم نيست پدر و پسر هر دو از يكديگر ارث مى برند؛ بدين گونه كه مال پدر به

پسر منتقل شده و از او به مادرش و اگر پسر غير از اين ارث مالى داشته است به پدر و مادرش منتقل شده است، نظير آنچه در ميراث غرقىٰ و مهدوم عليه با جهل به تاريخ وفات آنها وارد شده است.

«سؤال 4006» شخصى فوت كرده و از وى سه پسر و مقدارى اموال منقول و غير منقول باقى مانده است. دو پسر بزرگ تر ادّعا مى كنند: پدر، برادر سوم را از خودش نفى كرده است مبنى بر اين كه مادرشان با شخص ديگرى غير از شوهرش ارتباط نامشروع داشته و پس از يك سال كه پسر هم به دنيا آمده شوهر اول متوجه ارتباط نامشروع شده و زن را طلاق داده و زن با شوهر دوم ازدواج مى كند و از آن مرد سه پسر به دنيا مى آورد كه همۀ آنها شبيه همين فرزند سوم شوهر اولند. شوهر اول هم نفى ولد و يا لعان نكرده است، لطفاً تقسيم ارث را نسبت به فرزندان شوهر اول بيان فرماييد؟

جواب: در مفروض سؤال، پسر سوم نيز شرعاً ملحق به شخص متوفى و فرزند وى محسوب بوده و در ارث پدر شريك است و در صورت عدم ثبوت زناى مادر با

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 460

شخص ثالث، ازدواج او با شخص ثالث محكوم به صّحت است، ولى اگر مادر خودش مى داند كه زنا واقع شده ازدواج او با زانى صحيح نيست و بايد جدا شود.

«سؤال 4007» بيست سال پيش اموال شخصى كه از دنيا رفته بود بين ورثۀ آن مرحوم كه همگى بالغ بودند تقسيم گرديد و به امضاى ورّاث رسيد. در زمان اين تقسيم نامه يكى از

دخترهاى آن مرحوم ازدواج نكرده بود، لذا بدون اين كه ذكرى از جهيزيه به ميان بيايد دو قطعه زمين كوچك به وى تعلق گرفت مشروط بر اين كه ده هزار تومان به بقيۀ ورثه پرداخت كند. پس از چندى بعضى از ورّاث كمك كرده و مقدارى از جهيزيه را تهيه كردند. اكنون كه بيست سال از تقسيم ارث گذشته، برخى از ورثه يك قطعه زمين از زمين هاى وى را تصرف كرده اند با اين استدلال كه «ما دو قطعه زمين به تو داديم كه خودت جهيزيه تهيه كنى و حالا كه جهيزيه ات را ما تهيه كرده ايم، يك قطعه زمين از ماست، علاوه بر اين كه آن ده هزار تومان سابق را هنوز پرداخت نكرده اى»؛ اما دختر به اين امر رضايت نداده و مى گويد: «جهيزيه را به قيمت روز به شما باز پس مى دهم، اما زمين از خودم باشد». لطفاً نظر شرع مقدس را در اين خصوص بيان فرماييد؟

جواب: چنانچه در فرض مذكور، ساير ورثه مازاد بر سهم الارث دختر كوچك تر را به او بخشيده اند و زمين مذكور نيز در اختيار او قرار گرفته باشد آن زمين مانند مقدارى كه در مقابل مبلغى به او تمليك كرده اند ملك او خواهد شد و چنانچه بعداً براى او جهيزيه بخرند نمى توانند بدون اجازۀ او زمين را عوض آن تملّك كنند هرچند انگيزۀ آنان از هبۀ مذكور تأمين جهيزيۀ او بوده است، مگر آن كه ثابت شود بخشش آنان مشروط به شرطى بوده است كه در اين صورت پس از تخلف شرط، حق فسخ هبه را دارند و در هر صورت چنانچه جهيزيه را به درخواست صريح يا ضمنى او بدونِ قصد مجانيت خريده اند

پول آن را از او طلبكارند و بنابر احتياط واجب او بايد به ميزان ارزش فعلى با آنان مصالحه كند و همچنين ده هزار تومانى را كه به ساير ورثه بدهكار است، اگر در پرداخت آن كوتاهى كرده، احتياطاً به ارزش فعلى با آنان مصالحه كند و بهتر، بلكه احتياط آن است كه در اصل مسأله نيز با آنان مصالحه كند و در صورت نزاع در مسألۀ شخصى بايد به قاضى جامع الشرايط رجوع شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 461

«سؤال 4008» شخصى در سال 1367 بنا به گفته ارتش مفقودالاثر شده و پدرش در سال 72 فوت كرده است. سال 75 بنياد شهيد اعلام كرده كه همۀ مفقودالاثرها را شهيد اعلام كنيد؛ آيا اين شهيد از پدرش ارث مى برد يا خير؟ و آيا مادر و برادرش از شهيد ارث مى برند؟

جواب: تا موقعى كه مرگ كسى حتمى و يقينى نشده بايد او را زنده حساب كنند و ورّاث او از او ارث نمى برند و خود او از پدر و مادر اگر قبل از يقينى شدن فوت او فوت شده باشند ارث مى برد.

«سؤال 4009» همسر اين جانب سال گذشته فوت كرده كه قسمتى از ماتركش كارخانه آجر فشارى است كه در آن معدنى جهت تأمين خاك مخصوص آجر وجود دارد، لكن در حال حاضر خاك مخصوص آن تمام شده است؛ آيا در تقسيم ماترك براى اين جانب از معدن سهمى وجود دارد؟

جواب: اولًا: با فرض تمام شدن خاك مخصوص، معدن ارزش ندارد و ثانياً: معدن در حكم زمين بوده و ارث بردن زن از زمين محل اشكال است، ولى با داشتن اولاد از شوهر بنابر احتياط زن را راضى

كنند.

«سؤال 4010» پدرى داراى دو پسر و يك دختر بوده. پسر ارشد اين شخص با اين كه داراى زن و فرزند بوده هم چنان با پدر زندگى كرده و در كارهاى كشاورزى و فعاليت هاى ديگر به پدر كمك مى كرده و پسر كوچك تر به مقتضى سن كم در فعاليت هاى كشاورزى حضور مؤثرى نداشته است. بعد از فوت پدر به خاطر صميميتى كه بين دو برادر بوده هيچ گونه تقسيم ملكى صورت نگرفته و پسر ارشد در طى چندين سال به كشت و زرع در آن زمين ها ادامه داده و حتى زمين آباد نشدۀ او را آباد كرده است.

تا اين كه بعد از فوت پسر ارشد، تعدادى از ورثۀ وى ادّعاى شراكت پدرشان را با پدر بزرگشان كرده و مى گويند: چون پدر ما با پدرش زندگى كرده و در خانۀ او بوده و با او كشاورزى مى كرده، لذا املاك او ابتدائاً بايد به صورت شراكتى با پدر تقسيم شود. تقسيم اراضى به چه نحو است؟ و آيا ادّعاى شراكت مسموع است؟

جواب: شريك بودن پسر با پدر مشروط بر اين است كه پسر مجاناً براى پدر كار

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 462

نكرده باشد و بين آنان هم قراردادى منعقد شده باشد كه سهم هر يك چقدر باشد يا مرسوم باشد در محل كه در چنين مواردى حق پسر چقدر و حق پدر چقدر است و زمينى كه در زمان حيات پدر آباد نشده متعلق به همۀ ورثه بوده و پسر ارشد بدون اجازه از ساير ورثه حق نداشته است در آن تصرف كند. بالاخره هر چه را پدر تا موقع مرگ مالك بوده متعلق به همۀ ورثه است،

زمين باشد يا خانه يا هر چيز ديگر.

«سؤال 4011» شخصى در اثر تصادف فوت كرده است و بنده مدت يك سال تلاش كردم تا ديۀ آن مرحوم را گرفته، اما هنوز نتوانسته ام به ورثه پرداخت كنم؛ آيا مى توانم حق الزحمۀ خود را از روى ديه برداشت كنم؟

جواب: ديه متعلق به ورثۀ آن مرحوم است و بايد هر چه زودتر تحويل آنها شود و اگر با اجازۀ همۀ آنها در اختيار شما باشد بايد طبق دستور آنها عمل كنيد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 463

مسائل قضاوت

شرايط و صفات قاضى

«سؤال 4012» شرايط حاكم شرع واجد الشرايط از نظر شرع كدام است؟ آيا يك قاضى دادگاه عمومى حاكم شرع واجد الشرايط محسوب مى شود؟

جواب: قاضى- علاوه بر بلوغ، عقل، ايمان، عدالت، مرد بودن، طهارت مولد و بنابر احتياط واجب مجتهد بودن، بلكه بنابر احتياط اعلم بلد يا منصوب بودن از طرف اعلم- بايد رشيد نيز باشد، يعنى بتواند با كارشناسى و ادراك صحيح از موضوعات و شرايط و اوضاع موجود و لحاظ مصالح و مفاسد معقول و مقبول، حكم شرعى را صادر كند، و در اين صورت او حاكم شرع محسوب است.

«سؤال 4013» آيا قاضى غير شيعه مى تواند براى شيعيان حكم صادر كند؟

جواب: قضاوت قاضى غير شيعى براى شيعه نافذ نيست، ولى اگر در مورد خاصى استنقاذ حق شيعى جز از راه قضاوت غير شيعى ممكن نباشد بعيد نيست مانعى نداشته باشد.

«سؤال 4014» آيا مجتهد جامع الشرايط مى تواند اختيار صدور حكم راجع به حدود را به شخص غير مجتهد واگذار كند؟ و آيا اقرار به جرمى كه موجب حدّ است نزد حاكم غير مجتهد حدّ را ثابت مى كند؟

جواب: قال امير المؤمنين عليه السلام لشريح:

«يا

شريح قد جلست مجلساً لايجلسه إلّا نبيّ أو وصيّ نبيّ أو شقيّ».

«1» به نظر اين جانب قاضى و از جمله قاضى در حدود بايد مجتهد عادل باشد و

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 27، ص 17، ابواب صفات قاضى، باب 3، ح 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 464

تفويض آن به غير مجتهد عادل و شهادت و اقرار نزد غير او اعتبار ندارد و ما قول نداده ايم كه هر چه گناه انجام مى شود قطعاً بايد بر مرتكب آن حدّ جارى شود. از هزار مورد يكى هم ثابت شود و حدّ جارى گردد براى عبرت ديگران كافى است. ضمناً براى تفصيل بيشتر مسأله مى توانيد به جلد دوم دراسات فى ولاية الفقيه صفحۀ 153 به بعد مراجعه فرماييد.

«سؤال 4015» در دادگاه ها رشد اشخاص بايد توسط دادگاه احراز شود با اين استدلال كه «واگذارى تشخيص امر به ولىّ طفل ممكن است موجب ضررهاى غير قابل جبرانى به طفل شود» و از سوى ديگر تراكم پرونده ها در دادگاه ها و نيز تعداد افرادى كه نياز به احراز رشد دارند موجب عسر و حرج براى طرفين (دادگاه و طفل) مى شود، براى رفع اين مشكل، آيا مى توان مثلًا 18 سالگى را امارۀ رشد قرار داد؟ به اين معنا كه رسيدن به اين سن به معناى رشيد بودن شخص فرض شود؟

جواب: رشد بچه بايد احراز شود و در مورد شك، استصحاب عدم رشد جارى است.

«سؤال 4016» هرگاه شخصى مرتكب جرمى كه مجازات آن اجراى حدّ است بشود و براى قاضى محرز گردد كه وى به سبب اشتغال به شغل و يا حرفۀ معيّن و يا اقامت در محل هاى معيّن، احتمال ارتكاب مجدّد وى به همان

جرم زياد باشد؛ آيا قاضى مى تواند او را علاوه بر اجراى حدّ به منع از اشتغال و يا حرفۀ معيّن محكوم كند؟ حكم مسأله نسبت به جرائم مستلزم قصاص نفس و يا قصاص عضو و موارد ديگر چگونه است؟

جواب: جلوگيرى از جرم و جنايت از مهمترين وظايف و شؤون حاكميت مشروع است و چنانچه اين امر منحصراً متوقف بر تحديد حقوق بعضى افراد باشد حاكميت صالح مى تواند به طور موقت و با اكتفا به قدر ضرورت، پس از ملاحظۀ كارشناسان بى طرف و متدين و تمام ملاحظات عقلايى از جمله در نظر گرفتن آثار و تبعات فردى، خانوادگى و اجتماعى آن، اقدام به تحديد حقوق افراد كند و اين حكم در مورد جرائم مستلزم قصاص واضح تر است، زيرا عنوان دفاع از امنيت جامعه را نيز پيدا مى كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 465

خطاى قاضى

«سؤال 4017» اگر آمر و مأمور قانون هر دو در اجراى امرى اشتباه كرده و بر آن اصرار ورزند و هر دو هم جاهل به غير قانونى بودن آن باشند، آيا پرداخت ديه و يا ضمان مالى از بيت المال مخالف موازين شرع است؟ در هر صورت حدود مسؤوليت كيفرى و مدنى هر كدام را بيان فرماييد؟

جواب: ظاهراً در فرض مذكور كه آمر و مأمور هر دو جاهلند و در جهل خود قاصر و معذورند، ضمان بر بيت المال است.

«سؤال 4018» اگر مرجعى حكم به مهدورالدم بودن شخصى دهد و ما آن حكم را عادلانه ندانيم؛ آيا نبايد به آن حكم عمل شود؟ يا اين كه بايد بگوييم آن مرجعى كه چنين حكمى داده لابد به وظيفۀ شرعيش عمل كرده و اطاعت امرش واجب است؟

جواب: اگر

كسى به خطاى حاكم شرع در تشخيص موضوع يا خود حكم يقين كرد و يا در موارد دماء احتمال چنين خطايى را بدهد شرعاً نمى تواند حكم وى را در اين زمينه اجرا كند.

«سؤال 4019» هرگاه آمر قانون به غير قانونى بودن امر خويش علم داشته و لكن مأمور اجراى حكم جاهل به آن باشد و جهل و اشتباه او قابل قبول باشد؛ آيا الزام مأمور جاهل به پرداخت ديه و يا ضمان مالى خلاف موازين شرعى است به جهت اين كه در اين فرض، سبب اقوا از مباشر است؟ و آيا مى توان مأمور را مبرا از مسؤوليت كيفرى و مدنى دانست؟

جواب: صرف جهل يا مأمور بودن، رافع ضمان نيست؛ ولى چنانچه دستور و رأى آمر براى مأمور حجّت شرعيه محسوب مى شده است ظاهراً ضمان بر آمرى است كه عالم به غير شرعى بودن عمل است، همان طور كه اگر مأمور جاهل به آثار مترتبه بر عمل خود بوده است و آمر عالم بوده است، ظاهراً عمل، مستند به آمر عالم است نه به مأمور جاهل و در هر صورت با فرض جهل قصورى، كيفر ثابت نيست.

«سؤال 4020» شخصى در يك مشاجره به قتل رسيده و قاتل فرار كرده است. پس از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 466

چندى فردى خود را به عنوان قاتل معرفى كرده و دادگاه حكم قتل وى را صادر و سپس اعدام شده است. پس از اعدام وى شخص ديگرى ادّعا مى كند كه كسى كه اعدام شده قاتل نبوده و خود وى قاتل است. لطفاً بفرماييد آيا قاضى مقصر است؟ و آيا عمل قاتل معدوم انتحارى بوده؟ و آيا نفر دوم بايد ديه

بدهد يا اعدام شود؟

جواب: قاضى حكم اول تقصير ندارد و ضامن هم نيست و اگر شرعاً ثابت شود كه دومى قاتل است حكم قصاص يا ديه در مورد او جارى است.

مسائل اقرار و شهادت

«سؤال 4021» در جرائم تعزيرى آيا شهادت زنان در محاكم مورد قبول است؟ و حدّ نصاب شهادت زنان در اثبات جرم تعزيرى بايد به چه تعداد باشد؟

جواب: تعزيرات، مانند حدودند و در حدود جز در موارد خاصه شهادت زنان پذيرفته نيست.

«سؤال 4022» با توجه به اين كه شهادت و قسم به عنوان يكى از ادلّۀ اثبات غير قابل انكار مطرح بوده، آيا شنيدن شهادت و قسم نزد قاضى صادر كنندۀ رأى موضوعيت داشته يا از باب تحصيل علم و يقين براى قاضى صادر كنندۀ رأى است؟ و اگر موضوعيت داشته حضرت عالى چه راهكارى را پيشنهاد مى فرماييد؟

جواب: قسمى كه مسقط حق و دعواست، قسمى است كه به قسم دادن خود قاضى انجام شود. در مورد شهادت در امور مالى، شهادت بر شهادت نافذ است در صورتى كه دو نفر عادل به شهادت شاهد اصل شهادت دهند؛ ولى در حدود، شهادت بر شهادت نافذ نيست و بايد شاهدها نزد خود حاكم و قاضى شهادت دهند.

«سؤال 4023» اگر بنا باشد كه هرگاه چهار نفر جمع شده و شهادت به زناى شخصى بدهند و قاضى هم حكم به رجم كند، آيا اين مسأله ظالمانه نيست؟

جواب: آنچه قابل توجه مى باشد اين است كه شرايط شرعى اثبات حدّ زنا- اعم از محصن و غير محصن- آن قدر سخت و دقيق است كه انسان مطمئن مى شود هدف شارع مقدس، حفظ عفت عمومى جامعه و توجه دادن افراد به اهميت اين گناه بوده

رساله

استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 467

است نه اين كه مى خواسته است به سرعت اين حدّ اجرا شود و لذا شرايط آن را سخت و دقيق مقرر كرده است به نحوى كه به ندرت همۀ آن شرايط جمع مى شوند، مثلًا از جملۀ شرايط آن در مورد ثبوت زنا با بيّنه، رؤيت عمل زنا (كالميل فى المكحلة) توسط چهار مرد عادل است و نه اطلاع آنان از اين عمل از راه هاى ديگر و در مورد ثبوت آن با چهار مرتبه اقرار، بايد اقرار در حالى طبيعى، بدون ترس، اكراه و امثال آن و در حضور قاضى شرع جامع الشرايط بوده و در زندان نباشد. بديهى است چنين شرايطى بسيار نادر خواهد بود.

در مورد رجم اگر با اقرار با شرايطى كه ذكر شد ثابت شود، زانى و زانيه بايد بتوانند در حال رجم فرار كنند و اگر فرار كردند نبايد تعقيب شوند. لذا در جريان «ماعز بن مالك» كه با اقرار او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم زناى محصنه اش ثابت شد، هرچند آن حضرت مايل نبودند اثبات شود و از اين رو پس از هر اقرارى روى خود را به طرف ديگر بر مى گرداندند تا شايد او از ادامۀ اقرار منصرف شود، «ماعز» هنگام اجراى حدّ فرار كرد و شخصى در بين راه به او حمله كرد و سرانجام مردم او را گرفتند و كشتند. هنگامى كه خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد بسيار ناراحت شدند و فرمودند: چرا او را رها نكرديد؟

و سپس فرمودند: اگر او گناه خود را ظاهر نمى كرد و توبه مى كرد براى او بهتر بود و آنگاه

ديه او را از بيت المال پرداخت كردند. «1»

«سؤال 4024» كسى در سن كودكى چيزى را ديده و در سن بزرگ سالى شهادت به آن مى دهد؛ آيا چنين شهادتى صحيح است يا نه؟

جواب: چنانچه هنگام مشاهدۀ آن چيز، مميّز بوده باشد شهادتش دربارۀ آن در زمان بلوغ با دارا بودن ساير شرايط پذيرفته است.

«سؤال 4025» اگر كسى با فريب كارى و رشوه، سند ملكى را به نام شخصى زده و آن را ثبت كرده باشد و سپس خودش در دادگاه اعتراف به عمل خود كند؛ آيا اعتراف او كافى و صحيح است؟ و براى ثابت شدن مالكيتِ مالك اصلى، آيا گواهى دو شاهد كافى است؟

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 28، ص 100، ابواب حدّ زنا، باب 15.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 468

جواب: براى اثبات مالكيت مالك، نياز به شهادت دو شاهد عادل و يا اعتراف خود غاصب لازم است.

«سؤال 4026» آيا شهادت دو زن به تنهايى مى تواند مثبت ادّعايى مبنى بر ثبوت رابطۀ زوجيت تلقى گردد؟

جواب: در صورت اختلاف و نزاع در اصل تحقق نكاح، شهادت دو زن فقط براى اثبات آن كافى نيست، مگر اين كه حاكم شرع يقين پيدا كرده و بر حسب علم خود حكم كند.

«سؤال 4027» شخصى نخست به نفع يك طرف شهادت مى دهد، و نام او در فيصلۀ شرعى ذكر شده است و طبق شهادت او فيصلۀ شرعى نوشته مى شود. اكنون بعد از بيست و پنج سال مى گويد كه شهادت قبلى من دروغ بوده و مى خواهد به نفع طرف مقابل شهادت دهد. آيا چنين شخصى از نظر شرعى «عادل» شمرده مى شود، و شهادت بعدى او- به نفع طرف مقابل- پذيرفته است يا خير؟

جواب:

مجرد رجوع شاهد و ادّعاى كذب در شهادتش، تا وقتى كه اين مطلب براى محكمۀ صالحه ثابت نگرديده باعث باطل گرديدن فيصلۀ شرعى اوّل نمى گردد.

بله، اگر شاهد معتقد است كه در شهادت اوّل دروغ گفته، بر طبق عقيدۀ خود بايد خساراتى را كه به واسطۀ شهادتش به طرف مقابل وارد گرديده است جبران نمايد. اما اگر براى حاكم شرع به طريقى غير از اقرار شاهد ثابت گردد كه وى هنگام شهادت اوّل دروغ گفته است، حكم اوّل نقض گشته و وى تعزير مى گردد؛ و در اين صورت اگر چيزى كه بر آن شهادت داده است باقى باشد به صاحبش برگردانده مى شود و اگر تلف شده باشد شاهد بايد خسارت وارده به صاحبش را جبران نمايد و شهادت چنين فردى در موارد ديگر مورد قبول نخواهد بود؛ مگر اين كه توبه نموده و خود را اصلاح نمايد و عدالتش ثابت شود، در اين صورت در موارد ديگر غير از اين دعوا مى تواند شهادت دهد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 469

هزينۀ دادرسى

«سؤال 4028» در صورتى كه حاكم شرع حكم به توقيف اموال فردى كرد با توجه به اين كه شاكى آن متحمل ضرر و زيان در رسيدن به مالش از جمله هزينۀ دادخواست، كرايه، و ... گرديده؛ آيا جايز است از اموال متشاكى بدون صورت جلسه كردن جهت تقاص، مالى را به اندازۀ ضرر و زيان و يا كمتر از آن بردارد؟

جواب: مخارجى را كه شاكى براى اقامۀ شكايت و اثبات دعوا متحمل مى شود نمى تواند از طرف مقابل دعوىٰ بگيرد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 470

مسائل حدود و تعزيرات

[جايگزين كردن مجازات]

«سؤال 4029» آيا در حدود مى شود مجازاتى را جايگزين كرد يا خير؟

جواب: موارد حدود مشخص است و تغيير و تبديل جايز نيست، مگر اين كه مسألۀ اهمّى در كار باشد.

حدّ زنا

«سؤال 4030» آيا بين فردى كه مبتلا به ايدز است و به عنف به زنى تجاز مى كند با كسى كه از روى رضايت زن با او زنا مى كند در اين قضيه تفاوت است يا خير؟

جواب: حكم زانى به عنف اعدام است و اگر زن بر اثر انتقال بيمارى به او كشته شود و زانى قصد قتل او يا علم به كشته شدن او داشته باشد قتل عمدى محسوب و مستلزم قصاص است و با فرض رضايت زن اگر او علم به بيمارى زانى داشته باشد و با اين حال اقدام كرده و راضى شده باشد خون او هدر است.

«سؤال 4031» نحوۀ اجراى حكم سنگسار چگونه است؟ آيا فاصلۀ پرتاب و اندازه و مقدار سنگ در روايات مشخص شده است؟

جواب: در دستور رجم در روايات فرموده اند:

«بأحجار صغارٍ»

با سنگ هاى كوچك و اگر زنا از راه اقرار ثابت شده باشد- نه از راه شهود اربعه- شخص مقرّ پس از خوردن يك سنگ حق فرار دارد و بايد امكان فرار داشته باشد و نبايد تعقيب شود.

«سؤال 4032» ملاك مسافرت در احصان چيست؟ آيا مقصود مسافت شرعى است يا عرفى و آيا مسافرت كوتاه مدت موجب خروج احصان زوجين است به عبارت ديگر، آيا سفر در عدم احصان موضوعيت دارد و يا نفس سفر، حاكى از عدم تمكن است؟

همچنين اگر به قصد انجام زنا به مسافرت برود، آيا محصن است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 471

جواب: مسافرت موضوعيت ندارد. ملاك، غايب

بودن همسر و عدم تمكن از تمتع از اوست. سفر نيز اگر به نحوى باشد كه عرفاً بگويند همسرش فعلًا دراختيار او نيست و اگر بخواهد نمى تواند از او متمتع شود، محصن نيست كه البته نسبت به افراد و امكانات متفاوت است، بنابراين اگر به طور كلى مسافرت او مجموعاً يكى دو ساعت بيشتر طول نمى كشد، مانع صدق احصان نيست، ولى اگر قدرى دور شود كه عرفاً بگويند فعلًا دسترسى به همسر ندارد، نمى توان حكم به رجم كرد. هرچند بتواند با هواپيما و مانند آن ظرف چند ساعت خود را به همسرش برساند و در موارد شبهه در مفهوم و يا در مصداق بايد احتياط شود و در اين فرض نيز چنانچه ملاك فوق محقق نشود هرچند مسافرت به قصد نامشروع باشد بايد احتياط شود و نمى توان حكم به رجم كرد.

«سؤال 4033» خانمى ادّعا مى كند كه فرزند 3 ساله اش از نطفۀ شخص ثالثى غير از شوهر اوست و شخص ثالث ادّعاى خانم و هر گونه عمل و رابطۀ جنسى را به شدت انكار مى كند. با توجه به آزمايشات ژنتيكى به عمل آمده صحت ادّعاى خانم ثابت است.

در مورد حدود شرعى و مسائل ملحق به آن، چه وظيفه اى داريم؟

جواب: حدّ شرعى مربوط به حاكم شرع است، اگر در محكمۀ شرعى زنا ثابت شد حاكم شرع حدّ را جارى مى كند و لازم نيست افشا شود تا به حاكم شرع برسد، بلكه اگر توبه كنند خدا قبول مى كند و فرزند ملحق به شوهر است

«الولد للفراش»

، مگر اين كه آزمايش ها موجب يقين قطعى شدند. در عين حال حفظ بچه لازم بوده و اتلاف او جايز نيست و نفقۀ بچه

بر عهدۀ پدر اوست و اگر پدر استنكاف مى كند و اجبار ممكن نيست بر عهدۀ مادر اوست.

«سؤال 4034» چرا حضرت على عليه السلام جوانى را كه در مصر لواط كرده بود رها كرد و حدّ شرعى بر وى جارى نساخت؟

جواب: قضيه مزبور، در منبع معتبرى يافت نشده؛ ولى به طور كلى چنانچه امرى كه موجب حدّ گردد به اقرار ثابت شده باشد امام مى تواند مجرم را عفو كند.

«سؤال 4035» آيا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كسى را رجم كرده است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 472

جواب: رجم كردن زن و مرد يهودى توسط پيامير صلى الله عليه و آله و سلم كه در بعضى تواريخ وارد شده است قطعى نيست و از جهاتى قابل خدشه است، اما مطابق بعضى روايات به دستور پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم حكم رجم در مورد افراد ديگر اجرا شد از جمله:

الف: ماعز بن مالك كه در وسائل الشيعة، باب 15 از ابواب حدّ زنا ضمن دو روايت ذكر شده است.

ب: در نهج البلاغه، خطبه 127 كلامى از امير المؤمنين عليه السلام خطاب به خوارج آمده است:

«... و قد علمتم أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم رجم الزاني المحصن ثمّ صلّى عليه ...»

. ج: در دو مورد توسط امام صادق عليه السلام رجم دو نفر به پيامبر نسبت داده شده است:

يكى وسائل الشيعة، ج 28، ص 62، ح 5:

«رجم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و لم يجلد»

. و ديگرى در مستدرك الوسائل، ج 9، ص 120، ح 27:

«لما رجم رسول اللّه الرجل في الزنا ...».

رجم در قرآن

«سؤال 4036» در بعضى از

كشورهاى اسلامى، رجم زانى اجرا مى شود، آيا اين مسأله كه در قرآن نيامده است نبايد در جوامع بزرگ و رو به رشد ترك شود؟

جواب: مسأله رجم هرچند در قرآن ذكر نشده است، لكن روايات معتبر زيادى از ائمۀ معصومين عليهما السلام در اين رابطه وارد شده است كه نمى توان از آنها اغماض كرد. «1»

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم طبق روايت متواتر ثقلين كه از طريق شيعه و سنّى نقل شده است عترت خود را «عدل» قرآن و يكى از دو «ثقل» قرار داده و فرموده اند:

«إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى» «2»

بنابراين سُنت و عترت، همچون قرآن حجّت است و مى توان با روايات معتبر منقول از ائمه عليهم السلام كليات و عمومات و اطلاقات قرآن را تفسير يا تخصيص و يا مقيّد كرد. آيات مربوط به زنا در قرآن هرچند به نحو كلى و عام

______________________________

(1)- وسائل الشيعه، ج 28، ص 61- 74 و 98- 103، ابواب 1- 4 و 14 و 15، ابواب حدّ زنا.

(2)- الارشاد، ج 1، ص 233؛ الامالى، شيخ مفيد، ص 135؛ الاحتجاج، ج 1، ص 90؛ كنزالعمّال، ج 1، ص 186 و ج 5، ص 290؛ مسند ابى يعلى، ص 297؛ سنن النسائى، ج 5، ص 45، 51 و 130.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 473

ذكر شده و شامل محصن و غير محصنند، ولى اشكالى ندارد كه توسط روايات معتبر، آنها را تخصيص زد. همان گونه كه بسيارى از احكام نماز، روزه، حج و ساير امور دينى به تفصيل در قرآن ذكر نشده است و از طريق روايات معتبر ائمۀ معصومين عليهم السلام به دست مى آيد. البته

اگر اجراى حكم رجم يا بعضى حدود ديگر در زمانى منشأ عوارض منفى در جامعه شود و مثلًا موجب وهن مذهب و بدبينى مردم- هرچند در بعضى مناطق دنيا- به اصل مذهب گردد به عنوان ثانوى بايد اجراى آن موقتاً متوقف شود و همزمان فلسفۀ حدود و احكام الهى با زبان روز و منطق و استدلال تبيين گردد.

حدّ سرقت

«سؤال 4037» آيا بعد از اجراى حدِ قطع انگشتان سارق مى توان به وسيلۀ وسايل و تجهيزات پزشكى انگشتان سارق را پيوند زد؟

جواب: در مفروض سؤال، جواز پيوند دست سارق محل اشكال است. بلى اگر قطع دست به خاطر قصاص عضو باشد با رضايت طرفى كه براى او قصاص شده جواز پيوند بعيد نيست.

«سؤال 4038» آيا اجراى مجازات اعدام توسط چوبۀ دار الزاماً بايد در ملأ عام انجام گيرد؟

جواب: منوط به نوع جرم و صلاحديد حاكم صالح قضايى جامع الشرايط است.

احكام محارب

«سؤال 4039» منظور از مهدورالدم كيست؟ و در حال حاضر شرايط آن چيست؟

جواب: مهدورالدم كسى است كه خون او احترام نداشته و بدين لحاظ كشتن وى موجب قصاص و ثبوت ديه نيست. البته معناى مهدورالدم بودن اين نيست كه هر كسى حق تعرض نسبت به او را داشته باشد. قاتل، مهدورالدم است، ولى در عين حال قصاص او حق اولياى ميّت است و بنابر احتياط بايد به اجازۀ حاكم شرع

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 474

جامع الشرايط باشد. ساب النبى و الائمه عليهم السلام مهدورالدم است، ولى بنابر احتياط به اجازۀ حاكم شرع باشد وگرنه هرج و مرج لازم مى آيد.

«سؤال 4040» آيا زنان را مى توان به اتهام محاربه تحت تعقيب قرار داد؟ در صورت مثبت بودن جواب؛ آيا صدور حكم اعدام يا چوبۀ دار يا تبعيد جايز است؟

جواب: به صرف اتهام محاربه نمى توان كسى را مورد مجازات يا حتى تحت تعقيب و بازجويى آزار دهنده قرار داد، مگر اين كه مصالح مهمتر جامعه اسلامى به نظر كارشناسان امين و بى طرف در معرض تهديد و خطر جدّى باشد كه در اين صورت به قدر ضرورت، تحقيق دربارۀ آن

توسط مركزى مستقل و آزاد از گرايش هاى جناحى، براى بررسى و كشف واقعيت جايز است، ولى صدور حكم مجازات بايد طبق ضوابط قضايى و در محكمۀ آزاد با داشتن حق دفاع متهم و با حكم حاكم جامع الشرايط باشد و بر فرض ثبوت محاربه، فرقى بين زن و مرد در حكم آن نيست و احكام و مجازات هاى متفاوت محاربه كه در سورۀ مائده، آيۀ شريفۀ 33 ذكر گرديده به ضميمۀ آيۀ شريفه: «وَ جَزٰاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهٰا» «1» و نيز اعتبار عقلى و عقلايى متناسب با نوع جرم است كه حاكم جامع الشرايط پس از تشخيص جرم و نوع آن و رعايت همۀ مصالح دربارۀ آن حكم مى كند. بديهى است رعايت مصلحت و احتياط بويژه نسبت به زنان كه در تصميمات و بنيۀ روحى و جسمى ضعيف ترند اولى و اوجب است.

«سؤال 4041» اهل ريبه به چه كسانى اطلاق مى شود؟

جواب: اهل ريبه گروه هايى هستند كه به فساد، فتنه، فسق و تجاوز به حقوق مردم شهرت داشته و داراى تشكيلات سرّى يا غير سرّى بوده و از سوى حكومت مشروع، صالح و عدل، مورد شك و اتهام بوده و آن را در معرض خطر قرار مى دهند، مانند گروه خوارج نسبت به حكومت امام على عليه السلام. بنابراين نمى توان هر فرد يا گروه مخالف را جزء اهل ريبه شمرد.

______________________________

(1)- سورۀ شورى (42): آيۀ 40.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 475

احكام مرتد

«سؤال 4042» نظر جناب عالى در مورد ارتداد و حكم قتل مرتد چيست؟ و اصلًا مرتد به چه معناست؟

جواب: مرتدّ كسى است كه پس از پذيرش اسلام آن را انكار كند و مجرّد پيدايش شكّ و ترديد در برخى مسائل،

ارتداد نيست و لازم است انسان تحقيق و سؤال كند تا شبهات او برطرف گردد. در قرآن كريم براى شخص مرتد حدّى مشخّص نشده، ولى بر حسب اخبار وارده از ناحيۀ فريقين نسبت به مسلمان زادۀ مرد كه علناً اسلام را انكار كند احكامى بيان شده از جمله:

1- زن او از او جدا مى شود. 2- مال او به وارث مسلمانش منتقل مى گردد.

3- با ثبوت ارتداد نزد حاكم شرع حاكم او را اعدام مى كند، ولى ظاهراً قدر متيقن از مورد اين احكام صورتى است كه طرف با علم به حقّانيت اسلام از روى عناد آن را انكار كند كه از آن به كفر جحودى تعبير مى شود.

«سؤال 4043» آيا حكم ارتداد براى شخصى كه به سبب آن كه از پدر و مادرى مسلمان به دنيا آمده مسلمان ناميده مى شود و پس از آن كه به سنى رسيد كه بتواند تحقيق كند و بعد از تحقيقات خود به دينى غير از اسلام برسد نيز صادق است؟

جواب: اگر اعراض او از اسلام از روى عناد و جحد و لجاجت با اسلام نباشد، بلكه در مرحلۀ تحقيق و مطالعه و در اثر ضعف اطلاعات و تحقيقات خود و يا به گمان خود در اثر ضعف دلايل مربوط به اسلام، به دين ديگرى گرايش پيدا كند حكم ارتداد بر او جارى نيست و حكم ارتداد در جايى است كه حقانيت دين مقدس اسلام براى او ثابت و روشن باشد و از روى عناد و جحد و لجاجت با حق، دين ديگرى را انتخاب كند.

«سؤال 4044» آيا اجراى حكم ارتداد توسط افراد غير مسؤول مستوجب قصاص است؟

جواب: اگر فردى بدون مراعات ضوابط شرعى كسى

را كه واقعاً ارتداد او شرعاً

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 476

ثابت شده است بكشد گرچه قصاص نمى شود، ولى حاكم صالح جامع الشرايط مى تواند او را به جهت اختلال در نظم اجتماعى تعزير كند.

«سؤال 4045» آيا خروج از اسلام و گرايش به يكى از اديان الهى نيز مشمول ارتداد است؟ و با وجود بحث ارتداد، اسلام چه جايگاهى را براى آزادى عقيده و بيان قائل است؟

جواب: در اسلام انديشه و انديشيدن آزاد است، بلكه بر تعقل و تفكر در مبدأ و معاد و نيز مبانى و متون دينى و اعتقاد و پيروى آگاهانه از شريعت الهى سفارش اكيد گرديده است و تفكر و تحقيق كه امكان آن يك امر تكوينى و خداداى است در محدودۀ اين امور و نيز امور ديگرى كه تكامل فرد يا جامعۀ انسانى منوط بر آن است، آزاد و مشروع، بلكه مورد ترغيب قرار گرفته است. بنابراين اگر كسى پس از پذيرش اسلام در حقانيت آن ترديد كرد به صرف ترديد و حتى رسيدن به نتيجه ديگرى از طريق تحقيق و ادلّه اى هرچند نادُرست، نمى توان وى را مشمول حكم ارتداد دانست، ولى كسى كه حقانيت اسلام را دريافته است و با اين حال از آن علناً روى گردانده و تظاهر به خروج خود مى كند و در حقيقت با اسلام، عناد و لجاج ورزيده و نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را نفى كرده مرتد محسوب مى شود. براى توضيح بيشتر مى توانيد به رسالۀ توضيح المسائل و استفتائات جلد دوم اثر اين جانب مراجعه كنيد.

«سؤال 4046» آيا كشتن افرادى كه با تبليغات براى ديگر اديان تلاش مى كنند كه مسلمين را از

دين اسلام خارج كنند، مباح است؟ و اگر جايز نيست، وظيفۀ مسلمين در قبال اين افراد چيست؟

جواب: افراد غير مسلمان در كشور اسلامى حق حيات و استفاده از مواهب طبيعى را دارند. دين امر تحميلى نيست و هيچ گاه با اكراه اعتقاد به دست نمى آيد، ولى حق ندارند متعرض دين و اعتقادات مسلمين شوند، اين خود از مصاديق تجاوز به حقوق ديگران است و بايد حاكم اسلامى جلوى اين تجاوز را بگيرد؛ اما كشتن، موارد و شرايط خاصى دارد كه بيان آنها در نامۀ مختصر نمى گنجد و جلوگيرى از تجاوز، متوقف به كشتن متجاوز نيست.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 477

«سؤال 4047» من سال هاست كه در آلمان زندگى مى كنم و چندين سال است كه دين خود را عوض كرده ام و مسيحى شده ام مى خواهم به ايران برگردم، ولى نمى دانم چه چيزهايى برايم پيش مى آيد. لطفاً بنويسيد كه اين كار چه مجازاتى براى من دارد و اين كه چه كارى مى توانم بكنم؟

جواب: شما كار خلافى انجام داده ايد، اسلام خاتم اديان الهى و اكمل آنهاست و حضرت عيسى عليه السلام خود به آمدن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بشارت داده است، شما به دين اسلام برگرديد و روابط خود را با خدا محكم كرده و به دستورات اسلام عمل كنيد و لازم نيست نسبت به تغيير دين خود با احدى صحبت كنيد خداوند ارحم الراحمين است، شما مانند يك فرد مسلمان متعبّد به كشور خويش باز گرديد. فقط به بهانه اى عقد ازدواج خويش با همسرتان را- اگر همسر داريد- تجديد كنيد و لازم نيست داستان را براى عاقد بيان كنيد.

«سؤال 4048» مردى با شكستن شيشه

و شكستن قفل، وارد منزلى شده كه در آن زن شوهر دارى در غياب همسرش زندگى مى كرده است و اقدام به تجاوز در حدّ غير زنا كرده و مقدارى جراحت نيز به زن وارد كرده است؛ آيا مى توان مورد فوق را مشمول حكم محارب دانست و حكم لُص (دزد مهاجم) را بر اين شخص جارى ساخت؟

جواب: اين كه در برخى از روايات بر «لُص» عنوان محارب اطلاق شده است بدين معناست كه اگر در زمان تجاوز او دفع وى به طريقى جز قتل امكان نداشت در اين صورت حكم محارب را دارد و قتل او در آن حال جايز و مهدورالدم است، ولى اگر در آن هنگام، دفع او با عملى كمتر از قتل ممكن بود يا اين كه پس از تجاوز بازداشت شد بدون اين كه قتلى مرتكب شده باشد در اين صورت اجراى حكم محارب مشكل است، ولى ضامن خسارت و جراحات وارده مى باشد و حاكم شرع نيز مى تواند او را تعزير كند و اگر مرتكب يكى از موجبات حدّ شرعى شده باشد حدّ بر او جارى مى شود.

«سؤال 4049» آيا افراد منحرف عضو طالبان، القاعده و ديگر گروه هاى تروريستى كه وجهۀ دين اسلام را خراب مى كنند، حكم مرتد را دارند و نجسند؟

جواب: اين قبيل افراد منحرف بوده، ولى مرتد نيستند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 478

مسائل قصاص و ديات

قسامه

«سؤال 4050» آيا صدماتى از قبيل سياه شدن، تورّم، دررفتگى مفاصل با قسامه قابل اثبات است يا خير؟

جواب: ثبوت دليل قسامه در جروح مطابق قول مشهور و مستفاد از صحيحۀ يونس «1» است، ولى اطلاق صحيحه، نسبت به صدماتى از قبيل موارد مذكور در سؤال مشكل است.

«سؤال 4051» در صورتى

كه در قسامه تعداد افراد به پنجاه نفر نرسد فتوا چيست؟

جواب: هرچند در قسامه با نبودن پنجاه نفر- بنابر مشهور- پنجاه قسم بين افراد موجود تقسيم مى شود، ولى اثبات اين حكم از اخبار وارده در باب قسامه مشكل بوده و احوط ترك قصاص است و گذشت اولياى مقتول نزد خداى متعال محبوب و موجب اجر اخروى خواهد بود.

«سؤال 4052» شخصى به قتل رسيده و قاضى پرونده مورد را «لوث» تشخيص داده و به اولياى دم اخطار كرده است تا پنجاه نفر از بستگان نسبى خود را براى اجراى مراسم «قسامه» در موعد مقرّر در دادگاه حاضر كنند. با توجه به اين كه اولياى دم و خويشان آنها كمتر از پنجاه نفرند حكم مسأله را بيان فرماييد؟

جواب: در قسامه پس از تحقق «لوث»، يعنى امارات و نشانه هايى كه موجب اتهام متهم به قتل است براى اثبات قتل عمد بايد پنجاه مرد و در قتل شبه عمد و خطا، بيست و پنج مرد از كسانى كه نسبت به مقتول شناخت دارند قسم ياد كنند و لازم

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 29، ص 159، ابواب دعوى القتل، باب 11، ح 2.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 479

نيست از خويشان مقتول باشند، هرچند در قتل شبه عمد و خطا نيز احوط قسم خوردن پنجاه مرد است و معرفى اولياى دم دخالت ندارد و اگر افراد قسامه در طرف مدّعى يا مدّعى عليه به اندازه پنجاه مرد نباشند بنابر مشهور مى توانند پنجاه قسم را بين افراد موجود توزيع كنند؛ ولى اثبات اين امر در قتل نفس محل اشكال است و خويشاوندى دو طرفۀ يك نفر موجب تعدد قسم او نمى شود و در

باب دماء احتياط مطلوب است. بالاخره قدر متيقن از قسامه، قسم خوردن پنجاه مرد است و براى تفصيل بيشتر مى توانيد به رسالۀ توضيح المسائل اين جانب صفحه 589 «راه هاى اثبات قتل» مراجعه فرماييد.

ديۀ قتل

«سؤال 4053» راننده اى در اثر بى احتياطى تصادف كرده و در اتومبيل او مسافرى بوده كه فوت كرده است. متأسفانه راننده و ماشين بيمه نبوده اند تا ادارۀ بيمه؛ ديۀ شخص فوت شده را پرداخت كند. در اين صورت چه كسى بايد ديه را پرداخت كند؟

جواب: در فرض سؤال، ديه به عهدۀ راننده است.

«سؤال 4054» شخصى هنگام تميز كردن اسلحۀ شكارى خود بدون اين كه قصدى داشته باشد همسر خود را به قتل مى رساند. دادگاه ايشان را به پرداخت ديه محكوم كرده است. البته ايشان يك دختر و سه پسر دارد و پدر و مادر ايشان هم زنده اند به هر كدام چه مقدار تعلق مى گيرد؟

جواب: ديۀ مقتول يكى از چند چيز است: الف: يك صد شتر، ب: دويست رأس گاو. ج: يك هزار گوسفند، د: دويست حلّۀ يمانى، ه: يك هزار دينار طلا، و: ده هزار درهم نقره كه انتخاب حق قاتل است تا يكى از آنها يا با توافق اولياى دم پول يكى از آنها را بدهد. تقسيم اين بين ورثۀ مذكور در سؤال، طبق قانون ارث اسلامى است كه هر يك از پدر و مادر يك ششم و بقيۀ را هفت قسمت كنند و به هر پسرى دو سهم و هر دخترى يك سهم تعلق مى گيرد و چون شوهر قاتل است ارث بردن او محل اشكال است و بهتر است با ساير ورثه مصالحه كنند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 480

«سؤال 4055» آيا انتقال ارادى

ويروس ايدز قتل عمد است؟ چنانچه فردى با علم به بيمارى خود و مسرى بودن و كشنده بودن آن و با قصد و نيت انتقال آن ويروس، عملى انجام دهد كه موجب سرايت بيمارى گردد چه حكمى خواهد داشت؟ و آيا بين عمد و غير عمدى بودن آن تفاوت است؟ و اگر اتفاقاً ويروس در قربانى كارگر نيفتد و فرد بيمار شود، ولى فوت نكند چه حكمى دارد؟

جواب: اگر مجنى عليه به بيمارى شخص انتقال دهندۀ ويروس، علم نداشته باشد و انتقال دهندۀ آن با قصد كشتن او يا با علم به اين كه ويروس، كشندۀ اوست اقدام به چنين عملى كند و در اثر آن مجنى عليه كشته شود، قتل عمدى بوده و مجوّز قصاص است و در غير اين دو صورت، عمد نيست و احكام شبه عمد يا خطا مترتب است و در فروض مذكور در صورت كشته نشدن مجنى عليه انتقال دهندۀ ويروس ضامن خسارت هاى ناشى از عمل خود است.

«سؤال 4056» اگر قاتل بعد از اقرار با شرايط آن، قبل از اجراى حكم، قتل را انكار كند، آيا حكم قصاص ساقط شده و به ديه مبدل مى شود يا ديه هم ساقط است؟

جواب: طبق ظاهر روايت «ابن ابى عمير عن جميل بن درّاج عن بعض اصحابه» «1» پس از رجوع مقرّ از اقرار خود به قتل، حكم قصاص ساقط است و بر فرض كه آن روايت (به لحاظ بعض قرائن از جمله ذكرش در باب حدود كتب روايتى و فقهى و تفسير كلمۀ «القتل» كه در آن روايت ذكر گرديده به «سبب القتل» توسط برخى از فقها) داراى اجمال باشد، باز لزوم احتياط در دماء مقتضى سقوط

قصاص است، ولى به هر صورت ديه كه عدل قصاص است بنابر احتياط ساقط نمى شود.

«لايبطل دم امرئ مسلم».

«سؤال 4057» فردى با تفنگ شكارى عمداً و از فاصله اى نزديك به طرف ديگرى شليك كرده است و در اثر اصابت گلوله هاى متعدد به دست مجنى عليه، پزشكان ناگزير دست وى را قطع كردند. فعلًا مجنى عليه اصرار بر قصاص دارد. آيا قصاص بايد با همان اسلحه باشد يا با اسلحه مشابه نيز مى تواند قصاص صورت گيرد و اگر قصاص با مقدارى

______________________________

(1)- الكافى، ج 7، ص 220، ح 6.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 481

نقيصه و يا زياده صورت گرفت چه بايد كرد؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر جانى قصد اسقاط يد مجنى عليه را داشته و يا غالباً چنين عملى به قطع يد مى انجامد مجنى عليه مى تواند به قطع يد جانى قصاص كند و گرنه نسبت به قطع يد شبه عمد محسوب است و قصاص جايز نيست و قصاص بايد به وسيله اى باشد كه موجب هلاكت نفس يا زيادۀ جرح يا تلف عضو ديگرى نشود و به آلتى قابل كنترل باشد مثل سكّين پس قصاص به تيراندازى جايز نيست و در موارد شبهه، قصاص جارى نيست و

«الحدود تدرأ بالشبهات»

شامل قصاص نيز مى شود. بجاست در مورد سؤال، مجنى عليه به ديه اكتفا كند

«العفو عند كرام الناس مقبول»

. «سؤال 4058» شخصى به وسيلۀ يك اسلحۀ شكارى تيرى شليك كرده كه ساچمه هاى آن به دست راست طرف مقابل اصابت كرده و پس از معالجات فراوان دست وى قطع مى گردد؛ آيا كسى كه دست را قطع كرده (پزشك) بايد ديه آن را پرداخت كند يا كسى كه شليك كرده است؟ آيا فرد مجنى عليه مى تواند قصاص

كند؟

جواب: در مفروض سؤال، قصاص محل اشكال است، چون اصابت به دست مجنى عليه مورد قصد تيرانداز نبوده است و ديۀ قطع دست بر عهدۀ پزشك نيست، بلكه چون ديۀ قطع يك دست نصف ديۀ كامل است كه از يك بيستم ديۀ كامل بيشتر است، از اين جهت ديه در فرض سؤال اگر به هيچ وجه قصد اصابت به او را نداشته و مقصر نبوده است بر عهدۀ عاقلۀ جانى است وگرنه بر عهدۀ خود جانى مى باشد.

«سؤال 4059» با توجه به اين كه قاتل نسبت به اولياى دم، مهدورالدم فرض مى شود، آيا اولياى دم براى قصاص قاتل نياز به اذن ولىّ امر يا نمايندۀ او دارند و در صورتى كه اين اذن داده نشود تكليف چيست؟

جواب: بنابر احتياط اولياى دم نمى توانند بدون اجازۀ حاكم شرع جامع الشرايط قصاص كنند و اگر بدون اجازۀ او اقدام كردند، حاكم شرع مى تواند در صورت مصلحت آنان را تعزير كند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 482

آمريت در قتل

«سؤال 4060» فردى مرتكب قتل عمد شده و در تحقيقات، مشخص شده كه با آمريت و دستور صريح شخص ديگرى مرتكب قتل شده است. در صورتى كه مباشر در حال استيصال و اكراه و اجبار، مرتكب قتل شده باشد حكم شرعى دربارۀ دستور دهنده (آمر) چيست؟

جواب: اگر مقتول مسلمان عاقلى باشد كه به ناحق كشته شده است و آمر به قتل عاقل و بالغ باشد حكم او زندان ابد است، مگر اين كه عرفاً مباشر قتل نسبت به آمر- همانند بچه و ديوانه- آلت و ابزار قتل محسوب شود و قتل عرفاً به آمر مستند گردد كه در اين صورت اولياى مقتول مى توانند با اجازۀ حاكم شرع

آمر را قصاص كنند و در عين حال احتياط در دماء بجاست.

قتل شبه عمد

«سؤال 4061» مردى با همسرش مشاجره كرده و از آن جا كه همسرش جلو ايشان قرار گرفته او را هُل داده و اتفاقاً سرش به ديوار مى خورد و على الظاهر بى هوش مى شود شوهر به تصور اين كه زنش فوت كرده براى صحنه سازى كه وانمود كند كسى او را به قتل رسانده سيمى را به گردن او مى بندد. بعداً توسط پزشكى قانونى اعلام مى شود كه مرگ همسر ناشى از خفه شدن است. با توجه به اين حقيقت كه شوهر زمان بستن سيم يقين داشته كه همسرش مرده است و در واقع بر جسد بى جان سيم را بسته است، آيا قتل مذكور عمد محسوب مى شود يا شبه عمد؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر احراز شود كه زوج پس از ضربه زدن يقين به مرگ زن پيدا كرده و از اول قصد كشتن او را نداشته قتل مزبور شبه عمد است و گرنه حكم عمد را دارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 483

قتل عمد

«سؤال 4062» برادر دامادم كه با فرزندم از قبل اختلافاتى داشته ناگهان در جلو درب مغازۀ دامادم با چاقويى كه از قبل تهيه كرده بود يك جراحت عميق به قلب و ديگرى به پشت فرزندم وارد و او را به قتل مى رساند و متوارى مى گردد. قاتل در دفاعيات خود گفته است: مقتول زنجير داشت و من از خود دفاع كردم. تاكنون دو مرتبه دادگاه هاى بدوى، حكم قصاص قاتل را صادر كرده اند، ولى شعبۀ ديوان عالى كشور با استناد به كتاب تحريرالوسيله مرحوم امام خمينى گفته است: قاتل از دفاع مشروع تجاوز كرده و بايد ديه مقتول را بپردازد و به ضمان تمسك كرده است. منظور از ضمان چيست؟

و با توجه به نظر اكثريت فقهاى عظام مبنى بر انحصار و اختصاص قاعدۀ روايى (درأ حدود با شبهه در حقوق اللّه مانند زنا و نظائر آن) آيا قاعدۀ مذكور نسبت به قصاص كه حق الناس است هم جارى است؟

جواب: ضمان در اين موارد اعم از ضمان مالى و قضايى بوده و بر حسب موارد متفاوت است و به طور كلى اگر مرتكب قتل عمد گردد مستحق قصاص است، مگر آن كه ثابت شود مقتول در حال تهاجم به او بوده و در مقام دفاع از خود اقدام به عمل مذكور كرده است كه در اين صورت ديه و قصاص ثابت نمى شود، بلكه اگر قرائن و شواهد بر اين مطلب گواهى دهند باز قصاص محل اشكال است. البته اگر ثابت شود كه قاتل مراعات الاسهل فالاسهل را نكرده است و با وجود آن كه مى توانسته از راه ديگرى از خود دفاع كند، اقدام به كشتن او كرده است، در اين صورت باز ضامن است، ولى با توجه به احتمال اطلاق ادلّۀ دفاع، مهدور و هدر بودن خون مهاجم، مطابق قاعدۀ «درأ» كه ظاهراً شامل اين موارد نيز مى شود، جواز قصاص محل اشكال است و احتياط در گرفتن ديه و مصالحه است.

«سؤال 4063» بر اساس مادۀ 235 قانون مجازات اسلامى: «اگر كسى به قتل شخصى اقدام نمايد و ديگرى به قتل عمدى يا خطايى همان مقتول اقرار كند، ولىّ دم در مراجعه به هر يك از اين دو نفر مخيّر است كه برابر اقرارش عمل نمايد و نمى تواند مجازات

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 484

هر دو را مطالبه كند.» حال سؤالى كه مطرح است اين است كه: اگر

دو نفر به نام هاى «الف» و «ب» اقرار به قتل عمدى شخصى نمايند و اولياى دم نيز دو نفر به نام هاى «ج» و «دال» باشند كه فرد «ج» كه يكى از اولياى دم است، خواستار قصاص شخص «الف» باشد و فرد «دال» نيز كه يكى ديگر از اولياى دم مى باشد خواستار قصاص شخص «ب» مى باشد. با توجه به قانون فوق الذكر و ديگر مواد قانون مجازات اسلامى نظر به اين كه در اين مورد ماده قانونى ندارد، از نظر فقهى چگونه بايد حكم داد؟

جواب: در فرض علم اجمالى به بطلان يكى از دو اقرار، اولياى دم همان طور كه نمى توانند مجتمعاً هر دو را قصاص نمايند، نمى توانند عده اى از آنها يكى و عدۀ ديگرى فرد دوّم را قصاص نمايند، بلكه قصاصِ يكى از آن دو نيز بدون احراز صدق او محلّ اشكال است؛ ولى همان طور كه از صحيحۀ زراره كه در تعارض شهادت و اقرار وارد شده است، «1» و نيز از بعضى روايات ديگر استفاده مى شود در اين گونه موارد اولياى دم مى توانند از هر دو بالمناصفه ديه بگيرند.

ديۀ قتل

«سؤال 4064» در تسبيب در اتلاف نفس، وضعيت ديه چگونه است؟ و به عهدۀ چه كسى است؟ و چه عنوانى مى توان بر آن نهاد؟ و اگر عنوان خطاى محض را بر آن قرار داديم آيا مى توانيم عاقله را مسؤول پرداخت ديه بدانيم؟

جواب: تسبيب در اتلاف نفس موضوعيت ندارد. موضوع احكام قصاص و ديه، قتل است و اگر استناد قتل به فردى بدون واسطه يا با واسطه، عرفاً محقق شود قصاص يا ديه به حسب شرايط ثابت مى شود و از اين جهت قتل مباشرى تفاوتى با قتل غير مباشرى

يا بالتسبيب ندارد؛ و اتلاف نفس، عنوانى غير از قتل ندارد و فقها عنوان خاصى براى آن قرار نداده اند، و قتل و به طور كلى اتلاف را به مباشرى و تسبيبى تقسيم كرده اند، و بعيد نيست ضمان كسى كه به طريق عمومى ضرر مى زند و در نتيجه

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، كتاب القصاص، ابواب دعوى القتل، باب 5، حديث 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 485

كسى تلف مى شود نيز به همين عنوان برگردد؛ و در مواردى هم كه قتل، خطاى محض به نحو تسبيبى تصوير شود مثل موارد مباشرى، عاقله ضامن است.

«سؤال 4065» پدر اين حقير به طور عمد و به وسيلۀ اسلحه به قتل رسيده است. حدود ده سال بعد، متهم به قتل اقرار كرده است و پس از صدور حكم قصاص از سوى دادگاه، ما اولياى دم مقتول با متهم مصالحه كرده و رضايت داده ايم. اكنون پس از گذشت قريب به 25 سال از حادثۀ قتل به دلايلى براى ما اولياى دم و بسيارى از اهالى محل، ثابت گرديده كه متهم مورد نظر، معاون و يا ديده بان در قتل بوده و قاتل واقعى پدرمان شخص ديگرى است كه از يك سو چنانچه ما اولياى دم جهت احقاق حق خود اگر بخواهيم عليه قاتل واقعى شكايت كنيم به احتمال قوى جانمان به خطر خواهد افتاد و قاتل واقعى يا بستگانش دست به جنايت ديگرى خواهند زد و از سوى ديگر چنانچه قاتل واقعى بدون محاكمه و مجازات شرعى و قانونى رها شود هم باعث اخلال در نظم جامعه يا خوف و بيم تجرّى مرتكب قتل ديگران خواهد بود و هم موجب تضييع حق ما

اولياى دم خواهد شد؛ لذا با توجه به عرايض فوق الذكر از نظر شرعى تكليف ما در مقابل جنايت انجام شده توسط قاتل واقعى چيست؟

جواب: هر تكليف موقوف به داشتن قدرت و نبودن خطر است و در فرض سؤال كه اقدام براى پى گيرى قتل، خطر قابل توجه دارد تكليف ساقط است.

«سؤال 4066» شخصى زن حامله با بچۀ 9 ماهه را به قتل رسانده و طفل او هم سقط شده است؛ آيا قاتل ديه بدهكار است و يا بايد قصاص شود؟

جواب: اگر قتل، خطاى محض باشد عاقلۀ قاتل بايد ديۀ مادر و طفل را بپردازند و چنانچه شبه عمد باشد خود قاتل ديۀ آنها را بدهكار است و در صورتى كه قتل عمدى باشد قصاص قاتل به خاطر بچه محل اشكال بوده و لكن قاتل ديه او را بدهكار است و قصاص او به خاطر زن بودن هم متوقف بر اين است كه مابه التفاوت زن و مرد را به قاتل كه مرد است بدهند و در تعيين خصوصيات لازم است به محاكم قضايى مراجعه شود.

«سؤال 4067» اگر ضارب، ضربه اى به كسى بزند و در چند جاى بدن شكستگى پديد آيد و سپس موجب مرگ مغزى شود، آيا يك ديۀ (كامل) بدهكار است يا ديۀ چند عضو؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 486

جواب: با مرگ، شكستگى ها و جراحاتى كه موجب مرگ شده اند زايد بر اصل ديه كامل، ديه ندارند؛ ولى اگر موجب مرگ نشوند هر كدام ديۀ خود را دارند.

«سؤال 4068» مردى در معبر عمومى به منظور پيش گيرى از ورود حيوانات به ملك خود اقدام به گذاشتن اشياى خطرناك به صورت عدوانى مى كند و تصور او اين

است كه در اين مسير افراد رفت و آمد نمى كنند. بعد از گذشت مدتى فردى از آن مكان عبور كرده و بر اثر برخورد با اين موانع مى ميرد؛ آيا در اين مورد ديه بايد پرداخت شود؟ بر فرض ضمان، مسؤول پرداخت خود شخص است يا عاقلۀ او؟

جواب: در مفروض سؤال، قتل شبه عمد بوده و موجب ثبوت ديه بر خود شخص است.

«سؤال 4069» اگر ولىّ دم غايب باشد چه از حيث مكانى كه امكان دسترسى به او وجود نداشته باشد و چه به گونه اى كه نتواند در ادارۀ امور خود تصرف كند؛ آيا بايد منتظر ماند تا زمان حضور شخص غايب و يا اين كه حاكم شرع به عنوان «ولىّ من لا ولىّ له» اقدام مى كند؟ و اگر حاكم اقدام كند آيا اختيارات او همان اختيارات ولىّ دم- از قبيل:

قصاص، عفو معوّض و عفو مجانى- است؟

جواب: اگر ولىّ دم، منحصراً فرد غايب باشد بايد تا زمانى كه بتواند در امور خود تصرف كند، صبر كنند؛ ولى اگر بعضى از اولياى دم، حاضر و بعضى غايب باشند بايد به مسأله 3236 توضيح المسائل عمل شود و اگر ولىّ دم منحصر به غايب مفقود الأثر باشد تا زمانى كه احتمال حيات و زنده بودن او مى رود، دليلى بر ولايت حاكم شرع بر حق قصاص يا گرفتن ديه نيست.

«سؤال 4070» اگر اولياى دم به صغير و مجنون منحصر بوده و ولىّ قهرى هم نداشته باشند و ولىّ قهرى وصى تعيين نكرده باشد، آيا ولىّ امر مسلمين يا حاكم شرع به عنوان ولىّ آنها شرعاً حق اقدام دارد؟ يا اين كه تا زمان بلوغ صغير و افاقۀ مجنون بايد منتظر بماند؟ و

آيا حاكم شرع حق عفو مجانى را دارد؟ و يا اين كه تنها حق قصاص و عفو معوض را دارد؟

جواب: حاكم شرع در فرض مذكور حق قصاص ندارد، بلكه بايد صبر كند تا صغير بالغ شود و مجنون افاقه پيدا كند، مگر در صورتى كه مصلحت صغير در گرفتن

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 487

ديه باشد كه در اين صورت حاكم شرع مى تواند با قاتل در گرفتن ديه توافق كنند و صغير در اين صورت پس از بزرگ شدن حق قصاص ندارد و همين طور است اگر احتمال افاقۀ مجنون نباشد كه حاكم شرع در گرفتن ديه طبق مصلحت عمل مى كند.

«سؤال 4071» چنانچه شخصى به علت حادثه اى آتش گرفته كه منجر به فوت وى گردد و قبل از فوت در بيمارستان اعلام كند كه از هيچ كس شكايتى ندارد، آيا اولياى دم حق قصاص (در فرض قتل عمد) يا مطالبه ديه (در فرض قتل شبه عمد و خطاى محض) را خواهند داشت؟

جواب: مجرّد اعلام عدم شكايت اثر ندارد، ولى اگر مجنى عليه پس از تحقّق جنايت و قبل از فوت، جانى را از قصاص و ديه عفو كند، اقدام به قصاص يا اخذ ديه از ناحيه اولياى مجنى عليه محل اشكال بوده و احوط تصالح است.

پرداخت ديه در ماه هاى حرام

«سؤال 4072» شخصى چاهى را در مسير عمومى عدواناً در ماه حرام حفر كرده و عابر پياده در ماه حرام در آن چاه افتاد است؛ آيا تغليظ ديه شامل آن مى شود؟ بر فرض تغليظ ديه، ضابطه تغليظ چيست؟ معيار، زمان كندن چاه (در ماه حرام) است و اتلاف نفس، يا صِرف وقوع حادثه در ماه حرام، ولو اين كه سبب در ماه

غير حرام ايجاد شده باشد كدام يك موجب تشديد ديه مى شوند؟

جواب: براساس ظاهر برخى از روايات معتبر ملاك در تغليظ ديه، زمان وقوع قتل است و در مفروض سؤال، جزء اخير سبب فاعلى براى قتل، چاه كنده شده از قِبَل جانى است و چاه در ماه حرام ثابت و باقى بوده و موجب قتل در ماه حرام شده است.

بخشش ديه

«سؤال 4073» در صورتى كه اولياى دم مايل به اخذ و صرف ديه نباشند؛ آيا عفو از ديه اقرب به تقواست يا اخذ و حواله آن جهت بسيج و مسجد؟

جواب: عفو بهتر است، مگر در موردى كه عفو موجب تجرّى جانى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 488

قصاص اهل كتاب

«سؤال 4074» لطفاً نظر مبارك خود را در مورد قصاص اهل كتاب و برابرى آن با قصاص مسلمانان بيان فرماييد؟

جواب: اگر غير مسلمان، مسلمانى را به قتل برساند، قصاص خواهد شد و بر حسب فتواى مشهور فقهاى شيعه اماميه اگر مسلمان، غير مسلمانى را بكشد قصاص نمى شود، ولى علاوه بر پرداخت ديۀ غير مسلمان حاكم شرع مى تواند او را تعزير و محكوم به مجازات متناسب كند، ولى اگر مسلمان به قتل غير مسلمان عادت دارد پس از پرداخت تفاوت ديه مى توان او را قصاص كرد.

ديۀ اعضا و جراحت

«سؤال 4075» اگر ديۀ مجموع صدمات وارده بر زن بيشتر از ثلث ديۀ كامل باشد، ولى ديۀ هر كدام از صدمات كمتر از ثلث ديۀ كامل باشد آيا ديه تنصيف مى شود؟

جواب: در صورتى كه با يك ضربه، جنايات مختلف صورت پذيرد به مقتضاى صحيحۀ ابان، «1» تنصيف مى شود، ولى در صورتى كه با ضربات متعدد باشد، جنايت ناشى از هر ضربه جداگانه ملاحظه مى شود.

«سؤال 4076» اين كه ديۀ صدمۀ وارده بر بدن زن كه بيشتر از يك سوم ديۀ كامل باشد تنصيف مى گردد مخصوص ديه است يا شامل ارش هم مى شود؟

جواب: چنانچه مقدار ارش، به تناسب با اعضايى كه ديۀ مقدّره دارند محاسبه شود، تنصيف شده و به عبارت ديگر متناسب با ديۀ زن معيّن مى شود؛ ولى چنانچه براساس مخارج درمان محاسبه شود، تنصيف نمى شود.

«سؤال 4077» براى شكستگى استخوان هاى كف دست يا استخوان هاى مُچ، ارش تعلق مى گيرد يا ديه دارد؟

______________________________

(1)- وسائل الشيعة، ج 29، ص 352، ابواب ديات الاعضاء، باب 44، ح 1.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 489

جواب: طبق نظر مشهور، ديۀ شكستگى هر كدام در صورتى كه بدون عيب

معالجه شود، هشتاد دينار است و روايات نيز در اين مورد ابهام دارد، لذا بايد احتياطاً مصالحه كنند.

«سؤال 4078» اگر مضروب با خوردن يك ضربه- علاوه بر بريدگى- مقدارى از بدن از سر گرفته تا گردن و شانه و بازويش سياه شود؛ آيا ضارب يك ديه بدهكار است يا بيشتر؟

جواب: در فرض مذكور بايد علاوه بر ديۀ بريدگى يا سياه شدگى صورت، ديۀ بريدگى و سياه شدگى بدن را نيز بپردازد و احتياط اين است كه براى هر عضو ديۀ جداگانه بپردازد.

«سؤال 4079» اگر كسى با يك زنجير به بدن ديگرى بزند و ده نقطه سياه شود كه جمعاً مقدار سياه شدگى دو سانتى متر مربع مى شود و اگر با يك چوب به صورت وى بزند يك ناحيه از صورت به مساحت پنجاه سانتى متر مربع سياه شود، در دو مورد فوق چه مبلغى ديه تعلق مى گيرد؟

جواب: در فرض اول، ظاهراً يك ديه است كه مقدار آن نصف ديۀ سياه شدگى صورت است و در فرض دوم با فرض اين كه بيش از مقدار سيلى است، احتياطاً علاوه بر ديۀ سياه شدگى صورت، براى مقدار زايد، ارش نيز بپردازد.

«سؤال 4080» در ايام كودكى يكى از هم شاگردى هايم به من حمله ور شد و با سيم برق بر صورت من زد كه خون زيادى از چشم من جارى شد و علاوه بر اين كه از درس دور ماندم پول زيادى براى درمان آن خرج كردم، اما تاكنون چشم من بهبود نيافته، بلكه اخيراً چشم پزشكان از بهبودى آن قطع اميد كردند. بفرماييد ضارب چه مقدار بايد ديه بپردازد؟

جواب: در فرض سؤال، ضارب نصف ديۀ كامل؛ يعنى پنجاه شتر

به شما بدهكار است و صغير يا كبير بودن در اصل ديه دخالت ندارد، ولى اگر ضارب صغير بوده ديه به عهدۀ عاقله است.

«سؤال 4081» چنانچه با يك ضربه هر دو پلك و اطراف چشم سياه شود؛ آيا يك ديه تعلق مى گيرد يا بيشتر؟

جواب: در صورتى كه از نظر مساحت در حدود ضربۀ سيلى و مانند آن باشد يك

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 490

ديه تعلق مى گيرد كه ديۀ آن شش دينار است و نسبت به بيش از اين مقدار، بنابر احتياط ارش ثابت است.

«سؤال 4082» شخصى كارگر يك شركت آجر زنى بوده است كه در حين كار كردن دست چپ وى به زير دستگاه رفته و موجب قطع انگشتان و بى حركت ماندن دست او شده است؛ آيا كارگر مستحق ديه از صاحب كارگاه است؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر دستگاه آجر زنى عيب نداشته و كارگر در عمل مقصر بوده است ديه طلبكار نيست و اگر دستگاه عيب داشته و كارگر نمى دانسته و صاحب كار مى دانسته است بگونه اى كه عرفاً ايجاد خسارت به او مستند است ديۀ انگشت بر عهدۀ اوست و اگر علاوه بر قطع انگشت، انگشتان ديگر نيز شَلَل و نقص پيدا كردند ديۀ شَلَلى را نيز بدهكار است و ديه شَلَل دو ثلث ديۀ كل عضو است. براى اثبات لازم است به حاكم شرع جامع الشرايط مراجعه شود.

«سؤال 4083» الف: آيا پرداخت ارش مانند ديه مؤجل است يا فورى؟ و در صورت تأجيل، مهلت پرداخت در موارد عمد و شبه عمد و خطاى محض چگونه است؟

ب: آيا در صدمات وارده بر بدن، حكم ديه يكى است كه در زن اگر به ثلث

برسد به نصف برمى گردد؟

جواب: الف: ديۀ جراحات خطايى اگر بيش از ثلث باشد و نيز ديۀ قتل خطايى به اقساط سه ساله پرداخت مى شود و ارش نيز حكم ديه را دارد.

ب: ديۀ زن تا ثلث ديه با ديۀ مرد مساوى است و در زايد بر ثلث، ديۀ زن نصف ديۀ مرد است.

«سؤال 4084» در ماه هاى حرام ديۀ قتل اضافه مى شود، آيا ديه جرح نيز همين طور است؟

جواب: در ديه بر جرحِ اعضاى بدن، دليلى بر تغليظ در ماه هاى حرام نداريم و در موارد شك، اصل اقتضاى برائت مى كند.

«سؤال 4085» اگر شخصى هنگام رانندگى، بر خلاف مسير حركت كند و اتفاقاً تصادف كرده و دچار نقص عضو گردد؛ آيا به آن ديه تعلق مى گيرد؟

جواب: ديه، دائر مدار نسبت سبب نقص عضو به شخص بوده و ارتباطى به

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 491

چگونگى راه ندارد. بنابراين اگر خودش باعث تصادف شده باشد، ديه به عهدۀ كسى نيست، ولى اگر ديگرى باعث تصادف شده ديه به عهدۀ ديگرى است.

«سؤال 4086» آيا محكوم عليه اين اختيار را دارد كه از قاضى بخواهد قطع عضو توسط پزشك انجام شود و عضو خودش را بفروشد (حتى بدون اجازۀ مجنى عليه در قصاص)؟

جواب: با رضايت محكوم عليه اشكالى ندارد.

«سؤال 4087» اگر زيبايى زنى با پاشيدن اسيد از بين برود؛ آيا معالجه و ترميم شرعاً لازم است؟ تا چه حد؟

جواب: ترميم و رفع عيب و نقص تا حد امكان واجب است و ديه يا ارش را بايد بپردازد هرچند مخارج معالجه كمتر از آن باشد و اگر مخارج معالجه بيش از ديه يا ارش باشد مازاد را نيز بايد بپردازد، يا

عملًا اقدام به معالجۀ او كند.

ديۀ جنين

«سؤال 4088» جنينى كه مبتلا به ايدز است؛ آيا ديه به آن تعلق مى گيرد؟

جواب: تعلق مى گيرد.

«سؤال 4089» سقط جنين در ماه هشتم چه حكمى دارد؟

جواب: جايز نيست و قتل نفس محسوب است و ديه هم دارد.

«سؤال 4090» اين جانب به علت نادانى و زياد بودن فرزندانم، جنين چهار ماهه را سقط كردم. بعد از اين مسأله، روزگار بر من سخت و سخت تر شده و الآن مستأجر و امورات زندگى ام به سختى طى مى شود؛ آيا ديه بر ما واجب است؟ و اگر واجب است چه كسى بايد ديه را بگيرد؟ و اگر توانايى پرداخت آن را نداشته باشيم چه كار بايد بكنيم؟

جواب: اگر همسر شما جنين را سقط كرده ديه را به شما بدهكار است و اگر شما هم شركت داشته ايد ديه بر طبق طبقات ارث مال ساير ورثه است، در عين حال اگر ورّاث گذشت كنند اشكال بر طرف شده و سقط كننده بايد توبه كند.

«سؤال 4091» سال ها قبل خانمى با توافق شوهرش يك بچه چهار ماهه را سقط كرده اند. آن زمان 6 پسر و دو دختر داشته اند. اكنون شوهرش فوت كرده است و دو فرزند وى هم

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 492

به فيض شهادت نائل شده اند كه يكى از آنان داراى زن و يك فرزند است. اين خانم اكنون تصميم گرفته ديۀ آن بچه سقط شده را بپردازد. چگونه بايد آن ديه را تقسيم كند؟

جواب: در فرض سؤال، زن علاوه بر ديه، كفارۀ قتل را هم بايد بپرازد، البته اگر جنين چهار ماهه بوده و روح در آن دميده شده باشد؛ و چون شوهر موافق بوده ديه به

او نمى رسد و بايد بين ورثۀ طبقۀ دوم (برادران، خواهران، جدّ و جدّه) تقسيم شود و هر كدام از برادران و خواهران كه فوت شده اند سهم آنها بين ورثۀ خود او تقسيم مى شود.

«سؤال 4092» دخترى از راه ملاعبۀ نامشروع با پسرى بدون اين كه دخولى صورت بگيرد آبستن شده و پس از سه هفته متوجه مى شود و به پزشك مراجعه كرده و پزشك پيشنهاد سقط جنين سه هفته اى را داده و بعد با آمپول، جنين را سقط مى كند. با توجه به اين موضوع ديه چقدر و توسط چه كسى بايد پرداخت شود؟

جواب: در مفروض سؤال، اگر رابطۀ پسر و دختر به تصور اين كه زن و شوهر شده اند نبوده است ديۀ جنين، شانزده درهم شرعى نقره و يا يك و شش دهم مثقال شرعى طلاست و بايد كسى كه مستقيماً و بالمباشره جنين را سقط كرده آن را به حاكم شرع جامع الشرايط بپردازد؛ ولى اگر پسر و دختر تصور كرده اند براى همديگر حلال شده اند ديۀ جنين، بيست مثقال شرعى طلاى سكه دار است كه بايد به ورثه پرداخت شود. البته آن كسى كه جنين را ساقط كرده خودش از ارث محروم است.

«سؤال 4093» چنانچه به بيمارى لاعلاج و نقص عضو بسيار مهم جنين، يقين حاصل گردد؛ آيا با رضايت والدين امكان سقط جنين است؟

جواب: اسقاط جنين پس از دميدن روح در آن، قتل نفس محسوب شده و جايز نيست و قبل از دميدن روح نيز محل اشكال است، مگر در صورتى كه براى مادر ضرر معتنابهى داشته و معالجۀ مادر منحصر در اسقاط آن باشد.

«سؤال 4094» آيا مى توان جنين مبتلا به ايدز را سقط كرد؟ چه قبل از

دميده شدن روح در آن و چه بعد از آن؟

جواب: بعد از تعلق روح جايز نيست و قبل از تعلق روح محل اشكال است، مگر در شرايطى خاص.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 493

«سؤال 4095» اگر فرضاً در روستايى همۀ افراد، طى قراردادى پيشاپيش نسبت به حق قصاص خود متقابلًا گذشت كنند (در قتل خود و يا يكى از افرادى كه آنها، ولى دم اويند) و به ديه رضايت دهند و پس از طى چند سال يكى از افراد آن روستا توسط فردى به قتل برسد. حال اگر قاتل، مقتول و اولياى دم از امضا كنندگان قرارداد باشند، آيا اجراى قرارداد الزامى است و بايد به ديه اكتفا شود و يا اين كه قرارداد باطل است؟

جواب: قصاص گرچه براى اولياى دم به عنوان حق ثابت است و آنها نيز مى توانند آن را پس از قتل، اسقاط كنند، ولى جواز قصاص كه حكمى شرعى است حق اللّه تعالى بوده كه براى ممانعت از تجرّى بر قتل و حفظ دماء در اجتماع تشريع گرديده و اسقاط آن مستقيم يا غير مستقيم جايز نيست.

به عبارت ديگر: گرچه پس از وقوع قتل، اولياى دم مى توانند حق قصاص خود را ناديده بگيرند، ولى اسقاط اين حق قبل از وقوع قتل كه مستلزم بر طرف شدن حكم شرعى جواز قصاص است بويژه در سطحى گسترده، منافى با جعل و تشريع چنين حكمى بوده و معقول به نظر نمى رسد.

به بيانى ديگر: قدر متيقن از جواز عدم اعمال حق قصاص، موارد پس از وقوع قتل است، ولى براى مازاد بر آن، دليلى در دست نيست و اطلاق آيۀ شريفه: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ»

«1» و آيۀ شريفه: «يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصٰاصُ» «2» در غير آن موارد محكّم و جارى است. علاوه بر اين كه در آيۀ شريفۀ اوّلى، خطاب «لكم» كه يك خطاب عام اجتماعى است مشعر بر اين است كه جواز قصاص در اجتماع مايۀ حيات است و امرى كه در آن حيات است سلب آن موجب ممات است. به هر صورت مشروعيت چنين قراردادى، محل اشكال بوده و بر فرض تحقق چنين قراردادى، قصاص پس از آن خلاف احتياط است.

______________________________

(1)- سورۀ بقره (2): آيۀ 179.

(2)- سورۀ بقره (2): آيۀ 178.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 494

مسائل دَين

«سؤال 4096» فردى كه از دنيا رفته، اگر كسى مراجعه كند و ادّعاى طلب از ايشان را داشته باشد و لو اين كه مراجعه كننده پدر متوفى بوده و هيچ گونه مدرك و شهودى نداشته باشد؛ آيا بايد مبلغ مورد درخواست را به او پرداخت كرد؟

جواب: مدّعى طلب بايد طلب خويش را اثبات كند و مجرّد ادّعا حتى از ناحيۀ پدر و خويشان او كافى نيست و در صورت نزاع بايد به محكمۀ شرعى مراجعه شود.

«سؤال 4097» در زمان جوانى، يعنى بين 15 تا 17 سالگى چون با عمويم همسايه بوديم و هميشه در منزل آنها رفت و آمد مى كردم مقدارى از پول هايى را كه به من مى داد براى خودم خرج مى كردم و ايشان اطلاعى نداشت و حالا به خاطر اين كه از ايشان حيا مى كنم و ايشان به ما اعتماد داشتند، جرأت بيان اين مطلب را ندارم و بارها به صورت سربسته از ايشان حلاليت گرفته ام، ولى نمى دانم حقشان را ادا كرده ام؟ در اين خصوص مرا راهنمايى فرماييد.

جواب: اگر

به مقدارى كه مى دانيد به ايشان بدهكاريد در اموال ايشان قرار دهيد هرچند ايشان متوجه نشود و يا به نحوى از ايشان حلاليت بطلبيد كه شامل موارد مذكور نيز شود، مثلًا به مناسبتى بگوييد: آنچه بر گردن من داريد حلال كنيد و ايشان قبول كند كافى است.

«سؤال 4098» شخصى ادّعاى مبلغ شش ميليون تومان طلب از فرد ديگرى را كرده و به دادگاه شكايت كرده است. بدهكار در دادگاه و در حضور قاضى به بدهى خود اقرار كرده است. دادگاه هم حكم بازداشت صادر كرده و زمان حضور وكيل و دادرسى مجدد را به تاريخ 19/ 10/ 77 تعيين كرده است، ولى متأسفانه شخص بدهكار در تاريخ 2/ 5/ 77 فوت كرده و بعضى از اطرافيان بدهكار در حضور طلبكار بدون حضور يا اطلاع همسر

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 495

متوفى جلسه اى برقرار و تقاضاى بخشش شش ميليون تومان را كرده اند. شخص طلبكار چك مبلغ دو و نيم ميليون تومان را بخشيده و يك و نيم ميليون تومان آن را گرفته و باقى مانده دو ميليون تومان را يك برگه عندالمطالبه دريافت كرده و اكنون هفت سال است كه ديگر براى وصول اقدامى انجام نداده است. يادآورى مى شود كه متوفى به حدّ كافى اموال براى پرداخت مطالبات افراد از خود دارد و فرزند يتيم و همسر متوفى و ديگر وراث نيز مستحق به اعانه و بذل و بخشش نيستند؛ آيا از نظر شرع مقدس ورثه مكلف به پرداخت كليۀ مبلغ فوقند، يا بايد هر چه دارندۀ چك عنايت كرده و بخشيده مفت دانسته و قبول كنند، يا از طريق ديگرى بايد عمل كنند؟

جواب: اگر مديون

بودن متوفى شرعاً اثبات شود بايد دين از اصل مال او برداشت شود، مگر اين كه طلبكار مقدارى را گذشت كند كه به مجرد ابراء دين ساقط مى شود.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 496

احكام زيارات و عزادارى

«سؤال 4099» در سال هاى اخير ابهاماتى در مورد سنديت و يا محتواى زيارت عاشورا مطرح شده است به نحوى كه برخى معتقدند: بخش هايى از آن زيارت نامه كه به لعن برخى افراد اختصاص دارد از معصوم عليه السلام نرسيده است. مستدعى است نظر خود را در اين مورد و بحث سند حديث ذكر كنيد.

جواب: عمدۀ مضامين زيارت عاشورا و از جمله لعن بر دشمنان اهل بيت عليهم السلام و غاصبين حق آنان، در كلمات معصومين عليهم السلام و نيز در دعاها و از جمله دعاى صحيفۀ سجاديه (دعاى 48) و نيز در زيارت هاى ديگر ذكر گرديده است و خود آن زيارت نيز در كتب معتبر مذكور بوده و خواندن آن به اميد ثواب مانعى ندارد، بلكه مطلوب است. البته در كتاب «كامل الزيارات» به جاى قسمت هايى از آن زيارت كه حاوى لعن برخى اشخاص است عباراتى ديگر مى باشد. در قرآن كريم و بسيارى از ادعيه و زيارات، افراد كافر، ظالم، منافق، كتمان كنندۀ حقيقت، آزار دهندۀ خدا و رسول و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام و ... به طور عموم مورد لعن قرار گرفته اند. در اين رابطه مى توانيد به كافى، ج 3، ص 189، ح 3 و 4 و قرب الاسناد، ص 59، ح 190 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 52 چاپ اعلمى، بيروت مراجعه كنيد.

مراد و معناى «لعن» نفرين است، يعنى درخواست عذاب الهى و دورى از رحمت خداوند براى

كسانى كه مورد لعن قرار مى گيرند و خود آنها به خاطر كفر، ظلم و مانند آن زمينۀ دورى خود از رحمت خداوند و شمول عذاب الهى را فراهم كرده اند و به اين لحاظ هرچند لعن، ظاهراً و به حسب دلالت مطابقى در قالب نفرين و به صورت «انشاء» و درخواست دور بودن از رحمت الهى است، اما به حسب حقيقت و دلالت التزامى «اخبار» از واقعيتى است كه همان دور بودن كافر، ظالم و مانند آنها از رحمت

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 497

حق تعالى است و همين دورى از رحمت است كه در آخرت به صورت هايى متناسب با عقائد و ملكات نفسانى ملعونين بروز و ظهور مى كند و در حقيقت، لعن افرادى كه در قرآن، كلمات معصومين عليهم السلام، دعاها و زيارت ها مورد لعن قرار گرفته اند كاشف از آن است كه آنان زمينه و صلاحيت شمول رحمت الهى بر خود حتى رحمت هدايت را از بين برده اند و گرنه لعن به معناى درخواست دور بودن رحمت خداوند از آنان به گونه اى كه هدف لعن كننده از لعن در خواست عدم شمول رحمت، حتى رحمت هدايت و تطهير از گناهان نسبت به ملعوين باشد آن هم از سوى خداوند رحمان و رحيم و اولياى او كه مظهر رحمت واسعۀ اويند، وجه معقول و مقبولى ندارد و بالاخره لعن كسانى كه ظلم و تعدّى كرده و راه هدايت خود را مسدود كرده اند نه قبح عقلى دارد و نه منع نقلى. واللّه العالم.

«سؤال 4100» مدتى است كه شايعه اى بين مردم پخش شده است كه علما گفته اند:

زيارت عاشورا را به خاطر حفظ وحدت بين مسلمانان در مجالس،

مساجد و يا به صورت گسترده برگزار نكنيم. لطفاً نظر خود را در اين مورد بيان فرماييد؟

جواب: از شايعۀ مذكور اطلاعى ندارم و خواندن زيارت عاشورا در هر حال به قصد ثواب و بدون آن كه از آن استفادۀ سياسى شود مطلوب است.

«سؤال 4101» نظر حضرت عالى در مورد زيارت ناحيۀ مقدسه چيست؟

جواب: براى زيارت ناحيۀ مقدسه چند زيارت از ناحيۀ بزرگان نقل شده و خواندن هر يك از آنها به قصد رجا بى اشكال است و قصد ورود لازم نيست.

«سؤال 4102» اگر شخصى در عزادارى امام حسين عليه السلام بر اثر گريه از خود بى خود شده و به سر و صورت خود بكوبد، آيا از نظر شرعى اشكال دارد؟

جواب: اگر به حدّ اضرار به نفس نرسد يا از روى اختيار نباشد مانعى ندارد.

«سؤال 4103» نظر حضرت عالى در رابطه با مداحى هاى مرسوم چيست؟

جواب: مدح و مرثيۀ ائمۀ اطهار عليهم السلام بايد همراه با ذكر فضائل و مصائب واقعى آن بزرگواران و به دور از سخنان و حركات توهين آميز نسبت به منزلت و اهداف آنها باشد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 498

«سؤال 4104» در جامع السعادات و همچنين در معراج السعاده آمده كه «آنچه بنده را از مرتبۀ صبر بيرون مى برد بى تابى و جزع كردن، بر سر و سينه زدن، جامه چاك كردن، تغيير لباس و خوراك دادن و ... است» و در رساله آمده: بعضى از اين كارها كفاره هم دارد. حال سؤال اين است: آيا در عزادارى براى امام حسين عليه السلام اين كارها را مى توان انجام داد و يا استثنايى در كار است؟

جواب: سينه زدن و تغيير لباس در عزادارى امام حسين عليه السلام نوعى همدردى با اهل

بيت عليهم السلام و شعار است، و جزع براى حضرت اباعبداللّه عليه السلام استثناء شده است.

«سؤال 4105» روش برخورد اهل بيت عليهم السلام با ساير فرق اسلامى چگونه بوده است؟

جواب: اهل بيت عليهم السلام با منطق قوى و علمى و بدور از اهانت و سرزنش به ساير فرقه ها از قرآن و سنت دفاع كرده و مطالب باطل آنان را با استدلال به قرآن و سنت و عقل به طور منطقى رد مى كردند.

«سؤال 4106» قمه زنى چه حكمى دارد و آيا ذاتاً حرام است؟

جواب: به طور كلى، عزادارى براى امام حسين عليه السلام بايد در جهت تعظيم آن حضرت و تعميق ولايت و محبت آن حضرت در قلب ها گردد؛ قمه زدن ذاتاً حرام نيست، ولى اگر براى شخص قمه زننده ضرر قابل توجه داشته باشد يا در شرايط خاصى موجب وهن مذهب و قداست و عظمت امام حسين عليه السلام باشد بايد آن را ترك كرد.

«سؤال 4107» برخى از برادران موقع عزادارى لباس هاى خود را هم بيرون مى آورند؛ علاوه بر اين كه ممكن است عزادارى را از حالت اوليۀ آن خارج كنند؛ آيا اين عمل اشكال شرعى دارد؟

جواب: اگر در معرض ديد نامحرم باشد اشكال دارد و اگر از عرف عزادارى خارج نشود اشكال ندارد.

«سؤال 4108» علم هايى كه در روزهاى عزا مثل روز عاشورا حمل مى شود و برخى به شكل صليب است رمز و نماد چه حركتى است؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 499

جواب: چون در حال حاضر حكايت از صليب ندارد و علامت دستۀ عزاداران است برداشتن آن اشكال ندارد.

«سؤال 4109» آيا به كار بردن كلماتى چون سگ حسين و ...؛ همچنين به صورت هروله چرخيدن و

بالا و پايين پريدن و ... براى عزادارى امام حسين عليه السلام جايز است؟

جواب: اگر موجب هتك و توهين بوده و خارج از نزاكت و شأن عزادارى باشد اشكال دارد.

«سؤال 4110» اخيراً در برخى از مساجد هيأت هايى تشكيل شده و جوانان را ترغيب مى كنند كه مثل گروه على اللّهى ها يا شيوخ كردستان سر مى جنبانند و با هم زمزمه مى كنند كه من سگ حسينم و من سگ حسينم و يا انا عبد الرقيه ...؛ آيا شرع مقدس چنين مسائلى را اجازه مى دهد؟

جواب: مداحى و مرثيه سرايى براى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بايد به نحو معقول و مناسب با شؤون آن بزرگواران باشد و موجب وهن و برداشت غير صحيح از دين و مذهب نباشد و چنين تعبيراتى مناسب تعاليم مكتب اهل بيت عليهم السلام نبوده و طبعاً مرضى خدا نيست.

«سؤال 4111» اگر سخنران يا خطيب در ايام عزاى حسينى مطالبى را به عنوان زبان حال بگويد، آيا اشكال دارد؟

جواب: اگر بر آن مطالب، كذب در گفتار صدق كند اشكال دارد.

«سؤال 4112» در تاريخ آمده كه شب عاشورا امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود:

«وضو بسازيد و غسل كنيد و جامه هاى خود را بشوييد كه كفن هاى شما خواهد بود»، حال سؤال اين است كه چرا آب را براى بچه ها ذخيره نكردند و چه غسلى انجام دادند؟

جواب: معلوم نيست وضعيت آب قبل از درگيرى آن طور كه روضه خوانها مى گويند باشد، هرچند در هنگام درگيرى و شهادت اصحاب مضيقۀ آب بوده باشد.

«سؤال 4113» حكم تمثال هايى از ائمه اطهار عليهم السلام خصوصاً حضرت على و امام حسين عليهما السلام و حضرت اباالفضل ... و نصب آن در

تكيه ها و معابر عزادارى چگونه است؟

جواب: اگر توهين آميز نباشد اشكال ندارد.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 500

مسائل متفرقه

«سؤال 4114» با توجه به تصريح قوانين جارى مبنى بر لزوم مقاوم سازى ساختمان ها و تصريح كارشناسان مبنى بر اين كه خسارت جانى و مالى زلزلۀ شهرستان بم ناشى از عدم توجه به مسائل كارشناسانه در انتخاب زمين و مقاوم سازى بوده است و با توجه به اين كه كارشناسان زلزله مى گويند: شهرستان قم در نزديكى گسل ها و منطقه پر خطر زلزله واقع شده است لطفاً اعلام فرماييد كه آيا ساختن ساختمان در اين گونه شهرها بدون توجه به مسائل كارشناسى و عدم انجام اقدامات لازم در مقاوم سازى بنا جايز است؟

جواب: با احتمال عقلايى به وجود خطر جانى احتياط لازم است.

«سؤال 4115» آيا صرف افزايش تقاضاى يك كالا اين حق را به عرضه كننده مى دهد كه قيمت آن كالا را افزايش دهد؟

جواب: افزايش تقاضا عادتاً زمينه ساز افزايش قيمت است، ولى سزاوار است حال متقاضى رعايت شده و به او اجحاف و بى انصافى نشود.

«سؤال 4116» آيا از منظر اسلام كارهاى فكرى و مديريتى و اجرايى، مثل تدريس، وكالت، سفارت، مديريت، شركت ها و ... مى تواند با ارزش تر از كارهاى دستى چون كار در مزرعه، كارخانه، معادن و ... باشد در حالى كه پاداش يك ساعت كار فكرى ده ها برابر پاداش يك ساعت كار دستى است؟

جواب: ارزش معنوى كار منوط به نيت افراد است، ولى ارزش مادى و اقتصادى آن با شرايط بازار و نياز جامعه تعيين مى گردد.

«سؤال 4117» من براى تحصيل در خارج از كشور زندگى مى كنم و اين جا در انجمن اسلامى دانشجويى عضو شده ام. اين انجمن براى تأمين نيازهاى

خود معمولًا از

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 501

نمايندگان ولىّ فقيه پول مى گيرد و از آن براى برگزارى نشست و شركت در اردو استفاده مى كند. پول دريافت شده به دلار است و مبالغ بسيار زيادى را شامل مى شود. مثلًا براى شركت در يك نشست اعضاى انجمن و خانواده آنها در پاريس يا لندن براى دو يا سه روز، بيش از بيست ميليون تومان هزينه دارد و براى هر شهر هم مبلغى پرداخت مى شود.

در واقع فقط فايده تفريحى دارد و نتيجۀ خاصى از اين نشست ها حاصل نمى شود. من دو بار در اين نشست ها شركت كردم؛ هرچند كه جنبه تفريحى و دوست شدن ايرانى ها در غربت بسيار از نظر روحى نشاط بخش است، ولى بعد احساس كردم شايد مصرف اين پول در اين راه درست نباشد؛ چون مى شود با پول هايى به اين مبلغ در ايران كارهاى بهترى كرد؛ مثلًا مدرسه، مسجد و ... ساخت و بسيارى از خانواده هاى نيازمند را تحت پوشش قرار داد؛ آيا مجاز است كه با اين پول در اين گونه جلسات شركت كنيم؟

جواب: نفس تجمع و تشكل دانشجويان ايرانى و هم بستگى آنان به نفع اسلام و كشور است و صرف بودجه در اين راه اشكال ندارد، منتهى تذكر بدهيد از تبذير و اسراف پرهيز گردد.

«سؤال 4118» لطفاً بفرماييد رو به قبله خوابيدن كه مستحب است چگونه بايد باشد؟

آيا بايد پاها رو به قبله باشد يا سينه انسان؟

جواب: مانند محتضر، پاها را رو به قبله كند به گونه اى كه هنگام برخاستن رو به قبله باشد.

«سؤال 4119» براى كسانى كه با روحانيون مخالفند چه توصيه اى داريد؟

جواب: الگوى اسلام، رفتار، گفتار و افكار ناصواب من آخوند

و امثال من نيست، بلكه الگوى آن پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام مى باشند كه مهبط نزول وحى الهى و مفسران صائب و معصوم پيام حق تعالى هستند. جوانان و غير جوانان بايد با متون اصلى اسلام، يعنى قرآن كريم و روايات صحيح و نيز سيرۀ قطعى معصومين عليهم السلام آشنا گرديده و آنها را ملاك سنجش حق و ناحق قرار دهند نه اين كه رفتار و گفتار و فكر غير معصومانه را ميزان حقانيت شريعت اسلامى بپندارند.

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 502

«سؤال 4120» بعضى از مراجع تقليد، تسخير جنّ و احضار ارواح در مورد كسى كه ضرر زدن به او شرعاً حرام نباشد را جايز مى دانند، نظر حضرت عالى چيست؟ بنابراين آيا استفاده از اين فنون غريبه براى مقاصد حق و مشروع و از جمله ضرر زدن به مخالفين حق جايز است يا نه؟

جواب: بناى شرع مقدس در امور مردم عمل بر مجراى طبيعى و عادى است و براى برخورد با مخالفين حق و امثال آنها راه كارهاى لازم عقلى و عقلايى مثل گفتگو و مناظره را ارائه و مورد توجه قرار داده است، بنابراين جواز خروج از راه هاى متعارف و احضار ارواح براى مقاصد مذكور- به خصوص با توجه به اين كه تشخيص موضوعِ مخالف حق و شخصى كه ضرر زدن به او جايز است بسيار دشوار و به حسب اختلاف شرايط ازمنه و امكنه و افراد متغير است- محل تأمل و اشكال است؛ زيرا ممكن است حقوق محترمى تضييع گردد.

«سؤال 4121» در اطراف برخى از جانمازها اسماى متبرك، آيات قرآن و كلمات قصار ائمه عليهم السلام منقوش است

و متأسفانه گاهى نمازگزاران در مساجد بدون توجه از روى آن راه مى روند؛ آيا وظيفه اى متوجه صاحب آن است؟

جواب: اگر در معرض پا گذاشتن ديگران روى آيات و اسماى متبركه باشد صاحب آن نبايد از آن استفاده كند.

«سؤال 4122» مخالفتِ استخارۀ با قرآن و يا تسبيح چه حكمى دارد؟

جواب: مخالفت با استخاره حرمت شرعى ندارد، ولى از بعضى روايات استفاده مى شود كه مخالفت با آنچه به واسطۀ استخاره مشخص شده است انسان را دچار رنج و زحمت مى كند. رجوع شود به وسائل الشيعة، ج 8، ص 70، ابواب صلاة استخاره، باب 2، حديث 3.

«سؤال 4123» مخالفت با نتيجۀ قرعه كه براى امر مشكلى انجام شده چه حكمى دارد؟

جواب: مسأله داراى صور گوناگونى است، پس اگر انجام قرعه در كارهاى شخصى و براى رفع تحيّر خودش بوده مخالفت با آن، حرمت شرعى ندارد و اگر در

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 503

مورد حقوق افراد بوده، مثلًا براى افراز اموال شركت، كه دو يا چند نفر شريك بر قرعه توافق كنند، مخالفت يكى از آنها بدون رضايت ديگرى جايز نيست و اگر در مواردى بوده كه شرع، حكم به قرعه كرده، مثل مسألۀ گوسفند موطوء از يك گله، در اين موارد نيز نمى توان با آن مخالفت كرد.

«سؤال 4124» در صورتى كه موبايلى كه تمام قرآن در آن ذخيره شده باشد در داخل توالت بيفتد و امكان خروج آن نباشد تكليف چيست؟

جواب: موبايل و مانند آن هرچند قرآن در آنها ذخيره شده باشد، ولى به ذخيره شده ها خطوط قرآن صدق نمى كند، ولى اگر فرضاً، عرفاً توهين به قرآن صدق كند بايد در صورت امكان، آن را از

توالت خارج كرد.

«سؤال 4125» چنانچه شخصى به دليل ابتلا به بيمارى لاعلاج، زندگى با زجر و شكنجه اى داشته باشد به گونه اى كه وابستگى به ديگران و پذيرش تحقير مراقبين و ... هر لحظه فشار سنگين تر از مرگ را بر او وارد مى كند و بهبودى جزئى هم غير ممكن باشد؛ آيا مى تواند مباشرتاً يا با مساعدت ديگران از جمله اطبا خودكشى كند؟

جواب: قتل نفس حتى در صورت مذكور جايز نيست، بايد در برابر شدائد و سختى ها صبر كنيد و طبعاً اجر بى حساب، نصيب شما خواهد شد، «إِنَّمٰا يُوَفَّى الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسٰابٍ».

«سؤال 4126» معناى سلام بر زنده ها دعا بوده و سلامتى آنها را خواستن است، لطفاً بفرماييد سلام بر اموات و سلام بر انبيا معنايش چيست؟

جواب: سلام، احترام و دعاست و براى ميّت هم اشكال ندارد و معناى سلامتى هم اعم از جسم و روح است.

«سؤال 4127» لطفاً نظر خود را در خصوص توزيع اقلام بهداشتى نظير: سرنگ، سر سوزن، پنبه الكل و ديگر ادوات مصرف مواد مخدّر به صورت تزريقى براى حداقل جلوگيرى از انتقال ايدز و بيمارى هاى منتقله از راه خون در بين اين گروه از معتادين كه يا نمى توانند يا نمى خواهند ترك كنند بفرماييد؟

رساله استفتاءات (منتظرى)، ج 3، ص: 504

جواب: توزيع اقلام بهداشتى بين آنان مانعى ندارد، بلكه وظيفۀ مسؤولين و متصدّيان امور است كه علاوه بر سعى در معالجۀ معتادين و تشويق آنان بر ترك، با تمهيدات لازم از گسترش بيمارى هاى مهلك جلوگيرى كنند. البته بايد به نحوى عمل شود كه تسهيل بر ادامۀ عمل آنان محسوب نگردد.

«سؤال 4128» كشت ترياك چه حكمى دارد؟ و آيا پول آن موجب استطاعت و متعلق

خمس است؟

جواب: ترياك داراى منافع مشترك بين حرام و حلال است و كشت آن براى منافع حلال مانعى ندارد و براى منفعت هاى حرام جايز نيست و اگر كشت آن براى منفعت هاى حلال باشد هم موجب استطاعت و هم متعلق خمس است.

«سؤال 4129» حكم استعمال مواد مخدّر، همچون ترياك و هروئين و نظاير اينها چيست؟

جواب: استعمال مواد مخدّر قوى و مضر نظير حشيش و هروئين حرام است، اما مثل ترياك، در صورتى كه مضر باشد جايز نيست، اما صرف استعمال بدون اعتياد، دليلى بر حرمت آن نداريم، به خصوص اگر در بعضى موارد غرض عقلايى در بين باشد. بلى در صورتى كه خوف اعتياد و زمينۀ ضرر رساندن آن در كار باشد، بنابر احتياط از استعمال آن، نيز اجتناب شود.

«سؤال 4130» حكم استعمال دخانيات خصوصاً سيگار چيست؟

جواب: استعمال هر گونه دخانيات اگر ضرر قابل توجه داشته باشد جايز نيست.

________________________________________

نجف آبادى، حسين على منتظرى، رساله استفتاءات (منتظرى)، 3 جلد، قم - ايران، اول، ه ق

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109